https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/10/abasmanesh-4.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-10-10 23:48:292023-11-09 06:24:35سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 218
404نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
و هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً شما را مى افزایم، و اگر کفران کنید البته عذاب من سخت است.
چقدر این طبیعت زیباست چه هامونی و هماهنگی قشنگی را شاهد هستیم ، حجم انبوهی از درختان زیبا آب زلال و فراوان صخره های باعظمت و حضور فرشتگان زمینی استاد و خانم شایسته، واقعا دیدن این همه زیبایی فایده و نتیجه سفر کردن هست وقتی سفر هست ، یعنی ایمان و توکل هست ، یعنی دیدن جریان هدایت هست ، یعنی غلبه بر ترس و انجام کارهای سمت خودمان هست .
سریال سفر به دور آمریکا برای شناخت قوانین جهان هستی معنای خاصی بخشیده ، و درک همه ما را افزایش داده ، با دیدن این فایل خدا می دونه چقدر زندگی های متزلزل ، بهبود پیدا کرده .
پس خدایا شکرت
خانم شایسته خودت داری موهای خودت را اصلاح می کنی واقعا عزت نفس شما قابل تحسین هست که کاملا دور از تشریفات و دور از حرف مردم هستی برای دوره عزت نفس سایت مثال و الگوی بی نظیر هستی .
سه روز مهمون این منطقه قشنگ بودی و لذت بردین و سپاسگذاری می کنید .
وقتی داشتین نهار می خوردین تگرگ گرفت من با خودم گفتم ببین چقدر خدا استاد و مریم جان را دوست داره که موقع پیاده روی تگرگ نیامد و الان داخل تراک کمپر که مشغول نهار هستین باران و تگرگ گرفت ،
استاد تعهد و پایبندی شما و خانم شایسته به قانون سلامتی قابل تحسین است و این کار به ماهم انگیزه و ایمان قوی میده.
چقدر جالب شد پایان بخش فایل عکس گرفتن از عروس و داماد خوشتیپ و باحال بود
خدایا شکرت که در همه حال فقط زیبایی می بینیم و توفیق سپاسگذاری پیدا کردیم.
خدایا همه بچه های این سایت را ثروتمند و سالم وشاد در دنیا وآخرت قرار بده
سلام پاییزی قشنگ با کلی قلب به همه ی دوستای باعشقم
امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم که من یه روزی آرزوم بود که بتونم با هر شرایطی که دارم، با همه ی داشته ها و نداشته هام، زندگی لذتبخشی داشته باشم، بتونم راضی باشم و خوشحال، بتونم تو لحظه زندگی کنم و در کنارش به خواسته هام هم برسم.
هیچ وقت دوست نداشتم حال خوبم وابسته به این باشه که مثلا به فلان خواسته برسم.با خودم میگفتم که چی؟؟؟بعدش که رسیدم خب یه خواسته ی دیگه برام بوجود میاد.یعنی باز برمیگردم به حال بده ی سابق تا باز به این خواسته جدیده هم برسم؟؟؟؟؟؟
دوست داشتم به ی روش زندگی به ی فرمولی برسم که بتونم با هر شرایطی که دارم راضی باشم و بتونم با همونا لذت ببرم.
میخوام اعتراف کنم که با حضورم تو این سایت الهی دارم به همون زندگی که آرزوشو داشتم نزدیک و نزدیکتر میشم.دارم یاد میگیرم در لحظه باشم، دارم سعی میکنم با هر شرایطی که دارم بتونم شاد باشم، دارم روش قرار گرفتن تو مدار خواسته هامو یاد میگیرم.
چقدر این بحث مدارها برام لذت بخش بود.چقدر آرامش گرفتم از این آگاهی« که ما با کانون توجه و باورهامون در مدارهای مختلف قرار میگیرم و این ما هستیم که تعیین میکنیم در کدوم مدار باشیم با توجه کردن هامون، با باورهامون. و در نتیجه شرایط و تجربه های مطابق با اون مدار وارد زندگیمون میشه»
به همین راحتی به همین خوشمزگی….…
لازمه ی موندن تو مدار خواسته هامون و پایداری نتایجمون، داشتن احساس خوبه، زندگی در لحظه ی حاله……
اگه بتونیم آگاهانه کانون توجه و باورهامونو کنترل کنیم کم کم این رفتارها رو بصورت ناآگاهانه و خودکار انجام میدیم و اونجاست که نتایج عالی از راه میرسند .
اعراض کردن از ناخواسته ها رو یاد بگیریم، گیر ندادن به ناخواسته ها و توی احساس منفی نموندن و بیاموزیم.
ما اینجاییم که خوب و با حال عالی زندگی کنیم، تضادهای زندگی دوستان عزیز ما خواهند بود، پله های ترقی ما خواهند بود اگر اگر و اگررررر نگاهمونو زیبا کنیم بهشون.
مبادا با احساس منفی برگردی به اون مدار پایین هاااااااااا
ما برای رسیدن به مدارهای بالاتر کلی تلاش کردیم، کلی تقوا پیشه کردیم.حیفه به همین راحتی برگردیم اون پایین مایین هاااا
میدونی عزیزم
واقعیت زندگی
اینه که تمام روزهای سختی که
فکر میکردیم نمیگذره ،گذشت!
تمام تلخی هایی که گمون میکردیم موندگاره، از یادمون رفت!
همه شب های سیاهی که طلوع خورشید برامون آرزو بود، روز روشن رو بغل کردن. ما از اتفاق های بد زیادی عبور کردیم، آدم هایی که هم مسیرمون نبودن رو از دست دادیم و تیکه هایی از خودمون رو براشون جا گذاشتیم؛
متوجه شدم دلم برات تنگ شده بود، برای قلمِ ساده و اصل و صمیمی ات.
بَه بَه، اینجا چی نوشتی دختر:
هیچ وقت دوست نداشتم حال خوبم وابسته به این باشه که مثلا به فلان خواسته برسم.با خودم میگفتم که چی؟؟؟بعدش که رسیدم خب یه خواسته ی دیگه برام بوجود میاد.یعنی باز برمیگردم به حال بده ی سابق تا باز به این خواسته جدیده هم برسم؟؟؟؟؟؟
این پیامی برای منه.
سمانه ای که توجهش رفته روی لذت بردن و کیف کردن در زندگیش به صورتِ روز به روز…
چه تلنگری هست واسم که خوشحالیم وابسته به داشتن یا نداشتنِ چیزی نباشه.
هر چی در لحظه جاری هست، زندگیم باشه و جاری باشم با هر چی هست…
بعد از دوره لیاقت، آگاهانه دارم تمرین میکنم چطوری با خودم با احترام و توجه و علاقه ی بهتری رفتار کنم…
امروز یه اقدامِ عملیِ باحال برای سمانه انجام دادم.
حالم خوب بود، در ادامه هم خوبتر شد.
یه ماهِ دیگه 28 آبان تولدمه و چند ساله خودم به خودم هدیه میدم.
متنِ قشنگ و مهربانانه و هدیه های مادی.
فارغ از توجهِ دیگران، خودم به خودم توجه میدم.
دیروز از فضلِ خدا، هدیه ای پولی دریافت کردم و گفتم سمانه اینو برات هدیه تولد میخرم هر چی دلت بخواد.
برنامه شو از قبل داشتم برم لوازم تحریر فروشیِ جذابِ خانم کریمی که کلی رنگی رنگی های جذاب و خلاقانه و باکیفیت داره.
صبح امروز رفتم و هدیه هامو آغاز کردم:
دو تا دفتر خوشگل واسه نوشتن هام.
یه دفتر کلاسوریِ کوچک واسه نوشتن هام.
یه تخته شاسیِ خوشگل A4
یه بسته ماژیکِ 12 رنگ با رنگهای بسیار شاد.
جالبه امروز با یکی از خواسته هام که یادم رفتم مواجه شدم و هدیه دادم به خودم:
من کلاسور رو دوست دارم چون میتونم بهش کاغذ اضافه و کم کنم، ولی خب قد کلاسور بلندتر از دفتر بود و این آرزو در من شکل گرفت امیدوارم کلاسور سایزِ دفتر معمولی درست کنن، و نوشتم آرزومو با جزئیات و به محاسنش اشاره کردم…
یادم رفته بود تا امروز که دیدم همونی رو که آرزوم بود و جالب بود برام.
اینکه چطوری به خواسته ام رسیدم و چقدر هم که خوشگله.
من عاشق و دیوانه ی لوازم تحریرم.
(از همینجا سلام میدم به ناعمه ی عزیزم که در این شغلِ جذابه.)
مخصوصا که الان دفترهای خوشگل زیاد میخرم چون زیاد سپاس گزاری و نکات مثبت و تحسین مینویسم و تند تند پر میشن.
تو صفحه ی آخر همه ی دفترها، ازشون تشکر میکنم که داخلشان کلی زیبایی نوشتم.
امروز هر چیزی که نیاز داشتم خریدم، به پول احترام گذاشتم و با عشق خرج کردم برای شادیِ خودم، هدیه به خودم.
به سمانه ای که دوست دارم بیشتر و بیشتر بهش احترام بذارم، به نیازها و سلایق و خواسته هاش احترام بذارم و به اندازه ی درکم عملی شون کنم.
قبلا اگه پولی داشتم و خونه چیزی میخواست، تو حسِ رودربایستی با خودم خونه رو میذاشتم الویت و خواسته ی شخصیِ سمانه میرفت بعدی.
اما چند ساله دارم بیشتر به خودم احترام میذارم که تو ارزشمندی، تو جایگاهِ دوم نیستی، اینو تمرین میکنم که یادم بمونه تو لایقِ داشتن و رسیدن به خواسته هاتی بدون هیچ عذاب وجدان و هرگونه نجوای مزاحم و حال بد کنِ ذهنی…
هنوزم گاهی گیج میشم که کِی دارم اروم و تکاملی جلو میرم و تصمیم میگیرم و اقدام میکنم تو زندگیم در ابعادِ مختلف، و کی شتاب زده و غیرِ تکاملی…
میسپارم به حسِ درونیم …
حتما که اشتباه و درست رو دارم، اما بهتر میبینم تجربه کنم و بفهمم و درک کنم که چی درسته چی غلط.
چند روز پیش رفتم نونوایی، کارتمو نبرده بودم و میخواستم اینترنتی کارت به کارت کنم که گفتن نمیشه…
همون موقع یه اقای محترمی گفتن خانم چند تا نون میخواین، من میگیرم براتون. گفتم 5 تا، پول دارم ولی کارت ندارم، میتونم براتون اینترنتی کارت به کارت کنم.
گفتن مسئله ای نیست، مبلغی نیست و …
اول که من خجالت کشیدم و گفتم اجازه بدین کارت به کارت کنم اینطوری خودمم راحت ترم.
ایشون تعارف نکرده بود، حقیقتا دستی از دستهای خدا بود تا بهم نون رو اونروز هدیه بده…
همون لحظه و تو همون ثانیه ها ذهنمو جمع کردم و گفتم سمانه این ازمونِ احساسِ لیاقته.
آیا میتونی محبتِ خدا رو ببینی پشت این ماجرا
میتونی با عزت نفس بپذیری هدیه ی خداوند رو از دستِ اون آقای محترم، یا میخوای خجالت بکشی، رودربایستی و تعارف کنی؟
با حس لیاقت بپذیرفتم و چند بار ازشون تشکر کردم و ایشون هم بسیار خوشرو پاسخ دادن و گفتن نوشِ جان…
کامل حس کردم خدا نون ها رو گذاشت تو دستِ اون بنده ی مهربونش و رسوند دستم…
خب بعدش خیلی سپاس گزاری کردم بابت این نعمت و تمرین.
قبلا نمیتونستم هدیه رو نعمتی از سمت خدا ببینم، شرک داشتم و چون فکر میکردم اون آدم داره بهم هدیه میده با غرور نمیپذیرفتم و به خودم کلی می بالیدم برای عزت نفسم و نپذیرفتن هام….
فارغ از اینکه درک کنم، هدیه، روزیِ غیر حسابِ خدا به ماست…
اعتبار هر نعمتی از خداست.
وقتی من اعتبار هر هدیه ای که میاد سمتم رو بدم به خدا، اتفاقا همه چیز شیرینه.
تو این مدت تمرین عزت نفس هم انجام میدم.
شجاعانه درخواست میکنم به آدم ها، برام فرق نمیکنه جوابشون مثبت باشه یا منفی، در هر دو صورت خوشحالم، چون هدفم از درخواستهام شکستنِ بی عزت نفسی و ترسم و غرورم هست، که به قول استاد جان خیلی فرق داره شما اعتبار نعمت رو به اللهِ یکتا بدی، یا اینکه از روی خجالت و رودربایستی و ترس از نه شنیدن و کِنِف شدن در برابرِ یه بنده ی خدا، نتونی درخواستتو مطرح کنی.
من با اعتباری که تو ذهنم به خدا میدم از اول، درخواستهامو مطرح میکنم…
جالبه که تو این مسیر اتفاقا نه نشنیدم یا اگه شنیدم هم ناراحتی در کار نبوده.
بلافاصله طبقِ آموزش های استاد تو ذهنم گفتم، یه دستِ دیگه، رئیس کیه سمانه؟
رئیس خداست.
از کی باید بخوای؟
فقط خدا
روی کی باید حساب کنی؟
فقط خدا
خدا رو شکر برای این مسیر و دونه به دونه بهبودهام.
یگانه جانم مرسی که نوشتی و بهم انگیزه دادی بنویسم.
خدایا ازت ممنونم واسه هدیه های قشنگِ امروز و هر لحظه ات بهم.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم چقدر حالم خوبه چقدر قلبم باز شد با دیدن این همه زیبایی ونعمت خدا را شکر که من هم در این سفر با شما عزیزان همراه شدم با دیدن طبیعت بکر وتمیزی که شما عزیزان کمپ کردید وشاهد دیدن زیبایی های کلرادو شدیم با اون جنگل های سرسبز و قشنگ اون رودخانه زیبایی که دیدن آب زلال و شفافش هوش از سر آدم میبره تحسین میکنم درون نازنین که با مدیریت بهترین استاد این همه زیبایی وعشق بی نهایت را به تصویر می کشند الله اکبر واقعا الله اکبر
از این همه نعمت وثروت وزیبایی هر جایی که می روید پر از زیبایی ونعمت هست هر جا از جای قبلی زیباتر هر جا یه حیاط خلوت و جذاب تر با درختان بلند و قشنگ و سخرها به اون بزرگی و زیبایی که استاد عاشق اون سخرها شدن نوش جون شما عزیزان برازنده وجودتان این همه زیبایی ونعمت
با دیدن اون آرایشگاه مریم جون کلی ذوق کردم
چقدر همه چیز را راحتتر و لذت بخش تر کردن
با یه آینه کوچک که آویزان درخت شده ویه قیچی کوچک به همین راحتی و سادگی آفرین به این همه خلاقیت مبارک باشه عزیزم شما که با موی بلند هم زیبا بودید ولی میدونم که همیشه به دنبال راحتی و سادگی کارها هستید
استاد عزیزم به خدا با دیدن این همه زیبایی وقشنگی کلی اشک ریختم چقدر زیباست این کشور آمریکا هر کجا ما را با خودتون همسفر کردید پر بود از نعمت و فراوانی پر بود از باورهای قوی باور به این که جهان هر روز در حال پیشرفت وگسترش است پر از فراوانی آب که باور کمبود را در ذهن ما داره کمرنگ میشه کلی باور های مناسب که در ذهن من جا گرفت
اون لحظه که رسیدید با اون چشمه آب سرد و اون زیبایی ها را به تصویر کشیدید واستاد عزیز آبی به صورت زدند من یه لحظه به جای استادم چشمم را بستم خودم را اون جا حس کردم چقدر آب زلال و سرد بود اون آب خوردن داره پر از املاح معدنی است نوش جان شما عزیزان
چه جالب بود اون نوشته ای اون جا گذاشته بودند برای رزرو جا یاد اون چند سال پیش افتادم که برای خریدن شیر باید زنبیل مزاشتیم تا کسی جای ما را نگیره کلی باید منتظر میموندیم تا شیر از راه برسه
حالا چقدر راحت شده هر کجا میرویم پر از فروشگاه های زیبا و قشنگ پر نعمت وثروت وزیبایی پر از لبنیات از انواع و اقسام شیر خدای شکرت چقدر فراوانی زیاد شده ولی ما غافل شدیم
چقدر لذت بخش پیاده روی در اون جنگل زیبا و سرسبزی که پر از درختان بلند و جذابه که هوش از سرم برد وقتی اون بلندی درختان را میدیدم پی به عظمت و شکوه خداوند متعال بردم و هزاران مرتبه خدا را شکر کردم که من هم لایق دیدن زیبایی های کلرادو شدم که اول صبح صلاتم را انجام دادم با دیدن و توجه کردن به زیبایی های جهان هستی ممنون از شما عزیزان
نوش جان شما عزیزان اون غذای استیک عالی با پخت آسان خدا را صد هزار مرتبه شکر که من هم
از این قانون سلامتی استفاده می کنم چقدر کارها را راحتتر ولذت بخش تر کرده
استاد عزیز هم که همیشه به دنبال لذت بردن از تکتک لحظات هستند در این تراک زیبا کارها را با لذت انجام میدهند هم بازی می کنند و هم فایل تدوین میکنند آفرین به این همت و پشتکار
وقتی دوباره این تراک کمپر زیبا داخل جاده افتاد و دوباره دنبال زیبایی های بیشتر راه افتاد خودم را در اون جادهی زیبا تجسم کردم و چشمم بستم و اون عبارت تاکیدی را با خودم تکرار کردم و به خواسته هام توجه کردم واز خداوند نشانه خواستم
به خدا اشکم در اومد با دیدن نشانه ام به خودم گفتم ببین چقدر خدا سریع الجوابه خدا را صد هزار مرتبه شکر
با دیدن اون صحنه های زیبایی که از عروس وداماد گرفتید منو یاد خاطرات عروسیم انداخت
آقا تمام عکس عروسی ما با مهمونها بود یه عکس تکی نداریم چقدر لباس عروس ساده بود نه آرایش خاصی نه تجملاتی نه برو و بیایی چقدر راحت و آسان گرفتن حالا عروسی های اینجا یکی دو ماه تدارک میگیرند برو و بیا نوبت آرایشگاه بگیر نوبت تالار بگیر نوبت آتلیه و خیلی کارها دیگه همش بدو بدو آخرش هم خسته و کوفته نه لذتی بردن و
نه آسایشی حالا از این کارها گذشته عروس یه لباسی میپوشه که باید کلی آدم دنبال لباشو بگیرند وای خدای من چقدر لباس عروس ناز و قشنگ بود ساده وزیبا بدون اینکه که کسی کمکش کنه اون وقت ما میگیم چقدر آمریکا ها شاد وخوشحال هستند همین کارها را انجام میدن همه کارها را راحت وپاکیزه انجام میدن ما خودمون به خودمون ظلم میکنیم با این کارهایی که انجام میدیم همین صحنه را من در استانبول دیدم عین همین عروس وداماد نازنین فقط یه عکاس همراه اون ها بودتو خیابان چقدر قشنگ و جذاب بود
با لباس ساده و شیک مهم لذت بردن و شادی است نه این همه زجر وتقلا ممنون از شما عزیزان که این نکات ریز را با ما به اشتراک میگذارید تا ما باورهای جدیدی توذهنمون بسازیم که انشالله عمل کنیم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
به نام خدایی که ویژگیش بخشنده گی بی حد و حصر هست و همه چیز تحت سیطره ی قدرت اوست و هدایت تمام مخلوقاتش رو بر خود واجب کرده
سلام به استاد و مریم عزیزم
تصاویر رویایی که با درون از زاویه بالا گرفته میشه شکوه و عظمت و زیبایی خداوند رو بیشتر و بهتر نشون میده اون همه سرسبزی گیاه ها و چمنها و درختها و اون دریای آبی و وسیع با آبی زلال و پاک زیر سقف آسمان آبی با ابرهای سفید و پفکی شکوهی بینظیر از خداونده سایه روشنهای مختلف که با نور طلایی آفتابی که میتابید ایجاد میشد روی رنگ سبز درختها و گیاهان طیف رنگی سبز رو در چندین رنگ سبز فسفری سبز پررنگ و کم رنگ و زرد خیلی زیباییها رو باشکوهتر کرده بود اون وسعت بزرگ از کوهها و درختان بلند قامت و نور خورشیدی که از فراز کوهها میتابید آسمان وسیع آبی و ابرهای پفکی سفید بینهایت و شگفت انگیز رویایی بود چه دور زیبایی با درون دور خودتون زدید و بعد هم وسعت بیشتری از دریا و درختها رو نشون دادید بینهایت رویایی بود
کمپ تو یه جای رویایی هفت صبح تو یه سطح شیب دار کاملا تراک رو با سنگ زیر لاستیکش لول و متعادل کردید و صبح رو تو حیاط معجزه وار بهشتی بیدار شدید اون حد از عظمت کوهای پوشیده شده از درختان و سنگهای صخره ای بزرگ و اون شکل و خطوط روی سنگ چه زیبایی خاصی داشت و اون رود جاری پایین این سنگها واقعا الله اکبر به این عظمت خداوند نامحدود که چطور زیبایی رو تو هر شرایطی متفاوت و متنوع با مدیریت خودش جاری کرده سنجابی که تو اون بهشت رویایی بود خدایا صدهزار بار شکرت
مریم جانم عاشقتم که خیلی توحیدی با اینه ای که آویز درخت کردی با قیچی و شونه ای که تو جیبت گذاشتی ترجیح دادی خودت موهات رو کوتاه کنی و انصافا خوب کوتاه کردی چقدر چهره شما روی اینه زیبا و مهربون و دلنشین بود چهره زیبایی رو تو اینه دیدم که عاشق خودش و خدای درونشه و با عشق و لذت موهاشو مرتب میکنه تا تو این سفر راحتر و آزادتر و رهاتر باشه واقعا که زیبا بودید زیباتر هم شدید
پیاده روی تو یه مسیر سر بالایی و عبور از کنار چشمه های آب جاری که روی سنگها با صدایی رویایی جاری بود کفشهای عالی شما مریم جانم که پیاده روی رو راحتر و لدت بخش تر کرده بود استاد جان عاشقتم که از کنار این چشمه های آب یخ هر جا شد آبی به صورت زدید و بطری آب رو پر کردید و از خوردنش لذت بردید
تو این مسیر رویایی سرچشمه آب جاری رو پیدا کردید و این حد از احساس خوب آزادی وآرامش و شکرگزاری راه ورود ثروت جاری خداوند هست مریم جانم آهنربای جذب پول و ثروت شدند و تو دل این طبیعت بکر و پر از گیاه و سرسبزی سکه پول با برکتی رو جذب کردند چقدر نشونه عالی از ورود ثروت بیشتر تو زندگیتون بود در مدار دریافت ثروت لاجرم به دریافتش هدایت میشید هوای بهشتی که یه نسیم مهربون و لطیف که عطر گیاهان رو میآورد چقدر تصورش لذت بخشه آبی که پله ای روی سنگها جاری میشد زیبایی محصور کننده ای بود
ماشینهایی که اومدند تو این طبیعت و چقدر درخواست محترمانه ای با یه نوشته رو یه تخت چوب که لای سنگها گذاشته بود خواسته بود که اون جا رو برای برگشت مجددش خالی بزارند خیلی تحسین برانگیز هستند
استاد جان عاشقتم که با عشق فایلها رو تدوین میکنید و جایزه هم برای این موفقیت در نظر میگیرید و تو تیوی داخل تراک به این زیبایی فوتبال میبینید و مریم جانم با چاقوی تیز و بزرگ گوشتها رو آماده میکنه برای پخت چقدر این گریل برقی نعمت زیبا و بزرگی شده در این سفر رویایی و چقدر گوشت رو عالی و خوشمزه میپزه نوش جونتون چه هدایت فوقالعاده ای بود خرید این گریل برقی سفر رو زیباتر و راحتر و بهتر کرد نوش جونتون این غذای بهشتی که در حین خوردنش برکت جاری خداوند معجزه ای از آسمان دیدید تگرگهایی که مثل مروارید روی زمین میریخت چقدر باشکوه بود مریم جانم عاشقتم که با اینکه بعد از بیست و چهار ساعت فست موقع غذا خوردن این زیبایی رو با ما به اشتراک گذاشتید تا ما رو به دیدن این زیباییها دعوت کنی من بینهایت از شما سپاسگزارم
بهد از سه روز این زیباییها رو ترک کردید تا به زیباییهای بیشتر لاجرم هدایت بشید تصاویر زیبای جاده خونه های کنار جاده نرده های چوبی و این حجم از درختها و گیاهان و پوشش گیاهی متنوع معجزه وار زیبا بود و چقدر عالی بود صحنه ای که عروس و دامادی که تو دل این طبیعت باشکوه فیلمبردارشون ازشون عکس میگرفت چقدر لباس و آرایش عروس ساده و زیبا بود کت شلوار داماد خوشرنگ و زیبا بود و چقدر هدایتهای الهی برای بودن در این محیط و دیدن زیبایی های یه رابطه عاطفی بینظیری خانم و اقاهای موسن که با لباس سرخ آبی و سفید تو اون تصاویر دیدم چقدر تحسین برانگیز بود این فایل همه چی داشت ثروت ،سلامتی ،ارتباط معنوی صلاه با خدا و رابطه عاطفی زیبا نعمتهای جاری و بینهایت خداوند خدایا شکرت که لایق دیدن این زیباییها و نهمتها شدم
من امروز تا همین حالا که منتظرم سفر امروز دانلود بشه فایلو ندیده بودم .
اومدم که کامنتهارو بخونم و با کامنت ارزشمند و دقیق شما روبرو شدم .
این که انقدر دقیق مینویسی خیلی تحسین برانگیزه سودا جانم .
این نوع نوشتن نشون دهنده ی اینه که شما خیلی دقت بالایی داری .
یه مورد دیگه که باید تحسین کنم اینه که من بعد از خوندن کامنت شما داشتم فکر میکردم به این که معمولا نوشته های زیبا و ارزشمند شما به عنوان متن انتخابی استاد برای معرفی فایل اون قسمت انتخاب میشه . و به این فکر کردم که شما چقدر عالی این قانونو در نوشته هات رعایت میکنی .
اینم نشون دهنده اینه که شما چقدر عالی میتونی وقتی یک قانونی رو یاد میگیری به زیبایی اجراش کنی . پس بارها و بارها میتونی نتیجه های زیبا خلق کنی.
من خیلی خیلی لذت بردم از خوندن نوشته ت دوست زیبای من .
و انگار دوسه صفحه از یک رمان زیبارو خوندم . عالی بود .
سپاسگزارم که وقت گذاشتی و برامون نوشتی سودای نازنینم .
سلام خدمت استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز و تمام همسفران عزیز
چقدر لیاقت میخواد دیدن این صحنه ها و این نقاشی های زیبای خداوند و خدا رو شکر که ما هم میتونیم این صحنه های قشنگ رو ببینیم.خدا رو شکر که میتونیم شکرگزار خالق این همه قشنگی باشیم
چقدر قشنگ فیلمبرداری کردید و تحسین میکنم کنترل درونتون رو.اینجا هم یاد میگیریم که ما کنترل ذهنمون رو داریم و اجازه ندیم به کمتر از نور و سرور راضی بشیم.
تحسین میکنم آزادی مالی،زمانی،مکانی شما رو
استاد تحسین میکنم اون عشقی که تو وجودتون هست و لحظه ای که دست تکون دادید انگار برای من بود
تحسین میکنم عشقی که به خانم شایسته دارید و دادید
الله اکبر خدا رو شکر چه صحنه هایی چه طلوع زیبایی،چقدر رها بودنتون رو دوست دارم،چقدر در لحظه زندگی کردنتون رو دوست دارم،چقدر دائم الذکر بودنتون رو دوست دارم،چقدر دیدِ نظاره گرتون رو دوست دارم،چقدر تصویر برداری قشنگی کردید و چقدر به ما لطف دارید که این همه زیبایی رو برامون به تصویر میکشید و با ندای الله اکبر برامون پست میکنید.
لذت بردم از عشقی که به خانم شایسته دادید و زیباییشون رو تحسین کردید و لذت بردم از زندگی زیبای دو نفره تون که بی ریا ست.
کشف چشمه آب سرد و نسیم مهربون و شکرگزاریتون با هم سِت میشه و باز هم هدایت میشید به جاهای زیباتر وقشنگتر،اینه که همش سودِ سود
پول پیدا کردن برکته و آب هم برکت ،آب و پول هر دو روشنیِ و روشنی از نورِ خالق
دیگه صحنه ها داره رویایی میشه ،این صحنه ها رو توی کارت پستالها دیدم و خدایا شکر که لایق دیدنشون شدم و صدای آب هم گوش ما رو نوازش میده و شکر نعمت رو برما واجب کرد خدایا هزاران میلیارد شکرت،کرور کرور شکرت از این صحنه های زیبا،طبیعت دست نخورده ملکوتی،بهشت این دنیا
استاد ماشاالله چه هیکل زیبایی ساختید،واقعا کارتون درسته ،این نتیجه کار درست در جهت درسته،تحسین میکنم این جسم زیبا و روح زیبا و آگاهی های زیبا و عمل زیباتون رو
تیز کردن چاقو باعث سرعت کار میشه ،هر چی زمان بزاریم برای تیز کردن بازخورد بهتری میگیریم
این قضیه جایزه دادن هم استاد خیلی تاکید میکنه حتی به تدوین یکی از فایلها هم جایزه میده و این باعث پویایی میشه خدایا شکرت…
چه گوشت خوشمزه ای نوش جانتون ،تگرگ هم یه آهنگ زیبایی براتون زد و زمین رو هم سفید کرد و احتمال زیاد لذت خوردن گوشت با این ویو لذت بخش تر شد .
فایلمون هم که با جشن عروس و داماد تموم شد و ما برای عروس وداماد آرزوی بهترین زندگی رو داریم
همچنین برای استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز آروزی بهترینها داریم و سپاسگزاریم بابت تهیه و تدوین و بارگزاری این فایل
خانم شایسته اول باید بگم که من واااااقعا برام چند روز پیش سوال بود که شما چجوری موهاتونو کوتاه میکنید و رسیدگی ها و… هی میگفتم کاش یک فایلی بگذارن از خودشون و وقتی دیدم کیف کردم . من هم خیلی وقته دیگه آرایشگاه نمیرم و خودم دست به قیچی میشم و خیلی هم لذت بخشه . نکته ای که میتونه هنگام کوتاه کردن موهاتون کمک کنه ، خیس کردن اونها هست . واقعا خوشحالم که قانون درست و دقیق کار میکنه و بار دیگه به این نحو بهم اثبات شد و حتی تو تمرینم هم نوشتم که یک فایلی راجع به مسائل زیبایی و رسیدی به خود توسط خانم شایسته روی سایت قرار بگیره . خب خدا رو شکر جوابم رو گرفتم و در این فایل متوجه شدم : آرایشگاه سیار و خصوصی به قول استاد .
استاد از اول این فایل داشتم به جلسه ی سوم قدم اول فکر میکردم که چقدددددددددر پول در ثانیه به ثانیه این فیلم نهفته است . شیک و مجلسی عکس های این طبیعت زیبا رو میشه بی نهایت بار تکثیر کرد و فروخت و الله اکبر اییییین همهههههههه جمال و جلال و زیبایی واقعا الله اکبر .
امیدوارم همیشه حال دلتون خوب باشه و پر انرژی شاد باشید و ما کیف کنیم از دیدنتون .
چقدر من این فایل رو دوست داشتم و یک درس بزرگی هم برای من داشت :
امروز صبح از خواب بیدار شدم و بعد از سپاسگزاری و ستاره قطبی ، سریع رفتم سراغ سایت ببینم فایل جدید اومده یا نه .
چندین روزه که دارم کار میکنم دوباره و واقعا از صبح تا شب خودم رو بستم به محصولات و سایت و کامنت ها .
کامنت گذاشتن در این حدودا 10 روز برای من عادتی رو ایجاد کرده و این عادت ، بسیار خوب و کمک کننده است اما برای من به مرز اعتیاد رسیده بود و همین امروز صبح متوجه آن شدم .
اعتیاد به اول شدن در سایت در تمامی حوزه ها ! واقعا نمیدانم چه چیزی در من باعث همچین دیدگاه و عملکردی شده بود .
احساس عجله و بدو بدو بهم دست داد ، احساس اعتیاد کاذب به سریع کامنت گذاشتن و … جنسش قانون نبود ، مقایسه بود ، عجله بود ، بدو کامنت بذار بود .
به خاطر همین همون لحظه لپ تاپ رو بستم و گفتم صبر میکنم تا همه کامنت بذارن بعدش من میذارم . قسم نخوردم که حتما باید سریع کامنت بذارم ! باید حسم خوب میشد و خب حالا حسم خوب بود و به دور از هر عجله ای ، صبر کردم مطالب فایل برایم ته نشین شد و بعد کامنت گذاشتم . (همیشه وقتی فایلی میدیدم قلبم باز میشد و با عشق کامنت میگذاشتم . تنها این بار هی منتظر بودم تمام بشه سریع کامنت بگذارم که یک چیزی نوشته باشم)
به هر حال متوجه مسئله ی مقایسه ، عجله و رقابت در بطن وجودم شدم با آنکه فکر میکردم هرگز در من چنین چیزهایی نیست .
یک مطلبی را از استاد قمشه ای شنیدم دوست دارم برایتان بنویسم :
میگویند حکیمی با عجله به خانه میرود و به دستیارش میگوید سریع برای من داروی شفای مجانین رو بیار . دستیارش میگوید : دور از جان و زبانتان را گاز بگیرید و … حکیم اصرار میکند و دستیار میپرسد چرا ؟
حکیم میگوید : امروز در بازار موقع آمدن دیوانه و مجنونی برای من دست تکان داد و این یعنی در وجود من چیزی بوده که با او یکی بوده و او برای من دست تکان داده .
حالا این حکایت من است و باز مسئله ای در اعماق وجودم سرباز کرد و خودش را نشان داد که از وجودش بی خبر بودم ، هرچند سطحی اما اگر دنبالش میرفتم و به آن توجه میکردم ممکن بود مقیاسش بزرگ تر شود و در تمامی ابعاد زندگی ام ریشه بدواند .
خدا را شکر سریع متوجه شدم .
آخر فایل عکاسی آن زوج زیبا در آن فضای فوق العاده یکی از زیبا ترین مواردی بود که دیدم . چقدر ساده و پر از حس خوب بود .
ممنون و متشکرم از خانم شایسته ی عزیزم بابت این فایل های فوق العاده و من از قسمت یک سفر به دور آمریکا شروع کردم تا 13 رسیدم و بسیار فوق العاده است .
ممنون متشکر و سپاسگزارم بابت فایل های دانلودی رایگان که تحت عنوان روز شمار تحول زندگی من دسته بندی کرده اید و امروز قسمت 4 آن بودم در کنار دیگر محصولاتم .
فوق العاده است این سایت و تک تک افراد آن بسیار عالی و درجه یک هستند .
عاشق تک تک شما دوستان عزیزم هستم
برای همگی تان بهترین ها را از خداوند خواستارم .
ان شاءالله همیشه و همواره با خودتان و جهان در صلح باشید .
مسیر زندگی تان روشن ، سرسبز و هموار باد .
عشق به همه تون .
یا الله
(این کامنت را که ارسال کردم ، هنوز یک و نیم ستاره ام مانده بود برای طلایی شدن و بعد از ارسال یهو دیدم پنج ستاره ام پر رنگ است و این واااااااااقعا جایزه ی امروزم بود و کامنت صادقانه ای که گذاشتم چرا که بارها و بارها حسی گفت این کامنت رامنتشر نکن اما من پشت نجواهایم نرفتم ، نه اول صبحی که فایل را دیدم و نه آخر شبی که میخواستم برایش کامنت بگذارم . خیلی خیلی به خودم تبریک میگویم واقعا)
نمیدونستم این حرفهامو کجا بنویسم تا رسیدم به این صفحه…
یه کشفی کردم، یه سوالی پیش اومد برام این مدت:
اینکه سمانه چرا لذت نمیبری اونطور که باید از زندگیت؟ از همه چیز؟
امروز یهو پرده کنار رفت و خدا مستقیم جواب رو داد بهم، دقیقا لحظه ای که داشتم به درختها نگاه میکردم.
جواب این بود:
تو یادت رفته هدف اصلی زندگی و رشد در مسیر بهبود و پیشرفت اینه که لذت ببری و همه ی حواست رفته روی آگاهی ها و عمل بهشون که کم کم باعث شده شتاب کنی، سخت بگیری و قفلی بزنی روی نتیجه…
و اینطوری شد که فهمیدم باید هر طوری بلدم از هر لحظه ای لذت ببرم.
همون وسط مسطای گفتگو با خدا چشمم رفت روی یکی از قاب های روی دیوار:
من به صدای بدن و قلبم گوش می دم و توجه می کنم.
توجهم رفت به به شنیدن صدای قلبم…
چقدر گوش میدی قلبت چی میگه؟
ازت چی میخواد؟
داری چیکار میکنی؟
چه فکری پشت هر کاری که میکنی هست؟
احترام و توجه به خود و قلبت یا عادت کردی به انجامشون؟
دقیقا متوجه شدم این برکتِ دوره لیاقت برای منه+ یه عالمه توجه دیگه ای که دارم به خودم و زندگیم نشون میدم.
– واسه خودم آهنگ های مورد علاقه ی خودمو از هارد ریختم تو موبایل و دارم گوش میدم.
چی تجربه کردم؟
انگار پرت شدم تو حس خوب، شادی، لذت، کیف کردن…
-این روزها حدود یه ماهه دوباره برگشتم به تمرین نوشتن با دست چپ، مجدد با سه خط در روز شروع کردم، با لدت مینویسم و کیف میکنم دست چپم خیلی ماهر شده که نه تنها مینویسه، بلکه انقدر زیبا و به حالت تحریری هم مینویسه.
آفرین سمانه ی نازنینِ من.
یاد روزهای اول میوفتم که نمیتونستم آلودم رو تو دست چپم درست بگیرم…
– فیلم می بینم.
– یادم نمیاد الان، یه سری تجربه ها رو دارم با سمانه جونم فقط برای دلِ سمانه جونم انجام میدم که باعث خوشحالیم.
خدا رو شکر.
خوبه همین تلاش ها برای من.
جالبه صبح یه لحظه خدا ساعت 20 دقیقه به 5 بیدارم کرد تا از پنجره ی روبه روم حرکت باد رو روی درختها ببینم، صدای آواز پرندگان رو بشنوم، بوی خوشِ صبح رو حس کنم و همون لحظه سپاس گزاری کردم و بلافاصله خوابم برد…
لذت بردن ساده است ولی در عمل، درک میخواد تا بهش برسم.
الان باد داره شاخه و برگ ها و تنه ی درختها رو جلوی چشمهای من تکون میده، این صحنه زیباست.
همین و تمام.
یه لذت به همین سادگی خلق شد واسم.
استاد برای چی میگن توجه کنین به زیبایی ها و تحسینشون کنین؟
برای اینکه من تو لایه های زیر پوستیِ ذهن و زندگیم، لذت بردن از لحظات رو یاد بگیرم.
سمانه جانم، قربونِ اون موهای کوتاهت بشم که هر چی جلوتر میره بیشتر جا میوفته و بانمک تر میشی، هر چی ساده تر و کوچولوتر و با دلایل ساده تر خوشحال شی و کیف کنی، مفهوم لذت در لحظه رو بهتر درک میکنی.
واسه خوشحال بودن و خوشحال کردن خودت و بهتر کردن حال و احوالت معطل نکن، اقدام کن همون لحظه، حالا فرقی نمیکنه از چی واسه خودت شادی و نشاط خلق میکنی، لطفا اقدام کن.
امروز تو خلالِ گفتگوهام با مادر جانم، مریم جانم، متوجه شدم هر چی یاد میگیری سمانه، هر چی آگاهی و درس بهت اضافه میشه، باز جا داری واسه بیشتر یاد گرفتن.
من این درس رو تازه امروز درک کردم.
از بس گاهی غرق میشم تو جدیت و آگاهی ها و سختگیری به خودم، یادم میره اومدم اینجا تا زندگی کنم با لذت…
یه مطلبی رو در خلال گفتگو به مادر گفتم در تحسینِ یکی از اقوام برای حضورش در مسیر رشد، گفتم آماده شده و دریافت کرده…
یهو چند ساعت بعد خودم متوجه شدم این آماده شدن برای دریافت برای شخصِ خودم اومده…
یعنی زور نزن، عجله نکن، باید آماده شی تا دریافت کنی، ریلکس باش و آروم و جلو بیا، سر وقت درست خودش هماهنگ میشه، چیدمان میشه.
فلش بک میزنم به جملات استاد تو جلسه 9 کشف قوانین که باید با طلا نوشت:
چرا میخوام به خواسته ام برسم؟
چون می خوام لذت بیشتری ببرم از زندگیم.
پس اگه همین الان، قبل از رسیدن به خواسته ام، سعی کنم لذت ببرم از زندگیم، عملاً به خواسته ام که لذت بردن از زندگی هست رسیدم. اتفاقاً اینطوری خیلی سریعتر به خواسته ام میرسم.
این جملات هم قاب هنری روی دیوار بود که صبح خودنمایی کرد جلوی چشم هام.
مامانم به لطف خدا تو مسیر رشد و آگاهی هست و فایلهای استاد رو پیگیری میکنه، مخصوصا با زیبایی های سفر به دور امریکا خیلی لذت میبره و سپاس گزاری می کنه، امروز گفت برای تک تک چیزهایی که یاد گرفته، تغییراتش، بهبودهاش از خدا سپاس گزاره، که اگه نباشه ناسپاسیه.
اونجا بود که فهمیدم شتاب گاهی در من باعث شده نبینم نعمتهامو اگه کوچولو هستن.
خدارو شکر حواسم به نشونه ها بیشتر جلب شده واسه مسیرم و درستیِ مسیر.
استاد خیر در دنیا و آخرت نصیب شما و مریم جون بشه، همینطور همه ی دست های دیگه ی خدا در زمین که باعثِ رشدِ آگاهی بین آدمها برای بهبود زندگیشون میشن و صادقانه فعالیت میکنن.
@@@@@@@@@@@@@@@
صبح سورپرایز شدم با دیدن فایل سفر به دور آمریکای 218
و تصویر مریم جون کنار اون سنگ بزرگ اینو به ذهنم آورد چقدر قشنگه کودکِ درون مریم جون که انقدر رها و در آرامشه و با کل وجودش در صلحه.
مثل همیشه کیف کردم با آبِ چشمه و سنگهای توی آب.
الهی شکر، واسه هر چی دادی، واسه همه چیز، واسه همیشه.
عشق قشنگم لذت بردم از لذت بردنت. دیدی داریم عین نی نی ها تاتی تاتی راه میفتیم؟ دیدی داریم یاد می گیریم خودمون از خودمون مراقبت کنیم؟
انقده خوشحالم که نگو. وقتی دوستامو می بینم که دارن از تجربه بزرگتر شدنشون می نویسن هم واسه خودشون خوشحال میشم، هم واسه خودم که چیزی ازشون یاد گرفتم.
سمانه جونم هروقت تو ریاضی درس دادن یکم گیر می کنم با این ارتباط قلبی با خداجونم حالم خوب میشه. میگم سعیده جان تو اومدی که از این کار لذت ببری.
بخدا دیشب داشتم PDF کناب آمار و احتمال یازدهم ریاضی رو می خوندم که جلسه پیش سر کلاس یه سوال رو اولش اشتباه توضیح دادم بعد از روی کتاب نگاه کردم و درستش کردم، بعد با ذهن نجواگر اومد حالمو بد کنه گفت الان دیگه جلوی بچه های ریاضی ضایع شدی، دیگه به هیچی حسابت نمی کنن و فلان. گفتم بی زحمت سکوت کن. من سعیده باارزش و دانایی هستم که ارزشم در ذات خودمه. همه ممکنه اشتباه کنن و بچه ها اتفاقا علاقه قلبی خاصی به من دارن و نحوه تدریسمو خیلی قبول دارن. حرفای منو متوجه میشن و روم بعنوان یه دبیر خیلی خوب حساب می کشن.
حالم خوب شد و دیشب با اشتیاق رفتم که حمله کنم به هرچی نمونه سوال آمار و احتماله. داشتم فقط نگاه می کردم به سوالات و لبخند میزدم و می کفتم من از وجود شما سوالات و توضیحات لذت می برم. شما دونه دونه سربازهای منید برای غلبه بر ترسهام در جهاد اکبرم. از همه تون سپاسگزارم که اومدید منو قویتر کنید.
بعد چقدر جالب سمانه جونم، فایل نشانه ام منو برد به یکی از فایلهای معرفی و توضیح دوره شیوه حل مسائل که استاد میگه هرچی بیشتر مسئله حل کنی اعتمادبنفست بالاتر میره و پاداشهای بیشتر و بزرگتری دریافت می کنی.
اینا که باهم ترکیب شد جادویی شد. ولی دیگه ابراهیم همون موقع اومد خونه و رفتیم تو فاز شام و دورهمی. ولی امروز می دونم با سربازام چیکار کنم. بعدا برات می نویسم کلاس آمار 11 ریاضی چه معجزاتی توش رخ داد.
عاشقتم که نشستی با عشق و حوصله به حرفام گوش دادی. بوس بوس
سلام به خانم معلمِ عزیزم، سعیده جانِ کنترل کننده ی ذهن :)
اومدم سایت و دایره آبی رو دیدم حسابی ذوق کردم.
مرسی برای این هدیه ی شادی بخش و لذت بخش.
هر وقت دوست های معلم عزیزم از خاطرات تدریس میگن یادِ خاطراتِ خوشم تو مدرسه میوفتم که کلاسِ هنرِ جذابی داشتم با پسرهام.
از نخودچی های کلاس اولی ام تا پسرهای کلاس ششمی ام.
چقدر جالب بود، وقتی خودم با خودم در صلح بودم کلاس، کلاس نبود، تکه ای از بهشت بود برای خودم و همه، از احساسشون و فعالیتشون و تمرکز جذابشون روی پروژه هاشون متوجه میشدم چقدر بهشون خوش میگذره.
یادمه یه سالی کلاس ششمی های نازنین و خوش اخلاق و بامعرفتم، یه جوری متمرکز شده بودن رو برگه های رنگ آمیزیِ پر از جزئیات و ظریفی که بهشون داده بودم و کل کلاس در سکوتی شیرین ناشی از تمرکزشون روی کارشون فرو رفته بود که خودم که بینشون میچرخیدم و میدیدمشون دلم ضعف میکرد براشون…
عین یه عکس تو ذهن و حافظه ام محفوظه برام.
تو کلاس با توجه به روحیه و فرکانسِ معلم، میشه یه کلاسِ پرنشاط داشت یا بی نشاط…
بچه ها خیلی باهوشند و به شدت معلم رو آنالیز میکنن از همون جلسه اول، من زمانیکه معلم شدم با استاد آشنا نبودم، با نجوا و کنترل ذهن و اهمیت صلح درون آشنا نبودم.
ولی کاملا متوجه شدم هر چی صلح درونم بیشتر میشد بیشتر عاشق بچه ها میشدم اونا هم همینطور.
صبح به صبح مراسم ویژه ی سلام داشتیم و من خیلی لذت میبردم از اینکه میدیدم انقدر که من عاشق اونام اونا هم به طرقِ متفاوت عشق و معرفتشون رو نشونم میدن.
فلش بکِ جذابی بود برام، با عشق به یاد میارم تجربه ام از سالهای تدریس هنر تو مدرسه ابتداییِ پسرانه رو.
فکر میکنم جزوِ تجربیاتِ سازنده ی من بود تو وجودم، خیلی چیزها یاد گرفتم تو تدریس، کار با بچه ها، همکارها، خلاقیت، گفتگو با اولیا و …
خدا رو شکر.
سعیده جان لحظاتِ سرشار از نشاط و لذت رو با بچه هات برات آرزو میکنم، به طوریکه هر وقت میان تو ذهنت یه لبخند بشینه روی لب ها و قلبت.
میدونی چیه سعیده جان من رابطه ام با بچه ها خوبه و دلیلشو امروز کشف کردم، یعنی واضح تر شد برام تو گفتگو با مادرم…
مامانم میگفت برادر زاده ام (ریحانه جانِ 8 ساله) وقتی من میرم خیلی خوشحال میشه چون باهاش وقت میگدرونم، بازی میکنم، گفتگو میکنیم و …
یعنی از بچگیش اینطوری بود که میگفت عمه بیا گفتگو کنیم :)
کشفی که کردم و به مامانم گفتم این بود:
بچه ها از آدم بزرگ ها فقط توجه می خوان…
حالا این وسط چه اتفاقی میوفته؟
منِ سمانه وقتی بچه میبینم، اکثرا میرم تو جلدِ کودکِ خودم و حسابی با خودم لذت میبرم.
چطوری؟
میام سراغِ نقاشی…
با کودک صحبت میکنم.
موهاشو شونه میکنم.
باهاش بازی میکنم.
گفتگوها اصلا حولِ محور خاصی نمیچرخه، حرف خودش میاد…
من میرم تو لایه کودکیِ خودم، کودک میبینه یکی مثل خودش پیدا شده، جذب میشه، میاد سمتت و مشغولِ شادی میشیم…
این یه فرمولِ ثابته.
من یه وقتایی فرکانسم میزونه و وارد این سیکلِ شادی بخش میشم.
گاهی هم نه.
نکته مهمش اینه، این انتخابِ خودمه که واسم شادی میاره…
یادمه چند سال پیش با همین برادر زاده ام دو تایی رفتیم زیر میز غذاخوری مامانم، تا با ریحانه گفتگو کنیم :)))))
منو میگی با اون سن و سالم کلی هم حال کردم و لذت بردم…
کودک درونِ آدم که فعال میشه، برقِ توی چشمهای آدم فعال میشه، نور میتابه به قلبِ آدم…
اتصال با خالق دقیقا تو اون لحظات تو اوجِ خودشه به نظرِ من…
بچه ها با چه معلم هایی ارتباط عاطفیِ بهتری برقرار میکنن؟
اون معلمهایی که با کودک درون خودشون دوست تر هستن، بالغانه اش میشه اونایی که صلح درونی شون بالاتره.
بچه ها به شدن فرکانس آدم ها رو سریع دریافت میکنن و متوجه میشن.
هیچ رمز و رازِ پیچیده ای نداره، همینه.
سعیده جان دقت کردی، یه معلم همه جا معلمه، اینکه توی خونِش هست، میجوشه، فرق نمیکنه تو مدرسه باشه یا خونه یا هر چی…
من قلباً همیشه و در هر حالتی خودمو معلم میدونم و خوشحالم بابتش و افتخار میکنم به خودم.
به تو و فرزانه جانم معلم های این سایت، مخصوصا استاد خودمون استاد عباس منش و مریم جان هم به شدت افتخار میکنم و تحسینتون میکنم.
ماچ بهت خانمِ ریاضیِ جذاب و موحد، با یه عالمه چشمهای قلبی قلبی، قلب های رنگی رنگی و جذابیت های شیرینِ ریاضی جانم.
خدایا شکرت، برای حسِ خوب و نشاط و کودک درونم که تمام تلاشمو میکنم بهش توجه کنم و با خودم مهربون تر باشم بر حسبِ دوره جذابِ احساس لیاقت.
بنام خدای محقق کننده خواسته هایم بزیبایی و اسانی و عزت
درود بر دو عزیز دل ما
دو استاد زیبابین و زیبارو
چه مناظر زیبایی برامون به تصویر کشیدید
خداایا چه دریاچه ای
چه رنگهای دلربایی
چه رنگ پاییزی افتاده به دل سرسبزی هااا
لذت بردم از این همه بکری
از اینهمه زیبایی
و فراوانی
خدایاشکرت
و هزار البته که لذت میبرم از این آزادی مالی ومکانی و زمانی
خدایاشکرت
ـــــــــــــ
چه حیاط بی نظیری داشتید
چه چشم اندازی
خدایا بیدار بشی و صبح چشمت به اینهمه زیبایی و فراوانی باز بشه و. گوشهات صدای اب رودخونه روان رو بشنوه چه لذتی داره
من تجربه بیدارشدن در این چنین فضایی دارم واقعاا هوش از سر ادم میبره
نوش جانتون که لایق چنین تجارب عالی هستید
و خداروشکر که من در مدار تماشا ولذت از این زیبایی ها
ــــــــــ
مریم بانو کلی ذوقت کردم که مشغول کوتاه کردن موهات بودی
مبارکت باشه
منم این تحربه رو دارم
خیلی باحاله
یبار هم دخترم بم گفت مامام بزار ی بار من پشت موهات رو مرتب کنم دقیقا موهام اندازه شما بود
منم گفتم باشه حالا چه فرقی میکنه به جای خودم او انجام بده
تجربه میکنه لذت میبره
خب چی شد؟
نتیجه این شد که اون پشت، موهام مثل پله شده بود
گفت مامان فک کنم خراب کردم
گفتم من عاشق این یادگاری هستم که پشت کللم ساختی
و کلی خندیدیم و بامزه بازی دراوردیم
تازه با اون موها مهمونی هم رفتم وکلی هم برامون خاطره جذابی شد
خداروشکر که خاطرات زیبایی با دخترم ساختیم
ــــــــــــ
و بازهم داریم این زیبایی هاارو به مقصدهای زیباتر ترک میکنیم
خدایاشکرت
سپاسگزارم از شما دو مهربان که همیشه برای ما بهترین اگاهی ها رو دارید
به نام خداوندی که انرژی هست
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان ثروتمندم
سریال سفر به دور آمریکا قسمت 218
از این همه زیبایی و برکت که می بینیم چه کلمه ای به جز خدایا شکرت می تونیم بر زبان جای کنیم .
بله خدایا شکرت
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (7)
و هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً شما را مى افزایم، و اگر کفران کنید البته عذاب من سخت است.
چقدر این طبیعت زیباست چه هامونی و هماهنگی قشنگی را شاهد هستیم ، حجم انبوهی از درختان زیبا آب زلال و فراوان صخره های باعظمت و حضور فرشتگان زمینی استاد و خانم شایسته، واقعا دیدن این همه زیبایی فایده و نتیجه سفر کردن هست وقتی سفر هست ، یعنی ایمان و توکل هست ، یعنی دیدن جریان هدایت هست ، یعنی غلبه بر ترس و انجام کارهای سمت خودمان هست .
سریال سفر به دور آمریکا برای شناخت قوانین جهان هستی معنای خاصی بخشیده ، و درک همه ما را افزایش داده ، با دیدن این فایل خدا می دونه چقدر زندگی های متزلزل ، بهبود پیدا کرده .
پس خدایا شکرت
خانم شایسته خودت داری موهای خودت را اصلاح می کنی واقعا عزت نفس شما قابل تحسین هست که کاملا دور از تشریفات و دور از حرف مردم هستی برای دوره عزت نفس سایت مثال و الگوی بی نظیر هستی .
سه روز مهمون این منطقه قشنگ بودی و لذت بردین و سپاسگذاری می کنید .
وقتی داشتین نهار می خوردین تگرگ گرفت من با خودم گفتم ببین چقدر خدا استاد و مریم جان را دوست داره که موقع پیاده روی تگرگ نیامد و الان داخل تراک کمپر که مشغول نهار هستین باران و تگرگ گرفت ،
استاد تعهد و پایبندی شما و خانم شایسته به قانون سلامتی قابل تحسین است و این کار به ماهم انگیزه و ایمان قوی میده.
چقدر جالب شد پایان بخش فایل عکس گرفتن از عروس و داماد خوشتیپ و باحال بود
خدایا شکرت که در همه حال فقط زیبایی می بینیم و توفیق سپاسگذاری پیدا کردیم.
خدایا همه بچه های این سایت را ثروتمند و سالم وشاد در دنیا وآخرت قرار بده
آمین یا رب العالمین.
علیرضا یکتای مقدم ، مشهد مقدس
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به عشق ترین استاد
خدا رو سپاسگزارم که در مدار دیدن این زیباییها هستم
چقدر تصاویر زیبایی رو ثبت کردین،خدا قوت میگم بهتون
اون قسمتی که درون بچه میومد پایین خیلی ایده ی قشنگی بود
مریم عزیزم چقدر شما قابل تحسین هستین که از پس هر کاری برمیان،چقدر با تسلط موهاتون رو کوتاه میکردین
.
.
این فایل تمامش نشانه بود برای من
استاد من هر وقت تو ستاره قطبی مینوشتم که امروز میخام ورودی مالی داشته باشم
بارها شده همسرم تماس میگرفت که سفارش داریم بیا ببر خونه،حتی شده جملمم تموم نشده،همسرم تماس میگرفت
اما ته دلم میخاستم پول به آسونی به دستم بیاد،این باور به ذهنم چسبیده بود باید سخت کار کنی تا پول بدست بیاری
باید حتما یه کار فیزیکی انجام بشه
امروز داشتم مینوشتم که خدایا من میخام رزقی داشته باشم که اون دنبال من بیاد به آسونترین شکل ممکن
ذهنم مقاومت میکرد
ازکجا؟
چطور؟
تا رسیدیم به قسمتی که مریم جان پول پیدا کردن
و کلماتی که بین شما رد وبدل شد
یه نشونه خیلی واضحی شد برام
که به همین راحتی
خدایاشکرت
نوش جونتون ناهار خوشمزه و لذیز
چقدر جذابه تو سفر نگران سردی و گرمی هوا نباشی
نگران باد و بارون نباشی
.
.
چه باور قشنگی مریم جان گفتن
به قصد زیباییهای بیشتر ترکش میکنیم
که نشان از رها بودن و وابسته نبودن به هیچ چیزیه
.
.
تو همین 26 دقیقه چقدر شما سپاسگزار بودین
من سپاسگزار بودن رو از شما یاد گرفتم
چقدر حالم و احساسم خوب شد
خدا رو شکر
امیدوارم چند ده برابر این احساس خوبی که بما میدین بهتون برگرده
عاشقتونم
سلام و درود زهرا خانم عزیز
بابت تمرین ستاره قطبی سوال داشتم این تمرین توی دوره های استاد هستش یا فایلهای رایگان ؟
چون واقعا ندیدمش تاحالا ولی خیلی از عزیزان در مورد نتیجه های مثبت این تمرین مینویسن
ممنون میشم اگه توضیح بدین درموردش
سلام دوست عزیز
این تمرین تو دوره دوازده قدم هست
اگه بخام خلاصه تمرین رو بگم
به این صورته که شما
صبح به محض بیدار شدن درخواست هایی از خدا میکنین که منطقی و قابل باور شما باشه
بعد به کارهای روزمرتون میرسین شب به اون لیست نگاه میکنین ببینین چنتا از اون درخواستهای شما تیک خورده
برای اینکه این تمرین رو بهتر متوجه بشین پیشنهاد میکنم حتما دوره دوازده قدم رو تهیه کنین
تو قسمت عقل کل هم میتونین سرچ کنین
سلام پاییزی قشنگ با کلی قلب به همه ی دوستای باعشقم
امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم که من یه روزی آرزوم بود که بتونم با هر شرایطی که دارم، با همه ی داشته ها و نداشته هام، زندگی لذتبخشی داشته باشم، بتونم راضی باشم و خوشحال، بتونم تو لحظه زندگی کنم و در کنارش به خواسته هام هم برسم.
هیچ وقت دوست نداشتم حال خوبم وابسته به این باشه که مثلا به فلان خواسته برسم.با خودم میگفتم که چی؟؟؟بعدش که رسیدم خب یه خواسته ی دیگه برام بوجود میاد.یعنی باز برمیگردم به حال بده ی سابق تا باز به این خواسته جدیده هم برسم؟؟؟؟؟؟
دوست داشتم به ی روش زندگی به ی فرمولی برسم که بتونم با هر شرایطی که دارم راضی باشم و بتونم با همونا لذت ببرم.
میخوام اعتراف کنم که با حضورم تو این سایت الهی دارم به همون زندگی که آرزوشو داشتم نزدیک و نزدیکتر میشم.دارم یاد میگیرم در لحظه باشم، دارم سعی میکنم با هر شرایطی که دارم بتونم شاد باشم، دارم روش قرار گرفتن تو مدار خواسته هامو یاد میگیرم.
چقدر این بحث مدارها برام لذت بخش بود.چقدر آرامش گرفتم از این آگاهی« که ما با کانون توجه و باورهامون در مدارهای مختلف قرار میگیرم و این ما هستیم که تعیین میکنیم در کدوم مدار باشیم با توجه کردن هامون، با باورهامون. و در نتیجه شرایط و تجربه های مطابق با اون مدار وارد زندگیمون میشه»
به همین راحتی به همین خوشمزگی….…
لازمه ی موندن تو مدار خواسته هامون و پایداری نتایجمون، داشتن احساس خوبه، زندگی در لحظه ی حاله……
اگه بتونیم آگاهانه کانون توجه و باورهامونو کنترل کنیم کم کم این رفتارها رو بصورت ناآگاهانه و خودکار انجام میدیم و اونجاست که نتایج عالی از راه میرسند .
اعراض کردن از ناخواسته ها رو یاد بگیریم، گیر ندادن به ناخواسته ها و توی احساس منفی نموندن و بیاموزیم.
ما اینجاییم که خوب و با حال عالی زندگی کنیم، تضادهای زندگی دوستان عزیز ما خواهند بود، پله های ترقی ما خواهند بود اگر اگر و اگررررر نگاهمونو زیبا کنیم بهشون.
مبادا با احساس منفی برگردی به اون مدار پایین هاااااااااا
ما برای رسیدن به مدارهای بالاتر کلی تلاش کردیم، کلی تقوا پیشه کردیم.حیفه به همین راحتی برگردیم اون پایین مایین هاااا
میدونی عزیزم
واقعیت زندگی
اینه که تمام روزهای سختی که
فکر میکردیم نمیگذره ،گذشت!
تمام تلخی هایی که گمون میکردیم موندگاره، از یادمون رفت!
همه شب های سیاهی که طلوع خورشید برامون آرزو بود، روز روشن رو بغل کردن. ما از اتفاق های بد زیادی عبور کردیم، آدم هایی که هم مسیرمون نبودن رو از دست دادیم و تیکه هایی از خودمون رو براشون جا گذاشتیم؛
زنده موندیم و به زندگی ادامه دادیم…
و هنوز هم
میگذریم، زنده میمونیم و ادامه میدیم…
بنام خداوند جان ”
بنام خداوند باران ”
سلام دارم خدمت فرشته ی توحیدی و عاشق”
یگانه ی بی نظیر ”
حالتون عالی و متعالی
چقدر فوق العاده نوشتی ”
باور میشه چهار بار خوندم ”
چقدر زیبا ”
چقدر عالی ”
چقدر با احساس ”
من که لذت بردم ”
حیفم اومد تحسین نکنم ”
این خواهر بی نظیرم رو ”
قلم تون توانا بازم برامون بنویسید با اون احساس زیبا ”
منم این دعای زیبا رو تقدیم میکنم به این فرشته ی عاشق و توحیدی ”
برایت ”
دنیایی به زیبایی آنچه تو زیبایش میدانی رو آرزو میکنم ”
دنیایت زیبایی تمام حاجات و آرزوهایت ”
امضای الله مهربان
پای تک تک آرزوهات ”
ای فرشته ی عاشق “
سلام به یگانه جانم.
کیف کردم کامنتت رو خوندم.
متوجه شدم دلم برات تنگ شده بود، برای قلمِ ساده و اصل و صمیمی ات.
بَه بَه، اینجا چی نوشتی دختر:
هیچ وقت دوست نداشتم حال خوبم وابسته به این باشه که مثلا به فلان خواسته برسم.با خودم میگفتم که چی؟؟؟بعدش که رسیدم خب یه خواسته ی دیگه برام بوجود میاد.یعنی باز برمیگردم به حال بده ی سابق تا باز به این خواسته جدیده هم برسم؟؟؟؟؟؟
این پیامی برای منه.
سمانه ای که توجهش رفته روی لذت بردن و کیف کردن در زندگیش به صورتِ روز به روز…
چه تلنگری هست واسم که خوشحالیم وابسته به داشتن یا نداشتنِ چیزی نباشه.
هر چی در لحظه جاری هست، زندگیم باشه و جاری باشم با هر چی هست…
بعد از دوره لیاقت، آگاهانه دارم تمرین میکنم چطوری با خودم با احترام و توجه و علاقه ی بهتری رفتار کنم…
امروز یه اقدامِ عملیِ باحال برای سمانه انجام دادم.
حالم خوب بود، در ادامه هم خوبتر شد.
یه ماهِ دیگه 28 آبان تولدمه و چند ساله خودم به خودم هدیه میدم.
متنِ قشنگ و مهربانانه و هدیه های مادی.
فارغ از توجهِ دیگران، خودم به خودم توجه میدم.
دیروز از فضلِ خدا، هدیه ای پولی دریافت کردم و گفتم سمانه اینو برات هدیه تولد میخرم هر چی دلت بخواد.
برنامه شو از قبل داشتم برم لوازم تحریر فروشیِ جذابِ خانم کریمی که کلی رنگی رنگی های جذاب و خلاقانه و باکیفیت داره.
صبح امروز رفتم و هدیه هامو آغاز کردم:
دو تا دفتر خوشگل واسه نوشتن هام.
یه دفتر کلاسوریِ کوچک واسه نوشتن هام.
یه تخته شاسیِ خوشگل A4
یه بسته ماژیکِ 12 رنگ با رنگهای بسیار شاد.
جالبه امروز با یکی از خواسته هام که یادم رفتم مواجه شدم و هدیه دادم به خودم:
من کلاسور رو دوست دارم چون میتونم بهش کاغذ اضافه و کم کنم، ولی خب قد کلاسور بلندتر از دفتر بود و این آرزو در من شکل گرفت امیدوارم کلاسور سایزِ دفتر معمولی درست کنن، و نوشتم آرزومو با جزئیات و به محاسنش اشاره کردم…
یادم رفته بود تا امروز که دیدم همونی رو که آرزوم بود و جالب بود برام.
اینکه چطوری به خواسته ام رسیدم و چقدر هم که خوشگله.
من عاشق و دیوانه ی لوازم تحریرم.
(از همینجا سلام میدم به ناعمه ی عزیزم که در این شغلِ جذابه.)
مخصوصا که الان دفترهای خوشگل زیاد میخرم چون زیاد سپاس گزاری و نکات مثبت و تحسین مینویسم و تند تند پر میشن.
تو صفحه ی آخر همه ی دفترها، ازشون تشکر میکنم که داخلشان کلی زیبایی نوشتم.
امروز هر چیزی که نیاز داشتم خریدم، به پول احترام گذاشتم و با عشق خرج کردم برای شادیِ خودم، هدیه به خودم.
به سمانه ای که دوست دارم بیشتر و بیشتر بهش احترام بذارم، به نیازها و سلایق و خواسته هاش احترام بذارم و به اندازه ی درکم عملی شون کنم.
قبلا اگه پولی داشتم و خونه چیزی میخواست، تو حسِ رودربایستی با خودم خونه رو میذاشتم الویت و خواسته ی شخصیِ سمانه میرفت بعدی.
اما چند ساله دارم بیشتر به خودم احترام میذارم که تو ارزشمندی، تو جایگاهِ دوم نیستی، اینو تمرین میکنم که یادم بمونه تو لایقِ داشتن و رسیدن به خواسته هاتی بدون هیچ عذاب وجدان و هرگونه نجوای مزاحم و حال بد کنِ ذهنی…
هنوزم گاهی گیج میشم که کِی دارم اروم و تکاملی جلو میرم و تصمیم میگیرم و اقدام میکنم تو زندگیم در ابعادِ مختلف، و کی شتاب زده و غیرِ تکاملی…
میسپارم به حسِ درونیم …
حتما که اشتباه و درست رو دارم، اما بهتر میبینم تجربه کنم و بفهمم و درک کنم که چی درسته چی غلط.
چند روز پیش رفتم نونوایی، کارتمو نبرده بودم و میخواستم اینترنتی کارت به کارت کنم که گفتن نمیشه…
همون موقع یه اقای محترمی گفتن خانم چند تا نون میخواین، من میگیرم براتون. گفتم 5 تا، پول دارم ولی کارت ندارم، میتونم براتون اینترنتی کارت به کارت کنم.
گفتن مسئله ای نیست، مبلغی نیست و …
اول که من خجالت کشیدم و گفتم اجازه بدین کارت به کارت کنم اینطوری خودمم راحت ترم.
ایشون تعارف نکرده بود، حقیقتا دستی از دستهای خدا بود تا بهم نون رو اونروز هدیه بده…
همون لحظه و تو همون ثانیه ها ذهنمو جمع کردم و گفتم سمانه این ازمونِ احساسِ لیاقته.
آیا میتونی محبتِ خدا رو ببینی پشت این ماجرا
میتونی با عزت نفس بپذیری هدیه ی خداوند رو از دستِ اون آقای محترم، یا میخوای خجالت بکشی، رودربایستی و تعارف کنی؟
با حس لیاقت بپذیرفتم و چند بار ازشون تشکر کردم و ایشون هم بسیار خوشرو پاسخ دادن و گفتن نوشِ جان…
کامل حس کردم خدا نون ها رو گذاشت تو دستِ اون بنده ی مهربونش و رسوند دستم…
خب بعدش خیلی سپاس گزاری کردم بابت این نعمت و تمرین.
قبلا نمیتونستم هدیه رو نعمتی از سمت خدا ببینم، شرک داشتم و چون فکر میکردم اون آدم داره بهم هدیه میده با غرور نمیپذیرفتم و به خودم کلی می بالیدم برای عزت نفسم و نپذیرفتن هام….
فارغ از اینکه درک کنم، هدیه، روزیِ غیر حسابِ خدا به ماست…
اعتبار هر نعمتی از خداست.
وقتی من اعتبار هر هدیه ای که میاد سمتم رو بدم به خدا، اتفاقا همه چیز شیرینه.
تو این مدت تمرین عزت نفس هم انجام میدم.
شجاعانه درخواست میکنم به آدم ها، برام فرق نمیکنه جوابشون مثبت باشه یا منفی، در هر دو صورت خوشحالم، چون هدفم از درخواستهام شکستنِ بی عزت نفسی و ترسم و غرورم هست، که به قول استاد جان خیلی فرق داره شما اعتبار نعمت رو به اللهِ یکتا بدی، یا اینکه از روی خجالت و رودربایستی و ترس از نه شنیدن و کِنِف شدن در برابرِ یه بنده ی خدا، نتونی درخواستتو مطرح کنی.
من با اعتباری که تو ذهنم به خدا میدم از اول، درخواستهامو مطرح میکنم…
جالبه که تو این مسیر اتفاقا نه نشنیدم یا اگه شنیدم هم ناراحتی در کار نبوده.
بلافاصله طبقِ آموزش های استاد تو ذهنم گفتم، یه دستِ دیگه، رئیس کیه سمانه؟
رئیس خداست.
از کی باید بخوای؟
فقط خدا
روی کی باید حساب کنی؟
فقط خدا
خدا رو شکر برای این مسیر و دونه به دونه بهبودهام.
یگانه جانم مرسی که نوشتی و بهم انگیزه دادی بنویسم.
خدایا ازت ممنونم واسه هدیه های قشنگِ امروز و هر لحظه ات بهم.
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم چقدر حالم خوبه چقدر قلبم باز شد با دیدن این همه زیبایی ونعمت خدا را شکر که من هم در این سفر با شما عزیزان همراه شدم با دیدن طبیعت بکر وتمیزی که شما عزیزان کمپ کردید وشاهد دیدن زیبایی های کلرادو شدیم با اون جنگل های سرسبز و قشنگ اون رودخانه زیبایی که دیدن آب زلال و شفافش هوش از سر آدم میبره تحسین میکنم درون نازنین که با مدیریت بهترین استاد این همه زیبایی وعشق بی نهایت را به تصویر می کشند الله اکبر واقعا الله اکبر
از این همه نعمت وثروت وزیبایی هر جایی که می روید پر از زیبایی ونعمت هست هر جا از جای قبلی زیباتر هر جا یه حیاط خلوت و جذاب تر با درختان بلند و قشنگ و سخرها به اون بزرگی و زیبایی که استاد عاشق اون سخرها شدن نوش جون شما عزیزان برازنده وجودتان این همه زیبایی ونعمت
با دیدن اون آرایشگاه مریم جون کلی ذوق کردم
چقدر همه چیز را راحتتر و لذت بخش تر کردن
با یه آینه کوچک که آویزان درخت شده ویه قیچی کوچک به همین راحتی و سادگی آفرین به این همه خلاقیت مبارک باشه عزیزم شما که با موی بلند هم زیبا بودید ولی میدونم که همیشه به دنبال راحتی و سادگی کارها هستید
استاد عزیزم به خدا با دیدن این همه زیبایی وقشنگی کلی اشک ریختم چقدر زیباست این کشور آمریکا هر کجا ما را با خودتون همسفر کردید پر بود از نعمت و فراوانی پر بود از باورهای قوی باور به این که جهان هر روز در حال پیشرفت وگسترش است پر از فراوانی آب که باور کمبود را در ذهن ما داره کمرنگ میشه کلی باور های مناسب که در ذهن من جا گرفت
اون لحظه که رسیدید با اون چشمه آب سرد و اون زیبایی ها را به تصویر کشیدید واستاد عزیز آبی به صورت زدند من یه لحظه به جای استادم چشمم را بستم خودم را اون جا حس کردم چقدر آب زلال و سرد بود اون آب خوردن داره پر از املاح معدنی است نوش جان شما عزیزان
چه جالب بود اون نوشته ای اون جا گذاشته بودند برای رزرو جا یاد اون چند سال پیش افتادم که برای خریدن شیر باید زنبیل مزاشتیم تا کسی جای ما را نگیره کلی باید منتظر میموندیم تا شیر از راه برسه
حالا چقدر راحت شده هر کجا میرویم پر از فروشگاه های زیبا و قشنگ پر نعمت وثروت وزیبایی پر از لبنیات از انواع و اقسام شیر خدای شکرت چقدر فراوانی زیاد شده ولی ما غافل شدیم
چقدر لذت بخش پیاده روی در اون جنگل زیبا و سرسبزی که پر از درختان بلند و جذابه که هوش از سرم برد وقتی اون بلندی درختان را میدیدم پی به عظمت و شکوه خداوند متعال بردم و هزاران مرتبه خدا را شکر کردم که من هم لایق دیدن زیبایی های کلرادو شدم که اول صبح صلاتم را انجام دادم با دیدن و توجه کردن به زیبایی های جهان هستی ممنون از شما عزیزان
نوش جان شما عزیزان اون غذای استیک عالی با پخت آسان خدا را صد هزار مرتبه شکر که من هم
از این قانون سلامتی استفاده می کنم چقدر کارها را راحتتر ولذت بخش تر کرده
استاد عزیز هم که همیشه به دنبال لذت بردن از تکتک لحظات هستند در این تراک زیبا کارها را با لذت انجام میدهند هم بازی می کنند و هم فایل تدوین میکنند آفرین به این همت و پشتکار
وقتی دوباره این تراک کمپر زیبا داخل جاده افتاد و دوباره دنبال زیبایی های بیشتر راه افتاد خودم را در اون جادهی زیبا تجسم کردم و چشمم بستم و اون عبارت تاکیدی را با خودم تکرار کردم و به خواسته هام توجه کردم واز خداوند نشانه خواستم
به خدا اشکم در اومد با دیدن نشانه ام به خودم گفتم ببین چقدر خدا سریع الجوابه خدا را صد هزار مرتبه شکر
با دیدن اون صحنه های زیبایی که از عروس وداماد گرفتید منو یاد خاطرات عروسیم انداخت
آقا تمام عکس عروسی ما با مهمونها بود یه عکس تکی نداریم چقدر لباس عروس ساده بود نه آرایش خاصی نه تجملاتی نه برو و بیایی چقدر راحت و آسان گرفتن حالا عروسی های اینجا یکی دو ماه تدارک میگیرند برو و بیا نوبت آرایشگاه بگیر نوبت تالار بگیر نوبت آتلیه و خیلی کارها دیگه همش بدو بدو آخرش هم خسته و کوفته نه لذتی بردن و
نه آسایشی حالا از این کارها گذشته عروس یه لباسی میپوشه که باید کلی آدم دنبال لباشو بگیرند وای خدای من چقدر لباس عروس ناز و قشنگ بود ساده وزیبا بدون اینکه که کسی کمکش کنه اون وقت ما میگیم چقدر آمریکا ها شاد وخوشحال هستند همین کارها را انجام میدن همه کارها را راحت وپاکیزه انجام میدن ما خودمون به خودمون ظلم میکنیم با این کارهایی که انجام میدیم همین صحنه را من در استانبول دیدم عین همین عروس وداماد نازنین فقط یه عکاس همراه اون ها بودتو خیابان چقدر قشنگ و جذاب بود
با لباس ساده و شیک مهم لذت بردن و شادی است نه این همه زجر وتقلا ممنون از شما عزیزان که این نکات ریز را با ما به اشتراک میگذارید تا ما باورهای جدیدی توذهنمون بسازیم که انشالله عمل کنیم
خدایا مرا آسان کن برای آسانی ها
تنها تو را می پرستم وتنها از تو کمک می خواهم
ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه راه گمراهان
دوستدار شما قربانی
به نام خدایی که ویژگیش بخشنده گی بی حد و حصر هست و همه چیز تحت سیطره ی قدرت اوست و هدایت تمام مخلوقاتش رو بر خود واجب کرده
سلام به استاد و مریم عزیزم
تصاویر رویایی که با درون از زاویه بالا گرفته میشه شکوه و عظمت و زیبایی خداوند رو بیشتر و بهتر نشون میده اون همه سرسبزی گیاه ها و چمنها و درختها و اون دریای آبی و وسیع با آبی زلال و پاک زیر سقف آسمان آبی با ابرهای سفید و پفکی شکوهی بینظیر از خداونده سایه روشنهای مختلف که با نور طلایی آفتابی که میتابید ایجاد میشد روی رنگ سبز درختها و گیاهان طیف رنگی سبز رو در چندین رنگ سبز فسفری سبز پررنگ و کم رنگ و زرد خیلی زیباییها رو باشکوهتر کرده بود اون وسعت بزرگ از کوهها و درختان بلند قامت و نور خورشیدی که از فراز کوهها میتابید آسمان وسیع آبی و ابرهای پفکی سفید بینهایت و شگفت انگیز رویایی بود چه دور زیبایی با درون دور خودتون زدید و بعد هم وسعت بیشتری از دریا و درختها رو نشون دادید بینهایت رویایی بود
کمپ تو یه جای رویایی هفت صبح تو یه سطح شیب دار کاملا تراک رو با سنگ زیر لاستیکش لول و متعادل کردید و صبح رو تو حیاط معجزه وار بهشتی بیدار شدید اون حد از عظمت کوهای پوشیده شده از درختان و سنگهای صخره ای بزرگ و اون شکل و خطوط روی سنگ چه زیبایی خاصی داشت و اون رود جاری پایین این سنگها واقعا الله اکبر به این عظمت خداوند نامحدود که چطور زیبایی رو تو هر شرایطی متفاوت و متنوع با مدیریت خودش جاری کرده سنجابی که تو اون بهشت رویایی بود خدایا صدهزار بار شکرت
مریم جانم عاشقتم که خیلی توحیدی با اینه ای که آویز درخت کردی با قیچی و شونه ای که تو جیبت گذاشتی ترجیح دادی خودت موهات رو کوتاه کنی و انصافا خوب کوتاه کردی چقدر چهره شما روی اینه زیبا و مهربون و دلنشین بود چهره زیبایی رو تو اینه دیدم که عاشق خودش و خدای درونشه و با عشق و لذت موهاشو مرتب میکنه تا تو این سفر راحتر و آزادتر و رهاتر باشه واقعا که زیبا بودید زیباتر هم شدید
پیاده روی تو یه مسیر سر بالایی و عبور از کنار چشمه های آب جاری که روی سنگها با صدایی رویایی جاری بود کفشهای عالی شما مریم جانم که پیاده روی رو راحتر و لدت بخش تر کرده بود استاد جان عاشقتم که از کنار این چشمه های آب یخ هر جا شد آبی به صورت زدید و بطری آب رو پر کردید و از خوردنش لذت بردید
تو این مسیر رویایی سرچشمه آب جاری رو پیدا کردید و این حد از احساس خوب آزادی وآرامش و شکرگزاری راه ورود ثروت جاری خداوند هست مریم جانم آهنربای جذب پول و ثروت شدند و تو دل این طبیعت بکر و پر از گیاه و سرسبزی سکه پول با برکتی رو جذب کردند چقدر نشونه عالی از ورود ثروت بیشتر تو زندگیتون بود در مدار دریافت ثروت لاجرم به دریافتش هدایت میشید هوای بهشتی که یه نسیم مهربون و لطیف که عطر گیاهان رو میآورد چقدر تصورش لذت بخشه آبی که پله ای روی سنگها جاری میشد زیبایی محصور کننده ای بود
ماشینهایی که اومدند تو این طبیعت و چقدر درخواست محترمانه ای با یه نوشته رو یه تخت چوب که لای سنگها گذاشته بود خواسته بود که اون جا رو برای برگشت مجددش خالی بزارند خیلی تحسین برانگیز هستند
استاد جان عاشقتم که با عشق فایلها رو تدوین میکنید و جایزه هم برای این موفقیت در نظر میگیرید و تو تیوی داخل تراک به این زیبایی فوتبال میبینید و مریم جانم با چاقوی تیز و بزرگ گوشتها رو آماده میکنه برای پخت چقدر این گریل برقی نعمت زیبا و بزرگی شده در این سفر رویایی و چقدر گوشت رو عالی و خوشمزه میپزه نوش جونتون چه هدایت فوقالعاده ای بود خرید این گریل برقی سفر رو زیباتر و راحتر و بهتر کرد نوش جونتون این غذای بهشتی که در حین خوردنش برکت جاری خداوند معجزه ای از آسمان دیدید تگرگهایی که مثل مروارید روی زمین میریخت چقدر باشکوه بود مریم جانم عاشقتم که با اینکه بعد از بیست و چهار ساعت فست موقع غذا خوردن این زیبایی رو با ما به اشتراک گذاشتید تا ما رو به دیدن این زیباییها دعوت کنی من بینهایت از شما سپاسگزارم
بهد از سه روز این زیباییها رو ترک کردید تا به زیباییهای بیشتر لاجرم هدایت بشید تصاویر زیبای جاده خونه های کنار جاده نرده های چوبی و این حجم از درختها و گیاهان و پوشش گیاهی متنوع معجزه وار زیبا بود و چقدر عالی بود صحنه ای که عروس و دامادی که تو دل این طبیعت باشکوه فیلمبردارشون ازشون عکس میگرفت چقدر لباس و آرایش عروس ساده و زیبا بود کت شلوار داماد خوشرنگ و زیبا بود و چقدر هدایتهای الهی برای بودن در این محیط و دیدن زیبایی های یه رابطه عاطفی بینظیری خانم و اقاهای موسن که با لباس سرخ آبی و سفید تو اون تصاویر دیدم چقدر تحسین برانگیز بود این فایل همه چی داشت ثروت ،سلامتی ،ارتباط معنوی صلاه با خدا و رابطه عاطفی زیبا نعمتهای جاری و بینهایت خداوند خدایا شکرت که لایق دیدن این زیباییها و نهمتها شدم
عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
سلام به دوست عزیزم سودا جون .
من امروز تا همین حالا که منتظرم سفر امروز دانلود بشه فایلو ندیده بودم .
اومدم که کامنتهارو بخونم و با کامنت ارزشمند و دقیق شما روبرو شدم .
این که انقدر دقیق مینویسی خیلی تحسین برانگیزه سودا جانم .
این نوع نوشتن نشون دهنده ی اینه که شما خیلی دقت بالایی داری .
یه مورد دیگه که باید تحسین کنم اینه که من بعد از خوندن کامنت شما داشتم فکر میکردم به این که معمولا نوشته های زیبا و ارزشمند شما به عنوان متن انتخابی استاد برای معرفی فایل اون قسمت انتخاب میشه . و به این فکر کردم که شما چقدر عالی این قانونو در نوشته هات رعایت میکنی .
اینم نشون دهنده اینه که شما چقدر عالی میتونی وقتی یک قانونی رو یاد میگیری به زیبایی اجراش کنی . پس بارها و بارها میتونی نتیجه های زیبا خلق کنی.
من خیلی خیلی لذت بردم از خوندن نوشته ت دوست زیبای من .
و انگار دوسه صفحه از یک رمان زیبارو خوندم . عالی بود .
سپاسگزارم که وقت گذاشتی و برامون نوشتی سودای نازنینم .
سلام خدمت استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز و تمام همسفران عزیز
چقدر لیاقت میخواد دیدن این صحنه ها و این نقاشی های زیبای خداوند و خدا رو شکر که ما هم میتونیم این صحنه های قشنگ رو ببینیم.خدا رو شکر که میتونیم شکرگزار خالق این همه قشنگی باشیم
چقدر قشنگ فیلمبرداری کردید و تحسین میکنم کنترل درونتون رو.اینجا هم یاد میگیریم که ما کنترل ذهنمون رو داریم و اجازه ندیم به کمتر از نور و سرور راضی بشیم.
تحسین میکنم آزادی مالی،زمانی،مکانی شما رو
استاد تحسین میکنم اون عشقی که تو وجودتون هست و لحظه ای که دست تکون دادید انگار برای من بود
تحسین میکنم عشقی که به خانم شایسته دارید و دادید
الله اکبر خدا رو شکر چه صحنه هایی چه طلوع زیبایی،چقدر رها بودنتون رو دوست دارم،چقدر در لحظه زندگی کردنتون رو دوست دارم،چقدر دائم الذکر بودنتون رو دوست دارم،چقدر دیدِ نظاره گرتون رو دوست دارم،چقدر تصویر برداری قشنگی کردید و چقدر به ما لطف دارید که این همه زیبایی رو برامون به تصویر میکشید و با ندای الله اکبر برامون پست میکنید.
لذت بردم از عشقی که به خانم شایسته دادید و زیباییشون رو تحسین کردید و لذت بردم از زندگی زیبای دو نفره تون که بی ریا ست.
کشف چشمه آب سرد و نسیم مهربون و شکرگزاریتون با هم سِت میشه و باز هم هدایت میشید به جاهای زیباتر وقشنگتر،اینه که همش سودِ سود
پول پیدا کردن برکته و آب هم برکت ،آب و پول هر دو روشنیِ و روشنی از نورِ خالق
دیگه صحنه ها داره رویایی میشه ،این صحنه ها رو توی کارت پستالها دیدم و خدایا شکر که لایق دیدنشون شدم و صدای آب هم گوش ما رو نوازش میده و شکر نعمت رو برما واجب کرد خدایا هزاران میلیارد شکرت،کرور کرور شکرت از این صحنه های زیبا،طبیعت دست نخورده ملکوتی،بهشت این دنیا
استاد ماشاالله چه هیکل زیبایی ساختید،واقعا کارتون درسته ،این نتیجه کار درست در جهت درسته،تحسین میکنم این جسم زیبا و روح زیبا و آگاهی های زیبا و عمل زیباتون رو
تیز کردن چاقو باعث سرعت کار میشه ،هر چی زمان بزاریم برای تیز کردن بازخورد بهتری میگیریم
این قضیه جایزه دادن هم استاد خیلی تاکید میکنه حتی به تدوین یکی از فایلها هم جایزه میده و این باعث پویایی میشه خدایا شکرت…
چه گوشت خوشمزه ای نوش جانتون ،تگرگ هم یه آهنگ زیبایی براتون زد و زمین رو هم سفید کرد و احتمال زیاد لذت خوردن گوشت با این ویو لذت بخش تر شد .
فایلمون هم که با جشن عروس و داماد تموم شد و ما برای عروس وداماد آرزوی بهترین زندگی رو داریم
همچنین برای استاد عزیزم و استاد شایسته عزیز آروزی بهترینها داریم و سپاسگزاریم بابت تهیه و تدوین و بارگزاری این فایل
خدا قوت
خدا نگهدار
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیزم .
سلام به خانم شایسته بسیار مهربانم .
خانم شایسته اول باید بگم که من واااااقعا برام چند روز پیش سوال بود که شما چجوری موهاتونو کوتاه میکنید و رسیدگی ها و… هی میگفتم کاش یک فایلی بگذارن از خودشون و وقتی دیدم کیف کردم . من هم خیلی وقته دیگه آرایشگاه نمیرم و خودم دست به قیچی میشم و خیلی هم لذت بخشه . نکته ای که میتونه هنگام کوتاه کردن موهاتون کمک کنه ، خیس کردن اونها هست . واقعا خوشحالم که قانون درست و دقیق کار میکنه و بار دیگه به این نحو بهم اثبات شد و حتی تو تمرینم هم نوشتم که یک فایلی راجع به مسائل زیبایی و رسیدی به خود توسط خانم شایسته روی سایت قرار بگیره . خب خدا رو شکر جوابم رو گرفتم و در این فایل متوجه شدم : آرایشگاه سیار و خصوصی به قول استاد .
استاد از اول این فایل داشتم به جلسه ی سوم قدم اول فکر میکردم که چقدددددددددر پول در ثانیه به ثانیه این فیلم نهفته است . شیک و مجلسی عکس های این طبیعت زیبا رو میشه بی نهایت بار تکثیر کرد و فروخت و الله اکبر اییییین همهههههههه جمال و جلال و زیبایی واقعا الله اکبر .
خانم شایسته ی عزیزم نمیتونم بگم چقددددددر ازتون یاد میگیرم و حس خوب میگیرم ازتون .
امیدوارم همیشه حال دلتون خوب باشه و پر انرژی شاد باشید و ما کیف کنیم از دیدنتون .
چقدر من این فایل رو دوست داشتم و یک درس بزرگی هم برای من داشت :
امروز صبح از خواب بیدار شدم و بعد از سپاسگزاری و ستاره قطبی ، سریع رفتم سراغ سایت ببینم فایل جدید اومده یا نه .
چندین روزه که دارم کار میکنم دوباره و واقعا از صبح تا شب خودم رو بستم به محصولات و سایت و کامنت ها .
کامنت گذاشتن در این حدودا 10 روز برای من عادتی رو ایجاد کرده و این عادت ، بسیار خوب و کمک کننده است اما برای من به مرز اعتیاد رسیده بود و همین امروز صبح متوجه آن شدم .
اعتیاد به اول شدن در سایت در تمامی حوزه ها ! واقعا نمیدانم چه چیزی در من باعث همچین دیدگاه و عملکردی شده بود .
احساس عجله و بدو بدو بهم دست داد ، احساس اعتیاد کاذب به سریع کامنت گذاشتن و … جنسش قانون نبود ، مقایسه بود ، عجله بود ، بدو کامنت بذار بود .
به خاطر همین همون لحظه لپ تاپ رو بستم و گفتم صبر میکنم تا همه کامنت بذارن بعدش من میذارم . قسم نخوردم که حتما باید سریع کامنت بذارم ! باید حسم خوب میشد و خب حالا حسم خوب بود و به دور از هر عجله ای ، صبر کردم مطالب فایل برایم ته نشین شد و بعد کامنت گذاشتم . (همیشه وقتی فایلی میدیدم قلبم باز میشد و با عشق کامنت میگذاشتم . تنها این بار هی منتظر بودم تمام بشه سریع کامنت بگذارم که یک چیزی نوشته باشم)
به هر حال متوجه مسئله ی مقایسه ، عجله و رقابت در بطن وجودم شدم با آنکه فکر میکردم هرگز در من چنین چیزهایی نیست .
یک مطلبی را از استاد قمشه ای شنیدم دوست دارم برایتان بنویسم :
میگویند حکیمی با عجله به خانه میرود و به دستیارش میگوید سریع برای من داروی شفای مجانین رو بیار . دستیارش میگوید : دور از جان و زبانتان را گاز بگیرید و … حکیم اصرار میکند و دستیار میپرسد چرا ؟
حکیم میگوید : امروز در بازار موقع آمدن دیوانه و مجنونی برای من دست تکان داد و این یعنی در وجود من چیزی بوده که با او یکی بوده و او برای من دست تکان داده .
حالا این حکایت من است و باز مسئله ای در اعماق وجودم سرباز کرد و خودش را نشان داد که از وجودش بی خبر بودم ، هرچند سطحی اما اگر دنبالش میرفتم و به آن توجه میکردم ممکن بود مقیاسش بزرگ تر شود و در تمامی ابعاد زندگی ام ریشه بدواند .
خدا را شکر سریع متوجه شدم .
آخر فایل عکاسی آن زوج زیبا در آن فضای فوق العاده یکی از زیبا ترین مواردی بود که دیدم . چقدر ساده و پر از حس خوب بود .
ممنون و متشکرم از خانم شایسته ی عزیزم بابت این فایل های فوق العاده و من از قسمت یک سفر به دور آمریکا شروع کردم تا 13 رسیدم و بسیار فوق العاده است .
ممنون متشکر و سپاسگزارم بابت فایل های دانلودی رایگان که تحت عنوان روز شمار تحول زندگی من دسته بندی کرده اید و امروز قسمت 4 آن بودم در کنار دیگر محصولاتم .
فوق العاده است این سایت و تک تک افراد آن بسیار عالی و درجه یک هستند .
عاشق تک تک شما دوستان عزیزم هستم
برای همگی تان بهترین ها را از خداوند خواستارم .
ان شاءالله همیشه و همواره با خودتان و جهان در صلح باشید .
مسیر زندگی تان روشن ، سرسبز و هموار باد .
عشق به همه تون .
یا الله
(این کامنت را که ارسال کردم ، هنوز یک و نیم ستاره ام مانده بود برای طلایی شدن و بعد از ارسال یهو دیدم پنج ستاره ام پر رنگ است و این واااااااااقعا جایزه ی امروزم بود و کامنت صادقانه ای که گذاشتم چرا که بارها و بارها حسی گفت این کامنت رامنتشر نکن اما من پشت نجواهایم نرفتم ، نه اول صبحی که فایل را دیدم و نه آخر شبی که میخواستم برایش کامنت بگذارم . خیلی خیلی به خودم تبریک میگویم واقعا)
سلام
بدون مقدمه اون حرکت مریم خانوم رو بی نهایت تحسین میکنم،
اینکه بدون در اوج بی آلایش بودن یه آینه کوچیک به درخت آویزون کرد و موهاش رو خودش کوتاه و مرتب میکرد،
در صورتی که اونقدر ثروت داره که میتونه بهترین آرایشگر های خصوصی رو در خدمت بگیره،
در صورتیکه میتونست مثل بقیه زنان ثروتمند حتی از خواب که بیدار میشد موهاش رو بهترین حالت دزست میکرد که تا شب زیبا به نظر میاد،
اما قوانین خداوند،این صخصیت رو از انسان می سازه،
اگر به خداوند و قوانینش ایمان داشته باشیم و عمل کنیم به ایمان دو اصل،
اینجوری ثروتمندمون میکنه،
زندگی سرشار از پول،و بی ادا،
زندگی ثروتمند و بدون تکبر
بابا من دارم راجع به زنی حرف میزنم که هر خانومی جایگاه مالی ایشون رو داشت،اگر میرفت مسافرت به بهترین هتل های هزار ستاره هم ایراد میگرفت،
اما این خانوم داره به دره های طبیعی امریکا میگه اینجا حیاط خونمونه،
توی کمپر میخوابه،پای درخت موهاش رو کوتاه میکنه،
با دوش بیرونی حمام میکنه،
توالت صحرایی میره
آخه خدا چقدر این قوانینت و نعمت هات تکمیل و بی نظیرن،
عجب پکیج باحالی میدی به کسانی که به قوانینت عمل کنن،
دمت گرم مریم خانوم زنده باشی
شاد و ثروتمند باشی
به نام ربّ العالمینِ نازنینم
سلام به همه ی عزیزان.
نمیدونستم این حرفهامو کجا بنویسم تا رسیدم به این صفحه…
یه کشفی کردم، یه سوالی پیش اومد برام این مدت:
اینکه سمانه چرا لذت نمیبری اونطور که باید از زندگیت؟ از همه چیز؟
امروز یهو پرده کنار رفت و خدا مستقیم جواب رو داد بهم، دقیقا لحظه ای که داشتم به درختها نگاه میکردم.
جواب این بود:
تو یادت رفته هدف اصلی زندگی و رشد در مسیر بهبود و پیشرفت اینه که لذت ببری و همه ی حواست رفته روی آگاهی ها و عمل بهشون که کم کم باعث شده شتاب کنی، سخت بگیری و قفلی بزنی روی نتیجه…
و اینطوری شد که فهمیدم باید هر طوری بلدم از هر لحظه ای لذت ببرم.
همون وسط مسطای گفتگو با خدا چشمم رفت روی یکی از قاب های روی دیوار:
من به صدای بدن و قلبم گوش می دم و توجه می کنم.
توجهم رفت به به شنیدن صدای قلبم…
چقدر گوش میدی قلبت چی میگه؟
ازت چی میخواد؟
داری چیکار میکنی؟
چه فکری پشت هر کاری که میکنی هست؟
احترام و توجه به خود و قلبت یا عادت کردی به انجامشون؟
دقیقا متوجه شدم این برکتِ دوره لیاقت برای منه+ یه عالمه توجه دیگه ای که دارم به خودم و زندگیم نشون میدم.
– واسه خودم آهنگ های مورد علاقه ی خودمو از هارد ریختم تو موبایل و دارم گوش میدم.
چی تجربه کردم؟
انگار پرت شدم تو حس خوب، شادی، لذت، کیف کردن…
-این روزها حدود یه ماهه دوباره برگشتم به تمرین نوشتن با دست چپ، مجدد با سه خط در روز شروع کردم، با لدت مینویسم و کیف میکنم دست چپم خیلی ماهر شده که نه تنها مینویسه، بلکه انقدر زیبا و به حالت تحریری هم مینویسه.
آفرین سمانه ی نازنینِ من.
یاد روزهای اول میوفتم که نمیتونستم آلودم رو تو دست چپم درست بگیرم…
– فیلم می بینم.
– یادم نمیاد الان، یه سری تجربه ها رو دارم با سمانه جونم فقط برای دلِ سمانه جونم انجام میدم که باعث خوشحالیم.
خدا رو شکر.
خوبه همین تلاش ها برای من.
جالبه صبح یه لحظه خدا ساعت 20 دقیقه به 5 بیدارم کرد تا از پنجره ی روبه روم حرکت باد رو روی درختها ببینم، صدای آواز پرندگان رو بشنوم، بوی خوشِ صبح رو حس کنم و همون لحظه سپاس گزاری کردم و بلافاصله خوابم برد…
لذت بردن ساده است ولی در عمل، درک میخواد تا بهش برسم.
الان باد داره شاخه و برگ ها و تنه ی درختها رو جلوی چشمهای من تکون میده، این صحنه زیباست.
همین و تمام.
یه لذت به همین سادگی خلق شد واسم.
استاد برای چی میگن توجه کنین به زیبایی ها و تحسینشون کنین؟
برای اینکه من تو لایه های زیر پوستیِ ذهن و زندگیم، لذت بردن از لحظات رو یاد بگیرم.
سمانه جانم، قربونِ اون موهای کوتاهت بشم که هر چی جلوتر میره بیشتر جا میوفته و بانمک تر میشی، هر چی ساده تر و کوچولوتر و با دلایل ساده تر خوشحال شی و کیف کنی، مفهوم لذت در لحظه رو بهتر درک میکنی.
واسه خوشحال بودن و خوشحال کردن خودت و بهتر کردن حال و احوالت معطل نکن، اقدام کن همون لحظه، حالا فرقی نمیکنه از چی واسه خودت شادی و نشاط خلق میکنی، لطفا اقدام کن.
امروز تو خلالِ گفتگوهام با مادر جانم، مریم جانم، متوجه شدم هر چی یاد میگیری سمانه، هر چی آگاهی و درس بهت اضافه میشه، باز جا داری واسه بیشتر یاد گرفتن.
من این درس رو تازه امروز درک کردم.
از بس گاهی غرق میشم تو جدیت و آگاهی ها و سختگیری به خودم، یادم میره اومدم اینجا تا زندگی کنم با لذت…
یه مطلبی رو در خلال گفتگو به مادر گفتم در تحسینِ یکی از اقوام برای حضورش در مسیر رشد، گفتم آماده شده و دریافت کرده…
یهو چند ساعت بعد خودم متوجه شدم این آماده شدن برای دریافت برای شخصِ خودم اومده…
یعنی زور نزن، عجله نکن، باید آماده شی تا دریافت کنی، ریلکس باش و آروم و جلو بیا، سر وقت درست خودش هماهنگ میشه، چیدمان میشه.
فلش بک میزنم به جملات استاد تو جلسه 9 کشف قوانین که باید با طلا نوشت:
چرا میخوام به خواسته ام برسم؟
چون می خوام لذت بیشتری ببرم از زندگیم.
پس اگه همین الان، قبل از رسیدن به خواسته ام، سعی کنم لذت ببرم از زندگیم، عملاً به خواسته ام که لذت بردن از زندگی هست رسیدم. اتفاقاً اینطوری خیلی سریعتر به خواسته ام میرسم.
این جملات هم قاب هنری روی دیوار بود که صبح خودنمایی کرد جلوی چشم هام.
مامانم به لطف خدا تو مسیر رشد و آگاهی هست و فایلهای استاد رو پیگیری میکنه، مخصوصا با زیبایی های سفر به دور امریکا خیلی لذت میبره و سپاس گزاری می کنه، امروز گفت برای تک تک چیزهایی که یاد گرفته، تغییراتش، بهبودهاش از خدا سپاس گزاره، که اگه نباشه ناسپاسیه.
اونجا بود که فهمیدم شتاب گاهی در من باعث شده نبینم نعمتهامو اگه کوچولو هستن.
خدارو شکر حواسم به نشونه ها بیشتر جلب شده واسه مسیرم و درستیِ مسیر.
استاد خیر در دنیا و آخرت نصیب شما و مریم جون بشه، همینطور همه ی دست های دیگه ی خدا در زمین که باعثِ رشدِ آگاهی بین آدمها برای بهبود زندگیشون میشن و صادقانه فعالیت میکنن.
@@@@@@@@@@@@@@@
صبح سورپرایز شدم با دیدن فایل سفر به دور آمریکای 218
و تصویر مریم جون کنار اون سنگ بزرگ اینو به ذهنم آورد چقدر قشنگه کودکِ درون مریم جون که انقدر رها و در آرامشه و با کل وجودش در صلحه.
مثل همیشه کیف کردم با آبِ چشمه و سنگهای توی آب.
الهی شکر، واسه هر چی دادی، واسه همه چیز، واسه همیشه.
سلام سلاااام همگی سلااام
ای زندگی سلااام ای زندگی سلااام
سلام سمانه جونم عسل بانوی مو کوتاه عین خودم. دقیقا موهای منم تازه داره یکم جاافتاده میشه و حسابی دلبر شده.
عشق قشنگم لذت بردم از لذت بردنت. دیدی داریم عین نی نی ها تاتی تاتی راه میفتیم؟ دیدی داریم یاد می گیریم خودمون از خودمون مراقبت کنیم؟
انقده خوشحالم که نگو. وقتی دوستامو می بینم که دارن از تجربه بزرگتر شدنشون می نویسن هم واسه خودشون خوشحال میشم، هم واسه خودم که چیزی ازشون یاد گرفتم.
سمانه جونم هروقت تو ریاضی درس دادن یکم گیر می کنم با این ارتباط قلبی با خداجونم حالم خوب میشه. میگم سعیده جان تو اومدی که از این کار لذت ببری.
بخدا دیشب داشتم PDF کناب آمار و احتمال یازدهم ریاضی رو می خوندم که جلسه پیش سر کلاس یه سوال رو اولش اشتباه توضیح دادم بعد از روی کتاب نگاه کردم و درستش کردم، بعد با ذهن نجواگر اومد حالمو بد کنه گفت الان دیگه جلوی بچه های ریاضی ضایع شدی، دیگه به هیچی حسابت نمی کنن و فلان. گفتم بی زحمت سکوت کن. من سعیده باارزش و دانایی هستم که ارزشم در ذات خودمه. همه ممکنه اشتباه کنن و بچه ها اتفاقا علاقه قلبی خاصی به من دارن و نحوه تدریسمو خیلی قبول دارن. حرفای منو متوجه میشن و روم بعنوان یه دبیر خیلی خوب حساب می کشن.
حالم خوب شد و دیشب با اشتیاق رفتم که حمله کنم به هرچی نمونه سوال آمار و احتماله. داشتم فقط نگاه می کردم به سوالات و لبخند میزدم و می کفتم من از وجود شما سوالات و توضیحات لذت می برم. شما دونه دونه سربازهای منید برای غلبه بر ترسهام در جهاد اکبرم. از همه تون سپاسگزارم که اومدید منو قویتر کنید.
بعد چقدر جالب سمانه جونم، فایل نشانه ام منو برد به یکی از فایلهای معرفی و توضیح دوره شیوه حل مسائل که استاد میگه هرچی بیشتر مسئله حل کنی اعتمادبنفست بالاتر میره و پاداشهای بیشتر و بزرگتری دریافت می کنی.
اینا که باهم ترکیب شد جادویی شد. ولی دیگه ابراهیم همون موقع اومد خونه و رفتیم تو فاز شام و دورهمی. ولی امروز می دونم با سربازام چیکار کنم. بعدا برات می نویسم کلاس آمار 11 ریاضی چه معجزاتی توش رخ داد.
عاشقتم که نشستی با عشق و حوصله به حرفام گوش دادی. بوس بوس
عجب سورپرایزی…
سلام به خانم معلمِ عزیزم، سعیده جانِ کنترل کننده ی ذهن :)
اومدم سایت و دایره آبی رو دیدم حسابی ذوق کردم.
مرسی برای این هدیه ی شادی بخش و لذت بخش.
هر وقت دوست های معلم عزیزم از خاطرات تدریس میگن یادِ خاطراتِ خوشم تو مدرسه میوفتم که کلاسِ هنرِ جذابی داشتم با پسرهام.
از نخودچی های کلاس اولی ام تا پسرهای کلاس ششمی ام.
چقدر جالب بود، وقتی خودم با خودم در صلح بودم کلاس، کلاس نبود، تکه ای از بهشت بود برای خودم و همه، از احساسشون و فعالیتشون و تمرکز جذابشون روی پروژه هاشون متوجه میشدم چقدر بهشون خوش میگذره.
یادمه یه سالی کلاس ششمی های نازنین و خوش اخلاق و بامعرفتم، یه جوری متمرکز شده بودن رو برگه های رنگ آمیزیِ پر از جزئیات و ظریفی که بهشون داده بودم و کل کلاس در سکوتی شیرین ناشی از تمرکزشون روی کارشون فرو رفته بود که خودم که بینشون میچرخیدم و میدیدمشون دلم ضعف میکرد براشون…
عین یه عکس تو ذهن و حافظه ام محفوظه برام.
تو کلاس با توجه به روحیه و فرکانسِ معلم، میشه یه کلاسِ پرنشاط داشت یا بی نشاط…
بچه ها خیلی باهوشند و به شدت معلم رو آنالیز میکنن از همون جلسه اول، من زمانیکه معلم شدم با استاد آشنا نبودم، با نجوا و کنترل ذهن و اهمیت صلح درون آشنا نبودم.
ولی کاملا متوجه شدم هر چی صلح درونم بیشتر میشد بیشتر عاشق بچه ها میشدم اونا هم همینطور.
صبح به صبح مراسم ویژه ی سلام داشتیم و من خیلی لذت میبردم از اینکه میدیدم انقدر که من عاشق اونام اونا هم به طرقِ متفاوت عشق و معرفتشون رو نشونم میدن.
فلش بکِ جذابی بود برام، با عشق به یاد میارم تجربه ام از سالهای تدریس هنر تو مدرسه ابتداییِ پسرانه رو.
فکر میکنم جزوِ تجربیاتِ سازنده ی من بود تو وجودم، خیلی چیزها یاد گرفتم تو تدریس، کار با بچه ها، همکارها، خلاقیت، گفتگو با اولیا و …
خدا رو شکر.
سعیده جان لحظاتِ سرشار از نشاط و لذت رو با بچه هات برات آرزو میکنم، به طوریکه هر وقت میان تو ذهنت یه لبخند بشینه روی لب ها و قلبت.
میدونی چیه سعیده جان من رابطه ام با بچه ها خوبه و دلیلشو امروز کشف کردم، یعنی واضح تر شد برام تو گفتگو با مادرم…
مامانم میگفت برادر زاده ام (ریحانه جانِ 8 ساله) وقتی من میرم خیلی خوشحال میشه چون باهاش وقت میگدرونم، بازی میکنم، گفتگو میکنیم و …
یعنی از بچگیش اینطوری بود که میگفت عمه بیا گفتگو کنیم :)
کشفی که کردم و به مامانم گفتم این بود:
بچه ها از آدم بزرگ ها فقط توجه می خوان…
حالا این وسط چه اتفاقی میوفته؟
منِ سمانه وقتی بچه میبینم، اکثرا میرم تو جلدِ کودکِ خودم و حسابی با خودم لذت میبرم.
چطوری؟
میام سراغِ نقاشی…
با کودک صحبت میکنم.
موهاشو شونه میکنم.
باهاش بازی میکنم.
گفتگوها اصلا حولِ محور خاصی نمیچرخه، حرف خودش میاد…
من میرم تو لایه کودکیِ خودم، کودک میبینه یکی مثل خودش پیدا شده، جذب میشه، میاد سمتت و مشغولِ شادی میشیم…
این یه فرمولِ ثابته.
من یه وقتایی فرکانسم میزونه و وارد این سیکلِ شادی بخش میشم.
گاهی هم نه.
نکته مهمش اینه، این انتخابِ خودمه که واسم شادی میاره…
یادمه چند سال پیش با همین برادر زاده ام دو تایی رفتیم زیر میز غذاخوری مامانم، تا با ریحانه گفتگو کنیم :)))))
منو میگی با اون سن و سالم کلی هم حال کردم و لذت بردم…
کودک درونِ آدم که فعال میشه، برقِ توی چشمهای آدم فعال میشه، نور میتابه به قلبِ آدم…
اتصال با خالق دقیقا تو اون لحظات تو اوجِ خودشه به نظرِ من…
بچه ها با چه معلم هایی ارتباط عاطفیِ بهتری برقرار میکنن؟
اون معلمهایی که با کودک درون خودشون دوست تر هستن، بالغانه اش میشه اونایی که صلح درونی شون بالاتره.
بچه ها به شدن فرکانس آدم ها رو سریع دریافت میکنن و متوجه میشن.
هیچ رمز و رازِ پیچیده ای نداره، همینه.
سعیده جان دقت کردی، یه معلم همه جا معلمه، اینکه توی خونِش هست، میجوشه، فرق نمیکنه تو مدرسه باشه یا خونه یا هر چی…
من قلباً همیشه و در هر حالتی خودمو معلم میدونم و خوشحالم بابتش و افتخار میکنم به خودم.
به تو و فرزانه جانم معلم های این سایت، مخصوصا استاد خودمون استاد عباس منش و مریم جان هم به شدت افتخار میکنم و تحسینتون میکنم.
ماچ بهت خانمِ ریاضیِ جذاب و موحد، با یه عالمه چشمهای قلبی قلبی، قلب های رنگی رنگی و جذابیت های شیرینِ ریاضی جانم.
خدایا شکرت، برای حسِ خوب و نشاط و کودک درونم که تمام تلاشمو میکنم بهش توجه کنم و با خودم مهربون تر باشم بر حسبِ دوره جذابِ احساس لیاقت.