https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-03 06:57:282024-07-12 23:30:03سریال سفر به دور آمریکا | قسمت 243
165نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان که از همین جا ازشون سپاسگذارم به خاطر کامنتهای که میذارن و مسیر رو برای ما روشن تر میکنند
اول از همه تحسین میکنم اندام فوق العاده و ورزیده تون رو استاد اینکه روز به روز دارین جوونتر و شا دابتر میشین
یه جمله تاکیدی توی 12 قدم بود اینکه بدن من روز به روز سالمتر و تندرست تر میشود و الان دارین نتیجه تکرار این جمله تاکیدی رو میبینید و برای شما یک باور شده که روز به روز تندرست تر و سالمتر میشین
اون پسر کو چیکه هم خیلی باحاله اینقدر انرژیش مثبته اینقدر با خودش در صلحه که انرژی مثبتش از اینجا دریافت کردم واقعا خیلی بازیشو دوست دارم و اون طرز ضربه زدن به توپش خیلی خوبه و معلومه که خیلی به این ورزش علاقه داره و با اینکه قدش کوتاهه بهونه نمیاره و همون جور ضربه میزنه و همین یه درسی برام داشت که با بهونه آوردن آدم به جایی نمیرسه و توی زندگیش درجا میزنه
این پسر بچه هم میتونست. قد کوتاهشو بهونه کنه و وارد این کمپ نشه و از این همه تجربه خودشو محروم کنه ولی بهونه نیاورد چون انگیزه ای که برای یاد گیری داشت قدرتش بیشتر بود
این تحسین کردن هم یه مثال دارم براش
یه روز یه مشتری داشتم که هم هیکل خوبی داشت هم قیافه خوبی
من بهش گفتم که محمدرضا گلزار باید بیاد پیشت لنگ بندازه و واقعا هم زیبا بود
بعد این اینقدر ذوق کرد گوشیشو باز کرد گفت الان که چیزی نیستم بیا عکسای جوونیمو بهت نشون بدم و کلی عکس بهم نشون داد از جوونیهاش و همون جا به خودم گفتم چقدر این قانون برانگیختگی خوبه واقعا
من خودم خیلی جاها این کار رو کردم و خیلی هم خوب بوده یا خودم بارها شده که یه نفر دیگه تحسینم کرده و من احساس خوبی پیدا کردم
عجب میوهای بود واقعا درخت چجوری وزن اینو تحمل میکرد دمش گرم اون درخت که این میوه رو آورده اونجایی که آقا فرزین داشت میوه رو قاچ میزد جدیت استاد پشت لبتاپ خیلی برام جالب بود با اینکه توی سفر هستن ولی این جدیت توی کار برام تحسین بر انگیزه
سلامی پر از عشق به کل پکیج عشقی زندگیم که میشه شما استاد عزیزم ،خانم شایسته زیبا و با محبتم و تمامی دوستان عزیزم در این محفل بهشتی .
خداوند رو سپاسگذارم برای این سفر عالی ، که از شما استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین ،پینگ پنگ بازای خفن ساخت و از من کسی که کمی بهتر بتونم به زیبایی های این جهان و خوبی های انسانهای ارزشمند در این زمین زیبا توجه کنم و در عمل یاد بگیرم کانون توجه ام را روی خوبی و زیبایی ها متمرکز کنم ،سپاسگذارم از شما و جورجیا که کلی زیبایی به من هدیه دادید .
روزهای آخر ،یه دلتنگی خاصی داره ،منم دلم تنگ میشه برای این همه عشق و تواضعی که در این فایل ها دیدم ،اما از شما یاد گرفتم که مثل جریان آب ،جاری باشم و به چیزی نچسبم و باور داشته باشم که بهترین ها در انتظار ماست ، خدارو شکر که میشه بارها و بارها فایل های سفر رو دید و بارها و بارها لذت برد و خدارو شکر که توجه به این همه خوبی و زیبایی فقط به دیدن ختم نمیشه بلکه به تجربه های شیرین ختم میشه .
جک فروت هیولای سبز و خوشمزه ، خیلی خوشحالم که خیلی از اولین تجربیاتم با فایل های شما و در نتیجه با شما است ،اینطوری مثلا با دیدن و خوردن جک فروت یاد شما و این لحظات باحال و پراز شادی می افتم ، یا مثلا وقتی بیام آمریکا و بیام جورجیا یاد شما می افتم و چه قدر خاطرات خوش برام زنده میشه ،الهی شکر که با شما و در این مسیر هستم .
نکته جالب برای من اون حجم انرژی و لذتی بود که افراد در حین بازی و تمرین داشتند ،هیچ تفاوتی بین روز اول و روز آخر نبود ،بچه ها همانقدر که در روزهای اول عالی بازی میکردند و لذت میبردند دقیقا همانقدر در روزآخر بازی میکردند و لذت میبردند و برعکس چیزی که من حداقل در اطراف خودم دیدم که اگر یه همچین فضایی باشه روزای اول ، خیلی از لحظاتمون لذت نمیبریم و برای خودمون میچرخیم اما روزای آخر با عجله میخواهیم ته همه چیز رو در بیاریم ، اما اینجا همه در لحظه زندگی میکردند ،اول و آخر فرقی نداشت اونها از لحظه لذت میبردند ، این دقیقا همون درسی که من باید به شدت روش کار کنم و یاد بگیرم .
دمتون گرم ،چه قدر عالی شده بازیتون ،فوق العاده شدید ، اصلا من هنگ بودم موقعی که داشتید با مربی تون بازی میکردید ،چه قدر خوب ایستاده بودید ،طرز ضربه هاتون پر قدرت تر شده بود و از روز اول توی کمپ کلی فرق کرده بود ، فوق العاده توپ ها رو کنترل میکردید و عالی بودید و چه قدر تحسینتون میکنم که فرقی براتون نداره با چه کسی بازی میکنید ،مربی یا یه حریف عادی ،شما عالی و با عزت نفس بازی میکنید به شدت تحسینتون میکنم .
زمانی که داشتم بازی شما با مربی تون رو تماشا میکردم ، دقت میکردم که این دختر خانم با مزه با لباس سبز آبی چه قدر با عشق و با مهربونی و بدون هیچ توقع و احساس بدی ،توپ ها رو جمع میکردند و سبد توپ رو بارها پر کردند ،بدون اینکه وظیفشون باشه یا کسی بهش گفته باشه ،بدون هیچ دلیلی و فقط به خاطر اون حجم از عشق و محبت و انسانیت و صلح و دوستی که در وجود این دختر نازنین بود و چه قدر این کارشون توجه من رو به خودشون جذب کرد ، چه قدر خاطرات اومد توی ذهنم و چه قدر صدا از باورهای اشتباه و ورودی های اشتباه گذشته که افراد کمکی نمیکردند چون فکر میکردن وظیفه ی ما نیست یا توقع داشتند و بعد منت میذاشتند که من این کارو کردم تو ،هم باید اون کارو کنی ،یا من اومدم اینجا یاد بگیرم ،تمرین کنم نه اینکه اینکار رو بکنم ،اصلا تو ذهن من زلزله ای به پا شد از اینکه واقعا چرا در ذهن من معیار انسانیت و کمک و خوبی کردن در ازای دریافت چیزی شده ،چرا فکر میکنم زمانی که فقط وظیفه دارم باید کمکی بکنم ! این دختر خانم عزیز که فکر میکنم همون عزیزی هست که شما هم در این فایل درموردشون توضیح دادید درس بزرگی به من دادند ،که یاد بگیرم ،خوب باشم و خوبی کنم بدون هیچ توقعی ،اگر میتونم مهر بورزم در صورتی که از خودم چیزی رو نکنم ،پس این کار رو بکنم ،تا هدایت بشم به جایی که این جور انسانها درش پره ، جایی مثل آمریکای زیبا که من دارم انسانیت و خوب بودن رو ازش یاد میگیرم .
وقتی داشتید در مورد اینکه چه طور از اون دختر خانم عزیز تعریف و تمجید کردید و حتی ازش خواستید که مادرشون رو بیارند تا این خوبی هاش رو به مادرشون هم بازگو کنید ناخودآگاه ذهنم رفت سراغ تجربه های خلاف این موضوع ،یه عالمه مثال از اطرافیانم توی ذهنم مرور شد ،که همیشه نه تنها توجه روی نکات مثبت نبوده و تعریفی نشده بلکه توجه شده روی اشتباهات بچه ها و خواستیم با گفتن به پدرو مادر بچه ها اونها رو به اصطلاح ادب کنیم ولی دیدیم اتفاقا نتیجه برعکس شده .
من بعد از آشنایی ام با شما و این مسیر بهشتی یاد گرفتم از انسانها بیشتر و به صورت آگاهانه سپاسگذار تر باشم و به خوبی هاشون توجه کنم و نتایجش رو دیدم ،مثل تشکر از مادرم برای غذای خوشمزه و دیزاین زیبای غذاهاشون و رسیدن به روزهایی که مادرم از صبح زود برای من بیدارشده تا غذای مورد علاقم رو درست کنه و تزئینش کنه ،در صورتی که قبلا اینطوری نبود ، قبلا سربازخونه بود و معمولا خودم یه چیزی حالا داغ ،سرد میخوردم اما از زمانی که من به خاطر غذای تازه و گرم و زیبا از مادرم سپاسگذاری کردم ،وقت بیشتری رو برای عشق دادن به من کردند ،یا مثل هدیه گرفتن از خانوادم و سپاسگذاری کردن ازشون و ذوق کردن از محبتشون و فقط خداوند شاهده که خانواده ی من چه قدر بیشتر دارند به من محبت میکنند و به صورت های مختلف خوبی میکنند ،این در حالیه که مثلا مادربزرگم کلی نوه دیگه داره ولی من شدم عزیزدُردونش و ….کلی مثال از برکت های سپاسگذار بودن .
من از شما استاد عزیزم سپاسگذارم به خاطر تمام آگاهی ها و آموزه هاتون که موجب شدید من انسان سپاسگذاری بشم و این خوبی هارو تجربه کنم .
منطقِ هیچ وقت برای شروع کردن دیر نیست رو من دارم در سریال سفر به دور آمریکا و مردم آمریکا یاد میگیرم ،خدای من خانمی که توی 60 سالگی پینگ پنگ رو شروع کردند، دمشون گرم ،وقتی برامون توضیح دادید این خانم عزیزو چه قدر هم زیبا توی این سن هنوزم سرزنده هستند و اون دوستانتون که توی 76 سالگی حدود 3 ساعت بدون خستگی پینگ پنگ خفن بازی میکنید ، و دیدن یه عالمه خانم و آقای سن بالا اما زنده دلی که توی همین سریال در آمریکا دیدم ،یه موقع هایی میگم نه دیگه دیر شد برای شروع این کارو… ولی وقتی امروز بار دیگه این الگوها رو دیدم خجالت کشیدم ، از اینکه هنوز 26 سالمه و میگم دیره ، اما اون خانم تازه توی 60 سالگی پینگ پنگ رو شروع کردند واقعا دمشون گرم ، این الگوها به من ثابت میکنه که هیچ وقت دیر نیست و باید به جای بهونه اوردن به خاطر دیده ها و شنیده هایی که فقط محدودم میکنه، بلند بشم و شروع کنم به انجام کار دلخواهم .
یکی از سپاسگذاری های من از خداوند شاگرد بهترین استاد در جهان بودنه ( شما استاد عزیزم)،خیلی سپاسگذارم که فقط بعد از یک فرد که متوجه شدم ایشون هم شاگرد شما بودند ،خیلی خیلی زود قبل از رفتن توی درو دیوار خداوند من رو درمسیر شما قرار داد ،سپاسگذارم که خداوند هدایتم کرد به سرچشمه ی چشمه های خوشبختی و اصول زندگی بخش رو به صورت اصولی دارم از شما می آموزم ، و عادت های اشتباهم رو از مسیر درست تغییر میدهم و عادت های درست تر رو از شما به درستی می آموزم ، خوبی با شما بودن مثل یک حرفیه که معلم
رو در رو به شاگردش میگه نه اون حرفی که دهان به دهان و سالها بین شاگردان چرخیده و آخرش بهت رسیده ، خداوند رو بابت این موهبت ،بابت این مسیر سپاسگذارم .
چه قدر استادیوم مرسدس بنز زیبا است ،خدای من چه تکنولوژی ، چه معماری ،چه قدر زیبا است ، چه عقاب زیبایی جلوی ورودی اش طراحی و ساخته شده ،خیلی بزرگ و زیبا بود ،چند وقتی هست که هر استادیوم بزرگ و زیبایی رو میبینم اسمش رو مینویسم و عکس هاش رو میگیرم و تجسم میکنم دارم توی اون استادیم اجرا میکنم و تجسمش میکنم ،با دیدن این استادیوم زیبا طاقت نیاوردم و رفتم تحقیق کنم ببینم ،میشه توش کنسرت برگذار کردو دیدم خدای من 83 هزار نفر گنجایش داره و اتفاقا کلی از افراد مورد علاقه من توی موسیقی هم در این استادیوم اجرا داشتند واین رو برای خودم یه نشونه گرفتم از اومدن روزهای خوب ،و آماده ام برای تجسم کردنش و در آینده نزدیک تجربه کردنش ،خدارو صدهزار مرتبه شکر .
استاد عزیزم ،مریم خانم عزیزم ،خداوند رو بابت بودن شما دوتا فرشته در زندگی ام ، در جهان سپاسگذارم ،
خداوند رو شکر که این سفر براتون عالی بوده و کلی لذت بردید و صد البته هم بازیتون خفن تر شدو به شخصه دوست دارم بازی خفنتون را باهم ببینم و لذت ببرم .
خداوند رو بابت این سفر و زیبایی هاش و جورجیا ی پر برکت سپاسگذارم .
استادعزیزم من هنوز فایل روندیدم اما دلم میخواد بنویسم
دلم نوشتن میخواد،دلم میخواد بشینم وتک تک اتفاقاته قشنگ وخوبی که برام افتاده روبه یاد بیارم وشکر گذاری کنم
واز شماتشکر کنم
اتفاق خوبی که از زندگیه مشترکی که بینهایت برام زجر اور بودخداوند نجاتم داد
اتفاق خوبی که منی که یه آدم ترسو و بدون اعتماد به نفس بودم که نمیتونس باهیچ کس رابطه برقرار کنه الان بینهایت دوستان خوب دارم که عاشقانه فقط دوسدارن بهم کمک کن بدون این که من بخوام اصلا
روابطه م عالیه وعالیتر میشه هرروز
هیچ ترسی ندارم
اتفاق خوبی که منی که آرزوم بود بشم حافظ قرآن الان حافظ 6جز از قرآنم به کمک استادی که بدون هیچ پولی کمکم میکنه وبهم برنامه میده
اتفاق خوبی که منی که نمیدونستم آرامش چی هس الان سرشار از آرامشم
خدایااا بینهایت شکرت
وبینهایت اتفاق خوبه دیگه، همه ی اینا فقط بافایلهای رایگان ،ولی الان دلم میخواد دوره بخرم از شمااستاد دلم میخواد عشق ومودت وبخرم، از خدا خواستم یه زندگی عالی بهم بده یه رابطه عاشقانه بدون وابستگی
خدایاشکرت که بازهم به من فرصت دوباره ای عطاکردی تاهمسفر این جمع الهی وتوحیدی باشم وکلی زیبایی تجربه کنم وتمرکز کنم برروی نکات مثبت، ثروت، فراوانی وزیبایی
تشکرفراوان دارم ازقافله سالاران این سفرزیبا استادعباسمنش واستادشایسته نازنین
بله همانطور که استادعباسمنش اشاره کردند همه ما بوسیله یکسری عادتهای ناصوابی که اززمان بچگی وباتوجه به ورودیهایی که دریافت کرده ایم احاطه شده ایم
وبعضی وقتها عدول ازاین عادتها خط قرمز ماها محسوب میشه وفکرمیکنیم که اگه این عادت چندساله روترک کنیم ممکن است چه اتفاقی خواهدافتاد همه رنج وسختی رو به جون میخریم اما دست ازعادتمون نمیکشیم
وهمانطور که استادعباسمنش اشاره کردند ترک عادت بد واقعا ازعهده مون خارج است چونکه ذهن وعضلات بدن براثرتکرار آن کار وان عمل برنامه ریزی شده
اما به لطف الله مهربان وبااموزه های استاد عباسمنش اززمانی که دراین مسیرتوحیدی قرارگرفته ایم یادگرفته ایم که خودمون هستیم باافکارمون خالق زندگیمون هستیم
یادگرفته ایم که محیط اطراف وعوامل بیرونی کمترین نقش رودرخلق زندگیمون دارند
یادگرفته ایم که عادتهای ما که همان باورهای ما هستند ناشی ازورودیهای مامیباشد که داریم اگاهانه تلاش میکنیم تاعادتهای بد وناصواب روازخودمون دورکنیم
اگربخوام ازعادتهای بد خودم مثال بزنم بایدساعتها بنویسم که قطعا ازحوصله دوستان هم خارج است
اما یک مثال ازعادت خوبم براتون میگم من اززمان کودکی به اقتضای زمان مثل بیشتربچه های دهه 40 و50 از4الی5سالگی بایک لاستیک کهنه چرخ یاموتور درکوچه بازی میکردیم وپایه اساس بازیمون دویدن بود یه جورایی مادربا زیها رو بازی میکردیم یهنی “دومیدانی” واین دویدن برای من عادت شده بود کم کم که بزرگترشدم درزمین خاکی فوتبال بازی میکردیم بطوریکه دردوران راهنمایی تاپایان دبیرستان عصرها وروزهای تعطیل بیش از4 الی 5ساعت بازی میکردم وبه هیچ ورزش دیگری علاقه نداشتم به اصطلاح دویدن درمن نهادینه شده بود وبه یک عادت تبدیل شده بود بطوریکه دردوران مدرسه درمسابقات “دو” همیشه نفراول بودم واین عادت خوب ادامه داشت تابه شهرمهاجرت کردم وبازی فوتبال درچمن وفوتبال سالنی روتجربه کردم وزمانی که کارمند شدم ازسال 65تا98این روند بابازی فوتسال درهفته ای 3الی4 جلسه همچنان ادامه داشت ومن قبل ازبازیها 20دقیقه حسابی میدویدم وبادوستان مسابقه دو100مترمیگذاشتم وبااختلاف همیشه نفراول بودم همه هم سن سالان من تعجب میکردند که بااین سن بالا اینقدرراحت میتونم بدوم ومن تاسن 60 سالگی هفته ای چندجلسه فوتسال بازی میکردم ودرحال حاضرهم در هرهفته حداقل 3 الی 4 جلسه یک ساعته پیاده روی به صورت اصولی وحرفه ای دربرنامه های روزانه ام جای دارد وکلا پیاده روی وورزش کردن خط قرمزمن است حتما بایدانجامش بدم
من کلا عادت دارم به تحسین کردن افراد ازجمله افرادی که هنرخاصی ، ویژگی خاصی، زیبایی خاصی دارند و به لطف الله مهربان وبااموزه های استادنازنین این عادت زیبای من هرروز درمن قوی قوی ترمیشه
دوست داشتم این عادت شایسته وخوبم راباشما دوستان همراه به اشتراک بزارم
درپایان بسیارتحسین کردم کمپانی مرسدس بنز راباان استادیوم مدرن وفوق مجهز وزیبارا برام خیلی جالب بود ساخت استادیوم در کشور ثروتمند آمریکا توسط یک شرکت وکمپانی خارجی واینهم نشان ازادی سرمایه گذاری درکشورتوحیدی امریکااست
به راستی این قرآن [بندگان را] به استوارترین [راهها] هدایت میکند و مؤمنانی را که کارهای شایسته میکنند بشارت میدهد که مسلماً ایشان را پاداش بس بزرگی است.
استاد عزیزم چقدر این فایل آگاهی داشت و چقدر بر جانم نشست… خدایا عاشقتم که انقدر قشنگ باهام حرف می زنی نشونه می فرستی و تایید می کنی، تشویق می کنی و کمکم می کنی که راهم رو با استقامت و لذت بیشتر ادامه بدم.
خداجونم من هیچی نمی دونم، این تویی که آگاهی پس هدایتم کن و کمکم کن هرلحظه هدایتهای تو رو دریافت کنم.
کمپ یک هفته ای پینگ پونگم داره تموم میشه و مثل همیشه کلی نکته ی مثبت ازش گفتین برامون و کلی درس داشت. مریم بانوی شایسته گفتن که این کمپ نه فقط از لحاظ پینگ پونگ که از لحاظ رشد شخصیتی هم کلی براشون سود بوده و سود و سود…
استاد بقول فاطمه جان، همه ی ما بچه ها یه جورایی تو کمپ بهبود شخصیت هستیم که اتفاقا مدیریت این کمپ ما بی نظیره و تو دنیا تکه این سیستم… من می خوام از کمپ فعلی خودم بگم. این روزها و ماهها به شدت در تلاشم که توحید عملی رو اجرا کنم و آموزشهایی که دیدم رو در عمل انجام بدم. باورهایی که سعی کردم تغییرش بدم رو تست کنم ببینم در عمل چیکاره م. این پنج ماهی که لیلین شیرینی زندگی ما رو صدچندان کرده، به شکل های مختلف ایمانم مورد آزمایش قرار می گیره که ببینم حرف مفته یا واقعا ایمانه… از چالش خود زایمان که خیلی خوب ذهنم رو کنترل کردم و خدای مهربون رو در کنارم دیدم و همه چی عالی پیش رفت تا چالشهای یک ماه اول و بالا پایین رفتن کنترل ذهنم تو این مدت. استاد اینکه می گفتین عادت بد خیلی سخت اصلاح میشه، من هرچی می گذره خیلی بهتر می فهمم که باورهای غلط هم به این آسونی با درستش جایگزین نمیشه. خیلی وقتا ما فکر می کنیم باورمون رو در مورد فلان موضوع درست کردیم ولی یهو در عمل مچ خودمون رو می گیریم که عه اینهمه تکرار کردی این حرفا رو اینهمه گوش دادی ولی هنوز ته ذهنت این باور اشتباه هست، هنوز داری راکت رو اشتباه دستت می گیری، با اینکه می دونی اشتباهه.
من این مدت بعد از چلنج های یک ماه اول لیلین بخاطر زود بدنیا اومدنش، خیلی خیلی آسون بودم برای آسونی ها ولی وقتی یه تضاد کوچیک پیش میاد نجواها شروع می شن و گاهی تموم اون آسونی ها رو فراموش می کنی. من هرروز تو شکرگزاریم خدا رو بابت این آسونی ها شکر می کنم ولی فهمیدم که باید هر روز با دیتیل بنویسم تا یادم نره تا عادی نشه.
اون اوایل که می دیدم شیرم در حدی نیست که لیلین فقط بخواد شیر منو بخوره ناخوداگاه غصه م می گرفت، انگار مادر خوب بودن پس ذهنم مرتبط بود با اینکه به بچه م فقط شیر خودمو بدم و دراونصورت سلامت بچه م بیشتره، در صورتی که این یه باور غلطه، خیلی ها هستن الان که شیرشون کافی نیست و فرمولا به بچه می دن… همون ماههای اول سعی کردم بخودم یاداوری کنم که مهم اینه که به مقداری شیر هست که لیلی شیر من رو بخوره و اگر با اینهمه پیشرفت تکنولوژی و ریسرچ کمپانی ها برای ساختن شیرخشک مشابه شیر مادر، باز هم چیزی هست که فقط تو شیر مادره، خدا رو شکر لیلی هم شیر من رو به اون اندازه می خوره. و شروع کردم شکرگزاری خداوند مهربونم برای این مقدار شیری که دارم… بعد دو سه ماه که خواب شب لیلین هی بهتر و بهتر شد متوجه جنبه ی دیگه ی قضیه شدم… که خدا چقدر دوستم داشته… من و همسرم شبها نوبتی مسوول شیر شب لیلین هستیم. و خب حسن اینکه فرمولا هم بهش می دیم اینه که من یک شب درمیون می تونم شش ساعت خواب ممتد داشته باشم… چی بهتر از این؟ چیزی که من سر دختر اولم تینا تا یکسالگیش نداشتم… و هربار یادم می افته خدا رو شکر می کنم برای کافی نبودن شیرم :)
تو این مدت خیلی چیزا پیش اومده که به خوبی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و خیلی زود نتیجه ش رو هم دیدم. اما یه چیز که هنوز درگیرشم و هرچند روز یکبار تکرار میشه کنترل ذهنم در مورد شیر خوردن یا نخوردن لیلین هست. اون دوهفته ی اول که بیمارستان بودیم انقدر دکترا اصرار به وزن گیریش داشتن و مرتب این نگرانی رو منتقل می کردن که منم ناخوداگاه پس ذهنم این بود که باید تمام تلاشم رو بکنم تا بیشتر بخوره (بیچاره لیلی خخخ)
یادمه تو همون روزا حالا فشار روانی که بود و قاطی پاتی بودن هورمونا و شرایط بعد از سزارین و اینا، گاهی می شد یهو به خودم می یومدم که سمیه حواست کجاست پس خدا چی؟ مگه تو مسوول این بچه ای؟ مگه تو شیرخوردن و نخوردنشو تضمین می کنی؟ مگه تا اینجاش رو تو آوردیش که نگران بقیه شی؟ خدایی که از یک سلول این نی نی نازنین رو خلق کرده و تک تک اعضای بدنش رو ایجاد کرده، چطور بقیه ش رو رها می کنه؟ چرا نگرانی؟
و باز برای مدتی خودم رو جمع و جور می کردم و اوضاع خوب بود. ولی متاسفانه آدمیزاد همینه شرایط خوب براش عادی میشه. دوباره با یه تضاد دیگه نیاز داشتم به خودم یاداوری کنم که حواست باشه بسپر به خدا. دو روز پیش لیلی 5 ماهه شد و من همچنان ته ذهنم این نگرانی رو می بینم که شیر خوردن مهمه… هربار که شیرش رو تموم می کنه انگار من یه موفقیت کسب کردم (ایموجی زدن روی پیشونی) خیلی بهتر از قبل شدم ولی خب بخشی از بهتر شدنه بخاطر اینه که لیلین هم خیلی بهتر از قبل شیر می خوره، و اتفاقا تو این شرایط وقتی شیر خوب نخوره مثل دو سه روز گذشته، اینجاست که باید در عمل توحیدم رو نشون بدم. اینجاست که باید بگم خدایا تو می دونی چی برای این بچه خوبه چقدر خوبه من نمی دونم. بارها به خودم میومدم می دیدم دارم بیست دقیقه با بچه ور می رم که 20 سی سی آخر شیرش رو بخوره… بعد به خودم میگم چرا؟ فقط برای اینکه خیال تو راحت شه شیرش رو تموم کرد؟؟ برای اینکه بقیه ببینن شیرش رو خوب می خوره (یا بهتره بگم تو خوب بهش شیر می دی؟)!
هی مچ ذهنم و نجواها رو می گیرم که اشکال نداره خدا رو شکر صحیح و سالم و شاداب و خندونه دخترم. مگه تو خودت همیشه جور اشتها داری؟ خدا رو شکر که به اندازه ی خودش می خوره.
من شیرم رو سه ساعت به سه ساعت پامپ می کنم یعنی روزی بین 2/5 تا 3 ساعت من مشغول پامپ کردن هستم، شاید خنده دار بنظر بیاد ولی هروقت شیر پامپ شده رو تموم نکنه انقدر نجواها صداشون بلند میشه که بیا هی بشین پامپ کن آخرش 20 سی سی -30 سی سی بریز دور… چه کاریه خب اصلا بیخیال شو خودت هم راحتتری!!! نجواها اون زمانا تا حدی هست که گاهی منو تا مرز گریه می رسونه ها… بعد جواب می دم خدا رو شکر که اون 100 سی سی اولش رو خورده، مواد مغذی که باید بهش برسه رسیده… خدا رو شکر تکرار این قضیه خیلی کمتر شده ولی هنوزم کار دارم تو این قسمت.
دیروز بود که دو وعده ی اول شیر روزش رو نسبت به روزای دیگه کم خورده بود، هی می خواستم تمرکز کنم بگم خدا رو شکر بخاطر همین مقداری که خورد ولی می دیدم زبانم اینو میگه اما دلم اینو نمی گه، ذهنم داره میگه بازم کم خورد… یا شب که خوابیده بود یه بار بیدار شد و گریه می کرد مجبور شدم قبلش کنم و تا دو سه بار هربار که بعد ده دقیقه بقل می ذاشتمش تو تخت باز از اول هی غلت می زد و بعدم گریه… و یهو دیدم دارم عصبی میشم از تکرار این قضیه… که خواب خودم داره دیر میشه… بعد سریع ذهنم رو کنترل کردم که هیچ اشکالی نداره، لابد از یه چیزی اذیته، حالا یکم بیشتر بغلش می کنم لذت می برم، نیم ساعت کمتر بخوابم هیچی نمیشه…
بعد اینجور موقع ها از اینکه می بینم ذهنم رو نتونستم کنترل کنم بیشتر از شیر نخوردنه ناراحت میشم… که بابا من انقدر دارم رو خودم کار می کنم چرا تو به موضوع به این کوچیکی نتونستم ذهنمو کنترل کنم. دیروز ظهر داشتیم با خواهرم یاسی و مامان گلم اسکایپ صحبت می کردیم که از چهره م متوجه شدن که یه ذره خسته بنظر میام و بعد صحبت شد راجع به شیر کم خوردن لیلین، و خیلی قشنگ خدا از زبان اونها بهم یاداوری کرد که ایننننهمه مورد بوده که خیلی عالی ذهنت رو کنترل کردی اگر این موردهای کمتر رو می بینی کنترل ذهنا که خیلی بیشتر بوده، چقدر عالی داری هم به بچه می رسی هم به تینا و همسرت و هم کارت رو داری انجام می دی… چقدر این صحبتهاشون یهو انگار تلنگر بود برام که عه… من چقدر وقته کمتر قربون صدقه خودم رفتم، چرا دیگه جلو آینه می رم با خودم حرف نمی زنم به خودم آفرین نمی گم… و بعد از مکالمه مون انگار دوباره یادم افتاده بود که خودم از همه چی مهمترم، باید خودم رو حسابی دوست داشته باشم… کلی خودم رو بقل کردم و تحسین کردم خودم رو. باز عصری کلی با خدای مهربونم گپ زدم (وسط گپ چشمم به ساعت افتاد 5:55، یه حس خوبی داشتم و یاد حمید حنیف عزیز افتادم). با خودم قرار گذاشتم که اینبار منعهدانه تر همه چی رو بسپرم به خدا. به قول فاطمه جان که همیشه حرفاش و صداش پر از آرامشه، من تمام مدت دارم توحید رو اجرا می کنم تو مراقبت از لیلین… پس باید حواسم باشه بخودم یاداوری کنم و آفرین بگم. بقول استاد من باید سهم خودم رو خوب انجام بدم بقیه ش سهم خداست… بیشتر تقسیم وظایف کنم با خدایی که بشدت عاشقشم و بشدت عاشقمه…
آخر شب قبل خواب که داشتم پامپ می کردم طبق معمول تو سایت می چرخیدم و رفتم نشونه ی امروز من و یه فایل درباره ی نتایج دوستان از دوره ی حل مسایل اومد و استاد کامنت ندای عزیز رو داشتن می خوندن… چقدر حس خوبی بود وقتی دیدم اصلا انگار خدای مهربونم قشنگ داره از طریق این فایل بهم میگه آفرین درسته همینو ادامه بده، ایمان داشته باش و بسپر به من، من کارم رو خوب بلدم… نگرانی یعنی به من نسپردی، پس تا نگران چیزی شدی زود به خودت بگو من به خدا می سپرم بقیه ش با اونه، من هیچی نمی دونم اونه که می دونه…
بعدم سایت رو چک کردم دیدم خدارو شکر که فایل جدید اومده و با عشق نشستم نگاه کردم…
چقدر طولانی شد ولی نوشتم تا ردپا باشه برام و یادم بمونه که من فوق العاده م و خیلی هم خوب دارم رو خودم کار می کنم… یادم باشه خداوند من رو آسان کرده برای آسانی ها…
خداجونم شکر که بهم اجازه ی نوشتن داد و از شما دو استاد عزیزم هم بی نهایت سپاسگزارم… همیشه بخشی هز شکرگزاری من برای وجود شما دو عزیز و دوستان نازنین سایت هست. دوستون دارم و مطمئنم در بهترین مکان و زمان می بینمتون :)
بهبه دوباره فایل و یک روز عالی دیگه توی سایت عباسمنش
سلام به همه دوستی عالی و پر انرژی و درجه 1
خیلی خوشحالم که این جا هستم کنار شما ودر این مکان بسیار عالی
دم استاد همه بچه ها گرم که این سایت و جایی کردن برای این که توحید عملی داشته باشیم و با توکل به پروردگار بزرگ به همه چیز در دنیا و آخرتمون برسیم.
استاد تحسینتون میکنم شما و خانوم شایسته رو که اینقدر بهتر شدید واقعا
من داشتم از اول سعی میکردم توجه کنم به نوع بازیتون و آموزش ها که بعد این 5 جلسه واقعا بهتر شدید و دارید به تکامل میرسید
واقعا اینجا میشه قانون تکامل رو دید که شما چقدر بهتر شدید وادارید آرام آرام آموزه های جدیدتون رو جایگزین قبلی ها میکنید و بهتر میشید .
واقعا تعریف کردن از هر کس حس بسیار خوبی در درون انسان ایجاد میکنه و کمک میکنه که انسان به بهترین ها دست پیدا کنه و این اتفاق باعث ایجاد ارتباط خوب بین انسان ها میشه و اینجا هم میشه این و فهمید که در اینجا میتونیم ی قانون دیگه پیدا کنیم که با تعریف کردن و توجه کردن به نکات مثبت دیگران یک ارتباط بسیار عالی رو ایجاد کرد .
امیدوارم که همه به هر آنچه خیر اونها درونش هست برسن و همیشه شاد و سلامت و پیروز و ثروتمند باشن .
حافظه ی بویایی من خیلی قویه. تصاویر بازی پینگ پونگ توی کمپ رو که نگاه میکردم، یهو یه بویی تو کله و دماغم پیچید: بوی چسب!
ببین شرطی شدن ذهن رو: من 31 سال پیش، در تابستان سال 72 به سالن پینگ پونگ شیراز رفت و آمد داشتم، و الان تنها چیزی که از اون سال به ذهنم برگشت کرد، همین بوی چسبی بود که توی آن سالن غالب بود… به خاطر اینکه همه ی بازیکنان حرفه ای آن سالن، با فرچه، چسب را روی کفی راکت میمالیدند تا رویه ی جدید بچسبانند و بتوانند با اتکا به آن، توپ را با سرعت بیشتری بزنند!
فکرش رو بکن! من، نه پینگ پونگ باز شدم و نه علاقه ای به این ورزش پیدا کردم، ولی بوی عجیب چسب، هنوز با دیدن سالن پینگ پونگ توی دماغم میپیچد!
ببین ! کشف امروزم، با تکیه بر صحبت های امروز استاد ، از این قرار است:
یکی از راههای ایجاد تداوم در روشن بینی، انرژی مثبت و تغییر باورها به باور درست و خوب برای من، ایجاد فضای خوشبو از آن محیط و آن وضعیت است و این به خاطر حافظه ی بویایی خوبی است که دارم.
یعنی اگر بخواهم یک حال خوش را مثلا در تمرین ستاره قطبی ، هر روز و هر هروز تداوم ببخشم، باید آن را با یک عطر و یا ادوکلن دلخواهم تثبیت کنم.
چه میشود کرد؟ خب، سن و سالم طوری شده که ذهنم برای باور پذیر کردن یک احساس خوب، بیشتر به دنبال فکت میگردد. … این به ذهنم رسید…ممنونم از کمپ پینگ پونگ شما که برای من هم یک نکته عالی داشت!
ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها [در حقّ مردم] بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ بی تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است. (12)
=====================
سلام به استاد بزرگوار و مریم جان نازنین و دوستان عزیزم
آرزو می کنم امروز یکی از بهترین روزهای زندگیتون باشه و هر روز تکرار بشه
خدا رو شکر که دسترسی منو به این فایل زیبا میسر کرد تا ببینم و بشنوم و از آگاهیهاش برخوردار بشم
این قسمت هم پر از نکات مثبت و آموزنده بود که بعضی از اونها رو اینجا یادآوری می کنم
یکی مدیریت خوب صاحب آکادمی، که وقتی مدیریت خوب باشه کل برنامه ها بازدهی بالاتر و بهتری خواهد داشت
نکته بعدی اینکه وقتی کاری میخوام انجام بدم که قبلاً آشنایی باهاش ندارم، در موردش چندتا ویدیو ببینم تا کار برام راحتتر بشه، مثل این دوستمون
چه میوه سنگین وجالبی بود و چه با احترام اسمشو آقای جک گفت
چقدر تحسین برانگیز بود بازی استاد و مریم جان بخصوص اونجایی که یکسره و یکنواخت بدون اینکه توپ بزمین بیفته بازی کردند
این برنامه کلی برکت برای استاد و مریم جان داشته نه تنها بهبود مهارتها توی پینگ پونگ بلکه یک سری بهبودهای شخصیتی و یه سری دیدگاه های بهتری به اونها داده با آدمای جدیدی آشنا شدن و درسهایی براشون داشته که همه جوره سود بوده و سود
نکته بعدی اینکه وقتی یه ویژگی مثبتی رو در افرادی که با اونها در ارتباط هستیم می بینیم خیلی خوبه که به خودشون بگیم، و اگر طرفمون بچه است هم به و هم به پدر و مادرش بگیم و تحسینشون کنیم
خدا رو شکر که این آموزه ناب استاد رو من هم در عمل اجرا می کنم، سعی می کنم هر ویژگی مثبتی در مخاطبم می بینم بخودش بگم چه آشنا باشه چه غریبه، و چه حس خوبی به هر دو طرف میده روابطم با نزدیکانم رو که میشه گفت با همه خوب بودم چقدر قشنگتر و عالیتر شده محبتمون نسبت به همدیگه بیشتر شده
و با افراد غریبه همونطور که استاد گفت چه ارتباطات قشنگی شکل میگیره و باعث میشه انرژی مثبت در فضای زندگیم جریان داشته باشه
یه نکته خوب دیگه حضور اون خانم 62 ساله هست تو این کمپ و علاوه بر اون که تنها اومده و خیلی با انگیزه و رقابت طلب بود
وقتی آدم انگیزه خوب داشته باشه و باورهای خوب داشته باشه اصلاً دیگه سن براش مهم نخواهد بود
و اینکه بیشتر مراقب سلامتیم و نوع تغذیه ام باشم
نکته دیگه تحسین، تشکر و قدردانی کردن از کسانی که بما چیزی یاد دادند و یا کمکی کردند که باعث میشه ارتباطات خیلی بهتر و مناسبتری برقرار کنیم، که این رو هم خدا رو شکر در عمل اجرا می کنم
چیزهایی رو که یاد میگیریم باید اپلای کنیم در زندگیمون
عادت های درستی که میخوایم ایجاد کنیم رو هزاران بار باید تکرار کنیم مدام باید تمرین کنیم تا به هماهنگی ذهنی برسیم و جزو عادت های ما بشه
تغییر عادت های نادرست خیلی انگیزه می خواد جهاد اکبر و تصمیم جدی نیاز داره و کار زمانبری هست
چه خوبه که از ابتدا شکل صحیح هر کاری رو یاد بگیریم و عادت های درست رو در خودمون ایجاد کنیم
و این که اگر عادت غلطی داریم در وهله اول بپذیریم که عادتمون غلطه تا در مرحله بعد برای تغییر و اصلاحش اقدام کنیم
نکته مثبت دیگه که هم مریم جان و هم استاد درباره اش صحبت کردند رفتار خوب و خوش برخوردی مردم امریکاست
منم یادمه اولین بار که چند سال پیش این رفتار زیبا رو از اونها دیدم چقدر شگفت زده شدم و خیلی تحسینشون کردم
واو استادیوم مرسدس بنز رو نیگا چه طراحی و ساختمون زیبایی داره چه رنگهای قشنگ و نورپردازی زیبایی داره قسمت سقفش مثل یک گل خیلی بزرگ باز و بسته میشه
خدایا شکرت که از زیباییهای این فایل بهره بردم
سپاس فراوان از دو استاد عزیزم که با تلاشهای شما از لذتهای سمعی و بصری این فایل برخوردار شدم
و سپاس فراوان از دوستان نازنینم که با شوق نظرات زیباشون رو مطالعه می کنم
در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و هر روزتون زیباتر از روز قبل باشه
خدایاشکرت سپاسگزارتم که همیشه کنارمی و هدایتم میکنی به مسیر زیباییها و نعمت و ثروت به سمت خوبیها
سلام به دوفرشته الهیم استاد عزیزم و مریم مهربانم
بار دیگر خدا رو شاکرم که به من فرصتی دوباره داد تا بیام و از آگاهیهای امروز لذت ببرم و استفاده کنم و کامنت بنویسم وبخونم خوشحالم که امروز هم هدایت شدم به نکات مهم که پیام داره برام
اول : به همه احترام بذار و اگر کسی کاری کوچیک هم برات انجام داد تشکر و سپاسگزاری کن
دوم : اگر در فردی زیبایی دیدی حتما تحسینش کن یا کاری خوبی انجام داد تحسینش کن
سوم : ذهنتو طوری عادت بده که فقط زیبایی و خوبی رو ببینه
استاد عزیزم چند روزیه تصمیم گرفتم و به همسرم و دخترام گفتم اصلا از کسی تو خونه صحبت نکنین
چون وقتی یه کلام گفته بشه ذهن سریع میاد برای خودش تحلیل میکنه و بعد سر از قضاوت و حرفهای پوچ دیگه به میان میادو این جزو قانون خداوند نیست
و همه پذیرفتن
من هم وقتی زیبایی در کسی میبینم سریع تحسینش میکنم و یا زیبایی میبینم شکر گزاری میکنم میخوام اینقدر تکرار کنم که بشه عادتم وقتی بشه عادت دیگه منفیها جایی ندارن در ذهن
و بسیار کار عالیست و یه چند ماهی میشه دارم انجام میدم و نتیجه خوبی هم داشته برام آرامشم بیشتر شده کارهام به راحتی انجام میشه
دیروز فایل کشف قوانین زندگی رو گوش میکردم استاد میگفتن سعی کنین در همه کارهاتون پیش فرضهای مثبت داشته باشین حتی برای مسافرت رفتن یا بیرون شهر رفتن هم همین کار رو انجام بدین
مثلا من امروز میخواستم برم بیمه
چون ماهه پیش دخترمو بردم دکتر و نسخهاشوآوردم که از بیمه بگیرم همسرم گفت الان بری معلوم نیست چقدرشو قبول کنن ارزش نداره ولش کن من هم گفتم به قول استاد پیش فرض مثبت داشته باش و گفت یعنی چی و براش توضیح دادم و قبول کرد و گفت ما چقدر اشتباهات داریم سعی میکنم انجامش بدم از این به بعد
استاد عزیزم تمام فایلهاتون هزاران نکته داره و کلیدهای گنج الهی هستن
و خوشحالم که داره مدارم میره بالا
چرا چند ماهه پیش متوجه این نکته نشدم چون تو مدارش نبودم
خدارو شکر میکنم
استادم ممنونتم سپاسگزارتم ای بنده مخلص خدا که تونستی صفات خداوند رو در درونت نهادینه کنی و عمل کنی
در پناه خداوند یکتا باشی
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
سلام به همه دوستان که از همین جا ازشون سپاسگذارم به خاطر کامنتهای که میذارن و مسیر رو برای ما روشن تر میکنند
اول از همه تحسین میکنم اندام فوق العاده و ورزیده تون رو استاد اینکه روز به روز دارین جوونتر و شا دابتر میشین
یه جمله تاکیدی توی 12 قدم بود اینکه بدن من روز به روز سالمتر و تندرست تر میشود و الان دارین نتیجه تکرار این جمله تاکیدی رو میبینید و برای شما یک باور شده که روز به روز تندرست تر و سالمتر میشین
اون پسر کو چیکه هم خیلی باحاله اینقدر انرژیش مثبته اینقدر با خودش در صلحه که انرژی مثبتش از اینجا دریافت کردم واقعا خیلی بازیشو دوست دارم و اون طرز ضربه زدن به توپش خیلی خوبه و معلومه که خیلی به این ورزش علاقه داره و با اینکه قدش کوتاهه بهونه نمیاره و همون جور ضربه میزنه و همین یه درسی برام داشت که با بهونه آوردن آدم به جایی نمیرسه و توی زندگیش درجا میزنه
این پسر بچه هم میتونست. قد کوتاهشو بهونه کنه و وارد این کمپ نشه و از این همه تجربه خودشو محروم کنه ولی بهونه نیاورد چون انگیزه ای که برای یاد گیری داشت قدرتش بیشتر بود
این تحسین کردن هم یه مثال دارم براش
یه روز یه مشتری داشتم که هم هیکل خوبی داشت هم قیافه خوبی
من بهش گفتم که محمدرضا گلزار باید بیاد پیشت لنگ بندازه و واقعا هم زیبا بود
بعد این اینقدر ذوق کرد گوشیشو باز کرد گفت الان که چیزی نیستم بیا عکسای جوونیمو بهت نشون بدم و کلی عکس بهم نشون داد از جوونیهاش و همون جا به خودم گفتم چقدر این قانون برانگیختگی خوبه واقعا
من خودم خیلی جاها این کار رو کردم و خیلی هم خوب بوده یا خودم بارها شده که یه نفر دیگه تحسینم کرده و من احساس خوبی پیدا کردم
عجب میوهای بود واقعا درخت چجوری وزن اینو تحمل میکرد دمش گرم اون درخت که این میوه رو آورده اونجایی که آقا فرزین داشت میوه رو قاچ میزد جدیت استاد پشت لبتاپ خیلی برام جالب بود با اینکه توی سفر هستن ولی این جدیت توی کار برام تحسین بر انگیزه
عاشقتونم
به نام پروردگار مهربان
سلامی پر از عشق به کل پکیج عشقی زندگیم که میشه شما استاد عزیزم ،خانم شایسته زیبا و با محبتم و تمامی دوستان عزیزم در این محفل بهشتی .
خداوند رو سپاسگذارم برای این سفر عالی ، که از شما استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین ،پینگ پنگ بازای خفن ساخت و از من کسی که کمی بهتر بتونم به زیبایی های این جهان و خوبی های انسانهای ارزشمند در این زمین زیبا توجه کنم و در عمل یاد بگیرم کانون توجه ام را روی خوبی و زیبایی ها متمرکز کنم ،سپاسگذارم از شما و جورجیا که کلی زیبایی به من هدیه دادید .
روزهای آخر ،یه دلتنگی خاصی داره ،منم دلم تنگ میشه برای این همه عشق و تواضعی که در این فایل ها دیدم ،اما از شما یاد گرفتم که مثل جریان آب ،جاری باشم و به چیزی نچسبم و باور داشته باشم که بهترین ها در انتظار ماست ، خدارو شکر که میشه بارها و بارها فایل های سفر رو دید و بارها و بارها لذت برد و خدارو شکر که توجه به این همه خوبی و زیبایی فقط به دیدن ختم نمیشه بلکه به تجربه های شیرین ختم میشه .
جک فروت هیولای سبز و خوشمزه ، خیلی خوشحالم که خیلی از اولین تجربیاتم با فایل های شما و در نتیجه با شما است ،اینطوری مثلا با دیدن و خوردن جک فروت یاد شما و این لحظات باحال و پراز شادی می افتم ، یا مثلا وقتی بیام آمریکا و بیام جورجیا یاد شما می افتم و چه قدر خاطرات خوش برام زنده میشه ،الهی شکر که با شما و در این مسیر هستم .
نکته جالب برای من اون حجم انرژی و لذتی بود که افراد در حین بازی و تمرین داشتند ،هیچ تفاوتی بین روز اول و روز آخر نبود ،بچه ها همانقدر که در روزهای اول عالی بازی میکردند و لذت میبردند دقیقا همانقدر در روزآخر بازی میکردند و لذت میبردند و برعکس چیزی که من حداقل در اطراف خودم دیدم که اگر یه همچین فضایی باشه روزای اول ، خیلی از لحظاتمون لذت نمیبریم و برای خودمون میچرخیم اما روزای آخر با عجله میخواهیم ته همه چیز رو در بیاریم ، اما اینجا همه در لحظه زندگی میکردند ،اول و آخر فرقی نداشت اونها از لحظه لذت میبردند ، این دقیقا همون درسی که من باید به شدت روش کار کنم و یاد بگیرم .
دمتون گرم ،چه قدر عالی شده بازیتون ،فوق العاده شدید ، اصلا من هنگ بودم موقعی که داشتید با مربی تون بازی میکردید ،چه قدر خوب ایستاده بودید ،طرز ضربه هاتون پر قدرت تر شده بود و از روز اول توی کمپ کلی فرق کرده بود ، فوق العاده توپ ها رو کنترل میکردید و عالی بودید و چه قدر تحسینتون میکنم که فرقی براتون نداره با چه کسی بازی میکنید ،مربی یا یه حریف عادی ،شما عالی و با عزت نفس بازی میکنید به شدت تحسینتون میکنم .
زمانی که داشتم بازی شما با مربی تون رو تماشا میکردم ، دقت میکردم که این دختر خانم با مزه با لباس سبز آبی چه قدر با عشق و با مهربونی و بدون هیچ توقع و احساس بدی ،توپ ها رو جمع میکردند و سبد توپ رو بارها پر کردند ،بدون اینکه وظیفشون باشه یا کسی بهش گفته باشه ،بدون هیچ دلیلی و فقط به خاطر اون حجم از عشق و محبت و انسانیت و صلح و دوستی که در وجود این دختر نازنین بود و چه قدر این کارشون توجه من رو به خودشون جذب کرد ، چه قدر خاطرات اومد توی ذهنم و چه قدر صدا از باورهای اشتباه و ورودی های اشتباه گذشته که افراد کمکی نمیکردند چون فکر میکردن وظیفه ی ما نیست یا توقع داشتند و بعد منت میذاشتند که من این کارو کردم تو ،هم باید اون کارو کنی ،یا من اومدم اینجا یاد بگیرم ،تمرین کنم نه اینکه اینکار رو بکنم ،اصلا تو ذهن من زلزله ای به پا شد از اینکه واقعا چرا در ذهن من معیار انسانیت و کمک و خوبی کردن در ازای دریافت چیزی شده ،چرا فکر میکنم زمانی که فقط وظیفه دارم باید کمکی بکنم ! این دختر خانم عزیز که فکر میکنم همون عزیزی هست که شما هم در این فایل درموردشون توضیح دادید درس بزرگی به من دادند ،که یاد بگیرم ،خوب باشم و خوبی کنم بدون هیچ توقعی ،اگر میتونم مهر بورزم در صورتی که از خودم چیزی رو نکنم ،پس این کار رو بکنم ،تا هدایت بشم به جایی که این جور انسانها درش پره ، جایی مثل آمریکای زیبا که من دارم انسانیت و خوب بودن رو ازش یاد میگیرم .
وقتی داشتید در مورد اینکه چه طور از اون دختر خانم عزیز تعریف و تمجید کردید و حتی ازش خواستید که مادرشون رو بیارند تا این خوبی هاش رو به مادرشون هم بازگو کنید ناخودآگاه ذهنم رفت سراغ تجربه های خلاف این موضوع ،یه عالمه مثال از اطرافیانم توی ذهنم مرور شد ،که همیشه نه تنها توجه روی نکات مثبت نبوده و تعریفی نشده بلکه توجه شده روی اشتباهات بچه ها و خواستیم با گفتن به پدرو مادر بچه ها اونها رو به اصطلاح ادب کنیم ولی دیدیم اتفاقا نتیجه برعکس شده .
من بعد از آشنایی ام با شما و این مسیر بهشتی یاد گرفتم از انسانها بیشتر و به صورت آگاهانه سپاسگذار تر باشم و به خوبی هاشون توجه کنم و نتایجش رو دیدم ،مثل تشکر از مادرم برای غذای خوشمزه و دیزاین زیبای غذاهاشون و رسیدن به روزهایی که مادرم از صبح زود برای من بیدارشده تا غذای مورد علاقم رو درست کنه و تزئینش کنه ،در صورتی که قبلا اینطوری نبود ، قبلا سربازخونه بود و معمولا خودم یه چیزی حالا داغ ،سرد میخوردم اما از زمانی که من به خاطر غذای تازه و گرم و زیبا از مادرم سپاسگذاری کردم ،وقت بیشتری رو برای عشق دادن به من کردند ،یا مثل هدیه گرفتن از خانوادم و سپاسگذاری کردن ازشون و ذوق کردن از محبتشون و فقط خداوند شاهده که خانواده ی من چه قدر بیشتر دارند به من محبت میکنند و به صورت های مختلف خوبی میکنند ،این در حالیه که مثلا مادربزرگم کلی نوه دیگه داره ولی من شدم عزیزدُردونش و ….کلی مثال از برکت های سپاسگذار بودن .
من از شما استاد عزیزم سپاسگذارم به خاطر تمام آگاهی ها و آموزه هاتون که موجب شدید من انسان سپاسگذاری بشم و این خوبی هارو تجربه کنم .
منطقِ هیچ وقت برای شروع کردن دیر نیست رو من دارم در سریال سفر به دور آمریکا و مردم آمریکا یاد میگیرم ،خدای من خانمی که توی 60 سالگی پینگ پنگ رو شروع کردند، دمشون گرم ،وقتی برامون توضیح دادید این خانم عزیزو چه قدر هم زیبا توی این سن هنوزم سرزنده هستند و اون دوستانتون که توی 76 سالگی حدود 3 ساعت بدون خستگی پینگ پنگ خفن بازی میکنید ، و دیدن یه عالمه خانم و آقای سن بالا اما زنده دلی که توی همین سریال در آمریکا دیدم ،یه موقع هایی میگم نه دیگه دیر شد برای شروع این کارو… ولی وقتی امروز بار دیگه این الگوها رو دیدم خجالت کشیدم ، از اینکه هنوز 26 سالمه و میگم دیره ، اما اون خانم تازه توی 60 سالگی پینگ پنگ رو شروع کردند واقعا دمشون گرم ، این الگوها به من ثابت میکنه که هیچ وقت دیر نیست و باید به جای بهونه اوردن به خاطر دیده ها و شنیده هایی که فقط محدودم میکنه، بلند بشم و شروع کنم به انجام کار دلخواهم .
یکی از سپاسگذاری های من از خداوند شاگرد بهترین استاد در جهان بودنه ( شما استاد عزیزم)،خیلی سپاسگذارم که فقط بعد از یک فرد که متوجه شدم ایشون هم شاگرد شما بودند ،خیلی خیلی زود قبل از رفتن توی درو دیوار خداوند من رو درمسیر شما قرار داد ،سپاسگذارم که خداوند هدایتم کرد به سرچشمه ی چشمه های خوشبختی و اصول زندگی بخش رو به صورت اصولی دارم از شما می آموزم ، و عادت های اشتباهم رو از مسیر درست تغییر میدهم و عادت های درست تر رو از شما به درستی می آموزم ، خوبی با شما بودن مثل یک حرفیه که معلم
رو در رو به شاگردش میگه نه اون حرفی که دهان به دهان و سالها بین شاگردان چرخیده و آخرش بهت رسیده ، خداوند رو بابت این موهبت ،بابت این مسیر سپاسگذارم .
چه قدر استادیوم مرسدس بنز زیبا است ،خدای من چه تکنولوژی ، چه معماری ،چه قدر زیبا است ، چه عقاب زیبایی جلوی ورودی اش طراحی و ساخته شده ،خیلی بزرگ و زیبا بود ،چند وقتی هست که هر استادیوم بزرگ و زیبایی رو میبینم اسمش رو مینویسم و عکس هاش رو میگیرم و تجسم میکنم دارم توی اون استادیم اجرا میکنم و تجسمش میکنم ،با دیدن این استادیوم زیبا طاقت نیاوردم و رفتم تحقیق کنم ببینم ،میشه توش کنسرت برگذار کردو دیدم خدای من 83 هزار نفر گنجایش داره و اتفاقا کلی از افراد مورد علاقه من توی موسیقی هم در این استادیوم اجرا داشتند واین رو برای خودم یه نشونه گرفتم از اومدن روزهای خوب ،و آماده ام برای تجسم کردنش و در آینده نزدیک تجربه کردنش ،خدارو صدهزار مرتبه شکر .
استاد عزیزم ،مریم خانم عزیزم ،خداوند رو بابت بودن شما دوتا فرشته در زندگی ام ، در جهان سپاسگذارم ،
خداوند رو شکر که این سفر براتون عالی بوده و کلی لذت بردید و صد البته هم بازیتون خفن تر شدو به شخصه دوست دارم بازی خفنتون را باهم ببینم و لذت ببرم .
خداوند رو بابت این سفر و زیبایی هاش و جورجیا ی پر برکت سپاسگذارم .
براتون بهترین و شادترین تجربه هارو آرزومندم .
یه عالمه عشق بهتون .
به نام خداوند مهربون
سلام وادب خدمت استاد ودوستان
استادعزیزم من هنوز فایل روندیدم اما دلم میخواد بنویسم
دلم نوشتن میخواد،دلم میخواد بشینم وتک تک اتفاقاته قشنگ وخوبی که برام افتاده روبه یاد بیارم وشکر گذاری کنم
واز شماتشکر کنم
اتفاق خوبی که از زندگیه مشترکی که بینهایت برام زجر اور بودخداوند نجاتم داد
اتفاق خوبی که منی که یه آدم ترسو و بدون اعتماد به نفس بودم که نمیتونس باهیچ کس رابطه برقرار کنه الان بینهایت دوستان خوب دارم که عاشقانه فقط دوسدارن بهم کمک کن بدون این که من بخوام اصلا
روابطه م عالیه وعالیتر میشه هرروز
هیچ ترسی ندارم
اتفاق خوبی که منی که آرزوم بود بشم حافظ قرآن الان حافظ 6جز از قرآنم به کمک استادی که بدون هیچ پولی کمکم میکنه وبهم برنامه میده
اتفاق خوبی که منی که نمیدونستم آرامش چی هس الان سرشار از آرامشم
خدایااا بینهایت شکرت
وبینهایت اتفاق خوبه دیگه، همه ی اینا فقط بافایلهای رایگان ،ولی الان دلم میخواد دوره بخرم از شمااستاد دلم میخواد عشق ومودت وبخرم، از خدا خواستم یه زندگی عالی بهم بده یه رابطه عاشقانه بدون وابستگی
وباور دارم درزمان مناسب اتفاق میفته به راحتی
استاد عزیزززم بینهایت ازشماممنونم
به امید دیدار
درپناه الله مهربانم باشین
بنام خداوند بخشنده مهربان
خدایاهرانچه راکه دارم ازآن تواست
خدایاهرآنچه به من رسیده ازتورسیده است
خدایاشکرت برای شروع یک روززیبا وفوق العاده دیگر
خدایاشکرت که روزم را بادیدن یک فایل بی نظیردیگه از استادعباس منش شروع کردم
خدایاشکرت برای چهارمین روز تمرین تنیس روی میز اساتید نازنین
خدایاشکرت که اساتیدنازنینمون قصد فراگرفتن آموزش تنیس به صورت اصولی وحرفه ای رودارند
خدایاشکرت بابت محتوای فایل وصحبت ارزشمند استاددرباره عادتهای ناصوابی که همیشه همراه ماهستن
خدایاشکرت بابت اگاهی های امروز که دریافت کردم
خدایاشکرت که دراین مسیرزیبا والهی هستم
خدایاشکرت که دراین جمع صمیمی وتوحیدی هستم بااین دوستان الهی، پرانرژی، مثبت ودرجه یک یک یک
خدایاشکرت بابت کامنتهای زیبا وعالی دوستانم
سلام وصدسلام براساتید گرانقدر استادعباسمنش عزیز واستادشایسته نازنین وهمه سروران عزیزم درخانواده عباسمنش
خدایاشکرت که بازهم به من فرصت دوباره ای عطاکردی تاهمسفر این جمع الهی وتوحیدی باشم وکلی زیبایی تجربه کنم وتمرکز کنم برروی نکات مثبت، ثروت، فراوانی وزیبایی
تشکرفراوان دارم ازقافله سالاران این سفرزیبا استادعباسمنش واستادشایسته نازنین
بله همانطور که استادعباسمنش اشاره کردند همه ما بوسیله یکسری عادتهای ناصوابی که اززمان بچگی وباتوجه به ورودیهایی که دریافت کرده ایم احاطه شده ایم
وبعضی وقتها عدول ازاین عادتها خط قرمز ماها محسوب میشه وفکرمیکنیم که اگه این عادت چندساله روترک کنیم ممکن است چه اتفاقی خواهدافتاد همه رنج وسختی رو به جون میخریم اما دست ازعادتمون نمیکشیم
وهمانطور که استادعباسمنش اشاره کردند ترک عادت بد واقعا ازعهده مون خارج است چونکه ذهن وعضلات بدن براثرتکرار آن کار وان عمل برنامه ریزی شده
اما به لطف الله مهربان وبااموزه های استاد عباسمنش اززمانی که دراین مسیرتوحیدی قرارگرفته ایم یادگرفته ایم که خودمون هستیم باافکارمون خالق زندگیمون هستیم
یادگرفته ایم که محیط اطراف وعوامل بیرونی کمترین نقش رودرخلق زندگیمون دارند
یادگرفته ایم که عادتهای ما که همان باورهای ما هستند ناشی ازورودیهای مامیباشد که داریم اگاهانه تلاش میکنیم تاعادتهای بد وناصواب روازخودمون دورکنیم
اگربخوام ازعادتهای بد خودم مثال بزنم بایدساعتها بنویسم که قطعا ازحوصله دوستان هم خارج است
اما یک مثال ازعادت خوبم براتون میگم من اززمان کودکی به اقتضای زمان مثل بیشتربچه های دهه 40 و50 از4الی5سالگی بایک لاستیک کهنه چرخ یاموتور درکوچه بازی میکردیم وپایه اساس بازیمون دویدن بود یه جورایی مادربا زیها رو بازی میکردیم یهنی “دومیدانی” واین دویدن برای من عادت شده بود کم کم که بزرگترشدم درزمین خاکی فوتبال بازی میکردیم بطوریکه دردوران راهنمایی تاپایان دبیرستان عصرها وروزهای تعطیل بیش از4 الی 5ساعت بازی میکردم وبه هیچ ورزش دیگری علاقه نداشتم به اصطلاح دویدن درمن نهادینه شده بود وبه یک عادت تبدیل شده بود بطوریکه دردوران مدرسه درمسابقات “دو” همیشه نفراول بودم واین عادت خوب ادامه داشت تابه شهرمهاجرت کردم وبازی فوتبال درچمن وفوتبال سالنی روتجربه کردم وزمانی که کارمند شدم ازسال 65تا98این روند بابازی فوتسال درهفته ای 3الی4 جلسه همچنان ادامه داشت ومن قبل ازبازیها 20دقیقه حسابی میدویدم وبادوستان مسابقه دو100مترمیگذاشتم وبااختلاف همیشه نفراول بودم همه هم سن سالان من تعجب میکردند که بااین سن بالا اینقدرراحت میتونم بدوم ومن تاسن 60 سالگی هفته ای چندجلسه فوتسال بازی میکردم ودرحال حاضرهم در هرهفته حداقل 3 الی 4 جلسه یک ساعته پیاده روی به صورت اصولی وحرفه ای دربرنامه های روزانه ام جای دارد وکلا پیاده روی وورزش کردن خط قرمزمن است حتما بایدانجامش بدم
بسیارخودم رابابت داشتن این عادت عالی تحسین میکنم وبه خودم افتخارمیکنم
من کلا عادت دارم به تحسین کردن افراد ازجمله افرادی که هنرخاصی ، ویژگی خاصی، زیبایی خاصی دارند و به لطف الله مهربان وبااموزه های استادنازنین این عادت زیبای من هرروز درمن قوی قوی ترمیشه
دوست داشتم این عادت شایسته وخوبم راباشما دوستان همراه به اشتراک بزارم
خدایاشکرت بابت تن سالمی که به من عطا کرده ای
خدایاشکرت بابت پاهای سالمم وبدن سالمم که هرروز میتونم ورزش کنم ولذت ببرم وروحیه ام راشاد وپرانرژی نگه دارم واحساس جوانی کنم خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
درپایان بسیارتحسین کردم کمپانی مرسدس بنز راباان استادیوم مدرن وفوق مجهز وزیبارا برام خیلی جالب بود ساخت استادیوم در کشور ثروتمند آمریکا توسط یک شرکت وکمپانی خارجی واینهم نشان ازادی سرمایه گذاری درکشورتوحیدی امریکااست
تادرودی دیگر بدرود
سلام به روی ماه و دوست داشتنی هردو استادم، سلام به رفیقای عزیزم تو این بهشت مجازی
إِنّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشّرُ الْمُؤْمِنِینَ الّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّالِحَاتِ أَنّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً
به راستی این قرآن [بندگان را] به استوارترین [راهها] هدایت میکند و مؤمنانی را که کارهای شایسته میکنند بشارت میدهد که مسلماً ایشان را پاداش بس بزرگی است.
استاد عزیزم چقدر این فایل آگاهی داشت و چقدر بر جانم نشست… خدایا عاشقتم که انقدر قشنگ باهام حرف می زنی نشونه می فرستی و تایید می کنی، تشویق می کنی و کمکم می کنی که راهم رو با استقامت و لذت بیشتر ادامه بدم.
خداجونم من هیچی نمی دونم، این تویی که آگاهی پس هدایتم کن و کمکم کن هرلحظه هدایتهای تو رو دریافت کنم.
کمپ یک هفته ای پینگ پونگم داره تموم میشه و مثل همیشه کلی نکته ی مثبت ازش گفتین برامون و کلی درس داشت. مریم بانوی شایسته گفتن که این کمپ نه فقط از لحاظ پینگ پونگ که از لحاظ رشد شخصیتی هم کلی براشون سود بوده و سود و سود…
استاد بقول فاطمه جان، همه ی ما بچه ها یه جورایی تو کمپ بهبود شخصیت هستیم که اتفاقا مدیریت این کمپ ما بی نظیره و تو دنیا تکه این سیستم… من می خوام از کمپ فعلی خودم بگم. این روزها و ماهها به شدت در تلاشم که توحید عملی رو اجرا کنم و آموزشهایی که دیدم رو در عمل انجام بدم. باورهایی که سعی کردم تغییرش بدم رو تست کنم ببینم در عمل چیکاره م. این پنج ماهی که لیلین شیرینی زندگی ما رو صدچندان کرده، به شکل های مختلف ایمانم مورد آزمایش قرار می گیره که ببینم حرف مفته یا واقعا ایمانه… از چالش خود زایمان که خیلی خوب ذهنم رو کنترل کردم و خدای مهربون رو در کنارم دیدم و همه چی عالی پیش رفت تا چالشهای یک ماه اول و بالا پایین رفتن کنترل ذهنم تو این مدت. استاد اینکه می گفتین عادت بد خیلی سخت اصلاح میشه، من هرچی می گذره خیلی بهتر می فهمم که باورهای غلط هم به این آسونی با درستش جایگزین نمیشه. خیلی وقتا ما فکر می کنیم باورمون رو در مورد فلان موضوع درست کردیم ولی یهو در عمل مچ خودمون رو می گیریم که عه اینهمه تکرار کردی این حرفا رو اینهمه گوش دادی ولی هنوز ته ذهنت این باور اشتباه هست، هنوز داری راکت رو اشتباه دستت می گیری، با اینکه می دونی اشتباهه.
من این مدت بعد از چلنج های یک ماه اول لیلین بخاطر زود بدنیا اومدنش، خیلی خیلی آسون بودم برای آسونی ها ولی وقتی یه تضاد کوچیک پیش میاد نجواها شروع می شن و گاهی تموم اون آسونی ها رو فراموش می کنی. من هرروز تو شکرگزاریم خدا رو بابت این آسونی ها شکر می کنم ولی فهمیدم که باید هر روز با دیتیل بنویسم تا یادم نره تا عادی نشه.
اون اوایل که می دیدم شیرم در حدی نیست که لیلین فقط بخواد شیر منو بخوره ناخوداگاه غصه م می گرفت، انگار مادر خوب بودن پس ذهنم مرتبط بود با اینکه به بچه م فقط شیر خودمو بدم و دراونصورت سلامت بچه م بیشتره، در صورتی که این یه باور غلطه، خیلی ها هستن الان که شیرشون کافی نیست و فرمولا به بچه می دن… همون ماههای اول سعی کردم بخودم یاداوری کنم که مهم اینه که به مقداری شیر هست که لیلی شیر من رو بخوره و اگر با اینهمه پیشرفت تکنولوژی و ریسرچ کمپانی ها برای ساختن شیرخشک مشابه شیر مادر، باز هم چیزی هست که فقط تو شیر مادره، خدا رو شکر لیلی هم شیر من رو به اون اندازه می خوره. و شروع کردم شکرگزاری خداوند مهربونم برای این مقدار شیری که دارم… بعد دو سه ماه که خواب شب لیلین هی بهتر و بهتر شد متوجه جنبه ی دیگه ی قضیه شدم… که خدا چقدر دوستم داشته… من و همسرم شبها نوبتی مسوول شیر شب لیلین هستیم. و خب حسن اینکه فرمولا هم بهش می دیم اینه که من یک شب درمیون می تونم شش ساعت خواب ممتد داشته باشم… چی بهتر از این؟ چیزی که من سر دختر اولم تینا تا یکسالگیش نداشتم… و هربار یادم می افته خدا رو شکر می کنم برای کافی نبودن شیرم :)
تو این مدت خیلی چیزا پیش اومده که به خوبی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و خیلی زود نتیجه ش رو هم دیدم. اما یه چیز که هنوز درگیرشم و هرچند روز یکبار تکرار میشه کنترل ذهنم در مورد شیر خوردن یا نخوردن لیلین هست. اون دوهفته ی اول که بیمارستان بودیم انقدر دکترا اصرار به وزن گیریش داشتن و مرتب این نگرانی رو منتقل می کردن که منم ناخوداگاه پس ذهنم این بود که باید تمام تلاشم رو بکنم تا بیشتر بخوره (بیچاره لیلی خخخ)
یادمه تو همون روزا حالا فشار روانی که بود و قاطی پاتی بودن هورمونا و شرایط بعد از سزارین و اینا، گاهی می شد یهو به خودم می یومدم که سمیه حواست کجاست پس خدا چی؟ مگه تو مسوول این بچه ای؟ مگه تو شیرخوردن و نخوردنشو تضمین می کنی؟ مگه تا اینجاش رو تو آوردیش که نگران بقیه شی؟ خدایی که از یک سلول این نی نی نازنین رو خلق کرده و تک تک اعضای بدنش رو ایجاد کرده، چطور بقیه ش رو رها می کنه؟ چرا نگرانی؟
و باز برای مدتی خودم رو جمع و جور می کردم و اوضاع خوب بود. ولی متاسفانه آدمیزاد همینه شرایط خوب براش عادی میشه. دوباره با یه تضاد دیگه نیاز داشتم به خودم یاداوری کنم که حواست باشه بسپر به خدا. دو روز پیش لیلی 5 ماهه شد و من همچنان ته ذهنم این نگرانی رو می بینم که شیر خوردن مهمه… هربار که شیرش رو تموم می کنه انگار من یه موفقیت کسب کردم (ایموجی زدن روی پیشونی) خیلی بهتر از قبل شدم ولی خب بخشی از بهتر شدنه بخاطر اینه که لیلین هم خیلی بهتر از قبل شیر می خوره، و اتفاقا تو این شرایط وقتی شیر خوب نخوره مثل دو سه روز گذشته، اینجاست که باید در عمل توحیدم رو نشون بدم. اینجاست که باید بگم خدایا تو می دونی چی برای این بچه خوبه چقدر خوبه من نمی دونم. بارها به خودم میومدم می دیدم دارم بیست دقیقه با بچه ور می رم که 20 سی سی آخر شیرش رو بخوره… بعد به خودم میگم چرا؟ فقط برای اینکه خیال تو راحت شه شیرش رو تموم کرد؟؟ برای اینکه بقیه ببینن شیرش رو خوب می خوره (یا بهتره بگم تو خوب بهش شیر می دی؟)!
هی مچ ذهنم و نجواها رو می گیرم که اشکال نداره خدا رو شکر صحیح و سالم و شاداب و خندونه دخترم. مگه تو خودت همیشه جور اشتها داری؟ خدا رو شکر که به اندازه ی خودش می خوره.
من شیرم رو سه ساعت به سه ساعت پامپ می کنم یعنی روزی بین 2/5 تا 3 ساعت من مشغول پامپ کردن هستم، شاید خنده دار بنظر بیاد ولی هروقت شیر پامپ شده رو تموم نکنه انقدر نجواها صداشون بلند میشه که بیا هی بشین پامپ کن آخرش 20 سی سی -30 سی سی بریز دور… چه کاریه خب اصلا بیخیال شو خودت هم راحتتری!!! نجواها اون زمانا تا حدی هست که گاهی منو تا مرز گریه می رسونه ها… بعد جواب می دم خدا رو شکر که اون 100 سی سی اولش رو خورده، مواد مغذی که باید بهش برسه رسیده… خدا رو شکر تکرار این قضیه خیلی کمتر شده ولی هنوزم کار دارم تو این قسمت.
دیروز بود که دو وعده ی اول شیر روزش رو نسبت به روزای دیگه کم خورده بود، هی می خواستم تمرکز کنم بگم خدا رو شکر بخاطر همین مقداری که خورد ولی می دیدم زبانم اینو میگه اما دلم اینو نمی گه، ذهنم داره میگه بازم کم خورد… یا شب که خوابیده بود یه بار بیدار شد و گریه می کرد مجبور شدم قبلش کنم و تا دو سه بار هربار که بعد ده دقیقه بقل می ذاشتمش تو تخت باز از اول هی غلت می زد و بعدم گریه… و یهو دیدم دارم عصبی میشم از تکرار این قضیه… که خواب خودم داره دیر میشه… بعد سریع ذهنم رو کنترل کردم که هیچ اشکالی نداره، لابد از یه چیزی اذیته، حالا یکم بیشتر بغلش می کنم لذت می برم، نیم ساعت کمتر بخوابم هیچی نمیشه…
بعد اینجور موقع ها از اینکه می بینم ذهنم رو نتونستم کنترل کنم بیشتر از شیر نخوردنه ناراحت میشم… که بابا من انقدر دارم رو خودم کار می کنم چرا تو به موضوع به این کوچیکی نتونستم ذهنمو کنترل کنم. دیروز ظهر داشتیم با خواهرم یاسی و مامان گلم اسکایپ صحبت می کردیم که از چهره م متوجه شدن که یه ذره خسته بنظر میام و بعد صحبت شد راجع به شیر کم خوردن لیلین، و خیلی قشنگ خدا از زبان اونها بهم یاداوری کرد که ایننننهمه مورد بوده که خیلی عالی ذهنت رو کنترل کردی اگر این موردهای کمتر رو می بینی کنترل ذهنا که خیلی بیشتر بوده، چقدر عالی داری هم به بچه می رسی هم به تینا و همسرت و هم کارت رو داری انجام می دی… چقدر این صحبتهاشون یهو انگار تلنگر بود برام که عه… من چقدر وقته کمتر قربون صدقه خودم رفتم، چرا دیگه جلو آینه می رم با خودم حرف نمی زنم به خودم آفرین نمی گم… و بعد از مکالمه مون انگار دوباره یادم افتاده بود که خودم از همه چی مهمترم، باید خودم رو حسابی دوست داشته باشم… کلی خودم رو بقل کردم و تحسین کردم خودم رو. باز عصری کلی با خدای مهربونم گپ زدم (وسط گپ چشمم به ساعت افتاد 5:55، یه حس خوبی داشتم و یاد حمید حنیف عزیز افتادم). با خودم قرار گذاشتم که اینبار منعهدانه تر همه چی رو بسپرم به خدا. به قول فاطمه جان که همیشه حرفاش و صداش پر از آرامشه، من تمام مدت دارم توحید رو اجرا می کنم تو مراقبت از لیلین… پس باید حواسم باشه بخودم یاداوری کنم و آفرین بگم. بقول استاد من باید سهم خودم رو خوب انجام بدم بقیه ش سهم خداست… بیشتر تقسیم وظایف کنم با خدایی که بشدت عاشقشم و بشدت عاشقمه…
آخر شب قبل خواب که داشتم پامپ می کردم طبق معمول تو سایت می چرخیدم و رفتم نشونه ی امروز من و یه فایل درباره ی نتایج دوستان از دوره ی حل مسایل اومد و استاد کامنت ندای عزیز رو داشتن می خوندن… چقدر حس خوبی بود وقتی دیدم اصلا انگار خدای مهربونم قشنگ داره از طریق این فایل بهم میگه آفرین درسته همینو ادامه بده، ایمان داشته باش و بسپر به من، من کارم رو خوب بلدم… نگرانی یعنی به من نسپردی، پس تا نگران چیزی شدی زود به خودت بگو من به خدا می سپرم بقیه ش با اونه، من هیچی نمی دونم اونه که می دونه…
بعدم سایت رو چک کردم دیدم خدارو شکر که فایل جدید اومده و با عشق نشستم نگاه کردم…
چقدر طولانی شد ولی نوشتم تا ردپا باشه برام و یادم بمونه که من فوق العاده م و خیلی هم خوب دارم رو خودم کار می کنم… یادم باشه خداوند من رو آسان کرده برای آسانی ها…
خداجونم شکر که بهم اجازه ی نوشتن داد و از شما دو استاد عزیزم هم بی نهایت سپاسگزارم… همیشه بخشی هز شکرگزاری من برای وجود شما دو عزیز و دوستان نازنین سایت هست. دوستون دارم و مطمئنم در بهترین مکان و زمان می بینمتون :)
(پیامو ارسال کردم دیدم ساعت 1:11 هست :)))
به نام پروردگار هستی
سلام
بهبه دوباره فایل و یک روز عالی دیگه توی سایت عباسمنش
سلام به همه دوستی عالی و پر انرژی و درجه 1
خیلی خوشحالم که این جا هستم کنار شما ودر این مکان بسیار عالی
دم استاد همه بچه ها گرم که این سایت و جایی کردن برای این که توحید عملی داشته باشیم و با توکل به پروردگار بزرگ به همه چیز در دنیا و آخرتمون برسیم.
استاد تحسینتون میکنم شما و خانوم شایسته رو که اینقدر بهتر شدید واقعا
من داشتم از اول سعی میکردم توجه کنم به نوع بازیتون و آموزش ها که بعد این 5 جلسه واقعا بهتر شدید و دارید به تکامل میرسید
واقعا اینجا میشه قانون تکامل رو دید که شما چقدر بهتر شدید وادارید آرام آرام آموزه های جدیدتون رو جایگزین قبلی ها میکنید و بهتر میشید .
واقعا تعریف کردن از هر کس حس بسیار خوبی در درون انسان ایجاد میکنه و کمک میکنه که انسان به بهترین ها دست پیدا کنه و این اتفاق باعث ایجاد ارتباط خوب بین انسان ها میشه و اینجا هم میشه این و فهمید که در اینجا میتونیم ی قانون دیگه پیدا کنیم که با تعریف کردن و توجه کردن به نکات مثبت دیگران یک ارتباط بسیار عالی رو ایجاد کرد .
امیدوارم که همه به هر آنچه خیر اونها درونش هست برسن و همیشه شاد و سلامت و پیروز و ثروتمند باشن .
یا حق
سلام به رفقای عزیزم
حافظه ی بویایی من خیلی قویه. تصاویر بازی پینگ پونگ توی کمپ رو که نگاه میکردم، یهو یه بویی تو کله و دماغم پیچید: بوی چسب!
ببین شرطی شدن ذهن رو: من 31 سال پیش، در تابستان سال 72 به سالن پینگ پونگ شیراز رفت و آمد داشتم، و الان تنها چیزی که از اون سال به ذهنم برگشت کرد، همین بوی چسبی بود که توی آن سالن غالب بود… به خاطر اینکه همه ی بازیکنان حرفه ای آن سالن، با فرچه، چسب را روی کفی راکت میمالیدند تا رویه ی جدید بچسبانند و بتوانند با اتکا به آن، توپ را با سرعت بیشتری بزنند!
فکرش رو بکن! من، نه پینگ پونگ باز شدم و نه علاقه ای به این ورزش پیدا کردم، ولی بوی عجیب چسب، هنوز با دیدن سالن پینگ پونگ توی دماغم میپیچد!
ببین ! کشف امروزم، با تکیه بر صحبت های امروز استاد ، از این قرار است:
یکی از راههای ایجاد تداوم در روشن بینی، انرژی مثبت و تغییر باورها به باور درست و خوب برای من، ایجاد فضای خوشبو از آن محیط و آن وضعیت است و این به خاطر حافظه ی بویایی خوبی است که دارم.
یعنی اگر بخواهم یک حال خوش را مثلا در تمرین ستاره قطبی ، هر روز و هر هروز تداوم ببخشم، باید آن را با یک عطر و یا ادوکلن دلخواهم تثبیت کنم.
چه میشود کرد؟ خب، سن و سالم طوری شده که ذهنم برای باور پذیر کردن یک احساس خوب، بیشتر به دنبال فکت میگردد. … این به ذهنم رسید…ممنونم از کمپ پینگ پونگ شما که برای من هم یک نکته عالی داشت!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
سلام به عزیزان
تمرین ستاره قطبی «همراه با رفیق صمیمی»
1.پیداکردن عادات درست
2.تلاش در جهت بهبودی
3.جهاد اکبر برای بهبودی در عادات مثبت
4.ویژگی تحسین کردن و تشکر وسپاسگزاری:
ورود نعمت های بیستر، ارتباطات بهتر
5.ارتباط با دوستان جدید: استفاده از تجربه های جدید
6.تحسین مهربانی و خوش اخلاقی آمریکایی ها
7.تمرین و تکرار فراوان برای جایابی عادت مثبت
8.استادیوم زیبای بنز : تکنولوژی عالی
9.عقاب زیبا با تخم طلایی
10.ویژگی زیبای سقف استادیوم مث شااات لنز دوربین
11.ثروت های فراوان
12.سبک سلامتی و نامحدود بودن توانایی هامون به همراه جریانی از آگاهی ها
13.برنامه من برای تغییر عادت ها برای بهبودی عادات مثبت«لیست شده در نوت گوش مون»
14.راهکار بهبودی عادات مثبت:تکامل، تقسیم به قدم های کوچک ، تکرار و تمرین ، تا در وجودمون بشینه وهر لحظه بهتر و بهتر کردن عادات مثبت مون
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ
ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها [در حقّ مردم] بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ بی تردید [از این کار] نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است. (12)
=====================
سلام به استاد بزرگوار و مریم جان نازنین و دوستان عزیزم
آرزو می کنم امروز یکی از بهترین روزهای زندگیتون باشه و هر روز تکرار بشه
خدا رو شکر که دسترسی منو به این فایل زیبا میسر کرد تا ببینم و بشنوم و از آگاهیهاش برخوردار بشم
این قسمت هم پر از نکات مثبت و آموزنده بود که بعضی از اونها رو اینجا یادآوری می کنم
یکی مدیریت خوب صاحب آکادمی، که وقتی مدیریت خوب باشه کل برنامه ها بازدهی بالاتر و بهتری خواهد داشت
نکته بعدی اینکه وقتی کاری میخوام انجام بدم که قبلاً آشنایی باهاش ندارم، در موردش چندتا ویدیو ببینم تا کار برام راحتتر بشه، مثل این دوستمون
چه میوه سنگین وجالبی بود و چه با احترام اسمشو آقای جک گفت
چقدر تحسین برانگیز بود بازی استاد و مریم جان بخصوص اونجایی که یکسره و یکنواخت بدون اینکه توپ بزمین بیفته بازی کردند
این برنامه کلی برکت برای استاد و مریم جان داشته نه تنها بهبود مهارتها توی پینگ پونگ بلکه یک سری بهبودهای شخصیتی و یه سری دیدگاه های بهتری به اونها داده با آدمای جدیدی آشنا شدن و درسهایی براشون داشته که همه جوره سود بوده و سود
نکته بعدی اینکه وقتی یه ویژگی مثبتی رو در افرادی که با اونها در ارتباط هستیم می بینیم خیلی خوبه که به خودشون بگیم، و اگر طرفمون بچه است هم به و هم به پدر و مادرش بگیم و تحسینشون کنیم
خدا رو شکر که این آموزه ناب استاد رو من هم در عمل اجرا می کنم، سعی می کنم هر ویژگی مثبتی در مخاطبم می بینم بخودش بگم چه آشنا باشه چه غریبه، و چه حس خوبی به هر دو طرف میده روابطم با نزدیکانم رو که میشه گفت با همه خوب بودم چقدر قشنگتر و عالیتر شده محبتمون نسبت به همدیگه بیشتر شده
و با افراد غریبه همونطور که استاد گفت چه ارتباطات قشنگی شکل میگیره و باعث میشه انرژی مثبت در فضای زندگیم جریان داشته باشه
یه نکته خوب دیگه حضور اون خانم 62 ساله هست تو این کمپ و علاوه بر اون که تنها اومده و خیلی با انگیزه و رقابت طلب بود
وقتی آدم انگیزه خوب داشته باشه و باورهای خوب داشته باشه اصلاً دیگه سن براش مهم نخواهد بود
و اینکه بیشتر مراقب سلامتیم و نوع تغذیه ام باشم
نکته دیگه تحسین، تشکر و قدردانی کردن از کسانی که بما چیزی یاد دادند و یا کمکی کردند که باعث میشه ارتباطات خیلی بهتر و مناسبتری برقرار کنیم، که این رو هم خدا رو شکر در عمل اجرا می کنم
چیزهایی رو که یاد میگیریم باید اپلای کنیم در زندگیمون
عادت های درستی که میخوایم ایجاد کنیم رو هزاران بار باید تکرار کنیم مدام باید تمرین کنیم تا به هماهنگی ذهنی برسیم و جزو عادت های ما بشه
تغییر عادت های نادرست خیلی انگیزه می خواد جهاد اکبر و تصمیم جدی نیاز داره و کار زمانبری هست
چه خوبه که از ابتدا شکل صحیح هر کاری رو یاد بگیریم و عادت های درست رو در خودمون ایجاد کنیم
و این که اگر عادت غلطی داریم در وهله اول بپذیریم که عادتمون غلطه تا در مرحله بعد برای تغییر و اصلاحش اقدام کنیم
نکته مثبت دیگه که هم مریم جان و هم استاد درباره اش صحبت کردند رفتار خوب و خوش برخوردی مردم امریکاست
منم یادمه اولین بار که چند سال پیش این رفتار زیبا رو از اونها دیدم چقدر شگفت زده شدم و خیلی تحسینشون کردم
واو استادیوم مرسدس بنز رو نیگا چه طراحی و ساختمون زیبایی داره چه رنگهای قشنگ و نورپردازی زیبایی داره قسمت سقفش مثل یک گل خیلی بزرگ باز و بسته میشه
خدایا شکرت که از زیباییهای این فایل بهره بردم
سپاس فراوان از دو استاد عزیزم که با تلاشهای شما از لذتهای سمعی و بصری این فایل برخوردار شدم
و سپاس فراوان از دوستان نازنینم که با شوق نظرات زیباشون رو مطالعه می کنم
در پناه خدای مهربان شاد و سلامت و هر روزتون زیباتر از روز قبل باشه
به نام خدای مهربان و بخشاینده ام
به نام خدای رزاق و وهابم
خدایی که منو خالق زندگیم آفرید
خدایاشکرت سپاسگزارتم که همیشه کنارمی و هدایتم میکنی به مسیر زیباییها و نعمت و ثروت به سمت خوبیها
سلام به دوفرشته الهیم استاد عزیزم و مریم مهربانم
بار دیگر خدا رو شاکرم که به من فرصتی دوباره داد تا بیام و از آگاهیهای امروز لذت ببرم و استفاده کنم و کامنت بنویسم وبخونم خوشحالم که امروز هم هدایت شدم به نکات مهم که پیام داره برام
اول : به همه احترام بذار و اگر کسی کاری کوچیک هم برات انجام داد تشکر و سپاسگزاری کن
دوم : اگر در فردی زیبایی دیدی حتما تحسینش کن یا کاری خوبی انجام داد تحسینش کن
سوم : ذهنتو طوری عادت بده که فقط زیبایی و خوبی رو ببینه
استاد عزیزم چند روزیه تصمیم گرفتم و به همسرم و دخترام گفتم اصلا از کسی تو خونه صحبت نکنین
چون وقتی یه کلام گفته بشه ذهن سریع میاد برای خودش تحلیل میکنه و بعد سر از قضاوت و حرفهای پوچ دیگه به میان میادو این جزو قانون خداوند نیست
و همه پذیرفتن
من هم وقتی زیبایی در کسی میبینم سریع تحسینش میکنم و یا زیبایی میبینم شکر گزاری میکنم میخوام اینقدر تکرار کنم که بشه عادتم وقتی بشه عادت دیگه منفیها جایی ندارن در ذهن
و بسیار کار عالیست و یه چند ماهی میشه دارم انجام میدم و نتیجه خوبی هم داشته برام آرامشم بیشتر شده کارهام به راحتی انجام میشه
دیروز فایل کشف قوانین زندگی رو گوش میکردم استاد میگفتن سعی کنین در همه کارهاتون پیش فرضهای مثبت داشته باشین حتی برای مسافرت رفتن یا بیرون شهر رفتن هم همین کار رو انجام بدین
مثلا من امروز میخواستم برم بیمه
چون ماهه پیش دخترمو بردم دکتر و نسخهاشوآوردم که از بیمه بگیرم همسرم گفت الان بری معلوم نیست چقدرشو قبول کنن ارزش نداره ولش کن من هم گفتم به قول استاد پیش فرض مثبت داشته باش و گفت یعنی چی و براش توضیح دادم و قبول کرد و گفت ما چقدر اشتباهات داریم سعی میکنم انجامش بدم از این به بعد
استاد عزیزم تمام فایلهاتون هزاران نکته داره و کلیدهای گنج الهی هستن
و خوشحالم که داره مدارم میره بالا
چرا چند ماهه پیش متوجه این نکته نشدم چون تو مدارش نبودم
خدارو شکر میکنم
استادم ممنونتم سپاسگزارتم ای بنده مخلص خدا که تونستی صفات خداوند رو در درونت نهادینه کنی و عمل کنی
در پناه خداوند یکتا باشی
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا شکرت سپاسگزارتم