سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲ - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/08/abasmanesh-7.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-08-09 08:10:202024-07-31 11:45:42سفر به دور آمریکا | قسمت ۳۲شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و تمامی اعضای سایت فوق العاده و شگفت انگیز عباس منش دات کام.
من تا الان با اکانت همسرم توی سایت فعالیت داشتم و فکر میکردم ساختن ایمیل و عضویت در سایت سخت هست . الان که مدت یک سال هست با سایت و استاد همراه هستیم شاید بگم پنج یا شش ماه هست که میخواستم خودم بیام عضو بشم و نظر بذارم و فکر می کردم نمیشه. امروز اومدم نشستم پای سیستم و تصمیم گرفتم هرطور شده عضو سایت بشم و با اکانت خودم نظر بذارم و خدا هم کمک کرد و کلا ده دقیقه زمان برد و من عضو سایت شدم و صفحه خوش آمدگویی رو که دیدم خیلی تعجب کردم باورم نمی شد که تونستم این کار رو بکنم. این همون خودباوری هست که استاد همیشه درباره اش صحبت می کنند که ما همه هر کاری رو میتونیم انجام بدیم اگر باور داشته باشیم که میتونیم.و خدا رو شکر کردم والان امدم توی مسابقه شرکت کنم.
این مقدمه رو نوشتم چون دوست داشتم بچه ها جسارت به خرج بدن و برن سراغ کارهایی که فکر میکنن نمی تونن انجام بدن.
من قسمت 28 رو انتخاب کردم به عنوان تاثیرگذرترین قسمت برای خودم و دلایلش رو هم براتون می نویسم:
اول اینکه همه قسمت ها عالی بود و حتما قسمت های بعدی هم عالی تر هستند و انتخاب یک قسمت کمی سخته ولی حالا من از دیدن قسمت 28 لذت بیشتری بردم
مهمترین پیام این فایل های سفر به دور امریکا و تمام فایل هایی که زیبایی ها رو به نمایش میذاره این هست که ما ببینیم چه چیزهایی هست در دنیا و بعد اونها رو بخوایم و بعد به سمتش هدایت بشیم.
من فایل های سفرنامه رو از ابتدا هر کدوم رو چند بار دیدم و اتفاقا یه سفر به شمال هم داشتیم که مدتی بود میخواستیم بریم و شرایطش پیش نیومده بودکه حدودا قسمتای هفت و هشت بودم که ما رفتیم سفر و این رو من یک نشونه دیدم که قانون تمرکز بر نکات مثبت کار میکنه و از توضیح اتفاقای جادویی که توی سفر برامون افتاد که سفر لذت بخش تر شد دیگه صرف نظر می کنم.و این رو فقط بگم که من خیلی درس گرفتم از این سفر شما چون من به شدت آدم بد مسافرتی بودم و اینقدر این فایل ها روی من تاثیر گذاشته بود که همسرم واقعا تعجب میکرد من چه قدر تغییر کردم و من خوشحالم از این تغییر.
من تا الان حتی عکسی هم از آباشار نیاگارا ندیده بودم فقط اسمش رو شنیده بودم و اصلا نمی دونستم کدوم کشور هست.و تشکر می کنم که ما رو همراه خودتون کردید و ما هم از دیدن آن لذت بردیم.آبشار بسیار فوق العاده بود و دلم خواست یک روز خودم برم زیر ابشار.
خانم شایسته عزیز هم که اونقدر با احساس این فیلم ها رو تهیه می کنند که من خودم رو واقعا همسفر شما می دونم. دیدن زیبایی بی نظیر ابشار و دیدن ادمایی که چه قدر از اون فضا لذت می بردن احساس شادی زیادی رو به من هدیه کرد. انگار که اون ابهای ابشار می ریخت روی صورتم.اون قایقی هم که سوار شدید خیلی تصاویر متفاوتی رو از یک زاویه دیگه به نمایش می گذاشت.فیلمبرداری خانم شایسته که انگار با یک دوربین و پایه فیلم می گرفتن من باورم نمیشد که به دوربین موبایل بوده فکر میکردم فیلمبرداری ها با یک دوربین حرفه ای و کلی هماهنگی از قبل انجام میشده. و این همون هدایتی هست که خود خانم شایسته درباره اون حرف زدن.
من به طرز وحشتناکی اهل فیلم و تلوزیون و پیگیر اخبار بودم ولی بعد اشنایی با استاد همه رو گذاشتم کنار و الان بعضی وقتها تکرار فیلم هایی که قبل می دیدم رو حتی چند دقیقه می بینم حالم بد میشه سریع خاموش می کنم و به خودم میگم چه طوری اینا رو نگاه میکردم. بی خودی نبود که مشکلات از در و دیوار روی سرت آوار میشد. والان مدتی بود که دنبال فایل های زیبایی های طبیعت بودم چون من اهل ماهواره نیستم وتلوزیون ایران هم مستندهای زیادی درباره زیبایی ها نداره و بیشتر فیلم های زیبایی طبیعت رو باید از سایت ها بخری و خدا رو شکر این فایل ها جایگزین برنامه های تلوزیون شده که ما خانوادگی از دیدن اونها لذت می بریم.
من تا الان فکر می کردم که اصلا خارجی ها یعنی غیرمسلمان ها آدم های بدی هستند و اصل به خانواده پابند نیستند و بعد با دیدن این فیلم ها متوجه شدم که آنها هم به کانون خانواده اهمیت میدن و من اشتباه فکر می کردم من ادم زن و شوهرهای سالمندی رو می دیدم که خیلی خوشحال با هم سفر می کردن. زن و شوهرهای جوانی که با بچه ها شون بودن و از مناظر ابشار لذت می بردن و کلا طرز فکر من نسبت به خارجی ها عوض شد و فهمیدم خانوده براشون خیلی مهم هست و اونطوری نیست که به ما گفتن خیلی ازاد هستند و روابط ازاد دارن و اصلا خانواده در کشورهای دیگه از هم پاشیده هست و ذهنیت من توی این موضوع خیلی تغییر کرد.
و بعد اینکه من خودم اصلا سفرهای خارجی نرفتم البته غیر از سفرهای زیارتی به خاطر همین اصلا تا قبل از اشنایی با استاد نمی دونستم خارجی ها چطور زندگی می کنند و چه شرایط و موقعیت هایی رو دارند. من بعد از اشنای با استاد تازه فهمیدم که زندگی اون قفسی نبود که من ساخته بودم و من هم اون پرنده پر و بال شکسته نبودم. اصلا به سفر خارجی فکر هم نمی کردم. اصلا تا حالا عکس یک اتوبوس مسافرتی رو هم ندیده بودم از آبشار نیاگارا هم فقط اسمش رو شنیده بودم. ذهن من خیلی محدود بود. من فکر می کردم امدیم به این دنیا که فقط رنج بکشیم و هر روز ازمایش بشیم و ان دنیا هم مورد خشم خدا هستیم و هرکار هم که بکنیم ته جهنم جایگاهامون هست .فکر میکردم همین که یه سقفی بالای سرمون باشه و یک ماشین معمولی و یک حقوق ناچیز برای زندگی این ته خوشبختی است و ماشین خارجی و خانه بزرگ و باغ و ویلا و سفرهای خارجی اصلا برای ما نیست و اصلا از خدا هم نخواسته بودم و فکر میکردم دیگه خیلی بده ادم همش از خدا چیزی بخواد.ولی الان که یک سال هست همراه سایت هستم این محدودیت ها کنار زده شد و من دارم به داشتن چیزهایی توی زندگیم فکر میکنم و خوشبختی رو در زندگی تجربه می کنم که تا الان بهش فکر هم نکرده بودم.
با دیدن این صحنه ها برای من و همه اعضای سایت خواسته هایی به وجود میاد که تا الان اصلا نمی دونستیم که هستن که بخوایم داشته باشیم. شاید خودتون ندونید که وقتی یک ادم واقعا حالش خوب نیست دیدن این فایل ها جدا زنده می کنه اون ادم رو.من که خودم هر موقع یکم احساسم بد میشه میام این فایل ها رو میبینم چون الان دیگه یاد گرفتم که اگر همون لحظه اون احساس بدرو از خودم دور نکنم چه بلاهایی سرم میاد.
ممنون از استاد و خانم شایسته عزیز که ما رو به یک سفری بردن که برای من کشف ناشناخته های جهان اطرافم هست.از دیدن تک تک فایل های شما لذت می برم و منتظر فایل های بعدی شما هستم.
من روابط خوب /زندگی کردن در لحظه /لذت بردن از سفر/پشتکار داشتن/ ادامه دادن و خسته نشدن/ حرکت کردن و در جا نزدن/ دیدن زیبایی ها به جای زشتی ها/ و خیلی چیزها رو از شما یاد گرفتم. من ادم خشک و غیر قابل انعطافی بودم که الان تغییر کردن رو یاد گرفتم و این مهمترین درس زندگی من بود.
یکم توضیحاتم طولانی شد چون خواستم روند تغییرات یک فرد رو دوستانی که این کامنت رو میخونند حس کنند.
ممنون که وقت گذاشتید و کامنت رو مطالعه کردید.
روز وروزگارتون پر از رد پای خدا ان شاالله.
سلام و درود مطهره ی عزیز
خیلی خوشحال شدم که امروز به جمع این خانواده ی صمیمی عباسمنش پیوستی و ورودت را خوش آمد میگویم?????
بابت کامنت زیبایت هم سپاسگزارم
در خدای فراوانیها شاد باشید و راضی و پرروزی?????
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزتر از جانم و خانواده صمیمی عباس منش
من قسمت ۲۲ رو بیشتر از همه دوست داشتم، قسمتی که خانومی همراه مادر پیرش بود و از شما دعوت کرد که به خونش برید و قبلش هم شما رو به یک شیرینی فروشی برد و …
دلیل اینکه من این قسمت رو بیشتر دوست داشتم این بود که خیلی چیزها برام باورپذیر شد و فهمیدم که فقط استاد عباس منش نیست که اینجوری داره زندگی میکنه و آدم های دیگه هم هستند که همچین سبک خوب و راحتی از زندگی دارن و برام عینی سازی و باورپذیرتر شد که یک نفر دیگه هم هست که چند تا ماشین داره، خونه فوق العاده ای داره و روابط عالی داره و مادری که با اینکه سن بالایی داره ولی ماشالله سالم و سلامته. هر دوی اونها فوق العاده بودند و من عاااااااشق خونه ی این خانومها شدم. من سه چهار بار پشت سر هم این فایل رو نگاه کردم و از فضای خونه لذت بردم و با تمام وجودم گفتم خدایااااا من دوست دارم یه همچین جایی باشم، من دوست دارم تو همچین خونه ای باشم. خداجون من این گلا رو دوست دارم من این فضای سبز رو دوست دارم هر چیزی که اونجا میدیدم برام جالب بود و این خواسته در من شکل گرفت و فهمیدم که چی می خوام. می خوام چه جوری زندگی کنم میخوام چی داشته باشم می خوام کجا باشم واقعاً فوق العاده بود.
من اکثر فایلا رو با پسر ۲/۵ ساله ام میبینم و پسرم با دیدن فضای درختها و رودخونه زیبای اون شهر بهم گفت مامان ما هم میریم اینجا؟ و بهش گفتم آره پسرم، حتما،. شک نکن!
من این قول رو به پسرم دادم چون مطمئنم قانون جواب میده!
به نام رب تنها فرمانروای دنیا..
به نام خداییی که من رو خالق زندگی خودم قرار داده است..
سلام دوست خوبم امشب یهو هدایت شدم به کامنت زیبای شما..
ای جان دلمممم وقتی که گفتین پسر کوچیکتون که فقط 2/5 بوده اون موقع باهاش فیلما رو میدیدن و تجسم میکردین اونم به شیوه ی کودکانه..
ای جانن دلممم که از همون بچگی داره با دیدن زیبای ها بزرگ میشه..
خدا حفظش کنه و انشالله که به آرزوش برسه به زودی..
خیلی حسم خوب شد و خواستم حسمو بهتون بگم..
در پناه الله به بهترین ها برسین
به نام خدای خوبم
سلام خدمت استاد عزیز و خواهر خوبم خانم مریم شایسته و همه ی دوستان.
من لیلا هستم و با نام کاربری همسرم وارد شدم.
سفر یعنی پخته شدن یک انسان در حد به دست اوردن تجربه های ناب یک زندگی سرشار از آرامش.
سفر کردن یعنی هیحان،یعنی شور،یعنی دیدن زیبایی های بزرگ و کوچک.
سفر یعنی شناخت خداوند مهربان؛ خدایی که زیباست و خالق این همه زیبایی است و با دیدن این همه نشانه ها و زیبایی ها در طبیعت تو به آرامش میرسی و حس میکنی که به خداوند نزدیک تر شده ای تا جایی که خدا را در وجود خودت حس میکنی و میفهمی که خداوند خود تو هستی!
همه ما کم و بیش به سفر رفته ایم و هرکس به شیوه خود مسافرت میکند. بعضی انقدر منظبط و قانون مند به مسافرت میروند که میتوان گفت هدف اصلی آنها فقط طی کردن مسیر هایی از پیش تعیین شده است.
ولی برخی دیگرفقط هدفشان لذت بردن از مسیر سفر است و مقصد معینی ندارند.
انها از کوچک ترین زیبایی ها لذت میبرند و بهترین مکان ها برایشان فراهم میشود. یعنی به سوی آنها هدایت میشوند تا در کمال راحتی و آسایش،استراحت کنند و در اوج آرامش میباشند.
و طبق قانون هرچه بیشتر لذت ببری و سرشار از آرامش باشی،خداوند تو را به سوی زیبایی ها و لذت های ببشتر هدایت میکند. دقیقا مثل شما!!!
من و خانواده ام با دیدن سفرنامه های شما،درس زندگی را آموختیم که نه تنها در سفر بلکه در تمامی مراحل زندگی مان کاربرد به سزایی دارد و نتایج شگفت انگیز آن را هم دیدیم.
مرتبا میگوییم خداوند ما را هدایت میکند به بهترین مکانها در بهتربن زمان و ما همیشه در حال هدایت هستیم؛ و باور به این موضوع آرامشی وصف ناپذیر در وجود ما ایجاد میکند و دیگر اینکه برای هرچیزی بینهایت شکرگزاری میکنیم(خدایا شکرت!)
تمامی سفرنامه های شما پر از نکته و درس زندگی است. پر از شادی و لذت و آرامش و راحتی به طوری که دختر 8 ساله ام به جای دیدن برنامه کودک سفرنامه های شما را میبیند و غرق در شادی و نشاط میشود.
همه ی اعضای خانواده ما در کنار هم سفرنامه های شما را دنبال میکنیم. نحوه ی بیان کردن و توضیح دادن خانم شایسته عزیز ،دیدن مناظر زیبا را صد چندان میکند.
ما عاشق سفرنامه 26 هستیم. به خصوص قسمت اخرش ،سلیمان نبی!!
نکات قابل توجهی که در همه ی سفرنامه های شما وجود دارد تایید کردن یکدیگر و ابراز علاقه و دوست داشتنتان است[عاشقتممم من!!] (که البته من میخواهم درمورد سفرنامه 26 صحبت کنم.)
استاد از مایک عزیز در دو جمله آنچنان تعریف کرد که از او یک قهرمان ساخت و با اینکار ایشون به بالا بردن اعتماد به نفس پسرشون بی نهایت کمک کرد.
(پسر من رو به آبشار ایستاد. هیچ کس جرات نمیکرد که رو به ابشار بایستد! این مرد شجاع است)
حس رضایت و شادی که در چشمان مایک دیده میشد مرا به فکر فرو برد که چرا من به دنبال نکات هرچند کوچک فرزندانم نباشم؟! و آنهارا بیان نکنم؟ چرا؟!
نکته بعدی که بازهم درهمه ی سفرنامه های شما وجود دارد شکر گزاری بینهایت شماست که با دیدن هر منظره و زیبایی و هر اتفاق خوب به ظاهر کوچک خدارا شکر میکنید.
شوخ طبع بودن استاد که وقتی مایک با هیجان داشت از زیبایی های آبشار تعریف میکرد!
دیگر اینکه دقت زیاد شما در دیدن زیبایی ها .
دیدن سنجاب خوابیده روی نرده ها و غذا دادن به او.
راحت بودن استاد و نشستن روی زمین که خیلی هم تمیز نبود و به پیروی از ایشون مایک هم خیلی راحت روی زمین نشست.(ما در تمام لحظه ها برای فرزندانمان الگو هستیم، چقدر خوبه که به آنها آرامش و راحتی رو یاد بدیم)
گفتن این جملات زیبای استاد به پرنده ها: اینجا فراوانی زیاده،اینقدر همدیگرو نزنید،بخورید و خدارا شکر کنید!
و جای تاسف و تعجب زیاد است که برخی از افرادکه از کنار اینهمه زیبایی میگذشتند،هیچ توجهی به آنها نمیکردند و حتی سر و صدای پرنده ها هم نمیتوانست توجه انها را جلب کند تا اینهمه زیبایی و لطافت را ببینند.
من و خانواده ام متوجه شدیم که باید آگاهانه به زیبایی های اطرافمان نگاه کنیم و در جست و جوی انها باشیم و بدون شک خداوند ما را به سوی زیبایی ها و لذت های بیشتر هدایت خواهد کرد.
با آرزوی موفقیت های روز افزون برای خانواده بزرگ عباس منش.
سلام به همگی
خب همونطور ک همتون میدونین هر فایلی که رو سایت میاد چ از محصولات و چ فایل های رایگان کلی نکته داره، کلی زیبایی داره که نمیشه بگی این نکته، این بخش از توضیحات یا فلان حرف استاد یا فلان تصویر همون نکته اصلی بود.
به نظرم کل این جریان ی جریان پیوستس که تو توش غرق میشی و بعد ی جاهایی انگار اون جرقه طبق هدایت الهی در تو زده میشه که باعث میشه ی پله رشد کنی.
اینو الان میفهمم که چطور حتی فایل های ب ظاهر ساده سفرنامه که توش طبیعت بازیگر اصلیه داره طبق اون جریانی که ازش حرف زدم جرقه هدایت به مدارهای بالاتر رو در من میزنه.
و این کار دست هنرمند خداوند که قشنگ وقتی خودت رو تو اغوشش رها میکنی ب بهترین نحو هدایتت میکنه
پس به نظرم اینکه ی فایل رو انتخاب کردن توسط من نمیتونه حق مطلب رو ادا کنه.
پس سعی میکنم نکات مثل هر فایل رو که رو من تاثیر گذاشته و بعضا باعث شد فلان مطلب رو که قبلا تو فایل ها شنیدم و یا تو زندگیم تجربه کردم رو بهتر درک کنم، انتخاب کنم و ی توضیح مختصری در موردش بدم
قسمت اول
به نظرم اساسی ترین نکته مثبت این فایل صحبت کردن از رهایی نسبت به لحظات زیبا بود.
اینکه حتی ب نکات مثبت گذشته و حتی همین لحظه ای که دارم این مطالب رو مینویسم نچسبم. بلکه فقط ازش لذت ببرم و منتظر باشم تا اتفاقات جالب تر و مثبت تر به نحو بهتر و بیشتر وارد زندگیم بشه
اینو الان که به لطف خدا داره اون بذری که سال ۹۵ کاشتم جوونه میزنه بهتر درک میکنم. ی جوونه ای که همه چیز داره، سلامتی، شادی، تمرکز بر نکات مثبت، روابط عالی، ثروت و استقلال مالی، بهتر درک کردن هدایت و الهامات خدا.
اره که اصل اینه که باید فقط لذت برد و منتظر زیبایی بیشتر بود، منتظر اینکه بذاری خدا هدایتت کنه و تو تو این بین عجله ای نکنی، تقلایی نکنی و بقول خودمون پارو نزنی
و خب زیبایی های این قسمت هم به نظرم میتونه جاده ترو تمیز و ۴ باند که خیلی راحت ملت دارن توش میرونن بدون اینکه ترافیکی باشه و خب دو طرف جاده و اون سرسبزی و درختا و البته هوای پاک و غروب افتاب با اون رنگ های بی نظیرش بود.
…………………………………………………………………………………………………..
فایل دوم
به نظرم باید این فایل رو از نظر اول قانون جهان هستی بررسی کرد و اونم قانون فرآوانیه
به نظرم این فرآوانیه نعمت که باعث میشه انقدر زیبایی وجود داشته باشه که تو پارکهای ملی انقدر محیط بکر وجود داشته باشه درحالیکه اصلا مکانیه برای تفریح ادم ها. اما فارغ از این شرایط اون سکوت و بکر بودن مناظر ی چیز واقعا هیجان انگیز.
این فراوانی نعمت که باعث میشه تو ی خانواده، بزرگترها راحت به کوچیکترها ازادی عمل بدن برای اینکه کارهای جدید رو امتحان کنن تا تجربه کنن این زندگی رو تو هر لحظه.
اما تو اون بخش دیگه که ۹۰ و خورده ای از کل جامعه رو تشکیل میده باورهای فقیر باعث میشه بزرگترها از ترس اینکه اون چیزی هم ک دارن ب دست بچه هاشون خراب بشه و از بین بره این باور کمبود رو از اون بچگی تو ذهن بچه هاشون بکارن که
نکن!!!!
تو نمیتونی!!!!!
الان خرابش میکنی!!!!
و خب این بدترین بذریه که میشه تو دل حاصلخیز این خاک کاشت
واس همین میتونم بگم بهترین نکته ای که میتونم از این قسمت بیان کنم ازادی عملی بود که استاد به میکائیل داد برای اینکه ی کار ساده رو انجام بده. حتی تو قسمت اول فک کنم نشستن پشت سانتافه هم بود که البته مشخص نبود اما میشد از هیجان میکائیل فهمید ک قرار پشت رول بشینه.
اره این بهترین زیبایی بود که این فایل برای من داشت
و البته توضیح پایانی خانم شایسته که الان ک میبینم شده ذکر چند باره رزم که خدایا تو ب چشم و گوش و زبان و ذهن و قلب و دست و پام این قدرت رو بده که تو مسیری قدم بردارم که هر بار زیبایی بیشتری رو درک کنم تا حس بهتری رو تجربه کنم تا بیشتر از قبل سپاسگزار تو باشم و اینجوری ظرف وجودم رو بزرگتر کنم تا گنجایش بیشتری برای دریافت نعمات بی نهایت تو داشته باشم.
………………………………………………………………………………………………………………………..
قسمت سوم
بچه ها واقعا میخوام بگم عجیبه!!!!!!!!
ولی نمیتونم بگم چون میدونم تم قانون چیه و اینکه وقتی ازش استفاده میکنی و حالت رو خوب نگه میداری همه چیز رنگ و عطر دیگه ای به خودش میگیره (:
خب الان قسمت ۳۲ رو سایت اومد و ما داریم از اول فایل هارو مرور میکنیم و تقریبا من که نمیدونم دقیقا تو این قسمت فایل چ اتفاقی افتاده بود.
اما نکته جالب اینه وقتی داری سعی میکنی با خودت در صلح قرار بگیری و این قرار و مدار رو یکم بهش پایبند میمونی انگار دیدت، نگاهت عوض میشه…..
واس همینه که من تو این قسمت حس کردم دارم همه چیز رو واضح تر میبینم. زیبایی هارو بهتر درک میکنم.
نکته زیبایی ک تو این قسمت اون پالس گرما بخش رو تو قلبم به حرکت در اورد همین ارامش و در صلح بودن افراد مختلفه که در کنار هم انقدر زیبا دارن اول از همه از وجود خودشون و درکشون و محیطی که دارن میبینن لذت میبرن و بعد با نگاه زیبا به بقیه نگاه میکنن، لبخند میزنن.
افرادی که نسبتی با هم ندارن اما قشنگ درک میکنن که جنس وجودشون با اون ادمه یکیه. برای همینه که انقدر زیبا لبخند میزنن.
و توی همین افکار بودم که خانم شایسته از این موضوع تنوع قوم و نژاد و صلحی که در عین حال بینشون وجود داره صحبت کرد و حس خوبی رو بهم داد که اره مدارمون وقتی بهتر از قبل روی خودمون کار میکنیم بالاتر میره تا این زیبایی ها رو بهتر درک کنیم.
و این باعث میشه که بفهم قوی ترین فرکانس موجود تو جهان داشتن احساس خوبه و اون حس شکرگزاری که بهت دست میده…… (:
…………………………………………………………………………………………..
قسمت ۴
به نظرم این قسمت برام زیبایی ثروت بیشتر از قبل نمود پیدا کرد.
چرا؟؟؟؟؟
چون یکی از علاقه های من آشپزیه. و خب استفاده از بهترین مواد اولیه تو ساده ترین حالتش
واس همین دیدن فضای والمارت و این همه نعمت و خوردنی های خوشمزه که دستت رو باز میذاره برای خلاقیت تو آشپزی کردن برام هیجان داشت.
در واقع دیدن این لحظات باعث شد بهتر از قبل وقتایی که میرم فروشگاه تا حس خرید هر چیزی به هر مقدار رو تجربه کنم، خودم رو تو مدار ازادی مالی و زمانی تجسم کنم.
تو این قسمت زیبایی ثروت و وقت ازادی که بهت میده تا از بی نهایت نعمت خداوند استفاده کنی بدون اینکه نگران گذر زمان باشی که الان وقت کم میارم برای انجام کارهایی ک دارم و حالا چجوری پول بدست بیارم رو تجربه کردم…… (:
………………………………………………………………………………………………….
قسمت ۵
تو این قسمت جدا از زیبایی ثروت که به ما هر روز امکان استفاده بیشتر از امکانات بهتر رو میده و خود اون امکاناتی که هر روز زندگی رو ساده تر میکنه اعراض استاد از توجه به تخلیه فاضلاب بود.
برا من خیلی جالب بود که اول خود ایشون در حد فان به قضیه اشاره میکنه اما در ادامه که خانم شایسته میگه این بو داره اذیت میکنه و کارش رو انجام بدیم استاد قشنگ میگه اشکال نداره که همون اعراض و توجه نکردن به موضوع نادلخواهه و نکته جالب تر نوع نگرش به اینکه اقا توجه به ناخواسته توجه به ناخواستس و اگر شما اینکار رو انجام بدی هرچند جزئی و در این مقدار شرایط ناخواسته ای رو در جنبه های مختلف قطعا تجربه میکنی. فرق نمیکنه حالا ممکنه سلامتیت باشه، ثروت باشه، رابطه باشه یا هرچیز دیگه
توجه به اعراض کردن از جزئی ترین حالت ی ناخواسته تو این بخش برام درس بزرگی بود که دیگه به خودم بگم حواست باشه فک نکنی چون این چیزی نیست حالا ادامش بدم. ناخواسته فرکانس ناخواسته داره و تو این بین هرچی توجهت بیشتر و احساست بدتر، ناخواسته هم بزرگتر و بزرگتر و البته عکسشم همینطور.
………………………………………………………………………………………………………………………
قسمت ۶
این نکته برای دومین بار که نظرم رو جلب میکنه. وقتی تصویر پل و مناظر اطرافش رو نگاه میکردم عجیب تمیزی اونجا برام شگفت انگیز بود. ی آن داشتم طبیعت اینجا و پیاده رو هاش رو با اونجا مقایسه میکردم و ناخودآگاه تحسینش کردم و لذت بردم که خدایا چقدر اینجا زیباست. حسم این بود که خدا چقدر خودش به اونجا رسیدگی میکنه و یاد حرف استاد و باروناش افتادم که همیشه زمینو تمیز تمیز میکنه و بعدش خانم شایسته به این تمیزی نکات مثبت اشاره کرد.
اینا برای من خیلی پر معناست که دارم تو روند درستی قدم بر میدارم. اینکه دارم اگاهانه تر سعی میکنم رو نکات مثبت تمرکز بیشتری بذارم و خب طبیعیه که نتایج دلخواهم رو بیشتر از قبل بگیرم.
خدایا شکرت
……………………………………………………………………………………………………..
قسمت ۷
به نظرم بهترین اسم و نکته مثبتی که میشه تو این قسمت برداشت کرد و یاد گرفت و بهش فکر کرد و تحسین کرد و سپاسگزار بود این جملس:
In GOD we trust ۱
اعتماد به خداوند به عنوان رب و فرمانروای هستی. نیرویی که دستش بالای تمام دست هاست. مدیریتش، هدایتش، زمانبندیش و هرچیزی که خیال مارو از بابت غرق شدن در نعمت ها راحت میکنه فرای تصور ماست.
اره اعتماد به خداوند در تک تک تاروپود مخلوقات نهفته شده به غیر از انسان هایی که تمرکزشون روی ناخواسته هاست و نگران هستند و اصل خودشون رو از یاد بردند که اگر ب یاد بیارن، مثل این پروانه ها در ارامش کامل تکاملشون رو طی میکنن تا از ی کرم نحیف به ی مخلوق شگفت انگیز و زیبا تبدیل بشن.
دیشب ی مستند از حیات وحش اروپا دیدم یجاش بود که مربوط به بیدار شدن خرس قهوه ای از خواب زمستانی بود. راوی داشت میگفت اما اون تنها نیست، ی توله هم وجود داره. یهو از زیر دستای مامانه ی ورژن کوچیک شده بامزه از اون خرس عظیم الجسته زد بیرون. خیلی باحال بود (:
راوی میگفت این توله تو حین گذران خواب زمستانی توسط این خرس به دنیا اومده، درحالیکه مامانش خواب بوده……….!!!!!!!
و با اینحال که چشماش نمیدیده اما هدایت خداوند باعث شد که این توله بره تو اغوش مادرش و شیر بخوره (:
و اینجا بود که عشقم باز دست به کار شد تا بهم درس مهمی رو بده……!!!!
درس اعتماد داشتن به مدیریت و به یاد اوردن این ایه که اگر خداوند بخواد کسی رو بالا ببره، اگر تمام جهانیان جمع بشن نمیتونن اون فرد رو ب زیر بکشن.
خدا بهم گفت ببین حمید جان!!!
این منم که همه چیز رو تحت کنترل دارم و همه چیز رو در زمان مناسبش در مکان مناسبش قرار میدم.
این خرس رو ببین، این خرس با اعتماد داشتم به من به خواب میره در حالیکه حاملس و بچه ای تو راه داره اما میدونه که اختیار امور در دستان کسیه که رو دستش هیشکی نیست.
واس همین با خیال راحت میخوابه و کارها رو به دست یگانه مدبر جهان میسپازه
اره اگر تو هم به اندازه سر سوزنی این هدایت رو قلبا باور کنی و خودت رو در اغوش من رها کنی میبینی که جهان چطور مسخر توست
و خدارو گواه میگیرم که امروز پاداش این اعتماد داشتم به خدا رو گرفتم.
در حالیکه داشتم از زندگیم لذت میبردم و هر بار جلوی اینه این جملات رو میگفتم خدا داشت کارهای پشت پرده رو انجام میداد و این چقدر کیف داره که تو فقط لذت ببری و کارها برات انجام بشه
من انسان بی نهایت ارزشمندی هستم
محصولاتی که تولید میکنم هم بی نهایت ارزشمندن
خدایی که میشناسمش و تو وجود منه و فرمانروای تمام جهانیانه و تمام ثروت در اختیارشه، عاشقانه برام مقدر کرده که انقدر بهم ثروت بده که نتونم تصورش رو بکنم و بشمارش.
بی نهایت انسان وجود داره که عاشقانه میخوان که از محصولاتم استفاده کنن.
پس تنها کاری که من باید انجام بدم اینکه اجازه بدم خداوند اونارو به مدار من وارد کنه، و من قرار نیست تقلایی کنم که وارد مدار اونا بشم. من فقط لذت میبرم و خداوند کارهارو انجام میده
پس من به خدا این اجازه رو میدم
و ان اقول لهو کن فیکون…….. (:
………………………………………………………………………………………………….
قسمت ۸
به نظر کل نکته مثبت، قانون و اون درسی که دارم ازش این روزا حس حال خیلی بهتری رو تجربه میکنم این فیلم کوتاهی بود که کوکاکولا نشون داد و اون پیامش که:
این لحظاته که ما به یاد میاریم نه روزها.
اره ارزش همین لحظس که همه چیز رو در خودش داره. میتونه ۲ نفر تو ی خونواده با ی شرایط مشترک ۲ تا حس و حال متفاوت رو تجربه کنن به خاطر اینکه اون تا تو ۲ تا لحظه متفاوت تو ی روز مشترک دارن زندگی میکنن.
و این قدرت فرکانسه، این قدرت تو و منه برای ساختن زندگیمون. این ثابت بودن سنت الهی و هدایت خداییست که یگانه فرمانروای تمام جهانیانه
و این خدا همیشه با منه و با من حرف میزنه و بهم میگه کی، کجا و چطور عمل کنم که بهترین نتیجه رو در کمترین زمان ممکن بگیرم
خدایا شکرت
…………………………………………………………………………………………………
قسمت ۹
فقط میتونم بگم خدایا شکرت
نمیدونم چ حسیه اما هر چی هست خیلی دوسش دارم. تو این دور که دور ۲ دیدن فایل های سفرنامس انگار یجوری با فایل ها، طبیعت، ادماش و در اصل فرکانسش یکی شدم، انگار همه چیز از وجود خود منه یا نمیدونم انگار من از همه چیزم. فقط میدونم که قلبم خیلی هیجان داره وقتی این طبیعت و تمام چیزی که دارم حسش میکنم رو میبینه یا بهتر بگم توش غرق میشه.
یجورایی دارم ورود این انرژی از اون فضا به خودم رو حتی از پشت لپ تاپ حس میکنم.
خیلی این حس رو دوست دارم
…………………………………………………………………………………………………
قسمت ۱۰
تلاش تلاش و تلاش……….
یا بهتر بگم امید، امید و امیدی که توش یقین رسیدن به نتیجه دلخواه وجود داره
خیلی وقت ها بود که ترس ها مانع از رسیدن به خواسته ها می شد اما هر بار که با وجود ترس اون کار رو ادامه میدادیم، به وضوح میدیدم که همه چیز دست به دست هم میداد تا مارو به خواستمون برسونه.
اون موقعه ها دلیش رو نمیدونستیم، شانس، کمک دیگرون و کلی عامل رو فاکتور اصلی میدونستیم و باز تو چند لحظه بعد از رسیدن به خواسته ترس نبودن دائمی این عوامل باعث میشد شیرینی رسیدن به خواسته خیلی زود جاش رو به تلخی کمبود و نرسیدن ها بده.
اما الان به لطف باران همیشگی هدایت خداوند میدونیم که این هدایت از ازل تا ابد بوده و ادامه داره و ما به منبعی از ثروت، اطلاعات، علم، هدایت وصلیم که پایانی برش نیست.
و نکته اصلی اینه که این ماییم که هر بار میتونیم از این خوان نعمت الهی بیشتر و بیشتر بهره ببریم، اگر که باورهامون رو قوی تر کنیم و هر بار با تایید قانون در رسوندمون به خواسته ها مسیر رو هموار تر کنیم.
اره، خیلی فرق میکنه که بدونی قانون همیشه در راستای رسوندن تو به خواستته و از تو حمایت میکنه. اونم از جاییکه فکرش رو نمیکنه.
خیلی فرق میکنه اینارو بدونی که وتقی ارامش داری سرعت رسیدن به خواسته هات خیلی بیشتر از قبله. چیزی فرا تر از سرعت نور.
چون دستی داره کارها رو مدیریت میکنه که بالای هر دستیه که تو چشم امیدت رو قبلا به اونها دوختی
و چ لذتی داره با این ایمان زندگی کردن……. (:
……………………………………………………………………………………………………………..
قسمت ۱۱
In GOD we trust ۲
اره بعضی وقت ها نمیدونم چجوریه قضیش اما فک میکنم هممون چند باری با این وضعیت روبرو شدیم که میگیم اره ما هدایت میشیم توسط خداوند، همیشه و همیشه.
خداوند مارو همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان قرار میده.
اینو میگیم و وقتی ب ی مسیری هدایت میشیم اما بعد میبینیم نتیجه اونجوری که فک میکردیم باید پیش بره، پیش نرفت….!!!!!
اینجاست که اگر ایمانمون واقعی نباشه و این باور رو فقط به عنوان ی حرف قشنگ زده باشیم، دچار استرس، سردرگمی و در نهایت حال بد و احساس نامناسب میشیم.
و میگیم ئــــــــــــــــــــــــه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مگه قرار نبود ما همیشه هدایت بشیم به بهترین مسیرو و همیشه هر جا بهترین نتیجه رو بگیریم!!!!!!!
پس چار اینجا ب در بسته خوردیم؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
و اینجوری خودمون رو وارد ی سیکل معیوب میکنیم…… /:
و اگر نتونیم خودمون و افسار ذهنمنون رو کنترل کنیم قطعا اتفاقات نامناسبی رو تجربه میکنیم
اما اگر واقعا به این نیروی قدرتمند، این خدایی که تنها فرمانروای جهانیانه و مدیریتش، و قوانینش اعتماد کنیم.
قطعا مثل موضوع این فایل میگیم این ی نشونس که میخواد مارو ب ی مسیر، ی تجربه بهتر هدایت کنه (:
و وقتی از اون نشونه طبعیت میکنیم با این بارو که قرار ۱۰۰ درصد اتفاقات عالی رو تجربه کنیم داستان این فایل رخ میده
خداوند در حالیکه مارو به ی مکان پر از شادی و تفریح هدایت میکنه در راستاش داره بهترین غذارو برامون آماده میکنه…… (:
بهترین میزی که میتونه برامون خاطره ساز تر بشه.
بهترین نوع طبخ غذا که قشنگ ی کیفیت عالی تر رو بهمون عرضه کنه…. (:
و ما وقتی میتونیم از این مدریریت نهایت بهره رو ببریم که بهش اعتماد کنیم و پارو نزنیم.
تقلا نکنیم، غر نزنیم. ناراحت نباشیم. فکر ناخواسته رو بهش توجه نکنیم و بگیم……………..
من ایمان دارم هممواره خدای من، من رو در بهترین شرایط قرار میده
ان شا…. که همیشه در این مسیر باشیم……. (:
……………………………………………………………………………………………
قسمت ۱۲
احترام به سبک زندگی هر فردی
این سبک زندگی میتونه همه چی رو در بر بگیره.
حرفایی که میزنه، شغلی که انتخاب میکنه، لباسی که میپوشه، حتی مثل این مورد ی چاقوی نظامی که ممکنه هیچ وقت انتخاب نشه و تو نگاه اول خیلی هم خطرناک به نظر بیاد، حتی شوخی کردن باهاش………………
به نظرم خانم شایسته خیلی خوب به عنوان ی خانم به این قضیه نگاه کرد و حتی نگفت چرا ی همچنین چیزی رو خریدی و خطرناکه و فلان
اما ی فردی که از قانون بی اطلاعه خیلی راحت میتونه با این پوشش که چون من نگرانت میشم ارم این حرفارو میزنم.
چرا اینو خریدی ممکنه ی عالمه اتفاق بد بیافته و ی عالمه فرکانسی که میتونه کلی ناخواسته دیگه رو رقم بزنه
پس به نظرم خیلی باید این اصل رو تو زندگیم رعایت کنم که اگر میبینم حتی نزدیکانم کاری رو میکنن که من شخصا دوست ندارم، کافیه ازش اعراض کنم. بهش توجه نکنم.
یعنی نه به اون چیزی بگم و مهم تر از اون نه با خودم هی در بارش حرف بزنم و بگم ببین چقدر بی ملاحضش که این کار رو میکنه …………………
واقعا نکته مهمیه که باید همیشه تو جزئی ترین لحظات و شرایط هم بهش توجه کنیم
…………………………………………………………
قسمت ۱۳
فعلا چیزی برای گفتن ندارم
شاید اینکه همیشه تو همین نزدیکی ها راه حل مسئلت وجود داره، فقط باید کمی با دقت بگردی و عجول نباشی.
مثل وقت هایی که ی چیزی رو گم کردی و داری با استرس دنبالش میگردی. حتی اونجایی که اون چیز قرار داره رو چند بار میگردی اما انگار نمیگردی، نمیبینی، چون فرکانست و روحت روی خط ناکوکی کوک شده که بهت اجازه نمیده درست ببینی
اما وقتی ارامش داری و فکر میکنی و خودت رو در جریان هدایت الهی قرار میدی، خودش میبردت اونجایی که خواستت قرار داره
………………………………………………………………………………………
قسمت ۱۴
Nothing is impossible,
The word itself says,
“I’m possible”
Beloved Audrey Hepburn
اره غیر ممکن غیر ممکنه
یادت بیاد تا حالا چند بار بوده که بهت گفتن نه نمیشه، این که غیر ممکنه، اینو که تو نمیتونی انجام بدی.
اما تو میدونی که همونطور که قبلا تونستی کارهایی رو انجام بدی که خیلی ها نتونستن، بازم میتونی، فقط فعلا راهی رو براش نداری……………!!!!!
اما تو باز میدونی که فرق داری، چون تو از قانونی مطلع هستی که خیلی ها تا اخر عمرشون هم نتونستن بهش پی ببرن…………
نمیدونم شاید نخواستن و یا به قول خداوند بر قلبشون مهری زده شده در پاسخ در لجبازیشون برای فکر نکردن، برای غروری که داشتن، برای ترس هایی که نخواستن برشون غلبه کنن.
اما تو میدونی که میتونی و اینکه…….!!!!!!
غیر ممکن غیر ممکنه……… (:
……………………………………………………………………………………………………….
قسمت ۱۵
Life is nothing but beauty,
And beauty is simplicity……
Said me
فرقی نمیکنه شما تو شرقی ترین نقطه کرده زمین زندگی کنی یا غربی ترین. شما باشی یا جنوب.
تنها باشی یا تو شلوغترین نقطه جهان.
مسیحی باشی، یا مسلمون. بودایی یا یهودی. حتی اگر به ظاهر بی دین باشی……!!!!!
هرکجا باشی و هرکی باشی اما بخوای حقیقت رو پیدا کنی، نیرویی بر عالم حکم فرماست که بهت راه رو نشون میده.
و ته این راه میفهمی که زندگی همین لحظاتیه که ما بعضی وقت ها داریم به راحتی ازدستش میدیم.
اونم به خاطر ی سری بهانه هایی که حتی ارزش لحظه ای وقت گذاشتن روش رو ندارن و عمدتا رو چیزی متمرکزن که هنوز رخ نداده یا از کمبود ها و نگرانی ها صحبت میکنه.
پس هرچقدر زودتر به این حقیقت برسیم که زیبایی و لذت بردن ساده تر از اونچیزیه که فکرش رو میکنیم، خیلی زودتر و بهتر زندگی میکنیم
………………………………………………………………………….
قسمت ۱۶
حس طبیعت و اون رطوبت هوا و صدای طبیعت. صدای بارون……………
بعضی وقت ها نباید چیزی گفت و فقط نگاه کرد و تو سکوت به صدای قلبت گوش بدی و بذاری ک خودش برات صحبت کنه.
از زندگی………………… (:
………………………………………………………………………….
قسمت ۱۷
این چندمین بار ک این حس عالی رو تو مرور فایل های سفرنامه تجربه میکنم.
ی حس یکی بودن با محیط، که انگار اونجام. انگار منم که دارم تصویرها رو میگیرم. که من دارم اون طبیعت رو تجربه میکنم. غرق این احساس بودم که باز دیدن این جمله یادم اورد که بار اول هم این احساس رو داشتم و بعد این نوشته که پاسخ خدا بود بهم داده شده
Love it?
Try it on……
اره قنگ حس میکنم که خیلی به این محیط، ب این احساس زیبا و تجربه واقعی این شرایط نزدیکم.
قلبم خیلی شاداب تر شده، خیلی جنب و جوش بیشتری پیدا کرده، خیلی گرم تر شده.
یاد جمله خانم شایسته تو مقالات بخش راه کارهای شما میافتم که میگفت وقتی ی چیزی رو میبینی، ی الگو که اون زندگی دلخواهت رو داره، ی کسی که ی اختراعی کرده و در کل ی شرایطی که قلبت رو به جنون میکشه، و اون گرمای ذوق و شوق رو حس میکنی. بدون که نیرویی در درون تو داره تورو از وجود خودش اگاه میکنه و بهت میگه که من اینجام با تمام توانایی هام برای رسوندن تو به خواسته هات.
اگر بهم اجازه ظهور و بروز بدی میبینی که توانایی انجام چ کارهایی رو داری…………… (:
خیلی خوشحالم
خدایا شکرت…….. (:
……………………………………………………………………………..
قسمت ۱۸
زیبایی ثروت
بازم به نظرم هرچقدر در بارش صحبت کنیم کمه. اینکه چقدر بهمون ازادی عمل میده برای اینکه تو بهترین حالت خواسته هات رو بدست بیاری.
از لذت خرید آن لاین تا دریافت اون خرید به بهترین نحو درحالیکه تو دل طبیعت هستی یا هرجای دیگه ای.
از زیبای ثروتی که ی عده دارن هم خودشون عالی زندگی میکنن و هم کیفیت زندگی افراد دیگه رو ارتقاء میدن.
واقعا زیباترین حالت زندگی، زندگی غرق در ثروته
چون میتونی خودت باشی. بدون اینکه نیاز باشه نقش بازی کنی.
البته که اول باید خود باشی تا اخرش. چون این طبیعیت زندگیه که ثروت با من یکی باشه. با تو یکی باشه.
چون نیازی نیست برای ثروتمند بودن ادای کس دیگه ای رو دربیاری که داره ثروت میسازه.
چون بی نهایت راه برای ثروتمند بودن وجود داره.
چون بی نهایت ثروت وجود داره
و من لایق ثروتمند بودن در تمام ابعاد هستم………… (:
……………………………………………………………………………………………………………………
قسمت ۱۹
زیبایی ثروت ۲
چیزی نیست که بخواد گفته شه.
تو قسمت ۱۶ نوشتم لزوما همیشه نباید برای بیان حست حرفی زد.
فقط بهترین چیزی که به نظرم میرسه بگم اینکه تمام این فایل زیبایی قدرت خلق کنندگی که خالق بهمون داده رو به زیبایی بیان میکنه.
اینکه میتونیم فرا تر از باورهای همه به چیزیکه قلبمون میگه برسیم.
این روزا تجربیاتی رو حس کردم که اون حس شعفش جدا از نتیجه ای بود ک گرفتم.
شاید ۹۹ درصد این شادی به خاطر این بود که قشنگ درک کردم که این من بودم که این خواسته رو خلق کردم.
من بودم که از قانون به نفع خودم استفاده کردم با گوش دادن به ندای خدای درون و عمل کردن بهش و دیدم که چطور خود خدا کارهارو برام مدیریت کرد.
و این لذت بخش ترین لحظه زندگی هر فردیه که ببینه اگاهانه داره زندگیش رو خلق میکنه و دست خداوند رو تو زندگیش ببینه.
……………………………………………………………………………………
قسمت ۲۰
شکل گیری خواسته
خیلی وقت ها که نه همیشه ادم چیزهایی رو که میخواد رو با دیدن اونها وقتی میبینی ی همچنین جایی وجود داره، ی سری افراد هستن که اون چیز رو دارن، دارن تجربش میکنن، درک میکنه و از وجودشون آگاه میشه.
تجربه رها بودن از همه چیز. تجربه کردن خودت بدون اینکه به هیچکسی وابسته باشی. ازاد بودن برای ساختن زندگی و لحظاتی که میخوای داشته باشی.
این موهبتیه که به نظرم بهترین حالتیه که میشه احساس کرد…………. (:
…………………………………………………………………………………………………………………………………..
قسمت ۲۱
تو این قسمت فک میکنم همه چیز وجود داشت.
از درک الهامات و نشانه ها، تا عزت نفس. تا رها بودن برای تجربه لحظات بهتر.
به نظرم اسم این قسمت با مفهوم سفر یا بهتر بگم مفهوم زندگی کاملا تو هماهنگیه
مفهومی که میگه تو رها باش و حرکت کن و اعتماد داشته باش ب جریان هدایت الهی و بذار به بهترین تجربیاتی که تا حالا ایده ای براش نداشتی هدایتت کنه…………………… (:
………………………………………………………………………………………………………………..
قسمت ۲۲
چقدر قشنگه تجربه جدید و جدید و جدید داشتن.
فک میکنم ی انرژی عجیبی تو نگاه کردن در سکوت وجود داره. اینکه بشینی و یجا و فقط نگاه کنی.
از حرکت ی ابر، تا اخم ی بچه تو گهواره، تا نقاشی ی فردی که داره با عشق نقاشی میکنه. تا ابی اسمون و سفیدی برف گونه ابرها و هارمونی که داره.
فک میکنم ی انرژی عجیبی تو این نظاره شدن وجود داره که اگر وجود نداشت خداوند نمیگفت بنگرید و تعقل کنید.
اره دوست دارم فقط نگاه کنم، تفاوت هارو ببینم و خودم رو بشناسم در دل این هماهنگی زیبای تضادها……………….. (:
……………………………………………………………………………………………………………..
قسمت ۲۳
تقاضا
اقا ما قدم های ۱۲ گانه رو میخواهیم خدا جان
دیگه پارو هم نمیزنیم و وا میدیم………… (:
نقطه سر خط (:
……………………………………………………………………………………………….
قسمت ۲۴
ی موردی هست که فقط واس خودم واضحه اما وجه اشتراکی با این فایل و استفاده از ابزارهای جدید داره که بهم همون مفهوم همیشگی ساکن نبودن و حرکت کردن و کار کردن روی خودم رو گوشزد میکنه.
به امید خدا فرا قدم دیگه ای رو قرار بردارم برای ساختن زندگیم و این فایل حس خوبی رو بهم میده واس اینکه خیلی راحت تر با نتیجه ای ک میخوام بدست بیارم همسو بشم
خدایا شکرت (:
………………………………………………………………………………………..
قسمت ۲۵
Be the change u want to see in the world
That’s it
……………………………………………………………………………………………..
قسمت ۲۶
آماده پرواز
آاغــــــــــــــــــــــــــــــــــا بهترین اسم وا است فایل برای من همینه
این حس خیس شدن و باد و اسپلش شدن قطرات آب روی صورتم. اون هیجان لحظه ای داره بهم میگه دیگه وقتشه پرواز کنی و تجربیات خودت رو داشته باشی
همیشه انگار لحظه ای که همه چیز هیچی به نظر میرسه، داره ی اتفاقاتی میافته
لحظه ای که دیگه نمیدونی چیکار باید انجام بدی اما حست میگه دیگه نزدیکه…………..
چند وقتیه که این حس کمو بیش داره بهم سر میزنه……………. (:
فک میکنم اون طبیعی شدن رخ دادن اتفاقات داره برام رخ میده
خیلی بهم نزدیکه همه چیز.
حسش میکنم
خدا داره برنامه ها رو ردیف میکنه
شکرت…………………………….. (:
…………………………………………………………………………..
قسمت ۲۷-۲۸
فک کنم بهترین تعریف رو از جملات خانم شایسته شنیدیم
که زندگی ی مسیر نه ی مقصد
و ما کافیه ازش ساده لذت ببریم.
اینکه درک کنیم هرکسی تو این زندگی ی دنیای متفاوت رو انتخاب میکنه تا تجربش کنه.
و انتخاب هر کسی صرفا انتخاب شخصی خود اون فرد.
پس کافیه به ندای قلبمون گوش بدیم تا برای با توجه به چیزی که انتخاب میکنیم مارو خیلی ساده هدایت کنه.
پس بهتره هیچ چیزی رو سخت نگیریم. پیچیدش نکنیم. و به خودمون بگیم که زندگی با تمام زیبایی هاش مفهوم ساده ای داره و اونم جاری بودن در همین لحظس و نه گم شدن در گذشته یا غرق شدن در آینده……
خدایا شکرت…………. (:
……………………………………………………………
قسمت ۲۹
ندای درون
چی میشه گفت به غیر از اینکه این ندای درونه که همیشه خیلی ساده میخواد مارو رشد بده از طریق تجربه اتفاقات عالی تر و جالب اینه که همه چیزش سادس. یعنی اصلا کار شاخی نمیخواد انجام بدی.
میتونه این ندا از ما ی گفتگو ساده رو بخواد، ی سوال، ی درخواست. ی اقدام کوچیک و وقتی اینجوری ساده بهش گوش میدی میبینی که هر بار از طریق اقدامات ساده تر اما به دلیل ایمان بیشتر و جدی گرفتن این الهام نتایج خارق العاده تری رقم میخوره
خدایا شکرت (:
……………………………………………………………………………..
قسمت ۳۰
خیلی کلمات هست که نوشتم و خیلی بی نهایت بیشتر از اون کلمات هست که قلبم داره بهم میگه که واقعا اگه بخوام بنویسم هزاران صفحه میشه………. (:
فقط میدونم که قلبم خیلی داره بهش خوش میگذره و منم از این بابت خیلی خوشحالم
یاد کلیپی که استاد تو تلگرام قبلا گذاشته بود به نام inner working میافتم که جدال بین ذهن و مغز بود و در اخر این قلب بود که اون ادم رو به بهترین تجربیاتش هدایت کرد
منم قشنگ دارم این تجربه رو حس میکنم که بیشتر از قبل به لطف خدا دارم به درخواست های قلبم پاسخ میدم و خدای درون هم چقدر قشنگ داره من رو هدایت میکنه
خدایا شکرت……. (:
…………………………………………………………………………………………………
قسمت ۳۱
In GOD I trust ۳
این جملاتی که تو این قسمت تو این مکالمه ۲ نفره از نظر استاد و خانم شایسته/ مکالمه ای که خداوند نفر سومشه و داره این جملات روحانی رو الهام میکنه و مدیریتش میکنه و در نهایت مکالمه ای که بین تمام اعضای سایت تو لحظه دیدنش شکل گرفت همه و همه نشان از اعتماد ما به خداوند داره
این بهترین چیزی بود که میتونستم درکش کنم و بگم
…………………………………………………………………………………………………………
بچه ها واقعا سخته که بگم کودوم فایل بهترین فایل برام بود چون قلبم با هرکودومشون خیلی لذت ها رو تجربه کرد و مهم تر از اون این بود که این قلب من رو با خودش ب سفری برد که با تمام وجود بعضی از لحظاتش رو با تمام وجودم حسش کرد و هر بار این حس بیشتر از قبل اتفاق میافتاد.
اما به نظرم ۳ قسمتی که اسمش رو In GOD we trust گذاشتم به دلایلی ک ذکر کردم بهترین چیزیه که میتونم بهش اشاره کنم.
من واقعا تو دل این سفرنامه و با این نگاهی که پیدا کردم ذوب شدم، یکی شدم و لذت بردم
از همتون سپاسگزارم
از استاد و خانم شایسته و مایک
و مهم تر ا همه از خدای خوبم
شاد باشید…… (:
خداوند برای من کافی است
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسی ام
چه باحال بود نظراتون .تازه من تا اخرش نخوندم خدایا شکرت هزاران بار شکرت که منو با استاد و قوانین و بچه های این سایت اشنا کردی.سالها از خدا میپرسیدم خدایا من چه کاری را باید انجام میدادم که تا به حال انجام ندادم چی تو دنیات هست که من هنوز نمیدونم چه قانونی چه کاری که من هنوز واسه پیشرفتم تو زندگیم انجام ندادم تا این که از طریق یکی از دوستام با استاد و سایت اشنا شدم.خدایا شکرت.خیلی تغییر کردم ولی هنوز خیلی خیلی راه در پیش دارم.من واقعا از قسمت آبشار نیاگارا لذت بردم و حرفهای خانم شایسته که پاشنه آشیل من بود.واقعا ما انسانها مثل اون آب روان هستیم و هیچ چیز جلوی ما رو نمیتونه بگیره.هیچ قانونی هیچ کدوم از سران مملکتها هیچ مرزی هیچ کدوم جلودار روان بودن روند زندگیمون نیستن.راستش من تو پروسه مهاجرت هستم و همیشه این قوانین منو میترسوند که اگه نشه اگه اون کشور نزاره من برم و…حالم کلا گرفته بود تا این که این فایلو باز کردم و حرفهای خانم شایسته کلا منو دگرگون کرد.نگاه کردن به اون عظمت اب که روان به هر سو میرفت منو یاد حرف استاد انداخت که بارها گفتن زمین به این پهناوری مهاجرت کنید.این موضوع به من نشون داد که هنوز باور عدم لیاقتم را درست نکردم و به اندازه کافی به خداوند اعتماد ندارم و نگاهم به دنبال بندگان خداست.خداروشکر که راهنمایی و نشانه حرفهای خداوند را تو این فایل دیدم و دوباره به من گوشزد شد.مرسی استاد/خانم شایسته و مایک که ما رو هم همسفر خودتون کردید و زیبایی های بیشتر و فراوانی ها رو به ما نشون دادید.
هیچ قانونی هیچ کدوم از سران مملکتها هیچ مرزی هیچ کدوم جلودار روان بودن روند زندگیمون نیستن. چه باور قشنگی
سلام به خانواده عباس منش و استاد و خانم شایسته و مایک عزیز
شروع این سفرنامه حکم دعوت نامه ای است که استادوخانم شایسته از امریکا برای خانواده عباس منش فرستادن وازماخواستن به امریکاسفرکنیم حال هرکس بااستفاده از۵نشان طلایی ایمان،توکل،عمل به اگاهی ها(متعهدبودن)،شکرگزاری وصبر(طی کردن تکامل) مدارهای خود(قسمت های سفرنامه) رایکی به یکی طی میکندتاشرایط گرفتن ویزا(رسیدن به اهداف) برایش مهیا شود وسفرفرکانسی خود راآغازکند.تمام قسمت های سفرنامه مثل یک حلقه اززنجیر بهم وصل هستندوهرحلقه ،حلقه بعدی را پشتیبانی میکندبطوریکه یک مسیر صاف ولذت بخش راطی میکنی .درواقع هرقسمت تکه های پازلی هستندکه به تنهایی زیبا،جالب وهیجان انگیز است ووقتی درکنارهم قرارمیگیرند شگفتی خلقت وعظمت الهی را نشان میدهند ودردل هرقسمت آگاهی های ناب ورموز زندگی(ساده زیستن،سبک شخصی خودت رو داشتن،تغییرزاویه دیدبه موضوعات،شکرگزاری ،توجه به زیبایی ها) نهفته است انکار هرقست تکامل قسمت بعدی است دراین اتفاق خانم شایسته عزیز دستان خداشده اندوباعهده گرفتن کارگردانی سریال شاهکارخلقت مارا شگفت زده کردندشاید درپس این شگفتی تلنگری باشد که بله همه چیز شدنی است وتو قدرت خلق داری پس به خودآی که خداو بهشت برین ونعمت های بیکرانش منتظرتو هستند دراین سریال یاد حرف استادافتادم که میگفتندحرف بدون عمل حرف مفته.من ازطریق همسرم که بعضی محصولات را خریداری کردند با این خانواده صمیمی آشنا شدم وکم وبیش ازمحصولات وفایل های رایگان استفاده کرده ام ولی دراین سفرنامه معنی جمله استاد رو درک کردم چون خود ایشان متعهد به انجام دادن مباحث مطرح شده درمحصولاتشان هستندو واقعا برای استاد حرف بدون عمل وجود ندارد درواقع افزایش بارآگاهی درصورتیکه بدان عمل نکنی و متعهد نباشی نه تنها سودمند نیست بلکه موجب پراکندگی افکار وسردرگمی ذهنی میشود و نمی توان از بین هزاران راه ، راه درست راپیداکرد مثال درختی است که هرس نشده باشد وشاخ وبرگ های زاید به حدی باشند که به درخت فشار اورده و با یک طوفان کوچک ریشه از خاک جدا گردد همان طور که استادومریم جان در سفرنامه گفتند باید گیوه ها رو ورکشید وبا توکل و شجاعت حرکت کرد وبرای رسیدن به مقصد باید به نقشه (نشانه ها) توجه کرد وخداوند بهترین هادی بنده اش هست.سفرنامه برای من یه کارگاه عملی بود و دستاوردهایی که برایم داشت:۱-ساده زیستی ، وقتی ازدید ساده تری به موضوعات نگاه میکنی دیگر به ناخواسته و تضادی برخورد نمیکنی بهتربگویم انرا یه اتفاق ساده میپنداری که وقتی حلش کردی میبینی وای چقدر باحال وبه جابود مثل یه کادویاشکلاتی که درجعبه تودرتوبسته بندی شده وقتی جعبه هارو یکی بعددیگری بازمیکنی و به هدیه وشکلاتت می رسی اینقدخوشحال میشی که درپوست خود نمیگنجی .تازه درک درستی از روایات پیامبر و امام علی در مورد ساده زیستن پیدا کردم به جای این باور اشتباه که ساده زیستن یعنی دوری ازثروت و امکانات و زیبایی های دنیا.درواقع اصل مطلب رهایی وآزادی از تمام قیدوبندهایی است که تو را محکوم به ترس از آینده میکندو نمیگذارد تو خودت باشی و لذت ببری وسبک بال پرواز کنی منظور نچسبیدن به خواسته هاست که مانع از حرکت،توکل وخلق زیبایی ها میشوندو نمیگذارد پذیرای شرایط کنونی باشی تا به دنبال راه حل مناسب بگردی میتوان دراین مورد سفر به ابشار نیاگارا اشاره کرد آب به مسیرخود ادامه میدادحتی سنگ های بزرگ هم نمی توانستند جلوی حرکت و رهایی اش را بگیرند و جریان آب با صلابت و زیبایی شگفت اوری می خروشید وپاداش حرکت مستمر آب خلق ابشار بینظیری شد که چشمان همه مبهوت زیبایی و عظمتش شده است و حتی آسمان و انوار از این زیبایی به شعف درامدن و رنگین کمان زیبایی پدیدارشد و درانجا بهترین تابلو عظمت لایتناهی خداوند را دیدم.
۲-خود واقعی ات بودن ونداشتن نقاب برای تایید طلبی دیگران ودرگیر قضاوت ها نشدن و خودت روبه خاطر بقیه سرزنش نکردن و به سبک شخصی خودت زندگی کردن(عزت نفس)اینکه به راحتی روی زمین بشینی و به حیوانات غذا بدی و باهاشون حرف بزنی وبا غریبه ها ارتباط عالی برقرار کنی و به راحتی به عزیزت ابراز عشق کنی و آواز بخوانی مخصوصا اواز محلی استاد?
۳-لحظه حال رو تجربه کردن،چون استاد و خانم شایسته ومایک درلحظه زندگی میکنندوناراحت گذشته نیستند و ترس از آینده ندارند چشمانشان زیبایی ها و نکات مثبت رو میبینه و اتفاقات و ادم های مناسب رو تجربه میکنند و همواره به زیبایی ها هدایت میشوند وهمان طور که استاد در فایل
۳۱گفتند زمان اگاه و مکان اگاه هستندوقتی در لحظه سیر میکنی میتوان با یک دوربین موبایل شگفتی خلق کنی وازدل هرچیزی زیبایی هایش را بیرون بکشی واز گل های یک باغچه ،معاشرت بافردی ناآشنا ، صدای جیرجیرک ها در دل شب ،رقص مردم ،انداختن نور به درختان در تاریکی، پختن یک نیمرو ودادن یک فنجان قهوه به عشقت لذت ببری و بقیه رو دراین زیبایی سهیم کنی.اما ازتاثیر فوق العاده ای که فایل ۱۵ برمن گذاشت نمی توانم بگذرم واقعا خدا رو دروجودم احساس میکردم و ناخوداگاه گریه میکردم شاید انموقع بااشک هایم از خداسپاسگزاری میکردم.یک مهمانی ساده و رهابودن از افکار و اعمال زاید،هم نشینی افرادی که هدفشان لذت بردن از هم بود فارغ از هرگونه نژادو مذهب و اعتقادی،هرشخصی خود واقعیش بودبدون ترس و قضاوت دیگران وبه همین دلیل ان مرد به راحتی اواز خواند و ان دختران بدون توجه به دیگران می رقصیدن (عزت نفس رو درجمع احساس میکردی)،با اینکه شرایط مناسبی برای استادومریم جان و مایک در ان پارک فراهم بود اما موقع رفتن خوشحال و خرسند بودن و به شرایط نچسبیدن و باحال خوب حرکت کردن به این نیت که جاهای بهتر وزیباتر دیگری هست که منتظر ماست(رهایی)، مهربانی و آرامش و صمیمیتی که درچهره خانم راشل بودو دیوانه کننده بود موسیقی ارامش بخش با تصاویر زیبا ازطبیعت و جاده ای سرسبز، نمایش ثروت و فراوانی با به تصویر کشیدن ماشین ها و خانه ها،کودکانی که غرق لذت بردن از اب بازیشان بود و تمام توجهشان به خواستشون بود،برای رسیدن به مقصد درمسیر باید از هرچیز و هرکس (وابستگی ها) گذشت که این مطلب در تصویری که اتوبوس از کنار ادم ها و خانه های کنار جاده میگذشتند رو میتوانست درک کرد،ورود به تونل (پا رو ترس ها گذاشتن و مواجهه با تاریکی های وجودمان و داشتن شجاعت و توکل و امید )خروج ازتونل (نور و غرق خداشدن پاداش صبر و امید داشتن واینکه وقتی توکل کنی زیبایی ها رو درک میکنی)مهربانی و توجه مریم جان به مایک بادادن یه ظرف میوه که نشون میده ایشون فردی متعهد و مسئول هستندو اینکه اگر بنده همین قدر متعهد به انجام انچه یاد گرفته ام باشم دنیا گلستان میشود.ببخشید طولانی شد عاشق همتون هستم
چیزی که الان مینویسم و لحظاتی که تجربه کردم واقعا در این نوشته و کلام ها نمیگنجه.
اینکه چقدر همه ی زندگیم هدایتی و جادویی شده از قدرت کلام خارجه و فقط باید درکش کرد.
میدونین بزرگترین چیزی که درک کردم، با تمام وجود فهمیدمش اینه که من هرررر موقع، هرررر چیزی از خدا خواستم بهم داده.
حتی اگه در ظاهر ناخواسته بوده، وقتی به درونم رفتم دیدم که دلایلی برای جذب حتی اون ناخواسته ها داشتم که شاید مقطعی من رو خیلی کوچیک ارضا میکرده.
از کودکی سوال بود برام که من کی هستم? همه هم میگفتن خوب تو آزاده ای. اون ها منظورشون فقط اون کلمه یا عنوان بود…
اما الان میفهمم که واقعا چقدر آزاده میتونستم باشم و خودم رو اسیر کرده بودم.
از سال 89 خیلی زیبا و جدی تر وارد مسیر خودشناسی شدم که دستی از دستان خدا کتاب راز رو به من معرفی کرد.
من آدمی بودم که اگه قانون چیزی رو میدونستم خیلی راحت میتونستم به درکش برسم و ازش استفاده های بزرگی بکنم.(هرچیزی، میخواست بازی باشه یا…)
اون موقع از خدا پرسیدم واقعا چه قوانینی در کیهان وجود داره?
تو قوانین رو به من بگو. من آدم قانونمندی هستم و میخوام زیبا و تمیز زندگی کنم…
چند سال گذشت و گذشت تااا اینکه کسی مثل عباسمنش وارد زندگیم شد که دقیقا حرف از قانون میزنه. دقیقا همون چیزهایی رو میگه که من میخواستم بدونم…
دوره هاشو خریدم، شناختمش. هم خودش رو هم خدایی که باور کرده…
روی خودم و باورهام کار میکردم و به عینه میدیدم که چقدر شگفت انگیز داره سطح فرکانسم بالا و بالاتر میره.
یکی از روزهایی که داشتم رو باورهام کار میکردم یهو چیزی برام باز شد…
اونم اینکه:
گفتم اصلا عباسمنش خدای دستیابی به رویاها، خدای درک قوانین ها.دمشم گرم که اینقدر تلاش کرده و روی خودش کار کرده و همچین زندگی ای برای خودش درست کرده.
اماااا…
اماااا…
اونی که داره با عباسمنش زندگی میکنه. اون خانمی که عباسمنش رو جذب کرده، اوووون دیگه چقدر با خودش در صلح بوده که همچین جذبی داشته.
با خودم میگفتم یعنی چطوری فکر میکنه? چه باورهایی داره?
تااااا بعد از چند ماه که شما تصمیم میگیرین سفرنامه آماده کنین و به اشتراک بذارین. کارگردان و تهیه کنندش هم کسی نباشه جز همووون کسی که دوست داشتم بشناسمش.
واسه همینه که میگم هر موقع هرررچی خواستم خداوند در زندگیم متجلی کرده.
در حال گذروندن دوره ثروت سه هستم که سفرنامه هارو هم دنبال میکنم…
قبلا توی نظرات نوشته بودم که یه حسی بهم میگه ادامه ی دوره رو جایی خارج از ایران گوش میدم…
جلسه ی 15 دوره ثروت سه دیگه واااااقعا من رو به فکر فرو برد. براستی چرا من توی کارم اینقدر موفقم و توی پول درآوردن هنوووز اونی که میخوام نشده.
از خودم هی سوال پرسیدم، هی پرسیدم
تا اینکه ندا اومد تو اول باید هیچکس بشی. نه طراح باشی نه ورزشکار باشی نه آزاده جدلی باشی. تو باید هیچکس بشی.
گفتم چطور?
گفت: سفر!
گفت همه ی روتین ها باید ورداشته بشه بااااید دور بشی از همه ی چیزهایی که فکر میکنی توشون توانایی داری. چون همین توانایی هات اینقدر زیاده که باعث محدودیتت شده.
و فقط ذهنت داره در چارچوب توانایی هات مانور میده.
هی میپرسی چطوری پول بسازم? هی همون توانایی هات یادت میاد و بااااز محدودیت توی ایده اومدن.
گفتم میرم شیراز. گفتم نشانه بده.
دقیقا پنجشنبه 10 مرداد ماه بود توی دفتر یکی اومد تلفنی صحبت میکرد و اسم شیراز رو آورد.
ظهر که داشتیم.میرفتیم خونه داداشم نشست تو ماشین گفت انگار داریم میریم شیراز!!
منم دو دستی گرفتم نشانه رو و گفتم من فردا دارم میرم. منی که توی خونه روم حساس بودن دیدم که چقدررر ایندفه آزادانه سفر من رو پذیرفتن!!!
حتی حتی همون روز یک قرار داد بستم که هزینه ی سفرم هم همون روز ساختمششش. آخه میپرسیدم چطور میتونم پولشو بسازم؟ چطوور؟
.:: حالااا میخوام یک داستان خیلییی قشنگ از سفرم براتون بنویسم که به هیچ عنوان بی ربط با سفرنامه ی شگفت انگیز شما نیست. چنان با سفر شما هم فرکانس شدم که
تجربیاتم خیلیییی به شما شبیهه. واااااای نمیدونین چه ذوقی دارم از اینکه میخوام این داستان رو بنویسم.
کاش میشد وویس بگذارم تا ذوق توی صدام رو بگیرین و بیشتر عمق ماجراهایی که تجربه کردم رو ابراز کنم…
یعنی قشنننگگگ رد پای قانون تکامل رو توی تک تک لحظه های این سفر حس کردم.
ظهر جمعه از “لار” به سمت “شیراز” حرکت کردم. با “اتوبوس”
اونجا “خوابگاه” بین الملل رزرو کردم.
روز اول که وارد شدم هم اتاقی کلی گله و شکایت داشت که چرا مهمان قبول کردنن!
روز دوم فرکانس منو گرفته بود و انگاری یه رفیقی بود که سال ها منو میشناخت! به مسئولا گفته بود شانس آوردین که دختر خیلی خوبیه وگرنه کلی باهاتون بحث میکردم =))
.:: یک شیرینی فروشی رفتم که توش پر از شیرینی های خیلیییی متنوع و خیلییی خوشکل بود. کیییف میکردم وقتی میگشتم اونجا و به یاد همون جایی که شما رفتین هم افتادم.
موقع حساب کردن به خانوم صندوقدار گفتم چقدررر خوشکلن ایناااا. یکم تعجب کرد انگاری تا حالا کسی به اون خوشکلا ذوق نکرده بود و گفت “چشمات خوشکل میبینه”
وااااقعاااا استاد شما چیزی رو در درون ذهن ما کاشتین که نمیتونه ریشه کن بشه اونم توجه به زیبایی هاست::.
بماند که توی شیراز رفتم ماشین خارجی قیمت کردم (وقتی قیمت میکردم فروشنده ها اولش شک داشتن که یه دختره اومده با یه چهره ی تقریبا کودکانه و داره ماشین قیمت میکنه
اما من در هر صورت قیمت و جواب هامو ازشون میگرفتم. چون من خودم، خودم رو باور داشتم و دارم) و یه عالمه به خودم حال دادم و خودم رو گردوندم. چون به خودم قول دادم که
خودم رو جاهای خوب ببرم. آدم های خوب نشونش بدم. هیجان و شگفتی های بی نظیر زندگی روی زمین رو به خودم نشون بدم و خودم رو پر کنم از تجربیات این هدیه ی بزرگ زندگی.
یهو بهم الهام شد که برو تهران.
گفتم با چی؟
گفت “قطار”
گفتم خوب خیلی مسیر طولانیه
گفت همین مسیر برات لازمه
وقتی که اینرنتی بلیط رو خریدم فقططططط 1 دونه بلیط برای همون تاریخ مونده بود. فقط یک نفر ظرفیت!! آخه به جز خدا چه کسی میتونه اینجوری تمام امور رو هماهنگ کنه هان؟
یک دوست هماهنگ و البته “عباسمنشی” در تهران دارم که وقتی بهش گفتم دارم میام تهران دستی از دستان خداوند شد و چنان میزبانی ای کرد که فقط و فقط باز هم کار خدا میتونه باشه.
من میخواستم برم “خوابگاه” اما ایشون گفت اصلا دوست ندارم و خودم براتون “هتل” رزرو میکنم!!
::::خواهش میکنم که توی دل داستان به تکامل دقت داشته باشین::::
اصلا معلوم نبود که قراره چند روز بمونم تهران و برای شروع 2 شب رزرو کردن برام توی “لاله زار” که البته هتل خوبی بود و کارکنان خیلی دوست داشتنی ای داشت.
یکیشون خیلی صدای زیبایی داشت. بهم گفت احساس میکنم شمارو جایی دیدم. (من دقت کردم آدم های هم فرکانس حتی اگه به ظاهر غریب باشن یک جای
ذهنشون احساس آشنایی میکنن)
منم بهشون گفتم صدای شما خیلی برام آشناست خیلی هم دوست داشتنی هستین. گفت ممنوون عزیزم تو خودتم همینطور هستی (دیدن خوبی ها در دیگران و
خوبی هاشونو به رخشون کشیدن واااقعا قلبشونو باز میکنه)
رفتم گشت و گذار و به جاهایی هدایت شدم که فکرشم نمیکردم اینقدر مهم باشه. یعنیییی همش هدایت همششش هدایت
دلم میخواست برم استخر. سرچ زدم و بلیط استخر روباز باشگاه انقلاب رو گرفتم. رفتم و حسابی کیف کردم. یه خانم ارمنی تقریبا مسن اونجا بود که واقعا با خودش در صلح بود
و برای خودش شادی میکرد و میرقصید. بهش گفتم شمارو دیدم منم رقصم گرفت. گفت عزیزم آااازاد و راحت باش. شادی کن تا میتونی. خانومه یوگا کار بود.
همون موقع توی دل خودم گفتم کاش بچه ها رو جمع کنه دسته جمعی برقصیم و شادی کنیم…
بعدش رفتم توی قسمت جکوزی و داشتم با خودم کیف میکردم. اومدم بیرون دیدم اون خانومه داره یوگا و رقص در آب یاد میده دورش حلقه زده بودن بچه ها!!!
وااااییی فقط نمیدونستم چطوری از خدا سپاسگزاری کنم. منم رفتم توی جمع. خوب باااید میرفتم “خودم ساخته بودمش” اینقدر خوش گذشت و احساس خوبی گرفتم که حد نداشت
آخر سر هم دعا کردیم همگی با هم و دست ها رو به آسمون و داد میزدیم خدایا شکرت. و بهمون انرژی داد. وقتی داشت میرفت موقع خداحافظی “فقططط به من گفت:
انرژیت خیلیییی خوب بود” (میدونین زبان اصلی همه ی ما فرکانسیه که ازمون ساطع میشه. وقتی هم فرکانس باشی نیازی به هیچ حرفی نیست. همه ی ذهن ها با هم یکی هستن.
یک نگاه کافیه که طرف مقابلت کل حرفاتو بفهمه)
وقتی استخر تموم شد میخواستم برم قسمت فود کورت از مسئول نگهبانی که تو محوطه بود پرسیدم گفت خیلیییی راهه. گفتم اشکال نداره میرم.
چون تو محیط اونجا تاکسی نبود. گفت با موتور میرسونمت بیا بریم. از این موتور گنده ها =))
گفتم نه ممنونم و رفتم. بنده خدا اومد پشت سرم گفت بیا میرسونمت. من سوار شدم چون ندای درونم گفت اشکالی نداره. رفتیم و رفتیم اصلا فکرشم نمیکردم اینقدر راه باشه.
بنده خدا نگهبانه یه چیزی میدونست که اینقدر اصرار داشت منو برسونه. وقتی رسیدیم گفت اینجا وی آی پی تهرانه. گفتم خوب یعنی چی. گفت یعنی جای باکلاس تهران.
گفتم خوب یعنی میان قر میدن؟ =)) گفت وی آی پیه دیگه… راستش میدونین هر چی بیشتر توحیدی میشم ابهت خیلی چیزا برام میوفته. هیچی چیزی اونقدرها برام گنده نیست.
چیزهایی که واسه خیلیا خیلیه واسه من اصلا اونقدرها قدرت و ابهت نداره.
خوب اینم از خاصیت بچه های عباسمنشیه چون استاد تو یه جوری بارمون اوردی که حرف زور تو کتمون نمیره. یکی بخواد بگه دیگه نیستا یا آخرین فرصته ها یا دیگه همچین چیزی پیدا نمیکنیا…من خندم میگیره از این حرفا =))
وقتی از اونجا داشتم میومدم بیرون خانم نیوشا ضیغمی رو هم دیدم که از باشگاه داشت میومد بیرون و واقعا هیچ فرقی بین خودم و ایشون ندیدم. ما در یک مدار بودیم.
اینقدر توحیدی شدم تو این سفر که به هرچی فکر میکردم در لحظه برآورده میشد. توی تاکسی بودم و توی سرم دیگه خیلی صدای خیابون بود. توی دلم گفتم کاش موزیک بذاره. و راننده موزیک پلی کرد. یا گفتم کاش کولر بزنه و خودششش میزد.
حتی مدار تاکسی ها تغییر میکرد. اولش پراید بعدش اچ30 کراس بعدش تویوتا و … خیلییی باحاله نه؟
با دوستم قدم میزدیم از قانون میگفتیم. گفتم تاحالا پول پیدا کردی؟ گفت آره بعد همون موقع رو زمین سکه دیدیم!! به خدا ارزشش برای من کمتر از طلا نبود چون هی بیشتر و بیشتر به قدرت درونی خودم پی میبردم. “بگم و بشود”
سرچ زدم بهترین باشگاه بدنسازی و رفتم اونجارو تجربه کردم (و فهمیدم که چقدر توانایی ها و داشن من از اون مربی زیاااد تره). برگشتنی سر راهم یه باغ خیلیییی زیبا دیدم.
رفتم داخلش و قدم زدم… از پیچ در پیچ های درختی هدایت شدم به یه ایستگاه که دوچرخه اجاره میدادن. اولش ذهنم میگفت میخوای چیکار؟ داشت منو از راه میزد که یهو
به خودم اومدم دیدم این یکی از بازی های ذهنمه. تصمیم گرفتم از اون به بعدش روی هر چی مقاومت داره اتففاااقااا همونو انجام بدم. دوچرخه گرفتم و توی دل اون
پارک جنگلی برای خودم چرخیدم از زیر تونل رد شدم چقدر زیبا بود چقدر زیبا بووود. داد میزدم خدایا شکرت. هیچ کس نبود. اصلا اختصاصی اونجا برای من آماده شده بود.
و لذتش برای من کمتر از اون استیت پارک هایی که میرین و دوچرخه سواری هایی که میکنین نبود.
توی سربالایی رکاب زدن خیلی خستم میکرد. اما تو سرپایینی از خوشی میمردم. بعد تو سربالایی ندای درونم گفت وایسا رکاب بزن و چقدررر آسون تر شدددد. دیگه بیشتر کیف میکردم.
حتی همینم تکاملش باید طی میشد.
تصمیم گرفتم و هدایت شدم که چند روز دیگه بمونم. هتلم رو باید تحویل میدادم. دوست عزیزم یه هتل دیگه برام رزرو کرد توی “هفت تیر”. از شانس من اتاق دو تخته بود.
تو یه جای آروم تر و شیک تر و راحت تر…
رفتم پارک ارم و توی پارک ته همه ی وسیله های خفن رو در آوردم. یک جورایی من و دوستم به رستگاری رسیدیم =))
خودم رفتم یه کاخ رستوران خیلی خیلی شیک و لاکچری. وقتی وارد شدم همه احترام و خوش آمدین و … یک جورایی هم باورشون نمیشد که
تنهایی رفتم و خیلی براشون جالب و بامزه بود. غذامو سفارش دادم و گفتم میخوام تا حاضر میشه توی رستورانتون رو ببینم. یکی از گارسون ها تمام قسمت هاشو بهم نشون داد
واقعا زیبا درستش کرده بودن. یه اتاق خیلی خاص هم داشت که سی آی پی بود برای مهمونی های خیلی خاصص. اونم قیمت کردم شبی 4 میلیون با پذیرایی اجاره ش بود.
(خدایی چقدر ثروت ریخته که کسانی هستن که میتونینن اینقدر برای یک شب و یک مهمونی ساده هزینه کنن. خدارو صد هزار مرتبه شکر)
حتی موقع حساب کردن گارسون بهم گفت مهمون من باشین!! تشکر کردم و خودم حساب کردم. اما چرا باید اینو میگفت. کار فقط کار فرکانس هاست. و البته که بندر عباسی هم بود.
خیلی جالبه. تازه بهم گفتن ما اونجا با بچه ها هممون نظرمون اینه که شما خیلی شبیه زن جکی جان هستین =))
اصلا همین که با این شخصیت ها هم مقایسه شدم خودش جای تامل داره. خدایا شکرت
باز هدایت شدم که بیشتر تهران بمونم. و باااز هتل رو عوض کردم “یه هتل خیلییی خوب نزدیک همون پارکی که خیلی دوسش دارم”
از خدا خواسته بودم یه جایی باشه که بخونن و برقص و … شادی کنن. دوست دارم ببینم همچین جایی. مثل همونی که تو سفرنامه بود.
یه شب بعد از گشت و گذار رفتم همون پارک. پارک هنرمندان. یه نفر بلند گو و اسپیکر و .. آورده بود و اتفاقا جنوبی و شاد میخوند بچه های کوچیک هم وسط میرقصیدن.
چقدر باحااال بود. لذت بردم و رفتم جلو تر یه سری ها قوتبال بازی میکردن و نگاه کردم و لذت بردم. رفتم جلوتر یه پسر بچه با یه پسر یکم بزرگتر داشتن فوتبال دستی بازی میکردن…
دیدم کوچیکتره یه ذره هول شده گفتم منم بازی کنم؟ اینوری دست من باشه. آقا جاتون خالی یه نفرم به اون ور اضافه شد اینقدررر بازی کردیم و خندیدییم که حد ندااااشت.
پسره اسمش پارسا بود اینقدر با من احساس دوستی میکرد که گل میزدیم میگفت بزن قدش. خانوادشم نزدیک ما بدمینتون بازی میکردن.
.:: براستی من هیچ فاصله ای حس نمیکردم. انگار که خانواده ی خودم باشن. در این سفر ده روزه که انگار برای من یک سااال گذشت اینقدر که منو بزرگ کرد. لحظه ای؛ تاکید میکنم حتی یک لحظه احساس تنهایی نکردم. همش جلوه ی پروردگار دیدم. همششش همین بود::.
خودم رو به باکلاس ترین جاهای تهران بردم. بهترین جاهاشو رفتم دیدم جاهایی که خود تهرانی ها هنوز نرفتن.
یه روز رفتم کارتینگ ورزشگاه آزادی… رفتم تو پیست و برای خودم کیف میکردم و حسابی گاااز میدادم خیلی حال میداد. بعد یه جا داور خطا داد که آروم تر برم. گفتم باشه.
یکم آروم تر رفتم وباز لذت رو بردم و تموم شد رفتم تو سالن.
یه مانیتور زده بود اونجا همینطوری چشمم بهش افتاد دیدم زده آزاده جدلی نفر دوم!!!
گفتممم وااای این مسابقه ای بووود مگههه؟؟ من اصلا نمیدونستمممم. بعد اون آقاهه گفت خیلییییییی کم پیش میاد خانوما دوم بشن خیلی خیلی کم.
من گفتم داور خطا داد که آروم تر برم و گرنه اول هم میشدممم. واااای خیلی باحال بووود. اصلا در لحظه لحظه ی این سفر داشتم برای خودم قهرمان میشدم. خیلییی باحال بود برام.
اصلا میدونین وقتی که به سمت چیزی میری با یک نگاه خالی. وقتی هیچ دانشی در موردش نداری. هیچ باوری در موردش نداری هیچ تصویری ازش نداری که محدودت کنه،
نتایجی که میگیری واقعااا الهی و جادوئیه.
یک شب دیگه رفتم باشگاه انقلاب و هدایت شدم به سمت زمین تنیس. داشتم بازی هارو نگاه میکردم. یک زمین مربی وایساده بود داشت آموزش میداد.
نظرمو جلب کرد داشتم نگاه میکردم و لبخند میزدم. یهو مربی گفت علاقه مند شدی؟؟ گفتم آره باحاله. گفت خوب ثبت نام کن یادت میدم. گفتم من یه روز دیگه دارم میرم.
گفت خوب اشکال نداره. پس بیا یک جلسه باهات کار میکنم بدون هزینه!!
من اصلا نمیدونستم اون کیه و بعدش متوجه شدم آدم سرشناسی هم هست. و متعجب بود که نمیشناسمش =))
این سفر از من یک آدم دیگه ساخت. چقدر خودم و بازی های ذهنمو شناختم. چقدر مدارم عوض شد. به خدا تک تک جاهایی که میرفتم توی سرم تمااام انرژی رو حس میکردم.
با تمام وجودم همون لحظه حس میکردم که داره مدارم عوض میشه.
چه آدم ها که سر راهم اومدن. چه ارتباط های بزرگی گرفتم. حتی تو راه برگشت که بهم الهام شد با “هواپیما” برگردم
یک خانومی بغل دستم نشست که هم سن خودم بود و اصالتا لارستانی بود اما توی دبی به دنیا اومده بود. اولین بار بود میومد لار کلی با هم دوست شدیم.
فکر کنین یک نفر اولین بار باشه داره میاد بعد اینقدر هماهنگ باشیم از همون موقعی که کارت پرواز میگرفتیم بدون اینکه بدونیم صندلیمون کنار همه. خدایا صد هزار مرتبه شکرت.
حتی گروه موسیقی ایوان بند هم توی پرواز من بودن. اینجا کنسرت دارن… من نمیدونستم.
از یکیشون پرسیدم شما گروه موسیقی هستین؟ گفت آره. گفتم کنسرت دارین گفت آره ایوان باند. گفتم عهههه ایوان باند شمایین؟
خیلی باحال بود چون من فکر میکردم سه شنبه ی هفته پیش بوده!
رسیدم لار و یه راست اومدم دفتر. نشستم پشت سیستمم و این متن رو نوشتم البته نصفش رو توی هواپیما نوشتم… شاید از ظاهر هنوز چیزی معلوم نباشه.
اما درووونم به راستی دگرگون و الله گونه تر تررر شده. فرکانسم عجیب تغییر کرده. همیشه توی دفتر کمی تنش داشتم. اما الان خیلییی آرومم. خیلی آزادم. خیلی آزادم.
جزئیات و هماهنگی ها و لحظه های جادویی سفرم اینقدر زیاده که خودش یه کتاب میشه…اما این سفر چیزی کمتر از یک سفر خارجی نبود واقعا. سفر روحی بود. سفر الهی بود.
سپاسگزارم از شما و بی نهایت از خدای شما که این سفرنامه رو به اشتراک گذاشتین.
استاد ازت ممنونم برای دوره ی جادویی ثروت سه که زندگی من رو دگرگون کرده.
میدونین چی شد که خریدمش؟ توی فایل های آماده سازی گفتین که من اگه این دوره بود و تمام داراییم هم یه پیکان بود حتما میفروختم و این دوره رو میخریدم…
……………………………………………………………………………..
واسه همین خریدمش و الان احساسم اینه که صد هیچ جلو ام!!!
……………………………………………………………………………..
ازت ممنونم که اینقدر صادقانه تمام قوانین رو میگی و هیچی رو مخفی نمیکنی. استاد ها فوت کوزه گریشونو به کسی نمیگن اما تو سخااوتمندانه همه چیز رو میگی، همه چیز رو.
خانم شایسته ی بی نظیر ازت ممنونم. تو یه الگوی فوق العاده ای. تو یک شگفت انگیزی.
بچه های عباسمنشی خیلی دوستون دارم. حضور شماست که این سایت رونق گرفته. انرژی های شما در همه ی جای این سایت جریان داره.
و چقدرررر از خداوند سپاسگزارم که من رو وارد همچین فضای ارزشمندی کرده. من به خودم افتخااااار میکنم که با شما هم فرکانسی هستم.
با نهایت عشق و احترام، قلب بی نهایت باز و آزادگی …
دوستون دارم
سلام آزاده خانم
وقتی کامنت شما رو دیدم اولش نمیخواستم بخونم چون دیدم خیلی طولانی هست. ولی حسم گفت که بخونمش و هر خطی که میخوندم انرژی میگرفتم برای خواندن خط بعد. خیلی شما رو تحسین کردم و آفرین گفتم. واقعا ممنون که تجربه های زیباتون رو به اشتراک گذاشتید. اگر این نوشته ها رو به کسی که تو فرکانسش نیست نشون بدید قطعا میگه یه داستان سرایی بیش نیست ولی افرادی در مدارش هستن باور دارن که برای خداوند قارد همه اینها به آسانی و راحتی امکان پذیره.
خیلی خوب میشه از تمرین ها و کارهای عملی که شما رو به این مرحله رسونده هم بگید تا هم برای خودتون مروری بشه و هم انرژی و انگیزه ای باشه برای به بچه های سایت.
متشکرم
سلام به دوست عزیزم.
باید بگم شما خیلی دقت میکنی به اتفاقات.
خیلی لذت بردم خیلی.
و همینطور ایمان خودم هم قوی تر شد.
ممنونم
عالی بود ???
کیف کردم کلی .
سلام آزاده عزیزم .
از شروع کامنتت و سوالی که تو کودکی از خودت پرسیده بودی خوشم اومد .منو جذب کرد و وادارم کرد که تا آخر داستانت رو بخونم .آخه داستان سفرت شیرین و جذاب و پر از نکته بود .چشمام پر از خواب بود ولی دلم نمیومد نصفه رها کنم .
خوش به حالت که به تنهایی سفر میکنی .منم جزوه آرزوهام نوشتم .تنها سفر کرد انسان رو پخته میکنه مخصوصا خانم ها که کلی باعث اعتماد به نفسشون میشه مخصوصا که عباس منشی هم باشی و قانون رو هم بلد باشی .
ممنونم از آزاده جان که تجربیاتت رو در اختیار ما گذاشتی .اونقدر لذت بردم که حیفم اومد پاسخ کامنت پر انرژیت رو ندم و تشکر نکنم .
دوستت دارم دوست خوب عباسمنشی .
سلام آزاده
من برای این یاداشتی که برامون نوشتی، فقط میتونم یه اسم بذارم که به نظرم میتونه در یک کلام توصیفش کنه و موقع خوندن هی توی ذهنم تکرار میشد: سیال!
عاااالی بود، عاااالــی.
فکر میکنم اندازه یک قسمت پر و پیمون از دوره های سایت، برام درس داشت.
و خودت هم چقدر شجاع و جسوری.
بهت تبریک میگم و ازت ممنونم برای اشتراک این تجربه ات از رها بودن.
به نام خدای هدایتگر مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم خانم شایسته عشق ومایک پسر زیبا ی استادمون و همه همراهان عشق من
خدایا شکرت اقااا خدایا شکرت چی آورده خدای شما برامون این بار باز هم یه دور همی توپ رو با بچه ها و کامنت های زیباشون تجربه خواهیم کرد ان شاا…
خداروشکر هزاران مرتبه شکر??
خوشحالم خیلی از وقتی خبر خوبتون بهم رسید و اینکه یه پشت صحنه از مسیری که تا حالا طی کردید رو با یه گپ دوستانه و خودمونی برامون بازگو کردید خیلی سپاسگزارم .
خدایا شکرت با این فایل بازم این احساسات من اوج گرفت وقلبم یه جاهایی تند میزد دست خودم نبود یه جاهایی باز اشکای نازم صورتم رو پر میکرد باز یه جاهایی آروم فقط نکاه میکردم یه جاهایی فقط لبخند بود و یه جاهایی خنده با شما عزیزان یه جاهایی دیدن نشونه ها منو میخندوند اع ببین الان داشتم به فلان موضوع توجه میکردم مثلا ترکیه و رفتن به این کشور وزبونش ومردم .
یه جاهایی مثبت لذت بردن از زندگی رو اشاره کردید که اصل زن می فرارش دادین وهدف همین بوده یه جاهایی هدایت رب العالمین بوسیله دستاش ،یه جاهایی سیر تکاملی تون رو گفتین از خانم شایسته و از اینکه عشق با آدم چه میکنه که باعث میشه تمام جهان به خدمت اون فرد در بیان که بتونه به خواسته ش برسه .یه جاهایی گفتین درسته آدم مخالف هابی رو داره در مسیرش مهم اینه که بتونیم در فضای آرامش بخش و دوستانه مسائلی که داره رو حل کنه و به توافق برسه و حل کردنش با زبان خوش خیلی راحت تره .
خلاصه من اینقدررررر حالم عالی تر شد خداروشکر که گفتم همین پشت صحنه شما باشه بهترین قسمت ??
خیلی دوستتون دارم خیلی زیاد فقط خدا میدونه .خیلی ممنون از خانم شایسته عزیزم واستاد وبالاتر از همه خداوند مهربانم وسخاوتمندم که منو در این مسیر الهی وعشق قرار داده تا بتونم همراه خودش واقعا این مسیر رو ادامه بدم با عشق واقعاااا با عشق وایمان واینکه کلی نکات ارزشمند بود که خواستم بنویسم فقط به یه مطلب کوتاه بسنده کردم .خدایا شکرت واقعااا بهم گفتی فایل ها رو مرور کنم بخدا من تا چند قسمت اول مرورش کردم اما شمال ندارن ادامه میدیم تا ببینیم این بار این توجهات به سمت زیبایی ها چه برکات دیگه ای برامون داره خدایا شکرت .
راستی عاشقتم فرمانروا این روزا خوب جوری داره اسم منو میندازی تو کلام ها وذهن ها خانم شایسته اسم منو برد دلم آب شد ???عاشقتم خدا غیر تو یاری نیست همدم و دمسازی نیست ?
عاشقتونم فقط میگم بهترین ها مال شما باشه و به خدای قدرتمندم میسپارمتون .منتظر کامنت زیبای دیگه از خدای درون طیبه مرادی هم باشید ?
سلام آبجی طیبه ی عشقم.
راست میگی آبجی جون…
یه چیزی بگم خیلی برام جالب بود..
تو همه جای دنیا تو پشت صحنه هاشون فقط سوتی ها و خرابکاری ها رو نشون میدن اما اینجا پشت صحنشون هم یک کلاس درسه و فرقش با دوره ها و سفر نامه، فقط تو اسمشون هست…
من اولش فکر کردم که قراره اون جاهایی که مثلا آبجی شایسته توی فیلمبرداری یک اشتباه هایی رو کردند رو ببینم و تا وسطای فایل هم باز منتظر بودم اما وقتی که دیدما اصلا ذهنم در مورد پشت صحنه چـــقدر تغییر کرد:))
عاشقتم من عزیز دلم.
در پناه آرامش بخش و ثروتمند و مطبوع ربّ، همواره شاد و ثروتمند و موفق باشی ، آبجی بامزه و دوست داشتنی خودم.
سلام به خانم شایسته و استاد عباسمنش عزیز
یه خسته نباشید مخصوص خدمت خانم شایسته بابت تهیه این فایل های فوق العاده عالی که من به شخصه از دیدنشون هیچ وقت سیر نمیشم. استاد عزیز من شاید اولین یا دومین کامنتم روی سایت هست ولی یه حس عجیبی انگار بهم میگفت حتما باید یه کامنت توی این بخش بزاری و اینقدر روی مخم بود(: که تصمیم گرفتم اینکار رو بکنم بدون هیچ ایده یا نوشتن کلمات خاصی. به قول استاد بمیر و انجامش بده(:
در واقع به نظر من قسمت 25 و 26 ام این سفر که زیبایی بی نظیر ابشار نیاگارا رو نشون میداد واقعا قشنگ بود و من به معنی واقعی کلمه چشمام به لب تاب دوخته شده بود چون خیلی زیبا و فوق العاده عظمت و شکوه خداوند رو نشون میداد. مثل یه نقاشی خیلی زیبا بود دقیقا مثل اون نقاشی زیبای اون هنرمند.مخصوصا اون بخار ها اون جریان وسیع اب که از بالا به پایین می اومد آبی که به صخره و سنگ ها میخورد. اون حجم وسیع اب که به سنگ ها میخورد رو در هیچ ابشاری ندیده بودم تا الان و حتی اون پل که اصلا منظره رو خیلی خیلی زیباتر کرده بود و اون سرسبزی کنار ابشار. من بعد از دیدن اون فایلها با خودم عهد بستم که حتما باید اون ابشار رو از نزدیک ببینم و میدونم که این اتفاق خواهد افتاد.
باز هم ممنون از استاد عزیزم و خانم شایسته که خیلی زحمت میکشند
ایشالا موفقیت های بیشتر و همچنین زیبایی های بیشتر.
حمد و سپاس مخصوص خدایی است که فرمانروای جهانیان است
سلام بر استاد بزرگوارم و خانم شایسته عزیز و همه دوستانم
تمام قسمت های سفرنامه برایم زیبا و دوست داشتنی بودن
اما امشب وقتی به خاطر یه موضوعی دلم گرفته بود و از خدا هدایت خواستم، قران رو باز کردم آیه زیر از سوره قصص آمد:
{وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ}
{و به مادر موسی وحی کردیم که طفل ات را شیر ده و چون بر او ترسان شوی به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش که ما او را به تو باز آوریم و هم از پیغمبران مرسلش گردانیم.}
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد، خدا دیگه چه جوری باید بگه بابا، رها کن…………… بذار به عهده من…………… تو که میبینی نمی تونی و دلت گرفته پس رهاش کن…………. نچسب به علف های کنار رودخونه…………. بذارش توی سبد و به جریان آب بسپارش، جاری باش من می برمت و می رسونمت به همون چیزی که می خواهی
باز دلم آروم نبود، رفتم سراغ پیام های تلگرامم
یه پیامی توی یکی از کانال هایی که عضو هستم آمده بود در مورد سوره مریم
اونجایی که مریم (س) دلشکسته بود و به خدا میگه کاش من مرده بودم و این وضع را نمی دیدم. خدا بهش میگه: “لا تحزن”، غمگین نباش بنده من نگاه کن ببین زیر پای تو چشمه آبی از دل زمین جوشیده. از خرماهای این درخت نخل بخور. وقتی به شهر رفتی به همه بگو من به اذن خدا روزه سکوت گرفتم و این طفل من پاسخ شما را می دهد.
ناخودآگاه اشک من سرازیر شد، خدا داره میگه، تو اصلا نمیخواد کاری بکنی، سکوت کن، رها کن، نگران نباش، من هستم.
مگه حضرت مریم (س) کاری کرد؟!!!!!!!!!!!!!!!!
ایشون فقط ایمان داشت و دل به خدا سپرد، سکوت کرد. همه کارها رو خدا براش انجام داد
ای خدااااااااااااااااااااااااااا شکرت
نمیدونم چرا ولی دلم گفت بیام واینا رو بنویسم. ننوشتم برای اینکه در مسابقه برنده بشم. نوشتم چون دلم گفت بنویس.
خانم شایسته مهربان، استاد عزیزم
تمام قسمت های سفرنامه و دوره فوق العاده دوازده قدم که شما میگید “رها باش”، “آزاد باش”، نچسب به علف های کنار رودخانه، بذار جریان ببردت.
این جمله ساده شما همه چیزه، به خدا همه چیزههههههههههههههههههههههههههههههه…… گرفتاری خیلی از ماها همینه و این چسبیدن به خواسته به خاطر عدم اعتماد حقیقی به خداست.
این جلمه شما یعنی توکل، این جلمه یعنی ایمان واقعی به نصرت الهی، این جمله یعنی ایمان به “ایاک نعبد و ایاک نستعین”، این جمله یعنی یقین واقعی به خدا، این جمله مفهوم واقعی راضی بودن به رضای خداست
آخه کسی که به خدا و نصرت الهی و غیب ایمان نداشته باشه چطوره میتونه خواسته ی دلش رو رها کنه؟؟؟؟؟؟
آخه کسی که توکل نداشته باشه چطور میتونه آزاد باشه و نچسبه به خواسته اش؟؟؟؟؟؟؟؟
آخه کسی که به “من حیث لایحتسب” خدا ایمان حقیقی نداشته باشه، چطور بتونه آرامش رو درک کنه؟؟؟؟؟؟؟؟
ممنونم از شما بزرگواران که با زبان ساده و با اتفاقات ساده و دوست داشتنی در آبشار نیاگارا، در قایق سواری در رودخانه، در تمام اتفاقات ساده زندگی تون مفهوم واقعی رها بودن و توکل و هدایت خواستن از خداوند را نشون می دید. به خدا ساده تر و قشنگ تر از این نمیشه نشون داد.
استاد الان می فهمم وقتی شما در دوره ها به ما میگید که خدا به شکل کاملا ساده و طبیعی هدایتتون میکنه، یعنی چی
الان می فهمم وقتی میگید تو با خودت در صلح باش همه چیز خود به خود درست میشه، نگران نباش و روی خودت کار کن، یعنی چی
مرسی که وقت گذاشتید و خوندید
امیدوارم این آیات قران همون طوری که باعث هدایت و آرامش این لحظه من شده برای خانواده بزرگ عباس منش هم مفید باشه
در پناه خدای بزرگ باشید