سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۵ - صفحه 15 (به ترتیب امتیاز)

408 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Ramin گفته:
    مدت عضویت: 3325 روز

    وای بازم خانم شایسته احساسات منو جریحه دار کردی . عاااااااااالی ، موزیک عالی . هنوز فایل رو ندیدم فقط صوتیشو گوش دادم . سپاسگزارم اول از شما و بعد از کائنات بخاطر قرار دادن شما به عنوان دست خدا . این دستان خدا چه می کنه!!!

    سپاسگزارم، سپاسگزارم، سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    امید حقی گفته:
    مدت عضویت: 2436 روز

    استاد عزیز ممنون بخاطر دیدگاه واضحی که به من دادی.

    من یه هفته تصمیم قطعی گرفتم با تمام تمرکزم رو خودم کار کنم و در این چند روز به شکل های مختلف دارم هدایت و راهنمای میشم مثل همین فایل و از نظر احساسی و افکار خیلی بهتر شدم حتی دنیای بیرونم هم تغییراتی کرده بدون زور خاصی از طرف خودم.

    از قدرت برتر میخوام تا تمام دوستانم در این سایت و مردمان جهان جوری هدایت بشن که بتونند رو احساسشون و ذهنشون کنترل داشته باشند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    محمد اسماعیل یزدان پناه گفته:
    مدت عضویت: 2308 روز

    سلام وسپاس فراوان بابت این فایل که مثل همیشه عای والهی هست والهاماتی فوق العاده است از طرف خداوند که من را برنامه ریزی میکنه و در صلح وارامش قرارم داده وجالب به نکته های بسیار ظریف اما کاملا موثر اشاره کردید که فکر من را ازاد میکنه از هر محدودیتی و قدرت فکرم را برروی خواسته هایم قرار میده بخودم که نگاه کردم همون یک مقدار کم هم که درگیر این موارد بودم باعث شد تا با صلابت و با قدرت فکرم را تغییر بدم وقدرت عمل را در دست بگیرم وچقدر این باور ازادی دیدگاه ارامش بخش هست و برای من مانند وحی منزلی عمل کرد وباوجودم در هماهنگی کامل قرار گرفت خداوند را شاکرم بابت این اتفاقات عالی ومنتظر هدایت بعدی خداوند هستم خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    بهروز گفته:
    مدت عضویت: 2430 روز

    استاد عزیزم سلام

    امروز و این لحظه و ۴ساعت بعد از دیدن این فایلتون،انگار که آدمی دیگه هستم.

    در حین دیدن فایلتون اتفاقی برام افتاد و مکالمه ای با دوستی داشتم که اگر اون بهروز قبل بودم مطمئنم تا یک ماه افسرده و غمگین می موندم و صدتا اتفاق بدتر سراغم میومد.

    اعتراف میکنم که حال کنونی ام خیلی خوب نیست ولی آرامشی را درونم حس میکنم که قبلا تجربه نکردم.

    داخل مغازه در حال دیدن فایلتون بودم و غرق در شما بودم.

    چقدر خودمو،،،خود خودمو میگم نه خودی که دیگران دیدن و میشناسند!!!

    چقدر خودمو شبیه شما میدونم

    آره من هم هیچوقت نتونستم بین انسانها فرقی ببینم

    در حالی که شهر من پر از اقوام مختلف هست

    ولی سنگینی یه حرفتون روی قلبم هست و تپش قلبمو کند کرده

    من که خودمو شبیه شما میدونم پس چرا هنوز اینجا هستم.چرا هنوز محیطم عوض نشده.

    یعنی توهمه؟؟؟!!!!!

    دیدید وقتی یه آهنگ را گوش میدید،اکثر مواقع باهاش همنوا میشید و شعرشو چنان زمزمه میکنید که انگار شاعرش خودتونید؟؟؟

    ولی تا آهنگ قطع میشه،شما هم استپ میشید

    حرف های شما عزیز دلم،استاد نازنینم هم همینطوره.اونقدر روح نواز هست که انگار از خودمون هست و از جان خودمون نشأت گرفته.

    پاشنه آشیل و گره کار ما که نتیجه نمیگیریم یا نتایجمون کوچک هست همینجاست،

    (((((فراموشی)))))

    تا از تبلتم جدا میشم و از درس شما پا میشم خودمو داخل محیطی میبینم که ۳۸ سال هست که مثل پیله دور خودم پیچیدم

    قلبم میگیره

    تو فکر میرم

    دوست دارم این پیله را بشکافم ،نه اینطورا!!!!

    بترکونمش

    منفجرش کنم مثل یه army

    که دیگه اثری ازش نمونه

    این پیله ی آهنی که با ذهنم دوره خودم تنیدم

    دیگه تنگه برام،نفس گیر

    باید فراموشی را بذارم کنار

    اوضاع داغون ولی شیرینی را دارم میگذرونم،پیله آهنین را با زحمت زیاد و با زخم های فراوون شکاف دادم.

    ولی استاد گلم،عزیز دلم

    هنوز جرأت ندارم پامو بیرون بذارم

    برا همینه میخوام منفجرش کنم،تا پلی برای برگشت نباشه

    دیگه فکر میکنم کافیه از شکاف پیله ام نور زیبای خورشید را تماشا کردن

    هر شب وقت خوابم و در رویام دستم را از این شکاف بطرف شما میگیرم و پیوستن به شما را فریاد میزنم

    پیوستن و غرق شدن در باورهای زیبا،ناب و خالصتون

    دلم برای خدا ؟

    نه

    برای خودم تنگ شده

    …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اعظم عبداللهی گفته:
    مدت عضویت: 3300 روز

    با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوست داشتنی

    صحبتهایتان روی من خیلی اثر گذاشت اینکه سعی نکنیم دیگران را مثل خودمان کنیم با توجه به اینکه در خانواده مذهبی بزرگ شدم و دیدم نسبت به پوشش های دیگر متفاوت هست البته چند وقتی است که بهتر شده ولی باید بیشتر روش کار کنم.

    چقدر ثروت و نعمت فراوان هست کارخانه پنیر سازی پنیر فراوان?

    و آمیش ها که از هیچ کس و حتی از دولت توقع کمک ندارند به راحتی پولسازی میکنند و ثروت میسازند مثل همین کارخانه پنیر سازی، رستوران، فروشگاهها، صنایع دستی و..

    این نشان میدهد که در هر مکان و شرایطی میتوان پولدار شد و به زندگی دلخواه رسید.

    عزت نفس آمیش ها ستودنی است با اینکه از نظر پوشش و ظاهر زندگی با دیگر افراد جامعه متفاوت هستند اما با اعتماد به نفس بالا در میان مردم به راحتی رفت و آمد میکنند و هیچ توجهی به نظر دیگران در مورد خودشان ندارند.

    عاشقتونم…

    همیشه شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    فریبا : ) گفته:
    مدت عضویت: 2713 روز

    سلام آقای عباسمنش عزیز

    به یزدان اگر ما خرد داشتیم

    کجا این سرانجام بد داشتیم

    اوایل فایل حرفهای جالبی زدید؛ مثل همیشه نبودید اما واقعا گل گفتید:

    نشتی انرژی

    بابا گوسفند نباشیم

    و یک سوال عالی که گفتید از خودمون بپرسیم این بود که بابا من تا حالا واسه زندگی خودم چیکار کردم

    استاد عزیزم ببخشید بر دوستانی که قربانی باورهای غلط هستند که من هم باورهای غلط زیاد دارم و این بخاطر ورودیهامون بوده و واقعا قابل ترحم هست همچین ذهنیتی

    من خیلی از بهترین درسهارو از شما وقتی آموختم که کنار دریا شاد بودید و لباس نداشتید و بقدری بخود شما ایمان داشتم که هر کدوم از اساتید قبلیم اگه بودن ذهنم بخاطر باورهای غلط و تعصبات اذیتم میکرد، اما با دیدن شما هیچ حرفی نزد این ذهن نجواگرم….

    و بقول شما نتایج زندگی ما بهتررررررین شاهد برای این هستند که آیا باورهامون درست بودن یا غلط

    حدود ۷ سال پیش اواخر دوران دانشجوییم یک فیلمی با دوستان تو خوابگاه دیدیم بنام never let me go

    یک فیلم فوق العاده بود از تاثیر باورها در زندگی ما

    استاد عزیزم وقتی فیلم تموم شد من و دوستانم همگی بهم نگاه کردیم و گفتیم یعنی ممکنه ماهم شستشوی مغزی شده باشیم????

    بعد ذهنمون جوابی نداد اما فکرمونو مشغول کرد

    داستان این فیلم در مورد یک پرورشگاهی که این باور رو به بچه هاش القا کردند بعد یک سنی بمرور تک تک اعضای بدنشون رو درمیارند و به افراد دیگه میدن و بعد ی مدت اونها میمیرند

    و جالب اینکه براحتی با این مسئله کنار اومده بودند

    دوستانی که علاقمند به فیلم هستند این فیلم رو حتما نگاه کنند

    تا این حد باورا فلج کننده هستند که افراد مرگ این شکلی را میپذیرند بدون هیچچچ اعتراضی….

    خدارو بسیار سپاس گزارم در مدار استادی قرار گرفتم که زندگی توام با آرامش و شادی حقیقی رو میتونم تجربه کنم

    ??????

    از یک فروشگاه پرز پنیر خیلی لذت بردم، خدایا شکرت بخاطر این همه فراوانی

    از ساختمونش

    از گلهاش

    از کودک درون استاد و بیان احساسش

    ازین سطل چوبی روی کول مجسمه که حس خوبی بهم داد

    از تمیزی و انرژی عالی چهره و رفتار شما استاد عزیزم

    خانم شایسته رو که سعادت نداریم ببینیم?

    استاد من عااااشق آمریکا شدم و منم مثل شما تصویرای بدی ازش هیچ وقت نداشتم

    بیشتر خنثی بودم مثل بقیه کشورا

    اما آمریکا واقعا زیباست و دل انگیز

    سپاس گزارم از خانم شایسته عزیز بخاطر ضبط این فیلم هااااا

    دوستتون دارم????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمد امین گفته:
    مدت عضویت: 2545 روز

    با سلام به استاد عزیز

    گوگل بحث سیاسی را در فضای کار ممنوع کرده است – به هر چیزی توجه کنی داری اون رو وارد زندگیت میکنی – اگر رنگ صورتی رو دوست نداری بهش فکر نکن در مورد صحبت نکن – اگر به چیزی که نیمخوای توجه کنی داری اون رو هدایت میکنی به زندگیت میگی اخ جون بیشتر میخوام –

    من هنوز دارم روی باورهای اشتباه مذهبی کار میکنم و دارم این منبع الودگی رو پاک میکنم از وجود خودم پاک میکنم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مهران دوستی گفته:
    مدت عضویت: 2253 روز

    سلام.استاد عززززیزم این فایل فوق العاااااده بود.

    تو حس و حال الانم، واقعاً دارم با تک تک سلولهای وجودم خدا رو شکر میکنم.هدایت خدا رو شکر میکنم.رحیم بودنش رو میپرستم.اشک میریزم و بخاطر وهاب بودنش سجده میکنم…نمیدونم چجوری بگم واقعاً…

    خدا رو شکر میکنم که هدایتم کرد به مسیری که آگاه بشم و ایمان بیارم.اگه داشتن سلامتی، روابط عاشقانه،ثروت و معنویت رو اسمشو بزاریم خوشبختی، نقطه شروع تغییرات بنیادی من جایی بود که با تمام وجودم این خوشبختی رو خواستم و به معنای واقعی تشنه این خوشبختی شدم.باور کنید بعد از اون، همه چیز خودش داره اتفاق میفته و من فقطط دارم لذت میبرم.انگار همه چیزایی که این خوشبختی رو زیادترش میکنن مثل قطعات پازل دارن کنار همدیگه چیده میشن…و از بی نهایت طریق هم دارن چیده میشن.آگاهی های بینظیر استاد، بخش خیلی مهمی از این پازل رو داره کامل میکنه اما فقط این نیست.به خدا زمین و آسمون دست به دست هم دادن که پازل منو به بهترین شکل کاملش کنن…آدمها، اتفاقات، حرفها، نوشته ها،درختها و… و مهمتر از همه اینها…خدایی که در درون من قرار داره.خدایی که روز به روز دارم واضحتر الهاماتش رو میشنوم و ایمان دارم که این جنس از هدایت رو هیییچ کدوم از عوامل بیرونی نمیتونن برای من ایجاد کنن…الان میفهمم که چجوری استاد بدون هیچ راهنمایی به اینجا رسیده…الان میفهمم که جواب تمااااام سوالات و تشنگی های ما در درون خودمونه و اکثر آدمها پیداش نمیکنن چون دارن بیرون از خودشون دنبالش میگردن.فقططط باید بخایم که حرفاشو بشنویم،فقط باید با بیرون ریختن آشغالها از ذهنمون، با نشنیدن نجواهای بیهوده خودآگاهمون و دیگران، بهش اجازه حرف زدن و هدایت رو بدیم و اگه اینکار رو انجام بدیم و به اندازه ای که درست انجامش میدیم…هدایت میشیم و میتونیم هرررچیزی رو که میخایم خلق کنیم…قدرت خدای ما بی انتهاس.فراتر از حد تصور ماست.اون عاشقانه دوس داره که ما از نعمت هاش بیشترین استفاده رو ببریم.اون هر لحظه داره ما رو هل میده که بهتر و کاملتر بشیم.اون خدایی رو خیییییلی خوب بلده…اما انسانهای خیلی خیلی کمی ازش استفاده میبرن چون هنوز به مرحله خواستن نرسیدن…

    آخ که چقدرررررر حرف داره برا گفتن این خدا، متحیرم از نتیجه گیریهای که در وجودم میکنه و هدایتشو به بهترین شکل تقدیمم میکنه.

    تو فیلم جنگجوی درون (یا جنگجوی صلح جو) یه دیالوگ خیلی کلیدی داره که میگه : امکان نداره اتفاقی نیفته،هیچ لحظه ای عادی نیست…واقعاً اگه به اصل خودمون برگردیم ثانیه به ثانیه زندگی لذت بخش و زیباس…

    از خدا تشکر میکنم که استاد عباس منش رو به شکل یکی از دستهای خودش به زندگی من فرستاد تا کمکم کنه بخش زیادی از پازلم رو حل کنم و به حقیقت قوانین جهان پی ببرم…

    استاد اون وسطای پازل من یه قطعه گمشده بود، یه قطعه ای که بخاطر نبودنش، جهان منو به شرایط و موقعیت مکانی که دوس دارم داخلش باشم نمیبرد و امشب اون قطعه رو به من هدیه دادین.به من یاد دادین که لازم نیست آدمهای زیادی که دور و ورت هستن و دارن در خلاف جهت قانون حرکت میکنن رو قضاوت کنی، بخای کمکشون کنی و راهو بهشون نشون بدی یا حتی ظریف تر از این موضوع، بخای در موردشون فکر کنی و براشون انرژی بذاری…راست میگید، خیلی از ما بخش زیادی از انرژی مون داره واسه این موضوع هدر میره،انرژی که اگه صرف خودمون کنیم باعث میشه با نتایج بزرگی که میگیریم حتی باعث الهام و انگیزه همون آدمها هم بشیم…امشب با خودم عهد کردم که از این لحظه نه کسی رو قضاوت کنم و نه قضاوت کسی برام اهمیت داشته باشه.امیدوارم بتونم تو این راه محکم و ثابت قدم باشم.

    باز هم ممنونم ازتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 2808 روز

    سلام استاد عزیز

    راجب این فایلتون دوتا خاطره جالب دارم یکیش مربوط به دوتا پست ایستاگرام و یکی هم مربوط به دوران راهنماییم هست .

    بعد از اینکه پست غروب و کنار دریاتون رو دیدم خیلی لذت بردم مخصوصا پست غروب رو چندین بار دیدم و داشتم فکر میکردم ما از لنز دوربین انقدر داریم لذت میبریم ببین استاد و خانوادش که با لنز چشماشون و با احساسهاشون این مناظر رو میبین و حس میکنن چقدر درصد لذتشون بالاتر هست و زیبایی خالق رو بیشتر حس میکنن بعدش فایل کنار دریاتون رو دیدم و کامنتها رو خوندم جدی جدی استاد من هم بعضی از کامنتها رو درک نمیکردم و برام عجیب بود بگذریم شب شد و خواهرم اومد خونه اون از دوره هاتون استفاده نمیکنه فقط تو اینستا گرام شما رو دنبال میکنه نشسته بودیم یهو بهش گفتم دیدی استاد عباسمنش رو نذاشت حرفم تموم بشه سریع گفت اره دیدی لباس تنش نبود ، من و میگی شوک شدم?? من میخواستم راجب غروب زیبا صحبت کنم اون سریع راجب اون یکی پستتون حرف زد بعد برام جالب شد من کامنتها رو میخوندم انقدر تعجب میکردم خواهر خودم هم که انگار مثل اونها فکر میکرد. ازش پرسیدم واقعا به نظر تو عجیب بود ؟؟؟ گفت خوب اره

    ازش پرسیدم چیش به نظرت انقدر عجیب اومد ???چون واقعا من نسبت به این قضیه خنثی هستم هیچ نظر خاصی ندارم وقتی نظرش رو برام توضیح داد متوجه شدم که اون روی کلمه استاد گیر داره نه روی اساس لباس نداشتن تو ذهن اون استاد همیشه با کت و شلوار تعریف شده .

    و خاطره دومم مربوط به دوران راهنماییم هست یه دوست خیلی صمیمی داشتم که بهائی بود مامانم نمی گفت باهاش دوست نباش فقط تاکید داشت که خونشون رفتم چیزی نخورم ولی من نمیتونستم وقتی مامان دوستم با عشق و علاقه برامون غذا درست میکرد نخورم همیشه هر چی مامانش برای پذیرایی میاورد میخوردم ولی توی خونه راجبش حرف نمیزدم یه روز تو مدرسه زنگ ورزش یکی از بچه ها من رو کشید کناری و راجب دین بهاییت و نوع ارتباطاتشون یک سری چیزها گفت که من مخم سوت کشید یعنی حالم خراب شد و اون هم توصیه بسیار جدی کرد که با دوستم قطع رابطه کنم همه دوستم رو تحریم کرده بودن فقط من باهاش بودم که میخواستن من رو هم ازش بگیرن که البته برای یکی دو ساعتی هم موفق بودن . من یهو از دوستم فاصله گرفتم و رفتم تو ذهنم و درگیریها و گفتگوها شروع شد یعنی شروع کردم به فکر کردن راجب حرفهای اونها و واقعیتی که از زندگی دوستم دیده بودم و بارها در کنار خانوادشون بودم و روابطشون رو از نزدیک دیده بودم یکی دو ساعتی تو ذهنم کلنجار رفتم و بعد به این نتیجه رسیدم که حرفهایی که میزنن چرت هست و به انچه که من با چشمانم دیدم و به احساسی که وقتی در کنار اونها بودم و بسیار عالی بود اعتماد کردم و برگشتم سمت دوستم و بخاطر تغییر رفتار یکی دو ساعته ام ازش عذر خواهی کردم من رفتاری از اونها ندیده بودم که ازاری به من رسونده باشه و حتی ما اصلا راجب دینهامون باهم حرف نمیزدیم نه من میخواستم درستی دینی رو که خودم شناخت درستی ازش نداشتم و فقط به اسم مسلمون بودم رو به اون ثابت کنم نه اون میخواست بگه دینشون اونطوری که اونها میگن بد نیست بخاطر همین سالها باهم دوست بودیم . ???استاد یکی از ارزشهای زندگی من آزادی هستش امیدوارم خداوند من رو به سمتی هدایت بکنه که بتونم این رو بیشتر لمس کنم . خیلی دوستتون دارم همیشه شاد باشید???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    نعمت اله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2654 روز

    همیشه باید از آنجایی که هستیم شروع به لذت بردن و تغییر خودمان و زندگیمان بکنیم

    مثلا ریز بین تر باشیم و نعمت ها و زیبایی های جهان را در همان جایی که هستیم ببینیم

    مثلا اگر می خواهیم سفر به جاهای زیبا داشته باشیم اول بیاییم همون پارک های زیبای شهرمون را یکی یکی بریم، ببینیم، زیبایی هایش را تحسین کنیم تا جهان ما را به جاهای زیبای بزرگتری هدایت کند، اصلا اصل هدایت همین است.

    اگر ما تغییر کنیم لاجرم دنیای ما هم تغییر خواهد کرد

    انرژی مهمترین و بزرگترین چیزی است که در جهان وظیفه داریم از راههای مختلفی به آن برسیم و ازش لذت ببریم و به دیگران هم ببخشیم حالا این راه های بی نهایتی دارد و از آن طرف هم نشتی خیلی مهمه و باید سوراخ ها را بگیریم تا بیخودی هدر نره چون انرژی مقدس است و نباید هرجایی صرف بشه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: