سفر به دور آمریکا | قسمت ۴۷ - صفحه 10

300 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مجید صابری نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2131 روز

    سلام به دوستان هم فرکانسی عزیزم

    امروز که روی کلمه مرا به سوی نشانه امروزم هدایت کن زدم منو به اینجا آورد و یه درس خوبی رو بهم داد .وقتی اول فیلم استاد عباسمنش گیتارو دستش گرفت و خواستن که بزنند کاملا مشخص بود که مبتدی هستند و اگر بخواند که کار کنند روی این بخش باید تمرین زیادی رو خودشون داشته باشند که بتونندسازی که میزنند در دل مردم بشینه و تاثیرگذار باشه.و وقتی خانم شایسته عزیز بعدش از کنسرت فیلم گرفتند و اون دو آقا شروع به اجرا کردند در همون لحظه اول شیفتشون شدم و خیلی روم تاثیر گذاشت و دوست داشتم تا ابد بخونند..چرا؟ چون تکاملشونو عشقشونو دنبال کرده بودند و نتیجه کسی که داشت ادا در میاورد و کسی که خودش بود کاملا حس میشد.:)بعد به خودم گفتم تو همه چیز با این اتفاق روبرو میشیم.مثلا اومدم خودمو با استاد عباسمنش مقایسه کردم دیدم حرف زدن من در مورد قانون مثل همین فیلمه وقتی من در شروع که تکاملمو طی نکردم حرف میزنمتاثیری نداره ولی وقتی استاد حرف میزنه آدم کاملا احساس میکنه که کلامش حقه.چون مثل همون خواننده ایمان داشته و مثل اون تکاملشو طی کرده و مثل او تاثیر گذاره. من نتیجه گرفتم تمام تلاشم این باشه که ابتدا تمام تمرکزمو فقط رو خودم داشته باشم که تکامل قانون رو به خوبی طی کنم چون صد در صد مثل همه چیز نیاز به تمرین داره تا به نتیجه خوب برسه.

    یا حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3391 روز

    سلام

    نمی دانم خدا چیست کیست ولی اعتماد صد در صد به آن دارم ؛ دیروز تا حالاعجیب توی فکراین بودم که باید یک ساز را یاد بگیرم و داشتم خوب فکر میکردم که چی را دوست دارم و باید چه کار کنم که خداوند امروز را نشانه ام کرد؛ خدایا شکرت ؛ از این خدای به این باهوشی به این خلاقیت چه چیزی دیگر را باید خواست که فکر کنیم که نمی شود مگر اصلا نشدنی هم در کار است .

    همه جا زیبایی همه جا قانون و با صحبتهای شما هم بیشتر برایم نمود پیدا می کندو هر چیزی را که می بینم در طبیعت است در آب در جنگلها وووو بی خود نیست که یک جا خواندم که رنگ طبیعت لباس بپوشید و از آن لذت ببرید و بزارید همه جا طبیعت را حس کنید حتی اگر از دیدنش دور هستید. که البته همه جا هست مثل همین نفسی که داریم می کشیم مثل اکسیژن هوا که نادیدنی و بهترین است .

    موسیقی را من عاشقشم اصلا کسانی که هنری هستند در حال و هوای خاصی هستند در اصول خودشان هستند و از دیدن و کار کردن با آنها لذت می برم ؛ خدارا شکر در کارم موسیقی هست و همیشه جلوی افکار منفی ام را میگیرد و یا اینکه افکار منفی را از دیگران دریافت کنم.

    هنرهایی مثل نقاشی موسیقی نویسندگی را بسیار دوست دارم حال و هوای خاصی را دارد .

    تشکر از خانم شایسته عزیزم و استاد گرامی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    امیر تهرانی گفته:
    مدت عضویت: 3299 روز

    نشانه های زیادی در زندگی ام هستند برای تغییر .

    و باید تغییراتی عظیم را در زندگیم ایجاد کنم.

    در روابط در سلامتی در ثروت در یادگیری و…

    مهمترین بخش ان تغییر ورودی های ذهنم است که باید انهارا دوباره مثبت کنم.

    کنترل ذهن و قدرتمند ساختن ان بر همه چیز مقدم است.

    هر روز باید فعالیت هایم روزم را تحلیل کنم و انهارا بهبود ببخشم.

    خیلی بیش از پیش باید حواسم به ورودی های ذهنم باشد.

    و برای این تغییرات عظیم نیاز به تعهدی غیر قابل مذاکره است.

    تعهدی که می گوید یا تغییر میکنم و یا می میرم.

    تعهدی که اگر اسلحه روی سرم بود باز هم به ان پایبند خواهم بود.

    همه جا بوی تغییر می دهد. همه چیز کنترل ذهن است.

    اولین نکته ی مثبت مربوط به این برج های زیبا و البته بلند و با کیفیت هستند.

    خدا میداند که اینها مال چه کسانی هستند.

    نکته ی بعدی طبیعت امریکاست که بسیار غنی و زیباست.

    و این پیام از در صلح بودن را می دهد که این تکنولوژی در کنار طبیعت است.

    خدایاصد هزار مرتبه شکرت بابت امروز.

    نکته ی مثبت بعدی مهارت خانم شایسته است که جای تحسین داره.

    باید خودم باشم . و در این مسیر دنبال عشقم بروم و بر ترسهایم غلبه کنم.

    در این مسیر تنها من هستم و خداوند و هیچ کس وجود ندارد که بخواهد نظری بدهد یا به من کمک کند یا ضربه ای بزند.

    خدایا شکرت که با این سفرنامه زندگی در امریکا رو بهمون یاد میدی و اشنامون می کنی.

    نکته ی مثبت بعدی اون اب رودخونه است که موج هاش منو یاد قانون میندازه.

    اون کسی که شیشه ها رو تمیز میکرد خیلی برام جالب بود.

    دوست دارم یه بار این کارو امتحان کنم تا ارتفاع زیاد برام عادی بشه و ترسم کمتر بشه.

    چقدر این لوازم توی موزه برام عجیب و جالب بودن.

    سعی کردن عجیب جلوه بدن. نکته ی زیبای بعدی این فضای کنسرت هست که اماده شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    نگین گفته:
    مدت عضویت: 2455 روز

    سلام استاد و خانم شایسته ی عزیز..

    چه حس خوبی داشت این قسمت..

    خانم شایسته واقعا تبریک میگم،تکامل رو توی فیلم برداری شما از ابتدای سفرنامه تا الان به طور واضح میشه دید..عااالیه

    داشتم فکر میکردم اون دوتا خواننده چقدر خودشون بودن..چه لباس های ساده و زیبایی..

    چه صداهای قشنگییی..

    چه زبانِ زیبایی..

    چه آرامشی..

    خدای من خالق اینهمه ظرافت و قشنگیه?

    چه رودخونه ای..آب…یکی از بهترین نعمت های خداست..درش عظمت خدامو میتونم ببینم..

    الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3391 روز

    سلام

    ساز زندگیتان همیشه کوک باشد

    مرسی از این حس خوبتون که انگار نوری از جنس امید است

    با دلی غرق در شادی و قلبی سرشار از آرامش

    همیشه با انرژی و موفق باشید

    سرگذشت زندگیتان درسهای زیادی برایم دارد

    بهترین داستان زندگی را برایتان آرزومندم

    اینکه به دیگران به شکلی جدید و جالب به هدفتان که لذت است می رسید ؛ شادم .

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3860 روز

    یک سلام گرم تابستانه، سلام سلامممم سلااااممم

    میبینم که لباتونم خندونه، دلتونم که شاده

    خدارو مثل همیشههه شکررر و شکرررر

    سریع برم سر اصل مطلب که اصله!

    توحید عملی ایده ی جدید:

    قسمت سوم | PART ?3

    تو قسمت قبل یک جایی گفتم که: یادته استاد ( مریم جان ) منو یاد چه گذشته ای چه دورانی انداختی

    زمانی که بسکتبال و جاستین بیبر و گیتار شده بودند دنیای زیبای نوجوانی من

    وای خدای من، خب میدونی چه اتفاقی افتاد؟! لحظه های بعد

    اوووم، همون روز که کافه بودم تقریبا بعد از 20 ساعت از ارسال فرکانسی مشخص با احساس خودش که یک احساس عالی، بود واقعیتش بعد از کلمه ی عالی دنبال کلمه ای بودم که اون احساس عجیب! را بیانش کنم اما خب خدای درونم ( که عاشقشممم ) چیزی که باید توسط من را بگه میگه پس حتما اینم جز همون فرع هاست که لازم نیست بدونم.

    اوکی!

    اتفاقی که افتاد این بود! یک شاه پسر که 8 سالش بود و بسیار خوشگل، موهای رنگ زرد و کوتاه شده و با پوستی سفید و خوش عطر و یک لب خندون و یک حس + لیاقت و ارزشمندی + جلوی من با بابای خوشتیپ ترش ظاهر شد

    چه لباسی پوشیده بود؟

    یک تی شرت بزرگ و با طراحی استثنایی هنرمندانه سفید و پایینش چهارخونه ی زرد و سیاه و هارمونی عالیی با شلوار و کفشش داشت

    اما چی نوشته بود روی جلو و پشت پیراهن؟

    هه، دقیقا دقیقا خودشه

    bieber

    و یک ور دیگه اش

    البوم معروف و #هدف دارش به اسم، Purpose

    و چند ساعت قبل یا بعدش یادم نمیاد، چی را شنیدم؟

    بارها و بارها اسم بسکتبال

    یک سوال پیش میاد؟ محمد؟ جانم آقا

    چرا تا قبل از #توجه کردن به این بازی و مرور خاطراتت در اون دوران که این ورزش را دنبال میکردی اصنن انگار نه انگار چیزی به این اسم وجود داشت؟؟

    جوابش را میدونی: آره میدونم خدای درونم آره میدونم ذهن خلاقم

    امروز قبل از اینکه دوباره برم کافه، یک دفعه یاد یک چیزی افتادم یک آگاهی که ذهنم دستور مرور دوباره اش را داده بود

    تنها چیزی که یادم بود ازش: تلگرام | پیام های شخصی من | مراحل و دریافت

    رفتم به اینکه این پیام را پیدا کنم ولی چشم دلم به پیامی دیگه روشن شد! ” هدایت ”

    پیامی بود بسیار زیبا از دستی از دستان خدا به اسم آیدا جان نجفی که هرر وقتی یادمه به پیام های او خداوند یکتا هدایتم کرده، اون احساس ماجراجویی و کاراگاهی و حماسی من را فراتر از همیشه برده

    دوست دارم این پیام را با کمال میل دوباره بنویسم و بخوانم و بخوانم و بخوانم تا بیشتر درک کنم و سپس طی مسیر تکامل و موندن پای تعهدم از خدا بخوام که کمکم کنه و شجاعت و ایمان و اراده ی قوی تری بهم بده که بتونم در عمل هم مثل عمل کنم

    دوستان!!

    لقمه آماده است! یا بهتره بگم لقمه ها فقط باید خورد و لذت برد. شاید باورم نشه ولی محمد ( شما = اول شخص ) دقیقا همین سخت ترین مرحله است

    اینکه باور کنی همه چییی هستتت بخداااا هستت فقط نباید خودت با افکارت با باورهات با کانون توجه ات جلوی این نعمت های بیشمار و بی نهایت را بگیری. همین

    و زمان میخواد و بها میخواد و اینکارو انجام میدم و دارم انجام میدم به امید خدا

    هر روز کافیه یک وقت بذارم و بگم که همه چیز هست

    همه چیز برای موفقیت در هر کاری و ثروتمند شدن هم همینطور وجود داره درونِ من دررون توی مقدس

    JUST B E L I E V E IT and JUST DO STH

    قبل از اینکه پیام آیدا جان را بنویسم میخوام از چیزی بگم که امروز برای اولین باررر اونم در این کامنت و قسمت ارزشمند اتفاق افتاده!

    برای اینکه بدونید این اتفاق چیه میخوام یک قسمت از راهکارهای حل مسئله را که در جواب سوال

    ” چگونه رسالت شخصی خود را پیدا کنیم ” بود را بنویسم

    یک نفسسس عمیقققق

    یک لبخند

    یک خداروشکر بلند با تمام وجود ارزشمند

    +

    موضوع این است که ما به دنیا آمدیم تا جهان را تجربه کنیم …

    پس موضوعی بسیار عمیق تر از کشف علائق، وجود دارد و آن” حرکت برای امتحان ناشناخته ها” و ” مواجه شدن با چالش های جدید” است. زیرا #تجربه هر کدام از این ناشناخته ها، موجب کشف بخشِ دیگری از توانمندی ها و علائق مان می شود که از آن بی خبر بودیم و تازه با اطلاع از آن است که واضح تر می دانیم که اصلا چه می خواهیم! و قرار است چه تجربه ای برای خود بسازیم!

    این جهان مادی، فقط برای تجربه و امتحان توانایی مان و به یاد آوردن و کشف آنها ساخته شده. زیرا ما با توانایی های نامحدودی به دنیا آمده ایم اما تک تک این توانایی ها وقتی به خدمت مان در می آید که در دل ناشناخته ها حرکت می کنیم. ماجراهای جدید را امتحان می کنیم و سپس قدم به قدم هدایت می شویم.

    رسالت ما در هر لحظه کشف و درک بیشتر جهان و سیستمی مقرر بر آن است تا به کمک هماهنگی با آنها، از نعمت های بیشتری که به قول قرآن مسخر ما شده، بهره ببریم و این کار فقط با ورود به دل تجارب ناشناخته هایمان صورت می گیرد.

    رسالت ما در هر لحظه کشف بیشتر خودمان است. رسالت ما دریافت هدایت و الهاماتی است که در هر لحظه به شکل نشانه های مشخص به سمت مان می آید. رسالت ما تشخیص این نشانه ها و جدیت در عمل به آنهاست تا قدم به قدم هدایت شویم…

    رسالت هر کدام از ما در هر لحظه برداشتن قدمی است که در لحظه اکنون پیش روی مان قرار دارد.

    ممکن است پختن یک غذای جدید باشد، یا دوختن یک لباس به شیوه ای جدید یا کشیدن یک نقاشی یا تمرین شوت زدن به توپ به شیوه ای خاص یا کم کردن وزن یا تجربه یک شغل جدید یا ایجاد یک تغییر کوچک در کسب و کار کنونی یا داشتن سفری کوتاه، خواندن یک کتاب جدید، آموختن یک زبان جدید، مهاجرت به یک شهر یا کشور جدید، و یا مثل الان نوشتن و بازگو کردن این قسمت از راهکارها

    برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و ایمان مان را برای انجام کارهایی رشد می دهد که هیچ شناختی درباره شان نداریم

    زیرا برداشتن هر قدم اعتماد به نفس و باور ما را برای حل هر مسئله ای رشد می دهد که ممکن است در قدم های بعدی با آن مواجه شویم.

    برداشتن هر قدم ظرف وجودمان را برای دریافت قدم های بزرگتر و مهم تری آماده می سازد، توانایی حل مسائل را به ما می آموزد، ما را برای ورود به دل ترس ها و ناشناخته ها جسورتر می سازد و دامنه تجارب مان را گسترش می دهد.

    رسالت همه ما تجربه نعمت های متنوعی است که در این جهان آفریده شده. زندگی یک مسیر زیباست که به وسیله همین قدم ها باید طی شود و هر قدم ما را رشد می دهد و از ما انسان بهتر و شادتری می سازد.

    با برداشتن هر قدم در مسیر تجربه خودت و ناشناخته های زندگی ات، بخش تازه ای از توانایی های وجودت کشف می شود که تا قبل از آن هرگز فرصت ظهور نیافته بود. به همین دلیل، به محض برداشتن اولین قدم در مسیر تغییر، شخص دیگری با توانایی های دیگری می شوی، که متفاوت از آدم قبلی است.

    رسالت و هدفی که مدام به دنبالش هستی، از مسیر تجربه موقعیت ها، شرایط و کارهایی می گذرد که هر بار با دیدن یک نشانه شروع و به وسیله حرکت برای عمل به آن نشانه، ادامه می یابد.

    علاقه ای که به دنبالش هستی، در مسیر تجربه ناشناخته هایی کشف می شود که با آنها مواجه می شوی.

    ممکن است ایده ای به ذهنت برسد و انجامش دهی که دوستش داشته باشی و آن را به عنوان هدفت انتخاب کنی.

    لبخند و احساس پاک و مقدستان را احساس میکنم

    میدونم میدونید که دارم رسالتم را انجام میدم در این لحظه

    نشانه را سه روز قبل جدی گرفتم همون جا همون لحظه شروع کردم به اجرا و توحید عملی این ایده امروز بعد از 4 روز دیدم که خدا توسط بنده اش استاد جان برام مهر تاییدی گذاشته و فردا ( چند ثانیه بعد ) توسط همین دست یا دیگر دست های بینظیرش مهر تاییدی دیگه

    این اتفاق ” تجربه ی جدیدی ” هست که در حال بودن و احساس کردنشم با تمام وجودم

    اولین باریه که تو تاریکی مطلق بدون اینکه کیبوردم را نگاه کنم دارم تایپ میکنم وای خدای من واییی

    وای خدای من خدایااا شکرتتت میدونییی دارممم میبینم که دقیقا چطوری هر کلمه ” خلق ” میشه

    چطوری کلمات توسط تو خدای درونم ” معنا ” پیدا میکنند

    واقعا دارم مینویسم دارم خلق میکنم دستام، انگشتام دارن تکون میخورند دارم احساس میکنم خدا داره تکونشون میده و میبره به سمت حرف درست

    حالا فکرشو کن خلق هر انسان خلق من خلق شما

    خلق زمین و آسمان ها و کهکشان ها و ستاره ها و این جهان : آفرینش

    wOOOoooo

    حالا میدونم با این تجربه میخوام ادامه اش بدم چطور”

    وقتی متوجه شدم که قدمی که بهم گفته شد را دودوتا چهارتا نکردم و فاصله ی ایده تا عمل صفر بود! خودشه!

    باید همیشههه اینطور باشم

    +

    خب فکر میکنم زمانش رسیده که پیام آیدا را بنویسم:

    قانون چنتا کلمه کلیدی داره: انرژی، احساس، افکار، باورها، توجه و فرکانس

    ی بار کل قانون رو با هم مرور میکنیم:

    خدای مهربان یک انرژیه که کل جهان از اون آفریده شده، و در تمام جهان در حال حرکت و جریانه. حتی در درون بدن ما. هر چیزی درین جهان ی شکل و نمودی ازین انرژیه. خب سوال اینجاس این انرژی چطوری داره

    تغییر شکل میده و به چیزای مختلف تبدیل میشه؟ این انرژی با افکار و باورها و توجهات ما قالب میگیره و احساس ما باعث میشه این قالبهای انرژی به ماده تبدیل شه و در عالم فیزیکی نمود پیدا کنه و وارد زندگیمون بشه. پس آفرینش در احساس ما اتفاق میفته.

    میتونید کل جهان رو بصورت مدارهای تودر تو تصور کنید که افکار، باورهای غالب و توجهاتمون مارو در مداری قرار میدن که درون مدار ی سری شرایط و اتفاقات و ادمهایی مخصوص اون مدار هست و متناسب با افکار و باورها و توجهات ماست .

    از نظر علم فیزیک جهان مثل یک دستگاه ترجمه کننده فرکانسه که ازذهن ما فرکانسها رو دریافت میکنه و بعدش اون رو ترجمه میکنه و بصورت اتفاقات و شرایط و ادمها وارد زندگیمون میکنه. این فرکانسها

    از ذهن ما ب واسطه افکار و باورها و توجهاتمون به جهان ارسال میشه، و اون چیزی که این فرکانسها رو نشون میده احساس ما هست. ما از روی احساسمون میتونیم بفهمیم که در هر لحظه و در برخورد با هر موضوعی چه فرکانسی رو داریم به جهان ارسال میکنیم.

    خب پس الان متوجه این موضوع شدیم که در واقع

    احساسات ما خاالق زندگی ما هستن. خالق شرایط و اتفاقات و آدمهایی که وارد زندگی ما میشن، هستن. پس باید بریم سراغ احساس سازی. چیزی که منجر ب بوجود اومدن احساسات مختلف در ما میشه، افکار و باورها و توجهات ما هست. و ماباید شروع کنیم به

    کار کردن روی افکار و باورها و توجهاتمون تا احساسات سازنده ای بسازیم که منجر به آفرینش خواسته هامون بشه. که تو قسمتهای بعدی، بحث افکار و باور و توجه رو برای احساس سازی توضیح میدم. و الان بحث احساس آفرینش رو یکم بیشتر توضیح میدم.

    منظور از احساس، صرفا حال خوب و خنده و خوشگذرونی نیس. منظور احساسیه که از ساخت باورها ناشی میشه و سرشار از امید و ایمان و آرامش و شادی و عشق و ثروت و خوشبختیه. احساس خوب تک تک اینهاس.

    اینجا ی فرمولی ایجاد میشه با این عنوان که: احساس؟ = اتفاق ؟

    مثلا در مورد مسائل مالی فرمول اینجوری میشه: احساس ثروت = اتفاق ثروت

    احساس ما نشون میده که این انرژی چطوری داره شکل میگیره. وقتیم که با باورسازی یا توجه سازی به احساس آفرینش

    برسیم (به همون احساساتی که بالا نوشتم) قانون رهایی خوبخود اتفاق میفته. چون رهایی در واقع یعنی رها شدن از غم و نگرانی و استرس و ایمان داشتن به اینکه میشود، هست . ک همین موضوع باعث حضور در لحظه و لذت بردن از لحظه ب لحظه زندگیمون میشه.

    تمام تمرینات شکرگزاری و تجسم و نوشتن و تمرنیات دوره های مختلف از جمله روان شناسی ثروت ? اگر مارو به احساس خوب، احساس ارامش و شادی و ایمان میرسونن، اگر مارو به احساس ثروووووووووت میرسونن، به احساس داشتن و اومدن و بیشتر شدنش میرسونن، یعنی داریم راهو درست میریم. والا تکرار باور یا تمرینی که به ما احساس خوبی نده سرکارمون گذاشته.

    و یه نکته مهم اگر به قانون ایمان داشته باشیم؛ میدونیم که با تکرار باورها، الگویابی و سرچ ثروت و انجام تمرینات دیگه، این انرژی داره بصورت خواسته هامون شکل میگیره و همین کافیه برای اینکه به احساس آفرینش برسیم. چون با اینکارها داریم فرکانس میفرستیم و میافرینیم. اگر به ایمان به این موضوع برسیم، مطمئنا به این احساس آفرینش هم میرسیم.

    قسمت اول: افکار

    افکار ما به ?دسته تقسیم میشوند: ?.افکار صوتی یا گفتگوهای درونی، ?.افکار تصویری و ?. سناریوسازی که برای اتفاقات پیش نیومده تو ذهنمون سناریو میسازیم. این ترکیب مورد ?و? میشه و میشه سینمای ذهن ما. ویدئوه دیگه. خخخخ

    کاملا مشخصه که افکار ما احساسات مارو ایجاد میکنن. و این احساسات خودش باعث تولید افکار جدید میشه که این افکارم ب نوبه خودش باعث تشدید اون احساس میشه. ریشه این افکار یا در اتفاقاتیه که اخیرا ب وقوع پیوسته یا در موضوعاتیه که برای ما اهمیت داره. و نوع این افکار به باورها و توجهات ما بستگی داره. گفتگوهای ذهنی ما براساس باورهامون صورت میگیره

    چون ما از عینک باورهامون داریم دنیارو میبینیم و بررسی میکنیم.افکار تصویری و سناریوهای ذهنی هم همینطور. در مورد توجه هم موضوعاتی که بهشون توجه میکنیم به گفتگوهای درونی / افکار تصویری/ سناریو تو ذهنمون تبدیل میشه. پس برای اینکه بتونیم هر سه مدل این افکار رو مدیریت کنیم تا همواره در احساس خوب باشیم باید باورسازی و مدیریت توجه رو یاد بگیریم که در قسمتهای بعد

    توضیحشون میدم. ی مثال میزنم. همین باور که بدونیم هیچ تقدیر و سرنوشت از قبل نوشته ای وجود نداره و حتی یک ثانیه بعدمون هم مشخص نیس و با احساسات و فرکانسای لحظه الانمون داره شکل میگیره، اون وقت فقط سناریوهای خوب میسازیم و احساس خوب رو تجربه میکنیم.

    اگر بدونیم مسیر پیش رومون ی تابلوی سفیدیه ک مدادرنگیا دست خودمونه و نمیگم که خودمون میتونیم! نقاشیش کنیم، بلکه میگم خودمون باااااااااید نقاشیش کنیم، ایا بازم سناریوهای چرت و پرت میسازیم؟ یا وقتی باور به فراوانی داشته باشیم ایا تو گفتگوهای ذهنیمون بازم میگیم کم مصرف کن، مواظب باش تموم نشه؟؟!!!(این گفتگوی ذنی قطعا احساس مارو بد میکنه و ما احساس تموم شدن میکنیم.)

    قسمت دوم : باورها

    باورها در واقع افکاری هستن که میلیونها بار در ذهن ما تکرار شده و ما اونارو بصورت قوانین و چهارچوب پذیرفتیم. باورها در واقع برنامه ریزی ذهن ما هستن که افسار زندگی مارو بدست گرفتن.

    باورهای ما هستن که کنشها و واکنشهای ما رو تعیین میکنن. حرفا، رفتارا، عادتها و تصمیم گیریهای ما از روی باورهای ما انجام میشه. این باورها هستن که افکار مارو تعیین میکنن، کانون توجه و تمرکز مارو تعیین میکنن، احساسات مارو تعیین میکنن و درنهایت فرکانسهای مارو میسازن. که این فرکانسها بصورت اتفاقات و شرایط و آدمها وارد زندگیمون میشه.

    خب تا اینجای کار متوجه اهمیت باورها شدیم. یکی از راههای رسیدن به احساس آفرینش ، ساختن باورهاست. هر باوری که در ما ساخته شه خودبخود احساسمون رو خوب میکنه و

    ب اون احساس آفرینش میرسیم. اصلا راه اینکه بدونیم باور داره شکل میگیره یا نه احساسمونه. مثلا اگر تکرار باورها مارو ب احساس عالی میرسونن ب احساس داشتن، شدن و اومدن و اتفاق افتادن میرسونن یعنی دارن ساخته میشن. اگر باور ساخته بشه احساس خودش اتفاق میفته پشت سرش. چون ریشه احساس در افکار و باورهاست. در واقع احساس یعنی باورهایی که تثبیت شدن و جون دار شدن.

    خب بریم سراغ باورسازی که باید به توجه سازی و احساس سازی منجر بشه (تو قسمت بعدی رابطه بین باورها و توجهات رو توضیح میدم)

    1

    اول از همه باید ذهنمون رو شخم بزنیم و تمام باورهای محدود کننده مون رو پیدا کنیم. این باورها، باورهایی هستن ک به ما

    احساس بدی میدن. ب ما احساس ضعف و ترس و نگرانی میدن. عموما این باورها رو از روی ارزشهایی که بهشون پایبندیم، گفتگوهای ذهنی، تصاویری که مدام تو ذهنمون

    حرکت مکینه و بک گراندی که روی ذهنمون نصبه میتونیم پیدا کنیم. گاهی انقدر با ما یکی شدن که فکر میکنیم همین طبیعی و عادیه! ما همیشه باید اینکارو بکنیم و باورهای محدود کنندمون رو پیدا کنیم تا بهتر و بهترشون کنیم.

    2

    حالا باید برای این باورهای محدود کننده ای که پیدا کردیم باورهای قدرتمندکننده بسازیم. یعنی باورهایی ک به ما احساس خوبی میدن. احساس آرامش و شادی و قدرت میدن.

    احساس عشق و ثروت و خوشبختی میدن. البته گاهی فارغ ازینکه باور محدودکننده داشته باشیم یا نه، برای رسیدن ب ی سری از اهداف و خواسته ها باید باورهای قدرتمندکننده هماهنگ با اون خواسته بسازیم تا محقق بشه.

    موارد ?و? عمدتا ذهنی هستن و تغییراتی هستن که باید در دنیای درون ما اتفاق بیفته. در واقع اینا پایه های باورسازی هست.

    حالا بریم سراغ مواردی که عملی تر و بیرونی ترن.

    3

    کنترل ورودیها. ما هم باید به ذهنمون ورودیهای مناسب بدیم که باعث ایجاد و تقویت باورهای قدرتمندکننده در ما بشه

    (که در قدمهای بعدی توضیح میدم) و هم باید جلوی تمام ورودیهای نامناسب که باعث ایجاد و تقویت باورهای محدود کننده در ما میشن رو بگیریم. شبکه های اجتماعی، تلویزیون،

    دوست، همکار و هرچیزی که تو زندگی ما هست و باورهای محدود کننده رو تایید و تقویت میکنه، باید از زندگمون حذف کنیم. البته کنترل ورودیها در راستای کنترل تمرکز و توجه هم هست که در قسمت بعد توضیح میدم.

    4

    ی راه بسیار مهم ساخت باور گوش دادن به فایلای صوتی هست. باید ذهنمون رو بمباران کنیم.

    دسته اول فایلای استاده: بعداز چندباری ک به محصولات گوش میدیم و مینویسیم و مفاهیم رو درک میکنیم

    و قانون رو میفهمیم و باورها رو از توش پیدا میکنیم دیگه صرفا نباید برای یادگیری و کشف کردن چیزای جدید باشه. باید همزمان با گوش دادن باورسازی هم بکنییم . باید همزمان با استاد باورهارو تکرار کنیم، تایید کنیم.

    براش مثال بزنم. استدلال بیاریم. در واقع ی گفتگوی دو نفره بین ما و استاد صورت بگیره. و با این روش علاوه بر باورسازی و توجه و ارسال فرکانس، فرآیند گوش دادن به فایلا رو هم زنده تر و لذت بخش تر میکنیم.

    دسته دوم فایلای ضبط شده خودمونه. روشهای متنوعی برای گوش دادن به این فایلا وجود داره.

    +یکیش گوش دادن ب فایلا موقع انجام کارهای روزمره و کارهای مختلفه و تکرار کردن و استدلال اوردن واسشون و مرور کردنشونه.

    +یکیش اینکه یگوشه دنج و اروم بشینیم و بزاریم پخش شن و همراه با مدیت(مخصوصه خودمه خخخ) تصویرسازیشون کنیم.

    + برای دوره ثروت ? ی راهش اینکه همزمان با سرچ و دیدن ثروت و فروانی تو اینترنت گوششون بدیم.

    این روش ثروت رو خیلی برامون ملموس و قابل درک میکنه. خیلی قشنگ ربط باورها ب ثروت رو میفهمیم و درک میکنیم. انگار باورهاتو در عمل میبینی و بیشتر باورشون میکنی. باید انجامش بدین تا درک کنید چی میگم!

    5

    حالا میرسیم به باورسازی در عمیقترین سطح ممکن. اینجوری تصور کنید که ذهن ما چندتا لایه داره و ما باید از سطح بیرونی حرکت کنیم و

    این باورها رو به سطح زیری ذهنمون و اون لایه های عمیقتر برسونیم. باید باورهای ما به لایه های زیری ذهنمون هم برسه. همتووووووووون تجربه کردین وقتی رو باورهاتون کار میکنید هرچی زمان میگذره باورها رو

    ی جور دیگه درک میکنید. ی جور دیگه لمس میکنید. اینجا اتفاقی که میفته اینه که باورها از سطح رویی ذهن ب سمت سطوح داخلی ذهن حرکت میکنن و رفته رفته درک ما بیشتر میشه. تو مرحله قبل یعنی با تکرار باورها

    چون داریم حرفای قشنگی میشنویم ممکنه صرفا فقط احساسمون خوب بشه و ممکنه هنوز فاصله داشته باشیم با باور کردن باووووورها. همون نقطه ایه که ایمان توش شکل میگیره و ما به احساس آفرینش میرسیم.

    کاری که باید تو این مرحله انجام بدیم اینه که با پیدا کردن الگو و نمونه مقاومت ذهنمون رو از بین ببریم.((( مارکو جان: کاری که الان واقعا دوست دارم و بایددد وقتت بذارم برای هر باور انجامش بدم | نتیحه قطعااا دیدنی خواهد بود ))) باید با استدلالهایی که پیدا میکنیم به ذهنمون بقبولونیم که اون باورهای قبلی اشتباه بوده و واقعیت نداشته. با ذهن منطقی باید ب زبان عقل و منطق حرف زد. باید رامش کنیم. باید با خودمون همراهش کنیم.

    اگر بتونیم اینکارو ب درستی انجام بدیم یعنی خدا میدونه ب چه احساس ایمان و آرامش و شادی عمیقی برسیم. این مرحله فوق العاه فوق العاده مهمه. چون ی جوری ب ثمر رسوندن کارای قبلیمون میشه. تیر خلاص میشه.

    مثلا در مورد این باور که : ثروت تو جهان زیاده بریم ب هر شکلی که میتونیم فراواینو سرچ کنیم تا ببنیم تو جهان چقدر ثروت هست. مثلا یکی از بهترین سایتا تو این زمینه sothby’s هست که وقتی ادم میره توش از

    حجم ثروتی که روی کره زمین هست

    کف میکنه. تازه این ی گوششه.

    بشینیم وقت بزاریم برای تک تک باورهامون، دونه به دونه ی راهی، الگویی، مثالی، استدلالی پیدا کنیم که اون باور رو در ما بسازه و یادمون باشه نشونه ساخته شدن این باور در ما، احساسمونه.

    6

    هم تو قسمت قبلی و هم در ابتدای این قسمت به نقش باورها در گفتگوهای ذهنیمون اشاره کردیم. همه میدونیم که ما صبح تا شب تو ذهنمون درگیر گفتگوهای ذهنی هستیم و

    باعث تولید احساسات در خودمون میشیم. و با اینکار مدام داریم فرکانس ارسال میکنیم. ما باید آگاهانه شروع کنیم گفتگوهای ذهنیمون رو به سمت باورهامون ببریم. اگر باورهای ما بشن گفتگوهای غالب ذهنی طوریکه مارو به احساس خوب و ارامش و

    شادی برسونن خدا میدونه چقدر سریعتر فرکانسهامون قدرت بگیره و مدارمون بره بالاتر. (بخدا من خودم وقتی اینکارو میکنم وسط خیابون، تو محل کار پشت کامپیوتر و هرجایی ک هستم نیشم تا بناگوش باز میشه .خخخخ)

    و ی نکته مهم : هیچ انتهایی

    برای خوب شدن باورها وجود نداره. هر چقدر که نتیجه بگیریم بازم باورهامون میتونه قویتر بشه. و به اندازه ایکه باورهای ما قویتر بشه و احساس ما پراز ایمان و امید و شادی و ارامش بشه نتایج سریعتر و بزرگتر میشن.

    قسمت سوم : توجه

    مفهوم توجه و تمرکز ? تا بعد داره.

    1= اولین بعدش خود موضوعاتیه که بهشون توجه میکنیم . چون توجهات ما باعث ارسال فرکانس میشن به هرچیزی که توجه کنیم باعث ورود و گسترش اون تو زندگیمون میشیم. پس خیلی مهمه که ما در هر لحظه به چیزایی خوبی توجه کنیم که به ما احساس خوبی بده.

    2=بعد دومش میشه اعراض کردن. در کنار اینکه ما باید اگاهانه شروع به توجه به موضوعات دلخواهمون کنیم باید توجهمون رو هم از موضوعات نادلخواه برداریم و به قول قرآن اعراض کنیم. و منظور از اعراض کردن اینه که اون موضوع رو برای خودمون بی اهمیت کنیم تا بار ذهنیش از بین بره و هیچ وزنی تو ذهن ما نداشته باشه. یعنی اعراض کردن ی موضوع ظاهری نیس ک رومونو کنیم اونور، نبینیم، نشنویم، سکوت کنیم، حرف نزنیم ولی مدام اونو تو ذهن خودمون نشخوار کنیم و پرورشش بدیم. اعراض کردن یعنی از بین بردن فضای ذهنی که به اون موضوع اختصاص دادیم تا در نهایت احساسمون رو کنترل کنیم و به احساس بد منجر نشه.

    (ی راهکاریم بگم: هر وقت دیدین اعراض کردن از ی موضوعی براتون سخته این سوال رو بپرسین: چراااا این موضوع اهمیت داره؟ و واقعا بشینید وقت بزارید تا براش دلیل پیدا کنید. وقتی دلیل قانع کننده پیدا نکنید ذهن خودش خاموش میشه و براحتی شما به اعراض میرسین. مطمئن باشین برای هیچ ناخواسته ای نمیتونید دلیلی قانع کننده ای پیدا کنید که اون موضوع/اون ادم/اون اتفاق باید مهم باشه!! همین نظاره کردن ذهن ب عنوان شخص ثالث ، باعث از بین رفتن اهمیت و وزن اون موضوعات در ذهن شما میشه)

    3=بعد سوم توجه و تمرکز نوع و جنس توجه ما هست. ما در هر لحظه با ی موضوعی درارتباطیم ک اون موضوع دو وجه + و – داره. روی هر کدوم تمرکز داشته باشیم، احساسی متناسب با اون نوع توجه به ما دست میده، همون جنس فرکانس رو ارسال میکنیم و شرایط و اتفاقات و ادمهایی هم جنس با اون توجه و فرکانس، وارد زندگیمون میشن. همواره دقیقا خود توجهات وارد زندگیمون نمیشن بلکه هم جنس اونها که باهاش هم فرکانسن، وارد زندگمون میشه. نوع و شدت احساس ما نوع و شدت توجه مارو نشون میده. پس منظور از توجه، ی موضوع ساده و ظاهری مث دیدن و شنیدن نیست(فقط موارد ?و? که تو بالا توضیح دادیم نیست.)!! منظور ی تمرکز و توجه عمیق ذهنی روی اصل و اساس و ریشه موضوعاته یعنی همون جنبه + و – به هر موضوع و شرایط و اتفاق و ادمی.

    و چیزی که نوع وجنس این توجهات رو تعیین میکنه باورهای ماست. پوسته زیری توجهات ، باورها هستن. باورهای ما تعیین میکنن که ما ب چه وجهی از هر موضوعی توجه میکنیم. نوع توجه و جنس توجه ما در باورهای ما ریشه داره. مثلا اگر باور داشته باشیم ثروتمندشدن اسونه، وقتی ی ماشین شاسی بلند میبینیم احساسمون خوب میشه و میگیم ببین چقدر اسونه منم بدستش میارم.

    (البته شایدم هیچ دیالوگیم نگیم و فقط حس خوبی بکنیم) .تو این مثال نوع توجه ما مثبته و درجهت خواسته هامونه و این از روی احساس ما کاملا مشخصه. و این بخاطر باورهای درستیه که داریم. اما اگر باورمون این باشه ک بدست اوردنش سخته، احساسمون بد میشه میگیم خوش بحالش، من ک نمیتونم بدستش بیارم، اخه چطوری و از کجا میشه؟!، یا فلان فلان شده معلوم نیس از کجا بدستش اورده. و این یعنی نوع توجه ما منفی و درجهت ناخواسته هاس که احساس ما این موضوع رو مشخص میکنه.

    پس برای درست کردن این بعداز توجهمون باید رو باورهامون کار کنیم.

    ولی رابطه باورها و توجهات ازینم فراتره. باورها و توجهات ی رابطه رفت و برگشتی باهم دارن. تغییر نوع توجه در واقع خودش یک نوع باورسازی هست. ما میتونیم با تغییر نوع توجهمون شروع ب باور سازی کنیم، و این باورها (به اندازه ای که ساخته میشن) خودشون هم کم کم نوع توجه مارو تغییر میدن و بهتر و بهتر میکنن. و باز دوباره باورهامون قویتر میشن و دوباره نوع توجه ما بهتر و بهتر میشه و فرکانسهای قوی تری ارسال میشه. و این فرایند ادامه داره. پس اصل قانون احساس سازی هست که ب واسطه باورسازی ای امکان پذیر هست که به توجه سازی منجر بشه. اونم نوع و جنس توجه نه فقط خود موضوع توجه!

    تو هر زمانی تو هرمکانی تو هر شرایطی باید حواسمون به نوع و جنس توجه و تمرکزمون باشه. این همون متعهد بودن به باورها و زندگی کردن به شیوه باورهای جدید میشه. (این جمله رو چند بار بخونید)

    وووووووو همه چیز انرژیه و توجه به هرچیزی، یعنی برقراری رابطه با این انرژی. نوع توجه یعنی نوع رابطه با این انرژی.

    تو توجهتو بساز. بزار رابطت با انرژی درست شه. بقیه کارهارو خود همون انرژیه انجام میده.

    (هدف از انجام همه تمرینات و الگویابی برای باورها توجه سازی و احساس سازیه. چون ب هر چیزی ک توجه کنیم بخاطر احساسی که در ما ایجاد میکنه همون رو وارد زندگیمون میکنیم. پس موقع انجامشون باید بعد سوم توجه یعنی نوع و جنس توجه مثبت رعایت بشه تا نتیجه بدهد یعنی توجه برخواسته از باورهای قدرتمندکننده باشد و به احساس خوب منجر شود.)

    نکته نهایی این نوشته:

    طبق قانون عمل و عکس العمل نیوتون که میگه هر عملی درین دنیا ی واکنشی دریافت میکنه:

    باورهامون ب ما برمگیردن، توجهاتمون ب ما برمیگردن، فرکانسامون ب ما برمیگردن و احساساتمون بهمون برمیگردن.

    و باورها رو از جایی متیونیم بفهمیم تغییر کرده ک توجهمون تغییر کرده باشه.

    و توجهمون رو از جایی میفهمیم تغییر کرده ک احساسمون تغییر کرده باشه.

    و این تغییر احساس یعنی همون تغییر فرکانس برای جهان

    یعنی اگر جمله به جمله این متن رو درک کنید و دونه به دونه انجامش بدین، معجزه ها از درودیوار زندگیتون میپاشه تو چش و چالتون خخخخخ

    بخدا میسپارمتون

    خدایا سپاس گزارم خدایا سپاس گزارم خدایا سپاس گزارم

    +

    خب بریم سراغ الان کامنت های لایک شده

    به چه داریم!

    تولد تولدد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک

    عزیززز جان لیلاااا یکی از اعضای خانواده و پاره ای زیبا و ارزشمند از من

    چیزی که لیلا جان در من Wake up کرد موضوع تلفن 12 ساعت پیش بین من و سمیرا یکی دیگه از اعضای خانوامون بود که در موردش داشتیم:

    ” تضاد ” و نحوه ی برخورد باهاش جوری که به احساس خوب برسی

    این تیکه را داشته باشید: خیلی وقته که میدونم اگه تضادی برام پیش اومد باید به خودم رجوع کنم که کجای این مسیر رو کج رفتم و یا این تضاد برام باعث ایجاد چه خواسته ای شده و با همین گفتگو با خدایم به این شکل آرام میشم. ازش سوال میکنم و اون هم خیلی آرام بهم جواب میده.

    استاد جان یاد یک فایلی ارزشمند ( مثل همه ی فایل های دیگه ) به همین نام افتادم

    اونجا که گفتید هرر وقتت تضادی برای من پیش میافتاد اول خداروشکرر میکردمم به خاطرش و بعد حالا میگفتی چی را میخوای

    چون وقتی تضاد برات پیش میااد دقیقا روح میره به نقطه ی مقابل اون تضاد و حالا کارتت دیگه اینه که به اون توجه کنی.

    میدونم سخته اینکه توی شرایطی باشی که اکثرا منفی و توی مسیری دیگه ان و تو میخوای جز اون نباشی و باشی! توی مسیری که خدا هست

    و خدا یعنی احساس خوب

    و خدا همه جاست

    بدون اینکه بخوای بدونی یا ندونی، ببینی یا نبینی، بشنوی یا نشنوی، زیر زبانت بچشیش یا نچشیش یا ( یک نفس عمیق (

    اما همه ی این ” نه ها ” میتونه یکجا بشه آره احساست میکنم خدا واقعا احساست میکنم

    ” قلبت را پاک کن از هر ناپاکی انجاست که سلامت میدهم ”

    خدایا یکتا سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم که میتونم در هر چیزی احساست کنم.

    +

    وقتی که خواندم این را :

    ?. خودت باش.

    ?. دنبال عشقت برو.

    ?. بر ترسهات غلبه کن.

    ?. کاری به حرف مردم نداشته باش.

    ?. از جهان پاداش های فراوانی می گیری که مبهوت می شی.

    ?. تازه لذت زندگی می فهمی.

    پیام خلاصه و مفید محمد جان را

    ” برای هر کدوم داستان هایی به یادم اومد

    خودت باش : خودت هستی محمدد، محمد از اینت خوشم میاد مخصوصا که میدونی تو خودتی فیلم بازی نمیکنی؛ هر جایی که میری ؛ هر زمانی ، هر شرایطی و ..

    دنبال عشقم رفتم که الان اینجام: سفر و تولید محتوای نوشتاری و تصویری

    لازمه رسیدن به دو و هر خواسته ای اینه که این مرحله را زیر پا بذاری : ترس هات :

    پاداش های فراوان اوهووم همینطوره سرورم : شاید مهم ترینش احساس آرامشم باشه، آرامش ذهنی و روحی

    یوهوووو همینه زندگی عشق و حال همش

    و ادامه دارد …

    خدابا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت

    +

    توجه به نکات مثبت : How ?!

    ” یه حسنی که این کارشما داره اینه که واقعا من ازلحظه ای که فیلم شروع میشه میگردم دنبال نکات مثبت حتی چیزهای خیلی کوچک وکلی لذت میبرم واین کاررا اگر بتونم که باید بتونم تکرار کنم ازاین به بعد ذهن من عادت میکنه که درهرشرایطی بگرده دنبال زیبایی ها نه چیزهایی که احساس آدم رو بد میکنه حتی توی صف شلوغ ویا حتی توی ترافیک و….. ”

    It’s Clear

    پیام زیبای رحیم جان

    خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت و ثروت و فراواتی

    سپاس گزارم سپاس گزارم سپاس گزارم

    +

    وای خدای من احساسم گفت این بین برم و فایل را ببینم کاری که توی ذهنم بعد از خواندن کامنت ها بود، وای خدای من اشک جلوی چشمامو گرفته

    وقتی این موسیقی زیبا را میشنوم و میبینم انگار خودم توی کنسرت این گروهم و دارم لذت میبرم

    به من که احساس رهایی داد .. وای خدای من شکرت

    Hello darkness, my old friend

    I’ve come to talk with you again

    Because a vision softly creeping

    Left its seeds while I was sleeping

    And the vision that was planted in my brain

    Still remains

    Within the sound of silence

    “Fools” said I, “You do not know

    Silence like a cancer grows

    Hear my words that I might teach you

    Take my arms that I might reach you”

    But my words like silent raindrops fell

    And echoed in the wells of silence

    وقتی خواندمش و علاوه بر شنیدنش، یاد هر کدوم از خودمون افتادم استاد جان ( مریم جان ) وقتی که میخوای با ذهن عزیزت ( خنده ) حرف بزنی و کمی رو به رشدش کنی ( هر باوری را براش منطقی کنی ) و اگر اینکارو نکنی سکوت مثل سرطان رشد میکنه! سکوت یعنی مرداب یعنی جاری نشدن یعنی خودت را همگام نکردن با سرعت پیشرفت دنیا

    سکوت یعنی توی ساز زدن که با علامت یک مربع کوچولو در یک نت و روی خط حامل موسیقی، یعنی با تمام انگشت های دستی که مینوازی محکم بزنی به سیم ها جوری که خفه بشه وهیچ صدایی نیاد!

    سکوت یعنی با اون عینکی ( نگرش هات ) که داری دنیا را میبینی و نتیجه را هم میبینی و به دلت نیست و احساس میکنی باید ” تغییر ” کنی ولی باز سکوت میکنی در مقابل این احساس قوی تغییر.

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    +

    و در اخر پیام علی جان:

    ” حال خوب نعمت قشنگی است که نصیب آدم های شکر گذار میشه .

    آدم هایی که تصمیم گرفته اند خوب باشند ودر این جهان چیزی جز خوبی را نبینند.

    آدم هایی که از کوچک ترین داشته هاشون بیشترین لذت را می برند و منتظر اتفاقات خیلی بزرگ نمی نشینند تا شادشان بکند خودشان دست به کار می شوند و بذر شادی را می پاشند .

    گرمای نفسشون و برق چشمانشون از جنس عشق ومحبت است.

    درون این آدم ها کارخانه شادی سازی است و این آدم ها فوق تخصص شاد و بیخیال بودن هستن ”

    امیدوارم که سازتون کوکِ کوک باشه الهیییی

    دوستون دارم

    در پناه الله که خودش به تنهایی کافیه

    مدت زمانی که این نوشته من را از دنیای اطرافم جدا کرد و برد درون خودش: 7 ساعت | 2 Days

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      زينب ثنايي مقدم گفته:
      مدت عضویت: 2611 روز

      مارکوپولو عزیز

      حدود ظهر هدایت شدم به این متن که فقط یک نوشته نبود

      همه چیز بود

      برای ساختن هر چیزی که انسان بخواد این متن کافیه

      موضوع رسالت که چندین بار قبل از این خونده بودمش ولی این دفعه فرق داشت و به قول ایدا جان نجفی این اگاهی ها دارن به لایه های درونی تر ذهنم نفوذ میکنن به همین خاطر هر دفعه فرق میکنه

      متن فوق العاده بخش راهکار ها که میگه

      رسالتمون در هر لحظه هر چیزی ممکنه باشه رسالتمون در هر لحظه دیدن نشانه ها و قدم به سمت اونهاست

      رسالت ما در هر لحظه کشف بیشتر خودمونه

      و چقدرررر زیبا بود این جمله این جهان مادی فقط برای تجربه و امتحان توانایی مان و به یاد اوردن و کشف آنها ساخته شده

      رسالت به معنی شغل یعنی بیشترین تجربه ای که میخواهی در زندگی داشته باشی

      و متن فوق العاده کامل بی نظیر ایدا نجفی که من واقعااا دنبال این بودم ذهنم این جمع بندی رو میخواست و خداوند از طریق تو مارکو عزیز به من نشون داد

      و حالا وقت عمل هستش

      این چینش این ترکیب کامنت ها که هر کدوم از افراد با زاویه دید خودشون با کلمات دایره لغات خودشون درباره ی یک فیلم اینطور توضیح میدن چقدر زیباست و دیدن این که همه این افراد یک قانون واحد رو قبول دارن و با نگاه خودشون اون رو تعریف میکنن زیباتر

      ممنونم از وقتی که گذاشتی و این متن فوق العاده و همه جانبه رو خلق کرده

      خداروشکر?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اذر ارین کیا گفته:
      مدت عضویت: 2799 روز

      سلام و هزاران سپاس دوست عزیزم از دیدگاه بی نهایت زیباتون..ازاین فرصتی که برای نوشتن گذاشتین..مقاله ای کامل و جامع و بی نهایت فصیح وشیوا….

      فایل نشانه ی من این فایل سفربه دورامریکابود که ترجیح دادم پیامهای لایک شده رو بخونم وناخوداگاه هدایت شدم به خوندن دیدگاه شما وحسی بهم گفت برم پروفایلتون وببینم….دیدم و ازخوندنش بینهایت لذت بردم..انقدرعاشقانه بودکه خداوندرومیشد درتک تک کلماتتون دیدو شنیدو حس کرد….بازبرگشتم به خوندن دیدگاه زیباتون و ذخیرش کردم که بارها بخونم چون تمام قانون روبصورتی عالی جمع اوری کرده بودین….

      دیدگاهتون نوشته هاتون وچهرتون هماهنگی خاص و بی نظیری رو باهم داره…..پراز عشق به خدا..بهترینهاروازخداوند درتک تک لحظات زندگیتون خاستارم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      درخشان گفته:
      مدت عضویت: 3379 روز

      بسمِ الله الرحمنِ الرحیم

      بنامِ خدایِ همیشه هدایتگرم که بندگانِ با ایمانش را با نورِ هدایت خود، همان که در آیه ۳۵ نور مثالش را برایمان میزند، هدایتگر است.. نوری که هیچگاه به خاموشی نمیرود و روشن و درخشان است همیشه و تا ابد و فقط از شکلی به شکل دیگر از نوری به نوری دیگر تغییر میکند و این یعنی تو هربار نوری قوی تر میشی درخشانتر میشی، در صورتی که هربار توجه ات رو منزه و پاک کنی … چون تو و توجه ت مقدس است..

      اینجام اینجام چون دیوانه شدم، چون پر انرژی ترم چون عاشقترم، چون ثروتمندترم، چون چون خدایی رو دارم که دارم خودم رو هربار بهش نزدیک و نزدیک تر میکنم خدایِ زیبایم .. خدایا گام هایم را استوار و قلبم را محکم گردان و مرا در این راه ثابت قدم و جزو پیشتازان به پیش ران… همانا تو شکست ناپذیرِ مهربانی و پیروزی و پاسخ ها از آن توست.. و تو پاسخ میشوی مرا به همان اندازه باورم..

      اشکم میاد نمیدونم از دیشب فضا ماورااایی شد… یادم انگار نیست چی خوندم، اما خیلی عمیق بود.. فکرش رو نمیکردم بتونم بیام و اینجا بنویسم، اما الان با سرعت جت داره همه چی تایپ میشه تو میگی و میریم با هم و من خوشحالم و خوشحال

      و خدایم را سپاسگزارم برایِ وجودِ استاد عباسمنش و مریم شایسته عزیز ، برایِ دوستم مارکو.. و برایِ همه این فایلا و نظراتی که گنجینه هایی گرانبها هستند … دقیقا زدم به گنج، خوررردیم به گنج بابا گنج..

      اینجا کجاست!؟

      من کجام؟ خدااایِ من شکرت ازت سپاسگزارم تو چه طوری داری هربار قوی تر منو هدایت میکنی.. پررودگارا تورا برایِ تمامِ زیبایی ها برایِ همه دوستانم خانواده برایِ تمامِ گل هایم برایِ تمامِ رنگ هایِ عالم سپاسگزارم تو رو سپاسگزارم برایِ اینکه هربار در قلب هایِ مومن آسان تر میشوی و هدایتگر به سمتِ آساانی و زیبایی و ثروت و عشق و انرژی بیشتر..

      خدااایا سپاسگزارم برایِ صداها برایِ اینکه اینجام با صدایم با کلمات با انگشتانم …

      کنار پنجره بودم و صدات زدم و گفتم کمکم کن! صدات رو میشنیدم که میگفتی باورا و توجه خودت فقط میتونی بهت کمک کنه! چون تو خالقِ زندگیت هستی با کانونِ توجه ات ، گفتم باشه، چقدر درختها قشنگن، چقدر آسمانِ شب زیباست ، هنوز اون دوتا ستاره ای که دو ماهی میشه در آسمان هستند و با هم طلوع میکنند و تا صبح حرکت میکنند از شمال شرق به غرب میرسند، هنوزم در آسماننند و میدرخشند، کیهان و کهکشان ها و ستارگان چقدر معجزه وار و چه هماهنگ و زیبا در مدارشون استوارند ،چقدر همه چیز دقیق است..

      چقدر این نور قشنگ است…

      نیم ساعتی نگذشت که هدایتم کردی و من اومدم اینجا …

      سلام سلااااام سلام

      سلام محمد،

      مارکوووووویِ بینظیر… سلام دوست جان.. سلام شجاع خان…

      چی بگم؟، جز دیوانگیِ بیشترم

      هاااها … خدا رو شکر میکنم…. خدا روشکر میکنم برایِ حضور ارزشمندت و الهی الهی که همینجور ثروتمندتر و عاشقتر و پر انرژی تر و شجاع تر و معرکه تر بشی…

      خداوند فزونی بخش است و وعده اش حق است…

      از اینجا به بعد میخوام جورِ دیگه بنویسم.. که اولین بارِ دارم امتحانش میکنم و خب کمی هم مقاومت داشتم که تمامِ گفتگوهایِ ذهنم رو بنویسم، اما الان دیگه نه حس میکنم چه معجونی قراره بشه..

      اووه این پیام رو تند خوندم و تق رسیدم به بسکتبال، بسکتبال رو که گفتی یاد بازیِ دو روز پیشم با بچه ها افتادم که داشتیم با توپِ پلاستیک مینداختیم تویه حلقه بسکتبال، با خودم گفتم باید برم یه توپ بسکتبال بخرم، به بچه ها گفتم حیف شد توپ بسکتبال نداریم، بعد امیرحسین گفت چرا چرا من دارم!!

      گفتم عه تو توپ بسکتبال داری! و سریع دوید و رفت آورد، توپی که باد نداشت و من گفتم گرفتی ما رو ها ، چه جوری با این بازی کنیم خیلی کم باده.. اما به هر حال من که دقیقا از دوره راهنمایی و دبیرستان عضوِ تیمِ بسکتبال بودم، خیلی دللللللم برایِ بسکتبال تنگ شده بود، اینجوری شد که انگار گنج بهم داده شده ،توپِ بسکتبالِ کم باد..

      حالا بچه ها اومدن تلاش کنن که با اون توپ رو به سمتِ حلقه پرتاب کنند، اینجوری شد که از اونجایی که امیرحسین هفت سالشه ، همین که توپ رو پرتاب کرد، تالااااپ خورد به در و محکم برگشت به سمتِ خودش..اووف… اووه کلی خنده ام گرفت…

      بعد من کلی تلاش کردم تا بهشون یاد بدم که چه جوری توپ رو دستشون بگیرند و بعد چه جوری توپ رو پرتاب کنند که توپ اوج بگیره و واردِ حلقه بشه و بهشون میگفتم تمرکز کنید.. و چند تا پرتاب داشتم که همه شون رفت تو حلقه، حتی یه سه گام از یک سوم هم داشم که رفت تو حلقه و این بچه ها چنان با شگفتی منو و اون توپ و اون حلقه رو نگاه میکردن ! که نگوووو… خداایا خیلی چسسبید

      حالا اینجاش قشنگ همون موقع اونا با وجود اینکه بهشون گفتم راهِ درست رو اما اصرار داشتند که به شیوه خودشون پیش برن.. و آخرش هم ناامید شدن از توپه و دوباره رفتند به سراغ همون توپِ پلاستیکی.. چرا ؟

      چون نخواستند تغییر کنند و بهایِ این تغییر یادگرفتن و تمرین تویِ شیوه جدید بود..

      قشنگ افکارِ اون لحظه ام رو یادمه که میگفتم بببین، اینا اصلا به این چیزی که من میگم توجه نمیکنند و بازم کار خودشونو میکنن! یادِ مسیرِ علاقه یادِ تمرین ها یادِ تکرار هایِ خودم افتادم که من چقدر با شوق و ذوق اینکارا رو انجام میدادم و همیشه هم از بچگی بازی اختراع میکردم، آره چون فهمیده بودم که این مسیر و این چالش ها و مسائل بازی هست که اونو جذاب کرده و هرچی مسئله بزرگتری رو ححل میکردم ، خوشی و کیفِ بیشتری هم داشتم، مثلا از اینکه مسابقه بدم توکوچه اونم قاطیِ پسرا که خیلی سریع دوچرخه بازی میکنند خیلی کیف داشت.. اینکه از اونها ببرم برام خیلی جذاب بود… اینکه فقط به خاله بازی نچسبیده بودم، من همه چی همه چی بازی میکردم با هر بچه ای بزرگتر از خودم کوچیکتر از خودم، بازی هم نبودا ، بازی در میاوردم .. چون میخواستم کیف کنم ..

      و الان چقدر درکم بهتر شده از مسیرِ علاقه از چالش ها از تضاد ها از اینکه هرچی مسئله بزرگتر انرژی ازاد شده بعد از اون هم بزرگتره ، تو رو به ورژنِ غول اسایی از خودت تبدیل میکنه چون در برخورد با تضاد لازمه که باورات رو تغییر بدی و وقتی میای باورات رو تغییر بدی این ترس ها و افکارِ گذشته است که به تو زنجیر شده ، بنابراین تو در صورتِ تغییر نگاهت میتونی اوج بگیری و به پرواز درآی، یا پرواز میکنی یا سقوط.. !

      و و کسی که رویِ خودش کار میکنه و شجاع هست ، دقیقا قبل از اینکه تضاد بیاد خودش تغییر کرده، چون دنبال حلِ چالش و مسئله هایِ بیشتر در مسیرِ علاقه اش هست، چون میدونه که این کیف میده ، بنابراین این آدم زودتر خودش میره سراغِ مسائلِ بعدی ،و چون در کاری هست که بهش علاقه داره خودش رو و خدای ِخودش رو از مسائلش بزرگ و بزرگتر میبینه و با این نیرو حرکت میکنه .. و نمونه اعلایِ همچین ادمی کسی نیست جز ایلان ماسک…

      من خدا روشکر میکنم و تحسینت میکنم که اینقدر عالی با خدایِ درونت پیش میری و مینویسی و چقدر خوبه که نشانه ها رو میگیری و همیشه در حالِ هدایتی به سمتِ بهترینا چون با خودشی و اون تو رو میبره و معلومه که چقدر تو سرسپرده هستی و من از این بابت خیلی خوشحالم ، خوشحالم برایِ احساسِ حماسی‍ ت

      و وقتی به احساسِ حماسی میری از همون آهنگا هم گوش میدی از همون حماسی ها ..

      دقیقا کلماتی از دهانم جاری شد نیم ساعت پیش و من خواستم از خدایِ خودم تا بتونم بیشتر عمل کنم و نگاه کن الان دارم چه جملاتی رو میخونم ، جملاتی که تو یک سال پیش اینجا نوشتی تو اینجا داری میگی که : خدااایا کمکم کن و شجاعتم رو بیشتر کن تا بتونم عمل کنم…

      خداایا شکرت.. الان همین الان که دارم مینویسم میتونم بگم که اون «لقمه آماده» رو دارم بیشتر درک میکنم..

      هر روز کافیه یه وقت بزارم و بگم و ببینم که همه چیز هست ، آره لقمه آماده ..

      همه چیز برایِ من از هر جنبه ای در هر ابعادی وجود داره و آره باید فقط باور کرد و به همون میزان که افقِ دیدت وسیع میشه میتونی نورِ بیشتر رو ببینی میتونی زُل بزنی به اون نور و خودت رو باهاش سیراب کنی.. چون اون نور هست و هست و هست.. خودت رو در مواجه با اون قرار بده تا حسش کنی بوش کنی ، لمسش کنی .. تا تو را بیفزاید..

      سپاس خدایِ فزونی بخشم را ..

      جز اینه که تو نوری و تو هر لحظه با توجه ت داری پرتو افکنی میکنی به اطرافت..

      دیدت رو وسیع کن.. و بزن به دلِ عمل به همون چیزی که همه اش ازش کیف میکنی که لذت میببری .. و تو تویِ اون خلاق ترینی ، ثروتمندترینی ، حلالِ مسائلی، عاشق ترینی و پر انرژی ترین و رشد میدی خودت رو و جهان با رشد تو وسیع میشه ، جهان نیازمندِ رشد ماست.. ما باید بسازیم ثروت و عشق و انرژی رو این ما هستیم که مسئولش هستیم مسئولِ وجودِ ارزشمندی که خالق است.. و خلق میکند با هدایتِ پررودگارش چون اون خدا اینارو خواسته

      چون خودش ما رو اینجوری خلق کرده

      تا خلق کنیم تا لحظه هامون رو شعفناک زندگی کنیم..

      چه طور میشه این لقمه آماده رو باور کرد، ها این همونیه که سخت کرده دریافت … باور اینکه هر چیزی که میخوای هست.. تویه همین مداری که هستیم هم هست بینهایت ازش هست، و این یعنی نامحدود بودن، یعنی فراوانی یعنی آزادی یعنی تویی که مسئول انتخابت هستی، که تویِ همین مدارت چه طور داشته هات رو میبینی و خودت رو رشد میدی؟!

      هنوزم دارم به لقمه آماده فکر میکنم

      یاده دو ساعت پیش افتادم که میخواستم به گل ها آب بدم، و من قدم برداشتم که برم بطری رو از آشپزخونه بردارم و پر کنم، و مامان بهم گفت بطری پر شده اونجا دمِ درِ اتاقت گزاشتم ، میخواستم بیارم برایِ گل هات. من همون موقع با خودم گفتم الان همه چی آماده است تو باید بری ازش استفاده کنی..

      یعنی تو خواسته ای در کله ات شکل میگیره و نیازی در تو به وجود میاد، و قدم برمیداری مثل همین که میخوای بری برای گل ها آب بیاری، که واقعا کوه کندن هم نیست، خیلی قدمِ راحتیه و بعد میبینی که خداوند انگار قبل از اینکه تو اصلا این نیاز رو داشته باشیا، خواسته ات رو میدونسته و پاسخ رو آماده داره … و تو وقتی میری که آب بیاری با پاسخِ آماده مواجه میشیی….

      چقدر همین مثال رو من باید دوره کنم برای خودم که لقمه آماده رو باور کنم .. که برایِ اون خدا فرق نداره این لقمه چقدر بزرگه یا کوچیک ، اون برات آماده کرده ، این تویی که باید قدم برداری و شجاعتت رو نشون بدی تا دریافتش کنی.. چون تو فرکانس و موج هستی و دققا فرکانسِ تو خواسته تو رو ایجاد کرده، منتها تو با باورهات جلویِ دریافت رو گرفتی… و هر بار که به این احساسِ خوب و باور قدرتمند در مسیرِ علاقه ات میرسی تازه میتونی قدم ها رو برداری، تازه میفهمی قدم زدن با خدایِ خودت چه جوریه ، اینکه تو داری لذت میبری و کارا انجام میشه ، چون تمام کارها آسونه و آسونی جریانِ طبیعیِ این نظام و این کیهان و این جهانه ..

      اونقدر این جهان فراووونی داره ، اونقدر فراووونه که همه چی هست، و وقتی واردِ زندگی ما میشه که ما سپاسگزارتریم که وجودمون بزرگتر شده ..

      دارم دوباره جمله ها رو میخونم و هربار که این مثال ها رو میزنم درک بهتری پیدا میکنم..

      فراااوونی یعنی همین نامحدود بود…

      و تضاد یعنی راه ورود به این فراووونی رو یافتن و واردش شدن، چون ما در خواسته مون به وضوح رسیدیم و مرحله دریافت رو دارم انجام میدیم …

      ما جواب ها برامون آمااده است ، باید اجازه وورد بدیم ، برایِ همینه همه چی لاجرم هست، برای همینه که بابا نتیجه رو که تو قطعی بدون، چون اونقدر فراووونی هست که همونی که تو میخوای شکل میگیره، بیا قدم بزنیم با هم در مسیری که میخوای و دریافت کن.. بیا منِ خدات رو بفهم بیا بزرگ فکر کن… برایِ همینه که ما باید در مسیر با احساسِ خوب حرکت کنیم ،چون در مسیرِ دریافت با قانون تکامل فقط میشه پیش رفت..

      به احساسِ خوبِ پایدار رسیدن.. تکامل… کنترل ذهن، رشد و دریافت…

      نیرویِ این جهان خیرِ مطلق است و هیچ جز این نیست پس همه چی به سمتِ بهتر شدن و زیباتر شدن و معرکه شدن پیش میره و کار تو اینه که در مسیرِ علاقه ات با این جریان همراه باشی.. و آروم آروم خودت رو در مدارهایِ بهتر و بهتر و قوی تر قرار بدی.. همراهی با جریانی که قوانینِ نیرویِ هدایتگرش اینجوریه

      ان مع العسرِ یسرا ، من خدایِ آسانی ها هستم و تویی که باید بتونی اون جنبه و اون قسمتِ آسون رو بگیری..

      اجیب دعوت دعا اذا دعان ، من در اجابت کردن تو بهترینم …

      تو با توجه به باورات جواب رو میبینی.. چه جوری باورش کردی؟

      این جهان مدام در تغییر به سمتِ بهبوده، یا تغییر میکنی و روبه بهتر شدن میری، یا از دور خارجت میکنه و این یه سیستم است که قانونِش اینه قانونی که تغییر نمیکنه که خورشیدش یه مرتبه از اون بالا نمی افته پایین.. وقتی همه چی قراره بهتر بشه ، پس تغییر باعث رشد میشه .. و حلال خداوند است با قدم تو..

      چه حسِ خوبی میده وقتی که کامنت رو بلند میخونی و خداروشکر بللللللللند میگی یه نفسسسس عمیق میکشی و یه لبخند عااالی …

      وای وای وای، اینجا دقیقا دقیقا قسمتایی از راهکار رو آوردی که من الان دارم در جلسه نهم و دهم روانشناسی میشنوم اونا روو… تو هربار در هر قسمت انگار که با ما همگامی….

      اصلا همین کامنت اگه لقمه آماده نیست پس چیه ؟

      خداایا شکرت ..

      اصلا همین جمله همین جمله به خدا که درکِ عمیقِ جلسه نهم رو میخواد.. و مریم شایسته چه بینظیر اینا رو در مقاله ها گزاشته و چه توضیحاتی .. به به ..

      ببین ببین چی میگه : پس موضوعی بسیار عمیق تر از کشفِ علائق وجود دارد و آن حرک برای امتحان ناشناخته ها و مواجه شدن با چالش هایِ جدید است..! خداایا من حتی الان بیشتر دارم جلسه نهم رو دوباره درک میکنم

      این جمله اینکه عمیق تر از کشفِ علاقه ..

      ما وقتی در علاقه مون هستیم چیزایِ جدیدتری رو در اون میتونیم و با علاقه حل میکنیم.. و قدم زدن و حل کردنش باعث اعتماد به نفس و قوی تر شدنمون میشه .. این جهان مادی فقط برایِ کشفِ توانمندی هایِ وجودی مان است، چون همه چی فراووونه و تو نیاز داری در مسیر علاقه ات باشی… اینجوری تبدیل به ایلان ماسک میشه آدم .. که خودش به دل تغییر میزنه و جهان رو با تجربه علاقه و کشف توانااااییش رشد میده ..

      هیچ وقت به رسالتمون در این جهان مادی اینجور نگاه نکرد بودم…نمیدونم اما واقعا دارم جورِ دیگه ای درک میکنم بااینکه این نوشته رو قبلا بارها خوندم: رسالت ما در هر لحظه کشف بیشتر خودمان است..

      رسالت ما دریافت هدایت و الهاماتی است که در هر لحظه به شکل نشانه هایی مشخص به سمتِ ما می آیند.. من تا حالا به دریافت الهامات به عنوانِ رسالتم نگاه نکرده بودم…

      همینه دیگه همینه وقتی ما متمرکز میشششششیم دقیقا اونقدر نشونه و هدایت میاد که تو باید و باید وظیفه ات و یه یکی از کارا که باید انجام بدی دریافت همین الهاماتته ارزشمند و مقدسه ..

      امروز سوره فاطر رو که میخوندم تماما تماما پر بود از این الگو که ایمان با کارشایسته ، و چه کاری شایسته تر از چیزی که بهش علاقه داری و لذت بیشتری رو تجربه میکنی و لذت بیشتری رو هم میتونی به دنیا تقدیم کنی؟

      و اونااای که به خودشون ستم میکنند ، اینطور توصیف میشن که میخوان برگردن به دنیا مادی تا کارِ دیگری رو انجام بدهند..چرا ؟ چون تازه میفهممند که مهمترین کارما در این جهان تجربه خودمون در مسیرِ علاقه مون هست.. اون ستم کارا ادمایی هستند که فراموش میکنند باید در همون مسیرِ علاقه و لذت قدم برمیدارند..

      احساس میکنم الان که این کامنت خودت رو میخونی ، احساسِ شور و شعفِ فوق العاده ای داری.. و داری جورِ دیگه ای کلماتِ خودت رو لمس میکنی..

      این این دقیقا در جلسه نهم گفته شد: «رسالت هر کدام از ما در هر لحظه برداشتن قدمی است که در لحظه اکنون پیش روی مان قرار دارد.» همونی که در مسیر علاقه ات هست همونو هرچی هست برو برو انجامش بده.. چقدر مریمِ شایسته عزیز این مقاله هاش عالیست.. و چقدر با خودش در صلحه چقدر این دوتا آدم در کنار هم به هم میان… چقدر خوبن آخه خدا روشکر که عشقشون باعث میشه عشق در بین آدما بیشتر بشه .. دیدن همین عشق چقدر باعثه رشده..

      خداایا شکرت من خوشحالم و سپاسگزرام که اینجا دارم باشما بازهم دوره میکنم و مرور میکنم این آگاهی هایِ ناب رو..

      و ببین چقدر قشنگ خودت برایِ همین جمله آخر مثال زدی و گفتی که :

      مثل همین الان که من دارم بخشی از راهکارها رو مرور میکنم..

      ببین چقدر شما آخه خلاق و پر انرژی و در حالِ خوبِ الهی و لذت اینکارو انجام میدادی و این مطلب رو نوشتی ، واقعا تحسین برانگیزی محمد.. الهی که شگفتیات بیشتر بشه بابا … و چقدر عالیه که در لحظه در حالِ انجامِ رسالتت هستی و چقدر خوبه این ردپا چقدر خوبه

      دوباره دارم میخونم و الان یه درکِ بیشتر از این پیدا کردم ، از اینکه موضوعِ عمیق تری از کشف علاقه وجود دارد..چون تماما مسیرِ علاقه توعه که مهمه ، چون خب تو کشف کردی دیگه مثلا فهمیدی به نوازندگی علاقه داری حالا حالا تو یه مسیر پیش رویِ خودت داری که خیلی عمیقِ که تو مشخص میکنه عمقش رو .. چه جوری؟

      به میزانی که قدم میزاری برایِ تغییر برایِ حلِ مسائل بیشتر تویه زندگیت در مسیرِ اون علاقه رشد میکنی و کیف بیشتری هم داره مثل همون بازی کردن.. که چالشش که بیشتره کیفش هم بیشتره و انرژی بیشتری رو از آنِ خودمون میکنیم. و اینجوری بخشِ جدیدتری از ما کشف میشه .. به به به ..

      رسماااا رسمااااااا اوه دست و جیغ و هوووورا، قه قه و خنده و اوه

      خوردیم به گنج .. بابا خوردیم به گنج اوووه اوه ..

      وقتی ما در مسیرِ علاقهمون قدم برمیداریم که باور میکنیم این مسیر رو ..

      ببین ببین آروم بخون اینو، ببین چه آرااامیشی میده :

      «رسالتِ همه ما تجربه نعمت هایِ متنوعی است که در این جهان آفریده شده، زندگی یک مسیرِ زیباست که به وسیله همین قدم ها باید طی شود و هر قدم ما رو رشد میده و از ما انسانِ شادتر و بهتری میسازه..»

      و بببین چه راهکار قشنگی هم داره، قدم بردار طبق نشانه ها ، برایِ همین جدی گرفتنِ نشانه هامیشه رسالتِ ما برایِ دریافتِ نعمت ها ..

      تجربه ناشناخته هایِ مسیرِ علاقه ما رو تبدیل میکنه به آدم پیشتاز و آوانگارد تویه مسیرمون..

      دمت گرم دمت گرم که رسالتت رو انجام میدی و چققققققدر هیجان انگیز تعریف میکنی: داره انگشتام تکون میخوره دارم خلق میکنم.. یووووووووهو…

      رسیدیم به مرور قانون ، که من هربار میرسم میگم عه دوباره قانون که! ولی باز هر بار که میخونم و میشنوم چیزِ جدیدی میفهمم..

      چقدر این فرمول رو جدددید نوشته ! اوووه به این میگن ذهنِ خلاق.. من از آیدا جان تشکر میکنم برایِ کاری که کرده..

      احساس ثروت = اتفاقِ ثروت

      احساس عشق= اتفاق عشق

      احساس انرژی= اتفاقِ انرژِی

      سپاسگزارم سپاسگزارم خدایاا از بنده هایِ خلاقت از بنده هایِ مهربونت از این همه آدمِ معرکه .. اووه دوستون دارم بابا…. خداایا شکرت

      ماااااااااارکو ببین یه لحظه برگشت ما به عقب! نه بهتره بگم پیشرفت ما رو به جلو بوده که ما رو دوباره به این ردپایِ معرکه هدایت کرده .. ببین همین که مینویسیم چه ردپاهایی میشه و الان با خوندنش قشنگ احساس میکنم جابه جایی در مدار ها رو .. :) چه دنیایِ معرکه ایست … به به دمت گرم الهیی الهی که همینجور بدرخشی و ردپاهایِ قوی تر بزاری و بری جلو.. خدارو شکر میکنم که الان منو آماده دریافت آگاهی هایِ این مطلب کرده …

      خدا رو شکر میکنم که در این سایت هستم و از محصولات استقاده میکنم و میدونم که شما رو هم اونجا میبینم به زودی و ببین چه شبیه ! اون دوتا سستاره که دوماهه تویه آسمون هستن، هنوزم هستن کنار هم هستند و هنوزم میدرخشند ببین همه چی چه طور در مدار خودش استواره و پیروی میکنند از قوانین خداوند و این سجودِ ستارگان و ماه و خورشید و کهکشان هاست در برابر پررودگارشون..! جالبه که همین چند روز پیش به معنایِ سجده عمیق تر شدم اونم با سوالی که مروارید خواهرم پرسید.. گفت یعنی چی که ستاره ها سجده میکنن؟…خدا روشکر .. به به

      الان دوباره این ستاره ها رو دیدم تا اونجا که من کشف کردم یکیشون باید زهره باشه…

      خب الان دیگه صبح شده و من میخوام بقیه کامنت رو در ادامه خوابِ قشنگم بخونم…

      چه قشنگ: ما باید و باید خودمون همه چی رو نقاشی کنیم چون ما مسئولیم چون ما خالقیم.. و حواسممون باشه که باورامون رو باورایِ قوی رو آگاهانه تبدیل کنیم به گفتگوهایِ ذهنی مون… اعراض و خالی نگه داشتنِ فضایِ ذهنیمون هم واقعا فوق العاده است.. این قسمتا که از نوشته آیدا نوشتی چقدر خوبه چقد رخوب نوشته آیداجان..ممنون خدا ممنون برای هدایتگریت.. که تو بهترین راهنمایی…

      ببین چقدر من با این جمله کیف کردم، چه درکی به به به .:

      وقتی تضاد برات پیش میاد توجه میره نقطه مقابل اون تضاد و دیگه حالا کارت اینه که مدام به اون قسمت توجه کنی و باوراتو قوی کنی..

      خدا روشکر برایِ شما مارکو که اهل عمل هستی..

      برای همینه که قدم اول هر خواسته ای باورسازیه چون قبل از قدم برداشتن ترسها زیاد هستند اما وقتی رویِ باورها کار میکنیم ما اون ترس ها رو با جایگزین کردن و اتصال به نیروِ پروردگار و به یاد آوردن قدرت های او محو و کمرنگ میکنیم و با نیرویِ ایمان قدم برمیداریم و چقدر ما خوشبختیم که مجهز به الله اکبریم به خدااایی که بزرگ تر است..

      ای وااای ای وای تو اینجا گفتی اشک جلو چشماتو گرفته و من دارم به جملاتِ بعدی هدایت میشم و این درحالیه که به چه شعری برخورد کردم آخ ..حالا چشمایِ منم اشکیه!! آخه چه خببره بابا .. خداایا شکرت

      این آهنگ کجا بود

      من این آهنگو داشتم و اصلا یادم نبود که از کجا اینو و کی همچین آهنگی رو دانلود کردم!!! این سوالو دقیقا هفته پیش از خودم پرسیدم اون موقع که هدفون جدیدم رو گزاشته بودم و تویه پارک غروب رو نگاه میکردم، بعد این آهنگ پخش شد و وااقعا لذت بخش بود و من اون لحظه داشتم یه آیه رو اس ام اس میکردم یا داشتم درباره آره آره داشتم درباره تضادی که سالِ پیش بهش برخورده بودم در اس ام اس مینوشتم، اتفاقا قصدم این بود اولِ این جمله رو هم تویه اِس اِم اسَم بیارم ولی اینکارو نکردم که حالا اشکال نداره به به …

      میدونی اون لحظه که آهنگ گفت my old friend

      I’ve come to talk with you again

      یه احساسِ صمیمتی داشتم .. و …خخخخ خداایااا حالا دارم متن این آهنگو اینجا میبینم …

      باید رفت و اداممه داد و خطِ تولیدِ این کارخونه شادی سازی رو بیشتر و بیشتر کنیم در وجودمون

      خداروشکر برایِ این مطالب برایِ این دوستان این سایت برایِ این فایل برایِ وجود استاد عباسمنش برایِ وجودِ مریمِ شایسته مهربان و وجودِ مارکویِ ارزشمند و

      و آیا خدا برایِ بنده اش کافی نیست؟

      دوست دارم دوستون دارم …

      خداایاااا شکرت (بلند)

      ۲۹تیر۹۹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      هلنا گفته:
      مدت عضویت: 2729 روز

      اوووو و پسررررر .

      دو روز برای نوشتن یک کامنت وقت صرف کردی ؟

      هفت ساعت ؟ ایولله

      بقول الهام با تمام وجودم اتصال ناب تو تحسین میکنم خخخ

      واقعا تعهدت جای ستایش داره

      شاگرد زرنگ مکتب عباسمنش

      یکی از بهترین و با کیفیت ترین کامنتهای سایت کامنتای شماست

      تحسین میکنم این هنر نوشتن رو در وجود شما

      یادمه پارسال همین موقع ها بود که با چه تعهد و ادامه دادنی با عزیز دلت شروع کردین ب 《 خوندن 》 درسهای فایلهای سفر به دور آمریکا و بهترین نمرات و نتایج رو هم گرفتین الهی شکر

      تعهد و ادامه دادنت واقعا تحسین برانگیز هست

      الحق و الانصاف که کار هرکسی هم نیست این ادامه دادنه

      شیطان وظیفه شو خوب داره انجام میده همیشه

      تحسین میکنم ارتقای شغلی ای که تو کافه رستوران تون داشتی

      انشالله روزی شاهد نتایج کوانتومی مالی و مهاجرتی و رابطه عاشقانه ت با عزیز دلت باشیم

      ب امید روزی که کامنتهای نتایج ت رو بخونیم

      عاشقتم

      _هلنای قدم اولی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مجید غلامی گفته:
    مدت عضویت: 2524 روز

    سلام آقای عباسمنش عزیز و سلام خدمت خانم شایسته عزیز

    رفقا من یه چیزی توی فایل ۴۷ دیدم که خیلی ازش لذت بردم و واقعا خیلی باهاش حال کردم – توی دقیقه ۶ اون مرد مسن که داره گیتار میزنه یکی از بزرگترین خواننده های دهه ۷۰ میلادی به اسم پل سایمون هستش – پل سایمون توی فیلم آنی هال ۱۹۷۷ ساخته وودی آلن هم بازی کرده و دقیقا همون شخصی که وودی آلن و دایان کیتون رو دعوت میکنه به خونه اش توی لس آنجلس

    نمیدونم که خانم شایسته عزیز این صحنه ها رو اتفاقی فیلم گرفتن یا واقعا میدونستن که توی اون روز و دقیقا توی اون ساعت گروه ” سایمون و گارفانکل ” توی اونجا کنسرت برگزار میکنند – ولی خانم شایسته اگه شما به طور اتفاقی توی اون روز و توی اون ساعت ، توی اون محل بودید که پل سایمون داشته برنامه اجرا میکرده ، این خودش یه نشانه ست و معلومه که خداوند شما رو به دیدن این برنامه قشنگ و زیبا هدایت کرده

    راستی شخص کناری پل سایمون که یه پیراهن آبی با گل های قرمز پوشیده و داره اواز میخونه در واقع ” آرت گارفانکل ” عضو دیگه گروه موسیقی ” سایمون و گارفانکل ” هستش

    خانم شایسته عزیز امیدوارم که در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشید – خدا قوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    شکرگزار خداوند گفته:
    مدت عضویت: 2576 روز

    با سلام خدمت هم فرکانسی های رو به رشد

    واقعا اینکه آدم بتونه خودش باشه و خودش هم بشناسه که خدا چرا انسان را اشرف مخلوقات نامیده که یکیش همین باورهاست اون وقت می تونه با کمک این نیروها به هر چی نه می خواد برسه البته در جهت رضایت خداوند عالم

    به امید درک تمام قوانین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: