https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/10/abasmanesh-16.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2019-10-23 05:34:172024-09-12 09:02:40سفر به دور آمریکا | قسمت 80
329نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من واقعا سپاسگذار خدا هستم که من رو به سمت تو داداش و استاد عزیزم هدایت کرد. چقدر همه چیز روی اصول خدای من، که اینقدر به موقع من به این جمع دوست داشتنی که همیشه دوست داشتم دعوت بشم، خدایا ممنونتم که رو آماده کردی برای حضور در مکانی که هر روز من رو به تو نزدیک تر میکنه
و این فایل هدایتی که نشانه ای واضح بود برای قدم بعدی من، خدایا تو بی نظیری. که بهم گفتی حالا که در مسیر علاقه ات گام برداشتی نگران نتیجه نباش، و فقط جلو برو، من هدایتت میکنم، خدایا مچکرم که اگه دیده دل رو آماده کنیم تو چه قشنگ باهامون صحبت میکنی، خدایا سپاس… سپاس… سپاس🌹
و سپاس از تو مریم عزیزم که همراه داداشم این سفر رو بینظیر و ماندگار میکنی، و ما رو به تجربه های بینظیر تون دعوت میکنید، که باهم لذت ببریم از این همه نعمت و شگفتی در روی زمین و زیر زمین و تو آسمونها… خیلی دوستون دارم 🫂💞🫂
سلامی زیبا با رنگ و بوی آرامشِ درون، سلامی به زیبایی تکیه کردن به یگانه قدرتِ جهان به استاد عزیزم مریم جان گلم و تمامی دوستانم که در این سفر میخواهند خدارا بهتر از قبل بشناسند.
خوبه از خودمون بپرسیم به کجا چنین شتابان؟
.
خداااای من مریم جان.
چه میکنی بانوی زیبا.
من دیروز بازهم فایل 79 دیدم و باز کامنت های پراز آگاهی دوستانم رو خوندم.
*وقتی به مسئله برمیخوری، به خودت میگی میدونم راه حل هم داخل این مسئله هست.
*صبورتر میشی، امیدوارتر میشی.
*انقدرررررررررررر لطیف میشی که دیگه اشکات برای شناخت خدا جاری میشه.
*جوری به درگاهش سجده میکنی که انگار هردفعه اولین باره که انقدر قشنگ میشناسیش.
*اصلاااا نشانه ها تورو به یاد خدا میندازه.
*خودِ خودِ خدا کاری میکنه که هرلحظه به یادش باشی.
*هرجارو میبینی، هرکاری میکنی به یاد خدا هستی.
*هدایت ها و الهام خدارو هرروز واضح تر میبینی.
*حتی پدر مادر بهتری میشی و به بچت سخت نمیگیری، چون میسپریش به خدا که خودش بهترین محافظه.
*از نعمت زندگی به قشنگی استفاده میکنی.
*میری دنبال علاقت.
*و و و بینهااااااایت چیزای دیگه.
مریم جان من دیروز اخرین خاطره ای که در دفترم نوشتم هم درباره شناخت خدا بود.
دقیقااااااااا دیروز هم داشتم هم خدا هم خرما فکر میکردم.
آخ من قربون خدای درونت برم مریم جان.
واقعا اولین دستاوردم از این سایت و مخصوصا این سفرنامه خدا بود.
سفرنامه ای که هرورز یک قدم مارو به خدا نزدیک تر میکنه(میدونی عجله داخلش نیست که همین الان به خدا برسی میگه دستتو بده به من باهم بریم سمت خدا، آروم آروم)
من دست های سفرنامه رو محکم گرفتم، چون خدارو داخلش میبینم.
همه این آگاهی ها که حتی دیشب نمیذاشت من بخوابم.
از این شناخت خدا، از این آگاهی ها، این کامنت های فوق العاده که آدمو میبرن به رویا.
این فایل با عشق شروع شد و با عشق ادامه داره.
ممنون که به خانم اول فیلم هم از طرف همه ما تبریک گفتین.
عشق ربطی به سن و هیکل و قیافه و…. نداره، عشق از درونه
عشق خداست.
اولین عشقت خداااست.
آخرییین عشقت هم خداست.
اون وقته آدمایی که به رنگ خداییان وارد زندگیت میشن.
خداجووووووونم شکرت
من عاشقانه عاشقت هستم.
دوستای عزیزم همه تونو در هرسنی با هر تفاوتی، خیلیییی دوست دارم.
داشتم یه قسمت ۸۰ ام سفرنامه رو میدیدم قسمتی که با دیدنش اشک تو چشم خام حلقه زد و بعد دیدم که متن این قسمت اومده و با خوندن نظر دوستای خوبم اشک از چشمام جاری شد و توی این لحظه من فقط سپاسگزارم بخاطر اینکه توی همچین فضایی وارد شدم با چه همسفرای خوبی. راستی این تور غارگردی شبیه سفرنامه ی خودمون نیست؟ داریم باهاش زندگی کردن رو یاد میگیریم همراه شدن با مسیر جریان پیدا کردن مثل آب. توی قسمت قبلی خدا رو شکر کردم بخاطر راهنمای تور مهربون که هر بار ما رو میدید لبخند میرسد دست تکون میدان و بهمون سلام داد، حالا توی این قسمت یه خانوم مهربون دیگه خدایا صد هزار مرتبه شکرت. به خودم گفتم ببین مهتا ببین داره ظرفت با چه قانون ساده ای مثل سپاسگزاری بزرگ تر میشه. چند وقته که دیگه حتی برای بیدار شدند هم به آلارم هم احتیاجی ندارم میان خدا خودش منو هدایت میکنه. وقتی میخوام برم مدرسه تا همه هول میزنن من به خودم میگم همیشه به خودم میگم نه من همیشه به موقع نبریم و از اون لحظه که هدایت رو به دست خدا سپردم کاری نیست که اشتباه انجام بشه اتفاقی بدی نیست که بیوفته خدا رو شکر که همه چیز خوبه همه ی اتفاقا خوبه. ما در زمان درست در مکان درست هستیم.
واقعا ریحانه جان رو درک میکنم وقتی میگه شما الگوی یک انسان فوق العاده برای من هستید. لحظه ای که از غار درمیاید شبیه یکی از خواب های که به تازگی دیدم و طرز ساخت اون محیط برای خیلی جالبه. همه ی این ها نشونه است از کاری که یه خدای بزرگ انجام داده یه معمار فوق العاده.
خانواده های که با بچه هاشون میان اینجا منو یاد فیلمایی میندازه که بچه ها نوش گم میشن ولی این قسمت سفرنامه نمونه ی واضح و واقعی هست که داره میگه ببین اشتباه بود ببین داشتن چیزهایی ذهن بیمارشون ساخته بود رو به خوردت میدادن ولی الان خدا دست یه خانم فوق العاده دوربینش رو داده و داره هدایتمون میکنه واقعا اگه این هدایت نیست چیه. سپاسگزارم سپاسگزارم و سپاسگزارم از خدا و همه ی همسفر های عزیز و دوستداشتنیم
سپاسگزارم خانم شایسته ی عزیز با این ویدیو ها از خوشحالی اشک شوق میریزم، با تموم وجود با آهنگ های عالی ای که انتخاب می کنید میرقصم و توجه میکنم به احساس خوب به اون غار که تهش روشنایی و روشنایی رو می بینم قطرات آب روی پوستم احساس میکنم و بی نهایتا از حس خوب. خدا رو صد هزار مرتبه شکر فقط خدایا شکرت
چقدر عالی احساستون رو بیان کردین ، واقعا مثل اعضای یه خانواده که حتی اگه از هم دور باشن اما یه چیزهایی در خانواده هست که فقط اونا میدونن و باهاش شاد میشن و تحت تاثیر قرار میگیرن ، ما هم در این خانواده همین هستیم ، از دیدن یه فایل همه مون ذوق میکنیم ،اشک شوق میریزیم ، میخندیم، میرقصیم وشکرمون رو به این شیوه بخدا إعلام و إرسال میکنیم و چه نعمتی از این بالاتر
صبح ها بی هیچ آلارمی و فقط با نوازش خدا بیدار میشم ؛ همین امروز صبح با وجود اینکه دیشب ٢ خوابیدم ، ۶:١۵ بیدار شدم ، انگار کسی منو صدا کرد که از جام بلند بشم و برم دم پنجره و طلوع آفتاب رو ببینم ، انگار خدا میگه بنده من همینجور که گوشیت رو شارژ میکنی خودت هم نیاز به شارژ داری و چه زمانی مناسبتر از صبح که همه موجودات انگار میخوان برن روی صحنه و یه سمفونی زیبا گوش نواز ، بنوازن .
الان که اینو براتون مینویسم در بروسارد کانادا هستم و از ترأس منزل خواهرم شهر مونتریال معلومه ،واقعا طلوع خورشیدش بینظیره ، انگار همه جا گرد طلا میریزن ، پرنده ها دسته دسته میشن و برنامه اجرا میکنن واقعا یه پرواز معمولی نیست .
خدا برام این پیام رو داشت ؛ روز و شب میری تو شهر میگردی و داون تاون ، أولد پورت و دیگر جاها و آسمانخراشها رو میبینی ، خوبه اما بیدار شو از خواب درونت و شاهکار صبح و پاشش زندگی توسط من رو ببین
خداروشاکروسپاسگزارم بابت لحظه لحظه های بودنم در این مسیر جادویی ،مسیری که مرا با خودم آشتی داد ،خودم را عاشق خودم کرد و عاشق خداوند و
آموخت که همه را با چشمانی مهربانانه ببیند که همه از یک خدای بلندمرتبه هستیم و انسان هایی در فرکانس های مختلف و عملکردهای مختلف اما مهم احترام گذاشتن به دیگران بود که نشأت گرفته از احترام و دوست داشتن واقعی خودم می آمد و بعد می بینی که چطور خداوند به زیبایی تو را از آنهایی که باید دور و دور و دورتر می کند تا به خودش نزدیک ونزدیک و نزدیکتر شوی و این رسم عاشقی خداوند با توست چون از خودت به خودت نزدیکتر است تو را می فهمد از درونت آگاه است می داند که چه تصمیمات فوقالعاده ای برای هرروز خداپسندانه زیستن گرفته ای، هدایتت می کند و چنان آرامشی از جنس خودش به تو می دهد که در وصف نمی گنجد،
همچون درختی که در زمستان احساس می کنی انگار بهاری را تجربه نکرده است ولی این طبیعت وجود اوست او زنده است و نفس می کشد و زمستان بهانه ای برای مقاوم تر شدنش و باعشق ادامه می دهد از همه چالش ها با ارامش عبور می کند و بعد بهار را در وجودش حس کرده خود را تجلی می دهد ،
چقدر طبیعت معلم خوبیست برایم تا هر لحظه درختان حیاط را ببینم، رشدوشکوفایی شان در هر روز،ماه و فصل ها و بعد غنچه ها و گل های زیبایی که به رویم لبخند می زنند و من با شوق کودکانه ام آنها را در آغوش پرمهر خود می گیرم و سر به آسمان از خداوند با تمام وجود شکرگزاری و سپاسگزاری می کنم و اینها همه برای من درس هایست که هرروز در ذهن خود تداعی می کنم و قدرت خداوند را در همه چیز……
و این فایل زیبا و شوق مریم جان و توضیحات شان در مورد این خانم زیبا و مهربان که به عشق خود رسیده است و مریم جان بیشتر از ایشان خوشحال هستند و چقدر مرا به وجد آورد.
و باران بی نظیر این رحمت الهی ،خدایا غرق شدن در یک یک نعمات تو چه حس بی نظیری در من ایجاد می کند تا ورد زبانم شود شکروسپاست
و باز دیدنِ شوق آن بچه خوشگل جااانم عزیزم دستانش را بالا می برد و بعد دیدن درختان سربه فلک کشیده مگر می شود شکرگزار نبود اشک شوقم جاری می شود از این همه زیبایی در این فایل و بعد در سلول به سلول داشته هایم ،خدایاشکرت.
آخ خدایا دیدن این فایل ها برای من معجزه است همه اش دیدن نعمتهایت و رشدوپیشرفت هایی که روز به روز صورت می گیرد و ما باید هرلحظه در ذهن خود تداعی کنیم که هرروز همه چیز در حال رشدوپیشرفت است اما انسانها بعضا از یک حرف،دلخوری،خشم و….خود را نابود کرده و زندگی را بر خود زهرمار و
هنوز در گذشته مانده اند ؟؟؟؟!!!!!
بعد غاری را می بینیم که این قدر به آن اهمیت داده شده تا ما انسانها از آن بهره ببریم ،خوش بگذرانیم و به عظمت و قدرت خداوند پی برده و یاد غار حرا بیفتیم و تنهایی هایی که اوج یک خودسازی عمیق و خدایی بود بر انسانی که مثل ما آفریده شده بود ولی خواست و به والاترین مقام ها رسید …..
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایا شکرت که چنین خدایی داریم که در هر لحظه هدایت مون ر و به عهده گرفته
و
شما چه خوب فهمیدی چی کار کنی
امیدوارم به ترس هات غالب شدی و از ترس هات گذشته باشی .
نشانه امروز من هم این فایل بسیار زیبا بود که در حال شروع کار جدیدم هستم و امروز یه کار مهم برام نیمه کاره موند و. اون مهندس توی اداره که باید نامه ام رو امضا می کرد نیومده بود یه کم اول صبح حالم گرفته شد ولی در جا به خودم اومدم و با خودم گفتم اون خدایی که داره منو هدایت می کنه حواسش به من هست و حتما خیری درکار هست و زدم روی نشونه و به کامنت شما عزیز رسیدم و چون شما هم از کارتون نوشته بودید این رو به فال نیک گرفتم و خوش حال شدم.
امیدوارم شما هم به خوبی از چالشتون عبور کرده باشید
اگه ممکنه برام بنویسید چی کار کردید تا هم تاییدی بشه برای خودتون که خدا همیشه حواسش به ما ها هست و هم من که در شروع راه اندازی کارم هستم دلگرم و امیدوار تر بشم.
ممنونم دوست عزیز
همیشه در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
اگه ممکنه برام بنویسید چی کار کردید تا تاییدی بشه برای خودتون که خدا همیشه حواسش به ما ها هست
چشم .
چشممممم
حتما مینویسم
همشو مینویسم
خودت کمکم کن میخوام ازین معجزه ی بزرگ بنویسم تا اول از همه مهرتاییدی باشه برای ادامه ی مسیر خودم
و هم امیدی باشد بر دلهای دوستانم
که بدانند خداهست
دقیقا همان جایی که حس میکنی
چراغ ها خاموشه
خدا نورش رو وارد زندگیت میکنه
من طبق هدایت عمل کردم
اون چالشی که توسط همکار من پیش اومد پلن از پیش تعیین شده ی تو بود که من تونستم عذرش رو بخوام و بازهم طبق هدایت تو بدون کوچکترین مخالفتی فقط یک جواب از سمت همکارم دریافت کردم
چشم.
حالا من مونده بودم بایک دنیا سفارش خیاطی که باید برای شب عید به دست مشتری ها میرسید
برای چند ساعتی
استرس تمام وجودم رو گرفت
دفتر برنامه ریزیم رو باز کردم و به حساب خودم خواستم یک برنامه ی خفن بریزم اما هررررکاری میکردم نمیشد برای روزی 15 ساعت فشرده برنامه میریختم بازهم کارها تا اخر اسفند تموم نمیشد
واقعا من فک کردم قدرتی دارم
واقعا من فک کردم اگه خدا نخواد من میتونم کوچکترین حرکتی بزنم حتی؟
خلاصه دیدم من زورم نمیرسه دفترم روبستم
برای چند صدمین بار توی زندگیم رو کردم به خدا گفتم
ببین من نمیتونم
من نمیفهمم
من هیچ قدرتی ندارم
من هییییییییچی نیستم
لطفا خودت درستش کن
خودت بهم برنامه بده
بگو کی چه کارایی رو انجام بدم که
هم سفارشاتم سروقت به دست مشتری ها برسه هم خودم خسته نشم وهم لذت ببرم از کار
اگه قراره یک نیرو بیاد خودت برام بفرستش
اگه قراره خودمون دوتا کار کنیم پس کمکم کن
استاد خداشاهده
ارامش وارد قلب و جانم شد
اصلا این مرحله ی تسلیم خیلی باحاله
مثل اون موقعیه که 5،6 سالته تو خیابون گم شدی، ترسیدی ،نمیدونی اخرین بار ک چادر مامانت رو گرفته بودی کجا بود به هرطرف میدوی مامانت نیس
گلوت رو بغض گرفته
و بعد چندین ساعت سرگردونی
یهو یه نفر از پشت سر صدات میکنه
مامانته
ازخوشحالی گریه میکنی میپری بغلش
اون اون اون لحظه
بوی تن مامانت
حس امنیت اون لحظه
ارامشش،
امنیتش
حس دلگرمیش
هزار برابر بیشترش رو من لحظه ای حس کردم ک به خدا گفتم همش باخودت
من نمیفهمم
من ضعیف و ناتوانم
واضح شنیدم ک خدا گفت
همه چیز درست میشه
نگران نباش
من و خودت باهم تموم کارها رو انجام میدیم
استاد من واقعا تو اون لحظه نمیدونستم و هیچ ایده ای نداشتم که چطور این حجم لباس رو تنهایی بدوزم
ولی گفتم خدا هست گفته درست میشه پس درست میشه
از فردا زود تر ازخواب بیدار میشدم ساعت 5ونیم و ساعت 7 من کارگاه خیاطی بودم از خدا سوال میکردم
بهم بگو امروز چکاراایی قراره بکنم
واون بهم برنامه میداد
و مدام این جمله رو تکرار میکرد
فقط تمام تمرکزت رو بزار رو کارهایی که همین امروز میتونی انجام بدی
یادمه مثلا یهو حین کار یادم میومد ک فلان مدل کت رو نمیدونم چطور طراحی کنم یقه شو بعد ذهنم میرف پی طراحی اون همزمان داشتم یک لباس دیگه رو میدوختم یهو خدا میگف
اون رو الان از ذهنت خارج کن
الان فقط همین لباس تمومش کن تا بریم بعدی
و به طرز عجیبی من اگاهانه تموم تلاشم رو میکردم
وخدا چرخم رو روون کرده بود
خیلی راحت یکی یکی لباسهارو همینطور طبق برنامه ای ک خدا میداد میدوختم و تکمیل میشد و همون روز یا شب خود همون مشتریش زنگ میزد میگف لباسم اماده شده و عجیب اینجا بود که اون روز صبح خدا بهم گفته بود همون رو بدوزم
و من با خوشحالی میگفتم اره امادست
تازه استاد اون برنامه ی فشرده ای ک من ریخته بودم هم نشد واقعا هم استراحت میکردم هم با ارامش غذام رو میخوردم هم کارها رو انجام میدادم
جالبه ما توی مجتمع مون ر زهای شنبه و سه شنبه برقامون قطع میشد دوساعت
و خدا طوری برنامه میداد که تو اون برقی قطع که چرخ خیاطی واتو خاموشه من بتونم مثلا کارها رو برش کنم وجوری میشد ک کارها همشون برش میخورد و برق میومد و من بلافاصله می نشستم پشت چرخ و دوخت دوز شروع میشد
استاد به طرز معجزه اسایی امشب که فک میکنم یک عالمه لباس رو من و خدا باهم دوختیم و به دست مشتری ها رسید
حالا میفهمم من همش فک میکردم ک خدا قراره یک نفر همکار برام بفرسته ولی خودش شد همکارم
و باهم کارها رو انجام دادیم
تازه چنتا سفارش جدید هم مازاد براون قبلی ها قبول کردم
درحالیکه من اصلا فکرش رو نمیکردم ک بتونم همونا رو بدوزم ولی میدیم
مشتری میومد و میگف یک کت برام میدوزین ؟
و من تو دلم میگفتم خدایا چیکار کنم؟
میگف قبول کن
و من قبول میکردم
بعد میدیدم یک کار خیلی اسون وراحت هست
مشتری هایی ب سمتم هدایت میشد ک اندام استانداردی داشتن و من از اساس الگوهای اماده استاندارد سایزی استفاده میکردم و لباس لا کاملا براشون اوکی در می اومد
و خوب همین حذف شدن الگو و طراحی لباس خودش کلی برام وقت سیو میکرد
ومن حالا ک دارم مینویسم دقیقا دوروز مانده به عید 1403
در 28 اسفند ماه تموم سفارشات تموم شدن
و وقت اضاف اوردم ک برای خودم یک دست کت و شلوار خفن بدوزم
چیزی ک رویام بود
و فگ
ک نمیکردم وقت برای خودم بمونه
از ثروت بینظیری ک وارد حسابم شد
واقعا شگفت زدم
از توان جسمی بالایی ک خدا تو وجودم نهادینه کرد برای انجام اون کارها ووقعا ممنونم و سپاسگزار
که با ایمان و اراده قوی از پس همه کارها بر اومدی و فهمیدی با کی تقسیم کار کنی.
درس بزرگی ازت گرفتم عزیزم.
در هر لحظه استفاده کردن از هدایت های الله توانا آدم رو میتونه صبور و با اعتماد به نفس کنه و با قدرت رو به پیشرفت جلو ببره.
باز هم بهت تبریک میگم که خوب از پسش بر اومدی و مشرک نشدی .
خوشی روزهای پایان سالت رو به روزهای آغاز سال پیوند بزن و برای خودت در این پیروزی جشن بگیر.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
من الان رفتم و داستان هدایتت رو خوندم.
عالی بودی و خوب تونستی ایمانت رو حفظ کنی.
راستش من هم یک سال پیش از کارمندی در اومدم و این در حالی بود که توی اداره مون خیلی نیاز داشتن و همش اصرار به موندنم بود و حتی خودم هم تا اون موقع خیلی راضی بودم از کارم و واقعا معلم بودنم رو دوست دارم ولی به حقوق آخر برج راضی نبودم و کنار رفتم والان هم خوشحالم.
و کاری که باز علاقه زیادی بهش دارم فست فودی هست و باورت نمیشه چجوری با دست خالی شروعش کردم و معجزه وار پیش رفته و دستان خداوند به یاریم اومده تا کارها به بهترین شکل ممکن پیش بره.
خدایا شکرت
و الان به لطف خدای قادر مطلق در روزای اول سال استارت کار رو میزنم.
و
مطمئن هستم به یاری خدا موفق میشم
چون اجرای کار یه ایده ی ابهامی و جدید هست و
هدایتی از سمت خودش برام اومده.
دوست عزیز
برات آرزوی بهترینها رو دارم
بازم برام از موفقیتها بنویس تا مهر تاییدی برای شما و من باشه.
سلامی عاشقانه به تمام اعضای این تیم بینظیر که باید مانند یکی ازصفات سایت صداش کنی تیم عقل کل هرکسی مانند سلولی داره وظیفه خودشو انجام میده تا این هماهنگی رو به پای بدارند
اولا ازدوستان عزیزم خواهشی که همیشه دارم اینه برداشت ها واحساس های واقعی که ازفایلها یادوره ها دریافت میکنند واقعی باشه تا همگی بتونیم استفاده کنیم وبیاموزیم
هرچند که بامهارت ترین مون هم بعداز کامنت گذاشتن تازه به چه چیزهای زیاد دیگه ای پی میبریم و چشمامون باز میشن که چطور اینها ازچشمم پنهان موندن،،
توی راه خونه بودم داشتم باسرعت میومدم سمت خونه این حرف استاد که تویکی ازفایلها میگه مامیخواهیم زودبرسیم به فلان خواسته همش زود… این درذهنم داشت مرور میشد،.وقتی رسیدم خونه فایلو بازکردم دیدم مریم عزیز گفت مابااستاد دوئیدیم و بلکه ما باید بعضی وقتها کمی توقف کنیم ازخودمون بپرسیم بخاطر خواسته خودمونه یا نظر دیگران،،، خیلی وقتها میگم خدایا الکی نیست درجهان هرچیز چیزی جذب کرد….
اول فایل چقدر احساس هیجان این خانم عزیز از حلقه ای که نامزد جدیدش بهش داده بود بهم احساس عاشقانه منتقل میشه و چقدر آدم باور خوبی نسبت به روابط عاطفی پیدا میکنه،،بخصوص به مامجردها که باورهای خوبی درمورد روابط عالی داشته باشیم خودمن که خداوند بهم قول بهترین آدم روداده،،
مریم جان ممنون از همچین اتفاقهای قدرتمند کننده ای فیلم میگیری برامون چقدر مرور ویادآوری خوبی از محصولات برامون اماده میکنی تا باباورهای بهتری بفهمیم چه محصولاتی رو نسبت به نیازمون تهیه کنیم،،
قبل ازورود غار قربون این دختربچه کوچولو برم که بالا رو نشون میده،،
واقعا اول این غار به ما ثابت میکنه که ازهمه چیز میشه ثروت ساخت،،
من لذت میبرم ازاینکه استاد ومریم مایک هرکجا میروید این فرکانس وارتعاش مثبت مانند هاله ای ست که رفتارتون رو بهتون برمیگردونه همه جابالبخند برخورد میکنید،،
واقعا میگم چقدر توضیحات وتصاویر این غاربرام درس داره وقتی اول که میخواهی واردش بشی باخودت میگی چقدر ترسناک ومسیرسختیه اما همین که،بلیط میدی یعنی استارت کارو زدی وبه جهان اعلام حرکت رو کردی وبهای اول روپرداختی،و وارد میشی کمی مبهوتی چجوریه و….اما کمی جلوتر میری هرقسمت ازمسیر یه جوره تنگ،گشاد،ارتفاع زیاد،ارتفاع کم،تاریک،روشن،پیچ،خم،سربالایی،سرپایینی و….اما بعداز کمی تجربه تازه میفهمی جذابیت داستان ازهمینجاست در زندگی هرروز باید چیزهای جدید ومتفاوتی روتجربه کنی،،
قسمتهای تاریک مسیر رفتن در غار چقدر به آدم می آموزه که هرزمان قسمتهایی رو نمیبینی درعوضش بیشتر فکرکنی وقدرت تمرکزتو بالاببری مانند آدم های نابینا باهر قدمی که برمیداری فکرکنی،،
بادیدن این خانواده هایی که باچندتا بچه کوچک اومدن غار یعنی به ما می آموزه که باهرشرایطی میشه به اهدافت فکرکنی ودرمسیرش حرکت کنی و براخودت ارزش قائل شی خودتو فدای فرزندان وحرف مردم نکنی،،
دیدن کردن مردم ازاین غار به مامیگه باید هرروز بدنبال یه کشف جدید ازخودت باشی،،
هیچ چیزو نباید قضاوت کرد،،ورودی غار..
بالانبین چه زشته پایین ببین بهشته،،
درهرقسمت این غار به ما می آموزه که چقدر نامحدود هنوز پتانسیل ها وجود داره که ماباید کشفشون کنیم بلکه دروجودخودمون،،
وقتی مریم جان میگی بچه ها چقدر اروم وخیالشون راحته همراه والدینشون اول اینکه این یعنی وقتی تو باایمان حرکت کنی اکثر کسانی که کنارت هستن باهات هماهنگ میشن و همون موقع بخودم گفتم خدایا منم باید همینجور باخیال آسوده خودمو دستت بسپارم وحرکت کنم،،
واقعا تحسین برانگیزه که دراین غار طولانی و مسیرهای سخت نرده ها وسرویس بهداشتی با امکانات عالی ساختن،،
چقدرهم از این سرود حماسی زیبا لذت بردم که پایان فایل میخونه،،
و در پایان غار چقدر احساس عاشقانه ای ست
امیدوارم درتمام مراحل زندگی و ساخت این مسیر زندگی،،
اول ویدیو که اون خانم با ذوق و شوق از خواستگاری کردن دوست پسرش گفت من خیلی لذت بردم :) منم کلی ذوق کردم براش. من از مدل خواستگاری کردن امریکایی ها و اروپاییها خوشم میاد. یعنی حتی خواستگاری کردنشون هم فرصت سورپرایز و خوش گذرونیه براشون :) یه چیز دیگه هم که تو فرهنگ اونا دوست دارم اینه که عروس و داماد «اجازه دارن» شوق و ذوق و خوشحالیشون رو ابراز کنن. تو ایران معمولا میگن : عروس نباید زیاد بخنده وگرنه فکر میکنن کشته مرده ی شوهره! داماد نباید به عروس زیاد محبت کنه وگرنه عروس پررو میشه!(دیگه بقیه اش رو خودتون میدونید) تو بعضی از عروسیهای ایرانی رسمه که مادر عروس نرقصه و خودش رو خوشحال نشون نده!!! یعنی در این حد!!!!! خلاصه اینکه من خیلی از این راحتی و صداقت امریکایی ها خوشم میاد. پیشنهاد میکنم فیلمهای خواستگاریهای مردم رو تو یوتوب ببینید. پر از حس خوبه.
به نظرم این خانوم سنش خیلی هم کم نبود با این حال رابطه ی عاشقانه داره و میخواد ازدواج کنه. حالا اینجا مردم وقتی یه دختر ۲۵ ساله میبینن همش نگرانن که «نکنه تنها بمونی» «سخت نگیر زود ازدواج کن» «پس کی میخوای ازدواج کنی؟» «سنت میره بالا میمونی!!!» یا واسه پسراشون نگرانن که نکنه دختر خوب پیدا نشه! از بس باور «کمبود مرد و زن خوب» تو جامعه ی ما ریشه داره.
یه ایه ی قشنگ تو قرآن هست که میگه زنان و مردان شایسته برای هم هستن و زنان و مردان ناپاک برای هم. البته این نقل قول کاملا دقیق نبود چون یادم نیست آیه ی چند و چه سوره ای بود ولی محتواش همینه. تو این آیه مستقیم به قانون جهان اشاره شده. هیچ تبصره ای هم در مورد سن و اینجور چیزها نداره. باور کردن همین یه آیه کلی نگرانی های آدم رو از بین میبره، اگر باور کنیم!
استاد جان این مریم بااااااانو داره با ما چیکار میکنه ?
شما ک بودید مریم جان هم اومد ? یه خورده فکر قلب ما روهم بکنید .این قدر هیجان آیا خوبه ?
این ۱۲ قدم چه غوغایی درون من به پا کرده .صحبتهای استاد .دیدن فیلمهای سفرنامه .خوندن کامنتهای بچه ها .اصلا وارد یه دنیای جدیدی کرده منو که مثل آدمهای ذوق زده شدم که از فرط خوشحالی مثل گیج و منگ ها رفتار میکنه .خدایا اینجا وادیه دیواندگانه? ,اینجا وادیه عاشقهاست?
از اول این فایل اشکام راه افتاده تا فایل تموم شده و من همچنان اشک میریزم .نمیدونم چم شده .میگم که درونم غوغایی به پاست .
چطوری بیانش کنم این همه احساسات رو ??
چقدر آزادی ? چقدر رهایی? چقدر شجاعت ?چقدر شادی و خوشحالی? چقدر عشق تو این قسمت فراوووووونه .
اونجایی که خانمه از خاستگاری عشقش اشک میریخت و دستاش میلرزید اونقدر منو منقلب کرد که نگو .خدای من احساس خوشحالی و هیجان اون خانم چقدر وصف ناپذیر بود .یه حس بینظیر که تو قلبش گذاشتی .اونقدر که مریم جان رو هم به وجد آورد که بره موبایلش رو بیاره تا هیجانات و اوج خوشحالی اون خانم رو به ما نشون بده .دست مریزاد مریم بانووووو
مریم جان اونقدر خودش طعم واقعی عشق رو چشیده که تونست کاملا احساسات اون خانم رو درک کنه .فهمید اون لحظه نهایت خوشحالیه یک زن میتونه باشه .
اون بادی که بین درختا میوزید و باران رحمت الهی که منو دیوانه کرد .خدایا عاشق تمام زیباییهات هستم و شکر میکنم .
وقتی با مایک و استاد جان میدویدید برای رسیدن به غار .گفتم خدایا این سه عزیز رو برای ما همیشه حفظ کن .خوشحالیشون رو روز به روز زیادتر کن .اون جاده ای که استاد سریع دوید که اول بشه معرکه بود .پر سرسبزی درختان بلند سر به فلک کشیده .تعریفش از دویدن مریم که میگفت عاشقتم که مثل آهو میدوی خیلی خوب بود .شما بینظیرید .
باشما میدویدم و اشک میریختم .که ببینم قرار چه زیباییهایی رو بینیم .
خوشحالی شما .شوخیهای شما همه لذت بخشه.
وقتی اون خانوادها رو توی غار دیدم شوکه شدم از شجاعتشون ,با بچه های کوچیک و بغلی .چه اعتمادی توی قلبشون بود که به راحتی به اون عمق زیر زمین اومده بودن .تازه جاهایی که مریم جان میگفت باید چهار دست و پا بری خیلی خیلی برام عجیب بود که این پدر و مادرها چقدر رها و پر از اعتماد به خدا هستن .نه ترسی .نه نگرانی .هیچی .
لیدر برق و خاموش میکنه .تاریکی مطلق .ولی بچه ها سکوت میکنن . این آرامش و اعتماد بچه ها از کجا اومده ? خدایا درکش رو برام آسان کن .
اونجا که مریم جان میگه یه جایی تو زندگیتون وایستید ببینید مسیر زندگیتون مورد علاقه خودتون یا مورد تایید دیگران ?
تو جواب گفتم مریم جان با آموزشهای شما و استاد اومدم تو مسیری که مورد علاقه خودمه دارم آروم آهسته میرسم به جایی که تماما زندگیم بشه لذت و خوشبختی .فقط باید صبوری کنم و فعلا تو هر جایی هستم از لحظه ی حالم لذت ببرم و خوش باشم تا خداوند من رو هم هدایت کنه .تا بهم لیاقت هر آنچه که میخوام رو بده .عاشقتونم .
عظمت و شکوه خداوند رو تو اون غار میدیدم .زیبایی و آرامش خدا رو تو اون غار میدیم .رها بودن و رسیدن به تمام لذت ها رو تو اون غار تو چهره ی آدم ها میدیم .
تو غار دستشویی به اون تمیزی و بزرگی ?
خدای من این آدمها چقدر به فکر آسایش و لذتشون حتی فرسنگها زیر زمین هستن ?
به خدا که مردم این کشور لایق زندگی تو بهشت رو دارن .تحسین برانگیزه .
با دیدن این قسمت اونقدر دلم خواست که رها شم .رها و آزاد از این قید و بندها .رها از این دلبستگیها .برم سفر .سفر به دور دستها .به دل همه ناشناخته ها .دلم خواست که برم به اوج آسمونها ,برم به عمق زمین و دریاها ,برم شبها تو دل جنگل ,برم روزها وسط دریا .دلم حس پرواز گرفت که فقط برم .
آهنگ آخر فایل و تصویرهای زیبایی غار ساعتها منو به فکر فرو برد .خیلی خیلی سپاسگزارم ازت مریم جان .تو بینظیری .
عکس زیبای مایک عزیزم .خیلی این پسر ماهه
خدایا وقتی زندگی استاد رو میبینم .میگم چقدر تو این بندت رو دوست داری ???
چقدر خوشحال زندگی میکنه .چقدر رها از همه چیز و همه کسی هست .چقدر حس توحیدی تو وجودش هست .
مریم جان الگوی یه زن نمونه برای منه که ازش یاد بگیرم همیشه با خودم در صلح باشم .شاد و پر انرژی و عاشق باشم .و….
خدایاااااا لیاقت این طور بندگی کردن رو هم به ما عطا کن .
مریم جان بازم اشک شوق منو درآوردی .بازم درس جدیدی بهم آموختی .با دیدن قسمتهای سفرتون ساعتها به.خودم وخواسته هام توجه میکنم که به آرامش و رهایی میرسم .
عاشق خودم و زندگیم شدم .ایمان دارم که روزی من هم راهی سفر به دور دنیا خواهم شد .با توکل به الله یکتا .
دوستتون دارم و سپاسگزار زحمت استاد و مریم بانو و تک تک عزیزانم تو سایت هستم.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان که با تهیه ی فیلمهای سفر به دور آمریکا به من کمک کردن که با دید بهتری وارد خاک آمریکا بشم.استاد عزیزم من و خانواده ام دو روز پیش وارد آمریکا شدیم و به لطف پروردگار مهربان و آموزه های ارزشمند شما هم اینک در کنار تنها خواهرم و برادر عزیزم هستم و غرق در لذت و شوق دیدار عزیزانم به سر میبرم و تشکر فراوان منو بپذیرید که در این راه بعد از خداوند یار و همراه من بودید و تمام آموزش های شما بود که زندگی منو تغییر داد و با قدرت ایمان و توکل به الله یکتا تونستم به خواسته هایم برسم و الان در کالیفرنیا در شهر لگونا نیگل هستم و باز هم در حال دیدن و گوش کردن به فایلهای شما عزیز هستم که شده قسمتی از زندگی من و بی صبرانه منتظرم که روزی برسه که شما و خانوادتون رو ببینم و حضوری از شما برای اینکه دستی از دستان خداوند شدید تا من علاوه بر غلبه بربیماریهایم بتوانم زندگی در امریکا همراه با سلامتی و شادی رو رقم بزنم تشکر کنم.از شما بینهایت سپاسگزارم و به امید دیدارتون هستم.
سلام دوست خوبم لایو استاد رو امروز دیدم و خیلی نزدیک به محلی هستن که من زندگی میکنم .حالا نمیدونم چطور با استاد تماس بگیرم و از محل دقیق آنها با خبر بشم اگه ممکنه منو راهنمایی بفرمایین تا به نیابت از همه ی دوستان عزیز به دیدارشون برم که یکی از اهدافم بعد از ورود به امریکا بوده و از کمکتون سپاسگزارم
سلام و حس تشکر همه ما رو به استاد و مریم جانمون و میکاییل برسونی و از طرفمون مریم رو در اغوش بگیری و ببوسی و بابت همه فیلمها وسفرنامه ها از طرف همه بچه های سایت ازشون تشکر کن لطفا.مرسییییییی
واووووووو تبریک خانم ریسیان که اینقدر مدارتون بالا رفته که تونستید هم سلامتیتان را خلق کنید و هم تونستید خودتون را به آمریکا برسونید من جای شما بودم لحظه ای درنگ نمیکردم و استاد را پیدا می کردم و از ویشانی اش می بوسیدم
سلام دوست عزیز ممنون از لطفتون و من هم تصمیم دارم در اولین فرصت ممکنه به دیدار استاد عزیزمون برم ولی این کار مستلزم اینه که کمی خودمو اینجا پیدا کنم فعلا تا امروز فقط ساعت خوابم تنظیم شده و بی صبرانه منتظر زمان دیدار با استاد هستم که البته فاصله ی زیادی با من دارند ولی مطمئنم که به زودی موفق به دیدار خواهم شد??
سلام دوست عزیز لایو استاد رو دیدم و فهمیدم که نزدیک محل زندگی من هستن لطفا راهنمایی بفرمایین که چطور میتونم با استاد سریع تماس بگیرم و از محل دقیق استقرار ایشون مطلع بشم و به نیابت از همه ی عزیزان به دیدازشون برم؟تلگرامشون رو خیلی وقته چک نکردن
یه سری دریافت جدید داشتم و به نتیجه های جدیدی رسیدم و مدارم عوض شده و تو فکر بودم که کجا بنویسم و خدا گفت روی نشانه امروزت کلیک کن و هرجا بود بنویس.حالا هم اینجام.
موضوع بحث احساس لیاقته.
فایل راهنمای استفاده از سایت قسمت سوم که اومد که در مورد بخش راهکار برای مسائل شما بود.یه جایی یه مقاله توجهم رو به خودش جلب کرد.مقاله روانشناسی ثروت ۳ و اسم مقاله ترمزی به نام احساس عدم لیاقت بود.وقتی دیدمش حس کردم باید بخونم.این مقاله رو قبلا خونده بودم ولی الان واقعا بهش نیاز داشتم و وقتی خوندم فهمیدم هنوز تو عمل بهش مشکل داشتم و چقدر این مقاله کمکم کرد و الان دیگه حواسم به عملم هست و دنبال چیز ارزون یا تخفیف نیستم و دارم تو خریدهام لحاظ میکنم این باور رو.حتی امروز با خودم گفتم چیزایی که یه مدت استفاده نکردم رو بدم بره.
بعد این مقاله یه روز تو فایلهای استاد تو کامپیوتر فایل مصاحبه استاد با استاد محمودی توجهم رو جلب کرد.بازم فهمیدم الکی نیست از بین اینهمه این یکی رو دیدم.وقتی گوش کردم فهمیدم عجب جای درستی اومدم و چقدر خوب در مورد احساس لیاقت صحبت شد.ولی از اون بهتر متن جلسه ۵ قدم ۷ بود که خیلی عالی بود.هر جملش رو که میخوندم کلی فکر میکردم و با خودم مقایسه میکردم.یه سری درخواست ها از خدا داشتم امروز و چند روز قبل که در مورد احساس لیاقت بود و یه درخواست دیگه هم داشتم که تو فوتبال بازی کردنم به آگاهی کامل برسم یعنی بدونم دارم چیکار میکنم و اینجوری نباشه که طوطی وار یه چیزایی رو انجام بدم.بعد بلافاصله حسم گفت اول متن این جلسه رو بخون و وقتی خوندم کامل جوابم رو گرفتم.
به این نتیجه رسیدم که باید سبک شخصی خودمو بسازم توی فوتبال و نگاه به فرد دیگه و توانایی ها و مدل بازیش نکنم و سعی کنم خودم باشم و ایده های خودمو اجرا کنم و واقعا در داشتن سبک شخصی مشتاق و جدی شدم.فهمیدم وقتی به سبک خودم بازی کنم کامل به بازیم آگاهم چون از خودمه و خیلی راحت هم میتونم تغییرش بدم و پیشرفت کنم.وقتی تلاشم واسه تقلید باشه در بهترین حالت میشم شبیه یکی دیگه و از قدرتهای بینهایتی که توی وجودم هست بی بهره میمونم و هی میخوام ببینم خب فلانی چیکار کرده که منم انجام بدم به جای اینکه بگم خب حالا من اینجا چکار میتونم بکنم یا بگم خدایا خودت هدایت کن و سعی کنم توی تجسمم به جای سعی در تقلید از حرکت یه نفر دیگه ، خودم باشم.
البته این به این معنا نیست که تمرکز نزارم روی کارم و سعی در یادگیری نداشته باشم بلکه به این معنا که اگر مثلا مسی فلان حرکت رو انجام میده خیلی خوب و تونسته موفق باشه ، منم بیام همونو انجام بدم و با این کار یه جورایی خودمو لایق این نبینم که منم میتونم نوع بازی خودمو داشته باشم و موفق باشم به سبک خودم و اونو بت کنم.
واقعا وقتی اصل رو بدونم دیگه نباید علت موفقیت رو یه ایده خاص مثلا برای دریبل زدن ببینم و بدونم چیزی که مسی رو مسی کرد ، چیزی نبود جز باورهای قدرتمندکنندش.این باورها هدایتش کرد به این نوع بازی و این موفقیت ها.
یادمه تو دوران نوجوانی که اینترنت نداشتم و گوشی هم نداشتم و فقط یه فوتبال از تلویزیون پخش میشد و بقیش خودم بودم و تجسم هام و خدای خودم ، تونسته بودم به درک خوبی از خودم برسم و سبک شخصی خودمو توی فوتبال داشتم و تو مسیر بهتری بودم.الانم تو مسیر خوبی هستم.همینکه به این قضیه رسیدم و فهمیدمش و باورش کردم و میخوام عملم رو هماهنگش کنم یعنی تو مسیر درستم. این قضیه که کلیپهای مختلف از بازیکنان مختلف میدیدم باعث میشد سردرگم بشم و ندونم باید چکار کنم.چون خودم نبودم.توی تجسم هم همینطور و هی سعی میکردم یه نوع خاص تجسم کنم ولی هرچه بیشتر روی خودم کار کردم ، راحت تر شدم با خودم و توی تجسم سخت نگرفتم و نتایج خوبی هم که توی این چند وقت گرفتم ، نشون از باورهای خوبم هست.هنوز ولی یه جای کار انگار میلنگید که خب فهمیدم چیه و باید سبک خودمو بسازم و چیزی که خودم باهاش راحتم انجام بدم و چیزی که ساده هم هست.نباید پیچیدش کنم.همه چی سادس.سخت بگیرم سخت میشه.آسون بگیرم آسون میشه.
یه مدت کم فعالیت شدم توی سایت ولی تو این مدت خیلی اتفاقات خوب واسم افتاده و یه سری تجربه هم کسب کردم و خیلی دوست دارم بیشتر بنویسم.
از ۵ فایل آخری که روی سایت گذاشته شد خیلی لذت بردم و واقعا از تلاشهای شما خاله مریم و استاد عزیزم سپاسگزارم.
اینم یادم رفت بگم.خیلی از کامنت های دوستان رو که میخوندم تو این چند وقته کلی درس میگرفتم و هدایت میشدم.واقعا خیلیاشون دقیقا همون چیزی بوده که من باید میخوندم.ممنونم از همگیتون.
من واقعا سپاسگذار خدا هستم که من رو به سمت تو داداش و استاد عزیزم هدایت کرد. چقدر همه چیز روی اصول خدای من، که اینقدر به موقع من به این جمع دوست داشتنی که همیشه دوست داشتم دعوت بشم، خدایا ممنونتم که رو آماده کردی برای حضور در مکانی که هر روز من رو به تو نزدیک تر میکنه
و این فایل هدایتی که نشانه ای واضح بود برای قدم بعدی من، خدایا تو بی نظیری. که بهم گفتی حالا که در مسیر علاقه ات گام برداشتی نگران نتیجه نباش، و فقط جلو برو، من هدایتت میکنم، خدایا مچکرم که اگه دیده دل رو آماده کنیم تو چه قشنگ باهامون صحبت میکنی، خدایا سپاس… سپاس… سپاس🌹
و سپاس از تو مریم عزیزم که همراه داداشم این سفر رو بینظیر و ماندگار میکنی، و ما رو به تجربه های بینظیر تون دعوت میکنید، که باهم لذت ببریم از این همه نعمت و شگفتی در روی زمین و زیر زمین و تو آسمونها… خیلی دوستون دارم 🫂💞🫂
به نام یکتا کیمیاگر هستی
سلامی زیبا با رنگ و بوی آرامشِ درون، سلامی به زیبایی تکیه کردن به یگانه قدرتِ جهان به استاد عزیزم مریم جان گلم و تمامی دوستانم که در این سفر میخواهند خدارا بهتر از قبل بشناسند.
خوبه از خودمون بپرسیم به کجا چنین شتابان؟
.
خداااای من مریم جان.
چه میکنی بانوی زیبا.
من دیروز بازهم فایل 79 دیدم و باز کامنت های پراز آگاهی دوستانم رو خوندم.
عجب کامنت هایی، عجب آگاهیهایی؛ دلم میخواد از خدای درونشون سپاسگزاری کنم.
مریم جان من خدارو بهتر از قبل میشناسم.
تنها منبع همین آرامش خداست.
تنها دلیل این اطمینان خداست.
خدایی که برات همه چیز مهیا میکنه.
وقتی به خدا میرسی:
*غمها ازت جدا میشه.
*بخاطر هرچیز کوچیکی عصبانی نمیشی.
*یه لبخند پراز آرامش رو لباته.
*وقتی به مسئله برمیخوری، به خودت میگی میدونم راه حل هم داخل این مسئله هست.
*صبورتر میشی، امیدوارتر میشی.
*انقدرررررررررررر لطیف میشی که دیگه اشکات برای شناخت خدا جاری میشه.
*جوری به درگاهش سجده میکنی که انگار هردفعه اولین باره که انقدر قشنگ میشناسیش.
*اصلاااا نشانه ها تورو به یاد خدا میندازه.
*خودِ خودِ خدا کاری میکنه که هرلحظه به یادش باشی.
*هرجارو میبینی، هرکاری میکنی به یاد خدا هستی.
*هدایت ها و الهام خدارو هرروز واضح تر میبینی.
*حتی پدر مادر بهتری میشی و به بچت سخت نمیگیری، چون میسپریش به خدا که خودش بهترین محافظه.
*از نعمت زندگی به قشنگی استفاده میکنی.
*میری دنبال علاقت.
*و و و بینهااااااایت چیزای دیگه.
مریم جان من دیروز اخرین خاطره ای که در دفترم نوشتم هم درباره شناخت خدا بود.
دقیقااااااااا دیروز هم داشتم هم خدا هم خرما فکر میکردم.
آخ من قربون خدای درونت برم مریم جان.
واقعا اولین دستاوردم از این سایت و مخصوصا این سفرنامه خدا بود.
سفرنامه ای که هرورز یک قدم مارو به خدا نزدیک تر میکنه(میدونی عجله داخلش نیست که همین الان به خدا برسی میگه دستتو بده به من باهم بریم سمت خدا، آروم آروم)
من دست های سفرنامه رو محکم گرفتم، چون خدارو داخلش میبینم.
همه این آگاهی ها که حتی دیشب نمیذاشت من بخوابم.
از این شناخت خدا، از این آگاهی ها، این کامنت های فوق العاده که آدمو میبرن به رویا.
این فایل با عشق شروع شد و با عشق ادامه داره.
ممنون که به خانم اول فیلم هم از طرف همه ما تبریک گفتین.
عشق ربطی به سن و هیکل و قیافه و…. نداره، عشق از درونه
عشق خداست.
اولین عشقت خداااست.
آخرییین عشقت هم خداست.
اون وقته آدمایی که به رنگ خداییان وارد زندگیت میشن.
خداجووووووونم شکرت
من عاشقانه عاشقت هستم.
دوستای عزیزم همه تونو در هرسنی با هر تفاوتی، خیلیییی دوست دارم.
در پناه عشق خدا باشید.
داشتم یه قسمت ۸۰ ام سفرنامه رو میدیدم قسمتی که با دیدنش اشک تو چشم خام حلقه زد و بعد دیدم که متن این قسمت اومده و با خوندن نظر دوستای خوبم اشک از چشمام جاری شد و توی این لحظه من فقط سپاسگزارم بخاطر اینکه توی همچین فضایی وارد شدم با چه همسفرای خوبی. راستی این تور غارگردی شبیه سفرنامه ی خودمون نیست؟ داریم باهاش زندگی کردن رو یاد میگیریم همراه شدن با مسیر جریان پیدا کردن مثل آب. توی قسمت قبلی خدا رو شکر کردم بخاطر راهنمای تور مهربون که هر بار ما رو میدید لبخند میرسد دست تکون میدان و بهمون سلام داد، حالا توی این قسمت یه خانوم مهربون دیگه خدایا صد هزار مرتبه شکرت. به خودم گفتم ببین مهتا ببین داره ظرفت با چه قانون ساده ای مثل سپاسگزاری بزرگ تر میشه. چند وقته که دیگه حتی برای بیدار شدند هم به آلارم هم احتیاجی ندارم میان خدا خودش منو هدایت میکنه. وقتی میخوام برم مدرسه تا همه هول میزنن من به خودم میگم همیشه به خودم میگم نه من همیشه به موقع نبریم و از اون لحظه که هدایت رو به دست خدا سپردم کاری نیست که اشتباه انجام بشه اتفاقی بدی نیست که بیوفته خدا رو شکر که همه چیز خوبه همه ی اتفاقا خوبه. ما در زمان درست در مکان درست هستیم.
واقعا ریحانه جان رو درک میکنم وقتی میگه شما الگوی یک انسان فوق العاده برای من هستید. لحظه ای که از غار درمیاید شبیه یکی از خواب های که به تازگی دیدم و طرز ساخت اون محیط برای خیلی جالبه. همه ی این ها نشونه است از کاری که یه خدای بزرگ انجام داده یه معمار فوق العاده.
خانواده های که با بچه هاشون میان اینجا منو یاد فیلمایی میندازه که بچه ها نوش گم میشن ولی این قسمت سفرنامه نمونه ی واضح و واقعی هست که داره میگه ببین اشتباه بود ببین داشتن چیزهایی ذهن بیمارشون ساخته بود رو به خوردت میدادن ولی الان خدا دست یه خانم فوق العاده دوربینش رو داده و داره هدایتمون میکنه واقعا اگه این هدایت نیست چیه. سپاسگزارم سپاسگزارم و سپاسگزارم از خدا و همه ی همسفر های عزیز و دوستداشتنیم
سپاسگزارم خانم شایسته ی عزیز با این ویدیو ها از خوشحالی اشک شوق میریزم، با تموم وجود با آهنگ های عالی ای که انتخاب می کنید میرقصم و توجه میکنم به احساس خوب به اون غار که تهش روشنایی و روشنایی رو می بینم قطرات آب روی پوستم احساس میکنم و بی نهایتا از حس خوب. خدا رو صد هزار مرتبه شکر فقط خدایا شکرت
سلام دوست عزیز
چقدر عالی احساستون رو بیان کردین ، واقعا مثل اعضای یه خانواده که حتی اگه از هم دور باشن اما یه چیزهایی در خانواده هست که فقط اونا میدونن و باهاش شاد میشن و تحت تاثیر قرار میگیرن ، ما هم در این خانواده همین هستیم ، از دیدن یه فایل همه مون ذوق میکنیم ،اشک شوق میریزیم ، میخندیم، میرقصیم وشکرمون رو به این شیوه بخدا إعلام و إرسال میکنیم و چه نعمتی از این بالاتر
صبح ها بی هیچ آلارمی و فقط با نوازش خدا بیدار میشم ؛ همین امروز صبح با وجود اینکه دیشب ٢ خوابیدم ، ۶:١۵ بیدار شدم ، انگار کسی منو صدا کرد که از جام بلند بشم و برم دم پنجره و طلوع آفتاب رو ببینم ، انگار خدا میگه بنده من همینجور که گوشیت رو شارژ میکنی خودت هم نیاز به شارژ داری و چه زمانی مناسبتر از صبح که همه موجودات انگار میخوان برن روی صحنه و یه سمفونی زیبا گوش نواز ، بنوازن .
الان که اینو براتون مینویسم در بروسارد کانادا هستم و از ترأس منزل خواهرم شهر مونتریال معلومه ،واقعا طلوع خورشیدش بینظیره ، انگار همه جا گرد طلا میریزن ، پرنده ها دسته دسته میشن و برنامه اجرا میکنن واقعا یه پرواز معمولی نیست .
خدا برام این پیام رو داشت ؛ روز و شب میری تو شهر میگردی و داون تاون ، أولد پورت و دیگر جاها و آسمانخراشها رو میبینی ، خوبه اما بیدار شو از خواب درونت و شاهکار صبح و پاشش زندگی توسط من رو ببین
خدایا شکرت برای بیداری
شاد و سلامت و همیشه آگاه باشی دوست من ??
سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم( یس58)
از جانب پروردگاری مهربان به آنان
سلام گفته میشود.
خدایا کسانی صبح می کنند در حالیکه
به غیر تو اعتماد و امید دارند،
ولی من صبح کردم در حالیکه
در تمـام امورم اعتماد و امیـدم تویی…
سلام به استادعزیزم ومریم بانوی نازنینم
وهمه دوستانم در این مسیر صراط المستقیم
خداروشاکروسپاسگزارم بابت لحظه لحظه های بودنم در این مسیر جادویی ،مسیری که مرا با خودم آشتی داد ،خودم را عاشق خودم کرد و عاشق خداوند و
آموخت که همه را با چشمانی مهربانانه ببیند که همه از یک خدای بلندمرتبه هستیم و انسان هایی در فرکانس های مختلف و عملکردهای مختلف اما مهم احترام گذاشتن به دیگران بود که نشأت گرفته از احترام و دوست داشتن واقعی خودم می آمد و بعد می بینی که چطور خداوند به زیبایی تو را از آنهایی که باید دور و دور و دورتر می کند تا به خودش نزدیک ونزدیک و نزدیکتر شوی و این رسم عاشقی خداوند با توست چون از خودت به خودت نزدیکتر است تو را می فهمد از درونت آگاه است می داند که چه تصمیمات فوقالعاده ای برای هرروز خداپسندانه زیستن گرفته ای، هدایتت می کند و چنان آرامشی از جنس خودش به تو می دهد که در وصف نمی گنجد،
همچون درختی که در زمستان احساس می کنی انگار بهاری را تجربه نکرده است ولی این طبیعت وجود اوست او زنده است و نفس می کشد و زمستان بهانه ای برای مقاوم تر شدنش و باعشق ادامه می دهد از همه چالش ها با ارامش عبور می کند و بعد بهار را در وجودش حس کرده خود را تجلی می دهد ،
چقدر طبیعت معلم خوبیست برایم تا هر لحظه درختان حیاط را ببینم، رشدوشکوفایی شان در هر روز،ماه و فصل ها و بعد غنچه ها و گل های زیبایی که به رویم لبخند می زنند و من با شوق کودکانه ام آنها را در آغوش پرمهر خود می گیرم و سر به آسمان از خداوند با تمام وجود شکرگزاری و سپاسگزاری می کنم و اینها همه برای من درس هایست که هرروز در ذهن خود تداعی می کنم و قدرت خداوند را در همه چیز……
و این فایل زیبا و شوق مریم جان و توضیحات شان در مورد این خانم زیبا و مهربان که به عشق خود رسیده است و مریم جان بیشتر از ایشان خوشحال هستند و چقدر مرا به وجد آورد.
و باران بی نظیر این رحمت الهی ،خدایا غرق شدن در یک یک نعمات تو چه حس بی نظیری در من ایجاد می کند تا ورد زبانم شود شکروسپاست
و باز دیدنِ شوق آن بچه خوشگل جااانم عزیزم دستانش را بالا می برد و بعد دیدن درختان سربه فلک کشیده مگر می شود شکرگزار نبود اشک شوقم جاری می شود از این همه زیبایی در این فایل و بعد در سلول به سلول داشته هایم ،خدایاشکرت.
آخ خدایا دیدن این فایل ها برای من معجزه است همه اش دیدن نعمتهایت و رشدوپیشرفت هایی که روز به روز صورت می گیرد و ما باید هرلحظه در ذهن خود تداعی کنیم که هرروز همه چیز در حال رشدوپیشرفت است اما انسانها بعضا از یک حرف،دلخوری،خشم و….خود را نابود کرده و زندگی را بر خود زهرمار و
هنوز در گذشته مانده اند ؟؟؟؟!!!!!
بعد غاری را می بینیم که این قدر به آن اهمیت داده شده تا ما انسانها از آن بهره ببریم ،خوش بگذرانیم و به عظمت و قدرت خداوند پی برده و یاد غار حرا بیفتیم و تنهایی هایی که اوج یک خودسازی عمیق و خدایی بود بر انسانی که مثل ما آفریده شده بود ولی خواست و به والاترین مقام ها رسید …..
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام به توحیدی ترین نقطه ی سایت
سلام استاد عزیز
وسلام مریم جان جانان
چقدر ازتون ممنونم واسه ضبط این فایل واسه به تصویر کشیدن اینهمه زیبایی وواسه پیامی که از سوی
پروردگار به من رسوندید
یه جایی از فایل گفتید
لیدرمون یه جاهایی از غار فانوسش رو خاموش میکنه
تا عمق تاریکی رو متوجه بشیم وعجیبه که بچه هااون جاها به طرز عجیبی ارامش دارن
این ارامش نتیجه ی ایمان به پدر مادرشونه
احساس کردم خدا داره میگه مطهره
الان که چراغ ها خاموشه میخوام ایمانت رو بهم ثابت کنی
استاد من الان وسط ارزوهای دوسال پیشم زندگی میکنم
من کسب کار خودم رو راه اندازی کردم
مزون زدم
ابزار کار خریدم کوچولو کوچولو .
وحالا مشتری هایی که میخواسنم پبدا شدن و انقدر سرم شلوغه که وقت واسه هیچ کاری ندارم
جالبه اصلا هیچ خستگی ای رو احساس نمیکنم
گاهی حس میکنم اگر 48 ساعت پشت سرهم کار کنم
بازهم توان کار کردن دارم
استاد من دوروزه که درگیره یک چالش هستم
نیروی چرخ کاری که گرفته بودم رو یجورایی طبق هدایت های الهامی خداوند میدونم که باید اخراجش کنم
حس میکنم دارم بیش از حد باج میدم
میفهمم ادم درستی نیست برای این جایگاه
ولی من تلاااااش میکردم که درستش کنم
که اموزشش بدم
و به قول شما از تیکه تیکه های وجودم میکندم و برای اون وقت میزاشتم اما احساس کردم هربار بیشتر دارم احساس عزت نفس و احساس لیاقت خودم رو مچاله میکنم
حس میکنم این همون اشغالها رو زیر مبل گذاشتن
حس میکنم دارم یک گاری 100 تنی رو باخودم حمل میکنم
و طبق هدایت الله تصمیم دارم اخراجش کنم
استاد هدایت ها واضحه و عین روز روشن
فقط این وسط ذهن من هست که تردید میکنه
که ترس داره
که کمبود ها احاطه ش کردن و میگن نیروی خوب نیس
همینم بره دیگه کسی نیس بیاد
الان شب عیدی یک عالمه کار قبول کردی از مشتری
چطوری میخوای اینها رو تحویل بدی خودت تنها ؟؟
مدام ترسها بهم فشار میارن
اما
اما
اما
من امشب یک پیام دریافت کردم
خدا گفت همه ی چراغ هارو خاموش کردم
میخوام ایمانت رو بهم ثابت کنی
خدامیگه رهاش کن
میگه از مدار اون همکارت بیا بیرون
میگه خودت رو ازاد کن
میگه بیا بالا دستت رو بده به من
بیا ببرمت مدارهای بالاتر
میگه نترس اونجا تو مدارهای بالاتر
ثروت های بیشتری هست
میگه نعمت های بیشتری هست
میگه اسایش هست
میگه وقت ازاد هست
میگه نترس
میگه نترس
دیروز یه خانمی رو اومد توی مزونم
ینی خدا هدایتش کرد به سمت من
اومد ویه حرفهایی زد استاد
که من حین حرف زدن اون فقط داشتم
توی قلبم خداروشکر میکردم
هرکلمه ش رو از زبون خدا میشنیدم که میگفت
نترس تو کارت حرف نداره
میگفت اجرت کارهات خیلی پایینه
میگفت اینطوری داری به خودت ظلم میکنی
میگفت پله پله اروم اروم اجرت هات رو ببر بالا
میگف نترس مشتری الان وابسته ی کار تو شده
میگفت میدونم میترسی اجرت بالا بدی مشتریت بپره
میگف نترس میره ولی برمیگرده خواهشت میکنه براش کار بزنی
میگفت میدونی چقدر کارت حرفه ایه
میگفت میدونی مثل اینها هیچ جا پیدا نمیشه
میگفت میدونی اونها ینی مشتری هات چقدر الان خوشحالن که تو رو پیداکردن
به خنده گفت الان ار خوشحالی ملق میزنن که تو روپیدا کردن
می.ف محاله ولت کنن
میگفت اینهمه جملات قشنگ نوشتی به درودیوار اینجا چسبوندی رو بکن بنداز دور اگه بهشون عمل نمیکنی
خدایا خدایا خدایااااااا
تک تک کلماتش رو ضبط کردم توی مغزم
و پیامت رو دریافت کردم
استاد چندروز پیش همکارم یک چالش بزرگ درست کرد که من دیگه نتونستم تحمل کنم
وانگار خدا واضح گفت اخراجش کن
از طرفی سفارشات شب عید هم زیاد هستن و تنهام
حالا من تصمیم گرفتم امروز
در تاریخ 10 اسفند ماه 1403 تسلیم بشم
در برابر امر و فرمان رب العالمین
تصمیم گرفتم که گوش جان بسپارم به هدایتش
و این همکارم رو تو همین نقطه رهاکنم و دستم رو بدم به خدا که ببرتم به مدارهای بالاتر
جایی که نیروی کار ماهر تر هست
جایی که نیروی متعهد تر هست
جایی که نیروی کار منظم و مسئولیت پذیر تر هست
ومن ایمان دارم که خدا چنین فرشته ای رو به زودی وارد زندگیم میکنه
و من کلی بابتش سپاسگزاری میکنم
خدایا شکرت واسه امروزی که جمعس ولی من میتونم کار کنم
ودارم عاشقانه و صادقانه کار میکنم
خدایا شکرت واسه این مهارت فوق العاده ای که به من بخشیدیکه میتونم ازش هم ثروت بسازم هم خدمت کنم به جهان و هم برای خودم ارامش خلق کنم
خدایا من به هر خیری که از جانب تو به من برسه سخت فقیرم خودت هدایتم کن
سلام دوست عزیز
چقدر زیبا نوشته بودی
چقدر قشنگ هدایت های رب رو دریافت کردی
خدایا شکرت که چنین خدایی داریم که در هر لحظه هدایت مون ر و به عهده گرفته
و
شما چه خوب فهمیدی چی کار کنی
امیدوارم به ترس هات غالب شدی و از ترس هات گذشته باشی .
نشانه امروز من هم این فایل بسیار زیبا بود که در حال شروع کار جدیدم هستم و امروز یه کار مهم برام نیمه کاره موند و. اون مهندس توی اداره که باید نامه ام رو امضا می کرد نیومده بود یه کم اول صبح حالم گرفته شد ولی در جا به خودم اومدم و با خودم گفتم اون خدایی که داره منو هدایت می کنه حواسش به من هست و حتما خیری درکار هست و زدم روی نشونه و به کامنت شما عزیز رسیدم و چون شما هم از کارتون نوشته بودید این رو به فال نیک گرفتم و خوش حال شدم.
امیدوارم شما هم به خوبی از چالشتون عبور کرده باشید
اگه ممکنه برام بنویسید چی کار کردید تا هم تاییدی بشه برای خودتون که خدا همیشه حواسش به ما ها هست و هم من که در شروع راه اندازی کارم هستم دلگرم و امیدوار تر بشم.
ممنونم دوست عزیز
همیشه در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
سلام سیده عزیز
سلام نور هدایت رب العالمین
خدای من مگه میشه اینهمه عدالت
مگه میشه اینهمه همزمانی
اصلا خدایا تو دیگه کی هستی؟
خدای من
امر کردی که :
اگه ممکنه برام بنویسید چی کار کردید تا تاییدی بشه برای خودتون که خدا همیشه حواسش به ما ها هست
چشم .
چشممممم
حتما مینویسم
همشو مینویسم
خودت کمکم کن میخوام ازین معجزه ی بزرگ بنویسم تا اول از همه مهرتاییدی باشه برای ادامه ی مسیر خودم
و هم امیدی باشد بر دلهای دوستانم
که بدانند خداهست
دقیقا همان جایی که حس میکنی
چراغ ها خاموشه
خدا نورش رو وارد زندگیت میکنه
من طبق هدایت عمل کردم
اون چالشی که توسط همکار من پیش اومد پلن از پیش تعیین شده ی تو بود که من تونستم عذرش رو بخوام و بازهم طبق هدایت تو بدون کوچکترین مخالفتی فقط یک جواب از سمت همکارم دریافت کردم
چشم.
حالا من مونده بودم بایک دنیا سفارش خیاطی که باید برای شب عید به دست مشتری ها میرسید
برای چند ساعتی
استرس تمام وجودم رو گرفت
دفتر برنامه ریزیم رو باز کردم و به حساب خودم خواستم یک برنامه ی خفن بریزم اما هررررکاری میکردم نمیشد برای روزی 15 ساعت فشرده برنامه میریختم بازهم کارها تا اخر اسفند تموم نمیشد
واقعا من فک کردم قدرتی دارم
واقعا من فک کردم اگه خدا نخواد من میتونم کوچکترین حرکتی بزنم حتی؟
خلاصه دیدم من زورم نمیرسه دفترم روبستم
برای چند صدمین بار توی زندگیم رو کردم به خدا گفتم
ببین من نمیتونم
من نمیفهمم
من هیچ قدرتی ندارم
من هییییییییچی نیستم
لطفا خودت درستش کن
خودت بهم برنامه بده
بگو کی چه کارایی رو انجام بدم که
هم سفارشاتم سروقت به دست مشتری ها برسه هم خودم خسته نشم وهم لذت ببرم از کار
اگه قراره یک نیرو بیاد خودت برام بفرستش
اگه قراره خودمون دوتا کار کنیم پس کمکم کن
استاد خداشاهده
ارامش وارد قلب و جانم شد
اصلا این مرحله ی تسلیم خیلی باحاله
مثل اون موقعیه که 5،6 سالته تو خیابون گم شدی، ترسیدی ،نمیدونی اخرین بار ک چادر مامانت رو گرفته بودی کجا بود به هرطرف میدوی مامانت نیس
گلوت رو بغض گرفته
و بعد چندین ساعت سرگردونی
یهو یه نفر از پشت سر صدات میکنه
مامانته
ازخوشحالی گریه میکنی میپری بغلش
اون اون اون لحظه
بوی تن مامانت
حس امنیت اون لحظه
ارامشش،
امنیتش
حس دلگرمیش
هزار برابر بیشترش رو من لحظه ای حس کردم ک به خدا گفتم همش باخودت
من نمیفهمم
من ضعیف و ناتوانم
واضح شنیدم ک خدا گفت
همه چیز درست میشه
نگران نباش
من و خودت باهم تموم کارها رو انجام میدیم
استاد من واقعا تو اون لحظه نمیدونستم و هیچ ایده ای نداشتم که چطور این حجم لباس رو تنهایی بدوزم
ولی گفتم خدا هست گفته درست میشه پس درست میشه
از فردا زود تر ازخواب بیدار میشدم ساعت 5ونیم و ساعت 7 من کارگاه خیاطی بودم از خدا سوال میکردم
بهم بگو امروز چکاراایی قراره بکنم
واون بهم برنامه میداد
و مدام این جمله رو تکرار میکرد
فقط تمام تمرکزت رو بزار رو کارهایی که همین امروز میتونی انجام بدی
یادمه مثلا یهو حین کار یادم میومد ک فلان مدل کت رو نمیدونم چطور طراحی کنم یقه شو بعد ذهنم میرف پی طراحی اون همزمان داشتم یک لباس دیگه رو میدوختم یهو خدا میگف
اون رو الان از ذهنت خارج کن
الان فقط همین لباس تمومش کن تا بریم بعدی
و به طرز عجیبی من اگاهانه تموم تلاشم رو میکردم
وخدا چرخم رو روون کرده بود
خیلی راحت یکی یکی لباسهارو همینطور طبق برنامه ای ک خدا میداد میدوختم و تکمیل میشد و همون روز یا شب خود همون مشتریش زنگ میزد میگف لباسم اماده شده و عجیب اینجا بود که اون روز صبح خدا بهم گفته بود همون رو بدوزم
و من با خوشحالی میگفتم اره امادست
تازه استاد اون برنامه ی فشرده ای ک من ریخته بودم هم نشد واقعا هم استراحت میکردم هم با ارامش غذام رو میخوردم هم کارها رو انجام میدادم
جالبه ما توی مجتمع مون ر زهای شنبه و سه شنبه برقامون قطع میشد دوساعت
و خدا طوری برنامه میداد که تو اون برقی قطع که چرخ خیاطی واتو خاموشه من بتونم مثلا کارها رو برش کنم وجوری میشد ک کارها همشون برش میخورد و برق میومد و من بلافاصله می نشستم پشت چرخ و دوخت دوز شروع میشد
استاد به طرز معجزه اسایی امشب که فک میکنم یک عالمه لباس رو من و خدا باهم دوختیم و به دست مشتری ها رسید
حالا میفهمم من همش فک میکردم ک خدا قراره یک نفر همکار برام بفرسته ولی خودش شد همکارم
و باهم کارها رو انجام دادیم
تازه چنتا سفارش جدید هم مازاد براون قبلی ها قبول کردم
درحالیکه من اصلا فکرش رو نمیکردم ک بتونم همونا رو بدوزم ولی میدیم
مشتری میومد و میگف یک کت برام میدوزین ؟
و من تو دلم میگفتم خدایا چیکار کنم؟
میگف قبول کن
و من قبول میکردم
بعد میدیدم یک کار خیلی اسون وراحت هست
مشتری هایی ب سمتم هدایت میشد ک اندام استانداردی داشتن و من از اساس الگوهای اماده استاندارد سایزی استفاده میکردم و لباس لا کاملا براشون اوکی در می اومد
و خوب همین حذف شدن الگو و طراحی لباس خودش کلی برام وقت سیو میکرد
ومن حالا ک دارم مینویسم دقیقا دوروز مانده به عید 1403
در 28 اسفند ماه تموم سفارشات تموم شدن
و وقت اضاف اوردم ک برای خودم یک دست کت و شلوار خفن بدوزم
چیزی ک رویام بود
و فگ
ک نمیکردم وقت برای خودم بمونه
از ثروت بینظیری ک وارد حسابم شد
واقعا شگفت زدم
از توان جسمی بالایی ک خدا تو وجودم نهادینه کرد برای انجام اون کارها ووقعا ممنونم و سپاسگزار
ازینکه لباسها خیلی زیبا شدن ازخدا ممنونم
یکی از مشتری هام میگفت
ولی خوب تونستی تنهایی از پس اینهمه کار بربیای…!!
و من تو دلم گفتم تنهایی نبود
باخدا همه چیز ممکن میشه
خدایا شکرت واسه این هدایت های ناب
.
خدانگهدار
سلام دوست عزیزم
خدا قوت
واقعاً بهت تبریک میگم.
که با ایمان و اراده قوی از پس همه کارها بر اومدی و فهمیدی با کی تقسیم کار کنی.
درس بزرگی ازت گرفتم عزیزم.
در هر لحظه استفاده کردن از هدایت های الله توانا آدم رو میتونه صبور و با اعتماد به نفس کنه و با قدرت رو به پیشرفت جلو ببره.
باز هم بهت تبریک میگم که خوب از پسش بر اومدی و مشرک نشدی .
خوشی روزهای پایان سالت رو به روزهای آغاز سال پیوند بزن و برای خودت در این پیروزی جشن بگیر.
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
من الان رفتم و داستان هدایتت رو خوندم.
عالی بودی و خوب تونستی ایمانت رو حفظ کنی.
راستش من هم یک سال پیش از کارمندی در اومدم و این در حالی بود که توی اداره مون خیلی نیاز داشتن و همش اصرار به موندنم بود و حتی خودم هم تا اون موقع خیلی راضی بودم از کارم و واقعا معلم بودنم رو دوست دارم ولی به حقوق آخر برج راضی نبودم و کنار رفتم والان هم خوشحالم.
و کاری که باز علاقه زیادی بهش دارم فست فودی هست و باورت نمیشه چجوری با دست خالی شروعش کردم و معجزه وار پیش رفته و دستان خداوند به یاریم اومده تا کارها به بهترین شکل ممکن پیش بره.
خدایا شکرت
و الان به لطف خدای قادر مطلق در روزای اول سال استارت کار رو میزنم.
و
مطمئن هستم به یاری خدا موفق میشم
چون اجرای کار یه ایده ی ابهامی و جدید هست و
هدایتی از سمت خودش برام اومده.
دوست عزیز
برات آرزوی بهترینها رو دارم
بازم برام از موفقیتها بنویس تا مهر تاییدی برای شما و من باشه.
سلامی عاشقانه به تمام اعضای این تیم بینظیر که باید مانند یکی ازصفات سایت صداش کنی تیم عقل کل هرکسی مانند سلولی داره وظیفه خودشو انجام میده تا این هماهنگی رو به پای بدارند
اولا ازدوستان عزیزم خواهشی که همیشه دارم اینه برداشت ها واحساس های واقعی که ازفایلها یادوره ها دریافت میکنند واقعی باشه تا همگی بتونیم استفاده کنیم وبیاموزیم
هرچند که بامهارت ترین مون هم بعداز کامنت گذاشتن تازه به چه چیزهای زیاد دیگه ای پی میبریم و چشمامون باز میشن که چطور اینها ازچشمم پنهان موندن،،
توی راه خونه بودم داشتم باسرعت میومدم سمت خونه این حرف استاد که تویکی ازفایلها میگه مامیخواهیم زودبرسیم به فلان خواسته همش زود… این درذهنم داشت مرور میشد،.وقتی رسیدم خونه فایلو بازکردم دیدم مریم عزیز گفت مابااستاد دوئیدیم و بلکه ما باید بعضی وقتها کمی توقف کنیم ازخودمون بپرسیم بخاطر خواسته خودمونه یا نظر دیگران،،، خیلی وقتها میگم خدایا الکی نیست درجهان هرچیز چیزی جذب کرد….
اول فایل چقدر احساس هیجان این خانم عزیز از حلقه ای که نامزد جدیدش بهش داده بود بهم احساس عاشقانه منتقل میشه و چقدر آدم باور خوبی نسبت به روابط عاطفی پیدا میکنه،،بخصوص به مامجردها که باورهای خوبی درمورد روابط عالی داشته باشیم خودمن که خداوند بهم قول بهترین آدم روداده،،
مریم جان ممنون از همچین اتفاقهای قدرتمند کننده ای فیلم میگیری برامون چقدر مرور ویادآوری خوبی از محصولات برامون اماده میکنی تا باباورهای بهتری بفهمیم چه محصولاتی رو نسبت به نیازمون تهیه کنیم،،
قبل ازورود غار قربون این دختربچه کوچولو برم که بالا رو نشون میده،،
واقعا اول این غار به ما ثابت میکنه که ازهمه چیز میشه ثروت ساخت،،
من لذت میبرم ازاینکه استاد ومریم مایک هرکجا میروید این فرکانس وارتعاش مثبت مانند هاله ای ست که رفتارتون رو بهتون برمیگردونه همه جابالبخند برخورد میکنید،،
واقعا میگم چقدر توضیحات وتصاویر این غاربرام درس داره وقتی اول که میخواهی واردش بشی باخودت میگی چقدر ترسناک ومسیرسختیه اما همین که،بلیط میدی یعنی استارت کارو زدی وبه جهان اعلام حرکت رو کردی وبهای اول روپرداختی،و وارد میشی کمی مبهوتی چجوریه و….اما کمی جلوتر میری هرقسمت ازمسیر یه جوره تنگ،گشاد،ارتفاع زیاد،ارتفاع کم،تاریک،روشن،پیچ،خم،سربالایی،سرپایینی و….اما بعداز کمی تجربه تازه میفهمی جذابیت داستان ازهمینجاست در زندگی هرروز باید چیزهای جدید ومتفاوتی روتجربه کنی،،
قسمتهای تاریک مسیر رفتن در غار چقدر به آدم می آموزه که هرزمان قسمتهایی رو نمیبینی درعوضش بیشتر فکرکنی وقدرت تمرکزتو بالاببری مانند آدم های نابینا باهر قدمی که برمیداری فکرکنی،،
بادیدن این خانواده هایی که باچندتا بچه کوچک اومدن غار یعنی به ما می آموزه که باهرشرایطی میشه به اهدافت فکرکنی ودرمسیرش حرکت کنی و براخودت ارزش قائل شی خودتو فدای فرزندان وحرف مردم نکنی،،
دیدن کردن مردم ازاین غار به مامیگه باید هرروز بدنبال یه کشف جدید ازخودت باشی،،
هیچ چیزو نباید قضاوت کرد،،ورودی غار..
بالانبین چه زشته پایین ببین بهشته،،
درهرقسمت این غار به ما می آموزه که چقدر نامحدود هنوز پتانسیل ها وجود داره که ماباید کشفشون کنیم بلکه دروجودخودمون،،
وقتی مریم جان میگی بچه ها چقدر اروم وخیالشون راحته همراه والدینشون اول اینکه این یعنی وقتی تو باایمان حرکت کنی اکثر کسانی که کنارت هستن باهات هماهنگ میشن و همون موقع بخودم گفتم خدایا منم باید همینجور باخیال آسوده خودمو دستت بسپارم وحرکت کنم،،
واقعا تحسین برانگیزه که دراین غار طولانی و مسیرهای سخت نرده ها وسرویس بهداشتی با امکانات عالی ساختن،،
چقدرهم از این سرود حماسی زیبا لذت بردم که پایان فایل میخونه،،
و در پایان غار چقدر احساس عاشقانه ای ست
امیدوارم درتمام مراحل زندگی و ساخت این مسیر زندگی،،
خدایا توخوشنود باشی وو مارستگار،،،،
سلام
اول ویدیو که اون خانم با ذوق و شوق از خواستگاری کردن دوست پسرش گفت من خیلی لذت بردم :) منم کلی ذوق کردم براش. من از مدل خواستگاری کردن امریکایی ها و اروپاییها خوشم میاد. یعنی حتی خواستگاری کردنشون هم فرصت سورپرایز و خوش گذرونیه براشون :) یه چیز دیگه هم که تو فرهنگ اونا دوست دارم اینه که عروس و داماد «اجازه دارن» شوق و ذوق و خوشحالیشون رو ابراز کنن. تو ایران معمولا میگن : عروس نباید زیاد بخنده وگرنه فکر میکنن کشته مرده ی شوهره! داماد نباید به عروس زیاد محبت کنه وگرنه عروس پررو میشه!(دیگه بقیه اش رو خودتون میدونید) تو بعضی از عروسیهای ایرانی رسمه که مادر عروس نرقصه و خودش رو خوشحال نشون نده!!! یعنی در این حد!!!!! خلاصه اینکه من خیلی از این راحتی و صداقت امریکایی ها خوشم میاد. پیشنهاد میکنم فیلمهای خواستگاریهای مردم رو تو یوتوب ببینید. پر از حس خوبه.
به نظرم این خانوم سنش خیلی هم کم نبود با این حال رابطه ی عاشقانه داره و میخواد ازدواج کنه. حالا اینجا مردم وقتی یه دختر ۲۵ ساله میبینن همش نگرانن که «نکنه تنها بمونی» «سخت نگیر زود ازدواج کن» «پس کی میخوای ازدواج کنی؟» «سنت میره بالا میمونی!!!» یا واسه پسراشون نگرانن که نکنه دختر خوب پیدا نشه! از بس باور «کمبود مرد و زن خوب» تو جامعه ی ما ریشه داره.
یه ایه ی قشنگ تو قرآن هست که میگه زنان و مردان شایسته برای هم هستن و زنان و مردان ناپاک برای هم. البته این نقل قول کاملا دقیق نبود چون یادم نیست آیه ی چند و چه سوره ای بود ولی محتواش همینه. تو این آیه مستقیم به قانون جهان اشاره شده. هیچ تبصره ای هم در مورد سن و اینجور چیزها نداره. باور کردن همین یه آیه کلی نگرانی های آدم رو از بین میبره، اگر باور کنیم!
به نام خدای هدایتگر
سلام به روی ماه همگی .
استاد جان این مریم بااااااانو داره با ما چیکار میکنه ?
شما ک بودید مریم جان هم اومد ? یه خورده فکر قلب ما روهم بکنید .این قدر هیجان آیا خوبه ?
این ۱۲ قدم چه غوغایی درون من به پا کرده .صحبتهای استاد .دیدن فیلمهای سفرنامه .خوندن کامنتهای بچه ها .اصلا وارد یه دنیای جدیدی کرده منو که مثل آدمهای ذوق زده شدم که از فرط خوشحالی مثل گیج و منگ ها رفتار میکنه .خدایا اینجا وادیه دیواندگانه? ,اینجا وادیه عاشقهاست?
اینجا کجاست که دست منو گرفتی آوردی ?
اصلا نمیدونم چطور تایپ میکنم .اونقدر تند تند مینویسم هی غلط املا دوباره برمیگردم تصحیح میکنم .میگم که ذوق زده شدم دیگه
از اول این فایل اشکام راه افتاده تا فایل تموم شده و من همچنان اشک میریزم .نمیدونم چم شده .میگم که درونم غوغایی به پاست .
چطوری بیانش کنم این همه احساسات رو ??
چقدر آزادی ? چقدر رهایی? چقدر شجاعت ?چقدر شادی و خوشحالی? چقدر عشق تو این قسمت فراوووووونه .
اونجایی که خانمه از خاستگاری عشقش اشک میریخت و دستاش میلرزید اونقدر منو منقلب کرد که نگو .خدای من احساس خوشحالی و هیجان اون خانم چقدر وصف ناپذیر بود .یه حس بینظیر که تو قلبش گذاشتی .اونقدر که مریم جان رو هم به وجد آورد که بره موبایلش رو بیاره تا هیجانات و اوج خوشحالی اون خانم رو به ما نشون بده .دست مریزاد مریم بانووووو
مریم جان اونقدر خودش طعم واقعی عشق رو چشیده که تونست کاملا احساسات اون خانم رو درک کنه .فهمید اون لحظه نهایت خوشحالیه یک زن میتونه باشه .
اون بادی که بین درختا میوزید و باران رحمت الهی که منو دیوانه کرد .خدایا عاشق تمام زیباییهات هستم و شکر میکنم .
وقتی با مایک و استاد جان میدویدید برای رسیدن به غار .گفتم خدایا این سه عزیز رو برای ما همیشه حفظ کن .خوشحالیشون رو روز به روز زیادتر کن .اون جاده ای که استاد سریع دوید که اول بشه معرکه بود .پر سرسبزی درختان بلند سر به فلک کشیده .تعریفش از دویدن مریم که میگفت عاشقتم که مثل آهو میدوی خیلی خوب بود .شما بینظیرید .
باشما میدویدم و اشک میریختم .که ببینم قرار چه زیباییهایی رو بینیم .
خوشحالی شما .شوخیهای شما همه لذت بخشه.
وقتی اون خانوادها رو توی غار دیدم شوکه شدم از شجاعتشون ,با بچه های کوچیک و بغلی .چه اعتمادی توی قلبشون بود که به راحتی به اون عمق زیر زمین اومده بودن .تازه جاهایی که مریم جان میگفت باید چهار دست و پا بری خیلی خیلی برام عجیب بود که این پدر و مادرها چقدر رها و پر از اعتماد به خدا هستن .نه ترسی .نه نگرانی .هیچی .
لیدر برق و خاموش میکنه .تاریکی مطلق .ولی بچه ها سکوت میکنن . این آرامش و اعتماد بچه ها از کجا اومده ? خدایا درکش رو برام آسان کن .
اونجا که مریم جان میگه یه جایی تو زندگیتون وایستید ببینید مسیر زندگیتون مورد علاقه خودتون یا مورد تایید دیگران ?
تو جواب گفتم مریم جان با آموزشهای شما و استاد اومدم تو مسیری که مورد علاقه خودمه دارم آروم آهسته میرسم به جایی که تماما زندگیم بشه لذت و خوشبختی .فقط باید صبوری کنم و فعلا تو هر جایی هستم از لحظه ی حالم لذت ببرم و خوش باشم تا خداوند من رو هم هدایت کنه .تا بهم لیاقت هر آنچه که میخوام رو بده .عاشقتونم .
عظمت و شکوه خداوند رو تو اون غار میدیدم .زیبایی و آرامش خدا رو تو اون غار میدیم .رها بودن و رسیدن به تمام لذت ها رو تو اون غار تو چهره ی آدم ها میدیم .
تو غار دستشویی به اون تمیزی و بزرگی ?
خدای من این آدمها چقدر به فکر آسایش و لذتشون حتی فرسنگها زیر زمین هستن ?
به خدا که مردم این کشور لایق زندگی تو بهشت رو دارن .تحسین برانگیزه .
با دیدن این قسمت اونقدر دلم خواست که رها شم .رها و آزاد از این قید و بندها .رها از این دلبستگیها .برم سفر .سفر به دور دستها .به دل همه ناشناخته ها .دلم خواست که برم به اوج آسمونها ,برم به عمق زمین و دریاها ,برم شبها تو دل جنگل ,برم روزها وسط دریا .دلم حس پرواز گرفت که فقط برم .
آهنگ آخر فایل و تصویرهای زیبایی غار ساعتها منو به فکر فرو برد .خیلی خیلی سپاسگزارم ازت مریم جان .تو بینظیری .
عکس زیبای مایک عزیزم .خیلی این پسر ماهه
خدایا وقتی زندگی استاد رو میبینم .میگم چقدر تو این بندت رو دوست داری ???
چقدر خوشحال زندگی میکنه .چقدر رها از همه چیز و همه کسی هست .چقدر حس توحیدی تو وجودش هست .
مریم جان الگوی یه زن نمونه برای منه که ازش یاد بگیرم همیشه با خودم در صلح باشم .شاد و پر انرژی و عاشق باشم .و….
خدایاااااا لیاقت این طور بندگی کردن رو هم به ما عطا کن .
مریم جان بازم اشک شوق منو درآوردی .بازم درس جدیدی بهم آموختی .با دیدن قسمتهای سفرتون ساعتها به.خودم وخواسته هام توجه میکنم که به آرامش و رهایی میرسم .
عاشق خودم و زندگیم شدم .ایمان دارم که روزی من هم راهی سفر به دور دنیا خواهم شد .با توکل به الله یکتا .
دوستتون دارم و سپاسگزار زحمت استاد و مریم بانو و تک تک عزیزانم تو سایت هستم.
یاحق…
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ی مهربان که با تهیه ی فیلمهای سفر به دور آمریکا به من کمک کردن که با دید بهتری وارد خاک آمریکا بشم.استاد عزیزم من و خانواده ام دو روز پیش وارد آمریکا شدیم و به لطف پروردگار مهربان و آموزه های ارزشمند شما هم اینک در کنار تنها خواهرم و برادر عزیزم هستم و غرق در لذت و شوق دیدار عزیزانم به سر میبرم و تشکر فراوان منو بپذیرید که در این راه بعد از خداوند یار و همراه من بودید و تمام آموزش های شما بود که زندگی منو تغییر داد و با قدرت ایمان و توکل به الله یکتا تونستم به خواسته هایم برسم و الان در کالیفرنیا در شهر لگونا نیگل هستم و باز هم در حال دیدن و گوش کردن به فایلهای شما عزیز هستم که شده قسمتی از زندگی من و بی صبرانه منتظرم که روزی برسه که شما و خانوادتون رو ببینم و حضوری از شما برای اینکه دستی از دستان خداوند شدید تا من علاوه بر غلبه بربیماریهایم بتوانم زندگی در امریکا همراه با سلامتی و شادی رو رقم بزنم تشکر کنم.از شما بینهایت سپاسگزارم و به امید دیدارتون هستم.
سلام فرانک عزیز
از صمیم قلب بهتون تبریک میگم
خداروشکررررررررررر
خداروشکر که به این راحتی به رویاهاتون رسیدین
منتظر نتایج بزرگتر دیگرتون هستم
دوستتون دارم
خدانگهدار
سلام دوست خوبم لایو استاد رو امروز دیدم و خیلی نزدیک به محلی هستن که من زندگی میکنم .حالا نمیدونم چطور با استاد تماس بگیرم و از محل دقیق آنها با خبر بشم اگه ممکنه منو راهنمایی بفرمایین تا به نیابت از همه ی دوستان عزیز به دیدارشون برم که یکی از اهدافم بعد از ورود به امریکا بوده و از کمکتون سپاسگزارم
سلام فرانک عزیز
خدارروشکررررر
احسنت عالیه خیلی خوشحال شدم
سلام و حس تشکر همه ما رو به استاد و مریم جانمون و میکاییل برسونی و از طرفمون مریم رو در اغوش بگیری و ببوسی و بابت همه فیلمها وسفرنامه ها از طرف همه بچه های سایت ازشون تشکر کن لطفا.مرسییییییی
عالی مثل همیشه
رها بودن همراه با اعتماد
سلام خانم رئیسیان لطفا از طریق خانم فرهادی ارتباط بگیرید
شماره موبایل 0912 انتهای سایت
سپاسگزارم و امیدوارم با واتس اپ بشه تماس گرفت
واووووووو تبریک خانم ریسیان که اینقدر مدارتون بالا رفته که تونستید هم سلامتیتان را خلق کنید و هم تونستید خودتون را به آمریکا برسونید من جای شما بودم لحظه ای درنگ نمیکردم و استاد را پیدا می کردم و از ویشانی اش می بوسیدم
سلام دوست عزیز ممنون از لطفتون و من هم تصمیم دارم در اولین فرصت ممکنه به دیدار استاد عزیزمون برم ولی این کار مستلزم اینه که کمی خودمو اینجا پیدا کنم فعلا تا امروز فقط ساعت خوابم تنظیم شده و بی صبرانه منتظر زمان دیدار با استاد هستم که البته فاصله ی زیادی با من دارند ولی مطمئنم که به زودی موفق به دیدار خواهم شد??
سلام دوست عزیز لایو استاد رو دیدم و فهمیدم که نزدیک محل زندگی من هستن لطفا راهنمایی بفرمایین که چطور میتونم با استاد سریع تماس بگیرم و از محل دقیق استقرار ایشون مطلع بشم و به نیابت از همه ی عزیزان به دیدازشون برم؟تلگرامشون رو خیلی وقته چک نکردن
سلام به همه
یه سری دریافت جدید داشتم و به نتیجه های جدیدی رسیدم و مدارم عوض شده و تو فکر بودم که کجا بنویسم و خدا گفت روی نشانه امروزت کلیک کن و هرجا بود بنویس.حالا هم اینجام.
موضوع بحث احساس لیاقته.
فایل راهنمای استفاده از سایت قسمت سوم که اومد که در مورد بخش راهکار برای مسائل شما بود.یه جایی یه مقاله توجهم رو به خودش جلب کرد.مقاله روانشناسی ثروت ۳ و اسم مقاله ترمزی به نام احساس عدم لیاقت بود.وقتی دیدمش حس کردم باید بخونم.این مقاله رو قبلا خونده بودم ولی الان واقعا بهش نیاز داشتم و وقتی خوندم فهمیدم هنوز تو عمل بهش مشکل داشتم و چقدر این مقاله کمکم کرد و الان دیگه حواسم به عملم هست و دنبال چیز ارزون یا تخفیف نیستم و دارم تو خریدهام لحاظ میکنم این باور رو.حتی امروز با خودم گفتم چیزایی که یه مدت استفاده نکردم رو بدم بره.
بعد این مقاله یه روز تو فایلهای استاد تو کامپیوتر فایل مصاحبه استاد با استاد محمودی توجهم رو جلب کرد.بازم فهمیدم الکی نیست از بین اینهمه این یکی رو دیدم.وقتی گوش کردم فهمیدم عجب جای درستی اومدم و چقدر خوب در مورد احساس لیاقت صحبت شد.ولی از اون بهتر متن جلسه ۵ قدم ۷ بود که خیلی عالی بود.هر جملش رو که میخوندم کلی فکر میکردم و با خودم مقایسه میکردم.یه سری درخواست ها از خدا داشتم امروز و چند روز قبل که در مورد احساس لیاقت بود و یه درخواست دیگه هم داشتم که تو فوتبال بازی کردنم به آگاهی کامل برسم یعنی بدونم دارم چیکار میکنم و اینجوری نباشه که طوطی وار یه چیزایی رو انجام بدم.بعد بلافاصله حسم گفت اول متن این جلسه رو بخون و وقتی خوندم کامل جوابم رو گرفتم.
به این نتیجه رسیدم که باید سبک شخصی خودمو بسازم توی فوتبال و نگاه به فرد دیگه و توانایی ها و مدل بازیش نکنم و سعی کنم خودم باشم و ایده های خودمو اجرا کنم و واقعا در داشتن سبک شخصی مشتاق و جدی شدم.فهمیدم وقتی به سبک خودم بازی کنم کامل به بازیم آگاهم چون از خودمه و خیلی راحت هم میتونم تغییرش بدم و پیشرفت کنم.وقتی تلاشم واسه تقلید باشه در بهترین حالت میشم شبیه یکی دیگه و از قدرتهای بینهایتی که توی وجودم هست بی بهره میمونم و هی میخوام ببینم خب فلانی چیکار کرده که منم انجام بدم به جای اینکه بگم خب حالا من اینجا چکار میتونم بکنم یا بگم خدایا خودت هدایت کن و سعی کنم توی تجسمم به جای سعی در تقلید از حرکت یه نفر دیگه ، خودم باشم.
البته این به این معنا نیست که تمرکز نزارم روی کارم و سعی در یادگیری نداشته باشم بلکه به این معنا که اگر مثلا مسی فلان حرکت رو انجام میده خیلی خوب و تونسته موفق باشه ، منم بیام همونو انجام بدم و با این کار یه جورایی خودمو لایق این نبینم که منم میتونم نوع بازی خودمو داشته باشم و موفق باشم به سبک خودم و اونو بت کنم.
واقعا وقتی اصل رو بدونم دیگه نباید علت موفقیت رو یه ایده خاص مثلا برای دریبل زدن ببینم و بدونم چیزی که مسی رو مسی کرد ، چیزی نبود جز باورهای قدرتمندکنندش.این باورها هدایتش کرد به این نوع بازی و این موفقیت ها.
یادمه تو دوران نوجوانی که اینترنت نداشتم و گوشی هم نداشتم و فقط یه فوتبال از تلویزیون پخش میشد و بقیش خودم بودم و تجسم هام و خدای خودم ، تونسته بودم به درک خوبی از خودم برسم و سبک شخصی خودمو توی فوتبال داشتم و تو مسیر بهتری بودم.الانم تو مسیر خوبی هستم.همینکه به این قضیه رسیدم و فهمیدمش و باورش کردم و میخوام عملم رو هماهنگش کنم یعنی تو مسیر درستم. این قضیه که کلیپهای مختلف از بازیکنان مختلف میدیدم باعث میشد سردرگم بشم و ندونم باید چکار کنم.چون خودم نبودم.توی تجسم هم همینطور و هی سعی میکردم یه نوع خاص تجسم کنم ولی هرچه بیشتر روی خودم کار کردم ، راحت تر شدم با خودم و توی تجسم سخت نگرفتم و نتایج خوبی هم که توی این چند وقت گرفتم ، نشون از باورهای خوبم هست.هنوز ولی یه جای کار انگار میلنگید که خب فهمیدم چیه و باید سبک خودمو بسازم و چیزی که خودم باهاش راحتم انجام بدم و چیزی که ساده هم هست.نباید پیچیدش کنم.همه چی سادس.سخت بگیرم سخت میشه.آسون بگیرم آسون میشه.
یه مدت کم فعالیت شدم توی سایت ولی تو این مدت خیلی اتفاقات خوب واسم افتاده و یه سری تجربه هم کسب کردم و خیلی دوست دارم بیشتر بنویسم.
از ۵ فایل آخری که روی سایت گذاشته شد خیلی لذت بردم و واقعا از تلاشهای شما خاله مریم و استاد عزیزم سپاسگزارم.
اینم یادم رفت بگم.خیلی از کامنت های دوستان رو که میخوندم تو این چند وقته کلی درس میگرفتم و هدایت میشدم.واقعا خیلیاشون دقیقا همون چیزی بوده که من باید میخوندم.ممنونم از همگیتون.
دوستون دارم