معضلی ویرانگر به نام "جلب توجه" - صفحه 23

334 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Farshad Usefi گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به هم سفرای عزیزم

    هم فرکانسی های ناب الهی.

    ازون جا که من کلی ایراد دارم توی عزت نفس این مهم نبودن نظر دیگران چقدر پایه های اساسیه برای ساختن عزت نفسم

    واقعا دارم بهتر خودمو میشناسم توی انجام کارهام

    همیشه میخوام بقیه ازم راضی باشن

    و خودمو بارها شده بخاطر ناراحت نشدن بقیه طبق میل اونا عمل کردم

    و این موضوع اعتماد به نفسمو سالها زیر پا له کرده

    و اومدم اینجا

    تا با کمک این فرکانس ناب الهی پایه های زندگیمو خوب بسازم

    که عزت نفس پایه و اساس همه ریشه های پیشرفت و موفقیت هست

    هرچقدر میگذره برای ایرادهای شخصیتیم دارم بیشتر و بیشتر میپذیرم

    و اولین چیز برای تغییر پذیرفتن ایراد های خودت هست

    و من بی نهایت کار دارم

    برای ساختن این ستون های اصلی موفقیت

    اما با تکرار و استمرار میشه انجامش داد

    با تغییر باورها

    با تغییر نگاهم

    با تغییر شخصیتم

    میشود

    و خدارو شکر میکنم که روز به روز دارم ایرادهامو بر طرف میکنم و بجاش باورهای توحیدی بیشتر به خورد این وجودم میدم

    این اگاهی های استاد مثل چشمه زلاله

    و اینجا غار حرا هست برام

    برای عبادتم

    برای تغییرم

    برای یاری گرفتن از معبودم

    برای تغییر شخصیتم

    دوستون دارم

    آیه روزم:

    خدا فرمان داده است که جز او را نپرستید و تا می‌توانید بی‌واسطه به پدر و مادر خوبی کنید. اگر یکی‌شان یا هر دویشان در کنار تو به سن پیری برسند، که معمولاً هم می‌رسند، به آن‌ها حتی یک «اَه» نگو، صدایت را رویشان بلند نکن، با آنان محترمانه و ملایم صحبت کن(23اسرا)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    آوا گفته:
    مدت عضویت: 1224 روز

    سلام به همه دوستانم و استاد عزیز

    روز 99 ام از روز شمار تحول زندگی من

    استاد با توجه به صحبت های شما وقتی به شرایط و زندگی خودم نگاه میکنم میبینم واقعا من چقدر دارم برای دل خودم برای چیزی که دوستدارم زندگی میکنم؟

    با اینکه الان خیلی نسبت به قبل بهتر شده اما فکر میکنم این معضلیه که همیشه باید حواسم بهش باشه چون برای من شده پاشنه آشیل، به خصوص تو جریان کار این موضوع خیلی خوب خودشو نشون میده و اگه بخوام به سوال شما پاسخ بدم که چند درصد الان توجه و نظر دیگران برام مهمه ! باید تو هر بخشی از زندگیم بهش یه درصد جدا بدم

    که وقتی بهش فکر میکنم میبینم خیلیییی بیشتر از این حرفا باید رو خودم و رو این موضوع کار کنم

    و از اونجایی که ارتباط مستقیمی داره با عزت نفس من و ارزشمندی درونی من برای همین منی که خواستار این هستم که جهان با قانون هاش در خدمت من باشه پس باید فارغ از اینکه بقیه چه فکری میکنن و چه نظری دارند، خودم رو لایق اتفاقات خوب، زندگی سراسر شادی و لذت و پر از هیجان، محیط کاری پر از آرامش و حس خوب بدونم و این هارو برای خودم خلق کنم، بپذیرم که هر کس با باورهای خودش و فرکانسی که ارسال میکنه زندگیشو میسازه پس اگه من طبق اصول خودم با احساس خوب پیش برم قطعا کسانی هم وارد زندگی من میشن که قراره تو این جریان کمک کنند تا من بیشتر رشد کنم و وارد مدار بالاتری بشم و هی اتفاقات بهتر، افراد بهتر، موقعیت های بهتر وارد زندگیم میشه که قراره همه چی رو راحت تر بهتر کنه نه اینکه من بخوام برای نشون دادن خودم به اونا کاری رو انجام بدم!

    و بقول خودتون استاد وقتی در حرکت باشی طبق قوانین جهان با ایمان و توکل به خدا پیش بری فقط رشد میکنی.

    و من این موضوع رو باید هر روز بارها بارها به خودم بگم :

    به بقیه کاری نداشته باش فقط برای رشد و پیشرفت و لذت خودت زندگی کن لازم نیست خودتو به کسی ثابت کنی وقتی در حرکت باشی جهان خودش به موقع تو رو وارد موقعیت های بهتر میکنه و چون قراره همه کارها ساده، راحت و لذت بخش پیش بره پس تمام کارها رو خود جهان میکنه فقط کافیه با باورهای مناسب و احساس خوب خودتو به هدایت های خدا بسپاری و هرکاری که خدای درونت میگه رو انجام بدی اونوقت میبینی که جریان زندگی فقط میتونه با آرامش و حس خوب باشه.

    استاد جان و مریم عزیز خیلی ازتون سپاسگزارم بابت تمام این آگاهی ها

    و خداروشکر میکنم که منو تو مداری برد که بتونم بهتر و راحت تر زندگی کنم و همین که خودش همه کارهارو داره برام انجام میده خیلی عالییییه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    صدف گفته:
    مدت عضویت: 530 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    روز 99 ام روز شمار

    واقعا این جلب توجه یه معضل ویرانگریه معضلی که تورو از خود واقعیت و الهیت دور میکنه حست رو بد میکنه مدام توی تله مقایسه و دنبال تایید دیگرانی اگه به خدا وصل بشی به پادشاه جهان وصل بشی دیگه نیازی نداری که بقیه بهت توجه کن احترام بزارن

    زسلام پادشاهان به خدا ملول گردد

    چو شنید نیک بختی ز تو سرسری سلامی

    اون انسانی که تسلیم خداونده و از زندگی و خداوند سلام شنیده و در این لحظه با خدا یکی شده از سلام و علیک هرپادشاهی هر چیزی که ذهن مهم نشون میده بینیاز میشه

    منم دچار این معضل بودم الانم هست ولی خداروشکر خیلی کمرنگه قبلا هرجایی میرفتم سریع عکس میگرفتم استوری میکردم پست میکردم

    هی نگا میکردم لایک کنن کامنت بزارم همه اینا گدایی های ذهنه به لطف خداوند از فضای مجازی

    فاصله گرفتم الان پست میزارم ولی نه برای بقیه

    نه برای مردم که ببینن و لایک کنن

    یه کانال زدم واسه خودم و خدای خودم اونجا زیبایی های زندگی رو که میبینم هر اتفاق خوب

    حتی یه پرنده یه گل قشنگ میزارم تو کانالم و خداروشکر میکنم خیلی حالم بهتره خداروشکر

    که به این مسیر زیبا و نورانی دعوت شدم

    خدارو هزار بارشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 98

    سلام استاد عزیزم و مریم قشنگم

    سلام به همراهان این مسیر الهی

    من به لطف الله این شایستگی رو پیدا کردم که شاگرد این دوره باشم

    دقیق حضور ذهن ندارم ولی حداقل از خرید این دوره حدود دو سال میگذره

    همون بار اول که هیچ اشنایی با قانون نداشتم وقتی این دوره رو گوش دادم انصافا خیلی تغییر شخصیتی پیدا کردم البته هرچند که من بدون تعهد گوش دادم و فقط ی گوش دادن ساده بود

    بعد از گذشت حدود یک سال و خورده ای که مجدد برگشتم گوش دادم دیدم تک تک کلمات استاد جدید هستن و من سری قبلی هیچکدامشو نشنیده بودم

    و مجدد این سری تک تکشونو نوشتم و نت برداری کردم و گوش دادم و تمرین کردم و عملا تو زندگیم به کار بردم

    و خدارو هزاران بار شکرت

    زندگی من از هر جنبه ای تغییر کرد و به جرات میتونم بگم انقلاب شد تو زندگی من

    و خدارو هزارن بار شکرت که به این نتایج طلایی رسیدم

    و خدا میداند ساناز فعلی چقدر فاصله داره با اون ساناز درب و داغون

    و وقتی یاد گرفتم من هستم و خدای درونم و هیچ نیازی نیست برای رضایت کسی قدمی بردارم اصلا پیشرفت تو هر جنبه ای از زندگیم گفت بگیر که اومدم

    وقتی یاد گرفتم رفیق فاب من فقط خداست و باید فقط با اون خلوت کنم و حرف بزنم رابطه ها از هر جنبه ای عالی شد

    وقتی یاد گرفتم تنها منبع رزق و روزی خداست دیگه دغدغه فروش ندارم فقط تو تمرین ستاره قطبی به خدا میگم برام فروش ویژه انجام بده و خدارو شکر به بهترین شکل انجام میشه

    وقتی یاد گرفتم تنها اولویت اول زندگیم خودم هستم دیگه بابت هیچ درخواستی احساس گناه ندارم و قشنگ لحظه هام بدون هیچ خوره ذهنی با لذت سپری میشه

    وقتی فهمیدم وقتی خودم خودمو تایید میکنم دیگه به تاییده هیچکی نیاز ندارم دیدم خدایا فقط ی عشق این وسط حاکمه اونم عشق من بخدا و عشق اون به من

    خدایا هزاران بار شکرت

    استاد عزیزم این دوره یکی از واجب ترین واجب ترین واجب ترین دوره طلایی شماست که هرکسی که میخواد رشد کنه باید این پله رو بگذرونه

    وگرنه به هیچ وجه نمیتونه نتیجه ای بگیره

    تا خودسازی خودشناسی عزت نفس اعتماد به نفس خود ارزشی خود لایقی بدست نیاد هیچ نتیجه ای بدست نمیاد

    خدایا دمت گرم که این هدیه رو بهم دادی

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    سلام خدا جونم سپاسگزارم

    روز98 ازسفر نامه هدایت الله

    سلام استاد عزیزم ومریم نازنینم

    سلام همسفران معنوی و ارزشمندم

    فایل عالی معضلی ویرانگر به نام جلب توجه

    خدایا شکرت که امروز هم مرا به این آگاهی های ناب الهی هدایت کردی و هر روز با کار کردن روی خودم و یادآوری قانون هر روز بهترین خودم باشم

    خدایا شکرت که تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های من بوجود میآید

    هر آنچه که در زندگی ام بوجود میآید بواسطه افکار و باورها و کانون توجه من هست

    خدایا شکرت از وقتی که با قانون دارم آشناتر میشوم دارم ساده تر و بدون تایید گرفتن از بقیه سرم در زندگی خودم است و دارم آسان میشوم برای آسانی ها و کارها راحتر شده برام

    خدایا شکرت که دنبال تایید گرفتن از بقیه نیستم

    خدایا شکرت که از آگاهی های امروز هم کلی درس خوب یاد گرفتم و رفتارهای بهتری را داشته باشم از خود واقعی ام دور نشوم لذت ببرم از همین چیزی که الان هست

    خدایا شکرت که امسالم را متفاوت تر از سال های قبلم شروع کردم و هر لحظه راحتر و ساده تر و آسانتر میشوم

    خدایا شکرت که عزت نفیم احساس لیاقت و ارزشمندی ام خیلی بالاتر رفته و هر کسی وقتی نظری راجع به من میدهد قضاوت و دیدگاه دیگران را با احترام از کنارش رد میشوم و انگار ازمدار اون افراد خیلی فاصله میگیرم قشنگ برام واضح است این موضوع.

    خدایا شکرت که در قانون سلامتی هستم ‌وهر کسی قضاوتم می‌کنه اصلا بخودم نمی‌گیرم چون بقیه همه چی میگن نمیشه دهن کسی رو بست ولی میشه تغییر زاویه دید من بره به سمت آنچه که خودم دوست دارم آنچه که با روح من سازگار است

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی هر آنچه دارم از آن توست صاحب کل کیهان خدای مهربانم تویی

    خدایا شکرت که دارم برای دل خودم زندگی میکنم کریدیت تمام کارهام رو سپردم بخودت جان جانانم سپاسسسسسگزارم

    خدایا شکرت که هدایتم کردی به سمت هنر و هر کسی بهم گفت خیلی ریزه کاری داره و باید همش سرت پایین باشه من با عشق گفتم من این کار رو دوست دارم و خداوند همراه من است خودش هوامو داره وقتی من با لذت دارم هنر انجام میدهم و از حاشیه بدنه جامعه بدور هستم کلی ارزش و احترام و عشق برای من هست وققتیرمن از درون آرامم یعنی عشق همینجاست

    خدایا شکرت که برای خودم ارزش بیشتری قائل هستم و اندام و چهره و سبک زندگی ام را برای دل خودم دارم و نیارمند توجه دیگران نیستم ومن در راضی کردن دیگران ناتوان هستم و در راضی کردن خودم فقط توانمند هستم و به لطف خداوند هر روز ظرف وجودم بزرگتر شده است .

    و در خودشناسی و خداشناسی و کار کردن روی خودم هستم در صلح بیشتری با خودم هستم و در این ایام نوروز هر کسی قضاوتی کرد من با رفتارهای محترمانه ام فهمیدم که سطل وجودم خیلی بزرگتر شده انگار که من دریا بودم و با برداشته شدن یک استکان آب از دریای من رودی روانتر در من جاری می‌شد و مرا وسیعتر میکند خدای مهربانم شکرت

    همه کاره ام تویی من فقط روی تو حساب باز کرده ام

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    خدایا شکرت که مرا ارزشمند آفریدی اشرف مخلوقات خلیفه خودت بر زمین خاکی و جانشین خوب تو هستم

    خدایا شکرت که هر لحظه شکر گذاری کنم بازم کمه

    خدایا شکرت که مرا تکه ای ارزشمند از وجود پاک خودت خلق کرده ای

    مرا پاره ای از وجود پاک خودت خلق کردی

    من لایتناهی هستم

    من عالی عالی هستم

    خدایا شکرت

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    دومین رد پامو میخوام بنویسم از رد پای روز 98

    که راجع به فایل امروز بود که من دیروز دقیقا درموردش فکر کردم

    جریان تابلومو که نوشتم تو روز شمار 98

    یادم رفت اینو بگم

    داداشم بهم گفت نکنه میخوای به استادت ثابت کنی که تونستی خسارت بگیری و به حرف استادت داری میری خسارت بگیری و خودتو نشون بدی

    و استادت که تو رو بی ارزش خطاب کرده که گفته نمیتونی از حقت دفاع کنی از نقاشی که پاره کردن و الان پاسگو نیستن و نمیتونی شکایت کنی پس حقته که کارای بعدیتو پاره کنن

    درسته این حرف استادم منو به خودم آورد و درسی که قرار بود بگیرم رو خدا با حرف استادم بهم زد من خیلی فکر کردم به حرفش و دیدم آره چرا مظلوم میشم و اجازه میدم ظالم بهم ظلم کنه

    نقاشی من و وقتی که خودم براش گذاشم با ارزشه و خودمم با ارزشم و نمیذارم کسی بی ارزش بدونه خودم و کارامو و تصمیم به شکایت و خسارت گرفتم

    و باقی کارارو سپردم به خدا و طبق صحبتم با خدا میخوام از این جریان درسی که باید بگیرم رو بگیرم

    و به هر قیمتی ارزش کارمو و خودمو پایین نیارم

    بعد داشتم به این فایل که نگاه میکردم گفتم قبلا آره دوست داشتم جلب توجه کنم و خودمو نشون بدم که بگم ببین تونستم ببین من ضعیف نیستم

    ولی دیروز گفتم نه من فقط برای رشد و بزرگ شدن ظرف خودم میخوام خسارتمو بگیرم و پیگیری کنم از طریق شکایت که گالری دار قبول نکرد ترمیم کنه نقاشیمو که پاره کردن

    و من خوشحالم از اینکه رفتارم از اتفاقا تغییر کرده و اصلا دیگه طیبه قبل نیستم که یهویی عصبانی بشم یا بگم بذار قبول کنم یا بگم باشه پاره شد ولی ببرن نمایشگاه خارجی

    خوشحالم که دارم هر روز پیشرفت میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    من وقتی رد پای 98 رو نوشتم که گفتم تو برنامه زندگی پس از زندگی یه پژوهشگر رفته بود کما در اثر بیماریش و بهش گفته بودن که سوال بپرس ؟

    و سوال پرسیده بود

    درمورد نماز که میگفت جایگاه نماز رو به این صورت دیده که کسی که نماز نتونه بخونه

    عبادت خودش رو به صورت یک نماز یا یک چیزی نتونه نشون بده حالا ریاضتی ،نتونه اونو انجام بده

    نمیتونه طی کنه ،طی طریق کنه ،نمیتونه بیشتر ببینه

    و محدود برمکان خودشه

    و جایگاه نماز رو اینچنین گفت بهش نشون دادن

    و گفت جرات کردم این سوالو پرسیدم اینکه زمان چیه؟

    و یک تصویری بهش نشون دادن که مثل یک صفحه بود ، مثل یک تیکه چوب که از یک سری نوار ها تشکیل شده بود

    از یک سری خطوط

    و از مجموعه اینا یه صفحه تشکیل شده بود

    و مارو نشون میداد میگفت که شما دارین سیر میکنین در یکی از این خط ها و با شما یه سری کسانی هستن که دارن این خط هارو طی میکنن

    و تمام شما در یک صفحه قرار دارید

    و جالب اینجاست وقتی داشتن توضیح میدادن یک صفحه روی اون دوباره قرار گرفت ….

    که برای موجودات دیگه بود حیوانات و …

    و گفتن بهش که زمان برای شما اینچنین طی میشه

    حرفاش جالب بود برام هر حرفی که میزد یاد فایلای استاد میفتادم که میگفت مدار هایی هست که ما با باور هامون و افکارمون و با تلاشمون در اونها قرار میگیریم

    وقتی یکم فکر کردم گفتم پس یعنی زمان اینجوریه که میگه ،وقتی ما حرکت میکنیم و با تلاشمون مدارامون درحال تغییره اینجوری میشه که طی طریق میکنیم با حرکتمون

    بعدش تجربه گر گفت که اونجا به اندازه چیزی که دیدم مقداری تونستم درک کنم ، نتونستم کامل درک کنم که واقعا چه اتفاقی افتاده

    در مورد رزق و روزی هم که پرسیده بود گفته بودن بهش که

    برای تمام انسان ها برای هر انسانی ساعت 4:30 صبح قبل از اذان صبح قبل از اینکه آفتابی زده بشه

    دوتا ملک میومدن پی نفس اون شخص و میگفتن که رزقت رو آوردیم و نفسش به ملک میگفت که برو سه سال و هفت ماه و سه هفته و چند ساعت و چند دقیقه دیگه بیا من الان نمیخوامش

    اونا گفتن چرا نمیخوای

    و رزقمو نمیخوام به خاطر اینکه پاک نیستم

    چون کینه در دلمه

    و ثابت و مشخص و زیاد هر روز ساعت 4:30 صبح دو تا ملک با سبد رزق و روزی میاد

    هر روز سعی کنید بیدار بشید

    حتی درمورد اینکه خود شناسی و شخصیت رو تغییر دادن

    تقریبا بیشتر حرفاش که تو کما دیده بود از فایلای استاد که شنیده بودم میگفت ولی یه جور دیگه با درک خودش و با کلمات متفاوت

    ولی من هنوز به چند تا سوالم جوابشونو نگرفتم هنوز یا اینکه شاید در مدار درک و دریافتش نیستم

    و وقتش که برسه درکش میکنم

    امروز 6 فروردین که از صبح بارون میبارید ظهر رفتم بیرون قدم برداشتم انقدر همه جا تازه و درختا سبز تر از سبز بودن و قشنگ انقدر داشتم لذت میبردم که یه وقتایی از شگفتی نیگفتم خدای من چقدر تو بزرگی و با عظمت

    وقتی به درختایی که هنوز جوانه نزده بودن فکر میکردم میگفتم هر چیزی به وقت خودش

    حتی درختایی دیدم که هنوز برگای خشکشون روشون بود و اونجا یادم انداختم که هیچ چیز بدون اذن خدا حتی برگ درخت ،زمین نمیفته

    و به خودم میگفتم طیبه صبر رو از درختا یاد بگیر که به نوبت داره برگاشون جوانه میزنه و وقتی وقتش برسه برگ درمیارن نه زودتر و نه دیر تر

    و همه اینا به اذن خداست

    خیلی دلم میخواد خداگونه باشه رفتارام و شخصیتمو تغییر بدم و هدف امسالم رو به خدا گفتم و نوشتم میدونم که خدا کمکم میکنه مثل همیشه

    وقتی یادآوری میکنم پارسالمو که چقدر آروم شدم

    چقدر بیشتر با خدا حرف میزنم

    امید دارم

    الان یهویی امید نوشتم یاد حرف تجربه گر افتادم که میگفت وقتی تو کما بوده فقط دو نفر رو نورانی دیده

    و پدرش و خانمش بودن

    میگفت وقتی برام دعا میکردن از ته دل باور داشتن که من خوب میشم

    و نور از قلبشون به قدری زیاد بود که چهره شونو نمیدیده

    ولی کسان دیگه که زبانی دعا میکردن ولی امید به خوب شدن تجربه گر نبودن قلب هاشون سیاه بود و دیده که قلباشون سیاهه

    و به این اشاره کرد تو برنامه که وقتی از قلب به خدا اعتماد و باور داشته باشن دعاشون مستجاب میشه

    همه حرفایی که میزد من دقیقا تک تک فایلایی که از سایت استاد عباسمنش گوش دادم رو یادآور میشدم به خودم

    خداروشکر میکنم که هدایتم کرد به این قسمت از روایت تجربه گر تو برنامه زندگی پس از زندگی

    از خدا میخوام که هر لحظه بازم بیشتر کمکم کنه منم سعی میکنم بیشتر قدم هام رو برای تغییر بردارم

    حتی میگفت محبت همه چیزه

    خدا از محبت جهان رو خلق کرده

    یاد امام حسین افتادم که حتی به قاتلش هم محبت داشت و دوستش داشت

    امید دارم که با صبر و لذت بردن از مسیر تکاملم طی میکنم این مسیر رو

    اگر دوست داشتین برنامه قسمت روز 6 فروردین زندگی پس از زندگی رو ببینین حرفای خیلی زیادی گفت که دقیقا تو این سایت هم بود

    و برام جالب بود

    درسته به جواب چند تا سوالم هنوز نرسیدم ولی میدونم وقتش برسه اونم درک میکنم

    نمیخواستم بیام درمورد این قسمتی که دیدم بنویسم ولی یه اراده ای منو کشوند اینجا تا بنویسمش این مطالب رو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 694 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    99. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    یادمه استاد میگفت وقتی میفهمی تغییر کردی که از نتایجت ببینی، تغییر در شخصیت و تغییر در همه چی

    از اینکه مثلا وقتی عصبانی هستی و شرایط جوریه که اونموقع تو میخوای عصبانی بشی ولی جلو خودتو میگیری و جور دیگه رفتار میکنی و آرامشتو حفط میکنی و کلی مثال دیگه

    من امروز حس کردم دارم یواش یواش نتایجو میبینم

    درسته یه جاهایی کمی واکنش نشون دادم ولی باز تلاشمو میکنم

    دیگه مثل قبل فکر نمیکنم

    دیگه مثل قبل عجله ندارم در طی کردن مرحله به مرحله در قرار گرفتن مدار ها

    امروز فهمیدم که میخوام ارزشمند باشم و ارزشمندیمو برای خودم یادآور بشم و اینکه نقاشیام با ارزشن

    امروز فهمیدم که میخوام بسپرم به خدا که خودش به وقتش تابلومو به نمایشگاه خارجی ببره و به فروش برسونه و دیگه عجله ای برای شرکت در نمایشگاهی رو ندارم و تنها به خودم این رو یادآور میشم که تکاملت رو باید طی کنی

    امروز فهمیدم که من حاضرم درسمو از اتفاق پاره شدن نقاشیم بگیرم و بیخیال فرستادن نقاشیم به قیمت بی ارزش کردن خودم و نقاشیم بشم

    امروز یاد حرف استاد افتادم که میگفت که درمورد تبلیغات که در یکی از فایلا راجعبهش صحبت میکرد دقیق یادم نیست ولی میگفتن که وقتی خواستم تبلیغ کنم ،یه لحظه احساس کردم به رابطه بین خودم و خدا بی احترامی میکنم که سپردم به خدا و خدا برای من خودش تبلیغ میکنه

    امروز داداشم گفت طیبه چیکار کردی؟عموم ازش پرسیده بود گفته بود که به طیبه بگو اگر قبول کنه پیشنهاد گالری داری که تابلوشو پاره کردن رو که خلف وعده کردن و گفتن تابلوتو خودت ترمیم کن نقاشیت رو میبریم مسقط در نمایشگاه ، حالا بماند که چه حرفایی بهم گفتن که میدونم من مسئول این اتفاق بودم که بی ارزش دونستن تابلومو و این چند وقت تمام درسایی که باید میگرفتم گرفتم و انگار ظرفم بزرگتر شده که آروم شدم

    به داداشم گفت که ممکنه خسارتشو کم بدن و اگر بره اونجا ،تابلوشو بده ببرن نمایشگاه به نفعشه و حتی خود گالری دار هم گفت بهم

    ولی گفتم نه من باید درسمو بگیرم چیز دیگه برام مهم نیست

    مادرم هم همین پیشنهادو داد گفت راست میگن تابلوت شاید به فروش برسه اگرم نفروشن دیده میشه نقاشیت

    گفتم بازم نه

    و گفتم اگر من قبول کنم به رابطه و عهدی که با خدا داریم بین خودم و خدا بی احترامی کردم از این نظر که من به خدا گفتم که فهمیدم باید درسمو یاد بگیرم و با جون و دل میپذیرم

    که خودم مسئول این اتفاق بودم و باورهایی داشتم که سبب این اتفاق شد

    و همه اش حرفای استاد در فایلای مختلف و فایل مصاحبه با استاد قسمت 18 برام یادآوری میشد

    و اینکه سپردم به خدا چون خدا بی نهایت دست داره برای فروش تابلوهام ،فقط این یه راه نیست هزاران هزار بینهایت راه داره

    بعدشم من باید تکاملمو طی کنم

    باید مهارتامو بیشتر کنم

    باید صبور باشم و در مداری که هستم برای ایده های اون مدار کارامو خودم ببرم به فروش برسونم و در کنارش باورامو قدرتمند کنم

    که یاد حرف استاد افتادم که میگفت من وقتی پوستر میچسبوندم تو خیابون داشتم رو باورام کار میکردم

    و کلی کارای دیگه

    و من تصمیم گرفتم که از طریق پلیس شکایت کنم و خسارت بگیرم

    داداشم گفت اگر برای خسارت 500 تمن دادن میخوای چیکار کنی ؟

    اولش نتونستم خودمو کنترل کنم گفتم نه نقاشی من با ارزشه 500 تمن خیلی کمه ، اون لحظه یه چیزی تو دلم میگفت آروم باش قراره تغییرت پایدار باشه آروم باش

    تو مگه نمیخوای از این ماجرا درس یاد بگیری پس فقط آروم باش و درستو یاد بگیر و عمل کن اینبار یه جور دیگه

    چون تو میخوای ارزشمندی کارت رو و خودت رو نشون بدی و به بی احترامی سر خم نکنی

    و کمی بلند حرف زدم گفتم نه کمه من خسارت نقاشیمو میگیرم ،داداشم گفت ببین تو باید آروم باشی الانم اگه بری اونجا هرچی بگی طبق قانون بهت خسارت میدن

    اگه دنبال این هستی درستو بگیری باید به قانون خسارت که الان اینجا تو ایران هست و عمل میکنن تو هم عمل کنی

    بعد من داشتم تو دلم با خدا حرف میزدم و انقدر سریع آرومم کرد که آروم شدم و گفتم خدایا من میرم باقی کاراش با خودت

    من قبول میکنم که مسئول همه اتفاقا خودم بودم و باورامو میشه تغییرش بدم با اعتماد و باور به قدرت تو خدای من و تکرار باورهای قدرتمند کننده

    میدونم خدا داره هر لحظه بهم کمک میکنه تا این مسیر رو که درآگاهی و یادگیری و خودشناسی هستم درسامو یاد بگیرم و ظرفمو بزرگ کنم

    همیشه و هر لحظه کمکم میکنه و ازش سپاسگزارم

    امروز تو برنامه زندگی پس از زندگی قبل افطار بود یهویی رفتم نشستم پای تلویزیون و گوش دادم به تجربه گری که رفته بود کما و داشت حرف میزد

    برام یه سری سوالا پیش اومد و خدا جواب چند تا سوالمم تو این برنامه داد که داشتم گوش میدادم بیشتر حرفاش مثل آگاهی های این سایت بود و یاد فایل انرژی که خدا مینامیم افتادم

    ولی یه سری سوالتی دارم که هنوز به جواب نرسیدم و میدونم وقتش برسه خدا درک و دریافتشو بهم میده

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و آرامش و عشق و سعادت در دنیا و آخرت میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام

    درک امروزم از خودم ،و دلایل رفتارهای این روزهای من

    چندین روز پیش وقتی که به احساسی که تقریبا همیشه در جمع ها، مخصوصا در جمع های خانوادگی و آشناها دارم توجه کردم دیدم که یه چیز ثابته که از بچگی تا الان ثابت بوده و همیشه یه احساس داره ، همیشه تقریبا یه واکنش داره و الان جدیدا بیشتر شده رو متوجه شدم

    اون هم اینه که من همیشه در جمع های خانوادگی فامیل های همسر بیشتر، و آشناهایی که کسب و کار دارن و از لحاظ مالی موفق هستن بشدت احساس خجالت و سر افکندگی میکنم ، احساس کوچکی خودم و بزرگی اونها ،احساس میکنم که اونها برترن و من باید کاری کنم که دل اونها رو بدست بیارم و یا به حرف اونها گوش بدم ،چون اونها آدم های موفقی هستن و من آدم خیلی داغونی هستم ،

    واقعا از خودم خجالت میکشم که این چه رفتاری هست پیش اونها نشون میدم ، رفتار به این شکله:

    وقتی تو موقعیت قرار میگیرم دیگه اصلا حرفی نمیتونم بزنم ، و میگم چی بگم، حرف مفت زدن چه فایده ای داره، و بخاطر این به من میگن که این پسر چقد آرومه ، بچه مثبته ، من بشدت بار سنگینی رو تحمل میکنم در اون زمان ، انگار که من هچی نیستم ، چون چیزی ندارم تو ذهنم که بهش چنگ بندازم ، ذهنم میگه که اونها یه کسب و کاری از خودشون دارن، تو کارمندی تو چی داری ،اونا دارن پول میسازن ، خیلی بیشتر از تو هم میسازن، تو کارهای مختلف، ولی تو کارمندی و کل زندگیت رو فقط رفتی و اومدی و هیچ رشدی نکردی، تو آدم گوشه گیری هستی، تو زاتا آدم آرومی هستی و این بدرد جامعه نمیخوره ، تو باید گرگ باشی تو باید وحشی باشی تا موفق بشی تو باید بنگاهی باشی ، تو باید معمار باشی و تو کار ملک باشی تا همه جلوت پاشن و بهت احترام بزارن

    خب واکنش من چیه ؟

    در این جور مواقع ذهنم میگه خب ،تو که آدم نیستی، و از اینها خیلی پائین تری و عرضه ای هم که نداری، جسارت هم نداری ، ببین اینا چقد دنیا دیده ان تو کجا رفتی جز تو یه کارخونه و چهار دیواری که صبح رفتی و شب اومدی ، پس تو هیچ ی نیستی ، خب حالا که هیچی نیستی، این کارها رو انجام بده

    جلوی این مردمان حالت موش باش

    سعی کن طوری وانمود کنی که اونها فقط درست میگن و تو اشتباه ترین آدم دنیایی ، بزار با این کار به اونها مثلا حس مهم بودن بدی و اونها به تو احترام بزارن و به تو چیزی نگن و تو رو دست نندازن و تورو مسخره نکنن و یه وقت نگن که تو آدم بی عرضه ای هستی و چیزی بگن که نتونی انجامش بدی و شرمنده پیش خودت و اونها بشی و سرخورده بشی

    جلوی این مردمان سریع پاشو کفشاشون رو جفت کن

    میوه بزار جلوشون

    و هی حواست باشه که چاییشون سرد نشه

    دائم توجه کن که یه وقت چیزی به صورتشون نچسبیده باشه

    خاک پای اینها کن خودت رو

    سرت رو بنداز پایئن و دائم ازشون تعریف کن

    با این کار دیگه اونا دست از سرت بر میدارن و یه وقت بهت گیر نمیدن که چرا موفق نشدی تا حالا

    بهشون اصلا از خودت و علایقت حرف نزن و تا میتونی از علایق اونها بگو چون الان میگن این بدبخت و نگاه چه علایقی داره

    طوری وانمود کن که تو اصلا مهم نیستی و فقط اونها مهم هستن

    هر کاری اونها گفتن حتی اگر سختت بود انجام بده که دل اونها رو بدست بیاری

    حتی اگر سیگار تعارف کردن و یا قلیون یا مشروب تعارف کردن بخور و طوری وانمود کن که به تو احترام بزارن با این کار اونها به تو احترام میزارن و میگن این مجتبی خوب مطیع ماشده پس حواشو داشته باشیم و بهش احترام بزاریم و اگر چیزی بلدیم بهش یاد بدیم

    جلوی آدمهای بزرگ سریع پاشو و جات رو بده به اونها و طوری وانمود کن که تو یه آدم بدردنخور و اضافه هستی و اونها چقد مهم هستن و با این کار اونها به تو احترام میزارن

    کلا مجتبی خودت رو فراموش کن و به دیگران فک کنم به علایق اونها به کارهایی که اونها میکنن ، این کار باعث میشه که دیگران به تو جا بدن ، دیگران تو رو مورد لطف و رحمت خودشون قرار بدن

    حتی شده همسر و فرزند خودت رو نابود کن ،تخریب کن که دیگران یه وقت بهشون سخت نگذره ، تا بگن این مجتبی عجب آدم بدردبخور و خوبیه و ببین چقد به ما داره احترام میزاره ، و پشت سر من بگن این آدم خوبه و خیلی پسر آروم و بامرامی هست و بقیه بدرد نمیخورن و فقط مجتبی خوبه

    مثلا چند روز پیش که میخواستی با خانوادت بری بیرون و خرید کنی ،اون فامیل ها اومده بودن و تو رفتی پیش حمید و علی و اینها طوری وانمود کردی که من خیلی بچه سر بزیری هستم لطفا من رو راهنمایی کنید من هیچی حالیم نیست ، در واقع بالاترین احساس ترحم رو داشتم جلب میکردم و اونها هم تا میتونستن هی میگفتن تو باید فلان کنی و بهمان کنی ،

    بخاطر همین هم هست که وقتی که اون فامیل ها میان من پیش اونها احساس عجز و ناتوانی میکنم ، و تنها علتش هم اینه

    که اونها از لحاظ مالی رشد کردن و من همچنان در حال درجا زدن هستم

    در صورتیکه که من چقد مهارت بلدم که حتی اونها نمیتونن نزدیکش بشن

    من چقد راحت دارم زبان یادمیگیرم ولی اونها حتی الفبا رو هم بلد نیستن

    ولی در ذهن من اینها همه چیزهای بی ارزش و پوچی هست که هر انسانی میتونه داشته باشه

    بچه سالم و روابط خوب با خانواده آشغال ترین چیزی هست که هر کسی میتونه داشته باشه ،پول مهمه اینها مهم نیستن

    این که من چقد مهارت دارم مهم نیست مهم اینه که اونها از لحاظ مالی رشد کردن و کسب و کار خودشون رودارن ولی من کارمندم و این آشغال هست

    این که من چقد میتونم روی آموزش خودم هزینه کنم و وقت بگذارم و کلی مهارت تخصصی بلدم اینها اصلا مهم نیست و بدرد جرز لای دیوار میخوره مهم اینه که دیگران کسب و کار خودشون رو دارن و من کارمندم با درآمد ثابت و این آشغال هست

    دومین موضوع مهم که خیلی خیلی من رو بهم میریزه اینه که چون من کارمندم ودوستای کمتری دارم ولی اونها کسب و کار خودشون رو دارن و کلی دوست و آشنا دارن و کلی وقت آزاد و دنیا دیده هستن ولی من صبح میرم و شب میام و این بدترین کار دنیاست و آشغال هست و من اصل بدرد نمیخورم

    پس بهتره که من خاک پای اونها باشم و زیر انداز جلوی در خونه اونها ،تا حداقل به روم نیارن که من چق بدبختم و یه وقت جلوی کسی نگن که تو از ما پائین تری و من آبروم بره ، لااقل اینطور اون آدمهای مهم از من تعریف میکنن

    چون اونها دنیا دیده ان و من دنیا ندیده

    چون اونها با استعدادن چون از مهارت و کسب و کارخودشون پول میسازن و من بدبختم چون کارمندم ، من بیچاره ام چون کارمندم و این سرنوشت منه و من چون کارمندم بدبخترین آدم روی زمینم

    خداروشکر که حداق این رو فهمیدم

    و متوجه شدم که این احساس بد هر روزه رو چطور دارم تجربه میکنم

    حداقل فهمیدم که چرا توی کارخونه این احساس رو ندارم چون اونجا فقط از تخصصم و روابطم استفاده میکنم ولی اینجا پیش این فامیل ها خودم رو پوچ و بی ارزش تصور میکنم و فرکانسش رو میفرستم

    حداقل شناخت در این حد از خود پیشرفت خوبی هست

    من باید به گوش دادن و عمل کردن به فایل ها مخصوصا دوره ای که به صورت جدی دارم کار میکنم یعنی شیوه حل مسائل کار کنم تا این مشکلم رو حل کنم و خیلی رشد کنم

    البته در بعد از عید به امید خدا روی احساس لیاقت و روابط میخوام کار کنم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2196 روز

    روز 99

    روز شمار تحول زندگی من فصل 4

    معضلی ویرانگر به نام “جلب توجه”

    بنام خداوند عشق و آگاهی

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم

    و سلام به همگی دوستان عزیزم

    جلب توجه کردن برای دیگران خیلی وقتهع برای من تمام شده ..

    یعنی از وقتی تضادهای پولی و مالی و ورشکستگی های زندگیم قبل از آشنایی با سایت رو تجربه کردم دیگر هیچ انگیزه ای برای جلب توجه در وجودم نیست .. البته دوست دارم شیک و تر و تمیز لباس بپوشم و منظم و مرتب باشم خوشکل باشم و یا بهترین خونه و زندگی و ماشین رو داشته باشم ولی بخاطر چشم و هم چشمی و جلب توجه نیست بلکه بخاطر وجود خودم هست که ارزشمند هستم بخاطر اینکه من لایق داشتن بهترین امکانات زندگی هستم.. و این نعمت های خداوند حق طبیعی من است و باید بطور طبیعی آنها را داشته باشم .. من خودم رو تازه پیدا کردم و به خودم عشق می ورزم .. دوست دارم برای خودم زندگی کنم .. دوست دارم هر وقت دلم می خواهد بخوابم و یا سحرگاه بیدار بشم و بپرم توی سایت و فایل ها رو نگاه کنم .. تازه با خدایم آشنا شدم .. دوست دارم فقط و فقط با افرادی معاشرت کنم و در ارتباط باشم که با افکار و آرمان های ذهنی من در هماهنگی باشند .‌ زیبابین و مثبت اندیش باشند از قید و بندهای عرف جامعه کنده شده باشند انسانهای آزاد و رها باشند .. کسانی که به طبیعت علاقه دارند و یا پیاده روی می کنند و به ورزش علاقه دارند معاشرت کنم. به فوتبال دستی خیلی علاقه دارم . بدمینتون رو هم خیلی دوست دارم حتی دوست دارم بجایی خوش آب و هوای کوهستانی برم و یک خانه ی زیبا با حیاط زیبایی روی ارتفاع داشته باشم که از اون بالا به زیبایی ها نگاه کنم به چراغ های خانه های اطرافم نظاره کنم و یا درختان و به آسمان زیبای روز و شب بنگرم و یا مشغول دیدن طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان باشم … یا گل و گیاه بکارم و سبزیجات خانگی بکارم و نهال میوه رو بکارم و یا با مرغ و خروس ها باشم و یا سفر کنم .. خیلی وقته که اصلا برای جلب توجه کار خاصی نمی کنم .. حتی هیچ عکسی جایی توی فضای مجازی نمی‌ذارم در واقع دیگه دوست ندارم برای کسی توضیح بدم که دارم چی کار می کنم من عاشق این سبک زندگی خودم هستم یعنی توی این چند سالی که با استاد و این سایت و دوستان این فضای بینظیر آشنا شدم .. دوست دارم سفر کنم و به جاهای دیدنی و گردشگری این سرزمین های بینظیر خداوند برم و از نزدیک قدم به قدم دیدنی های این جهان رو تجربه کنم.. از شلوغی ها اعراض می کنم حتی می خوام از آپارتمان نشینی بیام بیرون .. نه اینکه آدم گریز باشم و یا اجتماعی نباشم بلکه احساس می کنم من به اون جامعه ی 99٪ هیچ تعلقی ندارم .. انگار فضای آنها توی یک بُعد دیگری است .. البته از وقتی شخصیتم تغییر کرده و در مدار تغییر و تحول هدایت شدم جهان هستی خیلی قشنگ همه چی رو برام قربال کرده .. آدمهای سمی و منفی بطور کل از زندگیم دور شدند و با کنترل ذهن توانستم خودم رو به مدار بالاتری بکشانم .. یک آدمهای جدیدی برای مدتی آمدند و دستان خداوند شدند و سبب خیر و برکت برام بودند و بعدش دوباره از مسیرم دور شدند … خدا رو شکر دیگه تعصب خواصی به قید و بندهای فامیلی و دوستان و اطرافیانم ندارم یعنی فهمیدم هر کسی اگر در مدار من باشد می توانیم از وجود هم لذت ببریم و اگر هم در مدار هم نباشیم جهان خودش اینکار رو انجام میدهد .. من حتی بمدت چهار پنج سالی است که پسرم رو ندیدم بخاطر همون ورشکستگی ها ی پولی و مالی و تضادهایی که در تمام جنبه های دیگر زندگیم بوجود آمد… اولش این دوری ها و جدایی ها برام خیلی سخت بود و بعدش آرام آرام این احساسم تبدیل به تحمل شد یعنی سعی می کردم که این وضعیت رو تحمل کنم وووووو بعدش با کار کردن روی افکارم توانستم صبوری کنم تا این حد مرحله رو هم بگذرونم ولیییییی الان تسلیم اراده ی خداوند هستم .. وقتی داستان های حضرت موسی را برای خودم مرور می کنم و یا داستان زندگی استاد عزیزم رو مرور می کنم جدایی از فرزند و یا رفتن مایک از پیش پدری که این همه عشق پدر فرزندی بین شون بود و زحماتی که استاد کشیده بودند برای راحتی و آرامش فرزندشون …. با اینکه مهر و عشق فرزندی در قلب استاد بود و بر خلاف میل استاد بود ولی موافقت کردند که مایک به ایران برگردد .. یادمه استاد در یک فایلی گفتند .. البته مضمون صحبت های استاد چنین بود .. که برای اینکه فرزندشون رشد کنه و خودش به درک و فهم برسه و آزاد هست پسرشون رو به ایران فرستادند .. بعد از دیدن این تضادها میفهممم که بلاخره خداوند در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های درست و مناسب این هم مداری ها اتفاق خواهد افتاد .. درسته که در این چند سال از این لذت مادر فرزندی محروم شدم ولی مطمعن هستم که این جدایی ها بنفع هر دوی ما هست و من همه چی رو به خداوند سپردم و رها. کردم چون مطمعنان خداوند بیشتر از یک مادر و یا پدر دلسوز تر است

    بقول پروین اعتصامی..

    پردهٔ شک را برانداز از میان ….تا ببینی سود کردی یا زیان

    ما گرفتیم آنچه را انداختی …دست حق را دیدی و نشناختی

    در تو، تنها عشق و مهر مادری است …شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است

    نیست بازی کار حق، خود را مباز …آنچه بردیم از تو، باز آریم باز

    البته بلطف آموزهای استادم یا گرفتم که بیشتر از هر چیزی اول بخودم بهاء بدم و خودم رو دوست داشته باشم و تمام کارها رو نخوام که خودم بتنهایی انجام بدم بلکه با خداوند تقسیم کار کنم و این هم یکی از آن کارهایی است که ایمان و یقین و اعتمادم به خداوند بیشتر شده و بخاطر تکیه به چنین قدرت جهان هستی که تمام کارهایم رو انجام میدهد بر اعتماد بنفسم افزوده شده خدا رو شکر ..

    در مورد مسایل پولی و مالی شکر خدا در مسیر رشد و پیشرفت هستم و باید بیشتر از همیشه روی باورهای قدرتمند کننده ام تمرکز کنم

    ممنون استاد شما بهم یاد دادی برای خودم ارزش قایل باشم برای خودم زندگی کنم خودم رو تحسین کنم .. برای تمام لحظاتم ارزش قایل باشم و لذت ببرم .. خودمو خاک پای دیگران نکنم . خودمو دوست داشته باشم . به همه احترام بگذارم ولی از خودم غافل نباشم و برای وجود شخص خودم ارزش و احترام قایل باشم تا دیگران هم قدر مرا بدانند و برام احترام بیشتری قایل باشند .. البته همیشه لطف خداوند شامل حالم بوده و همیشه همه منو ظاهراااا دوست داشتند و بهم احترام میزاشتند ولی بعد از آن تضادهای مالی خیلی از افراد از من فرار می کردند و این برای من نشونه ی خوبی بود که فهمیدم هیچکس و هیچ چیزی نمی تونه آرامش زندگی منو بهم بزنه و بیشتر فهمیدم که برای وقت و زمانم و دیگر داشته هایم ارزش قایل باشم و بعد از آشنا شدنم با استاد تغییر شخصیت و رفتارها و عملکردهایم با آموزش های استاد عزیزم بمرور تغییر کرده تا بتوانم اولویت های زندگیم رو بهتر بشناسم تا بتوانم اصل را از فرع بهتر تشخیص بدهم

    استاد جان واقعا ممنون و سپاسگذارم که مدام تاکید بر تکرار و تکرار و تمرین و استمرار برای تغییر باورها مون دارید تا آنقدر تمرین شود که این باورهای قدرتمند جزو شخصیت مون بشه

    خدایا خودت زیبای های بیشتر این جهان را بر من آشکار کن تا بتونم بذر خواسته هام را در دلم بذارم و رشد کند و شکوفا شود و وارد تجربه ی زندگیم شود که رسیدن به هر خواسته ای امکان پذیر است آمین

    خدایاااا شکرت ممنون و سپاس

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.تا اعتماد بنفس بیشتری رو بدست بیارم و با تکیه بر خداوند به ایمان و یقین بیشتری هدایت شوم آمین

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: