مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آتنا شکیب گفته:
    مدت عضویت: 241 روز

    به نام خداوند هادی که هدایت رو بر خودش واجب کرده خدایا من هر چه دارم از آن توست و من در مقابلت هیچم خدای من تو هستی همه کاره و من فقط روی تو حساب باز میکنم ، خدایا فقط تو هستی قدرتمند جز تو قدرتی نیست و جز تو خدای قدرتمندم هیچ کسی نمیتونه به من کمک کنه ، خدایا سپاسگزارم بابت اینکه پای تعهدم هستم و این مسیر ادامه میدم و منو هدایت میکنی در هر قدم و تحت حفاظت تو هستم

    این فایل منو به فکر فرو برد آیا منم در منطقه امن هستم ؟ و بررسی کردم دیدم یه جاهایی نه نیستم مثلا من برای اولین بار تنها رفتم مسافرت کیش و تنها برای خودم گشت رفتم و موسیقی زنده و رستوران و دوست پیدا کردم و سوار موتور شدم برای اولین بار می ترسیدم ، قایق سوار شدم ، یا تنهایی میترسیدم جاده رانندگی کنم مجبور شدم تنها رانندگی کنم ، کوه تنها برم برام سخت بود اما تا دم کوه رفتم درکه ولی به قدری شلوغ بود جا پارک نبود ولی بعد گفتم همین که اومدم بازم برام ارزش داشت تا هفته دیگه تنها برم کوه ایشالله ،و اینکه من دوست دارم خیلی جاها مراکز خرید و پارک ها و حتی کارم نزدیکه خونه باشه اونم به خاطر شلوغی تهران و ترافیکش که وقتم هدر نره ، اما یه جاهایی من دارم روی خودم کار میکنم و باورهام ترجیح میدم تنها باشم و در خونه بیشتر باشم چون من میخوام از درون تغییر کنم و تمرکزم روی خودم باشه اون موقع شرایط و ایده ها خودش پیش میاد و افراد مناسب بهم الهام میشه و من انجام میدم تا اینکه من برم با ذهنم کار جدید انجام بدم طبق شرطی شدگی های قبلم حقیقتش این منو به فکر فرو برد که آیا من دارم درست عمل میکنم ؟ و میدونم هدایت میشم به جواب ، ولی حسم درسته یعنی احساسم خوبه میدونم میشه ایمان و عمل صالح که وقتی روی خودت کار کنی ایده ها اومد تو عمل کنی اون موقع نترسی قدم برداری به قدری از اون الهام به یقین رسیده باشی که سریع انجام بدی و بدونی از طرف خداونده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 954 روز

    به نام خداوند وهاب وعظیم

    همه ما یک فرصت کوتاه داریم به نام زندگی پس تا جایی که می تونیم باید تجربه بکنیم این زندگیو

    تجربه ای توام با لذت ورشد

    خداروسپاسگذارم وقدر دان برای تا به اینجای مسیر زندگیم که فکر میکنم از این فرصتی که دراختیارم بوده تا به امروز خیلی خوب استفاده کردم

    و واقعا تجربه کردم زندگیمو با تمامه آن چیزی که در اختیارم بوده ومی تونستم توی اون موقعیت ها استفاده بکنم.

    واصلا همین خواهان تجارب بیشتر وباکیفیت تر منو رسونده وهدایتم کرده به جایی که راه تجربه بهتر وبا کیفیت تر رو یاد بگیرم تا بتونم تجربش بکنم

    هدایتم کرده به یاد گیری ودرک قوانین هستی

    حالا این یاد گیری قوانین ودرکش خودش یه تجربه بی نظیریه که 98٪آدما هیچ وقت هیچ اطلاعی ازش پیدا نمی کنن وفرصتشون تموم میشه

    این خوودش کلی جای شکر داره وجای مباهات که بابا این خودش تجربه ایه ناااب که توی دل خودش هزاااران وهزاران تجربه بی نظیر دیگه رو داره

    مثل سلامتی بیشتر مثل روابط بهتر مثل اعتماد بنفس بالاتر مثل داشتن نعمت های بیشتر و درکل تجارب بیشتر از این فرصت محدود که معلومم نیست کی تموم بشه توی این دنیا

    واصلا تموم این مسیر داره وعده ایو بهم میده که اگر بتونی خوب از این فرصتی که داری استفاده بکنی وراهشو یاد بگیری قانونشو درک بکنی قراره یه زندگی ابدی رو هم تجربه بکنی با کلی از آپشنها و امکانت با کیفیت تری که حتی تصورشم نمی تونی بکنی

    واین خواهان تجربه های بیشتربودن داره مسیر تجربه های بیشترو برام باز میکنه

    خدایا شکرت شکرت

    ودلم می خواد از همین العان بیشتر تجربه بکنم زندگیمو بیشتر برای خودم وقت بزارم بیشتر با آدمای غریبه صحبت بکنم جاهای بیشتریو برم ببینم

    کار های زیادیو می خوام انجام بدم به امید الله مهربانم

    استاد عزیزم فقط می خوام ازتون تشکر بکنم که این مسیرو انتخاب کردن وخواستین تجربش بکنن

    چون الگویی شدین برای من

    که می شود که بشود

    دوستتون دارم

    امروز روز 118 از روز شمار تحول زندگیمه

    118 روزیو تجربه کردم توی زندگیم که هر روزش کلی آگاهیی ومسیر سعادتو به روم باز کرد

    118 روزیو تجربه کردم توی زندگیم که متفاوت بوده با کل روزای قبلیی که گذروندم

    ومن تجربش کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 879 روز

    چقدر حرفاتون استاد خوبه که باعث میشه نترسم انجامش بدم با همین ویس های شما من الان توی خونه بزرگتر هستم و الان میتونم لذت بیشتری ببرم

    پا گذاشتن روی ترس ها برای همه سخته ولی وقتی ویس های شما را میشنوم دلم قرص میشه انجامش میدم

    هر کاری که انجام دادم نتیجه عالی هم گرفتم

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1317 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 136

    سلام استاد عزیزم و مریم ناز

    و سلام به همه همراهان این مسیر الهی

    ممنون از فایل ابوموسی

    انصافا خیلی دوسش داشتم

    قشنگ داشت مسیر اصلی رو گرا میداد

    استاد منم مدتیه واقعا تصمیم گرفتم از حصاری که خودم واسه خودم ساختم بیرون بیام

    ی موضوع واقعا مسخره ای که الان ترکش کردم برای خودمم واضح شد که چقدر مسخره بوده

    من هیچوقت دختر مذهبی نبودم

    هیچوقت و هیچ تایمی

    هیچوقت هم به هیچ اعتقاداتی بی احترامی نکردم

    حتی یادمه زمان دبیرستان که شهرستان خیلی کوچکی بودم تصمیم گرفتم بدون چادر برم مدرسه با اینکه از سمت خانواده به شدت اذیت میشدم ولی پای حرفم موندم و چادر استفاده نکردم

    اغلب تو فامیل به دختر سرخودی معروف بودم چون اصلا با عقاید فامیل همراهی نمیکردم و تقریبا نوع حجاب منو قبول نداشتن

    اما قسمت جالبش اینجاست که من به شدت به پوشش و روسری معتقد بودم

    همیشه لباسامو بلند و لش انتخاب میکردم و در هر شرایطی حجاب مو رو رعایت میکردم

    انصافا اصلا نمیدونم چرا اخه

    همیشه دورهمی یا مهمونی ها حتی اگه هم دخترونه بود من اصلا مانتو از تنم نمیاوردم بیرون

    و حتی روسری رو

    و همیشه همه فک میکردن من مذهبی ام

    اصلا ی مقاومت خاصی داشتم رو این پوشش

    هیچوقت عکسمو پروفایل هیچ برنامه ای نمیزاشتم

    و عمیقا فک میکردم این پوشش یا این رفتار باعث میشه خیلی دختر موجهی باشم

    و همه منو تایید میکنن

    اصلا ی موضوع خیلی مسخره

    با لباس کامل استخر میرفتم یا تو دریا

    و باشگاه چنان لباس پوشیده میپوشیدم که ی سری مربی گفت من چجوری بفهمم تغییرات ماهیچه ها تو اخه

    نمیدانم این عقیده یا باور از کجا اومده بود اونم واسه منی که فامیل منو کافر میدونستن

    تا اینکه گفتم باید ازاین باور رو بشکنم

    حتی اگه هم درست باشه نباید ی موضوعی اینقدر برای من بت باشه

    باید حلش کنم که اینقدر توی ذهن من تابو نباشه

    اولین کاری که کردم برای باشگاه ی شلوارک خریدم

    اولین روز که پوشیدم واقعا احساس لختی میکردم فک میکردم واقعا لختم و همه دارن منو نگاه میکنن

    وقتی برگشتم به بچه ها نگاه کردم دیدم هرکی مشغول تمرین خودشه حتی با این پوشش جدیدی که من دارم ی جورایی نسبت به همشون من محجبه تر هستم

    و به هر سختی بود اون روز طاقت اوردم و همه میگفتن چقدر اندام خوبی ساختی یا چقدر این مدل لباس بهت میاد چیه اون لگ بلندا میپوشی تو

    و دیدم چقدر خودمم این پوشش رو دوست دارم

    بعد از مدتی کلا لباس باشگاهمو این مدلی خریدم که انصافا الان که تابستونه چقدر راحتم

    دیگه خدارو شکر اصلا هیچ مقاومتی به حجاب مو ندارم

    وقتی شالم از سرم می افته اصلا برام مهم نیست تازه بعضی مواقع خودم موهامو میریزم بیرون و میبینم چقدر چهرم قشنگتر میشه

    اومدم ی عکسمو پروفایلم گذاشتم و دیدم چقدر اینجوری بهتره

    اصلا حس میکنم الان اکانت من جون گرفته و سروصاحب گرفته

    الان اکانت مال خودمه و متعلق به خودمه

    چند شب پیش ی عکس خودمو استوری کردم با ی متن قشنگ

    همه کرور کرور نوشتن که چقدر خوشکلی

    و شاید این زیبایی برای من بدیهی شده بود و بابتش شکر گزار نبودم

    ی دوستی از اونور دنیا برام پیام گذاشت ی حرفی تو دلم مونده بگم؟

    گفتم راحت باش

    گفت انصافا خیلی خوشکلی

    و من چقدر کیف کردم

    گفتم خدایا شکرت تو نعمت به این بزرگی بهم دادی و من هیچوقت بابتش شکرگزار نبودم

    به قول ی دوستی وقتی ی چیزی رو ترک میکنم میبینم خیلی چیزا هر روز منو ترک میکنن

    و اینقدر خوشحالم این تعصب خرکی رو از ذهنم بیرون کردم که خدا داند.

    گفتم مدت ها این همه وقت من ی باور غلط و بی محتوا رو اینقدر تو ذهنم پرورش دادم که ازش فراتر از بت ساخته بودم و گاها دوستام که حجاب نداشتن خیلی زشت باهاشون برخورد میکردم که همیشه هم از من ناراحت میشدن و همیشه تو ذهن من اونا دختر بدی بودن و من دختر موجه و خوب و باوقار بودم

    و‌ واقعا دلم میخواد از تک تک اون دخترا عذر خواهی کنم.

    استاد من اینقدر جا داره مهاجرت کنم از اخلاق و رفتارام که اصلا نیاز نیست از موقعیت جغرافیایی ام مهاجرت کنم

    و وقتی امروز این فایل رو گوش دادم گفتم این ابوموسی لعنتی دقیقا خود منم

    اینقدر خوشحالم این افکار مزخرف رو از ذهنم شستم که انصافا حس میکنم دوباره جون گرفتم

    خدایا هزاران بار شکرت

    و واقعا استاد ازتون ی دنیا ممنونم که اینقدر استادانه در مورد هر موضوعی به ما علم و اگاهی میدین

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نسیم بابایی گفته:
      مدت عضویت: 1216 روز

      سلام ساناز جان زیبا دوست هم فرکانسی عزیزم واقعا از اعماق وجودم تحسینتون میکنم که به این درک و اگاهی ها رسیدین کامنتتون بسیار دلچسب بود .دوست عزیزم وقتی زیبایی ها ی چهرتون رو میخوندم بی صبرانه دلم میخواست زود تموم بشه نوشته ها و برم عکستون رو ببینم چقدر چهرتون زیبا و آرامش بخشه امیدوارم حالتون همیشه عالی و در مسیر لذت و فراوانی باشین و روز به روز از رشدتون لذت ببرین . خوشحالم که در در کنارهم هستیم در خانواده بزرگ عباس منشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        ساناز گفته:
        مدت عضویت: 1317 روز

        به نام خدای معجزه ها

        سلام دوست قشنگم

        ممنونم که کامنت منو خوندی و ی عالمه کلمات قشنگ برام نوشتی

        ممنونم از انگشتای قشنگت که وقت گذاشت و برام تایپ کرد

        من قربون چشای قشنگت برم که اینقدر زیبایی دیدی

        و ممنونم از خدا که بندگان فوق العاده ای مث شما خلق کرده

        شما هم همیشه بهترین هارو خدا واست تو‌کمترین زمان تیک بزنه

        و بازم تشکر که هستی اینجا

        کنارمون

        و انرژی مثبتت تا عمق قلبم تزریق میشه

        بمونی همیشه شادو سرحال و پر انرژی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زیبا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 596 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی و خانواده ی خوب و هم فرکانسی ام

    استاد امروز دقیقا داشتم با همسرم راجع به این موضوع صحبت میکردم

    همسر من دو شغل داره و من مطمئنم اگر تمرکزش روی یک شغل باشه موفق تره

    ولی همسرم خیلی مقاومت داره و یه جورایی دوست نداره از نقطه ی امنش بیرون بیاد

    با اینکه فایل های شما رو گوش میکنه ولی هنوز خیلی وقتا صحبت عمل کردن که میشه مقاومت میکنه و همین عمل نکردن باعث میشه نتایج بزرگ نبینه

    درسته منم هنوز خیلی ظرفم بزرگ نشده و یه ترسایی تو وجودم هست ولی وقتی به همسرم نگاه میکنم متوجه میشم بیشتر وقتا خیلی خوب عمل کردم

    من از نوجوانی دنبال تغییر بزرگ بودم

    دوست نداشتم تو منطقه ی امنم بمونم و با اینکه سنم کم بود آدمی و برای ازدواج انتخاب کردم که قرار شد از تهران به کرج بیام و اینجا زندگی کنم

    من تو کل عمرم یک بار کرج نیومده بودم ، هم دوری از خانوادم و هم شهر جدید ، اوایل برام خیلی سخت گذشت ولی بعدها متوجه شدم چقدر از وابستگی هام کم شده و چقدر تونستم مستقل و بدون خانوادم ( هیچ کمکی ) زندگی کنم و بچه هامو بزرگ کنم

    خلاصه شاید خیلی وقتا گفتم چرا به حرف مادرم گوش نکردم که میگفت از من دور بشی زندگی کردن برات سخت میشه

    ولی الان دیگه با حرفای شما وقتی عمیق به این تصمیم گیری نگاه میکنم میبینم که چقدر برام نتایج خوبی داشته

    استاد بارها از نقطه ی امنم اومدم بیرون چون دوست ندارم بی حرکت بودن و بی هدف زندگی کردن .

    برای سال جدید با اینکه کلی مقاومت دارم میخوام

    برم شنا رو حرفه ای یاد بگیرم

    حتی چند سال پیش من به شدت از شنا میترسیدم و تونستم روی ترسم غلبه کنم و شیرجه بزنم و شنا کردن و مختصر یاد بگیرم

    کار الانم که راننده سرویس مدرسه دخترم هستم و میخوام بزارم کنار

    چون ظرفم بزرگتر شده و از خدا خواستم هدایتم کنه به شغل پر درامد و عالی

    و میدونم که هدایت میشم

    بارها تونستم مهارت جدید یاد بگیرم چون عاشق کشف چیزهای جدیدم

    هر باری که تونستم کاریو خودم بدون کمک کسی انجام بدم خیلی لذت بردم و چقدر اعتماد به نفسم بالا رفته

    استاد واقعا تحسینتون میکنم که با مثالهای خیلی قشنگ و عالی مثل همین ابوموسی چقدر عالی به ما راه و روش زندگی و خوشبختی و سعادت و اموزش میدین

    خیلی سپاسگزارم برای وقتی که میزارین

    از خانم شایسته هم بی نهایت سپاسگزارم برای این قسمت از فایل ها

    امیدوارم و از خدا میخوام تو این مسیر شاگرد خوبی باشم و عملگرا باشم

    خدایا شکرت برای اگاهی نابی دیگر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 865 روز

    به نام الله یکتا

    من یه دختر 4 ساله دارم که همیشه سعی می‌کردم ازش مراقبت کنم و هی همش دستش رو میگرفتم و همش موقع دویدن باهاش میدویدم یا سعی می‌کردم همیشه مواظبش باشم و این در صورتی هست که اون اینکار رو دوست نداره و بیشتر استقلال میخواد

    برای خرید کردن میگه تنهایی میخوام برم سوپری خرید کنم و من تلاش میکنم که این آزادی ها رو بهش بدم

    یه چند وقتی هست که یکم زمین میخوره یا دست و پاش زخم میشه بخاطر بازی کردن و دویدن سریعش و همش میخواد از چیزهای بلند بره بالا و چند روز پیش حتی با چونه خورد زمین و خدا رحم کرد و به خیر گذشت، یا همین 10 دقیقه پیش میخواسته چای بریزه و ریخت روی پاش و پوست پاش سوخت و یکم حتی جدا شد از ساق پاش،اما من چون قبل از این حادثه این فایل رو دیدم اصلا نگران و ناراحت نشدم و فقط خدا رو شکر کردم که در همین حد بود و بدتر نبود و از این دید نگاه کردم که بذارم از همین الان که کوچک هست مثل ابوموسی نباشه و زندگی رو اونجوری که دوست داره تجربه کنه،از الله یکتا میخوام که خودش مراقب همه ی ما باشه و ما رو به راه راست و درست هدایت کند….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    اکرم ملایی گفته:
    مدت عضویت: 1283 روز

    سلام به همه ی دوستان و استاد خوش تیپ و شجاعم استاد عباس منش

    بابت تعییر

    من تو این چند و قت که روی خودم کار کردم

    و وارد این مسیر ناب شدم و یکی از الگوهایم

    که مریم خانم هست بخصوص از زمانی که زندگی در بهشت رو نگاه کردم خیلی چیزها و مهارت ها رو از مریم خانم یاد گرفتم

    خیلی کارها بود که من انجام نمی دادم و میگقتم این کار مردانه است

    اما حالا دیگه خیلی کارها رو خودم انجام میدهم کارهای سنگین خودم سعی کردم باد بگیرم و منتظر کسی نباشم که بیایبند برایم انجام دهند ومثلا یکی از کارها که یاد گرفتم کار با دلر

    است من خودم انجام میدهم یا مثلا کارهای تعمیراتی مثلا چند وقت پیش جارو برقی مان رو خودم درست کردم

    و این کارها باعث میشد که احساسم بهتر بشه و عزت نفسم بالاتر بشه

    خیلی جاها پاروی ترس هایم گذاشتم و یاد گرفتم نه گفتن رو جاهایی که باید میگفتم رو خیلی محترمانه بگویم

    و پا روی خیلی از خرافات گذاشتم و یکی دیگه ترس از تاریکی است که دارم روی این مورد هم کار میکنم و کمی شجاعتر شدم

    باورهایی که بزرگترهایمان خیلی پابند به اونها هستند ولی من تونستم خیلی محترمانه رد کنم اون خرافات رو

    تغییر بزرگ هم که انجام دادم همراه خانواد عزیزم

    همسرم و دوتا فرزندم به لطف خداوند مهاجرت بود

    و تو این چند روز خیلی کارهای جدید دارم یاد میگیرم

    نحوه کاشتن سبزیجات و صیفی جات گوجه و خیار

    و یک کار مهمی که دیگه دارم انجام میدهم که همیشه میخواستم انحامش بدهم و میترسیدم رانندگی کردن بود (من چند سال هست گواهینانه دارم ولی رانندگی نکردم و کمی ترس داشتم )

    که این چند روز هم دارم این مهارت رو تجربه میکنم و به زودی تو این کار هم حرفه ای میشم از زمانی که مهاجرت کردیم تو همین چند هفته کلی تغییرات تو زندگیم رخ داده است که راستای خواسته هایم بوده است

    خدواندرو شاکر هستم

    و من ایمان دارم به تک تک قوانینش

    و اینکه خدواند به شجاعان پاسخ میدهد

    و میدونم با این تغییر تو زندگیم کلی اتفاق های عالی قرار است خلق کنم چون من توانایی خلق زندگی خودم رو دارم

    به لطف الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    دختر خدا گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    سلام به همه عزیزان دلم

    من حدودا سه هفته است متعهد شدم به حال خوب ،تا یکم فکرای منفی میاد سعی میکنم عوضش کنم اون حس و فکر رو،برخلاف قبل ک میرفتم اهنگای رپ گوش میکردم تا اروم شم،به جای گریه کردن برا احساسم ،خدارو صدا زدم ،و گفتم کمکم کن،هدایتم کن،من ب تو تکیه کردم و همون لحظه یه حسی گفت برو تو سایت استاد ،و کامنتایی ک نوشتیو دوباره بخون تا حست خوب شه ،ولی یهو حسم گفت شاید بهتره یه فایل ببینم و کلیک کردم روی نشانه امروز من،و هدایت شدم به این فایل

    نگاهم رو ذهنم رو تربیت کردم برا دیدن نکات مثبت ،پس از ابوموسی و هرکسی ک در دنیا حرکتی نمیکنه و پیش نمیره هم تشکر میکنم و این برای من همون قدر تلنگر امیز هس ک ریسک و فراتر رفتن از نقطه امن باعث میشه وجودم همچین اشخاصی رو تحسین کنه(همه چیز در نهایت ب رشد و سعادت جهان کمک میکنه)

    نگاه ک میکنم همه چیز سرجای خودشه ،و خدا ب من فرصت داده و همه مدل داره نشونم میده،و این منم ک انتخاب میکنم کدوم مسیر و کدوم راه رو برم…

    از کل این فایل همین یه جمله ک ما یه فرصت زندگی داریم ،و همین یه فرصت رو باید با تمام وجود زندگی کرد ،تا لحظه مرگ حسرت هیچ چیزی رو نخوریم

    این یه جمله رو من انگار با وجودم احساس کردم…

    کسی ک زندگی رو تجربه میکنه با کسی ک صرفا زنده است خیلی متفاوته ،و ب نظر من چه هدفی قشنگتر از تجربه هر لحظه در زندگی مگه واسه چیزی جز تجربه زندگی و لذت بردن و سپاسگزاری اومدیم؟ ،نفس هایی ک هست ،خودش نشونه از اذن الله داره برای اینکه میخواد باشیم هنوز و خلق کنیم و تجربه کنیم و لذت ببریم …

    چه تضمینی هست برای اینکه لحظه ای دیگه باشیم یا ن؟ چه دوست دارم هایی ک نگفتیم ،چه لبخندایی ک نزدیم ،چه ایده هایی ک عملی نکردیم ،ب امید فرداها ،بعدا میگم بهش،ب وقتش انجامش میدم ،الان وقت شادی ک نیس الان باید فقط کار کنی،بعد از درس،بعد از ازدواج و ….

    چقدر خودمونو تو قید و بند گذاشتیم،و برای یک روز بیشتر زنده موندن ،قید تجربه زندگی و تمام تجربه هاشو زدیم ،و اگه بخوام ریشه تمام این اتفاقات،تمام ترس ها و حرکت نکردن ها،قانع شدن به محدود ترین چیزها،راضی شدن به چیزایی ک برامون ساختن و قبولوندن باورهایی ک حتی مال ما نیستن ! …همه و همه یه چیزو بهم میگه …

    که چه کسی رو داری عبادت میکنی؟

    خدای تو کی شده ک حتی با وجود تموم آرزوهات حاضر هسی برات حسرت بشن ولی حاضر نیستی ایمانت رو قوی تر کنی؟شخصیتت رو تغییر بدی؟و فقط سعی کنی یه قدم فرا تر از جایی بری ک تا حالا بودی …

    آیا خدا برای بنده اش کافی نیست ؟

    وجود خدا بهت دلگرمی و اطمینان نمیده ک تو قدم بردار من باهاتم کل مسیر ،منو داری ،من،پروردگارت …

    کسی ک تمام این جهان رو به زیباترین شکل افرید …

    چی اونقدر لذت بخش شده ک چشماتو روی واقعیت بستی و نمیبینی خدا انتخابت کرده برای بودن …

    فاطمه به این حرفا هزار بار فکر کن و صدهاهزار برابر عمل کن …

    پروردگارم من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم…

    هرچه آگاهتر،آزادتر …

    عاشقتونم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    فریاد صفری گفته:
    مدت عضویت: 237 روز

    مرا به نشانه ام هدایت کن !!!

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان ، امروز یه فرصت شغلی کارمندی نسبتا خوبی به من معرفی شد … دو دل بودم و به خدا گفتم خدایا به امید تو خودت هدایتم کن الا میرم توی سایت عباس منش و گزینه ی مرا به نشانه ام هدایت کن رو میزنم و خودت بهم بگو دیگ که برم اون شغل یا نه ،

    یک قسمت سریال زندگی در بهشت اورد … متن ها رو خوندم تا آخر متن که رسیدم دیدم اوه این جمله خیلی نزدیکه به مسئله ی من و رنگش هم آبیه زدم روش و هدایتم کرد به این ویدیو و من تصمیمو گرفتم که نرم به اون شغل و برای 25 سال خودمو اسیر نکنم و محدود نکنم … من خودم مهارت بسیار خوبی دارم در یک زمینه ای … و یک شغلی هم دارم که دارم درآمد کسب میکنم … (که البته بگم در مسیر تکامل …) پس نیازی نیست این شغلی رو برم که 25 سال خودمو محدودش کنم با باور های اون افرادی که …

    (وقتی که ایشون این کارو بهم معرفی کرد هی توی دلم به یاد میاوردم بعضی از حرف های استاد رو بعضی از قوانین رو مثل توحید عملی و باور های ثروت ساز …)

    درسته که به گفته خودتون مهارت و رفتن تو دل ترس و تجربه ی یک شغل جدید و اینا ولی این کوتاه مدته اما بعدش چی ؟! من که علاقه ندارم به این شغلی که اونم 25 سال براش کار کنم و وقتمو بگیره … نمیخوام برم توی دل همچین ترسی که واقعا فایده ای برای من نداره مثل این میمونه که برم بالای ساختمون و بگم میخوام توی ترسم برم و خودمون بندازم پایین …

    و بله به نتیجه رسیدم این شغلی که بهم پیشنهاد شد نرم که ازادی زمانی نداره و محدوده …

    و بیام مسیرم رو ادامه بدم .

    ممنونم استاد عزیزم انشالله در دنیا و آخرت شاد پیروز و موفق باشی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2212 روز

    سلام استاد جان سلام مریم زیبابین خدایا شکرت بعد از دیدن فایلی که دیشب دیدم و یک ترمز مخفی رو در خودم کشف کردم و هدایت خدا شامل حالم شد و یک ترمز مخفی که خیلی عیان بود رو پیدا کردم باورم نمیشد این مورد این همه می گفتم و تکرار میکردم ولی تا بحال بهش توجه نکرده بودم.

    امروز هم این فایل پر از آگاهی رو دیدم فوق العاده بود مخصوصا دو تا جمله استاد انقدر تو ذهنم پررنگ شده که مدام داره تو ذهنم تکرار میشه اینکه آخر سر همه میمیریم چرا با حسرت بمیریم و از نقطه امنمون بیرون نیایم مثل ابوموسی که حسرت دیدن جاهای جدید و خوردن خوراکی های جدید بخاطر ترس از تغییر تو دلش مونده و مورد بعدی این باور قشنگ بود که هیچ غیرممکنی وجود نداره و انسان به هر چی بخواد میتونه برسه چون افراد دیگه بهش رسیدن.

    استاد ممنون بابت این فایل ها که اگر با دقت و تمرکز ببینیم خودش هر کدوم یه دوره جدید.

    چقدر منظره پشت استاد فوق العاده زیبا مثل یک کارت پستال آسمون همیشه قشنگ درختان سرسبز و سر به فلک کشیده دریاچه فوق العاده زیبا یک ان یاد نقاشی های بابراس افتادم خدایا شکرت این فایل ها علاوه بر آگاهی مملو از زیبایی هست خدایا شکرت در زمره افرادی هستم که در مداری هستم این ها رو میبینم و می شنوم خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: