مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/02/abasmanesh-8.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-02-22 08:27:482024-03-08 07:09:13مثل ابوموسی نباشیمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به قلب مهربون تک تک شما خوش قلب ترین ها❤️
سلام استاد عزیزم این فایل در بهترین زمان خودش ضبط شد خیلی خوشحالم خداوند یهم فرصتی داد تا از نتایج شگفت انگیزم بنویسم و الگوی عالی برای صد ها هزار نفری باشم که تو سایت حضور دارن
امسال سال جسارت ها و شجاعت های من بود سالی پر از خیر برکت و رسیدن به درآمد یک میلیاردم بود سالی که از خرداد ماه استارت خورد روزی که شروع کردم تو روابط عاطفیم ضربه روحی شدیدی خورده بودم
به خودم قول دادم تو چند ماهی که مونده زندگیمو جوری میسازم که هیچکس فکرشو نمی کنه با اینکه فرد جسوری بودم از توانایی هام استفاده نمی کردم گفتم مهدی الان وقتشه خودتو ثابت کنی اگر مردی الان خودتو ثابت کن اگه بتونی به یک میلیارد تومان برسی خیلی عزت نفس بالا میره خیلی قوی تر میشی به خیلی از آرزو هات میرسی خودمو 24 ساعته بستم به آموزش ها و با تمام وجودم رو عزت نفس کار می کردم و خداوند هدایتم کرد که تو چندین ماه به درآمد های عالی رسیدم. خانواده ام می گفتن مهدی گنج پیدا کردی می گفتم. گنج درون خودمو پیدا کردم گنجی که سالها تو وجود خودم دفن شده بود
باور کردم من میتونم تو سن 23 سالگی کارهای بزرگی انجام بدم با اینکه تو گذشته م تخریب شده بودم اما با جون دل پشت مهدی بودم بهش امید انگیزه میدادم جاهای که کم میاورد بهش انگیزه میدادم و ی سری مهارت هارو یاد می گرفتم من امسال از خودم و عملکردم راضیم امسال اولین سالیه که تونستم به خودم ثابت کنم که باورهام اگه بزرگ باشه میتونم نتایج بزرگی خلق کنم
حتی تو زمینه فیتنس که شروع کردم اوایل ترس اینو داشتم نکنه حرکات اشتباه بزنم گفتم من یادش میگیرم به تمام صحبت های استاد درمورد تمرکز لیزری تو جلسه 4 قدم دهم عمل می کنم و میدونستم اگر تمام وجود خودمو بذارم تو مدت زمان کوتاهی حرکت راحت یاد میگیرم دیگه هیچکس نمیگه داداش داری اشتباه میزنی😂
شروع کردم به مطالعه و آموزش دیدن درمورد تمرینات فیتنس یاد گرفتن عظلات اصلی و فرعی و تغذیه و… تو کمتر سه ماه بخاطر تمرکز بالای که داشتم به یک فرد عالی تو حوزه فیتنس تبدیل شدم که خیلی از دوستام میگن مهدی تو چطوری انقدر سریع همچی یاد میگیری من بهشون میگم من نابغه هستم نمیدونن پشت این مهارت ها تمرکزه😂 و از وقتی ورزش بصورت حرفه ای شروع کردم انرژیم صد برابر شد و اندامم هر روز فوق العاده تر و جذاب تر میشه
منی که نمیتونستم حرکت شنا سئودی برم الان رکورد میزنم و هر بار با عشق 100 میزنم همه تعجب می کنن این بشر تو مدت سه ماه داره رکورد میزنه
سعی کردم تمام حرکت اصلی و فرعی یاد بگیرم و برنامه ریزی کنم تا مدت 5 روز بتونم رو تمام بدنم کار کنم مثلا حرکت های بالا سینه،سینه، زیر سینه، سرشانه و.. میزان کالری تمام غذا های که میخورم تو مدت زمان کوتاهی یاد کرفتم سال ها بود میخواستم ورزش اما امسال با عمل کردنم کلی تجربه پیدا کردم✌️😁
دیدم تو حوزه مالی و فیتنس نتیجه گرفتم گفتم حالا خیلی جذاب تر میشه ی دختر قدرتمند و هدفمند تو زندگیم باشه باهم این مسیر ادامه بدیم دوره عزت نفس و روابط روزی 8 ساعت کار می کردم و به تک تک تمرینات عمل می کردم و خداوند فردی فرستاد که واقعا بی نظیره هرچقدر بگم بازم کم گفتم اینقدر رابطه فوق العاده ای دارم که تو هیچ رابطه ای در گذشته تجربه نکرذم و الان یک رابطه رویایی دارم که هر روز عالی تر و عاشقانه تر میشه
استاد جان عاشقتم مرسی که هستی انقدر حرف برای نوشتن دارم اما واقعا دلم نیومد ننویسم گفتم بیام فعلا خلاصه بنویسم تا خداوند هدایت کنه تا کل مسیر شرح بدم انقدر نتایجم زیاده باید هفته ها و سال ها بنویسم😍✌️🙏🌹
مرد آن است که به دانسته هایش عمل می کند✌️
دوستتون دارم امیدوارم خداوند هدایت مون کنه تو مسیر عشق❤️✌️💜
ما باید ثروتمند بشیم تا جهانی زیباتر بسازیم😍😍😍🌹🙏
به نام خدایی که هر لحظه برام معجزه میکنه
سلام به شما دوست هم مسیر و ارزشمندم
شما عالی هستید
وقتی کامنتتون رو خوندم خیلی تحسینتون کردم هم در مورد درآمد و خاق ثروت و هم در مورد روابط و هم در مورد پرداختن به ورزش که بهش علاقه دارید
همه اینا از به تغهد بدون چون و چرا نشات میگیره
دقیقا توی قدم ۴ استاد گفتند که بچه ها بابد برای ذهنتون منطقی بشه که اگه بقیه تونستن پس من هم میتونم و وقتی برای اولین بار، آگاهانه با منطقی کردن خواسته برای خودت، به یکیش برسی، دیگه اینقدر عزت نفس بابا میره که دیگه اهرم میشه برای بقیه خواسته ها
من تک تک دستاوردها و موفقیت های شما و اون تعهد بی نظیر و اون کنترل ذهن عالی شما رو تحسین میکنم و ایمان دارم هر کدوم از ما میدونیم هر روز کنی بهتر از روز قبلمون باشیم و نتایج همه ما داره ابن موضوع رو ثابت میکنه
احسنت بر همه ما که داریم آگاهانه ورژن بهتری از خودمون میسازیم و جهان ناچاره کرنش کنه در برابر ما با پاداش های عطیم و ماندگار
شاد سالم سربلند و عاشق در پناه یگانه خالق هستی باشیم👌👌🌹🌹🙏🏻🙏🏻
سلام به استاد قشنگ و خودساخته ی من
که داره با صحبتهاش آروم آروم به من یاد میده که مسیر تکاملم رو چطور طی کنم
و سلام به مریم شجاع و دلیر و توانمندم
استاد اول بگم که حالا دارم میفهمم که میگفتین افراد توانمند و قدرتمند فقط میتونن در کنار شما باشن
که بینظیرترینش مریم عزیزِ
که زیر دست استادی مثل شما چقدر به تواناییهاش اضافه شده و خب روز به روز بهتر هم میشه
استاد امشب لین فایل رو برای بار دوم یا سوم گوش دادم
بعد از حدود 1 سال و خورده ای که توی سایت شما هستم
و قبلا اگر گوش دادم یادم نیست چی گفته بودین
چون قطعا توی فضای فرکانسی این فایل نبودم
اما اتفاقی که برای من افتاد دیدم چقدر سر جام دارم درجا میزنم و به قول یکی از دوستان موندن توی سایت عباسمنش رو یه نوع کار کردن رو خودم میدونستم
یه عالم بی عمل
خخخخخ
من زهرا هستم .32 سال سن دارم
امشب یه باوری که پدر عزیزم که الان در قید حیات نیستن یادم اومد
پدرم خدابیامرز نمیزاشت داداشام از این طرف خیابون برن اونطرف و میگفت اگر برید میمیرید
ماشین میزنه بهتون و ….
بعد که بچه های فامیل دستاورداشون رو نشونپدرممیدادن همونپدر میگفت بچه های منبیعرضه ان
دارم الان کلی میخندم استاد و تایپ میکنمبراتون
اینجا اصفهان(نجف آباد)هست و من دریک پارکی نشستم
خب استاد من امشب فایل رو ساعت 9 شب دیدم
یاد باور بی عرضه افتادم
به خودم گفتم من بیعرضه نیستم
من کلی چیز تونستم با عملکردم خلق کنم
پدرشوهرم که نگاه تو صورت من نمیکردم الان یه خونه آپارتمانی با تماموسایل برای من اجاره کرده
همونپدر شوهر 2 ساعت پیش یه دسته پول آورد و با احترام بهم داد و رفت
اینم بگممن دارم از همسرمجدا میشم
خخخخ
خنده داره
چون زهرا یه شکل دیگه شده و شرایطش داره خودش رقم میزنه
یادم افتاد به نصف شبهایی که توی خیابونا تنها قدم میزدم
و خیلی از دستاوردهامو به ذهنم نشون دادم و بهش گفتم لطفا خفه
میخوام امشب برم پیاده روی توی یه جای تاریک
رفتم توی یک بیابون که کمربندی شمالی نجف آباد هستش و یه مسیری رو از کنار کمربندی پیاده رفتم
این جایی که میگم خیلی سگ داره توی روز،تو شب که خب شاید بیشتر
امشب هیچی نبود
آسمون و زمین مسخر بود
ماشینهای سنگین دید داشتن به من و وقتی رد میشدن بوق میزدن برام
قبلا میگفتم اینها برای یه زن ارزش قائل نیستن و این بوق زدنشون نشانه ی خوبی نیست
امشب بلند بلند حرف زدم و گفتم زهرا خانوم دارن برای این شجاعت تو با بوق زدن تشویقت میکنن
دارن میگن دمت گرم شیر زن
تو دیگه کی هستی بابا
خلاصه از اول پیاده روی تا آخرش باور توحیدیهایی رو بلند بلند میگفتم
خدا با منه
کنار منه
منو دوست داره
من نزد خدا محبوبم
من نزد خدا مقدسم
خدا عاشق منه
خدا منو هدایت میکنه
خدا از منمحافظت میکنه
و……
و بعد از اون کلی قدرت رو دادم به خداوند و بعد ازش درخواست کردم منو بلند کنه
به من شجاعت بده
به منجسارت حرکت بده در زمینه ی شغلم
و ……
استاد میخوامبگم که عاشقتم
میدونم توام عاشق تموم اون افرادی که شجاعت به خرج میدن هستی
از راه دور روی گل جفتتون رو میبوسم
و از خدای خودم ممنونم که منو عضو سایت شما کرد
راسی دارم هر کاری که انجاممیدم به خودممیگم
تو انجام ندادی ک
خدا انجام داد
و خاشع شدم در برابر این قدرت که تمام شدنی نیست.
از همتونممنونم که تا اینجاپیاممن رو خوندین
دوستتون دارم
در پناه خداوند سالم و ثروتمند و سعادتمند باشین عشقای دلم.
رد پایِ من از عمل به آموزه ها….
سلام به زهرا جانِ زیبا بین و زیبا سخن.
لذت بردم از خوندنِ کامنتت.
از اینکه ذهنتو تربیت میکنی زیبا ببینه و لاجرم برات زیبایی ها رقم میخوره.
احسنت به شجاعتت و توکلت به اللهِ یکتا.
بهت افتخار میکنم برای پیاده رویِ تنهایی در شب، جسارت و شجاعت و توکل به خدا میخواد.
زندگیت سراسر نور، شادی، ارامش، سلامتی، ثروت و سعادت بشه هر لحظه.
حقیقتاً که هدایت شدنم به کامنتهای بچه خیلی شیرینه.
میخونم و کیف میکنم.
خدایا شکرت برای دونه به دونه ی هدایت هات، هر لحظه.
سلام درود بهت زهرا جان امیدوارم مثل همیشه عالی و بی نظیر باشی
کامنت تو رو خوندم کلی لذت بردم از کامنت و خیلی عالی نوشته بودی و پر از نکات آگاهی بود.
به امید خدا هر روز شاهد پیشرفتت و تلاشت در هر زمینه ای هستیم و هر روز ثروتمند تر در همه ی مراحل زندگیت باشی
راسی زهرا جان من هم شاهین شهری هستم همشهری خوبم
هر جا هستی در پناه رب باشی
بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب الفتاح القریب المجیب التواب الشکور
سلام استاد عزیزم سلام بر روزی که به دنیا آمدی و روزی که تصمیم به ادامه این مسیر الهی گرفتی.
سلام بر شما استاد توحید و یکتا پرستی
تولدتون مبارک و میمون باشه. ان شاءالله سالیان سال در مسیر و توحید زندگی کنید و لحظه به لحظه به این منبع و انرژی نزدیک و نزدیک شوید.
سلام به مریم بانوی زیبا و قشنگم و دوستان نازنین ام
در راستای عمل به آموزه های این فایل لباس پوشیدم و تنهایی اومدم بیرون، چرا که خانواده اصلا برنامهای برای بیرون رفتن نداشتند منم فرصت رو غنیمت شمردم. اول رفتم یه سر به قبرستان زدم چون فکر می کردم خلوت باشه و یکم از آرامش و سکوت آن استفاده کنم. اما بر خلاف انتظارم همچین خلوت نبود. تازه 6، 7 تا بچه روی در قبرستان سوار شده بودند وقتی منو دیدن سلام کردن و گفتند خاله ما رو هل می دی. خلاصه کلی اونها رو هل دادم و کلی ذوق و شوق کردند بعد با آنها خداحافظی کردم و از یه مسیر جدید راهی پارک شدم. و الان در پارک شلوغ نشستم دارم کامنت می نویسم و هوا ابری و باد خنک و دلچسبی در حال وزیدن است.
اگه رضوان قبلی بود، الان مثل مومو اخمو، اخم کرده و عرصه روزگار رو به همه تنگ می کرد، که امروز که هوا خوبه و روز جمعه است تو خونه بشینیم. البته باز این ها را تو دلم می گفتم و فقط قهر بود.و روز و شب رو زهر مار می کردم. ولی الان یاد گرفتم که هیچ انتظاری از کسی نداشته باشم و تازه با تنهایی بیشتر خال می کمم و تنهایی رو دوست دارم. و تنهایی بیرون رفتن و گشتن. البته که اگه آدم پایه و همفرکانسی باشه که بیشتر خوش می گذره اما تنهایی بهتر از رفتن با افراد غیر همفرکانس خوش میگذره، گرچند باز هم یاد گرفتم در جمع افراد غیر همفرکانس قرار بگیریم سعی کنم تمرکزم رو روی زیبایی ها و خوبی های اونها بذارم.
مررررسی استاد که درس زندگی به ما آموختید و ما را از جهنمی که دور خودمون درست کرده بودیم راهانیدی.
خدا شما را در پناه خودش حفظ کنه و روز به روز به خودش نزدیک تر
در پناه حق همه ی ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر در دنیا و آخرت باشیم. الهی آمین
همین کارا رو میکنی که من عاششششششقتممممممم
یعنی تو قبرستونم بهشت میکنی رضوان :))))))))))
کاش منم جزو یکی ازون بچه هایی بودم که روی در قبرستون سوار شدن و تو تابم میدادی :))))
چقدر من خندیدم از دستت:)))
عاااشششقتم رفیییق!
عاشششق قلب سلیمت!
عااااشق پیغام های الهیت!
بوس به کله ت بغل دستی قشنگم!
جاتو عوض نکنیا!
اینجاست که شادمهر میگه:
دنیا اگه تنهام گذاشت تو من و انتخاب کن
این تلگراف صرفا حاوی خنده و شادی و عشق و مودت قلبم بود و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد.
دووووستت دارم هواااارتا!
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام خدا بر فرشته ی نازنین سلام خدا بر سعیده ی سعیده سلام خدا بر بنده ی مومن و موحد
سلام خدا بر خوش قلب ترین دوستی که تا حالا داشتم.
سلام عشقم سلام قشنگم. چشمان ما را به نور پیام الهی ات روشن کردی بانو جان.
دخترررررررررررر من چقدر دوست دارم.
عصر در بهترین زمان کامنتت به دستم رسید، باران رحمت الهی در حال بارش بود و حالم از صبح عالی عالی بود، آنقدر عالی که انگار در بهشت برین قدم میزدم شاد و رها و آزاد ، و با دریافت پیام های قشنگ و الهی از شما و مجید عزیز روزم قشنگ تر و زیبا تر شد. عشقم مگه جایی بهتر از کنار شما پیدا میشه که من برم، تازه من باید از شما درخواست کنم جاتو عوض نکنی.
سعیده جان خیلی دوست دارم. مررررسی که برام نوشتی، مررررسی که اینقدر شاد و خوشحال هستی مررررسی که اینقدر انرژی داری، مررررسی که اینقدر کامنت میذاری و پاسخ بچه ها رو میدی و اونها رو شاد میکنی، مررررسی که اینقدر خوبی. مررررسی که اینقدر قشنگ داری روی خودت کار میکنی. مررررسی که اینقدر ایمان و توکل داری.
دوست دارم و یه عالمه بوووووس از امیدیه به گرگان به اون کله نازنین ات دوست دارم.
سلام رضوان خانم،رضوان جدید،هم دورهایی شاد و پویا و سرزنده و همیشه شاد!!!
نرم و آهسته برو در مسیر سعادت که خوش میروی!!! احسنت بر شما و بر دل پاک و منور به نور الهی تان.
شاد،سالم،خوشبخت،ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
خدانگهدار
بسمالله الذی أَنزَل مِن السَّماء ماءً طَهورا
سلام به آقا مجید عزیز و مومن و موحد و ثروتمند و سعادتمند و خداجویم
مررررسی که دل شادم رو شادتر کردید به قدری که اشک در چشمانم جمع شده از این همه لطف و مهربانی خدای مهربان که دوستان و همراهان توحیدی رو سر راهم قرار داده که همچون یه نوشابه انرژی زای خنک در یک روز تابستانی اون رو سر می کشی و یه آخیش از ته دلت میگی و شاد و سرحال تر به کارت ادامه میدی، است بودن در کنار شما عزیزان یه چیزی فراتر از این است و مخصوصا دریافت کامنت مستقیم دیگه فول انرژی ات میکنه،خدایا شکررررررررت بخاطر وجود این دوستان همفرکانس و توحیدی.
شما چطورید آقا مجید؟ کار و بار کلاس و درس خوب است ان شاءالله
همسر نازنین تان چطور است؟
مررررسی بخاطر حضورتان در این سایت الهی.
راستی الان که دارم این کامنت رو می نویسم باران رحمت الهی در حال بارش است و هوا بسیار عالی و دیوانه کننده است.
ان شاءالله روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشید الهی آمین
سلام به رضوان خانم یوسفی دانشجو و هم دورهای ممتاز و درخشانم . وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه .خدا را شکر که دیدگاهم در بهترین زمان به دستتان رسید و به عرض مبارکتان میرسانم که،خدا را شکر سایتم بالا آمد و یقیناً در وقت مناسب نتایج خیره کننده آن هم خواهند آمد!!!!
همچنین از احوال همسر نازنینم عزیز دلم زهره جانم پرسیدید،به لطف خدا و دعای شما دوستان خوب هستند.
و همین یکی دو روز پیش به من پیشنهاد داد که تعطیلات به خوزستان برویم من هم کلی خوشحال شدم و استقبال کردم و گفتم برویم و حتماً سراغ ستارههای درخشان کهکشان سایت عباس منش خواهیم رفت همچون شما در امیدیه و انشالله آقا رضا عطار روشن در دزفول.
از خداوند مهربان میخواهم تا در زمان و مکان مناسب ما را به دیدارتان هدایت کرده و این فتح بابی باشد تا به دنبالش به دیدار ستاره درخشان این کهکشان یعنی استاد عباس منش و استاد شایسته برسیم.
در پایان از خداوند مهربان برایتان شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به خداوند مهربان میسپارمتان خدانگهدار
بسم الله الرحمن الرحیم الرزاق الوهاب الفتاح القریب المجیب
سلام آقا مجید حرفت عزیز
تبریک میگم که سایت تون بالا اومده، رفتم سرچ کردم و سایت فوق العاده و بی نظیر شما را دیدیم، فوق العاده است.
در مورد خبر خوب اومدن به خوزستان گفتید، خیلی خوش آمدید قدم شما بر روی چشم، و مشتاق دیدار شما و بانوی زیبا و عزیز دلتون، زهره جان هستم.
ان شاءالله در بهترین زمان و مکان این دیدار میسر گردد.
بهترین دوست کسی است که دیدارش، خدا را به یادت بیندازد. فعلا تنها کسانی که همچین ویژگی دارند، بچه های سایت هستند. امیدوارم این دوستی جاودانه باشد و تا ابد در کنار هم خوش و خرم زندگی کنیم، چرا که بهشتیان در بهشت برین خالدون هستند.
آقا مجید حرفت عزیز در پناه حق شما و عزیز دلتون و همه ما روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفق تر و سعادتمند تر باشیم. الهی آمین
سلام رضوان خانم،دوست عزیز و همدورهایی نازنین.وقت شما بخیر،امیدوارم حالتون عالی باشه.بسیار ممنون و سپاسگزارم که صمیمیت و خلوص نیت پاک و زلالی دارید.
حقیقتا این سایت بهشتی و ساکنینش همچون شما و باقی دوستان و سروران گرانقدرم بهترین دوستانند زیرا همانطور که شما نقل فرمودید،این روایت را؛خدا را به یادمان میآورند.الان که جمعه3 فروردین است ما در ایذه هستیم.به نظرم دو یا سه شب دیگه به امیدیه آمده تا به لطف خدا یکی از بندگان مومن و صالحش رو ملاقات نماییم.
باشد که دیدار با شما ستارهی درخشان کهکشان عباسمنش فتح بابی گردد تا در زمان و مکان مناسب ابتدا دیگر ستارگان مشعشع و نورانی را ببینیم تا برسیم به خورشید تابان این سایت که استاد نازنینمان است.برایتان از خداوند قادر متعال شادی،سلامتی،خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به خدای مهربان میسپارمتان.خدانگهدار.
به نام خدا
سلام به استاد خوشتیپ عزیزم
خدایا را شکر بابت فایل جدید
واقعا فایل های این مدلی را خیلی دوست دارم
استاد جان خیلی مشتاقم ثروت یک را تمرکزی و با تعهد کار کنم و از نتیجه اش دوره سلامتی را که آماده کردید تهیه کنم چون خیلی باهاش کار دارم و یه جورایی جزو فکرهای دائمی منم بوده اما متاسفانه برای قدم برداشتن در موردش کم لطفی کردم ولی طوری نیست در عوض میدونم این دوره یه نقطه عطفی میشه برای من، اینا حسم بهم میگه
استاد جان مگه میشه کسی با شما همراه باشه با آموزه های شما با این سایت الهی با این بچه های پایه و تو منقطه ای امنش بمونه
همین امروز صبح که رفتم کنار ساحل برای دویدن داشتم به خودم میگفتم خدایا شکرت که استاد عباس منش تو زندگیم حضور داره و من الان دارم یکی از آرزوهای همیشگیم را تجربه میکنم
من تو یه استان کویری به دنیا اومدم اما همیشه آرزو داشتم تو یه شهر ساحلی زندکی کنم
یادمه سالی چند بار وقتی با دوستام میومدم مسافرت سمت شمال انگار زندکی برام یه طعم دیگه ای داشت
برج دو امسال که داشتم دوره راهنمای عملی را کار میکردم جلسه سوم گفتید بلندشید برید یه جا تو کویر یا جنگل یا کنار ساحل و با خودتون خلوت کنید
و من به خاطر علاقه ام به ساحل و جنگل اومدم شمال برای اولین بار تنها توی چادر سه شبانه روز کنار ساحل بودم با صدای موج ها میخوابیدم با صدای موج ها بیدار میشدم ورزش میکردم کتاب میخوندم ،فایل گوش میدادم شنا میکردم و اصلا قابل وصف نیست بعد خواستم بازم از این خلوتر باشه رفتم سه شب تو دل جنگل بازم تنها یاد کتاب رویا ها میافتادم تو دل تاریکی میومدم بیرون از چادر و کنار یه رودخونه دائم یه صدای زیبای میومد روز که میشد این قدر پرنده ها قشنگ میخوندم و اینقدر این جنگل زیبا بود که اصلا بازم قابل وصف نیست
با این که اهل مسافرت و سفر بودم اما این تجربه تنها رفتن یه لذتی برام داشت که قابل مقایسه نیست
من اوایل که کوهنوردی میرفتم هر بار داستان کوهنوردای را که دچار حادثه میشدن میشنیدم به خودم میگفتن مگه عقل ندارن چون هنوز درک نمیکردم عشق داشتن یعنی چی ، تجربه کردن یعنی چی
اما سال قبل برای اولین بار رفتیم توچال شب تو پناهگاه خوابیدیم ساعت چهار که بیدار شدیم بریم قله کولاک شده بود نشستیم تو همون پناهگاه صبحونه را خوردیم و منتظر شدیم دیدیم هوا بهتر شد یه سری بچه میگفتن نریم و با تلکابین برگردیم و قرار شد برگردیم ولی وقتی اومدیم بیرون اصلا خدا خودش جور کرد راه افتادیم رفتیم وسط کار دوباره طوفان و بوران شد طوری که یه متری خودمون را هم نمیدیدیم وقشنگ نزدیک قله که رسیدیم تا بالای زانوهامون توی برف بود و به پناهگاه قله که رسیدیم بعد یه مدت هوا خوب شد اما از اون بالا چقدر زیبا بود برای اولین بار تو عمرم و تو تمام کوهنوردی هام این زیبایی را میدیدم اونجا یکم درک کردم اون فردی که میره صعود زمستانه چه لذتی میبره و اونی که کارهایی را انجام میده که از نظر دیگران دیونگی هست چه لذتی میبره
خدا را شکر هر بار از این مدل تجربه ها را که به یاد میارم معنی زندگی را یکم بهتر درک میکنم
و واقعا هر بار داستان افرادی را که کارهای خارق العاده و غیر ممکن را انجام دادن میخونم یا میبینم متوجه میشم اونا دارن از اون کار لذت میبرن
و چون تو جلسه دوم ثروت یک هستم درک میکنم که جای اهرم رنج و لذت تو ذهن اون افراد خیلی نسبت به بقیه متفاوته
تو ذهن این افراد لذت حرکت کردن و تجربه کردن خودشون و جهانشون و رنج موندن تو یک موقعیت ثابت طوری قرار گرفته که هیچ مانعی حتی مرگ نمیتونه جلوی اون ها را بگیره
و این اسطوره ها تو تمام دوران تاریخ بودن و هستن
و این افراد هستن که قدرتی را که خالق به ما داده به دیگران ثابت میکنن و نشون میدم هیچ غیر ممکنی وجود نداره
یاد این جمله ای زیبا افتادم که میگن از امام حسین
“مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلته ”
یعتی اگه قراره فقیر باشیم
اگه قراره شرایط را تحمل کنیم
اگه قراره خودمون را تجربه نکنیم
اگه قراره از زندگی لذت نبریم
که همه این ها نمود ذلت هست پس مرگ خیلی بهتره
وقتی دور و بر خودم را نگاه میکنم میبینم چقدر افراد بودن که به هر دلیلی الان نیستن با سن های مختلف و از خودم میپرسم آیا اونها خودشون را تجربه کردن ؟ آیا معنی واقعی زندگی را چشیدن ؟
پس وقتِ منم خیلی کمِ و باید زندگی را به معنای واقعی زندگی کنم
یه سرچی تو اینترنت زدم از افرادی که کارهای غیر ممکن و خارق العاده انجام دادن یا خدا چه قدر تحسین برانگیزه
امیدوارم این کلام استاد عزیزم را همواره به یاد داشته باشم که این فرصت زندگی چه ۳۰ سال باشه و چه ۵۰۰ سال در مقابل ابدیت به اندازه یک پلک به هم زدنه و این زندگی یک فرصت کوتاهی هست در مقایسه با زندگی واقعی ما در اون دنیا
و مرگ همیشه به من نزدیکه پس از این فرصت کوتاه نهایت لذت را ببرم و این فرصت را با تمام وجودم استفاده کنم و دچار نجوای ذهن نشم که همیشه همه چیز را به بعد موکول میکنه و در لحظه و اکنون زندگی کنم
هنوز خیلی باید کار کنم روی خودم
هنوز خیلی بیشتر باید ایمانم به روز آخر و دنیای پس از مرگ را بیشتر کنم
که تمام این باورهای اشتباهی که در مورد مرگ و زندگی به من القا شده را درست کنم
بیام مرجع را قرآن قرار بدم که میگه با مرگ به سوی خدای خودم و به سوی اصل خودم برمیگردم نه حرف ها و تعریف هایی که اکثریت در مورد مرگ دارن
مثلا میگن طرف ناکام بوده حالا اونی که ۱۲۰ سال عمر کرده و معنی زندگی را نفهمیده چه کامی از این دنیا گرفته
و اصلا باید معنی زندگی و لذت را هر کس برای خودش تعریف کنه نه این که دیگران تعریف کنن براش
امیدوارم بتونم این فایل را تو عمل اجرا کنم و اول متعهدانه تر و تمرکزی تر دوره ها و فایل ها را کار کنم و شروع کنم بازم تکاملی تر به تجربه کردن خودم و جهانم و به تمام ابعاد زندگیم عمق بیشتری بدم و لذت بیشتری ببرم
و همیشه عاشق این کلام شما هستم که
میخوام طوری زندگی کنم که هر وقت فرشته مرگ اومد و گفت بریم بگم بریم
بگم من تجربه کردم اینجا را بریم میخوام دنیای بعد از مرگ را تجربه کنم
بریم اینجا را من عشق کردم اونجا را هم میخوام عشق کنم
استاد جان خیلی دوست دارم و بی نهایت از شما سپاسگذارم
و خدا را شکر آقا رامتین عزیز و سمی عزیز این باور را برای ما ساختن که میتونیم یه روزی از نزدیک شما را ببینیم و بغلتون کنیم
و بازم هم خدا را شکر میکنم که به این مسیر و این سایت و شما استاد عزیز هدایت شدم
دوستون دارم
یا حق
به نام خدا
بعد از گوش دادن چند باره این فایل هدایت شدم به آیات ۶۶ تا ۷۹ سوره نسا و جالبه اول که خوندم متوجه نشدم ولی دوباره که خوندم تازه فهمیدم این فایل استاد کاملا مصداق قران هست
با این که بارها قران را خونده بودم فکر میکردم اونجایی که خدا دستور میده به جهاد حتما باید شمشیر و تفنگ بردارم و بجنگم ولی الان تازه یکم دوزاریم داره میفته که این جهادی که خدا بارها ازش صحبت کرده همون جهاد اکبری هست که استاد همیشه ما را به اون دعوت میکنه
این که ذهنم را کنترل کنم و کار کنم روی خودم و باورهام و تعهد داشته باشم به این کار
این که احساسات و هیجاناتم را کنترل کنم
اینه که برم دنبال اصل ، این که برم دنبال علایق خودم و کشف کنم خودم و جهان اطرافم را و گسترش بدم خودم و جهان را این یعنی جهاد کردن
استاددعباس منشی که یه روز تصمیم گرفت جهاد کنه و از هیچ همه چی خلق کرد تو تمام جنبه های زندگی و شد الگوی حسنه ای که فقط کافیه مثل اون عمل کنیم چون خودش هم الگوش ابراهیم بود که همیشه تو جهاد بود
جهاد استاد
نمونه بارز جهاد هایی هست که خدا تو قرآن میگه
تک تک افراد تاثیر گذار تو طول تاریخ
از همون انسان های اولیه ای که پا روی ترس هاشون گذاشتن و از قارهای امنشون اومدن بیرون تا انسان هایی که امروز دارن به فضا سفر میکنن همه نمونه جهادی هستن که خدا از ما خواسته
پس تمام عباس منش ها
ایلان ماسک ها
بیل گیتس ها
سر ریچارد برایانسن ها
انیشتن ها
و هزاران الگوی دیگه توی هر رشته ای و توی هر دوره ای
این ها نمونه جهادگران قرآنی هستن
ولی تو همین قران خدا میگه هر کس به اندازه توان خودش پس فکر نکنم حتما باید برم فضا یا کارهای خارق العاده بکنم همین که تو این هیاهوی جامعه به جای این که دنبال پول باشم دنبال علایق خودم برم پا روی ترس هام بزارم و وارد ناشناخته ها بشم خودش جهاده و اون وقته تکاملی میرم جلو و هر بار جهاد بزرگتری میکنم
اینی که مثل اکثریت تو منطقه ای امن خودم بمونم و تازه فکر کنم آدم با هوش زرنگی هم هستم مصداق همون افرادی هست که خدا تو قران میگه اون ها از جهاد فرار میکنن و اگه اون افراد که جهاد کردن آسیبی ببینن میگن خدا را شکر که با اون ها نبودیم و اگه اون افراد جهادگر به نعمت هایی برسن میگن کاش ما هم مثل اون ها عمل کرده بودیم
اما خدا از دل های همه آگاه
و خداست که اجر های بزرگ میده به جهادگران
اون هایی که زندگی دنیا را به آخرت نفروختن
” پس کسانی که زندگی دنیا را به آخرت سودا می کنند باید در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود یا پیروز گردد به زودی او را پاداش بزرگی خواهیم داد ”
(۷۴ نسا)
و یا تو آیه های ۷۷ و ۷۸ نسا میگه
” بگو بهره ای دنیا ناچیز است و آخرت برای کسی که تقوا پیشه کند بهتر است و سر مویی به شما ستم نخواهد شد ”
” هر جا باشید مرگ شما را در میابد هر چند در برج های مستحکم باشید ”
خدایا نمیدونم چطور سپاسگذارت باشم که باز هم منا این طوری شگفت زده کردی و این درکی که بهم دادی از این فایل و از این آیات و این قدر دقیق هدایتم کردی به صفحه ای از قران که استاد در مورد اون موضوع فایل گذاشت
پس بازم هدایتم کن که بیشتر عمل کنم به این آگاهی ها
سپاسگذارم استاد عزیزم
سپاسگذارم رب من
سلام بر استاد شیرین تر از عسلم
چقدرررررررر دلم تنگ شده بود برای نوشتن
راستش یه مدتی حس کردم که خیلی دارم حرف میزنم و فقط دارم حرف میزنم و حرفام خیلی بیشتر از عملم هستش
و سکوت کردم
بارها دلم پر میزد وقتی صدا و تصویر شما رو میدیدم که بیام بنویسم ولی قلبم میگفت بازم سکوت کن و کار کن روی خودت ولی با شنیدن این فایل دیگه نتونستم :
که
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
اولا که با شما آشنا شده بودم یه جورایی همه رو بیچاره کرده بودم هر کی رو پیدا میکردم یا با اون درباره شما حرف میزدم یا فایل شما رو میزاشتم ببینه
و چقدر اتفاقا بازخوردهای بدی گرفتم
تا اینکه تکاملی تصمیم گرفتم ساکت و ساکت تر بشم
و چقدر این سکوت و خلوت لذت بخش بود
به قول حضرت سعدی
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمیخواهم که با یوسف به زندانم
استاد عزیزم منم یکی از اون ابوموسی های این دنیا بودم و شاید هنوزم هستم تا حدودی و یه جاهایی
ولی به نور وجود شما استاد عزیز تر از جانم
هر روز و هر لحظه از اون ابو موسی درون فاصله گرفتم و به سمت عباس منش وجودم حرکت کردم
راستش شما که حرف میزدید و از ابوموسی تعریف میکردید
یاد گذشته خودم افتادم و صورتم غرق اشک شد
که من امین نبودم
ترسی بودم به نام امین
از همه چیز و همه کس میترسیدم
من کسی بودم که بدون توقف ۱۰ ساعت رانندگی میکردم که فقط به مقصد برسم از ترس پیاده شدن و رفتن به یک توالت عمومی ……
ولی به لطف الله و نور شما یه جاده چالوس ۳ ساعته رو سری آخر ۹ ساعت طول کشید که طی کردیم و لذت بردیم و هر راه فرعی که میدیدم میپیچیدم اون تو
دیروز به هسمرم میگفتم ما به اندازه تمام سال های زندگیمون این یک سال گذشته جای جدید رفتیم
اونم منی که عذا میگرفتم برای روزهای تعطیل از ترس محیط بیرون
اینقدر زدیم بیرون تو این چند وقته که همین جمعه وقتی به بچه ها گفتیم حاضر شید میخوایم بریم بیرون و لذت ببریم
گفتن بابا تورخودا بزار یه جمعه هم توی خونه باشیم …..
استاد برای اینکه منی که اوبوموسی رو زندگی کردم و یه چند وقتیه که دارم تلاش میکنم عباس منش وار و ابراهیم وار زندگی کنم
با تمام پوست و گوشت و استخونم درک میکنم کلام شما رو
وقتی اون زندگی سیاه و پر از ترس گذشتم رو با زندگی الان پر از نورم مقایسه میکنم
نمیدونم چطور باید خداروشکر کنم و سپاسگزاری کنم به سبب آشنایی با نور و کلام شما استاد عزیزم
بیشترین چیزی که من رو به سمت شما جذب کرد همین شجاعت شما بود
داستان تنهایی سفر کردن به جنگل
داستان دعواهاتون اونم تکی ….
داستان مسافرت به شمال با به موتور داغون …
تنها رها کردن مریم بانو در پرادایس
دونفری سوار جت اسکی شدن ها و زدن تو دل رودخونه ها
حتی پریدن و شنا کردن تو دریچه پرادایس…
فرستادن مایک عزیز به ایران اونم تو این شرایط
و اون جمله طلاییتون که برای من ترسیدن بدتر از مرگه و ترس خط قرمز منه
همه و همه
ذره و ذره
اون ابوموسی درونم رو ذوب کرد
و هر روز اون نور ابراهیمی درونم رو شکوفاتر کرد
استاد عزیزم تو این مدت که چیزی ننوشتم و فقط ۴ قدم از ۱۲ قدم رو خریداری کردم
با خودم یه عهدی بستم وقتی دیدم پر ام از ترس های مختلف و یکی از بزرگترین هاش ترس مالی…..
تصمیم گرفتم این این ۴ قدم رو اینقدر گوش بدم تا تغییر رو ببینم و خودم حس کنم
چون شده بودم یک شنونده زیاد با عمل کم …
من همیشه آدم مقروضی بودم استاد با اینکه درآمدم چندین برابر آدم های معمولی و متوسط جامعه بود ولی به خاطر ترسها و باورهای غلطم همیشه خدا درگیر قسط و قرض بودم
با خودم عهد بستم که دیگه یک ریال از کسی قرض نگیرم و الان ۳ ماهه که پاکم از قسط و قرض
و از در ودیوار روزی الله به سمتم روانه شد خدارو شکر و داره میشه
و من معجزاتی دیدم که ساعت ها باید در باره هر کدومشون بنویسم
که البته این معجزات زمانی اتفاق افتاد که حرکت کردم
حرکت واقعی ….
و این وقتی اتقاق افتاد که گفتم که خدایا من نمیترسم از فقر و نداری و کم آوردن
و این بار بدون چشم یاری از هیچ کسی و با تمام وجودم حرکت کردم
و خودمو بستم به این ۴ قدمی که خریده بودم
این ۴ قدم شد برای من ۴ میلیون قدم و هربار آموختم و آموختم و آموختم و باز هم دارم میآموزم
استاد عزیز و نازنینم سپاسگزارم
با اینکه اون ابو موسی درونم زندست و همیشه زنده خواهد بود
اما من تمام تلاشم رو دارم میکنم که دیگه کاری به کارش نداشته باشم
و هر بار که شیطون تو گوشم داره نجوا میکنه و میخواد منو بترسونه
تصویر شما رو در ذهنم و حرف های شما رو در گوشم پلی میکنم و ازش نیرو میگیرم و راهم رو با ایمان بیشتری ادامه میدم
استاد عزیزم ممنوم برای همه چیز
لذتی که تو این حدود ۵۰۰ روزی که با شما دارم زندگی میکنم یک طرف و تمام سال های عمرم یک طرف
اصلا قابل قیاس نیست ….
من امینی بودم که از ترس یک بار مردن
روزی هزار بار میمردم وزنده میشدم
و الان به لطف الله در یک حال خوب و آرامش خوب و احساس عالی
دارم برای استادم مینویسم و یه آدم دیگه شدم و البته میخوام هر لحظه امین بهتری بشم به مدد و هدایت الله
و تجربه هایی رو انجام دادم که قبلن جرئت نزدیک شدن بهشون رو نداشتم
استاد عزیزم عاشقتونم و عاشقتونم و عاشقتونم
سپاس گذارم برای همه چیز
خدا رو شکر برای داشتن بهترین استاد دنیا
برای ابراهیم زمانم
برای استاد بی نظیرم
خدایا شکرت
خدایا عاشقتم
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی
سلام به همه عزیزانم
استاد من عاااااااشق شما هستم اصلا یعنی دیوانه ام چقدر اندامتون هر روز خدارو شکر بهتر میشه
خدای من این فایل چقدر باید الان ضبط میشد چه همزمانی
همزمان که داشتید از رفتن به دل ترسها صحبت میکردید منو غرق در خاطرات شجاعتهام کردین خاطراتی که همین الان بهشون فکر میکنم خودم تعجب میکنم که آخه من چقدر دل و جرأت داشتم
استاد بیشتر زندگی من بیرون شدن از محیط امنم بوده انقدر که وقتی الان یه سری کارهام یادم میاد میگم نفیس تو چطور اونکار رو انجام دادی کارهایی که دیوانگی محض بود ولی دل من میخواست اون رو تجربه کنه که همش هم مربوط میشد به آزادی و فرا رفتن از مرز محدودیت هام شاید خیلی جاهاش هم خارج شدن از حدود الهیم بود ولی درسش رو گرفتم و نتیجه اش اینه که الان اینجام و خدا هدایتم کرد به درک قوانینش برای اینکه بتونم از بهترین راه اون تجربه های دلخواه رو داشته باشم
نمیدونید چقدر ذوق داشتم وقتی این فایل رو میدیدم حرفهاتون رو میشنیدم حرفهایی که کلام خدا بود در جهت تایید تصمیمات جدیدم
مدتی هست که دارم فوکوسی کامنتهای عزت نفس رو به ترتیب امتیاز میخونم همه رو رسیده بودم به جلسه دوم و تمرین تنها رفتن به کافی شاپ تمرینی که با بهانه های متعدد به تعویق انداخته بودمش و تو عمرم تجربه اش نکرده بودم
دوشب پیش بود دستم رفت هدایتی روی سوره توبه و انگار خدا داشت با من صحبت میکرد که چرا چسبیدی به خونه و از خانه نشینان شدی پاشو برو تو دل ترسهات پاشو از این محیط امنت خارج شو مگه آزادی در همه ابعاد نمیخوای
واااای استاد مثه برق از جا پریدم سریع لباس پوشیدم و اسنپ گرفتم و نذاشتم هیچ بهونه ای منو منصرف کنه ساعت ۶:۳۰ عصر بود هدایت اومده بود بستنی ناصر نمیدونم چرا با اینکه کافه درباری نزدیکتر بود و من لاکچری پسند اونو بیشتر دوست داشتم ولی هدایت واضح گفته بود اونجا خلاصه رفتم و برای خودم موکا سفارش دادم با عشق نشستم یه جای خوب
اگه نفیسه قبل بود چون میز روبروم سه تا پسر بود جوری میشستم که پشتم بهشون باشه ولی اینبار قشنگ روبروشون نشستم
وای استاد باورتون میشه سیستم اونجا این بود که همه سفارش میدن بعد شماره خونده میشه میرن تحویل میگیرن ولی برای من خودشون با عزت و احترام اوردن سر میزم و بعدش هم هی حواسش بود و ازم سوال کرد چیزی لازم دارین خوبه در صورتی که دقت کردم با هیچ کس اینکار رو نکرد و اینا رو من از فضل خدا دیدم که داشت منو تو این مسیر تنها بودن با خودم حمایت میکرد
اول میخواستم بشینم کامتت بخونم ولی دیدم نه میخوام ادمها رو نگاه کنم و تحسین کنم
نگاه کردم اونور خیابون دیدم یه گالری مبل خیلی لوکس هست و باران الهی هم شروع به باریدن کرد و دل من بازدید از اون گالری رو هم میخواست
وقتی موکا تموم شد بلند شدم و تشکر کردم و رفتم به سمت گالری چقدر لذتبخش بود که وسط جمعیت تو یکی از خیابون باکلاس های تهران مثه بچه ها سرم رو بردم بالا دهنم رو بازکردم در حین راه رفتن بارون بریزه تو دهنم بخورمش کاری که خیلی دوست دارم و تمام سعیم رو کردم فارغ اززنظر بقیه کسی ببینه بشناسه راحت کار دلخواهم رو انجام بدم
رفتم گالری و مبلمان رو هم دیدم و کلی لذت بردم و رفتم بالاتر دیدم خوب حالا که مرکز خرید امیتیس هم نزدیک هست اینجا هم برم همش هدایتی اصلا انگار خدا دستم رو میگرفت میگفت حالا برو اینجا
رفتم داخل مرکز خرید و هدایت شدم به یه گالری نقره فروشی هدایت الهی بهم گفته بود برای خودم قاشق چنگال نقره بخرم برای احساس ارزشمندی و لیاقت بیشتر
رفتم داخل و ازشون سوال پرسیدم نداشت ولی گفت بخواهین براتون میارم وقتی متوجه شد سرویس نمیخوام و برای مصرف شخصی خودم فقط میخوام گفت
ببخشید میتونم بپرسم چرا میخواهید با قاشق چنگال نقره غذا بخورید؟
نفیسه: برای احساس ارزشمندی و لیاقت تمرینی هست که استادم داده
آقا: البته شما بدون نیاز به همه اینها ارزشمندین
نفیسه: (تصدیق قانون در دل با احساس لیاقت )سپاسگزارم
وقتی اومدم بیرون فقط کلام خدا رو از دهن اون آقا تصدیق کردم و یه دور دیگه زدم و از مرکز خرید با تشکر دوباره از مامورین حراست که با عشق بهم ماسک دادن خارج شدم
بارون خیلی شدید شده بود و من باید خودم رو به خیابون اصلی میرسوندم که ترافیک نباشه و بتونم راحت اسنپ بگیرم حرف استاد یادم اومد مسیر جدید
رفتم بالا همینطور که داشتم سریع میرفتم دیدم یه آقایی بهم سلام کرد منم برگشتم دیدم یه پیرمرد قد خمیده هست و منم با عشق بهش سلام کردم و به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری پشت سر من داره بلند صحبت میکنه ایستادم و برگشتم ببینم کاری داره دیدم همینجوری شروع کرده به قربون صدقه من رفتن یه لحظه شک شدم خدای من این کیه منم با همون ترس ازش سپاسگزاری کردم و براش از خدا عمر با عزت و سلامتی خواستم و دوباره به راهم ادامه دادم دیدم همینجوری داره حرف میزنه و میگه شما چقدر خوبی چقدر فرشته ای منم قلبم اروم نبود تمام سعیم رو میکردم به ترسهام غلبه کنم ترس از مردها و فقط با خودم مرور میکردم باورهای توحیدی رو دیدم هی میگه من عاشقتم بوس میفرستاد واسم و منم تشکر کردم و با همون اصطلاح عاشقتونم خودم بهشون عشق بی قید و شرط ورزیدم
بعد گفت میشه شماره اتون رو داشته باشم زنگ بزنم بعضی وقتا حالتون رو بپرسم آخه شما خیلی دختر خوبی هستید
منم با عشق بهشون گفتم نه اجازه ندارم و ازشون دور شدم
هنوز معنی قلب ناآرومم رو زمانی که اون پیرمرد قد خمیده داشت به من عشق میورزید رو کاملا متوجه نشدم که اون آلارم الهی بود یا ترس من
خلاصه رفتم بالاتر دیدم خدای من مغازه ای بود که ساعت امگا داشت و من دقیقا چند وقت بود دلم میخواست برم نمایندگی امگا و ساعت مورد علاقه ام که بارها در مدار خریدنش قرار گرفتم و به خاطر نظر بقیه خودم رو از این زینت الهی محروم کرده بودم رو ببینم و قیمت بگیرم
آقا منم خوشحال پریدم اونور خیابون و رفتم داخل مغازه و اون مدلی که من دوست داشتم رو اورد و تست کردم و قیمت گرفتم و چقدر دستهای زیبام رو لایق دیدم برای داشتنش چند تا سوال پرسیدم و اومدم بیرون
بارون دیگه دوشی شده بود هرچی تلاش کردم اسنپ بگیرم دیدم اسنپ نیست منم دیدم ترافیک پیاده برم بهتره
اگه نفیسه قبل بود حالش بد میشد از اینکه زیر بارون خیس بشه و لباس خیس بچسبه به تنش ولی گفتم بزار این مقاومتم رو هم بردارم
شروع کردم همینجوری که زیر بارون راه میرفتم احساس میکردم و این تو ذهنم میگذشت آگاهانه که این بارون رحمت الهی داره همه باورهای محدود کننده همه کینه ها همه شح نفس ها همه باورهای فقر آلود همه خوف و خشیت از ادمها رو پاک میکنه و کل مسیر رو با این نیت پیاده روی کردمو دقیقا خیس آبکشیده شدم ولی در همون حال احساس میکردم خدا داره رجس ها رو از وجودم پاک میکنه
میدونی استاد وقتی وسط خیابون مثه بچه گی هام با ذوق و خنده فارغ از نگاه بقیه به صورت لی لی زیر بارون میپردیم و میدوییدم فقط داشتم به شما فکر میکردم به اینکه بیام براتون بنویسم
بنویسم و ازتون تشکر کنم که شما تنها کسی بودید که به یادم آوردید که اون نفیسه پر رو اون نفیسه باهمه خل خل بازیهاش بهترین و درست ترین کارها رو میکرده اون از محیط امن خارج شدن ها درست ترین کارهای زندگیم بوده کارهایی که تا قبل از آشنایی با شما خودم رو به خاطرش سرزنش میکردم
نفیسه ای که همیشه دوست داشته منحصر بفرد باشه مثه اثر انگشتش و مثه اکثریت بودن رو نپذیرفته بوده شاید یه جاهایی چون درک درستی از قانون نداشته یاغی هم شده عصیان گری هم کرده حدود الهیش رو هم رعایت نکرده و آسیب دیده
اما انقدر خدا عاشقش بوده که اوردتش اینجا و دستش رو گذاشته تو دست بهترین استاد دنیا و داره یاد میگیره چطور خودش رو بهتر تجربه کنه در محدوده حدود الهیش که خدا گفته نه اونی که آدمها گفتن و اینجا جایی هست که هییییچکدوم از ادمهایی که جرأت رفتن به دل ترسهاشون رو نداشتن دسترسی بهش ندارن
میدونی استاد بودن با شما شنیدن این پیغام های سروش قشششششنگترین پاداش الهی من بوده و من از خدا برای حضورتون تو زندگیم بینهایت سپاسگزارم
اون شب اومدم خونه و کلی واسه خودم از ذوقم رقصیدم و اهنگ باب دلمی رو واسه خودم خوندم و به خودم عشق ورزیدم برای اینکه بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه اون چیزی که دوست داشتم رو آزادانه تجربه کردم فارغ از اینکه کی خوشش میاد کی نمیاد برای اینکه از محیط امنم خارج شدم و رفتم به دل ترسهام
و دقیقا دیشب دنبال برنامه ریختن برای تجربه خودم تنهایی با خودم بودم و این هدایت الهی از کلام شما در بهترین زمان به دستم رسید و اون خواسته که زیر بارون لی لی میدوییدم و تو ذهنم با شما حرف میزدم و میخواستم که بیام برای شما هم بنویسم تیک خورد در بهترین زمان در درست ترین زمان و با هماهنگ ترین شکل ممکن خدایا شکرت برای این هم زمانی ها
و بعدا متوجه شدم چرا باید میرفتم بستنی ناصر به جای کافه درباری چون اگه میرفتم کافه درباری خیلی نزدیک بود و هبچ کدوم از اون تجربه ها رو نمیتونستم داشته باشم
استاد نمیدونی وقتی چند ماه پیش رفتم تو مترو و فارغ از نجوا ها ترسها نگرانی ها اگهی تبلیغاتی رو دوبار تو کوپه خانمها خوندم و یه بار تو کوپه اقایون چه احساس قدرتی کردم حتی وقتی یه اقایی دستش رو به حالت تأسف به هم میمالی و سرش رو تکون میداد وقتی داشتم از زیبایی هام جلوی آقایون تعریف میکردم و من ادامه دادم و بعدش برای خودم آهنگ مژده باران رو گذاشتم که برای پیروزی قهرمان های جهان میذارن و جایزه دادم و احساس کردم بزرگترین فتح زندگیم رو کردم انقدر حسش قشنگ بود و بهم قدرت داد
استاد من از اون ادمهایی بودم که وقتی پندمیک شد تازه با شما آشنا شده بودم و هدایت الهی بهم گفت برو سفر برو تو دل جمعیت و ببین که اجازه نمیدم به بدن مقدست هیچ چیر نا هماهنگی وارد بشه و من تنها رفتم تو شلوغ ترین مکانها فرودگاه هواپیما و خدا هم به وعده اش به من عمل کرد و من یه درجه خیلی خوب از ترسم از ویروس و بیماری رها شدم و دقیقا تو این پندمیک من بهترین حالت سلامتی رو تجربه کردم با اینکه فقط جاهایی که اجبار بود ماسک زدم و هیچ رعایت دیگه ای هم نکردم و چقدر هم فایلهایی که شما تو اون زمان گذاشتید و ارامش در پرتوی آگاهی بهم کمک کرد
گفتم که بدنی که تقوای الهی پیشه کرده باشه اجازه نداره هیچ چیز ناهماهنگی وارد بدنش بشه هر چی هم بشه سریع خارج میشه نمیتونه بمونه و الان میفهمم چرا اون مکمل ها میشد جوش توی بدنم و اصلا با بدن من سازگار نبود الان میفهمم چرا داروهای شیمیایی اصلا با بدن من هماهنگ نبود و یه عارضه ای برام میکرد چون بدن من کعبه الهیه
استاد سایز من اسمال شده اسمال خوب که قشنگ زیبایی ها و فرم و برجستگی ها که باید به اندازه مناسب و متعادل برای بدن خانمها باشه و صورتم حفظ شده البته باید بهتر بشه هنوز خودم کامل اونجوری که دلم میخواد نشده ولی راضی هستم از خودم
یه تجربه ای که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم این بود که زمانی که مربیم خانم علی تبریزی بود که من واقعا تنها خانمی که تو حوزه بدنسازی ایران مخصوصاً که حوزه تخصصیش خانمها هست قبولش دارم ایشونه و واقعا بیییینظیره از همه لحاظ که بخوام از ویژگیهای مثبتش بنویسم باید کتاب بنویسم که چقدر این زن فوق العاده است
ایشون برنامه رژیم غذایی رو فقط طبق گروه خونی میداد و برام خیلی جالب بود که من گروه خونیم B+بود بهم گفته بود مثلا تو مرغ نخور بوقلمون بخور و این دقیقاً چیزی بود که بدن من کلا خیلی تمایلی به خوردن مرغ نداره و کلا با بوقلمون اوکی تر هستم
یا مثلا تو رژیم من نسکافه حذف بود و دقیقا من اصلا نسکافه میخورم معده ام ترش میکنه
و در کل طب سنتی هم بر طبق مزاج شناسی رژیم غذای میده که وقتی بررسی کردم دیدم دقیقا چیزایی هست که اصلا بدن من میلی بهش نداره یعنی برام خوب نیست و همون چیزی هست که نباید بخورم
،البته خیلی بحثش گسترده است
مثلا یه مورد دیگه که من کلا از نوشابه زده شدم و میلی بهش ندارم میفهمم برای بدنم خوب نیست و به جاش هدایت شدم به خوردن سکنگبین که با عسل درست میشه و اصلا میخورم جیگرم حال میاد و دقیقا همون چیزی هست که برای بدن من مفید هست و به بهتر شدنم کمک میکنه
یا مثلا دلم قهوه میخواد بخوره ولی لیوانش بزرگ بود وقتی همه اش رو خوردم دیدم حال خوبی ندارم فهمیدم کافئین در اون حد برای بدن من لازم نیست
در کل وقتی تقوای الهی رو رعایت کنم بدنم با من حرف میزنه چیزی که میل به خوردنش ندارم یعنی برام خوب نیست چیزی که خیلی دوستش دارم بخورم یعنی الان بدنم اونو لازم داره و باید بخورمش
میدونید اینو از کجا میگم بدن من هیچوقت میلی به خوردن مشروب و تجربه حرومهای خدا نداشت من زوری نزدم انگار خدا از قبل میلش رو برداشته بود از بدنم
حتی زمانی که گمراه بودم و خودم رو مثه اکثریت کرده بودم و قلیون میکشیدم حالم بد میشد و من اون زمان نمیفهمیدم چرا بقیه انقدر راحت هستن و مثه دودکش هستن ولی من حالم بد میشه و اونم هدایت الهی از یه جایی به بعد انقدر حالت تنفر ازش تو قلبم قرار گرفت که خیلی سال هست وقتی بوش بهم بخوره حالم بد میشه
و یه مورد دیگه که اونم ناآگاه بودم اونم خوردن غذای نذری بود که اونم میلش رو از دلم برداشت و الان یکسال هست تو این رژیم هستم که غذای نذری نخورم و هر روز اندامم زیبا تر و سلامت تر میشه و نعمتهای بیشتری دریافت میکنم خدایا شکرت
یه مورد دیگه هم بود ان شاءالله در زمان مناسب میگم
دوست داشتم این تجربیاتم رو با عزیزانم به اشتراک بگذارم
برای همه عزیزانم بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💖💖💖
به نام یکتای هدایتگرم
سلام نفیسه جانم دوست ارزشمندم
خدا رو شکر بابت داشتن هم مسیری چون شما
چقدر تحسینت میکنم دختر که اینقدر با جسارت و با لذت تجربه میکنی لحظه لحظه زندگیتو
چقدر هر لحظه با هر تجربت، خودم رو توی همون فضا قرار دادم و دیدم که آره منم خیلی عاشق دیوونه بازیم
دقیقا منم بعضی مواقع یه کارای دیوونه بازی انجام میدم که احساس میکنم بقیه پیش خودشون فکر میکنن این کم داره ولی من عاشق این کارام
عاشق گوس دادن به حرف های قلبم فارغ از نظر بقیه
چقدر بهت تبریک میگم که دوره ارزشمند عزت نفس رو تهیه کردی این دوره بی نظیره
من هم با برادرم که هم مسیریم تهیه کردیم و واقعا بعد این دوره خیلی مارها کردم که قبلش نمیکردم، مول سفر به تهران تنهایی و گشتن جاهایی که هیچ زمانی تجربه نکرده بودم
من آگهی بازرگانی رو برای مادر شوهرم و دو تا خواهرهای همسرم انجام دادم و نمیدونی اونا چقدر تحسینم کردن و همشو تایید کردن و با اینکه من قلبم تند تند میزد، ولی به خودم خیلی افتخار کردم
من عاشق رقصیدنم و راحت آهنگ میذارم و میرقصم ، حتی توی جمع
چند شب پیش نامزدی دختر عمون همسرم بود و من اباس مجلسی دست و پاگیر نپوشبده بودم، آخه همسر من لر هستن و لباس محلی خیلی دردسر داره
من با مت سلوار رفتم و نمیدونی چقدر سلک و راحت بودم و چقدر رقصیدم و حتی دخترای جوون هم کلی از این شاد و سرحال بودن من کیف میکردن
پاریال تابستون تولد خواهر شوهر بزرگم بود شاید بگم از اول جشن تا آخرش من رقصیم، یه دقیقه لری و یه دقیقه بندری🤣🤣🤣
بعنی کم نیاوردم و همه هم با این حال من، سعی میکردن همراهیم کنن
حالا که غکر میکنم میبینم چه تجربه های ناب و ساده ای داشتم و چقدر بابتشون هم شکرگذار خداوند هستم و هم به خودم افتخار میکنم که هر بار، حرف و نظر بقیه بیشتر برام کمرنگ میشه
مامنت شما باعث شد که دستم بیاد برای نوشتن
بازم هم شما و همخودم رو تحسین میکنم که داریم با عشق و لذت ، آگاهی هایی که استادان ارزشمندمون در اختیارمون میذارن رو ایتفاده میکنیم و هر روز حتی اگه شده یه کوچولو، بهبود پیدا میکنیم
عاشقتم خوشکل خانم و بهتربنها رو برای هممون آرزو دارم😘😘😘🎉🎉🎉
سلام زهرای نازنینم
من عااااشقتم عزیزم
واقعاً خدارو سپاسگزارم که با دوستان ارزشمند و آگاهی همچون شما بانوی شایسته داریم این مسیر الهی رو طی میکنیم
واقعا تحسینتون میکنم عزیزم خوندن آگهی تبلیغاتی در مقابل خانواده همسر مخصوصاً که با این مسیر آشنایی نداشته باشن خیلی شجاعت میخواد و آفرین داری عزیزم
منم تکاملی این تمرین رو انجام دادم اول خانواده بعد راننده های اسنپ بعد تو مترو
یکی از حال خوب کننده ترین کارهای دنیا رقصیدن هست
چقدر لذت بردم از خوندن این پاسخ زیبا و ارزشمندی که نوشتید و با خوندنش فقط لبخند به لب تحسینتون کردم
چقدر تحسینتون کردم که لباسی که باهاش راحت بودین فارغ از رسم و رسوم به تنتون کردین
میدونید وقتی به بچه ها نگاه میکنم که انقدر با خودشون در صلح هستن که اگر با لباسی راحت نباشن هرچقدر هم بابتش هزینه شده باشه و زیبا باشه ولی نمیپوشنش یاد میگیرم که اصل راحتی و لذت بردن هست
واییی زهرای عزیزم از رقصهای محلی نوشتی اولین کاری که بعد از رفتن به تبریز انجام دادم یادگیری رقص آذری بود و کافیه آهنگ آذری بذارن من اولین نفر وسط هستم
ان شاالله در کنار هم هنر رقصمون رو به نمایش بذاریم
از خدا براتون جشن ها و شادیهای بیشتر رو آرزومندم
وای نفیسه جون عاشقتم عاشق
چقدر خندیدم وقتی تجربه اون پیرمرد رو تعریف کردی چون تقریبا خودم هم این شرایط برام بوجود اومده از وقتی عشق بی قیدوشرط به دیگران وحتی حیوانات و اشیا می دهم به طوری که دیروز همسرم وقتی من یک پروانه بعد از مدتها دیدم کلی ذوق کردم و قربون صدقه اش رفتم ودستانم رو گرفتم رو دستم بنشینه بهم گفت همین کارها رو می کنی که بابات امده بهم گفته زنت خل شده باپروانه ها حرف میزنه و دنبالشون می کنه و من
فقط خدا رو شکر کردم که در مسیر درست هستم
تحسینت می کنم به خاطر در صلح بودن باخودت برای اینکه تجاربت رو باما به اشتراک می گزاری باور کن خیلی از خانمهای سایت از تمرینهات الگو می گیرند مثلا خودم امروز صبح داشتم تمرینهای عزت نفس رو مرور می کردم که با خودمون طوری رفتار کنیم که باارزش ترین ادم رفتار می کنیم ومن گفتم ازاین به بعد با خودم مثل ملکه ها رفتار می کنم و یاد شما وکامنتهای ارزشمندت افتادم و دلم برات تنگ شد رفتم ایمیلم ودیدم پیام گذاشتی و این کامنتت رو خوندم هم کلی خندیدم چون هم ذات پنداری کردم هم دیدم چقدر جنس کارهات مثل منه وچقدر دوستت دارم بی قید وشرط
ممنونم مهربونم منتظر کامنتهای بعدی وتجربه های بعدیت هستم
ملکه زیبایی
سلام فاطمه نازنینم
عااااشقتم و سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبت
بسیار از خوندن پاسخ ارزشمندت لذت بردم
خدا رو شاکرم با عزیزانی هم چون شما نازنین بانو در این مسیر الهی قدم بر میداریم و خل خل بازی هامون رو فارغ از نظر بقیه انجام میدیم
خیلی لذت بخشه وقتی آدم برگرده به اصل خودش و نقابی که سالها به خاطر ترس از قضاوت ها به صورت و شخصیتش زده بود آروم آروم برداره و اونجوری که قلبش راضی هست مسیر زندگیش رو طی کنه
شاید خیلی جاها بزنیم تو جاده خاکی و حواسمون نباشه که داریم دوباره از ترس نقاب میزنیم ولی همینکه سریع برگردیم و یادمون بیاد که قرا بوده خودمون بودن رو تجربه کنیم کافیه تا دوباره خدا دستمون رو بگیره و تو این مسیر همه جوره حمایتمون کنه
بسیار لذت میبرم که میبینم بانو های ارزشمند و قوی و شاد در کنار هم داریم از هم یاد میگیریم و رشدی الهی رو تجربه میکنیم برای تجربه زندگی زیباتر و شادتر و بهتر
بهترین های دنیا و آخرت رو برای شما بانوی ارزشمند آرزومندم 💖💖💖
سلامی پر از عشق به شما نفیسه خانم دوست داشتنی.
راستش اومدم ازتون تشکر کنم، از وقتی کامنت اینکه وارد ترساتون شده بودین رفتین رانندگی کردین و نمایشگاه و …که براتونم کامنت نوشتم هیجان و ذوق تمام وجودم و گرفت و جسارتم که چند ماه بود خاموش شده بود روشن شد منم خواستم وارد ترسام بشم منم خواستم برم توی محیط های خارج از منطقه امنم..بعد از اون کامنت که چندین و چندبار خوندمش رفتم چند تا دیگه از بقیه کامنتاتونم خوندم که تقریبا توی همینایی که من خوندم، همش ردپایی از شجاعت و ورود به ترس بود و این هی من و بیشتر مصمم میکرد که وارد ترسام بشم مخصوصا که بعضی از ترسام با شما یکی بود،، خیلی قشنگ مینویسید جوری که تاثیر گذاری. حرفاتون و خیلی زیادتر میکنه و در کنارش من سپاسگزارم از شما بخاطر تغییرتون بخاطر جهاد اکبری که به خرج دادین تا متحول بشین که باعث شدین علاوه بر زندگی خودتون دنیا رو واسه بقیه آدما هم جای بهتری برای زندگی بکنید، مثل منی که آماده یه تلنگر بودم تا از ترسام بیرون بزنم و با خوندن کامنت شما این اتفاق افتاد و من امروز وارد سه تا از ترسام شدم..
یکیش این بود که سگ و لمس کردم اونم منی که یه زمانی خیلی خیلی از حیوونا میترسیدم اما خداوند کمکم کرد اول یکی رو تو زندگیم اورد که اون عاشق حیوونا بود و اصلا ترس نداشت و دوم تکاملی این ترس و از بین بردم اول گربه بعد جوجه رنگی بعد ببعی و درنهایت هم سگ 😍و دیگری توجه نکردن به حرف بقیه تو زندگیت،(من تو زندگیم حرف هیچکس برام مهم نیست اما خونوادم رو هنوز باگ دارم نسبت به این موضوع ) که ایندفعه مامانم بود که توی بیرون رفتن من از خونه یخورده سخت میگیره اما من گفتم انجامش میدم و دادم..حس رهایی بی نظیری داشتم پر از اعتماد بنفس و پر از یاد خدا شده بودم. راستی یه اتفاق دیگه این بود که من یه دوست دارم که پسر هست یه دوست عادیه که بسیار پر از انرژی مثبت و حال خوب هست و امروز داشت تشویقم میکرد یخاطر ورود به ترس هام و من برای اولین بار از لفظ عاشقتم براش استفاده کردم لفظی که تیکه کلاممه اما خیلی وقتا چون پسر بود مخفی میکردم احساس خوبی رو که میتونستم با این کلمه به خودم بدم😍😍
امروز توی مسیرم سوار مترو شدم و یاد شما افتادم که اگهی بازرگانیتون و توی مترو انجام دادین و بیصبرانه منتظر روزی شدم که منم این کار رو انجام بدم البته که من هنوز دوره عزت نفس و تهیه نکردم🌹🌹
باز هم سپاسگزارم دوست فوق العاده من، قشنگیش اینه اینجا یه جای خاصه که همه به هم خالصانه عشق میورزند همه به هم احترام میذارند و همه با هم دوست اند فارغ از سن و جنسیت و دین و ملیت…
از استاد عزیزم که عاشقانه دوسش دارم ممنونم که همچین سایت بی نظیری رو راه انداخت و ماها رو از جاهای مختلف دنیا کنار هم اورد تا زندگی بهتری داشته باشیم❤️❤️❤️
عاشقتونم..ایشالا روز به روز پر قدرت تر به ترساتون وارد بشید و ارامش بیشتری رو در کنار خداوند حس کنید🌹
سلام فاطمه نازنینم عاشقتم
سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبت شما عزیز
چقدر زیباست خواندن شجاعتها و رفتن به دل ترسهای دختران زیبای سرزمینم
و زیبا تر که میبینی با الهام گرفتن از نوشته هایی که از دل برآمد این شجاعت در دلها افتاد
تحسین میکنم تک تک شجاعت ها و جسارتهایی که به خرج دادید و با تجربه آن به اعتماد به نفس بیشتری دست پیدا کردید
خدارو شاکرم که بهم اجازه داد تا تجربه کنم تا بنویسم و به دنبالش شاهد احساس قدرتمندی بیشتر در خودم و عزیزانی همچون شما نازنین باشم
برای شما دختر شجاع و ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم💖💖💖
سلام فاطمه جان
منم باید اعتراف کنم که وقتی تو یکی از فایل های زندگی در بهشت استاد عباسمنش داشت درمورد پا گذاشتن روی ترس ها صحبت میکرد و مثال مریم جونو میزد که میگفت من خودم رو توجیه میکرد با چیزهای مختلف که نپرم تو آب و خودمو از این لذت محروم کرده بودم، و میگفت هرچیزی همینه مثلا رانندگی، لمس حیوانات دوچرخه سواری و شروع یک پروژه و…
خب من هم یک سری ترس های این چنینی دارم راستش من عزت نفسم در کارهای ورزشی تقریبا خوبه مثلا اینکه دوتا دست آزاد دوچرخه سواری کنم اولش برام دلهره داشت اما خیلی زود تونستم رو ترسم پا بزارم و ماهرشم و از لذت بی انتهاش کیف کنم
یا لمس سگ واسم این ترسو داشت که اگه گازم بگیره چی نکنه لباسم پاره شه یا اسیبی بهم بزنه و… اما اروم اروم بهش نزدیک شدم و رفتم نوازشش کردم چقدرررر حس خوبی داشت خدای من
اما در مورد یک سری تغییرات من ترس هام بیشتره مثلا تصمیم شغلی و عزت نفس درمورد درخواست کردن عزت نفس درمورد روابطم با دوست و آشنا یک سری مسائل این چنینی پاشنه های آشیل زیادی دارم وگرنه مثلا تو کار های عملی مثل یادگیری حرکات جدید ورزشی و این جور چیزا خیلی بهترم
الان یکی از ترس هام اورتودنسی و رانندگیه که البته هردوش بیشتر نگرانی های مالی مانعمه و در اصل من خیلی مشتاقانه خواهانشم و امیدوارم به مرور این مسائل حل شن بازم برام تحسین بر انگیزه که پا روی ترس هات گراشتی گل دختر موفق باشی
سلام دوست زیبای خودم😍❤️
آفرین به شما به خاطر مهارت های ورزشیت و همین که با دست آزاد بخوای دوچرخه سواری کنی که البته خود من این و بلد نیستم و بی صبرانه منتظر وقتی میمونم که این مهارت و کسب کنم..
راستش بنظرم همه ما آدما این ترسا رو داریم حالا هر کس نسبت به شرایطش ترساش فرق میکنه ولی ترس از تغییر دادن شغل یا درخواست از دیگران کاملا طبیعی هست و ما باید در عین اینکه ترس داریم واردش بشیم مثل خود شما که با اینکه میترسیدین از سگ لمسش کردین یا مثل خودم که وقتی نزدیک سگ بودم و داشت خودش و بهم میمالوند چشام و بسته بود و ضربان قلبم خیلی بالا بود اما از اون لحظه داشتم لذت میبردم و میدونستم باید انجامش بدم..همه ی ترس ها اولشون همین جوریه اولش ادم پر از هیجانه و شیطان بازم داره اخرین زوراشو میزنه که مارو منصرف کنه.
بهتون پیشنهاد میکنم مقاله تعهد به خواسته یا رهایی نسبت به آن و فایل مصاحبه با استاد قسمت ۲۰ رو نگاه کنید..برای من که غوغا کرد و نقش بزرگی توی ورود به ترسام داشت.
درمورد درخواست از دیگران من خودمم برام سخت بود اولش همین الانم راحت راحت نیست اما وقتی به این فکر میکنم که یه تمرین هست و چیزی از من کم نمیکنه خیلی بهتر انجامش میدم.
ماها بخاطر تربیتمون خیلی برامون سخت سده درخواست کردن فکر میکنیم کوچیک میشیم فکر میکنیم غرورمون شکسته میشه اما وقتی اون کسایی که میخوایم ازشون درخواست کنیم و دستی از خدا ببینیم و اینطوری بگیم که من درخواستمو میکنم اگر قبول کرد که اوکی اگر نکرد ناراحتی نداره حتما حتما خدا راه حل بهتری برام داره حتما میخواد از یه دست دیگش بهم کمکم بکنه..و البته که اینقدر باید این حرفا تکرار بشه که به باور تبدیل بشه.
من خودم یادمه پارسال اولین بار بود با مسئله درخواست آشنا میشدم و باید کلاسی رو ثبت نام میکردم، تصمیم گرفت از داداشم درخواست کنم و البته که خیلی هم برام سخت بود و همون فکرا که دارم کوچیک میشم و…اما با خودم گفتم این یه تمرین برا عزت نفسه انجامش بده اصلا قشنگی زندگی به همین هیجاناتشه دیگه و انجامش دادم و اونم قبول کرد. شاید اگر میترسیدم و انجامش نمیدادم اصلا اون کلاس و ثبت نام نمیکردم و خودم و محروم میکردم از ثروت رفتن به اون کلاس…درواقع همه اینا برمیگرده به توحید که چطوری به موضوع نگاه کنیم اگر این شکلی نگاه کنیم که خدا پشت همه ی این داستاناس و اصلا خود اون طرف خدا هست و قبول کردن یا نکردن درخواستمون فقط و فقط تحت فرمان خدا هست خیلی برامون راحت تر میشه انجامش…
به تجربه فهمیدم که هر چی بیشتر وارد ترسام میشم شجاعت و انرژی بیشتری میگیرم که ترس های بعدی و بعدی هم زیر پا بذارم . نمیدونم ساید بهترین حسی که تجربه کردم همین ورود به ترس هاست و اعتماد به نفس و مهم تر از اون ایمان به خدای بعدش…
راجب رانندگی من دو تا چیز که بهم قدرت و انرژی میداد که انجامش بدم یک این بود که نمیتونستم تحمل کنم کسی با اون تفکراتش من و به خاطر خانم بودنم و رانندگی نکردن مسخره کنه و درواقع لذت رانندگی کردن و نشنیدن این حرفای بقیه برام لذت بخش تر از رنج شنیدن اون حرفا بود و یجورایی این دیدگاه آدم ها به من کمک کرد و من و حُل داد تا رانندگی کنم…
دومین مورد این بود که دائما به خودم میگفتم ببین فاطمه تو میری رانندگی میکنی همه چی دست خداست اگر قرار باشه اتفاقی بیفته تو خونه هم بشینی اون اتفاق می افته و اگر قرار هم نباشه مشکلی پیش بیاد که نمیاد به همین راحتی و بعد وارد ترسم میشدم یجورایی سعی میکردم بهش فکر هم نکنم تا جولان نکنه انگار پیش خودمم یه غروری داشتم که نمیخواستم ذهنم بم بگه تو از رانندگی توی جای شلوغ میترسی…
خداوند رزاقه و رزق بی حساب میده ، خدایی که میلیون ها نفر مثل استاد خودمون ثروت بی نهایت داده پس به منم میده من باید سطحم رو وسیع کنم تا ثروت بیشتری رو کسب کنم و بنظرم باید رهاش کنی بهش فکر نکنی، به پول کلاس رانندگی و ارتودنسی.. باید رها باشی بگی خدا خودش میرسونه حتما الان وقت مناسبی نیست و دائما به بقیه ثروت های زندگیت توجه کنی به همون مقدار پولی که شاید زیاد هم نباشه اما تو حسابته به همون لباس زیبایی که بر تن داری به غذا به گوشی با ارزشی که توی دستته و…
دوست عزیزم سپاسگزارم از تحسبن شما🌹🌹 سپاسگزارم که بی قید و شرط عشق میورزید. من از چند روز پیش که به ترس هام وارد شدم خیلی شجاع شدم خیلی با اعتماد بنفس تر شدم و توحیدی تر، و هیجان دارم برای ورود به ترس های دیگم و مشتاقم براش،،
ممنونم که این کامنت و گذاشتید و من دستام به حرکت دراومد و چیزهایی رو گفتم که برای خودم هم الهام بخش بود و خیلی چیزارو بهم یاداوری کرد…
عاشقتم😍شاد باشی
نفیسه عزیزم سلام
چقدرر این خدا نسبت به بنده هاش لطف داره
به طرز عجیبی هدایت شدم به کامنتت، خدا بهم گفت کامنت های محصولاتشو بخون، درمورد اینک با یکی از بستگانت باید ارتباططو قطع می کردی خوندم و تمام ترس وجودمو گرفت، من توی یک سال10 تا دوست صمیمی حذف کردم ولی این یکی برام واقعا غیرممکن بود، رفتم اتاقم، سجده کردم،گفتم خدایا منو ببخش، من هرچقدر تلاش کنم بازم مشرکم، هرچقدر روی خودم کار کنم باز هم کاستی دارم و همین باعث میشه تا ابد جا داشته باشم برای پیشرفت و خدایا شکرت که”من لا تمتم این گناه ها سوگولی توام، شکرت که منو با تمام این گناها دوست داری، من رو با تمام وابستگی های الکی به دنیا و مادیات دوست داری و هدایتم می کنی، خدایا شکرت، شکرت که یادادری کردی چقدر کوچیکم، خدایا شکرت، منو ببخش و شکرت که منو میبخشی”
بعد این خدایی که فضل رحنتی که نسبت به من داره هیچ وقت تموم نمی شه با عشق بهم گفت برم کامنت های دانلودی هارو بخونم و بعد رسیدم به این جمله
” خدا منو دراین مسیر تنهایی با خودم حمایت می کرد”
و خدا گفت:استپ! پیداش کردی🤭🤗
و همه چیز تو ذهنم مثل پازل چیده شد
اگ روزی نشانه ها به تو بگن که تو باید با اون دوستت قطع ارتباط کنی،خدا تورو در این مسیر حمایت می کنه و اجازه نمیده تنها باشی، تو تنها نبودی حتی از همون لحظه اول افرینشت خدا پیشت بود، الانم هست و خواهد بود!
ازت ممنونم بابت زمانی که گزاشتی تا این کامنتو بنویسی
از خدام ممنونم بابت هدایتش
من و خدا عاشقتونیم❤️
سلام صبای نازنینم
بسیار از خواندن پاسخ زیبایی که با دستهای الهیتون نوشتید لذت بردم
منو بردی به همون روزی که هدایت الهی از کلام استاد بهم گفت قطع کن قطع کن شاخ و برگهای اضافی رو که جلوی رشد و تعالیت رو گرفتن
اون روابطی که قطع شد روابطی بود که بارها خدا با چک و لگد برام قطعش کرده بود و من به خاطر جهلم و عدم درک قوانین و وابستگی هام خودم برگشته بودم و رابطه رو درست کرده بودم
روزی که این تصمیم رو گرفتم تو بهترین شرایط ارتباطی بودم باهاشون البته احساس میکنم این هم روند تکاملی من بود
ولی من هم اون روز همینطور ترس همه وجودم رو گرفته بود نجواها پچ پچ کنان تو مغزم میپیچید ولی هدایت الهی هم بود که یادم مینداخت الان که همه چیز خوبه باید تغییر ایجاد کنم وگرنه مثه قبل با چک و لگد مجبور میشم این ارتباط رو قطع کنم
میخوام بگم فکر نکن ترسیدی یعنی مشرکی نه اصلاً این ترس طبیعیه مهم اینه ایمانمون رو با همون ترس نشون بدیم و تو اون ترس نمونیم
ابراهیم و موسی هم که نماد توحید هستن میترسن یه جاهایی ولی خدا دلشون رو اروم میکنه و میترسن ولی انجامش میدن
بدون ترس ،شجاعت و ایمان مفهومی نداره
برای منم خدا همینکار رو کرد از بینهایت نشونه دلم رو اروم کرد مخصوصا کتاب شهامت دبی فورد که بییییییینظیره تو این زمینه که چقدر خوندن دوباره اش تو اون شرایط بهم کمک کرد و منو مصمم تر کرد تا نفر بعدی و همینطور نفر بعدی و من اونکار رو انجام دادم به نیکوترین شکل
الان ماه ها از اون تصمیم و عملکرد من میگذره و الان متوجه میشم که اگر اونموقع با قدرت اینکار رو نکرده بودم الان مجبور بودم باهمون چک و لگد اینکار رو بکنم
و خدایی که همیشه برای بنده هاش عزت و کرامت خواسته در بهترین زمان این هدایت رو برام فرستاد که من با عزت و قدرت اینکار رو انجام بدم
والبته این بین برای قطع اون روابط چقققققدر ارامش نصیبم شد و کلی نتیجه مثبت که بخوام بنویسم باید صفحه ها پر کنم
میخوام بگم جهان هیچ چیزی رو از آدم نمیگیره مگر اینکه مثه همون یا بهترش رو به آدم میده
مثه داستان مادر موسی که بهش گفت بچه رو رها کن و با شرایط بهتری بچه رو بهش برگردوند
حذف آدمهای سمی توی زندگیم یکی از بهترین دلایل رشدم بوده و هرگاه نتونستم اینکار رو کنم با شجاعت یا با چک و لگد مجبور شدم از اون آدم جدا بشم یا روند رشدم کند شده و اون افراد منو از مسیر درست دور کردن و هروقت تسلیم شدم و از هدایت تبعیت کردم خدا هم پاداشش رو همه جوره با جایگزینی افراد بهتر بهم داده
و البته این پاشنه آشیلی هست که باید تا آخر عمر کار کنم و یادم باشه من نیومدم که به شخصی خاص و یا روابطی بچسبیم و تا آخر عمر با هم باشیم
من اومدم تا زمانی که در کنار هم لذت میبریم و به رشد هم کمک میکنیم و با هم هم فرکانس هستیم با هم باشیم و در صورت تغییر فرکانس هر کدوم باید بتونم رها و تسلیم جریان الهی باشیم و نخوام بچسبم به کسی و اجازه بدم خلا رو ایجاد کنم تا خدا هدایتم کنه به افرادی هماهنگتر و بهتر
دوست داشتم اینا رو بنویسم چون واقعا خودم از همه بیشتر باید رو این موضوع کار کنم
هادی اگر تویی که کسی گم نمیشود
براتون بهترین های دنیا و آخرت رو آرزومندم 💝💝💝
سلام نفیسه عزیزم من چند وقتی هست که کامنت های شما رو دنبال میکنم و جواب خیلی از سوالاتم رو در کامنت شما و بچه های دیگه پیدا میکنم دقیقا به نکته ای اشاره کردی که دنبال جواب براش بودم. من آدمهای زیادی رو از زندگیم حذف کردم و شاید در حد سالی یکی دو بار ببینمشون و چقدر آگاهی ها که در این تنها بودن ها بدست آوردم و کم کم برام مشخص شد که من خواسته ام از زندگی چیه و تونستم هدف مشخصی رو برای رسیدن بهش انتخاب کنم و در مسیرش قدم بردارم کم کم تمرکزم بیشتر شد. الان هم واسه این کامنت گذاشتم چون میخام به خودم تاکید کنم که نشتی انرژی دارم و باید کات کنم هر چی رو که تمرکزم رو ازم میگیره. وقتی میبینم بچه های این خانواده آنقدر متمرکز کار میکنن من هم انگیزه ام تقویت میشه و هر روز با ذوق منتظر کامنت شما و بچه هایی هستم که دنبالشون میکنم و نمیدونی چه ذوقی دارم که ایمیل کامنت شما و بچه ها برام میاد و میخام به خودم تعهد بدم که متمرکز باشم رو خواسته ام و از خدا میخام که تو این مسیر پایدار قدم بردارم خدایا شکرت برای بودن شما نفیسه جان و بقیه بچه های این خانواده خدایا شکرت برای بودن من در این خانواده خدایا شکرت خدایا شکرت🙏🙏🙏🙏
سلام رضوان نازنینم
سپاسگزارم از نگاه پر از مهر و محبت شما
من هم شما رو تحسین میکنم که با شجاعت تونستید به دل حذف کردن افراد غیر هم فرکانس اطرافتون برید
و تمرکزتون رو روی درک قوانین و رشد شخصیتی خودتون بذارید
وقتی مرور میکنم میبینم حتی در ورود به این سایت الهی زمانی به روم باز شد که من با شجاعت از همه گروههای فامیلی خانواده خودم و خانواده همسر و دوستان بسیار صمیمی ۱۸ ،۱۹ ساله که بسیار هم دلیل آوردن براشون سخت بود ولی دیگه احساس میکردم انقدر از نظر فرکانسی باهاشون فاصله گرفتم که میلی به هم صحبتی باهاشون ندارم لفت دادم
ولی حضور در این فضای بهشتی بودن با دوستان ارزشمند آگاه و توحیدی همچون شما و دیگر عزیزانم که داریم در کنار هم و با هم رشد میکنیم و از هم یاد میگیریم واقعا ارزشش رو داشت و خدارو شاکرم که کمکم کرد اون درها رو به روم ببندم و خدا این در زیبا رو به روم باز کرد
و دقیقا من هم مثل شما بعد از اون خلا تازه خودم رو پیدا کردم تازه درهای آگاهی بیشتر یکی یکی به روم باز شد
و هروقت یاد این مورد میوفتم با ایمان بیشتری قطع میکنم شاخ و برگهای اضافی رو
دوست داشتم این مورد رو هم اضافه کنم و یه یادآوری برای خودم کرده باشم
امیدوارم به یاری الله هممون در این مسیر بتونیم ثابت قدم باشیم و رشد روز افزون الهی رو برای شما بانوی ارزشمند از الله وهاب آرزومندم💝💝💝
سلام عزیزم نفیسه جان❤️ ممنونم ازت که کامنت من رو پاسخ دادی چه نکته مهمی رو بهش اشاره کردی «یادآوری »چه موضوع مهمیه و هر لحظه باید به خودم یادآوری کنم چی میخام و هدفم چیه خودآگاه باشم به خودم و لحظاتم هر لحظه خدا رو در وجودم یادآور بشم، یادآوری مسیری که طی کردم و الان در اون مسیر هستم چقدر باید به خودم یادآور بشم چقدر مشرک بودم و ورود به این مسیر توحیدی چقدر به من آرامش داده و الان یادم رفته و فکر میکنم همه چی عادیه در صورتی که من خیلی تغییر کردم خیلی آرومم شدم خیلی عاشق تر شدم چقدر مادر بهتری شدم با این که تمام تمرکزم روی خودمه نه بچه ها و چقدر میتونه بهتر از این باشه هر چقدر بیشتر تمرکز بزارم هر چقدر توحیدی تر عمل کنم و خدا رو در لحظه لحظه زندگیم یادآور بشم. خدایا عاشقتم که من رو هدایت کردی به این مسیر الهی شکرت🙏🙏🙏
سلام به دوست عزیزم
چقدر عجیب به کامنتات هدایت شدم, چیزی که مدتهاست تو فکرشم و درگیرشم همین روابطمه ,عزیزم الان دوساله ازین تصمیماتت گذشته تجربت چی میگه؟ از تصمیمت راضی ای تو کات شدن روابط؟ اطرافیان خیلی ماهی دارم, میتونم بگم تو این دوسال که خودم ارومتر گرفتم خیلیییی ارتباطم با فامیلام بهتر شد ولی جدیدا چندین ماهه دورهمی ها و باغ رفتنا بهم حال نمیده. وقتی فکر میکنم به نرفتن و کم کردن روابط عذاب وجدان میگیرم که این همه دوستت دارن و ازت میخوان بیای ولی توچی؟ عذاب وجدان ازینکه انگار باید خودمو پوش برای دوست داشتن بیشتر
از یه طرف انگار یه چیزی به من میگه خودتو باید مجبور کنی برای دوست داشتن بیشتر یا این اسمش در صلح نبودنه و…..
دوست داشتم تجربه و نگاه شمارو بدونم تو این مورد.
نفیسه عزیزم
چقدرر برام درس داشت کامنتت
دوروزه دارم روی وحی الهی کار می کنم و دوروزه به کامنت های فوق العاده هدایت می شم:)
چقدر در جملاتت برام درس داشت
بدون ترس ایمان و شجاعت معنی نداره
چقدر حرف هست توی این جمله، واقعاا میشه ساعت ها راجبش صحبت کرد
صحبت در مورد اینک همه می ترسن حتی ابراهیم اما دسته بندی انسان ها عکس العملشون بعد از ترسیدن مشخص میشه
باید فکر کرد، واکنش ما چیه؟ توی اون ترس می مونیم؟ با بقیه راجبش صحبت می کنیم تا اونام مارو بترسونن یا نه به هیچ کس نمیگیم و سعی می کنیم از فرکانسش بیایم بیرون؟
دیروز کامنتی از غزل بانو خوندم که می گفت:
گاهی وقتا برای بودن شیطان هم شکرگزار میشیم چون اصلا همین انگیزه میشه برای پیشرفت!
خدایا شکرت بابت هدایتت، بابت آگاهی های نابت
و نفیسه بانو، ازت ممنونم بابت وقت و زمانی که برای جواب دادن به کامنت من نوشتی دختر دوست داشتنی
بهترین ها برای تو❤️
من و خدا عاشقتونیم❤️
سلام نفیسه جان عزیزم
امیدوارم که خوب و خوشحال باشی
خیلی دوستت دارم ممنون که اومدی و این تجارب خوبت رو باهامون به اشتراک گذاشتی خیلی از خواندن اش لذت بردم❤❤❤💜💜❤❤❤
بازم سپاسگزارم دختر قدرتمند و زیبا و دوست داشتنی
انشاالله که لحظه به لحظه و روز به روز احساست بهتر باشه و اتفاقات بهتری رو تجربه کنی🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام نفیسه جان
چقدر زیبا بود این کامنت به خدا وقتی میخوندم از خود بی خود شدم عجب قلمی داری عزیزم بسیار زیبا و رسا و شیوا بود خیلی. خیلی از خواندن کامنت شما خوشحال شدم من هر جا از شما کامنت ببینم با عشق و لذت میخونم
دمت گرم برای این همه شجاعت و این همه تغییر تو لایق بهترینها هستی .
سلام دوست عزیز
چه کامنتی نوشتید به به
آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
انگار داشتم یه داستان انگیزشی از یه نویسنده میخوندم
چقدر قشنگ زیبایی ها رو با جزئیات توصیف کردی
چه راهکارای قشنگی دادی مثلا من انگیزه گرفتم برم سکنگبین رو تست کنم
نگاه زیبا بین شما تحسین برانگیزه
انقدر انگیزه گرفتم از کامنتت که به زودی اگهی تبلیغاتی رو اجرا میکنم و اون موزیک مژده که بقول شما برای قهرمانان میذارن رو برای خودم پلی میکنم
بازهم برامون کامنت بذارین
قلمتون بسیار زیباست و تاثیر گذار
سلام دوست عزیز
من از طرفدارای پر و پا قرص کامنتهای زیبای شما هستم، همیشه شما رو بخاطر شجاعتتون در خود واقعی رو نشون دادن تحسین میکنم، و الان هم این کامنت و بخصوص انجام آگهی بازرگانی که بخاطرش تحسینتون میکنم و امیدوارم که منم بتونم به مقاومتی که برای انجام این تمرین مهم دارم غلبه کنم، در پناه خدا شاد و سلامت باشید
سلام نفیسه خانم دوست و همراه خوب
وقتی کامنت های شما رو میخونم کلی لذت میبرم ازین همه صلح که با خودتون دارین و چقدر تحسینتون میکنم بابت این موضوع
خیلی دوست دارم من هم مثل شما و بقیه دوستان و حتی استاد عزیزم بشم و این یک ایمان قوی و یک توکل الهی میخواد که سعی خودم رو میکنم که انشاالله به این درجه از توکل برسم
و میدونم که خدا هدایتم میکنه
توی این روزهای من فقط خدا کنارمه و البته که شیطان هم نجواهاشو میکنه ولی سعی میکنم کنترل کنم ذهنم رو
واقعا بزرگترین آرزوم دیدن استاد از نزدیک هست اونم توی پرادایس
درکل رفتارتون رو با خودتون تحسین میکنم و این رو باید یاد بگیرم و روی خودم کار کنم تا به بهترین حااال برسم
خدایا کمکم کن
از همه بچه های سایت ممنونم بابت این پیام های زیبا و عالی
خدایا شکرت
سلام دوست عزیزم
بسیار بسیار تحسینت می کنم
متنی که نوشتید واقعا عالی بود و واقعا تحسین برانگیز
وقتی رفتید مترو و اون کار رو مخصوصا در قسمت آقایون انجام دادید واقعا خیلی شجاعت می خواد به خودم گفتم آیا من می تونم؟؟؟
دیدم واقعا امادگیش رو ندارم و باید خیلی رو خودم کار کنم
تبریک میگم بهتون
بانوی زیبا
فقط یه سوال چرا غذای نذری نمی خورید؟؟
بهترین ها رو براتون آرزو می کنم
سلام سارا جان
سپاسگزارم از نگاه پر از تحسینتان
باید به این نکته اشاره کنم که برای اجرای آگهی بازرگانی طبق آموزش های استاد عزیزم از قانون تکامل استفاده کردم
به این صورت که ابتدا در مطب دکتر برای منشی خواندم
سپس برای جمع های خانوادگی و بعد برای رانندگان اسنپ و بعد در مترو کوپه خانم ها و بعد کوپه آقایان
پیشنهاد میکنم حتماً روند تکاملی تان را طی کنید و از بازخوردها استفاده کرده و آرام آرام در جمع هایی که برایتان سخت تر هست اجرا کنید
در مورد سوالتان لازم به ذکر است که این اقدام عملی زمانی به من الهام شد که خواهان آن بودم که شرایط بهتری را برای سلامتی ،تغذیه و اندام تجربه کنم و از سوالات خوب استفاده میکردم
زمانی که قرآن را مطالعه میکردم و آیات حرام های خدا را میخواندم که یکی از آن موارد حرام بودن خوردن چیزی که نام غیر خدا بر آن خوانده شده را دیدم همچون زنگی در گوشم صدا کرد و متوجه شدم که تمام نذرهایی که داده میشود به نامی غیر از خدا داده میشود و این یکی از اعمالی است که باید ترک شود تا شرایط بهتری را در بعد سلامتی تغذیه و اندام زیبا تجربه کنم
وقتی این منطق را درک کردم با خودم عهد بستم هرگز غذاهای نذری را نخورم
اما اگر بخواهم با آگاهی های دوره قانون سلامتی برای شما دلیلش را بگویم حتی اگر به آن الهام عمل نکرده بودم با توجه به فرمایشات استاد در این دوره قطعاً باز هم باید خوردن آن غذا ها را به خاطر ترکیباتش ترک میکردم.
احساس میکنم تمام عمل به این الهامات مسیر تکاملی من بود که باید انجام میشد تا من به مسیر قانون سلامتی هدایت بشوم و به جواب های همان سوالی که در ابتدا خدمتتان عنوان کردم برسم
و خدا را شاکرم که هدایت ما را برعهده گرفته و مهرها را از قلب و گوش ما بر میدارد تا به این الهامات عمل کنیم.
برای شما خانم ارزشمند بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم😘😘😘
سپاس بانوی زیبا و شجاع
بسیار لذت بردم
خداروشکر من هم در دوره سلامتی هستم و تاثیرات بی نظیرش رو شاهد هستم
و خداروشکر می کنم بابت داشتن دوستانی چون شما
من هم یکی از برنامه هام شرکت در دوره عزت نفس هست
از خدا می خوام هدایتم کنه در بهترین زمان این دوره رو بخرم
من معمولا متن های شما رو دنبال می کنم و شجاعت شما رو تحسین می کنم که اینقدر عالی بر ترس هاتون وارد میشید
من هم تصمیم دارم تکاملی این کار رو بکنم
و الان چند هفته ای هست از خدا می خوام هدایتم کنه که کار مورد علاقه ام رو بدونم چیه
الان معلم هستم و شغلم رو هم دوست دارم خداروشکر
ولی بعضی چیزهای برام تضادهایی هستن که نشون میده چیز دیگه ای رو می خوام
مثل حقوق بالا
آزادی در زمان و مکان
آزادی در نحوه برخورد و اطلاعاتی که میشه به دانش آموزان داد
آزادی در عمل و مجبور نبودن به انجام کارهای الکی و کاغذ بازی
امیدوارم خدا هدایتم کنه که با توجه به این تضادها در مسیر طرح الهی زندگیم قرار بگیرم
بهترین ها رو برای شما آرزومندم
سلام و درود به خانواده ی عزیزم
نفیس فوق العاده تحسینت میکنم بابت عزت نفس فوق العاده ای که در خودت پرورش دادی
بهت تبریک میگم که چنین پای در راه گذاشتی وآگاهی های استاد وحی منزل دونستی و بهشون عمل کردی و با این کامنتت صدق به الحسنی را نشون دادی
نفیس عزیز شما بسیار زیبا و جذاب و خوش اندام هستی
منتظر موفقیتهای بعدیت هستم
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
إِلَّا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا ﴿٨٧﴾
مگر رحمتی از سوی پروردگارت، به یقین فضل او بر تو همواره بزرگ است.
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا ﴿٨٨﴾
بگو: قطعاً اگر جنّ و انس گرد آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نمی توانند مانندش را بیاورند، و اگر چه پشتیبان یکدیگر باشند.
=======================================================================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،ارباب جهان،مدیر کیهان و کهکشان ها،روشنی قلبم،آبی آسمون پهناور،سرمای لذت بخش اسفند ماه،به من،به عقل و درک و فهمم وبه دستان من ببار و اجازه بده بهت وصل بشم و به کمک نورت بنویسم،نورِ آسمون ها و زمین،من به هرخیری که برام بفرستی سخت فقیرم.
=========================================================================================================
استاد عزیزم سلام،سلام و سلامتی و عشق و نور ورحمت الله یکتا به جسم و جان و روح توحیدی عزیزت،بارشِ نورِآسمون ها و زمین به قلب سلیمت،سلامتی و طول عمر با عزت و پر برکت به تموم روز های زندگیت
استاد ابراهیم نشانم،پرچم دار توحید،ادامه دهنده ی راه خلیل الله
تولدت هزاران بار مبارک
استاد ازت سپاسگزارم که به ندای أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ شهادت دادی و پا به زمینِ خدا گذاشتی!
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ
باشه استاد جانم،باشه،الان میخوای بگی خدا شمارو انتخاب نکرده،میخوای بگی همه ی ما به یک اندازه به خدا دسترسی داریم،میخوای بگی حتی اگر شما نبودی ما از یک طریق دیگه به مسیر توحید هدایت میشدیم!
باشه استاد هرچی گفتی،روی جفت چشم هام!
ولی اجازه بده از صمیم قلبم ازت تشکر کنم!
اجازه بده به یادت بیارم چه جریان عشقی رو توی این جهان به راه انداختی!
اجازه بده سپاسگزارت باشم که تسلیم زندگی سختت نشدی!
اجازه بده ممنونت باشم یک روز تصمیم گرفتی قبل ازینکه قرآن رو بندازی توی دریا،یکبار دیگه بخونیش!
اجازه بده تحسینت کنم وقتی با دوتا بچه ی کوچیک تو مسافرخونه های ناصر خسرو مستقر شدی،ایمانت رو از دست ندادی!
اجازه بده برای تک تک روزهایی که در اوج بدهکاری،توکلت رو از دست ندادی و ادامه دادی و از همه ی اونایی که مسخره ت میکردند،اعراض کردی،سپاسگزارت باشم.
ازت سپاسگزارم گلوی خداوند،ازت سپاسگزارم قلب سلیم ابراهیم،ازت سپاسگزارم چراغِ راه توحید
استاد شما نزاشتی که من صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ ازدنیا برم…
استاد شما بهم یاد دادی به خدای ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ بی واسطه وصل بشم…
استاد شما!
شما من رو با نورِ قرآن آشنا کردی،من کجا و سعادت خوندن قرآن کجا؟من کجا و تفکر تو آیه های قرآن کجا؟
باشه استاد جانم،باشه شما الان میگی وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ
چشم استاد،روی چشم هام
ولی بزار منم بهتون بگم…
همون خدا میگه:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا
خدا…فرشته ها….من و تموم شاگردهاتون که با صدای شما،خدارو پیدا کردن براتون سلام و سلامتی و عشق رو میفرستیم و برای همه چیز ازت سپاسگزاریم
استاد عباسمنش عزیزم،هشتصد روزه که ازتون یاد گرفتم مثل ابوموسی نباشم
حرکت کنم،برم توی دل ترس هام و زندگی رو در تمام ابعادش تجربه کنم.
کلام شما به حق بود استاد!
مسیر ترسناک هست،ولی سخت نیست
داره خوش میگذره استاد!
روی دوش خدا بودن عجیب لذت بخشه…
اینکه به دستور قرآن عمل کنی و تمام و کار وبارت رو به الله بسپاری و اجازه بدی مدیرکیهان و کهکشان ها،زندگیت رو مدیریت کنه! و بگی:وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
و بعد قدم به قدم به الهاماتت عمل کنی و اجازه بدی مسیر برات روشن وروشن تر بشه ….
استاد خدا میدونه چه معجزه هایی داره توی زندگی من رقم میخوره …
چه کسی یادم داد معجزه ی زندگی خودم باشم؟
چه کسی یادم داد قدرت فقط دست خداونده و اونم قدرتش رو داده به من؟
چه کسی یادم داد آدم ها در هرجایگاهی که باشند تو زندگی من به یک اندازه قدرت دارند و قدرتشون صفره؟
داره خوش میگذره استاد!
اوضاع داره روز به روز بهتر میشه!
خوشبختی داره هر روز بیشتر و بیشتر میشه!
من اندازه ی مشت خودم ایمان نشون میدم،خدا اندازه ی مشت خودش بهم میبخشه!
استاد ازتون یاد گرفتم با نتایج محکم حرف بزنم،پس بزودی میام و براتون مینویسم که خداوند داره چه کارهایی رو برام انجام میده ،که اگر بخوام بشینم بهش فکر میکنم که چطور ممکنه این اتفاق رقم خورده باشه،احساس میکنم دیوانه شدم!یعنی حتی نمیتونم تحلیلش کنم …
فقط میتونم بخاطر معجزه هاش سپاسگزاری کنم و ازش بیشتر بیشتر بخوام …
ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ ۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ
این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است.
استاد جانم،خیلی حرف دارم باهاتون،خیلی چیز هاست که باید براتون تعریف کنم….
ولی میخوام این تلگراف فقط مخصوص سپاسگزاری از شما باشه….
برای اینکه به این دنیا اومدید و یک روز تصمیم گرفتید که دنیای خودتون رو عوض کنید….
استاد شما فقط جهان خودت رو عوض نکردی….
شما یک جهان توحیدی ساختی که پر از نورِ آسمون ها و زمینه..
یک دانشگاه توحیدی برای موفقیت در تمام جنبه های زندگی
خیلی دوستون دارم …استاد عباسمنش….استاد شایسته….
به امید دیدار روی ماهتون در بهترین زمان و مکان ….
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
عصر بی رونقی و یخبندان در شب غفلت این آدم ها
دوره بی کسی و تنهایی همه بی حوصله و بی رویا
روزهایی که زمین ساکت بود شهر دلگیر و پر از تاریکی
همه از بارش رحمت دلسرد جز تویی که بخدا نزدیکی
یک صدایی بتو فرمود بخوان یه کسی دستتو از دور گرفت
پیش حق کل جهان هیچ نبود از همه کس تو رو منظور گرفت
تو شدی نیک پیام آور عشق غرق بودیم و نجات آوردی
عشق از عمق وجودت برخاست مرده ها را به حیات آوردی
مثل خورشید شدی نورانی این تو بودی که وجودت تابید
دل یخ بسته ما گرم شد و با تو خورشید بدنیا خندید
تو نمود رحمت یزدانی با تو به اوج رسیده انسان
قرنها میگذرد از آن شب و تو نامی شده ای بی پایان
بنام خدایی که اجابت میکنه خواسته هامونو بدون شفاعت و بدون واسطه و به شرط لایق شدن و تسلیم شدن در پیشگاه خودش…
ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی سعیده جان سلام به روح پاکت که تکه ای از وجود و یگانگی رب العالمین هستش دیروز یه اتفاق برام افتاد که قلبمو لرزونداز خوشحالی و نمیدونم باورت میشه یانه من پریروز از طریق سایت ایمیل دریافت کردم که تازه ترین فعالیت سعیده شهریاری بدین صورته و رفتم کامننتو خوندم و درمورد استعفا از کار نوشته بودی و اینکه میخوای به همسر عزیزت پیشنهاد بدی که مدتی پیش ایشون کارکنی برای اینکه ورودی مالی داشته باشی وبقیه توضیحات قشنگت ..اجازه بده اینجا یه مقدار از شرح حال خودم برات بنوبسم که هم ردپا بشه برا خودم و هم قانون رو باهم یه دور مرور کنیم…
ماجرا از اون قراره که من چند سالی هست که از شهرم به تهران مهاجرت کردم و دارم اونجا هم کار میکنم هم زندگی و یه موقع هایی میام شهرستان برای سرزدن به خانواده عزیزم…اینو بگم من تو این زمینه به لطف خدا خیلی خوب ایمانمو نشون دادم و به ندرت پیش اومده مثل ابوموسی باشم که اونم خیلی زود به محض اینکه خدا گوشمو پیچونده سریع گفتم اخ اخ باشه چشم تو که خودت میدونستی من ادم وایستادن نیستم و میرم ولی پیش اومده که امروز فردا کردم ولی نزاشتم گوشام خیلی سرخ بشن و زودتر از اون تایم رفتم و حرکت کردم…
در واقع چیزی که هستش این بوده که من هیچوقت نزاشتم کار اونقدر سخت بشه که جهان مجبورم کنه که تغییر کنم به جز یکی دومورد که بوده دربقیه موارد اون اوایل میتونم بگم بخاطر عدم درک قانون تکامل شاید جازده باشم ولی از یه جایی به بعد بوده تو شرایطی که توی بهترین مناطق تهران بودم و کارم داشته اسونتر میشده و پیشنهاد ارتقا شغلی هم بهم داده شده با حقوق بیشتر اما من قلبم گفته حرکت کن اینجا دیگه جای تو نیست وبه خدا قسم هربار که حرکت کردم هدایت شدم به جای بهتر با ادمای فوق العاده تر با ازادی زمانی بهتر…و حتی شده رفتم به اون همکارای سابقم سرزدم و همشون گفتن چقد خوب شد که رفتی اینجا کلا شرایط عوض شده و دیگه مثله سابق نیست شرایط و خیلی سخت تر شده….
ومن اون موقع به خودم یاداوری کردم که این الهام از طرف خدا بود که حرکت کنم..این وسط بگم من هنوز علایق واقعی خودمو پیدا نکردم و همیشه میگم که من نمیدونم دقیق به چی علاقه دارم اما ماحصل این حرکت کردنام و تجربه ها باعث شده بدونم که به چی علاقه ندارم که دیگه دنبال اونا نرم و تو وقتم صرفه جویی بشه…خخخ
اما درمورد اتفاق دیروز میخوام بهت بگم که تو سرکار اخیرم یه مدت دچار روز مرگی شدم و نشونه ها داشت بهم میگفت حرکت کن اما این سری من به خودم گفته بودم من اصلا پول و حقوق و این چیزا برام مهم نیست و میخوام اینجا میخوام ثابت قدمی رو تمرین کنم نمیدونم شایدم درست فکر میکردم و شایدم حربه ذهن عزیز بوده که محیط به این امنی و خشکلی رو ول نکنه و بره دنبال چیزی که هیچ تضمینی توش نیست…
خلاصه تو این ماه که اسفند هستش یه مقدار تردید اومده بود سراغم که برم یا بمونم و از اونجایی هم که من ادمی هستم که اصلا از تردید خوشم نمیاد بطور هدایتی تصمیم گرفتم از مرخصیم استفاده کنم و تو همین چند روز برگردم شهرستان چند روز تا هم یه استراحتی کرده باشم و هم اینکه ذهنمو مرتب کنم که وقتی برگشتم با قاطعیت تصمیم بگیرم که بمونم یا برم چون قبلش هم درخواست جایگزینی نیرو داده بودم و گفته بودن که الان اسفند هست و ممکنه نیرو نیاد و تو حداقل باید تا پونزده فروردین اینجا باشی منم هم گفتم اوکی ولی بعده دوسه روز تردید سراغم اومد که نکنه برم دوباره بیکار بمونم و بهم سخت بگذره…خلاصه که جونم بگه برات که من یک هفته اومدم مرخصی دیروز اخرین روز مرخصیم بود که من شبش قرار بود برگردم تهران سرکار ودیروز بطور معجزه آسا عموی عزیزم که نمیدونم بگم یکساله دو ساله ندیدمش و فقط تو این مرخصی در حد چند دقیقه اتفاقی چند روز قبل دیدمش تو یک مجلسی و من فقط فرصت کردم باهاش سلام و علیک کنم همین….دیروز سره ظهر برگشتم خونه خواهرم بم گفت که عموم زنگ زده و شماره تو خواسته منم گفتم اوکی خیریت توش هست زنگ میزنم ببینم چیکارم داره ..زنگ زدمو و صحبت کردیم و ماجرا از اون قراره که عموی عزیزم راننده آژانسه و داخل ماشینش یه نفر مسافر گفته که همچین نیرویی میخوایم ما با این شرایط کسی رو سراع نداری و عموی منم با اینکه نه من اطلاع داشته باشم حتی میگم شاید سالی یه بارم نبینمش ادرس من رو میده و خلاصه برنامه برگشتنم میفته برا یک روز بعد و من الان دارم میرم برا مصاحبه کاری جدیدم که قراره بعد از عید برم و مشغول شم با شرایط بهتر و با حقوق دوسه برابر بیشتر و تویه شهر فوق العاده تر…خلاصه نمیونم باورت میشه یا نه دیروز به محض اینکه اتفاق افتاد قلبم بهم گفت برو تو سایت برا سعیده کامنت بنویس و این خبرو بهش بده…تا اینجای کارو داشته باش خواهر خوش قلبم و اسمم بخاطر داشته باش که میخوام و اینده نزدیک بیام و از بیگ بنگ زندگیم برات بنویسم چون الان قدم دوم هستم و قلبم اینقد باز شده که دیروز داشتم به دوست صمیمیم علیرضا میگفتم نمیدونم باورتمیشه یانه و لی یه حسی دارم انگار که پونزده بیست میلیارد پول تو حسابمه اینقدر قلبم باز شده اینروزا..
استاد عزیزم ازت ممنون از صمیم قلبم نمیدونم این کامنتو میخونی یانه ولی قلبا ازت ممنونم که بقول سعیده نا امید نشدی و توروزای سختت با بدهی و با سختی مسافر خونه ناصر خسرو اب تو دلت تکون نخورد و شدی پیامبر عصر ما…خدایا بینهایت ازت ممنونم…مرسی که هستی سعیده جان خواهر عزیزم بوس به کله مبارکت وعده خداوند حق است ..حتما بنویس برامون از معجزاتی که در انتظارته…
1402/12/20
بنام خداوند جان ”
سلام و درود فراوان بر خواهر گلم”
بر جواهر ارزشمندم ”
سلام و درود گرم با عطر گل و به لطافت لبخند رضایت خدا ”
حالتون عالی و متعالی ”
چقدر زیبا ”
چقدر زیبا”
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو”
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو ”
سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو ”
من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت ”
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو”
دختر توحیدی و عزیز خدا ”
که اینقدر زیبا می نویسی ”
الهی که عشق الهی درونت جاری باشه ”
الهی ”
که تنتون همیشه سالم باشه و عاقبت بخیر بشید”
خداوندا ازت سپاسگزارم بابت استاد خوبان ”
بابت دوستان بی نظیرم ”
به خاطر این همه عشق که اطرافم گسترش دادی ”
خداوندا به خاطر این همه محبت و فضلت شکر ”
که من چون تویی دارم و تو چون خودت نداری ”
.
.
متشکرم خواهر سعیده ”
ازتون کمال تشکر رو دارم ”
بابت کامنت های زیباتون
بابت آیه های قرآن ”
همچو اسمت خوشبخت شی”
دنیاتون پراز محبت ”
لحظه هاتون پراز شادی ”
خیلی خیلی دوست دارم ”
و عاشقتم ”
بهترین خواهر دنیا ”
فرشته ی عاشق الله ”
سعیده ”
به دستان قدرتمند الله مهربان می سپارمت “
به نام او که هر چه دارم ازوست
سلام به سعیده ی نازنیم
رفیق توحیدی من
فکر یکبار برات کامنت گذاشتم سعیده جان وازونجایی که همیشه کامنتهاتو دنبال میکنم ومیخونم این پیگیر شدنها شده برام عین کلاس ومکتب عشق وتوحید وحال خوب
یه جورایی قند خون سعیده م که میفته خودم حس میکنم ،باید بیام کامنتهات رو بخونم…
دختر قوی سایت عباسمنش دات کام عاشق این همه انرژی وخلوص نیتت هستم وحال وهوای عشق بازی باخدات رو خیلی خریدارم….
من هم ازینجا تولد استاد نازنینم رو تبریک میگم
نمیدونم باجه زبانی ازش تقدیر کنم فقط میدونم که خیلی خوشبخت هستم که چنین استادی راهنمای زندگیم شده وهرروز خدای بزرگم رو شاکر هستم
سعیده جان ممنونم که هستی
مممونم که حال وهوای عاشقیت رو باما تقسیم میکنی
حالت رو کاملا میفهمم نمیگم به اندازه ی شما ولی به اندازه ای که زنذگیم دستخوش تغییر شده من هم از همشاگرد بودن با شما نهایت لذت رو میبرم
به شدت مشتاق شنیدن خبرهای خوشحال کننده ت هستم واز خدای بزرگم بهترینها رو همیشه آرزو دارم
دوست دارم عزیزدلم
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیزم
سلام خدمت دوستان بینظیرم
امروز صبح وقتی دیدم فایل جدید اومده کلی خوشحال شدم
استاد چقدر هر روز خوشتیپ تر و خوش اندامتر دارید میشد واقعا هر بار باید این رو بهتون تبریک بگیم
شما یکی از معجزه های فوقالعاده ی خداوندی روی زمین
خدایا شکرت چقدر این فایل فوقالعاده و پر از آگاهیه
چقدر میشه از طبیعت درس گرفت مثل همین فایل که وقتی خروس رو بغل کردین این همه آگاهی داده بهتون
چقدر منو به فکر برد در این چند وقته ی زندگیم
استاد چقدر خوب گفتین که توی محوطه امن خودمون نمونیم و حتی با کوچکتر چیز هم میشه آزادی رو تجربه کرد
با شنیدن این فایل یه تجربه از سال پیشم یادم اومد میخوام بنویسم تا هم به خودم یادآوری بشه و شاید هم برای دوستان درسی داشته باشه
فکر کنم پارسال تابستون بود خواستیم بریم خونه ی یکی از اقوام که حدود ۳، ۴ ساعت فاصله داره
من توی روستا زندگی میکنم و اونجایی که رفته بودم یه شهر تازه سازه
آقا ما تصمیم داشتیم فقط برای ۲ شب بریم اونجا و فقط برای مهمونی
من عاشق تجربه کردن هستم و دوستدارم چیزهای جدید رو تجربه کنم
عصر حرکت کردیم و شب رسیدیم اونجا اصل با فضای بسته ی خونه راحت نبودم صبح به محض اینکه از خواب بلند شدم و صبحانه خوردم گفتم خدایا دوستدارم تجربه کنم هدایتم کن
زدم از خونه بیرون یادمه اون موقع داشتم سفر به دور آمریکا رو از اول دوره میکردم و میدیدم استاد هر جایی میره از نقشه استفاده میکنه گفتم پس منم میتونم
هیچ شناختی هم نداشتم از اون مکان
نقشه رو باز کردم و دنبال جاهای تفریحی و پارک و فضای سبز گفتم و اصلا نمیدونستم از کجا شروع کنم
یکی از اون مکانها رو انتخاب کردم و مسیرش اومد برام روی نقشه حرکت کردم توی مسیر چقدر مسیرهاش زیبا بودن خدای من همه جا سبز با یه نسیم ملایم
وقتی رسیدم به مقصد اینقدر زیبا بود که مات مونده بودم
وقتی اونجا رو تجربه کردم جای پام محکم تر شد برای قدم بعدی
مکان بعدی رو انتخاب کردم
و مکان بعدی
مکان بعدی
اینقدر لذتبخش بود که ۲ روز شد یک هفته
هر روز ساعت ۹ از خونه میزدیم بیرون ساعت ۵، ۶ بعد از ظهر میرفتم خونه
توی اون یک هفته کوه، دشت، دره، پارک، رودخونه و هرجایی که بگید رو تجربه کردم و با کلی لذت
یه دختری که از اون مکان هیچ چی نمیدونست و هیچ اطلاعاتی نداشت چطور تونست کل اون منطقه که هیچی حتی از اون محله وارد محله ی دیگه شده 😀
هرکی میشنید تعجب میکرد
خیلی از کسانی که میشناسن منو میگن نرگس با بقیه فرق میکنه از هیچی نمیترسه
همیشه وقتی یه کاری رو انجام میدم که برای اکثریت جامعه فقط مردونه است میگن آخه دختر تو چه مخی داری همیشه براشون سواله که چرا از انجام هیچ کاری ترس نداری
خوب بریم دوباره سراغ اون یک هفته
خدا اینقدر شگفت زده ام میکرد که من فقط سپاسگزاری میکردم و بعضی از جاها نمیتونستم جلوی اشکم رو بگیرم
چندتا از اون معجزه ها رو مینویسم براتون
یه روزش رفتم رستوران برای میخواستیم غذا بگیریم یه خانمی که اونجا ایستاده بود و اون هم غذا میخواست اصلا بدون هیچ چون و چرایی گفت اینا هر چی میخوان بهشون بده و من حساب میکنم اصلا شگفت انگیز بود
رفتیم بستنی بخوریم فروشنده کلی تخفیف داد برامون
باز یه روزش رفتیم بستنی بخوریم یه آقایی اونجا نمیدونم برای چی ایستاده بود گفت هر چی میخوان من پولش رو حساب میکنم
خیلی برام جالب بود همه ی مسیرها رو پیاده میرفتم هیچ احساس خستگی ای نداشتم و فقط با عشق و سپاسگزاری لذت میبردم
هر روز من سپاسگزاری میکردم و مینوشتم ازین معجزات
خیلی جالب بود
از همین روستای خودمون بگم
اینقدر این روستا زیبایی داره که بی اندازه ست روستامون کوچیکه و خیلی بزرگ نیست ولی همینجا جاهایی رو رفتم و دیدم که وقتی مامانم یا افرادی که توی این منطقه هستن میبینن میپرسن اینجا کجاست رفتی میگم همین روستای خودمونه باورشون نمیشه
این خیلی برام درس داره که وقتی افراد توی مدار زیبا بینی نیستن نمیتونن ببینن حتی اگر از کنارش رد بشن هیچی نمیفهمن
خدایا شکرت
استاد عزیزم سپاسگزارم بخاطر این فایل بینظیر که وقت گذاشتین و کلی بهمون آگاهی دادین
من قبل از این بیماری
زمانی که آموزشگاهها باز بود میرفتم کلاس زبان، تقویت حافظه و تندخوانی و تازه کنار استادم داشتم کار میکردم و بهم آموزش مربیگری میداد
با شروع این وضعیت حتی یک روز کلاسهای تندخوانی و تقویت حافظه عقب نیوفتاد و چون استاد تندخوانی از شاگردان شما بود و هست
ما کلاسها رو آنلاین ادامه دادیم و تموم شد
توی اون آموزشگاه فقط کلاس ما بود که آنلاین انجام دادیم و تمومش کردیم با کمک خدا
وقتی ما انجام دادیم نه مدیری بود نه منشی ای که چیزی بگه که وقت تموم شد و کلاستون
رو تموم کنید
هر زمانی که میخواستیم شروع میکردیم و هر زمانی که میخواستیم تموم میکردیم آزادانه کارمون رو انجام میدادیم و لذت میبردیم
بعد از اون وارد حوزه ی زبان شدیم که خیلی راه ها رو انتخاب کردیم با تجربیات و نتایجی که داشتیم و تازه چند وقتیه که اون دقیقا اون چیزی رو که میخواستیم داریم با توکل به خدا محتواش رو تولید میکنیم با عشق داریم لذت میبریم
چقدر خوشحالم که هر روز دارم توی این مسیر پیشرفت میکنم
چقدر خوشحالم که هر روز دارم رشد میکنم در این مسیر
چقدر خوشحالم که در مسیر توحید هستم
خدایا شکرت که هر روز دوستدارم چیزهای جدید رو تجربه کنم
خدایا شکرت که همه چیز بینهایت زیباست
خدایا شکرت بخاطر فراوانی ای که در این جهان هست
استاد چقدر منظره ی بک گراند تون زیباست چقدر جادویه وقتی فایل رو باز کردم محو تماشای این صحنه شدم
بهترین بهترینها رو براتون آرزو میکنم
ان شاءالله که همیشه در پناه خدا شاد و سربلند و ثروتمند باشید
سلام عزیزدلم
خداروشکر که اینقدر عاااالی دارید خودتون رو تجربه می کنید
خبلی تحسینتون کردم
دوست عزیزم منم خیلی دوست دارم دوره تندخوانی رو تجربه کنم اگر امکانش هست استادتون رو به من هم معرفی کنید تا این خواسته ام هم تیک بخوره
و چقدر حوب که استادتون هم از شاگردان استاد عباسمنش هستن
بهترین ها رو براتون آرزو می کنم.
سلام نرگس عزیزم
بعد از خوندن کامنت شما متوجه شدم که من دچار یه مشکلم اونم اینکه اگر کسی بخواد هزینه غذا من پرداخت کنه یا بخواد برام هدیه بگیره یا بخواد برام کادو بخره یا اینکه دوستی رفیقی هرکسی بخواد برام کاری کنه مثلا من مهمانکنه بدم باهاش بیرون نمی تونم قبول کنم مثلا میتونم من برای اون هزینه کنم ولی دوست ندارم دیگران اینار کننچون یه حس دین دارم یه حس اینکه نکنه دیگران فکر کنن من فقیر ام من مشکل مالی دارم یا منت بزارن
حتما باید سریع لطف دیگران جبران کنم چند برابر
ولی از این به بعد هدایا و لطف دیگران می پذیرم با آغوش باز سپاسگزارم
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان هم فرکانسی
میخواهم از تجربه ی شخصیم از “مثل ابوموسی نبودن” رو با شنا دوستان به اشتراک بذارم .
حدود 20 روز پیش من تنهایی به سفری متفاوت رفتم . در واقع بعد از خرید دوره عزت نفس مطمئن شدم که باید به ی سفر خیلی دور برم و البته تنهایی من ساکن اردبیل هستم و تصمیم گرفتم برم جزیره لاوان (این مقصد بهم الهام شد) تقریبا دور ترین جایی که میتونستم برم بود😉
این سفر خیلی برام خاص و ی جورایی ترسناک بود و به قول استاد نه جایی رو رزرو کرده بودم نه کسی رو میشناختم فقط اطلاعاتی درمورد جغرافیا و محل های احتمالی که میتونم اقامت کنم جمع کردم و به خددا توکل کردم و راه افتادم .
بچه ها خدا شاهده از همون موقع که تصمیم گرفتم که پا رو ترسهام بذارم و حرکت کنم و چیزهای جدید رو تجربه کنم معجزات پشت سر هم شروع شد به رخ دادن . از جور شدن خرج سفرم .از جور شدن محل اقامتم .از پیدا شدن افرادی که مثل خانواده خودم هوام رو داشتن و … اصلا به خدا قسم تو این 7 روز انقدر معجزه دیدم انقدر مهمان خدا بودم انقدر رایگان خوردم و گشتم و اقامت داشتم که هر کدومش برای افراد عالی توی 1 سفرشون رخ بده ملت ذوق مرگ میشن چه برسه به این همه معجزه و مهمترین دست اوردی که تو این سفر داشتم خودشناسی بود که بهش رسیدم و فهمیدم چطور استاد و مریم جان میتونن 2 ماه دور از هم ولی با خوشی و لذت حتی به تنهایی لذت ببرن و مهمترین سوالی که ذهنم رو درگیر خودش کرد این بود که:
_ این خدایی که 7 روز پر معجزه رو برای من ساخت چرا من نمیتونم که 365 روز سال باهاش باشم؟ خدایی خدا تو شهر خودم انتن نمیده؟ چرا بعضی وقتا انقدر ازش دور میشم که گیرنده ام امواج خدا رو دریافت نمیکنه؟ چرا من از این خدا تو مسائل مالی استفاده نمیکنم؟ و..
سلام زهرا جون
من تحسینتون میکنم از اینکه تونستین پا روی ترسهاتون بگذارید
منم به امید خدا میخوام پا روی ترسهام بگذارم البته من تنهایی زیاد سفر رفتم البته با برنامه ریزی
یک ماه پیش با دخترم رفتیم کیش و کلی سفرهای دیگه
امسال عید با خودم قرار گذاشتم بدون برنامه برم سفر و دلم رو بزنم به جاده بگذارم خداوند هدایتم کنه
مطمئنم کلی تجربیات جدید خواهم داشت
به لطف الله یکتا
سلام به زهرای عزیزم
بسیار لذت بردم از کامنت شما
مخصوصا از این جمله که “خدا تو شهر خودم انتن نمیده؟”
این جمله منو حسابی به فکر فرو برد و با خودم گفتم واقعا چرا اینطوریه؟!؟ چرا هرجایی جز شهر و خونهی خودم خدا پررنگ تره ؟!
و این جواب بهم داده شد :
چون من تو شهر خودم روی خودم حساب میکنم و تو شهرای دیگه روی خدا !
دیدم ارهههه دقیقا همینه !!!
من وقتی مسافرت میرم فقط به خدا توکل میکنم و تمام امور رو به خودش میسپارم و خدا هم به بهترین شکل برام انجامشون میده ؛ ولی وقتی تو شهر خودم هستم احساس میکنم همهی چیزو بلدم آشنا و دوست زیاد دارم و هیچ جوره در نمیمونم بخاطر همینم خدا رو احساس نمیکنم
و چقدر ناراحت شدم بخاطر این مدلی بودنم !
دوست دارم از این به بعد حتی تو خونهی خودم هم همهچیزو به خدا بسپارم و طوری باشم که خدا در هرلحظه هرجا که باشم آنتن بده !
ازت سپاسگزارم عزیزدلم که باعث شدی یکی از باگهامو پیدا کنم
زهرا جون ســـــــــــــلام
من دیروز این فایل رو دیدم و الان اومدم بنویسم چون نمیشد ننوست خـــــــــــیلی نابه خــــــــــیلی
ولی قبل نوشتن گفتم بیام کامنت بخونم و وقتی نوشته شما دوست عزیزم رو خوندم چــــــــــــقدر کیف کردم
آفــــــــــرین آفرین و نـــــــوش وجودت این هفت روزی که با پا گذاشتن روی ترسهات باعث بزرگتر شدنت شد
هر لحظه ات توحیدی تر و ثروتمندتر در تمام جنبه ها در پناه رب العالمین😘
سلام زینب جان دوست عزیزم
واقعا سفری بود پر از معجزه و پر اتفاقات خاص واقعا چند جا مطمئن شدم که خدا منو فرستاده اینجا که با این ادما حرف بزنم ، کلماتی که از دهانم خارج میشد مال من نبودن چون از اول سفر به خودم قول داده بودم که پارو نزنم و رها باشم و اجازه بدم خدا منو هدایت کنه.
ساعات و لحظاتی رو تجربه کردم که انقدر پر بود از شگفتی و همزمانی که از سفرم برای هیچ کدوم از اطرافیانم نمیتونم حرف بزنم چون درک نمیکنن چون واقعا بعضی وقتا خدا دریاها رو برام شکافت .
درکل سفر بی نظیری بود از این سفرا و از این لذت ها و تجارب برای شما هم آرزو میکنم .
راستی زینب جان پروفایلت رو دیدم و دیدم که دوره قانون آفرینش رو تهیه کردی من دوره 12 قدم رو کامل تهیه کردم . ولی دوست دارم از زبان کسی که هر دوی این دوره ها رو تجربه کرده بشنوم. خیلی خوشحال میشم بتونم بیشتر باهات آشنا بشم و بیشتر درباره ی چیزهای خوب باهم صحبت کنیم.
بازم ســـــــلام و اونم به روی مــــــــــاهت دوست ارزشمندم
درمورد قانون آفرینش گفتی اول یه چیزی بگم هر چی بیشتر تو این مسیر پیش میرم و دوره های بیشتری رو میخرم واقـــــعا بالارفتن مدارم رو لمس میکنم ولی یه چیز جالب و عجیب درمقابل بیشتر حس میکنم که این آگاهی هاورو قبلا من میدونستم یعنی چیز جدید و عجیب غریبی نیست و اتـــــــفاقا استاد هم واقعا تنها کسی هستن تو این حوزه که اینو هم بارها و همیشه میگه که آره اینا چیز جدیدی نیست چون قبل اینمه بیایم به جهان مادی ما همه اینها رو میدونستیم و برای همینه وقتی من تو این مسیر قرار گرفتم و هر چ پیش میرم این رو واقعا حس میکنم بقول استاد همه میدونیم مثلا آتیش خطرناکه و دستمون رو تو اون نمیکنیم و تمرکز روی درون خودمون توجه آگاهانه به زیبایی ها رو هم همینه ولی آیا همه میتونن انحام بدن؟ من الان بعد از خریدن سه تا از محصولات که بابت این بی نهایت خداروشکر میکنم چون همین قدرت خریده خودش یکی از مهم ترین نتایج من هست ولی هنوزم حس میکنم تشنه ام و از خدامیخوام هدایتم کنه بقیه محصولات رو بزودی و البته راحت تر حتی قبلی ها بخرم
ولی جزیی تر بخوام درمورد قانون آفرینش بگم بنظرم اگر کسی بعنوان اولین دوره این رو تهیه و نوش جان کنه خــــــــیلی میتونه کمک کنه چون دوره ای بوده که استاد مثلا چیزی که الان داره که در پروسه تکامل بهش رسیده اون موقع نداشته مثلا یکی اش زندگی در آمریکا این کشور بـــــــــی نظیر با مردم بـــــــی نظیرتر و نازنینش یا آزادی در ابعاد مختلب مثلا موتورسواری داشتن آر وی و … که الان واسه استاد خــــیلی بدیهی شده تو آفرینش خـــــیلی قشنگ و کامل و ساده میاد میگه و اون قانون تکامل با گوش دادن و عمل کردن بخش به بخش اون میتونه کــــــلی باعث رشد بشه😍
زهرا جون خــــــــیلی خوشحال شدم که واست نوشتم و همین درخواستت از من برای نوشتن اابته که درخواست خود من برای بودن با کسانی که تو این مسیر هستن و آگاهانه روی خودشون کار میکنند
عـــــــــاشقتم و روی ماه زیبات رو میبوسم😘😍
هر لحظه ات توحیدی تر و ثروتمندتر در پناه رب العالمین زهرای عزیزم
سلام به زهرای عزیزم
بسیار لذت بردم از کامنت شما
مخصوصا از این جمله که “خدا تو شهر خودم انتن نمیده؟”
این جمله منو حسابی به فکر فرو برد و با خودم گفتم واقعا چرا اینطوریه؟!؟ چرا هرجایی جز شهر و خونهی خودم خدا پررنگ تره ؟!
و این جواب بهم داده شد :
چون من تو شهر خودم روی خودم حساب میکنم و تو شهرای دیگه روی خدا !
دیدم ارهههه دقیقا همینه !!!
من وقتی مسافرت میرم فقط به خدا توکل میکنم و تمام امور رو به خودش میسپارم و خدا هم به بهترین شکل برام انجامشون میده ؛ ولی وقتی تو شهر خودم هستم احساس میکنم همهی چیزو بلدم آشنا و دوست زیاد دارم و هیچ جوره در نمیمونم بخاطر همینم خدا رو احساس نمیکنم
و چقدر ناراحت شدم بخاطر این مدلی بودنم !
دوست دارم از این به بعد حتی تو خونهی خودم هم همهچیزو به خدا بسپارم و طوری باشم که خدا در هرلحظه هرجا که باشم آنتن بده !
ازت بینهایت سپاسگزارم عزیزدلم که باعث شدی یکی از باگهامو پیدا کنم
سلام زهرای عزیزم
این حرفتون خیلی به دلم نشست که مگه خدا تو شهر خودم آنتن نمیده؟منم وقتی شنیدم اینجایی رو خیلی خوشحال شدم که نشانه امروز من بود اینکه نترسم و مسیرم رو پیش برم خداروشکر
منم امروز حرکتی زدم ک بدون ترس پیش رفتم هرچند کوچیک بود ولی مهم عمل کردن بود
سلام به روی ماه استاد خوش هیکل و خوش تیپ و دوست داشتنی و عزیزم:
وای که چقدر تجربه کردن زندگی واقعا کیف داره من خودم تا سن دبیرستان خیلی مواظب بودم و تقریبا همون آدمی بودم که هیچ جراتی نداشتم ولی از اون سن به بعد سعی کردم زندگی تا حدی تجربه کنم ولی کلا اهل ریسک نبودم و زیاد لذت نمیبردم البته همیشه سعی کردم مهارت های جدید و امتحان کنم و یاد بگیرم چون دنبال پول درآوردن بودم اما دنبال لذت بردن هیچ وقت نبودم حتی جرات ترک کردن ادم هایی که باعث آزارم میشدن نداشتم چون همون حرف اکثر آدما که پل پشت سرو خراب نکنیم الان هر آدمی که بدرد نخور به راحتی حذف میکنم و هرکی که میخواد باشه
اما من تو این ١/۵ سال ۴ بار سفر رفتم و کلی لذت بردم من شنا در حدی که بتوانم رو آب وایستم و غرق نشم بلد بودم اما دنبال یادگرفتن حرفه ای شنا نبودم اما تونستم تو چند ماه اخیر به صورت حرفه ای شنا یاد بگیرم و من عاشق شیرجه زدن بودم اولش یکم برام سخت بود چون بدون مربی داشتم از یوتیوب آموزش میدیدم یادمه تو استخر تو یه هفته شاید هر بار بالای ٣٠ تا شیرجه میرفتم و جالبه بدونید تو استخرای که میرفتم شیرجه ممنوع بود اما به صورت جادویی که من این خواسته را داشتم مسئول اون استخر به من اجازه کامل داد یعنی کار خدام بود که هر چقدر دلم میخواد شیرجه برم که حتی برای تمام ناجی ها عجیب بود این دستور مسئول اون استخر و الان به صورت خیلی حرفه ای شیرجه میزنم که حتی مربی های اون استخر برای شیرجه از من خواهش میکنند چند تا برم تا شاگرداشون یاد بگیرن از کلی تفریح هیجان انگیزی که هیچ وقت جرات نداشتم برم و رفتم و جالبه من چند روزی هست در سفر در کیش هستم و من تنها رفتم تو وسط دریا شنا کردم اولش همون ذهن میگفت نرو اما با خودم میگفتم من شنام عالیه میخوام شنا تو دریا تجربه کنم واقعا شگفت انگیز بود و فرداش رفتم لب ساحل پیاده روی و دیدم دقیقا جلوم اسکی رو آب دارن میرن خیلی خوشم آمد اما چون زمانی دیگری نداشتم که برم هتل و لباس بیارم و حوله بیارم یا باید از این تجربه لذت بخش بیخیال میشدم بخاطر اینکه لباس و حوله نداشتم یا اینکه فوقش تا هتل خیس پیاده برمیگشتم من دیروز رفتم و مورد خیس برگشتن انتخاب کردم و اسکی رو آب تجربه کردم چقدرم دیدم توش استعداد دارم طوری که کلی تشویقم کردن و چقدر هم خوشحال شدم که تجربه کردم و شرطش بلد بودن و مسلط بودن به شنا بود همان کاری که چند ماه قبل رفته بودم و یادگرفته بودم و من خیس خیس برگشتم هتل کلی هم خندیدم و لذت بردم و برام یه تجربه شیرین بود وقتی پیر بشم نمیخوام بابت کارایی که نکردم حسرت بخورم و من سالها بدنسازی کار میکردم اما هیچ وقت نرفته بودم دنبال مدرک مربی گری من امسال به صورت خیلی جادویی مدرک بدنسازیمو گرفتم و الان در این زمینه دارم تولید محتوا میکنم به صورت آنلاین من آمدم تو این جهان مادی که تجربه کنم نه اینکه ثابت باشم و بمیرم من عاشق تحرک و هیجانم من شغلی را انتخاب کردم که توش لذت ببرم من حتی از نظر مالی هم کلی ریسک کردم و دیگه واقعا نگران نیستم چون دارم کلی از کارهایی که کردم تجربه بدست میآرم استاد جونم واقعا ازتون سپاسگزارم و بدونید خیلی دوستون دارم
کامنت امثال شمارو میخونم قدرت فرکانس و حس میکنم خیلی عالیه مسیری که توی زندگیمون میریم که شغل مورد علاقمون ساختن زیر ساخت و بنای عزت نفس و اعتماد بنفس و رفتن و حرکت به سمت خواسته ها استقبال از چالش ها این خیلی زیباست کمتر کسیه که بتونه اینطوری فکر و عمل کنه نه فقط در حرف بلکه در عمل و دقیقا من هم به این نقطه رسیدم یک روز گفتم بس و تمام اطرافیانمو بلاک کردم شمارمو عوض کردم و شبکه های اجتماعی مو دلیت رفتم کاری که عاشقش بودم و بدست آوردم و سعی میکنم هرروز استاندارد ها و لول زندگی مو بالا ببرم با اینکه راحت نیست خیلی جاها چالش هایی رو دارم ولی حتی استاد هم گفته که در همین چند سال اخیر چالش هایی رو داشته و فقط به واسطه کنترل ذهنش تونسته اونها رو کنترل و اصطلاحا هندل کنه استاد جون عشق منی الگوی منی ایشاا… موفق تر و موفق تر شی که تنها استادی دیدم حق رو به بهترین نحو بیان میکنی بدون ترس
سلام علیرضا جان
خیلی خوشحالم که کار مورد علاقت و شناختی و بدستش آوردی و در مسیری که دوست داری حرکت میکنی و لذت میبری و عملگرا هستی و به فکر این هستی هر روز بهتر از روز قبلت باشی
برات آرزوهای بهترین ها را دارم و امیدوارم همیشه شاد باشی و از زندگیت لذت ببری
سلام به همه دوستان عزیزم
و سلام به دوست عزیزم ندا
واقعا از خوندن پیامت خیلی لذت بردم و کلی انرژی داشت برام و خیلی خوشحال شدم که خدا هدایتم کرد به کامنت شما و واقعا تحسینتون میکنم بابت این عملکرد فوق العاده تون
و امیدوارم که موفق تر و شاد تر و با تجربه های بهتر بشین و باشین تا ابد
سلام دوست عزیزم آقا جواد
ممنون از پیامی که برام گذاشتین خوشحالم که انرژی خوبی از پیامم گرفتین منم از پیام شما احساس خوبی دریافت کردم و منم برای شما میخوام که روزبه روز شادتر و موفق تر باشید
و واقعا از زندگیتون هر لحظه لذت ببرین و کیف کنید
سلام ندا جان😊
واقعا تحسینت میکنم که اینقدر شجاعانه و زیبا به ترسهات غلبه کردی و به تنهایی سفر کردی به دل ناشناخته ها رفتی و تازه کلی هم لذت بردی.
من از خوندن جمله به جمله دیدگاهت بی نهایت لذت بردم و راستش کلی به وجد اومدم و تشویق شدم و به خودم گفتم پس منم میتونم تو دل ناشناخته ها برم و بر ترسهام پیروز بشم و قدم به قدم جلوتر برم با کمک پروردگارم.
امیدوارم که همیشه همینطور در مسیر نعمات پروردگار باشی🙏👋
سلام لیلا جان ماشالله چقدر شما زیبا و تو دل برو هستی عکستو دیدم و کیف کردم شور و نشاط از عکس زیبات میباره
بسیار خوشحال شدم که کامنتم توانسته تاثیری بزاره منم از این پیام محبت آمیزه شما لذت بردم
برات آرزوی بهترینها را میکنم در پناه خدای عزیز و مهربان باشی
سلام ودرود بر خانواده ی عزیزم
آفرین به تو ندای فوق العاده
واقعا کلی لذت بردم و حتی یک الگو واسه من شدی که من هم چون به شنا علاقه مندم برم و یاد بگیرم
سپاس از اینکه این تجربیات شیرین به اشتراک گذاشتی و هم خودت لذت بردی و هم باعث شدی چندین نفر از این اقدامت جرات و انگیزه بگیرن مثل من
موفق باشی
منتظر موفقیتهای بیشترت هستم
سلام ندا قشنگم واقعا تحسینت میکنم من تا به حال هیچ وقت نتونستم استخر برم به خاطر ترسهای ذهنم ولی این حد از شجاعت وجسارتت قابل تحسین برام .همیشه ته ذهنم میگم نکنه برم شنا آبش آلوده باشه نکنه بیماری های جسمی به خاطر آلودگی آب بگیرم یا نکنه آب کثیف باشه یا نکنه اندامم تمسخر کنن ولی میخوام تورو به عنوان الگو خودم قرار بدم به عنوان یه دختر جسور که خودت به صورت خودکار آموزش دیدی یعنی حتی هزینه نکردی
واقعا تحسین برانگیز هست این شخصیتت دوست داشتنی موفق باشی