مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    به نام خالق بی همتای من

    سلام استاد عزیزم سلام مریم جونم دوتا مهربون، دوتا عشق در کنار هم خیلی دوستتون دارم ❤️

    وقتی میبینم فایل جدید گذاشتید بی نهایت خوشحال میشم چون دلم میخواد هر لحظه کنارتون باشم و از آموزه هاتون استفاده کنم

    استاد بینظیر من تحسینتون میکنم با عشق، چه اراده ای دارید ک تونستید در این زمان کم به این زیبایی اندام خودتون رو بسازید ،چه آسمون زیبایی آسمونی ک من عاشقشم پر از ابرهای قشنگگگگگگ چه صدایی اطراف شماست ک سراسر آرامشه شاید هم صدای ابوموسی باشه ،هی نگاه میکنم هی میگم دمت گرم چی ساختی خدای من ،بیصبرانه منتظر دوره سلامتی هستم ،دوازده قدم رو از وقتی کار میکنم استاد به چه چیزها ک‌نرسیدم .ببین استاد توی دلم با خودم حرف میزنم ک بهتره این کار رو انجام بدم و این صحبت ها رو بکنم با همکارم چند روز بعد خودش زنگ میزنه و دقیقا همووووون صحبت هایی ک میخواستم بزنم اما منتظر فرصت مناسب بودم خودش بمن پیشنهاد داد و چه حالی داشتم من ک خدایااااااااااا چیکار می‌کنی چه رااااااحت میشه آدم وقتی دلش رو صادقانه به تو بسپره و هر کاری بخوایم انجام بدیم رو فقط و فقط به خودت بسپریم .من آدمی هستم ک همیشه دوست داشتم تو محیط امن خودم باشم و از تجربه ی چیزهای جدید هیچ خوشم نمیومد و جاهایی رو میرفتم برای گردش و تفریح ک قبلاً رفته بودم اما این فایل جرقه ای شد به ذهن من ک الهه تکامل تو با به چالش کشیدن خودت قشنگ تر طی میشه.قورمه سبزی بار گذاشتم استاد با یک دنیا عشق ک توش ریختم و از صبح به شما فکر میکردم و میدونستم فایل میزارید ،پیش خودم میگم یه روزی میاد ک من براتون قورمه سبزی درست کنم و شما و مریم جون رو دعوت کنم بریم تو طبیعت بینظیر اونجا و دور هم نوش جان کنیم .دوستتون دارم و سپاسگزار عشقم خدای خودم هستم بابت آشنایی من با شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    Malek_success گفته:
    مدت عضویت: 2945 روز

    سلام به همه دوستان مثبت اندیش

    این فایل یک جواب واضح و روشن برای سوال من هستش..

    چند روزه که میخوام مهاجرت کنم اما ذهنم بدجور من رو اذیت کرده و با دلایل منطقی دارم قانعش میکنم که اقا موندن تو منطقه امن چیز جدیدی به من اضافه نمیکنه..ادمهای تکراری ..کار روتین و زندگی یکنواخت و اروم..این زندگی من نیست..من برای این زندگی ساخته نشدم..باید تجربه های جدید رو داشته باشم و زندگی رو به معنای واقعی تجربه کنم

    نکته جالب اینجاست که امروز در تمرین فانوس دریایی نوشتم که خدای من یک نشانه واضح و روشن برام نشون بده که بدونم چیکار کنم..

    اقدامی که انجام دادم این بود که به رئیس اداره گفتم که من میخوام از اینجا برم..

    گفتنش هم واقعا برام سخت بود..اما انجامش میدم و در یک مسیر ناشناخته قدم میزارم

    مرسی بابت آگاهی های ناب استاد عباسمنش

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    مائده گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سلام استاد عزیزم چقدر خوشتیپ شدی🤗

    استاد من از بچگیم همیشه مامانم مواظبم بوده تا الان که ۲۲سالمه مامانم میگه زود بیا خونه دیروقت نرو بیرون توی وسط ظهر نرو بیرون تنهایی خیلی جایی. نرو تو دختری و جامعه جالب نیست باید همیشه احتیاط کنی تو زندگیت و من با این فکر بزرگ شدم و یک ترسی هست تو وجودم برای بیرون رفتن از منطقه امن زندگیم

    حالا یک تجربه عالی ام میگم از خارج شدن از منطقه زندگیم چند ماه پیش اواسط پاییز خواهرم با برادرم که تهران هست کار داشت درباره یک مسئله ای که بینشون بود و بهم گفت بیا بریم یهو ترسه اومد سراغم تهران اون شهر بزرگ وای نه ولش کن نمیرم خواهرم باز اسرار کرد که بریم و توام حال و هوات عوض میشه یهو حرفهای شما اومد تو ذهنم ایمان بدون عمل حرفه مفته همه فایلهای دانلودی شما در ذهنم مرور شد گفتم باشه میام مادرم تاکید داشت که مواظب خودت باش دستات رو بشور تو جمعیت نرو مواظب کیفت باش وای اونجا تهرانه بپا جایی دور نشی گم نشی گفتم باشه مامان هنوز ترس داشتم اما توجهی نکردم ساعت ۱۲شب با اتوبوس راه افتادیم که صبح زود برسیم ترمینال آرژانتین ما راه افتادیم و خودم و خواهرم رو سپردم به الله ما ساعت ۶ونیم رسیدیم ترمینال آرژانتین دیدن تهران بهم ترس داد اما گفتم امتحانش میکنم یکمی بخاطر اشغال بودن در خیابان و اینا اعتراض کردم و گفتم اصفهان تمیز تره بعد حرف شما اومد در ذهنم توجه به ناخواسته ها بیشتر میشه بعد یه دفعه ای چشمم خورد به کوه های تهران در ترمینال آرژانتین کوهای پر از برف و زیبا بعد برادرم اومد دنبالمون باهم چایی خوردیم از دیدن هم خوشحال شدیم بعد رفتیم بهم یاد داد چطوری از مترو استفاده کنم کوچه های شیب دار تهران برام زیبا بود از دیشب بارون باریده بود آفتابی بود هوا و کوچه ها خیس شده بود از بارون شب تا ما رسیدیم اون روز هوا عالی و آفتابی رفتم توی پر جمعیت ترین جاها مترو پر از جمعیت آدم های جدید شهر جدید همه چی تو چشمام جدید بود گربه ها اصلا از آدم ها نمی‌ترسیدن دقیقا یه گربه اومد جلوی پامو گرفت تا بهش غذا بدم اما چیزی در اون لحظه نداشتم بهش بدم رفتیم توی پارک بزرگ با داداشم و خواهرم صبحونه خوردیم به گربه هام غذا دادیم

    بعد رفتیم با مترو چهار راه استانبول را دیدم آهان ساختمان پلاسکو رو دیدم که ساختن جدید بعد رفتم یک پاساژ موبایل خیلی بزرگ طرف جمهوری داداشم برای موبایل جدیدم که خریده بودم هدیه یک هنذفری عالی خرید بعد گفت بیا بریم آیفون دوست داری از نزدیک نشونت بدم تو دستت بگیرش آخه من گوشی آیفون خیلی دوست دارم اون موقعه تازه ۱۳اومده بود تو بازار رفتیم دیدم یه عالمه گوشی گذاشتن که تست کنی سریع رفتم سراغ آیفون ۱۲که گذاشته بودن البته ۱۳نبود تستش کردم باهاش با خواهر و داداشم عکس گرفتم البته بعدش پاک کردم از دوربینش خیلی لذت بردم از گرفتن توی دست هام خیلی لذت بردم انگار که مال خودم بود بعد رفتم سراغ گوشی آخرین مدل سامسونگ اونم تو دست گرفتم عکس گرفتم لذت بردم آخر بار گفتم من آخرش آیفون رو دوست دارم ببخشید سامسونگ جان بعد اومدیم بیرون رفتیم میدان تجریش وااای خیلی زیبا بود دوست داشتم برم دربند یه دفعه ای داداشم گفت بریم دربند یک اسنپ گرفتیم و رفتیم واای چقدر زیبا بود هنوزم فیلمهایی که اونجا گرفتم رو میبینم هواش عالی بوی طبیعت بوی خوش اون لواشک هایی که چشمک میزدن آب رودخانه زیبا وااای عالی بود فقط میگفتم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم این خواسته ام را که مدت ها داشتم برام امروز تیک زدی اومدم دربند یه عالمه با خواهر و برادرم عکس گرفتم بعد رفتیم چایی سفارش دادیم روی اون تخت ها نشستیم و خوردم از دیدن آب باشکوه دربند لذت بردم از هوای زیباشو لذت بردم توی اون همه شلوغی رفتم ناهار هم یادم رفت دستامو بشورم از ذوق اماااا هیچیم نشد نه اون بیماری رو گرفتم که میگن نرو تو شلوغی و نه چیزیم شد اصلا اونم توی مترو که خیییلی شلوغ بود همه چسبیده بهم اما من اینقدر ذوق داشتم که به این چیزا فکر نکردم 😁😁😁

    راستی من ماشین مینی کوپر کروک خیلی دوست دارم و در راه برگشت از دربند به میدان تجریش یک ماشین مینی کوپر کروک دیدم و خیلی خوشحال شدم و برای صاحبش کلی دعا کردم و تشویقش کردم توی دلم اینم خلاصه سفر من به تهران

    اینم تجربه عالی من از خارج شدن از منطقه امن زندگیم استاد جونم ❤️❤️❤️❤️❤️🤗🤗🤗🤩😘🥰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    باسلام

    دقیقامن۱۲روزه واردیک شغل جدیدشدم به خودم گفتم بایدتجربه کنم باادم های جدیداشنابشم وبرم تودل ترس هاوناشناخته هاواین کاررواززمانی که بااستادعزیزم اشناشدم که ازبرج۷پارسال سال۹۹بودعلاقه پیداکردم که تجربه کنم چیزهای جدیدرو ووجودم بزرگتربشه وواردفضای جدیدباادم های جدیدبشم وچندماهه که میرم جاهای جدیدکارهایی که انجام نمیدادم ودوست داشتم انجام بدم روبعضی هاشوانجام دادم وواقعالذت بردم وخداوندمن روهدایت کردبه سمت افرادجدیدکه باعث پیشرفت من شدندمخصوصاعزت نفسم که قبل ازاشنایی بااستادخیلی پایین بودوهنوزهم خوب نیست ولی بهترشده ودارم روش کارمیکنم که هرروزبهتربشه به لطف الله

    وقتی نمیدونی علاقت به چه کاری هست وقتی میری تودل کارهای مختلف بهت گفته میشه که دقیقابه چی علاقه داری بری تودل ناشناخته هاوتجربه شغلهای جدید

    یک نواختی درزندگی اصلاخوب نیست

    به خودم گفتم فرداظهربرم یک مدل غذایی که تاحالاتجربش نکردم روبخرم

    واقعابایداززندگی لذت ببریم چون این دنیازودگذره

    وبه احساس خوب برسیم که احساس خوب=اتفاقات خوب قانون بدون تغییرخداوند

    دوست دارم کل جهان روبگردم بیزینس کنم تجارت کنم درخیلی ازکشورهاشغل ایجادکنم وهزاران نفرشاغل بشن ودرامدداشته باشن

    دوستان نترسیدبریدجلووواردترسهاتون بشیدبعدمعجزات پروردگاررومیبینیدکه ازبینهایت راه به شماکمک خواهدشد

    خدایاکمکم کن که بتوانم شجاعتم روبیشترکنم وبتوانم واردترسهام بشم وبرم دردل ناشناخته هاوتجربه های جدیدکه زندگیم ازهرجهت متحول بشود

    درپناه الله یکتا باشید

    احمدفردوسی

    ۱۴۰۰/۱۲/۶♥️♥️♥️♥️♥️♥️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1429 روز

    سلام ب استاد عزیزم مریم جانم و دوستان صمیمی عزیز غبا منش

    استاد من این فایل دیروز گوش دادم و بعدش مثل یه ادمی شدم و بودم ک تشنه ی تجربه کار جدید بودم و به قول شما سعی کردمم تکاملی پیش برم قرار بود منم مامانم بریم باقلوا فروشی و من این برنامه از چند روز قبل داشتم و بعد دیدن این فایل گفتم خدا هدایتم کن و رفتم سرچ کردم ک جای جدیدی بریم پیدا نکردم ک یهویی خدا گفت برو دونات بخور فلان جا و گفتم مامان بریم گفت بریم و رفتم یک جای جدیدو بعدش استاد رفتم یک پاساژ جدید و من اصلا قصد خرید نداشتم ولی به شدت از یک لباس خوشم امده بود گفتم وای ن من ک قرار نبود بیام لبای بخرم بعد دیدم خیلیم دوسش دارم دیدم مامانم گفت خوب بخرش و دم سیم اخر خریدم امروز ک امدم این فایل دوباره دیدم متوجه شدم من خیلی راه دارم من مخصوصا سر سفر کارهای مثل برنامه میچینم چی ببرم چی بخورم و کجا بریم جای دیدنی یا مثل دیشبم ن من میرم بازار باید فلان چیز بخرم چون به نیتش امدم و دیدم اوف بسی کار دارم برای انجام البته استاد من از وقتی باشما هستم خیلی عوض شدم من قبلا استاد نمیتونستم تنها تا سرکوچه برم بعد من تنها سینما کافه رستوران پارک رفتم و کلیم خوش گذشت

    ولی من سر سفر به شدت جای کار دارم ک باید انجام بدم و باید این برنامه چیدن کمش کنم تو زندگیم

    من فهمیدم باید اول از یادگیری نرم افزار شروع کنم چون هم میترسم هم یک تجربه کار جدیده و دوم من خیلی مشکل دارم از صحبت کردن با پسر یا شوخی خنده کلا کسی بهم لبخند میزنه گارد میگیرم و باید برم و صحبت کنم و نترسم

    و سوم من باید خودم بدون اینکه منتظر یا وابسته استاد یا معلمی باشم کارام شروع کنم و چیز یاد بگیرم

    من یک باور دارم و حس میکنمم خیلی درسته من میگم اقا وقت مرگت باشه هرکجا تو هر شرایط باشی میمیری مثلا یکی از فامیلهای ما غذا پرید تو گلوش مرد سر سفره غذا و وقتی یادش میوفتم میگم اقا من ماجراجویی نکنم ممکنه اصلا دارم راه میرم بیوفتم بمیرم پس بهتره برم کارایی ک دوست دارم تجربه های جدید امتحان کنم و استاد من یکی هستم به شدت عشق هیجانم ولی بخاطر باورهام نتونستم این چند ساله تجربه کنم ولی با دیدن فایل شما واقعا دوست دارم کار های هیجانی و یهویی کنم چون عاشق این کار ها هستم و نباید از مرگ ترسید مرگ این طور خیلی با شکوه تره تا مرگ تو مردابی ک درست کردی و بنظرم شما وقتی بمیری جلوی خدا هم سر بلندی چون میگی خدایا خودت گفتی تجربه کن و پیش برو منم این کار کردم مرسی استاد ذهنم باز شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1347 روز

    درود به همه ی عزیزانی که تو این جمع هستن, این فایل نشانه ی امروز من بود من دو روزه تصمیم گرفتم که شغل فعلیمو رها کنم و یه مدت به ذهنم استراحت بدم چون خیلی تو کارم استرس دارم الان از خدا خواستم یه نشونه بهم بده چیکار کنم که به این فایل و کامنت فوق العاده فاطمه ی عزیز هدایت شدم و مصمم تر شدم واسه بیرون اومدن از منطقه ی امنم و ترک شغلم و شروع حرفه دیگه ای که وقت زیادی واسه انجام دادنش نداشتم چقد جدا شده بودم از علایقم و به قول استاد فارغ از هر نتیجه ای ارزش داره که هیجان و تجربه جدیدی را داشته باشم هیجانی که تا چندسال پیش به هر طریقی دنبالش بودم و انرژی میگرفتم از داشتنش ولی الان دچار رکود شدم خدایا شکرت که اینقدر قشنگ پلن میچینی واسمون و اتفاقات و خواسته هامونا بدیهی جور میکنی که اصلا متوجه نمیشیم چقدر راحت بهشون رسیدیم سپاسگزارم ازت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1058 روز

    بنام رب العالمین

    به به عجب حرکت زیبایی که هرروز یک فایل روزشمار داریم‌

    خیلی سپاسگزارم از این حرکت زیبا

    خب اول رفتم توی نت گوشی بنویسم درباره این آگاهی ناب بعد یهو قلبم گفت برو تو سایت بنویس شاید کامنتت به یه نفر حس خوب و انگیزه بده

    یاد حرفی افتادم که به دخترم زدم

    هر وقت میگفت مامان خوش بحال همکلاسی هام که اینجا کشور خودشونه ، خونه های خیلی بزرگ دارن فامیلی شون کنارشونه آخر هفته میرن خونه فامیلی شون ،

    من با افتخار بهش میگفتم عزیزم بجاش تو زندگی در کشورهای مختلف و تجربه کردی ، جاهایی که همکلاسی هات ندیدن ، تو چند تا زبون میتونی حرف بزنی و بفهمی اما اونا نمیتونن ، تو شرایط مختلف تجربه کردی اما اونا همیشه تو اتاق خواب شون بودن

    و از اینکه اینقدر خوب زندگی و زندگی کردم با تمام لحظه هاش ،خندیدم ،گریه کردم به خودم افتخار میکنم

    الانم که باز بوی رفتن میاد و من مثل پروانه میخوام پرواز کنم نمیخوام مثل یک کرم روی زمین بخزم و با حسرت به پروانه ها نگاه کنم منم هم میتونم پروانه باشم و‌ در اوج لذت ببرم

    تمام لحظه هایی و که حرکت کردم و ی کاری انجام دادم تو ذهنم ثبت شده اما روزهایی که ابوموسی بودم بدون هیچ رد پایی تموم شده

    خدایا میخوام دوباره بزنم به دل جاده ها و ببینم این جهان زیبا رو

    خدایا با تو من توان و قدرت مضاعف میگیرم تا خودم باور کنم و به یاد بیارم شجاعتی که من و به این نقطه رسوند خدا جونم من میخوام بازم با ی شجاعت از جنس خودت حرکت جدید و شروع کنم و برای این شروع فقط حمایت خودت و میخوام و بس

    تو باشی من فاتح و مالک جهانم

    خدا جونم خودت گفتی از من بخواه تا بهت بدم ،

    منم فقط فقط فقط روی خودت حساب کردم میدونم که دریا رو برام باز میکنی باور دارم که آتیش و برام گلستان میکنی خدایا هزاران بار برام معجزه کردی اینبار هم من قدم اول برداشتم میدونم راه و برام آسون میکنی تا لذت ببرم و تجربه کنم خدایا عجب قدرت و نیرویی بهم میده یاد تو ، خدایا تنها با خواستن از تو نیرو میگیرم برای گسترش خودم خدا جونم عاشقتم

    خداوندا تسلیمم به خواست و اراده تو و که خواست و اراده تو چیزی جز خواست و اراده من نیست

    خدایا سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1209 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    این فایل از اون جنس فایل هاست که هربار آدم گوش میده حس خوبی بهش دست میده اینکه چقدر وقتی از دایره امنت بیای بیرون کلی تجربه کسب میکنی

    وقتی استاد داشتند صحبت می‌کردند و از لابه لای درختان زیبا می دیدم ماشین ها دارند رد میشند و از جاده پیداست گفتم چرا راه دور بریم مریم خانم شایسته عزیزم چقدر با ایمان پا رو ترس هاش می زاره و جای به ابن بزرگی شب های زیادی بدون استاد زندگی میکنه در صورتی که خانمی هایی هستند با اینکه تو آپارتمان زندگی می‌کنند اگه همسرسون نباشه میرند خونه مامانشون که تنها نخواند یا در خونه 3 قفله می‌کنند تا یه وقت اتفاقی نیفته و از هر صدایی کلی ترس از خودشون می‌سازند

    واقعا قابل تحسین هستی مریم جان

    .اینکه دقیقا تو ابن فایل حرف از مهاجرت شد و ما برای بعد از عید برنامه داریم برای مهاجرت به تهران و برای منی که از تهران بدم میومد دقیقا هم نمبدونم برای چی

    شاید ماجرای گربه دستش به گوش نمی‌رسید بود…. یا شاید ابنکه همش شلوغی از تهران دیده بودم ویا…. هزارتا باور محدود کننده ولی میخوام پا بزارم رو ترس هام و برای خودم بهترین هارا رقم بزنم

    با هدف اینکه

    بیرون برم از نقطه امنم

    فاصله بگیرم با فامیل

    دنیای جدید با فرهنگ جدید را تجربه کنم

    حرف مردم برام مهم نباشه

    ذهنم باز بشه و فراوانی های بیشتری را ببینم (مرکزهای تفریحی بیشتر آپارتمان های بلند تر مراکز خرید لوکس تر ماشین های خفن تر تکنولوژی پیشرفته تر افراد از شهر مختلف بیشتر و….)

    انشالله تجربه خانه از خود داشتن

    سبک زندگی جدید خود را ساختن

    و

    و

    و

    خدا ثانیه به ثانیه همراه منه و چون من لایق بهترین ها هستم قراره کلی منو سوپرایز کنه

    وای چه جقدر من عاشقتم آرام جانم(خدا)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1175 روز

    سلام بر استاد عزیز

    سلام بر دوستان خوبم

    خدا را شکر که در حال شنیدن این فایل عالی هستم و بر آگاهی من افزوده می شود

    چقدر عالی که این صحبت های استاد را در حال شنیدن آن هستم

    صحبت های استاد برای من این حکم را داشت که در زندگی خودم از محدوده امن ذهن خودم خارج بشوم

    حرکت کنم

    برای خودم چالش درست کنم

    اینها برای بزرگ تر شدن من بسیار عالی است

    از موقعیت های جدید نترسم

    از اتفاقات زندگی خودم فرار نکنم

    همیشه دنبال بهتر شدن خودم باشم

    از همه مهمتر این که برای خودم بتوانم یک زندگی عالی بسازم که هر روز آن لذت بخش تر از روز قبل باشد

    هر روز آن برای من شور انگیز تر از روز قبل باشد

    تجربه کردن زندگی واقعا لذت بخش است و از صحبت های استاد برای من این بود که باید از دایره امن ذهن خودم خارج بشوم و باید به گونه ای زندگی کنم که هرگز حسرت و افسوس زندگی دیگران را نخورم که در پایان به خودم بگویم ای کاش آن کار را انجام داده بودم

    و باید بدانم که هیچ چیز غیر ممکن نیست و هر چیزی را که بخواهم می توانم به دست بیاورم

    هر چیزی را که در ذهن خودم داشته باشم می توانم به راحتی برای خودم بسازم

    جهان ما جهانی است که بر پایه افکار و باورهای من برای من شکل می گیرد

    همه اینها چیزی نیست جز حرکت کردن و قدم برداشتن و به جلو حرکت کردن

    پس حالا که من در این دنیا قرار به این زندگی گذرا و کوتاه هستم جوری زندگی کنم که از آن لذت ببرم و حال خودم را خوب نگه دارم

    از امروز متعهد می شوم که زندگی خودم را روزی یک قدم متحول تر کنم

    روزی یک قدم یک برای لذت بردن بیشتر زندگی کنم

    ممنونم استاد مهربان بخاطر این فایل پر از نکته

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    نیلوفر آبی گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام به استاد عزیز دلم، مریم جون و دوستان هم‌فرکانسی عزیزم.

    این فایل بینظیر نشونه امروز من بود.

    و رویارویی باهاش برام یکی از معجزات روزم بود.

    من امروز درمورد موضوعی تو دل طبیعت، با خدای خودم حرف زدم و ازش هدایت خواستم.

    میدونستم در مورد اون موضوع باورای غلطی دارم.

    بهش گفتم خدایا من اون باورارو میریزم دور ولی ازت میخوام باورای درست رو در اینباره برام بیاری و بکاری تو ذهنم. گوش به زنگ جوابتم و مطمئن بودم از چند ساعت بعد شروع میشه و کدای خوبی برام میاد. منتها نمیدونستم از چه طریقی و از کجا.

    تا اینکه چند ساعت بعدش وارد سایت شدم و این نشونه برام اومد.

    وقتی کامنت برگزیده فایل رو خوندم،گفتم خدا جوابمو داد. من بخش بزرگی از پاسخمو از همین فایل میگیرم.

    فایلو گوش دادم و منو بدجور به فکر فرو برد.

    فهمیدم من هنوزم تو اعماق ترس‌هام گیر کردم!

    هنوز کلییی تجربه و موقعیت هست که باید برم سمتشون.

    چه خواسته‌های قشنگی که سالها بخاطر ترس‌هام سمتشون نرفتم…

    در مورد اون موضوع هم، ترس‌های بیخودیم مانعم بودن و باعث بوجود اومدن اون باورای غلط بودن. همینکه اون ترسارو حذف کردم، باورای درست اومدن جاش. منتها در این زمینه باز هم نیاز به باورای درست بیشتر دارم که مطمئنم تو همین چند روز برام میان و باز هم هدایت میشم..

    اما

    بعد به امسالم فکر کردم. به همین دو ماه ‌و اندی. اینجا خودمو تحسین و تشویق کردم. چون تو این مدت من کلی تغییر کردم. به خودم جسارت دادم و تو دل یسری از ترس‌هام رفتم. و همین باعث شد با آدمای جدید آشنا بشم، برخوردای جدید، رفتارای جدید..

    یسری ناشناخته‌هارو کشف کردم و همینا باعث شد اعتماد به نفسم که زیر صفر بود، خیلی بهتر بشه.

    باعث شد از درون رشد کنم و دوباره جوونه بزنم. تو همین مدت خیلی تجربه‌ها داشتم که قبلا اصلا این شرایط برام پیش نمیومد، چون من اون زمان کاملا در حالت سکون بودم.

    تو همین مدت اتفاقات نادلخواه هم تجربه کردم، اما همونا باعث بزرگتر شدنم شدن. جوری که من تو اون شرایط اتفاقا ورژن قویتر و محکمتری از خودم دیدم و به خودم بابت این قدرتم افتخار کردم.

    من دیدگاهام تغییر کرد، رفتارام تغییر کرد، و الان بهترین زمانشه که برم تو دل ناشناخته‌های جدید. تو دل ترس‌هایی که الان باید برم سمتشون.

    یه معجزه دیگه امشبم این بود که بعد دیدن این کلیپ، با دوستم درمورد ارتقا و راه‌اندازی بهتر شغلم صحبت کردم. بهم پیشنهاد داد که سایت بزنم. اولش کلییی ترمز اومد برام که به این دلایل الان نمیشه و نمیتونی. بعد دست این حرفارو خوندم. فهمیدم اینا ترمزامه. گفتم اوکی باشه، کم‌کم انجامش میدم. تا یکی دو ماه آینده سایتمو میزنم. نیازی به عجله نیست و تازه تو اینکار از دوستم خیلی راحت راهنمایی میگیرم چون خودش تازه سایتشو تاسیس کرده.

    اینجوری ذهن منطقیمو شکوندم و رامش کردم. سایت زدن اولش برام غول بود که به هزاران دلیل میخواستم ازش دوری کنم و بیخیالش شم.

    همزمان به اینم فکر کردم که استاد هم فعالیت اصلیش تو سایته. پس منم صددرصد از سایت نتیجه خیلی بهتری میگیرم به نسبت کانال تلگرام و اینا.

    به اینا که فکر کردم، بعد یاد این کلیپ افتادم. گفتم خدایاااا از همه جهت داری هدایتم میکنی. داری درمورد کارمم میگی برو سایت بزن. تو دل این ترستم برو.

    خدا جانم اخه تو چجوری هدایت میکنی

    هر روزمو با کلی معجزه رقم میزنی. میخوام هر لحظمو از تو هدایت بگیرم. مطمئنم با تو پیروز خواهم شد. میخوام با تو برم تو دل ترس‌هام و بزرگ بشم. هر روز یه پله جلوتر و بهتر و بزرگتر. و هر روز شکرگزارتر به درگاه تو

    در من نیرویی هست که مرا به سمت ناشناخته‌ها فرا می‌خواند. آن صدا، آن نیرو تویی، خود تویی ای ربّ من. تویی که در دل آن ناشناخته منتظر من ایستاده‌ای و همواره محافظم هستی. تویی که مرا صدا میزنی و رهنمون میسازی. تو را سپاس‌ها گویم ای رب من.

    گوش‌هامو شنوا و چشم‌هامو بینا و قلبمو باز کن برای دریافت و عمل به هدایت‌های بینظیرت ای ربّ من.

    خدا جانم شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: