مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 31

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    سلام عزیزان جان و همسفران بینظییییر در این مسیر الهی

    خدایا شکرت

    روز 118

    فایل مثل ابوموسی نباشیم

    خدایا شکرت تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    خدایا شکرت که وقتی خودم را قبل از آشنایی با استاد مقایسه کنم که ابوموسی بودم و هیچ وقت از وقتی که متاهل شدم شرک زیاد داشتم و جرات نمی‌کردم از منطقه امنم خارج شوم همیشه هم زندگی برام کسل کننده بود . به همسرم خورده می‌گرفتم که من از این زندگی تکراری واقعا خسته شده ام دوست دارم یه کاری انجام بدم ولی نمیدونستم باید چکار کنم و همسرم هم دوست نداشت من خیلی از خونه برم بیرون چون فرکانس من بود که این شرایط رو برام بوجود میآورد

    تا بعد از 12سال زندگی تکراری با استاد عزیزم آشنا شدم و نقطه عطف زندگی ام شد و ذره ذره شروع کردم به تغییر و نمیدانم چه فرکانسی قوی تر بود که خداوند هدایتم کردو مرا به مسیر درست هدایت کرد خداجونم سپاسسسسسگزارم جان جانانم

    هر بار یه ذره بهتر شدم و رفتم سراغ کارهای هنری واقعا دوست داشتم برم در دل چالش ها برم تو دل ترسهام با اینکه خیلی ترس داشتم مخصوصا از حرف مردم اصلا نمیدونم چی بود و چی هست این حرف مردم که اینقدر در زندگی ما پررنگ هست الله و اکبرررر از این شرک خفی که هر بار یه کور خودشو نشون میده

    به لطف خداوند و هدایت های ناب الهی حرکت کردم و رفتم سراغ هنر ذره ذره قدم برداشتم و هر بار یه ذره بهتر شده ام و مهارتهای بیشتری را کسب کرده ام به لطف خداوند خدای مهربانم شکرت که همه کاره ام تویی و من هیچ

    و هر بار خدا جونم داره مرا هدایت میکند به محیط های بهتر و زیباتر و و با آموزه های عالی استاد عزیزم دارم جلو میرم و عملگرا تر شده ام. ایمانم قوی تر شده بخداوند اعتماد بیشتری دارم

    هر چقدر توکلم بیشتر شود هدایت خدا را بیشتر درک میکنم

    خدایا شکرت که هر بار مرا به یه هنر زیباتر و بالا بردن مهارت‌ها ی بیشتر هدایتم میکنی و تا الان چندین هنر را بهم یاد داده ای و هر بار یه کار تمیز تر و بهتر را برام ارائه میدهی خدایا همه کاره ام تویی تمام کارها را خودت داری برام انجام میدهی

    حتی هر بار که به کلاس هدایتم میکنی خودت هم مسیر های زیباتری را برایم روشن می‌کنی و وقتی وارد مسیر جدیدی میشوم خیلی زیبایی های بیشتری را آگاهانه میبینم و میگم خدایا شکرت تو بودی که دستور گرفتی و خواستی این زیبایی ها را ببینم و لذت ببرم از مسیر پیاده روی و هر بار میگم خدایا شکرت که دارم تجربه های خوبی را نوش جان میکنم و خدا میداند که با هر لحظه حال خوب چه زیبایی ها ی بیشتری در انتظارم هستند

    خدایا شکرت که شجاعت بهم دادی که از منطقه امنم خارج شوم و هر بار یه چیز جدیدتر و زیباتر و آموزش بهتری را بهم یاد میدهی

    همین دیشب که به یه تضادی برخوردم یه لحظه هم بهش فکر نکردم گفتم خدایا شکرت که تضاده اومد تا من بیشتر خودمو بشناسم اگه قبلم بود که کلی بحث و تبادل نظر داشتم ولی الان گفتم ن من مهم هستم اصلا مهم نیست طرف مقابل چه رفتاری داره

    من همین که دارم نفس میکشم ارزشمندم وسلاااام

    نیازی نیست حیفه که بخوام خودم را برای رفتار دیگران ناراحت کنم

    بخودم افتخار کردم که اعراض کردم توجهی نکردم

    توجه و تمرکزم را روی سایت و کامنت های دوستان گذاشتم و وقتی شجاعت داشتم و با دل قرص اعراض کردم و وارد سایت شدم خداوند سریع بهم پاداش بزرگ داد و دیدم نقطه آبی کنار اسمم اومده بود گفتم بفرما الهام جون همین که اعراض کردی خدا بهت پاداش داد و دیدم یکی از دوستان چقدر منو تحسین کرده برای نگاه توحیدی خدایا شکرت بی‌نهایت

    امروز که خدا جونم هدایتم کرد به کارگاه آموزشی هنری از همون لحظه اول با توکل بر خدا حرکت کردم و گفتم امروز میخوام بهتر رفتار کنم از راههای جدید تر برم درسته که دوتا مسیر هست برای رسیدن به مقصدم ولی میخوام برای یک کوچه هم که شده تغییر مسیر بدم و رفتم و چه زیبا ییهای که در انتظارم بودند چه درخت‌ها و خونه ها و گل‌های زیبایی دیدم خدایا شکرت

    حتی همیشه در یکی دوتا کافی نت در مسیرم پرینت میگیرم امروز گفتم باید برم به کافینت جدید و پرینت بگیرم و رفتم و چقدر اخلاق صاحب مغازه عالی بود و گفتم خدایا شکرت وقتی به زیبایی ها توجه کنم هر بار یه اتفاق خوب و عالی تر برام بوحود میاری خدایا شکرت که هم انسانهای کافینت قبلی عالی بودن و هم این کافینت واقعا عالی بود

    خدایا شکرت که هر بار یه ذره دارم تغییر میکنم و همه کاره ام تویی جان جانانم سپاسسسسسگزارم

    هر بار داره توجهم به زیبای ها و نکات مثبت خودم و جهان خداوند بیشتر میشود و افکار و باورهای درست و بهتری را در ذهنم بوجود میآید

    ذهنم آرامتر و بهتر داره باهام همکاری می‌کنه

    خدایا شکرت که ذهن و قلبم را هماهنگ کردی

    خدایا شکرت که من لایق دریافت عالیترین الهامات الهی هستم

    خدایا شکرت که من هر لحظه در معرض هدایت تو هستم

    خدایا شکرت که من لایق بندگی کردن هستم

    خدایا شکرت که من تسلیمم و گوش به فرمان تو شده ام هر روز یه ذره بهتر و متواضع تر و خاشع تر و فروتن تر هستم خدایا مرا در این مسیر زیبا و الهی استمرارم را بیشتر و ایمانم را قوی تر و قدم‌هایم را ثابت کن من هیچی نمیدانم

    امروز کلی از دستان خوبت را برای رشد وپیشرفتم در مسیر درست الهی قرار دادی هر کدام به شکلی زیبا به من موهبت الهی رساندند

    خدایا شکرت که تمام اوضاع و شرایط و انسانها وسیله ای است برای رساندن موهبت های الهی به من

    خدایا شکرت من از هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم خدایا شکرت

    من تسلیمم هرچی تو بگی عشق جانم

    خدایا شکرت که هر روز شخصیتم رو به بهبود و عملگراتر م کرده ای

    خدایا شکرت که اسانم کردی بر آسانی ها

    درهای رحمت و برکت و نعمت و ثروت وفراوانی وزیبایی بینهایت را بروی زندگی ام باز کرده ای

    از خزانه الهی ات

    خدایا شکرت که در هر کسی و هر چیزی تو را میبینم با عشق به انسانها و زیبایی های مسیرم لبخند میزنم برای پارکبانان و تمیز کننده های شهر و محیطم عشق الهی جاری میکنم

    خدایا شکرت که مرا از درون داری تربیت می‌کنی و بیرونم دنیای خوب درونم را جلوه میدهد

    خدایا شکرت که سرم را در زندگی خودم قرار داده ای و با هدایت تو پیش میروم

    از مسیر رشدم لذت ببرم و همیشه این دیدگاه را دارم که وقتی روزی که فرشته مرگ برسه و منو ببره بهش بگم بزن بریم من تمام تجربه های شیرین این دنیا را لمس کردم و نوش جان کردم بریم تا در زندگی ابدی ام در بهشت جاودانه بمانم

    خدایا شکرت که هر لحظه مرگ را نزدیک خودم میبینم

    با همین لمس مرگ در نزدیکی بیشتر جسارت تغییر در من بودجودمیآید که حرکت کن نمون یکجا درجا نزن

    مثله دوچرخه رکاب بزن و در هر نمون اگه زنجیره افتاد بمون جای بنداز و دوباره رکاب بزن

    اگر مانعی در مسیر ت بود در حانزن نخوای که برگردی الهام جون فرمون دوچرخه رو تغییر بده به یه مسیر دیگه نترس خدا هست

    بهت میگه از کدام مسیر زودتر می‌رسی بخش اعتماد کن ایمان داشته باش حرکت کن هر لحظه هدایت تو را برخوردش واجب کرده نگران نباش و نترس

    مومنان که به خدا ایمان و توکل دارند نه ترسی دارند و ن غمی.

    توکل کن و حرکت کن

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس که خود راه بگویدت که چون باید کرد

    خدایا شکرت که تا الان به اندازه ظرف وجودم در ک و باورم راه را برایم باز کرده ای و آرام و آسوده خاطر با صبر و توکل بیشتر همین مسیر الهی را با عشق الهی ادامه میدهم و یقین دارم که با استمرارم راههای ساده ترو زیباتر و جذاب تر و آسانتر و عزتمند تر را برایم باز می‌کنی

    خدایا شکرت هرچقدر ایمانم قوی تر میکنی شجاعتم هم بیشتر می‌کنی

    هر بار میگم بازم بهتر و خودت یه ایده خفن تر برام میفرستی

    و میگی ادامه بده من هستم نگران نباش برو جلو من محکم دستمو گذاشتم پشتت متر نمیوفتی

    قله ها را یکی یکی عبور کن هیچی جلوتو نمیگیره من در هر ذره ای وجود دارم من نرم کننده دلها هستم هر مخلوقی که میبینی من در درونش هستم

    نترس برو جلو حرکت کن آفرین دختر زمینی من

    فقط به من توکل کن و برو جلو هیچ ترسی نیست که تو بر اون غلبه نکنی همه پوچ و واهی هستند

    روز اولی که خواستی قدم اول را برداری یادت بیار که چقدر ترسیدی ولی وقتی پا روش گذاشتی دیدی که هیچی نبود چون من قبلتر از تو اونو برات نرم کرده بودم. ای جانم عشقم با این عشق بازی هست

    احساس شادی و شور و شعف دارم که خداوند. در وجودم هست و مرا قوی کرده برای رفتن در دل ترس های پوچ

    خدایا شکرت که همه جوره هوامو داری بینهایت سپاسگزارم

    که مرا از ابوموسی بودن نجات دادی و به حرکت کردن هدایتم کردی ای بهترین یاری دهنده سخت نیازمند وفقیرم بهت

    خدایا شکرت که از روح پاک خودت در من دمیدی و مرا اشرف مخلوقات خلیفه خودت بر زمین خاکی و جانشین خوبت در زمین هستم

    من لایتناهی هستم من پاره ای از وجود پاک خداوند هستم

    من ارزشمندم بدون هیچ قید و شرطی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1027 روز

    سلام به همه

    سلام به استاد عزیزم

    خدا رو شاکرم که همیشه به من فرصت و جرات تجربه کردن رو بهم رزق کنه

    خاطرم هست از 18 سالگی از شهر، خانواده، دوستان، خویشاوندانم جدا شدم و العان که 41 سالمه خیلی از جاهای دنیا رو تجربه کردم خیلی از کارهایی که دوست داشتم رو تجربه کردم.

    حالا که به این ویدئو برای بار دوم نشانه روزانه من شده نگاه میکنم و خودم رو با بقیه خانواده و دوستان و خویشاوندانم از بابت جرات و جسارت و گذر کردن میسنجم میبینم فاصله زیاده و من چقدر با تجربه تر هستم چقدر زیبایی های بیشتری رو تجربه کردم خیلی حس خوبی داره وقتی نگاه میکنی میبینی هر روزت مثل روز گذشتت نیست و هر روز تعمدا به دنبال یه فکر نو یه تجربه جدید یه چیز تازه رو میخوام از خداوند که یاد بگیرم و همین باعث رخوت نمیشه.

    مثل در این حد که دوست دارم مثلا یه کافه ای رو یه بار رفتم حتی اگر خیلی هم عالی باشه به لحاظ کیفیت باز دوست دارم کافه دیگه ای از همون بدند رو تجربه کنم این تو مسیر برای پیاده روی برای برندهای کفش مسافرت ها پارکهای مختلف و… صدق میکنه.

    حتی دوست داشتم همیشه خرید و فروش کنم و خونم رو فروختم و خیلی ها گفتن اشتباه کردی اما دوست داشتم تجربه کنم بعضن یه جاهایی ضرر هم کردم چون بی تجربه بودم اما تجربه بود کاری که دوست داشتم انجام بدم رو انجام دادم و کسب تجربه کروم هنوز هم دارم تجربه میکنم و مطمئنم خدا حامی منه در تمام زمینه ها

    و خدا رو شاکرم به لایتناهیش این تنوع پسندی و حوصله رو به من رزق کرده.

    الحمدالله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    به نام رب العالمین

    روز 136 ام روزشمار من

    سلام بر استاد عزیز

    من خیلی خوشحالم که این مطالب را دوباره میشنوم و از خودم راضی هستم.

    من همیشه فکر میکردم چون اینجوری بودم و همیشه در حال تغییر بودم اشتباه بوده. چون از نظر دیگران این اشتباهه.

    من از جوانی و وقتی شروع به کار کردم اینجوری بوده. من همیشه دوست دارم چیزها و کارهایی که دوست دارم را تجربه کنم.

    آدم ماجراجویی نیستم اما در چیزهایی که دوست دارم تجربه های جدید را بدست میارم.

    همیشه در حال تجربه در جاهای مختلف بودم کارهای مختلف شرکت های مختلف را تجربه کردم.

    حتی در مورد هنر که من نقاشی انجام میدم آدم متفاوتی هستم و همش در حال تلفیق هستم . اصلا از اینکار نمیترسم . هیچ وقت هم‌نترسیدم. همیشه میگم فوقش خراب میشه.

    من جاهای خیلی خوبی کار کرده ام و وقتی از اون محیط ها اومدم بیرون همه گفتند دیوانه ای. و خیلی وقت ها هم خودم به خودم میگفتم شاید اونا درست میگفتند. من اگه اونجاها مونده بودم الان بازنشسته میشدم.

    ولی الان با این صحبت های استاد از خودم راضیم . من خیلی تجربه های قشنگ‌ بدست آوردم . همکارهای مختلف شرکت های مختلف را تجربه کردم. من با نرم افزارهای متفاوت کار کردم . مهم این بوده در اون زمان من لذت بردم . شاید الان بازنشسته نشده ام اما وقتی از خاطراتم میگم برام لذت بخشه.

    الانم از خودم راضیم چون دارم نقاشی متفاوت را تجربه میکنم . کاری جدید خلق میکنم و به خودم میبالم.

    خوشحالم که خودم خالق زندگیم هستم و من اینجوری زندگیم را چیدم و امروز از خودم و از زندگی که کردم راضیم.

    شاید هم دوره ای های من همشون الان مثلا یه حقوق ثابتی دارن و یا یک جا بطور ثابت کار کرده اند اما تجربه هایی که من کسب کردم اصلا قابل قیاس نیست.

    و ممنون استاد که با این فایل حال دلم خوب شد . و خوشحالم که من هیچ وقت مثل ابوموسی نبودم.

    خدایا شکرت بخاطر این مسیر سبز

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سید حسن گفته:
      مدت عضویت: 1068 روز

      سلام

      اینکه یک نواختی را انتخاب نکردی همین خود خود ایمانی هست که به خدا داشتی همین که دنبال یک حقوق ثابت نبودی یعنی اینکه، دنبال پیشرفت میگشتی

      من اول هر کارم کارگری دیگران را میکردم

      ولی اون کاری که انجام میدادم اون کار را برای خودم میدانستم واگر چندین برابر صاحب کار من سود برده ویک مبلغ ناچیزی بهم داده از خدا سپاس گذار بودم

      واین که حالا خودم صاحب شرکت شدم

      افرادی که برای من کار میکنند از جون و دل کار مبکنند

      مثلا همین امروز من9میلیون درآمد داشتم ونفراتی که برام کار میکردند هیچ کم کاری نکردند

      چون به این ایمان داشتم که خداوند همه جهان را مامور کرده تا من به موفقیت های فراوان برسم

      خدایا سپاس بابت این کامنت زیبای مینای کاشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    یه نام‌ خدا

    سلام به استادعزیزم

    روزشمار تحول زندگی من روز 136

    مثال ابوموسی اشعری و خروسی که استاد در مزرعه دارن خروسی که مثل بقیه مرغها و خروسها جاهای دورتر از لانه نمیره مثال آدمهایی که هیچ کاری برای تغییر و تجریه چیزهای جدید انجام نمیدن و از دایره امن خود خارج نمیشن . من به شخصه زندگی و روزهای تکراری رو دوست ندارم و خیلی برام کسالت اوره . دوست دارم روزم از رورقبل متفاوت باشه حتی با انجام یه کار کوچک و یک تجربه جدید کوچک . بنظرم هدف داشتن و هدفگذاری بهترین گزینه ای میتونه باشه که آدم رو از یکنواختی و پوچی در میاره و چه خوبه که این اهداف هدفهایی باشن که با رسیدن به اونها هرچند هدفهای کوچک که باعث بشن رشد کنیم و به خودشناسی برسیم و باورهامون‌رو تغییر بدیم و آدم بزرگی بشیم و ثروت و سعادت و خوشبختی رو تجربه کنیم.

    خداروشکر میکنم. درپناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    حدیث سادات حسینی گفته:
    مدت عضویت: 841 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسیم

    خدایا شکرت بابت این درخت های سرسبز و زیبا

    خدایا شکرت بابت این آسمون دلربا که ابرهای پفکی توش نمایانن

    خدایا شکرت بابت انعکاس تصویر درخت ها توی آب

    خدایا شکرت بابت اینهمه زیبایی، نعمت و فراوانی

    این فایل نشانه‌ی امروز من بود و من هزاران هزار بار خداوند رو شاکرم که انقدر دقیق و قشنگ منو هدایت میکنه.

    استاد چقدر این فایل دلنشین بود؛ چقدر صحبتاتون روح بخش بود و شادی و عشق و زندگی رو تزریق کرد به روحم.

    ما اومدیم که زندگی رو در تمام ابعادش تجربه کنیم.

    اومدیم لذت ببریم و شاد و رها باشیم و خودمون رو بسپاریم به خداوند بزرگ. ما اومدیم که از تک تک لحظه های عمرمون نهایت لذت رو ببریم و به این شکله که ما میتونیم به نهایت خودمون برسیم. ما اومدیم تا ماهی رنگارنگی باشیم در دل یک اقیانوس بزرگ و زیبا؛ اومدیم برگی باشیم روی درختی بهاری؛ اومدیم کلمه ای باشیم در دل یک متن شاهکار؛ ما اومدیم که خودمون باشیم! خود واقعیمون، عاشق لذت بردنه. خود واقعیمون با تمام قشنگی های جهان هم فرکانسه. خود واقعیمون زندگی میخواد! بیاید به خودمون یک بغل زندگی هدیه بدیم!

    من برای حال خوبم، برای تجربه‌ی زندگی، برای قدم گذاشتن تو مسیر های جدید کارهای کوچک اما لذت بخش و مستمری انجام میدم؛ و از اینکه طعم خوش زندگی کردن رو از خودم دریغ نمی‌کنم به خودم می‌بالم. هر از گاهی خودم رو دعوت میکنم به یک فنجان قهوه در کافه، یک فیلم خوب در سینما، چندی قدم زدن زیر بارون، کوه نوردی، پیاده روی، رفنن کتاب فروشی، صحبت کردن با یک دوست خوب. حقیقتا، من از تنهایی خودم بسیاااار لذت میبرم :)

    از صحبت کردن با غریبه ها گفتید؛ هر روز که از مدرسه برمیگردم، توی اتوبوس فایل های دوره‌ی عزت نفس شما رو گوش میدم. هر روز با یک فرد غریبه توی اتوبوس تمرین « پیام بازرگانی » رو انجام میدم و هم خودم و هم طرف مقابل محظوظ میشیم از اینهمه عشقی که میتونه توی جهان وجود داشته باشه.

    به دیدن تئاتر های جدید میرم و هر لحظه و هر ثانیه تحسین می‌کنم کسانی رو که ایمان دارن، تمرین میکنن، و اجرا می‌کنن.

    از مسیرهایی میرم که اصلا باهاشون آشنا نیستم و همش جمله‌ی معروفم رو به زبون میارم که : فوق فوقش گم میشیم دیگه..

    من یک نویسنده هستم و هر از گاهی برای کسانی که اصلا نمیشناسمشون و فقط اسمی در فضای مجازی میبینم، نامه مینویسم و بهشون هدیه میدم؛ چندین بار بهم گفتن همیشه آرزو داشتن یک غریبه براشون نامه بنویسه و من این آرزوشون رو برآورده کردم.

    من تئاتر کار می‌کنم و هر روز به دنبال چالش های جدیدی هستم که یک قدم من رو رشد بده.

    من برای خودم، حال خوبم و زندگیم کارهای زیبا و زیادی انجام میدم.

    ممنونم از اینکه دستی از دستان خداوند شدید بر روی زمین.

    سایه‌تون مستدام..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    روز 118

    روز شمار تحول زندگی من فصل 4

    مثل ابوموسی نباشیم

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم و جا داره برای متن انتخابی این قسمت نهایت تشکر و قدردانی رو کنم ممنون و سپاسگذارم

    سلام به دوستان عزیز همیشگی در این قسمت

    خدایاا منو بسمت تغییر و تحول فوق العاده معجزه آسای بینظیرم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره

    داستان ابوموسی

    خدا رو شکر از روز سیزده بدر شروع کردم .. اینکه کوه رفتم و بعدش دوباره روز گذشته رفتم کوه .. یعنی تصمیم گرفتم حداقل هفته ای دو سه بار کوه تپه رو برم بالا .. و کلی احساس خوبی داشتم چون در طول این ایام عید و مراسم دید و بازدید ها و میهمونی رفتن که خدا رو شکر فقط یک جا اونم منزل خاله جانم رفته بودیم ولی بازم زیاد وقت و زمانی رو برای خودم نداشتم یعنی تا میومدم کارهای خونه رو انجام میدادم و برنامه های مهمون بازی و پخت و پز و صبحانه و جمع آوری رو انجام میدادم و بعدش میومدم توی سایت و چند ساعتی بطور پراکنده توی فایل ها و کامنت ها می چرخیدم دیگه وقت و زمانی برای پیاده روی و کوه رفتن برام باقی نمی موند.. ولی شکر خدا از روز سیزده بدر رفتم کوه تپه ی نزدیک منزل .. چقدر زیبا بود .. انگار بهشت رو روی تپه ها می‌دیدم . همه جا داشت سبز میشد . گل های ریز ریز کوچولو و رنگارنگ زیبایی این سبزه زارهای تپه ها رو زینت بخشیده بود . همینطور که روی این شیب های تند این کوه تپه ها راه می رفتم مورچه ها داشتند مثل جت حرکت می کردند و خونه سازی می کردند شبیه خونه فضایی ها گرد گرد و دانه به دانه شن های زیر زمین رو می‌آورند بیرون . خدایا چقدر هم با دقت کارهاشون انجام میدادند.. چند نفری اومده بودند که کنار اون پایه ی کوه اطراق کنند و به اصطلاح سیزده بدر رو بگذرونند .. ولی انگار چون با مراسم قدر و قتل وماه رمضان و این حرف ها مصادف شده بود . پلیس اومد که بساط سیزده بدر نداشته باشند .. خلاصه من از کنارشون عبور کردم و رفتم بسمت بالای کوه و همینطوری داشتم فایل های روز شمار همان روزم رو بارها و بارها توی اون مسافت گوش میدادم و با خودم تجزیه و تحلیل می کردم و صحبت می گردم و بعداز یکساعتی برگشتم تا بیام پایین دیدم توی همون سبزه زارها چند نفر خانواده و بچه دارند قدم می‌زنند و راه میرند . بازم از دیدن این افراد خوشحال شدم ..

    اتفاقا دیروز هم رفتم کوه و همینطوری داشتم از قدرت و عظمت خداوند لذت می بردم و تشکر و قدردانی می کردم که دیدم موتور سواری با کلاه کاسکت داره از بالای کوه میاد پایین و منم رفتم اونورتر که راحتر بتونه کنترل کنه .. موقع رد شدن از کنارم البته با فاصله چهار پنج متری .. کلی ازم تشکر کرد .منم براش دست تکون دادم .. بعدش صدای غرررررررغرررررررقررررر موتور رو می‌شنیدم که داره توی اون فضا میپیچه..و دور میشه .. خلاصه منم بسمت بالا ادامه مسیر دادم و رفتم چند تا تپه های دیگر رو ادامه دادم .. یعنی بالای این کوه تپه چهارتا تپه های دیگر بهم پیوسته وجود داره که آنقدر باد شدید داره که تمام گوش و سرم یخ زده بود البته کاپشن و کلاه بافتنی سرم بود ولی خوب هم باد میومد هم آفتاب خوبی بود ساعت حدودا چهار بعد ظهر بود که من اون بالا بودم .. خلاصه کلی از اون تنهایی و سکوت و آرامش اون بالا لذت می‌بردم و فقط صدای طبیعت بود و چند تا پرنده توی اون آسمان که سرعت باد زیاد بود و اون پرنده در آسمان معلق بود مثل اینکه فکر کنم یک چیزی مثل عقاب بود چون بال بلندی داشت که می تونست توی اون شدت باد توی آسمان معلق باشه انگار بال نمی‌زد .. منم همینطوری بهش خیره بودم یک لحظه پیش خودم گفتم این پرنده چرا حرکت نمی کنه و یا چرا بال نمیزنه . یعنی آنقدر قشنگ توی آسمان مثل استخر آب شناور بود که چند دقیقه ای چشمم بهش خیره مانده بود . آخه من تنهایی تنها بودم با این طبیعت زیبای خداوند و کوه های دور تا دور اطراف این شهر بزرگ پردیس . بعد گفتم نکنه این پرنده می خواد منو شکار کنه که اینقدر توی اوج آسمان بی حرکته خخخخخخخ .. خلاصه صدای باد بهاری هم توی فضا می پیچید و من همین طور داشتم فایل های مصاحبه با استاد رو گوش میدادم و قوانین رو با خودم مرور می کردم .. موقع برگشتن دوباره دیدم همون آقای موتور سوار داره از کوه میاد بالا .. منم فوری رفتم کنار تر تا اون بتونه بیاد بالا .. منم داشتم موتورشو و خودش و اون کلاه کاسکت سبز رنگشو که با موتورش ست بود رو نگاه می کردم که کمی بالاتر وایستاد و با علامت تکان دادن دستش تشکر کرد و بعدش با من شروع کرد به صحبت کردن .. گفت.. ببخشید موقع پایین رفتن گرد و خاک شد .. منم گفتم چون سرعت شما گم بود گرد و خاکی هم نبود .. اسم موتورشو پرسیدم الان یادم رفت خخخخ چون تقریبا شبیه موتور استاد بود ولی اسمش با موتور استاد فرق می کرد .. خلاصه همین طوری که کلاه سرش بود من چهره اش رو از اون شیشه تلقی کلاه نمی‌دیدم صحبت می کرد … خلاصه داشت از اون کوه می گفت . پرسید . تا اون چشمه ی اون سمت رفتید .. گفتم نه چون تنها هستم می ترسم تنهایی تا اون دور دورها برم ( خب برای یک خانم تنها احتیاط شرط عقل هست )بعدش می گفت آره از اون کوه هم با دوستمون میریم بالا پشت اون یکی کوه دشت و سد لار هستش منم چون آشنایی داشتم (چون همسر خدا بیامرزم رییس حفاظت محیط زیست اون مناطق پلور و لار و اون مناطق بود می شناختم) بعد می گفتم یعنی با موتور از اون مسیرهای جاده ای می‌رید .. گفت نه ما از مسیرهای کوه تا ارتفاع نمی‌دونم چقدر. میریم بالا و بعدش میرسیم به دشت لار … خلاصه بهش گفتم بله من با اون سد لار و ماهی های قزل آلاش آشنایی دارم .. خلاصه همینطوری داشت صحبت می کرد از پشت کلاهش گفت شما هم اگر دوست داشتید با اکیپ ما می تونی بیایی شماره تلفنتون رو بدید که اگر خواستید باهاتون تماس بگیرم .. منم خنده ام گرفته بود .. گفتم یعنی می خواهید منو سوار موتور کنید و ببرید اون بالا بالاهاااااااا اونم با خنده گفت مگه چیه !!! خلاصه منم یک شماره تلفنی که کلا باهاش کار نمی کنم رو بهش دادم (بخاطر اینکه هیچ عکسی روی پروفایل ندارم و یکی اینکه اگر ایشون زنگ زد بفهمم) بعدش بهش گفتم اون کلاه تون رو بردارید من چهره تون رو ببینم … فوری با یک تشکیلاتی کلاهشو از سرش در آورد یعنی این کلاه های مخصوص پیست رو من هرگز از نزدیک ندیده بودم .. خیلی خیلی جالب بود چقدر امنیتش بالا بود ..یعنی کلاهش خوشکل بود .. بعدش گفتم چقدر شما جوان هستید .. اتفاقا یک دوست دیگه تون. که اونم همیشه اینجا صدای موتورش می یومد. رو دیدم باهاش صحبت کردم اسمش آقا ابوالفضل بود … گفت آره اون از من کوچکتره … بعدش گفت من متولد 66 هستم … گفتم بله معلومه شما خیلی جوان هستید ی ته ریش تقریبا رنگی سفیدی هم داشت .. گفتم در هر صورت خیلی جوان هستید و چقدر خوبع جوان ها از وقتشون استفاده کنند و چنین ورزش هایی رو دوست دارند … بهش گفتم اتفاقا خونه ی ما اون دومین خیابان هست که یک کانتر آبی رنگ پاییی خیابونش هست من مدام صدای موتور سوارها رو می شنوم و میبینم تون یعنی کوه رو میبینم .. بعدش یک سمت دیگه رو نشون داد و گفت .. تا حالا اسب های وحشی رو دیدید ؟؟؟؟ گفتم نه .. مگه اسب وحشی هم اینورا هست … گفت یک گله ی اسب های وحشی از زمان های خیلی پیش اونجا زندگی می کردند که تا الان هم هستند . گفتم مگه عمر اسب چقدره که از زمان های قدیم تا به الان اونجاها زندگی می کنند .. گفت مثل عمر انسان ها حدودا تا شصت سال عمر می کنند ..

    برام جالب بود چون هیچوقت راجب عمر اسبها اطلاعاتی نداشتم … بعدش برای دیدن این اسب های وحشی استقبال کردم و گفتم انشالله در شرایط مناسب خیلی دوست دارم این اسب های وحشی و آزاد و رها رو ببینم . بعدش یکم دیگه صحبت کردیم و از هم خداحافظی کردیم اون رفت بالاتر و روی تپه های دیگه و منم اومدم پایین و دو سه تا دوستان و همسایگان همین خیابان آخری که پای کوه هست روبرو شدم چون سگ هاشون رو داشتند می برند کوه .. از اون سگ خوشکل های خونگی کوچولو موچولو که صدای پارس شون به قد و قواره شون نمی خوره خخخخ .‌ یک آقایی هم یک سگ خوشکل آلمآنی ژرمن شیپر از نژاد رکس داشت یعنی دقیقا شبیه کمیسر رکس بود .. من عاشق سریال های رکس هستم .. این سگ زیبا که فقط چهار ماهش بود ولی قد و قواره بزرگی داشت .و دقیقا انگار داشتم رگس رو از نزدیک می‌دیدم . از بس فیلمشو دیدم فکر کنم جذبش کردم خخخ . خلاصه این سگ ها و یک سگ نگهبان محله که همیشه با اینا می چرخه سر و صدا می کردند و .. خلاصه از شون خداحافظی کردم و اومدم خونه و رفتم یک دوش آب گرم و بعدش مثل بچه های خوب دفتر شکرگذاری مو نوشتم و رفتم توی رختخواب و چند تایی کامنت عزیزانم رو خواندم و بعدش نمی‌دونم چطوری و کی خوابم برد و امروز صبح زود قبل از ساعت چهار صبح با خوشحالی بیدار شدم و به کامنت شکر گذاری های بینظیر و زیبای پاکیزه جان در قسمت سفر به دور آمریکا قسمت 57 هدایت شدم و خواندم و یک کامنت پاسخگویی هم براش نوشتم و بعدش اومدم سر این فایل روز شمارم و دیدم بععععععععله فایل ابوموسی رزقم شده و دقیقا منم روز گذشته از خصوصیات ابوموسی عبور کردم و به جاهای خوب خوب هدایت شدم و خودم رو از محدودیت خارج کردم

    خیلی دوست داشتم این داستان رو توی سایت بنویسم بخصوص داستانش مال دیروز و قبل ترش بود و چقدر من خوشبختم که در همزمانی خوبی با این فایل ابوموسی هدایت شدم و کامنت این قسمت از روز شمار رو در این طلوع خورشید صبحگاهی نوشتم

    البته ساعت بالای پروفایل سایت یکساعت جلوتر از ساعت ایران هست و الان ساعت 06:27 صبح پنجشنبه است البته یک همزمانی دیگری هم داریم

    April/4/4

    خدایاااا شکرت خدایا ممنون و سپاسگذارم خدا رو شکر

    خدایااآاا ممنون و سپاسگذارم

    خدایاااا کمکم کن که در این مسیر ثابت قدم تر و محکم تر و استوار تر قدم بردارم

    خدایااآاا خودت کمکم کن که قدم به قدم حرکت ها و قدم هایم منور به نور الهی خودت باشه و مسیرم رو به نور و عشق الهی خودت روشن و درخشنده و درخشان کنی..

    توی تمام جنبه های زندگیمون؛ هر روز به خودمون بگیم و از خودمون بپرسیم چطور با شرایط بهتر و با کیفیت تر و با بهره وری بالاتر میتونیم زندگی مون رو بهتر کنیم و اون زندگی مون خیلی رون تر میشه و تضادهامون کمتر میشه و شخصیت مون در تمام جنبه های زندگیمون تغییر بنیادین و اساسی می کنه خدایاااا ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3540 روز

    به نام خدا

    سلام به استادعزیزم

    روزشمار تحول زندگی من روز 118

    گفته های استاد عالیه .سکون و زندگی تکراری خسته کنندست و بقول ما آدم کلافه میشه و مثل بی هدفی زندگی خسته کنندست . من امروز پی بردم که باید حرکتی حتی کوچک انحام داد فقط جدید باشه فرق داشته باشه با روزهای دیگه کارهایی که تا الان انجام ندادم هرچند کوچک یا جاهایی که تا حالا نرفتم . هدف هر چند کوچک هم عالیه باعث میشه مشغول بشم و چیزهایی جدید یاد بگیرم . کارهای معوقه هم میتونه عالی باشه که هم انجامشان میدم و هم فایده دارن .تجربه کارهای جدید عالیه اصلا خود تغییر کردن بوسیله سایت عباسمنش بهترین کار دنیاست.

    خداروشکر میکنم که در این مسیر هستم.

    درپناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 865 روز

    به نام الله یکتا

    من یه دختر 4 ساله دارم که همیشه سعی می‌کردم ازش مراقبت کنم و هی همش دستش رو میگرفتم و همش موقع دویدن باهاش میدویدم یا سعی می‌کردم همیشه مواظبش باشم و این در صورتی هست که اون اینکار رو دوست نداره و بیشتر استقلال میخواد

    برای خرید کردن میگه تنهایی میخوام برم سوپری خرید کنم و من تلاش میکنم که این آزادی ها رو بهش بدم

    یه چند وقتی هست که یکم زمین میخوره یا دست و پاش زخم میشه بخاطر بازی کردن و دویدن سریعش و همش میخواد از چیزهای بلند بره بالا و چند روز پیش حتی با چونه خورد زمین و خدا رحم کرد و به خیر گذشت، یا همین 10 دقیقه پیش میخواسته چای بریزه و ریخت روی پاش و پوست پاش سوخت و یکم حتی جدا شد از ساق پاش،اما من چون قبل از این حادثه این فایل رو دیدم اصلا نگران و ناراحت نشدم و فقط خدا رو شکر کردم که در همین حد بود و بدتر نبود و از این دید نگاه کردم که بذارم از همین الان که کوچک هست مثل ابوموسی نباشه و زندگی رو اونجوری که دوست داره تجربه کنه،از الله یکتا میخوام که خودش مراقب همه ی ما باشه و ما رو به راه راست و درست هدایت کند….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1480 روز

    به نام الله هدایتگربه سوی خواسته ها

    به نام خداوندزیبایی ها

    سلام ودرودخدمت دوستان عزیزم

    فایل117سفرمانه

    زندگی یک فرصت کوتاهه که بایددرتمام ابعادش لذت ببریم وتجربش کنیم

    من یکی ازکارهایی که دوست دارم انجام بدم وخیلی انجام دادم ارتباط باادم های غریبه مخصوصاادم های ثروتمندهست که علاقه دارم وانجامش میدم والان بهترشدم چون خودم رولایق هم نشینی باانسان های موفق میدونم

    من امسال رفتم یک کلاسی ثبت نام کردم که علاقه دلشتم واین یک تجربه ومهارت جدیدبودکه لذت بردم واعتمادبه نفسم افزایش پیداکرد

    یامثلاهمین دیشب چون من مشهدی هستم ومشهدزندگی میکنم تاحالاساعت1شب من حرم امام رضا(ع)نبودم اونم بادوستم وباماشین خودم نرفته بودم واین یک تجربه جدیدبودولذت بردم وخیلی عالی بود وچقدرخندیدیم ولذت بردیم واین میشه ازنقطه امنم خارج شدن وبه قول استادبایدتکاملی پیش بریم نه این که یک دفه بریم باموتوربالای کوه

    من هنوزخارج شدن ازنقطه امنم برام سخته اونم به خاطرترس هام وباورهامه البته بهترشدم مخصوصاتوکسبوکارم هنوزترس دارم وبایدبرم تودل ترس هام

    بریم تودل چالش هاوتجربه های جدیدوناشناخته هاوادم هاوشرایط ومسیرهای جدید

    مثلااگرمن همیشه میرم ماست ازلبنیاتی دوستم میخرم این دفه برم ازجای جدیدماست بخرم به همین سادگی وتمرین کنم

    یک ساعت زندگی باکیفیت بهتراز100سال زندگی بدون کیفیت

    بایدجوری زندگی کنیم که لحظه مرگ افسوس تجربه نکردن ولذت نبردن اززندگی رونخوریم وزندگی رودرتمام ابعادتجربه کرده باشیم

    خدایاازت میخوام که بهم شجاعت وجسارت بیشتری برای تغییرکردن روبدی تابتونم راحت ترتودل ترس هام برم وازنقطه امن خودم خارج بشم وزندگی روتجربه کنم درهرلحظه

    خدایاکمکم کن

    الهی امین

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1538 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم

    من فایل ابوموسی رو گوش کردم و مقاومت زیادی نسبت به حرف های استاد دارم. چرا که من در خانواده ای بزرگ شدم که ما رو با ترس بزرگ کردن و از منطقه امن بیرون زدن به خاطر باورهای ایجاد شده برامون ترسناکه. البته که میشه با تغییر باورها همه ی این موارد رو تغییر داد و من بارها از منطقه امنم بیرون زدم وقتی که از فایلهای استاد استفاده کردم. از رفتن به مناطق جدید شهرمون گرفته تا تغییر دادن وضعیت شغلی. اما الان احساس میکنم که ترس هام باز برگشته و جلوی حرکت کردنم به سمت تجربیات قشنگ رو میگیره. به همین دلیل قانون تکامل رو در نظر گرفتم و اینکه استاد میگه یک درجه یک مقدار کوچک از منطقه امنتون بیرون بزنید رو میخوام مجدد تجربه کنم. تصمیم گرفتم بعد از آماده کردن فایل های آموزشی اوبونتو و تکمیل کردن این بخش از آموزش هام، از منطقه امن مهارتیم بیرون بزنم و برم Kubuntu رو روی سیستمم نصب کنم و از این به بعد با این لینوکس کار کنم تا تبدیل به یک حرفه ای بشم داخلش و سپس بعد از اینکه کلی چیز جدید یاد گرفتم و مهارت هام افزایش پیدا کرد با کار کردن با این لینوکس اقدام کنم به آموزش عملی این لینوکس خوب. هرچند که اوبونتو 24.04 هم داره میاد تا 15 روز آینده و باید برنامه ریزی کنم این اوبونتو رو هم باهاش کار کنم و آموزش بدم اما این بیرون رفتن از منطقه امن و رفتن به سمت کوبونتو رو حتما انجام میدم. با کمی تاخیر شاید همراه باشه اما حتما انجامش میدم. خداروشکر میکنم که در مسیر فایل‌های استاد عباس منش که هدایت الهی به زندگی من بوده قرار دارم و خداروشکر میکنم که میتونم تغییر کنم. خدایا من به هر خیری که از جانب تو به من برسه سخت فقیرم و هر آنچه در زندگیم کسب کردم رو تو به من دادی و هر آنچه دارم را تو به من عطا کردی. خدایا متشکرم که به من فرصت زندگی کردن در این جهان زیبا رو دادی و خدایا شکرت که این آگاهی ها رو سر راه من قرار دادی تا با استفاده از اونها بتونم زندگیم رو تغییر بدم. خدایا شهامت تغییر کردن رو به من بده و به همه ی افراد حاضر در سایت قدرت تغییر زندگیشون در تمام ابعاد رو بده و کمکشون کن که راحت تر تغییر کنن و اتفاقات خوب رو خلق کنند.

    خدایا شکرت. ممنون از استاد و مریم جان بابت به اشتراک گذاشتن این فایلهای زیبا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: