مثل ابوموسی نباشیم - صفحه 32

481 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2229 روز

    به نام خدای مهربان و هدایتگر

    سلام به تمامی دوستان گرامی و خانم شایسته‌ی ستودنی (این تشنه‌ی پیشرفت بودن شما و بهبود های همیشگی ای که در زندگی شخصیتون و کسب کارتون ایجاد می کنید برای من تحسین برانگیزه).

    سلام به استاد عباس منش عزیزم ، استادی که خودش اولین الگو و سندی هست بر درستی آموزه هاش ، استاد من به بودن با شما افتخار می کنم ، چون از وقتی با شما و آموزه های شما دارم پیش میرم خیلی آدم جسورتر با ایمان تر و شجاع تری شدم.

    و تمامِ تمام پیشرفت های من دقیقاً از عمل به آگاهی ای که اینجا فرمودید نشأت می گیره …

    رفتن تو دل ترس هام و نموندن در حاشیه‌ی امنم

    خداوند رو شاکرم ، از خودم خیلی راضی‌ام و به خودم افتخار می کنم بابت تمام حرکت هایی که با توکل به خداوند داشتم.

    کتمان نمی کنم که خیلی جاها هم حرکت نکردم و ترسیدم و باج دادم … به یه چیز یا به کسی یا به کسانی …

    ولی

    من به خودم افتخار می کنم چون حرکت کردن هام و شجاعت به خرج دادن هام خیلی بیشتر بوده از ضعف هام و جاهایی که باج دادم به ترس هام.

    شما تو جلسه اول دوره‌ی بی نظیر عزت نفس می فرمایید: باید همیشه استاندارد هامون از چیزی که بقیه ازمون انتظار دارند بیشتر باشه و باید به یه میزان کمی برای انگیزه داشتن همیشه به خودمون بگیم، اوکی اینجایی که هستم خیلی خوبه ولی بازم می خواهم بهتر بشم (حالا در هر زمینه‌ای دیگه…) ولی در نهایت باید از خودمون و عملکردمون راضی باشیم و به خودمون بابت عملکردهای درستمون افتخار کنیم و پاداش بدهیم.

    وقتی به این شکل علم کنم ، از خودم راضی باشم و خودم رو به خاطر حرکت کردن هایم تشویق کنم و به خودم جایزه بدهم ، شاید وقتی مثلاً می خواهی یه وسیله ای رو باز کنم و تعمیر کنم ، برای منی که دست به آچار نبودم و از ابزارآلات و کارهای فنی 1٪ بلدم ، بار اول و دوم نتوانم وسیله رو تعمیر کنم یا حتی بار سوم ولی بالاخره با ادامه دادن ….

    و به جای فکر کردن به این که ای بابا !! پس چرا نمی‌شه

    بیام به این فکر کنم که اگه بشه چی میشه ؟؟ :))

    بلاخره یادش می گیرم و انجامش می دهم و به نتیجه‌ی مطلوبی که دوست دارم میرسم

    و

    وقتی من به این شکل هر بار عمل کنم‌ و نتیجه بگیرم و …

    این مدل رفتاری تبدیل بشه به عادت من ، چنان اعتماد به نفسی از نتایجم به دست میارم که … می توانم برم باهاش اورست ها رو فتح کنم

    این یه سمت قضیه است

    اون سمتش هم اینه که من از زندگیم به معنای واقعی کلمه لذت می برم

    و زندگی عمیق تری رو تجربه می کنم.

    عاشقتونم در راستای بهبود گرایی به جای کمال گرایی ، این دیدگاه رو همین جا تموم می کنم و در دیدگاه بعدیم میام می نویسم کجاها شجاعت به خرج داد و چطور رفتم تو دل ترس هام

    در پناه خداوند مهربان و هدایتگر ، خداوند مسافر ها باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    الهام سیاوشی فرد گفته:
    مدت عضویت: 804 روز

    به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم خدای وهابم خدای رزاقم سپاسسسسسگزارم

    سلام عزیزان جان

    خدای خوبم سپاسسسسسگزارم

    روز136

    مثل ابوموسی نباشیم

    خدایا شکرت برای دوباره شنیدن این فایل و آگاهی های ناب الهی که هر لحظه هر فایلی رو گوش بدهم بازهم متوجه یه نکات عالیتری میشم و این یعنی مسیرم درسته و مدارم داره بالاتر می‌ره

    خدایا شکرت برای تجربه های لذت بخشی که هر روز دوست دارم فراتر از جایی که هستم قدم بردارم و امروز که میخواستم برم کارگاه قلم زنی که مدت کمی هست که خداوند هدایتم کرده که مهارت های جدیدی تری را یاد بگیرم و رفتم دنبالش و به خداجونم که صداش در قلبم بلندتر شده دارم چشم میگم و میرم در دل ترسهام و اتفاقاً کلی هم برام تجربه های شیرین و در ارتباطات با افراد جدید ذهنم را به چالش میکشم و خیلی بهتر در روابط ارتباط برقرار میکنم و با کلام عالی و محبت آمیز با افراد غریبه صحبت میکنم و دارم در این مسیر لذت میبرم و چیزهای جدید و زیبای را دارم یاد میگیرم و خداوند دستانش را برای انجام دادن کارهای من سر راهم قرار داده که انسانهای فوق‌العاده عالی و بینظیر هستند خدایا شکرت

    امروز صبح از کلی مسیرهای جدید رفتم با اینکه مسیرم دورتر شد ولی کلی زیبایی دیدم و لذت بردم که مسیرم را تغییر دادم و به این زیبایی ها هدایت شدم و ذهنم خیلی راحتر تغییرات را پاره میپذیره

    و خاموش تر شده و قلبم خیلی ارامترو شادتر شده

    خدایا شکرت

    که دیروز هم تصمیم گرفتم که با ایده های عالی الهامی که خداوند همه کاره ام بود و پول به حسابم واریز کرد و من با عشق قدم اول دوره دوازده قدم را خریدم و الان دارم با شوق و ذوق میرم سراغ جلسه اول و به امید خدا که امسال از نظر شخصیتی بهبودی عالی در من ایجاد میشود

    خدایا شکرت برای کنترل ذهنم در این روزهای پر از چالش

    خدایا شکرت برای زیبایی زندگی به تجربه کردن و با کیفیت بودنش

    خدایا شکرت برای عمر با کیفیتم

    خدایا شکرت که یک سال عمر با کیفیت به از صد سال عمر بی کیفیت است

    خدایا شکرت که میخوام جوری زندگی کنم که هر لحظه مرگ را بخودم نزدیک بدونم و جوری زندگی کنم که موقع مرگ حی و حاضر باشم و بگم بزن بریم من آماده آماده هستم

    خدایا شکرت که همیشه برای بیرون رفتن هیچ برنامه ریزی نبوده و الان خیلی راحتر میتونم وقتی بخوام برم بیرون توکل میکنم که بریم خدا در مسیر مارا هدایت میکند

    خدایا شکرت که زندگی فرصت طلایی است برای در لحظه لذت بردن

    به چیزی که دوست دارم همون لحظه تجربه کنم ریسک میکنم و تجربه اش میکنم حتی اگه بخوام بمیرم

    دیگه از اون الهام ترسوی گوشه گیری هیچ خبری نیست به لطف الله

    خدایا شکرت برای ایمان قوی و باورها وفرکانس های قوی که توکلم همه جوره بتوست

    همه جوره بهت اعتماد دارم

    خدایا شکرت که تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی من تسلیمم هیچی نمیدانم من حالیم نیست تو هر لحظه هدایت مرا بر خودت واجب کرده ای

    خدایا شکرت که در همه حال بهت توکل کرده ام

    خدایا شکرت که تمام قدرت کیهان تویی

    خدایا شکرت که امروز هم با استمرار بیشتر و ایمانی قوی تر تصمیم به تغییرات جدی تر گرفتم و هر بار دوست دارم ین چیز جدیدی را تجربه کنم و لذت ببرم

    خدایا شکرت همین که دیروز با وجود یه چالش بزرگ در زندگی ام همین که سکوت کردم و ذهنم را کنترل کردم و نزاشتم منو بهم بریزه یعنی من تغییر کرده ام .

    خدایا شکرت که همین کنترل ذهن و دوست داشتن خودم کلی خیر و برکت برام داشت

    خدایا شکرت که تمام اتفاقات زندگی ام بر اساس باورها و فرکانس های خودم بوجود می‌آید

    خدایا شکرت که هر خیری از تو به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم

    خدایا شکرت که بهم یاد دادی هدایتم کردی که هم خودم خوب زندگی کنم و هم کمک کنم که جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشد

    خدایا شکرت که به کمتر از بهترین در هر لحظه راضی نمی‌شوم

    یاد گرفتم که از خدا خدا را بخواهم

    سرچشمه و منبع تمام نعمتها و فراوانی ها و ثروت ها و تمام داشته های جهان

    خدایا شکرت که روی نیاز م فقط بتوست

    هر آنچه دارم از آن توست

    من بیتو هیچی نیستم

    من تسلیمم

    تو بگو منم فقط گوش به فرمان تو هستم لبیک گفتم و اعتماد کردم

    من نمیدانم من عاجز و ناتوانم

    خدایا شکرت که تمام اموراتم را به دستان قدرتمند تو سپرده ام و آرام و آسوده خاطر هستم

    خدایا شکرت که همه کاره ام تویی و همه جوره هوامو داری بینهایت سپاسگزارم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهرداد یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان

    از اون موقعی که یادم میاد و توی جامعه رفتم و چرخیدم همیشه دوست داشتم برم همه چیز رو تجربه کنم توی طبیعت باشم ازاد باشم کسی بالا سرم نباشه هیچ فکری یا دغدغه ای یا کمبود زمان نداشته باشم برم برا خودم بچرخم ببینم لذت ببرم اما به خاطر افکار باورها و فیلمها یی که دیده بودم خودم رو محدود کرده بودم به یک زندگی عادی یه کار با زمان مشخص یکسری افکاری که نمیذاشت از منطقه امنم برم بیرون و ترس از طبیعت و حیوانات نتونستم زیبایی های دنیارو ببینم

    اما خداراشکر از وقتی با این مسیر اشنا شدم و به لطف خدا و شما استاد عزیز هر روز فایلها رو دیدم و بیشتر انگیزه گرفتم تا برم تو دل ترسها و دنیارو ببینم برای قدم اول از کارگری اومدم بیرون و از اون حقوق اخر ماه و بیمه زدم چون میخاستم خودم رو بشناسم و تجربه کنم و اومدم روی شغل مورد علاقم کار کردم که توی کامنتهای قبلی توضیح دادم .

    دومین کار هرسفارشی که مشتری داشت تولید میکردم فارغ از اینکه قبلا دیده باشم و انجامش داده باشم و تولید کردم

    سومین قدم رفتم با اعتماد به نفس محصولاتم رو برای دیگران بردم و سفارش دائمی گرفتم و به غیر از سفارشاتی که خودم میگرفتم

    قدم چهارم اینکه با ایده ای که از یکی از دستان خداوند بهم شد یه محصول جدید تولید کنم و بیشترش کنم

    و قدم پنجم هم اینه که تا ده الی 15 روز اینده بدونه پلن قبلی و بدونه رزرو اتاق بزنم به جاده و برای اولین بار برم سمت شمال ایران و تا هر موقع کا خواستم و خداوند هدایت کرد بچرخم و زیبایی هارو ببینم.

    خدارا هزاران بار شکر میکنم که توی این دو سالی که با این سایت و حرفها اشنا شدم چقدر پیشرفت کردم خودم رو شناختم تو دل ترسهام رفتم اعتماد به نفسم بیشتر شده بیشتر با افراد غریبه و اشنا ارتباط بر قرار کردم و در کل زندگی رو از نگاه دیگه تجربه کردم

    از وقتی که شما گفتید اومدن به این دنیا فقط یه تجربه هست و یک سفر دیگه فهمیدم که از لحظه لحظه زندگیم باید لذت ببرم و خودم رو محدود به یه کار و منطقه و شهر و کشور نکنم و از این فرصتی که خدا بهم داده استفاده کنم و دنیار رو ببینم .

    بی نهایت ازتون تشکر میکنم که این فایلهارو برامون روی سایت گذاشتید تا استفاده کنیم و عمل کنیم

    در پناه الله یکتا شادو ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    اکرم ملایی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    سلام به همه ی دوستان و استاد خوش تیپ و شجاعم استاد عباس منش

    بابت تعییر

    من تو این چند و قت که روی خودم کار کردم

    و وارد این مسیر ناب شدم و یکی از الگوهایم

    که مریم خانم هست بخصوص از زمانی که زندگی در بهشت رو نگاه کردم خیلی چیزها و مهارت ها رو از مریم خانم یاد گرفتم

    خیلی کارها بود که من انجام نمی دادم و میگقتم این کار مردانه است

    اما حالا دیگه خیلی کارها رو خودم انجام میدهم کارهای سنگین خودم سعی کردم باد بگیرم و منتظر کسی نباشم که بیایبند برایم انجام دهند ومثلا یکی از کارها که یاد گرفتم کار با دلر

    است من خودم انجام میدهم یا مثلا کارهای تعمیراتی مثلا چند وقت پیش جارو برقی مان رو خودم درست کردم

    و این کارها باعث میشد که احساسم بهتر بشه و عزت نفسم بالاتر بشه

    خیلی جاها پاروی ترس هایم گذاشتم و یاد گرفتم نه گفتن رو جاهایی که باید میگفتم رو خیلی محترمانه بگویم

    و پا روی خیلی از خرافات گذاشتم و یکی دیگه ترس از تاریکی است که دارم روی این مورد هم کار میکنم و کمی شجاعتر شدم

    باورهایی که بزرگترهایمان خیلی پابند به اونها هستند ولی من تونستم خیلی محترمانه رد کنم اون خرافات رو

    تغییر بزرگ هم که انجام دادم همراه خانواد عزیزم

    همسرم و دوتا فرزندم به لطف خداوند مهاجرت بود

    و تو این چند روز خیلی کارهای جدید دارم یاد میگیرم

    نحوه کاشتن سبزیجات و صیفی جات گوجه و خیار

    و یک کار مهمی که دیگه دارم انجام میدهم که همیشه میخواستم انحامش بدهم و میترسیدم رانندگی کردن بود (من چند سال هست گواهینانه دارم ولی رانندگی نکردم و کمی ترس داشتم )

    که این چند روز هم دارم این مهارت رو تجربه میکنم و به زودی تو این کار هم حرفه ای میشم از زمانی که مهاجرت کردیم تو همین چند هفته کلی تغییرات تو زندگیم رخ داده است که راستای خواسته هایم بوده است

    خدواندرو شاکر هستم

    و من ایمان دارم به تک تک قوانینش

    و اینکه خدواند به شجاعان پاسخ میدهد

    و میدونم با این تغییر تو زندگیم کلی اتفاق های عالی قرار است خلق کنم چون من توانایی خلق زندگی خودم رو دارم

    به لطف الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اکرم ملایی گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    به نام خدواند هدایتگر

    سلام سلام به همه ی دوستان عزیز و خانواده دوست داشتنی استاد عزیزم

    استاد عباس منش و مریم خانم عزیز

    رد پای من در روز شماره تحول زندگی من در روز 118

    دوستان خدارو شکر می کنم که امروز برام فرصتی پیش آمد که بیایم تو سایت

    کامنت بنویسم

    البته من تو این چند وقت هرروز تو سایت بودم و با تمام اتفاق های که برام رخ داده متعهدانع روز شمار رو طی میکردم و همراه با این سفرنامه بودم

    و امروز که به این فایل رسیدم و استاد گفتن که حتما بیا بنویس  چه در سایت و یا جایی دیگه

    من هرروز تو دفترم مینوشتم

    اما امروز بر این شدم که بیام کامنت بزارم

    خداروبابت این فرصت و این سایت و این مسیر زیبا و درست سپاسگذارم و بابت وجود استاد عزیزم

    وای دوستان نمیدونید تو این چند وقت چه اتفاق های نابی برام رخ داده اره

    زندگیم کلی تغییر کرد و کلی متفاوت شده است و کلی از خواسته هایم رقم خورده است

    آره قانون جواب میدهد

    خوبش هم جواب میدهد  من تو این مدت ایمانم قویتر شد

    اینکه استاد میگویند باید عمل گرا باشیم

    باید حرکت کنیم و قدم برداری  و حرکت  کنی و تجربه ها جدید کسب کنی رو

    این حرف ها رو فقط گوش نکنید

    عمل کنید

    اینکع ابوموسی نباشیم

    خداروشکر میکنم از زمانی که وارد این مسیر شدم

    با تمام وجودم سعی کردم و میکنم که عمل گرا باشم  چون دوست ندارم فقط شنونده باشم

    دوست دارم من هم تجربه کنم و قانون رو تو زندگیم ببینم  و دوست دارم چیزهای که تو این دوسال یاد گرفتم رو عینا ببینم

    دوستان عزیز یکی از خواسته ها من هم مهاجرت کردن بود

    و چندین بار هم تو کامنت های قبلی ام گفته بودم

    اما قبل ازاینکه  بیام بگم چه اتفاقاتی برام رخ داد

    حدود 19 روز پیش  اره تو فروردین ماه امسال 1403  ما باید اسباب کشی  میکردیم چون سال خونمون سر رسیده بود

    و باید دنبال خونه میبودیم و از خدا خواسته بودم که یک جای خوب فرش زندگیم رو پهن کنم

    اما این خواسته مهاجرت تقریبا از یکسال پیش تو دلم افتاده بود و دوست داشتم که مهاجرت کنم و یک جای جدیدیک فضای متفاوت  دوست داشتم که من هم تغییر تو زندگیم  ایجاد کنم  دوست داشتم تجربه کنم و اصلا حرفی واسه گفتن برای خودم داشته باشم

    اینکه  من هم انجامش دادم  و پا روی ترس هایم بگذارم

    پارسال خیلی دوست داشتم اما به دلایلی یا بهتر بگم  تکاملش رو طی نکرده بودم

    و طی چند نشونه که دیدم دیگه پیگیر مهاجرت نشدم  ولی یاد گرفتم از قوانین و از دوره 12 قدم

    که از همون جایی که هستی شروع کن و لذت ببر و یاد گرفتم که اکرم اصلا چرا میخواهی مهاجرت کنی ؟؟

    بعد با خودم میگفتم خوب مخام لذت ببرم مخام زیبایی های بیشتر ببینم مخام

    جاهای بیشتر ببینم مخام شجاعتر بشم دیگه حرف مردم برام مهم نباشه مخام برای خودم باشم نه برای دیگران فقط خودم

    بعد تو دلم جواب میامد خوب فعلا تو از همین جا که هستی لذت ببر راستش من اول میخواستم مهاجرت کنم و یک جورایی حسم بد شده بود و چند تا نشونه آمد همون به لطف خدا و دوره های استاد فهمیدم دارم اشتباه پیش می روم پس تصمیم گرفتم که درست تو مسیر باشم و قدم بر دارم وهمین شد که اون الهام به قلبم نشست که از همین جا که هستی حست رو خوب کن

    و من شروع کردم با تمرکز بیشتر روی زیبایی ها مکان زندگیمان روی محله هر جا که میرفتم دیگه دوباره شهر برام خیلی زیباتر شد مشهد یک جور دیگه خودش رو انگاری نشون می داد

    همه جا زیباتر شد

    هر جا میرفتم با تمام توانم میخواستم آگاهانه فقط مثبت ها رو و زیبایی ها رو ببینم و دیگه یواش یواش افتادم روی ریل

    و یواش یواش تکامل رو طی کردم

    و حسم بهتر وبهتر شد و از زندگی کردن لذت میبردم و فقط روی خودم کار میکردم

    و دیگه به خواسته مهاجرت نچسبیدم

    و رهایش کردم من گفتم فقط مخام لذت ببرم و کیف کنم

    اره تا اینکه رسید به سال جدید  و باید بلند میشدیم و دنبال خونه میگشتیم

    راستش من با خودم میگفتم من  سال 1401 تازه ورودی در سایت بودم و زیاد قوانین رو بلد نبودم و طبق همون یک خونه خوب در منطقه خوب و عالی با آب وهوای عالی برامون ردیف شد

    و حالا امسال میگفتم خدایا من به تو وقوانینت ایمان دارم و میدونم امسال که که یاد گرفتم و در حال آموزش  هستم اما نسبت به دوسال پیش خیلی فرق کردم  مطمئن  هستم که خیلی راحت و خیلی اسون یک خونه خوب و طبق خواسته ام  خواهم داشت چون من تا توانستم طبق قوانین دارم عمل میکنم و آگاهانه دارم تلاش خودم رو میکنم پس شک ندارم که بهترین  ها رو برای خودم خلق میکنم

    اون دوسال پیش تقریبا یک ماه دست و پا شکسته دنبال خونه بودیم و اصلا فروردین اون سال ما مسافرت نرفتیم به خاطر اینکه میگفتیم باید دنبال خونه باشیم و مخارج اسباب کشی و این جور حرف ها و نگران بودیم ولی امسال بعد ازچند روز از سال جدید که اون هم طبق خواسته خومون بود چون میخواستم متفاوت باشه  ولی بعد از چند روز رفتیم مسافرت و اصلا حالمون عالی بود و  نگران خونه نبودیم و

    میگفتم  خونه پیدا میشه خیلی راحت  و کل ایام تعطیلی  رو خوش گذروندیم

    در ضمن یکی از خواستع هایم این بود کع خدایا دلم مخاد قبل از موعد سالمون خونه پیدا بشه و از اون خونه برویم راستش اصلا یک جورایی  همش مخاستم قوانین که یاد گرفتم رو اجرا کنم و میگفتم جواب میده و مخاستم ایمانم رو قویتر کنم

    تا رسیدیم به ایام تعطیلی عید سعید فطر

    قبل از عید با همسرم خدا سر شاهد فقط رفتیم یک دور زدیم تا ببینیم خونه ها و شرایط در چه رنج است

    و اونجا بود که یکم نگران شدم   چون نسبت به دوسال پیش همه چیز خیلی از لحاظ قیمت فرق کرده بود

    اره ترس و نگرانی آمد سراغم

    و هردوتامون نگران شدیم  که چکار کنیم و نجوا ها شروع شد  با تمام اینها خیلی تو این شرایط سخت است که کنترل ذهن داشته باشی چون ما به خاطر مشکلات چند سال پیشمان پول رهن زیاد نداشتیم

    و توانم پرداخت اجاره خونه بالا

    هر چند ما تو این چند سال کلی چالش های مالی رو گذرونده بودیم و دیگه هیج بدهی نداشتیم ولی پول رهن خونه هم کم داشتیم

    ولی من اعتقاد داشتم که یک خونه خوبی برامون پیدا میشه و با خودم میگفتم قانون جواب میده اما چه کنم که نجوا ها هم از این طرف داد و بیداد میکرد

    و همش از خدا هدایت میخواستم

    ومیگفتم خدایا من فقط روی خودت بستم من از خودت مخام من به تو وقوانینت ایمان دارم من تسلیم تو هستم من نمیدونم خودت جورش کن من روی دوش خودت نشستم

    تا اینکه یک شب به همسرم گفتم بیا از این شهر بلند بشیم و برویم

    هر چند یک جواریی ترس تو وجوم بود که کجا بریم ما یک عمر تو این شهر بودیم تمام کوچه و پس کوچه ها شهر مشهد رو بلد هستیم فامیل هامون ک دانشگاه پسرم …..و کلی چیز ها دیگه بود که تو ذهنم  میامد وکلی وابستگی ها بود   اما گفتم مگه نمیخواستی تغییر کنی

    مگه نمیخواستی یک تجربه جدید  رو بسازی  پس الان وقتش است

    همسرم هم مقاومت میکرد و این دفعه من سپردمش به خدا گفتم خدایا از خودت بابت این تصمیم مهاجرت نشونه مخام

    اون چند سال پیش که نشد

    اگه امسال وقتش است بهم نشونه رو بفرست

    من اماده هستم من مخام قدم بر دارم و دوست دارم یک جای خوب و خوش آب و هوا و سر سبز

    باشه تا اینکه شب بعد برادرم آمدند شب نشینی خونمون و صحبت می کردیم در مورد اسباب کشی که کی باید خونه رو تخلیه کنیم هر چند سال ما 6 اردیبهشت  ماه بود و برادرم گفت یک پیشنهاد   کاری هست و دنبال یک نفر فعال هستند که دفتر اینا رو تو شهرستان ها راه اندازی کنند  اگه میخواهید بپرسم اگه واگذار نکردند  و شما تمایل دارید و مشکلی ندارید بروید شما اونجا رو دایر کنید

    اره برادر من شد یکی از دستان خدواند و دیگه دوستان همه چیز خود به خود برامون رقم خورد  همسرم هم گفت خیلی خوبه ما چند وقت هست که دوست داریم از مشهد مهاجرت کنیم  ما مشکلی نداریم و قرار ملاقات همسرم با مسول اون شرکت واسه فردایش گذاشته شد   و رفت  صحبتها  رو کردند

    نمیدونم اصلا انگار برای ما چیده شده بود و یک روز مونده بود به عید فطر من و همسرم راه افتادیم که برویم اون شهرستان  مکان اون دفتر رو ببینم و موقعیت خونه و شهر

    آره همه چیز مثل آب خوردن برامدن رخ داد حالا دارم بهتر درک میکنم وقتی که تو توی مسیر باشی و تکاملت رو طی کنی همه چیز خود به خود رخ میدهد

    اره این همه نشونه آمد و من فهمیدم که تصمیمان صد درصد درست است و توراه که بودیم من به همسرم و خودم بارها میگفتم خونه من تو اون شهرستان آماده است و اماده که من فرش هایم رو پهن کنم

    اره ما قدم برداشتیم و از دایره امن مان بیرون  امدیدم و از همون  لحطه اتفاق های عالی برامون رخ داده و شغل همسرم هم طبق خواسته خودش است و خوب و عالی است

    و الان که دارم این کامنت رو مینویسم

    تو تراس خونمون  نشستم  تو حیاط خونمون یک درخت بزرگ انجیر و یک بوته گل رز قشنگ و باغچه قشنگ و روبه روی خونمون که  از روی تراس میشه گنبد مسجد رو ببینم و کوه ها هم دیده میشه اره هر لحظع خدا رو شکر میکنم

    و الان دارم صدای پرنده رو میشنوم و خداوند رو شاکر هستم

    اره من تمرکز کرده بودم روی زیبایی ها واکنون یک جا بسیار بسیار باصفا سر سبز خوش آب و هوا  راستی نگفتم وقتی ما آمدیم شهرستان به همسرم گفتم من نمیخواهم تو آپارتمان باشم یا تو شهر اگه بشه برویم روستا ها این شهر

    من دوست دارم حالا که داریم از شهر بلند میشویم برویم تو یک روستا زندگی کنیم دوست دارم زندگی روستایی تجربه کنم و خداروشکر  وقتی وارد این روستا شدیم دستان خداوند برای ما چندین برابر شد و تو این روستا برادرم زندگی میکنند البتع اینها 5 سال پیش این مهاجرت رو تجربه کرده بودند و مثل ما از مشهد امدند و کلی از همه لحاظ ها رشد کردندو از لحاظ مالی بخصوص و برادرم خونه رو قبل از اینکه  ما بیایم تحویل گرفته بود و اماده کرده بود و ما به راحتی اسباب  هایمان رو آوردیم و خیلی خیلی خوشحال هستیم واقعا همه چیز تغییر کرد حال و هوایمان که عالی تر شده است سبک زندگیمان متفاوت شد

    و واقعا حالا دارم میفهم که چقدر خوب است که مهاجرت کردیم و تغییر رو تو زندگیمان ایجاد کردیم  اره تا خودت نخواهی هیج کس نمیتواند کاری بکند

    اگه بخام بنویسم هنوز کلی مطلب هست

    اره کلی کلی اتفاق های خوب و در همین تغییر و مهاجرت کلی از خواسته هایم رقم خورده است

    واسه همین که

    امروز که این فایل رو گوش کردم

    از اینکه مثل ابوموسی نبودم خوشحال هستم

    از اینکه  پا روی ترس هایم و بخصوص بخصوص دیگه حرف مردم برام مهم نبود

    و نیست و دیگه ترسی از حرف مردم و فامیل ها نداشتم چون دیگه تو این مسیر تصمیم گرفته ام که فقط برای خودم زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم و

    و از هرفرصتی استفاده کنم که تجربه ها جدید رو کسب کنم و مهارت های جدید کسب کنم و خیلی چیزها بوده که تو زندگیم بهرخاطر ترس از حرف مردم انجام ندادم حالا دیگه مخام انجام دهم و فقط از زندگیم لذت ببرم و فقط و فقط رشد کنم و بهترین ها رو برای خودم رقم بزنم

    واقعا با این حرکت و تغییر کل زندگیم متفاوت شد و دارم اکنون چیز های رو که دوست داشتم رو تجربه میکنم  از زندگی در طبیعت و داشتن حیوانات خانگی و کاشتن سبزیجات و .. و مواردی که تو زندگی در بهشت رو دوست داشتم رو دارم تجربه میکنم

    و بابت این تغییر خدواند رو سپاسگزارم

    و بابت اینکه جسورتر شدم وشجاعتر شدم

    خداروشاکر هستم

    و بابت تمام این اتفاق ها و هنوز اول راه هستم که قرار اتفاق های زیباتر رو تجربه کنم و کلی چیز یاد بگیرم

    خداروشاکر هستم

    و از استاد عزیز و خانم شایسته که راهنمای زندگیم شدن هم سپاسگذارم بابت اینکه من توحیدی تر شدم و بابت اینکه نگاهم نسبت به زندگی و دنیا و خداوند متفاوتر شده است خیلی خیلی سپاسگذارم

    استاد جان دوستت دارم و این مهاجرت هنوز اول راهم هست و این حرکت باعث شده اعتماد به نفسم قویتر شده است ایمانم قویتر شده و عزم راسخ تر شده برای مهاجرت به خارج از کشور

    و اینکه من هم میتوانم و ایمان دارم که خداوند مرا هدایت میکند که زندگی کردن در کشور قدرتمند آمریکا و فلوریدا رو تجربه خواهم کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1480 روز

    به نام الله زیبایی ها

    سلام براستادخوشتیپم

    وسلام بردوستان عزیزسایت

    روزشمارتحول 136سفرنامه

    (((یک ساعت زندگی باکیفیت بهتراز100سال زندگی بی کیفیته)))

    عجب جمله ای بایدساعت هادرموردش فکرکرد

    منم الان یک ادمی شدم که عاشق رفتن تودل تجربه های جدیدشدم وهمین چندماهه پیش رفتم یک کلاس بازرگانی ثبت نام کردم تابتونم مهارت کسب کنم دراین شغل چون ویادگیری من بیشتربشه ومن دراین کلاس چقدرباادمدهای جدیداشناشدم ودوست شدم وچقدرافراددوست داشتنی وخوبی هستندومیتونیم درکنارهم پیشرفت کنیم ومن خیلی دوست دارم باادم های غریبه ارتباط برقرارکنم احساس میکنم که چیزهای جدیدی یادمیگیرم ورشدمیکنم

    چندوقته ازاین شاخه به اون شاخه پریدم برای انتخاب علایقم تابهترخودموبشناسم وخودموتجربه کنم ومیخوام به حرف های استادعمل کنم وبه قول ایشون این فایل برای افرادی هست که عمل گراهستندومنم دوست دارم بااین جورافرادکارکنم که قدم برمیدارندومیرن تودل ترس هاشون وشجاع تروجسورترمیشن وخودشون ودنیای خودشون روتجربه میکنند

    بایدمرگ روکنارخودمون ببینیم وهمین باعث میشه به خوبی زندگی کنیم وهروزدنبال تجربه های جدیدباشیم ولذت ببریم اززندگیمون وواردناشناخته هابشیم حتی اگرکشته بشیم بازم خوب زندگی کردیم چون تجربه های زیادی داشتیم وازنقطه امن خودمون بیرون اومدیم نه مثل ابوموسی که هیچ ریسکی توزندگیش نمیکنه وترسوونگرانه وهیچ پیشرفتی هم توزندگیش نداره تالحظه مرگش

    خدامارویک بارافریده پس بیام زندگی رودرتمام ابعادش تجربه کنیم وبه همه خواسته هامون برسیم وحسرت نخوریم درلحظه مرگ

    شادوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 696 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    118. روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا

    قوی باش و حرکت کن قدم بذار تو ناشناخته ها و نگاهت رو تغییر بده طیبه

    من امروز که بیدار شدم مثل همیشه شروع کردم با خدا حرف زدم و گفتم خدا تو بگو امروز چه کارایی باید انجام بدم

    بعد از صبحانه شروع کردم به رنگ کردن نقاشیا و آینه دستیای جدید تا ان شاء الله اگر خدا بخواد یکشنبه ببرم جلو مدرسه و بفروشم

    الان که داشتم مینوشتم یهویی فایل رو پلی کردم و دقیقه 15 رو زدم گوش بدم که یهویی دیدم استاد گفت

    خیلی از ماها با صحبت کردن با آدمای غریبه نگران میشیم ، از اینجا شروع کنیم بریم با آدمای غریبه حرف بزنیم

    خودش خارج شدن از منطقه امنه

    و دقیقا این حرف برای من بود که چند روزه دارم تلاش میکنم ، و چالشی که داشتم نمیتونستم تو مترو تو واگن بلند حرف بزنم و بگم نقاشیام فروشیه و کار دست خودمه و یا تو بی آر تی

    و قدم هایی برداشتم و خدا برام بی نهایت قدم برداشت و من این یک هفته رو پیشرفت بزرگی داشتم

    و انقدر حس آرامش دارم که سعی میکنم بازم عمل کنم و ایمانم رو به خدا در قدم برداشتنام و ادامه دار بودن عمل کردن و حرکت کردنم به خدا نشون بدم

    شب حدود ساعت 8 مادرم اومد گفت میره بیرون تا به خواهر زاده ام چیزی بده ببره خونه شون بعد دیدم خواهر زاده ام اومد گفت تو حیاط مدرسه استعداد یابی هست

    و انقدر بچه ها با مادراشون اومدن

    من یه لحظه از پنجره نگاه کردم دیدم آره زیادن گفتم خب خدا نظرت چیه من حاضر بشم برم دوباره ایمانم رو بهت نشون بدم و نقاشیامو ببرم برای فروش

    که حس کردم که نباید بری و دوباره گفتم برم باز شنیدم نرو

    اومدم نشستم پای نقاشیام

    بعد مادرم زنگ زد گفت طیبه بیا اینجا بفروش انقد جمعیت هست گفتم اول نه نمیام ولی بعد مامانم گفت پاشو بیا گفتم باشه و حاضر شدم

    لباسامو پوشیدم ،هی میشنیدم نرو ،بهت نمیگم نرو و حس میکردم نباید برم و باز گوش نمیدادم و گفتم خب میخوام برم ایمانم رو در عمل بهت نشون بدم و وسیله هامو به آدما نشون بدم

    چرا نرم؟؟؟

    و یه لحظه فکر کردم گفتم نکنه ذهنمه داره منو منصرف میکنه از رفتن ؟

    اومدم هندزفری گوشیمو بردارم تا برم از اتاق بیرون تا برم اونجا

    درک کردم که باشه برو ولی اگر ضرری برات بود من بهت گفتم نرو

    اینو که شنیدم گفتم باشه ولباسامو درآوردم و شروع کردم به نقاشی کشیدن

    چون قبلا اینجوری شنیدم و و لحظه آخر این یادم اومد که استاد میگفت صدای خدا رو بشنوید حس آرامش میده ولی نجواهای شیطان مضطرب و نگرانتون میکنه

    بعد من دیدم اون لحظه آروم بودم و آرامش داشتم که گفتم باشه نمیرم و نرفتم

    گفتم نمیدونم چرا گفتی نرو ولی چشم هر چی که تو بگی خدا

    سعی میکنم بعدا که خواستم برم برای فروش نقاشیام اونموقع ایمانم رو نشون میدم و تلاش میکنم

    یادمه قبلا وقتی از خدا میپرسیدم نمیتونستم تشخیص بدم یا حتی درک کنم

    ولی از وقتی که هر روز میگم خدا تو خیر و شرم رو بهم هر لحظه بگو و تمام حرفای استاد رو هر روز صبح مینویسم که میگفت متواضع باشید در مقابل خدا

    بیشتر حسش میکنم و وقتایی شده فکر کردم منطقی نیست و ولی انجام دادم بعدش دیدم که درست بوده و از این که به این حس درونی و صدای خدا گوش دادم برام خیر شده

    بی نهایت سپاسگزارم ازت خدای خوب من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 876 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز عالی دیگر خدایا شکرت

    مثل ابو موسی نباشیم

    ابو موسی شاید از نظر همه افراد یک خروس خییلی با هوشی باشه و همه تحسین اش کند که بیبین چقدر خوبه تونسته زنده بمونه اما من که قانون را می دانم نمی خواهم مثل ابو موسی باشم می خواهم در دل ترس هایم بروم حرکت و هر روز یک قدم کوچک بردارم

    حالا که میبینم بعضی جا ها بی برنامه می روم کمتر نگران هستم میفهمم یکی است که همیشه حواسش به من است و او همیشه حامی من بوده بعضی وخت فراموش میکنم که یک رب دارم یک پروردگاری دارم همه چیز به من میده به نسبت به من میده که باورش کرده باشم به همان اندازه ظرف وجودم می دهد یادم می آید چقدر بعضی چیز ها برایم یک زمانی ترسناک بود تا زمانی که انجام اش دادم و دیدم واقعا چیز خییلی ترسناکی نیست فقط این محدودیت و این افکار نامناسب در ذهن من است و اگر باور هایم تغییر کند صد در صد خداوند به مسیر های بهتر هدایت می کند

    خدایا شکرت

    همین حالا یک باران خییلی زیبا می‌بارد من باران را خییلی خییلی دوست و یک تصویر خییلی زیبا ایجاد شده خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدایا شکرت بابت این زیبای این بهار عالی خدایا شکرت بابت این سرسبزی خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2199 روز

    ردپای روز 136 من

    روز شمار تحول زندگی من فصل پنجم

    مثل ابوموسی نباشیم

    دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

    ‌ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ

    دانی که پس از عمر چه ماند باقی

    مهر است و محبت است و باقی همه هیچ.

    خدایا من را بسمت مسیرهای درست و صحیح هدایت کن که بدون هدایت و نشانه های الهی تو من گمراه و سرگشته و حیران امای ابتدای هر آغاز و ای سرانجام هر پایان ،

    دقیقا این فایل هم در روز 118 روز شمار از فصل چهارم بود .. کمی به این تکرار فایل فکر کردم

    اینکه چرا خانم شایسته عزیز در طبقه بندی و لیست کردن این فایل های روز شمار بعضی از فایل رو تکراری گذاشتند بعدش بخودم پاسخ دادم و گفتم خب حتما نکته های مهمی رو باید از درون این فایل ها بکشیم بیرون ..

    مثل ابوموسی نباشیم

    یعنی در این (قسمت از روز شمار ) باز هم بهمون یادآوری شده که باید تغییر کنیم .. باید از منطقه ی امن خودمون خارج بشیم .. باید تجربه ی چیزهای دیگه رو داشته باشیم فقط در همون منطقه ی امن همیشگی خودمون باقی نمونیم

    اگه برم بیرون از این نقطه قطعا پاداش های من هم بزرگ تره و خدا پاداشو ب شجاعان میده نه به ترسوها و ضعیف ها..

    از روز گذشته بهم الهام شد که برنامه ی روزانه ام رو تغییر بدم چه در نوشتن و شکر گذاری هام . و چه در خورد و خوراک و چه در خوابیدن و بیدار شدنم و پیاده روی هام کلا در همه چیز .. نه اینکه اینا رو انجام ندم نه به هیچ عنوان فقط می خوام جور دیگه ای انجامشون بدم و یک تغییراتی در کارهام انجام بدم بقول استاد عزیزم… خودم زودتر تغییرات رو در خودم و زندگیم انجام بدم حالا از هر جایی که می تونم این حرکت رو شروع کنم..

    شروع کردم به اینکه صبح ها بجای نوشتن و اومدن توی سایت کمی تفکر کنم .. یعنی توی همون رختخواب دراز بکشم و تفکر کنم .. به برنامه ها و کارهای روز گذشته ام توجه کنم .. ی چک آپ از خودم داشته باشم و بعد به برنامه های امروزم فکر کردم حدودا نیم ساعتی داشتم با خودم صحبت می کردم انگار باید با خودم خلوت می کردم و به یک آرامش خوبی میرسیدم . از خداوند پرسیدم امروز چه کارهایی باید انجام بدم؟؟؟؟ یعنی می خواستم هدایت بشم .می خواستم اون بهم بگه چیکار کنم

    بعدش فهمیدم نباید عجله کنم .. یعنی بجای اینکه بپرم توی دفتر م و شروع کنم به نوشتن و یا بپرم توی سایت و ببینم چندتا کامنت باید بخونم و کدام فایلها رو ببینم . گفتم امروز می خوام از منطقه ی امن روتین خودم خارج بشم .. امروز می خوام یک جور دیگه خودم رو تجربه کنم … امروز می‌خوام فقط آرامش رو به ذهنم وارد کنم .. امروز می خوام روزه ی سکوت بگیرم .. امروز می خوام فقط به آسمان خیره بشم و صدای پرندگان رو بشنوم .. امروز می خوام هیچ باشم

    داستان آقا خروس ابوموسی زندگی در بهشت ما اینجوریه که خیلی از همون جایی که هست احساس امنیت می کنه و چسبیده به همون یک تیکه جای اطراف لانه اش.

    خروسی هست که خیلی ترسوئه. از دایره امنش فراتر نمیره و یه محیط سربسته برای خودش ایجاد کرده نه میره اون طرف های جنگل ک کرم های جدید پیدا کنه، نه اکتشافی میکنه، نه میجنگه… هیچ بلایی هم سرش نیومده. خب ب قول استاد اگه از دید منطقی بهش نگاه کنیم شاید با خودمون بگیم چ باهوشه اینجوری آسیبی هم نمیبینه.

    نمی‌دونم هدایت های خداوند رو چطوری باید بیان کنم و بنویسم ..واقعا خودم هم شگفت زده شدم .. آخه داستان منم یک جورایی مثل همین آقا خروسه شده بود .. داستان از این قراره که کلا من آدم منظمی هستم و کلا روی برنامه کارهامو انجام میدم ولی چند وقتیه که کلا همه ی برنامه هام خود بخود تغییر کرده .. اون هم چه تغییری !!! یعنی تمام برنامه های زندگیم خود بخود جوری تغییر کرده که اصلا گیج شدم که نگم براتون .. اتفاقا توی کامنت های چند روز پیشم هم دقیقا همین تغییرات رو نوشته بودم اینکه شب ها همیشه زود می خوابیدم که صبح ها قبل از ساعت 4 صبح بیدار بشم تا کانون توجه و ورودی های ذهنمو کنترل کنم .مدیتیشن هامو انجام میدادم خلاصه با آرامش بیشتری فرکانس خودمو تنظیم کنم . و بیشتر فرصت داشتم تا دفتر شکر گذاری مو بنویسم و یا توی سایت کامنت ها رو بخونم و زمان طلوع خورشید رو ببینم و صدای چهره چهه پرندگان رو بشنوم و کلی از این کارها که بنظر خودم بهترین برنامه ریزی بود که می تونستم از زمانم لذت ببرم و خوشحال باشم و روی خودم کار کنم و یک جورایی روتین امن زندگیم شده بود … ولی از وقتی هدف گذاری سال جدیدمون تغییر و رشد شخصیتم گذاشتم.. انگار خیلی چیزها تغییر کرده یکیش همین روتین امن زندگیم .. و توی این چند روزه کلا آنقدر شب ها دیر می خوابم که یواش یواش صبح ها دیر بیدار میشم . یعنی از 4 صبح شد ساعت 5 صبح و بعدش 05:05 بعدش شد 05:30صبح بعدش آرام آرام شد 05:40 که هوا ابری و بارانی بود و روز بعدش دقیقا طلوع آفتاب بیدار شدم و احساس کردم کل روزم تمام شد و من هیچ کاری نکردم ( باور کمبود زمان) باید این باور رو تغییر بدم و بگم خدایا شکرت که روزم رو با موفقیت به پایان رسوندم) و دقیقا راجب این موضع در کامنت دو سه روز قبلم نوشته بودم ..

    ولی امروز با دیدن این فایل فوری هدایت شدم .. چون از خودم پرسیدم آخه چرا اینجوری شده .. آخه من که داشتم روی خودم کار می کردم و براش هم برنامه ریزی های خوبی داشتم و همه چی هم خوب پیش می‌رفت ..

    ولی امروز با تمرکز روی افکارم و دیدن دوباره ی این فایل بهم گفته شد ‌‌.. رویا خانم از محیط امن خودت بیا بیرون از اون روتین برنامه ریزی همیشگیت بیا بیرون یک جور دیگه زندگی کن . یک جور دیگه برنامه هات رو پیش ببر یک جور دیگه این مسیر رو تجربه کن

    و تصمیم گرفتم برنامه هامو تغییر بدم و امروز قاطعانه تصمیم گرفتم از یک مسیر دیگری خودمو تجربه کنم و روی خودم کار کنم فکر کنم مدارم تغییر کرده که اینجوری تغییرات رو واضح میبینم و دیگه هیچ مقاومتی نمی کنم و باید تسلیم این هدایت های بینظیرم باشم..

    خدایااا شکرت امروز هم از این ردپای 136 روز شمار درس هامو گرفتم

    استاد عزیزم و خانم شایسته جان واقعا بی نهایت ممنون و سپاسگذارم برای این برنامه ریزی که در لیست روزشمار بوجود آوردید که البته همه ی اینها از جانب هدایت های خداوند هست ممنون و سپاسگذارم

    امروز بهم گفتید دیگه وقته تغییره و باید از دایره ی برنامه ریزی های قبلیت بیایی بیرون و جور دیگه ای زندگی رو تجربه کنی

    منم گفتم چشممممممم

    خدایا من می خوام با بهترین دستاوردها خودم رو تجربه کنم

    و ظرف وجودم رو وسیعتر و عمیق‌تر کنم تا بهترین ورژنی از خودم رو وارد تجربه ی زندگیم کنم

    خدایاااا خودت من را هدایتی کن به سمت تسلیم بودن در برابر خودت

    خدایااا خودت هدایتم کن و با من حرف بزن

    با بهترینع بهترین و پر رنگ ترین هدایت ها و نشونه ها و صدای بلند الهام و شهود و خواب و رویا .. چشم و دل من رو روشن نورانی کن تا بتوانم نشانه های واضح و آشکار پر رنگ ترا بوضوح و به روشنی ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم

    خدایااا فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو یاری می جویم

    IN GOD WE TRUSTخدایا من می خوام با بهترین دستاوردها خودم رو تجربه کنم

    و ظرف وجودم رو وسیعتر و عمیق‌تر کنم تا بهترین ورژنی از خودم رو وارد تجربه ی زندگیم کنم

    خدایاااا خودت من را هدایتی کن به سمت تسلیم بودن در برابر خودت

    خدایااا خودت هدایتم کن و با من حرف بزن

    با بهترینع بهترین و پر رنگ ترین هدایت ها و نشونه ها و صدای بلند الهام و شهود و خواب و رویا .. چشم و دل من رو روشن نورانی کن تا بتوانم نشانه های واضح و آشکار پر رنگ ترا بوضوح و به روشنی ببینم و بشنوم و بفهمم و درک کنم و آگاه شوم و بی درنگ اطاعت کنم

    خدایااا فقط و فقط تو را می پرستم و فقط و فقط از تو یاری می جویم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 989 روز

    به نام خالق هدایت و نشانه ها

    سلام به همه دوستان استاد عزیزم و مریم بانو

    استاد من این روزا دارم هی هدایت میشم هی نشانه میبینم اکثر هدایت ها رو گوش میدم در صورتی که همون لحظه ذهن میاد اون روش غیر منطقی جلوه میده ولی من پیش میرم و بعد از یک روز یا یک ساعت یا چند روز نتیجه همون گوش دادن هدایت میبینم .

    همین امروز بعد نوشتن ستاره قطبی و درخواست اینکه چه فایلی گوش بدم در خواست کردم خدا شروع به هدایت کرد .در صورتی که من هر صبح موقع رفتن به سرکار دنبال بچه ها برم تا ببرم مدرسه،فایل روزشمار یکبار تو خیابون گوش میدادم امروز هدایت اومد براساس خوندن کامنت دیشب برم فایل ها نتایج دوستان از قسمت یک گوش بدم تا برسم خونه 4 فایل گوش دادم به ترتیب،آخرین فایل فک کنم شیرین جان بودن که پرسیدن من گیجم نسبت به هدایت ،هر لحظه یه چیزی بهم میگه این هدایت هست یا نه نمیدونم چیکار کنم آیا هرلحظه ما داریم هدایت میشیم این اول بگم من قبل گوش دادن به این فایل امروز دو تا از بچه ها نیومدن یه هدایتی گفت از یه مسیر متفاوت برو چون نیازی نبود مسیر قبل برم ذهنم با منطق گفت برای چی راهت دور میکنی این سمت کلی مسیرت دورتر میشه ولی من همون لحظه گفتم همین که مسیرت دور میکنی یعنی باور کمبود فراوانی اینکه بنزینت بیشتر استفاده میشه و مسیر جدید رفتم تا اینکه همه رو رسوندم نزدیک خونه دیدم شیرین جان این سوال پرسید و استاد جان گفتن ما از تو شکم مادر هر لحظه در حال هدایت شدن هستیم تو هر لحظه خودت به خدا بسپار حتی تو غذا خوردن چی بپوشم کجا برم چه حرفی بزنم و هرچی گفت گوش بده امکان داره با منطق همون لحظه کار اشتباهی باش ولی بعد یک ساعت یک روز چند سال نتیجه همین هدایت میبینی و من جواب سوالم همیشگی ام گرفتم خدایا شکرت

    حالا اومدم تو خونه روزشمار136فصل پنجم زدم این فایل اومد و استاد چقدر عالی و کاملا هدایت شده امروز این فایل اومد من قبل اینکه این فایل گوش بدم امتحان پس دادم اونم صبح الان چقدر خوشحالم از مسیر جدید رفتم با یک تیر دو نشون زدم خدایت شکرت .

    استاد من خیلی خیلی به هدایت دارم ایمان پیدا میکنم هدایت یه جورایی اعتماد به نفس هم بالاتر میبره آدم دست به عمل میکنه کاری میکنه چون و چرا نیاری و همون لحظه اقدام کنی.

    خداروشکر میکنم که چند وقتیه دوست دارم چیزای جدید تجربه کنم هی از این شاخه به اون شاخه میپرم تا علایقم پیدا کنم و از اون حاشیه امن خودم خارج کنم خیلی خیلی نیاز دارم روی خودم کار کنم .

    استاد من چند ماه پیش رفتم از آدم های که حس خوبی نداشتم روبرو شدم تحسین کردم خودم رها کردم از اون حاشیه امنی که هر لحظه تو ذهنم قضاوت میکردم رفتم جلو سلام کروم تحسین کردم لبخند زدم و جوابم این شد که چه رابطه خوبی پیدا کردیم دیگ اون حس بد نبود دیگه رها شده بودم

    وقتی آدم این شجاعت به خرج میده بعدش نتایج عالی میگیره به خودش افتخار میکنه ارزش خودش بیشتر میفهمه .

    استاد عزیزم از شما سپاسگزارم که از تک تک موضوعات روزمره زندگی برامون تبریک به قانون میکنید و صحبت می‌کنید و با مثال توضیح میدید.

    خدایا شکرت

    در پناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: