«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناه - صفحه 388
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-37.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-01-21 00:00:002024-06-09 14:55:43«چند باور قدرتمندکننده» برای رفع احساس گناهشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بیکران بر استاد اگاهی بخش
.
فوقالعاده اید
تحسین برانگیزید
هرچه بیشتر باشما همراه میشم، بیشتر و بیشتر تحسینتون میکنم
چقدر انسان توانمندی هستید
چقدر حق بودنتون در هستی رو به زیبایی به حا اوردید
واقعااا که در جایگاهی که هستید، شایسته و سزاوارید
.
انسانی در صلح و ارامش درونی
انسانی هماهنگ باالله
انسان
.
این مدتیکه با این اگاهی های ناب همراه شدم
نگرشم بسیار متفاوت شده
خداروشکر میکنم
خداروسپاسگزارم
قدردانم
.
یقین دارم به راه و مسیریکه واردش شدم
خداوند رو شااااااکرم
.
این فایل ارزشمند رو یکبارگوش دادم
اگاهی هاش رو نوشیدم
اما اونقدر تحسین برانگیز برام بودید که اول خواستم دیدگاهی از حس سپاس بفرستم.
و دوباره فایل رو گوش کنم و اگاهی های اون رو یادداشت کنم
.
بینهایت قدردانم
و خداوند رو شاکرم من رو هرروز با این فضای الهام بخش و این کلام آگاهی بخش همراه کرده است
.
الهی شکر
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز. برای این فایل 6 صفحه نوشتم. چند روزی کمی مشغله کاری داشتم و از فایلهای آگاهی دوره عزت نفس جا موندم. ولی کماکان پیگیر هستم و باید همه فایلهای آگاهی دوره عزت نفس رو ببینم و روی خودم پیاده اش کنم. به لطف و هدایت رب العالمین وارد دوره شیوه حل مسائل زندگی شدم. همزمان اون رو هم کار میکنم. و خدا رو شاکرم بخاطر این مسیر توحیدی که داریم طی میکنیم. احساس گناه و عذاب وجدان در من بسیار قوی هست و البته اینها ریشه در باورهای غلط گذشته داشته که در خانواده و جامعه و نظام آموزشی بهمون منتقل شده. اونجایی که انسانها به خودشون اجازه دادن انگشت قضاوت رو به طرف همدیگه نشانه بگیرن. در حالیکه خداوند تا زمانی مشخص ما رو قضاوت نمیکنه و بهمون فرصت آزمون و خطا و اصلاح شدن بهمون میده . حتی خداوند هم تا زنده ایم ما رو قضاوت نمیکنه. یگانه فرمانروای قدرتمند وهاب و رزاق همه مخلوقات ، خودش رو تواب و غفور و رحیم معرفی میکنه تا امید رو در قلب ما زنده کنه که ای انسان در هر سطح مدار و فرکانسی که بودی کافیه کمی خودتو به طرف من متمایل کنی تا به نیروی گرانش توحیدی وصل بشی. آره وقتی فرصت تمام شد خداوند ازمون سوال خواهد کرد «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» ،حمید از نعمتها و فرصتهای بینهایتی که بهت بخشیدم چطوری استفاده کردی، آیا به رشد و گسترش جهان کمک کردی؟ آیا در مدار توحید بودی؟ «اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَىٰ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» کتاب خود را بخوان، کافی است که امروز خودت بر خود حسابگر باشی.
سلام استاد
سلام دوستان هم فرکانسم
این اولین کامنتی هست که توی سایت مینویسم.و میخوام از همین ابتدای مسیرم روند پیشرفت و تغییراتم رو اینجا ثبت کنم . برای نوشتن این کامنت مقاومت دارم ، نمیدونم دقیقا چی بنویسم .و حقیقتش فکر میکنم مقاومتم دقیقا از مشکل عزت نفسه . عمیق تر که بهش فکر کردم دیدم یه حس کمالگرایی توی ذهنم داره بهم میگه حالا که شاید کامنت خوبی نشه ، و حالا که هیچ دستاورد و ایده ی خاصی رو نمیخوای بنویسی ، اصلا برای چی بنویسی ؟ ( که خب این کمالگرایی که بهم میگه خوب نمیشه و دستاورد خاصی نداری احتمالا از مقایسه کامنت خودم با بقیه شکل گرفته توی ذهنم ) .
خداروشکر میکنم که امروز بدون اینکه قصد اومدن به این صفحه رو داشته باشم به این صفحه هدایت شدم.
امروز که اومدم توی سایت میخواستم فایل های مربوط به توحید عملی رو دوباره گوش کنم که بعدش به این قسمت روز شمار هدایت شدم ، که خیلییی هدایت دقیقی بود . میخوام داستانشو اینجا بنویسم که در آینده هم یادم بمونه ، هم شاید نشونه ای باشه برای بقیه .
امروز که دارم این کامنت رو مینویسم زمان خیلی زیادی از ثبت نامم توی سایت میگذره. و زمان ثبت نام ، تنها چیزی که توی ذهنم بود این بود که شاید از این راه بتونم سریع تر به خواسته هام برسم . همون زمان بعضی از فایل ها رو گوش میکردم و نظرات بخش عقل کل رو می خوندم و خب درکی که ازش داشتم درک درستی نبود و درواقع دقیقا مطابق با مدار اون زمانم بود . برای خواسته هام عجله داشتم ، بهش وابسته بودم ، عزت نفس ام واقعا مشکل داشت ، و الان حتی به خواسته های اون موقع و اهدافی داشتم هم نگاه میکنم میبینم از همون عزت نفس پایین نشات میگرفت . خلاصه گذشت و من هم نتیجه ای نگرفتم ، و مدت ها بود که بعد از اون دیگه به سایت سرنزده بودم . دو هفته ی پیش توی اینستاگرام خیلی اتفاقی ( که البته الان میدونم اتفاق نبوده و هدایت شدم بهش ) یه فایل از مجموعه فایل های توحید عملی رو توی پیج استاد دیدم . و من وااااقعا تا اون موقع هیچ وقت خدا رو این شکلی درک نکرده بودم ، فهمیدم چقدر شرک داشتم و چقدر قدرت رو به همه میدادم غیر از خدا . این مدت واقعا حالم خوب بود ، حسم عالی بود ، اضطراب و استرس که همیشه بینهایت اذیتم میکرد تقریبا از بین رفت . حس اعتماد به خدا ، به قدرت مطلق جهان برام خیلی شیرین بود . این روزا تلاشم این بود که هر روز بیام و برای تثبیت باور های توحیدی ام فایل ها رو مرور کنم و کامنت ها رو بخونم . منتها به باوری که واسم به وجود اومده بود این بود که دوست داشتن زیادی خودم یا اعتماد زیاد به خودم درست نیست ، احساس میکردم اینم یه نوعی از شرک باشه . اما امروز خیلی دقیق به این فایل هدایت شدم ، و فک میکنم چیزی که باید دریافت میکردم از این فایل این بود که
خدا منو دوست داره .
خدا عاشق منه .
چرا من خودمو دوست نداشته باشم ؟
وقتی قدرت مطلق جهان منو دوست داره چرا من خودمو دوست نداشته باشم .
فهمیدم که باید منشا همه ی توانایی هام رو همه نکات مثبتی که توی خودم میبینم رو خدای مهربون و وهابم بدونم ، اما خودم رو هم دوست داشته باشم ، خدا بهم اعتماد کرده منم به خودم و باور هام و هدایت خدا اعتماد کنم .
خدای قشنگم مرسی که منو به این مسیر هدایت کردی. این روزا هنوز خواسته هام رو میبینم و میخوام ، ولی دیگه بهش نچسبیدم ، این روزا اطمینان دارم ، این اطمینان بهم آرامش داده .
مهربون خدای من ، ازت ممنونم بابت هدایتم به این مسیر . و ازت میخوام که بهم توی این مسیر استمرار بدی که بیشتر و بیشتر خودت و قوانین ات رو بشناسم و درک کنم
مهمون داریم دسته رو بده اونم بازی کنه…
و اینچنین مادرم باعث شد ما از لحظه مون لذت نبریم و از اون مهمون بدمون بیاد چون وقتی اون میاد یعنی ما از تفریح خودمون می مونیم.
در بهترین حالت فکر کردم دوست دارم دو تا از هر چیزی بگیرم که هر کی اومد دسته از من نگیره…
اما این رویکرد جوره که حتمن میگن با فلانی هم بازی کنید دیگه تنها مونده….
دوست دارید خودتون میرید یه جا این برخورد باهاتون بشه؟ …. دوست دارید جایی میرید بهتون لطف بشه دیگه پس لطف کنید…. ریشه دلسوزیه دیگه گفتن نداره…
یعنی رحم کنید تا بهتون رحم بشه
احساس گناه کنید که مهمون بدبخته و روش نمیشه بگه بدید منم بازی کنم
این اشکال نداره ولی توش اینه که انگار رحم نکنی داری اسیب میزنی…. اوه اوه اوه….
یادمه از بچگی اینو بهمون گفتن: مهمون اومد بذارید اونم بازی کنه. که بد نشه پیش مادرش و باباش…. و ما هم میگفتیم به ما چه… اگه میخواد بازی کنه بیاد بازی کنه. کتک میخوردیم..
حالا مهمونمون اومده ده بار گفتیم گفت بازی نمیکنم.
مامانم میگه «مهمونه شاید روش نشه بگه…»
یعنی ما باید خودمونو با کسی که روش نمیشه تنظیم کنیم و اون ادم چون با رو نشدگی به نتیجه رسیده این الگو رو تکرار میکنه… چون در جایگاه مظلوم قرار میگیره و خب میدونین جایگاه مظلوم جایگاه امام حسینه و خیلی رفیعه…. چون ذکر ماه های محرم ما مظلوووووم حسسیییین بود
در صورتی که بغضم میگیره وقتی میبینم چطور داریم به خودمون ظلم میکنیم… به قول استاد ما چیزی رو میشنویم و تعبیر میکنیم که دوست داریم….
به جای اینکه خودمونو وفق بدیم با اگاهی ها اگاهی ها رو طوری خوانش میکنیم که به نفع مون باشه….
####
یه چیز دیگه که سر صبحونه عمیقا داشتم بهش فکر میکردم این بود که:
میدونید درونم داغ داغ شده بود
یهو یه موقعیت ذهنی برام تداعی شد که توش دارم به کسی که سر فلان فیلم با من برخورد مناسبی نداشته پیام میدم با بغض که فلانی… ممنون که میخواستبد به من لطف کنید و منو راه بدید سر پروژه تون… «امیدوارم خدا کسی رو سر راهتون بذاره که بخپاد بهتون لطف کنه و توانایی تونو نبینه و بفهمید به من چه احساسی دادید»
همین امیدوارم خدا فلان کنه بهمان کنه … یهو حس کردم یه الگوئه….
دیدم من اینو جاهای مختلف استفاده میکنم… مثلا دوستی رفتاری باهام میکنه از ته دل میگم خدا یکی مثل خودتو جلوت بذاره بفهمی با من چه کردی….
اوه اوه پیدا شد… من قربانی هستم. و دیگری در نقش ظالم نقش داره در قربانی کردن من… دیلینگ.. بالا اومد
من منصور نصیری با اینکه کلی بار فایلای عزت نفس رو شنیدم اما گویا فقط شنیدم چون الان فهمیدم گوش نکردم…عمل نکردم… چون عمیقاااا دیدم که با گفتن اون حرف و اگداشتن اون واکنش حسی دارم فریاد میزنم: «من باور دارم که دیگری در زندگی من نقش داره»
دارم داد میزنم: «من به بما قدمت ایدیهم و قانون هر چه درو میکنی را روزی کاشتهای» رو قبول ندارم…
ماها واقعا یکم روی رفتار و گفتارمون دقیق بشیم داریم هر روز داد میزنیم که به چی باور داریم یا نداریم… چون حتمن مطابق باورمون داریم عمل میکنیم….
یه تمرینی در بازیگری هست به اسم من برتر…. وقتی در صحنه هستی… یه من، منِ نقشیه که بازیش میکنی… یه من هم خود تو هستی…. مثلا من نقش: اسمش هست جرارد. من بازیگر که اون نقش رو بازی میکنه: اسمم هست منصور…
میگه همیشه اون من برتر از بیرون باید شاهد من نقش باشه… یعنی همزمان که بازی میکنی خودت رو هم از بیرون ببینی… که بهتر عمل کنی و نواقصت رو به مرور رفع کنی….
حالا اینو میارم تو زندگی…. انگار باید اون من برتر که الله هست… من رو که در نقش منصور بازی میکنم در دنیا رو بذارم که ببینه….
مشاهده… مشاهده… مشاهده… کنم بدون قضاوت
چون وقتی خودمو با قضاوت مشاهده میکنم ترس از اینکه بد باشم نمیذاره اصلا نگاه کنم به خودم…
تازه ذهنم گولم میزنه که نه منصور داری اعراض میکنی استاد گفته… حال اینکه نهههههه
اینجور جاها نباید اعراض کنم…. به قول استاد اینا بحث های پیشرفته ست…
بروزرسانی جلسه اول عزت نفس سوال خانم شایسته همینه… استاد میگه اتفاقاا باید رو اون بخشهایی که ضعف های شخصیتی هستن توجه بذاری و بهترش کنی….
خلاصه که دیدم ابن باورها در من هست و میگم خدایا کمکم کن بهتر بشم و حتم دارم که همین دیدنش یه قدم خیلی بزرگه… نمیخوام کوچیک ببینمش….
چون خیلی وقتا که بهم میریزم با اگاهی ها خودمو دعوا میکنم و سرزنش میکنم که ببین این همه هم استاد عباس منش گفت بازم هیچی نشدی…
این دیالوگا دقیقا دیالوگ ادم بزرگای اطرافم بوده از کودکی که «تو چی میخوای بشی؟»
با این منظور که هیچی نمیشی…
خب نزنم به دشت کربلا… به قول استاد همه ازین اوضاعا داشتیم… الان خوبه که دارم میبینم و تشخیص میدم..
سی و چهار سالمه… سی و چهار…
منصور ببینش… سی و چهار…
میدونم ذهنت دائم بهت میگه که واااای سیووووووو چهااااار سالللللتههههههع….
این ذهن همونیه که وقتی هفده سالت بود… دقیقا هفده سال پیش و داشتی تکواندو کار میکردی و انقدر خوب بودی که استادت بهت دو تا کمربندو با هم داد، بهت گفت منصور از تو دیگه گذشته اینا شش هفت ساله ن دان دو دارن…. تو دیگه هففدددددددددددهههههه ساللتتتههههه…
ببین عزیز دلم
اگه این صدارو بخوای بهش گوش بدی…. که دائم میگه کاش الان بیست و چهار سالت بود و فلان…. میکشوندت به چهل و چهار سالگیت و میگه چهل و چهاااااار ساااالتههههه….
و کاش سی و چهار سالت بود…
این ول. کن ماجرا نیست… تا نکندت توی قبر و بگه تو دیگه تو قبرررررری منصور تموم شد وقتت… ولت نمیکنههه…
بزرگ میکنه چیزای به درد نخورو… چرا؟ چون نباید برسی که غصه بخوری و قربانی باشی همیشه… چون اون تصمیم گرفته همیشه تو شکست خورده باشی و حقت خورده بشه و چیزی داشته باشی برای اینکه بگی به من ظلم شده و آش «من قربانی هستم» بپزی دوستاتو دعوت کنی بخورن و خدا بیامرزه بگن به توی شکست خورده که اروم شی مثلا توجه بگیری و دست کم جمع شن دورت…
میگم یعنی الان که ابن چیزا رو تشخیص میدم خوبه… خدایا شکرت… میخوام بزرگش کنم… چرا این تشخیصارو بزرگ نکنم… آررررره استاد عزیزم من یه کشف بزرگ کردم… هوررررا باید جشن بگیریم… پیدا کردم که یه باور اشتباه داشتم….
مگه عید قربان تبدیل به جشن نشد…. واسه چی؟
چون ابراهیم یه چیز خیلی عمیق پیدا کرده بود….
خدای من امروز یه سور اساسی باید بدم… باید شیرینی پخش کنم اصن… که فهمیدمش
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
امیدوارم از قافله اگاهی بیرون نمونم و گمونم همین امیدوارم فلان هم که گفتم ریشه تو من قربانی هستم تورو خدا یکی دست نوازش بکشه روم دارخ……
مگه دارررییییم:)))
مطمئنم روزای خوبی برای منصور تو راههه
مطمئنم
من میخوام ایمان رو انتخاب کنم و برای خودم بهترین رو رقم بزنم… از همین جایی که هستم….
اصن فکر میکنم ورشکست شدم تو حوزه باور سازی… ایرادش چیه…. دوباره از اول شروع میکنم… مهم تعهده… خدا کمک میکنه به هر کسی که بخواد تو راه بمونه…. ناز نازی بازی تموم. من میخوام بلند شم…. بسم الله…
این کامنت رو هدایت میشم جایی میذارم و بعد…. حتمن بهش رجوع میکنم و میگم دیدی گفتم مطمئنم و آالان به نتایجی رسیدم که دارم میبینمش و به خودم افتخار میکنم….
استاد جان ممنونم
ممنونم
خانم شایسته نازنین مرسی
درود به شما استاد عزیزم
(چقدر حس قشنگی وقتی شما رو استاد عزیزم خطاب میکنم)
داشتم کامنت های یکی از بچه ها داخل عقل کل میخوندم که داشت به یکی دیگه از عزیزان پیشنهاد میداد که مسیر از کجا شروع کنه و گفته شده بود که از روزشمار زندگی من شروع کن و چون من بعد از مصاحبه ای که با اقا رضای عزیز داشتید تصمیم گرفتم متعهد تر باشم روی تغییر خودم اومدم و وارد این قسمت روزشمار زندگی من شدم
پیش خودم گفتم خب چهار فصل یعنی چهار ماه و من هر روز یکی از فایل هارو نگاه میکنم و قطعا بعد از چهار ما تغییرات زیادی برام اتفاق افتاده
اومدم سراغ جلسه ی اول و روز اول و الان که دارم این کامنت میزارم سه روز من فقط دارم روی این جلسه کار میکنم
یعنی من به خیال خودم فکر میکردم ی روزه از پسش بر میام و هر جلسه میگزرونم ولی
درکم از حجم این مطالب و اجرا کردنشون طبق چیزی که فکر میکردم نبود
من هنوز روی اولین جمله ی شروع این فایل دارم فکر میکنم(حتی قران هم بدون فکر قبول نکنید)
چقدر زیااااااد اگاهی داره این فایل
چه شروع طوفانی بود
وقتی این فایل تمام شد خودم بخشیدم
و برای خودم هدیه خریدم و جشن گرفتم توت فرنگی و موز و کیوی خورد کردم و ی کیک شکلاتی خوشمزه هم درست کردم و
گفتم بیا خود عزیزم بیا زینب قشنگم بیا میخوام ازت تشکر کنم بابت قوی بودنت میخوام بهت هدیه بدم .و ازین روزی خوشمزه خوردم و شکر خدا کردم
این رد پا گذاشتم برای خودم از جلسه ی اول این فایل (و روز سوم درک این فایل)
سلام استاد
رد پای روز اول روز شمار تحول من
چقدر تعریفتون در مورد وجدان جدید و نو بود ریشه ی این باید ها و نباید از کجاست؟کی تعریفش کرده؟اصلا دلایل منطقی دارن این بایدها ک نباید های وجدان؟ وقتی گستره ی دیدمون رو جهانی تر کنیم و دنیا رو از قاب پنجره ی کوچک محیط بسته نگاه نکنیم و مثل اون درون بچه ی شما بالا تر بریم تصاویری میبینیم ک متفاوت از جامعه و فرهنگ و خانواده ی ماست.و باید گشت و پیدا کرد اون بایدها و نباید های خانواده و جامعه رو با دید جهانی و قرانی بررسیش کرد فک کنم فککک کنم اگر روی این موضوع بایدهای وجدانی کار کنیم تا حجم عظیمی از عدم وابستگی ب غیر مواحه میشیم و تبدیل میشیم ب فردی ک قائم ب ذاته
اقا ما حق الناس نداریم؟؟؟؟اگر بدی میکنیم ب کسی گناه نداره؟مقاومت میکنه ذهنم ن ب این معنی ک برم بدی کنم هااا نه ب این معنی ک اگر کسی حتی بدی از من میبینه ب خاطر اینه ک خودش اون لحطه در اون فرکانسه ک مثلا من پولشو بخورم؟؟ذهنم مقاومت میکنه و عذاب وجدان میگیرم .خدایاااا استاد یعنی اینا همه بی اصل و بی ریشه ان؟من مسئول نیستم؟اون خودش در اون فرکانس بوده؟یعنی جهان با اون بدی من خواسته اونو هدایت کنه؟البته اگر اگاه بشه؟دقیقا الان ذهنم میگ اوکی ولی من عذاب وجدان میگیرم احساس گناه میکنم و اینجا همون پاشنه آشیل منه!
و اگ من احساس گناه کنم یعنی حس بد و رخ داد اتفاقات بد
استاد انقدر برام سنگینه این تمرین و مقاومت دارم روش ک نگو البته اروم اروم میرم جلو تا تکاملم رو در موزد احساس گناه و عذاب وجدان نسیت دیگران اصلاح کنم
و استاد ی اخلاق بدی ک دارم همش زمانم زو میذارم و برای دیگران از قانون میگم ب نظرم این کارم نباید بکنم اگر خودشون در مسیر بودن یک کلام سایتو معرفی میکنم و شما هزار برابر بهتر من توضیح میدید
و دیگ دلم برای کسی نسوزه چونک باعث میشه من ب ناخواسته هام توجه کنم و از مسیر دور شم و اتفاقات بد زندگیم بیارم
وووووای استاد عجب فایلی بود حالا شما فک کن من درکم بالاتر بره بازم بیام گوش کنم اون موقع چقدر برداشت های جدید و خفن تری خواهم داشت؟
خدایااااااااا شکرررررررررررت مررررررسی استاد مرررسی مرررسی
سلام استاد نازنین سلام خانم شایسته مهربان
و سلام دوستان عزیزم..
چقدر این جمله عجیب ! ساده ! روزن باز کن ! شستوشو دهنده ! لطیف ! عمیق ! و پر از آگاهی بود !!!
استاد عباس منش:
اصلا این وجدانه از کجا داره به وجود میاد ؟
کی داره این وجدانو به وجود میاره ؟
اصلا شاید این وجدانه اشتباه باشه !
——-
چقدر سواله خوب، خوبه.
چقدر این سوال قشنگه واقعا چقدر حسش خوبه نرمه لطیفه پر مغزه دوردستانس و روان..
این نگاهیه که دوسش دارم ، این نگاهیه که یه قدم یا چند قدم انگار عقب تره و دیده وسیع تریه، این چیزی بود که من دریافت کردم ازین فایل که باید بنشینم و حواسمو و هوشیاریمو حفظ کنم و تمرین کنم از قدم های عقب تری نگاه کنم برای شناسایی باور هام، نمیدونم الان چجوری میشه ولی شکر که هدایت الهی همیشه بر ماست.
درود بر شما استاد بزرگوار
خدارو شاکرم که من رو به سمت آموزه های شما هدایت کرد و ممنونم از شما که زیبایی و زیبایی ها رو به نمایش میزارین.
ممنونم از تمام دوستانی که باعث نشر و دیده شدن این آگاهی ها هستند.
به قول حضرت مولانا:
بیرون زتو نیست هرچه در عالم هست
ازخود به طلب هرآنچه خواهی که تویی
بزرگترین مشکل ما انسانها اینه که تا به مسئله ای برمیخوریم سریع برای اینکه به اصطلاح عذاب وجدان نگیریم یا مواخذه نشیم دنبال یک عامل بیرونی هستیم که وجدانمون آروم بگیره و خودمون رو تبرئه کنیم از هر بار و مسئولیتی یا اینکه در مواجهه با خیلی از مشکلات سریع به هم میریزیم و خودمون رو گم میکنیم در هرحال به قول استاد اگر حسمون رو بد نکنیم و با اندکی تفکر دنبال راه حل باشیم نه به دنبال مقصر حتما و بدون شک میتونیم بهترین راهکار رو پیدا کنیم .
یکی از مشکل بزرگ خود من که خیلی باعث عدم پیشرفت و ناآرامیه من بود این بود که همیشه فک میکردم میتونم سرنوشت عزیزانم رو تغییر بدم و باعث پیشرفتشون بشم و در خیلی از موارد از خودم میگذشتم و به قول معروف فداکاری میکردم که کسانی که دوست دارم در آرامش باشن و با اینکه خودم اذیت میشدم با خودم میگفتم عیبی نداره چون دارم برای عزیزانم تلاش میکنم امابعد از سالها ازخود گذشتنم نه تنها سرنوشت اونها تغییر نکرد بلکه وقتی به خودم اومدم دیدم خودم هم تنزل کردم به خاطر این باور منفی. و از وقتی با آموزه های استاد به این نتیجه رسیدم که فقط روی خودم باید کار کنم حالم روز به روز داره بهتر میشه چون به این نتیجه رسیدم که تنها با کار کردن روی خودم میتونم بدرخشم مثل خورشید و زمانی که به خورشید تبدیل شدم هرکسی در اطرافم دلش نور بخواد میتونه ازش استفاده کنه و هرکسی علاقه مند به تاریکی باشه از من دور میشه و هردوی اینها در نهایت به نفع من هست و من هیچ ضرر و زیانی نخواهم دید.
استاد چقدر تعریفتون از ظلم قشنگ و قابل تامل بود و تکان دهنده قبلا چون من آدم فداکاری بودم همه فک میکردن که مظلومم و من هم پذیرفته بودم ولی الان فهمیدم که چقدر آدم ظالمی بودم. ظالم در حق خودم، برای خودم و جهانم ولی بزرگترین ایرادم این بود که ظالم رو عوامل بیرونی میدونستم.
استاد ازتون ممنونم که امروز هم باعث شدین یکی دیگه از اشتباهاتم رو به نام ظلم در حق خودم بفهمم و اصلاحش کنم.
واقع همین ظلم به خودمون با دستای خودمونه که سایه میندازه روی هرچی نور، پیشرفت و عزت نفس و اعتماد به نفسه .
چقدر نکاتتون در مورد عذاب وجدان آموزنده بود و واقعا خیلی ازماها به خاطر همین عذاب وجدانهای بیخود و بی منشا و بی اعتبار کلی از مسیر رو اشتباهی رفتیم و کلی اذیت شدیم. چقدر خوبه که تفکر کردن رو یاد بگیریم و با پذیرش هرچیزی خودمون رو از آرامش و دریافت نعمتهای الهی محروم نکنیم و با حسای خوب اتفاقات خوب رو برای خودمون رقم بزنیم چون جهان بیرون ما آینه درون ماست و اگر به این نکته ایمان بیاریم قطعا فک نمیکنم که بخوایم درونمون ناآرام و زشت و همراه با احساسات منفی و حال بد باشه.
خداروشاکرم و به خودم تبریک میگم به خاطر ورود به یه پله بالاتر با کار کردن روی این جمله کلیدتون که احساسات خوب برابر است با اتفاقات خوب و تلاش میکنم با کار کردن بیشتر روی این مهارت اتفاقات عالیتری رو برای خودم رقم بزنم.
سپاس از وجود پرمهر شما
سلام به استاد عباسمنش و استاد شایسته
و دوست عزیزی که داره این کامنتمو میخونه
ویژگی یک فرد با عزت نفس
خب من دقیق فرد اعتماد به نفس و عزت نفس رو نمیدونم اما فکر میکنم عزت نفس خیییلی ریشه ای تر و عمقی تر و ابعاد بیشتری داره نسبت به اعتماد به نفس
یعنی عزت نفس چندین درجه بالا تر از اعتماد به نفسه
کسی که اعتماد به نفس داره :
میتونه درخواست کمک کنه اگر نیاز داشت
میتونه با دیگران ارتباط برقرار بکنه
با اشتباهات خودش سعی میکنه کنار بیاد و سرزنش نکنه خودشو
به دیگران بی احترامی نمیکنه همچنین به خودش
خودش رو دوست داره ولی گاهی به انتقادات دیگران درباره خودش فکر میکنه
کسی مخالف نظرش حرفی زد یا بهش تهمت زد عصبانی نمیشه و واکنش گرا نیست و حرفشو با ارامش میزنه
سعی میکنه ارتباطش رو با دیگران نگه داره و دوستاشو داشته باشه و از دست نده
اما کسی که عزت نفس داره همینا رو چندین درجه بالا تر و بهتر و عمقی تر داره : مثلا
سعی میکنه کارشو خودش انجام بده اما اگر نیاز به کمک داشت با شجاعت این درخواست رو از هر کی باشه میکنه حتی اگر اون فردی بلند مرتبه باشه
ارتباط بسیار خوبی با دیگران داره و همه دوستش دارن اما اون خودش رو بیشتر دوست داره و ترجیح میده که با خودش تنها باشه و لذت ببره
حتی بزرگترین و بدترین اشتباهات رو بکنه ازش درس میگیره و میگه هیچ مشکلی نیست من هر کاریم بکنم همچنان بسیار با ارزش و دوست داشتنی هستم
کسی که عزت نفس داره نه تنها به دیگران بی احترامی نمیکنه بلکه تا جای ممکن بیشترین احترام رو به همهههه میذاره و بلکه پشت سر هیچ کس غیبت نمیکنه
خودش رو دوست داره با تمام ویژگی های ظاهری ، اخلاقی و شخصیتی و مهارتی و اگر کسی درباره مثلا ظاهرش حرف زد اصلا به خودش نمیگیره و بهش فکر نمیکنه
وقتی کسی مخالف نظرش حرف زد یا بهش تهمت زد اصلا سعی نمیکنه که دیدگاهشو یا خودشو اثبات کنه و هیچ حرفی نمیزنه و در ارامش فقط گوش میده و هیچ پاسخی نمیده و ازش میگذره و بعدش هم فراموشش میکنه
تمومه سعی اش اینه که ارتباطش با خدا و خودش رو در بالاترین درجه و کیفیت ممکن نگه داره و براش مهم نیست بقیه کنارش باشن یا نه چون وجود دیگران بهش حس ارزشمندی نمیده بلکه وجود خودش و ارتباطش با خداست که این حسو میده
اینا از نظر من تفاوت اعتماد به نفس و عزت نفس هستن و برای رسیدن به عزت نفس باید به اعتماد به نفس برسیم و همون اعتماد به نفس رو بیشتر و بیشترش کنیم با کیفیت ترش کنیم و اونقدر قوی اش کنیم که به درجه ی عزت نفس برسه
مثلا کسی که اعتماد به نفس داره با خودش اوکیه و سعی میکنه خودشو سرزنش نکنه و ببخشه
اما کسی که عزت نفس داره عاااشق و دیوانه و مجنون خودشه و خودشو بهترین و با ارزشمندترین و دوست داشتنی ترین فرد دنیا میدونه که سزاواره بهترین هاست در هر شرایطی
من خودم یه جایی بین اعتماد به نفس و عزت نفسم
میتونم عزت نفسمو وقتی قوی کنم که یه خطایی میکنم و همون موقع نه تنها سرزنش نکنم خودمو بلکه قربون صدقه خودمم برم مثل یه مادر که بچه اش ظرفی رو میشکنه و قربونش میره میگه اشکالی نداره فدای سرت
میتونم وقتی قوی کنم که کسی به من تهمتی میزنه مثلا خنگی یا نمیفهمی یا نمیتونی و من اون موقع نه تنها تاثیر نگیرم بلکه باز توانایی ها و مهارت ها و موفقیت های فوق العادمو به یاد بیارم و هزار بار خودمو تحسین کنم اونم هر روز
اینجوری ما به عزت نفس نزدیکتر میشیم
و کسی که عزت نفس بالایی داره خیلی انسان معنوی تری هست نسبت به کسی که اعتماد به نفس داره
یعنی ریشه های توحید در فرد عزت نفس خیییلی قوی تره و این حس معنوی که داره باعث میشه دیگران جذبش بشن نه به خاطر ویژگی و آراستگی ظاهری اش
سلام سلام
من فهمیدم که
برای شروع باید
خودم را ببخشم
به خاطر هر اشتباهی که کردم
هر گناهی که کردم
تا خودم خودمو نبخشم خدا منو نمیبخشه
اگه مسیری را اشتباه رفتم
اگه جایی خطایی کردم
اگه نمیدونم قبل دروغ میگفتم
یا شرک داشتم
هرچی هرچی
اول باید خودمو ببخشم
گذشته دیگ گذشته
و باید ازش تجربه بگیرم
من اومدم اینجا که بنویسم
من علیرضا خنجری به خاطر هر کار بدی که کردم خودمو میبخشم
و خودمو خیلی دوست دارم
و میخوام اینده را با هدایت خدا بسازم
من اومدم هدف امسالم را رابطه گذاشتم
و دارم روز به روز بهتر و بهتر میشم
و دارم لمسش میکنم
دارم درک میکنم
دارم حس میکنم که دارم بهتر و بهتر میشم
و دوازده قدمو از اول شروع کردم
و دارم مسیر را با تعهد قدم میزنم و با احساس خوب دارم طی میکنم
و هدایت شدم به اینکه
همراه با دوازه قدم
فایل سفرنامه را شروع کنم تا ببینم قدم بعدی چیه
و فعالیتم تو سایت خیلی خیلی بیشتر شده مخصوصا تو کامنت نوشتن
ولی برای کارهایی که باید برای هدفم انجام بدم چندتا اصله که باید انجام بدم
1 تمرکز بر نکات مثبت خودم و بقیه
2 تحسین کردن خودم و بقیه
3 برطرف کردن نقاط ضعف خودمه
و بقیه کارها زیر مجموعه این 3 تا اصل میشه
همگی در پناه الله یکتا
️