ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 110

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس امیری گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    بنام خدا

    سلام به همه عزیزان

    برم سراغ اصل مطلب

    قدم اول: موفقیت های افراد نزدیک

    _آرمان

    _ علی

    _ محمد

    _مرضیه

    _ابراهیم

    قدم دوم:

    چه ایده های الهام بخش در اون افراد وجود داره و چه درسی میتونم بگیرم ازشون ؟

    اولین چیز مشترک بینشون صبر هست

    این افراد خیلی از من صبورتر هستند و با خودشون صلح بیشتری دارند.

    چون می شناسمشون میتونم یک سری باورهاشون رو تشخیص بدم مثل :

    صبر

    علاقه به کار

    احساس لیاقت برای زندگی بهتر

    پشتکار

    یکیشون که هم علاقشو داره پیش میرم و خونه خریده و هم ماشین و هفته آینده هم مراسم ازدواجش هست ( پسر عمومه)

    ایشون توی سالها پیش وارد حوزه آی تی شد چون علاقه داشت و روی خودش سرمایه گذاری کرد.

    مطمئنا باور خوبی داشته که این حوزه پتانسیل بالایی برای ثروت داره به همین دلیل واردش شد ادامه داد و تقریبا تکاملش رو طی کرد….

    این تمرین استاد باعث شد یک سری از کج فهمی هام رو بشه

    یعنی:

    باورهای درست + حوزه علاقه + صبر

    کلید موفقیت هست

    برای من بیش از سه سال طول کشید که بفهمم فقط این نیست که روی باورهای کار کنی و هیچ کاری نکنید آخه استاد از بس می‌گفت فقط باور باور اینطوری برداشت کرده بودم

    که پس نیازی به اقدام دیگه ای نیست

    و اما سوال مهم:

    واکنش من در رابطه با موفقیت افراد چیه؟؟

    خب اگر طرف از نزدیکان من باشه کمی حس حسادت و عقب افتادن دارم

    البته کمی خوشحالی همراهش هست قطعا

    اما یوقتایی این حس خوشحالی و تحسین در. برابر حسادت و خود کم بینی کم میاره…

    قبل از اشناییم با استاد که داغون بودم واقعا داغون

    از بس حرص میخورم که حد نداشت…

    اما بزرگترین چیزی که الهام بخش اینه که یه نگاهی هم به گذشته طرف بندازم

    یعنی

    باورهای

    اقداماتش

    صبرش

    پشتکار

    یعنی بجای دیدن نتیجه مسیرش رو ببینم و بعد میبینم که نه بابا حقشه این نعمت ها

    یعنی یکی از بزرگترین اختلاف نگرش بین من و اونا باورهاشون راجب ثروته

    یعنی ثروت براشون یه چیز عجیب و غریبی نیست

    از اونجایی که حس لیاقت بهتری دارن یک سری اقدامات انجام دادن هرکسی به طریقی…

    در کل این خیلی تمرین خوبیه

    باعث شد یک سری انتظارات از خودم معقول تر باشه

    مرسی استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فاطمه حیدری گفته:
    مدت عضویت: 2249 روز

    سلام به استاد نازنینم و مریم بانوی صبور و متین

    من وقتی کسی را که موفقیتی را کسب کرده میبینم اگر اون فرد از خانواده ام باشد که خوشحال میشوم اما اگر یخورده غریبه تر باشد حسادت میکنم چون احساس میکنم ناتوانی های من بلد میشه یا تواناییهای من دیگه دیده نمیشه اگر اون فرد در محل کارم باشه همون موقع استرس میگیرم که بزودی جای منو میگیره در اکثر موارد هم با اینکه اون فرد از هرلحاظ صفره اون اتفاق میافته و من میگم این بخاطر اعتماد به نفسشونه. برای همین گاهی تخریبش هم میکنم

    اگر سنش کمتره احساس میکنم چون بخاطر اینکه جوانتره تواناتره و سالمتره میتونه به سرعت به موفقیت برسه و من چون سنم بیشتره و هم چشمام یخورده ضعیفه پس من نمیتونم در موقعیت این فرد باشم و اینکه اون با سن کمتر از سن من، جوانتره و طبیعتا تواناتر است باهوش تر است و من احساس حقارت میکنم و حسرت میخورم ( با اینکه در بیشتر موارد خودم توانمندتر و باهوش تر از همشونم) ولی بازم این احساسات بر من غالب میشه و استرس میگیرم و ذهنم شروع میکنه من سرزنش کردن و حسرت خوردن که دیگه برا من دیر شده

    کی دیگه قراره به خواسته هام برسم با یاد آوردن زمانهایی که تو خونه تحقیر شدم موفقیتهام دیده نشد وبعد به خودم میگم برای همینهاست که عزت نفس مو از دست دادم اعتماد به نفسم پایینه

    چون مادرم دخترهاشو مرتب تحقیر میکرد بهشون احترام نمیذاشت دوستشون نداشت حالا اینا اثرات اون رفتارهاست و بارها از سمت اونها ریجکت شدم طرد شدم و الانم این دائم تو زندگیم داره تکرار میشه انگار یک الگویی توی ذهنم درست شده ( استاد من الگوهای تکرار شونده خیلی دارم نمیدونم چکار کنم؟ استاد تورو خدا بهم بگو چکار کنم این موضوع بسیار بسیار اذیتم میکنه)

    یا وقتی میبینم کسی طلاهای زیادی داره یا رابطه عاطفی خوبی داره حالم بد میشه و میگم من چیم از این کمتره که این موقیعیتها را ندارم وقتی خودمو باهاشون مقایسه میکنم میبینم سوادی که من دارم اینا ندارن اطلاعاتی که من دارم اینا ندارند مهارتهایی که من دارم اینا ندارند تجاربی که من دارم اینا ندارند درستکاری و انصاف و شعوری که من دارم اینا ندارند ، و هی به خودم میگم پس من کی قراره به خواسته هام برسم؟

    .

    و از اینکه من در سن اون فرد به این موفقیت نرسیده ام احساس بی عرضگی میکنم با اینکه من در سن اون فرد موفقیتهای بسیار بزرگتری دیگری کسب میکردم ولی متاسفانه در اکثر موارد خودم را کمتر از دیگران میبینم

    یا اینکه فلان شخص تو رانندگی مهارت کسب کرده و یه راننده توانا و ماهری هستش و ماشین داره یا ماشینشو عوض کرده . بسیار ناراحت میشم که چرا من این توانایی را ندارم چرا ماشین ندارم وقتی میبینم همکارانم یا یکی از آشناهامون توسط دیگران اینقدر محترم شمرده میشه اینقدر بها داده میشه ولی با من برعکس اونها رفتار میشه بهم بی احترامی میشه براحتی بهم دستور میدن ارزشی برای خودم و زحماتم و تلاشهای صادقانه ام قائل نمیشن خیلی ناراحت میشم در حد گریه. و از شون متنفر میشم چرا چون به کسی بها میدن که لیاقت اونهمه احترام را نداره و با من در شان من رفتار نمیشه. و قدرمو نمیدونند

    در مقابل باید اینکارها را انجام دهم

    درسته مادر پدرم اونطوری باهام رفتار کردند که از روی نادانی و ناآگاهی بود ولی در عوض خودم میتونم به خودم احترام بذارم خودمو ارزشمند بدونم که هستم . از دیگران ایراد نگیرم و روی خودم کار کنم تا خداوند درها را باز کنه

    باید بگم من بخودی خود ارزشمندم ، لایقم بی قید و شرط. وقتی خوب فکر میکنم میبینم بیشتر از هرکسی که میشناسم توانا هستم قدرتمند هستم

    انرژیمو نباید صرف حرفو نظر دیگران بکنم در مورد خودم مثبت فکر کنم و تواناییهامو ببینم به خودم احترام بذارم و عاشق خودم و زندگی باشم چون من خدارا دارم کدام حامی از اون بهتر کدام راهنما از اون بهتر ، کسی که توی راهنماییش نقصی نیست، بخیل نیست، و از هر پدر و مادری مهربانتر است. کسی که عاشق من و پیشرفت منه. و هرچی ازش بخواهم بی چون و چرا میدهد کسی که وهاب است . خب چی از این بهتر. کی از این خدای بی نظیر بهتر

    به جای آن میتونم بگم اگر این تونسته منم میتونم و برام باورپذیر بشه که پس میشود و اینکه من با همین شرایطی که دارم از این تواناترم و موفق ترم و در سن و شرایط این شخص که بودم موفقیتهایی کسب میکردم که هیچکس نمیکرد خودم را با کسی مقایسه نکنم و این تمرکز و این انرژی را فقط خرج خودم بکنم و با هر دلیل و منطقی خودم را از مقایسه و در نتیجه این حال بد دور کنم

    میشه ازشون چیز یاد گرفت ایده گرفت و از روشهای موفقیتش ایده گرفت و به کار بست . حالم رو خوب کنم و برااااای موفقیت تمرکزی کار کنم با تمرکز 100 در 100 . به زیبایی های اطرافم بیشتر توجه کنم، گله و شکایت نکنم. ننالم

    ایمان داشته باشم که اگر من تغییر کنم اوضام تغییر میکنه اهدافم رو کامل و واضح بنویسم و براشون قدم بردارم

    بیشتر آموزش ببینم، زبانم را تقویت کنم. مهارتهامو تقویت کنم و تمرکزی روی باورهام کار کنم، ترسهامو از بین ببرم و ایمان نمو تقویت کنم

    چون پتانسیل همه کارها در ساخت ثروت به یک اندازه هستش. پس من هم میتونم توی شرایط زندگی خودم موفق بشم باران رحمت الهی همواره در حال باریدن هستش اگر من نعمتی رو دریافت نمیکنم بخاطر اینه که ظرفم کوچیکه بخاطر اینه که ظرفم سوراخه بخاطر اینه که از درون ترمز دارم و باید حلشون بکنم،

    خدایی که این جهان رو داره کنترل میکنه خیلی راحت میتونه هرچیزی رو برای من فراهم بکنه فقط کافیه قدرت را فقط به خودش بدیم و فقط روی خودش حساب باز بکنیم

    نکته هایی مثبت در رفتار اون افراد موفق دیدم که لازمه اینجا بگم

    اعتماد به نفس بالایی دارند حتی اگر از نظر من جایگاهشو ندارند و احساس خودارزشمندی دارند به خودشون ، ظاهرشون، اهمیت قائل میدهند و خرج میکردند صبور بودند و تکاملشون را طی میکردند . تمرکز داشتند رو خودشون و به حواشی و زندگی و کار بقیه هیچ توجهی نداشتند. ارتباطات خوبی داشتند. و از روابطشون لذت میبردند

    خدایا شکر که امروز تونستم هرچی تو ذهنم بود را کامنت بذارم چون برای این موضوع مقاومت داشتم

    در پناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    علی عارف زاده گفته:
    مدت عضویت: 2386 روز

    خب برای یکی از دوستام این طوری بود ک با هم ادیت کار میکردیم و من جدیدا یکی از کار هاش رو دیدم و متوجه شدم چقدر پیشرفت کرده و این باعث شد ک من آب سردی باشه ک روم ریخته باشه و ناراحت بشم ک چرا من نتونستم پیشرفت کنم یا اصلا چرا این پیشرفت کرده….

    بیشتر اوقات بابام درباره پسر های دوستاش حرف میزنه ک فلان جا کار میکنن یا فلان مدرک رو گرفتن برای همین من بیشتر اوقات وقتی این حرف رو میزنه بابا خیلی ناراحت میشم و عصبی میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و همه دوستان

    جدیدا شروع کردم دوره 12 قدمو برای بار دوم گوش میدم، با اینکه در سال اول نتایج قابل قبولی حاصل شد اما بنظرم روند رشدم کند بود، واسه همین بلافاصله دوره ثروت و بعد عشق و مودت رو خریدم، هر دو دوره با انرژی خاصی که داشتن باعث یه سری نتایج اولیه شدن

    مثلاً دوره ثروت باعث شد شغلی بهم پیشنهاد بشه که فرصت رشد فوق العاده ای به من داد و دوره عشق و مودت آرامش منو خیلی زیاد کرد و البته ادامه نتایجش نیاز به تکامل داره

    اما امشب که بر حسب اتفاق این فایل و دیدم

    و جواب سوالات و دادم اولش حالم بد شد چون چاشنی نگاه من به همه آدمای موفق دورو برم حسادت بود,

    البته چون خیلی شخصی اند نمی توانم بنویسم اما

    اینو باید بنویسم، من متوجه شدم چیزی که مانع سرعت در رشد من شد همون چیزی بود که استاد تو قدم اول گفت در جلسه هدف‌گذاری: چند تا هدف انتخاب نکنید!!!!

    مشکل من عدم تمرکز بود و صبور نبودنم

    یعنی مثلاً خود استاد اول تو روابط اوکی شدن و بعد ثروت و بعد سلامتی فوق العاده و انرژی بالا

    درسته ما موفقیت در همه زمینه ها رو می خوایم, مثل خونه ای که می خوای دیزاین کنی و همه جا باید اوکی بشه اما عزیزم اول بیا همه پایه ها رو بساز ( اینارو دارم به خودم میگم البته)

    هر پایه ای که برات الویت بیشتری داره

    مثلاً برای من هم روابط و هم ثروت الویتند اما در واقع ایجاد رابطه درست با خدا و بعد خودم و اطرافیان به من کمک می‌کنه که در دوره ثروت سریع تر رشد کنم

    پس واسه همین برگشتم دوباره به 12 قدم

    و با اینکه یکسال هر روز فایلارو گوش داده بودم انگار که خیلی از اونا رو نشنیده بودم

    تازه فهمیدم باید رو فایلا مکث کنم اونقدر که تزریق شده تو مغزم و بیارمشون تو زندگیم

    بازم میگم این فایلو دیدم حالم بد شد

    چون منو یاد آدمایی انداخت که ترجیح میدادم حتی بهشون فکرم نکنم

    فک میکنم همین که با اون همه نتایج مالی تازه فهمیدم هنوز خیلی خیلی کار دارم یعنی مدارم تغییر کرده.

    امیدوارم مطالبم نامرتبط نباشه فقط خواستم بگم اگه شما هم این فایلو دیدید و مث من حالتون بد شد، ناراحت نشید، با پشتکار بیشتر کار کنید

    استمرار استمرار استمرار و البته تمرکز روی یک موضوع

    موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    علیرضا رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1795 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان موفقی که متعهدانه روی باور هاشون کار میکنن .

    الهی شکرت که این فایل رو از استاد میبینم ، در مدار این آگاهی فوق العاده قرار گرفتم و روی باور هام کار میکنم .

    در مورد سوال این قسمت

    وقتی که یکی از نزدیکان به موفقیت بزرگی برسه چه احساسی دارم ؟

    از اون زمانی که از استاد عزیزم یاد گرفتم که موفقیت ها رو تحسین کنم و با این باور که اگر فلانی تونسته منم میتونم به خودم انگیزه بدم سعی میکنم که احساسه بدم رو کمتر بکنم ولی درواقع وقتی کسی به موفقیت برسه حس قربانی شدن بهم دست میده .

    انگار که عدالت خدا کجا رفته من این همه تلاش میکنم ، روی خودم و باور هام کار میکنم ، روز و شبم رو بهم دوختم اما کسی نتیجه میگیره که برعکس من خیلی راحت موفق میشه و راحت نتیجه میگیره .

    تو افکارم اینا میگذره که چرا فلانی خیلی راحت نتیجه میگیره اما من نمیگیرم ، چرا تلاش های من بی فایدست .

    احساس میکنم که آدم ضعیفی هستم یا لابد توانایی انجام اون کار رو ندارم و عزت نفسم رو تحت تاثیر قرار میده .

    فکر میکنم من که همه ی راه هارو امتحان کردم و مسیر ها رو رفتم نکنه یه جایی دارم کم کاری میکنم هی تلاشم رو زیاد میکنم و به خودم سختی میدم مثلا تو بحث کاریم املاک پیگیری هامو بیشتر میکنم از خوابم میزنم ، تفریحاتمو کم میکنم اما باز نتیجه نمیگیرم و بعد میبینم اونی که دقیقا برعکس من عمل میکنه خیلی خوب داره قرارداد مینویسه و پچل در میاره .

    از اینکه نمیتونم این چالش رو حل کنم با وجود تلاش هایی میکنم منو اذیت میکنه ، حس قربانی شدن بهم دست میده و به حاله خودم دلسوزی میکنم .

    تمام این افکار در مسری از ثانیه اتفاق میوفته ولی کلامی که بر زبانمه اینه که من تحسین میکنم ، اگر اون تونسته منم میتونم ، خدا بیشتر بهش بده ولی احساسم که مهم تره احساس حسرت ، قربانی شدن و کمبود و ضعف و ناتوانی و حسادته که از اصلی ترین احساس یعنی ترس زاده شدن .

    گاهی هم حس نامیدی بهم دست میده که اگر هیچوقت نتونم چی ، من خیلی وقته تلاش کردمو نشده اگر تلاش هام نتیجه بخش نباشه من چیکار کنم و ترس ها میاد سراغم‌.

    ممنون وقت میذاری استادم

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      صدیقه غلام زاده گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      سلام دوست عزیز منم بااین چالش مواجه شدم و با خودم میگفتم من که آدم بدی نیستم اما از حسم راضی نبودم دقیقا احساس شمارو داشتم اما به لطف این فایل فهمیدم که مسأله ای که باعث این حس میشه اینه که ما این باور و داریم که با پیشرفت اونا ما دیده نمی‌شیم وما تو چشم نیستیم که این بر میگرده به باور کمبود در همه جنبه ها که من خودم به شخصه در روابط مشکل دارم که با گوش دادن بارها و بارها روزها به این فایل خیلی بهتر شدم .استاد خیلی مو شکافانه به این باور کمبود وراه تبدیل کردن اون به باور قدرتمند کننده راهکار میدن.امیدوارم کمکی کرده باشم و ممنون که این فایل برام یادآوری شد .خدا نگهدار

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    احسان شهرکی گفته:
    مدت عضویت: 864 روز

    بنام پرودگار

    سلام استاد عزیزم و سپاس از شما خانم شایسته مهربان

    خداروشکر ک در مدار شنیدن این فایل بودم و ب خودم خیلی چیزها یاد آوری شد

    خداروشکر ک عضو این سایت الهی هستم

    استاد خداروشاهد میگیرم اگه قبل از ورودم ب سایت این سوالاتو از خودم میپرسیدم فقط اون بالا سری میدونه چقد لیست میکردم افرادی رو ک ازشون بدم میاد و چقد از پیشرفتشون احساس بدی داشتم اصن انگاری دوست داشتم اونا بدبختر بشن تا من ب چشم بیام

    اما ب لطف پرودگار و خواسته خودم برای تغییر از وقتی تعهد دادم ب خودم و هدایت شدم ب این سایت الهی وارد قدم ها شدم

    و الان قدم هفتم تمام شده و اصلا انگاری ی احسان دیگه شدم

    و سپاسگزار شما هستم ک چ کردید با من

    همین امروز ب خودم گفتم ای بابا من ک دارم روی خودم کار میکنم چرا نتیجه نمیگیرم ولی ب خودم میگفتم درست میشه تکامل میخواد تو فقط برو جلو

    تا این ک الان این فایل رو دیدم

    استاد دورت بگردم وقتی این سوال رو پرسیدی ک ایا از موفقیت افراد نزدیکت ناراحت میشی همونجا گفتم خب معلومه ک ن

    یهو شک شدم بخدا

    گفتم احسان تو همون ادمی ک متنفر بودی از موفقیت افراد و حتی انقد عزت نفست و احساس خود ارزشمندی درون ب شدت پایین بود ک میخواستی بخورن زمین و شکست بخورن تا تو دیده بشی

    ولی الان چ جوابی میدی ب سوال

    میگی ن

    خدای من اشکام اومد استاد

    تازه فهمیدم چقد درونم زیبا شده با وجود کار کردن رو دوازده قدم

    بعد یا حرفتون تو قدما افتادم ک گفتین نتایج خود ب خود اتفاق میوفته و شما متوجهش نمیشین

    استاد عزیز بی نهایت و از ته دلم سپاسگزار شما هستم

    در کل خیلی خیلی کمتر شده حسادتم و خداییش اصلا بقیه برام مهم نیستن مهم نتیجه ایی ک باید کسب کنم ک البته تمام نتایجی ک کسب کنم و کسب کردم در تمام جهات لطف و عنایت پرودگار منه

    و در اخر سپاسگزار شما هستم بابت وجودتون در زندگیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    جواد گل محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1134 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز…من این تمرین رو ب نحو کامل تو دفترم انجام دادم تازه فهمیدم ک چقدر باورهای مخرب و محدود کننده داشتم ک تازه فهمیدم کجای کارم ک خودمم خبر ندارم تازه میفهمم ک خدا میخاد ماهستیم ک نمیخایم ما هستیم ک ذهنمون کثیفه و آشغالها رو می‌بریم زیر زیر مبل ما هستیم ک تو هرلحظه فرکانس های اشتباهی می‌فرستیم ما هستیم ک ظرف مون کوچیکه و خدارو مقصر میدونیم واسه کارامون واقعا ما باید هرلحظه به داد خودمون برسیم اگه ب داد خودمون برسیم خدا به داد ما هم میرسه خیلی تمرین خوبی بود مرسی استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    سیدمجید شهیدی گفته:
    مدت عضویت: 2401 روز

    خیلی راحت بگم

    تا چند سال پیش که از هر کس موفقیتی رو می شنیدم ، احساس حسادت شدید می کردم و این حس بهم دست می داد که ای داد و بیداد … همه دارند به یه جایی میرسن ولی من موندم هنوز … دنیا برام تیره و تار میشد

    الانم هنوز چنین حسی بهم دست میده ولی خداییش خیلی کمتر شده … بخصوص در مورد دوستان و همکاران شاید بتونم بگم چنین حسی ندارم … در مورد اطرافیان نزدیک چرا ! دارم ولی اینطوریه که خودم رو میزنم به اون راه … اهمیت نمیدم … بهش فکر نمیکنم … با اینکه میدونم موفقیت اون ، چیزی از من کم نمیکنه

    بهرحال باید به این نکته توجه داشت که آدم میتونه از موفقیت دیگران استفاده کنه ، به این نحو که «پس میشه» «منم میتونم»

    اول برای خودم و بعد برای شماها ، آرزو میکنم همه ما به درجه ای برسیم که نه تنها از موفقیت دیگران خوشحال بشیم ، بلکه هر کمکی هم از دستمون بر میاد برای موفقیت اونا انجام بدیم

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    سلام استاد و دوستان عزیز

    زمانی که می بینم یع شخص به موفقیتی رسیده،فوری ذهنم منو تخریب می کنه که تو بی عرضه ای ،

    تو نمی تونی به اون موفقیت برسی ،

    اعتماد بنفسم میاد پایین

    احساس ناتوانی می کنم

    وحسم بد میشه

    مثلا وقتی می بینم کسی به قیافه ی دلخواهش رسیده ،فوری حس می کنم من زشت شدم

    اندامم خراب شده

    از خودم بدم میاد

    و حس می کنم من نمی تونم قیافه مو به شکل دلخواهم دربیارم.

    اکثر موارد این حس رو دارم .

    مثلا وقتی می بینم فردی شغل مورد علاقه ی منو داره یا اندامش خیلی قشنگ شده وتونسته خودشو تغییر بده ،بجای انگیزه گرفتن ،ناامید میشم و ذهنم میگه چون تو ی خانواده تحقیر شدم

    وتحصیلات ندارم

    و ژنتیک من مشکل داره

    وچون تعداد مون زیاده و تو خانواده بهمون توجه نشده ،پس نمی تونم موفق باشم و اصلا پیشرفت هامو ناچیز می بینم درحالیکه بقیه اصلا نمی تونن کارایی که من کردم رو انجام بدم

    یعنی دائم ذهنم منو سرزنش می کنه ،

    میگه :

    چون مادرت ادم بد بینیه رو تو تاثیر گذاشته و تو نمی تونی مثل بقیه ی ادما موفق باشی

    چون خانواده وضع مالی بدی داشتن ،تو نمی تونی مثل بقیه باارزش باشی .

    یعنی تو زمینه ی عزت نفس وخود ارزشمندی مشکل دارم

    وبا دیدن موفقیت دیگران ناامید میشم.

    اونقدر از سمت خانواده تحقیر شدم ،که وقتی کسی رو درحال تجربه ی خواسته هام ،می بینم ،میگم اون باید شاو وراحت باشه ،ولی من نه ،لایقش نیستم.

    چند وقت پیش دخترعمه م رو دیدم که خیلی از زندگیش راضیه وخیلی ارامش داشت ،خیلی اجتماعیه ودور ورش شلوغع

    فورا نجوا اومد که اون اجتماعیه،تعدا افراد خانواده ش کم بودن ،مادرش دوسشون داره ،اضافه نیستن

    پس تو نمی تونی مثل اون شاد زندگی کنی چون تو خانواده اضافه بودی و مادرت دخترا شو دوست نداشت .مرتب شماررو تحقیر می کرد.

    اینا باورای محدود کننده ی منه

    با دیدن زندگی اون باید این باور رو بسازم که من هم می تونم زندگیم اینقدر زیبا باشه که لذت ببرم وهمه بهم احترام بزارن ومنم لایق زندگی دلخواهم هستم

    من بخودم باید عشق بورزم وبدانم بخودی خود ارزشمندم ،حتی اگر دیگران منو ارزشمند ندانند

    بادیدن زندگی دخترعمه م چگونه می تونم انگیزه بگیرم؟؟

    اگر اون تونسته من هم می تونم

    چون خدا وجسم وروح و توانایی های ما یکیه و من هم لایق زندگی رویاایی وارتباط با افراد عالی و شغل مورد علاقه و ارامش هستم

    بنظرم راز موفقیت دخترعمه م احترام به خود ودیگرانه

    تلاش می کنه

    ارامش داره وعین من ذهنش درگیر ،حرف های دیگران نیست

    بسیار مثبت اندیشه

    با دیگران براحتی ارتباط میگیره ،بخاطر اعتماد بنفسش

    و عاشق زندگیشه

    بااینکه پدرش باهاشون بداخلاق بود

    باورهای مثبتی داره

    برون گرا و بسیار شاده

    من هم باید این الگوهای رفتاری مخرب رو کنار بگذارم وروی تغییر شخصیت م کار کنم

    از دیگران ایراد نگیرم

    با وجود مشکلات ادامه بدم و ایمان داشته باشم که درها باز میشه

    من باید ارتباطم را با خانواده م به حداقل برسونم

    چون بشدت بدخلاق وایراد گیر ومنفی هستند

    و روی خود سازی .خود باوریم کار کنم.

    مورد بعدی اینه که من همیشه از ظاهرم ناراضیم و فکر می کنم زشتم ،د حالیکه واقعا زیبا بودم و فکر می کنم مشکلات بدنی ام ارثیه

    چند روز پیش با دیدن فیلم عروسی ،یکی از فامیل ها ،بشدت ناامید شدم و دیدم اونا همونجور زیبا موندن وزیباتر شدن

    ولی من زیبایی و طراوتم رو از دست دادم

    علتش هم تمرکز بر مشکلات خانواده و نگرانی وغصه خوردن برا اونا بود ه

    وقتی راز جوان موندن اونارو بررسی کردم

    دیدم خیلی زندگی رو راحت میگیرن

    اولویت شون خودشونه

    باهمدیگه مهر بانن

    در لحظه زندگی میکنن وشادن

    خسیس نیستن عین من

    برا خودشون ارزش قائلن

    باورهای مثبت تری نسبت به همدیگه دارند

    وبسیار با هم خوش میگذرونن

    بر عکس من

    منم باید روش زندگیمو عوض کنم

    ومثبت اندیش باشم و به خواسته هام احترام بگذارم و فقط اولویتم راحتی دیگران نباشه

    مرسی استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Fatemeh گفته:
    مدت عضویت: 1537 روز

    سلام به استاد عزیزم ودوستان نازنینم

    تمرین این قسمت:

    موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان:

    1_وقتی خبر قبولی برادرم در آزمون استخدامی فرهنگیان شنیدم خیلی خوشحال شدم که به چیزی واقعا علاقه داشت رسیده وتحسینش کردم. و این بعد از اینکه برادرم با قانون آشنا شد اتفاق افتاد.

    چه ایده های الهام بخش یا خود باوری می تواند موفقیت این فرد در من ایجاد کند؟

    اگر برادرم توانسته به هدفی که انتخاب کرده برسه من هم می توانم به هدفی انتخاب کردم برسم و اصلا مهم نیست که هدفم چه قدر بزرگ باشه، اگر بتونم باورم رو در راستای رسیدن به هدفم تغییر بدم و توانایی های خودم رو باور داشته باشم می تونم به هدفم برسم فارغ از اینکه الان در چه شرایطی هستم. هیچ فرد یا چیزی نمی تواند مانع رسیدن من به هدفم شود جز خودم.

    چه درس هایی می توانم بگیرم؟

    1-داشتن جدیت وپشتکار برای هدف

    2-برای رسیدن به هدف اول باید باور کنم که می تونم به هدفم برسم چون تا وقتی باور نداشته باشم بهش نمی رسم.

    3-عوامل بیرونی هیچ تاثیر در زندگی من ندارند این افکار و باور های من هستند که به عوامل بیرونی قدرت می دهند و مانع رسیدن من به هدفم می شوند.

    2_وقتی شنیدم چند نفر از اطرافیان ماشین بهتری خریدند اولش خیلی خوشحال شدم وانگیزه گرفتم چون هم زمان شده با تجسم کردنم در مورد ماشین مورد علاقه ام و اون رو نشانه دونستم در راستای رسیدن به هدفم.ولی بعد انگیزه رفت و نجوا آمد و گفت تو کی می خوای به این هدف برسی با این سرعتی که پیش میری تا وقتی برسی پیر می شی اون موقع چه فایده ای دارد. الان خوبه داشته باشی که هنوز جوان هستی و می تونی لذت ببری و..

    چه ایده های الهام بخش یا خود باوری می تواند موفقیت این افراد برای من داشته باشند؟

    اگه آنها توانستند پس من هم می تونم. آنها هم اولش از یک ماشین خیلی معمولی شروع کردند و حالا بعد از طی کردن تکامل به این هدف رسیدن. این همه آدم رو ببین که در سنین خیلی کم این قدر ثروت ساختندو دارند می سازند. کی گفته وقتی آدم پیر بشه به هدفش میرسه. وقتی یاد بگیری چه جوری در عمل از قانون استفاده کنی در زمان کمتری نسبت به قبلا به هدفت می رسی و وقتی از مسیر لذت ببری خودش اتفاق می افتد

    چه درس هایی می توانم بگیرم؟

    اول باید سعی کنم با پول دوست باشم وبتونم پول رو تو حسابم ببینم نه اینکه مثل همیشه تا پول بیاد تو حسابم تا قرون آخرش که میشه برداشت کرد رو فورا تمام کنم.که البته در حال انجام هست.

    2-عجله نداشته باشم و بدونم که باید تکامل طی بشه و بدونم وقتی که عجله دارم و می گم کی می خوام بهش برسم یعنی هنوز باور نکردم که می تونم بهش برسم ودارم به نبودش فکر می کنم و وقتی هم به نبودش فکر کنم عملا اتفاق نمی افتد. و نگران نباشم که کی می خواد رخ بدهد.

    3_وقتی خبر قبولی دوستم مینا رو تو کنکور شنیدم اولش خیلی خوشحال شدم وتحسینش کردم و انگیزه گرفتم ولی بعد از چند روز ناراحت شدم نه به خاطر اینکه احسادت کنم بله احساس ناتوانی وضعف آمد سراغم و شروع کرد به نجوا کردن که همه دارن به هدفشون میرسن پس تو کی می خوای به هدفت برسی، با این سرعتی که تو پیش میری اصلا از حالا ها به هدفت نمی رسی و..

    چه ایده های الهام بخش یا خودباوری می تواند موفقیت این فرد در من ایجاد کند؟

    1-میشه به هر هدفی رسید. اگه افرادی توانستند به هدفشون برسن پس من هم میتونم مثل بقیه افراد به هدفم برسم فقط باید خودم وتوانایی های خودم رو باور کنم. و با خودم در صلح باشم و خودم رو با بقیه مقایسه نکنم و خودم رو دوست داشته باشم فارغ از اینکه به هدفم رسیدم یا نه و خودم رو سرزنش نکنم. و موفقیت های قبلیم رو بیاد بیارم و از اونها انگیزه بگیرم برای رسیدن به هدفم .

    چه درس هایی می توانم بگیرم؟

    1-داشتن تمرکز روی هدف مورد نظر

    2-پرداخت کردن بهای رسیدن به هدف

    3-داشتن جدیت و پشتکار

    3-باور کردن خود و توانایی خود

    شاد و سعادتمند باشید فعلا خدا نگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: