ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 120 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد به یاری خدا میخوام از این به بعد تا وقتی که اینقدری روی خودم کار کرده باشم که حال دلم خوب شده باشه و به اون چیزایی که میخوام رسیده بتشم تمام تمرینات روانجام بدم و استمرار داشته باشم من خیلی تو این مسیر اومدم ورها کردم ولی این دفعه دیگه فرق میکنه
تمرین اول))بستگی داره موفقیتشون تو چه زمینه ای باشه وقتی توی زمینه روابط هست خیلی ناراحت میشم چون من تو این زمینه هیج وقت خوب نبودم حالم بدمیشه حسادت میکنم از اینکه برای اون شخص شد ولی برای من نمیشه مخصوصا اگه اون فرد از افراد نزدیک باشه
سلام. دو تجربه ملموسم را بازگو میکنم، و بعد از اون، شناختی که از خودم کسب نموده ام:
* احساس من وقتی یکی از اعضای فامیل، از ناسا جایزه گرفت:
– اون دیگه خیلی دوره
-دیگه خدای فلان رشته هست
– من کجا و اون کجا (چون هم سن بودیم)
– (بعد از یه مدت) اصولا گرفت که گرفت، خب مثل من نیستش که. در عوض، آرامش من رو که نداره، شخصیت استوار من رو که نداره، مثل من به حقیقت که نرسید، از بیرون مدال گرفت، اما در عوض من از درون به خودم مدال دادم، این بهتره یا اون؟ عوضش من تحسین کننده زیبایی ها هستم، اون هست؟ من بیننده و شاکر نعمت های خداوندم اون هست؟ من تو زندگی ریسک کردم و از حاشیه امنم بیرون اومدم اون هست؟
* از چه زاویه ای به موضوع جایزه گرفتن اقوام فامیل نگاه کنم که بمن کمک کند ؟
– ایشان همون پسردایی هست که بچگی مان، با هم بزرگ شدیم. پس اتفاقا شرایط خانوادگی و بزرگ شدنمون، تا حدی شبیه هم بوده. فلذا عامل گذشته :نظیر خانواده، سابقه زندگی بچگی، سابقه مدرسه، و نظایر اون، اصلا تاثیرگذار نیست روی موفقیت افراد. فلذا هر چی از بچگی، بهونه داشتی رو فراموش کن.
– تو هم در زمینه کار فعلی ات، خدای رشته خودت هستی.
– اون هم آرامش داره، تو هم داره، اون هم شخصیت استوار داره، تو هم داره. اون هم مقداری از حقیقت رو لمس کرد، تو هم لمس کردی. اون از بیرون مدال گرفت، تو خودت به خودت مدال دادی. باریکلا ! مقایسه ای در کار نیست. هر دو ارزشمند، لازم و ضروری هستند. اینقدر دنبال تخریب نباش. نتیجه نمی گیری آ !
* احساس من وقتی یکی از همکارانم، به موفقیت بیشتری در زمینه فروش، و در نتیجه موفقیت مالی رسید:
– چه فایده وقتی شخصیتش اینقدر چیپه؟
– من به شخصیت خودم هزار برابر اون بیشتر مینازم تا موفقیت اون.
– آدم دستاورد فروش نداشته باشه، اما شخصیت متین من رو داشته باشه
– وقار من، آرامش من، متانت من، جایگاه من، درک و فهم من، بچه نبودن من،آگاهی من، طنین صدای من، و … هزار برابر بیشتر از دستاورد فروش این آقا ارزشمندتره.
– خب من هم میتونم برسم به جایگاه ایشون، اما 4 سال بعد. عجله نداریم که.
– قربون آقا
– پول مهم نیستش که، شخصیت و منش و رفتار مهم تره. چرا؟ چون (شخصیت) چیزی نیست که با پول بتونی بدستش بیاری،اما پول در آوردن، مال این بچه سوسولاست. من شآنم اَجَل از این رفتارها و حرفاست.
– اصلا میخواهی با فروش، پول در بیاری که مثل اون، آدم چیپی بشی؟ شخصیتت مثل بچه ها بشه، اصلا نخواستم این پول و موفقیت رو.
– مگه تو به خودآگاهی نرسیدی، اون فروشنده های برتر، یک صدم تو به خودآگاهی از خودشون رسیده اند؟ واله که نه.
– اگه و با هم در تضاد هستند، اگر یکی را بیشتر داشته باشی، اون یکی را کمتر خواهی داشت، اگر باید بین این دو، یکی را انتخاب کنی، من بی بورو برگرد دومی، یعنی را انتخاب میکنم. چرا> چونکه تکیه گاهی خواهی بود برای اعضای خانواده در زمان سختی. ستون استواری خواهی بود در زمان تنگای فکری ایشان، مَآمن امن و پناهگاهی خواهی بود برای ایشان در نشیب و فراز زندگی. هیچ کدوم از آدم پولدارها این موقعیت را ندارند و نخواهند داشت. اونها فکر خوشگذرونی و تفریح خودشون هستند… کجا وقت دارن از احوال خانوادشون با خبر بشن.
– پول به جا نمی مونه، اما یاد نیک و خاطره خوب، از آدم به جا می مونه. این بهتره (شخصیت استوار) یا اون (پول)؟
– پولدارها از خداشونه تو دامادشون بشی، چون فرد قابل اعتماد، راستگو، صدیق، امین، امانت دار، بی حاشیه و با اخلاق هستی. کدوم پولداری میاد آدم پولدار را به دامادی بر میگزینه بخاطر پولش؟
– تو شادتر هستی یا اون پولداره؟ اون همه اش استرس داره که صفر بانکی حسابش بره بالاتر. اما تو، با همین مقداری که الان داری، راضی هستی، قانع هستی، شاکر هستی، لنگ چیزی نیستی، استرس نداری، خب خدا را شکر. پول بیشتر مترادف است با استرس و نگرانی بیشتر. میخواهی چی کار؟؟؟
– تو در کنار خدا هستی، اما اون پولداره چی؟ هر چه به پولش اضافه میشه، از خدا دورتر و دورتر و دورتر میشه. خب چه فایده؟ آیا تو این رو میخواهی؟
– تو شخصیتت خودساخته هست. کدوم پولدار رو دیدی که خودساخته باشه؟
– اصولا پولداری مال سن 50 سال به بعده، نه الان که جوون هستی. الان اگه پولدار بشی، دخترا میریزن دور و برت، پولت رو به غارت میبرن، بعد تو بی آبرو میشی پیش خانواده.
– تو رو شخصیتت چقدر قیمت میزاری؟ اصلا تا به حال به این موضوع فکر کردی؟ خب این شخصیتت باارزش تره یا حساب بانکی؟ مگه خود عباسمنش هم همچین حرفی رو قبلا نزد؟
– تو این اقتصاد کشور که هر روزش در حال تغییر هست و نوسان قیمت داره، و مسئولین بیعرضه هستند، و حکومت در حال تغییره، تو مگه میتونی پولدار بشی؟ حالا اونی هم که شد، شانسی بود… فردا طقی به طوقی بخوره، اون هم کله پا میشه، پس همون بهتر که نداریم و قانعیم.
– تو بشین، کتاب ها تو بخون، با خودت خلوت کن، از هر چی پوله، هزار برابر بهتره….
* از چه زاویه ای به موفقیت مالی همکارم نگاه کنم که بمن هم در همین زمینه موفقیت مالی کمک کند ؟
– بابا را از جدا کن. تا حالا 300 بار بهت نگفتم که موفقیت را از شخصیت جداکن. مثال هیتلر رو که خودت میزنی. مثال صدام، امام خمینی، و … رو که خودت برای بقیه میزنی. موفقیت یعنی رسیدن به خواسته. حالا اون خواسته، خوب یا بد، مفید یا مضر، این تو هستی که تفسیرش میکنی. که بهت پیشنهاد می کنم هیچ وقت تفسیر و قضاوت نکن. فقط به خودت بگو: دمش گرم، طرف یک خواسته ای در زندگی اش داشت، و به خواسته اش رسید، چه تو مقیاس کوچک (مثل قرارداد بستن در کار فروش من و همکارم)، چه مقیاس کشوری (مثل امام خمینی).
– اصلا چرا تو فاز “برتری طلبی” و “نازیدن به …” هستی. چرا تو فاز مقایسه هستی؟ این نشون میده که تو، از نرسیدن به اون جایگاه و رتبه، احساس ضعیف میکنی، و بجاس تحسین، تخریب میکنی. دقیقا مثل گربه که میگه گوشت خراب هست.
– وقار تو، آرامش تو، متانت تو، جایگاه تو، درک و فهم تو، بچه نبودن تو،آگاهی تو، طنین صدای تو، و … بسیرا با ارزش هست. کسی منکر این موضوع نیست. درست. اما این به معنی این نیست که دستاورد فروش، چیز کم ارزشی هست. اتفاقا تو که این ویژگی ها را داری، فکرش رو بکن که این دستاورد فروش هم به ویژگی هات اضافه بشه، میدونی چه نور علی نوری میشه؟ چقدر افراد دیگه از تو الگوی رفتاری میگیرند؟ چقدر کسانی که تازه میان تو کار، از تو الگوبرداری میکنن و دیگه رفتارهای بچه گونه، رفتارهای چیپ (بقول تو) نخواهند داشت؟ میدونی الگوی چند ده نفر خواهی بود؟ باز هم میگم، این مقایسه ها و این برچسب زدن –خوب- و -بد- را برای همیشه بذار کنار. اینهاست که ترمز راه تو هستش.
– صحبت عجله نیست. تو هم الان در کارِت، دست کم ده سال زحمت کشیدی، دید و نگاه فوق العاده فوق العاده خوبی به کارِت و محصولت داری، کاملا سوار بر کار هستی، میدونی چی بپرسی، چی نپرسی، کِی بپرسی، کدوم محصول ارزش وقت گذاشتن داره، کدوم محصول تا کِی فروش میره کدوم نمیره، از تاریخچه محصولت میدونی، بی نهایت خوب میتونی با مشتری هات رابطه بگیری، اطمینان جلب کنی، رفتارت برای اونها خودش حکم تایید نهایی رو داره. خودت رو دست کم نگیر، باز هم مسیله رو برای خودت سخت نکن، الکی نگو: 4 سال دیگه به این موفقیت میرسم. بودن کسانی که یک دهم این تسلط کار شما را نداشتن، و در مدت بسیار کوتاهتر از شما به موفقیت های مالی خیلی خوبی رسیدن. پس تو نیازمند صرف زمان نیستی.
– من هم قربونت برم.
– پول مهم نیست؟ پس برای پی سر کار میری؟ پول نباشه چی میخواهی بخوری؟ تو دلت نمیخواست هزینه های درمان یکی از اعضای خانواده را بدی، اما بدلیل نداری، نتونستی بدی؟ تو دلت نمی خواست برای خواهرزاده ها، اسباببازی خوب بخری، اما بعلت کمبود پول نتونستی؟ تو برای کار کنونی ات نیازمند موتور هستی و مدتها بعلت کمبود پول نتونستی بخری، درسته؟ تو بعلت سبک تغذیه خاصت، روزانه n تومن باید پول غذا و داروهای تکمیلی بدی، خب پول نباشه، با چی میتونی بدی؟ عوارض خونه رو چی جوری میتونی بدی؟ یادت رفت موقعی که پول هات بلوکه شد و پول بلیط مترو هم نداشتی و پشت سر دیگران از دروازه مترو رد میشدی؟ یادت رفت؟ یادت رفت موقعی که پول نداشتی غذا بخری و تو پانسیون، غذای بچه ها رو میخوردی؟ یادت رفت بعلت نبود پول و نداشتن غذا، روزها سردرد داشتی؟ یادت رفت بعلت نبود پول، کفش پاره پیش شاگرد خصوصی ات میپوشیدی؟ پول مال بچه سوسول هاست؟ یعنی الان همه پولدارها بچه سوسول اند؟ یعنی اینقدر ظاهر بین شدی؟ بعد از این همه جستجو و تحقیق و مطالعه بیوگرافی افراد ثروتمند، و همنشینی با مجالست و مصاحبت با تعداد زیادی از اونها، الان به این نتیجه رسیدی که سوسول اند؟ این بود روند تغییر افکار و نگرشت؟ همین یه ذره؟ باز برگشتی به همون افکار شش سال پیشِت؟ ظاهربینی صِرف؟ قضاوت های سطحی و بی اساس؟
– نه. تو با بدست آوردن پول، آدم چیپی نمیشی. گفتم بهت، میشی یه آدم که هم شخصیت بسیار قوی و تاثیرگذاری داره، و هم در کارش موفق هست و پول هم میسازه و در می آره. و میشی الگوی تمام عیار برای تازه واردان این حرفه و کار. فکرش رو بکن که بقیه همکارها از تو الگو میگیرن، و میشن مثل تو با شخصیت و بی حاشیه، و چه محیط کاری خواهد شد اونجا !!! بهشت، بهشت، بهشت. و اینجوری بهشتت را روی زمین میسازی ! مرحبا !!!! اصلا برای اونها هم الگو نشی، خودت به خودت افتخار میکنی که من تونستم. که من، اون چیزی که میخواستم، شدم. اون انتظاری که از خودم داشتم را برآورده کردم. به اون چیزی که میخواستم، رسیدم و تجربه کردم خودم رو و خدا هم، در کنار من، همزمان با من، بوسیله من، خودش رو تجربه کرد . :: این از اون حرف های آسمانی بود آ ::
– تو به خودآگاهی رسیدی، و با رسیدن به موفقیت مالی، به خودآگاهی بیشتری در مورد جنبه های بیشتری از خودت و زندگی ات میرسی، و خودت را بهرت و بیشتر تجربه خواهی کرد. و سپاسگزارتر از قبل، شاکرتر از قبل، شادتر از قبل، خشنودتر از قبل، خواهی شد. منافات دارن اینها با هم؟؟؟
– اگر پولدار شوی، میشوی (چون شخصیت را الان داری). اونوقت تکیه گاه قوی تری خواهی بود برای اعضای خانواده در زمان سختی. ستون استوارتری خواهی بود در زمان تنگنای فکری ایشان. مَآمن امن تری خواهی بود برای ایشان در نشیب و فراز زندگی. همین الان تو دلت نمی خواست که ماشین داشتی و آخر هفته ها میرفتی پیش خانواده، با خواهرزاده ها بازی کنی؟ از کارشون و احوالشون بیشتر با خبر بشی؟ دلت نمیخواست که برای خواهرزاده ها اسباب بازی بیشتری بخری؟ برای خانه وسایل نو تَر و به روز تَری بخری؟ برخی لوازم منزل را تعویض کنی؟ به آنها کمک مالی کنی در امور زندگی شان؟ دلت نمیخواست که این کارها را بکنی؟ خب این کارها را با “شخصیت استوارت” به تنهایی میتونی انجام بدی؟ مسلما نه. پس ببین، پول منافاتی با این موضوع نداره، بلکه بسیار بسیار بسیار هم کمک کننده در زمینه حمایت از خانواده است. واقعا فکر میکنی افراد پولدار فکر خوشگذرونی هستند؟ از خانوادشون خبر ندارن؟ آقای مسلمی چطور دست برادرش رو گرفت و در صدد حل مشکلاتش برآمد؟ پسرعمو حسین چطور برای برادرش کار درست کرد؟ آقای عظیم زاده برای برادرانش کار درست نکرد؟ اگه تو الان پول داشتی، برای اعضای خانواده ات، چیزی کم میزاشتی؟ والله که نه. آیا الان الوات همه پولدارن… تموم کن این افکار کوته فکرانه را. تو جه یه زمانی روی مخودت کار کرده بودی و نقطه مقابل این افکار را فکر میکردی. چطور شد که یادت رفت؟ این ها کجای ذهن و درون تو بودن که تو خبر نداشتی؟ ها؟
– آدم “با شخصیت” خیلی خوبه، اما آدم “با شخصیت پولدار” از اون، هزار برابر بهتره، قشنگ هزار برابر، میدونی. اولا اصلا مهم نیست که نام نیک بمونه یا نه، مهم اینه که خوب زندگی را تجربه کنیم، که خداوند به این نوع تجربه کردن افتخار کنه و بگه باریکلا، من هم با تجربه تو، بزرگ شدم و خودم را تجربه عملی و مادی در این جهان کردم. دمت گرم. باریکلا. دوما باز هم در فاز مقایسه هستی، مثل علم بهتره یا ثروت. علم بدون ثروت، اصلا پیشرفت و تجربه خاصی نخواهد داشت. همینطور آدم با شخصیت بدون پول، خودش را کامل پیدا نکرده و تجربه نکرده. خدا به شخصیتت افتخار میکنه، اما اگه آدم “با شخصیت پولدار” بشی، بعلت اینکه با پول، کارهای بیشتر، خدمات بیشتر، کمک های خیریه بیشتر، افتخارات بیشتری کسب میکنی، خداوند بیشتر و بیشتر و بیشتر بهت افتخار میکنه.
– آقای رمضانی در شهر خودت، آقای … را به دامادی برنگزید؟ اتفاقا اونها هم افرد همرده خوشون را به جمعشون راه میدهند. اصلا مگه خودت، یک تجربه نزدیک به وصلت نداشتی که بعلت بی پولی تو، به هم خورد. تو که همون فرد قابل اعتمادِ راستگوِ صدیقِ امینِ امانت دارِ بی حاشیه و با اخلاق بودی داداشم ! چرا کسی از خداش نبود که تو دامادشون بشی ؟
– به واله اگر معیار شادی باشه، اون پولداره حتما شادتره، چون خیلی از اوقات، من لنگ چیرهای اولیه زندگی ام هستم، نگران اونها هستم (نظیر خریدن یا نخریدن فلان ماده غذایی، فلان وسیله برای منزل، فلان وسیله برای اعضای خانواده، فلان سفر، …) که با داشتن پول، بسیار بسیار بسیار راحت از پسش بر می آم. اصلا این جور بهانه تراشی ها، مال آدمی هست که به پول نرسیده و مزه استفاده از پول برای نیازهای زندگی را نچشیده، و چون فکر میکنه که کلا نمیتونه بهش برسه، اونرو انکار میکنه (مثل الان من). در مقام مقایسه هم که باشه، استرس من بخاطر کمبود پول تو جیب، بسیار بیشتر از اون آدم پولداره هست.
– به واله قسم که اون پولداره، خدا را بیشتر و بهتر و ملموس تر و با احساس بیشتری، از من فقیر، درک کرده و لمس کرده و احساس کرده و باور کرده. این چه فکرهاییه که تو مغزته. خدا را همنشین فقرا کردی !!! اون پولداره به پولش اضافه میشه، چون فقط خدا رو تاثیرگذار میدونه تو زندگی اش. و با هر سرمایه ای که وارد زندگی اش میشه، خدا رو شاکرتر، سپاسگزارتر، ملموس تر هستش.
– تمام پولدارها، آدم های خودساخته اس هستن و از راه خودساخته بودن، به ثروت رسیدن، نه آویزون بودن و شخصیت متزلزل داشتن.
– نخیر. 50 سال لازم نیست برای پولداری.همین همکارات را نمیبینی. همین جوون ها رو نمی بینی. چقدر راحت، چه رقم ها که کسب درآمد میکنند. مگه اونها دخترها ریختن دور و برشون؟ تو هم که به قول خودت شخصیت قوی ای داری. این اتفاق برات نمی افته.
– تو شخصیتت، با ثروتمند شدن، چند هزار برابر ارزشمندتر و تاثیرگذارتر و قوی تر از اینی که الان هست، میشه. ردخور هم نداره.
– اقتصاد؟ کشور؟ مسئولین؟ از چی حرف میزنی؟ یک مسئول بیشتر در زندکی تو وجود نداره و اون هم خودتی ! غیر اینه؟ اون همکارت کجا زندگی میکنه؟ تو کدوم اقتصاد داره فعالیت میکنه؟ تو کدوم بازار داره کار میکنه که تو توش قریبه ای؟
– کتاب هات رو هم بخون، با خودت خلوت هم بکن، پولت رو هم در بیار، و پول درآوردن و کلا موضوع بدست آوردن ثروت را در منافات با کتابخوانی و خلوت کردن با خودن ندون. گفتم بهت، “آدم با شخصیتِ ثروتمند” هزار برابر بهتر، تاثیرگذارتر از “آدم باشخصیت” خالی هست.
در انتها
خدایا کمکم کن و نجاتم بده از زیر این همه آوار ترمزهای درونی، و نگرش های محدود کننده… که خودم، خودم را از نعمت دور کرده ام… بیرون بیایم….
آقای عباسمنش، برای همینه که میگم شما یک حرفی رو میزنی، و طرف هم (مثل من) مثلا دوره رو خریده و پشت لپ تاب میشینه و میبینه، اما اینکه تا چه عمقی وارد وجودش میشه، برای هر فردی، منحصر بفرد است. ما مثل اثر انگشت، منحصر بفرد هستیم. فلذا اینقدر نگید که : ” هزاران نفر نتیجه گرفتند از محصولات من ” . در مقابل هم هزاران نفر، یا نتیجه نگرفتند، یا بعدا نتیجه میگیرند.
ممنون از این سوالات خوب.
بسم الله الرحمن الرحیم هست کلید در گنج حکیم
سلام و ادب خدمت استاد دوست داشتنی و خانم شایسته عزیز و تمام دوستان عزیز که نمیشناسمشون ولی ارادت قلبی بهشون دارم
من بعد مدتها عضویت در سایت عباسمنش ،این اولین دیدگاه نوشته شده از طرف من هست،دوست داشتم این رو بدونین که اگر کم و کاستی بود به خوبی خودتون ببخشید
من آدمی بودم و هستم که موفقیت دیگران برای من لذت بخشه و بهشون تبریک میگم و حس خوبم را سعی میکنم بهشون انتقال بدم .یادم میاد که برکت و نور خدا همه جا هست و خدا رو شکر میکنم ولی از طرفی برادر بزرگ من از لحاظ مالی و جایگاه ارتباطی فوق العاده ادم موفقیه و من بهش افتخار میکنم و از داشتنش حس خوبی دارم ولی از طرفی بهش حسادت میکنم که چطور تونسته به موفقیت برسه اما من نتونستم ،میگم شاید خدا اونو بیشتر دوست داشته که در زمان مناسب تری از لحاظ اقتصادی بوده و تعامل بیشتری با اشخاص برجسته داشته . من اون زمان مشغول درس و تحصیل بودم و از غافله عقب موندم .البته سعی خودم را میکنم که آدم موفقی باشم اما کنار اون احساس ضعف میکنم چون تلاش زیادی برای اینی که داره انجام میده
الهاماتی که میتونم بگیرم اینه که:
1.هدف مشخص داشتن
2.تا اتفاقی نیوفته نگران نباشم و امیدوار باشم
3.جسارت و قدرت ریسک داشته باشم و خودم را به خدا بسپارم
ممنون که دیدگاه منو خوندین لطف میکنین به من بازخورد میدین
بنام خدای مهربان و لطیف
سلام بر استاد عزیزم
خانم شایسته ی مهربان
و دوستان همراهم
الان ساعت 5 صبح ایرانِ و قایل رو تا اونجا گوش کردم که استاد گفتن استاپ کن و به سوالات جواب بده،
منهم با عشق شور برای باز کردن ذهنیت شگفت انگیزم شروع میکنم.
در خانواده خودم خواهرم که هیچ درامدی نداشت و ورودی مالی قابل توجهی هم ندارند، توانست با تقویت مهارت های خودش به درامد برسه.میزان درامدش رو اطلاعی ندارم، چون نمیپرسم.اما خودش رضایت دارد.
اول خوشحال شدم از شنیدنش، بعد از گذشت چند روز گویا حس حسادت در این رابطه داشتم.نمیدانم چرا.اما اون حس اولیه شادی، کمی هم رنگ حسادت به خودش گرفت.
باور اشتباه :
1_هر کسی که موفق بشه از صفر به درامد برسه یا اگر یه موفقیتی رو بدست بیاره ، باعث میشه وجود من و موفقیتهای منِ الهام، دیده نشه
موفقیت مالی خواهرم و مسرش باعث میشه من و پسرم دیده نشیم یا کمتر مورد توجه قرار بگیریم.
2_اون خیلی محافظه کاره و هیجوقت در مورد مسائل و مشکلاتش حرفی نمیزنه.
اصلاحیه :
اون با قدم گذاشتن در مسیر مورد علاقه اش و استمرار
تونسته موفقیت های روز به روز داشته باشه.حالا فرقی نداره همسرش هم همپا و همکارشه.مهم خودشه که علاقه شو دنبال کرده
از حاشیه به دوره و سرش تو کار خودشه.با حرف زدن در مورد ناخواسته هاش به بیشتر شدنشون کمک نمیکنه
شوهر خواهرم که از ابتدای ازدواج با خواهرم وضع مالی آنچنانی نداشت و شاگرد طلافروش بود ، در خرج و مخارج زندگی خیلی مراعات میکرد و به تعبیر من خسیس بود.خواهرم از این بابت سختی میکشید، اما بعد از حدود 10 سال مغازه خرید، دو واحد آپارتمان خرید.دو تا ماشین ایرانی خرید.و اصطلاحا دستش خیلی باز شد.و اصلا با اوایل زندگیش قابل قیاس نبود.
حسم راجع به این مورد خنثی هست.یعنی نه خیلی ذوق و شوق دارم براشون نه ناراحتم و نه حسادت دارم. که خیلی برای خودم عجیبه.
باورهای اشتباه من:
1_اون خیلی خسیسه و روزگار رو برای خانواده اش تلخ میکنه.
نکته اصلاحی : اون با پول دوسته و همیشه پولش رو بقدر نیازش هزینه میکنه
مورد بعدی همسرم هست که کاملا برعکس دو مورد اوله.در اوایل ازدواج وضع مالی (نسبت به 25 سال پیش)خیلی خوبی داشت.همیشه انقدر کار میکردو و حالش خوب بود و درامد داشت که هر کسی که میشناختش میگفت تو چطوری به راحتی پول درمیاری، اما هر چی که گذشت درامدش کمتر شد.خودش میزاره به حساب تورم و…. که من میدونم از کجا اب میخوره! کارخانه اش تعطیل شد، و خودش هم روز به روز تنبل تر، و فقط بسنده میکنه به اجاره جاتی که دریافت میکنه.شاید از دید بقیه همونم عالی باشه.اما از نظر منی که طول مسیرش رو دیدم و باهاش زندگی کردم، مدام به سمت نزولی در حرکته.
در ابتدا خیلی ناراحت متاسف بودم.اما الان بیشتر اگاه شدم میدونم که ناراحتی من هیچ کمکی نخواهد کرد پس میشه گفت سعی میکنم کمی بی توجه باشم
*باورهای اشتباهش که روز بروز هم بزرگتر و قدرتمند تر میشن و اون حاضر نیست هیچ باور و سطح زندگیشو تغییر بده:
1_همه چی دست دولته.اصلا همه ی اوضاع و احوال و زمام امور مردم رو دولت هدایت میکنه.یعنی هیچکس نمیتونه هیچ کاری برای زندگی خودش انجام بده.
هر روز و هر شب کارش دیدن چند باره ی اخبارِ
2_تورم روز به روز باعث شده مردم بدبخت و بیجاره و گرسنه بشن.همیشه میگه مردم نون ندارن بخورن.مردم با بدبختی پول در میارن.
باور کمبودش فوق العاده قویه و شدیدا بر این باوره که هیچکس مقصر نیست، فقط دولت نقش داره
3_خیلی قانعِ به همون چیزی که داره و اصلا هیچ تمایلی به بهبود و رشد نداره و معتقده همینی که ما هم داریم مردم ندارن.
دوست نداره مسیر تکامل رو طی کنه و میگه همینی که هست رو سفت بچسبید
4_شدیدا باور داره به محدودیت سنی. و میگه من تو سن بازنشستگی هستم و کاری از دستم برنمیاد،(در صورتی که من میدونم چقدر استعداد و تجربه های خوب تو خیلی از زمینه ها داره) همسرم 65 سالشه
اما قدرت بدنی خوبی داره
5_تا همین 5 سال پیش هم از تتاسب اندام خوبی برخوردار بود.بدن سالم و عضلانی داشت. که ناشی از تغذیه خوب و 20 سال ورزش کردنش بود.اما حالا چی؟
بر اثر پرخوری و کمتر شدن فعالیت های حتی روزانه اش، شکم و پهلویی دراورده، که خودش هم اصلا فکر نمیکرد.(البته خودش منکر این قضیه هست و میگه اندام من عالیه)
فشار خون گرفته و بر اثر مصرف روزی یک پاکت سیگار پوست داغونی پیدا کرده.
6_ با مهاجرت خیلی مخالفه و معتقده هر کسی مهاجر بشه مثل مردم افغانستانِ توی ایران باهاشون رفتار میشه.و از اشتباه بودن مهاجرت دیوان ها میتونه بنویسه
خیلی سعی کردم با تفکرات و قوانینی که استاد تو سایت اموزش میدن آشناش کنم، اما زیر بار این مسائل نمیره و اصلا استاد رو قبول نداره.
منهم حس کردم تلاشم آب در هاون کوبیدنه و مدتهاس که اصلا کاری باهاش ندارم و هیچ حس خاصی هم نسبت بهشون ندارم.
قشنگ میبینم چقدر داره فاصله مون از همه لحاظ بیشتر میشه .فقط تنها کاری که میکنم دعا کردن برای هدایت شون هست.
مورد بعدی داماد خواهرم، یه کارمند خیلی ساده و سطح پایین که بعد ازدواجش اوضاع نسبتا بهتر شده، ماشین خریده اما همچنان مستاجره.کلا از اول بهشون حس خوبی نداشتم، احتمالا اینطور فکر میکنم که هر چی بخوان براشون زود اماده میشه و پدر زنش خیلی هواشو داره.
حسادت میکنم که چرا پدر من هوای ما رو نداشت از لحاظ مالی و… اما پدر زن اون خیلی حمایتشون کرد.
*اولین باور اشتباهی که میتونم تو این مورد پیدا کنم :
1_منتظر کسی ماندن برای حمایت شدن و دستگیری که همین نکته باعث شد بفهمم از لحاظ توحیدی مشکل داشتم و غیر از خدا از خلق خدا توقع داشتم.
2_دومی مقایسه زمان ازدواج خودم با زمان ازدواج خواهرزاده ام و مقایسه زندگی و نوع رفتار ومدت زمان بهبود هر کدوم از خانواده ها
که این خودش باگ درک نکردن درست قانون تکامل و مقایسه نکردن خودم با دیگرانه.
درس ها و راهکارها
داماد خواهرم خیلی روابط عمومی بالایی داره.خیلی به اصطلاح علی بی غمه ، سعی کرده با هر انسانی که ملاقات میکنه نکته ازشون یاد بگیره
تا همینجا بسنده میکنم تا ادامه ی فایل بعدی
شاد و تندرست باشین
بسم الله رب العالمین
سلام خدمت بزرگترین استادان جهان
استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته جان
اول از همه یه دنیا سپاسگذار خداوندم که مرا در این مسیر رشد و پیشرفت و توحید قرار دادو بعد میریم برا پاسخ به سوالات این جلسه خداجونم به امید تو
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
اگر طرف به هر موفقیتی برسه ن احساس خوشحالی دارم نه خیلی حسادت میکنم ولی وقتی کسی جلو من هی ازش تعریف کنه خیلی عصبانی میشم و احساس بی ارزشی بهم دست میده اگر هر کسی از اطرافیانم یه مشکلی براش پیش بیاد خوشحال میشم و از ابنکه اونام مشکل دارن فقط من تنهایی نیستم که مشکل دارم حس لذت بخشی بهم مییداد البته الان خداروشکر خییلی بهتر شدم که کاری به بقیه نداشته باشم چه پیشرفت میکنن و چه سقوط میکنن واین اصل رو که هر کی هر جایی هست سر جاشه رو دارم خییلی بهتر درکش میکنم.
از بس افکارم کمالگرایانه اس در اطرافیانم کسی رو نمیبینم که اونقدر موفقیت کسب کرده باشه که بخوام بهش حسادت آنچنانی بکنم که حالم بد بشه خیلی گذراست یعنی یکی از اقوام که قناد خیلی ماهر و مطرحیه تو شهر خودمون و خیلی هم مشتری داره یا یکی دیگه که با سنگهاتابلوهای فوق العاده ای خلق میکنه و میفروشه یه آدم موفق نمیبینه. ذهنم بهم میگه فقط آدمهایی که کار دولتی دارن یا کارخونه دارند یا ثروتمندن آدمهای موفقی هستند واین ذهنیت باعث شده که سر هر کار غیر دولتی که میرم خیلی زود انگیزه هامو از دست میدم و فکر میکنم این کارها ارزشی ندارند و ازش میام بیرون و باید برا ذهنم منطقی کنم که در این جهان هر کاری رو انجام بدهی این نگاه توست که به اون کار ارزش میده ن نگاه دیگران ابن منم که باید از کارم لذت ببرم و براش ارزش قائل باشم تا دیگران هم براش ارزش قائل باشن مثلا ذهن من دکتر بودن خیلی ارزشمنده ولی همین دکترا هم هر کدوم که بیشتر برا خودش ارزش قائل باشه بیمارهای بیشتری رو جذب میکنه که دم مطبش صف میکشن ولی یه دکتری هم به زور چنتا بیمار داره یا مثلا آدما هم وقتی پیش یه دکتری میرن که چیزی حالیش نی بعدش بد و بیراه میگن یعنی هر کاری که هر کسی انجام میده اگر درست باشه قابل تحسین و احترامه حالا هر کاری که میخا باشه و من به این نتیجه رسیدم که من هر کاری رو که انجام میدهم با ارزشه و باعث گسترش جهان میشه چه کیک پختم باشه چه موشک هوا کردن فرقی نداره این من هستم که به اون کاری که انجام میدهم ارزش میدهم ن نگاه دیگران پس کسی که چه کارمنده و چه قناده هر دو نفر دارن ارزش خلق میکنن چون که هر دو دارن یه مسئله ای رو حل میکنن و برای جهان فرقی نمیکنه که اون چه کاریه بنابراین من باید بتوانم نگاهم را به تمام شغلهای جهان عوض کنم و برای همشون ارزش قائل باشم
یه دنیا سپاسگذارتم استاد عزیز من که این آگاهیهای ناب رو رایگان در اختیار ما میگذارین
به نام خداوند هدایتگرم
سلام استاد عزیزم
سلام دوستان
من این تمرین و دوباره انجام دادم
لیست موفقیت دوستان و آشنایان و احساس من وقتی خبر موفقیت انها را شنیدم
1) اول برادرم :
موفقیت در خرید خانه ی خوبی در میرداماد
شراکت در معدن نمک
وقتی خبر شراکت او را در معدن نمک شنیدم از ته قلبم براش خوشحال شدم انگار آرامشی در قلبم ایجاد شد.
2) فاطمه نوه ی عمه م
من و همسر ایشون تقریبا همزمان مهاجرت کردیم ولی چند ماه بعد من برگشتم ایران
وقتی خبر مهاجرت فاطمه رو شنیدم نسبت به خودم احساس حقارت و ناتوانی کردم و از ته دلم برای خودم غصه خوردم و گریه کردم یه جور احساس غمی داشتم .
احساسات من اینجا
حقارت
ناتوانی
غم
3) اسما دختر داییم رتبه 200 کنکور شد
براش خوشحال شدم اما احساس کوچک بودن ، ناتوانی و حقارت کردم به خصوص وقتی همه در موردش حرف میزدن
احساسات من اینجا
خوشحالی
حقارت
ناتوانی
4) سپیده نوه خاله م دکترای داروسازی دارن
ایشون فوقالعاده دختر خوش قلبی هستن
در برابر ایشون به شدت احساس حقارت
کمبود ، ناتوانی و کوچک بودن میکنم و حتی همیشه ازش مخفی میشم
احساسات من
حقارت
ناتوانی
کمبود
حس کوچک بودن
5)بهاره دختر خاله م
دکترای پزشکی
احساس من
حقارت و کمبود
6) امیر رضا پسر داییم رئیس بیمارستان سینا
در برابر ایشون احساس حقارت و کوچکی
7) نسترن دخترخاله ی مادرم صاحب کارخانه ی دایتی و ده ها کارخانه ی دیگر
احساس من
خوش به حالشون چقدر پول دارن
چ جوری اینقدر ثروت مند شدن ؟
8)خاله ی خودم و شوهرش اقا جعفر
صاحب چندین پاساژ در خیابان مولوی
صاحب چندین ویلا در دماوند و اردبیل و سرعین
خیلی خوشحالم برای خالم
حس حقارت و کوچیکی هم دارم
حس ناتوانی
9) اقای محسن صابری یکی از بهترین بازیگرها و کارگردان ها ی تئاتر
احساسات من
حس خوشحالی دارم
احسنت براو
و همیشه تو ذهنم تحسین ش کردم .
10)زهرا دوست اینترنتی جدیدم
مدرس کیک و شیرینی و از تدریس این طریق به ثروت خوبی رسیده
احسنت بر او
تحسین ش میکنم
دمش گرم
11)سحر رفیق صمیمی م دکترای دندان پزشکی
خیلی براش خوشحالم
اما حس حقارت و کوچیک بودن و نسبت به او دارم .
12)خانم بابایی همسایه مون
کار خطاطی برای حرم امام رضا ع انجام میدن
حس حقارت دارم
احسنت بر او
13) مریم بابایی
درامد خوبی داره از اجاره کردن یک واحد در تئاتر شهر و اجاره ی ساعتی اتاق هایش به هنرمندان چندین برابر اجاره ای که پرداخت میکند در میاورد.
افرین و احسنت براو
14) مرضیه همسایه مون
ازداوج خوب او به علاوه هنر خطاطی او
خیلی خیلی براش خوشحالم
گاهی احساس میکنم ای کاش مثل او یه ازدواج خوبی داشتم یا حداقل یه هنر و ادامه میدادم .
سلام عاطفه عزیز
من هر سه کامنت شما رو خوندم و خیلی عالی بود که تمام احساستون رو صادقانه نوشتید
چیزی که برای من خیلی جالبه اینه که در افراد فامیل شما دکتر موفق زیاده و چقدر فراوانی مالی هست
خیلی زیباست که افراد فامیل ادم انقدر موفق باشن ادم احساس میکنه موفقیت براش دست یافتنی تره
از طرفی هم کاملا احساساتی که ازش صحبت میکنید مثل حقارت و ناتوانی توی این همه ادم موفق ،خیلی قابل درکه،حتی شاید یجورایی فضا رقابتی هم بشه.خدا رو شکر که شما اگاهی دارید که که رقابتی در کار نیست و مسیر شما مختص خودتون هست و توی این مسیر شما از همیشه ی خودتون موفق ترید و موفق تررررر هم میشید.
همه ی کلید ها دست خداست زمانی که اراده ی ما و خدا یکی بشه ، در یک ان قفل ها باز میشه
امیدوارم همه مون به مرحله ای برسیم که بخواهیم و سریعا بشود…
2 بیت هم حسن ختام این کامنت بشه:
مخاطب:خدا
در عشق شرابی تو من مست و پریشانم
در علم کتابی تو من غرق سر کافم
ای چاشنی آتش کی منفجرم سازی
من هستهای از نورم با موج تو بشکافم
سلام حضور دوستان عزیز و استاد عباس منش
ممنونم از شما بابت آماده کردن این فایل با ارزش
من مدت ها بود که دوست داشتم که یکی از دوره با ارزشتونو تهیه کنم ،که خداروشکر میسر شد،
چه قدر سوال های که در فایل اول بود کلیدی مهم هستند ،چه سوال های مهمی که من هیچ وقت با نگرشی نو بهشون نگاه نکرده بودم.
از خدا میخوام که توان بهم بده که بتونم تمریناتو به بهترین شکل انجام بدم و بهترین نتیجه ممکن رو بگیرم
خدارو شکر ممنونم استاد ازشما و هدیه با ارشتون
ذهنیت من چیه واقعا؟ ذهنیت محدود کننده یا ذهنبت قدرتمندکننده.
100٪ ذهنیت نگرش و باور من محدود کننده است.
بیا الان به سمت باورهای قدرتمندکننده حرکت کنیم>> یعنی افکار و. باورهامون داره تغییر می کنه
تو حرکت ببه سمت ذهنیت قدرتمندکنندا باورها و ذهنیت مون رو در داقع داریم تغییر می دیم.
سوال : به موفق بزرگ برسه نزدیکان احساست چیه؟ کنجکاوی برای گرفتن ایده ؟ یا نه حسودی می کنه؟ تو بی عرضه و ناتوانی.
من حسادت می کنم .
اول که کارش و بی ارزش می کنم>> بعد حسادت می کنم >> بعد می گم منم با اون شرایطی که اون تن داده به این چیزها می تونستم ولی من کیفیت بهتر می خوام.
اره فکر کنم همش می شه حسادت و بعدم سریع میام مقایسه می کنم خودم و می گم بیین تو ارزش های غیر قابل مقایسه با اون داری. تو کجا اون کجا دختره یا پسره داهاتی ونگ ونگی. حالا حقیقت یه چیزه دیگه ایت این داره یه جور دیگه نمایش می ده .
من ده لول همین الان از این بالاترم ، اگر من می خواستم مثل اون باشم که الان 100 برابر این شرایط رو داشتم .
این حسادته دیگه ؟!؟
خشم خشم درست تره.
یه محدودیت هست هانیه؟
اون رفت و موفق شد تو. بد دیده می شی و ناتوان؟
من نمی تونم برسم به اونجا چون قابلیت استعداد شانس تحصیلاتش رو ندارم.
دری به تخته خورد بابا شانسی شانسی رفت واونجا قبولش کردن.
من بد شانس ام.
سرنوشت و تقدیر من اینه خدا خواسته دیگه.
افکار و باورهات و ببین هانیه؟!
اون موفق شد دیگه شانس برای تو نیست؟
به نظرت اون دوست ات وقتی تو کار خوب پیدا کردی با حقوق عالی به تو حسادت کرد ، واقعا برای اون قابل دسترس نبود اونم بره سرکت بهتر با حقوق بهتر؟
تو شانس اوردی که این جهش بزرگ رو کردی ؟
از لیاقت ات بیشتر بود خدایی؟؟
نه شانسی نبود من افدا م کردم تصمیم گرفتم درخواست دادم مراحل اش رو طی کردم و واقعا لایق اونجا بودم. نه مارتی بازی کردن نه هیچی و منم سختی نکشیدم فقط تصمیم گرفتم و درخواست دادم همین.
اونم درخواست بده و تصمیم به تغییر شرکت و بالابردن حقوق اش میزکرد می شد.
ولی اون هیچ کدوم از این اقدامات رو نکرد اخه. بعنی شاید اصلا دوست نداره به جایی که من رسیدم برسه فقط نشسته خشم،داره و حسودی.
اون خیلی باورهای محدودکننده داره خیلی.
حالا توجیح میاری یا خودت رو سرکوب و. سرزنش می کنی؟ اره دقیقا من خودم. سرکوب و سرزنش می کنم .
برچسب زدن قضاوت کردن و تحقیر کردن طرف >>> باورهای محدودکننده.
توشحال شدی اینا شدن مدیر و بالاترین رتبه ووو؟ خوشحال شدی؟؟ نه چون می دونم اون چقدر تو علم ضعیفه واقعا علم شو نداره از بی ادمی اون و گذاشتن.
اره اون هیکل اش ورزشی شده چیه بابا خیلی یوقوره، مثل مردا داغونه بابا یوقوره . من اینقدر یوقور نیم خوام بشم.
حرکت ایده باورهات چیه؟
اون داره از بالا بهت نگاه می کنه؟؟
تو خودت از بالا نگاه می کنی به یه موفقیتی برسی؟
اره دارم حسادت می کنم به اون که رفته و اونجاست و
اره دارم حسادت می کنم به اونکه خونه و مستقل و فقط به کارشه و جاهای الکی نیست اصلا .
A>> لاتاری برنده شد و رفت>> بیا بله چرا که نه ماشالله خدا واسه تنبلا می سازه ما اینهنه،ربان بخون برو بیا،دانشگاه اپلای کن و کلاس زبان برو این راحت مبادا این یه کتاب باز بکنه و 4 کلمه بخونه و امتحان بده ها ، مبادا از خانواده اش دو بیوفته همه با هم رفتن اینم مثل همیشه تو پر قو . اره دیگه خدا اصلا می گه نکنه ابن چیزی اش بشه زحمتی بکشه حتما باید تو خوشی و عشق و حال باشه. نکنه به زحمت بیوفته. همه جی رو راحت می خواد و براشم می شه. ⭐️ ایده الهام بخش: عزیمز لازم نیست همه جی سخت بدست بیاد، تو فکر میک نی ولی لایق گرفتن چیزی هستی که پدر خودت و دربیاری ، تو خودت و لایق شادی و اسونی و راه هموار نمی دونی، نتیجه هات هم مشخصه. بله ایده و باورت می تونه این باشه که همه میز اسون و از راه هموار بدست میاد من اگر دارم به روح جسم خودم ضربه می زنم دیگه انتخاب بمنه این نوشته اسمش و برای لاتاری، حالا اگر به تو می گفتم بیا بنویس می گفتی نه بابا شانسی شانسی قبول شم من دوست،دارم زحمت بکشم زبان بخونم،برم همینطور بی زبان و بی مدرک و بی علم حالا قبول ام بشی ، بذار اونی بنویسه که واقعا می خواد بره، بعدم نه بااب ما شانس نداریم قبول نمی شیم .
ایده چیه؟ ریلکس، راحت، خوش از مسیر هموار برو اگر تو فکر کزدی عامل موفقیت ات این سختی ها و رنج ها. بدبختی ها و نخوری ها امتحانات زبانی که دادی و درس هایی که خوندی که مثلا به خودت سختی بدی ، اینا نیست نتایج ات مشخصه.
پس باورهات و درست کن فرکانس هات و دریت کن خودت رو لتیق دریافت نعمت ها بدون خودت رو لایق مسیر هموار بدون از استعداد و توانایی هات استفاده کن هیچ استانداری هم،براش نذار گدشته رو هم فراموش کن . اغوش تو،باز کن برای دریافت نعمت ها. یادبگیر این درس و،یادبگیر که تو ارزشمندی که تو لایقی که فارغ،تز دستاوردهات و علم و زبان و دانش ات و فارغ از تاثیرگذاریت، تو لایقی. تو لایقی تو یه مسابقه ایی که هیچ کدوم از دستاوردهات مهم نیست نه،زبان جی ببدی نه کجا خوندی ، چی خوندی، شب ها برای امتحان زبان بیدار بودی یا نه تو برنده بسی و این گرین کارت، این شغل خوب، این قرارداد خوب رو برای توبیارن. احساس لیاقت کن ایمت رو بنویس بگو من لایق هستم که بتونم ایم هدیه گیف رو داشته باشم . فارغ از دستاوردهام و تثمیم گیری از روی دستاوردهای من. من لایق هستم صرفا بخاطر بودنم و اسم قشنگم می تونه دربیاد جرا که نه . من لایق دریافت هدیه ها هستم هرچقدر هم بزرگ و نایاب و کمیاب که فقط ادم های کمی می گبرن ومحدودیت داره کلا .
B>> ازدواج کرد. اره دیگه با پول باباش باج داد یارو این و بگیره و باهاش قول و قرار گذاشت و بره اونجا و کار کنه خرج یارو رو بده حالا برای ما قوپی هم میاد من که می دونم اصل ماجرا چیه، فقط خودش و برسونه به اونجا . منم می تونستم اینطوری ازدواج کنم .
هر تصمیمی داری پاش باش، اینقدر کارهات و تو بوق و،کرنا نکن. مردم برای تو هیچ کاری نیم تونن بکنن. اینقدرم نباید حتما نتایج عالی باشه نتایج هرچی که،هیت بذار امون باشه تو جدای نتایج ات بالیاقت هستی عزیزم ، لایق هستی. اینقدر تمرکزت رو نذار روی بقیه. از داشته هات ایتفاده کن و به حرف هیچ کسی گوش نکن. سرت به کار خودت باشه و خودترو با کسی مقایسه نکن . برای خودت برنانه ریزی کن و ارزشمندی ات رو گره به روابط یا یه سری ادم نکن.
ابدا وقت ات رووتلف نکن و نه کسی تو زندگی تو تاثیر داره نه تو توی زندگی کسی تاثیر داری.
C>> رفت و تاپ لول مدیر شد. وای این و که واقعا خندم می گیره این ا رو از ب تشخیص نمی داد اونم گفت شانسی این پروژه رو بهش دادن خورد به کرونا و شانس اورد وکسی نیست که،ازش چیزی یاد بگیری خودشم که بلد نبود هیچی خوبه خودشم می گفت دیگه کمک کم فاصله گرفت و کارهای اون و انجام داد و دنباله رو اون، شد و براش سوشی خرید و دیگه با ماها نیومده و خودش و دسته بالا گرفت و ادا و اصول اون و در اورد که مثلا منم مثل اونم ولی مثل اون داشنگاه نرفته بود، جاهای با لول کار نکرده بود، زبان بلد نبود فقط مثل اون ادا در میورد و دنبال رو اون شد. اکادمیک از اون خیلی بهترا بودن ، والا تو. بابقیه تو این سمت مقایسه کن همه از یونی خوب همه جاهای خوب این والا چی بگم . دیگه اونجا همه ابنطوری می رن بالا که سوشی بخری و هی هندونه بذاری و زبون باز باشی و و بیشترین،گندم بزنی البته ، پدرسوخته باشی و مصلحت خودت تو الویت،باشه. اونم می خواست بره شانسی گفت بیا .وگرنه دیگه یه چیز تقلیدی 100 تا مدیر می خواد اونا چیکار می کنن توام بکن.
یادبگیر باورت و تغییر بده ایده بگیر که عامل اصای نه درس و دانشگاهه نه بهترین بودن تو هر چیزی، یاد بگیر چطور کارها رو تقسیم کنی مدیریت کنی خودت رو از نتایج جدا کنی، یاد بگیر دنبال رو کسی باش که باعث پیشرفت ات می شه. احساس لیافت کن از همون چیزهایی که،داری. خودت رو دسته بالا بگیر ، طرف مقابل هر کسی که می خواد باشه باشه تو فکر. و ایده خودت رو ببر جلو. وقت ات و تاف نکن با بقیه ، از مسیر بقیه نرو. راهی که دوست داری رو ببر جلو . ادم هارو بت نککن برای خودت . از پس همه کاری بر میای ، خودت و هی نبر زیر ذربین، خودت رو اینقدرر ادیت نکن .
ایده و فکرت رو بگو . بله از همه شرایط و ادمهای اطرافت ایتفاداه کن، متفاوت فکرکن، جسارت داشته باش روی نرس هات پا بذار. جسارت تثمیمات جدید ارتباط های جدید پیشبرد کارت . جسارت داشته باش خودت رو ادم واملی ببینی که یه تیم داره و داره به سمت هدف حرکت می کنه و با بهتریم ها کار میک نه . جسارت داشته باش که از جایی که هستی بری بالاتر و پیشرفت کنی .
به درس و دانشگاه و تجربه و هیچی میست الان تو این شرتیط با این ادمی فکر کن فریز شدی و باید این چالش و مسئله حل بشه انجامش بده برای حودت رابطه نساز و خودت رو با هیچ کس مقایسه نکن بنداز خودت تو اون راه و ادامه بده و برو جلو .
D>> اونجا موند و از خدمات،استفاده کرد و هنوزم داره زندگیویم کنه>> اره دیگه همینطور کشکی کشکی 4 تا چرت و پرت سر هم کرد و گفت و کشکی کشکی نمره بگیره و خودشون و با کیفیت بدااا موندگار کردن که ففط اونجا باشن. بی کلاس و داهاتی فقط باشه،یه حقوق بخور تمیری هم بگیره مثل اون یکی که خودش انداخت و اویزون شد خوبه ماشالله می دونست اهل درس نیست گفت بذار حداقل برم با این از بغل اش یه اقامت بگیرم و موندگار کتم خودم و با کلک و دوز و دروغ و .
حالا تو که نشستی مو رو از ماست کسیدی بیرون چی شد ؟؟؟؟ بدبخت گردی خودت و که رفت مثلا مو تز ماست،کشیدن تو چه تاثیری توی علم داشت یه ماه تمرکز کردی واسه،یه امتحان که چی خوب؟ مثلا می خواستی بزرگترین کار دنیا رو کنی ، اینکه تمرکز گردی روی نقاط ضهف ات و گفتی این عامل اصلی و اداهای بقیه رو دراوردی و خودت هی انداختی تو مخمصه چی شد.
ایده اینه که هیچ چیز رو بزرگ نکن چون هیچ چیز بزرگ نیست . هر چیزی راهی داره که باید از راهش بری و انجامش بدی . حالا اگر فلاقه داشتی با کمترین مانع می ری توش و چالش ها خودشون برای پیشرفت ات میان . نمی خواد خودت و هی هل بدی که مثلا پیشرفت کنی. طبق ایده هات و کارهای خودت برو جلو .
اونقدرها هم فکرومی کردی سخت نبود، چه فرصتی برای خودت ایجاد کردی و بازم اون فرصت میاد و اصلا ناراحت نباش هانیه . این مدل بتور و فکر یعنی اینکه مدل خودت و داشتن یعنی رابطه الکی نداشتن یعنی سرت به کار خودت بودن، یعنی مسائل رو مدل خودت و از روی راهکارهای خودت حل گردن، یعنی مثل بقیه رفتار نکردن یعنی برنانه طولانی مدت و بلند مدت داشتن یعنی هدف داشتن و هدفمند بودن . یعنی خلق شرایط دلخواه یعنی تمرکز روی جیزی که می خوای و حلق اش. و جسارن و پا گذاشتن روی ترس هات.
E>> اره دیگه اونم با مدیر اومد و مسولیت گرفت و اونم تز بی سوادی این سواستفاده کرد 4 تا،ادم رو هم،بنا کرد و انجام دادن اونا کارا رو و،از نابلدی اینم،سواستفاده کرد و اون مشد واسه،خودش کسی خوبه بی سوادا دور هم حالا واسه بقیه هم تصمیم،می گیرن .
هم مداری اون ها به نظرم اگرم میگی بی سوادن مهم اینه که با اینکه هم تای خودشون رودبا اون،سطح تحصیلاتی و اروپاو بقیه می بینن، بازم احساس لیاقت می کنن برای دریافت این پوزیشن و حقوق. خودشون رو سرزنش نمی کنن و به خودشون نمی گن کار کن درس بخون مقاله بخون خودت و لی نشون نده . درسته؟ با همین سطح سواد ، اطلاعات و تجربه خودشون و لایق می دونن. لایق این احترام این مسولیت ها این حقوق و این تصمیم گیری ها. تو چی خودت رو لایق می دونستی ؟ به تو هم داشتن می دادن دیگه ! اگر جمع این بود تو هم خودت رو لایق کار اسون پول زیاد می دیدی و با ارزشی که برای دانسته هات قائل بودی تو ام اون پول و حقوق و موقعیت رو می گرفتی خوب.
خودش رو لایق می دونست، توروی اون وایساد، برای خودش وقت اش دانسته هاش ارزش قائل بود ،در واقع اون دانسته ها اشنا و هرچیز دیگه رو می فروخت، احساس لیاقت داشت خودس رو جدا می دید، به خودش و حد و مرزش و حریم خصوصوی اش احترام می گذاشت. برای وقت اش ارزش قائل بود و راه حل مسائل رو می دونست و می رفت اتجام می داد خودش در وهله اول مهمه بود . از خودش کار نمی کشید یا بخواد بگه وای من لتیق نیستم بهره بروی رو ببرم بالا جون بکنم که لایق باشم نه من همینطور که هسام لایق هستم و اونها هم برای همین از من خوششون اومده .
F>> اونم که در واقع کارهای گلچین و طریف و تو چشم انجام می ده. اره دیگه با مسخره بازی و فیلم مثلا من خیلی حالیما ادای ادم هایی که خیلی حالیشون رو در میاره و 4 تا چرت و پرت ام تحویل این می ده اینم تو دیوار، اونم این و با این انجام بدید و کلی هم می پیچونه ها . وگرنه 4 ت اسوال ازش بپرسی به خدا اگر بلد باشه،فقط قوپیه الکی و مسخره .
بله خودش و از بقیه جدا کرد، از متفاوت بودن نترسید هول نشد، کارخ ودس رو می کرد برایخ ودش ارزش قائل بود. تمرکزش اونجا بود و دنبال بهتر شدن بود و کار راحت و خودش روولتیق یم دید و پرایوسی خودش و علایق خودش رو داشت.
G>> اون چه از این ور به اون ور برو و با اونام قاطی شده و خدارو شکر به همه لول دادن>>
اره دبگه یه کار معمولی انگار که منشی باشه هی رژ رو هم زد و هی اومدو کارها رو انجام داد و برد جلو و با این جلسه،و اون جلسه ماشالله همشون هم رفتن بالا. اونکه یه کار کوچک ام واسه کسی انجام نداد و بهترین منتور خوبه خداروشکر بی سوادا دور هم چه لذتی هم می برن کارم که تو اتوپایلت می ره جلو دیگه حال ااینا هر کاری بکنن.
براش مهم نبود بقیه چی یم گن راجهعه بهش به اینکه در واقع منشی اون بود ولی نمی یومد بگه خوش به حالت منم دوست دارم اینجا پشت این میزا باشم با شما توی یه تیم مشخص باشم دیدی قشنگ کارش رو انجام می داد و کار رو پیش می برد و تمام .هی اویزون نبود و هی بگه امروز بیام با،شماها.
H>> اون یه عمری داره می خوره و می خوابه و خوبه دلخوشی داره هنوز واسه خودش خوشه>> خوبه والا تمرکزش و گذاشته روی گول زدن ادما و خودش و اپدیت می زاره و می خوره و می خوابه خوب والا همه جیزشم به روز از مو از ناخن از لباس . اصلا باید ایشون به مد بره جلو حتما.
I>> تصمیم گرفت و دنبال پسره رو گرفت گفت خودمم خرج شو می دم فقط با این باشم. >> اره دیگه همون موقع یه انتخاب متوسط کزدن مثل من بلند مرواز نبودن که بگن حالا پیشرفت کنیم حالا پیشرفت کنیم بعدا شخص مناسب بیاد. با همون رفتن جلو و برنامه چیدن و گفتن یا مرگ یا این.هر کار و هر ترفندی هم زدن و با این اکی شدن و یه عمرا خرج شو می دن که با این باشن برای اونم بد نشد البته. اینم خودش بست به اون
درس : اینقدرر هی چشم. ات به تصمیمات و دهن بقیه نباشه که مثل اونا فکر کرنی و تصمیم بگیری . تصمیم ات رو بگیر . هی یمسگی وای اون پوبداره نه اون انتخابش فقره پس فقره . سرت به کارخ ودت باشه و توی یه مسیر برو و اینقدر شاخه به شاخه نکن و واقعا پای استاندارد و هدف خودت بمون.
J>> بیا اومد با این و ولی خودش و نگه،داشت و هست هنوز نگفت وای از سر من،زیادا یا م نباید کاری کنم. دیدش و گفت بیا و قرار گذاشت. حالا ما بودیم می گفتیم نه و ببین من،این م و اونم و این ماشالله خودش و لایق می دیده عقب ام نکشیده گفته خوب همین سهم منه دیگه و ادامه داده ، خوبه والل ما بودیم می گفتیم نه تو از سر ما زیادی و لی این گفته اکی و قبول کزده.
بله داستان، داسنان هم مداریه اگر من با این هستم یعنی ما هم مدار هستیم و داریم،یه فرکانس رو می فرستیم و یه،باور رو داریم.
فارغ از همه ی این چیزها ما داریم یه فرکامس رو می فرستیم . اگرم فکر می کنی کهباید گوه بکنی تا به چیزی برسی نه با این اتفاق اسم معروف شد و شابد راه 100 ساله براش شد بوم بوم بوم چرا؟ فرکانس باور رفتار و عملکرد ش. بله من اتیق بهترین ها هستم و فرکامس من باور من این است که رسیدن به همه چیز اسونه تو خواسته هات رو بنویس دقیقا ببین خواسته هات چیه وقتی دیدی و فهمیدی خوب عالی شد حالا روی اونا برو جلو .
تو سهم خودت قسمت خودت رو انجام بده .جهان مابقی کارهارو انجام می ده.
K>> اونم شد زن،این و هر چند سال یکبار این کشور و اون،کشور زندگی می کناه و بچه شو داره هو از منم کوچیکتره. بله اصلا باباش پولدار بوده اکی ببینم دیگه دختره پولدار تو اینش هر نیوده ، فقط این بوده که بیاد زن این،بسه و ونگ ونگی. فقط این بوده بهتر از این نبوده الانم تو این خونه های خوب و بزرگ و تو اروپا . حالا ما رفتیم تو خوابگاه و تخته تو حال بودیم . این اینجا که خوب بود و خوش ا نجام تو بهترین خونه ها و هر 4 سال و 3 سال،یکبارم شهر و کشور عوض مسک نه و مولم هست و بچه اش داره و لذت می بزه ماشین و خونه تالاپ بیوفتی توش . من چی با بدبختی و سختی تو هیچی هم تالاپ نیوفتی .
این تجربه اش این بوده از اروپا ما هم تجربه مون اون بود،از اروپا.
اره دیگه به قول خودت اینهمه پولدار تو جمع اونا چرا این ، الان اون بدبخت به امدازه اینم پولداره و همه چی،بهتر از اینه چرا این نه؟ چه مدلی بکده چه دیدی به ایجاد ارتباط داشته؟ چطور رفتار کرده؟ همه چیز رو اسون گرفته؟ ارتباط با هر ادمی رووبرای. خودش عادی می دیده، باور فراوانی داشته، باور عشق ، علاقه، وجود ادم های خوب، زندگی این مدلی . فرکانس هاش و باورهاش این بوده که نتیجه اش شده این.
بنام خالق هستی
سلام استاد عزیز
من قبلا بله حسادت داشتم نسبت به تمام کسایی که پیشرفت میکردن و موفقیت مالی داشتن
ولی به لطف خدا و با آگاهی هایی که بدست آوردم و روی خودم کار میکنم از طریق شما استاد عزیز الان هر موفقیت چه مال چه رابطه هر چیز زیبا که از نزدیکان میبینم تشویق و خوشحال میشم و به جای اون شخص،شکر گذاری میکنم و حالم خیلی خوب میشه الهی شکر
سلام به استاد عزیز
در مورد سوال اول من کاملا بغض میکنم که چرا من نتونستم به این موفقیت بریم وشاید حسادتم میکنم اما سریع افکارمو کنترل میکنم کلی خوشحالی مو بهش ابراز میکنم و این حس بهش میدم که منم دوست دارم به این موفقیت برسم وسعی میکنم ازش الگو بگیرم .
من وقتی خانواده خودم به موفقیت نسرین کیف میکنم و میگم من هم میتونم