ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و خانم مریم و دوستان عزیز این اولین کمنت است که مه در جواب یکی از فایل ها مینویسم و میخواهم در باره خودم و خواهرم بنویسم مه مدتهاست به موفقیتهای خواهرم فکر میکنم که چرا او همیشه چند قدم پیشتر از مه است مه و خواهرم مشکلات یکسان زنده ګی یکسان داشتیم ولې همیشه مادرم اوره بیشتر از مه دوست داشته سال 2020 خواهرم به یک پوزیشن عالی مقرر شد که باعث شهرت اش در تمام افغانستان شد و همه برش احترام داشتن و مردم برش تحفه میدادن مهمانی میکردن بخاطرش مادرم هم هر جای میګفت که ځلا دختر مه هست در هر جای مجلس خوب او وختها به اندازه 30% کمې بخیلی میکردم ولی بیشتر خوشحال بودم برش ولی در ذهنم همیشه ای ګپ بود که چرا مه ایقدر شب و روز فایل های استاد ره میشنوم و او اصلا ای ګپها برش ریشخند معلوم میشه ایقدر پیشرفت میکنه خو ای ګپ در خانه ما بود که کسې پول داشت و پول به خانه مې اورد مادرم قدرش ره میکد و او سال مه بیکار هم بودم و فقط کار خانه ره میکدم که ای ګپ اعتما به نفسم ره هم کم کرده بود و همیشه در تنهایی با خودم قهر میکردم خوب مه او وختها ګاهی فایل های استاد ره میشنویدم ګاهی هم نی ولی در اخر سال مه کار پیدا کدم خوب سه ماه سر کار بودم و بخاطر جنګ کردنم از اونجه هم اخراج شدم میفامم که نباید از ګپهای منفی زنده ګیم بګویم ولی میخایم ای قصه ام مکمل ایجه باشه بخاطر اینده خوب مه بعدش یکسال مکمل بیکار بودم و خانه بودم و خواهرم سال 2021 رفت تاجکستان بخاطر که کیس خارج رفتن ره شروع کنه و بره به یکی از کشور های خارجی خوب او سال مه شبانه روزی فایلهای استاد ره میشنیدم و همیشه غصه کار نیافتن ره داشتم هفته دو یا سه انترویو میرفتم ولی سلکت نمیشدم خوب در ای زمان زمان مه موفقیتهای ره داشتم ولی اصلا او ده نظرم نمیامد مه فقط در فکر کار بودم تا در خانه قدر پیدا کنم سال 2020یکی از موفقیتهایم ای بود که ما از خانه که تنها اسکلیتش جور شده بود و تشناب و حمام اش دروازه نداشت بتانیم بریم بیرون و یک خانه زیبا و راحت کرایه بیګیریم و سال 2021 ما به یک منطقه بیسیار زیبا و عالی که عقلم قبول نمیکد رفتیم و اونجه هم ده یک فلیت ععالی فری زنده ګی کنیم و او مرد که بیسیار پاک که حتی ما چهره اش ره ندیدیم به ما او فلیت ره فری داده بود تا اونجه باشیم ده اونجه مه یک منطقه زیبای که هر روز شکر میکدم اینجه زنده ګی میکنم و به فخر میګفتم که مه ده شهر نو زنده ګی میکنم و به عشقم هم رسیدم و رشته ورزشی ام فریفایت یعنی MMA رسیدم و تانستم یک کلپې ره پیدا کنم چون مه دختر هستم و مره اجازه بتن اونجه بیایم بخاطر تمرین و هر روز تمرین کردنم مثل جنت بود بریم و لی بعد خلاص شدنم باز به نیافتن کار نرسیدن به موفقیتهای که در خیالم داشتم فکر میکردم که چرا و چی علت دارد و از طرفی در فایلهای استاد همیشه ای بود که خودت باید تلاش کنی تنها با فکر کردن چیزی نمیشه و مه هر روز اپلای میکردم به کار وبه انترویو خواسته میشدم و حیران میماندم که چرا تا ای مرحل پیش میره و بعدش ستاپ میشه ولی حالی که مه به او زمان فکر میکنم که مه ترس داشتم همیشه که اګر نشوم سلکت و هیچ درونا فکر نمیکردم موفق شوم خوب ای ناکامی ام بخاطر خودم بود مه دربین خواهش و عجله در بدست اوردن خواسته هایم و افکار منفی که با هر بار ناکامی ام بیشتر میشد اعتماد بنفسم هم ضعیفتر میشد مثلیکه راه ها برم بسته میشه ولی باز هم شب و روز مکمل فایلها ره ګوش میکردم خوب اګست سال 2021 طالبان هم افغانستان ره ګرفت حالی که فکر میکنم خدا یک راه ره برم باز کرده چون مه مسلمان نیستم و همیشه دعا میکردم تا ازی مسلمانها نجات پیدا بکنم هر بار به خدایم میګفتم خدایا تو مره نجات بتی ولی دیدم که همو زنده ګی و ازادی که داشتم او هم از بین رفت و خواهرم هم ده تاجکستان ازاد زنده ګی میکنه و ده همو وختبرش دولت پولند هم ویزه و تکت اش ره برابر میکنن و برش میګن بیا کشور ما خوب خواهرم رفت پولند و مه ماندم ده کشور که تحت حکومت طالبان است و ای سوال همیشه برم بود که چرا مه ایقدر تلاش میکنم و با ایقدر شنیدن فایلها و نوشتن ساعتها مثل خواهرم موفق نیستم خوب ای زمان مه چیزهای ره که خدا برم داده بود باز هم نمیدیم یک دوست خواهرم و خواهرم هر ماه بما پول روان میکد و همیشه کمی دعوا با خواهرم داشتم که چرا تو بخاطر ما تلاش نمیکنی که بیاییم پولند ولی درونا از چند سالی بخاطر دیدن ویدیو های استاد مه همیشه دوست داشتم برم امریکا و ای موفقیت دګه که خدا داد برم یکی از دوستان مادرم به ما ویزه های پاکستان ره به فری ګرفت چون ویزه هر نفر به 1000 دالر بود و ما توان اش ره نداشتیم ولی ای کمک بزرګ و حمایت بزرګ خدا بود برم و ای مدت مه دیګه فایل ها ره هم بند کردم چون نا امید شدم از یکسالی تلاش میکدم و از نظر مه بدتر شد خوب خدا ره شکر امدیم پاکستان و محبت خدا باز هم همرای ما بود یک خانه بیسیار شیک و زیبا چندین برابر عالی تر از افنستان ره کرایه ګرفتیم با قیمت کمتر از مردم خود پاکستان و راه کار یافتن ام هم برم باز شد چند روز بعد امدن ام به پاکستان کار پیدا کدم ولی باز هم ارمان رفتن به کشور های اروپایی و امریکایی داشتم و ده ذهنم میامد که خواهرم زیاد ازم پیش رفته و در حالیکه از افغانستان کده زنده ګی ازادتر داشتم میتانم چادر نپوشم مردها ده بیرون ازارم نمیدادن ای هم موفقیتها و خوبی ها برم کوچک بود و میګفتم چرا نمیشه رفتن ما به پولند خوب مه دوباره کم کم به ګوش دادن فایل ها شروع کردم کار دیګه پیدا کردم کار که بیسیار راحت و اسان و با مردم خوب و یک منیجر دوست داشتنی و پر احترام و یم HR بیسیار خوب مقابل بودم خوب کم کم ګوش دادن فایل ها رهبیشتر کردم ودر ایقه سال ها تغیرات و ارامش درونی ام که زیادتر میشد نمیدیم مه مرحله به مرحله زنده ګیم راحتتر ازادتر و ثروتمند تر میشد حتی یک صفا کار هم ګرفتیم زنده ګی ما دګام راحتر میشد و عجله داشتنم بری موفقیتهای بزرګ هم کمتر شد و حرص شدید غیر نارمل که به کامیابی داشتم که ارامش درون مه از بین برده بود هم کمتر شد خوب بعد پنج ماه یک کار بهتر تر و پول دوبرابر از معاش قبلیم رسیدم پیش مادرم هم قدر پیدا کردم مادرم هم دوستم داشت و به فخر مره یاد میکد به دیګرا خوب زنده ګی ما و حرص ما دوتا خواهر به موفقیت طوری بود که ده کشور ما همیشه همه پسر میخاستن داشته باشن ولی وختی دوستهای مادرم ماره میدید همیشه مادرم ره میګفت کاش دخترهای تو دخترهای مه میبودن ما همیشه زنده ګی داشتیم که مردم دور و بر ما ارمانش ره داشتن هر مادر به مادرم میګفتن کاش پسر مه هم دختر میبود و مثل دخترهای تو میبود یعنی موفقیتهای عجیب که بعد نجات یافتن از پردم و برادرم در دوسال بدست اوردیم همه ره حیرت زده میکد که چطور ایقدر زنده ګی عالی به خود ساختین خوب بیابیم سال 2023 که مه کار داشتم با معاش دوبرابر و ده ای مدت حرص که به شروع کردن بزنس ام داشتم رفتم پول انوستمنت کردم و ای کارم نظر به زنده ګی کردنم ده کشور پاکستان نسبت به خواهرم بلندتر بود یعنی درست است که پول اینجه ارزان تر است نسبت به پول پولند ولی اینجه پاکستانی ها حیران میماندن بخاطر معاشم چون مه زبان اردو هم یاد ندارم و چطور برم کار دادن همه ره حیرت زده میکد ای موفقیتم وختی شروع شد که حرص به کامیابی رسیدنم و عجله شدید که داشتم بخاطرش کمتر شد و د درونم احساس ارامشم زیادتر شد و حس رقابتم با خواهرم کمتر شد خوب ای موفقیتم باعث شد تا مادرم دګه مره بیشتر از خواهرم دوست داشته باشه و فخر کنه و به خواهرم مادرم طعنه زدن ره شروع کنه درامدم روزبروز زیادتر شد 46000معاش میګرفتم و هر ماه کمیشن زیادتر هم میګرفتم ماه اول 40000 ماه بعد 70000ماه دیګه 130000 بغیر معاش میګرفتم پول انوستمنتم هم بود خوب خواهرم هم ده ای زمان کار دوم ره هم شروع کد که معاش بالاتر از یک انجینیر یا داکتر ده پولند ره میګیره و ده یک دانشګاه بخاطر ریسیرچ انتخاب میشه و ریسیرچ اش هم ده او دانشګاه انتخاب شد با وجود ایکه انګلیسی چندانی هم یاد نداشت و ریسیرچ اش ده صفحات انترنتی او دانشګاه انتخاب میشه و نشر میشه و لی ای بار بی نهایت به خواهرم خوشحال شدم خوب هر بار مه به موفقیتهای خواهرم مه خوشحال میشدم و بخیلی نمیکردم ولی ایکه فکر نرسیدن مه به موفقیت هم وجود داشت که چرا مه اهسته به موفقیت میرسم همرایم بود ای مره از درن میخورد و بس مه همیشه بخاطر موفقیتهای خواهرم خوشحال میشدم از قلبم خوب از وختی که درون خوری مه کتر شد حرص زود رسیدن به موفقیت کمتر شد مرحله به مرحله موفقیتهایم بیشتر شد ولی باز هم خواهرم از مه کده موفقتر شده رفت همیشه یک ګپ مره میخورد که مدت دوسال وختم ده پاکستان ضایع شد اګر به کشوری دګه میرفتم و ستیزن اونجه میشدم میتانم تنها فوکس ام سر بدست اوردن پول میبود و مه اینجه ده پاکستان بند شدیم و میتانستم ازیکده پول بیشتر و زنده ګی راحتتر ره بسازم از نظرم ای فکرم بود که باعث بند شدن کیس ام شده بود وختی ای فکر اهسته اهسته خیره تر شد کارهای کیس ام به امریکا شروع شد و ده ای اثنا یک خواسته ام ره هم براورده کدم به خودم یک موترسایکل خریدم و اینجه مه به یک مرحله و موفقیت دګه رسیدم و همچنان یک چالش مه همیشه ترسو بودیم پس موترسایکل رانی و مقابله با ترس اش بود و ای اقدامم مره باخواهرم کمی متوازی تر کد ده موفقیت و با اکسدنت های که با موترسایکلم داشتم و اقدام دوباره راننده ګی ره میکدم که حتما یاد میګیرمش با هر قیمت و بالاخره یاد ګرفتم موتر سایکل رانی هشتاد فیصد و میتانستم همرایش به کار برم و بیایم و همه مردم باز حیرت بودن که دختر موترسکایل رانی میکنه چادر نمیپوشه خوب خواهرم اقدام به کورس درایوری کد او کورس درایوری ره شروع کد اهسته اهسته دګه ای سوال ده ذهنم خیره تر شد که چرا خواهرم از مه کده چند قدم پیشتر است حالی مه میدیکلم هم شده و بخیر منتظر رفتن به امریکا هستم 700000 پول هم جمع کدیم بخاطر که به کشور که ستیزین میشم بزنس خودم ره شروع کنم و احساس موفقیت میکنم جالبتر هر خواسته که مینویسم تا ان روز از خدایم بخایم همو روز برم داده میشه دګه فکر ایره ندارم که چراه مه یک قدم پس تر از خواهرم هستم سال 2023 مکمل هر روزی حتما فایلهای رایګان استاد ره میشنیدم و بخیر سال 2024 سال سفر کردنم به امریکا است و حال که فکر میکنم چرا خواهرم نمیتوانست ماره ببره پولند چون مه درونا میخاستم برم امریکا و ایقدر مدتی که موفقیتهایم اهسته بود چون خدا مره از درون موفق و ارامتر و مثبت تر میکد و حالی شکر از سال 2023 موفقیتهایم بیسیار سریع شده مه ایقدر پول ره ده خاب هم باور نمیکدم که جمع کنم حتی قبول کرده بودم که زنده ګی کردن ده پاکستان ره بپذیرم و به خودم ګفتم تو اینجه از پاکستانی ها کده زنده ګی بهتر ثروتمندتر و ازادتر و راحتتر داری و او فشار زود رسیدن به خواسته هایم کمتر شد و ګفتم بګذارش به خدا همه چیز میشه و حالی برم فرقی نمیکنه که اګر خواهر به اسمانها هم برسه مه نمیخایم مثل او زنده ګی داشته باشم مه میخایم برم امریکا میخایم بزنس خودم ره شروع کنم نمیخایم مثل خواهرم یک کارمند موفق باشم خواسته های مه از خواهرم فرق داره و دګه هرګز سر خودم فشار نمیاوردم که چرا به خواسته های بزرګم نرسیدم حالی یاد ګرفتیم مرحله های که مره به خواسته هایم بزرګم وجود داره ره از خدا بخایم حالی نمیینویسم که خدایا به مه فلان خانه یا موتر ره بتی و اخر روز خودم ره از درون بخورم که تو خواستی و نشد حالی مرحله های کوچک به طرف خواسته هایم ره میخایم و تا اخر روز برم داده میشه و جالب ایکه حالی سرعت بدست اوردن او خواسته های کوچکم که مره به خواسته های بزرګم میرسانه زیادتر شده خدایا شکرت بخاطر مرحله های که ګذشتاندم و یاد ګرفتم از تو چیقسم بخایم و بفامم تو چیقسم برم خواسته هایم یکی یکی میدهی تشکر از همه
سلام استادعزیزم،استادمهربانم که همیشه تلاش میکنن تاماهمگی به موفقیت برسیم
استادعزیزم
بیشترین سپاسگزاری من بابت حضورم دراین سایت هست وهم کلام شدن باعزیزانی که تلاش کردند موفق شدندودارن تجربیات ارزشمندشون روبه رایگان بامابه اشتراک میزارن
وقتی فک میکنم که من چقدربایدتلاش فیزیکی میکردم تااین همه فرد موفق رو ببینم باهاشون هم کلام بشم هزینه کنم برم پیششون ،ارتباط برقرار کنم بااون هاتابتونم ازتجربیاتشون استفاده کنم
ولی الان میتونم راحت ازکامنت هاشون استفاده کنم واین یعنی هدایت خداوند به مسیرانسان های درست
من اگه خداوندهدایتم نمی کرد نه استادومیشناختم نه خانم شایسته عزیزرو،ونه عزیزانی مثل آقای ابودردایی،ژوبیک،جمال عزیز که داره توی عقل کل کلی راهکارارایه میده به قول استاد دروگوهره که داره ازکلامشون میباره ومن به راحتی میتونم باسرزدن به هربخشی ازنظرات ارزشمندشون استفاده کنه
سپاسگزارم ازاستادعزیزم که چنین محمل بابرکتی برای مادرست کردن تاهرثانیه حضورم برابر باشه بایه صلاه پرباروارزشمند هرچه قدرتشکرکنم نمیتونم حق مطلب رواداکنم
مطالبی که عزیزان درکامنت هاشون مینویسند یاراهکاری که میدن درهیچ کتابی پیدا نمیشه وهیچ مشاوری نمی تونه این طوردقیق وواضح جواب بده
خدایا شکرت برای این نعمت
استادعزیزدرباره این فایل
من اگه قبلن موفقیت یکی ازنزدیکانم رومیدیدم احساس حسادت میکردم وحالم گرفته میشد که اینم تونست ومن عقب موندم
ولی از وقتی بااموزه های سایت آشنا شدم وکمی قوانین روشناختم سعی کردم درهرشرایطی تا جایی که بتونم احساسم روخوب نگه دارم وحسم نسبت به موفقیت اون فرد خوب باشه وبااین تفکر که من هم درمداردریافت این نعمت هستم چون دارم میبینمش وشاهدش هستم و به زودی درمداردریافتش قرارمیگیرم والهام بخش میشه برام که اگه این تونسته پس منم میتونم باتغییرافکارم منم بهش برسم وبااین تفکرحسم به موفقیتی که میدیدم روخوب میکنم وتحسینش هم میکنم برای شجاعتی که داشته و انجام داده وتاییدش میکنم واز خداوند هم میخام که حالاکه ازوهابیتش این نعمت وبه این عزیز داده ازاین بیشترش روهم میتونه به من بده وقتی منم تومسیرباشم
بااین طرز فک کردن سعی میکنم بادیدن موفقیت طرف مقابلم به احساس خوب برسم
وهمه کسانی که موفق شدن همشون بابرداشتن قدم های کوچک وبااستمراردرراه وبارفتن تودل ترس هاشون مرحله به مرحله باطی کردن تکامل وقانع نبودن به شرایطشون تونستن موفقیت های بیشتری بدست بیارن وهیچ شانس هم وجود ندارده همشون خودشون خواستن وبدست آوردن
ونکته مهم به نظر من افرادموفق از هیچ کس انتظار کمک نداشتند که یکی بیاد کمکشون کنه باایمان توکل جلورفتند وخداوند
هدایتشون کرده به مسیردرست
وهمه افرادموفق هرکدوم ازیه جاشروع کردن باهمون امکانات کمشون ،نترسیدند،به حرف های مردم توجه نکردندوباعلاقه دنبال کردند و به موفقیت رسید
ودرسهایی که ازموفقیت هاشون میتونم بگیرم اینه که
یه کارمند هم میتونه باخارج شدن از نقطه امنش خیلی ثروتمند بشه و چندین برابر حقوق ماهیانه شوتویه ساعت بدست بیاره وحتی بیشتر
یاباکسب وکارخونگی که با علاقه باشه میتونی خیلی درآمد داشته باشی خیلی بیشتر از اون مقداری که تصور میکنید
خدایا شکرت تونستم بنویسم ولذت ببرم ازموفقیت عزیزانم
به نام رب العالمین َ
سلام بر استاد عزیزم
استادی که واقعا نام استادی برازنده اش است . استادی که دوست داره کسانی که در این مدار هستند هر روز بهتر و بهتر بشوند.
استادی که حرفهاش به دل میشینه چون بی توقع استادی میکنه .
استاد عزیزم برای پاسخ به این سوال توی دفترم شروع کردم به نوشتن.
جواب هایی که به خودم دادم خیلی قشنگ بود برگشتم به سال های قبل که به چه کسانی حسادت میکردم و به چه کسانی قبطه میخوردم.
و جالبه که مینای امروز حتی با مینای یک ماه قبل هم فرق میکنه.
من تا به امروز پنج قدم از دوره دوازده قدم را خریدم و فقط روی آن هستم از محصولات و بقیه در روزشمار هستم و تمام فایل های دانلودی شما. که گنج ها در این فایل ها نهفته است . و کسی ارزش گنج را میفهمه که گنج شناس باشه.
یه مطلبی را یک روز صبح توی رادیو شنیدم که برام جالب بود . در مورد سنگ های قیمتی میگفت که در هندوستان به قیمت های خیلی پایین در کوچه و خیابان فروخته میشه و مردم قدرش را نمیدونند. اما یه آدم سنگ شناس میتونه از دل اون سنگ ها جواهراتی را تولید کنه . چون میدونه اون سنگ ها چی هستند .
حالا من میگم شما استاد در فایل هاتون کلام هایی دارید که مثل سنگ های با ارزش هستند اما ما چه زمانی اون مطالب را میگیریم و ازش ارزش میسازیم به خودمون بستگی داره.
یه فایل دارید به ” نام ماخالق زندگیمون هستیم ” من عاشق اون فایل هستم و از اون به بعد یه مینای دیگری از من پدیدار شد. انگار جواب تمام این سوال ها به من داده شد.
خوب چرا حسادت؟ وقتی من میدونم که تنها و تنها خودم خالق زندگیم هستم به چه کسی باید حسادت کنم . و اصلا چرا باید حسادت کنم.
آیا حسادت من چیزی از زندگی اون کم یا زیاد میکنه؟ نه . هیچ چیزی .
من وقتی میدونم هر کسی خالق زندگی خودش هست و من نه توانایی خراب کردن زندگی کسی را دارم و نه توانایی درست کردن زندگی کسی را دارم ، چرا باید حسادت کنم.
من دیگه کلمه قبطه را تبدیل کردم به الهام . من بجای قبطه خوردن میام از زندگی هر شخصی که از نظر من پیشرفت کرده الگوبرداری میکنم و سعی میکنم از او الهام بگیرم اما به روش خودم . حتما نتایج متفاوت خواهد بود . چرا؟ چون اون در مدار خودش است . فقط و فقط مدار خودش.
مثل انگشت نگاری که هر کس فقط و فقط مثل خودش است و مشابه ندارد زندگی هر کسی هم مثل خودش است.
پس با ایمان قدم برمیدارم ایمان یعنی چی؟
ایمان یعنی باور من . اینهمه مشکلاتی که تا الان باهاش مواجه بودم همه بر اثر باورهای محدود من بوده.
برای خودم مثال زدم. زمانی که در شرکت ها به عنوان حسابدار کار میکردم به آدم هایی که رشته آنها حسابداری بود حسادت میکردم . چون من کامپیوتر خونده بودم و توسط برنامه ها و نرم افزار حسابداری وارد این حیطه شده بودم . من کارشناس سیستم های مالی بودم و یکدفعه چشم باز کردم دیدم حسابدار هستم. در حالی که من اصلا این رشته را دوست نداشتم.
خوب منی که این رشته را دوست نداشتم چرا باید به کسی که حسابداری خونده حسادت کنم. این باورهای مخرب من بوده که سال ها من را در اون جایگاه نگه داشت که الان فقط از این راه میتونم پول در بیارم.
در جایگاه خودم عالی بودم و از کسانی که حسابدار هم بودند بهتر بودم من تا جایی رفتم که مدیر مالی شدم و سال های اخیر دیگه پروژه ای کار میکردم . اما چه باوری داشتم.؟
یک باور مخرب که نه تو اگه فلان بودی اگه درس این را اینجور خونده بودی یک جور دیگه بود.
حتی میگفتم اگه زبانت خوب بود الان درآمدت خیلی عالی بود. حتی آیلتس گرفتم. اما در درآمد من تاثیری نداشت.
چرا؟ چون همه چیزها را به چیز دیگری ربط میدادم . باور محدود کننده داشتم. من خودم را باور نداشتم.
من عاشق هنر بودم و نقاشی میکردم اون عشق من بود.
و امروز که معنای عشق واقعی را فهمیدم باورم درست شده . که وقتی عاشق چیزی باشی فقط عاشق اون هستی و توقع نداری.
مثال زده ام که وقتی من عاشق یه نوزاد میشم عشق بی توقع است . چرا؟ چون نوزاد قدرتی نداره پس ما توقعی نداریم. این عشق خالص خالصه.
فقط عشق میدی و عشق دریافت میکنی .
این عشق خالصه این عشق بدون توقعه.
اما تا بچه کمی بزرگتر میشه توقع های ما هم شروع میشه .
اما دریغ از اینکه من فقط باید عشق بدم و کار خودم را که مادری است درست انجام بدم . بقیه زندگی اون فرزند به خودش مربوطه . اون زندگی خاص خودش را دارد و باید با چالش های خودش روبرو بشه و بزرگ بشه. چرا من توقع دارم تمام راه های نرفته من را مثلا فرزندم بره . و من عشق میدم تا اینها را دریافت کنم.
در ارتباط با همسر هم همینه وقتی دوران دوستی و نامزدی هست عشق خالص و بی توقع است و همه چیز عالیه . اما تا شروع میشه به توقع داشتن همه چیز بهم میریزه . چون عشق خدشه دار شده . دیگه خالص نیست.
من این روزها بعد از اون فایل که ما خالق زندگی خودمون و فقط خودمون هستیم فهمیدم کلام عشق را.
من اگه خالصانه عاشق خودم بشم یعنی احساس لیاقت میکنم. دیگه توقع من از خودم پایین میاد. دیگه بی توقع عاشق خودم میشم و هر روز بهتر و بهتر میشم. تا جایی میرسه که عاشق خالق میشی.
عشق به خدای خودم . جایی که معنای عشق را بفهمم و عاشقی کنم بی توقع . دیگه کن فیکون میشه.
با خدا یکی میشیم چون خدا سالهاست که داره برامون خدایی میکنه اونم بی توقع. اون جهان را برای ما مسخر کرده بی توقع. و راه را برای ما بازگذاشته. خطا کنیم دوستمون داره و از نعمتش کم نمیکنه. نمیگه امروز بهش هوا نمیدم چون فلان کار را کرد.
عاشق اون خدایی که بی توقع عاشقه .
وقتی شکرگزاری میکنیم یعنی عاشقی میکنیم. اما حس شکرگزاری چجوری باشه. ؟ بی توقع. فقط در همون لحظه. فقط با عشق . خالص خالص
من شکرگزاری نمیکنم تا خدا بیشتر بده . نه. وقتی خالص باشی وقتی عشق خالص را درک کنی دیگه شکرگزاری هم خالص میشه.
وقتی موجت بدون خط و خش و با عشق به خدا وصل بشه دیگه چیزی جز نعمت نصیبت نمیشه.
دیگه حسادت معنا نداره . دیگه غیبت کردن معنا نداره. دیگه خشم معنا نداره . چون خالصی.
وقتی رادیو را تنظیم میکنیم روی موج مثلا رادیو جوان، بدون خط و خشی فقط رادیو جوان را میشنویم.
به قول دوستمون رضا احمدی موج را بزاریم روی الله هرتز. وقتی مستقیم به خودش وصل بشیم دیگه فقط عشق خالص دریافت میکنیم.
و اگه چیزی غیر از اون گرفتیم باید دنبال دلیل از خودمون باشیم که حتما موج را دستکاری کردیم . وگرنه موج که درسته .
“خدا کار خودش را خوب بلده .” استاد این جمله را همیشه میگویند . ما دنبال کار خودمون باشیم . ما افکار خودمون را درست کنیم . خدا عاشقی کردن را خوب بلده من باید عاشق باشم تا عشق را دریافت کنم.
نمیدونم چرا از جواب سوال به اینجا رسیدم. اما نتایج من از حسادت و غبطه به اینجا رسیده.
که وقتی من خالق زندگی خودم هستم چرا باید حسادت کنم. مگه من میتونم موج رادیوی ماشین بغلیم را عوض کنم چه خوب چه بد.
پس در زندگی هیچ کس جز خودم نمیتونم کاری بکنم. و وقتی این را درک کنم کاری به کار زندگی کسی ندارم و سعی میکنم کار خودم را درست انجام بدم.
و به قول خودم عاشقی را یاد بگیرم و عاشقی کنم بدون توقع. دیگه همه چیز درست میشه.
اگه بتونم از الگوهایی که در این سایت فراوان هستند و استاد هم منشا و منبع اصلی این الگوها است ، الهام بگیرم و راه استاد را پیش بگیرم چرا حسادت بورزم.
دیگه حسادت جایی نداره. وقتی استاد در هر جای این کره خاکی سپاسگزاری خالص میکنه . هر بار ابرهای آسمان براش تازگی داره و سپاسگزار این زیبایی است پس منم باید الهام بگیرم که باید اینجوری سپاسگزاری کنم. خالص خالص. در همون لحظه و فقط برای همون لحظه . بی توقع.
وای که چقدر این فایل ها خوبند. چقدر مطلب داره برای من که تکرار کنم تکرار کنم یک قانون را .
کانون توجهم را درست کنم. وقتی با عشق به آنچه میبینم توجه کنم جز خوبی نمیبینم اگه هم بدی میبینم میگم یه درس داره برام. که حتما میفهمم . پس خالصانه به هر آنچه هست دقت میکنم.
و نتیجه اش هم :
اتفاقات خوبه..
شرایط خوبه ..
آدم های خوبه..
احساس عاشقانه خالص خوب =اتفاقات خالص خوب
استاد عزیز ممنونم بخاطر شروع این فایل های بی نظیر که حتما مثل دوره احساس لیاقت نتایج عالی را در بر دارد.
چون شما عاشق کارت هستی . چون شما عاشق ما هستی و برات فرقی نمیکنه چه کسی این مطالب را میبینه و میخونه . برای شما عشق خالصی که به کارت داری مهمه . و حتما نتیجه هم خوب خواهد بود.
ما به خودمون میبالیم که در این سایت هستیم و داریم پیشرفت میکنیم . هر کدوم ردپای مخصوص خودمون را داریم شاید راه ها متفاوت باشه. اما هدف یکیه .
هدف توکل و ایمان خالص به رب العالمینه.
هدف عاشق خدا شدن است
چون هدف الهی است نتایج هم الهی میشه.
خیلی خیلی دوستتون دارم
سپاسگزارم
به نام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم
جواب سوال:من در کل از دیدن موفقیت های دیگران خوش حال میشوم ولذت میبرم وتحسین میکنم در حالی که قبلا حسادت میکردم
موفقیت های افراد نزدیکم:
خواهرم که در زمینه ی نویسندگی بسیار موفق هست وقراره کتابش به زودی چاپ شود و من از این موضوع خوش حالم
و برادرم که توانسته گواهینامه پاراگلایدر بگیره.
میبینم که هردوشون در زمینه ای که بهش علاقه داشتند حرکت کردند و توانستند موفق بشوند
و درسی که میتونم از آنها بگیرم:
1 بهای هدفشون رو پرداخت کردند هم از نظر مالی،زمانی وانرژی
2 تمرین کردند وپشتکار داشتند
3 تکامل خودشون رو طی کردند
سپاس گزارم ازتون استاد عزیزم
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش و مریم خانم و سلام به همه دوستان ارزشمندم
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
بستگی به میزان صمیمت من با اون شخص مورد نظر داره مثلاً مادر من یک پسرخاله و دخترخاله ای داره که این دوتا خواهر و بردار هستند و اون موقعی که تقریباً دخترخاله مامانم دانشجو شده بود اینا از دماوند مهاجرت می کنند به داخل خود شهر تهران و روز به روز موفقیت های زیادی کسب کردند تا همین الانش که چندین و چندتا هم کشورهای خارجی رفتن پسرخاله مامانم هم تازگی ها در بهترین شرایط مالی ازدواج کرده خداروشکر وضع و اوضاع خوبی رو در زندگیشون دارند تجربه می کنند ، من هر موقع توی خانواده در مورد اینا میشنیدم واقعاً احساس خوبی میگرفتم و خوشحال میشدم و اصن با توجه به آموزش های استاد واقعاً تحسینشون می کردم و به خودم میگفتم ببین پس میشه ولی در مورد اون افرادی که یکم بیشتر احساس صمیمت میکنم اصلاً اینجوری نیست مثلاً یک نمونه خیلی کوچیک از اینکه پسرخاله خودم چندماه پیش گواهینامه اش رو گرفته بود من یک احساس حسادت و عقب افتادگی توی چند لحظه به من دست داد که خودم واقعاً این احساس حسادت و عقب افتادگی رو متوجه شدم در درون خودم ولی خب بعدش به خودم گفتم که اگر اون در سن 20 سالگی گواهینامه گرفته پس منم می تونم چون من 28 سالم هستش بیشتر آدم رو توی فاز مقایسه میبره
حالا بازم مثلاً یکی از دوست های صمیمی مادرم که چندین و چندساله همدیگه رو میشناسیم و کلاً با ما هم در رابطه هست حدود یکی دو ماه پیش شنیدم که مامانم گفتم این دوست عزیزمون مغازه زده داره کار خودش رو میکنه ، اینو که من شنیدم میشه گفت واقعاً خوشحال شدم و تحسینش کردم ولی در مورد خاله ام وقتی یکسال پیش شنیدم که رستوران برای خودشون زدن حسودی کردم بهشون و بازم ذهنم تو فاز مقایسه ما با خاله و خانواده اش رفت حالا بعدش سعی کردم تحسینش کنم و بعدش هم کلاً برامون عادی شد ولی خب اولش یک همچین احساسی رو در خودم متوجه شدم
در کل الان متوجه شدم اون افرادی که از همه بیشتر ممکنه به من نزدیک تر باشند اگر به یک موفقیتی برسند اولش یکم احساس حسادت میکنم و مخصوصاً باعث میشه بخوام خودم رو با اونا مقایسه کنم اینو خیلی دوست دارم توی خودم تغییر بدم و درست کنم
یادمه حتی چند سال پیش من املاک کار میکردم و مشاور املاک بودم وقتی که یک ماهی رو من فروشی نداشتم در حالیکه میدیدم مشاورهای دیگه دارند فروش انجام میدم بیشتر باعث میشد خودم را با اونا مقایسه کنم ، یعنی کلاً فکر میکنم که من بیشتر تو فاز مقایسه خودم با افرادی که به موفقیتی رسیدند میرم
از بین توضیحاتی که استاد عباسمنش دادند بیشتر این حس توی من در مقابل موفقیت نزدیکانم ایجاد میشه که حس عقب افتادگی توی من ایجاد میشه اینم از همون مقایسه خودم با دیگران میاد دیگه
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن؟
1- برادرم از درآمد خیلی پایین الان بالای 12 میلیون درآمد داره و کارش هم خیلی ساده تر و راحت تر شده
2-خواهرم با شوهرش ماشین خریدن
3- دوست صمیمی مامانم که دوست خانوادگیمون هم حساب میشه مغازه کیف و لباس فروشی زده
4- خاله و شوهرخاله من توی پرند رستوران زدن و محل زندگیشون رو از حومه تهران به منطقه سه تهران جابجا کردند
5- پسرخاله ام گواهینامه رانندگی اش را گرفت
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
فرد شماره 1 -> اگر یه موقع هایی هم یه احساسی نسبت به درآمدی که برادرم داره کسب میکنه بگیرم بیشتر احساس مقایسه هستش یعنی به خودم نگاه میکنم که من و برادرم با هم هیچ درآمد درست و حسابی نداشتیم پس چرا من الان هیچ درآمدی از کارم نتونستم کسب کنم ولی اون خداروشکر همیشه درآمد داره بعد حالم بد میشه البته خیلی خیلی کم شده ولی فکر میکنم بعضی وقت ها این حالتی میشم
فرد شماره 2 -> اینم بیشتر برمیگرده به همون مقایسه که خواهرم 25 سالش بیشتر نیست ماشین خریده در حالیکه من 28 سالمه هنوز یک ماشین زیر پام نیست
فرد شماره 3 -> اولش که شنیدم یکم حسودی کردم از اینکه کار مورد علاقه اش رو زده و داره کسب درآمد میکنه ولی زیاد واقعاً این حسم در موردش ادامه دار نبود و تحسینش کردم که ببین این نشونه میده میشود از کاری که خودت صاحبش هستی پول در بیاری
فرد شماره 4 -> واقعاً وقتی شنیدم حسودی کردم و باز هم در ذهنم خودمون رو با اونا مقایسه کردم چون که شرایط مالی که اونا داشتن با ما میشه گفت برابری میکرد یعنی یه زمانی هیچکدوم از خانواده شرایط مالی روبه راهی نداشتن بعد چرا اونا الان به جایی رسیدن که رستوران زدن و به منطقه سه تهران مهاجرت کردن ولی ما هنوز توی همین شهری که 20 ساله هستیم زندگی میکنیم و هیچ درآمدی از کسب و کارم ندارم
فرد شماره 5 -> اینم حسودیم شد بخاطر اینکه من دو سه بار آیین نامه گواهینامه رانندگی رو امتحان دادم قبول نشدم در حالیکه پسرخاله من با یکبار امتحان دادن قبول شد:/
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم؟
خب مثلاً اگر بخوام از برادرم بگم که داریم با هم زندگی میکنیم این هستش که یادمه از همون اوایلی که هدایت شدیم به این سایت و آموزش های استاد خیلی میگفت باید اجازه بدم هدایت بشم باید رها بود در عین حال اقداماتی هم که لازم بود رو انجام میداد ولی رها بود ، حس خودش رو بد نمی کرد که اگر نشه چه اتفاقی میخواد بیوفته بابت همین اتفاقاً اقداماتش به نتیجه میرسید اون زمان هم تازه دوره 12 قدم رو خریده بود خودِ اون دوره و کار کردن روش اصن باعث شد این حالتی بشه که حالا خداروشکر من تازه همین ماهی که الان هستیم هدایت شدم به دوره 12 قدم دارم کار میکنم ( از همون اول علاقه ای نداشتم دوره 12 قدم را از برادرم بگیرم و کار کنم با این حال زیر یک سقف هم داریم زندگی میکنیم ولی خب دوره دیگه ای مثل روانشناسی ثروت یک هم بوده که برادرم خریده و من هم ازش گرفتم و کار کردم و باز هم اینم با هدایت های خدا بوده یعنی این نبوده من تصمیم بگیرم خداوند گفته من انجامش دادم)
در مورد خاله ام و شوهرخاله ام این موضوع اتفاقاً هستش که شوهرخاله من حدود 20 سالی هستش که داره کار مورد علاقه اش رو انجام میده و هر بار توی کار مورد علاقه اش بهتر و بهتر شده و همزمان که مهارتش بیشتر شده چون فقط همون کارو ادامه داده اونم بخاطره اینکه علاقه داشته و هم اینکه پله به پله واقعاً تکاملی تونسته درآمد کسب کنه و با هربار درآمد کسب کردن بیشتر باورش میشد که میتونه از کاری که عاشقش هستش پول در بیاره بارها شده به زبون اورده که عاشق کارش هستش و راحت هم میتونه پول در بیاره
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
خب من هم الان دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم و خداروشکر خیلی هم خوب بوده حتی خداوند کاری کرد که من برای دوست مادرم که در موردش هم نوشتم یک سایت فروشگاهی کدنویسی کنم و این نشون میده که اگر همین مسیر رو ادامه بدم دیگه مثل قبلاًها از این شاخه به اون شاخه نپرم دنبال این نباشم که شرکت عوض کنم کار عوض کنم و همین مسیر کاری مورد علاقه مو ادامه بدم مطمئناً به نتیجه های خیلی خوبی میرسم تازه شوهرخاله من با اون باورهای درب و داغونش توی کارش به موفقیت خوبی رسیده صرفاً برای اینکه اون کار مورد علاقه اش را انجام میده و سال هاست فقط همون کارو انجام داده نه کار دیگه ای را البته چندین بار هم دیدیم که از طریق کتاب ها و بکسری سمینارهایی که میرفته داشته روی ذهنش کار میکرده چون چند بار هم خودش گفته بود
خداروشکر برای اولین بار تونستم بدون هیچ پیش فرض ذهنی از نظرات دیگران نسبت به خودم ، اون باورها و شخصیتی که در این فایل استاد عباسمنش توضیح دادند بنویسم
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
بستگی به میزان صمیمت من با اون شخص مورد نظر داره مثلاً مادر من یک پسرخاله و دخترخاله ای داره که این دوتا خواهر و بردار هستند و اون موقعی که تقریباً دخترخاله مامانم دانشجو شده بود اینا از دماوند مهاجرت می کنند به داخل خود شهر تهران و روز به روز موفقیت های زیادی کسب کردند تا همین الانش که چندین و چندتا هم کشورهای خارجی رفتن پسرخاله مامانم هم تازگی ها در بهترین شرایط مالی ازدواج کرده خداروشکر وضع و اوضاع خوبی رو در زندگیشون دارند تجربه می کنند ، من هر موقع توی خانواده در مورد اینا میشنیدم واقعاً احساس خوبی میگرفتم و خوشحال میشدم و اصن با توجه به آموزش های استاد واقعاً تحسینشون می کردم و به خودم میگفتم ببین پس میشه ولی در مورد اون افرادی که یکم بیشتر احساس صمیمت میکنم اصلاً اینجوری نیست مثلاً یک نمونه خیلی کوچیک از اینکه پسرخاله خودم چندماه پیش گواهینامه اش رو گرفته بود من یک احساس حسادت و عقب افتادگی توی چند لحظه به من دست داد که خودم واقعاً این احساس حسادت و عقب افتادگی رو متوجه شدم در درون خودم ولی خب بعدش به خودم گفتم که اگر اون در سن 20 سالگی گواهینامه گرفته پس منم می تونم چون من 28 سالم هستش بیشتر آدم رو توی فاز مقایسه میبره
حالا بازم مثلاً یکی از دوست های صمیمی مادرم که چندین و چندساله همدیگه رو میشناسیم و کلاً با ما هم در رابطه هست حدود یکی دو ماه پیش شنیدم که مامانم گفتم این دوست عزیزمون مغازه زده داره کار خودش رو میکنه ، اینو که من شنیدم میشه گفت واقعاً خوشحال شدم و تحسینش کردم ولی در مورد خاله ام وقتی یکسال پیش شنیدم که رستوران برای خودشون زدن حسودی کردم بهشون و بازم ذهنم تو فاز مقایسه ما با خاله و خانواده اش رفت حالا بعدش سعی کردم تحسینش کنم و بعدش هم کلاً برامون عادی شد ولی خب اولش یک همچین احساسی رو در خودم متوجه شدم
در کل الان متوجه شدم اون افرادی که از همه بیشتر ممکنه به من نزدیک تر باشند اگر به یک موفقیتی برسند اولش یکم احساس حسادت میکنم و مخصوصاً باعث میشه بخوام خودم رو با اونا مقایسه کنم اینو خیلی دوست دارم توی خودم تغییر بدم و درست کنم
یادمه حتی چند سال پیش من املاک کار میکردم و مشاور املاک بودم وقتی که یک ماهی رو من فروشی نداشتم در حالیکه میدیدم مشاورهای دیگه دارند فروش انجام میدم بیشتر باعث میشد خودم را با اونا مقایسه کنم ، یعنی کلاً فکر میکنم که من بیشتر تو فاز مقایسه خودم با افرادی که به موفقیتی رسیدند میرم
از بین توضیحاتی که استاد عباسمنش دادند بیشتر این حس توی من در مقابل موفقیت نزدیکانم ایجاد میشه که حس عقب افتادگی توی من ایجاد میشه اینم از همون مقایسه خودم با دیگران میاد دیگه
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن؟
1- برادرم از درآمد خیلی پایین الان بالای 12 میلیون درآمد داره و کارش هم خیلی ساده تر و راحت تر شده
2-خواهرم با شوهرش ماشین خریدن
3- دوست صمیمی مامانم که دوست خانوادگیمون هم حساب میشه مغازه کیف و لباس فروشی زده
4- خاله و شوهرخاله من توی پرند رستوران زدن و محل زندگیشون رو از حومه تهران به منطقه سه تهران جابجا کردند
5- پسرخاله ام گواهینامه رانندگی اش را گرفت
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
فرد شماره 1 -> اگر یه موقع هایی هم یه احساسی نسبت به درآمدی که برادرم داره کسب میکنه بگیرم بیشتر احساس مقایسه هستش یعنی به خودم نگاه میکنم که من و برادرم با هم هیچ درآمد درست و حسابی نداشتیم پس چرا من الان هیچ درآمدی از کارم نتونستم کسب کنم ولی اون خداروشکر همیشه درآمد داره بعد حالم بد میشه البته خیلی خیلی کم شده ولی فکر میکنم بعضی وقت ها این حالتی میشم
فرد شماره 2 -> اینم بیشتر برمیگرده به همون مقایسه که خواهرم 25 سالش بیشتر نیست ماشین خریده در حالیکه من 28 سالمه هنوز یک ماشین زیر پام نیست
فرد شماره 3 -> اولش که شنیدم یکم حسودی کردم از اینکه کار مورد علاقه اش رو زده و داره کسب درآمد میکنه ولی زیاد واقعاً این حسم در موردش ادامه دار نبود و تحسینش کردم که ببین این نشونه میده میشود از کاری که خودت صاحبش هستی پول در بیاری
فرد شماره 4 -> واقعاً وقتی شنیدم حسودی کردم و باز هم در ذهنم خودمون رو با اونا مقایسه کردم چون که شرایط مالی که اونا داشتن با ما میشه گفت برابری میکرد یعنی یه زمانی هیچکدوم از خانواده شرایط مالی روبه راهی نداشتن بعد چرا اونا الان به جایی رسیدن که رستوران زدن و به منطقه سه تهران مهاجرت کردن ولی ما هنوز توی همین شهری که 20 ساله هستیم زندگی میکنیم و هیچ درآمدی از کسب و کارم ندارم
فرد شماره 5 -> اینم حسودیم شد بخاطر اینکه من دو سه بار آیین نامه گواهینامه رانندگی رو امتحان دادم قبول نشدم در حالیکه پسرخاله من با یکبار امتحان دادن قبول شد:/
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم؟
خب مثلاً اگر بخوام از برادرم بگم که داریم با هم زندگی میکنیم این هستش که یادمه از همون اوایلی که هدایت شدیم به این سایت و آموزش های استاد خیلی میگفت باید اجازه بدم هدایت بشم باید رها بود در عین حال اقداماتی هم که لازم بود رو انجام میداد ولی رها بود ، حس خودش رو بد نمی کرد که اگر نشه چه اتفاقی میخواد بیوفته بابت همین اتفاقاً اقداماتش به نتیجه میرسید اون زمان هم تازه دوره 12 قدم رو خریده بود خودِ اون دوره و کار کردن روش اصن باعث شد این حالتی بشه که حالا خداروشکر من تازه همین ماهی که الان هستیم هدایت شدم به دوره 12 قدم دارم کار میکنم ( از همون اول علاقه ای نداشتم دوره 12 قدم را از برادرم بگیرم و کار کنم با این حال زیر یک سقف هم داریم زندگی میکنیم ولی خب دوره دیگه ای مثل روانشناسی ثروت یک هم بوده که برادرم خریده و من هم ازش گرفتم و کار کردم و باز هم اینم با هدایت های خدا بوده یعنی این نبوده من تصمیم بگیرم خداوند گفته من انجامش دادم)
در مورد خاله ام و شوهرخاله ام این موضوع اتفاقاً هستش که شوهرخاله من حدود 20 سالی هستش که داره کار مورد علاقه اش رو انجام میده و هر بار توی کار مورد علاقه اش بهتر و بهتر شده و همزمان که مهارتش بیشتر شده چون فقط همون کارو ادامه داده اونم بخاطره اینکه علاقه داشته و هم اینکه پله به پله واقعاً تکاملی تونسته درآمد کسب کنه و با هربار درآمد کسب کردن بیشتر باورش میشد که میتونه از کاری که عاشقش هستش پول در بیاره بارها شده به زبون اورده که عاشق کارش هستش و راحت هم میتونه پول در بیاره
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
خب من هم الان دارم کار مورد علاقه ام رو انجام میدم و خداروشکر خیلی هم خوب بوده حتی خداوند کاری کرد که من برای دوست مادرم که در موردش هم نوشتم یک سایت فروشگاهی کدنویسی کنم و این نشون میده که اگر همین مسیر رو ادامه بدم دیگه مثل قبلاًها از این شاخه به اون شاخه نپرم دنبال این نباشم که شرکت عوض کنم کار عوض کنم و همین مسیر کاری مورد علاقه مو ادامه بدم مطمئناً به نتیجه های خیلی خوبی میرسم تازه شوهرخاله من با اون باورهای درب و داغونش توی کارش به موفقیت خوبی رسیده صرفاً برای اینکه اون کار مورد علاقه اش را انجام میده و سال هاست فقط همون کارو انجام داده نه کار دیگه ای را البته چندین بار هم دیدیم که از طریق کتاب ها و بکسری سمینارهایی که میرفته داشته روی ذهنش کار میکرده چون چند بار هم خودش گفته بود
خداروشکر برای اولین بار تونستم بدون هیچ پیش فرض ذهنی از نظرات دیگران نسبت به خودم ، اون باورها و شخصیتی که در این فایل استاد عباسمنش توضیح دادند بنویسم
سلام به استاد عزیز
درجواب به این سوال اولا که باید بگم هیچوقت به این دقت بهش فکر نکرده بودم
واولین بار که این سوال رو تو ذهنم مطرح کردم چیزی پیدا نمیکردم بگم اما یکم که فکر کردم یه سری جواب ها ظاهر شد
استاد راستش اطرافیان من خیلی آدم های موفقی نیستند ( منظورم اینکه اون استاندارد هایی که من موفق بودن میدونم ندارن ،مثلا اینکه شاید درآمد بالایی داشته باشن ولی همیشه میگن که نداریم و خرجمون به دخلمون نمیخونه یا با وام هرچیزی رو میخرن یا از کارشون اصلا لذت نمیبرن و…)
ولی حالا من راجب نزدیکانی که وضعیت زندگیشون از وضعیت زندگی من خیلی بهتره میگم
مثلا یکیشون که حقوق بالایی داره و کارمنده :حس من به این فرد اینکه چه فایده این همه حقوق میگیره ولی همشو میده به شوهرش و خودش هیچ استقلال مالی نداره ،همیشه میناله و…
استاد نمیدونم چه باورهای غلطی تو این افکار هست ولی من طرز فکرم اینه
یا این باور غلط که یه کم پولدارشده چه خودشو میگیره و فک میکنه کیه
یا مثلا دوستام که زندگیشون اوکی تره میگم که شانس داره دیگه شوهرش پولداره خودش کار خاصی نکرده من شانس ندارم
یا یکی دیگشون که استقلال مالی داره میگم چه فایده کارش خیلی بده و همش تو استرس و حال بده
ولی یکی از دوستای صمیمیم که تازه ماشین خریده خیلی احساس خوبی بهم میده وهمش میگم دیدی خواست و تونست بگیره و بااحساس خوب چه ماشین خوبی گرفت دمش گرم با موفق شدن اون چند نفرم از اطرافیانش زندگیشون راحت تر و لذت بخش ترم شده
استاد خیلی جالبه من امروز توتمرین ستاره قطبی نوشته بودم که میخوام ترمز هامو پیدا کنم و وقتی که این کامنتو مینوشتم بااینکه اصلا فکر نمیکردم طرز فکرم اینجوری باشه ولی دقت که میکردم میدیدم واقعا همینه و چقدر باور های غلط دارم و تمرکز رو اون بخش از اتفاقات افراد نیست که چقدر زندگیشون راحت تره و لذت بخش تر و باکیفیت تره و فقط به جنبه های بدشون توجه میکردم
بسم الله النور
«جهان بازتاب باورهای ماست،چیزی جز این نیست»
سلام بر همه
علی الخصوص استاد عزیزم و مریم جانم که اینجوری با عشق فراوان برای ما فایل میزارن
من استاد چنددقیقه اول رو گوش دادم تعجب کردم آیا این فایل رایگان واقعااا؟!!
چون هیچ تفاااوتی هم از لحاظ محتوا هم از لحاظ کیفیت فیلم برداری و صدا و قدرت کلامتون در فایل با فایلهای احساس لیاقت حس نکردم
و اون سوال اساسی که پرسیدین و از ما مشارکت خواستین
من بر خودم واجب دونستم اگر میخوام خودمو تغییر بدم
زندگیمو تغییر بدم این کارو انجام بدم
هرچند من الان هم تو دوره احساس لیاقتم و هم دوره روانشناسی ثروت یک و همزمان دوتارو کار میکنم ولی به خودم قول دادم حداقل دوبار این فایل های مربوط به ذهنیت فراوانی و محدود کننده رو ببینم و عمیق بهشون فکر کنم
استاد عزیزم من قبلا خیلی حسود بودم و نمیتونم دروغ بگم ولی از زمانی که فهمیدم که حسادت چقدر تا چنروز حالمو بد نگه میداره و من همیشه باید درحال خوب باشم تا اتفاقات خوب رخ بده سعی کردم به هرکاری دست بزنم تا حتی شده به اون نفر فکر نکنم که احساسم بد نشه ولی حالا که فکر میکنم این چیزی نبوده جز اشغالارو زیر فرش گذاشتن
تو بحث احساس لیاقت گفتین مقایسه ممنوعه
من خیلی سعی میکنم مقایسه نکنم خودمو چون بیشترشم باعث حسادت میشه
باعث میشه به خودم ناراحتی بدم
بگم من ارزشم کمتره،نالایقترم،بقیه بهترن
ولی استاد دوست دارم دوست مهربانی با خودم باشم
به خودم بگم
مریم قشنگم
تو خییییلی بهتراز قبل شدی
و تو در مسیر تکاملی
یک دفعه تو اینجوری نشدی که یکشبه هم عوض بشی
من به تو افتخار میکنم که هرروز به خودت جملات الهام بخش میگی
من بهت افتخار میکنم که افکار مثبت رو در خودت ایجاد کردی
تو خیلی رشد کردی و خداوند از تو راضیه
خداوند تورو دوست داره
خداوند عاشق توئه
حس میکنم خداوند پدر و مادر حقیقی منه و این احساس که همچین خالق قدرتمندی پشتیبان منه احساس قدرت به منم میده
حس میکنم خداوند بر روی تخت پادشاهی نشسته و من در کنارش هستم
فقط خودمو میبینم و خداوند رو
و جهانی که در دستان خداونده
اونم چه خدایی
خدایی که با من مهربون تر از همه بوده
بارها منو شگفت زده کرده
سوپرایزم کرده
لطفشو بر من جاری کرده
بیماریهامو شفا بخشیده
گرفتاریهامو رفع کرده
بارها و بارها من از خطرات حفظ کرده
روابطمو بهبود بخشیده
و از همه مهمتر شخصیت منو تغییر مثبت داده
مریم عزیزم ناامید نشو از رحمت خداوند
خداوند تو یک لحظه همه چیو جبران میکنه
همه چیو تغییر میتونه بده
تو فوق العاده ای
تو منحصر به فردی
تو دختر مهربون و خوش قلبی هستی
و مطمئنا پاسخ این همه باورهای مناسبتو میبینی
عجله نکن قربونت برم
عجله از جنس شیطانه
خداوند هست همیشه هست
حامیه توئه
و تو رو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میده
بی نهایت ناااامحدوووود قدرتمنده
و فراوانی هایی که به سمت تو میفرسته هم نامحدووووده
نامحدددوووود ثروت به سمتت سرازیر شده
نامحدوووود نعمت
نامحدوووود آدمهای فوق العاده و مهربون و پاک
نامحدوووود فرصت های فوق العاده برای روابط سالم و عاشقانه
نامحدوووود برکت و سلامتی
مریم جانم،باارزش ترین مخلوق خداوند،جانشین خداوند بر روی زمین
حسادت یعنی چی؟یعنی تو کمی
یعنی تو کم داری
ولی یکم دقت کنی میبینی ذات تو ،ذات خداونده و نمیتونه کم باشه
حسادت خنده دار به نظر میرسه حالا
با وجود خدایی که در درون ما همیییشه هست چطور میشه ما کم باشیم،نالایق باشیم،بی ارزش باشیم،
حسادتم از جنس شیطانه
بهتره به جای حسودی ببینم باورهای نفر مقابل چی بوده و احساسمونو در هر لحظه خوب نگه داریم
اونوقت طبق احساس خوب= اتفاقات خوب
لاجرم اتفاقات خوب مثل آب خوردن در هر لحظه برات رخ میده
اونوقته که شاخات درمیاد و شگفت زده میشی آخه چطور
مثل اون لحظه ای که ی چیزی هوس میکنی و همون لحظه یکی برات مهیاش میکنه
ی رفیقی رو دوست داری ببینی یا فکر میکنی بهش و همون روز یا زنگ میزنه یا تو خیابون میبینیش
یا غذایی که هوس کردیو مامانت درست میکنه بدون اینکه بهش بگی ازش بخوای درخواست بدی
آهههه ازین خدای مهربون هرچی بگم کم گفتم
خدایی که مشتاقتراز منه تا من تا ی چیزی میخوام ازش بهم بده
حس میکنم منو در آغوش گرفته و تو گوشم میگه چی میخای
هر ثانیه بهم بگو
هرررر ثانیه
اونوقته که نشونم میدی منو قادر میدونی یا نه
به من تکیه کردی یا نه
منو عاشق خودت میدونی یا نه
بگو چی میخای تا با ی بشکن جلوت حاضرش کنم
بگو تا زمین و زمانو بهم بریزم
آسمونو به زمین بدوزم که توی عزیزدلم،بنده محبوبمو خوشحال ببینم.
استاد من در مورد دوستانم که موفق میشن اتفاقا خیلی تحسینشون میکنم و حتی در مورد خواهرها و برادرهام ولی نه خواهر کوچیکم
حتی داداش کوچیکترم موفق میشه تحسینش میکنم ولی خواهر کوچیکم نه
اونم دقت کردم چون حتی ی موفقیت کوچولو مثلا افتتاح حساب برای دانشگاهش کرده
بابام هزاااار بار به ما میگه اره اون مهندس کامپیوتره دیگه
ولی همین کارو من وقتی خیلی کوچیکتر بودم کردما ولی هیچوقت از من تعریف نکرد
کلا اینکه بابام این خواهر کوچیکمو بخاطر هرکاری تحسینش میکنه بااینکه من خیییلی بهتر از اون بودم ولی هیچوقت اینکارو برای من نکرده این ازارم میده
من خیلی توانمندترم
ولی بابام نمیبینه انگار
من همسن خواهرم بودم لیسانسمو گرفته بودم و سرکار بودم ولی اون تازه دانشگاه رفته ولی بازم اون تحسین میشه
من معدلم بالای 17میشد تو دانشگاه ولی تحسین هم نمیشدم چه برسه به جایزه
ولی خواهرم درسشو 12شده بابام میگه افرین که قبول شدی
در مورد بقیه اینجور نیست تازه ازشون میپرسم باورهات چی بوده،چی فکر میکردی
مثلا خواهر بزرگم کسب و کار خودشو داره و مشتری خوب داره ازش میپرسم تو چی باورهایی داشتی مگه
بااینکه اصلا شمارو هم نمیشناسه
ولی استاد در مورد تبعیضی که بابام میزاره
بیشتر این ازارم میده که من چه فرکانسی میفرستم
خیلی سعی میکنم به نکات مثبت همش توجه کنم
حسادتو از خودم دور کنم و عاشقانه منم کمک کنم
ولی اینکه همه تو خانواده خواهرکوچیکمو آوانس بهش میدن و بیخودی تحسینش میکنن و براش چیزایی که میخواد رو فراهم میکنن به من میگه مریم تو احساس لیاقت نداری لابد
اون بیشتر روی خودش حتما کار کرده
اون احساس لیاقت بیشتری داره
اون ارزشمندیشو تو ذهنش بیشتر کرده
و حسادتم میگیره که چرا من باید اینقدر در این زمینه احساس لیاقت ضعیف باشم
نمیدونم این به احساس لیاقتم برمیگرده؟!
چون فقط تو خانواده این مشکلو دارم وگرنه اقوام و دوستان همه منو ارزشمندتر میدونن بهم احترام بیشتری میزارن ولی تو خانواده که 24ساعتم در ارتباطم باهاشون اینجوری نیست
حسادت اینکه من چراااا بااینکه این همه رو خودم کار میکنم ولی خواهرم تو زمینه احساس لیاقت که اصلا کار نمیکنه روی خودش بهتره بهم ضربه میزنه
نمیخوام آشغالارو بزارم زیر فرش
ولی راهش چیه استاد
چه راهکاریو به کار ببرم؟؟؟
میدونم خیلیااا بودن که خانواده تحقیرشون کرده ولی اینا موفقترم شدن
اهااا شاید اصلا این ی تضاده برای اینکه خواستمو با شدت بیشتری فریاد بزنم
یادمه تو ی کتابی داشتم داستان حضرت داوود رو میخوندم که گویا 9 تا برادر بودن ولی حضرت داوود از همه کوچک جسه تر و ضعیف تر و … تر بوده
و همیشه پدرش و برادراش سرکوفت میزدن بهش
8تا برادر دیگه میرن تو ارتش و جنگ و … چون هیکل بهتری داشتن
قوی جثه بودن و همیشه پدرش اینارو تو سر داوود میزده
و داوود چوپان بوده و کارشو بی ارزش میدونستن
ولی خداوند اینجوری انتخاب نمیکنه
کاری به اینکه بابات کیو بیشتر دوست داره نداره
نگاه نمیکنه خانوادت تورو تحسین میکنن یا سرکوفت میزنن
اون کار خودشو میکنه
وقتی تورو انتخاب میکنه
دیگه تموووومه
خلاصه پادشاه سائول میاد که پادشاه بعدیو انتخاب کنه میره خونه داوود اینا
پدرش 8 تا نمیدونم شایدم 7 تا برادر دیگه داوود رو تک به تک میاره پادشاه سائول همه رو رد میکنه
بهش میگه پسر دیگه ای نداری
پدرش میگه چرا ولی اون بدرد پادشاهی نمیخوره
فلان بیسار
پادشاه میگه همونو بیار ببینم
حضرت داوود میاد و میگه آره این همونه
پادشاه بعدیه
که اونوقت حضرت داوود که همه میگفتن ریز و نمیتونه بجنگه و اینا
با سنگ میزنه تو سر جالوت و کشته میشه جالوت که نماد غول اون موقع بوده و دشمن اصلیشون بوده که نوشته بود خیلی درشت و قوی هیکل بوده
معجزات بی نهااایتی داره حضرت داوود.
خلاصه اینو نوشتم خودمم از حس حسادتم کم شد استاد:)
که بابا کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود کیه
مهم نیست بقیه مارو تحسین کنن یا تخریب
خداوند با مائه و ما به اون وصلیم و اون مارو اگر لایق بدونیم خودمونو به جاهایی هدایت میکنه که بقیه حتی خوابشم نمیتونن ببینن
مارو هدایت میکنه به بهترین کشور برای زندگی
بهترین تفریحات
بهترین لذت ها
بهترین همسر
بهترین ادمها برای معاشرت
بهترین ماشینها
بهترین افراد برای استخدام
بهترین امکانات برای زندگی
فقط باید خدارو باور کنیم
باور کنیم خداوند در درون ماست
و حسادت از جنس شیطانه
و یادمون باشه اگر حسادت کنیم یعنی خودمونو کم دونستیم
و این با ذات خداوندی که در درون ماست در تضاده
ما کم نیستیم
ما نالایق نیستیم
ما ضعیف نیستیم
ما دوست نداشتنی نیستی
ما ناموفق نیستیم
بالعکس
ما لایقیم
ما ارزشمندترین هستیم
ما قوی و امیدوار هستیم
ما دوست داشتنی هستیم
ما بی نهایت قدرتمندیم
به قول شاعر
تو چو یوسفی ولیکن
به درون نظر نداری
…
خدایا ازت سپاسگزارم
تنها تو را میپرستم
و تنها از تو یاری میجویم
و تنها تورا میبینم
دوستت دارم.
اگر یکی از افراد نردیک به شما به یک موفقیت بزرگ برسه شما چه احساسی دارید؟
مثلا وفتی خواهرم اون اوایل که تازده داشت مسافرت و تفربح میرفت من حسرت میخوردم و به کلام هم بهش مبگفتم که تو خوشبحالت میری این مکان 6ا و این شرایط و من هی خونم و ناخوشاینده
زمانی که دوستام نمره اشون از من بالاتر میشد من پیشش احساس ضعف میکردم ناتوانی داشتم گاهی حسرتشو میخوردم
و نسبت به اونایی که همیشه نمره کامل داشتن گاهی ازشون بدم میومد یادم میاد تو راهنمایی یه دختره بود همیشه نمرات عالی داشت و من به صورت درونی مقاومت داشتم بهش تا م9بور نمیشدم هم گلام هم نمیشدم و یه روز فکر میکنم بیشتر با هم وقت گذرونیدم و به خودم گفتم واقعا دختر خوبیه پس چرا فاصله مبگیرم؟ ولی بعدش هم که فهمیدم دختر خوببه باز هم اون فاصله رو حفظ میکردم
زمانی که ار بچه های مدرسه که دوستم بود پزشکی قبول شد و من قبول نشدم راستش خوشحال نشدم به کلام گفتم مبارکش باشه ولی درونم غمبرک زد
احساس را9خی بیشتری. داشتم اگه وضع اونم مثل من بود و مقایسه میکردم ا ن تونسته ولی من حتی نزدیکش هم نشدم و حالم بد میشد
یا اینکه دوست صمیمی خودم روانشناسی قبول شد و رفت ولی من بازم قبول نشدم ، از یخ طرف دوستم بود و خیلی خوب بود شرایطی که داشت از یه طرف وقتی دیدم رندگیش به قولی داره با هدف تر می چرخه یه جورایی حسرخ میخوردم و ناراحت میشدم
در اطرافیانم کسی به موفقیت بزرگی نرسیده به اون صورت و همین مواردی که به ذهنم رسید و تجربه کردم نوشتم
زمانی که کسی موفقیت خیلی بزرگی کسب میکنه حس میکنم ناتوانی من پررنگ تر میشه و مبگم خوشبحالش کاش من این شرایطو داشتم و حس میکنم نمیتونم با اون ادم درست ارتباط بگیرم
یادم میاد اون اوایل دانشگاه دوستم و حتی الانم ولی کمتر ، من وقتی زنگ میزدم بهش و میددیم درگیره و مثل قبلا برام وقت نداره من اجساس پوچی میکردم که دیگه بهم توجه نمیکنه و مزاحمش نشم ،، حتی یکی دوبار هم گله کردم ازش که چرا وقتی چت میکنیم تو بایت هر پیامت یه دقیقه منتظرم میزاری( همزمان با هم کلاسی هاش چت میکرد)
یا زمانی که میرفتن با دوستای دانشگاهش میگشتن من یه حسی درونم میگفت نکن این گارو مگه تو درس نداری تمرکز برای روی دانشگاهت
بعضی وقتا هم سعی میکنم پیش خودم منطق الکی بیارم تا دستاوردش توجیه و کم ارزش کنم مثلا پزشکی اورد چون سهمیه هم داشت یا مثلا مول خرج کرد یا کلا رفت دانشگاه ازاد و…
و اگه بخوام تصور کنم که یکی از نزدیکانم موفقیت چشمگیری یهو به دست بیاره ، فکر نمیکنم که عمیقا خوشحال بشم و همزمان یه خلا رو حس میکنم انگار ته یه چیزی در عین درست بودن درست نیست
میرم تو خودم یکم نارا8ت میشم و ناخوداگاه از اون شخص یکم فاصله میگیرم و حس میکنم خیلی بالاتره و حسرت میخورم که کاش نصیب من میشد یا اینکه کاش منم میتونستم تو زمینه ای که تلاش مبکنم اینطور موفقیت چشمگیری به دست بیارم
یادم میاد که وقتی خانواده خبر قبولی یه نفر میگفتن ، من پیش خودم میگفتم من از اون موفق تر میشم ولی با این اجساس که من الان هیچم و برای بزرگ شدن و به چشم اومدن اون موفقیت رو کسب میکنم
سلام به استاد عزیز بابت این فایل ارزشمند سپاسگزارم
احساسات من در رابطه باموفقیت های کسب شده توسط اطرافیانم کاملا متناقض است و شخص به شخص فرق میکنه اری من با دیدن دوستانم و اطرافیانم که در زمینه ارتباطات و روابط بسیار موفق و خوب هستن و هر روز دارن پیشرفت بیشتری میکنند بسیار حسادت میکنم و حس بی عرضگی زیادی به من دست میدهد و همیشه دوست داشتم که مثل انها باشم ولی خود را فرد بی عرضه و ناتوانی در این زمینه میدانم، در زمینه روابط با خانواده این قضیه پررنگ تر است در واقع رفتار و ارتباط صمیمی خانواده ی ان فرد با او حسادت در من بوجود می اورد چرا که من در این موضوع کمبود دارم، از طرف دیگر دررابطه بعضی دیگر از اطرافیانم وقتی به یک موفقیت در هر زمینه ای (به جز ارتباطات و روابط)میرسند من بسیار خوشحالتر از خودشان میشوم و تحسینشون میکنم.
شدت این موضوع از نظر مالی کمتر از روابط است ولی بازهم حس حسادت پیدا میکنم.
من ترجیحا موفقیت های اطرافیانم و ادامه تمرین رو در دفترم ثبت میکنم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻨﺪ ، [ ﺑﮕﻮ : ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻣﻦ ﻧﺰﺩﻳﻜﻢ ، ﺩﻋﺎﻱ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ; ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻋﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﺗﺎ [ ﺑﻪ ﺣﻖّ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﻨﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺍﻋﻠﻲ ﺑﺮﺳﻨﺪ ] .(١٨6بقره )
سلام به عزیزانم…
کامنت دوم
1- این باورها و نگرشهان که دارن زندگی منو رقم میزنن
2- من قدرت تغییر این نگرشها و باورها رو دارم
3- به اندازه ایی که من از نگرش ها و باورهای محدود کننده به سمت باورهای قدرتمند کننده حرکت کنم، جهان نتایج بهتری رو به من نشون میده
4- جهان چیزی نیست جز بازتاب افکار و باورهای من
5- به اندازه ایی که شخصیت من تغییر میکنه، دنیای بیرون من هم میتونه تغییر کنه
6- تا زمانی که من روی خودم و باورهام کار کنم، نتایج وارد زندگیم میشه
7- اگر بتونم ذهنم رو تغییر بدم و از یه زاویه دیگه به موضوع نگاه کنم طوری که به من احساس بهتری بده، اون وقته که من دارم در مسیر درست قدم بر میدارم
8- اون فردی که به موفقیت رسیده، داره به من ثابت میکنه که این کار انجام شدنیه،امکان پذیره.اگر برای اون شده برای منم میشه
9- افراد موفق کسانی هستن که الهام گرفتن و به این باور رسیدن که موفقیت امکان پذیره، شدنیه
10- به من بستگی داره که چه نگاهی دارم، موفقیت یک فرد میتونه برای منی که باورهای قدرتمند کننده دارم الهام بخش باشه، همون موفقیت برای اونی که باورهای محدود کننده داره میتونه باعث سرکوب و سرزنش بیشتر بشه
11- موفقیت افراد نزدیک به ما، ذهنیت ما رو خیلی خوب مشخص میکنه
12- اگر ذهنیت قدرتمند کننده داشته باشم، خوشحال میشم، کنجکاو میشم ببینم چطور میتونم ازش درس بگیرم، تحسینش میکنم، یه جوری به عنوان خط شکن ازش استفاده میکنم که الان این فرد مسیر رو برای من باز کرد
13- اگر ذهنیت محدود کننده داشته باشم شروع میکنم به برچسب زدن، قضاوت کردن طرف مقابل یا احساس میکنم چقدر ناتوان و بی عرضه هستم که من نتونستم به موفقیت برسم
14- خیلی مواقع افراد به این دلیل تو زندگیشون جا میزنم که فکر میکنن فردی در اون زمینه موفق شده
15- حسادت باعث میشه تو اون مسیری که مورد علاقش بوده حرکت نکنه
16- ذهنیت قدرتمند کننده از موفقیت های دیگران ایده میگیره
17- این دو نوع ذهنیت متفاوت ( قدرتمند کننده و محدود کننده ) میتونه نتایج متفاوت در زندگی من، چه در زمینه کاری، شغلی، روابط و مالی ایجاد کنه
18- من اگر میخام نتایج بزرگتر بگیرم ، باید بتونم باورهامو تغییر بدم
19- یه فرد موفق کسی هست که تونسته یه سری اصلاح و بهبودهای شخصیتی در خودش انجام بده تا به موفقیت رسیده
همچنان پر قدرت ادامه میدیم….
مراقب زیبایی های درونمون باشیم….
عاشقتووووونم