ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 55 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم .مریم جان و دوستان گل.استاد جان یک دنیااااااا ممنونتونم برای تهیه این فایل و هر فایل دیگه چه هدیه ای چه پولی . فایل های هدیه تون به همون نسبت برام ارزشمنده که فایل های دوره ها .و این از سخاوت و لطف شما به ماست که همین فایل های دانلودی هم به صورت هدیه در اختیارمون میگذارید.
بریم سراغ جواب سوالات . یه خانوم جوان هست توی نزدیکانم که توی موضوع روابط خیلی خوش بحالشه. راحت میتونه اگر رابطه ای مورد پسندش نبود و طرف مقابلش از خط قرمزهاش رد شد از اون رابطه بیاد بیرون و بعد یه مدت کوتاه وارد یه رابطه جدید بشه با اینکه از طرف قبلی کلی عشق و محبت و هدیه و …دریافت کرده بود . توی ترک کردن رابطه اول خیلی اذیت شد اما رابطه دومی رو خیلی راحتتر ازش بیرون اومد و وابستگی زیاد ایجاد نشده بود و الان توی رابطه سوم هست با جنس مخالف .چند روز پیش دیدم چند تا هدیه گرانبها از اون شخص سوم دریافت کرده .از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه خخخخ یه مقدار به هم ریختم و حسودیم شد که ببین اگه من به روش سنتی ازدواج نکرده بودم راحت میتونستم مثل این آدم از رابطه م خارج بشم .ببین چه راحت رابطه ای که مورد پسندش نیست رو ترک میکنه ؟ولی بعد از چند دقیقه سعی کردم حس خودمو خوب کنم و با صحبت هایی که قبل از این باهاش داشتم اینو ازش شنیده بودم که خیلی زیاد در مورد رابطه ای که میخواد و در مورد هر چیزی ،با خودش صحبت میکنه ،ناخودآگاه داشت از قانون استفاده میکرد. بهم گفته بود از رابطه اولم که بیرون اومدم فهمیدم که خیلی زیاد از خودم گذشتم و این اشتباه بود و این خانوم با اینکه یه مقدار خود خواهه و اینو از چند نفر دیگه هم شنیدم ،همیشه می بینم که خودشو در اولویت قرار میده برای هر چیزی و بعد پدر و مادر و خواهر و برادر …با اینکه من طبق فرهنگی که توش بزرگ شدم همیشه اول بقیه رو در اولویت قرار دادم و نفر آخر خودم بودم یا کلا خودم حذف بودم البته الان با کار کردن روی دوره های شما خیلی بهتر شدم .باز توی صحبت هایی که جدیدا باهاش داشتم به این ها رسیدم که سعی کرده وابسته نشه که اذیت بشه و خودش و آزادیش رو مهم تر از طرف مقابل و هدیه های طرف مقابل و اون همه لطف ،قرار بده.استاد من از این بشر خیلی یاد می گیرم .این ترسو نیست این توحیدیه. این حرفشو میزنه و هممممیشه راه درست خودشو میره این بشر مثل من توی فرهنگ مذهبی خشک بزرگ نشده که نظر افراد نزدیکش براش مهم باشه یا بگه که گناه میکنم اگه احترام به حرفشون نگذارم یا ناراحتشون کنم و …حتی با اینکه خواستند مذهبی بارش بیارن اما هرگز قبول نکرد و جوری در ظاهر و رفتار عمل کرده که خودش صلاح دونسته همیشه راحت نیازهای مالی شو در خواست میکرد و باور کمبود و …رو خیلی درش نمی بینم یا باور دلسوزی که بگه خانواده م گناه دارن و ….توی وجودش کلا نیست ….و من دیگه بعد از همون چند دقیقه اول که حسم بد شد سریع حس خودمو خوب کردم و به این فکر کردم که مسیری که الان دارم میرم هم همین مسیر این خانومه و ان شاءالله در زمان مناسبش از این رابطه خارج میشم و رابطه خوبتری رو تجربه میکنم و همین طوری که توی حوزه سلامتی تونستم به خواسته های زیادی برسم توی اینم میتونم و من خالق زندگی خودمم و این شرکت که فکر کنم راهی ندارم و به زور اینجا هستم …این طور نیست که جبری وجود داشته باشه چیزی که من بخوام رخ میده مثل خونه ای که داخلش هستیم و دقیقا ذره به ذره ش همونی هست که من در ذهنم ساخته بودم و ….سپاااااااسگذارتونم در پناه خدا باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم
امیدوارم که حال دلتون عالی باشه
سوال اول
اگر یکی از افراد نزدیک به شما به موفقیت بزرگی برسه چه احساسی داری
از موقعی که با برنامه های شما آشنا شدم،سعی کردم که تحسین کنم واقعا یه جاهایی خیلی خوشحال میشم
اما خب یجاهایی حس حسادت میاد سراغم
حس مقایسه کردن خودم با اون شخص
سرزنش کردن خودم
اون حس عقب افتادن از قافله،
غرور کاذبم اجازه نمیده که ازشون سوال کنم
این حسها شاید در چند دقیقه اول باشه
اما بعدش میتونم حسم رو خوب کنم
موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را بیاد بیاور و لیستی از آنها بنویس
یه مورد رو اینجا مینویسم:
برادرهمسرم و خانومش:خانومش کاملا از نظر مالی مستقل هست،تونستن خونه بخرن،ماشین خارجی بخرن،رابطه عاطفی خیلی خوبی باهم دارن
چه احساسی از موفقیتهاشون داری؟
وقتی خبر ماشین خریدنشون رو شنیدم واقعا خوشحال شدم،وقتی تو سفر رفتار آروم و با حوصله جاریم با بچه هاش رو دیدم،خیلی تحسینش کردم
اما خودم رو خیلی سرزنش کردم که چرا من چنین رفتاری با پسرم و همسرم ندارم،خودم رو اینجوری توجیح میکردم خب همسرش هواش رو داره و وظایف رو باهم تقیسم کردن
اما تمام مسئولیت پسرم با منه و…
وقتی توی سفر میدیدم چقدر راحت از پول خودش برا بچه هاش خرید میکنه،بهش تبریک گفتم بخاطر مستقل بودنش
اما گوشه ذهنم مقایسه میکردم خودم رو و سرزنش میکردم
از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
چون میدونم از کجا شروع کرده تا به این جایگاه برسه
این باور رو در من بوجود میاره که منم میتونم
چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
استمرار دارن در کارشون
احساس لیاقتی ک بابت کارشون دارن و کارشون رو ارزشمند میدونن،و بخاطر بقیه از کار و علاقشون نمیگذرن
براشون مهم نیس بقیه چ فکری در موردشون میکنن
و سبک شخصی خودشونو دارن
_
سپاسگزارم استاد عزیزم،که این آگاهی ها رو بعنوان هدیه در دسترس ما قرار میدین
هرکجا ک هستین در پناه الله مهربان باشین
به نام خدای مهربونم
سلام خدمت استاد خوبم
در مورد این فایل هر چقدر که فکر میکنم من آدم حسودی نبودم و نیستم اما حس میکنم اگر فردی که بهم نزدیکه موفقیتی رو کسب کنه براش خوشحال میشم شاید هم درونا به شناخت کامل خودم نرسیدم .اما وقتی به تازگی یکی از بستگانم به ترکیه رفته بود برای مسافرت که این یکی از آرزوهای منه واقعا از صمیم قلب براش خوشحال بودم و تحسینش میکردم و برام باورپذیر تر شد که من هم میتونم اصلا تو وجودم حس بدی نداشتم .
راستش استاد دوره های شما خیلی کمکمون کرده که باورهام بهتر بشه هرچقدر هم الان میام تو ذهنم برای خودم بسازم که فلانی اگر به این خواسته برسه چه حسی داری ناراحت میشی یا خوشحال فقط به ذهنم میاد که اگر اون بتونه تو هم میتونی و خوشحال میشم و میدونم که باید تحسینش کنم
برادر من چندسال پیش مهاجرت کرد به تهران و الان زندگی عالی رو داره هیچ وقت نشده حسادت کنم براش و همیشه براش خوشحال بودم و دوست دارم که باز هم موفق تر بشه و میدونم که پشتکار خوبی داره که شاید من ندارم منم اگر بخوام میتونم
مثلا قبلا من خیلی دوست داشتم بینی ام عمل کنم و کسی میگفت میخوام بینی ام عمل کنم خیلی حسم بد میشد اما الان با آگاهی های که دارم حتی پیش اومده که کسی گفته میخواد میره اما من دیگ حس بدی ندارم که چرا من نرم بینی ام بزرگ دیده میشه یا هر چیزی .واقعا استاد خوبم شما بهترینی انقد زندگی ام رنگ و بویی خوبی گرفته انقد با خدای خودم رابطه ام خوب شده که همه اینها با هدایت الله به دستان خداوند یعنی شما میرسه
خیلی ازتون سپاسگزارم هم از شما هم از خواهر عزیزم مریم جون با اون صدای دلنشینش
خیلی دوستون دارم
خدایاشکرت
سلام استادعزیزم
استادمن قسمت اول فایل روکه گوش دادم یه کامنت نوشتم ،ولی این کامنت رووقتی فایل روکامل گوش دادم دارم مینویسم .
جواب سوال قسمت اول:
من زمانیکه موفقیت یه آشنایافامیل رومیبینم مخصوصا مالی ، اولش یه مقدارحسادت میکنم منظورم ازحسادت این نیست که چون من فلان چیزروندارم پس اونم نبایدداشته باشه ،نه منظورم اینه چرااخه منم نداشته باشم .
باخودم میگم ببین فلانی هم تونست به اون موفقیت برسه یاازلحاظ مالی به اون نقطه برسه ولی تونتونستی یاچرانمیتونی .مگه توچی ازاون کمترداری که نمیتونی ،وخودمویه جورایی سرزنش میکنم وهمون موقع یه انگیزه کاذب بخودم میدم که منم راهشوپیدامیکنم ولی بعدازیکی دوروز اون انگیزه ازبین میره وبیشتراون احساس عجز وناتوانی وبی عرضگی بهم دست میده واینکه احساس میکنم عقب افتادم وسنم هی داره میره بالا وهیچ کارتاثیرگذار قابل توجهی نکردم منواذیت میکنه ،البته استادوقتی میام توسایت اون احساسم بهترمیشه ولی ریشه ای درست نمیشه که نتیجه تاثیرگذاری داشته باشه که بتونم ازروزمرگی دربیام یادرآمد تقریبا ثابت روبتونم اصولی افزایشش بدم .
استادبعضی وقتا موفقیت یکی باعث میشه یه تکونی به خودم بدم مثلا دنبال ایده هایی باشم که کارفیزیکی کمتر وتو زمان کمتردرامدبیشترداشته باشم که بتونم آنلاین واینترنتی درآمدتصاعدی داشته باشم ویه سرچ سطحی ازبعضی کارها میکنم ولی استاد نهایتا به هزاردلیل به نتیجه نمیرسونم ونتیجه ای حاصل نمیشه یعنی توذهنم هزارتا مانع پیش میاد که باعث میشه استارت نزنم وهمون روزمرگی روادامه بدم .وهمیشه ازاینکه پیشرفت چشمگیری نداشتم خیلی اذیت میشم .
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی عزیز و خانواده ی عزیزم
حقیقتا اگر من قدیم می خواست به چنین سوالی پاسخ بده چیزی جز حسادت و ناراحتی و احساس عدم لیاقت و احساس بی عرضگی و عدم عزت نفس نبود
اما پاسخی که من اکنونم به این سوال می دهد این است:
اگر یکی از عزیزانم به موفقیتی برسد صادقانه شاید در ابتدای شنیدن این خبر موفقیت اندکی این فکر به ذهنم برسد که چرا من نتوانستم برسم ؟
اما یقین دارم بلافاصله به این نتیجه خواهم رسید که
اگر او توانسته چرا من نتوانم؟!
بسیار برای او خوشحال خواهم شد و افتخار می کنم
و مطمئنا امید انگیزه و اشتیاقی در من ایجاد می کند که به دنبال رسیدن به خواسته هایم بروم
در واقع با خودم می گویم این نشانه ای است که حالا که او توانسته من هم می توانم
برای مثال یکی از خبرهایی که شنیدم این است که برادرم در حال تلاش برای مهاجرت است و اقدام هایی در این راستا انجام داده که او را به این امر نزدیک کرده است
من بسیار برای او خوشحال شدم و راستش را بخواهید خوشحالی بیشتر برای خودم بود
با خودم گفتم ببین نگار، مهدی داره میره فکر کردی تو نمیتونی؟
و وقتی باور های مهدی را شنیدم باز هم برای خودم خوشحال تر شدم
چرا؟
نگار جان باورهای تو فرسنگ ها با مهدی فاصله داره
اما از جنبه ی خوب و مثبتش
چطور ؟
مهدی این را سخت می داند اما
باورهایی که تو داری همه به سمت راحتی و آسانی ست
تو می دانی که با طی کردن تکاملت و به راحتی خیلی زود به خواسته ات خواهی رسید و هیچ اقدام عملی سختی نیاز نیست..
من در زمان مناسب و در مکان مناسب به سمت خواسته هایم هدایت خواهم شد.
خوشحالم که حس بدی به من دست نداد و کمتر از قبل حسادت در وجودم احساس کردم
سلام و درود بر هم فرکانس های عزیزم و استاد گرانقدر و بانو مریم عزیز
فایل فوق العاده ایی بود آدم را متوجه ترمزهای زیادی در وجودمون میکنه که شدیدا جلوی پیشرفت مون را سد میکنند که یکیش بر میگرده به باور عدم فراوانی که آدم از موفقیت دوستان و آشنایانش فکر میکنه که این موقعیت یا این پیشرفت همین یکی بوده و ایشون بهش رسیده و دیگه برای من وجود نداره.
دومی برمیگرده بر عدم لیاقت انسان که آدم را وادار به حسادت میکنه و میخواد به نحوی دوست موفقش را با غیبت و کم جلوه دادن موفقیت او، ایشون را بکشه پایین تا به حد خودش برسه چون احساس لیاقت نداره و فکر میکنه اون لیاقتش را داشته رسیده من ندارم پس اونم بکشم پایین تا کسی متوجه این ضعفم نشه.
سومی برمیگرده به عدم توانایی از الگو برداری و استفاده صحیح از الگوهای اطرافمون که اینم یکی از ترمزهای خفن برای پیشرفت آدمها ست.
چهارمی برمیگرده به این که ادم خیلی نظر و حرف مردم براش مهمه و اینم از کمبود اعتماد به نفس و عزت نفس هست که یکی دیگراز ترمزهای پیشرفت و موفقیت هست
و موارد خیلی زیادی است که میشه مثال زد ولی از حوصله جمع خارجه ولی در دورهای استاد به روشنی آمده که اگه از این درسها الهام بگیریم دیگه از موفقیت کسی احساس حسادت نمیکنیم بلکه به عنوان الگو بهش نگاه میکنیم و باور اینکه میشه در درونمان قدرتمندتر میشود و خودمان همپیشرفت میکنیم.
من افراد موفقی را در اطرافم از همکاران و فامیل هام دارم که خیلی موفق شدن اول که روی خودم کارنکرده بودم و در دوره ها شرکت نکرده بودم احساس حسادت و کم لیاقتی و کمبود میکردم ولی از یکسال قبل که روی خودم کارکردم وقتی موفقیت یکی را میبینم مرتب تحسین میکنم و لذت میبرم و این احساس را دارم که همینطور که اون توانسته منم میتونم و خدا در این مورد بخیل نیست که نخواد ما پیشرفت کنیم همینطور که اون تمرکز کرده و تمرین وتلاش کرده اگه منم اقدام کنم و پا روی ترسهام بگذارم قطعا میتوانم پیشرفت کنم و منم الگوی بقیه بشم خدارو شکر که دوستانی چون شمادارم و استادی چون عباسمنش
در پناه الله یکتا شاد باشید و شکر گذار
به نام رب یکتا…
سلام استاد عزیزم و اعضای خونواده صمیمی خودم سایت روحانی عباس منش، امیدوارم حالتون خوب لبتون خندون باشه، سپاس گذار خداوندم که دوباره این فرصت داد تا بیام و یک کامنت دیگه بزارم،
استاد عزیزم امیدوارم دانشجو خوبی باشم توی این دوره بتونم هدایت خداوند بشنوم و بپذیرم، امیدوارم که بتونم هر روز یه قدم کوچیک توی این مسیر خود سازی همیشگی بردارم و یه کشتی مستحکم بسازم مثل نوح…
#چه احساسی در مورد موفقیت افراد دارم وقتی که خبر موفقیتشون رو میشنوم؟
من توی این زمینه فکر کنم خوب باشم، میدونید چرا میگم فکر کنم چون من توی اطرافیانم کسی رو ندارم که به موفقیت چشمگیری رسیده باشه، فقط پدر خودم توی فامیل از همه اوکی تر بوده و روند پیشرفتش رو از حفظ شدم از بس مرور کردم و اون یکی از الگوهای من توی زندگیم هست، خیلی اوضاعش خوب نیست ولی خیلی هم بد نیست از پس خودش بر میاد و تلاشش رو میکنه، از بچگی روی پای خودش بوده و پدرش کمک خواستی بهش نکرده، بعد از ازدواج با مادر عزیزم از روستا مهاجرت کردن به شهر به اسرار یکی از اقوام ولی بعد از یه مدتی دیدن وعده های اون توخالی بوده ولی ناامید نشدن و با کمک هم هر کاری که از دستشون بر اومده انجام دادن از خیاطی مادرم و فروش اون لباسها توسط پدرم، از جمع کردن کارتن تخم مرغ با دوچرخه، از پارو کردن برف پشت بامهای خونه افراد غریبه، از شاگردی کردن پدرم توی شغل تاسیسات و رفتن تو دل هزارتا ماجرای دیگه بعد اون…
ولی هر کسی دیگه هم به هر موفقیت کوچیک و بزرگ دیگه ای میرسه من اولش توی ذهنم یه حسادتی میاد ولی بعدش تحسینش میکنم و حتی به خودشم میگم نمیگم خیلی خوب بودم ولی نسبت به بقیه که میبینم خیلی بهتر ری اکشن نشون میدم، یه جورایی انگیزه میگیرم از اون موفقیت طرف مقابلم و به قول شما و مریم جان حسادت سازنده ای در من شکل میگیره و انگیزه میگیرم برای پیشرفت و سعی میکنم این باور فراوانی رو در خودم تقویت کنم، بازم میگم این در حالی هست که من تا همین 4،5 سال پیش برعکس بودم توی این زمینه و به لطف خداوند با آشنا شدن با شما اوضاع تغییر کرد و من تونستم این ویژگی رو در خودم ایجاد کنم،
استاد من از موقعی که رسیدم به این نوع فکر و نگرش توحیدی که من خالق زندگیمم من مسئول زندگی خودم هستم و اگه نتایجم رو دوست ندارم باید از درون تغییر کنم، فهمیدم که من بهترین خونواده دنیارو دارم یعنی بهترین که میگم واقعا میگم… مثل اون شخصیت دختر توی انیمیشن گربه چکمه پوش شد برای من و این در حالی هست که من تا همین 5،4 سال پیش دقیقا برعکس فکر میکردم و البته این پاشنه آشیل من هست و هنوز دارم روی خودم کار میکنم که بقیه رو مسبب بدبختیای خودم ندونم، ولی خیلی الان بیشتر عاشقشونم و از این فرصتی که خداوند یه همچین فرشته هایی توی زندگیم فرستاده تا بتونم این فاصله بین مرگ زندگیم رو باهاش پر کنم سعی میکنم بهتر استفاده کنم، وقتی من بتونم توی این دنیا عاشقی کردن یاد بگیرم یعنی از درون هم با خودم در صلح هستم، یعنی دارم به خودم عشق می ورزم و چیزی رو از خودم و خداوند جدا نمیدونم،
#موفقیت افراد نزدیک به خودم رو به یاد بیارم و بنویسم؟
توی این مورد من ضعیم یعنی حافظه من زیاد قوی نیست و از شما یاد گرفتم که سعی هم نکنم قوی بکنمش و چیزی رو به خاطر بسپرم، اون چیزایی مهم یاداشت میکنم برای اینکه یادم نره…
باید زور بزنم تا یادم بیاد ولی اعتراف میکنم تنبلم هستم نمیام برگردم و یکی رو پیدا کنم توی اطرافیانم و در موردش بنویسم سعی میکنم توی همین روز مرگی هرچی میبینم رو تحسین کنم و به خودم بگم ببین جهان سرشار از فراوانی هست، ببین قانون داره چقدر خوب جواب میده…
پدرم یکی از اون افراد هست که چقدر من خداوند سپاس گذارم بخاطر حضورش توی زندگیم، اون برای من نمونه یک پدر کامل هست، از مسائل مالی که بگذریم و تلاش هایی که کرده و ایمانی که نشون داده و نتایجی که گرفته من عاشق این شخصیتش شدم، اون از بچگی در مورد هیچی سعی زیادی نکرد که راه رو به من نشون بده، اون در مورد مسائل دیدنی و خداوند حتی یک کلمه هم با من صحبت نکرده تا این سن، اون حتی سعی هم نکرد تا من به راه راست هدایت کنه، اون سبک شخصی زندگی خودش رو داره، در مورد خدایی که میپرسته با هیچ کسی ندیدم صحبت کنه و عورتش رو سعی کرده پوشیده نگه داره…
نمیخوام بت کنم پدرم رو، اون کامل نیست یعنی هیچ کسی کامل نیست ولی خوبی های زیادی در اون میبینم و این به نظر من یک موفقیت هست…
یه خواهر خانوم دارم که یکی از الگو های من هست اون از نوجوانی رفت و سعی کرد تا شغل که انتخاب کرده بود رو توش حرفه ای بشه، از شاگردی شروع کرد و خودش رو گسترش داد و به تنهایی کار خودش رو استارت زد و الان یکی از خانوم های موفق فامیل هست یعنی موفق ترین خانوم توی اقوام نزدیکم،
یه دوستی دارم که خیلی صمیمی هستیم با هم اون هم یکی از الگوهای من هست، اون توی شغل خودش مدیریت بسیار بالایی داره و در 95 درصد مواقع دیدم که سعی کرده بدون احساسات کار خودش رو انجام بده و قوانین رو اجرا کنه، اون واقعا بی نظیره و توی حوزه کاری خودش به نظر من با توجه به نتایج مالی و اعتباری که کسب کرده توی شهر ما بهترینه،
#من چه احساسی نسبت به موفقیت این افراد دارم؟
در مورد پدرم اگر علیرضا گذشته بودم که اصلا پدرم قبول نداشتم و میگفتم اشتباه ترین آدم روی زمین و هرچی من بدبختی دارم تقصیر اون و هیچ احساس خوبی بهش نداشتم ولی با نگاه الان مخصوصا این یکسال اخیر به بسیار ویژگی پدرم رو تحسین میکنم و اونو پذیرفتم و سعی میکنم اون ویژگی های مثبتی که بدرد من میخوره تو این مسیر ازش الگو برداری کنم به بقیشم کار نگیرم و بگم به من ربطی نداره،
درمورد موفقیت خواهر خانوم و رفیقم هم من قبلی اگر بودم که خیلی توجه نمیکردم و بی اهمیت سعی میکردم خودم رو جلوه بدم که طرف حالا همچین کار بزرگی هم انجام نداده و به شانس و عوامل بیرونی ربطش میدادم ولی با نگاه امروزم اونا لایق اون جایگاه هستن و نتایجشون هم متناسب با شخصیت قوی هست که در خودشون ایجاد کردن، همیشه سعی کردم و میکنم اینجور افراد تحسین کنم و به خودشون هم بگم که چقدر انسان های تاثیر گذاری توی زندگی من بودن،
#از چه زاویه ای میتونم به موفقیت این افراد نگاه کنم که برای من الهام بخش باشه برای موفق شدن؟
در مورد پدر همینطور که گفتم سعی کردم از زاویه ای بهش نگاه کنم که به من احساس خوبی بده، گذشته پدرم رو بیاد آوردم و اون شجاعت ها و ایمانی که نشون داده با دست خالی و زن و دوتا بچه کوچیک از دایره امنش خارج شده از کارش که کارگر یک معدن بود استعفاء داده و دست خالی اومده به مشهد یک شهر بزرگ و ننشتسته گریه کنه یا افسرده بشه با تمام اون وعده های توخالی که بقیه بهش دادن، توکل کرده به خدای مهربون و شروع کرده به تلاش کردن برای بقای خودش، و به نوبه من موفقیتش حاصل اون شخصیت قوی و ایمانی بوده که به غیب داشته، حالا کار به آگاهانه و ناآگاهانه بودنش ندارم من این ویژگی هاش رو دوست دارم، یه جمله هم ازش به یادگار دارم که با همون عقل خودش از بچگی فقط همین بهم چند بار گفت در حد 4 یا 3 بار و الان که فکر میکنم میبینم چقدر توحیدی بوده…
میگفت: بابا جون آدم باید با همه جور انسانی برخواست و نشست داشته باشه ولی حواسش به خودشم باشه…
در مورد اون دو مثال دیگه هم که زدم استمرار و موندن توی مسیری که طی کردن خیلی برام چشمک میزنه، اونا رو من خیلی وقته میشناسم از بچگی بزرگ شدم باهاشون، اونا تمام تمرکزشون روی کارشون گذاشتن و سعی کردن هی توی اون موضع بهتر بشن، از این شاخه به اون شاخه نپریدن و یواش یواش نتایجشون هم بزرگ بزرگتر شد، اول یه موتور بعد ماشین دست دوم معمولی، بعد ماشین و موتور نو، بعد خونه و ملک و املاک بیشتر، کارمندای بیشتر، اعتبار بیشتر دوستای باحال بیشتر و این روند اگر ادامه بدن همینطور بیشتر هم خواهد شد…
#چه درسهایی میتونم از این افراد بگیرم توی این مسیری که طی کردن؟
در مورد تمام این افراد یک چیز خیلی برام جالب بود و اون شخصیت قوی که دارند، مثل نظامی ها هستند و دقیق منظم، اون کاری که باید انجام بدم رو در هر صورتی انجام میدم و خیلی کم احساساتی میشن، قدرت نه گفتن بالایی دارند، خیلی نظر دیگران براشون مهم نیست مخصوصا پدرم، خوش قول و متعهد هستند، صداقت بالایی دارند، کارشون به بهترین شکل انجام میدن فارغ از تمام حواشی، سبک شخصی خودشون رو برای مدیریت زندگی و کسب کارشون دارند، و اینکه مهربونن و سعی میکنن خیر برسونن به طرف مقابلشون…
استاد عزیزم بازم ازتون سپاس گذارم که این دسته از فایل هارو برای ما تولید میکنید امیدوارم تونسته باشم اون انگیزه لازم رو در شما ایجاد کنم و از شاگردان خوب و زرنگ شما باشم، با همه وجودم دوستتون دارم،
امیدوارم برای همگی مفید بوده باشه برای خودم که سرشار از آگاهی بود، من خودم محتاج تر از همه به این آگاهی ها هستم،
براتون بهترین هارو از خداوند یکتا آرزو میکنم عاشقتونم.
به نام خدای هدایتگر
خدایی که من و همه ی بنده هاشو هدایت میکنه
تو خیلی از فایل ها از استاد شنیده بودم که احساس بد مساوی با اتفاقات بد ،
و این احساس بد نشانه وجود یه باورهای محدود کننده ای در من هست
ولی به این ریز بینی این کارو انجام نداده بودم
خودم میدونستم نسبت به موفقیت بعصی از نزدیکانم حسم خوب نیست ولی اتقدر موشکافانه خودم رو بررسی نکرده بودم استاد ممنونم
بابت اجرای این ایده
حالا بهتر متوجه شدم چرا وقتی موفقیت یکی رو میبینم این گفتگو ی منفی شروع میکنه با اینکه این کار خیلی حسم رو بد میکنه و دوست دارم از موفقیت شون خوشحال بشم و بعدش به خاطر حسادت خودمو سرزنش میکنم که مگه آدم به نزدیکانش حسادت میکنه ،ولی حالا فهمیدم
من بخاطر این باورها این گفتگو تو سرم میپیچه و اگر من دنبال نتایج بزرگ هستم باید بتونم باورهامو تغییر بدم
لیست موفقیت نزدیکانم
الهام موفقیت مالی خوب ،خرید ماشین خودش
حس حسادت و ناتوانی و بی عرضگی دارم که اون با اینکه سنش از من کوچیکتر و بچه هم داره ولی تونسته موفقیت کسب کنه
سمیه رانندگی خوبش وضعیت مالی خوبش
حس میکنم استعداد خاصی داره و اون شجاع و نترس و من خیلی ترسو هستم در این زمینه
و حسم نسبت به وضعیت مالیش اینه که اون خیلی شانس آورد
اصغر. وضعیت مالی خوب ،پیشرفت توی کارش بهترین خونه و ماشین
حس خاصی ندارم ولی فکر میکنم نمیتونم به اون موفقیت برسم استعداد اون رو ندارم
یه جورایی حس ناتوانی دارم
آقای m کار مناسب درآمد خوب
شانس زیاد داره
یه پارتی پولدار داشته وگرنه استعداد خاصی نداره
خاله ام پیشرفت توی کارش و راه انداختن کسب و کارش
برای خاله ام حس خنثی دارم
چون تو حوزه ای که من دوست ندارم فعالیت میکنه برام خیلی مهم نیست
چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
خوب الهام به من نشون داد که با بچه کوچیک و بودت تو ایران و یه خانواده معمولی هم میشه مو فقیت شد
سمیه بهم نشون داد زن ها هم میتونن رانندگی توبی داشته باشن طوری که تحسینش کنن
اصغر بهم نشون داد مهم نیست تو پایین شهر زندگی کنی یا وضعیت خوبی مالی پدرت نداشته باشه خودت میتونی تو چند سال زندگیتو بسازی و بشی پله رشد برای خیلی ها
آقای ام بهم نشون داد شاید اولش فک کنی تلاش هات نتیجه نمیده ولی در نهایت تو نتیجه رو میگیری
چون چندین سال درس میخوند و نتیجه وی نداشت ولی امید داشت و درآخر خدا از یکی از دستاش کارش رو راه انداخت
الان که از قانون آگاه هستم میدونم اگر اون شخص یا به نطر ما پارتی نبود از راه دیکه ای به این موفقیت میرسید
چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
وقتی موفقیت همه ی این افراد رو بررسی کردم دیدم همشون کم نیاوردن ادامه دارن
همشون شرایط شابد براشون اولشون باب میل نبود
خیلی ها رفتن تو همون حوزه ای که اینارفتن ولی از وسطاش کشیدن کنار
ولی اینا ادامه دادن والان نتایجی گرفتن که نوش حون همشون باشه
منم باید امید و ایمانم رو حفط کنم و کم نیارم با اولین چالش عقب نکشم
توانایی خودم رو باور کنم
این افراد تو حوزه ای که بهش علاقه داشتن شروع کردن و همیشه اون شرایط ایده آل رو تو ذهنشون تصور میکردن
خودشون رو کم نمیدونستن
هر کسی هر جایی هست حای درستشه
یکی از باورهایی که موقع حسادت از استاد یاد گرفتم که به خودم بگم
خدا روشکر میکنم تو این مسیر قرار گرفتم
و دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم
قبلا وقتی موفقیت یکی رو میدیدم
حسادت میکردم الان شاید اولش ناخودآگاه حسادت کنم ولی آگاهی های جدید وارد میشه و با خودم میگم این نشانه است این صحبت خدا با من که بگه زینب اینا رو دارم بهت نشون میدم که بهت بگم برای تو هم میشه
سلام به همه ی دوستان سایت و استاد عزیز
این فایل چقدر خوب بود خدایا
همینجور ک استاد داشتن صحبت میکردن من تو ذهنم داشتم جواب میدادم بدون اینکه بدونم این تمرینا هستن
من از موفقیت خیلیا هم خوشحالم هم ناراحت
موفقیت همسرم که از هر بار به فروش میرسه من براش خوشحالتر میشم و از خدا تشکر میکنم
موفقیت بچه های فامیل بعضا ناراحت میشم
موفقیت دوستم ناراحت میشم حسادت میکنم
برا همسرم که حوشحال میشم میدونم لیاقتشو داره چون براش تلاش میکنه هدف داره و بهش میرسه
برای فامیل ناراحت میشم چون خودمو مقایسه میکنم و میگم اونا پارتی دارن خودشونم میگن از طریق موقعیت بابامون به کار میرسیم ولی خب میشه اینجوری گفت تو مدارش قرار گرفتن و پدرشون وسیله ای برا رسیدن ب خواستشونه
برای دوستمم که.کارمند پست بانک شده حسودی کردم ولی کلی بخام بگم برا کار دولتی خیلی تلاش کرد ازمونا خوند امتحان داد ولی برااونا ب نتیجه ای نرسید و در نهایت موفق شد ازدواج کرد و شوهرش که کارمند بانکه تونستن اونم به نتیجه ای برسه و خداروشکر به نتیجه رسید تلاشاش
من تونستم بعد از مدتها حس درونیمو نجواهای ذهنم رو بروز بدم و بیام توی کامنت بنویسم و براشون جواب داشته باشم استاد خیلی ممنونم بخاطر این فایل خوبتون
(انقد دوس داشتم زودتر کامنتمو بنویسم که بااکانت همسرم ارمان، کامنتمو گذاشتم)
سلام درود فراوان به استاد عزیز خانم شایسته عزیز
سپاسگذارم بابت این فایل زیباتون ..
من یک ساله که تو دوره 12قدم هستم من از نطر اخلاقی خیلی تغییر کردم ..
ولی وقتی این فایل گذاشتیم فهمیدم چقد باورهای محدود کننده دارم
من تو دور ورم زیاد ادم های انچنان موفق ندارم
من هیچ وقت به موفقیتهای دوستام حسادت نکردم همیشه اتفاقا تلاش میکردم برای موفقیت اونا همیشه از اینکه اونا موفق خوشحال هستن منم خوشحال میشدم …وهیچ وقت مسئله ای برام پیش نمیامد
ولی الان که دارم روی خودم با تمرکز کار میکنم میبینم من روی دختر خالهام افراد فامیل حسادت میکنم همش این به خودم میگم که من که بزرگتر از اینام من که تجربه هر کاری دارم پس چرا من از اونا عقب ترم همش خودم مقایسه میکنم
همش فکر میکنم که هیچ کس هیچ توجهی به من نمیکنه همش برای خودم دلیل میارم که فلانی بابش هواش داره خانواده شوهرش بهش میرسن منم جای اون بودم الان همه چی داشتم
یا وقتی مربوط به رشته خودم که آشپزی هست تو اینیستاگرام میبینم همش میگم خیلی این حرفه زیاد
من مگه میتونم همش دنبال اینم که کار خاصی انجام بدم واقعا حس حسادت دارم احساس میکنم که خیلی کمال گرام هستم همش پیش خودم میگم همه دارن این کار انجام میدن دیگه کار من زیاده پس بیخیال شم اصلا ارزش کاری که انجام میدم نمیدونم
برای اینکه خودم تغییر بدم باید اول اینکاری که میکنم حسادت بزارم کنار پیش خودم بگم اگه اون تونسته منم میتونم چون سیستم عصبی همه ماها یکی خداوند به همه ما به یک اندازه نزدیک
من فقط باید کار خودم درست انجام بدم باید تمرکز بزارم روی خودم فقط کافیه مدار ثروت بشم بقیش با خداوند منم میتونم موفق شم فقط اراده پشتکار میخواد با باورهای درست اگه دختر خالم فامیلم ادم موفقی کار خداوند انسانها شرایط وسیله ای هستند که مارا به خواستهام برسانند من باید قضاوت کردن بزارم کنار خوشحال باشن از موفقیت افراد فامیل
چون هیچ تفاوتی بین من و اون نیست افرین به افکاراش باوراش که همه دوسش دارن میتونه موفق بشه
تمام تلاشم میکنم از این فایل که باورهای محدود کننده درست کنم قضاوت حسادت کم کم بزارم کنار
تلاشم تمرکز گذاشتنم روی خودم بیشتر کنم
همش دنبال تحسین کردم باشم منم میتونم چون منم لیاقتش دارم