ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 74

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمی گفته:
    مدت عضویت: 656 روز

    سلام

    * بخشی از تمرین رو اینجا می‌نویسم با تمرکز بر اینکه چرا گاهی نسبت به موفقیت‌های دیگران احساس مثبتی ندارم.

    من زمانی نسبت به موفقیت و دستاورد دیگران حساس می‌شوم که:

    یک: در حوزه‌های فعالیت من این موفقیت‌ها رو به دست بیاورند چه کمتر از من باشه چه بیشتر از من.

    دو: از وضعیت خودم در اون حوزه‌ای که طرف موفقیت به دست آورده، راضی نباشم. مثلا اگر از کار خودم راضی نباشم، موفقیت بقیه در زمینه کاری اذیتم می‌کنه.

    سوم: موفقیت بقیه در حوزه‌های محبوب اطرفیان و والدینم باشه و باعث بشه آنچه که من به دست آوردم دیده نشه.

    چهارم: زمانی که موفقیت دیگران در زمینه‌ای باشه که با تلاش خیلی کم و حداقلی صورت بگیره مثلا قبولی در ارشد یک سری رشته‌ها خیلی آسون‌تر از رشته‌های دیگه هست و خب این حساسیت من رو بیشتر از قبل می‌کنه، چون بقیه تفاوت این موفقیت‌ها را درک نمی‌کنند.

    پنجم: نسبت به موفقیت آدم‌هایی که در زندگی به من آسیب زده‌اند نیز خیلی حساسم، چون احساس می‌کنم استحقاق موفقیت را ندارند چون آدم‌های درستی برای رسیدن به این موفقیت‌ها نیستند.

    مثلا من از پیشرفت آکادمیک دوستانم خوشحال بودم چون من خودم در نظر داشتم که بعد از دکترا مسیر صنعت رو طی کنم، الان اما چون مسیر کاری‌ام دچار اختلال شده و اصلا آنطور که می‌خواستم پیش نمی‌ره، گاهی نسبت به اینکه اون‌ها الان به ثباتی رسیدند و هیئت علمی شدند گاهی غمگین می شم بیشتر برای خودم نه اینکه چرا اون‌ها الان در این موقعیت هستند. اما الان که یکی از دوستانم در آستانه‌ی هیئت علمی شدن هست و چون خانواده‌ام او را می‌شناسند با اینکه من خودم همیشه برایش دعا کردم که در این مسیر موفق باشد اما باز هم چون خودم در مسیرم دچار مشکل شدم، گاهی آرام در دلم می‌گویم، کاش همزمان کارمان جور شود و این خب می‌دانم اشتباه است. یک بار دیگر نیز وقتی که من در یک دانشگاه برتر و در یک رشته‌ی برتر برای مقطع دکتری قبول شده بودم، از اینکه یکی از اقوام‌مان در مقطعی پایین‌تر و در رشته‌ای رده پایین‌تر به واسطه‌ی حضور من در آن دانشگاه، آن دانشگاه را انتخاب کرد و به خوابگاه ما آمد این احساس در من شدید شد. چون رسیدن به این دانشگاه و این مقطع کار آسانی نبود برای من و خیلی از دوستان دیگرم. اما چرا یک سری رشته‌های سطح پایین می‌اورند تا افرادی که در سطح دانشی بالایی نیستند هم بتوانند از آن امکانات استفاده کنند این هم من را اذیت کرد. یک موضوع دیگری که فکر می‌کنم اینجا مهم باشد، این است که من تقریبا همیشه، عضو برتر خانواده و تا حد زیادی فامیل در حوزه‌ی تحصیلی و کاری بودم، برای همین در این حوزه‌ها نسبت به سایر حوزه‌ها حساس‌تر هستم.

    – در بررسی خیلی از موفقیت‌ها جدا از تلاش و ممارست افراد و پیگیری همیشگی آن‌ها که عامل موفقیت‌شان بوده گاهی رفتار سیاسی‌گونه‌ی آن‌ها و تلطیف رفتارشان در برابر بالادستی‌ها به نظرم عامل تقویت کننده‌ای در این زمینه بوده و من خیلی سخت می‌توانم حقیقت را پنهان کنم و به آدم‌ها برای رسیدن به منافع بیشتر بیش از آنچه معمول است، توجهات خودم رو مبذول کنم.

    – من زود دست می‌کشم، وجود رقیب در مسیر و اینکه رقیب با همان روشی که گفتم یا حتی اضافه‌کاری و چیزهایی از این قبیل بخواهد خود را فردی برتر جلوه دهد باعث می‌شود دست بکشم.

    – من زود عصبانی و غمگین می‌شوم و وقتی از رفتار آدم‌ها دچار استیصال می‌شوم، قدرت حل مسأله‌ام به صفر می‌رسد و می‌دانم که در مسیر رسیدن به نتیجه‌های موردنظرم به حدکافی تاب‌آور نیستم.

    * من فایل آقای عباس‌منش رو در یوتوب دیدم و چون فرمودند که حتما مشارکت کنیم در وبسایت، این پیام رو گذاشتم و می‌دونم که بخش کوچکی از تمرین است، ادامه تمرین با جزئیات بیشتر رو در دفترم ثبت می‌کنم.

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 4009 روز

    به نام او که از اوییییم

    دورود به همگی و استاد عزیزمون

    این موضوع رو من مدتی پیش با توجه به درکی که از قوانین داشتم روی خودم کار کردم اونم بخاطر تضادهایی از جنس حال بد که درونم ایجاد میکرد و میخواستم حلش کنم

    مواردی که من پیدا کردم در مورد حس بد از موفقیت این ها بود:

    +در مورد یک نفر این حس رو داشتم

    و همیشه وقتی بهش فکر میکردم، موفقیتش رو پیش خودم ربط میدادم به عوامل بیرونیش و عوامل بیرونی خودم رو با اون مقایسه میکردم

    پس اولین #باور اشتباهی که پیدا کردم #مقایسه کردن خودم بود که رفتم سمت عزت نفسم کار کردم و همینطور حس لیاقت و صلح درونیم

    (خیلی خیلی بهتر شدم_نتیجش حال خوبم شد و بارها سپاسگزار خداوندم بخاطر این حال و نتایج بیرونی هم بهبود پیدا کرد)

    +باور اشتباه بعدی که پیدا کردم که البته کمتر این حس رو میداد ولی بود به هرحال

    باور #احساس قربانی بودن که اون هم روش کار کردم و وقتی نخواستم غصه ی کسی رو بخورم و به خودم بارها و بارها گفتم خداوند به یک اندازه به همه ی بنده هاش نزدیکه و فرقی بین بندهاش نمیزاره مگر از مقدار ایمان و تقوایی که نشون میدند خیلی قلبم آرام گرفت و حس خوبی پیدا کردم و همه چیز بهتر و بهتر شد در اون مورد

    بنظرم تو این بخش بیشترین سوراخی که ماها ازش گزیده میشیم از سمت ذهنمون :

    1_موثر دونستن عوامل بیرونیه در نتیجه ها هست (که ریشش شرک هست)

    2_مقایسه کردن شرایط خودمون با اون فرد یا افراده(که ریشه در کمبود عزت نفس داره)

    انشاالله که همیشه همگی در مسیر بهبود باشیم

    و لذت ببریم از قدرتی که به ماها داده شده و خدایی که همیشه همواره هستش واسه نشستن پای حرفامون و کمک کردنمون واسه ی بهبود

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    نگین نگین گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    استاد عزیز و مریم خانم سلام و سپاس بابت این فایل که کمک میکنه درونم رو بیشتر بشناسم

    یه حس دیگه هم در این مورد تو وجود خودم پیدا کردم، خودم هم ازش خجالت میکشم و سعی میکنم حتی از خودم هم پنهانش کنم.

    وقتی میگم محصولات شما رو به افراد درجه یکم بدم (هرچند دوره عزت نفس رو دادم ولی هیچ کس حتی عضو سایت شما هم نیست) بیشتر دوره ثروت تو ذهنمه (که به پول ربط داره)، این تو نظرم میاد که الاان دیگه اونا به ثروت بیشتری از من میرسن! و با اینکه هییچ اتفاقی نیافتاده، تو ذهنم حسودی میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ساره بایلر گفته:
    مدت عضویت: 589 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد عزیزم و خانوم مهربان استاد شایسته جانم

    من ساره هستم متعهد میشوم تا زمانی ک این جلسات برگذار میشود تمرین هارو با جان و دل انجام بدم و در آخر دوره تغییرات قابل توجهی رو در خودم ببینم و احساس کنم

    چون به استاد اعتماد دارم و به اندازه ظرف وجودم قوانین رو درک کردم و در تلاش میکنم هر روز به آگاهی هام اضافه بشه

    استاد من قسمت نوشتن موفقیت های اطرافیانم رو در این کامنت براتون میگم ک قسمت اول تمرین هست

    ولی بصورت کامل تر تو دفتر یا داشت خودم تمرین هارو انجام میدم

    از دوست دوران مدرسه خودم شروع میکنم ک هنوزم باهم در ارتباط هستیم از،اول ابتدایی باهم بودیم اسمش پریسا هست

    ما تو روستا درس میخوندیم ک تا سوم راهنمایی بیشتر مدرسه نداشت تا اون موقع باهم بودیم و بعد اون اگه امکانش بود تحصیل رو در شهر ادامه میدادیم اگر ک نه ترک تحصیل

    من بعد از سوم راهنمایی ازدواج کردم و پریسا هم دیپلم گرفت بعد ازدواج کرد ما باهم در ارتباط بودم و حرف میزدیم ک من بهش گفتم من دارم ادامه تحصیل میدم تو ک دیپلم داری برو کنکور بده و تشویق کردم و اونم انگیزه گرفت کنکور شرکت کرد و چند روز پیش خبر های خوبی رو بهم داد اون الان دانشجو معلم ابتدایی کلی هدف داره همیشه بهم میگه چه قد خوشحال ک کلی هدف و انگیزه داره

    من واقعا از،ته دل خوشحال شدم کلی بهش انگیزه دادم و اونم یه عالمه خوشحال شد

    منم چون بچه دار شم یه کم به تعویق افتاد ادامه تحصیل ولی دوباره شروع میکنم و ادامه میدم چن تا امتحان تا دیپلم دارم ک به لطف خدا اونم تموم میشه

    در این فاصله ک نمیشه درس بخونم رفتم ک گواهینامه بگیرم ک بعدشم ماشین بخرم

    من واقعا از،موفقیت پریسا خوشحال شدم و این مورد اول بود

    مورد دوم در مورد یکی از عمه هام هست چند روز پیش،خونشون بودم و چن تا مورد چشم گیر داره ک همیشه تو ذهن خودم تحسین میکنمش و بعضی وقتا به خودشم میگم

    عمه حمیده دوتا پسر داره و کلی با ادب هستن و من اینو تربیت خیلی خوب عمه و حسن آقا رو تحسین میکنم

    خونشون خیلی تمیز و مرتب ک واقعا باید تحسین کرد

    ارتباط خیلی خوبی با همسرش داره و چه قد به هم احترام می زارن

    ک بازم تحسین کردمشون و بنظر من همه اینا موفقیت هایی هست ک عمه حمیده توانسته کسب کنه ک بازم من با دیدنشون خیلی خوشحال میشم و باور میکنم ک میشه زندگی خیلی خوبی رو ساخت و هر روز بهترش کرد

    مورد سوم یه کم فرق داره پسرم کلاس زبان می ره و چهار نیم سالشه ترم یک ک تموم شد نمرات بچه هارو اعلام کردن و یکی از دوستانش 100 شد و امیر رضا شد 99 اون جا یه کم به هم ریختم و احساس خوبی نداشتم راستش نتونستم تحسین کنم متینا رو متینا دوست پسرم هست اسم قشنگی داره واقعا از حق نگذریم تلاش بیشتری میکرد و بهتر جواب میداد تو کلاس و خب مسلما هم باید اول میشد

    ولی پذیرفتن این موضوع برام کمی سخت بود ولی ازون جایی ک شاگرد استادم خیلی خوب افکار خودم رو کنترل کردم و توانایی های پسرم رو به یاد آوردم و تو تمرین هاش جدی تر شدم در واقع این موضوع رو تضادی دیدم برای بهتر شدن پسرم و به احساس خوب رسیدم و با خوشحالی به مامان متینا و متینا تبریک گفتم خیلی خوبه شاگرد استاد بودن واقعا لذت بخشه خدایا شکرت

    در کل بخوام بگم با شناختی ک از خودم دارم اغلب مواقع بیشتر بیشتر اوقات از،موفقیت های اطرافیانم خوشحال میشم البته این نکته رو هم بگم شاید قبلا این طوری نبودم و چون الان خیلی وقته با استاد آشنا شدم دیگه این شده جز شخصیت من اصلا زیاد یادم از،رفتار های قبل آشنایی با استاد نمیاد

    مهم الانه ک این طوریم و خیلی هم خوشحال

    تمرین من ادامه داره و کامل ترش میکنم

    درس هایی رو ک میتونم ازین اتفاقات بگیرم رو مینویسم و تو زندگی خودم اجرا میکنم و یه کار دیگه ک باید بکنم باید بگردم دنبال موفقیتت های بیشتر تو اطرافم و بنویسم

    منتظر جلسه بعد هستم با تمام وجودم

    استاد جان سپاس گذارم کامتنم رو خوندید دوستون دارم

    دوستای عزیزم تو سایت ممنونم ک کانت من رو خوندید به امید خوندن کامنت های زیبای شما تو سایت

    خدا نگهدار هممون هست و خواهد بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    بابک چالاکی گفته:
    مدت عضویت: 3558 روز

    سلام به شما استاد عزیزم

    خیلی بهتون تبریک میگم واقعا از صمیم قلب که انقدر هر روز ازتون خلاقیت در برنامه ها و فایلهاتون رو شاهدم. واقعا هر روز ازتون هزار چیز یاد میگیرم و واقعا الهام بخش قلبم هستید.

    سوال اول:

    از اونجایی که والدینم همیشه ما رو با بقیه مقایسه میکردن و به این دلیل که خودشون احساس عقب ماندن در زندگی داشتن همین باور به ما هم منتقل شده. اگر یکی از افراد نزدیک من مثلا در فامیلمون به موفقیتی که دیده میشه برسه، مثلا یک ماشین مدل بالا بخره من همین حس رو خواهم داشت. حس میکنم که عقب موندم و آدم بی نتیجه و بی فایده ای هستم. اگر مثلا فقط من بفهمم که اون فرد در حساب بانکیش چندین میلیارد تومن تونسته پول پسنداز کنه خیلی تحسینش میکنم و بهش این تحسین هارو میگم تا واکنش قشنگش رو ببینم و لذت ببریم هر دوی ما. ولی اگر این دارایی تبدیل به چیزی شبیه ماشین یا خونه بشه، من حس میکنم که یک نجواگر داره بهم نگاه میکنه و سرزنش ام میکنه. به این دلیل که خودم رو همواره در قالب مقایسه شونده میبینم و در باورهام این وجود داره که اصلا مهمه که من در مقایسه با دیگران در کجای زندگی و کجای کار هستم. من یادگرفتم که ما قابل مقایسه نیستیم و هرکدوم از ما یک انسان مجزا در مسیر مجزای خودمون در زندگی هستیم و هرچقدر این حس های بد رو داشته باشم از مسیر الهی خودم خارج میشم و چیزهایی که دارم رو هم از دست میدم. ولی وقتی منصفانه به درونم رجوع میکنم میبینم که این نجوا ها هست. البته الان خیلی کمتر شده و بخشی از وجودم هم شخص رو تحسین میکنه. البته خیلی وقته که روحیه تحسین گری رو در خودم تقویت کردم ولی باید یاد بگیرم که به جای حسادت تحسین رو غالب تر کنم و از افراد با روحیه و قلب باز الگو برداری های مثبت بکنم و البته گذشته و بکگراند فرکانس و عملی افراد رو هم نادیده نگیرم. خدایاشکرت برای این آگاهی ها. حتی نوشتم و مرور این مطالب بهم حس خوب میده. چه برسه به اینکه این هارو در لحظه و در عمل در زندگی استفاده کنم. مورد دیگه ای به ذهنم میاد اینه که با خودم میگم پس چرا من جریان زندگیم روان تر نمیشه؟ پس چرا با اینکه نسبت به سالهای قبل که یک ریال هم در حسابم نداشتم چرا یک تکان اساسی نمیخوره زندگیم؟ همین الان که دارم اینارو مینویسم هادی درونم داره بهم میگه که تو خیلی نعمت ها داری که قبلا آرزوت بود داشته باشی. باید صبور باشی و از مسیر لذت ببری. جایی که من هستم انصافا اگر بحث مقایسه باشه از خیلی از هم سن های خودم خیلی بهتره. ولی مقایسه درست اینه که با گذشته خودم مقایسه بکنم. حتی همین مقایسه من با هم سن های خودم کار درستی نیست چون همونطور که ما در هر جایگاهی باشیم ده ها و صدها و هزاران نفر در جهان هستن که از ما بهترن و این مقایسه با دیگران خیلی ضربه زننده است. چون اگر این نوع نگاه در ذهن رشد بکنه، در مواقع و شرایط بحرانی شیطان ذهن از همین جملات و نوع نگاه استفاده میکنه تا منو پایین بکشه. اما همین نگاه که من بپرسم: پس چرا من زندگیم به جریان نمیفته، وقتی به اعماقش نگاه میکنم میبینم اینم از جنس حرفهای نا امید کننده ایه که همیش بابام میگفت. پس شما کی میخواید به جایی برسید؟ پس عاقبت شما چی میشه ؟ کمی از دستاورد هام بگم که برای خودم یادآوری بشه که کجا بودم و الان کجام. من واقعا به معنای کلمه تا سالهای بعد از نوجوانی هزار تومن هم تو حساب بانکیم نداشتم. باور های غلطی در مورد کار و پول داشتم. سالها کار کردم و پولی به دست نمی اوردم که حس کنم پول دارم و دارم پول تولید میکنم. و وقتی متعهدانه روی باور هام کار کردم، که از دوره عزت نفس و تعهد روی کاغذ برای 3 برابر کردن درآمد طبق فایل های شما شروع شد. درامد خودم رو از ماهی 89 هزار تومن رسوندم به ماهی 40 میلیون تومن. واقعا خداروشکر میکنم که قوانینش انقدر دقیق و ثابت هستن و ما فقط باید اعتماد کنیم و تکیه کنیم و همزمان رها کنیم و قدم برداریم و در راه الله چشم بسته دست در دست الله به الهاماتش عمل کنیم

    سوال دوم:

    پسردایی: راه اندازی یک کارگاه تولیدی و یک موفقیت به ظاهر مطلوب. (میگم به ظاهر چون از درون کارش خبر ندارم)

    دید پیش فرض ذهن من:

    بی ارزش جلوه دادن موفقیت اش با گفتن جمله هایی مثل اینکه باباش کمکش کرد و خودش به تنهایی نمیتونست به اونجا برسد. یا مرور کردن چند تا از خصوصیات منفی از خاطرات چند دهه گذشته برای اینکه شخصیت آن آدم یا دست آوردها شو بی ارزش جلوه.

    مثلا چند مدت پیش در کارگاه تولیدی آنها بخاطر خفگی گاز در یک مخزن یک انفجار کوچک رخ داد و با اینکه قلبن ایشون رو دوست دارم ولی یک جورهای ته قلبم احساس رضایت داشتم چون از این طریق هم می تونستم تو ذهنم ایشون رو مسخره کنم و یک سرپوشی بر روی احساس عقب ماندن در زندگیم بگذارم. این احساس از کجا می آید؟ از آنجا که در کودکی همیشه من با همه پسرهای فامیل مقایسه شدم.

    از چه زاویه مثبتی میتونم بهش نگاه کنم که فرکانس درست داشته باشم و با خواسته های هم فرکانس بشم؟

    میتونم از این دید بهش نگاه کنم که هر کسی از هر خانواده میتواند موفق باشد و برای خودش دست آوردهای خلق کند. فرهنگ و ژنتیک و مذهب و تمام این ها در ابتدا و به ظاهر شاید خیلی تاثیر گذار به نظر بیاید اما 1 نفر با تصمیم و قدرت اراده میتواند تاثیر همه این ها را از بین ببرد و خودش را از بدنه جامعه و خانواده اش جدا بکند. در مورد چند کارمندی که استخدام کرده و دارن کار را با کیفیت براش پیش میبرند میتونم بگم که، همه ما بدون هیچ مهارتی به دنیا می آییم و هر کسی میتواند این مهارت ها را یاد بگیرد و یاد گرفتن هر مهارتی راهی داره و نه فقط ایشان بلکه هزاران نفر دیگر در حال حاضر در جهان دارن این کار را با موفقیت و کیفیت بالا انجام میدهند. باید ذهنم را طوری تربیت کنم که هر وقت راجع به ایشون یا موفقیت هایش چیزی شنیدم از صمیم قلب آن را تحسین کنم و در درون خودم و حتی در بیرون بهش تبریک بگم بخاطر اینکه توانسته از 1 نوزاد ناتوان و بی مهارت در بزرگسالی خودش را به چنین مهارت های تجهیز بکند و جدا از اینکه این کار چقدر ساده یا پیچیده است به خودم هزاران بار یادآوری بکنم که این کار کاملا شدنی است. صد ها نفر را برای خودم مثال بزنم که این کار را به راحتی انجام دادند و اگر هم پیچیده بوده پیچیدگی آن کار را برای خودشان هضم وساده سازی کردند. همچنین میتونم به خودم قانون تکامل را یادآوری بکنم و بگم که همه ما می توانیم هر کاری را آهسته و پیوسته انجام بدهیم یاد بگیریم و هر روز توش بهتر و بهتر بشیم. همانطور که هزاران نفر نه فقط مهارتی را یاد گرفتند بلکه در آن به درجه استادی رسیده اند و در جهان ثروت های بیشماری را دارند کسب می کنند. به قول یکی از قشنگ ترین جمله های خود استاد در دوره عزت نفس: مغز همه ما انسان ها به 1 شکل ساخته شده. اگر یکی تونسته یک کار را انجام بدهد. به معنی این است که من همان توانایی را در مغزم دارم که می توانم آن کار را انجام بدهم.

    چه درسی میتونم از ایشون بگیرم؟

    یکی از خصوصیات قشنگی که ایشان دارد روحیه حل مسئله، حرکت کردن و امتحان کردن راه های مختلف به عنوان کار و شغل است. ما از کودکی هم بازی بودیم و از زمانی که از ایشان یادم میاد ایشان مشغول کار بوده از نقاشی ساختمان تا تدریس ریاضی و فیزیک به دوستانش در دوران تحصیل. باید در نظر گرفت که تکاملش رو طی کرده، هم در مورد انجام شغل های مختلف تا پیدا کردن عشق و علاقه اش، و هم در مورد داشتن کارمند و تربیت اونها برای تقسیم کار و بهتر و با کیفیت پیش بردن کارها.

    عاشقتونم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 981 روز

      به نام الله هدایتگرم

      سلام دوست عزیز کامنت شما خیلی انگیزه بخش بود برام وکلی حالم و خوب کرد اونجا که از زبان استاد نوشتین مغز همه ی ما انسانها به یک شکل ساخته شده پس اگه کسی تونسته به یک موفقیت بزرگ برسه حتما ما هم میتونیم این جمله رو من از زبان استاد بارها شنیدم اما یاد آوری شما اینجا برام مثل یک بارقه روشنایی بود که میشود خداوند برای کسی که در راستای اهدافش قدم برمیداره هر کاری میکنه خدا می‌تونه همون جوری که به افراد موفق کمک کرده به ما هم کمک کنه خودمون هم که قابلیت موفق شدن رو داریم و همه به صورت کامل خلق شدیم و خداوند جهان رو با تمام زیبایی هایش مسخر ما کرده چه قدر خوب میشه اگه ما آدمها به جای ناراحت شدن حسرت خوردن از موفقیت دیگران ازشون انگیزه بگیریم و به رشد و پیشرفت خودمون و جهان اطراف مون کمک کنیم

      از شما برای کامنت قشنگ تون و ایده هاتون برای کنترل ذهن سپاسگزارم

      امیدوارم همه ی ما بتونیم به نحو احسنت از آموزشهای استاد عزیز بهره مند شویم و در زندگی هر روز بهتر از روز قبل باشیم

      بهتون تبریک میگم که رشد مالی خوبی داشتید و تونستید درآمد تون رو به نحو قابل توجهی افزایش بدین براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی دارم هر روز ثروتمند تر هر روز شادتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    امیر شرفی گفته:
    مدت عضویت: 918 روز

    سلام استاد عزیز امیدوارم که حالتون عالی باشه خیلی از شما سپاس گزارم بابت این سلسله فایل هایی که میخواهید تهیه کنید که باعث پیشرفت ما میشه و امیدوارم که ما قدر این فایل هارو بدونیم و با تعهد به تمریناتش انجام بدیم و نتایج فوق العاده ای بگیریم .

    این بحث انکار موفقیت دیگران خیلی زیاد دیده میشه هر وقت تو یک جمعی صحبت از یک فرد موفق میشه مخصوصا اگر کلا غریبه باشه یا اصلا اهل ی کشور دیگه ای باشه بقیه خیلی سریع عوامل بیرونی و بهش میبندند و حسادت میورزند و میگند نه فلانی شانس داشته فلانی تو اون ورزش که موفق شده دوپینگ کرده کسی حالیش نشده فلانی برای رسیدن به تیم ملی رشوه و پول داده فلانی معلوم نیست پولش حلاله یا نه و…نمیدونیم که اگر این حرف هارو باور کنیم در موفقیت خود به خود به روی ما بسته میشه و ما نمیتونیم موفق شیم اما اگه با زاویه مثبتی به موفقیت های دیگران نگاه کنیم طوری که ما به خود باوری برسیم و الهام بخش ما باشه اون وقته که ورق برمیگرده ما به احساس خوبی میرسیم و خودمونو باور میکنیم و رسیدن به موفقیت توی ذهنمون راحت و راحت تر میشه چون وقتی ما با زاویه مثبتی به موفقیت های دیگران نگاه کنیم اون وقت دیگه به عوامل بیرونی توجهی نمیکنیم و به عوامل درونی توجه میکنیم و عوامل درونی و ما میتونیم در خودمون ایجاد کنیم و در نتیجه به این باور میرسیم که منم میتونم اینطوری فکر کنم و اینطوری عمل کنم.و این تمرین واقعا هم حس خوبی ایجاد میکنه نسبت به موفقیت های دیگران و هم مارو به خودباوری میرسونه.

    استاد باز هم از شما سپاسگزارم بابت این فایل و این تمرین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ندا گفته:
    مدت عضویت: 1564 روز

    به نام خدای هدایتگر و مهربانم

    سلام به استادای نازنینم و همراهان خانواده عزیز عباسمنش

    استاد عزیزم بینهااایت از شما و مریم جون متشکرم برای این فایل های ارزشمند دانلودی که با تمرین همراهه. وقتی تمرین بهمون میدین بهتر به خود شناسی میرسیم و من عاشق تمرینم چون باورهای ما رو میکشه بیرون. خب بریم سراغ جلسه اول

    سوال قسمت اول:

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    خواهرم: از من یازده سال کوچکتره و به موفقیت هایی در زمینه هنر رسیده و از سنی کمتر از سنی که من شروع به کار کردم، سرکار رفت و ثروت خلق کرد و ی مدت هم که کسب و کار خودشو راه انداخت ولی فعلا بخاطر مدرسش رها کرده و پیج خودشو تو اینستا راه انداخته و مدیریت میکنه و کلی موفقیت های دیگه که همه اینها باعث خوشحالی من میشه چون همه اینها خواسته های من بوده اما خب اون زمان که دبیرستان بودم بخاطر باورهای محدود کنندم رشته ریاضی رو انتخاب کردم و خوشحالم که داره تو این سن کم تجربهای موفقیت امیزی رو تجربه میکنه چون میدونم این موفقیت ها در اینده بیشتر به کمکش میاد برای اینکه قدم های بیشتری رو برداره و موفقیت هاش به من حس غرور و شادی و انرژی میده.

    دخترعمم : از من دو سال کوچکتره و واقعا به اندازه خواهرم دوسش دارم و زمانیکه کار نداشت برای اینکه بهش انگیزه بدم برای حرکت کردن بهش پیشنهاد انلاین شاپ دادم که با هم شریکی اینکار رو راه بندازیم و تا چندماه کنارش موندم و بعد از شراکتمون کنار کشیدم چون دیگه راه افتاده بود و ی پیج دیگه برای خودش راه انداخت اما خب تمام سرمایش از دست رفت که مجبور بود برای جبرانش دو شیفت کار کنه تو مغازه ها، واقعا ناراحت بودم و همش سعی میکردم براش ی کاری بتونم پیدا کنم تا اینکه بهم خبر داد که تو یکی از اون مغازه هایی ک کار میکرده بهش پیشنهاد کار تو تهران رو همراه با خونه بهش دادن خیلیییی خوشحال شدم اما بعد متوجه شدم که من آخرین نفری بودم که خبردار شده تو خانواده در حالیکه ما دوست صمیمی بودیم و بارها مامانم بهم سرکوفت میزد که اون برای تو دوست صمیمی نه تو برای اون و خیلی این حرفا ناراحتم میکرد ولی مدام سعی میکردم کنترل ذهن کنم و حسمو بد نکنم تا اینکه بعد یکسال از تهران برگشت و ی کار با درامد خیلی خوبی راه انداخت و دوباره من اخرین نفری بودم که متوجه شدم و بازم سرکوفت ها شروع شد و حس کردم ک حرفای مامانم درسته و من هیچ دوست صمیمی ندارم و هربار بیشتر ناراحت میشدم از کاراش

    از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم:

    اما الان که دارم از ی زاویه دیگه نگاه میکنم میبینم که اون بهترین کار رو انجام داده اون سعی کرده فقط نتایجش رو نشون بده تو سکوت حرکت کرده و فقط با نتایجش صحبت کرده و این کارش باعث شده که از تحت فشار قرار گرفتن اطرافیانش دوری کنه و از قضاوت ها دور شده اما من همیشه همه چیز رو جار زدم و این رفتار دخترعمم باعث میشه که من یاد بگیرم منم کمی تودار تر باشم و فقط حواسم به اهدافم باشه و با حرف زدن پیش این و اون خودمو در معرض قضاوت ها نذارم. باید سیر پیشرفتی که دخترعمم طی کرده رو در نظر بگیرم اون از صفر شروع کرد و کارهای متفاوتی رو تجربه کرد و حتی از شهری که زندگی میکنیم مهاجرت کرد به تهران به جایی که از نظر جمعیت حداقل بیست برابر جمعیت شهرماست و جایی با فرهنگ متفاوت و هربار که وارد یه مرحله شد پاداش هایی ک دنیا بهش داد رو واضح میشد دید چون حرکت کرد و توکلشو نشون داد و تو دل ترسهاش رفت و خدا هم بهش پاداش داد و مسیرش رو هموار کرد.

    دوستم: روابط متعدد ناسالمی داشت اما بعد از مدت ها تونست وارد یک رابطه خیلی خوب و مناسب بشه و الان هم کلی داره از زندگیش لذت میبره و هم ارامشش و سفرهای متعددی میره، چندین بار حس حسادت بهش سراغم اومده که چطور تونسته همچین رابطه ای و همچین ادم خوب و عالی رو جذب کنه. من تو روابطم خیلیی خیلیی باورهای محدود کننده دارم بخاطر همین روابط خیلی بدی رو تجربه کردم.

    از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم:

    دوستم یادمه باهاش صحبت که میکردم میگف با یک مشاوری صحبت کرده بود و بهش گفته بود که چطوری باید احساس لیاقتشو بالا ببره و میگف من دیگه حتی لباسی که نخ نما میشده رو نمیپوشیدم و همه چیزهای باکیفیت رو برای خودم میخریدم و دیگه از خرج کردن برای خودم نمیترسیدم و کم کم هدایت شده به این فرد خوب و ارزشمند. خب اون رو باورهاش کار کرده و رفتاراشو تغییر داده اما من خیلی کند پیشرفت داشتم بخاطر باورهای سفت و سختی که دارم و باید بتونم بیشتر وقت بذارم و بیش تر روی خودمو اخلاقم کار کنم و خودمو تغییر بدم. و فراموش نکنم اگه اون تونسته پس قطعا منم میتونم و باید باور کنم که چقد روابط خوب زیاد است.

    همکلاسیم: امسال تونسته هم دفاع کنه و هم ایلتس بگیره تنها با چهارماه وقت گذاشتن. خیلیی براش خوشحال شدم و حتی براش گل هدیه بردم که تو خوشحالیش سهیم شم و برام قابل باور شد ک منم میتونم.

    از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم:

    برام باورپذیر شد که منم میتونم و منم حرکت کردم در همین مسیر و با اینکه با هم شروع کرده بودیم زبان خوندن اما من وسط کار رها کردم اما اون ادامه داد و نتیجش هم گرفت و از اینکه ازش بپرسم چه مسیری رو رفته و چطوری خونده و چه کتاب هایی رو خونذه هیچ احساس بدی نداشتم چون میدونم قطعا الان مسیر من راحتتر میشه چون او این مسیر رو طی کرده و حتی جزوه هاش رو ازش گرفتم و کپی زدم و فایل های دیگه هم برا فرستاد ک بتونم تو زمان کمتری وقت بذارم و بخونم و هربار هم بهم انگیزه میده ک بخونم. قطعا وقتیکه با حس خوبی به موفقیت های بقیه نگاه کنیم خدا هم درهای بیشتری رو برامون باز میکنه و ما رو راحتتر به خواسته ها و اهدافمون میرسونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    چنگیز قهرمانلو گفته:
    مدت عضویت: 1425 روز

    به نام خدای یکتا

    سلام بر استاد جان و خانم شایسته مهربان

    و تمام دوستان خانواده بی نظیر سایت

    عباسمنش.کام

    و اما داستان حال خرابی های ما از موفقیت دیگران باز هم یک درس و یک لایف استایل دیگه از بهترین استاد کهکشان راه شیری

    و چه فاصله بی نهایتی هست بین ذهن و باور قدرت دهنده و باورهای محدود کننده

    و اون باور قدرتمندی که ما رو به عرش میبره و اون ذهن محدود کننده ای که ما رو در حصار تنگ و تاریک باورهای درب و داغنمون نگه میداره….

    و زیبایی داستان در اینجاست که این دست خودته که انتخاب کنی و حتی اگه ذهنیت محدود کننده ای هم داشته باشی یه محض اینکه کوچکترین اقدامی انجام میدی تا خودت رو از اون حصار تنگ و تاریک دربیاری نشانه ها و دستان خدا به کمکت میان …

    و استاد عزیز چه زیبا فرمودید که جهان چیزی نیست جز بازتاب افکار و باورهای ما

    و اما بریم سراغ شروع تغییرات……

    اگه یکی از افراد نزدیک من در یک زمینه ای پیشرفت بکنه احساس من نسبت به اون فرد چیه (1) آیا خوشحال میشم و سعی میکنم ایده بگیرم و پیش خودم میگم ؛اگه اون تونسته پس من هم میتونم، پیشرفت و موفقیت اون شخص عاملی پیش در جهت پیشرفت من …

    یا

    ( و تمام داستان از همین یا شروع میشه )

    (2) احساس حسادت، خشم،غم، خود کوچک بینی، تحقیر ، تهمت زدن، سرک کشیدن بیهوده توی زندگی فرد ، صفحه گذاشتن پشت سرش ، دنبال نقطه ضعفاش گشتن و خلاصه اینکه تمام تلاشم این که یه چیز ناخوشایند از توش در بیارم و هر بار با دیدنش و یا شنیدن پیشرفت های زنجیره ای و بیشترش هی بیشتر بیشتر حالم خراب میشه و اصلا تمام سعی من این هستش که کمتر اون رو ببینم و کمتر باهاش روبرو بشم تا کمتر موفقیتها و پیشرفت هاش رو ببینم و با این کار کمتر خودم رو عذاب بدم بله انگار پیشرفت اون مایه عذاب منه

    خلاصه اینکه؛

    حال خرابی بهم دست میده و ذهن شروع میکنه به بهانه آوردن و توجیه کردن که

    بابا اون باباش پول داره

    اون ارث بهش رسیده

    اصلا اون از اولش هم معلوم بود که بهره هوشیش خیلی بالاتر از منه

    اون که خونه‌ شون بالا شهره

    اصلا اون کجا و من کجا ول کن بابا بزار به درد خودمون بسازیم و بسوزیم

    به اضافه تمام اون مثال‌هایی که استاد عزیز فرمودند و تمام اون مثال‌هایی که استاد زد انگار منم ….

    و قشنگ معلومه که از بین گزینه 1 و 2 من کدومشم

    ذهن موفق جوابش برای گزینه یک دو خط بود و ذهن محدود و داغون هنوز توی گزینه 2 جا داشت که بنویسه و انگار اون لایه های زیرین ذهن با این سوال خودشون رو نشون میدن

    ( وای خدای من ؛ یعنی تا این حد ذهن من داغونه و محدود)

    بله جواب من به این سوال گزینه 2 هستش و من متاسفانه در حال حاضر اون آدم دومیه هستم با اون همه اشکالات ذهنی و به قول استاد عزیز اون همه ترمز که فقط باعث تاریک بودن و تاریک شدن ذهن و زندگیم شدم

    خیلی از این چیزایی رو که توی گزینه 2 نوشتم واقعا خودمم نمیدونستم اینم و الان که دارم مرور میکنم متوجه عدم پیشرفتم شدم

    و من چه آشغالهایی رو برده بودم زیر مبل..

    عجب سوال هوشمندانه ای

    عجب سر بزنگاهی….

    و قسمت هیجان انگیز این فایل که تمرینی بود که استاد عزیز گذاشتن

    آخه از کجا شروع کنم

    توکل بخدا مینوسم هم برای خودم و هم برای تمام خانواده بزرگ عباسمنش.کام

    ما که اینجا کس غریبه ای بینمون نیست…..

    قدم اول؛

    1_من توی کار ملک و خرید و فروش آپارتمان هستم و اما خیلی از مهدی هم تجربم بیشتره اما با اینکه اون خیلی دیرتر از من شروع کرد، خیلی پیشرفنش از من بیشتره ، مهدی واحدهاش راحتر میفروشه و و موقع خرید هم راحتر می‌خره و هم بهتر.

    و اما احساس ذهن محدود کننده من نسبت به مهدی ::حسادت حسادت و با زهم حسادت و اینکه عجب آدم خر شانسی هستش این بشر

    اصلا برای این جور در میاد انگار خدا برای این میخواد

    حالا ذهن قدرتمند کننده من ؛ وقتی دقیق به رفتارها و طرز کار مهدی نگاه میکنم میبینم که چه آدم آروم و رهایی هستش انگار که کنار نشسته و کار رو داده دست خدا تا براش انجام بده اون بدون اینکه بخواد خودش رو به در و دیوار بزنه با اون آرامشی که داره خیالش راحت هستش که هم توی خرید و هم توی فروش فراوانی میبنه

    و درس و ایده ای که من از مهدی میتونم بگیرم اینِ که باید به اون آرامش و رها بودن مهدی برسم و کار رو پسپارم به دست خیر مطلق و باور فراوانی رو در خودم تقویت کنم که آقا اگه مهدی خیلی راحت واحد گیرش میاد و می‌خره و بعدش خیلی راحت با سود خوب اون رو میفروشه اگه من هم از خدا هدایت بخوام و به نشانه هایی که سر راه من می‌گذاره دقت کنم منم به راحتی میتونم توی این کار موفق بشم

    2-یحیی دیر تر از من دفتر املاک زد اما اون ظرف دو سال دفترش رو خیلی توسعه داد و بیزینس رو گسترش داد اما من هنوز توی همون مغازه‌ خودم هستم و حتی توانایی عوض کردن صندلی‌های مغازه رو هم ندارم اما اون دفترش رو خیلی با کلاس درست کرده

    و اما ذهن فقیر و محدود میگه؛ ببین این یه ذره بچه (چون سنش حدود 15 سال از من کوچکتره) چه پیشرفتی کرد توی این مدت کوتاه من شک ندارم این یا خلاف کرده یا مادرش بهش این پول رو رسونده با اینکه مهدی پدر و دوتا از برادراش رو هم توی یک حادثه از دست داده

    و اما باورهای قدرتمند کننده؛ اگه یحیی با این سن کم و با این تجربه محدودش ظرف دو سال تونسته این همه تغییرات در دفتر کارش ایجاد کرده من با کوهی از تجربه صد در صد پله های ترقی رو راحتر طی میکنم

    3-مسعود توی کار ساخت و ساز چنان پیشرفتی ظرف 5 سال کرد که الان تبدیل به یک انبوه ساز توی منطقه شده اما من با اینکه 5 سال پیش یک ملک خوب ساختم اما تقریبا میتونم بگم ضرر کردم و حتی اون مقدار ساخت و سازی هم که داشتم متوقف شد اما اون الان یک پروژه 100 واحدی رو شروع کرده به ساختن و در کنارش هم چندین قطعه زمین خریده

    و اما باورهای داغون در رابطه با مسعود؛ میگن مسعود توی یوی از زمین هایی که خریده گنج پیدا کرده معلومه این همه پول رو از یه جای مفتی گیر آورده خدا شانس بده ما که از این شانس ها نداریم

    و اما ذهن آرام و ثروتمند ؛ مسعود تکاملش رو طی کرد مسعود با پشتکار شبانه روزی که داشت و با لذتی که از کارش می‌برد و با اون علاقه بی خد وحصرش و اون شوق و اشتیاقی که داشت پله های طرقی رو یکی پس از دیگری طی کرد و به اینجا رسید پس من هم میام و نگاه میکنم که مسعود چطور پیشرفت کرد و جرات به خرج میدم و میرم یه روزی به همین زودی ازش میخوام بهم راهنمایی بده و اون دلایل اصلی پیشرفت و طی کردن مدارج بالاتر رو ازش میپرسم و حتم دارم اون هم با روی باز من رو راهنمایی میکنه و من هم با این هوش سرشاری که در زمینه ملک دارم ایده های نابی به ذهنم میرسه و من هم توکل بخدا پیشرفت میکنم …..

    و در مجموع درسهایی که میتونم از این سه نفر بگیرم این هستش که باید آرام بود و رها و توکل کرد به خدایی که خالق تمام ثروت‌های این عالم هستش

    باید تلاش همراه با لذت داشت و از کارت لذت ببری طوریکه وقتی داری کارت رو انجام میدی انگار داری تفریح میکنی و پشتکار و پی کار رو گرفتن و غصه گذشته رو نخوردن و نگران آینده نبودن

    باید خلاق بود و ایده پرداز و نترسیدن از عملی کردن ایده های البته اون ایده هایی که احساس خوبی بهت نیده و نشانه هایی در اون رابطه خداوند سرراهت می‌گذاره و به قول استاد خداوند از بی نهایت راه باهات حرف میزنه

    آخیش چقدر با نوشتن این مطالب سبک شدم انگار خودم رو شناختم انگار خودم رو پیدا کردم

    و حتم دارم و حتم دارم این فایل بی نظیر درهایی رو به روی من باز خواهد کرد که خودم هم از این همه پیشرفت تعجب خواهم کرد

    خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد

    خدایا شکرت برای این فایل

    خدایا شکرت که این توان رو به من دادی تا بشینم و این پست رو بنویسم تا هم به خودم و هم به دوستانم بتونم کمک کنم

    ممنونم ازت بهترین استاد دنیا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سید داود گفته:
    مدت عضویت: 1907 روز

    سلام و درود .

    اگر این سوال را یکسال قبل باید جواب میدادم میگفتم صد در صد اول حسودی می کردم . ناراحت میشدم که چرا من موفق نبوده ام . و مطمئنا موفقیتش را به عوامل بیرونی مثل پارتی داشتن و …. ربط میدادم .

    اما الان که موفقیت نزدیکانم را می بینم خوشحال میشوم و با خود می گویم‌اگر برای او اتفاق افتاده پس برای من هم اتفاق خواهد افتاد و از موفقیت او ایده می گیرم.

    الان اعتقاد دارم در جهان جای رشد ، توسعه و پیشرفت برای همه هست .هر چقدر حرکت کنی به همان میزان جهان ترا کمک می کند و حتی شاید هم بیشتر .

    شاد باشید و شکر گزار . یا علی مدد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا رجائی گفته:
    مدت عضویت: 2073 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    استاد این فایل فوق العااااده بود بنظرم میتونس ی دوره میلیونی باشه

    خواهش میکنم جلسات بعدش رو هم بذارید

    استاد من نشستم و ی سری مثال ها درین مورد رو نوشتم

    دوتاشو با شما در میون میذارم

    1: چند وقت پیش به طور اتفاقی از هم کلاسی های دوران دبیرستانم رو تو خیابون با یک ماشین آخرین مدل دیدم واقعا حسرت خوردم و این اومد تو ذهنم که چرا با اینکه اون دوستم دانشگاه خوبی مثل من درس نخوند الان همچین ماشینی سواره ولی من بخاطر ورشکستگی همسرم همه دارایی هامو از دست دادم و ی دوچرخه هم ندارم چه برسه به همچین ماشینی پشت سر تو ذهنم اومد که آررره بابا حتما شوهرش براش خریده شانس دارن دیگه

    باورهای مخرب؟

    مقایسه خودم با دیگران

    مقصر دونستم همسرم در شرایطی که دارم

    هر کس دانشگاه خوبی نرفته نباید ماشین مدل بالا داشته باشه

    فقط شوهر آدم میتونه براش ماشین مدل بالا بخره خودش نمیتونه

    حالا چطوری مثبت نگاه کنم؟

    باید فقط و فقط خودم رو با خودم مقایسه کنم

    خودم رو مسئول زندکی خودم بدونم نه همسرم و اوضاعش

    نباید بدون آگاهی از شرایط و تکاملی که دوستم گذرونده در موردش نظر بدم و اگر اطلاعاتی ازش ندارم فقط و فقط تحسینش کنم و برام الهام بشه که منم میتونم چون اون تونسته

    این باور که یک زن خودش هم میتونه به هرچی میخواد برسه و فقط اینطور نیست که همسرش براش خریده باشه

    هیچ چیزی در دنیا مفت به دست نمیاد حتما دوست منم تلاش زیادی کرده که من خبر ندارم از تلاشش و تکاملش، اون دوران مدرسه هم دختر سخت کوشی بود

    مثال دوم:

    دیدن فروش خوب یکی از اقوامم که باعث شد اول خوشحال بشم و تشویق کنم اما از ته دل دوست نداشتم ما قدمی براش برداریم، دوس داشتم خودمون فقط برای خودمون تلاش کنیم چون اوضاع خوبی داریم

    باور های مخرب:

    باور اینکه اگه کسی موفق بشه و به ثروت برسه، ثروت تموم میشه و برای من نمیمونه

    باور اینکه ما فقط باید برای خودمون تلاش کنیم و بقیه رو ول کنیم

    باور اینکه نگا چقد شانسی شانسی بقیه راه جلوشون گذاشتن و اینام دارن به پول میرسن حالا من دارم جون میکنم ولی اونطور که باید کار نمیکنم

    باید محصولی انتخاب کنم که مثه این فامیلمون ازش تناژ بفروشم تا به سود برسم

    باور های جایگزین:

    ثروت نامحدوده و به قول استاد مثل یک سفره پهن میمونه که هرکس به اندازه ظرف خودش برمی‌داره

    کمک به دیگران باعث میشه خودمون هم در مدار موفقیت قرار بگیریم

    هیچ چیزی تو دنیا شانسی و اتفاقی نیس حتما این اقوام ماهم تلاش زیادی کردن و تکامل رو پشت سر گذاشتن

    با هر محصولی میتونی میلیاردر بشی

    استاد عزیزم مثال های زیادی توی ذهنم هست که همین دوتا رو اینجا نوشتم تا هم یادگاری باشه برای خودم هم دوستان استفاده کنن و هم چون شما گفتید اگه ببینید ما مشتاقیم فایل بعدی رو میذارید

    دوستون دارم و قدردان شما و مریم جان هستم

    به امید پروردگار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: