ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 81
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
﷽
■ آیه 105 سوره مائده:یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ۖ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
● ترجمه:ای کسانی که ایمان آوردهاید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافتهاید، گمراهی کسانی که گمراه شدهاند، به شما زیانی نمیرساند. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ و شما را از آنچه عمل میکردید، آگاه میسازد.
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سلام درود الله یکتا به شما استاد توحیدیم. و خانم شایسته مهربانم سلاااامم.
استاد جان خیلی خوشحالم که باز یه دوره جدیدددددد
استاد من از دانشجویان دوره عشق احساس لیاقت با مودت هستم.
واقعیت وقتی دوره تمام شد من شروع کردم از اولین فایل های دوره رو از اول گوش می کنم از نوشته هام خلاصه نویسی می کنم و تمرین انجام می دم.
این فایل که آمد روی سایت احساس کردم برای دوره احساس لیاقت
چندبار فایل رو گوش کردم اما هنوز موفق نشدم بنویسم توی دفترم و تمرینات فوق العاده اشو انجام بدم.
خواستم اعلام حضور کنم بگم منم هستم.در این دوره سلسله مراتبی دوره ارزشمند خود شناسی.
به نظرم کسی که عاشق خودش باش و دنبال شناختن خودش باش و داره روی خودش کار می کنه ، براش فرقی نمی کنه پولی باشه یا فری این محصول،
مهم نکات ارزشمند اون فایل به نظرم این فایل ادامه دوره عشق احساس لیاقت چون تمریناتش به همان اندازه آدم رو با خودش درگیر می کنه.
عاشق تونم که اینقدررررررررررررررررررررررر عاشقانه برای بچه های سایت وقت می زارید.
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سپاسگزاری:
● خدارو شاکر سپاسگزارم به من فرصت داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیمبنشینم.
● از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این آگاهی هایی که به ما آموزش می دهید ممنون و سپاسگزارم
꧁꧂در پناه الله مهربان شاد ،سلامت، ثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید. ꧁꧂
خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو بال پروازم باش در مدارثروت و موفقیت.
ای مرد رونده مــــرد بـــیچاره مبـاش
از خـویش مشو برون و آواره مباش
در باطن خویش کن سفر چون مردان
اهـــل نظری، تو اهل نظّــاره مبـاش
گر مردرهی راه نهــــــان بایـــد رفت
صـد بادیه را به یک زمان باید رفت
گر می خواهی که راهت انجــــام دهد
منزل همــه در درون جـان باید رفت
گر مردرهی میان خـون بــایــــد رفت
از پــای فتــاده ســرنـگون بایـد رفت
تو پـای به راه درنــه و هیـــچ مـپرس
خـود راه بگویدت که چـون باید رفت
■ آیه120 سوره آل عمران :إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِهَا ۖ وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ
● ترجمه:اگر خیرى و خوشى به شما رسد اندوهگین و بدحال شوند و اگر به شما حادثه ناگواری رسد ، گزندی یا به مصیبتى گرفتار آیید شادمان و خوشحال شوند. اگر شکیبایى ورزید و پرهیزگارى کنید مکرر و عداوت آنان آسیب و زیانى نرسد،یقیناً خداوند بر هر کارى که انجام می دهند، احاطه داردمحیط و آگاه است.
■ پیام آیه :
1- حسادتِ دشمنان به قدرى است که اگر اندک خیرى به شما برسد، ناراحت مىشوند. «إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ»
2- راه نفوذ دشمن در مسلمانان، یا ترس و طمع خودمان است و یا بىپروایى و بىتقوایى ما که صبر و تقوا، راه چاره آن است. «إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ»
3- در مقابله با حسودانى که از رشد ما ناراحتند، صبر و تقوا چارهساز و کلید…
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━
■ نکات کلیدی فایل:
نگرش اول، تحسین افراد و ایده گرفتن از آنها برای ساختن باورهایی است که تنها عامل ایجاد آن موفقیت ها بوده است.
این نگرش سبب می شود، فرد به جای حسادت، تحسین را برگزیند و در مواجه با موفقیت های دیگران، این ایمان در او نیز شکل بگیرد که:
اگر این فرد توانسته، پس من هم می توانم.
اما افراد زیادی از آنجا که به خاطر باورهای محدود کننده، نتوانسته اند موفقیتی را تجربه نمایند، نمی توانند به هیچ شکل بپذیرند و باور کنند که رسیدن به چنین موفقیتی امکان پذیر باشد، به همین دلیل نگرش دوم، یعنی حسادت و انتقاد از موفقیت های دیگران را انتخاب می کنند.
ثروت و فقر
عشق و نفرت
سلامتی و بیماری
استقلال مالی و نگرانی های همیشگی برای تأمین هزینه های زندگی
و… حاصل انتخاب های افراد در برگزیدن هر یک از این دو نگرش است.
برای رسیدن به موفقیت، راهی به جز تحسین موفقیت های دیگران نیست. زیرا شما نمی توانی موفقیتی را داشته باشی که آن را مورد انتقاد قرار می دهی.
نمی توانی نعمتی را در اختیار داشته باشی که درباره اش حسادت و احساس بدی داری. این یک قانون است!
راه رسیدن به استقلال مالی و تجربه ای بهتر از زندگی این است که به جای حسادت، ذهن را تربیت کنیم که موفقیت های دیگران را تحسین کند و از آن افراد موفق سپاس گزار باشد که توانسته اند با موفق شدن خود، این ایمان را در دل ما نیز ایجاد نمایند که رسیدن به خواسته ها امکان پذیر است اگر ما نیز مثل آنها باور کنیم و مثل آنها در جهت آن باورها اقدام نماییم.
این جمله کاملا درسته که :آزادی و رهایی چیزی نیست جز آگاهی پس حالا که آگاه شدم و فهمیدم باید توانایی های خودم را بشناسم و به این آگاهی برسم که خداوند چه قدرتی در وجود من قرار داده و به خودشناسی و خودسازی برسم و همواره با خودم و جهانم در صلح باشم و همواره به خداوند ایمان و یقین داشته باشم که اگر برای دیگران موفقیت ها ممکن شده پس برای من هم مطمعنان می شود
و باور کنم که دنیا پر از ثروت و فراوانی است و همیشه باید ذهنم را کنترل کنم و ورودی های ذهن مو کنترل کنم و احساسم را خوب نگه دارم و موفقیت های دیگران را تحسین کنم
■برای پیوست به کامنتم لینک
کامنت خودم که در
فایل قدرت تحسین در برابر حسات
نوشتم رو پیوست می کنم چون تکمیل کننده آگاهی های این فایل برای من بود.
abasmanesh.com
به نام خداوند بخشنده ومهربان. سلام میکنم به شما استاد عزیزم و موفق وآگاه و همچنین خانم شایسته مهربان….. من وقتی امروز این فایل رو دیدم بی نهایت خوشحال شدم و خدارو شکر کردم،چون دارم برای هدفم تلاش میکنم ونیاز داشتم باورهایم رو تغییر بدم و چقدر زمان مناسبی،خدایا بی نهایت شکروهمچنین ازشما استاد عزیزم ممنونم که این آگاهی هایی که ازقلب شما می آید و مانند سوره نازل میشود را باما به اشتراک می گذارید…من مرضیه امروز در تاریخ 15بهمن ماه 1402 تعهد میدهم که تارسیدن به این هدفم،متعهدانه روی ذهنم، روی شخصیتم و خودم کار کنم،و ازشما استاد عزیزم ممنونم که این فضا رو فراهم کردید…جملاتی ازاین فایل که یادداشت کردم وبرایم چشمک می زدند ودوست دارم بنویسم،چون من با نوشتن خیلی خوب یادمی گیرم واحساسم،قلبم،روحم و ذهنم وتمرکز م درگیر می شود طوری که از اطراف غافل می شوم.موضوع این فایل:ذهنیت قدرتمندکننده دربرابر ذهنیت محدودکننده….تمام اتفاق های زندگی ما به خاطر باورهای ما اتفاق می یوفته،به خاطر نگرش ما وذهنیت ما.من توانایی تغییر نگرشم را دارم وبه اندازه ای که بتوانم ازسمت باورهای محدودکننده به سمت باورهای قدرتمندکننده حرکت کنم،جهان نتایج بهتری رو به من نشون میده.چون جهان چیزی نیست به جز بازتاب افکار وباورهای من…مهم نیست که من الان درچه شرایطی هستم،مهم نیست چه گذشته ای داشتم،مهم نیست چقدر شرایط مالی پایین بوده،مهم نیست توی چه خانواده وچه کشوری بزرگ شدم،یاسطح سوادم چقدره،یا جنسیتم چی هست.به محض اینکه اراده کنیم،به محض اینکه برایم افکار وباورهامون رو تغییر بدیم،شرایط به اندازه ای که باورها وافکارمون رو تغییر میدیم،شرایط هم تغییر می کنه،شرایط واقعی زندگی هم دربحث مالی،کاری،تحصیلی،روابط،سلامتی،درهمه زمینه ها تغییر می کنه….من چندسال پشت کنکور بوده ام،وبعد گفتم بابا نمیشه،ولش کن،احساس سرخوردگی داشتم وهرکس رو می شنیدم توی این زمینه موفق شده،ناراحت می شدم،آخه من که خیلییییی تلاش کردم پس چرا نشد،البته بگم الان می فهمم تلاشم صرفا فیزیکی بوده ومیخاستم بیرون رو تغییر بدم،ومنصرف شدم….چند ماهی میشود با این مطالب وسایت آشنا شدم،و تصمیم گرفتم درس خواندن رو شروع کنم،و جالب اینکه کم کم مساعل حل شدند،وقتی این مسئله رو با خانواده ام مطرح کردم مخالفت کردند،حق داشتند،آخه وقتی من خودم رو باور نداشتم،چطوری اونها باور کنند وقتی چندسال هم امتحان کردم ونشد…دل رو زدم به دریا وبرایم هیچی مهم نبود از موقعی که فهمیدم خودم باید مسئولیت زندگیم رو به عهده بگیرم،بنابراین نزدیک به سه ماه کار کردم،تا تونستم بخشی از هزینه کلاس درسهام و جزوه ها رو پرداخت کنم وشرایط رو ایجادکنم وامروز 25 روز متوالی هست که شروع کردم به درس خوندن…وامروز خیلی خوشحالم برای شروع دوباره…اما ترسها همچنان هستند،باورهای محدودکننده همچنان هستند.واگر میخام به هدف برسم باوردارم فقط درس خواندن کافی نیست،وکار کردن روی باورهایم رو جزئی از اجرا کردن برنامه درسی ام میدانم.اما بریم برای انجام تمرین برای بهبود کیفیت زندگی خودم.در مورد خوشحالی ویا عدم خوشحالی برای موفقیت افراد ،من یه جورایی تناقض دارم،اگر این فرد از اعضای خانواده ام باشه،خیلی خوشحال میشم و توی دفتر شکر گذاری خدا رو بابتش شکر میکنم اما درمورد دیگران فرق می کنه. لیست موفقیت افراد:وقتی شهلا داروسازی قبول شد،نمی تونم بگم خیلی ناراحت شدم،اما یه لحظه شایدم هم ناراحت شدم،غصه خوردم،الان که فکر میکنم،وای خدای من باورهای محدودکننده مثل تارعنکبوت در ذهنم تنیده بودند،می گفتم اون پولداره وبرای هر درسی استاد خصوصی میآید خونشون،اون از دبیرستان روی خودش سرمایه گذاری کرده ولی من چی….اون خانواده اش حمایتش می کردند ولی درموردمن اینجوری نیست،اون باباش استاد دانشگاه هست،خیلی بهش کمک میکنه،چون یک بار خودش بهم گفته بود اگر بابای من نبود من ترک تحصیل می کردم،اون فرزند اول خانواده وهیچ مسئله خانوادگی شدیدی نداشت. حالا من میخام ذهنم و نوع نگرشم رو تغییر بدم وبه سمت ذهنیت قدرتمندکننده حرکت کنم:مطمئنم اون باور داشت،اون احساس لیاقت می کرد.به خصوص که پسر عمو ودختر عموهاش دکتر بودند ودیده بود که می شود،اما من هیچ کسی رو ازنزدیکان ندیده بودم وخودم اولین نفری بودم که میخاستم بهش برسم…درس اولی که گرفتم این بود که اون بهم گفت من فقط پنج ماه آخر خوندم وقبول شدم.پس من هم پنج ماه دیگر وقت دارم،پس می شود…درس دوم احساس لیاقت وعزت نفس،درخود می دید که برسه درصورتی که برای من برعکس بود.پس من هم باید حس لیاقت رو در خودم ایجاد کنم. نفر بعدی،علیرضا هست که وقتی پدرش اون رو بدون کنکور به روسیه فرستاد ودرحال خوندن پزشکی عمومی هست،بدون اینکه بخاد تلاش کنه،به خودم می گفت ببین دختر همه چیز پوله،،،تو که الان پولش رو نداری باید خیلی زجربکشی،،،اما راستش این موفقیت دو نفر رو که می نویسم این احساس های خیلی بد مربوط به قبل از آشنایی هست اما الان بهبود پیدا کردم مثلا در مورد علیرضا الان تحسینش می کنم که در سن کمتر ازمن درخارج از کشور بدون حضور خانواده اونجا هست ویه جورایی باورمحدود من برای زندگی درخارج ازکشور رو شکوند و الان به خودم میگم ببین،اون خارج ازکشور چقدر خوشحاله پس منم می تونم،قبلن ها به درس خوندن نهایتا درمرکز استان فکر می کردم اما درونم می فت توباید بری تهران،،اما من مقاومت داشتم،،الان می فهمم وابستگی هایی که به خانوادم داشتم،نمی تونستم تصویر واضح و مشخص داشته باشم،خب وقتی خودم نمی دونستم چی می خام،چه انتظاری از خدا داشتم،من چندسال گذشته همه چیز برایم مبهم بودتا الان هم شاید همین گونه هست شاید که نه مطمئنم اما درمورد کنکور ورشته ودانشگاه می تونم بگم به وضوح رسیدم،اما فکری که این چند روز به ذهنم آمده که قبلا نبود،اینکه حالا که میشه،چرا به رتبه دو رقمی فکر نمی کنی،اما فهمیدم،خیلی ملموس حس کردم تکامل یعنی چی ،چون وقتی من 25 روز مداوم درس خوندم،کمی به خودم اعتماد کردم که می شود.مثلا پریشب وقتی شنیدم یکی از آشناها در استخدامی قبول شده،نمی تونم بگم زیاد خوشحال شدم،اما این فکر از ذهنم خطور کرد،اگرشده برای من هم می شود.دوستم وقتی امسال مامایی قبول شدم واقعا براش خوشحال شدم،چون ازنزدیک دیده بودمش،به خودم گفتم دیده شد،دیدی نتیجه داد.و نفر بعدی که شاید اسمش به گوش خیلی هامون آشنا باشه،رستگار رحمانی هست که رتبه 1 شد فقط با 5 ما خوندن، وقتی اسمش رو می شنونم،ذهنم میخاد شونه خالی کنه،میگه حتما اون پایه قوی از قبل داشت.حتما سال 88 کنکور آسونتربود…اما من در جواب بهش میگم اون موقع درسهای قدیم سنگین تربوند،اون موقع عمومی ها رو باید می خوندی،الان نیازی به خوندن عمومی نیست..از موقعی که شروع کردم به کارکردن روی خودم متوجه تغییر های خیلی کوچیک میشم روی خودم وخیلی خوشحالم که این فایل های شماکمکم میکنه به ادامه این تغییرات .مثلا باور محدود کننده ای که داشتم این بود که باید روزی 12،13 ساعت درس خوندم اما الان با کسی مشاوره دارم که خودش دانشجوی تهران هست و میگه نهایتا 9 ساعت واین یعنی یکم باورهای سیمان گونه ذهنم کمترشده…راستش چون من مدتی است فقط مدتی است تمرکز م روی کنکور هست،الگوی موفق در در مورد روابط ومالی فکر نکردم ودر قدم های بعدی هستن به امیدخدا.اما متوجه ام که وقتی روی عزت نفس وباورهای توحیدی که دوبال موفقیت هستند کارمی کنیم،بقیه زمینه ها هم بهبود پیدا می کنند..راستش من الان که می نویسم،نمی دونم چقدر صحبت هایی که اینجا نوشتم به تمرین ها ربط داشت اما کلی باور محدود کننده درمورد دانشگاه وپزشکی داشتم واین باورها ذهنم رو خفه کرده بودن ازاین باورهای محدود کننده که می تونم اشاره کنم،اینکه اگه من برم دانشگاه، پزشکی خیلی درس داره ومن درکنارش نمی تونم به علاقه های دیگه ام فکر کنم ودرامد مالی داشته باشم،واینکه افرادی رو دیده بودم که همیشه ازکاربیمارستان ناله می کردند،اما وقتی متوجه این تضاد ها شدم،خداوند یه الگویی رو به من معرفی کرد که هم خوشحال است،هم پزشک عمومی هست،،،هم از زمینه های دیگه کسب درآمد میکنه…هم به کشورهای دیگه سفر میکنه وکلی وقت آزاد داره که بقیه کارها رو انجام بده…خدایاشکرت، خدایاشکرت هرچقدر که سزاوارشی
سلام استاد عزیزم تشکر فراوان برای این فرصت عالی و دل انگیز فقط یه همت بلند و یه اراده ی محکم میخواد برای این مسیر .
از موفقیت دیگران چه احساسی دارم؟قبلاً که هنوز با این مباحث آشنا نبودم وقتی کسی موفق میشد یه احساس ضعف و نتونستن در من به وجود میومد اینکه نمیتونم.من استعدادشان ندارم.حتما اون چیزی داشته که من ندارن. نتونستم از پسش بر بیام اما اون موفق شده. یه احساس حسرت و نداشتن اون چیزی که اون موفقیتی که اون طرف داره رد ندارم و فاصله ی بدست آوردن برای من خیلی زیاده و اصلا برام نشدنیه.
اما الان احساسی که دارم وقتی که یه نفر به موفقیت میرسه یه احساس تحسین فوق العاده اینکه اون تونسته پس من هم میتونم و مدام به خودم یادآوری میکنم تحسینش میکنم اون تلاش کرده و پشت اون موفقیتش یه باورهای خوب رو میبینم پس اون کسی بوده که رو خودش کار کرده و لایق موفقیته مدام این رو تکرار میکنم.
یکی از آشناهامون که تونسته بود موفقیت خیلی عالی رو به دست بیاره دوست دارم مسیرش رو بگم چون مدام برای خودم تکرار میکنم و تحسینش میکنم برای دوستای دیگم مثل الگو براشون تعریف میکنم.کسی که تو 15 سالگی ازدواج کرد و بچه کوچیکی داشت تو شرایطی بود که همسرش بهش اجازه پیشرفت نمیداد در حالی که فوق العاده پر انرژی و مستعد برای پیشرفت بود
تصمیم گرفت که جدا بشه و این جدایی در کنارش پر از قضاوتها و احساسات منفی و ناراحت کننده از سمت اطرافیان که به سمتش میومد پر از قضاوتهای اشتباه افکار اشتباه ولی روی مسیر خودش موند از همون جا رفت مدرسه غیرانتفاعی تدریس میکرد شروع کرد به درس خوندن.توی تورهای گردشگری لیدر شده بود یعنی هر جایی رد پای از خودش داره و داره فعالیت میکنه تلاش میکنه همیشه اینستاگرامشو
پستاشو چک میکردم حتی مثلاً استوری که میذاشت رو براشون لایک میگزاشتم. تشویقش میکردم و خودم هم از این تحسین کردن لذت میبردم چون داشتم انرژی رو بهش میدادم که میدونستم انگار به من چندین برابرش برمیگرده.
خلاصه چند روز پیش دیدم استوری گذاشته بود و داشت از پایان نامه ارشد خودش دفاع میکرد و تشویق و تحسین بقیه همراهش بود و اونجا یه پیام بهش دادم و فوق العاده تحسینش کردم تبریک گفتم و احساسات عالی که تو وجودم بودو بهش منتقل کردم و اون هم خیلی استقبال کرد و حتی اومدم تو دفتر خودم نوشتم که اون کسی که تونست به اینجا برسه در سکوت پیشرفت کرد. من هم نیاز به جار زدن ندارم تلاش میکنم رشد میکنم و وقتی که همه پیشرفت منو دیدن میشم یک الگو که میان ازم سوال میکنند چطوری؟
دوست دارم برم باهاش صحبت کنم. باورها و افکاری که تو این مراحل رشدش بوده رو ازش بیرون بکشم و بفهمم چه رشدی داشته احساس فوق العاده عالی دارم.
یکی دیگه از فامیلامون که بازم یه خانم هم سن خودم هست اونم تو سن کمتر از من ازدواج کرد بچهدار شد دیپلم بود که ازدواج کرد باز هم پر از انرژی بود که من میدیدم تو وجودش. و این متوقفش نکرد . شروع به درس خوندن کرد رشد کرد. با اینکه بچه کوچیک دیگهای هم به دنیا آورد شروع به درس خوندن کرد توی شهر دیگه میرفت درس میخوند میومد با اون مشقتهایی که داشت لیسانسشو گرفت تو رشته روانشناسی با توجه به شرایطی که داشت طرحیش برداشت توی دانشکده علوم پزشکی.
اونقدر طرحش عالی بود که اونجا بهش پیشنهاد استخدام دادن تازه به این فکر کرد که ارشدش رو بخونه ارشدشو خوند از پایان نامهاش دفاع کرد و توی مدت دو سه سال تونست خونه بخره اون هم تو اون شرایطی که میگفتن خونه گرون شده هیچکی نمیتونه خونه بخره
استاد دانشگاه شده بود و بهش سمت داده بودند باید تصمیم میگرفت که رسمی میخواد بشه یا وارد کاری بشه که مال خودشه و آزادی زمانی خودشو داره.
اون خونهای که داشت یه مبلغ دیگهای پول گذاشت و یه مطب در بهترین جای شهر خرید.
افراد زیادی رو استخدام کرد. و الان آزادی زمانی و مکانی و مالی داره
و من فوق العاده تحسینش میکنم. مدام با خودم تکرار میکنم که اون تونسته پس من هم میتونم
اولی نوه عموم بود وقتی موفقیتش رو شنیدم و دیدم احساس تحسین حس عالی که اون تونسته و من هم میتونم. لذت بخش بود چون مسیر زندگیشو دیده بودم و در سکوت پیشرفت کرده بود رو برام جالب و دل انگیز بود.
درسهایی که ازش یاد گرفتم این بود که زمانی که طلاق گرفت و همه امواج منفی و افکار و قضاوتهای منفی به سمتش بود اون مسیر خودش رو رفت کار خودشو کرد انرژی خودشو خوب حفظ کرد و ادامه داد.
یه درس دیگه که خیلی برام جالب بود اون زمان سن کم ازدواج کرده بود و بچهدار شده بود و همسرش مخالف با پیشرفتش بود و چون وقتی دید که نمیتونه کنارش اون موفقیتها رو به دست بیاره و نمیتونه رشد کنه پس اومد به راحتی جدا شد و مسیر زندگی خودشو رقم زد.
و اینکه زمانی که باید تصمیم درست میگرفت احساسات یا افکار اشتباه مانع نشد.
نگفت که از من گذشته زمانش نیست من بچه دارم ازدواج کردم باید بسوزم و بسازم نگفت که من باید تحمل کنم با این شرایط بسازم.
اعتماد به نفس خیلی خوبی داره سعی میکنه ارتباط عاطفی خیلی خوب با دیگران برقرار بکنه به فکر دیگران هست در ضمن اینکه حواسش به خودش و خواستههاشم هست.
نگفت که من اگه طلاق بگیرم چه مشکلاتی دارم چه مشکلاتی برای یک زن مطلقه وجود داره برای خرج و مخارجم چه کار کنم و موارد این چنینی فقط گفت میتونم تلاش کرد و تونست.
دومین گزینه دختر خالم هست دختر خاله من هم تو شرایط سن 17 سالگی ازدواج کرد بچهدار شد و برای بچه دومش که وقتی به دنیا اومد تصمیم گرفت به درس خواندن و تلاش کردن.
بااینکه بچه شیرخوره کوچیک داشت توی شهر دیگه دانشجو شد مسیر رفت و آمد و به جون خرید و رفت و اومد.برای ارشد خوند و برای طرح ارشدش رفت دانشگاه پزشکی اونقدر عالی کار کرد که تونست اونجا در اصل سمتی برای خودش داشته باشه و شرایط عالی رو رقم بزنه.
درسهایی که ازش یاد گرفتم اینکه سن مهم نیست. زمان و شرایط مهم نیست بچه داشتن و ازدواج کردن و از من گذشته و شهر دور و مشکلات اصلاً مهم نیست مهم خواسته است .و برای خواسته تلاش کردن. باور داشت که میتونه
تو هر دو گزینه در سکوت پیشرفت کردن. خیلی برام درس بزرگی داشت قرار نیست جار بزنیم همه بفهمن که داریم چیکار میکنیم. یا هنوز نتیجه ای نداری میخوای بگی چه اگاهی هایی رو فهمیدی .وقتی پیشرفت میکنی میرسی همه خودشون میفهمن و میان ازت میپرسن راز موفقیتت رو.
پیوسته بودن پشت سر هم. انگیزتو حفظ کردن ادامه دادن وقفه ننداختن و رو به صعود بودن چیزیه که تو زندگی هر کدومشون بود.
وقتی پیشرفت هر کدومشون رو شنیدم واقعاً با تمام وجود تحسین کردم. اونها تونستن من میتونم.
هیچ محدودیتی برای من وجود نداره.
من یه همسر همراه دارم.
شرایط خیلی اوکیتر و راحتتری رو دارم و بهانهای برای موفق نشدنم وجود ندارد..
دختر خاله ی دیگه ام فاطمه .اون هم در سن بسیار کم با وجود اینکه مادرش فوت شده بود ازدواج کرد بچه دار شد .سن خیلی بالاتر و حتی دیپلم نداشت .شروع کرد غیرحضوری درس خوند دیپلم گرفت .نوه داشت .دوره های مربی گری رو گذروند .و الان شده مالک یکی از باشگاه های بدنسازی شهرمون و درآمدی داره که هیچکس از مردای فامیلمون نداره .و در عین حال شوهرش با عزت نفس پایین خونه نشین کرده خودشو .
تحسینش می کنم و انگیزه میگیرم برای رشد و پیشرفت .
خدایا شکر برای وجود آدمهایی که شدن الگو .مثل شما استاد عزیزم با رشد خودتون باعث رشد میلیون ها نفر شدید .
خدایا ممنون دوستت دارم .
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوارم، سرکار خانم شایسته و تمامی دوستان و هم فرکانسی های باحال و حرفه ای ام، در سایت عباس منش دات کام
بدون هیچ مقدمه ای، میرم سر اصل مطلب که میخوام با یک ادبیات جدید و منحصر به فرد براتون تعریفش کنم:
من از همون موقع که یادم میاد و خودمو شناختم، همیشه نسبت به ترقی و پیشرفت دور و بری هام، یه احساس نامطلوب و ناخوشایندی داشتم و هنوزم که هنوزه و بعد از گذشت اینهمه سال، باز هم تهِ دلم یه جورایی به این قضیه رضا نمیده که:
چرا اونا آره ولی ما نه؟؟!!
حالا توی هر موضوعی میشه این کلیشه رو پیدا کرد:
مثلاً توی دوران بچگی (( چرا اون پسره باباش براش آتاری خرید ولی بابای من هیچوقت برام یه دوچرخه دست دوم قراضه هم نخرید که نخرید!!))
یا توی دوران مدرسه (( چرا معلممون اون دوستم رو بیشتر از همه بچه ها دوست داره و هی تشویقش میکنه ولی به من و بقیه، اصلاً نگاه هم نمیکنه؟؟!!))
یا
(( چرا فلان همکلاسیم حتی با اینکه کلی غیبت میکنه و اصلاً درسخون نیست، ولی همیشه نمره هاش بالاست ولی من دائماً تجدید میارم و رفوزه میشم و همیشه شب امتحان هشتم گروی نُهَمِ؟؟!! ))
یا توی دوران دانشجوئی (( چرا فلان هم دانشگاهیم، اینقدر زیدی یا همون دوست دخترهای آس و درجه یک دور و برش داره ولی ما توی هفت تا آسمون، یه ستارهء کج و کوله هم نداریم؟؟!!))
یا
(( چرا اون هم دوره ایم تونست حتی زودتر از موعد قانونی و مقرر، کل ترم هاش رو با معدل های عالی پاس کنه و مدرک بگیره ولی ما هی مشروط پشت مشروط و در جا پشت در جا زدیم تا به زوره سر نیزه، مدرکمون رو گرفتیم!!))
آقا سرتون رو درد نیارم که مثال ها تموم شدنی نیست و به قول شاعر در این مقالِ مختصر، نمی گنجند!!
ولی تا یادم نرفته باید به یک موضوع مهم در این قضایا اشاره کنم و اون هم اینکه در اکثر موارد و مثالهای بالا، من شاید ظاهراً خیلی خوشحال میشدم و به اون نفر یا دوستان و دور و بری هاش تبریک لفظی و زبونی میگفتم و براشون آرزوهای پُر پیمون و پُرمَلاط میکردم، اما همش ظاهری و غیر واقعی و فیک بودند و برای هیچکدوم از اون موفقیت ها و دستیابی به اهداف و آرزوهای دیگران، قلباً و با تمام وجود خوشحال نمیشدم و حسم بد میشد و دروناً احساس حسادت و عقب موندگی و استیصال و درموندگی میکردم و اینکه چرا اونها آره ولی ما نه؟؟!!
یا چرا من که بیشتر از اونها تلاش کردم و زحمت کشیدم و وقت و انرژی گذاشتم، به نصف اون جایگاه و منصب و دستآوردها نرسیدم؟؟!!
ولی خب بلطف آشنایی با سایت استاد عباس منش و تغییر کردن مدار و ارسال فرکانس های مثبت و حسابی به کائنات، آروم آروم تونستم یه کمی از اون حس مقایسه و بد و بیراه گفتن به زمین و زمان و فرار از عقده های خود کم بینی و حقارت و غیره و ذالک . . . فاصله بگیرم و یواش یواش بفهم قانون چیه و حرف حسابش چیه و علت اینهمه تفاوت در به دست آوردن نتایج، چه مسئله ایه.
از استاد عزیزم، تقاضا دارم بزرگواری کنند و ادامهء این فایل ارزشمند و آموزنده رو به صورت منظم و دنباله دار، بر روی سایت قرار بدهند، تا من و بقیه عزیزان عباس منشی، بتونیم بهره مند بشیم و آموزه های استاد رو چراغ روشن راهمون ((تا ابد)) قرار بدیم.
ممنون که تا آخره این کامنت رو خوندید و امیدوارم این تراوشات ذهنی، حرکات موجی و ذره ای مثبت و مفیدی را در مغزهای الهی و مبارک تک تک شما عزیزان، ایجاد کرده باشد.
برقرار و موفق، پاینده و پیروز در پناه خالق زیبائی ها باشید . . .
به نام خدایی که در لحظه هدایت می کند به زیبایی هر چه تمام تر
سلام خدمت استااااد نازنینم،مریم عزیز و تمام بنده های خوب و پرهیزگار خدا که در این سایت در حال کار کردن روی باورها و افکار خودشون هستند!!!بعده نوشتن کامنت امروزم چند ساعت قبل و تقریبا قبل از ظهر تصمیم گرفتم هر آنچه را که گفته ام عمل کنم تا توحید را در زبان و عملم اجرا کنم و بعده ناهار ماشین رو از پارک که برایم یه تضاد خیلی بزرگی بود چون خیلی سخت بود(در ذهن من و من هیچ وقت اینکار رو نکرده بودم)و همراه دختر کوچولوم تصمیم گرفتم برخلاف روزهای ابری و روزهای کوتاه زمستون که زودی هوا تاریک میشه و من کمتر میرم شهرستان نزدیکمون ولی برخلاف همیشه تصمیم گرفتم و حرکت کردم چون می خواستم یه قدم از دیروزم جلوتر باشم و همون ترمزی که رانندگی رو برام سخت کرده بود رو بردارم و عمل کنم به آموزه ها و آگاهی های این فایل!!!موقع رفتن پسرم گفت که امروز جایی نرین فردا باهم میریم شهری که تقریبابیست تا بیست و پنج کیلومتر فاصله داره از شهر ما و من که همیشه مشتاق بودم این جمله رو بشنوم و فقط همراهی کنم پسرم رو که اون رانندگی میکرد این بار گفتم به دروغ باشه و زدم بیرون!!!دخترم گفت کجا میریم !؟گفتم هر جایی هدایت شدیم …
رفتیم و این ترس لعنتی رو زیر پا گذاشتم و یه حس رهایی و آزادی بسیار دلچسبی رو تجربه کردم از رانندگی بدون ترس از اینکه منم اگه بخوام میتونم مثل همون دوستم بشم که توی کامنت قبلی این فایل مثالش رو زدم و براحتی رسیدیم و ماشین رو پارک کردم و تمام اون نجواهای قبلی خاموش شد و برای اینکه به خودم و به شخصیتم که یک درجه بزرگتر شده بود جایزه بدم وارد اولین گلخونه شدم و از بین زیباترین گلهای طبیعی یه دونه رو بعنوان هدیه برای خودم انتخاب کردم و بهش جایزه دادم تا در بزرگتر شدن شخصیتم کمکش کنم و برای دختر کوچولوم ماهی های خوش رنگ و زیبا برای آکواریومش گرفتم و خیلی خوشحال شد و گفت مامان همیشه دوتایی بیاییم خیلی خوش گذشت! و چقدر خوبه با هر موفقیتی هر چند کوچک که برای خیلی ها شاید موفقیت نباشه ولی برای من بود چون توی مدت عضویتم توی سایت هزاران هزار موفقیت رو بدست آوردم و در حیطه ی کسب و کارم و درآمدزایی و روابط و سلامتی و احساس خوب به حد بسیار خوبی از نظر خودم نسبت به سالیان قبل رسیده ام و آن قدر روح و روانم آروم شده که به لطف خدا چنین شرایطی رو توی هیچ برهه ای از زندگیم کسب نکرده بودم و این نترسیدن از رانندگی برایم یک ترمز بزرگ بود که امروز یک قدم رو به جلو درباره اش برداشتم و میدونم با تکرار و تمرین و ممارست در این کار حتما و حتما موفق تر خواهم شد…
خواستم توی این ساعت این رو اعلام کنم که هدف استاد از ضبط کردن این فایل ها فقط و فقط شناختن بهتر خودمون و تقویت نقاط ضعفمون هست که اگه من حس حسادت رو جایگزین تحسین کردن دوستم کردم پس منم در مدار همین موفقیت قرار گرفته ام و میتونم مثل اون و حتی بهتر رانندگی کنم!!!
خدایا شکرت برای استاد دانای زمانه ی ما و شکرت که ما هم لایق دریافت این آگاهی ها و عمل کردن بهشون هستیم!به اندازه ی باور به اندازه ی ایمان نتیجه ها در دست و دست یافتنی هستند…
سلام دوست عزیزم
وای که چقدر خوشحال شدم از این غلبه برترس تون
این ترس بزرگترین ترمز من هم هست و من هم امروز ماشین را برداشتم در قسمت شلوغ شهر رانندگی کردم .
به خودم گفتم مسیرهای جاده ای هم در ببرنامه قرار می دم تا ترس سرعت را در خودم از بین ببرم.
خیلی کامنت شما برام الهام بخش بود و نشانه ی امروزم گرفتم که من همراه شما اعظم عزیز این ترمز را هم بر می دارم تا نتایج شگفت انگیزش که یکی تنهایی سفر کردن بود را برای خودم محقق کنم
انشالله
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم وقتی این فایل دیدم خیلی خوشحال شدم احساس خیلی خوبی نسبت به این دوره که هممون قراره باشیم دارم مطمئنم که قراره تفاوتی ایجاد کنه مثل همیشه پس خودمو متعهد کردم مخصوصا با صحبت های شما که این موهبت الهی جدی تر بگیرم و با تمام وجود تمرین ها لازمه انجام بدم کامنت بذارم گوشه کوچیکی از سپاسگزاری من استاد عزیزم ازتون بی نهایت ممنونم برای این فرصت زیبا که در اختیار ما قرار میدید و انقدر برا پیشرفت ما اهمیت قائلید استاد خیلی سپاسگزارم و همچنین از خانواده خودمم واقعا ازهمه شما سپاسگزارم برای این کامنت های فوق العاده تون درک و صداقت تون که همیشه بهم کمک کرده و میکنه
سوال اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
اگه اون موفقیت چیزی باشه که من بهش علاقه دارم ودوست دارم که داشته باشمش حقیقت این احساس حسادت کوچیکی و حقارت بهم میده احساس این که انگار عقب افتاده ام بی عرضه ام ذهنم میاد بهش دامن میزند میگه تو بی عرضه ای تو از پس اش برنمیای نمیتونی به اون برسی تو شرایطش نداری زمانش نداری و سریع ام میاد توجیه میکنه موفقیت بقیه رو اون خانواده آزادی داشته اون پول داشته سرمایه داشته شغل خوبی داشته و یه لیست از دلایل و بهانه ها یا حتی تحقیر ها که این رنج مغزکمتر کنه و اون موفقیت طبیعی جلوه بده بگه خب تو اون شرایط نداری پس تو نمیتونی تمام
و باز احساس من عصبانیت خشم بیشتری میشه خیلی جالبه استاد با این سوال فهمیدم من خیلی اوضاع خرابی دارم من به همه موفقیت ها احساس حسادت احساس بد احساس عقب افتادگی احساس خشم ناراحتی. دارم انگار یه غرور کاذب مسخره تو وجودم دارم یه خود برتر بینی مسموم که من باید از همه بهتر باشم من اول باید باشم من باید موفق باشم و اگه این معادلات به هم بریزه منم بهم میریزم با توجیه بهانه ها از یه طریق دیگه ای میخوام این احساس غرور رو ارضا کنم
در واقع من همیشه دارم موفقیت ها از ریشه تکذیت میکنم
انگار باور کمبود عمیقی تو وجود من که سقف کوتاهی داره یه دید کوچیک که به بالاتر بهتر فکر نمیکنه که با حرص خشم حسادت هی خودشو پایین تر میکشه از خواسته هاش هی دور دور تر داره میشه خودشم حالیش نیست چه ضربه هایی داره به خودش میزنه
واقعا دارم مانع رشد خودم میشم هاع
البته من هیچ وقت این احساسات بروز نمیدم که مانع دلخوری کسی واقعا بشم واقعا سعی میکردم با دانسته هام به خودم یاد آوری کنم البته از حقم نگذریم استاد من خیلی خیلی نسبت به قبل بهتر شدم اما هنوزم این احساسات تو وجودم هست با اینکه زبانی تحسین میکنم با خودم درگیر میشم هی راه درست نگاه درست گوشزد میکنم که نذارم این افکار مثل خوره به جونم بی افته اما یه جورایی همیشه هم حس میکنم که یه ریشه عمیق تری اون زیر ها خرابه من هنوز درستش نکردم هنوز اشغالا زیر مبل باید این احساس خوب درونی تر باشه باید این آرامش واقعی تر باشه این امکان هست من هنوز بعضی خلا ها رو پر نکردم باید بازم سعی کنم
واین فایل استاد انگار برای من بود انگار یه سکوی پرتاب قراره باشه خیلی خوشحالم و سپاسگزارم برا این فایل برای اینکه آنقدر بنیادی قراره شخم بزنم و ریشه های خرابه مهمی که تا حالا پیدا نکردم شون عقبم نگه داشته رو قراره پیدا کنم خدایا شکرت شکرت شکر
تو دفترم ادامه سوالا رو نوشتم و جوابم دادم ولی خب چون جزئیات زیادی داشت خلاصه خواسته هایی که نزدیکانم رسیدن بهش مثل آزادی عمل خودت بودن ، رشد مالی و خرید ماشین خونه و دورتر افرادی که تو حوزه مورد علاقه من به درجات خیلی بالایی رسیدن …
چه احساسی داری ؟ همونطور که بالا توضیح دادم احساست غالب من حسادت خشم عصبانیت یا تحقیر با اینکه سعی میکنم کار درست رو انجام بدم اما احساست درونی من هنوز از ریشه بنیادین تغییر نکرده
.از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم ؟ چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
این آدم که الان آزادی داره خودشه خب از ویژگی هاش این بود که نگران حرف مردم نبود خودشو پایین تر از بقیه نمیدید هیچ وقت همه رو می پذیرفت و از جمله خودش رو هم و راحت بود کلن با همه
اگه فلان دوستام این آزادی ها رو دارند وقتی دقیق تر میشم میبینم اونها برای خودشون ارزش قائل اند اونها انتظار شون بالاتر چون لیاقت بیشتری برا خودشون در نظر دارند و خب نتایجوشونم به طبع بهتر
حقیقت اینه سن واقعا محدودیتی ایجاد نمیکنه میشه تو 18 سالگی ماشین خودت داشته باشی و پول بسازی
امکان پذیر میشه از اینم بهتر میشه امکان داره که همون طور که این رکورد های قبل حالا جا به جا شده بازم در آینده جا به جا بشه بالاتر بره بهتر بشه این نشون میده هیچی ساکن نیست و دائم در حال تغییر جهان اگه باورش کنی تو هم میتونی جزئی از این تغییر باشی میتونی
و در ضمن من همیشه برای توجیه موفقیت های بقیه اینکه کمتر عذاب بکشم دنبال دلایل واهی بودم همیشه دنبال اینکه خودم با هاتون مقایسه کنم ( مخصوصا آدمهایی که هم سن سال من بودن یا شرایط شبیه تری داشتیم یا هر مورد مشابه، بیشتر عذابم میداد که چرا من نتونستم ) تو سر خودم بزنم به خودم حق بدم که اگه اوضاع من خوب نیست خب تقصیر من نیست اما حالا دارم فکر میکنم من که تو زندگی شخصی اون افراد واقعا نبودم واقعا نمیدونم که اونها چه مسائل ریز درشتی داشتن چه زندگی داشتن چه دیدگاهی داشتن من از مغز خودمم سر در نمیارم چطور با این قاطعیت مینشستم اون ها رو قضاوت میکردم چطور اونها هم اگه مثل من مینشستن دنبال دلایل بهونه هایی که چرا نمیتونم من موفق بشم میگشتن اونها هم هیچ کاری نمیدونستم انجام بدن این اشتباه است من تو زندگی اونها نیستم از همه ابعاد ش خبر ندارم دغدغه ها شرایط اونها رو نمیدونم حتمن اونها هم مثل من مسائلی داشتن اما تمرکز کردن رو بخش خواسته هاشون این فرق ما با همه من با حسادت و این رفتارها در واقع دارم رو کمبود اون چیز تو زندگیم فوکوس میکنم که احساس بدی به من میده چون احساس ناتوانی میکنم که نمیتونم برسم بهش یا اونها چون دارند دیه به ما نمیرسه کمبود ترس یا چون من دیه اولین نفر نبودم دیگه فایده ای نداره دیر شده عقب موندی خب نتیجه هم مشخصه
یاد یه مصاحبه از نوید محمد زاده افتادم که سوال جوابشونو براتون میذارم اینجا
بارزترین ویژگی اخلاقی شما در بازیگری چیست؟
بازیگر باید خوب بقیه را هم بخواهد. من اعتقاد دارم که این راه موفقیت است تا وقتی که کار خوب دیگران را تحسین نکنی و نتوانی متواضعانه کار خوب آنها را ببینی و برایشان خوشحال باشی نه دیگران خوب تو را میگویند و نه به جایی خواهی رسید.
سپاسگزار خدای هستم که هر روز منو اگاهتر وروحمو بزرگتر میکنه.
سلامی عاشقانه به استاد عزیز وخانواده دوست داشتنی که قدم در بهبود خودشون و این جهان برداشتن سپاسگزارم .
سپاسگزاری دوم قلبا وعاشقانه از الهامات زیبای دوست عزیز ایدا عزیز که با متن زیبا وفوق العاده وگران بها استادانه بیان کرد قدردانی کنم ..خوشحالم بابت این پیشرفت وروح بزرگی خواگاهانه بدست میارن واقعا خوشحالم که در این مسیر هستم .که از نادانی به خامی رسیدم با این که هنوز خامم در مقابل دوستانم ولی خوشحالم که افرادی هستن که به من روحیه جنگجو طلبی میدن ومن هم با خانواده عباس منشی پیروز میدانم….. ایدای عزیز از وقت والهامات درونیت سپاسگزارم.. م.ر
به نام خدای مهربان
با عرض درود خدمت استاد و خانم شایسته عزیز
من مدتی است که در شرکتی مشغول به کار شدم که بر اساس فروش کارشناس فروش به آن شخص پورسانت داده میشود و با افزایش فروش آن شخص درآمدش هم افزایش پیدا میکند
من وقتی میبینم یکی از همکارانم توانسته فروش زیادی داشته باشه و حقوق خوبی دریافت کند نه تنها باعث ناراحتی و حس حسادت من نمیشود بلکه باعث حال خوب و خوشحالی من میشود و این فکر در ذهن من شکل میگیرد که وقتی در شرایط کاری مشابه من تونسته به مقدار فروش بالا و درآمد زیادی دست پیدا کند پس من هم میتوانماین اتفاق رو رقم بزنم و در نهایت باعث حال خوب من میشود
و به نوع و مدل کار کردن آن شخص نگاه میکنم و ایده میگیرم از مدل کار کردن و فروش آن شخص
و خدارو شکر میکنم که همچین شغلی رو سر راه من قرار داده است.
با تشکر از استاد و خانم شایسته عزیز
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام استاد عزیزم.
من دیروز یه کامنت تو همین صفحه نوشتم و امروز یکی از ترمز های ذهنم را شناختم، استاد گفته بودند به موفقیت دوستانتون یا نزدیکانتون
از یه زاویه ای نگاه کنید که بهتون احساس خوب بده، بهت انگیزه بده برا حرکت کردنتون.
امروز عصر دوست صمیمی ام از من خواست که
تو جلسه سخنرانی شون شرکت کنم و من هم
با کمال میل قبول کردم بعد از این که جلسه تموم شد تو مسیر برگشتن به دوستم برخورد کردم و من از اون سراغ برادر خانومش را گرفتم که داره چی کار میکنه گفت که تازگی ها تو اصفهان اومده یه
خونه گرفته و من تحسینش کردم و از نکات
مثبتی که داشت به دوستم گفتم اما یه لحظه ذهنم
نجواهاش شروع شد و من آگاهانه به خودم گفتم
این دوستم باورهایی که در مورد ثروت داره درسته
و پشتکار داره و ولخرج نیست و درسی که من از
این دوستم یاد گرفتم این هست که چون این
دوستم تونسته صد در صد من هم میتونم تازه
تو خیلی از قسمتها باورهام درست تر و قویتر
هستش و باعث شد احساسم بهتر بشه و انگیزه
بگیرم که حرکت کنم.
استاد عزیزم از شما ممنونم که اینقدر بهمون کمک
میکنید و بهمون انگیزه میدید از خدای مهربان
دعای خیر و برکت و خوشبختی برای شما و خانم شایسته عزیزم آرزومندم.
موفق و پیروز باشید.
سلام بر عزیزانم
استاد جان وقتی داشتم موفقیت های افراد نزدیکم را چک می کردم واقعا حیرت زده و هیجان زده شدم
ماشالا انقدر موفقیت و دستاوردها زیاد بود که حتی تعدادشون هم ذوق زده ام کرد و مثل همیشه باز هم تحسینشون کردم به خاطر موفقیت هایی که چقدر طبیعی تو زندگی هاشون اومده و انقدر عادی بوده یا خیلی زود بدیهی شده!
واقعا سپاسگزار خداوندم که فراوانی را در تمام جلوه هاش هر روز داره جلوی چشمان من میاره
سپاسگزار شما استاد عزیزم هستم که به طور ریشه ای دارین تحسین گرایی را در وجود ما نهادینه می کنین که باز هم بتونیم خیلی طبیعی و آسان خواسته هامون را تجربه کنیم!
و باز هم می خام تحسینتون کنم به خاطر روش تدریستون که یه دفعه به خودمون میایم و می بینیم که مدارمون چقدر بالاتر رفته
دارم دوره احساس لیاقت را دوره می کنم و تفاوتم با همین دو سه ماه قبل شگفت زده ام می کنه!
هر روز از خداوند سپاسگزاری می کنم که هر روز و هر ساعت به فضل و کرمش داره سپاسگزارتر و تحسین گراترم می کنه
هر روز سپاسگزاری می کنم از خداوند وهابم که من رو در مدار استاد بی مثالی مثل شما قرار داده
هر روز سپاسگزاری می کنم به خاطر کامنت هایی که تو سایت می خونم به خاطر دوستانی که پا روی کمالگرایی شون میذارن و اینجا می نویسن تا درک من هر روز بالاتر بره
خدای من بیش از هشتصد تا کامنت همین الان رو این فایل هست که تازه من حدود صد تاش رو تونستم بخونم!
این همه آگاهی این همه درک عمیق!
خداوند وهاب من سپاسگزارم که این سایت الهی را رزق روزانه من قرار دادی!
استاد جانم سپاسگزارم!
دوستان همکلاسی سپاسگزارم!
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام دوست عزیز.
تو سایت بودم و هدایت شدم به
کامنت فوق العاده و زیبای شما که
همش سپاسگذاری خداوند بود و
تشکر از استاد جان، واقعا شما چشم تیز بینی دارید تو دیدن نکات ریز که من تا حالا تو هیچ کامنتی نخوندم
یعنی شما تعداد کامنتایی که رو
سایت میاد را بهشون دقت میکنید
تازه صد تاشون را هم خوندید خیلی خوب رو باور هاتون دارید کار میمیکنید و این خیلی عالی هستش بهتون تبریک میگم از خدا میخوام همیشه خوشبخت و ثروتمند و شاد باشید.
در پناه حق.