ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 83 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد دهقان گفته:
    مدت عضویت: 522 روز

    سلام ب همه دوستان

    من چندین بار وارد مدار خوشبختی ، موفقیت شدم و باز با یک اشتباهاتی خارج شدم و سالها طول کشید ک تونستم ب این مدار بازگردم و الان متوجه یک داستان خیلی جالبی شدم ،این بود ک من نیاز ب انرژی ها ، افکار ، شخصیت ، دیدگاهی داشتم ک با گذر زمان فقط میتونستم ب دستش بیارم و خداروشکر میکنم ک در سن 26 سالگی بدست آوردم و وقتی ک امروز فایل ذهنیت قدرتمند کننده استاد رو گوش دادم ب گریه افتادم و بخودم گفتم خدایا شکرت ک چشم منو ب حقایقی باز کردی ک سالها نمیدیدمش همون لحظه ای ک گوش دادم نتیجه اش رو دیدم

    از خدا سپاس گذاری میکنم بابت این انسانی ک خلق کرده و سر راه من قرار داده و من بتونم خدای خودم رو بهتر و راحتر بشناسم و بتونم ب زیبایی ، لذت بخش زندگی کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    Shahin گفته:
    مدت عضویت: 294 روز

    سلام به استاد ومریم جان و همه ی دوستان خوبم من چند بار به این فایل هدایت شدم و نشانه ی روزم بود من نمی‌دونم چرا با این همه باور محدود کننده انتظار اتفاقات خوب داشتم بینهایت سپاسگزارم از استاد عباس منش که صراط مستقیم را بهم نشون داد

    من در مقابل موفقیت دیگران مخصوصا نزدیکانم احساسم به شدت بد میشد فکر میکردم من بی عرضه ناتوان بدردنخور و فکر میکردم من نمیتونم به موفقیت اونا برسم عقب میمونم و تنها میشم طرد میشم دوست داشتنی و محبوب نیستم بهم بی‌توجهی و بی احترامی میشه با این افکار پر از خشم و ناامیدی میشدم

    باور قدرتمند کننده اگر اونا تونستن پس تو هم میتونی چون همه ی انسانها دارای سیستم عصبی مشابهی هستن باید باور ایمان توکل جلو بری و بابت موفقیت های کوچکت خودت رو تشویق کنی و الگو بگیری از موفقیت دیگران و سپاسگزار که در مدار موفقیت قرار گرفتی تا باورات تقویت بشه با موفقیت دیگران که میشود اگر برای اونها شده برای تو هم میشود به شرط باور و ایمان و این آگاهی جدید را باید هر روز تکرار کنم تا بشینه توی بند بند وجودم هر کسی هر جایی هست جای درست خودشه خداوند عادل است و جهان بر پایه عدل هیچ شانسی در کار نیست احساس خوب اتفاقات خوب

    در پناه الله یکتا شاد باشید موفق و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نیـایـش گفته:
    مدت عضویت: 209 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه ی دوستان قشنگم و استاد عزیزم

    من هدایت شدم به این فایل فوق العاده که بتونم باورهای محدود کننده ام رو پیدا کنم و ببینم مشکل دقیقا کجاست و چطوری باید اونو حلش کنم؟…

    بریم سراغ تمرین:

    توی مدرسه ما یکی از بچه های هم رشته من که اسمش (نازنین زهرا)ست، بالاترین معدل رو کسب کرده و رتبه 1 شد توی مدرسه(من و نازنین زهرا هم کلاسی نیستیم من توی کلاسBو اون توی کلاسAهست و فقدر مدرسمون یکیه اما با این حساب استادامون یکیه) نه امسال تونسته بلکه پارسال هم معدلش بالاترین بوده.‌‌.‌…

    -من چه حسی دارم؟

    «احساس نا امیدی میکنم، من یه چیزی از نازنین زهرا کم دارم، حتما پدر و مادر خوبی داره که حمایتش میکنن(من ندیدم و دارم قضاوت میکنم)

    اما هیچکس منو حمایت نمیکنه ، خودمم. اون هوشش از من بیشتره و من هوشم پایینه….»

    +نگاه کن خداوکیلی چقدر باور های مخربی که توی ذهنم اون زیر میرا بوده…به قول استاد زیر مبل مخفیشون کردم…

    ـمن خواستار تغییر دیدگاهم هستم، چه دیدگاه مثبتی داشته باشم که منو قوی تر کنه؟؟؟

    1-«نیایش! نازنین زهرا توی همون مدرسه ای که داری درس میخونی درس میخونه(مدرسه ما نه تیزهوشانه نه نمونه دولتی، بلکه یک مدرسه دولتی عادیه) استادامون که یکین پس شرایط نتیجه رو نمیتونه تغییر بده»

    2-«تو با نازنین زهرا سال چهارم تا ششم دبستان همکلاسی بودین ولی تو جزوه برتر های کلاس بودی ولی نازنین زهرا درسش مثل تو خوب نبوده!!!

    و سال دبیرستان سطح درسیش ارتقاء پیدا کرده.

    پس این ربطی به هوش بالا نداره»

    3-«نازنین زهرا کلی برای یادگیری ذوق و شوق داره.. تا حالا دیدی از امتحان ناراضی باشه یا نگران و مردد باشه سر جلسه امتحانات؟؟؟(جواب من: نه والا)

    پس مسیر موفقیت مسیر لذت بخشیه و سختی و رنج رو به دنبال نداره»

    4-« این دوست خوبمون(نازنین زهرا)میومد داخل کلاس و گاهی سر کلاس ما مینشست تا دوبار تدریس استاد رو ببینه( استاد اول میرفت توی کلاس اونا زنگ بعدمیومد داخل کلاس ما) و با اعتماد به نفس تمام میرفت پای تخته و سوالات رو پاسخ میداد گرچه جاهایی اشتباه میکرد اما اصلا خجالت نمیکشید! و سعی میکرد یاد بگیره…

    پس اینجا هم اعتماد به نفس و عزت نفس بالارو یاد آور میکنه…

    -چه درس هایی یاد گرفتم؟؟؟؟

    1- از مسیر خواسته نهایت لذت رو ببرم

    (باور داشتم که آدم باید رنج بکشه تا موفق بشه‌ اما اتفاقا برعکسش درسته…)

    من میتونم این باور رو تغییر بدم با:

    1-پیدا کردن الگوی مناسب تا باور پذیری برام راحت تر بشه.

    2-باید قوانین جهان رو به درستی درک کنم

    3- باید از دوستی با افراد منفی گرا دوری کنم چون به باورهام آسیب میرسونن

    2-هوش و استعداد مهم نیست، باور به خود مهمه، ایمان مهمه(باور داشتم که هوش و استعداد مهمه)

    3-روی اعتماد به نفس و عزت نفسم کار کنم(پاشنه آشیلم همینجاست) خودمو لایق بهترینا و قبول شدن در دانشگاه و رشته ام بدونم…

    «خیلیییییییی باید روی این باور کار کنممممممم»

    چیکار کنم حالا؟؟

    1- روی یک برگه ویژگی های مثبتم رو بنویسم حتی اگر اغراقم کردم طوری‌نیست.. و هر روز مرورش کنم…..

    2- موفقیت های کوچیک‌ رو ببینم و مرورشون کنم

    (بابا این همه نمره عالی گرفتی، تقدیر نامه گرفتی، کارت هدیه گرفتی، بعد اونوقت چسبیدی به چندتا نمره بدت؟؟؟؟)

    4-موفقیت ربطی به پدر پولدار، حمایت خانواده ، پارتی داشتن، سهمیه داشتن و..‌ نداره

    5- حال و روحیه خوبمو حفظ کنم.

    حتی اگر نمره دلخواهم رو نگرفتم با خودم بگم که این درسی شد برای من که تلاشم رو بیشتر کنم و بیشتر از مسیر لذت ببرم..

    6- همه چیز امکان پذیر است

    تجسم کردن خودم توی اون دانشگاه و رشته‌رو هم به این موارد اضافه کردم….

    استاد عزیزم خیلی ممنونم… تونستم چند تا از باور های مخرب رو توی وجودم پیدا کنم… واقعا پنهان بودناا خودمم تعجب کردم….

    سپاسگذارتم خدای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سید حسین فلاح گفته:
    مدت عضویت: 2129 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت دوستان عزیز

    در پاسخ به تمرین های این فایل جواب هام رو توی دفترم نوشتم و نکاتی بود که میشه اون ها رو کامنت کرد

    وقتی به این سوال ها فکر کردم دیدم نسبت ب ی سری افراد احساس حسادت رو دارم البته ک با استفاده از آموزش های استاد خیلی خیلی بهتر شده حسم اما نمیشه گفت ک دیگه ندارم و با بررسی هایی که تو خودم کردم دیدم این حس ب این خاطر بوجود میومد ک خودم رو مقایسه میکردم و حس میکردم ک دارم عقب میوفتم از بقیه و باعث حسادت من نسبت به اون افراد میشد اما خدارو شکر با باور هایی که تو این سایت پیدا کردم و روی خودم کار کردم مخصوصا باور فراوانی که هیچ کس با موفق شدن از موفقیت کسی دیگه استفاده نکرده و من میتونم هر لحظه با فرکانس هام اتفاقات رو خلق کنم دارم این حس رو کمتر میکنم و سعی میکنم از این موفقیت ها ایده بگیرم و الهام بخشی بشه برام برای پیشرفت کردن و به موفقیت رسیدن خودم

    مورد بعدی اینه که وقتی فکر کردم درباره دیدگاه هایی که افراد داشتن به این نتیجه رسیدم ک پشتکار داشتن و حرکت کردن توی ی مسیر ثابت بودن این شاخه و اون شاخه نرفتن توی مسیر علایق بودن عمل کردن به ایده ها رفتن تو دل ترس ها از جمله کارهایی ک دیگران انجام دادن و ب موفقیت رسیدن و من هم میتونم با انجام این کارها و راهکار های ک استاد تو سایت و محصولات گفتن به این موفقیت ها برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان گل

    چقدر این فایل عالی و آموزنده بود واقعیتش اولین باری ک نگاهش کردم خیلی عمیق درک نکردم اما وقتی نوشتم و تمام گفته های شمارو یادداشت کردم تازه فهمیدم چی میگید

    به دلایل موفقیت دیگران پی بردم که همشون یه تغییر بزرگی در باورهاشون داشتن و همین تغییر کاری کرده ک دست به کارهایی بزنن ک خود من جسارت انجامش رو نداشتم، وقتی تمرین رو در مورد یه شخصی ک از نظرم خیلی سریع رشد کرده بود نوشتم متوجه شدم چه باورها و اقدام هایی پشت موفقیت این شخص خوابیده ک تا حالا اینقدر دقیق بهشون فکر نکرده بودم فقط چشم من موفقیت اون رو میدید و حسرت میخورد بدون در نظر گرفتن دلایل اون موفقیت، که یکی از بزرگترین دلایل موفقیت اون شخص گوش ندادن به حرف دیگران بود طوری ک دوست داشت پیش رفت و تایید دیگران براش مهم نبود

    من متوجه شدم چقدر تحسین موفقیت دیگران موثر هست که خودم هم یه تجربه از تحسین موفقیت دیگران به جای حسادت خوردن داشتم

    چند ماه پیش من دوره آموزش شنا ثبت نام کردم و چند جلسه رفتم اما جلسات آخر آموزش رو جا موندم ی سفر رفتم و بعدش هم سرماخوردگیم باعث شد نرم، اما من توی مدتی ک سرما خورده بودم میرفتم استخر کنار مربی می ایستادم و تمرین بچه هارو نگاه میکردم و هرموقع ک یه نفر تمریناتی که مربی میگفت رو انجام میداد، با تمام وجودم و یه جورایی برای ساکت کردن ذهن نجواگرم ک مدام میگفت جا موندی با صدای بلند با قدرت فقط تشویقشون میکردم، دست میزدم، تبریک میگفتم، تحسین میکردم اونقدر انجام میدادم تا ذهنم رفته رفته آروم میشد و چیزی نمیگفت و اتفاقی که افتاد این بود ک وقتی دوره تموم شد سه بار بعدش رفتم استخر و به طرز معجزه آسایی با وجود جلسات کمی ک شرکت کرده بودم اما تونستم شنا کنم طوریکه مربی وقتی اومد دید باورش نمیشد گف تو ک کلاسا هم نمی اومدی چ خوب شنا میکنی

    من دیدم چطوری تحسین موفقیت دیگران مارو در شرایط همون موفقیت قرار میده

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سافر ۱۳۵۴ گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    باسلام خدمت همه.

    در مورد برادرام اگه موفقیتی بدست بیارن خوشحال میشم و از طرفی احساس بی ارزشی نسبت به خودم پیدا میکنم و این حسو خواهم داشت که من از همشون بهتر میتونستم باشم ، موقعیتهای من ، احساس لیاقت من بیشتر از اونا بود ، ومن قدر خودمو ندونستم و از موقعیت‌های زیادی که داشتم استفاده نکردم.

    اصلا در مورد خودم اینو بگم که همه ، منظورم همه خونواده ، دوستا ، آشنایا ، همسایه ها این حسو داشتم که اونا یقین داشتن که من به یه جایی میرسم.یه شغل دولتی عالی یا یه بیزینس عالی چون همیشه مثبت بودم ، با آدمای بزرگی مثل شهردار، فرمانده سپاه، ریاستای خیلی ادارت ،دوستای نزدیکی بودم، اصلا تو فامیل حس میکردم همه با یه دید خوبی بهم نگا میکنن ، کشتی گیر بودم و مقام اول و چهارم کشوری داشتم ، چن تا مقام اول دومی استانی داشتم ،تو شهرمون که مسابقه میدادم تشک پر از شیرینی شکلات میشد که تماشاچیا بخاطر من پرت می‌کردند، احساس می‌کردم قشنگ همه دوسم دارن، احساس می‌کردم خیلی ها میخوان جای من بودن کاش .

    ولی ، ولی ، بقول شما استاد ولی انگار من خواب بودم ، اصلا برای زندگیم برنامه ای نداشتم که بابا فردا پس فردا باید تشکیل خانواده بدم ، باید خونه داشته باشم ،باید شغل داشته باشم ،ماشین و خیلی از امکانات زندگی دیگه .

    بالاخره بعد ازدواج افتادم به کارگری تو کارخونه ها ، و خیلی از کارای دیگه و بخاطر اون شخصیت کاذب گذشتم نمیتونستم تو دید کارکنم چون خجالت میکشیدم .

    سیم بانی مخابرات کار میکردم بخاطر اینکه هم تو دید بود و هم سردی و گرمی هوا اذیتم می‌کرد ادامش ندادم ، تاکسی خریدم با وامی که بخاطر گذشته خوبم راحت بهم دادن ، باز با فکر به اینکه چی بودم چی شدم حوصلم نکشید و فروختم.

    بعد ازدواج کلا منزوی و گوشه گیر شدم ، چون احساس می‌کردم همه فک میکنن در مورد فلانی چی فک میکردیم چیشد.

    واسه همین تو موفقیت‌های همه این حسو دارم که اگه من قدر خودمو ، میدونستم بالاتر از همشون بودم .احساس می‌کنم از همون اول تو احساس لیاقت و تو عزت نفس مشکل دارم چون تو ذهنم بقیه از خودم مهمتر بودن ،به همه کمک می‌کردم جز به خودم ،تا جایی که الان متوجه میشم که بابا فلانیا از من سو استفاده میکردن و من خودم نمیدونستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر خوشحالم که توی یک روز عالی که از دیشب داره برف می‌باره و باران نم نم می‌باره به محض اینکه وارد سایت شدم به این فایل رسیدم

    خوب دیروز مشغول کارکردن روی قدم چهارم بودم و این موضوع هم خیلی می‌تونه به من کمک کنه برای اینکه خیلی خوب فایل اول قدم چهارم رو درک کنم

    واقعیتش اینه که مدتیه موفقیت های دیگران که هیچ به چشم جالبی نگاهش نمیکنم بلکه موفقیت های خودم هم برام تکراری شده یا اینکه میگم خوب که چی

    قبلاً ریزترین موفقیت رو با تمرین تحسین میکردم و با اینکار خودم کلی انرژی می‌گرفتم و کلی انگیزه که میشود و پر میشدم از احساس خوب

    ولی الان نه اصلا اینطور نیست

    ولی استاد با همین گوش دادن چند دقیقه ای به این فایل و جواب دادن به سوال اون هم نه جواب عالی بدم که بگم نه من اصلا حسودی نمیکنم نه بلکه من به موفقیت های دیگران الان حسودیم میشه باعث شد که کلی انرژی بگیرم و مرور کنم توی ذهنم و کلی کار عقب افتاده رو انجام دادم

    مثلا من توی کار ساختمون خوب ی خونه که پدرم لطف کرده بود در اختیار من قرار داده بود رو از صفر تا صد با هزینه خودم و درآمد خودم بازسازی کردم از لوله کشی فاضلاب تا لوله کشی آب و پکیج و نورپردازی و کابینت فوق‌العاده و بهترین برند سرامیک و شیرآلات و اضافه کردن انباری و ی حمام فوق‌العاده که هم میشه گفت حمامه هم گفت سونا هستش بعد انتظار داشتم دیگران تعریف کنن و بگن که چه کار شاخی کردی و همین نوع نگاه باعث شد که دیگران هیچ تعریف نکنن کلی هم ایراد بگیرن و این باعث شد من نفهمم که چه کار بزرگی کردم

    یعنی بعضی وقت ها کارهای من درحد خودم واقعا بزرگه مسأله اینجاست من نکاه میکنم نظر دیگران چیه اگه اونا صحه بزارن من آدم موفقیم

    و خودم دلیل این موضوع رو میدونستم ولی از ی جایی به بعد کنترل این موضوع سخت شد برام

    و دیگه رفتم

    بعد جالبه که خداوند همیشه به من می‌گفت بگو این موفقیت هات رو برای خودت

    انرژی بگیر

    الان من ی مقدار مغازه رو مرتب کردم انکار تمام کارهای عقب افتاده رو انجام دادم

    یعنی ی باور در من به وجود اومده که آقا میشه میشود تو انجامش دادی

    در مورد موفقیت های اطرافیانم بله می‌خوام افشا کری کنم برادر بنده مدیر ی شرکت فوق‌العاده موفق هستش که توی شهر یا استان جز نفرات اوله از مدیریت چهل پنجاه عدد کامیون با چهل پنجاه تا راننده

    حالا جور کردن بار لاستیک باطری و هزار و یک مسأله که به راحتی انجام میده بحث مالیات بحث سوخت و روزانه و سالیانه موفقیت هاشون چشمگیرتر میشه و مورد احترام هست واقعا برای بقیه و بعضی موقع برای من

    چرا بعضی موقع برای من چون حسودی میکنم بهش و میگم که چرا من نه یا چرا خانواده بیشتر براش احترام قایلن چون خدمات بیشتری ارایه داده چون بیشتر خدمت کرده

    همین دیشب داشتم میرفتم ی مراسم عروسی فوق‌العاده

    خوب همه شاد و خوشحال و خندان کلی تعریف کردیم کلی خندیدیم بعد دیدم افرادی که توی فامیل ما از جایگاه اجتماعی پایینتری برخوردارن اصلا دعوت نشدن

    و به خودم گفتم ببین داشتن ثروت از همه لحاظ عالیه افراد جوری دیگه نکاه میکنن حالا من این داستان رو با بعضی از آیات قرآن منطقی کردم مثل سوره عبس که میگه تو رفتی به سخاوتمندان رسیدی از کجا میدونید اون که آدم عبسی هست ایمان نمیاره چرا روی گردانیدی

    و من میگفتم تا الان که باید چشمت آدم های فقر رو ببینه و کمکشون کنی خدا اینجوری دوست داره و الان میفهمم که محمد اونقدر ذهنش ثروتمند بوده که اون فرد سخاوتمند رو دیده اون فرد ثروتمند رو دیده

    خوب به لطف الله مهربان به موفقیت های زیادی رسیدم از سلامتی از خانواده از ماشین از سرمایه گذاری ولی اینا یکدرصده اون چیزیه که من می‌خوام و به لطف الله مهربان و آموزش های استاد عباسمنش خیلی زودتر از چیزی که توی ذهنمه میرسم

    به امید الله مهربان و این رسیدن به این معنی می‌تونه باشه که میتونم به بالاتر برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    Ati گفته:
    مدت عضویت: 1636 روز

    به نام خداوند یگانه

    در رابطه با سوالی که استاد فرمودید من همین الان ویدیو رو نگه داشتم و میخوام افکاری رو که به ذهنم میاد بنویسم:

    اگه یکی از نزدیکان شما به یک موفقیتی برسه چه احساسی به شما دست میده؟

    اول از همه من واقعا احساس ناتوانی بهم دست میده از اینکه خوش به حالش که عرضه داشته از توانایی هاش استفاده کنه و این موفقیت رو بدست بیاره من باور کمبود ندارم و میدونم فرصت ها بی اندازه است و جهان با توجه به شایستگی هرفردی در استفاده از توانایی هاش به اون جایزه میده ولی همیشه احساس خودم این بوده که تویه یه برهوت گیر کردم که پای جلو رفتن ندارم احساس میکنم علی رغم اینکه میدونم هرکاری رو بخوام انجام بدم عالی انجام میدم اما انگاری این مسئله رسیدن به موفقیت برام اینقدر داره سخت نشون میده و اینقدر نیاز به از خودگذشتگی در برابر همه لذت های زندگیم داره که پامو زنجیر کرده نه جلوتر نرو چون باید دیگه از همه لذت هات بگذری و سخت تلاش کنی وقتی ببینم یکی از نزدیکام به این نقطه رسیده احساس بی عرضه گی میکنم که اونم تونست و تو هنوز هم توی نقطه امنت گیری!

    احساس ضعف و خودکم بینی در بین اطرافیان بهم دست میده که همه میگن فلانی خیلی توانمنده و فکر میکنم مقایسه میشم با اون و احساس بدی بهم دست میده..

    جلوی همسرم از خودم خجالت میکشم که ناتوانم !

    به حالش غبطه میخورم و انگاری ته دلم از اینکه به این موفقیت رسیده ناراحت میشم که سطحش از من بالاتر رفته فکر میکنم دوست داشتم اون توی سطح من بمونه تا با هم راحت باشیم!

    فکر میکنم راحت تر میشم از اینکه ازش دوری کنم تا نبینم و حسم بد نشه از تعریف دیگران از اون!

    توی ذهن من رسیدن به موفقیت ملموس به کار پیچیده ست و وقتی ببینم یکی به راحتی بهش رسیده از خودم بیشتر بدم میاد که چرا من نمیتونم انجامش بدم و هزارتا برچسب به خودم میچسبونم که یه مشکلی دارم که از اون پایین ترم و توی این سطح گیر کردم!

    وای خدای من اینا از ذهن من گذشت و فکر میکنم تنها چیزی که توی این موقعیت به ذهن من نمیرسه اینه که پس منم ازش الگو بگیرم و من هم میتونم انگاری یه جورایی خودم رو باور ندارم که من هم بتونم و بیشتر از اینکه اون تونسته احساس خودکم بینی میکنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    معید ماندگار گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    درود استاد

    من روی این موضوع کار کردم و نسبت به اکثریت افراد احساس خوبی دارم وقتی اونها به موفقیتی میرسند و من نسبت به اون اکثریت، شاید فقط خوشحال بشم و اینطوری نیست که بخوام جشن بگیریم و کاری کنم خیلی خیلی خوشحال بشم به همون اندازه شخصی که به موفقیتی رسیده.

    اما کاری که میکنم اینه که واقعا برام باور پذیر میشه سر اینکه اون حرکت کرده ، اون اقدام کرده و نتیجه گرفته و من سر این موضوع خیلی خوشحال میشم و بیشتر خدامو باور میکنم که اگر حرکت کنم ، موفق میشم چون من شاید یکی از بزرگترین پاشنه آشیل هام اینه که حرکت نمیکنم و کمال گرایی میکنم و میگم نه باید این رو هم یاد بگیری و بعد خودتو درگیر پروژه کن.

    بعد اون رو یاد میگیرم و بعدش ذهنم میگه اون چیز دیگه رو هم یاد بگیر و بعد وارد پروژه شو و این قضیه تقریبا دو سال ادامه داشت.

    وقتی اینو یک ماه پیش واقعا درک کردم، و گفتم وقتی من خودمو درگیر پروژه میکنم بیشتر و سریع تر چیزی یاد میگیرم

    برای همین حرکت کردم و حرکت کردم و خودمو درگیر پروژه میکردم. پروژه تموم میشد پروژه بعدی و بعد پروژه بعدی و نمیدونید من خیلی خیلی چیزی یاد گرفتم و خیلی احساس لیاقتم رفت بالا تو حوزه کاریم و بهم ثابت شد که دیگه هیچوقت کمال گرایی نمیکنم . سعی میکنم.

    اینارو گفتم که وقتی من این حرکت کردن رو درک کردم ، دیگه بعدش هرکسی رو میدیدم که با حرکت کردن نتیجه میگیره من خیلی خوشحال میشدم ، باورام قویتر میشد و ایمانم قویتر میشد و خودم قوی تر حرکت میکردم

    اما همانطور که گفتم این قضیه برای اکثریت جامعه و اطرافیانم هست.

    برای اقلیت میتونه داداشم باشه

    من الان که دارم فکر میکنم ، اگه موفقیتی مثلا داداشم کسب کنه احتمال داره که ذهنم درگیر شه.

    فقط بخاطر اینکه من چند ساله دارم تلاش میکنم برای اینکه موفقیت کسب کنم و زنجیر هایی که تمرکزم رو از خواسته ام برمیداره رو حذف کردم و بیشتر از یکساله که خیلی متمرکزم و تمرکزم رو گذاشتم روی علاقه ام و هدف هام و نه چیزهای بیهوده و چیزهایی که نفعی برای آدم ندارن.

    و چون داداشم دقیقا برعکس من بوده تو این چند سال، و بعد از مدت کوتاهی موفقیت کسب کنه، خب خیلی برای من ضدحاله…

    این واقعیته

    و بیشتر به خودم گیر میدم که من کجای کار ایراد داشتم و احتمالش زیاده که خودمو سرزنش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    یونس صارمی گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    سلام به استاد عزیز بابت این فایل ارزشمند سپاسگزارم

    احساسات من در رابطه باموفقیت های کسب شده توسط اطرافیانم کاملا متناقض است و شخص به شخص فرق میکنه اری من با دیدن دوستانم و اطرافیانم که در زمینه ارتباطات و روابط بسیار موفق و خوب هستن و هر روز دارن پیشرفت بیشتری میکنند بسیار حسادت میکنم و حس بی عرضگی زیادی به من دست میدهد و همیشه دوست داشتم که مثل انها باشم ولی خود را فرد بی عرضه و ناتوانی در این زمینه میدانم، در زمینه روابط با خانواده این قضیه پررنگ تر است در واقع رفتار و ارتباط صمیمی خانواده ی ان فرد با او حسادت در من بوجود می اورد چرا که من در این موضوع کمبود دارم، از طرف دیگر دررابطه بعضی دیگر از اطرافیانم وقتی به یک موفقیت در هر زمینه ای (به جز ارتباطات و روابط)میرسند من بسیار خوشحالتر از خودشان میشوم و تحسینشون میکنم.

    شدت این موضوع از نظر مالی کمتر از روابط است ولی بازهم حس حسادت پیدا میکنم‌‌‌.

    من ترجیحا موفقیت های اطرافیانم و ادامه تمرین رو در دفترم ثبت میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: