ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 9
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بزرگ و مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار و سخاوتمند استاد عباسمنش عزیز
استاد ، سخاوت و منش و نگرش بی نظیر شما رو برای ارائه این سلسله آموزش های بی نظیر در مورد عملکرد ذهن تحسین می کنم و با تمام وجودم سعی می کنم بهتر از قبل در این زمینه هم شما رو الگوی خودم قرار بدم.
این مطالب و آگاهی ها و تمرین ها می تونست در غالب یک دوره بی نظیر از طرف شما ارائه بشه ، ولی سخاوت و بزرگواری و قلب بزرگ شما و همچنین عمل کردن به ایده های خداوند توسط ، شما رو بر این داشت که این صحبت ها و مطالب بسیار ارزشمند رو به رایگان در اختیار همه ما قرار بدید.
وظیفه من هم این هست که حواسم به این موضوع باشه که به دلیل رایگان بودن ، به هیچ وجه با نگاه معمولی و سطحی نگاه نکنم . چون یکی از هربه های ذهن همین هست که وقتی هر مطلب یا هر آگاهی رایگان به دست من برسه، خیلی جدی نگیرم و نگاه عمیق نداشته باشم. من تمام تلاشم رو می کنم که از زاویه ای به این دوره از آموزشهای شما نگاه کنم که انگار هزینه پرداخت کردم و دوره رو تهیه کردم . به این شکل تمرکز و تعهد و جدیت و فوکوس بیشتر و بهتر و عمیق تری نسبت به موضوعات و تمرین ها خواهم داشت. همه چیز به نوع نگاه من به مسائل بر می گرده.
در ابتدای این سلسل آموزشها با تمام وجودم لطف و محبت و سخاوت و بزرگی شما کمال تشکر و قدردانی و سپاسگزاری رو دارم.
(این مطلب رو قبل دیدن توضیحات آخر فایل نوشتم و خدا رو شکر درک درستی از آموزش های شما داشتم و این فرکانس دو طرفه و همزمان بین خودم و شما رو نشونه ای از فهم صحیح آموزش های شما می دونم)
وقتی یکی از نزدیکانم یک موفقیت کسب می کنه ، من چه احساسی دارم ؟
استاد عزیز ، واکنش احساسی من در رابطه با نوع موفقیت های اطرافیان متفاوت هست . همین الان که شروع کردم روی این سوال تمرکز کردن ، فهمیدم که نوع احساس من در این زمان ها بستگی به نوع موفقیت افراد داره که سعی می کنم با مثال زدن بیشتر موضوع رو باز کنم.
همین دو روز پیش وقتی شنیدم که دوست و همکار چندین ساله من دو تا ماشین ثبت نام کرده و به زودی قرار تحویل بگیره ، ابتدا حس حسادت در من به وجود اومد. پیش خودم گفتم که این دوستم که مدیر مجموعه و واحد ما هم هست و اتفاقا رابطه خوبی هم با هم داریم ، هر روز صبح که میاد سرش تو اینستاگرام و تلگرام و دیدن کلیپ های مسخره و دیدن عکس و اندام های زنان هست و 99 درصد تایم خودش رو در محل کار به فضای مجازی و اخبار اختصاص میده!
اگر این وسط هم کاری یا جلسه یا موضوعی باشه پیگیری می کنه و بعدش بلافاصله غرق میشه تو فضای مجازی و مزخرافاتی که افراد از خودشون منتشر می کنند!
چطور هست که من در حال تمرکز و کار کردی مداوم روی خودم هستم ، نتونستم حتی یک ماشین ثبت نام کنم ولی ایشون دو تا ثبت نام کرده ؟!
بعدش که یک مقدار زمان گذشت و تونستم این مقایسه احمقانه رو در وجودم ضعیف تر کنم ، با خودم گفتم آقا ف من که تو افکار این بابا نیستم که بدون چه باورهایی در مورد پول داره ، این چه کار اشتباهی که من دارم انجام می دم ؟
چرا باید به این شکل به این موضوع نگاه کنم ؟
من یک سری باورها و عملکرد های در زمینه های مختلف دارم که از ایشون بسیار بهتره ، و ایشان احتمال زیاد باورهای خوبی در مورد پول و ثروت داشته و در حال خلق کردن نتایج خودش هست. من چرا باید با دیدن این موفقیت حسادت کنم؟
من در مورد سلامتی و تندرستی ماههاست که مطالعه و تحقیق و بررسی کردم و کلی نتایج رو خودم با دانش و آگاهی که کسب کردم خلق کردم .
کلی از دوستان سایت با خرید دوره قانون سلامتی استاد به شرایط جسمی بی نظیر دست پیدا کردند ، ولی من با تلاش و تمرکز و مطالعات خیلی زیاد به لطف و هدایت خداوند خودم به این موضوع دست پیدا کردم و تونستم 25 کیلو وزن کم کنم و کلی نتایج جسمی فوق العاده رو به وجود آوردم.
من از لحاظ ادب و آرامش و مثبت بینی کلی نتایج کسب کردم ولی این دوستم تو این زمینه چون هیچ تلاش و تمرکزی نکرده ، هیچ دستاوردی نداره و من کلی تو این زمینه عالی هستم.
از لحاظ کلی باورهای توحیدی وشخصیتی دیگه من در شرایط بسیار عالی هستم و این دوستم مجددا چون روی باورها کار نکرده دستاوردی نداره.
من کلی تو رابطه باهمسرم به نتایج عالی رسیدم چون روی این موضوع عالی کارکردم و از نتایج خودم بسیار راضی هستم.
.
.
بعد فهمیدم که این احساس حسادت نسبت به ثبت نام دو تا ماشین توسط دوستم ، به دلیل مقایسه بوده.
من هنوز روی باورهای ثروت و پول خیلی خوب کار نکردم و با تلاش و پشتکار بیشتر می تونم مثل سایر زمینه ها موفق باشم.
ولی استاد این حس حسادت در مورد پیشرفت مالی اطرافیان پاشنه آشیل من هست و اعتراف می کنم که حس حسادت رو خیلی سخت می تونم مهار کنم.
البته حس بی عرضگی و تانوانی رو احساس نمی کنم چون این باور در من تقویت شده که من خالق زندگیم هستم و اگر در یک زمینه هنوز نتایج خوبی کسب نکردم دلیلش ناتوانی و بی عرضگی من نیست ، دلیلش اینه که باید در مورد بحث مالی و ثروت بیشتر و بیشتر کار کنم و عمل کنم به ایده هام. به لطف خدا ایده های عالی تو سالی که در آخرش هستیم دریافت کردم و دارم روی خودم کار می کنم و ایمان دارم که می تونم تو بحث مالی نتایج دلخواه رو کسب کنم.
ولی استاد در زمینه های دیگه مثل موفقیت در پرورش جسم و عضلات اگر دستاوردی در کسی ببینم به زیبایی تحسین می کنم چون درک درستی از جسم و عضله و تفاوت اون در انسانهای مختلف می دونم و چون از بچگی تو رشته کاراته فعالیت کردم ، به خوبی از تفاوت جسم و فیزیک افراد آگاه هستم و به لطف خدا هیچ حسادت در من به وجود نمیاد.
.
یک مثال عالی و بسیار جدید دیگه :
دقیقا از یک ماه پیش بحث داغی در شرکت ما شکل گرفت ، به دلیل تغییر ساختار مدیریتی در شرکت ، قرار شد که یک نفر از کسانی که سابقه و دانش و مهارت خوب در زمینه هوانوردی دارند ، به عنوان مدیر عملیات شرکت انتخاب بشه.
یکی از اون گزینه ها با توجه به سابقه 19 ساله من در فرودگاه و البته سطح مهارت و دانش من در هوانوردی و همچنین با توجه به اینکه من در سال 88 کل دوره های تئوری خلبانی رو طی کرده بودم ، من بودم . این کار هم توسط مدیر فعلی مون (همون دوستی که دو تا ماشین ثبت نام کرده بود ) به مدیریت ارشد پیشنهاد شده بود و بحث داغی به وجود اومده بود.
ولی وقتی دقیقا یک هفته پیش یکی دیگه از دوستان بسیار بسیار صمیمی و همکارم 19 ساله من ، به عنوان مدیر عملیات انتخاب شد ، من خیلی راحت و خیلی سریع تونستم این موضوع رو در خودم حل و فصل کنم.
به این شکل که اولا درخواست های من از خداوند اصلا چیز دیگه هست. من دنبال آزادی زمانی و مکانی هستم و به دنبال RUN کردن بیزنس شخصی خودم وهستم و پلن دارم که سایت خودم رو راه اندازی کنم و انتخاب من به عنوان مدیر عملیات کاملا در مسیر مخالف خواسته های من بود. با انتخاب من برای این پست تمام تایم های آزاد من برای مطالعه و کار کردن رو مسیر علایقم ، کلا از بین می رفت .
دوما من اصلا علاقه خاصی به این پست نداشتم و بیشتر به دلیل تهییج اطرافیان این موضوع مقداری برام مهم شده بود.
به همین دلیل و چند دلیل دیگه ، بلافاصله این موفقیت رو تحسین کردم و در اولین فرصت به دوست عزیزم مهدی نازنین ، تبریک گفتم و آروزی موفقیت براش کردم. و اتفاقا رابطه من در این مدت عالی تر و صمیمی تر شده و ایده هایی که به ایشان دادم برای تحول و گسترش کار در فرودگاه مهرآباد ، بسیار براش عالی بود و کلی تشکر کرد . این موضوع برام اتفاقا الهام بخش شد و خیلی باورهام تقویت شد.
.
استاد در مورد موفقیت در روابط عالی در اطرافیان هم خیلی راحت می تونم تحسین کنم و باورهام رو تقویت کنم. و هیچ حس حسادتی در من شکل نمی گیره.
تنها پاشنه آشیل من در مورد موفقیت های مالی اطرافیان هست که با مرور آموزشهای عالی شما در دوره احساس لیاقت و 12 قدم ، بهتر از قبل می تونم این حس رو کمتر کنم و ذهن رو مهار کنم.
واقعا صفر کردن حس حسادت نشدنی هست ولی باید کمتر بشه.
استاد چقدر واژه جالبی رو فرمودید ، خط شکن .
من به شما و به دوست عزیزم آقای عطارروشن عزیز و کلی از دوستان دیگه تو سایت که نتایج عالی گرفتند به همین شکل نگاه می کنم . وقتی یک فردی تو همین موقعیت جغرافیایی که من هستم با همین شرایط اقتصادی با همین قوانین حاکم بر کشور با همین اوضاع و احوال موجود ، تونسته با کار کردن روی خودش نتایج بزرگ خلق کنه ، این یعنی اینکه من هم می تونم چون من هیچ فرقی با افراد موفق ندارم . همگی به یک اندازه به خداوند و قوانین خداوند دسترسی داریم.
تفاوت در باورها و عملکردهاست و گرنه همه ما از توانایی ها و استعدادهای خوبی برخوردار هستیم و می تونیم با اتکا کردن به نیروی بی نهایتی که در درون ماست و با تقویت باورهای فراوانی و تقویت احساس لیاقت و با وارد شدن به دل ترس ها و تردید ها و با تقویت امید به وسیله توکل به خداوند ، نتایج دلخواه رو خلق کنیم.
وقتی من در مورد روابط یکی از بهترین نتایج رو در میان دوستان و اطرافیانم خلق کردم ، این باور رو تقویت می کنه که من با قوی تر کردن باور و اعمال درست و با شهامت و شجاعت و جسارت بیشتر ، در سایز زمینه ها هم می تونم عالی باشم.
مهم این هست که به ایده هام ارزش قائل باشم ، خدا رو در وجودم باور کنم ، هر روز از لحاظ شخصیتی یک مقدار بهتر از دیروز باشم و مهارت های خودم در زمینه کاری رو بهبود ببخشم.
استاد برای شکل دادن به ذهنیت قدرتمند کننده ، بهترین دوره دوره احساس لیاقت هست . چون ریشه احساسات بد در زمان موفقیت های سایرین ، از مقایسه کردن نشات می گیره. موضوع جلسه اول دوره احساس لیاقت می تونه در این بخش بسیار ما رو کمک کنه.
امیدوارم در ادامه این سلسله آموزشهای شما ، بتونم تسلط بیشتری در کنترل ذهن داشته باشم .
با آروزی بهترین های برای شما و هم دوستان نازنینم.
در پناه الله مهربان شاد و موفق و تندرست و ثروتمند باشید.
به نام خدا
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان
سلام به همه دوستان هم فرکانسی ام
خدارو شکر میکنم بابت حضورم تو این خانواده
امروز صبح توی تمرین ستاره قطبی از خدا خاستم که اون جاهایی که ذهنیت خرابی دارم رو بهم نشون بده و بطور معجزه اسایی اومدم تو سایت دیدم دقیقا فایل جدید استاد موضوعش همینه
اشک تو چشام جمع شد و خداوند رو شکر کردم
متن فایل رو خوندم دیدم نوشته شده که متعهدانه باید این مسیر رو بیای تا نتیجه بگیری ، گفتم چشم واسه همینم هنوز همه ی فایل رو گوش نکردم و اومدم که در مورد سوال بنویسم
راستش من تا الان فکر میکردم که خیلی حسود نیستم و از موفقیت دیگران ناراحت نمیشم
اما الان که استاد این سوال رو پرسید به فکر فرو رفتم ودیدم که من فقط به ظاهر خودمو خوب نشون میدم
اما در باطن اون احساس خوشحالی و لذت رو ندارم و یک احساس خود کم بینی وکم ارزشی بهم میده و تو ذهنم شروع میکنم به صحبت کردن با خودم و خودم رو خیلی سرزنش میکنم
مثلا میگم که نگاه تو با این همه توانایی و منم منم نتونستی به خاسته هات برسی ولی این ادم که اصلا به نظر من هیچ توانایی نداره تونسته
و هزاران هزار فکر دیگه از همین قبیل و تا ساعت ها احساس خوبی ندارم
استاد از اینکه اینقدر پیگیر هستید که دانشجو هاتون پیشرفت کنن و به موفقیت برسن خیلی خیلی سپاسگزارم
خدارو هزاران بار شکر میکنم که این فرصت رو بهم داد که بتونم تو این دوره شرکت کنم و امیدوارم که بتونم طرف خودمو خوب انجام بدم
دوستون دارم و براتون ارزوی بهترین هارو از خدا دارم
بنام خدای مهربانم
سلام استاد عزیزم
سلام دوستان خوب و فوقالعاده من
قسمت اول فایل رو گوش دادم و نگه داشتم و
میخام پاسخ سوال اول رو بدم
من همیشه از موفقیت افراد بینهایت خوشحال میشم و سعی میکنم ک اون قسمتهایی ک بمن کمک میکنه رو الگو بگیرم
در مورد اعضای خانوادم اتفاقن وقتی خاهر و برادرام به یچیز خوب میرسن بینهایت خوشحال میشم و انگیزه میگیرم
اما درمورد چند تا از دخترای همسن خودم ک فامیل هم هستیم
من حسودی میکنم
(احتمالا اونام همین حسو نسبت بمن دارند)
و حسودیمم جوریه ک میگم اععععع پس من چرا نتونم؟
درسته حسادتم گاهی جوریه ک خودم رو مقایسه میکنم ولی با هرزور زدنی شده خودم رو جم میکنم و اتفاقن موفقیت های بقیه حتی اگ حسادت هم بوده تا به امروز من فقط ازش کمک گرفتم برای رشد و پیشرفت
یادمه حدود 4ماه پیش من شنیدم ک یکی از دخترای فامیل ما حقوق 6تومن درماه داشت (من 1 تومن داشتم) بشدت بهم برخورد و گفتم منم میخام بیشتر داشته باشم چرا من کم داشته باشم؟
بعد از اینکه این جوری فکر کردم ی اتفاقاتی افتاد ک شرایط کاریه من الان خیلی بهتر از قبل و درامدمم بیشتر از قبل شده.
ادامه فایل رو گوش دادم و یکسری زنگا تو ذهنم به صدا دراومد
نشستم اسم چندتا از دوستان و نزدیکامون رو نوشتم
و جلوشون موفقیت هاشون رونوشتم
احساس درونیم نسبت به موفقیت هاشون شامل:
احساس تحسین ،خوشحالی،الگو گرفتن، ارزوی خوشبختی بیشتر کردن و…. بود
ولی متوجه شدم من راجب یکی دوتا از این افراد احساسم نسبت به خوده شخص احساس خوبی نیست
بعد پرسیدم از خودم که چرا من بااین ادم اینجوری هستم ؟
همینجور ک داشتم فکر میکردم و موقع هایی رو به یاد میاوردم ک ما باهم برخورد داشتیم
یادم اومد قبلنا این دختر خانوم یکسری کارا رو انجام داده بود و همیشه مورد توجه بقیه بود و منم اون کارا رو انجام داده بودم اما بخاطر اینکه بقیه بمن توجه نمیکردن حسودی میکردم به اون شخص
یا مثلا من بسیار زیاد در گذشته توسط این شخص قضاوت شده بودم
و بارها بمن بی احترامی کرده بود
بااینکه من همه اون گذشته رو فراموش کرده بودم اما ریشش درونم بود
و وقتی رفتم سراغش مثل اون لوله ای ک نشتی میداد پیداش کردم
من از وقتی با مباحث استاد کار میکنم
حتی همین دخترایی ک بهشون حسادت میکردم رو گاهی بشدت تحسین میکردم برای همین نسبت به موفقیت هاشون احساسم خیلی خوب بود من با الگوبرداری از اونا تونستم خیلی راحت همون اتفاقات رو تو زندگیم رقم بزنم
.
ی مورد دیگه هم ک پیدا کردم و نمیدونم درسته یا ن ولی این حدسمه این بود
یکی از فامیلهامون بود ک دوتا دختر بسیار زیبا و خوشگل داره
همسن من هست دختر بزرگش
اونموقع ک من میرفتم سرکار و ی موقع دم در یا جایی میدیدمشون کلی زیباییشون رو تحسین میکردم تعریف میکردم ازشون و انرژی و حال خوب بهشون میدادم
بعد از من دخترای آشناهامون باالگو برداری از من شروع کردن به خلق آزادیشون و این خیلی برای خوده من قشنگ بود
اما نکته ای ک بود چندماه بعد از من ایشون دختر بزرگش رفت و تو دندونپزشکی کار میکنه
من دیدم این دختر خانوم از اون روز به بعد حتی سلام من رو جواب نمیده و (نمیدونم چرا حس کردم )مغرور شده بود و اون دختری ک همیشه باهم بگو و بخند و انرژی مثبت به هم میدادیم دیگ حتی سلامم نمیکرد و محل نمیداد بمن
بعدش هم یک اتفاق وحشتناک الان براشون افتاده ک این منو خیلی فروتن تر کرده نسبت به تکبر و غرور
.
نتیجه گیریه اخرم نسبت به شناخت خودم این بود ک من حس حسادتم جوریه ک الگو میگیرم ازش
نمیگم 100٪الگو میگیرم
چون قبلا وقتی میشنیدم فلانی فلان اتفاق براش افتاده تا حد گریه میرفتم
اما الان بلطف خدای توانا در حدیه ک فقط چند ساعت ذهنم درگیر مقایسه خودم با طرف میشه و اینجور مواقع با حرف زدن و منطقی کردن ماجرا به احساس بهتری میرسونم خودم رو .
حالا نتیجه گیری ک چجور میتونم تو زندگیه خودم الگو بگیرم ازشون؟
1 ایمان ،شجاعت ،جاه طلب بودن
2 پشتکار و عشق به حرفه مورد علاقه داشتن
3 بیخیالی و رهایی رمز رسیدن به بهترین جاها
4 احساس ارزشمندی و لیاقت داشتن فارغ از قیافه تیپ اندام خانواده و……
5 اعتماد به خداوند ،تلاش،تمرین،تکرار،عشق و علاقه
.
.
.
البته ی موضوعی هم این وسط بگم بین افرادی ک نوشتم یکی از دخترایی ک تو حوزه خودم هست تو زمان کم رفته سرکار و الان براخودش کار میکنه
من اون قبلنا خیلی احساس ضعف میکردم نسبت به اون ادم و همین ضعف و گاهی تحقیر شدن
باعث شد من مصمم تر شم به ادامه دادن مسیرم و راه های مختلف و ایده های مختلف رو فالو کردم
.
فرقی که من احساس کردم بین خودم و یکسری ادما این بود
من هرگز به تسلیم شدن فکر نکردم
هرکسی جلو پام سنگ انداخت یا ترمز گذاشت من از همون سنگ ی پله درست کردم برای بالا رفتن
تو 1سال گذشته ک بارها و بارها اتفاقاتی افتاد ک به ظاهر نشون میداد همه درها بستس من نمیدونم چه پوست کلفتی دارم ک حتی یکبار نگفتم خوب تهش میشینم خونه اشکال نداره نشد
من گفتم باید درها باز بشه خدا هست و ادامه دادم
هرگز تسلیم و ناامید از درگاه خدای توانا نبودم
گاهی حتی پدر و مادرمم باعث درد و سختی هام میشدن ولی من تنهایی بدون اینکه حتی یکبار با کسی درد و دل کنم فقط میگفتم خدا هست
باورم نمیشه تو اون روزها توکل کردم به خدا اخه به چه امیدی؟
بنظر خودم عالیی عمل کردم
و اون روزها بمن و حتی همین روزهای الان بمن یاد دادن ک حتی از پدر و مادرتم توقع هرکاری میره
خیلی خوشحالم ک رشد کردم و بزرگتر شدم از یکسری مساعل زندگیم
شاید برای همونه ک نسبت به قبل شجاعتر شدم برای روبرویی با چالشها و مساعل جدید
.
نمیدونم ربط داشت یا ن ولی هرچی به دلم اومد نوشتم
خدایا تنها تو یاور روزهای بی کسیه من بودی
هرگز فراموش نمیکنم
که تو چه روزها و شبهایی منو بغل کردی و قلبم رو محکم و استوار کردی
هرگز فراموش نمیکنم ک تو چقدر خدایی کردی برا من
خدایا عاشقتم
سلام به فرشته ی عزیزم.
امروز صبح هدایت شدم به پروفایلت و عکس قشنگت رو دیدم.
بعد، خوندنِ این کامنتت باعث شد برای این فایل، کامنت بنویسم از درونم.
میخوام ازت تشکر کنم برای کامنت خوب و انگیزه بخشت.
تاثیر تک تک کامنتهای این سایت بالاست.
چه روی خودمون، چه یک نفر، چه تعداد زیادی…
مگه میشه ارزش گزاری کرد؟
نه نمیشه.
چون تاثیر گزاریش حتی روی نفر یا حتی خودمون، رو هم نمیشه براش اندازه قائل شد.
بسیار لذت بردم و میبرم از روند تکاملی که داری طی میکنی و کاملا بهت این مژده رو میدم که از کامنتهات که برگرفته از درونت هست، بوی احساس لیاقت میاد که داره بیشتر هم میشه.
تو توی مدارش هستی، بهت تبریک میگم.
از مدل کامنت نوشتن بچه ها کاملا معلوم میشه تغییرات و بهبودهاشون.
به خودم و همه ی بچه های این سایت افتخار میکنم.
هیچکدوم یهویی به این نتایج (تا این لحظه) نرسیدیم، این میوه ی تلاش های روزمره ی کار کردن روی خودمونه.
قشنگیش اینه مسابقه نیست.
هر کی داره واحدهای خودشو پاس میکنه و نمره میگیره.
اون وسط هم با هم معاشرت میکنیم، شادی میکنیم، تشویق و تحسین میکنیم همو و …
کامنتت باعث شد ریز شم تو درونم ببینم چه خبره.
اولین کامنتی که برای این فایل خوندم کامنت شما بود فرشته جان و کاملا تشویق شدم که سایر کامنتها رو بخونم تا بهتر درک کنم چی به چیه.
مرسی عزیزم برای ردپاهای جذابی که میذاری فرشته ی همیشه زیبا و دوست داشتنی.
بهترین ها برای تو، برای همه مون.
یه دعا یا درخواستی دارم که هر روز مینویسم و میگم:
خدایا امروز هدایتم کن به بهترین ها
و ایمان دارم با این باور، بهترینها نصیبم میشه امروز و هر روز.
چه متوجه بشم، چه نشم.
چه درک کنم، چه نکنم.
من این روزی رو هر روز میخوام، و هر روز تیک میخوره برام.
خدایا شکرت که تو زندگیمی هر لحظه.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام میکنم به استاد عزیزم و مریم جان عزیز.
ممنونم استاد که آنقدر برای رسیدن ما به آزادی در همه زمینه های زندگیمون تلاش میکنید و این نشون دهنده اینه که شما باور دارید که این روش ها جواب میده و این همون کاریه که ما تاید درباره آموزش های شما و قوانین جهان انجام بدیم. انشاالله که بتونیم موفق باشیم.
به اندازه ای که نحوه تفکر ما تغییر میکنه شرایط زندگی ما هم تغییر میکنه. این همون کاریه که باید در همه زمینه های زندگیم بسازمش و ازش استفاده کنم. این همون عامل نتیجه بخش در زندگی همه ماست.
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
در اغلب موارد دلخور میشم. احساس میکنم دیگران با نگاه اینکه تو نمیتونی و اون تونسته و دیگه توجهی به من نمیکنن به من نگاه میکنن. احساس میکنم خیلی آدم ضعیفی هستم در برابر اون فرد و دیگه نمیخوام که باهاش رابطه داشته باشم. در بعضی موارد هم میخوام که خرابش کنم و میگم این که چیزی نیست. حالا به یه هدفی رسیده دیگه. کار بزرگی نکرده که.
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
در بعضی موارد مثلاً درباره همسرم خوشحال میشم اما در بیشتر موارد احساس ضعف میکنم.
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
احساس میکنم که اگه تلاش نکنم عقب می افتم و دیگه کسی آدم حسابم نمیکنه و همسرم و دخترم دیگه نمیتونن رو من حساب کنن.
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
دقیقاً. احساس میکنم خیلی ضعیفم و دارم از همه عقب می افتم.
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن
برادرم: خونه خریده و داره ویرایش رو میسازه و این در حالیه که فقط یه کارمنده و ماهی یازده میلیون تومان درآمد داره. احساس میکنم خیلی عالی داره عمل میکنه و اگه اون تونسته من خیلی بهتر و بیشتر میتونم موفق بشم. چون من همیشه همه بهم میگن خیلی ازش قوی تر هستم و با هوش تر هستم.
برادر خانمم: ماشین خریده و باز هم این در حالیه که خونه نشسته و فقط با کامپیوترش داره کار میکنه . احساس خوشحالی داشتم براش. چون واقعاً پسر فوق العاده ای هست.
همکار قبلیم آقای خطیب: ایشون واقعا با هیچ کاری تونسته پول عالی بدست بیاره و خونه چند میلیاردی بخره در صورتی که مثل من پول در میآورد. احساس ناراحتی و خشم داشتم. چون من خیلی زیاد تر تلاش کردم و نتیجه رو اون گرفت
دوستم علی: با کشاورزی تونسته بهترین زندگی رو برای خودش خلق کنه در صورتی که اصلا به نظر نمیاد بتونه. احساس ضعف میکنم .
دوستم عباس: همیشه بدون کمترین کار داره درآمد عالی رو بدست میاره و در حد خودش موفقه. احساس ضعف دارم که اون آنقدر عالی پول در میاره و من نمیتونم
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
در تمام موارد من از قابلیت های بیشتری برخوردارم. این رو باور دارم. وقتی اونها تونستن و آنقدر نتایج عالی گرفتن من هم میتونم. وقتی یه نفر با درآمد پایین و کارمندی تونسته موفق بشه یعنی من میتونم با سرعت بسیار بالاتری به این خواسته هام برسم. میتونم روش های مدیریت پول رو ازشون یاد بگیرم تا موفق بشم. من باور دارم که موفقیت های بسیار بزرگی رو میتونم با یاد گرفتن راه های اونها برای مدیریت مسائل بدست بیارم.
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
– رسیدن به موفقیت و یا خرید موارد مورد نیاز اصلا ربطی به نوع کار نداره و همه چیز به نوع عملکرد و باورهای من ربط داره.
– میشه فقط با یه لپ تاپ به هر چیزی که میخوای برسی و نیازی به زجر کشیدن نیست
– تو همه زمینه ها میشه ثروتمند شد و ثروت یه بحث ذهنیه و ربطی به نوع کار نداره.
– ثروتمند شدن واقعا آسونه و اگه الان ندارم یعنی در مدارس نیستم.
سپاسگزارم
بنام خالق و پروردگار مهربانم
سلااااااام به استاد و مریم عزیزززززم و همههههه دوستان خووووبم …….
داشتم یه مقایسه ای میکردم خودمو با خیلی قبل تر ،،،،،
اون موقه هااا اگر کسی رو میدیدم که موفقیت به دست آورده ،،،،،هزارتاااا بهانه برای ذهنم میوردم که اره اون پارتی داشته،،،،آقازاده ای چیزی بوده،،،،،خلاصه یه جوری میخواستم نشون بدم که اون خودش باعث این موفقیت نیست…..و عوامل بیرونی دیگ تو این موفقیت دخیل هستن ……
نمیگم الان کاملم و این باورا رو ندارم اماااا خیلی اوضاعمممم بهترهههه،،،،
الان با کار کردن روی خودم این حس حسادت خیلیییی کمتر شده و بجاش تحسین آدمارو یادگرفتم البته بگمممم من نسبت به موفقیت اکثر افراد خوشحال میشمممم اما یه سری هاااا وقتی میخوام از ثروت و موفقیت اونااا تحسین کنم ،،،حسم نازیبایی هست،،،،دلیلشو الان خوب میدونم باورهای من درباره ثروت محدوده و فکر میکنم اگه اون طرف اوتقدر داره ممکنه به من نرسهههه،،،،خداروشکر تونستم دوره ثروت 1 بخرم ،،،،و دارم روی خودم ذربینی کار میکنمممم ،،،،،
و اما پاسخ سوال…..
آدمایی که موفق شدن:
1-عموی مادرم یکسالی هست که کارخونه سیمان سفید زده و خیلییی ماشاله پولداره ،،،،،حسم خیلییی به این موفقیتش خوبههه خیلییییی ،محل کار من از این کارخونه میگذره هروقت میبینمش تحسینش میکنم و میگم خدایاشکرت برای این همههه ثروت که باعث شده به این همه آدم خیربرسونه……
الگوهای رفتاری ایشون اینکه آدم خیلی موفقی هستن و همیشه سعی کرده بهتر از دیروزش باشه،قبلا مدیرعامل چندکارخونه بوده و الان تصمیم گرفته مدیرعامل کارخونه خودش باشه،،،،اینکه موفقیت حد نداره و هر روز میتونی بهتر از دیروزت باشی.
2-دوستم که تو سالی که باهم کنکور دادیم اون رتبه 100 شد و تونست رشته موردعلاقه اشو بره ،،،از موفقیتش خیلییی خوشحال شدم همون موقه ام خب منم دلم میخواست مثه اون قبول بشم همون رشته رو ،،،،،که خداروشکر با عشق درسخوندم باعث شد تو بهترین دانشگاه قبول بشمممم،،،،،
الگوهای رفتاریش:خیلی دختره متوکلی هست،،،،به شدت روی خدا حساب میکنه و توحیدی،،،،،با علاقه یه کاری انجام میده و همیشه درحال بهتر شدنه،،،علاوه بر اینکه الان دبیر هست تو زمینه مشاوره تحصیلی ام کار میکنه و کلیییی موفقه و پول دراورده.
3-خوده شما استاد و مریم جون،،،
موفقیت تو تمام جنبه های زندگیتون
ثروت
سلامتی
روابط
من همیشع با دیدن شمااا و این همه موفقیت خوشحال شدمممم نمیدونم ولیییی ذهنم با دیدن شمااا مقاومت نمیکنه و چموش نیست،،،،هیچ وقت نگفتم حتی اون اولایل که نه بابا مثلا طرف الکی میگع یاااا ازکجا معلوم راستع این خونه و ماشین هااا،،،،،هیچ وقتتتتتتتت،،،،اصلا نمیدونم تو کلام شما چی هست کهههه انقدر از همون اول من شمارو باور کردم،،،،،شما بهترین الگوی منییییی،،،همیشه میخوام مثه شما باشمممم،
الگوهای رفتاری شماااا:
متعهدین خیلییییییی،،،،
موفقیت برای شمااا اندازه نداره تهههه نداره و هربار دنبال بهبود هستین
همیشه با شوق از موفقیت بقیه حرف میزنید و با شوق تحسین میکنید….
از الگو هااا درس میگیرید …..
شما خوده خوده عمل هستید…..
حرف بی عمل نزدید و قبلش خودتون عمل کردید……
خدا کمکم کن
هدایتم کن
که از موفقیت همهههههه آدماااا خوشحال بشمممم اونقدر ظرفمو بزرگ کن که بتونم با عشق تحسین کنم نه بهانه بیارم…..
عاشقتونممممم
سلام استاد گرامی وخانم مریم شایسته عزیز وخانم مهسا سالاروند من قسمتم با شما افتاده که برای شمایا در باره ی
نوشته شما بنویسم حالا شوهرم خونه داره به تلویزیون نگاه میکنه ومن دارم به کامنتای تو جواب میدم اول اینکه اگر هم تحسین کردن برات سخت بوده قبلنا چون وارد سایت نشده بودی واز استاد روش زندگی رو یاد نگرفته بودی خوب حالا ماشاالله خیلی پیشرفت کردی ومن میبینم وشاهدم که شما خیلی با دل و جون تحسین میکنید واز دوستت همکلاسیت گفتی که انسان توحیدی هستش
خوب از آدم توحیدی انتظاری جز این نداریم انشاالله روز به روز موفقتر باشه و همین طور شما در همه جوانب زندگی موفقیت رو به دست میاری آره حتماً چون در اینجا ودر این لحظه داری زندگی میکنی آمین
از فامیلتون گفتید که مدیر عامله
چند کار خونه بوده و حالا برای خودش کار خونه دار شده خدایا شکرت همون حرف همیشگی استادمونه دیگه دنیا درحاله پیشرفته همیشه ودرهر لحظه خدایاشکررررررر
در باره استاد بزرگوار وخانم شایسته گفتید که ماها حالا من پنجم ابتدایی خونده دارم در اینجا شاگردی میکنم آنها بزرگترین وگرامیترین انسانها هستند که ازباسواد ترین واز بی سوادترینهارو اینجا پناه دادند و دارن هم خرجشون رو میدندولله چون از انرژیی که از استاد واز دوره هاش میگیرند خیلی خیرو برکت به زندگیتون اضافه میشه
ومثل من که فکر میکردم حق بامنه قافل از اینکه اصلاً من از حقیقت هیچی رو نمیدونستم
خداوند استاد وخانم شایسته رو برای همه ی ما ها نگه داره وعمر باعظمت به هر دواونها بدهد آمین یارب العالمین
وفکر میکنم در جمله ی اخرتون به این اشاره کردین همیشه تحسین کننده هستید ودربعضی وقتها اگر
میخواهید تحسین کنید حالتون یه جورایی میشه اون هم از تواضع شماست خدارو شکر که خیلی عالی شدید و پیشرفت شما روز به روز داره چشم گیر تر میشه و خدارو شکر دوره ی ثروت یک رو هم خریدید ودیگه شما میترکونید از خدا میخوام موفق باشید وبا تشکر از گروه تحقیقاتی عباس منش دات کام که باعث شدند برای اولین بار شوهرم خونه بود این کامنت هارو نوشتم برای همه ی هم فرکانسیهام آرزوی ثروت سلامتی سعادتمندی وهمه قشنگی هارو ازدر گاه خداوند خواستارم خداحافظ همون باشه
سلام به استادعزیزومریم مهربان
من وقتی گفتیدچه کسانی موفقیت بدست آورده اندیادخواهرم افتادم که بین همه ی فامیل ترسوتربودولی همه رفتن گواهینامه گرفتن ولی هیچکس رانندگی نمیکردولی خواهرم رفت گواهینامه گرفت واینقدرکلاس رفت وتمرین کردکه پشت فرمون نشست ورانندگی کردوالبته دست فرمونش عالی شدالبته خیلی هم انسان استرسی است من وقتی به اون نگاه میکنم میگم اون یک چیزی روخواست والبته انگیزه ش برای این کاربه نظرم این بودکه مادرم روهرجابخوادببره والبته خیلی هم دلسوزهست حتی توی شیرینی پزی هم خیلی خوبه وقتی بهش نگاه میکنم ….
برام جالب بودهمه اونومسخره میکردن وتحویلش نمیگرفتن ولی اون تونست ومن هم هنوزرانندگی نمیکنم ومیگم اون که تونسته منم میتونم البته من نمیترسم فقط فعلا تمرکزم روی کارم هست ووقت ندارم.اوایل یادم نمیادولی یک کم حسادت روداشتم.
ممنونم ازاستادعزیزواسه فایلهاکه منودست به قلم کردچون من اصلا اهل نوشتن کامنت نیستم.
سلام به استاد عزیز صبح شما بخیر!
خیلی خیلی سپاس گزارم به خاطر تهیه این برنامه که این قدر زحمت کشیدید و وقت انرژی گذاشتید برای تهیه ی این فایل ارزشمند.
چقد با این فایل تونستم خودمو بیشتر بشناسم ذهنم رو بهتر واکاوی وبررسی کنم وبه این شکل به عمق ذهنم راهی جدید دیگری پیدا کنم خدایا شکرت. و بازهم بابت این ازتون سپاس گزارم استاد.
خوب حالا بریم سراغ موضوع مورد بحث:
فاطمه خواهرم تونسته در سن 18 سالگی بهترین ازدواج رو داشته باشه فردی که با هاش ازدواج کرده خیلی آدم شجاعی است که برای خواهرم خیلی ارزش قایله و تونسته مرز مذهب و فرهنگ رو بخاطر خواهرم بشکنه و حرف و حدیث های خانواده و قوم رو زیر پا کنه . و همونجوری که خواهرم می خواست همسر ایده آلش رو به دست آوره.
اولا که تازه خواهرم ازدواج کرده بود حسم خیلی بد شده بود و حسادت می کردم و با خودم میگفتم منی که دارم هر روز روی خودم کار می کنم موفق نشدم اما خواهرم با وجودی که از قانون آگاه نیست تونسته این موفقیت رو براش رقم بزنه. ولی میدونستم که من یک سری باور های محدود کننده دارم و باید پیداشون کنم و بعد که به خود اومدم ونشستم خوب فکر کردم دیدم من هی دارم موفقیت این چنین افراد رو انکار می کنم مثلا با خودم میگم بابا همسر این آدم فرد به درد نخوری است که اومده با این شخص (حالا تو این بحث خواهر) ازدواج کرده یا چهره زیبایی داشته که تونسته ازدواج کنه و هزاران دلیل دیگر رو پیش خودم میاوردم
یگانه دختر داییم ، اون هم تونسته یک ازدواج موفق رو برای خودش بوجود بیاره طوری که با وجودی که خودش تحصیلات عالی نداره ولی شوهرش تحصیل کرده و شرایط خوب کاری هم داره تازه از نظر چهره و قد و در کل از لحاظ قیافه از دختر داییم زیباتره. خیلی پسر خوش اخلاق و آرومی است. حسم بد شد و غم گین شدم که اینم ازدواج کرد ولی منی که این قدر دارم روی خودم کار می کنم هنوز موفق به ازدواج نشدم
سمیرا دختر دیگر داییم هم به همین شکل ازدواج خیلی موفقی رو به تازه گی براش رقم زده خیلی هم یکدیگر رو دوست دارن و خوشبختن. حسم بد شده بود و حسادت می کردم که باز یکی دیگه ازدواج کرد و من هنوز ازدواج نکردم من چقد تنبل و ناتوانم که هنوز موفق نشدم روی خودم خوب کار کنم و ذهنمو کنترول کنم و بهای هدفم رو بپردازم تا منم به اون موفقیت دست پیدا کنم به این شکل خودمو سرزنش می کردم و مقایسه.
فیض احمد پسر داییم تونسته دو سال زبان آلمانی رو بخونه و در آزمون های که از طرف سفارت آلمان بوده موفق بشه و پذیرفته بشه از سوی این کشور و الان المان زندگی میکنه یک پنج شیش ماهی میشه از این مساله اولش حسم بد شد خیلی غمگین شدم که این شخص تونست موفق بشه ولی من هنوز هم با این که توی این سایت استاد هستم واین قدر روی خود کار می کنم نتونستم موفق بشم و من تنبل و ناتوانم.
نوریه با فامیلش که همسایه مون بود اونم الا المان زندگی میکنه و از طرف این کشور قبول شده حسم بد بود دلیلش رو هم همین ناتوان بودم خودم رو در نپرداختن بهای هدفم می دونستم
شفیع پسر داییم که مهندس بسیار لایقی بود و از طریق همین شغلش پول زیادی زمانی که تو افغانستان بود به دست آورد الان بخاطر همین توانایش در شهر تگزاس امریکا زندگی میکنه چون لایق بود واز طریق دفتری موسسه امریکایی که قبلنا توی افغانستان فعالیت می کرد به امریکا برده شد و اونجا هم فعلا بیشتر از زمانی که تو افغانستانبود پیشرفت کرده. حسم بد بود به خاطر قدم بر نداشتن در راستای پیشرفت
گلثوم دختر دایی دیگرم است که اون هم به همین شکل مهاجرت کردن به ایران والان همه شون بهترین شغل هارو تو ایران دارن و از نگاه مالی پیشرفت های خوبی کردن. حسم بد بود که اینا هم به لیست افراد موفق اضافه شدن و من بازهم نتیجه ای ندارم.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
در مورد فاطمه خوارم باید زاویه نگاهم رو تغییر بدم باید اینو ببینم که اون از نگاه درونی احساس خود ارزشی می کرده ، تونسته احساساتش رو به جرات برای مادر و پدرم بگه ولی من هیچ موقعی این جرات را پیدا نکردم یعنی من الهام گرفتم از این قضیه که احساس خود ارزشی رو در خودم ایجاد کنم و از سوی هم بتوانم وقتی یک فردی رو می خوام بدون ترس و بدون اینکه الان پدر و مادرم چه میگن که این چه دختر پر رویی است با قدرت احساساتم رو بگم.
در مورد یگانه و سمیرا هم باید اون احساس لیاقتی رو در خودم ایجاد کنم که اونا کردن و باورهای خودم را راجع به شناخت خدا و قوانینش بیشتر کنم تا بیشتر باورم بشه به این که خدا برای اونا خواسته پس برای منم میخواد به قول شما استاد آفتاب نورش رو به همه میده این به من بر میگرده که میرم تو آفتاب با سایه.
در مورد فیض احمد هم ایده ای که گرفتم اینه که اون تونسته زمان بگذاره برای هدفش و به این طریق بهای هدفش رو بپردازه
و نوریه هم که خانواده گی الان آلمان هستند و پیشرفت کردن توی دو سال به خاطر ایمان و باور شون به خدا بوده و از سوی هم امیدی که در دلشون زنده نگهداشته بودن و پایداری کردن تا قبول شدن چون استاد، طی مراحل کارا شون مصادف شده بود با اومدن طالبا در افغانستان و از این ور هم اینا به خاطر پاسپورت ها شون از هرات رفته بودن به کابل اونجا رو هم طالبا به تازگی گرفته بودن ایناهم کار شون بند مانده بود میگفت ما نشستیم با شوهرم چند شب ذکر می کردیم و تلاش می کردیم به خودمون امید بدیم و این باور رو در خود ایجاد کنیم که ما بالاخره موفق میشیم. و می گفت سه چیز مارو موفق کرد 1 امید 2 ایمان به خدا و 3 صبر
از شفیع هم این الهام رو گرفتم که باید پشت کار و پایداری داشته باشم و از سوی اون احساس لیاقت رو در خودم ایجاد کنم تا بتونم منم در اهدافم موفق بشم
و از گلثوم هم ایده و انگیزه ای که می گیرم اینه که باید پا روی ترسام بذارم تا بتونم با عبور از ترسام شجاعت و احساس لیاقتی رو که لازمه دست یافتن به هدفم رو است به دست بیارم.
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
درس های که من از مسیر موفقیت این افراد گرفتم
زاویه نگاهم رو تغییر بدم دیگه مثل گذشته فکر نکنم یعنی باور های قدرتمند کننده رو در ذهنم بسازم:
دست از مقایسه کردن اشتباه بردارم که من چقد تنبل و بی ارزه و چقد ناتوانم از این که اون تونسته اون موفقیت رو براش رغم بزنه اما من نه، بلکه بیام و خودمو با اون مقایسه مثبت کنم به چه شکل؟ به این شکل که اگه اون تونسته پس منم می تونم باید دنبال راهای بگردم که اون رفته.
این افراد احساس لیاقت و خورد ارزشی داشتن و از سویی ایمان، امید، پشت کاری و پایداری این افراد تونسته این موفقیت هارو براشون رقم بزنه
سلام خدمت استاد عزیزم
اولش یک نکته که از اول حرفتون شنیدمو میگم، این که باور کنیم «اتفاقاتمون توسط باور هامون رقم می خورن» و همچنین باور کنیم که «خودمون میتونیم باورهامون رو تغییر بدیم»
یک وقتایی هست که یک اتفاق منفی برامون میوفته و ما میدونیم که توسط باورهامون رقم خورده اما بازم احساسمون بده؛
ریشه این احساس بد اینه که ایمان نداریم که میتونیم باورامونو با ارده خودمون تغییر بدیم.
یکسری از وقتا با تلاش اندک سعی کردیم ورودی مناسب بدیم به خودمون ولی اگه یکم تحت فشار قرارمون بدن همون شخصیت قبلی درمیاد، بعد میگیم من که روی باورام کار کردم و در ناخودآگاه این تفسیر میشه که خب تو در تغییر باورهات ناتوانی، یا این تغییر اینقدر سخته که باید پدرت دربیاد؛ اما این کار صبر و استقامت و کنترل ورودی میخواد؛
پس تمام اتفاقات زندگیمان به واسطه باورهایمان رقم می خورد و تمام باورهایمان بواسطه افکارمان؛
پس من میتونم در هر لحظه که اراده کنم شروع به تغییر باورهام کنم.
و پاسخ به سوال:
جدیدا خیلی ویدیو های لیست باورهای ثروت سازو می بینم و به همین دلیل هروقت یک موفقیت از دیگران رو می بینم، اولش ناخودآگاه احساس بدی بهم میده چون همیشه فکر می کردم زندگی زمین مسابقه هست و من باید توش اول باشم، و به همین دلیل هنوز اون احساس رقابت توی موفقیت بهم دست میده، اما آگاهانه سریع به خودم میگم اگه این تونسته به این موفقیت برسه، منم میتونم، یعنی داشتن این خواسته اینقدر بدیهی شده که مثلا یکی از دوستانم به اون خواسته رسیده پس منم میتونم به این خواسته برسم، اینجوری خودمو به احساس نسبتا خوبی میروسنم.
و این باز هم خیلی نسبت به قبل بهتر شده چون قبل از آشنایی با قانون، میومدم کلی حسرت می خوردم که فلانیو ببین به چه چیزایی رسیده اما من کجا هستم؟ هنوز همون شرایط پارسال، با این که من هزاران برابر اون تلاش کردم و بهش نرسیدم، اون با خیال راحت بهش رسید (که این هم بازتاب قانونه که با زجر و رنج به چیزی نمی رسی)، و کلی خودمو سرزنش می کردم اما الان میگم اگه این موفقیت برای یکی از نزدیکانت افتاده یعنی توهم نزدیک اون فرکانس موفقیت هستی.
تمرین:
راجع به تمرین من همه این مواردو توی دفترم نوشتم اما میخوام ویژگی هایی که این افراد داشتن رو بنویسم؛
یکی از دوستانم هر سال موبایل و لپ تاپ و وسایل الکتریکی جدید میخره؛ افکاری که توی ذهن من میچرخه هنگام این لحظات اینه که ببین جهان به چه آدمایی هدیه میده، من با این که کلی کار فیزیکی کردم و از لحاظ کاربری که از اون وسایل دارم هزاران برابر بیشتر نیاز دارم به این وسایل و سخت افزار، اما جهان به فردی که نیازش یک وبگردی ساده و فیلم دیدنه چه وسایلی میده، من خیلی خوب میتونم احساس و تصویری که ذهنم هنگام موفقیت یا حتی شنیدن جملات موفقیت آمیز ببینم، وقتی که درمورد یک موفقیت صحبت میشه، آگاهانه میگم من میرسم بهش و همه چیز دست خودمه اما پترنی که توی ذهنم تکرار میشه، فرکانس عدم لیاقته، ذهنم گذشته سخت و شرایط ناجورمو به یادم میاره و این شرایطو ربط میده به خودم و میگه تو آدم بی ارزشی هستی، تو آدم فقیری هستی، تو آدم بدبختی هستی، همه اینا به صورت ناخودآگاه میاد تو ذهنم و یجورایی احساس لیاقتو ازم می گیره
به همین صورت اگه یک فردی به موفقیتی برسه، من حس می کنم که در درونم یچیز میگه اون از تو لیاقتش خیلی بیشتر بوده یا بهتر بگم اون خیلی از من ارزشمند تره؛
به همین صورت اگه به شخصیت دوستم نگاه کنم، این احساس لیاقت و راحت صحبت کردن درمورد موفقیت رو در اون می بینم، یعنی اون برای خودش خیلی ارزش قائله
یکی دیگه از ویژگی های شخصیتی این دوستم اینه که خیلی وابسته نیست به خواسته هاش، اصلا بی خیاله راجع به این چیزا ولی من وابستم به خواسته هام و وقتی یک پولی قراره توی حسابم بیاد، هزاران برنامه و تصورات براش می چینم که یجورایی بهش وابسته میشم، و دقیقا این لحظاته که اون خواسته ازم دور میشه، حالا اگه قرارداده، اون قرارداد فسخ میشه، اگه یک سفر هست، اون سفر کنسل میشه و…
یکی دیگه از دوستام هم دقیقا به همین موفقیت ها رسیده، یعنی تجهیزات سخت افزاری قوی داره درصورتی که ته استفادش از اون تجهیزات وب گردیه و اگه شخصیت این دوستمو بررسی کنید، به این نتیجه میرسید که خیلی با اعتماد به نفسه، همیشه از موفقیت هاش صحبت می کنه ولی من اگه بخوام این کارو انجام بدم به خودم میگم که تو مغروری، نباید از موفقیت هات صحبت کنی، اگه صحبت کنی همه مسخرت می کنن و…
مثلا این دوست من با یک برنامه بازی ساز که خیلی آماده و بدون کد نویسی میتونی یک بازی بسازی، یک بازی ساده ساخته بود که حتی تصاویر درون بازی رو هم تغییر نداده بود خلاصه 4 تا دکمه نکست زده بود تا فایل بازیو تحویل بگیره، بعدش اینو اونقدر نشر داده بود و گفته بود و همه میگفتن بابا تو چه آدم خفنی هستی ولی من خودم با این که برنامه نویس و طراح گرافیکم و سیستمم پر شده از پروژه های خفن، حتی یک دونشو هم برای کسی نفرستادم تا مبادا فکر کنن من آدمیم که مغرورم یا هرچی
اینجا فرق من و اون مشخص میشه، اون برای کوچکترین و بدیهی ترین موفقیت هاش میاد و کنفرانس میره و در مقابل همه مردم تحسینش می کنن ولی من حتی جرئت اینو ندارم که یک پروژه خیلی خفنو که خودم همش رو نوشتم، برای یک نفر بفرستم
خیلی جالبه برای تمرین چندتا از نمونه کارامو برای دوستام فرستادم اما بازم همون باور که اونا فکر می کنن تو مغروری توی ذهنم بود و این باعث شد تا توجه خاصی نکنه به اون پروژه ولی دوستم بدون این که اصلا نظر دیگران براش مهم باشه، همیشه از موفقیت هاش صحبت می کنه.
پس:
-وابسته نباش، فقط لذت ببر از کارت و هیچوقت برای بیشتر پاداش گرفتن و رسیدن به یک خواسته ای زجر نکش
-تو لایق هر موفقیتی هستی و اگه بهش نرسیدی، یعنی خودتو لایق اون نمیدونی، لیاقت با نیاز فرق داره و همیچ ربطی به همدیگه ندارن، تو حتی اگه هیچ نیازی به وسیله ای نداشته باشی ولی اونو بخوای، لایق داشتن اونی پس لیاقتو با نیاز قاتی نکن
-موفقیت های تو همیشه میتونه برای دیگران جذاب باشه و اونی که مسخرت می کنه، شخصیت ضعیفی داره ولی اگه نظر دیگران برات مهم نباشه و فقط برای این که به خودت بگی من با اعتماد به نفسم و موفقیت هام برای دیگران تحسین برانگیزه، بری و با اعتماد به نفس درمورد کوچکترین موفقیت هات صحبت کنی، اونوقته که میتونی به موفقیت های بالاتر برسی
همه چیزایی که بالا نوشتم، بازتاب صادقانه ای از افکارم بود که خودکار از ذهنم به کیبورد میومد و خودم همین الان فهمیدم که مشکلم کجاست و یجورایی صحبت افکارم با خودم بود.
استاد ممنونم ازت
همین الان کلی چیز یاد گرفتم و مطمئنم دوستانم هم اینجور مشکلاتو دارن و اگه این برنامه ادامه دار باشه خیلی خوب میتونیم ترمزهامونو بشناسیم.
خداروشکر
دروود برخانواده خوبم.
درود و صددرود بر استاد عزیزم.. وخانوم شایسته عزیز.
بنده میثم محمدی هستم.. حدود3سالی میشه که عضو این خانواده هستم. اینقدرنتایج بزرگ گرفتم که اگر بخوام درموردشون بگم.. خدافقط شاهده که یه دفتر پر میشه.
اما میخوام ددرمورد این فایل زیبای استادم چیزی که درک کردم . روبنویسم.
یادمه حدود بیست و پنج سال پیش . چندتادوست بودیم که همیشه باهم بودیم. همیشه. عروسیو مهمونی و خلاصه همه جا باهم بودیم. که بعد ازدواج هرکسی رفت سمت زندگی خودش.. ازاین چند نفرمون . یکی از دوستامون که الانم باهمیم و دوستیم. بشدت رشد کرد. ازنظرمالی در صورتی که واقعا بسیار عادی بود. بسیارعادی بود خانوادش و من کاملا میشناختمشون.
اولین چیزی که میدیدم حرفهای اطرافیان بود که میگفتن گنج پیدا کرده . اونگنج پیدا کرده و تونسته موفق بشه.
این اولین حرفیه که مردم درمورد ادمای خیلی موفق میگن. بعدمیگفتن کلاهبرداری کرده.. وهزاران حرف که توجیح کنن نمیشه موفق شد.
حالا من . که باهم اینقدر دوست بودیم و کاملا میشناختمش چون خودمم جز اون ادما بودم که همین حرفهارو قبول داشتم منم پذیرفته بودم که اونا راس میگن.
چون یه ادم همینجوری نمیتونه بع این موفقیتهای خوب برسه بیشتر تو حوزه مالی.
گذشت و گذشت . ومن کم کم فهمیدم که میشه موفق شد. الگوههارودیدم . ادمایی رو دیدم و باهاشون حرف زدم که میشه موفق شد و میشه هرروز بهترشد.
دیدگاهم نسبت به دوستم تغییر کرد البته کم. تااینکه خودم خیلی زندگیم تغییر کرد . خیلی خیلی..
تا اینکه فهمیدم اونایی که از موفقیت دیگران خوشحال نمیشن.. چون احساس کمبود دارن.
چون باور ندارن
چون حتی الگویی ندارن که باورشون بشه
چون اون ذهن مریض باعث میشه همینی که هستی رو توجیح کنه که تو درستی اون راه کج رفته و هزاران بهونه که از بچکی شاهداینا هستیم.
یه روز نشستم با دوستم صحبت کردم . درمورد اینکه چیشد رسیدی به اینجا .
شاید حدود پنج ساعت صحبت کردیم و من مینوشتم و اون میخندید. چونتعجب میکرد من چرا مینوشتم.
وقتی صحبتهاشو کنارهم گذاشتم دیدم خیلی کارارو انجام داده شاید ناخوداگاه … ولیخیلی جالب بود.. اولتمرکز… استمرار. ارامشتو بدترین شرایط.. توکل بع خدا.
حس خوب که هرروز خدا برکتمو زیاد میکنه .
و هزاران باوری که جالب بود واسم . البته که من از حرفهاش این باورهارو کشیدم بیرون .
و به نظرم .
اینکه اگر کسی از موفقیت کسی خوشحال میشه .
اول خودش رو لایق میدونه . چون میدونه اونم میتونه
حس خوب موفقیت دیگران .
ارامش دیگران..
خنده دیگران .
زمانی مارو خوشحال میکنه که باورداشته باشیم ماهم لایق این اتفاقات هستیم.
پس موفقیت دیگران …. اگربدونیم چطور موفقط شدن اصلا کمک نمیکنه
از چه راهیی مهم نیست… همینکه شده ینی منم میتونم
البته اگر خودم و لایق بدونم…..
روزگارتون عالی
به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر
سلام و عرض ادب به استادعزیزوگرانقدرم و تمومی دوستان ارزشمندم
سپاسگزارخداوندم که من را درمسیرزندگیم با استادسخاوتمندی آشناکرده تابتوانم به یک خودشناسی و خداشناسی برسم
این فایل همزمانی شد با قدم سوم جلسه سوم وچهارم که استادخیلی مفصل تر راجب موفقیت دیگران توضیح دادن و فرمودن که هرکسی هرکجایی هست سرجای درستشه،چهخوشبخت و چه بدبخت،،طبق باورهای ذهنیش باید همونجایی باشه که الان هست
ازوقتیکه این دوجلسه رو دوسال قبل بارهاوبارها گوش دادم،کمی این احساس حسادت،حسرت ناامیدی ونگرانی من فروکش کرد،هنوز هم نمیتونم ادعاکنم که اون آتش فشان درونم بعضی اوقات فوران نمیکنه
اتفاقا میبینم که هنوز تو بعضی موارد خیلی هم پاشنه ی آشیلمه و تغییردادن اون باور برای من بسیار سخت میشه.
اینکه دیگران مخصوصا از نزدیکان من باشه به یک موفقیت بزرگی دست پیدامیکنن،من بسیار خوشحال میشوم و اتفاقا مایه ی افتخارمن میشه
اما امان از وقتیکه اون آدم ازلحاظ مالی به یک موفقیتی رسیده باشه و اون آدمه به من یاهمسرم بدهکار باشه،چنان آتشفشانی درمن ایجادمیکنه که اون سرش ناپیداست
قشنگ میفهمم که اونقدربهم میریزم،که اگه جلومو نگیرن دوست دارم برم یقه ی طرف رو بگیرم و بگم اگه راست میگی بدهیت رو به ماتسویه کن،ونمیخواد با مالت پُز بدی
این یک مورد از پاشنه ی آشیل من هست
استادنمیدونم چقدر درست فکرمیکنم یا نه،ولی یکسری آدمایی هستن که وقتی به فامیل میرسن دوست دارن همیشه ازلحاظ مالی ناله کنن و ازونها قرض بگیرن و به طرز عجیبی اون طرف رو جوری خام میکنه که بهش قرض بده،بعد که به کل زندگیش نگاه میکنیم میبینیم که اتفاقا اونقدر پول و حقوق تو زندگیش میاد،ولی هیچوقت حاضرنیست که سرموقع بدهیشو تسویه کنه،تازه اگه هم بهش بگیم طلبیه مارو بده ناراحت میشه و میگه شما چجور فامیلی هستید که صبرنمیکنید…
درصورتیکه به همه چیز زندگیش میرسه اما موقع بدهیش به فامیل دم از نداری میزنه
خوب اینجاست که آدم کلی عصبانی میشه وحتی یکی مثل من حاضرم اون آدمه باکلی شکست مالی روبرو بشه انقدر که همیشه میناله…
این یک مورد پاشنه ی آشیل من هست و نمیدونم چه باور نهفته ای درمن هست که برای این موضوع بسیار بهم میریزم درحدیکه اگه همونروزی که عصبانی هستم طرف رو ببینم قشنگ ازچشمام میفهمه میخوام سایش رو با تیر بزنم!!!
ولی اگه همون نفر هیچ بدهیی به من یاهمسرم نداشته باشه،اتفاقا خیلی هم بهش افتخارمیکنم و تحسینش میکنم،اما وقتی بدهیه اون ازیک مدتی طولانی تر بشه،بیشتر سخت میشم و بیشتر بهم میریزم
یعنی اگه اون آدم ازلحاظ مالی واقعاگیرباشه اتفاقامیگم خوب اشکالی نداره،پولش رو داد که بهتر،اگرهم نداد در راه خدا….
ولی بایکسری ازاون دسته آدمایی که بیخودوبیجهت مینالن و قرض میکنن و اتفاقا میبینم ورودی مالیش بیشتراز ورودی مالی ماهم هست،بهم خیلی فشار عصبی واردمیشه
استادجان اگه میشه درمورد اینجور آدماهم یک صحبتی داشته باشید که چرا بااینکه انقدر مینالن وراحت قرض میگیرن و برای پس دادن انقدر خواب سنگینن وتازه بیشترهم حقوق میگیرن،باید چه برخوردی بااونها داشته باشیم؟و چه ویژگیی رو باید درخودمون درمقابل اینجور ادما تقویت کنیم
ممنون میشم تواین مورد بیشتر مارو راهنمایی کنید