ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 90
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها نامی دوست
که هر چه داریم از اوست
….
چقدر این فایل عالی بود خدا را شکر
چقدر عالی که استاد به ندای دلشون گوش می دهند و این صحبت های ارزشمند و رویایی و واقعیت زندگی را به ما می رسانند
الهی که باشید
الهی که زنده باشید
الهی که این برنامه ها ادامه دار باشه
الهی که این برنامه ها تا ابد باشه برای رشد همه ی ما
خدایا شکر برای وجودتون
چقدر مدارم عوض شد
چقدر حالم خوب شد
چقدر به خودم ایمان بیشتری پیدا کردم و به خودم گفتم بابا راه درسته حرکت را متوقف نکن نایست و نگاه کن
تو می تونی
تو می تونی
تو می تونی
من با ادامه دار مسیر الهی و صدای ندای درونم فهمیدم
راه استاد عزیزم سید حسین عباس منش عزیزم درسته و من از هر کسی بپرسم به خاطر خودم راه کج را در پیش گرفته ام
باور به بخشیدن که می دونم چند برابر اون چیزی را که بخشیده ام بهتر و بیشتر به خودم بر می گردد
باور به الله مهربانم که اوست که مرا یاری کند و چه کسی بهتر از خودش
باور به قانون
باور به صحبت های استاد عزیزم
باور به شکرگزاری مداوم و پیوسته
خدایا شکرت برای دانلود این فایل رویایی
خدایا شکرت برای این همه پیشرفت تکنولوژی
خدایا شکرت برای وجود این همه دوست و رفیق یار و همراه در این سایت الهی
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش وخانم شایسته عزیز و دوستان خوبم
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی وانرژی میگیری؟
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟
یا شما را به احساس حسادت وناتوانی میرساند؟
در چندین موردی که نوشتم در دفترم ،احساس دوگانه ای در موفقیتهای آنها داشتم که شدت وضعف احساس خوشحالی ،در موفقیتشون واحساس
حسادت، بدنبال مقایسه شدن با این افراد، در موفقیتی که کسب کردند متفاوت هست
از موفقیت مالی برادرم در زمینه های مختلف خوشحالم وباهم صحبت میکنیم وحتی از ایده ها
ونظر من استفاده میکنه
ولی زمانی که خانواده واطرافیان ما دوتا را باهم مقایسه می کنند احساس ناتوانی وضعف میکنم
و با توجیهاتی، مثل اینکه اون مرد هست وتوانایی فیزیکی اش در کار کردن از توبیشتره
واینکه شغلش در آمد بیشتری از تو داره(دندانپزشکی )خودم رو ظاهرا آرام میکنم
( جنسیت وشغل را عامل خلق ثروت میدونم)
با گوش کردن وپیاده سازی فایل متوجه شدم
ایشون باور فراوانی در زمینه خلق ثروتش بهتر از منه
ومن با باور کمبود وشرک ورزیدن با وابستگی در شرایط کاری ریسک کمتری میکنم ودر منطقه امن موندم وحتی بدنبال افزایش دریافتی که بدنبال
کار کردن روی خودم وتغییر نسبی باورهام خلق کردم،،،با باور محدودکننده که موفقیت من باعث میشه حق همکاران دیگه ضایع بشه ومن باید به همین موقعیتم راضی باشم، متوقف شدم وحتی دریافتی مالی ام کمتر شد(چون بارها نارضایتی دیگران را میشنیدم واحساس عذاب وجدان داشتم)
یا حتی ترس از پیشرفت شرایط شغلی داشتم
که زمان بیشتری باید برای کارم بذارم وفرصت
برای کار کردن روی باورهام ندارم
ایشون احساس لیاقت بیشتری برای خلق ثروت
وجذب موقعیتهای ثروت ساز داره وخیلی راحت تر میبخشه وپولش در جریان هست،هم خرج میشه وهم جایگزین میشه ومهارت های ارتباطی
خوبی داره
ولی من چسبیدم به موقعیت فعلی ام ومحتاط عمل میکنم که امکاناتی که دارم از دست ندم
درسهایی که از موفقیت مالی وارتباطی برادرم میگیرم اینه که:
من هم میتونم رفاه مالی واستقلال مالی بیشتری ایجاد کنم
اگر با احساس ارزشمندی بیشتر روی خودم
حساب کنم وتوکل وایمانم با تقویت باورهای توحیدی بیشتر بشه
خودم را با گذشته خودم مقایسه کنم که پیشرفت مالی وشغلی داشتم وتغییراتی که در ارتباطم با خودم وبا دیگران ایجاد کردم وآرامش مشهودی که نسبت به قبل دارم
و روی بهبود مسیر تکاملی ام تمرکز کنم
مورد دیگر
در زمینه شغلی موفقیت همکارم باعث شده
احساس ناتوانی وضعف کنم، با اینکه مهارت خوبی
در کارم دارم،وایشان هر زمانی که کاری براشون پیش میاد براحتی درخواست میکنند که من بجای ایشون پوشش بدم وکارشون رو انجام بدم
( با توجه به موقعیتی که دارند)
واین بی ارزش کردن کارم باعث شده که براحتی مقایسه بشم ،هم در ذهن خودم وهم توسط دیگران که باعث احساس بد میشه و انرژی خودم رو وزمانی که میذارم ذهنم را مشغول میکنه
وبه ایشون وتوانایی واحساس لیاقتی که دارند،حسادت میکنم
درسی که در موفقیت همکارم در زمینه شغلی میگیرم اینه که:
من هم میتونم موفق تر باشم زمانی که برای خودم وکاری که انجام میدم ارزش بیشتری قائل شوم
مثل ایشون براحتی در خواستم برای افزایش دریافتی مالی وعدم همکاری، زمانی که خودم
نیاز به استراحت یا انجام کارهای خودم را دارم
مطرح کنم وبه خودم ودیگران در زمان کار راحت بگیرم
مثل ایشون آرامش وخونسردی ام را زمان انجام کارم حفظ کنم وبه خودم ایمان داشته باشم
تمرکزم را از روی حاشیه ها بردارم وبراحتی اعراض کنم وبه آرامش وحس خوبم توجه کنم چون کار من ارزشمنده ولایق موفقیت مالی بیشتر هستم
من هم صبورانه وبا احساس ارزشمندی بدنبال بیان خواسته ام در زمینه کاری، راحتی انجام کارم
را تجربه کنم وآرامش بگیرم
هر چند بدنبال تغییر افکارم نسبت به قبل بهبود نسبی خلق کردم( حسادت به معنی برچسب زدن وغیبت کردن افراد از خصوصیات رفتاری من نیست ونبوده ،ولی در ذهنم با افکار مدیریت نشده ،افراد وخودم را قضاوت میکنم)
با این فایل شناخت بیشتر ی از خودم وباورهام
ایجاد شد که باید ادامه بدم وبرام واضح تر بشه
با سپاس از شما استاد عزیز که با بی نیازیتون در هر زمینهای، براحتی نیازهای ذهنی ما برای تغییر
شخصیتمون رو بهمون یادآوری میکنین
سلامت وبرقرار باشید
سلام ب استاد جان و مریم بانو و بچه های سایت
قسمت دوم تمرین:
شاید این نکته را الان لازم باشه بگم که من نسبت ب موفقیت ی آقا هیچ احساس خاصی ندارم. حالا هر کی میخواد باشه و این شاید بخاطر همون باورهای غالبی باشه که از بچگی تو سرمون کردن و چون مرد را مسئول خانواده میدونیم خوب ب موفقیت رسیدنش هم برام طبیعی و عادیه
حالا جواب تمرین موفقیت های دیگران
از نظر تحصیلی که مسلما خیلیا از من بهتر بودن هیچ حس خاصی نداشتم
موفقیت مالی: نسبت ب اینکه دختر عموم با وجودی ک از من کوچیکتره و کارو دیرتر از من شروع کرد اما تونست ی ماشین خیلی خوب بخره، حس حسادت دارم.
البته که آموزشهای شما در کنار نجواهای منفی هم تو سرم چرخیده. مثلاً یکی از توضیحاتی که برای موفقیت اون داشتم کلا خانواده عموم را که با خانواده خودم مقایسه میکنم همیشه میگفتم اونها باورهای قدرتمند ترس نسبت ب پول و ثروت دارن تا خانواده من ….
موفقیت مرضیه تو ماشین خریدن و اینکه دوستی را اونسر دنیا داشت تا بهش پول قرض بده برای خریدن ماشین بهتر که البته برای مدت کوتاهی پول قرض گرفت تا ماشین قبلیش را بفروشه و پول دوستش را پس بده… من همیشه حسادت میکردم که چطور اون روستایی داره که از اونسر دنیا هم حاضر میشن کمکش کنن…
و البته دیدگاه جدید و مثبت هم بعد از آموزشها این بود که وقتی بی هیچ محدودیتی از خدا بخوای، خدا برات اونسر دنیا ی نفر را میفرسته ک کمکت کنه
سلام
استاد عزیزم
درجواب این سوال نه میتونم مطلقا بگم وقتی پیشرفت و موفقیت اطرافیانم رو میبینم تحسینون میکنم تو ذهنم نه احساس بدی پیدا میکنم
من همواره تحسین میکنم آدم ها رو به خاطر موفیقت هاشون
ولی دردرون خودم همیشه میگم من چرا نمیتونم موفق باشم و همیشه باگ دارم توی بیشتر کارام
اون آدم مگه چه فرقی با من داره من که بیشتر دارم تلاش میکنم بیشتر دارم روی باورام کارمیکنم چرا اون به راحتی انجامش میده و من نه
همیشه احساس ضعف میکنم
و با خودم میگم لابد من توانایی خیلی از کارارو ندارم و ناامید میشم و کلا بیخیال میشم
نمیدونم چجوری میتونم این احساس بد رو از خودم دور کنم که خودمو کم نبینم
و به این نتیجه رسیدم که دلیل عدم موفقتم همین موضوعه که ناامید میشم و خودمو ضعیف میدونم و بیانش هم میکنم
و در کل هرکاری میکنم عالی نیست وتحسین نمیشم نه توسط خودم و نه توسط دیگران
نمی دونم چجوری حلش کنم
فقط برای این اومدم جواب این سوالو بدم شاید بتونم به خودم کمک کنم که حل کنم این موضوعوبرای خودم با راهنمایی که میشم توسط دوستان
ممنونم
سوال اگر یکی از نزدیکانم به موفقیت بزرگ برسن تو چه احساسی میکنی
از موفقیت نزدیکانم به خصوص خواهر و برادرم و خانواده ام خیلی خوشحال میشم و حسم خوب میشه انگار که خودم اون موفقیت و به دست آوردم ولی اگر بخوام صادقانه بهش نگاه کنم در لایه های زیرین ضمیر ناخودآگاهم این حس که تو چیکار کردی تو چی شدی اینهمه این در اون در زدی چی شد پس اون اهدافی که تعریف کردی چرا بهشون نرسیدی و سرزنش هایی که انقد مخفیانه خود نمایی میکنن و انقد ریز صورت میگیرن که ضمیر خودآگاهم شاید اصلا متوجه نشه چون من دوره احساس لیاقت سعی کردم این موضوع و برای خودم تثبیت کنم که خودم و مقایسه نکنم و از خودم حمایت کنم و میدونم که نجواها دست برنمیدارن این گفتگوها اگه ادامه پیدا کنه و به ضمیر خودآگاهم بیاد جوابشونو با جملات مثبت میدم ولی اینکه چقدر در احساسم تاثیر گذار هست خدا عالمه به نظرم باز برای افراد نزدیک خیلی خوشحال کنندس وقتی موفقیت کسانی که در حوضه کاری خودم هستند اون حالت نجواهام خیلی بیشتر میشه و چون نمیتونم جواب بدم که منی که آنقدر دارم روی خودم هر روز و هر روز کار میکنم جواب دلخواهم ایجاد نشده اون بیشتر منو آزار میده ولی خوب خوبیش اینکه ما دری گرفتیم که اینها باور محدود کننده است
اولین باور محدود کننده اینکه به اندازه کافی برای همه نیست این باور مخرب منکه میدونم دنیا پر از فراوانیه
یا باور اینکه من شاید ضعیف دیده بشم این باور خیلی برای من صدق نمیکنه چون دیگرانو خیلی دخیل نمیبینم و قضیه برام شخصیه انگار
اینکه من استعدادشو شانسشو تواناییشو ندارم یا در کل تواناییشو ندارم این فکر توی ذهنم میاد و این باور و دارم
یا باور تقدیر و سرنوشت و …
باور درست اینکه اگه برای اون شده برای من هم میشه این کار باور پذیر هست
پس این مشخص میکنه اینجا نقطه ای هست که آدم ها غربال میشن اگه در این لحظه حس خوبی داشته باشی و باور های قدرتمند کننده باعث میشه تو رشد کنی و پیشرفت وایده میگیری خوشحال میشی و اگه حست بد بشه و باور های محدود بالارو به خودت بگی مسلما پایین میری
قدم اول
زینب تونست مزون بزنه،سعیده تونست کارشون جلو ببره و پیشرفت کنه ،مهدی و علی هر روز دارن موفقیت بیشتری کسب میکنن ،مریم مدیر شده ،فهیمه ماشین مورد علاقشو خرید ،ندا سایت رد و فروش مجازی بالایی داره،زهرا هر روز کار داره و کارهاش شکیل و فوق العادس،نگار در سطح و لول بالایی کار میکنه ،
زینب بسیار بسیار خوشحال شدم خیلی حسم خوب شد خیلی خیلی (از بس حسش خوب بود و آدم با صفایی بود و امیدوار بود که راه باز میشه)
سعیده حس قبلیم ته تهش به حسادت ختم میشد و میگفتم ببین الکی الکی رفتن توی این حوضه و توانایی دارن و شاید خودم وزیر سوال میبردم (بسیار مدیر و برنامه ریز خوبیه و توانایی بالایی داره و خوب عمل میکنه)
مهدی و علی براشون خوشحالم ولی همیشه دوست داشتم منم میتونستم انقد منظم موفق بشم و آنقدر تلاشگر باشم و نتیجه گرفتن هاشون برام قشنگه (پشتکار دارن و پشت هم هستن و برای همه خیر و خوبی میخوان باورهای خوبی دارن و تلاشگر هستند)
مریم با اینکه جاری هستم ولی واقعا از ته دلم خوشحال شدم و به نظرم لیاقتشو داره(آدم باکلاس و توانایی هست و جربزه دار هست)
فهیمه ماشین خرید خیلی خوشحال شدم واقعا لیاقت ماشین خوب داره ولی تهش به خودم گفتم تو هیچی به دست نیوردی(خیلی کمالگرایی و همیشه بهترین و میخواد)
ندا سایت زد و خیلی موفق داره عمل میکنه حقیقتا چون توی حوضه کاری خودم هست خیلی حس بدبختی کردم و گفتم تو هیچ کاری نکردی و …ولی بعدش با خودم صحبت کردم که هر کس به هر جایی میرسه لیاقت داره و جنمشو داشته توام بخواه و شجاع باش تا بشه( همیشه در حال اجرا ایده های جدید هست و پر کار هست و تلاشگر)
نگار آنقدر بهم حس بد میده که دوست ندارم کاراشو نگاه کنم (خودشو بالا و پر میبینه و سطح خودشو در جای خاصی میدونه انگار فرکانس یه آدمهای سطح بالا بهش برخورد میکنه)
زهرا آنقدر بهم حس بد میده که دوست ندارم کاراشو نگاه کنم (خیلی توانایی و خیلی برای کارش مایه میزاره خوش سر زبون هست و در آخر توانا
به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز وخانم شایسته نازنین ودوستان گرامی خداروشکر بابت این آگاهی ها ناب استاد من از زمانی که شروع کردم تو این مسیر خیلی عالی هر روز تقریبا دارم رو خودم کار میکنم اول با کتاب ها و اساتید دیگه بعد الان تقریبا دو سال با شما هستم و من هم کلا از موفقیت های آدمها بیشتر خوشحال میشدم و خیلی راحت میگفتم ما هم بخوایم میشه و انگار همیشه منتظر یکی بودم به من بگه چیکار کنم حتی تو دعاهام هم میگفتم خوب سوال اول همین اول دی بود که هم تولد یکی از خواهرام بود هم روز پدر و من همیشه عاشق خرید و هدیه دادن هستم حالا من داشتم روی دوره ی عزت نفس کار میکردم تازه فایل اول هستم و خیلی اون روز حالم عالی بود حسم گفت واسه خواهرم که منو اون سه سال با هم تفاوت داریم زنگ بزنم بهش بگم آب تو دستته بزار زمین حتما دوره عزت نفس بخر و کلی خبرهای خوب بهش دادم اینم بگم زمانی که من به لطف خدا آمدم تو این مسیر آنقدر ذوق وشوق داشتم همه ی خواهرام (5) آمدن تو همین مسیر و من خیلی جدی همون از اول تمام مهمونی رفتن و تلویزیون دیدن پاک کردن فضای مجازی رو حذف کردم اونا مقاومت داشتن خوب وقتی داشتم با خواهرم صحبت میکردم گفت من واسه فاطمه 500 پول دادم واسه کادو تولد اینو گفت حس درونی گفت تو داری هر روز روی خودت کار میکنی یه پول نداری واسه خواهرت کادو بگیری همش لنگ شوهرت باید باشی و من سریع گفتم به جاش شوهرم با عشق میده و همش به خودم میگم از وقتی که من دارم رو خودم کار میکنم همسرم هی پشت هم داره پول میده و همون لحظه خواهرم رو تحسین کردم و از خدا براش بیشتر خواستم و بازم ذهنم بهم گفت الهه تو بودی به خواهرت انگیزه دادی تو الگوهش هستی همین خواهرم خودش بهم میگه و هی به خودم گفتم هر کس یه مسیری رو دوست داره و من مسیر آسونی رو دوست دارم مسیری که روی خودم کار کنم و پول بیاد هر چند نداشتن پول خیلی حس خوبی نبود و از ابن که همش درخواست پول از همسرم میکنم احساس خوبی ندارم و بلاخره خودم رو راضی کردم و موفقیت هام رو به یاد آوردم و به خودم امید دادم و یکی دیگه از خواهرام کوچیکتر از من هست که با کار کردن اونم واسه خودش پول جمع کرد رفت دماغشو عمل کرد بدون این که اصلا با پدر مادرم کاری داشته باشه و من رفتم پیشش سریع تحسینش کردم و گفتم واقعا قوی هستی تبریک گفتم و باز اونجا به خودم گفتم الهه تو با راه افتادن تو این مسیر و انگیزه دادن به خواهرات چقد اونا رشد کردن و اینا باعث شد من قوی تر کار کنم اما یه مورد که پسرم هست از وقتی من دارم رو خودم کار میکنم خیلی راحت هرچی میخواد و درخواست داره به راحتی انجام میشه و من همش حسادت دارم و سعی میکنم که خوشحال باشم اما این حس هست و من از این موضوع این درس رو میگیرم که اول باید خودباوری نسبت به خودم داشته باشم تمرکز بزارم روی خودم فقط و یکی اعتماد به نفس و احساس لیاقت داشتن رو در خودم ایجاد کنم واقعا سپاسگزارم از خداوند بابت این همه فراوانی و ثروت که واقعا این روزها به خودم میگم واسط بهشت هستم و گنج دستمه حالا باید یاد بگیرم چه طوری ازشون استفاده کنم یه خورده هیجان زده گیج خدایا چی شد انقد قشنگ زندگی خدایاشکرت سپاسگزارم واقعا از استاد عزیز وخانم شایسته نازنین ودوستان گرامی درپناه الله یکتا شاد ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید دوستتون دارم
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همراه
راستش من واکنشم تو دیدن موفقیتهای ابراد واقعا متفاوته، در بیشتر مواقع خوشحال میشم، گاهی عم پیش میاد که ناراحت میشم ، ولی دلیل ناراحتیم از این نیست که اون چرا به این موفقیت رسیده، همیشه از خودم ناراحت میشم که چرا من هم نتونستم موفق بشم، دروغ چرا . این میشه بکی از اون ضعفهای شخصیتی که دارم، خودم رو سرزنش میکنم که چرا اونقدر تلاش نمیکنم که به همچین موفقیتهایی برسم، اینکه چرا اجازه میدم زمان همینطور بگذره و من چیزی که میخوام نباشم
یه جورایی انگار موفقیتهای دیگران به نظرم مهمتر از موفقیتهای خودمه،
مثلا از همکارانم هستن یکی دونفر که با کمک وامهایی که میگیرن زمین، خونه و اینچیزها رو خریدن، من ناراحت نمیشم که چرا اونها این چیزها رو دارن . فقط ناراحت میشم که چرا من ندارم
درواقع چرا با اینکه من هم قبلا وام گرفتم بارها این چیزها رو ندارم و به این فکر میکنم که الکی خودم رو انداختم زیر بار قسط و هیچی به هیچی،
در کل آدم حسودی نستم ولی نمیتونمم بگم که تا به حال به کسی حسادت نکردم.
و حسادت هام زمانیه که ببینم دوستانم با شرایط سنی و شغلی برابر با من از لحاظ مالی بارها از من جلوتر هستند. و این موقع هست که شروع میکنم به سرزنش خودم بخاطر از دست دادن فرصتهام
سلام به استاد عزیز و همچنین خانم شایسته گرامی ..
استاد واقعا از شما سپاسگزارم که همیشه توی سایت و زندگیتون دنبال بهبود خودتون و همچنین محتوی سایت بینظرتون هستید ..
موقعی که این فایل اومد روی سایت به محض گوش کردن و دیدن بارها یاد جلسه چهارم یا پنجم قدم سوم دوره دوازده قدم افتادم که استاد درباره حسادت و اینکه هر کسی که هرجایی هست جای درستش همانجاست صحبت میکردند و توضیح میدادند ..
اگر بخوام تمرین این جلسه رو بنویسم باید چندین صفحه پر کنم از جاهایی که حسادت داشتم در مورد موفقیت دیگران البته که تو این چند سالی که با آموزش های استاد آشنا شدم خیلی بهبود یافته ام و تغییر کرده ام ولی نمیتونم بگم ندارم …
فایل انتخابی خانم آیدا عزیز که به عنوان متن انتخابی بود بسیار عالی هست ایشون کاملا توضیح دادن در خصوص باورهای محدود کننده و اینکه آدم ها نمیخوان تکاملشون رو طی کنن
آدم ها نمیخوان وارد علائق خودشون بشن فکر میکنم پول توش نیست . باور عدم خودباوری
باور ندارن که میتونن از شغل و حرفه مورد علاقشون پول بسازند ..
تمرین :
1_من با دوستم باهم دبیرستان رو شروع کردیم و اون به دانشگاه آزاد رفت و الان یک وکیل درجه یک هست و من هم قبلا بهش حسادت میورزدیم فکر میکردم فقط باید از اون طریق به پول و موقعیت و موفقیت اجتماعی رسید
در صورتی که من ذهنیت محدود کننده ای داشتم
موفقیت ربطی به شغل خاص و سن و جنسیت نداره هر وسی که باورهای محدود کننده خودش رو بشناسه و اصلاح کنه و از قانون جهان هستی که قانون رعایت تکامل ، خودباوری ، کمالگرایی رو رعایت کنه به هر آنچیزی که میخواهد خواهد رسید .
2_من از بچگی بلند پرواز بودم و همیشه میخواستم یک شبه ره صدساله برم در صورتی که این عدم رعایت قانون تکامل که یک باور بسیار مخربی بود به من ضربه زد ، یعنی جهان اینقدر به من سیلی زد تا به من بفهماند راهم درست نیست به قول استاد خدا هم این جهان را با استفاده از قوانین داره اداره میکنه ،، مگه قدرت نداره پس چرا از قوانین پیروی میکنه .. میخواد به من که انسان هستم بفهماند که اگر از قانون پیروی نکنی با سر میری توی جوب …
پس محسن سعی کن باورهای محدود کننده خودتو پیدا کنی و اصلاح کنی تا رشد کنی دقیقا کلام خداوند هست در قرآن که میفرماید یرشدون
ما رشد میکنیم با برخورد با تضادها و حل کردنشون بزرگتر خواهیم شد …
من امسال تو مسیر علاقه ام که فیبر نوری مخابرات هست ی شرکتی تاسیس کردم و تو این مسیر به چالش هایی برای ثبت شرکت و مالیات شرکت و طراحی سایت برای شرکت برخوردم و هنوز هم درگیرش هستم و با حل کردنش دارم لذت میبرمو کلی تجربه تو بحث ثبت شرکت و طراحی سایت بدست اوردم و ی جاهایی عصبانی هم شدم و خسته هم شدم ولی جااا نزدم چون به کاری که میکنم علاقه دارم …
در پایان باید از استاد عزیز که داره این فایلهای سلسله ای رو زحمت میکشه درست میکنه میزاره روی سایت بی نهایت از خودش و عوامل پشتیانی اعم از خانم شایسته عزیز، فرهادی ، آقای ابراهیم سپاسگزاری کنیم ️️️️
سلام به استاد عزیزم و همه رفقا امیدوارم در زمان مناسب در مکان مناسب در بهترین شرایط و عالیترین احساسات باشین . استاد جان شما گفتین که اگر مایل نیستید اینجا تمرین رو به اشتراک بذارین در دفترتون انجام بدین و من این کار رو انجام دادم و برای عرض احترام و قدردانی از شما بابت این میدان فرکانسی فوق العاده ای که ایجاد کردین خواستم نتیجه نهایی تمرینم رو به اشتراک بگذارم. من کلا از دیدن موفقیت های دیگران برای اونها خوشحال میشم و برای خودم ناراحت میشم. احساس غم، ناتوانی ، دیر شدن، نشدن، حقارت و بی عرضگی میکنم گاها، و گاهی برای اینکه این حس ناخوشایندم رو ساکت کنم شروع میکنم نقاط ضعف اونها رو بالا آوردن و به خودم بگم که عوضش من این ویژگی های مثبت یا دستاوردها رو دارم!
و بعد هم دچار خودسرزنشی میشم که چرا من باید این نگاه و احساسات رو داشته باشم. من که قوانین رو میدونم و مثلا دارم روی خودم کار میکنم !
در درجه اول بهتره بپذیریم که به هر دلیلی ، ما داریم این احساسات رو تجربه میکنیم و تازه بخاطر تجربه کردنشون دیگه خودمون رو سرزنش نکنیم. در قدم بعدی من این درس ها رو برای خودم نوشتم :
من یک انسان متفاوتم که ذهنیتم، باورهای محدود کننده م، عملکردم و نتایجی که گرفتم متفاوته و به هر دلیلی که ظلمی هم در کار نبوده، من اینجا هستم اما میتونم با توکل به خدا، با یادآوری موفقیتهای قبلی، با یادآوری تغییرات گسترده ای که در شخصیت و اعتماد به نفسم ایجاد کردم، با درک قانون تکامل و تصاعد ، با یادآوری اینکه هیچ کدام از ما برتر نیستیم و متفاوتیم، با باور به اینکه رسیدن به اهداف و خواسته هام ممکن و حق طبیعی منه ، با در نظر گرفتن علایق ، اهداف و ارزش های خاص خودم ، با گره نزدن ارزشمندیم به نتایج و دستاوردهام و با یادآوری اهداف قبلی که به سادگی محقق شده و برای جهان هیچ فرقی نداره که اون هدف چی بوده، ساده رخ دادن برای هر چیزی یه اصله و با توجه به اینکه اگر کسی تونسته من هم میتونم چون سیستم عصبی همه ما یکسانه و با لذت بردن از مسیر بدون اینکه گیر نتیجه باشم، با سپاسگزاری از خدا به خاطر اینکه جرئت کردم و در مسیر علایق خودم دارم حرکت میکنم و با یادآوری فضل خدا و اینکه خدا بیش از من میخواد که من رشد کنم و به خواسته هام برسم و با اجرای توحید در عمل و توجه به نشانه هایی که هر روز داره برام رخ میده و با دوست داشتن خود و احترام به خود و تشویق و تحسین خودم، با یادآوری اینکه چقدر خوبه که من هستم و وجودم چقدر میتونه مفید و موثر باشه، در مسیر خواسته هام قدم بردارم و ذهنم رو قدرتمند کنم
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربونم
وهمه ی دوستای بهشتیم
خب ادامه کامنتم
من نوشتم بیشترین حسادتم به مهاجرت پسرعموم به انگلیس بود
حالا تغییر زاویه دید و دیدن نکات مثبت و باورهای درستم بعداز دوروز تفکر:
اولا که پسرعموم به تضاد تو زندگیش زیاد
خورد و از چوپانی و تو دهات موندن
از تحقیرشدن های اطرافیان خسته شد و به صورت قاچاق رفت کشور کره جنوبی و بعداز ده سال برگشت ایران و خونه و باغ خرید و این دفعه قانونی رفت یونان و بعداز سه سال برگشت ایران و ازدواج کرد و
چهارسال باهمسرش زندگی کردن و بعداز چهارسال تازه عروسی گرفت
اینجا خب همه متوجه شدیم نظر مردم براشون مهم نیست و دنبال تایید نیستن و کاری که دوست دارن انجام دادن
یادمه همه میگفتن تو عروسیش کسی شرکت نمیکنه مسخره بازیا چیه و اتفاقا تو عروسیش همه اومده بودند .
هردو بعداز عروسی تصمیم به مهاجرت گرفتن و یادمه با پولی که داشت ,هفت سال پیش کاملا قانونی مهاجرت کرد به انگلیس .
جالبه خونه ش و ماشینش و باغ و مغازه ش رو اصلا نفروخت و هنوزم داره و مونده
و بعداز مهاجرت اعلام کرد که همسرش بارداربوده اما چون این بهونه نشه که مادرهمسرش احساسی رفتارکنه تو ایران نگفته بودند و بعد هم دوتا پسرش اونجا بدنیا اومدن .
داشتم به رفتارهای همسرش این دو روز فکر میکردم و قشنگ متوجه شدم که از درون خودش رو باور داشته و لایق میدونسته .
چرا ؟چون پدرش تو جنوب تهران مستاجر بود و خودش هم قیافه خاصی نداشت و از طرفی پدری مشروب خور وقمارباز داشت که معروف بود تو دهات پدرم ینا .
همینجا استپ کردم که پس لیاقتت به خونه و شرایط و خانواده و مال و قیافه ربطی نداره و همش زاییده درون و افکارمه.
اگه این دختر تونست بره مهاجرت کنه
چون قدرت رو به عامل بیرونی ربط نداد
باور قربانی شدن نداشته و دلسوزی هم نکرد برای اطرافیانش .
این دختر خیلی آروم بود و بی خیال .
دنبال مسافرت بود و دنبال یادگیری
یادمه خونه مامانم ینا اومدن و از طعم غذا خوشش اومد و از مامانم دستورش پرسید و تو دفتر یادداشتش نوشت ..
الان میفهمم غرور نداشته و در حال
یادگیری چیزهایی که دوست داشته بوده بدون قضاوت و سرزنش خودش.
یا وقتی میخواست به کسی هدیه بده
کلی تزیین میکرد و خیلی شیک کادو میداد
اونجوری نبود که مثلا پول بذاره تو پاکت آماده و بده دستش .
همیشه پول بیشتر تو کیفش بود و اتفاقی اگه جایی یه شخصی میدید عروسی کرده یا بچه دار شده یا تولدشه بهش هدیه میداد .
همیشه از اتفاقات و خاطرات خوبش تعریف میکرد و دنبال لذت بردن بود .
حتی دیپلم داشت و اصلا انگلیسی بلد نبود
اما با همون شرایط مهاجرت کرد پس یه باور غلط دیگه تو ذهن من یادگیری کامل زبان هست درصورتی که اصلا نیاز نیست
و انقدرها که من مهم میدونم ضرورت نداشته .
خب من چه باورهایی باید درست کنم ؟؟
باور فراوانی که مهم ترین هست و این دوروز بیشتراز قبل دارم نعمتهای زندگیم رو باعشق بیشتری میبینم و تمرکز بیشتر روش گذاشتم خداروشکر.
بعدیش عامل بیرونی رو که خیلی دخیل ندونم و ذهنم و افکارم واحساسم رو مدیریت کنم .
سعی کنم منم دنبال یادگیری باشم و متوقف نشم .
سعی کنم اگه چیزی خوشم اومد قدرت بیان و پرسیدن داشته باشم و از غرور و منیت خودم کم کنم
سعی کنم بی خیال و آروم باشم و از رفتارهای درست که باعث موفقیت دیگران شدن الگو بگیرم .
و بزرگترین ومهمترین قدم انجام دادن عملی و برداشتن قدم های اول تو زندگی خودم هست .
حالا قدم اول چیه ؟دنبال تایید دیگران نباشم و کاری که دوست دارم انجام بدم.
همیشه با پولم دوست باشم و اضافه تو کیفم باشه و براش ارزش واحترام بذارم.
به دیگران احترام بذارم و آروم باشم درهرشرایطی و احساس مو کنترل کنم.
شروع کنم به باورسازی درست و منطق بدم که موفقیت به خودم بستگی داره نه عوامل بیرونی و هرروز متعهدانه انجام بدم تا باوردرستی شکل بگیره و زندگی خوشگل خودمو حتی تو قسمت مالی مقایسه نکنم
و بجای مقایسه، ذهنیتم رو تغییربدم نسبت به ثروت و افراد ثروتمند .
مقاومت هامو کمتر کنم .
ایمان نشون بدم که تحسین کردن باعشق و درونی تاثیرش بیشتر از تعریف الکی هست و از درون موفقیت دیگران رو ارزشمند بدونم و به نکات مثبت و خوبشون ریز بشم و دقت کنم و انجام بدم .
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و
خانم شایسته مهربونم.
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
سلام فاطمه جانم.
عجب کامنتی، کیف کردم.
قشنگ نشست به جونم.
پر از توجه به نکات مثبت و زیبایی ها.
سرشار از یاداوریِ درس ها.
مرسی که نوشتیش.
مرسی از مثالِ حقیقیِ بسیار عالیت.
با مثال بهتر متوجه میشم.
ممنونم از تحلیل هات.
از باورهای کمبود و فراوانی نوشتی.
از احساس لیاقت و ارزشمندیِ درونی نوشتی.
از توجه یا عدم توجه به نظر مردم نوشتی.
از زندگی به سبکِ خود نوشتی.
از توجه به زیبایی ها و نکات مثبت نوشتی.
از مهم نبودنِ عوامل بیرونی نوشتی.
از ترمزهای ذهنی نوشتی.
از روند تکاملی در نتایج نوشتی.
انقدر خوشم اومد از فحوایِ کامنتت که حد نداره.
ممنونم عزیزم.
بهترین ها برای تو و عزیزانت.
برای همه مون.
خدایا شکرت که کامنتهای جذاب خوندم و نوشتم امروز.
سلام به سمانه عزیزم
سپاسگزارم از لطف ومهرت .
خواستم بدونی که چقدر تحسینت کردم که این روزها خوب داری خودتو میشناسی و رو خودت کار میکنی و یه جورایی شماهم داری
تایید دیگران رو کمرنگ تر میکنی و راحت تر از خودت مینویسی و به قول استاد عزیزم خودافشایی میکنی و این عالیه که فارغ از قضاوت بقیه با خودمون رو راست باشیم و خودمونو بشناسیم و لایق بدونیم.
بگم که کامنتهاتو خوندم تا جایی که وقت داشتم و تبریک میگم پیشرفت شخصیتی ت رو عزیزم.
هرروز باید کارکنیم و متمرکزتر بشیم رو شناخت خودمون و باورهامون که بهتربشن .
خوشحالم واست دوست بهشتی م .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی تون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
کلی بوس تقدیم خودت و نی نی .