ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 99 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حمیده خانم گفته:
    مدت عضویت: 3232 روز

    سلام استاد

    سپاسگزارم

    من قبل از آشنایی با شما و درک قانون از دیدن موفقیت دیگران چند تا حس رو تجربه میکردم

    اول اینکه خیلی خوشحال میشدم و ذوق زده از اینکه خبر خوبی شنیدم چون زندگی من درگذشته شکل مناسبی از هیچ نظری نداشت خیلی حس خوبی بهم دست میداد

    خوشم میومد که کسی دستاورد بزرگی رو تجربه میکنه چون این فکر میومد تو ذهنم که چه خوب که کس دیگه ای داره یه زندگی بهتر از زندگی منو تجربه میکنه نمیدونم شاید ته ذهن و دلم امیدوار میشدم که زندگی منم تغییر مثبت بکنه

    وقتی هم بهم فخرفروشی میکردن بابت موفقیتشون بی نهایت احساس حقارت و بی ارزشی میکردم بی نهایت

    بعدازاین حسم یه جورایی غم بود که چرا خودم تو زندگیم چیز خاصی ندارم و بدست نیوردم

    بعد از چند ساعت یا چند روز سوال برام ایجاد میشد که چه جوری به این موفقیت دست پیداکرده کنجکاو میشدم

    اما الان بعد از آگاه شدن و درک کردن قوانین تا حدی که تکاملم اجازه میده

    از موفقیت یه عده ای که بیشتر همکار و هم فکر من هستن خب خیلی خوشحال میشم و انگیزه میگیرم

    از موفقیت یه عده ای که از آشنایان و اقوامم هستن و ته رفتارشون فخرفروشی هست حس حسادت بهم دست میده و بدم میاد ازشون و دوست دارم یه چیزی بگم با خودم در درون خودم و دستاورد اون آدم رو بی ارزش کنم

    اگر فخر فروشی نکنن احساسم اینه که من بی عرضه و ناتوان و یا یه جورایی کم هوش تر از اونا دیده میشم

    بعد از چند ساعت یا چند روز سعی میکنم با کنترل افکارم به اون حس بد غلبه کنم و هروقت یادم میاد قانون رو با خودم مرور میکنم که حتما این موفقیت در چهارچوب قوانین اتفاق افتاده و اونا لیاقتشو داشتن آماده دریافتش بودن و بعدشم به فکر در مورد خودم فرو میرم و کارکردن روی خودم ولی تهش از اون گروه که میخوان به رخ بکشن و فخرفروشی کنن واقعا بدم میاد

    در مورد زمینه کاری مورد علاقم(ادامه تحصیل تو رشته ژنتیک پزشکی)

    راستش اصلا دنبال دستیابی به این هدفم بودم و بخاطر شکست های پی در پی که تجربه میکردم از خداوند خواستم که منو به مسیری هدایت کنه که تو اون رسیدن به هدف هام و بندگی خداوند منطبق بر هم باشه که درنهایت خداوند منو به مسیر توحید و یکتاپرستی هدایت کرد و بااستاد آشنام کرد

    چون زندگیم از همه نظر و شخصیتم از همه نظر دچار ضعف های بزرگ بود و مملو از باورهای محدود کننده بودم درهمه جنبه های زندگیم

    وقتی بااستاد آشنا شدم بعد از کلی کار کردن روی خودم تازه به صفر رسیده بودم یعنی کلی رو خودم کار کردم از زیر صفر اومدم به صفر رسیدم اما خب مسیر درستی میرفتم و نشانه هایی هم میدیدم

    بعد تصمیم گرفتم براساس ضروریات اقدام کنم اول از اعتماد به نفس شروع کردم تا به شرایط نرمال تری نسبت به گذشته از نظر شخصیتی رسیدم بعد دنبال کار رفتم چون نه پول داشتم نه هیچ امکاناتی و یه جورایی نه هیچ خونه ای بخاطر همین ادامه تحصیل تو رشته مورد علاقم به تعویق افتاد

    الان وقتی به کسایی که تو زمینه کاری مورد علاقه من دارن تحصیل میکنن و درس میخونن نگاه میکنم خودمو از اونا پایینتر و خیلی دورتر میبینم و اونارو باهوش ترو توانمندتر میبینم نسبت به خودم و حس میکنم که من عقب موندم از دیگران

    البته بازم بعد از چند روز یا چندساعت سعی میکنم به افکارم مسلط بشم و با خودم یادآوری کنم قانون رو

    و بخودم یادآوری میکنم که من باید روی خودم کار کنم

    الانم دنبال یه شروع تازه بودم برای کار کردن روی خودم و رشد کردن که زدم روی این فایل

    ممنون استاد

    من تمرین رو تو دفترم انجام میدم

    ممنون که برای شروع دوباره هم بهم کمک کردی استاد

    خدایاشکرت️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    علیرضا روح اله گفته:
    مدت عضویت: 1534 روز

    به نام خدا

    وااای خدای من چقدر همزمانی خوبه

    استاد عزیز خیلی دقیق و در بهترین زمان ممکن این فایل روی سایت اومد

    قصه از این قراره که…

    کار من املاک و پیمانکاریه و چند ماهی بود که شرایط کاری خوبی نداشتم، البته از دیدگاه خودم و همسرمم توی کار خرید و فروش یه محصول خوراکیه، پس از اینکه شرایط اقتصادیمون یکم به هم ریخت تصمیم گرفتیم با همسرم یه مغازه کوچیک یزنیم و منم بیشتر تمرکز و زمانم توی روز روی همون مغازه و کارای همسرم بود

    خلاصه دست به دست هم کلی کار کردیم

    یه سایت استارت زدیم و ثبت برند و ثبت شرکت و همچنین یه پیج اینستا و استارت فروش آنلاین و مغازه هم هر روز ایده های جدید و گسترش کار، خلاصه که خدارو شکر به یک ثباتی رسیده و ورودی خوبی داره برامون میاره و هر روز داریم پیشرفت میکنیم

    توی این کار همسرم در واقع به عنوان مدیر شرکت و صاحب پیج و برند و همه معرفی شده و من یه جورایی پشت صحنه هستم

    پس از گوش دادن به این فایل الهی و زیبا وقتی یکم با خودم خلوت کردم متوجه شدم که گاهی اوقات به این فکر میکنم که من کجای این بیزینس هستم و همه چیز به نام همسرمه در حالی که عملا همه کارهارو با همدیگه انجام میدیم. پس من چی من کجای این موفقیت هستم و همین افکار پوچ

    از دیروز تا الآن دارم سعی میکنم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزم رو بزارم روی موفقیتها و ثروتی که داره به سمتمون میاد و فراموش نکنم همین یکسال پیش چقدر شرایط مالی بدی داشتیم

    و با خودم میگم هیچ کاری در این جهان بی‌جواب نمی‌مونه و مسلما هر تلاشی به ثمر میرسه

    خلاصه که خدایا شکرت واسه این فایل زیبا و این همزمانی بینظیر

    استاد عزیز بسیار ممنونم از شما و این درک عجیب تون از جهان و قوانینش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مهسا میهن خواه گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الهی به امید تو

    وقتی فکر کردم شوهر خواهر شوهرم که فرد موفق به نظر من تو خانواده هست و من خیلی وقت ها بهش فکر کردم و کاراش گاهی حسادت کردم گاهی گفتم اون تونسته پس منم میتونم

    این فرد از اول وقتی ازدواج کرد با هیچی یه وانت داشت که فروخت خرج عروسی اش داد بعد در خانه که مادر خانمش بهشون فعلا داده بودن زندگیشون شروع کردن با اینکه بچه نمیخاستن همون سال اول صاحب دو فرزند شدن

    و همون سال هم بخاطر زیر بار منت کسی نباشن از خانه مادر خانم به خانه اجاره ای رفتن

    بعد حدود دو سال خونه خریدن تو مرکز شهر بعد ماشین خریدن و سال بعد ماشین عوض کردن و بعد ویلا که عالی تجهیزش کردن و بعد هم ماشین شاسی بلند عالیتر

    و سفرهای فراوان و خارج کشور

    چون ایشون از لحاظ شغلیشون با من کمی در ارتباط هست میدونم که از لحاظ علمی چیزی از من بالاتر نیست

    در مورد خرید ها و یا اون موقع که خونه اجاره میکرد میدیدم هیچوقت دنبال جنس ارزون نبودن همیشه بهترین و با کیفیت خرید میکردن خانه هم که اجاره میکرد با اینکه همه میگفتن خونه کوچیک اجاره کن پو لشو جمع کن زودتری خونه بخری ایشون خونه بزرگ تو مرکز شهر اجاره میکرد

    با اینکه گاهی پول نداشت انگار این باور داره من میتونم پول در میارم درست میشه من

    ذهن من همیشه میگه به خاطر جایی که داره کار میکنه اینقدر درآمد داره رشد کرده از اونطرف میگم یه باورهایی داشته که سمت اون کار بدون پارتی و ذره ای سرمایه هدایت شده

    ذهنم میگه نگاه کن همش کار میکنه کار کار در حالیکه نپرسیدم ولی فکر کنم اون لذت میبره از کارش

    ذهن من همیشه دنبال اینه نشون بده نه درست نیست اونا خوشبخت نیستن مثلا وقتی مریض میشن یا بحثی پیش میاد میگه دیدی اینا چه فایده خوشبخت نیستن و توجیه میکنه خوشحال باش اون ناتوانی منو که دنبال بهبودش نرم

    وقتی فکر میکنم پاشنه آشیل بسیار بزرگ من که با برداشتن مطمئن هستم درهای بزرگی برام باز میشه اینه من اصلاً خودمو قبول ندارم

    توانایی هامو باور ندارم حتی فکرشم نمیتونم بکنم به جاهای عالی و بالا برسم به شدت مقاومت دارم

    حالا برای بر طرف کردن این نقصم باید با جهاد اکبر روی عزت نفس کار کنم

    تمرین آینه رو هر روز با بهبود با انگیزه بیشتر انجام بدم موفقیت هامو بنویسم هر روز بخونم و خودمو تحسین کنم تا از ظلمات به سمت نور بیام تا چشام باز شه تا جون بگیرم تا بلندشم

    قدم بردارم

    به خودم تعهد میدم یک ماه کار کنم نتایجم ببینم

    یه ایده هم بهم الهام شد اینکه کامنت هایی تو سایت نوشتم بخونم و خودمو تحسین کنم

    خدایا به من ایمان امید استقامت صبر و راحتی و لذت در پیمودن این مسیر عطا بفرما

    الهی آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
    مدت عضویت: 2303 روز

    به نام الله یکتا سلام خدمت استاد عزیزم

    اگر

     یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند.

    اگر یکی از نزدیکانم به موفقیت قابل توجهی برسه خیلی خوشحال میشوم خیلی تحسینش میکنم و برام الهام بخش هست که منم میتونم بهش برسم فقط باید راهش رو پیدا کنم. و خیلی مایه افتخار علاوه بر اینکه خودش هست باعث افتخار فامیل و شهر و کشور و بالاخره جهان هست،.

    خواهر زادم با اینکه سنش از همه کوچکتر هست اما دیدم تونست یه ماشین 405 بخره، و با اینکه هنوز اجاره نشین هست اما ماشالاه اینقدر از خودش حساب داره و برای خودش ارزش قائل هست، و همیشه بهترین لباس ها و وسایل رو برای خودش میخره بدون اینکه قیمتش براش مهم باشه و میدیدم چقدرم همه بهش احترام میزارن و ازش حساب دارن.

    خواهر شوهرم با اینکه توی اقوامشون همه کارمند هستند با اینکه در ابتدا سطح زنگیمون مثل هم بود اما کم نیاورد با اینکه اقوامشون مسخرشون میکردن ابتدای کار اما زن و شوهرشون تونستن خیلی خودشون رو بهبود بدن و بالا برن و با اینکه تمام خاندانشان سبک زندگی فقیرانه ای داشتن اما این تونست دقیقا برخلاف همه حرکت کنه و یک سبک زندگی ثروتمند کننده ای داشه باشه و از خودش حساب داشته باشه و بقیه هم ازش خیلی حساب دارند و همه مشتاق رفت و امد با اون هستند.

    خسرم به شدت ادمیه که از خودش حساب داره خیلی عالی و فوق العاده عمل میکنه و تازه الان که روی لیاقتم دارم کار میکنم میبینم تمام این رفتارها ناشی از دوست داشتن خود و از خود حساب داشتن هست و خیلی تحسینش میکنم به نحوی سبکش مثل سبک ماست خیلی ادمیه که اصلا بدگویی از کسی نمیکنه و با ادمی که میخواد جلوش خودش رو بگیره یا تحقیرش کنه اینقدر عالی و موشکافانه رفتار میکنه که واقعا لذت میبرم و بسیاری از رفتارهای از خود حساب داشتن رو از ایشون کپی کردم از همون اول اصلا بخاطر بچه هاش از خودش نمیکند و خودش در اولویت بودو اصلا هم به کسی باج نمیده و اگرم کسی از روی عشق و گحبت لطفی در حقش بکنه اونم حسابی عشق میده عاشق این رفتارش هستم خیلی تحسینش میکردم چون کاری به کار کسی نداره سرش به کار خودش گرمه و با خودش در صلحه و اون کاری که درسته رو انجام میده و اصلا هم ناراحتی بقیه براش مهم نیست. و خیلی خوب میتونه در ارتباط با ادم ها احساساتش رو کنترل کنه.

    مادرش شوهرم نمونه بارز احترام هست خیلی عالی به کوچیک و بزرگ احترام میزاره و خیلی مباحث احترام رو ازشون یاد گرفتم .

    خواهرکوچکم تونست ازخونه مستاجری نجات پیدا کنه و خونش رو بسازه و الانم یه ماشین لباسشویی تموم اتومات و دو یخچال هم فریزر و یخچال گرفتن یه ماشین خوب هم دارندو واقعا باعث افتخار خودش و ما هست و خیلی لذت بردم از اینکه حداقل دو از خواهرم مستاجر نیستنو خونه از خودشون دارن. و اصلا خیلی هم همه دوسش دارند از غریبه و خودی، تهش که بررسی کردم دیدم واقعا اینم از ته دل نه اینکه فیلم دربیاره همه رو دوست داره و خوبی بقیه رو میخواد برای همین بقیه هم دوسش دارن و اونم خیلی خودش رو دوست داشت و از خودش نمیکند بده به دیگران برای همین اینقدر دلنشین بود و احساساتش رو با زبان خوش بیان میکرد.

    من همیشه فکر میکردم که باید حتما کارمند بود و یا اگه خواسته باشی ارزشمند باشی و بقیه بهت احترام بزارن باید به همه باج بدی و از خودت بگذری و بری کارهای بقیه رو انجام بدی یا اگه بچه نداشته باشی تو از همه سبکبارتری و باید کارهای همه رو انجام بدی اما وقتی همسر یکی از اقوام شوهرم رو دیدم که خونه دار هست و اینقدرم از خودش حساب داره تحسینش همیشه تو دلم میکردم یا دوتا از خواهرام با اینکه خانه دار هستن یکیشون شاید حتی همون کارهای خونه داری رو درست انجام نده اما دیدم چقدر شوهرانشون دوستشون دارن و براشون کادو و…. میخرن و یکی دیگه هم اونقدر توی خونه داری وارد هست که فقط شوهرش هرجا میشینه ازش تعریف میکنه تحسینشون کردم و گفتم پس میشود و منم میخوام ارزشمند باشم.

    دختر عموهام ماشالاه خدا بهشون بیشتر بده با اینکه همشون خانه دارن و شهرانشون شغل آزاد دارن و یکیشون کارمند هست اما همشون بهترین ماشین ها و دربعضی موارد دو ماشین و خونه از خودشون دارن.

    همسرم یه ادمی هست که با هرکی ارتباط برقرار میکنه چه زن و چه مرد خیلی همه دوسش دارن و یه شخصیت محبوبی هست علاوه بر این که خیلی با خودش رو راست هست و صادقانه احساساتش رو بیان میکنه بدور از کبر و غرور، و خیلی هم خوب در برخورد با ادمها احساستش رو کنترل میکنه و ارتباط خوبی برقرار میکنه ، و من هیچ وقت ندیدم این بشر خودش رو سرزنش کنه جلو کسی حتی چیزی خرابم میکرد خیلی با خودش خوشکل برخورد میکرد و اصلا خودش رو سرزنش نمیکرد.

    توی خاندانش همسرم اولین کسی بود که با زن خانه دار کنار اومد و پاش واستاد، اولین کسی بودیم تو خاندانش که باج ندادیم گفتن یا کاری که ما میگیم رو انجام میدین یا از خونمون برین بیرون و ما هم دست خالی اومدیم بیرون و خداوند چقدر به ما عزت داد

    یا وقتی میبینم یکی از روستاییانمون به نتایج قابل توجهی رسیده چه در شغل ازاد چه دولتی که بهترین خونه ها و ماشین ها رو سوار میشن میگم پس میشود اگه اونا تونستن ما هم میتونیم.

    ج 2

    هرچه طرف به من نزدیک تر باشه احساس خوشحالی بیشتری دارم و بیشتر بهش افتخار میکنم و دوست دارم منم به جایگاه اونا برسم.

     اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    میتونم بگم که اونم انسان هست منم انسان هستم و فقط اون باتوجه به شرایط و ادم ها و موقعیت هایی که درش بوده باورهای قوی تری در مورد سلامتی و روابط و ثروت داشته

    لا من نباد خودم رو با اون مقایسه کنم چون لازمه موفقیتش اون شرایط و اون افراد و موقعیت ها بودن و اونا براش باید میبود و منم در یه زمینه دیگه خیلی عالی هستم و با این شرایط خیلی بهتر میتونستم به هدفم برسم

    پس منم میتونم به هرچی که میخوام برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1829 روز

    سلام و عرض عشق به همه عزیزان

    ابتدا که متن این فایل ارزشمند رو خوندم به خودم تعهد دادم که هم تمام تمارین رو دقیق انجام بدم و هم کامنت بذارم.

    سوال اول رو از خودم پرسیدم و توی نوت گوشیم جواب رو یادداشت کردم. دیدم که در بیشتر مواقع احساس خوبی از موفقیت نزدیکانم ندارم. جالبه که با حرفام میخواستم خودم رو خوشحال و ساپورتیو نشون بدم اما در درون احساس خوبی نداشتم و با این حرفام حتی میخواستم خودم هم گول بزنم!

    در موارد مختلف احساساتم متفاوت بود و در بعضی موضوعات احساس بدم شدت بیشتری داشت. مثلا در مورد موفقیت درسی و تحصیلی خیلی بیشتر حسم بد میشه. بعد از اون موفقیت های مالی. و دیگر موارد.

    توی موفقیت های تحصیلی بیشتر مواقع انکار کردن موفقیت فرد به همراه حسادت و احساس بی ارزشی، با هم برام به وجود میاد.

    سوال دوم هم نوشتم. یک لیست از موفقیت های نزدیکان و دوستان. و بعد اومدم احساسات واقعیم رو جلوی هر موفقیت نوشتم. وقتی داشتم می نوشتم انگار قلبم تیر میکشید. گاهی میخواستم همه احساساتم رو ننویسم سانسورش کنم. گاهی از خودم خجالت می کشیدم که واقعا این چه احساسی هست که تو داری؟؟؟ بعد ادعا میکنی که دوست خوبشی؟؟؟ واقعا تو در درون اینطوری فکر می کنی؟؟ یه جاهایی باورم نمیشد اینقد احساسات و افکار منفی نسبت به موفقیت اون فرد دارم! اما نوشتم بی پرده و بدون سانسور. خیلی برام آسون نبود! همزمان خودم رو سرزنش می کردم و باز اون احساسات منفی نسبت به موفقیت افراد (حسادت، احساس حقارت و…) در درونم شعله ور شده بود. مونده بودم حالا با اینا چیکار کنم؟؟

    ادامه فایل رو پلی کردم. اول که شنیدم ذهنم گفت من چه ایده ی الهام بخشی آخه می تونم بگیرم؟! نمیشه من نمی تونم! من چه میدونم چه خصوصیاتی داشته! اصلا بیا بی خیالش شو! جواب دادن به این سوالا که فایده نداره!!

    اما جلوی نجواهای ذهنم ایستادم. گفتم ایراد نداره. هر چی به ذهنم اومد می نویسم. بذار فقط بنویسم برای بعدش بعدا تصمیم میگیرم.

    نشستم و جلوی هر موفقیت و در ادامه احساسات نامطلوبم اول نگاه مثبت و بعد ویژگی های مثبتی که در اون فرد دیدم رو نوشتم.

    وای خدای من باورم نمیشد. اینقدر ایده های خوب و نگاه مثبت و قدرتمند کننده ای درباره ی هر موفقیت به ذهنم می رسید که واقعا لذت میبردم. بعدش ویژگی های فرد رو نوشتم . دیدم واقعا انگار داره یه چیزایی دستگیرم میشه. تازه دارم متوجه میشم که الگوبرداری باید چطور باشه. خیلی حس خوبی پیدا کردم. با هر جمله ای که برای تغییر نگاهم به موفقیت اون فرد می نوشتم انگار داشتم با یه دستمال زخمای روی روحم رو پاک می کردم. احساس شعف پیدا کردم احساس اینکه میتونم منم می تونم پس شدنیه میشه. برای منم میشه. انگار اون بار احساسات بد رو از دوشم برداشتم. الان که دوباره به موفقیت هر کدوم از افراد فکر می کنم احساسم خیلی بهتره. نمیگم کامل احساس حسادت و بی ارزشی ام رو پاک کردم اما واقعا خیلی بهتر شدم.

    استاد عزیزم واقعا سپاسگزارم. شما با ساده ترین روش ها مهم ترین موضوعات رو به ما آموزش میدید.

    پاینده باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فائزه گفته:
    مدت عضویت: 1868 روز

    هوالرزاق

    قسمت یک

    سلام به همگی درخصوص سوال اول من وقتی موفقیت دوستان و نزدیکان رو میشنوم برا اونا خوشحال میشم و بهشون تبریک میگم اما نسبت به موفقیت بعضی از افراد(که معمولا افرادی ان که شرایط و تحصیل شون مث منه یا هم سن و سال یا ازمن کوچکترن و یا هدف های یکسان داریم) ناراحتم برا خودم و حس میکنم بی عرضه دیده میشم و یه چیزی کم دارم من و ناخوداگاه مقایسه میاد گاهی هم این فکر میاد سراغم که نگاه از بالا به پایین دارن و منو پایین تر میبینن شاید و فرکانسشون میره بالا و بامن قطع رابطه میکنن… در کل فکر میکنم حسادت نمیکنم یا اگ هست خیلی کمه اون حس ناراحتی بیشتر برا خودم هست برا اونا خوشحالم میگم دمشون گرم ولی خودمو سرزنش میکنم و برا خودم ناراحت میشم و حس اینکه عقب افتادم و دیگه دیر شد و..

    البته که این چن وخت خیلی بهتر شدم و شاید این نجوا همون اولش باشه ولی سریع سعی میکنم حسمو مثبت کنم.

    نسبت ب موفقیت بعضی از نزدیکان هم انگیزه گرفتم و خیلی خوشحال شدم.

    گاهی شده که از یه شخص خاصی جلو من تعریف شده و من حالم گرفته شده و بخودم گرفتم ک من ناتوانم.

    _ نگاه مثبتی که در خودم ایجاد میکنم نسبت به موفقیت اطرافیان این هست که اگ اونا تونستن منم میتونم و شدنیه و بخودم میگم که ما با موفقیتمون به همدیگه کمک میکنیم جهان رو گسترش میدیم و راه رو برای موفقیت همدیگر هموار تر میکنیم‌.

    _درس هایی ک گرفتم مثلا از یکی از دوستانم که بعد از تضاد عاطفی شروع به پیشرفت کرد یاد گرفتم که تضاد باعث پیشرفت میشه اگ دیدگاهمون رو تغییر بدیم.

    و استمرار و تمرکز داشتن که دوستم توی خوندن داشت و تونست ازمون استخدامی رو قبول بشه.

    یا قانون تکامل که یکی از عزیزان ک به شهر بزرگتری مهاجرت کرد و کم کم پیشرفت کرد و الان تونست ماشین مدل بالا و خونه و کارش رو گسترش بده.

    یه مورد دیگ هم این بود ک وقتی احساسمو نسبت ب موفقیت دوستان مینوشتم دیدم ک موفقیت دوستانی رو ک منم ب اون هدف رسیدم یا در مسیررسیدنشم رو راحتتر میتونستم تحسین کنم و خوشحال تر میشدم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2691 روز

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته عزیز

    باز هم دارم متنی مینویسم که ربطی به این فایل نداره اما اینقدر ذوق داشتم تااین هدایت خداوند رو بنویسم.تقریبا یک هفته ای هست که یکی از قراردادهام رو که سالها منبع درآمدم بود رو از دست دادم وباز هم کلی توی روحیم داشت تاثیر می گذاشت وخیلی نیاز داشتم که با کسی درد دل کنم زنگ زدم به دوستم وخداروشکر داشت با تلفن صحبت می کرد وگفتم بعد بهت زنگ میزنم اما بعد قطع کردن یه احساس بدی گرفتم که تو مگه قرار نبود که با کسی درددل نکنی وحتی چند بار بعد این دوست من به گوشیم زنگ زد اما من جواب ندادم چون وقتی به اشتباهم پی بردم گفتم باید عمل کنم از فردا پرسنل اون شرکت هرروز می اومدن دفتروهی یادم می افتاد وهر وقت راجبه قرارداد صحبت می شد من حرف رو عوض می کردم وجالبه بعدش کلی ناراحت می شدن ومن به خودم می گفتم من اجازه نمیدم کسی بخواد منو ناراحت کنه ودلیل ناراحتی اونا خودشون هست ومن قرار نیست با اونا همدل بشم اومدم توی سایت شما ودانلود ها رو باز کردم یه دفعه حسم گفت که قدمهای تکاملی برای هدایت شدن رو باز کنم وقتی باز کردم دیدم تقریبا نه صفحه هست ودوبار حسم گفت از صفحه نه شروع کن وبیا عقب تا رسیدم به صفحه شش ونوبت داستان سرقت تاکسی دنده آرژانتینی شد ومن باورم نمیشد اصلا خودش تمام اون فایلهای نه صفحه رو به تنهایی بیان میکرد ودقیقا جواب تمام سوالات من بود ومن فکر نمیکنم هیچ دوستی توی دنیا بتونه اونطوری آدمو راهنمایی کنه یادم افتاد که من خودم دیگه نمیخواستم با اونجا کارکنم وکلی خسته شده بودم واز خدا خواسته بودم که اگر قراره با این قرارداد من مدیون کسی بشم بهتره اون قرارداد نباشه وازش خواستم که من رو هدایت کنه به یه شغل بهتر واز دست دادن این قرارداد که برای من منبع درامد بود مثل تاکسی دنده آرژانتینی شما نشونه هدایت من به مسیر بهتر هست وقراره من به خواسته هام وبه یه شغل پردرآمد تر وبا آزادی بیشتر برسم وقطعا تمام نقص هایی که در این شغل وجود داشت دیگه وجود نخواهد داشت.

    باز هم خدا به من ثابت کرد که خودش بهترین راهنما ودوست هست وشما رو دست خودش قرار داد که با یه فایل خوب باعث آرامش روحی من بشین.

    باز هم دارم میبینم که شیطان چقدر داره تلاش میکنه که من رو به سمت حال بد بکشونه اما خداوند باز هم نمیزاره ودلش میخواد من در حال خوب بمونم

    این فایل تاکسی دنده آرژانتینی رو وقتی گوش کردم احساس کردم که خدا داره باهام حرف میزنه ووقتی گوش میکردم کلی گریه کردم ونمیدونم چطوری این خدای به این مهربانی رو من بعضی وقتها فراموش میکنم وبه شیطان اجازه مانور میدم.وکلی تعجب کردم که با فایلهای قدمهای تکاملی برای هدایت شدن هم خداوند من رو به این فایل هدایت کرد.

    از خدای مهربان برای شما استاد مهربان وخانم شایسته مهربان وتمام دوستان عزیز سایت آرامش وهدایت شدن لحظه به لحظه را میخوام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1449 روز

    نکات جلسه اول فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده

    جهان بازتابی از ما و افکار ماست:

    إِنَ‌ اللَّهَ‌ لاَ یَظْلِمُ‌ النَّاسَ‌ شَیْئاً وَ لٰکِنَ‌ النَّاسَ‌ أَنْفُسَهُمْ‌ یَظْلِمُونَ‌

    خداوند هیچ به مردم ستم نمی‌کند؛ ولی این مردمند که به خویشتن ستم می‌کند!

    خداوند و سیستم در هر جهتی که ما حرکت کنیم به ما کمک میکنه:

    کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا

    و ما به هر دو فرقه به لطف پروردگارت مدد خواهیم داد، که لطف و عطای پروردگار تو از هیچ‌کس دریغ نخواهد شد.

    به محض اینکه شروع به تغییر کنیم جهان بیرونی ما تغییر میکند:

    وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

    و هنگامى که بندگان من، از تو درباره من سؤال کنند، (بگو:) من نزدیکم; دعاى دعاکننده را، به هنگامى که مرا مى خواند، پاسخ مى گویم.

    حالا یه سری باور محدود کننده در این نگاه حسادت و قبول نکردن موفقیت بقیه هست:

    1)محدودیت در موفقیت = باور کمبود

    خب این باور خیلی ریشه ای و هرچه قدر روش کار میشه بازم از یه جایی میزنه بیرون

    وَلَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ﴿27﴾

    و اگر آنچه درخت در زمین هست، قلم شود، و دریا [چون مرکب باشد] سپس هفت دریا به آن مدد برساند، کلمات الهى به پایان نرسد، که خداوند پیروزمند فرزانه است‏

    الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَفَضْلًا وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿268﴾

    شیطان، شما را وعده فقر و تهیدستی می‏دهد، و به فحشا (و زشتیها) امر می‏کند، ولی خداوند وعده آمرزش و فزونی به شما می‏دهد، و خداوند، قدرتش وسیع، و (به هر چیز) داناست.

    2) موفقیت اون ها باعث میشه من دیده نشم

    خب راهی که به ذهنم میرسه اینه که اصلا چرا باید بخاطر بقیه بخام موفق بشم؟ مگه من موفقیت رو برای خودم نمیخام؟

    مگه ارزشمندی من متصل به بقیه و نگاه بقیست؟

    مگه کسی اگه رشد و پیشرفت کنه باعث پایین رفتن من میشه؟ ما تو جهان های موازی داریم زندگی میکنیم و داریم دنیای خودمون رو خلق میکنیمم پس کاری به نظر مردم نباید داشته باشم

    3) من استعداد ندارم توانایی ندارم ( در کل من نمیتونم به جایگاه اون ها برسم ! )

    خب این برمیگرده به اینکه شروع کنم توانایی هام رو به یاد بیارم! کارهایی که تونستم تو زندگیم انجام بدم! مسائلی که حل کردم!

    و اینکه یاد بگیریم فقط خودمون رو با گذشته خودمون مقایسه کنیم!

    4) شانس

    در این زمینه بیشتر باید روی سیستمی بودن خداوند کار کنیم روی شناخت قوانین جهان کار کنیم

    فایل 9 10 راهنمای عملی و فایل 7 قدم دوم خیلی کمک کننده است. البته فایل هدیه رابطه ما با انرژی که خدا نامیده ایم هم خیلی خوبه!

    5) تقدیر و سرنوشت

    در این زمینه هم باور های توحیدی و اینکه خدا به کسی ظلم نمیکنه ما به واسطه افکار و باورهامون داریم دنیا رو خلق میکنیم:

    وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ

    ولى آنها هرگز به سببآنچه از پیش فرستاده اند، آرزوى مرگ نکنند و خداوند به حال ستمگران، آگاه است.

    جلسه 7 8 راهنمای عملی میتونه در زمینه سرنوشت خیلی کمک کنه

    حالا راهکار چیه؟

    1- اگر اونا تونستن پس میشود پس نشون میده که امکان پذیره!

    2- همه افراد به یک اندازه به خدا و منابع خوشبختی دسترسی دارند!

    3- هر کسی هر جایی که هست سر جا درستشه!

    حالا میخام تمرینم رو بنویسم:

    دوستم امید:

    موفقیت: امید یه پسر 22 سالست که 5 سال سابقه کاری داره و مدیر محصول یه شرکت و تونسته کلی پول بسازه و پیشرفت شغلی بکنه و ماشین شاستی بلند سوار میشه و محصولات برند و آخرین مدل داره و ….

    احساس من: حسادت، اینکه هم سن من این آدم این همه موفق شده من هیچی نشدم، حسم هم این که نگاهش بالا به پایین نسبت به من

    درس هایی که میتونم بگیرم: نشون میده با این سن میشه به این همه موفقیت رسید! اینهمه پیشرفت کرد! تمرکز بالایی روی کارش داره طوری که میگفت 790 تا کتاب دارم که حدودا 500 تاش در حوزه موفقیت و رشد کسب و کاره! و همشون رو خونده، پشتکار بالا و رفتن تو دل ترس هاش

    دوستم مانا

    موفقیت: تونست از دانشگاه علم و صنعت اپلای دکترا مستقیم آمریکا بگیره تو سن 22 سالگی

    احساس من: کلی بهش انگ نا مناسب زدم، تو ذهنم مسخرش کردم، گفتم شانسی بوده به خاطر اینکه مادرش آمریکا زندگی میکنه تونسته، سعی کردم ازش متنفر بشم و موفقیتش رو نبینم

    درس هایی که میتونم بگیرم: یه نفر همکلاسی من هم رشته ای من با معدل شبیه من تونسته اپلای دکترا مستقیم امریکا بگیره پس برای من هم شدنیه! نشون میده وقتی علاقه داشته باشی و تمرکز و باورهای خوب میتونی بهش برسی! به درسا علاقه مند بود!، همیشه حالش خوب بود و انگیزه بالایی داشت

    محمد امین بتویی

    موفقیت: تونست فاند خوبی بگیره و بره کانادا برای ادامه تحصیل

    احساس من: چقدر آدم نچسبی بود، حسادت و نفرت، حال بد و گریه و ناراحتی

    درس هایی که میتونم بگیرم: پشتکار و انگیزه بالا داشتن برای موفقیت الزامیه!، اگه هم رشته ای من با معدل شبیه من با استاد راهنما و موضوع پروژه شبیه من تونسته پس من هم میتونم!، علاقه داشت و باور داشت که علمش ارزشمنده و اون ور میخانش

    دوستم ادریس

    موفقیت: تونست تو سن 19 سالگی وارد کسب و کار بشه و کلی درآمد کسب کنه و ماشین های خوب بخره

    احساس من: تو ذهنم گفتم باباش پولداره تونست به این موفقیت برسه اگه باباش دستشو نمیگرفت بدبخت میشد، من خانوادتا بدبختم و کسی دستم رو نگرفته، حسادت و در نهایت دوستیم رو باهاش قطع کردم

    درس هایی که میتونم بگیرم: کسی که هم سن من تونسته اینقدر پول بسازه پس برای من هم میشه، من میدونستم که باباش هیچ پولی بهش نمیداد و این همشو قرون به قرون خودش ساخته بود ولی نسبت میدادم به شانس، پشتکار وحشتناک بالا و انگیزه فراوان

    دوستم پدرام

    موفقیت: تونست ماشین 207 بخره تو سن 21 سالگی

    احساس من : حسادت ،‌ دوستیم رو باهاش قطع کردم ، کلی انگ بهش زدم و گفتم باباش پولداره تونسته

    درس هایی که میتونم بگیرم: این آدم به خاطر تلاش و پشتکارش تونسته تو 9 ماه رتبه برتر تجربی بشه و دندون پزشکی قبول بشه با اینکه یک سال از من کوچکتره به خاطر مستقل بودن اومده بود سر کار که دستش تو جیب خودش باشه ولی من میخاستم به شانس ربط بدم و بگم نه نمیشه

    دوستم آرین

    موفقیت: زبان آلمانی و انگلیسی رو خوب بلده و به شدت سریع یادمیگیره مباحث جدید رو تو سن 24 سالگی

    احساس من: چون بلد نیست خیلی با آدما ارتباط بگیره مسخرش میکردم تو ذهنم و آدم حسابش نمیکردم و ازش کینه دارم و متنفر شدم

    درس هایی که میتونم بگیرم: یه آدم میتونه با تمرکز فراوان توی یه حوزه سریع پیشرفت کنه و رشد کنه پس تمرکز خیلی مهمه!

    دوستم پارسا

    موفقیت: پارسا داره میره هلند و ازدواجم میخاد بکنه و یه کسب و کار راه انداخته برای خودش تو سن 24 سالگی

    احساس من: حقیقتش اولش به خاطر شرایط مالی خانوادش حسودیم شد چون خیلی پدر و خانواده خوب و پولداری داره و شرکت دارن و واردات انجام میدن ولی الان از بودن باهاش لذت میبرم و کلی چیز یاد میگیرم

    چه درس هایی میتونم بگیرم: پارسا واقعا پسر شادیه همیشه لبخند به لبشه هیچ چیزی رو سخت نمیگیره برای دل خودش زندگی میکنه هدفمنده و عاشق رشده، تمرکز بالایی داره، برای اینکه کار خودش رو راه بندازه یک سال رفته و کارآموزی کرده یعنی قانون تکامل رو رعایت میکنه، تمرکزش روی خودش و کارشه و به بقیه کاری نداره، در مورد بقیه نظر نمیده و باورهای توحیدی خوبی داره و به خدا متکیه و وارد دل ترس هاش میشه یعنی توحیدش عملیه

    کوثر دختر عموم

    موفقیت: تو سن 25 سالگی تونسته درآمد خوبی داشته باشه و تو یه کلینیک معتبر مشغول باشه و ماشین صفر خریده

    احساس من: موفقیتش رو ربط دادم به اینکه پدرش جانبازه و سهمیه داره و شانس دارن و این کشور قانون نداره و حسادت و نفرت جوری که من 4 ساله ایشون رو ندیدم و حالشم نپرسیدم از کسی

    درس هایی که میتونم بگیرم: خداروشکر که از فامیل من یه آدم موفق هست ، اگه دختر عمو من تونسته پیشرفت شغلی تو کار مورد علاقش داشته باشه پس منم میتونم، اگه یه دختر با این همه محدودیت های پدر و خانوادش تونسته خط شکن باشه پس من هم میتونم با همین خانواده موفق بشم

    این هم تمرین من و خلاصه نویسی فایل

    به امید موفقیت های بیشتر و بیشتر و حال خوب بیشتر و بیشتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سجاد صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام آنکه قدرت خلق زندگیم را در اختیار من قرار داد

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان موحد من در سایت این سایت بی نظیر

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    سجاد یکی از آشنایان من که راننده مسافر کش بود و در کمتر از پنج سال تونست به لطف خدا پنج تا ون تویوتا هایس بخره و یک بنگاه خرید و فروش ماشین داره و خودروی شخصیش تویوتا هایلوکس

    در مورد خودرو فوق العاده اطلاعات کاملی داره رانندگیش عالیه ،توی معامله کردن قویه ، بیشتر شهرهای ایران و تعمیرگاه ها رو میشناسه

    تمام پیشرفت این شخص رو من با چشمان خودم دیدم

    الان که به موفقیتش نگاه میکنم و فکر میکنم خیلی حس خوبی دارم و در پوست خودم نمیگنجم . اون حتی آگاهانه قوانین رو بلد نیست و هیچ استادی هم نداره حتی قوانین جذب رو قبول نداره . اما بطور غریزی قوانین رو رعایت میکنه و خودش هم خبر نداره.

    من هم برای اون خوشحالم و هم برای خودم که همچین الگوهای موفقی در نزدیکان من هست که میتونم از نزدیک لمس کنم و ایمانم قویتر میشه و باورهام قدرتمندتر و قدمهام استوارتر .

    البته تمام این دیدگاه من و حس خوبم به لطف خداست و سایت استاد عباسمنش که نزدیک به دوساله دارم روی خودم کار میکنم وگرنه اگه همون آدم قدیمی میبودم مطمعنم دیدگاهم برعکس الان بود.

    چندماه پیش که خونه سجاد دعوت شدم آگاهانه شروع کردم به مکالمه باهاش از باورهاش پرسیدم

    میگفت عاشق کارم هستم و به من توصیه میکرد که نباید هی شغل عوض کنی باید ثبات داشته باشی با نوسان بازار نباید جا بزنی و پشت همه ماشین هاش نوشته “خدابزرگه”

    منم دارم روی باورهام کار میکنم

    باور خداوند رزاقه

    خداوند وهابه

    خداوند با صابرین است

    ثروت در همه مشاغل هست

    من فقط در مسیر مورد علاقه ام باید با توکل حرکت کسب دانش کنم و شجاعت داشته باشم به الهامتی که بهم میشه عمل کنم

    خدایا شکرت برای استاد عباسمنش

    خدایا شکرت برای استاد شایسته

    خدایا شکرت برای این سایت بینظیر

    خدایا شکرت برای اینه دوست بینظیر و هم فرکانس من

    درود خدا بر همه شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    شایسته جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2353 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم مریم عزیز و همه ی دوستای گلم.

    1. به طور کلی در گذشته به افرادی که مهارت ارتباطی بالایی داشتند حسادت میکردم اما الان سعی میکنم با دقت به رفتارشون توجه کنم و هرچه بیشتر ازشون یاد بگیرم.

    یادمه وقتی که بچه بودم مادرم رابطه ی دوستانه تری با خواهر بزرگترم داشت

    _ احساسم این بود که گاهی اوقات حسادت میکردم و گاهی اوقات فکر میکردم مادرم تبعیض قایل میشه.

    البته تا حدی سعی میکردم از رفتارهای خواهرم الگو بگیرم در حالی که تشخیص نمیدادم ریشه مسئله کجاست

    _الان که سالها گذشته و روی خودم کار کردم میتونم ببینم که خواهرم بسیار فرد مثبت نگری هستند و اغلب خصوصیات مثبت افراد رو مورد توجه قرار میدن و در نتیجه تقریبا اغلب افراد بهترین روی خودشون رو به ایشون نشون میدن. در حالی که من خصوصیات منفی افراد رو میدیدم و در مقابل اونها گارد فرکانسی میگرفتم که باعث میشد عکس العمل های نامطلوبی رو دریافت کنم که منجر به باورهای محدود کننده ی زیادی در من شده بود که به یاری خداوند و با استفاده از دوره های ارزشمند استاد عزیزم تونستم تا حد زیادی اونها رو بهبود ببخشم و در این تمرین باور های قدرتمند کننده رو تکرار میکنم.

    _باور محدود کننده:

    “خوب یا بد بودن رابطه ام با دیگران وابسته به خوب یا بد بودن اونها داره”!!

    باور قدرتمند کننده:

    “وقتی من تمرکزم رو روی خصوصیات مثبت افراد بزارم و بر این اساس با اونها رفتار کنم، اکثر اونها بهترین روی خودشون رو به من نشون میدن و در غیر اینصورت کائنات ما رو از هم دور میکنه”.

    “من خالق بی چون و چرای زندگیم هستم و کیفیت روابطم به خودم بستگی دارد”

    -باور محدود کننده:

    “من دوست داشتنی نیستم”

    باور قدرتمند کننده:

    “من فرزند محبوب کائنات و بسیار دوست داشتنی هستم”

    خودمون یکی از لایق ترین افراد هستیم برای اینکه به خصوصیات و ویژگی های مثبت خودمون توجه کنیم و اونها رو ستایش کنیم.

    وقتی که خودم تونستم به ویژگی های ظاهری و استعدادهای خودم توجه کنم و از داشتن این هدایای بزرگ سپاسگزار و خوشحال باشم به وضوح میبینم که اطرافیان هم این ویژگی های مثبت رو میبینند و ستایش میکنند.

    – باور محدود کننده:

    “من به اندازه ی کافی با ارزش نیستم که به رویاهای بزرگ خودم دست پیدا کنم”

    باور قدرتمند کننده:

    “رویاها و خواسته های من وعده ی خداوند به من هستند و چون لایق و با ارزش هستم، چنین خواسته هایی را دارم”

    “من خالق بی چون و چرای زندگیم هستم”

    “من لیاقت دریافت بهترین نعمتها را دارم”

    2. افراد دیگه ای که در گذشته به اونها حسادت میکردم افراد ثروتمند بودند و سعی میکردم خیلی راجع به امکاناتشون ندونم که از نداشتن اون امکانت اذیت بشم!اما الان از ملاقات کردن با اونها خوشحال میشم و کنجکاو هستم هر چه بیشتر و با جزییات بیشتری راجع به امکانات اونها بدونم تا تصویر سازی دقیق تری بتونم برای خودم داشته باشم و خواسته هام رو بهتر بشناسم که سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا منابع بسیار با ارزش و ستودنی هستند.

    _باور محدود کننده:

    “به اندازه ی کافی ثروت وجود ندارد”

    باور قدرتمند کننده:

    ” منابع ثروت به اندازه ی همه آدم ها وجود دارد”

    “هرچقدر که بخواهم میتوانم ثروتمند شوم”

    -باور محدود کننده

    “برای ثروتمند شدن باید به سختی کار کرد”

    باور قدرتمند کننده:

    “با انجام کارهای مورد علاقه ام و به راحتی میتوانم ثروتمند شوم”

    “ثروت و برکت جزء طبیعی از زندگی هستند”

    -باور محدود کننده:

    “به صلاح من نیست که ثروتمند شوم”

    باور قدرتمند کننده:

    “خداوند خوشحال میشود که من ثروتمند باشم”

    “خداوند میخواهد که من صاحب بهترین نعمتهایی باشم که موجب شکوفایی زندگی من است”

    3. در گذشته به زیبایی دیگران حسادت میکردم در حالی که از زیباییهای خودم غافل بودم اما از زمانی که سعی میکنم زیباییهای خودم را هم ببینم و برای آنها خوشحال باشم میبینم به قول آیدای عزیز ما فقط با هم تفاوت داریم و همه ما زیباییهای خودمان را داریم و فقط کافیست به آنها توجه بیشتری داشته باشیم.

    _باور محدود کننده:

    ” من زیبا و دوست داشتنی نیستم”

    باور قدرتمند کننده:

    “من فرزند محبوب کائنات و زیبا و دوست داشتنی هستم”

    “من با ارزش و با لیاقت هستم”

    استاد عزیزم بابت این محصول با ارزش تشکر میکنم و خوشحالم از اینکه این محصول بهم کمک میکنه بهتر خودم رو بشناسم و باورهای محدود کننده ای رو که در لایه های مخفی ذهنم قرار دارند شناسایی و برطرف کنم انشاءالله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: