ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 97 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    وهاب زارعی گفته:
    مدت عضویت: 2467 روز

    به نام خدای رزاق

    با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان مهربان

    چند روزه که این فایل رو گوش دادم و کمی هم نوشتم اما نمیشد براش کامنت بزارم ، شاید چون پاشنه آشیل من دیگران هستند ، نظرشون ، خودشون ، تاثیری که در زندگیم دارن و وابستگی شدیدی که به اونها دارم و …

    حالا می خوام به دل این ترسم برم و بنویسم ، خیلیها بودند و هستند که از اطرافیانم موفقیت به دست آوردند اما مثالی که میتونم به راحتی دربارش بنویسم پسر عمه ام و خانمش که الگوی من بودند و هستند چون موفقیتهای زیادی تو روابط ، جنبه مالی و … دارند و البته چون همیشه از بچگی علاقه به بودن مثل اون رو داشتم و حتی مثل اون زندگی میکردم و سعی داشتم حتی علایق خودم رو به اون نزدیک کنم ،کمی احساسم رو گفتن سخته چون هم احساس های خوبی مثل آرزوی موفقیت بیشتر ، خوشحالی ،تحسین و… دارم و احساسهای بدی مثل تحقیر خودم که چرا هنوز نتونستم مثل اونا بشم ، یا عقب افتادن ، کمی حسادت و…

    اما زوایایی که از موفقیت اونها برداشت میکنم و میتونه کمک من هم باشه

    پشتکار و تسلیم نشدن

    اهمیت ندادن به شرایط و درست کردن شرایط طوریکه به خواسته برسن

    اهمیت به خود و اولویت قرار دادن خودشون

    درس گرفتن از دیگران و تایید ظاهری اونها اما عمل به نظر خودشون

    استفاده درست از فرصتها و ساختن فرصت با توانایی حتی کم خودشون و تقویت اون

    بودن در مسیر درست و همزمانی که دلیلشو رو نمیدونم و …

    از خدا و استاد دست بزرگ خدا و خانم شایسته مهربان همراه ایشون که من رو در این راه کمک میکنند سپاسگزارم و خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حسین سلیمیان گفته:
    مدت عضویت: 3863 روز

    با عرض سلام و درود خدمت استاد عزیزم و عزیز دلشون خانم شایسته عزیز

    در مورد این موضوعی که ما باشنیدن و یادیدن پیشرفت دوستان و آشنایانمان چه احساسی داریم باید بگویم که من به ظاهر همه را تشویق میکنم و خوشحال می شوم و به آنها تبریک می گویم ولی در باطن من در وجودم از پیشرفت بعضی از دوستان و آشنایان ناراحت می شوم و یه جورایی می خواهم که ارزش آن را پیش دیگران کم کنم و بگویم کاری که نکرده است همه می توانند این کار را بکنند و وقتی که پیشرفت مالیشان را می بینم ناراحت می شوم که مثلا او به همه چیز رسیده و من هنوز اندر خم یه کوچه ام. و یه جورایی می خوام پیشرفت آن طرف را نادیده بگیرم و ناچیز جلوه دهم و بگویم که او که کار شاقی نکرده است در صورتی که همه فکر می کنند اون خیلی کار بزرگی کرده است و خودم به این موضوع واقفم که دارم یه جورایی حسودی میکنم و به او حسد می ورزم و یا بعضی مواقعه که می خواهم جلوی این کارم را بگیرم از این موصوع را ندید میگیرم و سعی می کنم فراموش کنم این موضوع جالب است که همه اینها در درون من اتفاق می افتد و من به ظاهر خیلی آدم مثبتی هستم و خودم را از پیشرفت دیگران خوشحال نشان می دهم و همه مرا به عنوان کسی می بینند که دوست داره همه پیشرفت کنند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    الینا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1226 روز

    یکبار یکی از دوستانم به هیکلی عالی رسید من حسودی کردم

    حس میکردم من نمیتونم اینکارو کنم و فقط اون میتونه چون بارها شکست خورده بودم در رژیم گرفتن .

    درسی که میگیرم =باید اینجوری نگاه کنم اگر اون تونسته من هم می توانم ،انگیزه اون قوی تر بوده تا انگیزه من ،من باهدف اشتباهی شروع به رژیم گرفتن کردم

    2.

    یکی از بچه های کلاس رقصم خیلی خوب میرقصید اولش خیلی خودمو مقایسه کردم و حتی توی کلاس نمیتونستم به درستی برقصم و شروع کردم به حسودی کردن و سرزنش کردن خودم

    حتی به این فکر کردم که من مناسب رقص نیستم هعی به خودم گفتم ببین چقدر سنش کمه چقدر خوب داره میرقصه خودتو ببین …

    خلاصه سعی کردم خودمو یکم اروم کنم

    بعد رفتم ازش پرسیدم که چطور انقدر خوب میرقصی گفت تو خونه مثلا رقصا رو کاور میکنم و اینا و خب خودمم دیدم که چقدر اعتماد به نفس داره توی رقص موقع رقص اصلا به این و اون نگاه نمیکنه و بدون اینکه نگران قضاوتی باشه بدنشو حرکت میده .

    *اگر اون تونسته منم میتونم

    3. یکی از بچه های کلاس که حتی درست مدرسه نمیومد شاید تو هفته یکی دوبار میومد و اصلا برای کنکور هنر می خونه خیلی نمرات بالایی گرفت اول یکم حسودی کردم اما سریع بعدش رفتم ازش پرسیدم که چطور درس میخونه .

    *اگر اون تونسته منم میتونم

    4.یکی از فامیلامون وضعیت مالی خوبی دارند

    البته که همیشه از بچگی می خواستم کار فامیلمونو انجام بدم که منم پولدار شم اما فهمیدم که علاقه ای ندارم به ان کار

    چند باری سعی کردم باهاش حرف بزنم و چیزی که دستگیرم شد این بود که خوایته هاتو بنویس هر روز بخونشون براش تلاش کن

    هرچند این فرد معتقد نیست به اینکه کار مورد علاقتو پیش ببرو نظرش اینکه کاری که پول توشرو انجام بده با پولش کارای مورد علاقتو پیش ببر که من باتوجه به حرفای شما مخالف این مورد هستم

    ولی این باوررا میتوانم بگیرم اون هم از همین خانواده بوده و در ایران بوده پس میشود .

    5.یکی از دوستانم که چندین تا مسافرت خوب رفته است ،ابتدا خودم را مقایسه کردم … و سپس رفتم ازش پرسیدم که چی کار میکنی و فهمیدم که با تدریس دادن زبان و یوگا این پول را خودش در میاورد و به مسافرت میرود

    این برای من نشان داد که میشود حتی با نداشتن مدرک هم به درامد رسید .

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3508 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز بزرگوارم و سلام به مریم و سلام به بهترین دوستانی که میتونم داشته باشم.

    در این مورد و در راستای جواب به سوال اول خیلی دوست دارم یک موضوعی رو بگم: ممکنه بعضی از ماها. نمیدونم بقیه رو ،من خودم رو میگم، وقتی موفقیت یکی از نزدیکانم رو میبینم (ترکیبی از باورهای محدود کننده و قدرتمند کننده رو داشته باشم. تأکید میکنم ترکیبی از هر دو). فکر میکنم چون خب چند سالی هست با اموزه های استاد اشنا هستم در نتیجه ترکیبی از هر دو هست.

    حالا با گفتن یک مثال واضح ترش میکنم: چند ماه پیش من شاهد موفقیت یکی از نزدیکانم در یک زمینه ای از زندگی بودم که اون زمینه برای خودم خیلی مهمه. و اون موقع من یک شکست رو هم تجربه کرده بودم. حالا وقتی دیدم اون شخص که نزدیک به من هست با هم صمیمی هستیم ، تونسته . من اون موقع ترکیبی از حس فشار که میشه بش گفت ناراحتی پس من چرا نمیتونم یا من چرا برام نشد و فشار حس قربانی شدن که من چرا برام اینطوری داره پیش میره چرا درست نمیشه و حس اینکه واقعا چرا من ناتوانم چرا نمیتونم چرا مهارتهاش رو ندارم چرا سطح عزت نفسم در این حده که جذب نمیکنم

    و حس ذوق برای اون شخص و سعی در خوشحال بودن براش و سعی در اینکه خب میدونم قانون فراوانی رو پس برای من هم هست. و سعی در خیرخواهی برای اون که کمکش کنم که بتونه به نتیجه نهایی بهتر برسه.

    همینطور خیلی کنجکاو بودم که بدونم اون چکار کرده چه باورها و حسی در خودش ایجاد کرده چطور روی خودش کار کرده هم بودم. و ازش سوال میپرسیدم و بهش هم میگفتم دوست دارم یاد بگیرم.

    و اونقدر ذوق زده شدم که عاااااااا این تجربه که من چقدر دوسش دارم. عاقااااااا منم میخام بهش برسم به این تجربه

    برایندی از همه اینا رو بخام بگم با اینکه خوشحال بودم براش اما برا خودم حس بد ناتوانی و پس کی من و پس من چرا برام نمیشه و چکار کنم داره دیر میشه و چرا من همش تو این زمینه شکست میخورم . نمیشه که بشه.

    حس ضعف شاید.

    یک چیزی که باید در این مورد بگم اینکه اون موضوع تو ذهنم بزرگ بود زیاد و این البته بخاطر اینه در اطرافیان و خانواده کسی که در این زمینه موفق باشه ادم به حساب میاد و کسی که نه دیگه خیلی بی عرضه است و هر موفقیت دیگری بی ارزشه. که اینم بخاطر محدودیت های اون محیطه . و اون اطرافیان که در واقع از روی دلسوزی و خیرخواهی بود نظراتی که میدادن.

    از اون موقع البته سعی کردم روی خودم کار کنم میگفتم عاقا چقدر خوب که شخصی اینقدر نزدیک به من تونست و موفق شد . خداروشکر که اون هم مثل خیلیای دیگه که موفق شدن. و چه خوب اصلا که مردم بگن این با زهرا بود و موفق شد پس تاثیر زهرا مثبته. چه خوب بابا یکی از خودمون . منم بالاخره خدا هدایتم میکنه یاد میگیرم راهشو.

    حالا این مال چن ماه پیش بود. اما حالا اگر بشنوم اون نتیجه نهایی که دیگه ازش بی خبرم احتمالا اصلا فشار نخورم چون یا واقعا من الان تغییر کردم نسبت به چند ماه قبل و حالا از اگاهی های دوره دوازده قدم بهره مند هستم . البته اول راهم. و یا چون من الان موفقیتی تقریبا مشابه و در حد اون کسب کردم . راستش شاید در همون موقعش حس بده و چیزایی که توضیح دادم بود اما خیلی کار کردم برای درست کردن نگرش خوب و مثبت. و خب از اون فضا هم دور شدم که کلا.

    یه موضوع دیگه که موقع انجام تمرین اخری دوست دارم بگم و سواله برام اینه که اکثرا انگار بی تفاوتم نسبت به موفقیتهای اطرافیانم. یعنی چند دقیقه فکر کردم به بعضی هاشون نتونستم حس خاصی بنویسم.

    خدایا شکرت بخاطر وجود استادم وجود همچین ادمهای ایمانی.

    خدایا با هر اگاهی و اموزه و دوره و تمرینی مارو هدایت کن به حس بهتر. حس بهتر. حس خوشبختی بی واسطه درونی و ارامش عمیق و ایمان و توحید عملی واقعی عمیق قلبی.

    امیدوارم نوع تجربه من بتونه مفید باشه در ارتقای درک و کاربردی تر بودن و در آوردن ریشه ها

    افتخار میکنم اینجام. خیلی دوستتون دارم . برای همه حس خوشبختی و سلامتی رو ارزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    یزدان واحدی گفته:
    مدت عضویت: 3208 روز

    استاد عزیز سلام

    اکرم هستم مامان یزدان

    در مورد سوال باید بگم وقتی کسی از نزدیکان به موفقیتی میرسه از اعماق وجود برای او خوشحال میشوم البته یک احساس ناراحتی خفیف هم در وجود من شکل میگیره ، نه از روی حسادت یا حرص . بیشتر حس اندوه من جنبه حسسرت داره از اینکه با وجودیکه میدونم من سسازنده افکارم هستم و من سازنده زندگی خودم هستم چرا اینقدر کم روی خودم کار کردم من باید بیشتر روی خودم کار کنم . ناراحتی از این جنس کمی من رو درگیر خودش میکنه که نمی دونم این نوع ناراحتی هم بازدارنده هست یا نه . امیدوارم راهنمایی بفرمایید .

    سلامت و پایدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مژگان حقیقت گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه دوستانی که در این مسیر زیبا تلاش میکنند.

    من محصولات و فایلهای زیادی رو از استاد گوش دادم و هر وقت استاد میگن که باید باورهاتون رو عوض کنید پیش خودم میگفتم که که من باور بدی ندارم ولی وقتی نگاهی به نتایج میکردم میدیدم که قابل تعریف و راضی کننده نیست و بعد با خودم میگفتم که من باید کدوم باورهارو عوض کنم؟

    تا اینکه قسمت اول فایل ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده رو دیدم و تازه به عمق فاجعه پی بردم و همین جا از استاد واقعا سپاسگزارم بخاطر این فایل بسیار عالی.

    البته باید بگم که من با گذروندن دوره های متفاوت از استاد، تغییرات زیادی کردم و از این بابت خدا رو سپاسگزارم.

    با دوره دوازده قدم تغییرات چشمگیری در روابطم با همسرم و فرزندانم رخ داد.

    با دیدن سریال تمرکز بر نکات مثبت قدرت تحسین گری من افزایش یافت.

    با خواندن کتاب سپاسگزاری و انجام آن معنای واقعی سپاسگزاری رو درک کردم. یادمه که استاد در یکی از فایلهاشون گفتن اول باید احساست خوب باشه بعد سپاسگزاری کنی. من اینو با تمام وجودم درک کردم وقتی از شدت احساس خوب و سپاسگزاری طپش قلبم تندتر شده بود و اشک از چشمانم سرازیر. خدایا شکرت که وقتی حتی برای چند لحظه به تو نزدیک میشیم چه قدر زیباست و غیر قابل وصف.

    پس از شنیدن دو بار دوره عزت نفس و کلی سرو کله زدن با خودم، تمرین آگهی تبلیغاتی رو انجام دادم و چه شوک بزرگی به من وارد شد و تازه متوجه شدم که نظر مردم واقعا چقدر بی اهمیته و چقدر درس اونجا یاد گرفتم.

    استاد آنقدر در این مسیر تکاملی نشانه های ریز و درشت دیدم که درک کردم جهان واقعا به طرز عجیبی پاسخگوست و هر قدر این تغییرات بیشتر باشه جهان نتایج بیشتری رو بهمون نشون میده.

    و اما در مورد این فایل باید بگم که وقتی یکی از نزدیکانم به موفقیتی میرسه اولش حس حسادت به سراغم میاد و بعدش خشم و بعد شروع میکنم به خود زنی و تحقیر کردن و انتفاد از خودم. و فکر میکنم که منابع برای من کمتر شده(خلاصه کلکسیونی از باورهای محدود کننده) و بعد که تمام انرژی من بابت این همه احساس بد هدر میره خسته و ناامید میشم. البته به فکرم میرسه که برم و بپرسم علت موفقیتشون چی بوده ولی بازم ذهنم مانع میشه و میگه که نباید از بقیه تقلید کنی و تو باید راه خودت رو بری.

    البته در حال حاضر شدت این احساسات بد واقعا کمتر شده و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم و مطمینم که اگر این مسیر رو ادامه بدم و یکی یکی باورهای محدود کننده رو تغییر بدم اوضاع بهتر و بهتر خواهد شد.

    درسهایی که از آدمهای موفق باید بگیرم اینه که اونا خیلی به حرف مردم توجهی نمیکنن، کارخودشون رو با تمرکز بالا انجام میدن، روابط خوبی با اطرافیانشون برقرار میکنند، بیشتر با خودشون در صلح هستن و جسارت کارهای بزرگ رو دارند که البته اونها هم سیر تکاملی خودشون رو طی کردن.

    به امید خدای بزرگ قصد دارم که بطور جدی تری روی باورهای محدود کننده ام کار کنم و با انجام تمرینات، یک ورژن جدیدی از خودم بسازم.

    با سپاس فراوان از شما استاد عزیز و بخشنده که این فایل رو بصورت رایگان در اختیار ما قرار دادید و امیدوارم که همیشه سلامت باشید.خدانگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    عزت السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1444 روز

    سلام به استاد عزیززززززم و مریم جان

    فایل 957-ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده 1—این عنوان برای من به این معنیه : باورهای درست در برابر باورهای نادرست-از این فایل یاد گرفتم که هر لحظه بابت هر احساسم مسئولم ، باید بدونم وقتی احساسم بد میشه دلیلش چیه و یا باور نادرست پشتش چیه و تبدیلش کنم به باور درست که حالمو خوب میکنه که قدرتمند میکنه منو که آرامش میده به من .

    من در مقابل موفقیت آدمهای زندگیم استرس میگیرم که دیر شده ، چرا شروع نمیکنم؟ عمرم محدوده و باید به تک تک آرزوهام برسم به ثروت به روابط عالی به سلامتی به آرامش و لذت ببرم از زندگیم

    دیگه میدونم که هر انسانی منحصر به فرده ، علایق خودشو داره و برای علایق خودش قدم بر میداره، کاری میکنه یا نه مثل من نمیدونه علایقش چیه و سالها از این شاخه به اون شاخه میپره و حالا هم که فهمیده خودشو جدی باید بگیره ایده ها و علایقش رو عملی کنه از هیچی نترسه با همین امکانات و توانایی قدمی برداره در مسیر آرزوهاش و مطمئن باشه که به زودی به تمام آرزوهاش میرسه ، در مسیر آرزوهامونم تغییر میکنه ، منطقی میشه و قابل دسترس، فقط نباید کم بیاره ، ول نکنه، باید ادامه بده بدون توجه به دیگران.،

    اگه حالت بد میشه از دیدن خوشبختی دیگران اگه خوشحال نمی شی از خودت بپرس برای چیه؟ اون باور نادرستی که توشه رو در بیار درستش کن تکرارش کن تا باورت بشه ،

    همه چی همینه

    من دوره سلامتی رو عمل کردم حالا نتیجه دستمه توی همه ی زندگیم باید بگردم دنبال باورهای نادرستی که حالمو بد میکنه منو نمیرسونه به خواسته هام و درستش کنم تا راه هموار بشه برای رسیدن به آرزوهام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    به نام خدا

    سلام

    نزدیک ترین موفقیتی ک الان یادمه موفقیت داداشم بود که واقعا خیلی خیلی براش خوشحال شدم ب حدی ک انگار خودم به اون موفقیت رسیدم و برام خیلی خوشایند بود ولی خب در همه موارد از موفقیت ها اینجوری نیستم و بارهاشده که حتی برای لحظه ای حتی حسرت موفقیت دیگران بشم.

    مثلا وقتی که میدیدم یکی از دوستام به کشور دیگه سفر کرده بهم میریختم که چرا اون وقتی هم سن من هس باید چنین شرایطی داشته باشه ولی من نه یا اون یکی دوستم ماشین داره و راحت میره و میاد چرا من نباید داشته باشم منم گواهی دارم هم رانندگی بلدم ولی چرا صرفا چون ماشین ندارم مثل اون باید اذیت بشم

    همه اینا بخاطر اول اینکه باوری که داشتن بوده و دوم اینکه مسیر هرکسی متفاوته و من باید قبول کنم ک مسیر من یچی دیگس و مهم تر اینکه موفقیت و پیشرفت های خودمو هم ببینم.درسی که از موفقیت اینا دیدم اینه ک منم میتونم منم توی مسیرم و میتونم این شرایط رو برای خودم فراهم کنم من اگ رانندگیم خوبه و خیلی دوست دارم پس میتونم بعدها خیلی راحت رانندگی کنم بدون ترسی استعدادشو دارم

    منم میتونم به کشور دیگه سفر کنم و فقط برای خودم سختش کردم وگرنه هیچ کاری نداره.

    یا یه عده ای میبینم کسب و کار عالی راه انداختن و باعشق دارن ادامه میدن و من هنوز نمیدونم قدم بعدیم رو چجوری بردارم ناراحت میشم از اینکه چرا من نمیتونم ب درآمد برسم و حس میکنم ک من هیچ وقت نمیتونم تجربه همچین شرایط و پیشرفتی داشته باشم و همیشه این ترس میاد سراغم ک نکنه بعداز این همه تلاش من نتونم نرسم و جابزنم و نشه.

    غافل از اینکه مسیر من فرق داره و منم علاقه دارم هدف دارم فقط نباید جابزنم و ناامید بشم باید ادامه بدم و به آینده درخشانش امیدوار باشم

    درسی که میگیرم اینه ک چقدر پشتکار و تلاش مستمر داشته ک تونسته به همچین جایگاهی برسه.

    یا اینکه وقتی میدیدم یکی از دوستام چقدر راحت میتونه به زبان انگلیسی صحبت کنه احساس بد میگرفتم ک کاش منم اینجور بودم و میگفتم ک من هیچ وقت نمیتونم اینجور اینقدر خوب یادبگیرم و صحبت کنم و هیچ روشی نیس که بتونم یاد بگیرم چون یادگیری زبان رو ی غول میدیدم بااینکه سطح زبانم متوسطه و تا حدودی قادر ب صحبت هستم ولی چون تمرین نمیکنم این حسو دارم ولی از وقتی ک فهمیدم منم هرچی بخوام میشه وقتی یکی رو میبینم راحت به انگلیسی صحبت میکنه میگم ایول اینه منم میتونم فقط باید بیشتر تلاش کنم و بخوام و مطمئن باشم ک میتونمم.

    و الان سعی میکنم آگاهانه نسبت به موفقیت دیگران احساس خوبی داشته باشم و نکات و درس های خوبی ازش بگیرم و تشویقش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ریحانه معارف وند گفته:
    مدت عضویت: 935 روز

    سلام به استاد بینظیرم،خانم شایسته نازنینم و تمام دوستان گلم.استاد جانم لطفا کمی صبر.من کامنت این فایلو نگذاشتم فایل جدید اومد.خب شروع میکنم منم تا قبل از اشنایی با شما و قانون و … اصلا نمیتونستم ذره ای پیشرفت بقیه رو ببینم.ولی چند سالیه از طریق شما و یه سری کتابی خوندم نمیدونم اسم کتاب چی بود ،بنظرم عشق،نمیدونم به هر حال با گوشیم میخوندمش و همش راجع به عشق دادن بود.اینکه مثلا باید برای سلامتی افرادی که سالمند رو با عشق با تمام وجود سلامتیشون رو ببینی و تحسین کنی و تو هم سالم میشی و برای بقیه چیزا یعنی ثروت،روابط و… .الان طوری شدم که میدونم باید با عشق و احساس عالی خوشحال بشم برای موفقیت افراد تا لاجرم برای منم اتفاق بیفته.طوری شاد بشم که انگار من جای اونم.هر چند شاید شیطان ذهن یه ذره این وسط جولان بده ولی من ریحانه خوش قلب خدا جونم هستم و سعی میکنم مراقب این قلب زیبای خدایی باشم.استاد جان من فکر کردم ولی کسی که واقعا پیشرفت چشمگیری در نزدیکانمون داشته باشه تو ذهنم نیومد. یه مورد در مورد جاری عزیزم حبیبه خانم گل گلابه.پیشرفت خیلی چشمگیری نیست،به چشم حسادت و… نمیگما.ولی امیدوارم بی انتها پیشرفت کنه و من برا همین پیشرفتش هم خوشحالم.اون چند سال پیش مغازه ارایشگری زد و بعد سریع جمش کرد گفت مشتری نیست.ولی الان خدا رو شکر تو یه کارگاه خیاطی و لباس و… داره بعنوان کارگر کار میکنه.و خیلی خوشحاله از اینکه بالاخره دستش تو جیب خودشه(خواسته از ته دل من)که ایمان دارم همون جور که برا اون شد خدای منم بزرگه برا منم میشه. منم دارم کلی در مسیر علاقم(انگلیسی) چند سالیه هزینه میکنم،انرژی میذارم،پیاده مسیری کمی طولانی تو سرما و گرما میرم اموزشگاه ،مثل شما استاد جان با عشق میرم، باامید میرم و باید کلی وقت برای کارای خونه،درس خوندن،بچه،شوهر و مناسبتها و رفت وامدها و… و کلی کار دیگه بذارم.تازه این وسط بقیه مثل مادر ،مادر شوهر و… گله دارند که نمیرم،دیر میرمو از این حرفا.من حتی نمیرسم درست رو زبان انگلیسیم،رو سایت،رو خودم،رو دوره هام کار کنم.چه برسه بخوام خواسته اونا رو اجابت کنمو اونا رو راضی نگهدارم.خدایاااهزااارباااار شکرررت برای تنهایی تقریبا موقتی و کم وبیشم که خواستم وشد.وخونه جدید کمی دورتره از محله ای که همه فامیل هر ثانیه همو میدیدن و اون تنهایی که میخوام بدست بیارم.میخوام اون زندگی توحیدی رو،خودم و خدام و بی انتها وقت و سلامتی و انرژی و ارامش وثروت و… برای رسیدن به اهدافم،رسالتم وتمام خواسته هام.یاد سعیده شهریاری عزیزم افتادم که دیشب کامنتشو تو فایل بعدی(2)خوندم کلی گریه کردم براش کلی قربون صدقش رفتم و گفتم اره منم مثل تو فشارهایی رو متحمل میشم کم میارم به تمام معنا کم میارم(خصوصا در مورد سلامتی و انرژی) ولی باید امید داشته باشم خدا کمکم میکنه هدایتم میکنه.ولی استاد میدونم اگه سلامتی و انرژیم بیشتر و کامل بشه خیلی وقتها دارم،خیلی کارا میتونم بکنم،خیلی پیشرفتا با ارامش و احساس عالی.برای همینم بازم برای بار چندم تو فایل جدید فکر کنم”قدرت اراده…” براتون نوشتم که منی که خیلی لاغرم میشه تهیه کنم قانون سلامتی رو و استفاده کنم؟به خانم فرهادی عزیزم زنگ زدم و در جواب سوالم گفتند کامنت بذارم وازتون بپرسم وگفتند خودشونم از شما میپرسند.فعلا من منتظر هدایت خداجونمم در بهترین مکان و در بهترین زمان جوابمو واضح و دقیق میده.هر چند 2 تا از دوستان عزیز سایت در جوابم گفتند میتونم قانون سلامتیو تهیه کرده استفاده کنم.الان فقط از دنیا سلامتی و انرژی میخوام.خدایا شکرت که دیگه بیشتر از قبل به فکر خودمم،ورودیهای مثبتم،ارزشمندیم،اعتمادبنفسم،عزت نفسم و… خودم و خودت خیلی حال میکنم.راستی یادم رفت تا کجای تمرین پیش رفتم اهان اره الان جاری مهربون وعزیزم موفقیت مالی داره خدارو شکر سلامتی و انرژی بالایی هم داره و هم باید به کارهای خونه(نفر5)برسه هرچند دخترهاش کمکش میدن تا حدودی و هم به کارای خیاطی.ولی خب بعضی وقتا میگه باید به همه کاراش برسه.الهی که در همه زمینه ها عالی باشه.خب من احساسی که داشتم یه بار که داشت میگفت راجع به درامدزاییش و حقوقش یه لحظه پیش خودم حسرت خوردم گفتم چرا اینهمه خدایا ازت خواستم برای من نشده انگار قرار نیست که هیچ موقع من شغل داشته باشم، شروع کنم به کسب درامد حتی در ابتدا ناچیز وبعد بیشتر بشه،من الکی دارم وقت و عمرمو هدر میدم و من تازه اول راهم برا یاد گیری زبان اونم تو سن 36 سالگی که دیره( یکی دیگه از ترمزام)،کی میشه اونجور که میخوام پیشرفت کنم توش.اونم زبان انگلیسی که بی اندازه گسترده وپیچیدست.استاد نمیدونم چکار کنم اینا ترمزام هست:نداشتن وقت کافی،شوهر،بچه،کمال گرایی که باید همیشه بتونم به همه چی عالی برسم و نمیشه پس نتیجش میشه ترس از کارای انجام نشده،دغدغه فکری که چرا همیشه کار هست تمومی نداره من یه نفر باید این همه کار انجام بدم،اونم الان که خونمون بزرگتر شده و کارا و تمیزیش بیشتر.واقعا دلم میخواد برگردم به مثلا بچگیام یا حتی قبل از ازدواج که ارامشم،بی خیالیم خیلی بیشتر بود،مسئولیتام کمترو… خلاصه بعد ذهنم دوباره دست به کار شد وگفت بعد حبیبه جان از همون اول حقوق میگیره بدون هیچی و راحت.یعنی اون احساس عشقه کمی خورده شیشه قاطیش میشه.اخه شوهرم چند باره هی میگه لااقل این هزینه ای که میکنی برای زبانت میرفتی ارایشگری یا خیاطی بهتر بود شاید درامدم داشتی.اخه من چطوری بگم من از یادگیری این 2 شغل متنفرم.من عاشق زبانم،من دیوونشم.از مدرسه ،راهنماییم،دبیرستانم همیشه هم نمراتم توش عالی بود خدارو هزار بار شکر و هم الان که بغیر از یه مدت انلاین ابتدا شاید 1 سال یاکمی بیشتر بعد شروع کردم به اموزشگاه رفتن شاید2 سال کمی بیشتر نمراتم بازم بلطف خدای مهربونم از100 نمراتی که گرفتم تو تمام کارنامه هام 1 بار 100 کامل و بقیه98 و نیم و چند تا98.خدایامیلیاردها بار شکرت برای این پیشرفتام.قبل از همه اینا از عشق و اشتیاق اموزش نصرت رو خودم با سی دی رفتم.من سعی کردم جواب تمرینها وسوالا رو بدم هرچند پیچیده شد با موضوعات دیگه.در مورد بخش اخر باید بگم خودباوری من اینه که منم توکل دارم خدای حبیبه جون خدای منم هست من باید حرکت کنم تسلیم باشم و ادامه بدم و ذهنمو کنترل کنم .حتما خدا درها رو برام باز میکنه.یکی از فایلاتونه که خیلی گوشش میدم استاد جانم.اینکه به گفته جاریم گفت مدیر یا سرپرست اونجا که کار میکنه که بهش میگن رئیس به جاریم گفته بشین پشت چرخ و بدوز.جاریم که نسبت به من خدای اعتماد بنفس وعزت نفس و…است گفته طورو خدا نمیتونم خراب میشه و اون خانم هی میگفته عیب نداره هیچی نمیشه بدوز.و جاریم رفته تو دل ترسش و انجام شده.الان تعداد بیشتری رو داره راحت میدوزه.اره تحسین میکنم اعتمادبنفستو،جسارتتو،کمتر کمال گرابودنت رو و صبوریتو و… .اهان مهمتر ازهمه این باورت که گفتی پول در اوردن خیلی راحته.و اره خدا همون طور که من دارم رو این باور کار میکنم تا نهادینه بشه تو وجودم از زبان تو بهم گوشزدش کرد برای اولین بار و منو متحیر کرد و همون موقعها شاید قبل اینکه این باوراشو بگه خونه مادرشوهرم بودیم که اسفند دود کرد همینطوری وجالبه مادرشوهرم بهش تراول50 ای داد.. و واقعا پول دنبالش میاد.وای کامنتم خیلی طولانی شد.اره بغیراز این هایی که گفتم ارامشش از من بیشتره یعنی ایمانش بیشتره تا اونجا که یادم میاد اینا.اره منم دارم سعی میکنم باورامو بهتر کنم،عزت نفس و اعتمادبنفس،جسارت،قدرت و… چیزایی که اشاره کردم.در اخر اره استاد جان خانواده ،رسانه و…چه بلایی برسرما و باورهامون اوردند.خیلی دارم روشون کار میکنم.مشکلات دیگه که استاد شما تعریف میکردیدما هم داشتیم.من یکی دیگه از ترمزام همینه که از بچگی پدر و مادرم گفتند کار نیست،مدام از بیکاری گفتند،اگه کم وبیش کاریم بود اره صاحب کار پول نداره،پول نمیده،اذیت میکنه و… وخدایا چرا چرا الان که من 36 سالم شده بازم اینا رومیشنوم که مامانم که الهی دورش بگردم عاشقشم وقتی پشت تلفن احوال شوهرمو میگیره و من هر روز میگم رفته تهران (واقعاخداقوتش،مظهر صبر و استقامت)،اون میگه خدارو شکر کن شوهرت سرکار میره بابات چند ماهه بیکاره در صورتی که فداش بشم بابام تو سن 60 و خرده ای سال دیگه نباید کار کنه اونم کار سخت.این شده مثل سیمان از سیمان بدتر و ناخوداگاه میاد تو ذهنم که خب من چند سال دیگه مدرک زبانمو بگیرم برا من یه نفر کار نیست جایی منو نمیخوان.بعدشم اینهمه ادم مدرک زبان دارند.اینجا هم یک فایلهای دیگتون اومد تو ذهنم استاد جان اینکه 1:من توانایی دارم.2:توانایی من باارزشه.3:نه یکی ،نه دو تا،افراد خیلی زیادی حاضرند برای تواناییم پول بدند پولای هنگفت.اره بنظرم درست نوشتم همینا رو تو فایل گفتید.اره این جملاتو با حس قدرت و لیاقت با خودم تکرار میکنم.اره ثروت خیلی بینظیره،خیلی قشنگه،تو رو خیلی خدایی میکنه،خیلی کمک ده میکنه،خیلی با عزت نفس تر ،بااعتماد بنفس تر میکنه،لایقتر میکنه،ارزشمندتر میکنه و… .نصفه شبه و من چندین ساعته در حال نوشتنم دمم گرم با خداجونم و اشکای زیبای خداگونه.خداجونم به اندازه کل دنیات سپاس برای همه چی برای شناختن خود واقعیت توسط زیباترین دستت تو دنیایعنی استاد عزیزم،برا شناختن خودم و ارزشمندیم و لیاقتم،برای این سایت واگاهیها و دوستان فوق العاده ام و… .بازهم بییییی نهایت سپاس استاد محشرم و خانم شایسته بی اندازه بینظیرم.اره تو محشری…… یاد این شعر افتادم.همگی در پناه خودخودش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 4073 روز

    سلام به استادان قدرتمندم مریم بانو و سید حسین عزیز

    سوال اول، اگه یکی از دوستان یا نزدیکان به موفقیت برسه چه احساسی داری؟

    اگه با خودم رو راست باشم،در رابطه با اعضای خانواده ام خوشحال میشم وبراش دعا میکنم وطلب خیرو برکت دارم.

    والهی شکر تونستهموفق بشه.

    ولی در رابطه با اطرافیانم قبل از اموزه های شما واقعا وحشتناک حسادت میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که نتونستم موفق بشم.و میگفتم اونا زرنگن،و توانایی دارن،وولی از وقتئ با اموزه ها شما اشنا شدم،بازم اون حسادته هس، ولی آگاهانه،تاکید میکنم اگاهانه سعی میکنم خودمو مجبور کنم برای طرف دعای خیر کنم و براش برکت بطلبم.

    و تحسینش کنم وبا دست خودم جلوی ورود نعمتهارو به زندگیم نگیرم.

    و نتایج اون رو هم دیدم.

    که خیر وبرکت در زندگیم جاری شده.

    و میام برای تمرین روزانه ام افرا دی رو که موفق شدن حالا چه از نظر مالی یا شعلی و عتطفی برا شون برکت میطلبم وخیر میخام براشون.

    به قول استاد اونا تونستن منم میتونم.

    ولی هنوز هم میفهمم در دعااام وتمرینام اون لایه های حسادت هس و لی داره کمرنگ تر میشه.

    باورهای محدود کننده من این بود که اونا زرنگن و با هوشن و شم اقتصادی بالا یی دارن.

    ولی به خودم میگم منم باید بیشتر تلاش کنم خدای اونا خدای منم هس و میشئنم موفقیتهای به ظاهر کم خودم رو میبینم.

    مقایسه نکردن هم مفید بوده.

    سوال دوم که چه کار میکنم مسیرم به موفقیت منتهی بشه؟

    ایناالگوهای بسیار خوبین مخصوصا اگه تو همون شهر وکشوری باشن که من دارم زندگی میکنم و میگم درا ین شرا یط جامعه اون تونسته منم باید تلاش کنم.

    من توانمندیهایی دارم و باید اونا رو بولد کنم با تمرین وتقویت اونا.

    حتما برنامه ریزیها ونظم اون متفاوت تر بوده و باید کارهایی که انجام میده منم انجام بدم حتمانتیجه میگیرم.

    و حتی میتونم از او هم موفقتر بشم.

    خدایا شکرت به ما عقل و هوش واستعداد دادی.

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: