ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 13
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند روزی ده رهنمای
. سلام به استاد عزیزم و همه آنهایی که این مطلب رو می خونن.
من از کودکی می نویسم. داستان ، شعر و همیشه به چشم یک تفریح و نه توانایی بهش نگاه می کردم. بطوریکه حتی تا سن 42 سالگی هم در هر موقعیت ، پست و کاری بودم ، رویاها و اتفاقات و داستانها دست از سرم برنمی داشتند و من مجبور بودم برای خالی شدن ذهنم ، اونها رو روی کاغذ بیارم که خب می دونین وقتی شروع به نوشتن می کنی داستانها و شخصیت ها، دوست دارن جولان بدن و بچرخن و تو نمی تونی به نوشتن حتی چند صفحه اکتفا کنی و باید اونها رو به سرانجامشون برسونی.
من از این موضوع فرار نمی کردم فقط هیچ وقت جدی بهش فکر نمی کردم . شاید هم همین خودش نوعی فرار باشه از نوع غیر قابل لمسش.
در هر صورت بعد از کلی صحبت با خودم تصمیم گرفتم در این مورد یک حرکت قاطع انجام بدم و یا من دنیای داستانها رو رها کنم یا اونها منو که خب هیچ کدوم اتفاق نیفتاد.
پس احتیاج داشتم به یک دلیل محکم محکم تا بتونم کاری رو که درش خیلی هم عالی بودم و برام بسیار پولساز بود کنار بگذارم و بشم یک سارای 43 ساله که می خواد از صفر شروع کنه. البته صفر صفر هم نه ..چون به قدرت نوشتنم ایمان دارم ولی به هر حال در این دنیای جدید از لحاط کسب نام و پول ، تازه وارد حساب میشم.
خب ، کاری رو کردم که اغلب موارد انجام میدم . خودمو بردم به لحظه مرگم ، فرشته مرگ بالای سرم وایستاده و میگه سارا وقتت توی این دنیا تمومه ، از خودت و کارایی که نکردی راضی هستی ؟
و بعد خودم رو دیدم که اشک می ریزم و افسوس می خورم که ای کاش فرصتم رو برای نویسنده ای بزرگ شدن امتحان می کردم که ای کاش داستانهایم را برای دیگران تعریف می کردم و در انتها دیدم که این تنها موضوعیه که لحظه مرگ می تونه منو خوشحال کنه یا غمزده .
پس نتیجه گرفتم کارمو رها کنم.
در مرحله اول رفتم کلاس فیلمنامه نویسی ثبت نام کردم و همراه با کلاس شروع به نوشتن فیلم های کوتاه کردم و بعد اولین داستان بلندم در قالب فیلم نامه رو نوشتم که البته می دونستم باید تکامل رو طی کنم و چندین و چند بار تغییرات دادم و کامل ترش کردم و شروع کردم به دیدن فیلم های بیشتر در ژانری که قراره بنویسم و هر روز و هر روز کامل تر شدم .
الان به طرح نهایی رسیدم و از اونچیزی که نوشتم خوشحالم . میدونم می تونم یکی از نویسنده های مطرح بشم اما واقعا لذت این مسیر چیز دیگریست . ذهن من این روزها آرام است و جز داستانها و شخصیت ها چیزی دیگری نیست و برای همین تمرکزی که دارم همه چیز برایم واضح تر و پر رنگ تراست. انگار اونها هم از من تشکر می کنند که دارن وارد دنیای واقعی میشن و از همه مهمتر حس خوبیه که دارم و اینکه می دونم لحظه مرگم ، شاد و خندان و راضی از خودم ، دنیا رو ترک می کنم.
شاد باشید.
یا حق
من با برخورد ب چالش جدید فورا احساس نا امیدی و ناراحتی زیاد میکنم و شاید از 10 بار فقط 2 بارش رو میگم اوکی باعث میشه پیشرفت کنم باعث رشدم میشه ولی اکثرا احساس خیلی ناراحت کننده ای دارم و خیلییی فرکانسم و میاره پایین واقعا
چالش های ک من باهاش روبرو هستم درحال حاضر باید درامدم رو خیلیییی بیشترکنم و بتونم ثروت بیشتری وارد زندگیم کنم چون نیاز دارم و باید این اتفاق بیفته ، و چالش بعدی مشکل پاسخ ندادن تلفن ، بخاطر فوبیای ک درباره تلفن جواب دادن دارم و مشکلی ک 6 سال پیش برام پیش اومده و درناخوداگاه من مونده ، و الان میخام این چالش رو برا همیشه حل کنم ، چون واقعا برام مشکل سازه ،
و وقتی ک وارد چالش بشم و شروع کنم ب تلفن جواب دادن قطعا مشتریهام خیلی زیادتر میشه ، چون الان از هر4 تا مشتری چون پیامکی جواب میدم شاید 3 تاشون اوکی میشه
من استودیو عکاسی دارم
و اگ شروع کنم ب جواب دادن خب اول از همه ترس و دلهره ک نسبت ب مشتریا دارم کم میشه
دوم درامد خیلی اضافه میشه
برای اینک قدم ب قدم پیش برم
باید از امروز از هر 3 تا تماس 1 شو جواب بدم تلفنی ب نظرم
و نوبت بدم
و فردا هم همینطور و پس فردا از هر 3 تا 2 تاشو جواب بدم و …
سلام و دروود به استاد عزیزم و بانو مریم شایسته عزیزم و سللاام به همه ی هم فرکانسی های عزیزم
ویدئو رو استپ کردم و پاسخ میدم با عشق
من وقتی با چالش ها برخورد میکنم،اولین واکنشم و درگیری ذهنیم اینه که از مسیر قوانین خارج شدم،اگه قوانین کار میکرد چرا باید به چالش بر بخورم،پس خدا اگه من دوست داره چرا چالش سر راهم میزارم،احتمالا خدا حواسش نیست و با این ذهنیت درگیر چالش میشم نا امید میشم از خودم و کار کردن روی خودم و احساس ضعف میکنم.
ذهنیت بعدیم اینه که توی چالش ها،مخصوصا توی چالش های مالی که فکر میکنم پاشنه ی آشیله همه ی ما هست،به خودم میگم این هممه جون کندم که به پول برسم و پول جمع کنم و پولدار بشم و دوباره دارم منفی صفر میشم و ذهنم درگیر باورهای کمبود فراوانی میشه درگیر احساس بد میشم که بی عرضه ام و من هیچ وقت پولدار نمیشم.
توی تمام موارد،از وقتی روی عزت نفسم کار میکنم،تلاشم رو میکنم که از زاویه ای به موضوع نگاه کنم که اون موضوع رو خیر ببینم،شاید نتونم کاملا به آرامش برسم،ولی انصافا تلاشم رو میکنم ولی خب هر از گاهی تقریبا موفق هستم و اکثرا هم خیر.
چالش های روابط عاطفی رو به الله مهربان و دوره ی ارزشمند عزت نفس،خییلی کمتر از قبل شده،به هر حال بازم توی اون چالش ها،سعی میکنم بحث رو ادامه ندم و بزارم از اون موضوع یکمی بگذره و یکم موضوع سردتر بشه واسه جفتمون و بعد هم موضوع رو حل میکنم.
خیلی وقت ها هم به خودم یادآوری میکنم که این تضاد اومده من رو پیشرفت بده،ولی خب قدرت افکار منفیم بیشتر از این حرفا بوده،ولی باز همین که تلاشم رو میکنم،بازم خودش یه نعمته،چون قبلا داستان خیلی فرق میکرد!!
بریم سراغ قسمت دوم سوال:
چالشی که مدت هاست درگیرش هستم و هنوز نتونستم انجامش بدم،چالش آگهی بازرگانی هست که به قول استاد عزیزم توی دوره ی عزت نفس،وقتی قراره آگاهی بازرگانی رو انجامش بدی،حاضری کوه رو جابجا کنی ولی این کارو نکنی،شاید در نگاه اول ساده باشه تمرین،ولی اونایی که میخوان انجامش بدن یا اونایی که انجامش دادن،درک میکنند که یعنی چی.
نعمت هایی که این چالش برام بوجود میاره:
اعتماد به نفسم بالاتر میره و توانایی غلبه بر ترس هام افزایش میکنه,میتونم خودم تبلیغ خودم رو کنم،مشتری هام بیشتر میشه و شناخته تر میشم،راحت تر میتونم توی جمع صحبت کنم،میتونم خودم رو پیدا کنم و بفهمم که چه انسان ارزشمندی هستم،عزت نفس و احساس لیاقتم بالاتر میره،ترسم از تایید نشدن توسط جمع کم میشه و نظر مردم برام کم اهمیت تر میشه،میتونم ادامه ی دوره عزت نفس رو جلو برم چون به خودم قول دادم تا این تمرین انجام نشه،سراغ ادامه ی دوره نرم.جهان نعمت بیشتری بهم میده.ظرف وجودیم بزرگتر میشه.
بر چه ترس هایی غلبه میکنم:
به ترس توی جمع صحبت کردن غلبه میکنم،ترس از نع شنیدم کمتر میشه و اینکه حتی اگر جواب رد هم به من بدن،این باعث میشه که یاد بگیرم به درخواستم اگر جواب رد دادن ، چیزی از شخصیتم قرار نیست کم بشه و لطمه ای به ارزشمندی شخصیتم وارد نمیکنه و این دوتا جدا از هم هستند.
از نگرانی درباره ی تایید شدن از نظر دیگران من رو رها تر میکنه.
توی جمع ها راحت تر صحبت میکنم.
توکل من چقدر بیشتر میشه:
خب از شما استاد عزیزم یادگرفتم که ایمان و ترس،نقطه ی مقابل هم هستند و من اگر بخوام ایمانم رو رشد بدم،باید وروود پیدا کنم به دل ترس هایی که همشون چیزی جز توهم نیستن و باید ترس رو از بین ببرم تا ایمانم رشد پیدا کنه.انجام این تمرین هم،باعث میشه با زیر پا گذاشتن ترس هام،ایمانم و توکلم بیشتر بشه و راحت تر،توی جاهای دیگه سخنرانی کنم و اعتماد به نفسی که از این ایمان میگیرم،روی باقی جنبه های زندگیم تاثیر مثبت میزاره.
چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت:
مهارت ارتباط برقرار کردن با افراد،مهارت اینکه بتونم خودم و نکات مثبتم رو ببینم و خودم رو ارزشمند بدونم و ببینم که میشود،هر کاری را میشود با تمرین و تکرار انجام داد.مهارت صحبت کردن با تن صدای بلد و واضح.مهارت خودباوریم افزایش پیدا میکنه.مهارت اینکه کارها رو نصف و نیمه باقی نزارم و کار را تمام کنم.
چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد:
توانایی غلبه بر ترس هایی که همشون واهی هستند،توانایی صحبت کردن در جمع،توانایی ارتباط برقرار کردن با افراد غریبه،توانایی سخنرانی،توانایی اینکه خودم رو بیشتر بپذیرم و مردم هم بیشتر بپذیرم،توانایی تخریب نشدن در مقابل جواب “نه” شنیدن.توانایی قوی تر کردن ایمانم،توانایی درخواست کردنم هم بیشتر میشه.
چه نعمت هایی به من داده می شود؛
چه پیشرفت هایی می کنم.
افزایش اعتماد به نفس،توانایی درخواست کردنم افزایش پیدا میکنه،احساس لیاقتم بالاتر میره و جهان قطعا پاداش ها رو از جنبه های مختلف وارد زندگیم میکنه.خدا رو بیشتر باور میکنم،شاگردهای زبان انگلیسیم بیشتر میشه چون خودم تبلیغ خودم رو کردم،بدون هزینه دارم بهترین تبلیغ رو انجام میدم،افتخار میکنم به خودم و این باعث میشه سرم رو بالا بگیرم پیش خودم که من تونستم یه کاری رو انجام بدم.قطعا افراد بیشتری من رو میشناسن و باعث میشه سطح درآمدم بالاتر بره و در کل،از درون انسان قدرتمندتری میشم.
کارهایی که باید برای مدریت این چالش انجام بدم:
قدم اول:باید بتونم اول از همه ارتباط پیدا کنم بین تمرین و تشخیص اصل از فرع،که اصلا قراره من این تمرین رو برای چی انجام بدم و توی ذهنم،رنج انجام ندادن این تمرین رو زیاد کنم توی ذهنم و اینکه لذت تمرین و پاداش هایی که هم توی ذهنم میگیرم زیاد کنم تا اهرم رنج و لذتش توی ذهنم درست قرار بگیره.
قدم دوم: بیام به صورت تکاملی،اول تمرین رو برای یک نفر انجام بدم و از پسش بر بیام،بعد هم بیام برای یه جمع دونفر تا سه نفر انجام بدم و بازخوردها رو بگیرم و کاری به نتیجه نداشته باشم
قدم سوم:بیام نشانه هایی که بعد از انجام تمرین میگیرم رو دنبالش باشم،تحسین کنم خودم رو تا انگیزه بگیرم برای جمع های بزرگتر
قدم چهارم:بیام خودم رو بندازم وسط دریا،یعنی دیگه دل رو به دریا بزنم و برم توی جمع های بزرگ و تویه لحظه خودم رو بندازم وسط انجام تمرین که مجبور بشم انجامش بدم و راه برگشت نداشته باشم
امیدوارم که به لطف الله از پس این تمرین بر بیام
عاشقانه میبوسمتون استاد عزیزم بابت این همه آگاهی نابی که به ما میدین اونم با سخاوتمندی تمام،یعنی این فایل های به اصطلاح هدیه یا رایگان شما،هر کدومشون به تنهایی یه دوره هست که اگر عمل کنیم بهشون،زندگیمون از این رو به اون رو میشه،اونایی که انجام دادن و نتیجه گرفتن،میدونن که من چی میگم.
آرزوی موفقیت،عااشقتونم
سلام و درود به استاد عزیز و مریم جون عزیزم
سوال به چالش ها و مسائل چجوری نگاه میکنم ؟
استاد من قبلا خیلی ب این شکل بودم ک زود نا امید میشدم مثلا توی روابط نا امید میشدم و میگفتم همه ی آدم ها بدن پس دیگه ادامه نمیدم و هر بار هم آدم های بعدی اگر میومدن از آدم قبلی بدتر بودن … یا توی کار کلی ناامید میشدم و ازش دست میکشیدم …
اما الان دارم روی این موضوع کار میکنم مثلا وقتی روابطم از بین رفت حتی روابطی بود ک خیلی فکر میکردم همه چی ایده آله اما وقتی خود طرف مقابل بدون هیچ دلیلی یهو گفت نمیخاد ادامه بده یاد اون صدای بشکن زدن شما توی دوره ی دوازده قدم میوفتادم ک بچه ها هر اتفاقی ک افتاد هر اتفاقی تکرار میکنم هررررر اتفاقی ک افتاد واس اینه ک شمارو ب خواسته هاتون برسونه . و سعی کردم با اینکه کلی باز ناامید شده بودم چون فکر میکردم اون رابطه ی دلخواه و جذب کردم و حالا چرا اینجوری شد یهو اما سعی کردم خیلی آگاهانه حال خودم و خوب نگه دارم تا برام اتفاقات خوب بیوفته و نتیجه هم از همون لحظه با حال خوب برام اتفاق افتاد و حتی محل کارم توی این حال ک خوب نگهش داشتم عوض شد و ب مکان خیلی شیک تری هدایت شدم . اما باز شرایط مالیم اونجور ک دلم میخاد نشده و حس میکنم دلیلش همونه ک توی فایل قبل گفتید . من احساس میکنم از موفقیت های دیگران یا ناراحت میشم یا حسادت یا حس ناتوانی میکنم … اصلا نمیدونم اسمش و چی باید بزارم اما میدونم ک یه چیزی درونم مشکل داره ک هرجا میرم شرایط اونجور ک دلم میخاد نمیشه و مطمئنم حتما ی چیزی هست ک وقتی من دارم روی این موضوع کار میکنم و از خدا هدایت میخام ک کمکم کنه پیشرفت کنم میام و میبینم شما دقیقا یه فایل جدید گذاشتید و درمورد موضوعی صحبت میکنید ک دقیقا من هم توش مشکل دارم ….
گاهی وقتا هم از مسائل فرار میکردم و ب قولی آشغال هارو زیر مبل میدادم … مثلا اگر روابط مشکل داشت نمیمودم ریشه رو در خودم پیدا کنم و میگفتم نه این آدم باید عوض بشه … تا اینکه آدمی مثل آیینه سر راهم قرار گرفت ک دقیقا مثل خودم سعی نکرد مشکل و در خودش پیدا کنه و باز هم رابطشو عوض کرد و من از این رابطه درسمو گرفتم ک من باید همه چیو مشکلش و در خودم پیدا کنم و درستش کنم و بدونم رفتار آدم ها با من مقصرش منم و باید بیشتر روی خودم کار کنم …..
سوال: چ چالشی الان در زندگیم است ک سعی میکنم با آن رو ب رو نشوم و از آن فرار میکنم؟
در حال حاظر ب هر سالنی ک میرم اون درآمدی ک دلم میخواهد را ندارم و هی سالنم را عوض میکنم اما الان اینبار ب این سالنی ک هدایت شدم با خودم میگم فاطمه صبر کن تو داری اینجا چیزای جدید یاد میگیری و مطمئن باش وقتی این سالن پر مشتریه و همکارات کلی مشتری دارن برای توام اتفاق میوفته . تو اینجا داری یاد میگیری ناخن و تند تر درست کنی اصلا شاید قراره تو چند وقت دیگه جایی باشی ک یه عالمه بخای مشتری راه بندازی خوب اگه این مرحله و تکاملش و طی نکنی چجوری میخای کلی مشتری راه بندازی ….
و مطمئنم آینده ی خیلی خوبی خواهم داشت و باید صبر کنم و از مسیر لذت ببرم . من اینجا کلی چیزی یاد میگیرم ک همگی مسیر تکامل من هستن و باید باشن تا منو ب مرحله ی بعدی ببرن …. چون داره ب من گفته میشه ک صبر کن و توکل بر خدا کن …. همه چیز عالی میشود … بقول شما هر اتفاقی ک بیوفته واس اینه ک منو ب خواسته هام برسونه …. من اینجا حرفه ای بودن و یاد میگیرم ….
با مثلا دوست دارم مهاجرت کنم اما هی میگم زبان بلد نیستم یا اگه برم کلاس یاد نمیگیرم .
اما اگه برم و یاد بگیرم میتونم توی هر کشوری ک رفتم باهاشون ارتباط برقرار کنم …
3. اگر من هر. روز حداقل یک مشتری راضی داشته باشم ب مرور این مشتری ها برایم مشتری می آورند و در طول یک سال میبینم ک کلی مشتری های راضی دارم و اون درآمد دلخواهم را هم دارم ….
اگر کم کم شروع کنم و حداقل روزی یک کلمه زبان یاد بگیرم در طول یک سال 365 کلمه رو ب خوبی بلدم هم بخونم هم بنویسم …
سلام استاد،
ممنون برای وقتی که میگذارید.
تا اونجایی که از شما یاد گرفتم، سعی میکنم با چالش ها جوری رفتار کنم که اون لحظه اول حسم بد نشود یا در دفعات اول ذهنم را از روش برمیدارم تا یکم به خودم بیام بعد در آرامش بهتر میتونم فکر کنم به مسایل.
حالا قبل اینا اگر همون باور اینکه این دنیا رو یک خدایی اداره میکنه که همه چیش منظم و دقیق هست و به اون موضوع الخیر فی ماالوقع فکر کنم، در اون لحظه اول هم حالم بد نمیشود با این باور.( حالا اتفاقا این باور بعضی اوقات بهم این حس رو میده که این چالش باعث یک تغییر مثبت میخواد بشه).
مثلا مایعجات ریخته شد توی کیس کامپیوترم همین که از کار افتاد به خودم گفتم احتمالا اون خواسته که میخواستم ارتقای سیستم بدم دارم بهش میرسم.
توی بعضی مسایل همیشه فرار کردم. مثلا ارتباطات. یک موضوعی بین من و طرف مقابل بود همیشه مسیرم را از طرف جدا میکردم و رو خودم تمرکز میکردم. نمیتونم بگم آیا کارم خوب بود یا نه چون نتیجه دوری از اون افراد ذهنم را آرام تر میکرد و میتوانستم روی کار هام تمرکز کنم و نجوا ها خیلی کمتر بود.
درکل فکر میکنم از مسایل تا اونجا میتونم فرار نمیکنم.
در پناه الله یکتا باشید.
با احترام فردین
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد سلام شکر از این هدایت. در جواب سوال عکس العمل : اولین موضوع که به ذهنم برسه عمل میکنم البته دارم سعی میکنم این عمل کردنه با قانون احساس خوب باشه که عکسالعمل اشتباه نباشه من کمی تنبل هستم یعنی هر کاری رو که شروع به انجام دادن میشم سریع دنبال راحت تر و ساده تر کردنش میرم وبارها شده یک دفعه تو موقعیت قرار گرفتم که نه آمادگیش و تو خودم میدیدم ونه هیچ شناختی داشتم کند تر و آرام تر شروع کردم دقایق اول دست و پام میلرزید ولی بعد راحت تر شدم و بعد چند روز حرفه ای تر عمل کردم. تمرین: موضوع رابطه احساسی که ترس دارم این شخص و از دست بدم وبعد اومدم به صورت فشرده تر دوره عشق و مودت و جلسه های توحید و بیشتر شروع کردم به گوش دادن مثلآ جلسه وابستگی رو هر روز تکرار میکنم و گوش میدم تعحود به خودم دادم که توحیدی عمل کنم و هر کاری میتونم برای این عمل کردن انجام میدم : قدم های کوچیک هم اینه بیشتر بتونم نصبت به روز قبل از فکر کردن به ایشون دوری کنم زمانی که افکار هجوم میارن با مشغول کردن خودم به کارهای دیگه حواس خودم و پرت کنم مسائل توحیدی رو تکرار میکنم. چالش بعدی کار وکسب درآمده یک سال مشغول کشیدن نقاشی شدم و برای فروش اقدام کردم که به نقطه ای که دوست داشتم نرسید و تواین خلوت که از همه کندم و دور شدم عکاسی که دیگر حرفه ای هست که عالی انجام میدم ایده هاش اومده و تصمیم گرفتم از قسمت آموزش و بعد عکاسی در آمد به دست بیارم و در حال شروع کردن هستم یه صفحه برای نکات آموزشی درست کردم و نمونه کار ها مو هم میخوام اون جا قرار بدم از قدم های کو چیک شروع کنم که هر روز یه قدم یه نمونه کار یه نکته آموزشی تو صفحه قرار بدم.
سلام خدمت استاد عزیزم و تمامی دوستان
ممنون از استاد عزیزم برای تهیه این فایل و آگاهی هایی که با ما به اشتراک میزارن
خب بریم سراغ سوال این قسمت :
بطور کلی، با مسائل و یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید،چه برخوردی داری؟
این سوال رو میشه به طرق مختلف جواب داد از این جهت که مسائل و چالش ها متفاوت هستن و نحوه برخورد من با اونها متفاوته بعضی از چالش ها میان و من خیلی زود برای حلش قدم برمیدارم و بعضی از چالش ها هستن که من خیلی دیرتر به فکر حل کردن اون ها هستم .
ولی اگه در کل بخوام نحوه برخورد با مسائل و چالش هارو برای خودم بگم اینه که وقتی به چالشی برخورد میکنم همون لحظات اول مقداری سردرگم میشم و شاید احساس خوبی نداشته باشم ولی بعد از مدتی به خودم میام و به فکر حل کردن اون مسئله و چالش میفتم قبلا این مدت زیاد بود و یا حتی شده اصلا به فکر حل کردنش نبودم مثلا اگه یک چالشی بوجود میومد چند روز یا هفته طول میکشید تا اصلا بتونم بخودم بیام و بفکر حل مسئله باشم ولی الان به لطف آموزش ها و تغییر باورهام این مدت یعنی مدت برگشت به مسیر و قدم برداشتن برای حل مسائل خیلی کمتر شده مثلا شاید ظرف یک روز یا دو روز بتونم به مسیر برگردم و طوری به مسئله یا چالش نگاه کنم که حالم رو بهتر کنه
ولی این رو میدونم که هنوز خیلی کار دارم و هرچقد هم بهتر بشم جا داره تا بهتر و بهتر بشم.
آیا نگاه شما این است که:این چالش فرصتی برای بهبود ،یادگیری و پیشرفتم است؟
اولش یعنی همون لحظات اولیه این طور نیست که با این نگاه به چالش یا مسائل نگاه کنم ولی وقتی مقداری میگذره و احساسم بهتر میشه طور دیگه ای به چالش و مسئله نگاه میکنم طوری که حالم و احساسم بهتر میشه و بعدش به فکر این میفتم که چطور میتونم مسئله رو حل کنم و چه قدم هایی بردارم.
نکته ای که بنظر من خیلی مهمه اول از همه برای خودم ، اینه که تا موقعی که احساسم بهتر نشده من به فکر حل چالش و مسئله نمیفتم ولی وقتی که سعی میکنم احساسم رو بهتر کنم کم کم به فکر حل کردن مسئله میفتم و ایده هایی برای حل اون چالش ها ومسائل بهم گفته میشه و این باور رو دارم که خداوند همیشه در حال هدایت کردن منه فقط من باید در مدار دریافت این هدایت ها باشم باید بتونم احساسم رو خوب و بهتر کنم تا بتونم صدای هدایت خداوند رو بشنوم.
این باور(خداوند همیشه در حال هدایت کردن ماست) رو من از آموزش های استاد عباس منش و کلام خود خدا در قرآن دریافت کردم و تا جایی که تونستم در زندگیم عملی کنم خداروشکر نتایج خوبی هم گرفتم.
آیا احساس ناامیدی و ناتوانی میکنی و سعی میکنی از مواجهه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟
نمیتونم بگم احساس ناامیدی میکنم شاید قبلا این احساس رو داشتم در بعضی از مواقع در برخورد با چالش ها و مسائل ،ولی خدارو شکر از موقعی که باورهام رو تغییر دادم و این اصل رو سعی میکنم در زندگیم رعایت کنم منظورم این اصله:
احساس خوب = اتفاقات خوب
دیگه یادم نمیاد ناامید شده باشم و به این فکر کنم که دیگه اصلا نمیتونم اون مسئله رو حل کنم
فقط شاید اولش مقداری سردرگم و یا ناراحت میشم ولی بعد مدتی سعی میکنم احساسم رو بهتر کنم و بعدش به فکر حل چالش یا مسئله بیفتم.
در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با این که می دانی باید حل شود؟
در حال حاضر چالشی که برای من وجود دارد چالش مربوط به سلامتی است یعنی میخوام به سلامتی بیشتر برسم و میخوام سلامت تر باشم و دیگه از قرص های شیمیایی استفاده نکنم هر چند که این رو بگم من نسبت به قبلم یعنی دوسال پیش خیلی خیلی کمتر از داروهای شیمیایی استفاده میکنم اینم برمیگرده به تغییر باورهام و کارهایی که در این مدت انجام دادم ،به امید خدا من میخوام استفاده از قرص های شیمیایی رو به صفر برسونم و این که بتونم دوره قانون سلامتی رو از سایت بخرم و طبق اون عمل کنم.
خداروشکر من به فکر فراراز مسائل و چالش ها نیستم ، من با توجه به امکاناتی که دارم و همین شرایطم دارم روی خودم کار میکنم و به این فکر نیستم تا شرایطم ایده آل بشه بعد قدم بردارم من با توجه به شرایطم قدم برمیدارم،در حال حاضر شرایط خرید دوره قانون سلامتی رو ندارم ،ان شاءالله در زمان مناسب دوره قانون سلامتی رو از سایت میخرم و بهش عمل میکنم،من خیلی از خوراکی های مضر رو حذف کردم و پیاده روی مداوم روزانه رو از تقریبا یکسال پیش شروع کردم و فقط با توجه به همین اقدامات سلامتیم خیلی خیلی بهتر شده.خداروشکر من ایستا نبودم و حرکت کردم و قدم برداشتم و ان شاءالله در زمان مناسب دوره قانون سلامتی رو میخرم و بهش عمل میکنم تا ان شاءالله سلامتیم بهتر رو بهتر بشه.
اقداماتی که دارم در این مسیر بر میدارم:
بهبود و قدرتمند کردن این باور که بدن من خودش رو اصلاح و درمان میکنه و نیازی به داروهای شیمیایی نیست
حذف چیزهایی که میدونم برای من ضرر دارد
(با توجه به آگاهی های دوره قانون سلامتی که استاد رایگان در سایت قرار دادن)
پیاده روی مداوم روزانه
افزایش درآمدم تا ان شاءالله بتونم دوره قانون سلامتی رو خریداری کنم و طبق اون عمل کنم
امید داشتن به خدا و مسیر درست
موندن و پشتکار در مسیر درست
استفاده از آموزش های استاد
و عمل کردن به اون ها
این تجربه ای بود که من داشتم که با استاد عزیزم و شما دوستان گرامی به اشتراک گذاشتم
ممنون از استاد عزیزم که خالصانه این آگاهی ها رو با ما به اشتراک میزارن و انشاءالله بتونم به این آگاهی ها در جهت بهبود زندگیم عمل کنم
و ممنون از شما دوستان گرامی
انشاءالله در پناه الله یکتا شاد و سلامت و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید
درودبه استادتوانمندم ومریم مهربانم
وهمه دوستان عالیم
خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت استادی که هرروزباانتقال آگاهی های نابشان زندگی رابرایمان به زیباترین شکل ممکن رقم می زنندودرتمام زمینه هابااین انوارآگاهی هاوایمان وتوکل حاصل ازآن چالش هارابرای خودفرصت های طلایی دانسته وبااین روندعالی شاهدهدایت های خداوندباذهنیت مثبت هستیم وعالی تراین که هرروزرشدوپیشرفت خودرادرتمام زمینه هامی بینیم
استادجان ازهمان ابتداباهمان فایل های دانلودی ارزشمندتان عزیزدلم سیگارخودراکه درحال کشیدن هم بودیهویی انداخت ومدت یکسال هست که به لطف خداوندوشماترک کرد،زمین 100متری به راحتی فروش رفت ودرجای عالی ترسه برابرآن خریداری شدوانجام کارهای اداری ومعجزات گوش دادن به فایل های شمادرادارات وبه راحتی کارهاانجام شدن، استعفا عزیزدلم ازیک شرکت معتبروخودکفاشدن درکارش وامروزهم هدایت به سمت کسب وکاری که آرزوی دونفرمان بودوتغییردرشخصیت و…….همه چالش بوداماباهمان نیروی قوی ایمان وتوکل که جوانه اش ازطریق شمادروجودمان کاشته شدامروزمیوه های آن هارایک به یک برداشت می کنیم وبازهم پرورش عالی تراین درخت آگاهی هاوصددرصدمیوه های بیشترولذت بردن ازدستاوردهایی که خودپرورانده ایم ،خدایاشکرت
وقتی می گویم شماالگوی من هستیدباتمام وجودم می گویم وافتخارمی کنم درمحضرشماشاگردی کرده چون من خودراهرلحظه متعهدمی دانم که به صحبت های ناب وتوحیدی شماباعشق گوش کرده وعمل کنم مگرچیزی جزءرشدوپیشرفت دیده ام ،این مسیرواقعارویایی وبی نظیراست وبعدهم که به لطف خداوندیکتایم به سمت دوره های طلایی تان هدایت شده تامزداین زندگی سراسربهشتی باشد،استادقشنگم به خداوندی همان خدای یگانه ازلحظه شروع باشمافقط معجزه بوده وبس وهرروزاحساسم عالی ترواتفاقات به عالی ترین وزیباترین شکل ممکن برایم رقم خوردن ،لبریزازآرامش هستم وآغوشم برای هرامتحان الهی بازاست ،بازهم شکربابت وجودمقدستان درهمه ابعادزندگیم که نورافشانی کرده اید همه چیزرا.
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
بسم الله الرحمن الرحیم
با مسائل و چالشهایی که تو زندگی بر میخوری چگونه برخورد میکنی اونا رو به عنوان یه فرصت برای پیشرفت میبینی یا نا امید و ناراحت میشی و از برخورد باهاش فرار میکنی؟
کلا که به نظر خودم خیلی ضعیفم تو این موضوع ولی خب بستگی داره تو چه موضوعی مسئله برام پیش بیاد اگر تو کارم باشه ضعیف عمل میکنم و زمان میبره که خودم رو راضی کنم برم تو دل ترسم و حلش کنم ولی با آموزش های استاد خداراشکر بهتر شدم
ولی در کل وقتی مسئله ای برام پیش میاد اولش ناراحت میشم و ذهنم رو خیلی درگیر میکنه و بعد از مدتی سعی میکنم خودم رو آروم کنم و کلا بهش فکر نکنم یا توجه کنم به نکات مثبتش
بزرگترین چالشی که الان باهاش روبه رو هستم برای خودم این هست که من باید تو شغلم که مربی گری هست سر مربی گری کنم یعنی اینکه مسئولیت بزرگتری رو قبول کنم تو شغلم من امسال پیشنهاد سر مربی گری داشتم اما قبول نکرد به خاطر همون باورهای محدود کننده که شاید نتونم از پسش بر بیام شاید هنوز زوده و تکاملم رو طی نکردم در صورتی که به وضوح میبینم که اطلاعات ،فن بیانم ، هنر تمرین طراحی کردنم، ارتباطات برقرار کردن با بچه ها رو بسیار خوب بلدم حتی بهتر از خیلی از سرمربی ها و با این همه توانایی هنوز سر مربی گری رو تجربه نکردم ولی تصمیم گرفتم که در سال آینده سر مربی گری یک تیم رو بر عهده بگیرم و برم تو دل این چالش و مطمئنم و مطمئنم که بسیار بسیار لذت بخش خواهد بود برام مطمئنم که بی نهایت درس هست که یاد میگیرم از این چالش و با قبول این مسئولیت چقدر اعتبارم بالاتر میره و ادمهای بیشتری میشناسن منو با قبول این مسئولیت چقدر رزومه ی خوبی میشه برام برای پیشرفت کارم و گرفتن مدارک BوA آسیا ، چقدر اعتماد به نفسم میره بالاتر برای انجام کارهای بزرگتر و مسلما از لحاظ درامد مالی هم خیلی پیشرفت میکنم خدایا صد هزار مرتبه شکرت بابت این تصمیم قطعی که گرفتم و انشالا عملیش میکنم ای کاش پارسال این تصمیم جدی رو گرفته بودم اما هیچ اشکالی نداره ماهی رو هر وقت از اب بگیری تازس
قدمهایی که باید بردارم برای این چالش :
من باید مطالعاتم رو در مورد شغلم بیشتر کنم باید یاد بگیرم تمرین های جدید رو باید شروع کنم به خوندن مقالات معتبر
باید از همکاران خودم که الان سر مربی هستن و روش کارشون رو دوست دارم سوال بپرسم و از تجربیاتشون استفاده کنم
باید ثبت نام کنم کلاسهای جدید مربی گری رو و آموزش بیشتری ببینم
باید به مدیریت باشگاه اعلام کنم که امسال میخام یه رده رو سر مربی گری کنم یعنی چند وقت پیش بهش گفتم اما اینبار میخام بگم که حتما میخام سر مربی باشم امسال
همین شغل مربی گری که من الان هستم اولین باری که من میخاستم برم تو این کار بسیار بسیار ترس داشتم و فکر میکردم اطلاعاتی ندارم هنری ندارم برای آموزش و چقدررررر من ترسیده بودم فکر میکردم مربی هااااااا آدمهای خاصی هستن که همه چیز رو بلدن و از اینجور فکرهاولی با شجاعت. رفتم تو دلش و رفتم با مدیریت باشگاه صحبت کردم و کارو شروع کردم و همین شجاعت به خرج دادن باعث شد من الان چند ساله که تو شغل مورد علاقم دارم فعالیت میکنم هر سال داره درامدم بیشتر از پارسالم میشه چقدررررررررررر من چیز یاد گرفتم چقدر اعتماد به نفسم رفته بالاتر الان شاگردهایی دارم که میگن ما فقط میخایم با شما کار کنیم چون میبینن که چقدر با عشق دارم باهاشون کار میکنم و پیشرفتشون برام مهمه خداراشکر اینقدراز لحاظ مالی دارم پیشرفت میکنم که دیگه نیازی ندارم در کنار مربی گری کار دیگه ای انجام بدم و الان چندین ماهه که من صد در صد تمرکزم روی مربی گریم هست و انشالا برنامه های بسیار عالی برای سال آینده دارم خدایا صد هزار مرتبه شکرت
من هر وقت غلبه کردم به ترسهام هر وقت با شجاعت رفتم تو دل چالش های زندگیم پیروز شدم و بی نهایت پیشرفت و نعمت اومده برای من توی اون حوضه من باید اینهارو به یاد بیارم و استفاده کنم برای رفتن تو دل ترسهای جدید
واقعا استاد ازت سپاسگزارم که این فایل های ارزشمند رو برای ما میذاری باعث میشی ما ترمزهای خودمون رو شناسایی کنیم و یه قدم رو به جلو حرکت کنیم
در پناه الله شاد و ثروتمند باشیم
به نام خدای یگانه
سلام و درود استاد عزیزم
سوال شما: به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
در وجه اول حس قربانی شدن و ناتوانی بهم دست میده و دوم خشم و عصبانی در یک ساعت اول…اما آرام آرام تلاش می کنم که خودم رو آرام کنم و می پذیرم که اتفاقی افتاده و با خشم و عصبانیت نمیشه کاری رو انجام داد شاید نجوا بازی و هزاران فکر و خیال سراغم بیاد اما بلخره آرامش مسیر منه و سعی میکنم خودمو آرام کنم ( کنترل ذهن ) دوم اینکه از خدا کمک میخوام چطور میتونم این چالش رو حلش کنم ؟
1. اینجا چند حالت داره: اگر چالش شخصی و رفتاری و اخلاقی باشه و با کسی برخورد کرده باشم یا برخوردی به ظاهر بد داشته باشم : ابتدا با تمام قدرت می پذیرم اتفاق افتاده و ذهن رو اول خاموش کنم و آرامش کنم که مهم آرام کردن به خودم و اعتماد به نفس دادن به خودم هستم و همین که پذیرش کردم و آرامش پیدا کردم کلی راه حل رو اجرا کردم مابقیش میاد و میام قانون رو برای خودم یاد آوری میکنم که تمام اتفاق ها بین من و جهان اطرافم با استفاده از فرکانس های منه اما نمیام خودمو آنالیز کنیم چه فرکانسی فرستادم بلکه میگم الان این اتفاق رو میتونم اسمش رو چی بذارم آیا از کمبود عزت نفس من میاد از کدوم باور های محدود کننده من میاد شناسایی که کردم می نویسم و می گم این خودش مرحله ی دوم حل شدنشه در همین مایبین چشمم به مانیتور احساسم هستش اگر به مراتب احساسم بهتر (یا از خشم به خنثی بودن) میره من کارمو دارم درست انجام میدم اگر غیر این بود باز داره ذهن جولان میده پس حواسم به مانیتور احساسم باشه ( منظورم از مانیتور احساس) اینه که چه چیزی نشون میده ما در مسیر سر بالایی هستیم یا نه سر پایینی یا به خودمون گاری بستیم یا خیر در احساس ماست اگر احساسم خوب شد من دارم بهتر میشم و دارم به حل مساله حرکت میکنم و داره بهتر میشه پس ادامه میدم.
2. اگر اینجا چالش شغلی باشه یا مالی باشه باز مرحله ی پذیرش و آرامش اجرا میشه تا به احساس آرامش برسم دوم از خدا میخوام منو با تجربیاتی که دارم به کنار اون منو یعنی (خدا) منو هدایت کنه ( البته که هدایت میکنه چون وظیفه ی خودش دانسته و اینجا باور کنم که هداستم میکنه در هر لحظه و شروع میکنم به اینکه اگر کاری از من بر میاد و به موحی میشه انجامش بدم اول اینکه آرامش خودم رو در سلسله لحظات داشته باشم دوم بتونم وارد ترسام بشم و تماسی اگر لازمه و اگر نه این وسط ایده ای با اضطراب میاد که انجام بده دست نگه دارم باید آرام باشم و با وسوسه و ترس و خشم چیزی حل نمیشه بلکه با نهایت آرامش شروع کنم به حل مراتب بهتر و اینو بپذیرم هر اتفاقی که افتاده به نفع من است و داره منو رشد میده پس تمام اتفاقات داره مثل معلم از جانب خدا داره منو رشد میده (باز آرامشم حفظ بشه و رو به برو بشم با مسائل) و این مبپذیرم که به گفته که درد هر کجا باشد درمان آنجا رود و بدونم که آسونه و داره منو آسون میکنه برای آسونی ها پس کم نیارم از خودمم بی خود توقع نداشته باشم عجله هم نکنم . ادامه میدم با احساس خوب جهت حل مساله هر چیزی میتونه باشه اگر مالیه چیزی که به قلبم میاد و آرامش میده انجامش بدم اکر نیاز به سکوت کمی صبر کنم ، از زاویه ای دیگه بهش نگاه کنم یا اگر هیچ کاری نمیتونم بکنم در کنار اینکه حال خودمو خوب میکنم بیام سناریو بنویسم که انگار همچی حل شده (تجسم کردن نقطه ی پایانی و توجه بر نکات مثبت) و تیز هوش باشم برای نشانه ها و ادامه بدم
3. اگر چالش ترس انجام کاری هستش که خیلی بزرگه خب میام میگم لقمه اگر به ظاهر برام بزرگه میام چطور میتونم شروع کنم از کجا مثلا اگر من میخوام مهاجرت کنم یا پولشو الان ندارم یا زبونشو بلد نیستم از کجا میتونم شروع کنم ؟ آیا میتونم حتی روزی تا لغت زبان بخونم یا حتی کمتر ؟ آره خوب پس بسم الله تارگت یا هدف رو میشکنم به چند لقمه تبدیل میکنم من اول لقمه اول و بخورم مابقی به من ربطی نداره شروع میکنم زبان یا همون لغت یاد گرفتن این یعنی من در مسیر مهاجرت قرار گرفتم برای خودم ساعت و زمان بندی نکنم من باید به این جا در این جا باید سفر کن منه نیازی نیست من باید از زندگی لذت ببرم و برای خودم به آرامی مسیر رو تغییر جهت بدم در ذهنم هیچ ایرادی ندار من قدمم رو برداشتم برای مهاجرت و اون مهاجرت به فردی که پنج لغت زبان در هر روز میخونه تمام و ادامه بدم
4.اگر چالشم رابطه ای هستش کسی رو ندارم آیا من فلانم یا بهمانم ؟ نه! پس چیه ؟ آیا میتونم خودمو دوست داشته باشم آیا میتونم به دختر خانم ها یا آقا پسر ها فقط یه سلام بگم ؟ با ترس شاید! ( خوب شروع میکنم روی ترسم پا بذارم و توی آینه نگاه میکنم میگم خودمو دوست دارم با همین جوری که هستم با همین پولی که دارم با همین استایلی که دارم چرا چون ارزش من به هیچ چیزی بیرون از من وابسته نیست نه به پولمه نه به تحصیله نه به هیچ چیزی بیرون از من من لایق عشق بازی هستم به دیگران هم یا قلبم و توی قلبم عشق میدم به خودم عشق میدم اگر اولش سخته شروع میکنم روی این ذهنیت کار کنم که من آدم با ارزش و فوق العاده روی زمینم و استعداد ها و ارزش ها و نقطه قوت هام رو بلد می کنم برای خودم هدیه و پاداش میخرم خودمو میبرم کافه تنهایی وقتی تونستم برم و احساس بهتری گرفتم عزت نفس و اعتماد بنفسم بالاتر رفت من دارم درست پیش میرم و اون عشق ، پارتنر یا کراشم میاد توی زندگیم و سر راهم ظاهر میشه و اگر هم ظاهر شد و. قلبم گفت بگو میگم و پا رو اون ترسه میذارم و به خودم پاداش میدم و سعی میکنم حتی اگر معشوقمو کشف کردم متعهد به خودم و خدای وجودم داشته باشم و وابسته کسی نشم نه اینکه به اون بی احترامی کنم بلکه بهش نچسبم و یادم بره من با قانون تا اینجا اومدم
این جا باور دارم که اگر من حرکت کنم و پا روی ترسام بذارم و برم تو دل چالش که به ظاهر هیولاست حتی اگر پولی یا از پسش بر نیام من حرکت کردم این دید بدبینی شه اما قانون برای ما چالش رو حل میکنه و به ما راه کار میده ما چقدر آگاهی و مدارمون تغییر چقدر خوبه که اول به خودمون درد وارد کردیم قبل از اینکه از حکم ترس ها حرکتی نکردیم و جهان با پتکش اومده سراغمون این عالیه چون من تجربه دارم و مجموعه از توهمات و ترس هامو نابود کردم و خودم رو به مدار بالاتر رسوندم و رشد کردم و مهارت کسب کردم و دستم باز شده توی این قضیه پس حرکت کنیم.
ختم کلام : احساس خوب = فرکانس های خوب = اتفاق های خوب و تکرارش یه عشق loop
استاد عزیزم من تمام برداشتی که هم از خودم و هم از قلبم میومد رو اینجا نوشتم و چیزی که حالا شخصی تمام تلاشمو دارم بهش عمل کنم و مروری شد بر شیوه ی برخورد با چالش ها و مقابله با ذهنیت محدود کننده و تبدیل اون به ذهنیت تقویت کننده و انجام تغییر
خیلی دوستت دارم
پادشاه موحد*