ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
️سلام و هزاران درود استاد عزیزم️
من این دو فایل رو همین الان با هم دیدم و میخوام در مورد هر دو صحبت کنم.
استاد من قبل از این که آگاه بشم و در راه خودسازی و خداشناسی گام بردارم وقتی کسی موفق میشد تو هر زمینه ایی صددرصد حسادت میکردم و خودخوری میکردم و به خودم و همسرم بدو بیرا میگفتم ولی به لطف خدای مهربان با آگاه شدن از طریق شما استاد عزیز واستادان عزیز دیگه هرکه رو میبینم موفق شده اول خدارو شکر میکنم و از صمیم قلبم خوشحال میشم بعد با خودم میگم ما لایق بهترین هاییم و لیاقت موفق شدن در تمام ابعاد زندگی رو داریم من هم میتونم و میشود.
ودر مورد چالشهای زندگی هم بگم که زندگی من پر از چالش بوده و هست منتها قبل آگاهی وقتی چالشی برام به وجود میومد اول که گردن نمیگرفتم چون گردن گیرم خراب بود. بعد هم تقصیر رو گردن همه الا خودم می انداختم و بعد که میدیدم با این شامورتی بازیها چالش به قوت خودش هست حس فرار و زیرش رو کشیدن بهم دست میداد. وحالا بگذریم که چقدر اعصاب خوردی و خشم و دعوا و جرو بحث این وسط بود.
ولی الان به لطف خدای مهربان و آگاهی هایی که تو چهار سال اخیر کسب میکنم از شما اول چالش رو گردن میگیرم بعد میگم معصومه اومده رشدت بده یه جای کارت میلنگه ببین چی میتونی ازش در بیاری بعد از خدا میگم خدایا من رو از این آستانه سر سلامت بگذرون و هدایتم کن و خیلی راحت آسون عزتمندانه خدا برام حل و فصلش میکنه و من هم درسهامو ازش میگیرم و مینویسم و با خودم یک جلسه مهم میگذارم و با خودم خیلی قوی و قدرتمند حرف میزنم بعضی وقتها شده دو ساعت تو جلسه با خودم بودم و از زوایای مختلف به اون چالش نگاه میکنم که دیگه تکرار نشه و برام الگوی تکرار شونده نشه الان زندگی برام خیلی عالی شده از درون آرام و متین و خوشحالم و احساس میکنم روز به روز دارم قوی تر میشم.
استاد عزیزم اول از خدای مهربونم متشکرم بعد از شما
متشکرم متشکرم متشکرم
باسلام خدمت استاد بزرگوارم وخانم شایسته مهربانم. پاسخ به سوالات قسمت اول:قبل از آشنایی با سایت بسیار بهم میریختم فقط میخواستم فرارکنم فحش به زمین و زمان میدادم گریه میکردم همه اطرافیانم رو مقصر میدونستم بهانه سرهنگ ودعوا داشتم ولی بعد از آشنایی بااستاد عزیزم شاید اولش بهم بریزم امابعد به خدا توکل میکنم ( توحید عملی) با خودم خلوت میکنمخودمو آروم میکنم وشروع به حله چالشم میکنم کماکان همین چند ماه قبل من با خواهرزاده ام زندگی میکردم واون از پیش من رفت وخونه خالی از اسباب و اثاثیه شد ومن موندم و خونه خالی و کرایه کامل که باید میدادم با توجه به آموزه های استاد اول توکل به خدا کردم وبدون هیچ نگرانی و آرامش واحساس خوب وار جایی که گمان نمیکردم درمدت کوتاهی وسایل خونه ام فراهم شد خونه دراز وسایل شیک وعالی شدواین چالش فرصتی برای یادگیری پیشرفت و استقلالم شد. پاسخ به مرحله اول3 تا چالش دارم 1- استقلال مالی 2-رسیدن به وزن دلخواهم 3- مهاجرت
اگر استقلال مالی برسم به آرامش واسایش میرسم دیگه دغدغه چکنم چکنم ندارم حال خوبی دارم راحت مهاجرت میکنم و اگر به وزن دلخواهم برسم سلامت میشم وپر از انرژی و مهاجرت کنم با دنیای جدیدی آشنا میشم پیشرفت میکنم . بر ترسهام غلبه میکنم وقتی با شجاعت به درون چالشام برم. توکل من به خدا بااسنایی با سایت بسیار عالی شده و عالی تر میشهو رمز موفقیتام درحال حاضر اول توکل به خداست. من مهارتهایی که برای این چالشها دارم یاد میگیرم : کارکردن روی خودم روی باورهام روی ترمزام روی احساس لیاقت گام دوم خریدن قانون سلامتی. نعمتهایی که بهمن داده مشود دراین چالشهااول توکل به خداشکرگزارب احساس خوب استقلال مالیمسقل شدن اعتما د بنفس احساس لیاقت طبق قانون زندگی کردن . پیشرفت در تمام مراحل زندگیم در روابطم در ثروت سلامتی معنویت.
تمرین این جلسه : جلسه دوم
در حال حاضر چه چالش یا مسئله ای تو زندگیتون هست که بخاطر ترس ازش فرار میکنید؟
در حال حاضر بزرگترین چالشی که تمام تمرکز من رو گرفته بحث درآمد هست: کمبودن درآمد، نداشتن کسب وکار شخصی برای رشد و گسترش و رسیدن به آزادی مالی و زمانی و مکانی، ولی اولویت با کمبودن درآمد هست.که تمام زندگی من رو در بر گرفته، از لحاظ روابط و سلامتی زیاد احساس کمبود نمیکنم ، ولی از لحاظ مالی بشد احساس کمبود میکنم
از لحاظ شخصی هم ترس از مردم بسیار شدید دارم ، و حرف و نظر مردم خیلی برام مهمه و تو تصمیمات مهم زندگیم تاثیر گذاشته و داره میگذار
میترسم از اینکه ندونم بعدش چی میشه
میترسم از اینکه مدیرم بگه که ما تو رو آدم کردیم حالا میخوای بزاری بری
میترسم از اینکه چی جواب بدم بهشون که بگم من میخوام بخاطر اینکه پا رو ترسهام بگذارم از اینجابرم وگرنه هیچ مشکلی اینجا ندارم
میترسم از اینکه بگن تو دست مارو گذاشتی تو هنا
میترسم از اینکه برم و نتونم خرج خانوادم رو بدم
میترسم از اینکه برم و نتونم خرج مدرسه آراد رو بدم
میترسم از اینکه برم و چون قراره که مسیری دو ساعته صبح و دو ساعت شب رو رانندگی کنم به تهران و برگردم نتونم برم و بیام و تسلیم بشم
آخه دوست دارم که محیط جدید رو تجربه کنم ،اخه هر دفعه که محیط جدید رو تجربه کردم و موندم داخلش خیلی رشد کردم
من میخوام که از این محیط امنی که توش هستم حرکت کنم و کارهای جدید رو امتحان کنم ولی بشدت میترسم
اینها ترسهایی هست که نمیگذاره حرکت کنم
قسمت دوم
در مرحله دوم بیاد ذهنیتتون رو در برابر این چالش تغییر بدین بجای اینکه روی نتیجه نهایی چالش تمرکز کنید بیاید روی این سفری که برای حل این چالش دارید تمرکز کنید .
بجای اینکه به این فک کنید که اگر شکست بخورم چی میشه ؟ اگر جواب نده چی میشه ؟ به سفری که در پیش داری فک کن ، بگید که چه درسهایی در برخورد با این چالش یاد میگیریدچه مهارت هایی رو کسب خواهم کرد.چه توانایی هایی در من بیدار میشه
چه نعمت هایی ب من داده میشه ،چه پیشرفتهایی میکنم
چقد توانایی هام بیشتر میشه
چقد توکلم بیشتر میشه
چقد مهارتهای ارتباطیم بیتشر میشه
جواب:
در جواب به این قسمت باید بنویسم که اگر من از محیط امنم خارج بشم چندین نکته مثبت برای من داره : اولیش این هست که چون من دقیقا به علت خارج شدن از منطقه امن، حرکت کردن و مهاجرت کردن، و جداشدن از وابستگی به کارخونه و عوامل اونها ، و رفتن به دل ترسام ، و نشون دادن ایمانم به خداوند میخوام این کارو انجام بدم برام خیلی مزیت ها داره ، مثل قوی شدن اعتماد به نفسم ، یادگیری مهارت های جدید ،شکوفا شدن استعدادهای نهفته ام ، برخورد با آدمهای جدید و راهکارای جدید، با توجه به تجربه های گذشته ام و انتخابم میتونه درآمدم هم بدون محدودیت تر باشه ،با ایمان جدید با باورهای جدید، درسته که من فک میکنم که باورام تغییری نکرده ولی همین گوش دادن به اونها و عمل کردن یعنی در جهت تغییرشون دارم گام بر میدارم.انگار هر بار داره ترسم از جداشدن از منطقه امن کمتر میشه ، رسیدن به سبک شخصی تر، درک بالاتر، الگوی بهتر برای فرزندم،اگر کارم بگیره و رشد کنم زندگیم هم تغییر میکنه ، چقد خودم بزرگتر میشم و ترسم میریزه و کارهای بزرگتری میتونم انجام بدم
همین که دارم اینها رو مینویسم و فک میکنم انگار جسارتم بیشتر میشه
این خودش تغییره دیگه ،خود این نوشتن یعنی تعهدداشتن برای تغییر ، پس ادامه بده مجتبی
در قسمت سوم : کارهایی رو که باید انجام بدین برای حل این مسئله و این چالش زندگیتون رو به قسمت های کوچیک قابل مدیریت تقسیم کنید
یعنی بیاید اون هیولایی که تو ذهن شما هست رو تقسیم کنید به قسمت های کوچیکتر کارهای قابل انجام ، که باید قدم به قدم انجام بشه و تمرکز کنید روی قدم اول
یه چیزی باشه که بتونید برش دارید و هر بار بتونید بهتر و بهتر بشید داخلش
خیلی ذهنم میره به سمت اینکه ولش کن چرا حالا میخوای کلا بری تو داری ریشه کن میکنی ، اگر نشه چی، بیا از چیزهای کوچیک شروع کن، آخه هر چی نگاه میکنم میبینم هر کاری هم بکنم باز این ریشه داره من رو اذیت میکنه و انگار که تا انجامش ندم این کرمش نمیخوابه ، و انگار با این خرده کاری هی دارم خودم رو گول میزنم ،اخه خیلی هم خرده کاری کردم که این کارو نکنم مثلا برم کنار کار یه کاری کنم ولی نشده و اصل تمرکز رو ندارم پراکندگی میشه
به نظرم برای این کار اینه که من بیام بیرون و با تمرکز بگردم دنبال کاری و یه کاری رو شروع کنم و یادش بگیرم ، یا برم همون املاکی که رفتم و گفت بیا شروع کن، کاری رو که هیچ سر رشته ای ازش ندارم و هر روز هم باید برم و روزی 4 ساعت در راه هستم ، از اینکه بتونم انجامش بدم نگران نیتسم از رفت و آمدش اذیتم .
خب میتونم کار دیگه ای رو انتخاب کنم ولی باز رفت و امد دارم ، باید انجامش بدم نمیشه بخاطر این ترس زندگیم رو از دست بدم
نکته بعدی اینه که همین که من این موضوعات رو دارم درک میکنم و مینویسم و خجالت نمیکشم و حتی عمق افکارم رو هم سعی میکنم پیش خودم به روی خودم بیارم این یعنی پیشرفت
یکی از موضوعاتی که من حتی جرات نمیکردم وقتی که به فکرم می اومد حتی پیش خودم بگم این بود که من از مریضی میترسم .
بعضی مواقع مثلا یه بیماری رو که یادم میاد یا میبینم حتی سعی میکنم که نگم ولی تف میکنم، الان به خودم میگم چرا تف کردی ، میترسم که به زبون بیارم چون فک میکنم که منم مبتلا میشم ، بعدش سریع به خودم میگم که نه بابا هیچ عاملی وجود نداره ، و خیلی راحت اسمش رو میارم و میگفم بخاطر این من این کارو کردم و از روزی که اینطوری گفتم دیگه انگار کمرنگ تر شده برام
پس ترسهام برای خارج شدن از منطقه امن شد
1- ترس از میرعابدی
2- ترس از خرج زن و بچه
3- ترس از کم آوردن و نتونستن ادامه دادن و برگشتن به نقطه قبل و تحقیر شدن و تمسخر شدن
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته و دوستان عباسمنشی
من قریب به سه ماه بود وقتی جلوی آیینه می ایستادم از اندامم ناراحت میشدم (کمی اضافه وزن داشتم) تا اینکه یک ماه و نیم پیش تصمیم گرفتم فقط برای سلامت جسمی ام روزانه 10 الی 15 دقیقه نرمش کنم
در کمال تعجب بعد از یکماه ورزش دخترم روبروم ایستاد و گفت مامان لاغر شدی منو میگی اینقدر ذوق کردم وخداروشکرمن همچنان به ورزش ادامه میدم
این ازخلاصه ی نتیجه چالشی که من باهاش مواجه شدم
سلام استاد دختر من یه معلم غیر منطقی داره به این صورت که درس نمیده و فقط نمونه سوال میفرسه برای بچهها و میگن که جلسه بعدی ازتون میپرسم و تو جلسه ای که پرسش و پاسخ هست کسانی که نتونن درست جواب بدن رو از کلاس بیرون میکنن.دخترم گفت مامان میشه لطفاً نرم مدرسه ، اما من گفتم این مسئله باید حل بشه نباید از اون فرار کنی .بعد اول به مدیر مدرسه و بعد به خود اون معلم پیام دادم ، البته هنوز جوابی دریافت نکردم ولی به این درس بزرگ رسیدم که باید حل کردن آگاهانه مسایل رو به بچهها م یاد بدم.
از آگاهی های ناب شما ممنونم استاد.
سلام، استاد عزیز
چالشد که دارم، در مورد شغل هست، که در موارد گوناگون وارد شدم، اما نتیجه دلخواه حاصل نشد،
در این مورد اخری با موانعی روبرو شدم که واقعا منو ناامید کرده و به فکر دست کشیدن افتادم،
اما شاید تاثیر نگاه شما، امید و ایمان داشتن توکل داشتن، اینکه هرچی وارد زندگی من میشه به خواسته منه، اینکه حتما مشکل در باورهای منه،
موجب شده باز هم بخوام ادامه بدم و ناامید نشدم، بجاش به دنبال باور غلط بگردم، به خودم گفتم اشکالی نداره سرزنش نمیکنم، شاید بیشتر از زمان بقیه طول بکشه موفقیت در این زمینه اما ادامه میدم.
بله استاد اگر من در این زمینه موفق بشم، کلی دوست پیدا میکنم کلی کار میاد که مهارت و دانشم بالا میره، کلی روابطم خوب میشه، کلی پول میاد که میشه باهاش کلی کار کرد، که موجب معنویت میشه، ارم تر میشم سالم تر میشم، با وقار و با عزت تر میشم، به خواسته های دیگه ام دست پیدا میکنم، ازادی زمانی و مکانی دارم اگر بتونم با چالشها بر بیام
استاد وقتی به حرفهای شما گوش میدادم به این فکر میکردم که این حرفها، حرفهایی که هر والدینی باید بلد باشه و در ایام کودکی به ما یاد میدادند.
استاد امروز فهمیدم که چقدر شما رو دوست دارم، که چقدر شما حق و درست میگی و چقدر خودتون عملگرا هستی،
سلام بر نرجس عزیز
من کامنت شمارو خیلی اتفاقی و هدایتی دیدم و یه حسی گفت براتون بنویسم
شما به این اشاره کردین که به هر دری زدید و نتیجه دلخواه رو نگرفتین و اینم میدونین و بهش ایمان دارین که هیچ چیزی و هیچ شرایطی بدون اجازه شخص شما وارد تجربه زندگیتون نمیشه
پس اینجا یه نکته هست، یا به این حرف که زدین ایمان واقعی ندارین و فقط درحد حرفه و یا دارین تکاملو طی میکنین که در آینده نزدیک نتایج خوب و دلخواه خودتونو وارد تجربه زندگی کنین.
که من حدس میزنم مورد دومی درست باشه و همین که در این فضای ایزوله دارین فعالیت میکنین پس یه لول از بقیه که باری به هر جهت زندگی میکنن جلوترین
فقط باید ایمان واقعی نشان بدین و به تمرینات استاد به چشم وحی منزل نگاه کنید و به درستیشون شک نکنین
لازمه یه بار دیگه با خودتون خلوت کنین و یه مذاکره طولانی با نرجس درونت داشته باشی و ببینی کجاها واقعا عمل کردی و نتیجه ندیدی
چون در صورت عمل کردن و ایمان داشتن قطعا نتایج هم میاد ولی شاید بهش توجه نمیکنی که اون نتیجه هرچند کوچک حاصل اون اقدام و ایمان بوده
امیدوارم در کامنتهای بعدی در مورد معجزاتت بگی برامون
موفق باشید و پایدار
سلام دوست عزیز، بسیار ممنونم از شما، نکته سنجی خوبی داشتید، ممنونم، شغلهای قبلی من قبل اشنایی با استاد بود، قبل این اگاهی ها بود ، الان که با استاد و قانون اشنا شدم در این مورد شغلی که الان دارم درش تلاش میکنم و یادگیری و هنوز هم به نتیجه دلخواه نرسیدم فهمیدم اشکال کار از منه، یکی از مشکلات من نداشتن عزت نفس هست، که بسیار زیاد پایین هست، و کمی هم کمالگرایی چاشنی کار من هست،
کامنت شما بسیار برای من ارزشمند هست زیرا عملگرایی رو یاداور شد، عمل عمل عمل + شناخت قانون.
سلام به استاد عزیزم
خداقوت
استاد میخام یک پیشنهادی درمورد قسمت محصولات سایت بدم چون الان یکی از دغدغه های من شده
پیشنهادم اینه ک تو قسمت محصولات علاوه بر بخش دانلود فایل ، فایل هارو به صورت آنلاین هم بذارین ک بشه آنلاین استفاده کرد ، چون واقعاً فضای خیلی زیادی واسه ذخیره لازمه
کاش میشد مثل فایل های رایگان تو محصولات هم این امکان رو اضافه کنید ک بشه فایل هارو آنلاین تماشا کرد ممنونم
به نام خدای مهربان
سپاسگزار خداوندم که این فرصت را به من داد که بتونم این فایل ارزشمند رو گوش بدم
چه قدر ما ارزشمندیم که این آگاهی ها رو از زبان بهترین استاد داریم می شنویم
من چالش زیادی داشتم خیلی حالم بد میشه ولی از وقتی آموزه های استاد گوش میدم کمی بهتر شدم میگم به قول استاد خیریتی هست باید حلش کنیم
بیشتر موقعه همسرم غر می زنه و من از قانون دور میشم ودوباره یادم میاد دارم مسیر و اشتباه میرم میام بیرون و خودم و سرگرم میکنم
بیشتر ترس هست ترس حرف زدن توی جمع ترس از سرزنش ترس از همسر و کنایه های همسر
ترس از کمبود ترس از تنهایی ترس از بیکاری
فکرم اینه اگه پول بسازم هم ترس ام کمتره هم چالش کمتره
ترس از شک های بیجا همسرم خانم نباید دیر وقت بیرون بره یا کار کنه
باید حلش کنم نمی دونم چه جوری
دلم می خواد خودم پول بسازم منت همسر نکشم ولی ایشان همش مخالفت میکنه خودش هم سر کار نمیره پول راحت نمی سازه همش میگه کار نیست وفکر کمبود داره و به خورد ما هم میده
حس هاش منفی هست همش غر و نق و اخبار ومیگه ما دیگه پیریم و با چهل و چهار سال سن همش میگه وقت مردن هست منو هم نا امید میکنه وبه من میگه تو خودت دوس داری
من اخبار گوش نمی دم میگه تو ترسو هستی عقب موندی از جهان ولی من که قانون بلدم هبچی نمی گم خودم توجه نمی کنم اون فقط اخبار میگیره حالمون از دستش بهم می خوره
به تلویزیون علاقه ندارم خودم و بچه ها
اون قانون باور نداره ازش می ترسم وپیش ایشان فایل گوش نمیدم این چالش منه دعا میکنم بیرون بره تا من فایل گوش کنم
نمیدونم چه جوری ولی من باید رو خودم کار کنم جهان کار منو درست میکنه از استاد یاد گرفتم من توجه نکنم به نا خواسته ها
خودم خالق زندگیم هستم خداوند هم کمکم میکنه نمی دونم چه جوری ولی ایمان دارم در زمان و مکان مناسب هدایت میشم من فقط توکل میکنم و بندگیش میکنم حتما خداوند دوستم داره هدایت شدم به این سایت خودش هم راهش بهم میگه
ترس ام از مستاجری هم به خدا می سپارم مگه استادم هم مستاجر نبود
مگه استادم مهاجرتش معجزه نبود از استادم درس گرفتم وقتی چالش استاد حل شده من هم حلش می کنم
در پناه خداوند باشید همگی شاد و سلامت و ثروتمند باشید
مهری
به نام خالق هدایتگر.
سلام به توحیدی ترین استاد و دوستان ارزشمندم.
امروز تا وارد سایت شدم و مبحث جدید رو دیدم به خودم گفتم بیام و همون دفعه اول احساس واقعیم رو در رابطه با درک اگاهی های این قسمت بنویسم. اگه شاگرد استاد هستی پس اولین قدم اقدام کردنه.
با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود میاید چه برخوردی داری؟ ایا نگاه شما این است که این چالش فرصتی برای بهبود یادگیری و پیشرفتم است؟
یا احساس ناامیدی و ناتوانی میکنی و سعی میکنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار میکنی؟
با توجه به شخصیتم همواره سعی کردم مشکلات و مسائلی که باهاش مواجه میشم رو حل کنم. بگردم دنبال راه حل. قبل از اشنایی با استاد و مباحث توحیدی خیلی مضطرب میشدم. احساس ناتوانی بیشتری داشتم. نگاهم به بنده های خداوند بود نه دست قدرتمندش. گاهی نذر و دعا و نیایش. ولی خوب الان نسبت به قبل خیلی آرام تر هستم. کمتر عجله میکنم. یاد گرفتم همه چیز رو بسپارم به خودش. از من حرکت از خدا برکت. نتیجه هاش رو هم که دیدم خیلی با انگیزه بیشتری دارم روی خودم کار میکنم. ولی این نگاه رو که این مسئله و چالش رو به عنوان فرصتی برای بهبود یادگیری و پیشرفتم بدونم این احساَس رو نداشتم. فکر میکردم خوب این دیگه طبیعیه. همه در زندگی با یک سری چالش مواجه میشن و باید حلش کنن. اون نگاه توحیدی رو نداشتم. اون احساس امنیت و حال خوب رو نداشتم. سعی میکردم اون مسائل رو حل کنم ولی با احساس ترس. نکنه نشه. نکنه شکست بخورم. نکنه اون ادمی که قرار بوده بهم کمک کنه بهم خیانت کنه و هزاران نکنه های دیگه که بوی شرک و احساس بد ازش میومد.
در حال حاضر چالشهای زیادی رو پیش رو دارم که باید حل کنم. متل یادگیری زبان انگلیسی و درست شدن اقامتم. کسب درامد دلاری ، مسئله مسکن مسئله بچه هام، کمک به پدر و مادرم …. و کلی چالش ها و مسائلی دیگه که باید حلش کنم. ولی به تظرم مهمترین مسئله ی پیش روی من که اول از همه باید تغییر کنه و بزرگ بشه همون توحیدی بودن من هست. الان که دارم دقیق تر بهش فکر میکنم تمام این چالشها دارن یک چیز رو بهم نشون میدن. یک مسئله ای که باید در وجود من حل بشه. با حل اونا میتونم بگم من تونستم یک شخصیت متفاوتی رو بسازم. اون شخصیت اگه با تمام وجود توحیدی باشه میتونه به بهترین صورت و راحت ترین روش همه اونا رو یک جا حل کنه. یک شخصیت توحیدی باور داره هیچ یعنی همه چیز.
من از زمان اشنایی با شما از سال 98 با همون اندکی تغییر تونستم مسائل زیادی رو با موفقیت حل کنم. بزرگترین چالش من مهاجرت بود. تا یک سال پیش مهاجرت کردم به استرالیا. اومدم اینجا مسئله زبان رو داشتم. از وقتی نترسیدم و رفتم تو دلش چه درهایی که برام باز شد. چه دوستان عالی تونستم پیدا کنم. تا حدی حل شد ولی مسئله کسب درامد دلاری رو دارم. وقتی خوب ریشه یابی کردم ریشه همه اونا در باورهای نادرست من شخصیت من هست.
وقتی کامنت دوستان قدرتمندی متل سعیده جان رو میخونم و ارتباطشون رو با خدا این قدر عالی میبینم میفهمم که تا اینحا رو درست اومدم ولی برای بقیه راه نیاز یه تلاش بیشتر برای بزرگتر شدن شخصیتم دارم. باید یاد بگیرم ارتباط صحیح رو با قدرت درونی.
توی این مسیر با انسانهای موفق زیادی روبرو شدم. انسانهایی که عزت نفس بالاشون بزرگترین عامل موفقیت اونا بوده. انسانهایی که با دست خالی فقط با توکل خدا اقدام کردند و بهترین نتیجه رو گرفتند. این انسانهای خالص رو تو همین سایت افتخار اشنایی باهاشون رو داشتم. سعیده ها سید علی خوشدلها و رضا عطایی ها و نرگس مریدی ها….
اونا بهم ثابت کردند اگه استاد عباسمنش تونست اگه مریم شابسته مهربان و صمیمی تونست دلیل بر شانس و متفاوت بودن یا استاد بودن شون نبود. اونا واقعا با تمام وجود اون گوهر گرانقدر رو پیدا کردند و در دست او مسیر زندگی رو با موفقیت ادامه دادند.
استاد اولین و بزرگترین جالش من نابودی شرک و از ریشه برانداختن اون هست. در کنار حل چالشهای زندگیم دارم تمرین میکنم توحیدی بودن رو. تمرین میکنم انس با قران رو.
ایاک نعبد و ایاک نستعین.
اهدنا الصراط المستقیم
خب خیلی دارم فکر میکنم تا چالشهایی رو پیدا کنم که ازشون فرار میکنم.. ولی برای خیلی هاشون برنامه ریختم که تو زمانبندی که کردم به امید خداوند ، انجامشون بدم. فقط یه چالش هست که میگم براش زمان میزارم و انجام میدم ولی انگار دارم ازش فرار میکنم و هی عقبش میندازم تا شاید خودش برطرف شده… ولی نمیشه.
اینکه تو آپارتمان مشترک با خانواده همسر هستیم و برای تمیز کردن راه پله چالش دارم… اینکه من تنها خانم تو آپارتمان هستم و 2 تا برادر شوهرم مجرد هستن و اصلا به این مسئله فکر نمیکنن..بارها خودم تنهایی تمیز کردم ..ولی با خودم فکر کردم که نمیشه..
اگه قرار باشه هر هفته من تمیز کنم، بدونه اینکه با اونها در میون بزارم که این موضوع سخته برام و اذیت میشم..هیچ جوره بهتر نمیشه و کلی از فضای ذهنم رو درگیر میکنه…
پاسخ سوال دوم:
اگه با همسرم این قضیه رو مطرح کنم، پا روی ترسم گذاشتم و از شرکم کمتر میشه..
اگه بخوام با برادر همسرم صحبت کنم، یاد میگیرم که از بقیه درخواست کنم، اعتماد به نفسم بیشتر میشه، شرکم که بخاطر ترس از واکنش اوناست رو به چالش میکشم..
به خودم یاد میدم که باید برای خودم و خواسته هام ارزش قائل باشم و اقدام کنم ..
تو موارد دیگه هم میتونم از چالش های اپارتمانمون راحت بهشون بگم و بخوام با هم حل کنیم و تنهایی انجامش ندیم..
یادمیگرم چطور صحبت کنم تا فرد مقابل درخواستمو راحتتر بپذیره.
چقدر ایمانم به خداوند بیشتر میشه و ازش بازم هدایت میخوام. چقدر حس بهتری به خودم پیدا میکنم که تونستم حرفم رو بزنم و از حقم دفاع کنم و خودمو لایق بهترینها بدونم.
پاسخ سوال سوم:
خب برای این چالش اول از همه باید راه پله که واقعا افتضاح شده تمیز کنم تا حس اعتماد به نفسم بیشتر سه..که به خودم بگم من برای خودم ارزش قائل هستم و اینبار راه پله رو بخاطر خودم که هربار رد میشم از دیدن نازیباییش اذیت نشم انجام میدم، هم اینکه راحت تر قدم بعدی رو بردارم.
قدوم دوم با همسرم تو زمان و موقعیت مناسب که هم تمرکز داره هم احساس خوبی داره، مطرح میکنم و ایده مو بهش میگم و باهاش مشورت میکنم.
قدم سوم اگه همسرم با ایده ام موافق بود و همراهیم کرد، برادرشوهرم رو به خونم دعوت میکنیم و باهاش مطرح میکنم .و از اون و همسرم میخوام تا با برادر شوهر دیگم و مادرشوهرم هم صحبت کنن تا اونها هم موافقت کنند.
و قدم آخر اجرا میکنم.
ولی اگه تو قدم دوم همسرم موافقت نکرد و ایده ی دیگه ایی داشت به ایده ی اون هم فکر میکنم..
یا میرم سراغ پلن b :
اینکه مستقیم به مادرشوهرم میگم و با خودش منطقی صحبت میکنم.
به امید خدا که راحت تر از چیزی که فکر میکردم حل میشه.
خدایا کمک کن تا قدم اول رو امروز بردارم و با توکل برم سراغ قدمهای بعدی.
ممنونم از شما استاد عزیزم که این فایلهای واقعا ارزشمند رو بدونه گرفتن بهای مالی در اختیار ما قرار. دادین..