ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و وقت بخیر به استاد عزیز و دوستان خوبم
سوال اول در مورد روبه رو شدن با چالش ها ؛
من تو این مورد قبلا خیلی مقاومت داشتم و با کوچکترین اتفاق یا تغییر و پیشامدی کلا بهم میریختم ،
ولی الان چند روزه که تو این جلسه که در مورد چالشه موندم و فرصت جواب دادن به سوال و انجام دادن تمرین هاش برام پیش نیومده فقط چندبار گوش کردم تا الان ،
خوب من چند روزه که با یک چالشی درگیر شدم و حل شدنش چهار پنج روز از وقت و انرژی و حال خوب منو درگیر کرد تا به امروز که هزاران بار شکر که حل شد .
درمورد کارم و ابزار کاریم بود ؛
نزدیک پنج روزه که چرخ خیاطیم تنظیمش بهم خورده بود و هرکار میکردم دوخت نمیکرد پارچه مو همه چی رو میدوخت الا پارچه ای که خریدم و ازش متراژ زیاد دارم واسه تولید عیدم
خوب کارام به خاطر مسافرتی که ده روز پیش رفتم کلی عقب افتاد و به اینکه هم خیاطی دارم هم خونه تکونی عید اصلا فکر نکرده بود و سفرمم یک هفته طول کشید ، و وقتی هم که اومدم دیدم کلی کار واسه انجام دادن دارم و اینم میدونستم که دستم یک خورده کنده و خیلی حساس ترم تا اینکه شروع کردم و یکی دوتا کار رو دوختم و دیدم یکهو چرخم کار نمیکنه و هرچی تلاش کردم درست نشد اون تعمیرکار چرخ که میشناختمش هم گوشی شو برنمیداشت و بردن چرخ هم به مغازش برام مشکل بود خلاصه که همسرم کلی تلاش کرد و به چند نفرم زنگ زد ولی خبری نشد .
منم کارام مونده و سفارش جدیدم که گرفتم و چرخ کار نمیکنه و اولش چند ساعتی حالم رو بد کرد ولی سعی کردم بی توجهی کنم و بهش به دید یک چالش نگاه کنم و با خودم گفتم که هر اتفاقی که بیوفته به نفع منه و خلاصه نشونه هم از سایت گرفتم و دوباره همین جمله برام اومد و تمرین های جلسه قدم 12 اومد ، که من برج قبل دوره ام تموم شده بود و یکسالش کامل شد ولی هنوز من قدمم رو کامل نکرده بودم چون به برنامه ی مسافرتم و خیاطی های عیدم و خونه تکونی هم برخورد کرده بود و راستیتش تمرین هام برام کمرنگتر شده بودن و نشونه اومد که بیشتر وقت بزارم و قدمم رو کامل کنم و منم سعی کردم تمرکزم رو بزارم روی 12 قدم و این دوره ذهنیت قدرتمند کننده که دارم تمرین هاشو انجام میدم و یکم از خونه تکونی و دیدم که فرصت هم کمه و به ماه رمضون هم برخورد میکنه و هوام برعکس همش برفی و بارونی شده و من باید زودتر شروع کنم و این باعث شد که من تمرکزم رو از روی چرخم و خیاطی بردارم تا اینکه امروز معجزه وار خودش درست بشه و صبح که همسرم برای اخرین بار رفت سراغش دید که داره کار میکنه و خود به خود راه افتاده و خوبه فقط یک ماکو جدید هم براش بگیرم کاملا مشکلش حل شده است
و من همون لحظه که فهمیدم اولین چیزی که به ذهنم اومد و به زبون اوردم این بود که چون من تمرکزم رو از روش برداشتم و باورکردم که هر اتفاقی که برام بیوفته به نفع منه و حالم رو خوب نگه داشتم همه چی خودش حل شد (:
خدایاشکرت خدایا شکرت خدایا شکرت ..
این چالش برام کلی درس و تجربه و آگاهی های جدید داشت باعث شد ابزار کارم رو بهتر بشناسم و برای حل کردن مشکلم کلی پیگیر باشم ویدیو اموزشی ببینم و کلی درس های جدید بگیرم و بیشتر رشد کنم ، الهی شکرت .
به جرات میتونم بگم که رفتارم در مورد روبه روشدن با چالش ها و مساعل زندگی ،
و همچنین حساسیتم تو خرید ها و جزییات یک وسیله جدید ، در واقع همون وسواس داشتنم کمرنگ تر شده و الان دیگه خیلی به خودم سخت نمیگیرم و بهتر باهاش کنار میام و میخوامش ولی بازم کلی جای رشد و پیشرفت داره هنوز .
خدایاشکرت برای همین تغییرات ریز و جزعی که هربار داره درونم به وجود میاد و جونه میزنه (:
سپاسگزارم از زحمات شما استاد خوب و دوست داشتنی ..
سلام
من در برخورد با چالش هایی که راهکار رو میدونم تنبلی می کنم و اونا رو عقب میندازم البته اینم بگم یکی از اونا ساخت یه دستگاهی هستش که نیمه کاره مونده ولی اگه تمومش کنم خیلی درآمد منو افزایش میده ولی چون تا ساعت 10 شب کار میکنم احساس میکنم از لحاظ بدنی و ذهنی خیلی خسته هستم و نمیتونم روی ساخت اون تمرکز کنم اصلا دیگه وقتی هم نمیمونه
ولی در برخورد با چالش هایی که راه حل اونا رو نمی دونم اول یکم احساس ناتوانی میکنم چون اصلا نمیدونم باید از کجا شروع کنم مثلا به دلیل فاصله 75 کیلومتری محل کارم از خونه واقعا به یه ماشین نیاز دارم که اصلا هیچی به ذهنم نمیرسه که واسش انجام بدم
ولی اینطوری هم میشه به این چالش ها نگاه کرد:
اگه وارد تکمیل کردن اون دستگاه بشم فارغ از نتیجه چقدر احساس خوبی پیدا می کنم حداقل دیگه شرمنده خودم نیستم چقدر چیز یاد میگیرم که بقیه بلد نیستن و این چیز ها چقدر میتونه جاهای دیگه هم به کار من بیاد
(البته گاهی این فکر غلط و محدود کننده به ذهنم میرسه که چقدر تو باید روی این دستگاه تلاش فیزیکی و فکری و مالی کنی تا اون رو عیب یابی کنی و سر و سامان بدی بعد که دیگه بدون نقص کار کرد اولی رو که بفروشی یکی میاد همون رو کپی میکنه و خیلی راحت نتیجه اون همه زحمت رو به باد میده)
اگه من اون دستگاه رو تموم کنم در صنف خودم چقدر برجسته تر و متمایز تر میشم
چقدر حرفه ای تر میتونم به مشتریان خودم خدمات درجه یک ارائه بدم و…
واسه تقسیم کار به قسمت های کوچک هم ابتدا باید قطعاتی رو که ساختم مونتاژ کنم
بعد دستگاه رو واسه تست راه اندازی کنم چون طبق نقشه و تئوری همه چیز باید درست کار کنه ولی همیشه یه سری ریزه کاری ها هست که خودشون رو از چشم کسی که کننده کار نیست مخفی میکنند ولی وقتی دست به کار میشی اونا رو میبینی و میفهمی اینا همون فوت کوزه گریه این کاره
ممنون از راهنمایی های ارزشمندتون
در ضمن با این جمله هم خیلی حال کردم که گفتید نباید چالش ها رو مجازات گناهان خودمون بدونیم
راستش چند وقتیه با یکی همکار شدم که فوق العاده انسان پاکی هستش ولی همیشه اینو میگه که اگه یه جا مسئله ای واست پیش اومد بدون یه جا خطا کردی منم کم کم داشت باورم میشد
ممنون از اینکه خیلی به موقع نگرش من رو به مسائل زندگی اصلاح کردید
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته عزیز
من چالشها رو دنبال میکنم
استقبال میکنم
و از تو دلش کلی چیز یاد میگیرم
قبلنا ساکن بودم و روتین زندگی رو دوست داشتم
و الان
اگه چندروز کار جدید نکنم صدام در میاد و دنبال یه کاری میوفتم
مرسی استاد بابت این فایلهای مفید و عالی
من تعهد دادم که ردپا بذارم برای خودم پس مینویسم
من وقتی یک چالشی توی زندگیم پیش میومد میگفتم اوکی حالا شده دیگه، برم یه راه دیگه، یه چیز دیگه یه آدم دیگه رو امتحان کنم شاید اون بشه!
ولی این روزها این اواخر یه چند درصدی فکر کردنم تغییر کرده و انتخاب کردم توی جهانی زندگی کنم که الخیر فی ما وقع وجود داره
یعنی در واقع من کلا آدم اینطوری نیستم که دست بشورم حتی توی جریان مهاجرتم هم من دست نشستم از خواسته م ولی توی یک دوره زمانی کاری انجام ندادم، نه اینکه کلا بیخیالش بشم، حتی با خیالش هم لذت میبردم
یا توی زمینه مالی من همیشه عمل کردم همیشه؛ با خودم میگفتم بالاخره یه راهی باید باشه من برم همه راهها رو امتحان کنم ببینم چی میشه یهو کدومش میشه که بشه !
ترمز و ایراد اینه که باور ندارم به کاری که همون لحظه دارم انجام میدم برای همین خودم نتیجه منفی رو میسازم
من همیشه(98 درصد مواقع) آدمی بودم که قبول میکردم مثلا اگر امتحان بود میگفتم من اولین نفر حاضرم، توی امتحان رانندگی گفتم حالا که هیچکس جرات نمیکنه نفر اول باشه من نفر اول امتحان میدم و تمام میشه میره دیگه، ترس هم ندارم، یا توی مدرسه یا دانشگاه یا حتی سرکار من همیشه از اینکه اولین نفر باشم و کاری رو انجام بدم یا هرچالشی نمیترسیدم ولی با این دیدگاه که «بالاخره باید انجامش بدم» ، و البته اینکه دوست دارم، شجاعت و قدم برداشتن رو اصلا دوست دارم، شکست رو نمیپذیرم، ترسو نیستم، به توانایی های خودم واقف هستم میدونم چقدر ظرفیت بالایی دارم برای همین همیشه خیلی راحت پیش قدم شدم و میشوم و اتفاقی که افتاده خیلی وقتها میشد که شاید نتیجه wow! ( کمالگرایی درونی م و وابستگی به نتیجه نهایی) و دیده شدن شجاعت و تواناییم اتفاق نیفتاده (من همیشه همیشه همیشه در زندگی م دوست داشتم و دارم که در جایی که ارزش و لیاقت م هست زندگی و کار کنم، همیشه میگم با خودم که دوست دارم به اندازه ای که میدونم هستم و ظرفیت دارم نتیجه بگیرم، بی نهایت میدونم چقدر توی کار و مهارتم عالی هستم عالی، ولی همینکه تا الان فقط یکی دو بار اندازه واقعی پول ساختم اذیتم میکنه) برای همین دیگه فقط انجام میدم چون بهم لذت میده ولی باور ندارم که بالاخره ارزش من دیده میشه و به اندازه ارزشی که میدونم دارم نتیجه میگیرم
من دوست دارم نتیجه دلخواه م رو بگیرم، دوست دارم، ازش لذت میبرم
توی دوره کشف قوانین زندگی استاد میگن ریشه اصلی ترمز رو بخشکونید، بگو نهایتش اینه دیگه، چی میخواد بشه ! من هم شرکت میکردم و میکنم و در همون لحظه اتفاقی که میفته اینه که من واقعا متمرکز میشم و تمام میشه و لذت میبرم
از خدا میخوام همینطور که الان این خواسته درونی م رو نوشتم، خود افشایی کردم، ترمز ذهنی م رو پیدا کردم و تک تک این کارها رو خودش هدایت کرد امکانپذیر کرد که انجام بشه، به راه حل به نتیجه به کارسازی و راهگشایی تبدیل کنه
این باید جزیی از باور غیر قابل مذاکره م باشه که هراتفاقی خنثیست حالا اگر من کلا همچین دیدگاه و باوری داشته باشم و اونقدر متمرکز و هوشیار باشم که در لحظه این دید رو انتخاب کنم، عالی میشه
واضحترین مشخصه ذهن قدرتمند کننده اینه که چقدر خوب میتونم نگاه مثبتی به چالش ها داشته باشم
مثلا توی چالش مالی، من با تضادها میفهمم که مشکل دارم، برای اینکه حلش کنم میام روی باورهای مثبت کار میکنم، وقتی ذهنم آماده باشه یا 1) اون مشکل و راه حلش بهم نشون داده میشه تا اقدام کنم یا 2) با همون روی باورها کار کردن اون خودش طبیعی حل شده که اینو از تغییر نتایج از نادلخواه به دلخواه میتونم متوجه بشم، تا وقتی که هنوز نتیجه تغییر نکرده یعنی هنوز اون باگ وجود داره
اینکه الان نجارمون اعلام کرده که دیگه کار نمیزنه و فقط سفارش تعداد رو قبول میکنه، من انتخاب کردم که خیر و برکت برای من داشته باشه، شاید چند لحظه در حد یکی دو دقیقه ناراحت شدم ولی بعد گفتم اوکی، حتما خیریت برای من بدنبال داره
توی قضیه زبان جدیدی که میخواستم یاد بگیرم هم همین بود، خیلی مقاومت داشتم در نهایت گفتم باید درست بشه و هدف نهایی م رو خرد خرد کردم و الان به جایی رسیدم که از اول فکر نمیکردم برسم پس توی زمینه مالی هم میتونه همینطور بهبود پیدا کنه، راهش هم بهم گفته میشه حالا که باور کردم پس میشود
من فکر میکردم من هرکاری کنم نمیتونم پول بسازم پس تا ابد همینه و قربانی یکنواختی هستم و هیچ چیز رو هم نمیتونم تغییر بدم!
یعنی تا قبل از این فایل و آگاهی که شما دادید درباره اینکه توی ذهن من یسری چالش ها هستند که ذهن میگه در هر صورت تو نمیتونی تغییرش بدی و از اول همین بوده و همین خواهد بود؛ من با شنیدن این آگاهی این بخش از ترمز ذهنیم رو دیدم و شناختم.
من خودم رو ناتوان دیدم در پولسازی، ولی بعد اومدم از این زاویه بهش جهت دادم که من ناتوانم، اوکی! ولی از طرفی باور دارم که تو بعنوان خدای من توانمندی، پس فرمون دست تو… و این شد که دقیقا آخر اسفند پروژه کاری دریافت کردیم که نقد بود
من این کامنت رو دیروز تمام کردم و امروز که اومدم اپلود کنم دوباره داذم میخونمش و خدا ذهن منو روشنتر کرد… دیروز در نهایت عجز پاراگراف بالا رو نوشتم، بینی به اندازه ذهن فیزیکی و محدود خودم هرکاری، هرکاری، هرجلسه کاری رو من رفتم و انجام دادم، خدا خودش شاهد بود که حتی این اواخر کوچکترین قدمی که میگفت آماده کردم این قدم رو برو اقدام کن من درنگ نکردم و انجام دادم و گفتم برای رضای تو انجام دادم تا ببینی که چقدر بهت اعتماد دارم… و دیروز وقتی مینوشتم که در زمینه مالی ناتوانی دارم و واقعا نمیدونم دیگه باید چکار کنم، با خودم فکر کردم خوب حالا چی؟! بالاخره من میخواهم که به رفاه مالی برسم بالاخره که من میخواهم درست بشه این قضیه و احساس عجز کردم… توی همین فایل استاد میگن که هرچالشی میاد که چیزی رو که بلد نیستی و خیلی برای رشد مدنظرت لازمه بهت یاد بده و الان من اینو دیدم، من توی این چالش های مالی و فردی قرار گرفتم چون عجز خالص در مقابل قدرت مالکیت و رب بودن خداوندی رو که پیدا کردم و وقتی ازش سپاسگزاری میکنم قلبم هزار بار تندتر میتپه رو هنوز ندارم، یاد نگرفتم، توی کامنت ها خوندم ولی هنوز تجربه ش نکردم، الان وقت کار کردن روی اظهار عجز در مقابل خداوند دردونه ایه که خودش رو میخواد تمام قد بهم نشون بده
خدایا چطور سپاسگزاری کنم که نهایت قدردانی من از این #آگاهی که بهم دادی رو نشون بده، که تو خودت در قلب من الان حضور داری و میبینی چطور داره از قفسه سینه م از شدت خوشحالی و هیجان بیرون میزنه، که تو خودت هستی و این اشک شوق و سپاسگزاری که از چشمهام جاریه رو داری میبینی، خدایا خیلی میترسیدما، خیلی میترسیدم که اینقدر مشکل و مساله م حاد باشه که نتونم حلش کنم، یا به سختی بتونم درستش کنم، ولی این صبح بابرکت تو منو در اغوش گرفتی و میگی چیزی نیست که من فقط میخوام که تو فقط بنده خودم باشی یاد بگیر! ایاک نعبد و ایاک نستعین رو یاد بگیر، تو وقتی در مقابل من باور داشته باشی که قدرتی نداری من خالق تمام هستی و جزییات تو هستم اونوقت که میبینی چه ها که انجام میدم برات!
ترس از شکست خوردن در نتیجه نهایی، رو من توی رزومه نویسی م دیدم و دارم تجربه میکنم، کلا توی اپلای کردن، دارم میبینم که کمالگرایی عجیب دست و پای منو بسته ولی من میخوام که انجام ش بدم
باید انجامش بدم
در زمینه یادگیری زبان جدیدم، من کتاب هام رو بارها و بارها و بارها پاک کردم دوباره حل کردم تمرینها رو درس ها رو دوباره مرور کردم و الان خیلی رشد خوبی دارم خداروشکر، چون مدام با خودم تکرار کردم که من چه مهارت هایی دارم و در ناخودآگاه م اتفاقی که افتاد این بود که هم امیدوارتر و خوشبین تر شدم و هم بزرگی و غیر قابل دسترس بودن هدفم از بین رفت تا به حد خیلی زیادی
حالا که ترمز ها رو پیدا کردم، تمرین های رو برای خودم طراحی کردم، و واقعا میخوام که نتیجه بگیرم
واقعا دارم سعی میکنم که بتونم در لحظه زندگی کنم و در لحظه هم از نظر ذهنی حضور داشته باشم و هم فیزیکی نه اینکه در حال گردش یا مهمانی باشم ولی فکرم جای دیگه باشه، و هر بار میبینم که به لطف حمایت خدا دارم بهتر میشم
از خدا میخوام که هدایتم کنه تا در مسیر درست، همون مسیری که خودش آماده کرده برای رسیدن م به اهداف م راحت و عزتمندانه و با کیفیت هدایت و حمایتم کنه
آمین
خداروشکر میکنم برای این صبح پربرکت، خداروشکر میکنم که منو لایق دریافت الهامات و هدایت ها خلق کرد
خداروشکر میکنم که توانایی داد نوشتم موبایل اینترنت سلامتی و هماهنگی دست و چشم و مغز و این جریان زندگی توی بدنم که باعث شد من بتونم بدون دغدغه بنویسم و بدنم عین ساعت دقیق و باکیفیت کار کنه، که پرنده ها رو آورد توی درخت لیمو پشت پنجره اتاقم که برام آواز بخونن و لذت بیشتری رو تجربه کنم
خدایا شکرت
الان یکبار دیگه با آگاهی جدیدی که خدا بهم داد کامنت خودم رو خوندم، پاکش نمیکنم از اول بنویسم، چون میخوام یادم بمونه چطور فکر میکردم و بخاطر چه نوع طرز فکری این آگاهی ها بهم گفته شد، ترمز های ذهنی رو برای چی بوجود اوردم و خدا چطور هدایتم کرد
اگر من کتاب های زبانم رو چندین بار پاک کردم و دوباره حل کردم، اگر با همین مربی درجه یکی بصورت رایگان و افلاین دارم درس میخونم ، من تمرین ها رو پاک نکردم، خدا هدایت کرد گفت راه یادگیری اینه، بهت امکانات میدم یکی میدم مهارت یادگیری میدم اشتیاق میدم این کارها رو انجام بده از این طریق نتیجه میدم دستت،،، من فقط یک واسطه فیزیکی توی این جهان مادی برای اجرای اوامر قدرت ماورایی خدا هستم
هر چیزی که اتفاق افتاد
هر مشتری که اومد تجسم خدا بوده، مهارت اجرای کار رو هم خدا بهم داده، امکانات لپتاپ سلامتی فکر اینترنت غذا اکسیژن چراغ اتاقم، هرچی، هرچی بوده و هست خدا داده. و من فقط واسطه هستم برای گسترش جهان
اگر پولی الان توی حساب من هست، حساب خودشه، پول خودشه از خزانه بیانتهای خودش اومده صاحب خودشه! که من به اندازه ذره ای قدرت نداشتم که بخوام مشتری رو بیارم پای میز کار و بگم یالا با من قراراداد ببند
هیچ!
من فقط مجری اوامر هستم
من اگر رفتم توی اون جلسه کاری برای پرزنت محصولات، سلامتی م خودش بود هزینه، رفت و آمد لباس ها، زبان من کلمات من، اشتیاق من، آرامش من ، امنیت من که سلامت و راحت رفتم و اومدم خودش بود و اگر نتیجه نگرفتم چون گفتم اوکی مشتری م باید تصمیم بگیره با من کار کنه!!! مشتری کیه شیرین!؟ غیر از اینکه اون هم واسطه خداونده؟!! بعد تو با خودت گفتی طرف تصمیم میخواست بگیره بغل دستیش رایش رو زد؟!!!
خدایا
واقعا نمیدونی چقدر ممنونم ازت که اینطور واضح شد قضایا توی ذهنم، ازت ممنونم که بیشتر از من مشتاق ثروتمند شدن و موفق شدن من هستی که اینطور دقیق داری هدایتم میکنی
واقعا ازت سپاسگزارم
خدایا برای اجابت تمام این آگاهی ها من خیلی به تو نیازمندم، میدونی که…
چهارمین روز فروردین همه عزیزان به خیر، برکت ثروت و لذت انشالا
درود بر شما بانو عبدیزاده گرامی
البته که شما عین حقیقت را گفتهاید و من هم یقین دارم که اگر مسئلهای در زندگی پیش میاد( مسائل مالی، اخلاقی، اجتماعی و غیره) برای اینه که ما یک قدم جلوتر بریم و به خدا نزدیکتر بشیم.
من پیش از این وقتی با یک چالش روبهرو میشدم خیلی ناراحت میشدم و گناه را به گردن دیگری میانداختم. البته همین نیم ساعت پیش هم مسئلهای پیش آمد که نباید ناراحت میشدم( البته بسیار ناچیز بود) ولی خوب که فکر کردم دیدم که خودم تو اون مسئله کوتاهی مردم نه دیگری! خدایا مرا ببخش! هنوز تا بهتر شدن فاصله بسیار دارم. داشتم میگفتم که من خیلی خوب میتونم اشتباهم را بپذیرم ولی چند دقیقه بعدش خدا من رو امتحان کرد و من تو امتحان رد شدم. خدایا من رو ببخش! باید از طرفم پوزش بخوام!
در یک وضعیتی ناچار شدم که مسئلهای را که خودم سبب شده بودم را جبران کنم و الان با مسئله مالی روبهرو شدم ولی، میدونم که نباید حتا به اندازهی سر سوزن ناراحت باشم و باید خودم را ببخشم و اصلا به هیچ کسی جز به خدا و رب توکل نکنم و بدونم که خودش مسئلهی من رو حل میکنه! حالا از کجا، نمیدونم! ولی ایمان دارم که خودش تا همین فردا حلش میکنم. البته ها، من هم ازون آدما نیستم که سرجام بشینم و دست به کار نزنم و منتظر باشم تا خدا از بالا یک کیسه پول واسم بندازه! ولی میدونم که هم خودش من رو هدایت میکنه! و هم خودش تو همین مسئله پاسخش رو هم گذاشته و خودش هم تقلبش را به من میرسونه که از چه راهی و چگونه مسئله را حل کنم و خودش بهم میگه که سراغ کدوم مشتری برم تا محصولات را بفروشم و پول لازم را بهدست بیارم! و خودش هم به جای من و از زبان من با مشتری حرف میزنه و خودش محصولات من را به مشتریها میفروشند. به قول خودش که، ما صاحب حتا همون پوستهی نازکی که روی هستهی خرما هست هم نیستیم. پس وقتی صاحب همه چیز خودشه! من چرا باید نگران باشم؟! تنها کافیه که ایمانم را نشون بدم و برای فروش محصولات برم و خودش من رو به جایی که باید برم هدایت میکنه و خودش برام به بهترین شکلش میفروشه و مسئله را حل میکنه!!!
از اینکه با نوشتههاتون به من درس دادید، از شما سپاسگزارم!
ارادتمند شما
به نام خدای نور
سلام به استاد عزیز وخانم شایسته دوست داشتنی و دوستان عباس منشی.
من همین الانم بایه چالشی برخورد کردم که دوروزه دارم زمان میذارم حلش کنم و روی باورها و ترمزهای مخرب کار کنم من وقتی یه چالش و یا یه تضادی میبینم اولش ممکنه نجوا بیاد سراغم و حالم گرفته بشه ولی میگم نه این راهش نیست باید حالمو خوب کنم و این رو به عنوان یه فرصتی و نشونه ای برای پیشرفت بدونم که یجا ثابت نمونم چالش ها و تضاد ها برای این میان توی زندگیم و همین الانم هیییچ ایده ای برای حل این چالشی که دارم به ذهنم نمیرسه و فقط به خدا گفتم من راهشو نمیدونم خودت بهم بگو چکار کنم و من راحت ترین راه رو میخوام چون من از وقتی با استاد اشنا شدم فهمیدم وقتی راهی سخته یعنی اون مسیر اشتباهه و من راحترین و اسون ترین مسیر رو میخوام خداجونم خودت از هزاران راه میتونی این چالش رو برام حل کنی من هیچ ایده ای ندارم خودت از طریق دستانت و الهام کردن مسیر درست بهم،حلش کن برام.
*زندگی همیشه چالشه اون کسی که نگاهش به چالشا مثبته واردش میشه و اون نگاه مثبت و اون باور قدرتمند کننده و اون ذهنیت باز کمک میکنه از چالشا بگذره و بزرگتر بشه و رشد کنه و جهانم بهش پاداش خواهد داد این قانون جهانه.
چالشی که الان دارم اینه که توی کارم یه چند روز خوب میگذره مشتری دارم بقیش و دیگه خبری از مشتری و یا مدل نیست و دنبال اینم که این ترمز و پیدا کنم که چرا اینطوره چرا توی کارم یه چند وقت راحت و روون همچی میگذره ولی یهو استپ میشه خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت هدایتم کن به مسیر درست الانم هم دارم روی باورهام کار میکنم و میخوام شروع کنم کار کردن روی حِرفم که بهتر بشم خدایا خودت هدایتم کن ازکجا شروع کنم و روی چه باورهایی کار کنم.
من با حل این چالش میتونم از لحاظ مالی رشد کنم الان وضعیت مالیمم چالشه اون چیزی که میخوام نیست من با حل این چالش ورودی مالیم چند برابر میشه و اینطور نیست که چند روز فقط خوبه بقیش استپ بشه من با حل این چالش اعتماد بنفسمم بیشتر میشه و ورودی مالیمم که الان خودش یه چالشه برام حل میشه.
من با حل این چالش و رفتن تو دلش ترس هایی که توی حیطه کاریمم دارم برطرف میشن دستم تند تر میشه دیگه اینطور نیستم که مشتری بگه فلان خدمات رو میخوام بترسم بگم کلی زمان میبره نمیتونم ارائه بدم این خدماتو.نه من با حل این چالش کلی رشد میکنم.
من حتی دقیق نمیدونم راه حل این چالش چیه فقط خواستمو به خدا گفتم و ازش هدایت خواستم خودش مسیر رو بهم نشون بده و توی همین مسیر میدونم کلی قرار توکل کردن و ایمان به خداوند رو بیشتر یاد بگیرم.
من با حل این چالش و پیدا کردن ترمز و کار کردن روش مشتری و مدل بیشتری میگیرم و راحت تر و سریع تر میتونم خدمات ارائه بدم یعنی توی کارم خییلی بهتر میشم.
و من با حل این چالش توانایی و مهارت حل چالش ها و مقابله با تضادها در من تقویت پیدا میکنه و خیلی با اعتماد بنفس ترمیشم.
من با حل این چالش کلی چالش دیگه ای که توی زندگیم دارم برطرف میشن و نعمت های خداوند رو خیلی بیشتر توی زندگیم حس میکنم یعنی ظرفم بزرگتر میشه.
جدای ازاینکه این چالشو وقتی حل کنم خیلی با اعتماد بنفس ترمیشم و عزت نفسمم بیشتر میشه و ازلحاظ مالی پیشرفت میکنم و توی کارمم خیلی پیشرفت میکنم و ازلحاظ شخصیتی هم رشد میکنم و پیشرفت میکنم.
وای باورم نمیشه انقدر زود جواب داد همین که داشتم مینوشتم یه پیام اومد واسم که برای روز شنبه یه مشتری دارم از ذوق نمیدونم چکار کنم فقط سپاسگذارم.خداجونم سپاسگذارم استاد عزیزم سپاسگذارم برای این تمرینات فوق العاده ای که گذاشتین و اصلا فکرشو نمیکردم انقدر زود جواب بگیرم سپاسگذارم نور من که هرلحظم مثل معجزه میگذره.
چه قدم های کوچیکی برای حل این چالش میتوتم انجام بدم؟
هرروز قدم کوچیکی بردارم مثل:
برای کارم تمرین کنم ومدل بزنم،خیلی مهم که روی پیج کاریمم کار کنم محتوای خوب و فعالیت مداوم داشته باشم حتی اگر شده اندازه یه استوری و یا یه پست فعالیت داشته باشم،روی باور هایی که حس میکنم ترمزن کارکنم مثل:احساس لیاقت،کمبود،فراوانی،عزت نفس و اعتماد بنفس خیلی باید کار کنم خداجونم من نمیدونم چطور و ازکجا شروع کنم خودت هدایتم کن.
خدایاسپاسگذارم که به این خوبی هدایتم میکنی.
شاد،سلامت،موفق و ثروتمند باشید.
به نام خدای مهربانم خدایی که برام به تنهایی کافیست خدای سمیع و بصیر خدای رزاق و وهاب
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میجویم خدایا کمکم کن
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم خوب و مهربانم
من قبل از آشنایی با این استاد فرهیخته و این سایت بزرگ اگر به چالشی یا مشکلی برمیخوردم نمیدونستم چکار کنم و نگرانی شدید بهم دست میدادحتی گریه زیاد میکردم و یا بهترین راه فرار بود و زیاد نمیخواستم در اون مورد صحبت کنم و مشکلم حل نمیشد که هیچ خیلی بهم میرختم و کلی اذیت میشدم چون ایمانم ضعیف بود اصلا نمیتونستم فکر کنم یا راه حلی پیدا کنم توکلم پایین بود با اینکه نماز سروقت میخوندم قرآن زیاد میخوندم اما مسائل رو بیشتر همسر حل میکرد چون راهشو بلد نبودم فقط الکی زندگی میکردیم و همش میگفتم چرا خدا به ما نگاه هم نمیکنه اینقدر از فلانی نماز بیشتر میخونم فکر میکردم ایمان در نماز و روزه و قرآن است اما غافل از این قانون راحت و آسون اصلا خدا رو نمیشناختم
اما الان روزی هزار مرتبه خدا رو شکر و سپاسگزاری میکنم از زمانی که با استاد عزیزم آشنا شدم و خداوند به موقع دستانشو فرستاد و استاد و این سایت رو معرفی کردن و ما از جهل و نادانی بیرون اومدیم و خداوند چقدر مهربان است
الان اگه به چالشی یا تضادی بر میخوریم همه رو بهم نمیریزیم آگاهانه فکر میکنیم آرام و با ایمان قدم بر میداریم و از خداوند هدایت میخواهیم و میگیم اگه این راه حل رو برم چه نتایج خوبی داره و چه نتایج بدی داره و مسلما راه خوب با نتیجه خوب رو انتخاب میکنیم و خداوند هم کنارمون هست و وقتیی
یه قدم با ایمان برمیداریم خداوند قدمهای بعدی رو برامون راحت و آسون بر میداره همین تضادها و چالشها باعث رشد و پیشرفت ما میشوند و هر چه در بهتر شدن مسائل آگاهتر بشیم موفق تر هستیم در زندگی
استاد عزیزم ممنونتم سپاسگزارتم
سالم و شاد و ثروتمند باشین
سلام به عزیزان هم فرکانسی
خدایا چه فایل بی نظیری این فایل
من برای بعضی چالشهایی که در مورد کارم بوده فرار میکردم اونم بخاطر شخصیتی که داشتم بوده و از اون کاری که در اون موقعیت بودم رو رضایت نداشتم
و در حال حاضر به چالشی برخوردم که از دید بعضی افراد شاید سخت باشه و برای خودم هم تا موقعی که فرکانسم تغییر نکرده بود
هر تغییری برام یک سختی داشت
الان من از این چالش و تغییر خوشحالم ناراحت کننده برام نیست و میدونم از این که هست بهتر میشه.
چالش مرحله اول.
من از بعضی چیزها ترس دارم
که با تمرین زیاد باید اونها رو برطرف کنم
مرحله دوم
این چقدر خوبه که استاد آگاهمون کردید که در اون چالش وارد بشیم و ترسهامون کمتر میشه چقدر واقعا دارم فکر میکنم چقدر مهارتهامون بیشتر میشه
و انجامش برامون لذت بخش تر میشه.
مرحله سوم
ایده ای که برای این مرحله توضیح دادید عالی بود
که ما بتونیم همون کار رو به تیکهای کوچکتر تبدیلش کنیم که کار برامون راهتتر بشه که بتونیم کارهای بزرگتر رو بتونیم به نحو احسنت انجام بدیم
این فایل خیلی خوب بود
خدایا شکرت
سلام استاد بزرگوار و خانوم شایسته نازنین ودوستان خوب سایت…
خداروشکر که به این سایت هدایت شدم و کلی آگاهی های ناب از شما استاد عزیز به دست آوردم …
اما اگه راجب چالشها ی زندگی خودم بگم خیییلی زیاده انقد که الان که فک میکنم و فایلهای شمارو گوش دادم و دوره های 12 قدم رو تهیه کردم و گوش دادم الان تازه متوجه شدم چرا من اینهمه توی زندگی خودم با مشکلات خیلی زیادی روبه رو بودم من میتونم اسم بعضی از این مشکلات رو بزار هم چالش زندگی که شما فرمودید و بعضیهاشو میگم خودم جذب کردم با باورهای محدود کننده ای که داشتم با افکار منفی با ذهن منفی که متاسفانه باعث میشد روز به روز مشکلات من توی زندگی زیاد بشه اما یکی از این مشکلات که از همه بزرگتر بود انگاری امتحان و آزمایش خدا بود برای من یا شاید اینجوری بگم بهتره … نجات من از افکار و ذهنی که داشتم خدا با این چالش منو نجات داد خیلی آزمایش سختی بود اما بعد از اون اتفاق متوجه شدم که چرا اون چالش از زندگی رو باید رد میکردم من بعد از اون اتفاق کلا عوض شدم اخلاقم رفتارم ذهنم … منی که خودم رو کلا فراموش کرده بودم و تماما خودمو وقف یکی دیگه داشتم میکردم و استرس و اضطراب و دلشوره و نگرانی رو دعوت کرده بودم به ذهن و قلب خودم …..و روزی نبود که به خاطر مشکلات یه نفر دیگه من از استرس و اضطراب تا سر حد مرگ هم پیش نرم!! و واقعا خودمو به کل فراموش کرده بودم نمیدونم چرا اونجور آدمی بودم با اینکه قبل از آشناییم با استاد عباسمنش چند دوره هم از استادای دیگه تهیه کرده بودم و الانم حدود سه هفته است عضو این سایت شدم ولی هنور آثار اون اضطرابها و استرسهای گذشته میاد سراغم البته خدارو صدهزار مرتبه شکر خیییلی بهتر شدم و عالی تر هم خواهم شد اما دستاوردهایی که از این چالشهای زندگی نصیبم شد این بود که هیچکس و هیچ چیزی مهمتر از خودم نیست و یاد گرفتن کاری که عاشقشم و قراره با این بیزنسی که یاد گرفتم کاملا مستقل بشم و مطمئنم این لطف خدا بود که بعد از این چالشهای سخت زندگی هدایتم کرد به سمت استقلال مالی و عاطفی خدایاا هزاران بار شکرت …..آلان با دوره ی دوازده قدم و کتاب چگونه فکر خدارو بخوانیم و فایلهای دانلودی سایت کلی در حال خوب کردن حال خودم هستم و باورهامو قوی میکنم ایمانم رو به خدا هر روز قوی تر میکنم و آرامش رو به وجود خودم دعوت میکنم اساس و پایه ی همه چی فقط داشتن آرامش هستش …. وقتی به قول استاد عباسمتش آرامش داشته باشید نعمتها خودشون به سمت شما سرازیر میشن……
مررسی استاد عزیزم برای این فایل عاالی تون که همیشه حرفاتون ادم رو به فکر کردن وادار میکنه ….
برای همه دوستانم آرزوی آرامش و سلامتی و ثروت و فراوانی دارم ……
سلام استاد عزیزم من جواب سوالات و نکات و تجربیاتمو مینویسم
من وقتی به چالشی برمیخورم معمولا ناامید نمیشم اما از این دید نگاه میکنم که من هر جور شده باید برسم و یجورایی به خودم میگم که باید بجنگم و جالب این جاست که از اون چالش میگذرم اما به سختی حالا که دارم نگاه میکنم میبینم که من پیشرفت کردم و میکنم برای مثال تو کارم من تریدر بازار های مالی هستم و همچنین داداشم ما اومدیم سه سال پیش یه ایده ای دادیم که یهویی یه شبه موفق شیم که اره من بای بگیرم تو سل بگیر بلاخره یکیمون زیاد سود میکنه و اون ضرر میکنه اونم کم که همون اول قضیه جفتمون ضرر کردیم و کلا ناامید شدیم یه هفته ای بعدش من اومدم گفتم این کار این ضربه ی روحیو به من داداشم و مامانم زد من فلان فلان شدم اگه این کارو حرفه ای نشم و سود نکنم و از سه سال پیش تا الان حداقل روزی سه ساعت وقت گذاشتم حداقل الان سبک خودمو ساختم الان به بیشترین درک رسیدم جوری که به کسی یاد دادم الان هر روز داره سود میکنه و دارم خودمم پیشرفت میکنم و مطمئنم الان که باور هامو دارم درست میکنم سود منم شروع میشه
ولی دیدگاهی که باعث شد موفق شم این بود من انتقام میگیرم و پیشرفت کردم اما میدونم دیر رشد کردم و یکم سخت بود
یا برای رابطه عاطفیم منو خانمم و حتی رابطه منو مامانم منو داداشم میدیدم که هی بحث میشه هی حس بد رد و بدل میشه و هی یه اتفاقی میوفته جالب بود من اومدم گفتم به خودم این تضاده من اینجور رابطه ای میخام که حرفامون به ثمر برسه و از هم چیز یاد بگیریم از حس عشق کم نشه و خلاصه اینجور چیزا بعدش من که از دید تضاد نگاه کردم باعث شد که ببینم چی میخام بعد فهمیدن اینکه چی میخام فهمیدم که من باید درست کنم مسئول این بحث و کلنجار منم و بعدش ایده بهم رسید که من شنونده خوبی نیستم پس باید شنونده خوبی باشم من آدم بددهنی هستم که باید درست کنم من باید دروغ نگم ترسو نباشم من باید غیبت نکنم من باید احساس ارزشمندی بدم و وجدانن عمل کردم تو دفترم نوشتم و خوندم و انجام دادم و رابطه هام با سرعت خیلی خوبی پیشرفت کرد جوری که حتی اگه مخالف هم باشیم چه با عزیزم چه با مامان گلم چه با داداش مشتیم چه با بابااام یادم رفت بگم پدر من الان پشتوانه من شده و همصحبت من که نظر همو میپرسیم راهنماییم میکنه نظر منو خیلی ارزش میزاره و خداروشکر میگم همه چی تو رابطه عالی شده و الان فهمیدم شنونده خوبی بودن معجزه میکنه تو رابطه فکر نکنم که بیشتر میدونم پس من درست میگم یاد گرفتم احساس ارزشمندی. بدم چون رفتار ها زیبا میشه و نزدیک میشیم یاد گرفتم احساس ارزشمندی برای خودم قائل باشم که همه ی نتیجه اون فرصت دیدن تضاد بود چقدر جالب
مثال دیگه ای که دارم پدر بنده عاشق مهاجرت کردن و هر سال یکجا نشستن هست و دنبال تجربه جدیده سه سال پیش یه تصمیم عجیب گرفت مارو از خونه تو شهر اونم باالا شهر برد روستا و گفت قرارع اینجوری یک سال زندگی کنیم خوبه گوسفند بگیریم و اینا رفتیم و یک مدت گذشت و بابام بیستا گوسفند خرید و اینارو بخاطر گرون بودن غذا باید میبردیم چراا
بهم گفت ببرشون که هم یاد بگیری هم حیوونکا نمیرن از گشنگی من خیلی میترسیدم که نکنه فرار کنن نکنه اتفاقی بیوفته و این حرفا اما اگه درست یادم باشه بابام گفت گوسفندا کنار هم راه میرن و اگه کنارشون باشی فرار نمیکنن نترس و انجام دادم خیلی به حرفای بابام اطمینان داشتم و دارم
و دفعه اول که بردم یاد گرفتم که چجوری رهبری کنم گوسفندا و
که اول از همه خدا زیر درخت توت تو راه یه چوب خیلی خوشدست گذاشته بود اونو برداشتم و رفتم فهمیدم که گوسفندا جایی که کمتر سر صدا و اینا باشه غذا رو بهتر میخورن و نمیترسن و گوشتشون آب نمیشه و موقعی که برگشتیم دیدم از تشنگی له له میزنن پس یاد گرفتم که هر یک و نیم ساعت دو ساعت یه آبی باید بخورن پس فردا بهشون آب دادم و فرداش یه مشکل پیش اومد که دور خونه زمین های کشاورزاس پس باید یه جای مجانی پیدا کنم برای همین بردم دور تر از روستا (اینارو هم بگم من بچه شهری بودم هیچی نمیدونستم برای همین اینا باحاله که میگم )
و همینجور گذشت و گذشت تا فهمیدم چی میخورن حیوونا که بهتره کجا آب هست میتونم استراحت کنم بینش و یسری اطلاعات جالب مثل اینکه پشم گرگ تو گلوی سگ بره سگ سرفه میکنه چون سگمون با گرگ دعوا کرده بود یا مثلا جو زیاد بخورن جو گیر میشن (جو و گندم باد میکنه و میکشه حیوونارو) آب تمیز نباشه نمیخورن نمک بریزی بیشتر آب میخورن و غیره که فهمیدم ایناهم بستگی داشته به اون چالشه
و الان چالشی که انتخاب کردم و همون چالشی هم هست که میترسبدم ازش و اینه که شغلی که( با مادرم ساندویچ و غذا درست میکنیم و میفروشیم تو بازار بزرگ و خیلی هم پیشرفت کردیم ),که خودش به چالش بود که انجام دادم )دارم رو ول کنم به دلایل اینکه مادرم نمیتونه و برم سراغ ترید خودم و درآمدم رو از شغل مورد علاقم در بیارم و به اهدافم برسم
چه چیز هایی یاد میگیرم صرف نظر از نتیجه ؟
1 من یاد میگیرم که با پولم دوست باشم و پولمو الکی از دست ندم چون از لحاظ منطقی پولی که دستم میومد دیگه نمیاد
2 یاد میگیرم چجوری این سبک خفنو خودم انجام بدم چون تمرین میکنم و حساس تر تمرین میکنم و چیزی جا نمیزارم
3 اصلا همین الان که چالش رو پذیرفتم یاد گرفتم ک قدم بردارم بجای جا زدن
4 یاد میگیرم مدیریت سرمایه درستو تو کارم بدلیل سرمایه کم
5 یاد میگیرم باور های مخربو پیدا کنم زیرا اونا جلوی سود کردنه منو گرفتن تا الان
6 یاد میگیرم کنترل کنم خودمو از قبیل ترس ، استرس ، خشم ، شک و یسری چیزای دیگه چون چیز خیلی مهمیه تو کارم
7 و من تو مسیر یاد میگیرم که درست پوزیشن گرفتن و و استاپ درست گذاشتنو
…………….
من روزی نیم ساعت چارتو نگاه میکنم و میبینم چجوری حرکت میکنه و نیم ساعت هم فوروارد تست میگیرم و چندتا پوزیشن خیالی میگیرم
و تمرکز کنم روی اینکه چقدر نقطه ورود هارو بهتر درک کنم
و چقدر بهتر پوزیشنو نگه میدارم
سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان من طبق چیزی که گفتم چالش رو شروع کردم و به چیز های جالبی رسیدم
مثلا الان 1 فهمیدم که چجوری لات سایز (حجمی که وارد معامله میشم رو محاسبه کنم اونم سریع چون سبکی که ساختم نیاز داره سریع اقدام کنم به پوزیشن گرفتن )
2 فهمیدم که چجوری تسلط داشته باشم رو ترید کردنم و چجوری راحت تر و دقیق تر باشم از گوشی مامانم داداشم و یا خانمم استفاده میکنم و چارتو میارم بالا تا با دقت ببینم
3 این خیلی مهمه فهمیدم که چجوری باور داشته باشه به خودم چجوری باور داشته باشم به خدای خودم تا هدایت هارو بشنوم و خداروشکر چند ثانیه بعد خوردن به مشکل یا تضاد سریع هدایت میشم و برمیگردم به مسیر و انگیزه میگیرم
کاری که میکنم اینه هرجا نیاز به تصمیم گرفتن دارم از این دید میبینم که الان خدایی که بخشنده مهربان روزی دهنده هدایتگر و حامی من هست کنارمع (شرطش اینه حسم خوب باشه آرامش داشته باشم ، شاد باشم ، پر انگیزه باشم و غیره ) و بعدش تصمیمی میگیریم با این تجسم که اون شاهده و هر کار نباید بکنمو میگه هر کار بایدبکنمم میگه و خیلی خیلی تاثیر داشته روم
به خودم باور قوی تر پیدا کردم چجوری ؟
با منطق های هم جهت باهاش مثلا رفتم با تاس انداختن پوزیشن گرفتم و دیدم یبار یذره ضرر کردم و یبار کلا سود کردم پس فهمیدم علمی نداشته باشی سود میکنی و اگه داشته باشی مثل من خیلی راحت تره
فهمیدم نکات جدیدی از چارتو اونم بدون تعصب داشتن روی آگاهی هام
4 صبور بودنوووووو یاد گرفتم خیلییی خوبه چون بهم ایده رسید تو لایو بازار بشینم و حرکات و ببینم و طبیعی بشه برام و الان خیلی خداروشکر صبورم جوری که خانمم میگه چجوری اینقدر آروم نشستی و سود کردی؟
و بخاطر اینکه میخاستم ببینم تو لپتاب هم میتونم کار کنم ؟ کار با لپتابم خیلی خوب و راحت یاد گرفتم
خیلی خداروشکر
و قبل از انجام هر کدوم از کارهام تجسم میکنم و سپاسگزار میشم که به نحو احسنت انجام شده و معرکه میشه
الآنم دارم میرم تمرین کنم که فردا میخام حرکت کنم و عمل کنم تا همینقدر یاد بگیرم و مهم نیست نتیجه چی میشه
خیلی خداروشکر خداروشکر آرزوی موفقیت سلامتی شادی آرامش تو آغوش گرم و عاشق خداوند رو برای همتون دارم ️
باعرض سلام ب استادودوستان عزیز
من چندساله ک میخواهم کارموبزرگتربکنم ولی ترسهای ازقبیل ک نمیشه شکست میخورم کم میارم ولی ازاون موقع ک بااستادآشناشدم
یادگرفتن پاروی ترس هام بزارم ودیدم ک درآمدم چندبرابرشدوحالام رازی ب این درآمدم نیستم و امید ب خداسال دیگه بافکرهای ک دارم وهدف های ک برای خودم گذاشتم پیشرفت بکنم،
سپاسگذارخدایم هستم ک مراب استادعزیزآشناکرد یا بگیرم چجوری رفتاربکنم،
ممنون ازاستادعزیز