ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 42
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربانم
سلام به استاد بی نظیرم و مریم بانوی مهربان .
سلام به عزیزان همراه .
حقیقتا دوبار این فایل رو گوش کردم و در آخر تصمیم گرفتم بنویسمش و تمرناتشو انجام بدم تا بهتر درکش کنم .
استاد من اول فقط برای چند لحظه از چالش به وجود آمده میترسم و حس خستگی میکنم ولی با عنایت الله و آموزشهای بی نظیر شما سریع خودم رو جمع و جور میکنم و اولین کلمه ای که به زبونم میاد اینه که حتما و قطعا خیره .
من این جمله رو از ته دل و با ایمان قلبی میگم چون تا به حال خیلی مسائل بزرگ توی زندگیم پیش اومده که هر بار و هر دفعه خیر بوده .البته من اینو بعد آشنایی با آموزشهای شما یاد گرفتم و هربار دنبال خیر هر مسأله میگردم و خیلی زود پیداش میکنم و هر روز ایمانم قویتر میشه به الله .
درباره چالش جدیدی که دارم اینه که ، در حال حاضر من توی قدم دهم دوره خارق العاده 12 قدم هستم و توی مدت یک سال و یک ماهی که این قدم ها رو طی کردم واقعا زندگی من متحول شده و به خواسته هایی به راحتی آب خوردن رسیدم که خودم حتی وقتی بهش فکر میکنم باورم نمیشه .
به معنی واقعی زندگی من از هر جهت رویایی و دل به خواه خودم هست .
شرح کل ماجرا خیلی از حوصله بحث ما خارجه اما در همین حد میتونم بگم منی که حتی اجازه بیرون رفتن بدون همسرم از خونه رو نداشتم وسختگیریهای شدید همسرم به صورت معجزه آسا الان شغل جدیدی برای خودم افتتاح کردم و حدود دوماه هست شروع به کار کردم . تمام این مراحل که تا اینجا اومدم قدم به قدم طی شد و من هر لحظه با هر چالش جدید گفتم عیب نداره دارم تکامل طی میکنم و موفق تر از روزهای پیش میشم . میشه گفت تمام چالشهامو با شادی و امید طی کردم با یاری الله و کمک از فایلها و آموزشهای شما .
چالش فعلیم گرفتن مشتری هست و ترس از اینکه نتونم خواسته مشتری رو برآورده کنم . کارم یه شاخه از رشته های آرایشگری هست درباره ابرو .
با انجام تمرین این جلسه متوجه شدم من خیلی کمالگرا هستم و انتظار دارم همه چی عالی باشه و زیادی به خودم سخت میگیرم برای اینکه مشتری از کارم راضی باشه .
در صورتی که تا به حال سه نفر مشتری رو با کمال رضایتشون کار انجام دادم اما بازم میترسم با قدرت خودم رو به مشتری معرفی کنم همش میگم اگه عالی نباشم و نتونم رضایتشو جلب کنم چی ؟
واسه همین به هیچکسی اصرار نمیکنم که بیاد واسش کار انجام بدم .
این ترسه باعث شده با قدرت بامشتری صحبت نکنم و در واقع وقتی میبینم حتی طرف اصراری نداره و در آخر میگه حالا بعدا خبر میدم یه نفس راحتی میکشم و میگم حالا میان عجله ای نیست کم کم سرم شلوغ میشه .
اما امروز با انجام دادن تمرین شما متوجه شدم چیزی که من خودمو آروم میکنم و میگم طبیعیه آدم ماه اول و دوم مشتری نداشته باشه ریشش ترس درونی منه و بقول معروف من دارم زمان میخرم و از شروع کار شونه خالی میکنم .
الان با انجام این تمرین متوجه مشکلم شدم و نوشتم که اگه این مسأله رو حل کنم و فرار نکنم چه نتیجه های خوبی میگیرم .
برای تبلیغ کارم با هدایت الله و تمرینات دوره عزت نفس کارتهای زیبایی درست کردم و کارم و هنرم رو توی اون کارت نوشتم و تزیینات زیبایی همراه با یه هدیه کوچیک درست کردم و میخواستم توی مترو اتوبوس بین خانمها پخش کنم . اولین بار در حد مرگ میترسیدم همش میگفتم اگه مسخره بشم چی؟ اگه ازم قبول نکنن چی ؟ و مشکل دیگه م میگفتم اگه بخاطر حجابم و چادرم طرد بشم چی ؟ خیلی واقعا واسم سخت بود اما با تمرینهای مجدد عزت نفس دل به دریا زدم و این کارو شروع کردم . هر بار ترسم بیشتر ریخت و کارتها هی زیباتر و معرفی من بیشتر شد .
بر عکس فکر و ترسهایی که داشتم خیلی هم از این کارم استقبال شد .
هر بار ترسیدم و خجالت کشیدم گفتم من دارم برای پیشرفت خودم تلاش میکنم و معرفی کار و هنرم که عیب و ننگ نیست .
ما توی مشهد زندگی میکنیم و اصلا این نوع تبلیغات توی شهر ما طبیعی نیست و من تنها کسی هستم که با کمک دوره عزت نفس شما چنین جسارت و جراتی به خرج دادم و مطمینم پاداش این غلبه بر ترسم رو حتما به لطف الله خواهم گرفت .
همش دوستم میگفت پس چرا این تبلیغات جواب نمیده .حالا امروز متوجه شدم یه اشکال دیگه کارم اینه که من درونم ترس دارم از شروع کار و این فرکانس هست که مشتری رو نمیتونم به درستی پرزنت کنم .
با انجام تمرین امروز امیدوارم با هدایت الله و آموزشهای شما و پیگیری تمرینها خیلی سریعتر به نتیجه مطلوب برسم .
در قسمت سوم تمرین تصمیم گرفتم اینقدر محکم و با اطمینان با مردم صحبت کنم که به من اعتماد کنن توی کارم حرفه ای هستم
و با شروع و انجام هر چقدر کار کم بتونم بر ترسم غلبه کنم و به مرورزمان توی کارم و پرزنت مشتری خبره بشم انشاالله .
ممنونم استاد از آموزشهای بی نظیرتون و هر روز دعای خیر ما پشت سر شما هست .
سلام دوست عزیزم.چقدر عالی متوجه ی باور محدود کنندتون شدسد و البته به منم کمک کردید بفهمم که بله منم دقیقا همین ترس و دارم.منم اصراری به مشتری ندارم چون باور دارم هنوز خوب نیستم.
اینه که میگن شما رشد بکنم با پیشرفت خودت باعث میشی به بقیه هم سود برسه همینه.شما متوجه باور محدود کننده ی خودتون شدید و با این کار به منم کمک کردید.
حقیقتا باید بیشتر رو کارم تمرکز کنم و احساس لیاقتم و بیشتر کنم.یکی از دلالیلی که خودمو توی کارم توانمند نمیبینم همینه که تمرکزی رو کارم وقت نمیذارم.
در مر حله دوم شما رو بسیار تحسین میکنم که اولا در شهر مذهبی مشهد و با پوشش خاصتون وارد ترستون شدید و دوما خودتون خودتون و تبلیغ کردید..عالیه.
من خودم این محدودیت خانواده رو داشتم برای همین الان میفهمم که شما چه کار بزرگی انجام دادید.افرین به شما فوق العاده هستید.
در پناه حق باشید
سلام به همگی .سپاسگذار استاد عزیزم و مریم جان و دوستان عزیزم هستم که هر کدوم به نوعی دارند به رشد من کمک میکنند. بریم برای پاسخ به سوالات .
سوال 1 .به طور کلی با مسائل یا چالش هایی که برایت به وجود می آید چه بر خوردی داری؟من هم پاسخم اینه که درسته که اول به هم میریزم اما با توجه به این که به لطف خدای عزیزم و آموزشهای استاد از قوانین جهان با خبرم و میدونم که خودم خالق زندگیم هستم و هدایت ها رو دارم دریافت میکنم پس خیلی زود خودمو به حس خوب می رسونم و با امیدواری از اینکه خداوند پاسخ میده فقط من باید خودمو با خواسته م تنظیم کنم و فرکانس هامو درست کنم ،دلم آروم میگیره و مسیر درستمو ادامه میدم .چون تاثیر باورها رو توی زندگیم دیدم ،دیدم که کن فیکون میکنه ،دیدم که وقتی توحیدی عمل میکنم و ذهنمو پاک میکنم از شرک چطور ورق برمیگرده ،حتی اگر صد تا قسم خورده باشند برای انجام ندادنش ولی وقتی ذهن من درست بشه و با خداوند هماهنگ بشه کولاک میکنه.
آیا نگاه شما این است که این چالش فرصتی برای بهبود و یادگیری و پیشرفتم است؟2 تا چالش در حال حاضر اولویت بالایی توی زندگیم داره که باید حل بشه .یکیش مربوط به شغلم هست که باید یه سری کارها انجام بدم . شغلم بازی با بچه هاست میخوام بنشینم حدود یه 20 تایی نقاشی کودکانه یاد بگیرم و توی دفتری که صبح رفتم خریدم بکشم و نقاشی ها رو که کامل کشیدم فیلمشو بگیرم و توی گروهم اعلام کنم که کلاس های نقاشی هم برگذار میکنم و همینطور با خمیر بازی که اونم صبح خریدم، یه تعداد مثلا 15 تا حیوانات کوچولوی با مزه از یوتیوب …یاد بگیرم و عکس های اونها رو هم توی گروهم بگذارم و یادگیری اونا رو هم به بچه ها آموزش بدم و برنامه ریزی میکنم که از امروز یک نقاشی تمرین کنم و دوتا حیوون با خمیر بازی درست کنم و هر روز به همین شکل پیش برم که هم لذت ببرم هم به کارهای دیگه م برسم هم خسته نشم که بعد مثلا قبلا متنفر بشم از کاری که خیلی دوست داشتم و صبح تا شب می نشستم پای اون کار که فقط تموم بشه و دست آخر لذت که نمیکردم هیچ به بدن خودمم آسیب زدم .مثل عروسک روسی هایی که چند سال پیش درست میکردم با اینکه بسیار حرفه ای بلد شدم و خیلی بهتر از مربیم درست میکردم ،ولی اینقدر بدنم اذیت شد که متنفر شدم از درست کردنش و تعطیلش کردم.
در مورد چالش دومم یه موضوع مربوط به روابط و امور مالی هست که با چند تا وکیل قبلا صحبت کردم و همه گفتند هیچ کاری نمیشه کرد .اما هدایتی رو از خداوند دریافت کردم که گفت درست میشه ،اولش بسیار دردناک بود برام اما به لطف خدا تونستم خودمو آروم کنم و خودمو بهبود بدم و شرایط خیلی بهتر شد اما اون جریان مالی که آدمها گفتنددرست نمیشه ولی خدا گفت میشه رو میخوام با تغییر باورهام درست کنم .خدای من باید کمکم کنه ،خدای من همون خدای ابراهیمه که وقتی ابراهیم بهش گفت نشونم بده مرده ها رو چطور زنده میکنی گفت چند تا پرنده بگیر و همه رو در هم بکوب و سر کوههایی دور بگذار و وقتی ابراهیم این کار رو کرد و به فرمان خدا اونها رو صدا زد همه زنده و سالم به سمت ابراهیم برگشتند .این چالش هم دقیقا برای من حکم پرنده های کوبیده شده رو داره که سر کوههای دور قرار گرفته و میخوام با کمک خدا اونها رو برگردونم به سمت خودم .اگر بتونم از پس این چالش بر بیام و ذهنمو در موردش درست کنم احساس میکنم که میتونه شرایط مالی منو خیلی بهتر کنه و منو بسیار توحیدی تر میکنه
من این دو تا چالش رو انتخاب میکنم ان شاءالله نتایج عالیشو به چشم میبینم و میام اینجا مینویسم .انجام گرفتن این مورد میتونه بسیار کمکم کنه تا هم خالق بودن خودمو بهتر درک کنم هم به قدرت خداوند بیشتر از همیشه پی ببرم هم به آزادی های زیادی برسم .
به لطف خدا و آموزش های عالی استاد باورهای محدود کننده مو توی دوره لیاقت شناختم و فهمیدم نشتی بزرگ زندگیم از کجاست و ان شاءالله با کار کردن روی باورام و هدایت هایی که به یاری خدا برام میاد و دستانی که برام میفرسته ،میتونه این شرایطی که همه میگن درست نمیشه کاملا به نفع من تغییر کنه و قلب ها برام نرم بشه .ان شاءالله.
سعی میکنم به نتیجه وابسته نباشم و روی باورهام کار کنم ،چند روزی هست که دارم این کار رو انجام میدم و هیچ اقدام عملی نکردم تا زمانی که خداوند بهم الهام کنه ،فعلا احساس بسیار خوب قلبی از تکرار باورهام دارم احساس قدرت خیلی بالایی میکنم احساس میکنم هیچ قدرتی جز خدا و خودم وجود نداره .یه ایمان محکم قلبی یه آرامش بسیار لذت بخش و یه امیدواری بزرگ رو موقع تکرار باورهام دارم در درونم احساس میکنم ،من سمت خودمو انجام میدم و امیدوارم خداوند هم به وعده ش عمل کنه .بسیاااار سپاسگذارتونم
به نام خدای مهربان
باورم نمیشه که اینقدر رفتن تو دل چالش های کوچیک و بهبودگرایانه میتونه کمک کنه ظرف ما بزرگتر بشه من همیشه فکر میکردم که حتما باید خیلی چالش های بزرگی رو بردارم تا مفید باشم،، حتما باید قدم های روزانه خیلی زیادی رو بردارم تا بتونم سرعت رشدم رو بیشتر کنم اما الان میبینم که چقدر وقتی ما یاد بگیریم قدم های کوچک، چالش های کوچک برداریم و مهم تر از همه یاد بگیریم از خودمون راضی باشیم همه چی عالی و روان تر میشه چون ما داریم افکار بهتری رو به جهان ارسال میکنیم واقعا مهم نیست اون کار چقدر بزرگه یا کوچیکه مهم اون اعتماد به نفسی هست که به ادم میده که البته این اعتمادبه نفس با گفتگو های ذهنیمون و تشویق کردن خودمون ارتباط مستقیمی داره نه با بزرگی یا کوچیکی اون کار
من دیشب اومدم نوشتم که یکسری کارهای کوچیک و چالش های کوچیک برای خودم تعریف کردم و رفتم تو دلش و شاید خود اون کار اونقدر تاثیر انچنانی نداشته باشه اما اعتماد به نفسی که به ادم میده مهمه و برای ایجاد این اعتماد به نفس مهم ترین کار مدیریت کمال گرایی هست من یعنی الان خیلی بیشتر درک میکنم این حرف رو که اقا روی بهبود تمرکز کن روی اینکه یک ذره بهتر شدی تمرکز کن یعنی چی
قبلا اون نتیجه بزرگه برام مهم بود و اهمیت اینکه اقا یک کار کوچولو میکنیم و اون احساس رشد در ما به وجود میاد رو نادیده میگرفتم
دوست داشتم همون اول زیاد پول بسازم و فرصت هایی که باعث پولسازی من میشه هرچند کوچک رو نادیده میگرفتم و همین موضوع دیدم چقدر منو عقب انداخت اما الان متوجه شدم ببین اصلا مهم نیست یک کوچولو میسازی یا بزرگ میسازی تو فقط روی رشد تمرکز کن و این برمیگرده به مهارت تو توی دیدن پیشرفت هات…
یعنی من با یکم پول ساختن دقیقا میتونم همون میزان فرکانس رشد و پیشرفت رو بفرستم که موقع زیاد پول ساختن میفرستم
هدف اون احساس رشد هست اون اعتماد به نفس میده اون عزت نفس میده و ماییم که تعیین میکنیم
کلا این سلسله فایل ها خیلییی کمکم کرد این موضوع رو درک کنم که اقا ماییم همه جیز رو تعیین میکنیم چه تاثیری توی زندگی ما داشته باشه ما میتونیم تعیین کنیم یک اشتباه کاری صد پله مارو بندازه جلو یا بندازه عقب،، ما تعیین میکنیم که یک مسئله مارو صد پله رشد بده یا صد پله بندازه عقب
حالا تو این مثال ماییم که تعیین میکنیم یک رشد کوچولو به ما کلی اعتماد به نفس و احساس رشد و پیشرفت بده
یعنی من شکل میدم به معنای یک اتفاق هیچ اتفاقی به خودی خود معنی نداره
اینو وقتی درک کردم که خدا دیشب بهم گفت برو یک چالش کوچولو تمیزکاری اتاقت، یا کار کردن با لبتاپ رو شروع کن
و من دیشب اینقدر به این اتفاقات و این چالشی که رفتم تو دلش و با موفقیت حلش کردم با دید بزرگ نگاه کردم که کلی اعتماد به نفس منو ببره بالا
یعنی شاید اگر این کار رو من قبلی میکرد هیچ تاثیری روی زندگیش و اعتماد به نفسش نمیزاشت اما من تعیین کردم که اون مسئله ایی که من رفتم تو دلش به من صد برابر اعتماد به نفس ببخشه
همینظوری که توی جلسه اول من اومدم تعیین کردم که موفقیت یک فرد کلی به من کمک کنه و با ذهنیت قدرتمند کننده ام اینطوری جهت بدم به اون اتفاق
توی همین کار هم از این الگو خلاقانه استفاده کردم و گفتم اقا این چالش:تمیزکاری به خودی خود معنی نداره خب من دوست دارم چه تاثیری بزارم روم من دوست دارم صد برابر بهم اعتماد به نفس بده با اجازه بدم نجواهای کمال گرایی منو بندازه چند پله عقب؟
چقدرر درک همین موضوع داره کمکم میکنه و چقدر خوشحالم که این تمرکز من روز به روز داره ایده های بهتری برام میده برای استفاده کردن از این الگو
حتی من وقتی که اون کارهارو دیشب کردم میبینم چقدر دیدگاهی که بعدش به خودم دادم الان کمکم کرده نسبت به چالش های زندگیم احساسم خوب بشه و بازم امروز میخ. ام برم تو دل چالش ها
ولی خیلی دوست داشتم بیام اینو اینجا بنویسم چون یهویی توی گوشم زنگ زد و خیلی بنظرم مهمه که گسترشش بدم توی ذهنم و بشه شکل فکر کردن مغزم که اقا: به اتفاقات زندگیم من میتونم شکل بدم که چه تاثیری توی زندگیم داشته باشم
مفهوم الخیر فی ما وقع رو بازم دارم بیشتر درک میکنم که اقا یک اتفاقی افتاده تو میتونی این کد الخیر فی ما وقع رو بزنی و دقیقا به نفع تو بشه تو میتونی این کار رو نکنی و اون اتفاق باعث بدبختی تو بشه
کل موضوع داستان این قسمت و این سلسله فایل ها همینه که اقا بیایم از این اتفاقات از این مسائل از این موفقیت های اطرافیانون از این اشتباهاتی که میکنیم از این انتقاد هایی که دیگران مارو میکنن به نغع خودمون استفاده کنیم
به اهرمی تبدیلش کنیم که مارو صد پله رشد میده این چیزیه که ما میتونیم بهش شکل بدیم
حتی ماییم که مشخص میکنیم که این سلسله فایل ها چقدر زندگی مارو در بر بگیره و چقدر برای ما تاثیر گذار باشه یعنی من میتونم کاری کنم با افکارم که این سلیله فایل ها زندگی منو تغییر کنه میتونم کاری کنم که هیچ تاثیر مثبتی هم نداشته باشه
همش مربوط به منه همه چیز به من مربوط میشه
من وقتی این موضوع رو درک کردم دیگه تا جایی که یادم باشه سعی میکنم قبل از دیدن هر فایل توی ذهنم بسازمش که میخوام چه تاثیری توی زندگیم داشته باشه
اینکه به چگونگیش و چطورش فکر نکنم خیلی کمکم کرد تا کد هایی که مینویسم اجرا بشه
من دیگه میگم خدایا میخوام این فایل صد درجه منو بهتر کنه دیگه کاری ندارم چطوری میخواد اینکار انجام بشه میدونم طبق قانون امکان پذیره که من حتی با یک جمله اش زندگیم رو کلی بهبود بدم پس میام کدمینویسم
حتی قبل از اینکه کامنت بنویسم میسازم توی ذهنم که یک کامنت فوق العاده بنویسم و کلی میبینم اگاهی بهم گفته میشه که من اصلا نمیدونستم قراره اینقدر چیزای خوبی گفته بشه(دقیقا مثل همین کامنت)
و چقدرررر داره ظرفم بزرگ تر میشه خداروشکر یعنی اینقدر تمرکزم خوبه و اینقدر تعهدم خوبه و اینقدر خودم رو لایق میدونم که این فایل ها توی زندگیم تاثیر بزاره که خیلی از خودم راضیم و البته فقط تمرکزم روی مسیر خودمه و کاری به بقیه واقعا ندارم و چقدر این کمکم کرده که توی مسیر بمونم
یک. موضوعی رو من میخوام بگم بارها گفتم اما بازم میخوام بگم که آقا تو نیازی نیست که زور بزنی یک جوری فکر کنی تو فقط باید ” تکرار ” کنی تا شکل فکر کردن مغزت تغییرکنه
یعنی کل هدف من از نوشتن ابن کامنت ها که اینقدر تعدادش بالاست و اینهمه دارم کامنت روی سلسله فایل ها منتشر میکنم همینه
هدفم اینه که هعی تکرار کنم و هعی تکرار کنم
یعنی موضوعی که اول کامنتم بهش اشاره کردم رو میخوام اینقدر تکرار کنم که دیگه ذهن من اینطوری فکر کنه که اقا توی هر موقعیتی حواسش به دیدن پیشرفت های کوچولو باشه
هرچقدر هم ما توی هر موضوعی پاشنه آشبل داشته باشیم تکرار به اندازه کافی اونم با تراکم بالا راحت اون پاشنه اشیل رو حل میکنه و چقدر من به وضوح توی این مدتی که این سلسله فایل ها داره روی سایت قرار میگیره من این موضوع رو درک کردم
خود من کسی بودم که به شدت موفقیت دیگران حالم رو بد میکرد
به شدت خودم رو با بقیه قضاوت میکردم
همیشه کمال گرایی به خرج میدادم تویا نتخاب اهدافم و…
و توی این مدت اینقدر با تراکم بالا و اینقدر متعهدانه کار کردم که واقعا همش داره یکی یکی حذف میشه
چون این فایل ها دقیقا هدیه ایی بود از طرف خدا برای من،، من قبل از این سلسله فایل ها توی کدنویسیم به خدا گفتم خدایا یک شور و شوقی بده روی یک موضوع تمرکزی کار کنم و خدا این سلسله فایل هارو برام فرستاد و چسبیدم بهش
چقدر توی این مدت تغییر کردم
الان واقعا هر کامنتی که مینویسم بای دل خودم مینویسم برای مسیر خودم مینویسم نه برای اینکه دیگران چه فکری بکنن یا چه فکری نکنن مم فقط دوست دارم درمورد هرچیزی که حسم میگه بنویسم و خودم هرچی میخوام رو بگم و چقدر اینکه ادم تمرکزش میاد روی خودش قشنگه
واقعا حتی اصلا برام ذره ایی دیکه اهمیت نداره بقیه ایا تعهد دارن روی این فایل ها یا نداره ایا بهتر از من کار میکنن یا بدتر از من اصلا فکر نمیکنم فقط یاد گرفتم با تحسین کردن همه خودم بیشتر متعهد تر بشم، خودم بیشتر تمزکزم بیاد روی خودم
این فایل ها بینظیره
خیلی دوست دارم درمورد این موصوع کمالگرایانه بیشتر صحبت کنم چون تکرار این مورد یکی از اون موارد اساسی هست که من باید با تمرکز بالا بارها و بارها توی هر کامنتم بهش اشاره کنم حتی با وجود این همه تغییر و. تمرکز و تعهد و کارایی که کردم ذهن دوست داره بگه چه فایده پس فلان چیز چی
و من میفهمم که هنوز باید به اندازه کافی تکرار کنم این موضوع رو که اقا هر پیشرفت رو با دیدگاهی نگاه کن که بهت بیشترین احساس رشد رو بده بیشترین احساس پیشرفت رو بده دقیقا تویی که تعیین میکنی میزان هرچیزی رو
بیا از دیدگاه دیگه نگاه کنیم
مگه برای خدا کوچیک و بزرگی تعریفی داره اصلا؟ یعنی مگه میتونیم اندازه بگیریم که یک چیزی از نظر خدا بزرگه یک چیزی کوچیک نههه همه یک اندازست. خدا فقط داره به فرکانس تو نگاه میکنه و دقیقا تویی که تعیین میکنی بزرگی و کوچیکی یک چیز رو تو میتونی یک پیشرفت کوچولو رو اینقدر بزرگ قلمداد کنی که فرکانس فوق العاده عالی رو برای خدا بفرستی و این کمکت میکنه و اینقدر ظرفت رو بزرگ میکنه که خودت کیف کنی از طرفی میتونی یک پیشرفت واقعا بزرگی هم کرده باشی اما بازم احساس رشد و پیشرفت نداشته باشی
میدونی میخوام بگم اصلا بزرگی و کوچیکی رو فقط توداری تعریف میکنی سینا یعنی من حتی میتونم همین که یک کامنت دارم مینویسم رو یک قدم بهبودگرایانه عالی بدونم در مسیر پیشرفتم و اینقدر روش تاکید کنم تا بازم مسیرم هموار بشه.
پس سینا همین رشد و پیشرفت هایی که کردی رو ببین و یک جوری بهشون تاکید کن که انگار به بهترین و بزرگترین خواسته هات رسیدی و میبینی معجزه اش رو
واقعا دیشب من که سعی کردم یک همچین دیدگاهی داشته باشم به رشد و. پیشرفت هام چقدر دیدم درونم رشد کرد
چقدر این روز ها به درکی از مفهوم هدایت رسیدم که حد نداره
خدای من اینقدر پیشرفت ها زیاده که انگار از موقع اومدن این فایل ها روی سایت یک سال گذشته از بس که حجم تغییرات زیاده واقعا یک جمله ایی استاد میگه که باورتون نمیشه اون ادم قبلی بودین(توی قسمت اول) دقیقا برای من همینه
چقدر خوشحالم این جنس از تعهدم داره اینقدر خوب جواب میده
من از خدا توی کدنویسیم هام میخواستم ذوق و شوق بهم بده
الان اینقدر ذوق و شوق دارم و اینقدر بازم رشد هست که توی برنامه هام هست انجام بدم که. واقعا اصلا حتی نیم ساعت هم دلم نمیاد روند ثانیه به ثانیه خودم رو قطع کنم
چقدرر زندگی با هدایت های خدا قشنگ میشه دقیقا جایی میبرتت که باید بری
ایمقدر قشنگه این هدایت و اینقدر دارم صداش رو زیاد میکنم که عشق میکنم
دیروز ساعتای 3،4 صبح بهم گفت برو جلسه 13 کشف قوانین رو ببینم وقتی که داشتم برای مرجان کامنت مینوشتم (که اونم هدایت بود و اصلا تو برنامه هام نبود) و بعد باورم نمیشد که اینقدر روم تاثیر گذاشت اون فایل رو من چندین و چند بار دیده بودم اما دیروز اصلا جنسش فرق میکرد انگار تاثیر گذاری اش صد برابر شده بود چه چیزایی درک کردم از قانون و چقدر حالم خوب شد چقدر ایمانم بیشتر شد چقدر احساسم عالی تر شد و وقتی تمرینش رو انجام دادم جقدر باورم به قانون بیشتر شد
حتی اینم من کدنویسی کرده بودم که خدابا میخوام باورم رو به قانون بیشتر کنی
چقدررر خوسم میاد وقتی دارم اینجوری پیشرفت هام رو میبینم و میبینم کاری که توش پاشنه اشیل داشتم (دیدن پیشرفت ها) اینقدر راحت با تکرار زیاد و تمرکز بالا داره خودش حل میشه
اینقدر تمرکزم بالاست و اینقدر تعهد دارم که واقعا شبانه روز دارم به این موضوعات فکر میکنم، تمرین میکنم، افدامات عملی انجام میدم و از دو سه روز اول به بعد دیگع زور زدن نداشت من مشتاقانه دارم اینکار رو میکنم نه اینکه مجبور باشم حتی دلم نمیاد خیلی وقت ها وسط تمرکزم برم غذا بخورم اینقدر که عاشق رشد خودم شدم الان که نگاه میکنم میبینم همه اینارو من کدنویسی کردم و هیچ ایده ایی نداشتم چطور میخواد اتفاق بیفته اما اتفاق افتاد رقم خورد و من اون ذوق و شوق اون تمرکز و چیزایی که میخواستم رو بدست اوردم
یادمه به خدا میگفتم خدایا یک کاری برام کن که صبح تا شب شب تا صبح روی یک موضوعی تمرکز بزارم چون واقعا تشنه تمرکز بودم و میبینم الان چطوری این کار رو کرد.
چقدر دوستای خوبی پیدا کردم توی همین جندروز توی سایت
چقدر بجه هارو تحسین میکنم دم همتون گرم که اینقدر متعهدانه دارین کار میکنین
چقدر خوشحالم که ذهنم رو وقتی بمبارون میکنم از رشد و. پیشرفت هام بلاخره اون دیدگاه کمالگرایانه جلو زانو میزنه و تسلیم میشه.
من میدونم اگر برم. و دور بشم از این فضا امکان داره خیلی زود یادم بره من میدونم این رشد و پیشرفت ها تا وقتی هست که منم دارم همینطوزی کار میکنم برای همین حتی اصلا فکر اینکه چیت کنم و بخوام مثلا شل کنم به ذهنم خطور نمیکنه
روز به روز خداروشکر متعهد تر، روز به روز متمرکز تر، روز به روز امیدوار تر و این رو ادامه میدم و ادامه میدم
چقدر اصلا جنس درکم از قانون تغییر کرده و به درک های جدیدی رسیدم (اینم حتی من از خدا خواسته بودم)
اینقدر حجم درخواست هایی که اگاهانه به جهان میفرستم زیاد شده که خودم کیف میکنم قشنگ بهش میگم که الان میخوام فایل بیینم چه اتفاقی بیفته
الان میخوان کامنت بنویسم چه اتفاقی بیفته
توی روز چه اتفاقاتی بیفته
چقدر پیشرفت کنم چقدر بهبود بدم
مخصوصا دیشب که ترمز چطور و چگونگی باز در من کمتر شد و این باور که تو بفرستی بلااستثنا رخ میده در من پررنگ شد میبینم ک چقدررر یهویی دارم تو طول روز از خدا بیشتر درخواست میکنم چون نمیدونم چطور
حتی من این کد رو نوشتم که:خدایا دوست دارم بیشتر و بیشتر عاشق کارم بشم و. دیدم ایده هایی به سرم اومد و راه هایی رو رفتم که واقعا داره عشق بهش زیاد میشه چیزی که داشت کم کم. منو ناامید میکرد الان داره نوید امید ثروت و نعمت میشه برای من
خیلی دوست داشتم بازم درمورد این رشد و. پیشرفت هام صحبت کنم میگم فقط برای دل خودم مینویسم فقط برای اینکه خودم تکرار کنم.
چقدز خوشحالم از این موضوع
خیلی مهمه که بخاطر دل خودم دارم کامنت میزارم نه بخاطر لایک و تایید و یا هرچیز دیگه ایی میخوام هرچقدر دوست دارم روی خودم کار کنم و بدون محدودیت نظر دیگران این کار رو انجام بدم و چقدررر خوشحالم تمرکزم روی خودمه
ماشالا اینقدر رشد و پیشرفت ها زیاده که تا صبح میتونم بنویسم و بگم
اینقدر شخصیتم تغییر کرده که میتونم ساعت ها بنویسم درموردش
حتی یکی از فواید دیگه ایی که این سلسله فایل ها برام داشت این بود که چون از نهایت تمرکز مغزیم سعی میکردم استفاده کنم میبینم چقدر مهارت تمرکز در من تقویت شده و میتونم ساعت ها بدون وقفه روی هر موضوعی که میخوام تمرکز بزارم بدون اینکه چیزی بخورم سا بخوام. روند رو قطع کنم
خدایاااا شکرتتت که اینقدر رشد کردم
به به
خدایا میخوام این درک فوق العادم از قانون رو هرروز خودت با شیوه های خودت بهم یاداوری کنی و میخوام اینقدر زیاد ازش استفاده کنم که بره توی وجودم نمیدونم چطوری میخوای اینکار رو بکنی اون مسئولیت اش با خودت:)
چقدر واقعا اتفاقات عالی داره میفته و چقدر قراره بیشتر و بیشتر بشه
خدایااا شکرتت..
سلام سینای عزیزم
بابا پارو گذاشتی روی گاز وتخته گاز داری میری. میدونم به سرعت ظرف وجودت بزرگ میشه هرروز موفقیت پشت موفقیت میاد توزندگیت
سینای عزیزم ماشالله به تو. واقعا تحسبنت میکنم. افرین پسرخوب
باهمه ی وجودم از خدامیخوام منم این اندازه شور وشوق وتمرکز وتعهد را
خدایا منم میخوام. اگه به سینا دادی میتونی به منم بدی. منم میخوام. منم لیاقتش رو دارم
سینای عزیزم هردفعه که کامنت از تو میخوانم علاوه بر لذت وتحسین
میفهمن کامل دستت تو دست خداست که اینجوری داره هدایتت میکنه وباز قلبم باز میشه.و منم ازش هدایت میخوام
میدونی یه زمانی حسودی میکردم بلد نبودم تحسین وذوق کنم ولی الان یاد گرفتم به قول استاد خیلی چیزها اصلا ما نمیدونیم وجود داره وقتی میبینیم یکی دیگه داره یا هست. خواسته درما شکل میگیره وما هم میخوایم. این روزها وقتی یوی موفق میشه ناخودآگاه تحسینش میکنم میگم خدامنم میخوام
دعای امام رضا تو وجودم تکرار میشه
سبحان الله العظیم وبحمده. استغفرالله واسعله من فضلک. خدایا منم میخوام از فضلت. از رحمت بی انتهای تو
سینای عزیزم باهرکامنتت روی پا بند نمیشم از بس خوشحال میشم درسراسر تحسین وشادی هست. انگار مربی من هستی آزمایش میکنی جواب میگیری به من یاد میدی منم همونراانجام بدم. ونتیجه بگیرم
میدونی از زمانی که درخواست دادم خدایا این کامنت خوندن باید برام نتیجه داشته باشه. هرکامنتت پراز نتیجه توی زندگیم شده
میدونی چقدر خوشحالم که باهات دوست هستم وخودم رالایق این دوستی میدونم
سینای عزیزم. منم عاشق کارم هستم. شاید باورت نشه یه وقتایی نگاه میکنم میبینم ساعت دو شده ولی من اصلا نفهمیدم. از بس که غرق میشم تو کارم. از بس لذت میبرم. از بس تحسین میکنم کارم را. مشتریام .شاگردام. میدونی عشق میکنم با کارم با این کار تونستم دوره ها رابخرم. با این کار تونستم نعمت وثروت توزندگیم بیارم. کارم مقدس هست. وبی نهایت سپاسگزارم خداهستم. ولی یاد گرفتم بیشتر ازخدا عشق بخوام. بیشتر ایده بخوام
سینای عزیزم یه چالش بزرگی دارم که میخوام تمرکزی حلش کنم. خیلی برام سخت هست. ولی باید حلش کنم. این مدت که روی خودم کار کردم. آگاهی پیدا کردم زنجیر بزرگی دور گردن خودم بستم که نمیگذاره پیشرفت کنم. ودلم میخواد با این سری فایل ها یک بار برای همیشه تمرکز بگذارم وبرم تو دل ترس هام.
من لیاقت بهترین زندگی رو دارم. نباید بترسم. باید حلش کنم
میخوام ترمزهای ذهنم را درمورد جدایی وطلاق پیدا کنم وبه شدت روش کار کنم. من لیاقت آزادی رادارم.
نمیدونم چرا اینارو نوشتم. ولی هدایت خدابود
من میتونم تو هرچیزی موفق بشم
منتظر موفقیت های من باش. من این زنجیر ترس روپاره میکنم.
سلام ودرود سینای عزیزم
سینا جان میخواستم تو دوره کشف قوانین کامنت بگذارم ولی گفتم اینجا بنویسم تا زودتر جواب بگیرم
میدونم که مدت زیادی تمرکزی روی جلسه 6 کار کردی من امروز به امید خدا شروع کردم. حالا میخوام تمریناتت راباهام به اشتراک بگذاری از اونجایی که خیلی خوب روی خودت کار میکنی دوست دارم بازم کمکم کنی وازت ایده بگیرم
سوال من اینه چطوری علاقه ام رابیشتر کنم که بتونم روی ترمزها کارکنم. من تصمیم گرفتم فعلا فقط روی روابط کار کنم وتمرکزم روی روابط باشه. حالا به نظر تو چه روشی برای علاقه ی بیشتر میتونم انتخاب کنم. که تمرکز بیشتری روی این جلسه بگدارم وبهتر تمرین انجام بدم. همیشه صحبت های خوب تو راهگشای منه. دلم میخواد این جلسه روبا همکاری تو به بهترین نحو تمرین کنم.
خیلی خوشحالم که قبل از من روی این جلسه کار کردی والان میتونم از تجربیات گهر بارت استفاده کنم
مشتاقانه منتظر جوابت هستم. اگه دوست داری تو جلسه 6 قوانین جواب بده که ردپا همون جا بمونه
ممنون دوست خوبم
سلاااااامم به مرجااان عزیزممم
میدونییی چقدر خوشحال شدم نقطه ابیت رو دیدم؟؟؟
4 تا کامنت امروز ازت گرفتم مرسییی واسم اینقدر قشنگ مینویسی
قبل از اینکه نقطه آبیت رو باز کنم همینکه دیدمشون بلند گفتم خدایاا چقدر من این مرجان رو دوست دارم:)
خیلی واقعا احساس خوبی داشت کامنت هات و من رو دوباره سرشار از تحسین کردی تووو! مرسیی ازت واقعاا البته یک کوچولو هم اشکم درومد از بس شور و اشتیاق و تحسین و… داشتم
مرجان جان من درمورد سوالت دوست دارم درمورد تمرکز برروی اصل صحبت کنم قبلش اینو بگم درمورد علاقه و بعدش بریم سراغ صحبت خودمون
ببین اینکه چطوری علاقه ایجاد کنی بنظرم میتونی توجه کنی به اینکه چه فرصت هایی رو برات به ارمغان میاره اگر روی ترمز هات کار کنی و چقدر خوب میشه اینکار رو بکنی یا.. و همچنین میتونی یک کار دیگه بکنی اینکه روتین برای خودت تعریف کنی برای اینکار مثلا میخوای روی ترمز هات کار کنی یا میخوای روی موضوع روابط کلا کار کنی(حالا به هر روشی) اینطوری برای خودت مشخص کن که من هرروز صبح بلافاصله بعد از تمرین کدنویسی بیست دقیقه تمرکزی روی موضوع روابط کار میکنم و مرجان جان نکته اش اینجاست که شما هرچقدر پیش بری ایده های بهتر میاد پس تو شروع کنی کم کم میوفتی توی مومنتوم مثل همین فراوانی که شروع به کار کردی و میبینم الان چقدر خلاق شدی و واقعا ذهنت داره کمک میکنه و هعی روش های جدید و الگو های جدید بهت میده اینم همینطوریه.
خب مرجان جون میخواستم درمورد تمرکز روی اصل هم باهات صحبت کنم که فکر میکنم توی این زمینه کمکت میکنه بنظرم اول بیا ریشه رو پیدا کن تا دقیق برات مشخص بشه که اصلا باید تمرکز ات رو روی چه نقطه ایی بزاری
ببین مسئله از کجا نشات میگیره و تو چی میخوای
و ببین بهتره که تمرکزت رو بزاری روی نکات مثبت همسرت، یا بهتره باور هات رو کلا نسبت به اقایون درست کنی و فکر میکنی این پاشنه اشیلت هست یا نه کلا فکر میکنی میخوای مثلا جدا شی یعنی باز باید مشخص کنی تمرکزت میخوای روی چی باشه مثلا اگر میخوای جدا شی قانون اینه که امکان نداره تو از لحاظ شخصیتی تغییر کنی و افرادی که هم فرکانس تو نیستن در کنار تو باشن این به هیچ. وجه ممکن نیست و بعد پس میفهمی که باید تمرکزت رو بزاری و روی خودت کار کنی تا میتونی بری توی صلح با خودت تا میتونی فرکانس خودت رو ببری بالا روی لیاقت کار کنی و همچنین اگر فکر میکنی ترمزی توی این قضیه داری هم میای روش کار میکنی مثلا قضاوت مردم خودش یک ترمز اساسی هست در رابطه با این موضوع یا…
یا میبینی میخوای رابطه عاشقانه تری رو تجربه کنی میای تا جایی که میتونی بمبارون میکنی خودت رو با دیدن نکات مثبت همسرت “اولش شاید سخت باشه اما وفتی ک شروع کنی به نوشتن و ادامه بدی جهان کمکت میکنه”
اگر هم فکر میکنی بخاطر باور های اشتباهت مسئله رابطه داری مثلا باور نامناسب درمورد اقایون و کلا رابطه و هرچی تمرکزت رو میزاری روی اون
پس بنظرم مرحله اول تو ویژن کلی رو مشخص کردی که رابطه است حالا بیا تمرکز کن بیین روی چه چیزی دوباره توی جنبه رابطه میخوای تمرکز بزاری طبق چیزایی که بالا گفتم و تمرکزت رو بزار روی اون ریشه یعنی روی چیزی که بیشترین هماهنگی با خواسته تورو داره و بیشترین نتیجه رو به ارمغان میاره.
مرجان جان درمورد تمرکز
درواقع تمرکز همون کانون توجهی هست که ادامه پیدا میکنه وقتی ما مدت زمان بیشتری روی یک موضوع توجه میکنیم یعنی داریم از قدرت تمرکز استفاده میکنیم.
توی جلسه شش من یک تجربه ایی که بدست اوردم اینه که بجای اینکه توی این موضوع تمرکزم رو بزارم روی یادگیری بیشتری هرچقدر عمل کنم بهتره
مثلا مرجان فکر کن تو 3 ساعت میشینی 3 بار فایل رو میبینی
من یک بار فایل رو میبینم 2 ساعت دیگه واقعا عمل میکنم و از قدرت تمرکزم استفاده میکنم برای ویژنم
خب قاعدتا من نتیجه ام بهتره و اتفاقا بهتر درک میکنم تمرکز رو چون من دو ساعت واقعا حسش کردم که تمرکز یعنی چی و دوست دارم مرجان جان توجه ات روی این موضوع هم باشه که درگیر تئوری نشی چون خودم این اشتباه رو مرتکب شدم و زیادی یک چیزی رو دیدم ولی باید دست به عمل میزدم و خیلی خوب میشه که حواست به اینم باشه عزیزم.
ببین این موضوع توی هرچیزی هست مثلا توی همین سلسله فایل ها قسمت دو من فکر میکنم خود من یکم درگیر این موضوع شدم و الان که دارم این کامنت رو مینویسم فرصتیه بنظرم تا درموردش صحبت کنم تا خودمم بیشتر متوجه بشم
ببین فایل شماره دو مثلا درمورد رفتن تو دل چالش ها و حل کردنشون بود باز دوباره فکر کن من سه ساعت تایم میزارم فقط اون فایل رو میبینم و درمورد حل مسئله تحقیق میکنم یا نیم ساعپ فایل رو میبینم دو ساعت و نیم میزارم و میرم تو دل یکی از مسئله های ریز یا درشتم و حلشون میکنم یا حداقل براش قدم برمیدارم خب اینکه برم عمل کنم خیلی هم نتیجه بهتری داره هم کمک میکنه که بیشتر درک کنم اصلا روند حل مسئله چطوریه و حرفای استاد رو بیشتر میفهمم
دقیقا توی تمرکز هم همینه مرجان من خیلیی درموردش مطالعه کردم و تحقیق کردم و کتاب خوندم اما تازه وقتی که تمرکز لیزری رو گذاشتم روی یکسری کارها تازه درک کردم که یعنی چی و اون حرفایی که خونده بودم رو درک کردم و بعد از عمل بخاطر بازخورد ها بهتر شدم و خوندن بیشتر تا جایی که عمل نشه کمکی نمیکنه
اینو که مرجان جان الان گفتم دیدم خودم خیلی جاها حواسم بهش نیست الان که دوباره سلسله فایل هارو از اول تمرکزی شروع کردم به نظرم این موضوع خیلی کمکم میکنه
یعنی تا جایی که میتونیم به نظرم وقتمون رو باید بهینه کنیم تا تمرکز رو بزاریم همیشه روی اصل و روی چیزی که نتیجه میده.
جلسه 6 هم کلا درمورد تمرکزه دیگه و این تمرکز لیزری وقتی روی اصل باشه بیشترین نتیجه رو به ارمغان میاره.
چقدر خوب شد که این سوال رو پرسیدی اتفاقد خود من هم باعث شد به یکسری چیزا فکر کنم
مرجان جانم این کامنت رو همینجا تموم میکنم تا بشه بارها و بارها هم خودم و هم تو بخونیمش
میخوام بازم برات بنویسم و کلییی صحبت کنیم باهم و لذت ببریم خییلییی ازت ممنونم مرجان جان که برام مینویسی
چن وقت بود دلم تنگ شده بود برای کامنت هات
وایییی خداا چقدر تو فوق العاده ایی مرجان فکر کن قبلا حسابی تحسینت میکردم الان که با کار کردن روی سلسله فایل ها این موضوع تحسین کردن صد برابر شده خودت دیگه میتونی درک کنی چی میگم.
حالا باز برات مینویسم عزیزم چه بعد این کامنت چه بعدا..
تا کامنت بعدی فعلا دوست عزیزم
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)
چقدر این دوره فوق العادس. تا بحال تا این اندازه به خود شناسی نرسیده بودم . احساس میکنم در هر جلسه از زاویه های مختلف به مسائلم نگاه میکنم .
الان تا جلسه سوم اومده و قصد داشتم به کلیتی که از خودم و مسایلم رسیدم رو ، تو این کامنت تحت عنوان حل چالش ها بزارم . چون هر فایل استاد کمکم کرد تا مسئلمو بهتر بشناسم .
من تو روابطم تو دانشگاه با بقیه مشکل داشتم . اومدم و فهمیدم به خاطر مسایل مختلفیه .
.
) کمبود عزت نفس بود .
.
که این خودش دلایل مختلفی داره .
— اول از همه به قول دوستمون در طول روز هر کاری میکردم باز در انتهای روز به کار هایی که نکردم فکر میکردم و خودمو سرزنش میکردم . با هر اشتباهی خودمو بشدت سرزنش میکنم .
+ این تخریب خودم بشدت احساس عزت نفسمو میاورد پایین . در این راستا طبق گفته استاد نباید اشتباهاتمو به شخصیتم ربط بدم . حتی بزرگ ترین بازیکن ها هم ممکنه اشتباه کنن . این درس داره برای ما. من خودم دیروز خدا هدایتم کرد به خوندن کامنت دوستان . از استاد شنیدم که میگفت دوستان تا الان از خوندن کامنت همدیگه کلی نتیجه گرفتن . حالا واکنش من چی بود . اومدم گفتم
: چرا من تا الان اینکارو نکردم . من بدرد نمی خورم . من هیچ وقت نمی تونم مثل دوستان نتیجه بگیرم . ولی در اخر اشتباه خودمو شناسایی کردم و تصمیم گرفتم از این به بعد کامنت دوستان رو مخصوصا تو این دوره بخونم . دیدن اینکه بقیه دوستان هم مثل مسایلی دارن که برای حلش قدم بر میدارن و موفق میشن خیلی برام انگیزه بخش بود .
اول از همه دیدم اگر مسئله ای در وجودم هست که نیاز به اصلاح داره بدین معنی نیست که من بدرد نمی خورم . کمکم کرد خودمو کمتر سرزمش کنم . چون دوستان هم مثل من مسایل خودشونو دارن و دارن برای حلش قدم برمیدارن . و به صورت طبیعی هم موفق میشن . خیلی کمکم کرد خودمو سرزنش نکنم .
— مورد بعدی این بود خودمو پایین تر از بقیه میدیدم . میومدم میگفتم مثلا بقیه چقدر بهتر از منن . چه تجربیاتی تو زندگیشون داشتن . ادمای بی نقصی هستن . من چیزی تو زندگیم نیست .
+ سعی کردم این مورد رو در خودم اصلا کنم . مثلا میدیدم که موقع کلاس برای بقیه کلی سوال بوجود میاد و سوال میپرسن . بهم یاد اوری میکرد که بقیه هم مثل من هستن . اومدن یاد بگیرن و ممکنه جایی نفهمند و سوال براشون بوجود بیاد . همه که از اول همه چیز رو بلد نیستن .
سر کلاس بودیم معلم یکسری اصطلاحات رو میگفت و من بلد نبودم . خواستم بپرسم گفتم نگاه کسی نمیپرسه . همه بلدن فقط تو بلد نیستی . خجالت کشیدم بپرسم . یه حسی بهم گفت از بغل دستی هام بپرسم . خیلی عجیب دیدم همشون مثل من فکر میکردن و هیچکدوم نمیدونستن و میترسیدن بپرسن .
یا چیز دیگه ای که برمیگرده به همون توانایی تحسین موفقیات و تجربیات دیگران . من بجای بجای تحسین کردن احساس تهی بودن و کم تر بودن بهم دست میداد . تا اینکه چند روز پیش من تو دانشگاه یه جغد دیدم . عکسشو گرفتم گذاشتم تو گروه دانشگاه . یکی با حالت نا امید برام نوشت خوش بحالت همچین چیزی دیدی .
احساس کردم شاید اونم دقیقا اشتباه منو مرتکب شده . الان پیش خودش میگه چقدر بقیه فوق العاده ان چه چیزایی تو زندگی شونه . ادمای بی نقصی هستن و من بدرد نمی خورم .
این بهم یاد اوری کرد هممون تو زندگیمون تجربیات مثبت و منفی داریم که اولا همشون برامون خوبن و دوما زندگی دیگران رو از بیرون با زندگی خودمون مقایسه نکنیم . تجربیات خوب دیگران رو هم تحسین کنیم و بدونیم که خودمون هم کلی تجربه خوب تو زندگیمون داریم فقط دقت نکردیم .
.
) نیاز به توجه
.
— مسئله بعدی که تو روابط باعث میشد به مشکل بر بخورم همین مسئله نیاز به توجه بود که از کمبود عزت و نفس و مسائل قبلی نشات میگرفت . تو جمعی که قرار میگرفتم میخواستم تمام توجه مال خودم باشه . بلند شدن ، نشستنم همه جوری بود توجه جلب کنم . سعی میکنم تو جمع با حرف هام توجه جلب کنم . و همین باعث میشد هر حرفی بزنم و کلا ادم سبکی بنظر بیام . مسئله ای که کاملا نیاز به بهبودشو در خودم احساس میکردم .
+ به خودم گفتم نیاز نیست که تمام مدت توجه رو من باشه . رفتار بقیه رو میدیدم که برای جلب توجه هر حرفی میزدن . شباهتشو با رفتار خودم میدیدم و میدیدم چقدر بی معنیه . همین که نخواستم تمام مدت توجه روم باشه یه فشار عظیمی رو از روی دوشم برداشت . دیگه کار هامو راحت انجام میدم . در هر لحظه دنبال جلب توجه نیستم . براحتی خودمم . بزرگ ترین تغییرم این بود که تو جمعی قرار میگرفتم اگه حرفی برای گفتن نداشتم ساکت یه گوشه میموندم . بدون اینکه بخوام بزور توجهات رو سمت خودم جلب کنم . یعنی حتی فکر کردن به اینکه روزی مهدی تو جمعی قرار بگیره و برای جلب توجه دنباله حرف کسی رو ادامه نده برام غیر ممکن بود.
.
) توانایی تحسین یا حسادت ( مسئله دیدن نشونه هاست )
.
— من میخواستم تو دانشگاه رابطه خوبی با بقیه دوستان داشته یاشم ولی احساس خلا میکردم . هر وقت هم دوستانی رو می دیدم ذهنم مقاومت میکرد . مثلا تو دانشگاه تعداد از افراد باهم دوست بودن و دور دانشگاهو میزدن و از زیبایی هاش لذت میبردن . تقریبا 30 نفر بودن . با هم میرفتن . از دور معلوم بودن . حالا من بجای تحسین کردن یا پیوستن بهشون یا هر چی … ای بابا . با جمعی از دوستان بودم مسخرشون میکردن میگفتن گله اومد . گله رفت . حسادت میکردن و من هم باهاشون بودم . یا رابطه عاشقانه ای رو میدیدم تو ذهنم نا خود اگاه مرور میکردم با هم دعوا کردن و قهرن . اینطوری راحت بودم .
+ اول از همه مشکلم این بود نشونه هارو درک نمی کردم . فکر میکردم نشونه ها یا موفقیت دیگران برای عذاب من اومدن . مثلا من جز ارزوهام بود در رابطه عاشقانم مثل استاد با عزیز دلم باهم پینگ پنگ بازی کنیم . جالبه که تو دانشگاه ما میز پینگ پنگ هست . حتی رفتم و با یکی از پسر ها بازی کردم و جالبه که چقدر بر خلاف تصورم بود . اول من کاری پیش اومد و رفتم و نوبتمو دادن به کسی دیگه . وقتی برگشتم ( اصلا قرار نبود برگردم یهویی شد ) عذر خواهی کرد . پسره خواست راکتشو بزاره من گفتم اشکال نداره بازی بعد من میام . وقتی رفتم پسره چقدر از بازیم خوشش اومد و بجای تحقیرم بخاطر اشتباهاتم کلی تحسینم کرد بخاطر ضربات خوبم . حتی یه ضربه خیلی محکمش رو برگشت دادم . راکتشو گذاشت و برام دست زد گفت این امتیاز حقت بود .
حالا با این همه نشونه وقتی از میز دور شدم تو ذهنم گفتم چه فایده دختر ها که اینجا اصلا پینگ پنگ بازی نمیکنن . همون لحظه چشمم خورد به یه میز و دیدم یه دختر و پسر دارن باهم بازی میکنن .
حالا بجای دیدن نشونه ها حالم بد شد و حسادت کردم . نشونه ها برای هدایت ما میان .
برای شروع اومدم از جمع اون پسرایی که اون جمع رو مسخره میکردن و بهشون میگفتن گله جدا شدم . چون من نمی خواستم حسادت کنم . من رابطه خوب میخواستم . دیگه باهاشون نگشتم
. بعد هم سعی کردم روابط عاشقانه رو تحسین کنم چون این ها برای هدایت من اومدن. تا باور کنم میشود . اگاهانه موفقیت دیگران رو تحسین کردم چون بعدیش منم .
الان با شرکت در این دوره و مرور مسائلم رابطم تو دانشگاه خیلی بهتر . الان دیگه احساس طرد شدن ندارم . رابطم با هم سن و سالام خیلی بهتره . دوستای خوبی پیدا کردم . دوستایی که به شادی دیگران حسادت نمیکنن . کمکم میکنه که منم این رو در ذهنم نهادینه کنم .
به لطف خدا هیچ مسئله نیس که راه حل نداشته باشه . براحتی الان در مسیر اهدافم قدم برمیدارم و میدونم خدا رابطه عاشقانمو بهم هدیه میده من فقط باید سمت خودمو اصلاح کنم . خدایا شکرت
همتونو دوس دارم
فعلا (◕ᴗ◕)
مهدی جانن سلاام
خدایااا شکرتتت چقدرر بهبود دادی خودتو پسر دمت گرم لذت بردم از کامنت زیبات و واقعا تحسین ات میکنم چقدر خوب شد که اومدی با عشق نوشتی و از خودت تعریف کردی همینکه اینارو نوشتی یک درجه دوباره ظرفت رو بزرگتر کرده تا بهبود و پیشرفت بیشتر رو تجربه کنی
خیلی خوب شد که شروع کردی به عمل کردن به چیزایی که یاد گرفتی این حس تغییر خیلی قشنگه
واقعا ادم وقتی که توجهش رو میزاره فقط روی خودش و دیگه نظر بقیه مهم نیست چقدر ارزش داره
وقتی ادم یاد میگیره حسابی تحسین کنه چقدرر ارزشمنده
من این تحسین کردن رو این چندوقته که این دوره اومده خیلی خوب در خودم ایجاد کردم نکته اش که تونستم خیلی خوب ایجاد کنم میدونی چی بود؟ به همه با این دید نگاه میکردم که فرصتیه تا تحسین کنمش و یک ذره توی تحسین کردن خوب شم و اینقدر افراد زیادی رو تحسین کردم که دیدم داره عادتم میشه دیگه و خیلی خوب در من به وجود اومد و بعد اژ اون تحسین ها دیدم خودم چقدر تغییر مثبت کردم.
امیدوارم بترکونی و اینقدر موفقیت پشت موفقیت که کیف کنیم خدا یارو نگهدارت
سلام دوست عزیزم.تحسینت میکنم که با جسارت از باورهای محدود کنندت و پاشنه های اشیلت نوشتی.
منم تقریبا در موقعیت شما بودم و حرف بچه های دانشگاه برام مهم بود که به لطف خدا و وجود استاد این مسیله الان خیلی خیلی عالی شده بطوریکه بچه های دانشگاه متوجه تغییراتم شدن و با همدیگه راجب بهبود من صحبت میکنن.
اما نباید کنار بکشم باید همچنان رو این موضوع و روی عزت نفسم کار کنم. ما چون از بچگی تفکیک جنسیت شدیم و یهو تو دانشگاه قاطی شدیم یخورده این حس جلب توجه مخصوصا برای جنس مخالف به گمانم در همه باشه ولی من و شما که داریم تو این سایت روی خودمون کار میکنیم نباید مثل همه باشیم.
در مورد سوال پرسیدن از استاد دوست دارم تجربه ی خودمو به اشتراک بذارم باهات:
من کسی هستم که در کل دوران تحصیلم سوال زیاد میپرسم.حتی دوستام به وضوح میگن خیلی سوال میپرسی و حتی گاهی سوالای احمقانه میپرسی اما من همچنان با قدرت ادامه میدم…وقتی سر کلاس چیزی رو متوجه نمیشم حتی اگر یه موضوع ساده باشه حتما از استاد میپرسم.بله منم مثل شما اولش این افکار تو ذهنم میان که اگر بقیه مسخرم کنن چی و .. اما با خودم میگم اگر چیزی رو نفهمی توی خونه خیلی وقتتو میگیره که بفهمی و نهایتا شاید نفهمی و امتحانشو هم خوب ندی /تو اومدی دانشگاه که درس و یاد بگیری و نظر بقیه اینقدر مهم نیست که من از فهمیدن خودم بگذرم . یعنی توی وجود خودم نپرسیدن سوال از استاد بخاطر ترس از بقیه خیلی ننگ و ضعف بزرگیه و به خاطر غرور و عزت خودم پیش خودم هر طوری شده سوالمو میپرسم.
افرین به تو که از گروه دوستای قبلیت جدا شدی این یه اتفاق بسیار بزرگ و حتی شاید جایی باشه که رابطه خوب تو با بچه های دیگه استارت بخوره.
من ترم قبل تو جمع بچه هایی بودم که خیلی بقیه رو مسخره میکردن/راجب بقیه بد میگفتن و خیلی خاله زنک بودن کلا..این رفتارا با وجود من کاملا ناسازگار بود .به لطف خدا از اون گروه بیرون اومدم و نمیدونی الان چه قدر با خودم و با همه ی بچه ها در صلح شدم.چقدر به نکات مثبت بچه ها توجه میکنم و مهم تر از اون خاله زنک نیستم و ورودی اضافی راجب زندگی بقیه بچه ها هم بیخودی به مغزم نمیدم و با همه ی بچه ها چه پسر چه دختر رابطه خوبی دارم و شاید من تنها دختری باشم که با پسرا هم مثل دخترا سلام و علیک داره و اونا رو موجودات فضایی نمیبینه که باید ازشون دوری کنه :)
موفق باشی/منتظر نتایج خفنت هستم
به نام خدا
سلام…
به طور کلی بخوام برخوردمو بگم اینکه که یادمه همیشه سریع شروع میکردم ب خدا گله کردن ک مگه تلاشمو نمیبینی پس این چ مشکلیه ک تو راهم گذاشتی و یه استرس شدید میگیرم و ذهنم درگیرش میشه و همیشه با خودم میپرسم خب الان باید چیکار کنم و خیلی عجولم ک سریع به جواب و راه حل اون مشکل برسم و تا وقتی حل نشه مدام بهش فکر میکنم البته از وقتی ک مستمر دارم روی خودم کار میکنم یکم از قبل بهتر شدم مثلا شاید همون لحظه نتونم ذهنمو کنترل کنم ولی چند دقیقه بعد یا چند ساعت بعد همش ب خودم میگم خب آروم باش هیچی نشده درست میشه تو از پسش برمیای این همه مسئله و مشکل داشتی ک زمان خودش حل شد و تو بزرگ تر و باتجربه تر شدی .اینجوری با به یاد آوردن مشکلات گذشتم ک تونستم حلش کنم خودمو آروم و امیدوار میکنم ک اگ اونا حل شدن پس اینم حل شده و تا مشکلی نباشه من نمیتونم مسیری ک میخوام رو پیدا کنم و همه چیز ثابت میشه.
در حال حاضر بزرگ ترین چالشی ک درگیرشم آینده شغلیم و تحصیلیم هس که واقعا نمیدونم قدم بعدیم رو چجوری بردارم و یجور ترس ازش دارم ولی الان طبق تمرینات میخوام برای خودم حلش کنم و راحت بتونم از پس این چالش هم بربیام.
مسئله بعدیم هم یادگیری زبان انگلیسی هس ک دنبال ی روشی هم ک بالذت و اشتیاق یادبگیرم چون هر روشی رفتم وسط راه جازدم و باید دنبال راحت ترین راه باشم اون راهی ک ساده تره.
پس طبق تمرینات باید این مسائل رو حل کنم
به نام خدا
به طورکلی باچالش هایی که برخوردمیکنی چه کارمیکنی؟؟
این سوال برای من به دودسته تقسیم میشه ،
1 احساس ناتوانی شدیدی دربرابرچالش های مالی میکنم وبرای من چالش های مالی دیوانه کننده هستند مثلا اگر بدهی داشته باشم قفل میشم ،اگر همسرم کارنداشته باشه دیوانه میشم یا اینکه یه چیزی که نیازم باشه بخوام بخرم وپولش رونداشته باشم نمیدونم چطورباید برنامه ریزی کنم وچطور باید اون پول روجورکنم تا اون نیازم رو برطرف کنم واینقدرناامید میشم که موهام سفید میشن ودچاراضطراب شدید میشم وتاچندین روز نمیتونم هیچ کاری کنم
دسته دوم ،چالش های کوچیک زندگی هستند مثلا اگر سیمی توخونه خراب بشه ،یااینکه توآشپزخونه به مشکلی بخورم به راحتی یه راه حل کوچیک پیدامیکنم وانجامش میدم مثلا ماشین لباسشویی ما دوقلو ازاین دربالاهاهست من بهش میگم هواپیمای بویینگ 743 ازبس صدامیده وتواین همه سال حتی یک بارهم به فکراین نیفتادم که عوضش کنم چون حس میکردم پولش روندارم وحتی یک بارهم درخواست نکردم از خداوند که من یه ماشین لباسشویی تمام اتوماتیک بیصدا باقدرت پاک کنندگی بالا میخوام وعجیبه که الان دارم مینویسمش!!
حالا این ماشین لباسشویی به هردلیلی خراب بشه من وهمسرم باهمدیگه دنبال یه راه میگردیم ومشکلش روبرطرف میکنیم چندوقت پیش درش خراب شد ویکی ازپیچ هاش شکست ودرخشک کن اصلا بالا نمیرفت مابازش کردیم وبا یک تکه چوب وکش درستش کردیم جوری که از روز اولش هم بهتر شد
این مثال روزدم برای اینکه بگم ازاین دست مسایل برام کاری نداره وهمیشه دنبال حلش هستم اما مسئله حل نشدنی توذهن من وقتیه که راه کار مسئله پول نیاز داشته باشه ومنو قفل میکنه
ازتون میخوام هرکس ایده ای دراین باره داره کمکم کنه تا بتونم ریشش روبررسی کنم واین پاشنه آشیل عجیب روحل کنم
سوال 2 چه چالش ومسئله ای توزندگیتون هست که به خاطر ترس ازش فرارمیکنید وسعی میکنید باهاش روبرونشید وآشغالهارومیزارید زیر مبل؟؟؟
این بزرگترین چالش من هست واونم بعدازنوشتن تودفترم متوجه شدم ،نپذیرفتن مسئولیت صددرصد زندگیم وکارنکردن
یعنی برای من کارکردن مساوی با هزاران ترس ،وقتی شروع به کارمیکنم همسرم قشنگ میگیره میشینه توخونه واصلا کاری نداره که چه طور این زندگی اداره میشه من 41سال دارم ومیترسم الان برای شروع کارخیلی دیر باشه
میترسم اگر نتونم ازعهده خرج خونه برنیام چی میشه؟؟
میترسم اگرشکست بخورم چی میشه؟؟
میترسم اگر موفق بشم چشمم بزنن!!
میترسم اگر من کار کنم ازنظرجسمی زودتر جسمم پوسیده بشه اینم دلیلش اینه که چندسال پیش رفتم آرایشگری یادگرفتم وکارکردم اما بعد از 2سال دیسک کمر گرفتم واصلا متوقف شدم
میترسم ازاینکه هرچی کارمیکنم به بقیه نرسم
میترسم ازاینکه من ریال پول درمیارم اما ایران وبقیه جهان داره بادلار میره جلو ومن اگر نتونم خودم روبرسونم چکار کنم ؟؟
میترسم اگر کارکردم ونتونستم یه چیزی به زندگیم اضافه کنم بقیه مسخرم میکنن ومیگن دیدی الکی وقت همه روهدردادی آخرش هم مثل بابا ومامانت عرضه زندگی کردن نداری ؛این حرف روخانواده شوهرم ومخصوصا مادرشوهروشوهرم زیاد بهم میزنن
میترسم ازاینکه اگرموفق بشم وازیه جایی به بعد دیگه توان کارکردن نداشته باشم چی میشه؟؟
میترسم آزادیهام ازم گرفته بشه
میترسم که مجبورباشم هرروز سخت کارکنم وفرصتی برای بابقیه بودن نداشته باشم
میترسم وارد کارآنلاین بشم واگر موفق نشم چی؟؟،
ازقضاوت فامیل خیلی خیلی میترسم
دیگه ترسی به ذهنم نمیرسه ولی الان که نوشتمشون همشون مسخره به ذهنم رسید ودوتا عامل به نظرم اومد که نمیزاره من کارکنم
1ترس از قضاوت دیگران
2 ترس ازموفق نشدن
سوال 3 ذهنیت خودرا درمورداون چالش عوض کنید وبه این فکرکنیداگر این چالش روحل کنید چه نعمتهایی بهتون داده میشه وچه پیشرفت هایی میکنید؟؟
وقتی جواب اینونوشتم حالم خیلی بهترشد ،
وقتی بااین چالش روبروبشم وانجامش بدم میتونم هرآنچه که توزندگیم کم دارم روفراهم کنم ،مثال های عینیش رودارم هم توسایت وهم توزندگی استاد میبینم ووقتی اون خونه بندرعباس شما روبا این زندگیتون مقایسه میکنم اصلا امیدوارمیشم به زندگی
اصلاچراراه دورمیرم من وقتی وارد سایت شدم یه زن خانه دارافسرده بودم که هیچ هنری نداشت جز گریه کردن ولرزیدن وترسیدن
کلی بدهی مالی داشتم که خودم به تنهایی پرداختشون کردم ،برای خودم یه گوشی نوکیای 6120 ساده داشتم که باکارکردن روی باورهام وگرفتن مشتری وهدایتهای خداوند الان یه گوشی سامسونگ a52sدارم بارم 8وحافظه256
فکرکه میکنم حتی اولش که اومدم توسایت برای من دانلود فایلهاگرون درمیومدوحتی پول شارژ اینترنتمو هم نداشتم والان به راحتی چندتا دوره خریدم وبیدغدغه با بهترین کیفیت فایلها رودانلود میکنم واستفاده میکنم ،برای خودم کلی وسایل کارخریدم ،رفتم آموزش دیدموخیاطی روکه یه زمانی عاشقش بودم وبدون وقفه کارمیکردم رویادگرفتم اما من اشتباهم اینجابودکا به روند پیشرفتم نگاه نکردم وخودمو بابقیه مقایسه کردم واصلاناامیدناامیدشدم وادامه ندادم
استادحالامیفهمم وقتی که یه سوال طرح میکنید باروح وروان آدم بازی میکنید وحالا میفهمم که باید همیشه روخودم کارکنم ومسیری که اومدم روبه خودم یادآوری کنم تافراموش نکنم چه مسیری روطی کردم وچه نعمتهایی دارم که تاچندسال پیش آرزوم بود
اگرمن این چالش روحل کنم میتونم ماشین موردعلاقم روبخرم
خونمون روکه چندین سال هست نیمه کاره هست رودرست کنم وتوخونه رویاییم به راحتی زندگی کنم
میتونم ماشین لباسشویی وماشین ظرفشویی باکیفیتی بخرم
میتونم به هرجایی که دلم خواست سفرکنم
میتونم برای بچه هام کادو تولدی که دوست دارن روبخرم
میتونم وسایلی که دوست دارم روبرای خونم بخرم
حتی میتونم دویاسه تاخونه داشته باشم میتونم مهاجرت کنم به کشوری که عاشقشم
میتونم لبتاب باکیفیتی داشته باشم تا کارهام راحتتر انجام بشه
با آدمهای جدیدی آشنا بشم که همیشه آرزوداشتم باهاشون هم صحبت بشم
میتونم سبک شخصی زندگی خودم روداشته باشم بدون ترس ازقضاوت دیگران
سوال 4 کارهایی که باید برای حل این مسئله انجام بشه به قسمتهای کوچک قابل مدیریت تقسیم کنیدوقدم به قدم انجامشون بدیدوتمرکزتون بایدروی قدم اول باشه مهم اینه که برید تودل ترستون
من اینجا قدم اول رومینویسم ودیگه بقیش روباید خداهدایتم کنه ومن نمیدونم قدم بعدم چی میتونه باشه
قدم اول که باید انجام بشه کارهای نیمه تمام مشتریهام هست که باید بدوزمش واین کارروتموم کنم وتحویل بدم
قدم بعدی بشینم باخودم خلوت کنم ویه کارآنلاین روشروع کنم کاری که واقعا بهش علاقه دارم وباوردارم منو راضی میکنه
باید بشینم تمام دوره عزت نفس روازاول بررسی کنم سوالاتش روحل کنم تمریناتش روانجام بدم تابه خودشناسی بهتری از خودم برسم
باید برم توحوزه کارآنلاین آموزش ببینم ودرهمین راستا هرآنچه که یاد گرفتم روپیاده کنم
باید برای خودم الگوهایی پیداکنم که توسن وسال من بیزینسهای موفقی روشروع کردن
فعلا برای قدم اول رفتم بازاروبه اندازه ای که درتوانم بود جنس آوردم وتصمیم گرفتم آنلاین شاپ راه بندازم
حالا تا روخودم کارکنم بیکارنباشم وباید ورودی مالی داشته باشم
یه کاردیگه که خیلی واجب هست انجامش باید یه هدف کوچیک انتخاب کنم ودرراستای اون هدف کوچیک حرکت کنم
درحال حاضر هدفم رومیزارم روی پرداخت بدهی هایی که درحال حاضردارم وبرای این کار باید بدهی هارودسته بندی کنم بدون ترس یکی یکی حلشون کنم وبرای اینکه بتونم بدهی هاروپرداخت کنم نیازبه پول دارم آنلاین شاپم روراه میندازم وفعلا ازهمین جاوهمین وسایلی که دارم استفاده میکنم تابتونم بدهی هاروتسویه کنم وذهنم روآروم کنم تاقدم بعدی بهم گفته بشه ،
استاد من باید برم وبه این سوال آخرعمیقتر فکر کنم ونیاز هست که خودم روبهتربشناسم باید لیست خواسته هام روواضحتر بنویسم وبرای هرکدوم یکی یکی قدم بردارم
چالشی که من باهاش روبرو هستم نیاز داره به یک اهرم رنج ولذت بسیارقوی که توذهن من جای کارکردن عوض بشه الان درحال حاضربرای من کارکردن رنج آورترین کاردنیاست ومن باید این جایگاه روتوذهنم عوض کنم
ازتون سپاسگزارم که باعث شدید هرچند بسیارکوچیک اما یه لحظه به خودم بیام ودوباره برگردم به مسیر
عاشقتونم که اینقدرخالصانه آموزشهاتون رودراختیارمون میزاری
سلام خدمت عزیزان و استاد عزیز
من اولین بار که دارم کامنت میزارم وهمیشه از دور کامنتارو مرور میکردم یه حسی به گفت که باید کامنت بزارم اگه میخام پیشرفت کنم واین جزوی از قدمهای پیشرفت منه واینکه اعتماد بنفسم با لا بره ویکی از چالشهای زندگیم حل بشه ورود کردن به همین کارهای ابتدایی دروازه حل چالشهای بزرگه درمورد تنرین امروز همین نوشتن تمرین امروز وفوکوس کردن روی اون هم خودش ی چالشه
تا قبل این من همیشه نظارگر بودم الان میخام ورود کنم و حمله کنم به همه ترسهام از کوچیک وپیش پا افتاده تا مهم وحیاتی
من مدت زیادی نیس تو سایت هستم ولی دوست دارم با مرور کامنته وانجام دادن تمرین وکمک دوستای عزیز این مسعله مهم رو حلش کنم
دومورد تمرین امروز من چن وقته که میخام یه طرحی بزنم همش ذهن گفتگوگرم میگه تو باید حتما بدی بیرون طراحی کنن تا بتونه به مشتری نشون بدی ولی میخام طراحی رو از تو ساتهای مختلف حتی بصورت نقاشی وسه بعدی بطور قابل لمس یاد بگیرم ومیدونم خیلی بدردم میخوره چون میدونم اگه یاد بگیرم همون لحظه جلو مشتری اقدام وتری دی میکشم این اپشن برا یکی از همکارامه خیلی سریع همون جا طراحی تری دی بصورت نقاشی میکشه و مشتری اراعه میده تا مشتری ذهنیت داشته باشه ومن این رو یه اپشن میبینم که تعغیرات مهم در کسب وکارم به امید باز شدن دریچه ذهنیتهای مثبت واگاه شدن هر بیشتر تو این ضمینه
سلام و درود
من در مورد خودم فکر میکنن که از خیلی چالشها فرار میکنم و احساس ناتوانی میکنم.
مثلا امسال ب ای شرکت در نمایشگاه تجهیزات پزشکی امارات شرکت کردم و تنها بودم رفتم و یه دوری زدم و جون پارسال خیلی وقت گذاشتم انرژی گذاشتم و به نتیجه نرسیدم فکر میکردم خب حالا برم چی بگم دوباره اونطور میشه و…..و هیجی به نطرم نمیرسید که چکار کنم ولی در واقع من داشتم خودم و قانع میکردم و از روبرو شدن با ادمها فرار میکردم الان که نمایشگاه تموم شده میفهمم که چون تنها بودم فرار کردم حداقل میتونستم مهارتهای خودم رو در ارتباط با ادمها بیشتر کنم کلی نمونه و سمپل بگیرم مثل پارسال و……خلاصه
من با یک باوری مهاجرت کردم و کارم رو رها کردم و توی این یکسال نتونستم درامدی داشته باشم و فکر میکنم همش برمیگرده به احساس لیاقت که خودم رو لایق بدونم فرای دستاوردهام خودم رو ارزشمند بدونم جدای درامدم رابطه عاطفیم و….
خلاصه که خیلی کار دارم روی خودم
به نام خدا مهربانم و همیشه حاضر و عاشق پیشرفت ما،
و درود و رحمت و برکت و نعمت و خیر همیشه هر لحظه از سوی خدا جاری به زندگی شما استاد ارجمندو گرامی و عالیقدر و خانم شایسته نازنین مهربان،
استاد ازچالشهای من: 1 لاغری و 2زبان انگلیسی هست،
هزاران کار دیگه در ذهنم بود اما مهمترینش براماینا هستن ولی حالا فقط اول لاغریمو تمرکز دارم،
استاد از فواید لاغری و اینکه چالش من هست اول بگم خدمتتون البته برای خودم بگم:
خوب حس خوب اعتماد به نفس
بعد قدرت و نظم و تعهد و عملگرا بودن ذهنمو و بالا بردن توانایی در موفق شدن در همه کارهای دیگمو تقویت میکنه و حالمو هم روحی هم جسمی عالی نگه میداره
کیفیت روابطمو در همه زمینه ها بالا میبره و
و حس خوب زیبایی در لباس خریدنهام مسافرتهام و
اینکه حس سبکی سالمی و حال روحی و جسمی بهتری دارم،
کیفیت شغلم و درآمد مالیم و انرژی بیشتری در انجام کارها،و حتی در همه کارها انرژی مثبت بیشتری هم خودم دارم و حتی انرژی مثبت افراد دیگه هم به طرفم میاد و کلا انگار بزرگترین رسالت من الان لاغری من که حالمو خیلی خوب میکنه جزو بزرگترین افتخارات من لاغریم،
و حالا کارهاییکه مدیریت کردم و موفق دارم میشم در مورد لاغریم :
1 اول اطلاعات صحیح کسب میکنم از طریق ورودی های چشم و گوش خواندن و نوشتن و تکرار و تمرین هر روز میکنم و فایل آموزشی میبینم مدام از سایت لاغری با ذهن جناب آقای رضا عطار روشن که ایشون هم شاگرد موفق دوره های خودتون هم هستن و سعادت نصیبم شد از طریق سایت خودتون من بشناسمشون و در محضر ایشون هم بعد از شما شاگرد خوبی باشم در زمینه لاغری من اومدم الان اطلاعات در مورد (لاغری با ذهن و تناسب فکری ) را کسب میکنم و بصورت عملی این شکلی دارم پیش میرم و راه های که از ایشون یاد گرفتم طبق اموزشهاشون مدیریت لاغری من به اینصورت شده:
1متعهد شدم تا آخرش می مانم و مسئولیت چاقیمو به عهده گرفتم
2 با چاقی و تمام چالشهای مربوط به آن در صلح رفتم
3 ارامارام ترمزها و فرمولهای اشتباه چاقیمو پیدا دارم میکنم و برطرف دارم میکنم و دارم به رفتار افراد متناسب نگاه میکنم و یاد میگیرم ازشون، ودر عادتهای قبلیم دارم خدشه وارد کردم مثلا هر روز 4 تیکه نان میخوردم الان با توجه به بمباران کردن ورودی های ذهنم و طبق دوره قانون سلامتی شما ،ذهنم حالا خودش آرام از درون تغییر کرده و میگه فقط با یک تیکه نان سیر میشم تا انشاالله کاملا حذفش کنم،
4بعد استاد هدف لاغریمو کوچک و خرد و تقسیم بندی کردم و کلا اسانش کردم،مثلا گفتم من اصلا کاری به مترو سایزو اندازه و وزن کردن ندارم ارامآرام بدون محدودیت زمانی گشادی لباسهامودر نظر گرفتم و پیشرفت تغییرات ذهنم و رفتارمو و به خودم باریکلا میگم ،
استاد اومدم فعلا فشار روانی محدودیت زمانی مثل عجله داشتن و یا نوع غذا و تعداد وعده ها رو از روی خودم فعلا برداشتم تا بتونم بعدا خودمو برسونم آرام آرام به روش دوره قانون سلامتی شما که انشاالله آرام آرام به آن شیوه متعهد بمانم، اما طبق آموزشهای لاغری با ذهن استاد عطار روشن فعلا من مثلا:
استاد،
5قبلا اگر گرسنه هم نبودم میخوردم حرص و ولع داشتم اما از زمانی که الان نگاه میکنم به حس درونم و واقعا گوش میدم بهش و طبق آموزشهای ذهنی که دارم میبینم از درون تغییر کردم من دیگه هررر موقع واقعا گرسنه واقعی باشم و نیاز بدنم باش میخورم دیگه ذهنم آروم شده ولع نداره،مثلا فعلا تو هر ساعتی ممکنه دیگه صبحانه نخوام یا نهار نخوام یا فقط شامو بخورم اما محدودیت رو که برداشتم ولع خوردنم تمام شده ،
6سعی کردم ریزه خواریمو میان وعده هامو ببرم به سمت قطع کردن اما الان تونستم فقط تعداد و مقدارشو به انتخاب خودم کمکنم و بهتره بگم درست کنم واژه کمتر مقاومت ذهنی برام میاره نگمبهتره،در حدی که مزه چیزی رو که هوس کردمو فهمیدم ولعمخوابید دیگه نمیخورمش تمام،تا جایی هم که بتونم در فضای سایت لاغری میمانم تا هوسی نکنم یا میان وعده ای نخورم اینم میدونم طبق دوره قانون سلامتی عمل کنم هوسدیکه نمیکنم اما الان برام سنگین یکدفعه مثل اون دوره عمل کنم اما در نهایت الگوی من شما و دوره قانون سلامتی من دارم سعی میکنم مثل شما متعهد و دقیق شوم،
7دارم سعی میکنم قاطی پاطی تو یک وعده نخورم،
8نزدیک بهم ساعت غذاهام نباش و نخورم ،
9رو هم رو هم تا مرز خفگی غذا نخورم،
10با سرعت نخورم یا زمان فیلم دیدن غذا نخورم،
11هر موقع تلویزیون میبینم یا مسافرت یا تفریح میرم لذتمو فقط مساوی =در خوردن نبینم و برم کنجکاوی کنم در چیزهای دیگه حواسمو پرت کنم به کارهای دیگه و لذت بقیه کارها رو بیشتر کردم برای خودم بیشتر از غذا،
12دیگه مدام فکر به غذا به اینکه امروز چی بخورم نهار چی بخورم شام چی بخورم و حتی مرور مزه و خاطرات غذاها و تصویر سازی غذا در ذهنم کمشدن و اصلا
ناخودآگاه طبیعت بدنم انگار منتظر سلامتیم بود خودش کمتر به غذا فکر میکنه یا اصلا بعضی وقتها به غذا فکر نمیکنه،
13من دیگه نمیرم دنبال تنوع و مزه غذاهای جدید و از این رستوران به اون رستوران دنبال تنوع های مختلف نمیرم چون پایان ندارد و همه اشون یا شیرین هستن یا فست فودی که سالم نیستن و هی میندازنم تو چرخه باطل دوباره بخور دوباره دقیقا مطالب دوره قانون سلامتی توذهنم میاد ولی دارم آرامآرام میام تا بهش برسم و پیروز بشم ،
14 استاد هر موقع هوس زودگذر بدی میاد تو ذهنم اب میخورم نفس عمیق میکشم پا میشم راه میرم ذکر خدا میگم شروع میکنم به نوشتن در مورد علاقه ها و فواید و لذت مسیر و نتیجه هام یا حواسموپرت میکنم با شبکه اجتماعی آموزنده ورودی صحیح به ذهنم میدم خودمو بمباران در فضای لاغری و مطالب رشد فردی میکنم مثل در سایت شما استاد میام یا سایت لاغری با ذهن استاد عطار روشن،
15 اجازه نمیدهم عوامل بیرونی زودگذر کنترل درون زیبای مرا قدرتمند و توانای مرا بگیره من به آنچه که ماندگار و ابدی و صحیح هست دل میدهم منتهی آرامآرام دارم قویتر میشم و ذهن ناخودآگاه من داره آرام آرام با این کارها و در فضا و نوشتن و خواندن و دیدن داره تربیت جدید و یادگیری زبان لاغری جدیدی یاد میگیره
16استاد خودم رو برای کوچکترین تغییراتم تشویق میکنم و مینویسمش باریکلا میگم به خودم،
17 استاد در نهایت دارم مقدار کربوهیدراتمو و از هر نوعی کم میکنم تا صفر بشه،
و 18 همچنین تعداد وعده هامو دارم کم میکنم آرامآرام بدون محدودیت زمانی ،تا بتوانم برسم به شما که الگوی خود انتخاب کردم و تا ابد وفادار به این شیوه صحیح در دوره قانون سلامتی شما بمانم،
استاد سه سال فک کنم دوره رو خریده بودم نمیتونستم بهش عمل کنم یک مدت میتونستم ولی چون ذهنم آمادگی نداشت با من همکاری نمیکرد چون اصول یاد دادن به ذهنمود بلد نبودم گیر کرده بودم هر بار دوره قانون سلامتی و رها میکردم بدتر میشد حالم و احساس میکردم من در این مورد عرضه ندارم،
اما به لطف الله یک روز تسلیم خدا شدم گفتم من میخوام مثل استاد عباسمنش عالی عمل کنم چرا در موضوع خوردن نمیتوانم ؟ گیر افتاده بودم نمیتونستم قانون سلامتی را مثل شما عمل کنم تا اینکه
به طور معجزه با سایت لاغری با ذهن استاد رضا عطار روشن که شاگرد خودتون هم هستن آشنا شدم ،
استاد شما و ایشون جزو فرشتگان بی نظیر نجات دهنده من شدید و من از شما آموزش اینکه چگونه درسهاتون رو عملی در زندگیم بیارم و متعهد بمانم و با کیفیتترین حالت هر بار ارتقا بدهم رو از شما یاد گرفتم ،
مثل شما روی زمین مثال زدنی نیست و شما بی نظیر و بی همتایید،
خداوندا یکتایم ممنونم از کمکهات،
و استاد ممنونم بخاطره وجود منبع پر برکت و آموزش دهنده درس زندگیتون در همه زمینه های موفقیت و خداوند انشاالله همیشه برکت و آرامش بیشتری بهتون عطا کنه.
سلام استاد و خانم شایسته ودستان گرامی من با خوندن کامنتهای شما خیلی احساس خوبی پیدا میکنم
من بیشتر چالشهای زندگی را دوست ندارم پیش بیاد چون میگویم زندگی آرامی دارم و نمیخواهم زندگیم سخت شود یعنی میگویم همین زندگی خوب هست م از چالشها تا اونجای که امکان داشته باشد دوری میکنم
مرحله اول من باید به گاوداریم گاز بکشم و به خاطر مراحل اداری هی به تعویق می اندازم به قول معروف آشغال هارو زیر میز میزارم
چالش بعدی من باید به گاوداریم برق بکشم چون برق قاچاق دارم و به خاطر مراحل اداری باز هم هی به تعویق می اندازم این کنتور گرفتن برای خانه خودم هم هست ولی من اینو عقب می اندازم من برای درخت کاشتن توی حیاط خانه ام و فضای سبز درست کردن تو حیاط هم این مشکل دارم وبه تعویق انداختم با خودم میگم سخته پول میخواد و باید هزینه بکنم بزار موقعش رسید انجام میدی
حالا اگر این چالشهارو انجام بدم چه نعمتهای برای من به ارمغان می آورد
اول از همه کنتور گاز برای گاوداری ارزش گاوداری زیاد میشود میتوانم انجا آب گرم داشته باشم میتوانم اتاق را گرم بکنم واگر این کار را انجام بدهم میتوانم اعتماد به نفس پیدا بکنم و برای بقیه کارهای اداری هم به راحتی بروم به دنبالش من بابت برق هم اکر بوم به دنبالش وبگیرم دیگر ترسی از قطع شدن برق گاوداری از طرف اداره برق ندارم و باز هم ارزش گاوداریم بیشتر میشود من بابت درخت کاری و فضای سبز خانه ام اگر انجام بدهم خانه ام خوشگل و زیبا میشود و به من روحیه میدهد و میتوانم از میوه هایش استفاده بکنم میتوانم در تابستان زیر سایه درختان بشینم و لذت ببرم
بر چه ترسهای غلبه خواهم کرد
من با کشیدن گاز و برق بر ترس اداره رفتنها بیشتر غلبه خواهم کرد من با رفتن به دنبال این کار ترس از استارد زدن کار های دیگرم کمتر میشود
من بابت درخت کاری حیاط خانه ام وقتی انجام بدهم مطمنن برای شروع کارهای که برایم سخت هست ترسم کمتر میشود و راحتر کارهای جدید را انجام میدهم
من هنگامی که این کار برق و گاز را با توکل بر خدا استارت بزنم وبه پایان برسانم توکلم در کارهای دیگه به خداوند خیلی بیشتر میشود و میتوانم در تمام کارهای دیگه ام به خداوند توکل بکنم وانجام بدهم و اگر هم انجام نشود یک خیریتی در ان هست و میخواهد یک مسیر بهتر را به من نشان بدهد
من با این چالشها چه مهارتهای یاد میگیرم
من با به دنبال برق و گاز بودن میتوانم ارتباطم را قوی بکنم و میتوانم دوست وآشناهای خوبی را پیدا بکن که این ارتباط قوی داشتن در همه مسیر های زندگیم به دردم میخورد من درخت کاری حیاط خانه ام میتوانم یک حرفه خوب یاد بگیرم میتوانم محوطه میتوانم متوجه بشوم که چه درختانی برای منطقه ما خوب هست
چه توانایی های به من داده میشود
به من توانای این را میدهد که من باید چالشهای زندگیم را باید حل بکنم تا بزرگتر بشم و نعمت بیشتری از خداوند دریافت بکنم
من میروم به اداره برق و گاز تا مدارکی که از من خواسته اند را ببرم و بعد تیکه تیکه کار هارو انجام بدهم برای درخت کاری هم اول زمین را صاف میکنم بعد کود میریزم بعد تیکه تیکه کارهارو انجام میدهم به با توکل به خداوند مهربان استارت کارهارو میزن من در گذشته خیلی چالشهای بزرگتر از این را به کمک خداوند حل کرده ام