ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 52

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    H.A.Asadi گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    سلام

    من هم زمان شکست میخورم به شدت ناراحت میشوم اما از آنجایی آموزش های شمارا دنبال می کردم قبلا سعی میکنم زود برگردم ولی ناتوانم و این انرژی منفی رو به همسرم و بقیه انتقال میدم

    و بدتر از همه اینکه از اشتباهات درس نمی‌گیرم و مهم‌ترینش اعتماد بیجا به دیگران است

    مثلا در آخرین مورد صد میلیون پول دادم شرکت خارجی تا برام در ارز دیجیتال سرمایه گذاری کند ، اما بنظر کلاهبرداری میاد

    ولی با این حال می خواهم با توکل بر خدا در حوزه ذمز ارز فعالیت کنم طوری که پول در اختیار خودم باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    سلام استاد جان.

    من از قدیم حتی دوران کودکیم یادمه همیشه سعی میکردم خودم رو توی چالش قرار ندم، همیشه میخواستم به یه شکل و راحت کارام پیش بره و نخوام کاری رو که میلم نیست رو انجام بدم.

    نمیدونم این رفتارم از کجا ریشه داره ولی وقعا یکی از پاشنه آشیلام هست.

    شاید یکی از مهمترین دلایلش این باشه که همیشه فکر میکنم. اگه نتونم چالش رو حل بکنم، ممکنه توی چه چالش های سخت دیگه ای بیفتم و در واقع خودمو بندازم تو مشکلات.

    و یا اینکه اگه نتونم حلش کنم، آدمها چی بگن؟ چه فکری راجع بهم بکنن؟

    .

    ولی الان یکم بهتر از قبلم شدم و گاهی شده که رفتم تو دل کار و با خودم گفتم تهش اگه انجامش ندم ، چجوری ازش عبور کنم؟ اگه یه خواسته ای دارم ، باید از پس این چالش بر بیام پس راه دیگه ای ندارم و باید برم تو دلش و نتایج خوبی هم گرفتم.

    این فایل یه یاداوری هست برای من که با ایمان به هدایت پروردگارم از چالش هام فرار نکنم و باور داشته باشم که میتونم حلشون کنم و به درس هایی که این مسئله میتونه برام داشته باشه فکر کنم.

    این باور هم خیلی زیباست: چالش ها می‌آیند تا ما پیشرفت کنیم.

    ممنونم بابت این فایل زیبا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    ساحل اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 2421 روز

    با سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منش که در این سایت توحیدی یاد میگیریم که چطور ابراهیمی زندگی کنیم .

    در برخورد با چالش های زندگیم باید بگم که تا قبل از آشنایی با استاد، در برخورد با هر چالشی، حسی که داشتم یاس و ناامیدی و احساس سرخوردگی بود ولی از وقتی با قوانین آشنا شدم فقط و فقط این جمله به ذهنم میرسه : الخیر و فی ما وقع

    چالشی که در حال حاظر باهاش روبرو هستم یادگیری زبان انگلیسیه بارها و بارها شروع کردم به یادگیری ولی از یه جایی به به بعد ولش میکنم . باورهای محدود کننده من تو این چالش یکیش اینه که با بالارفتن سن، یادگیری به شدت پایین میاد.حوصله کم میشه ، تمرکز میاد پایین . و همه اینا باعث میشه که از خوندن زبان دلسرد بشم.

    حالا با تغییر نگاه و زاویه دیدم و با تقویت ذهن قدرتمند اینها رو با خودم تکرار میکنم

    با یادگیری زبان اعتماد به نفس بیشتری میگیرم و میتونم سر کار ازش استفاده کنم.

    با یادگیری زبان از مسائل حاشیه ای تو زندگیم فارغ شده و میتونم بیشتر تمرکزم رو بزارم روی یادگیری.

    یادگیری زبان باعث تقویت حافظه ام شده و میتونم ذهنم رو فعال تر کنم

    و باید بگم که از همین الان دارم شکرگزاری میکنم بابت اینکه زبان رو بطور کامل یاد گرفته و خلی راحت و رون دارم صحبت میکنم.

    و از امروز شروع میکنم به یادگری دوباره با این تفاوت که آهسته و پیوسته میرم جلو، یعنی از صبح که بیدار میشم یک جمله که روز قبل یاد گرفتم رو تکرار میکنم و فردا این یک جمله میشه دوتا و بیشتر و بیشتر

    طبق قانون تکاملی وتصاعدی میرم جلو.

    با دعای خیر برای خانواده بزرگ عباس منش و همچنین استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و با آرزوی بهترینها همه رو به خدای مهربونم میسپارم و از ته دل دعا میکنم که خداوند تو زندگی هممون باشه .

    با ت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ساحل اصلانی گفته:
    مدت عضویت: 2421 روز

    با سلام و درود فراوان خدمت شما استاد عزیزم و خانواده بزرگ عباس منش که در این سایت توحیدی یاد میگیریم که چطور ابراهیمی زندگی کنیم .

    الان که دارم این کامنت رو میزارم با چالشی روبرو هستم که از نزدیکترین کسانم دلم شکسته و از اینکه این همه مورد بی مهری و قضاوت ناعادلانه قرار گرفتم بغضم گرفته اما با توکل به خدای مهربونم که لطیف بودن و بنده نوازی خداو.ند رو با تک تک سلولهای بدنم حس کردم و همچنین با درسهایی که از شما استاد عزیزم گرفتم و بارها و بارها تو کامنتهام گفتم که شما دستی از دستان خداوند هستید تو زندگی من، اینا یه دریچه امیدی میشه برای حرکت کردن به سمت نور، به سمت خداوند، به سمت حقیقت زندگی که رها کردن و عبور کردن و درس گرفتنه.

    استاد، خیلی سخته که تو این شرایط بتونی افکارت رو کنترل کنی اما من مطمئن هستم با تغییر زاویه دیدم به این وضعیت الانم ، این تغییر نگاه، میشه باور تقویت کننده من، که این چالش سکوی پرتاب من هست به سمت آرزوها ، آرزوها و رویاهایی که دیگه به جرات میتونم بگم شدن واقعیتهای زندگی من و بارها و بارها شکرگزاری کردم بابت رسیدن به اهدافم طوری که از شدت خوشحالی اشک شوق میریزم .

    الان که در حال نوشتن این کامنت هستم صدای اذان ظهر رو میشنوم و تو این لحظات ملکوتی برای همه دعا میکنم تا زندگی هممون غرقه در نور بشه و لبخند خداوند تو زندگی هممون باشه.الهی آمین

    با حل کردن این وضعیتی که الان توش هستم و تونستم مدیریتش کنم اعتماد به نفسم بیشتر شده و از همه مهمتر توکلم به خداوند پررنگتر و محکمتر شده و با قدمهای محکمتری به سمت جلو حرکت میکنم.

    با دعای خیر برای خانواده بزرگ عباس منش و همچنین استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و با آرزوی بهترینها همه رو به خدای مهربونم میسپارم و از ته دل دعا میکنم که خداوند تو زندگی هممون باشه .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    غزال باقری گفته:
    مدت عضویت: 3890 روز

    سلام به همه دوستان عزیزم و همچنین استاد گرامی و مریم جان

    خب چیزی که همه میدونیم اینه که چالشها جزء حدا ناپذیر زندگی هست. و همینطور که استاد میفرمایند طرز برخورد ما با اونها هست که اونها رو تبدیل به معضل یا فرصت میکنه. راستش من سالها پیش کسی بودم که در برخورد با چالشهای حتی ساده زندگیم کاملا از هم میپاشیدم، یعنی کاملا. قیاقه یک فرد قربانی و مظلوم و افسرده رو به خودم میگرفتم و مدام اون قضیه رو با خودم تکرار میکردم توی ذهنم. اما به لطف آشنایی با استاد و آموزه های ایشون سعی کردم تاحدی اصلاح کنم خودم رو. البته گاهی اطرافیان هم میتونن موثر باشن همسر من به نسبت خیلی حساس هستن و با کوچکترین موردی کلافه میشن. بخاطر همین احساس میکنم من خیلی قویتر شدم چون اگر قرار بود من دل به دلِ ایشون بدم که دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشد، به محض اینکه چالشی برای ما ایجاد میشه من سریع میگم بیا الان درموردش فکر نکنیم و بسپاریمش به خدا تا خودش راه رو بهمون نشون بده. و خودم با خدا صحبت میکنم و میگم خدایا تو تابحال منو به حال خودم رها نکردی میدونم این بار هم هدایتم میکنی. من هیچ ایده ای ندارم و منتظر هدایت تو هستم

    و همیشه و همیشه … خدا منو آروم کرده و کارهام رو پیش برده. شاید اگر کسی از بیرون نگاه کنه فکر کنه من توی ضجر هستم و لی منی که میدونم اوضاع میتونست از این بدتر بشه اما خدا با دستانش داره حمایتم میکنه میدونم که اوضاع تحت کنترله.

    مثلا من ۵ تا پت دارم، همسرم هم الان ایران نیستند و اتریش دارن کارهای مهاجرت من و بچه هامون رو انجام میدن. به محض رفتن ایشون یکی از بچه های من که یک پاپیه ناز هست مشکلی براش پیش اومد که مجبور به جراحیه پاش شدم. من تصورش رو هم نمیکردم بتونم از پسش بربیام به تنهایی. شرایط نگهداری با توجه به کارم خیلی حساس و سخت بود. روز عمل دکتر منو متقاعد کرد که هر دوپا رو باهم عمل کنم و نگران هیچ چیز نباشم، اصلا انگار خدا جای من اونجا بود چون من خودم نمیتونستم همچین تصمیمی بگیرم. و پذیرفتم .. هر دوپا عمل شد، محل کارم دوهفته به من مرخصی داد، برادرهام هر روز میومدن و کارهای خرید من رو انجام میدادن، و پسرم هم به خوبی دوران نقاهتش رو طی کرد. اصلا انگار اون مدت من توس استراحت مطلق بودم در حالیکه من بقیه افرادی که پتشون این عمل رو انجام میداد میدیدم که اصلا حاضر نبودن دو پا رو باهم عمل کنن و برای همون یک پا هم کلی سختی تحمل کرده بودند. همواره خداروشکر میکنم بخاطر اینکه اینقدر کنار منه واینقدر زیبا کارهامو پیش میبره.

    چالشی که در حال حاضر باهاش روبرو هستم خوندن زبان آلمانیه. خب به جورایی جهاد اکبر میخواد. از وقتی این فایل رودیدم تصمیم گرفتم روزانه حداقل نیم ساعت وقت بزارم و تمرینهامو انجام بدم. چون خیلی برام مهمه که بتونم مسلط بشم روش

    امیدوارم بتونم متعهد به مسیرم ادامه بدم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    در مورد چالش های زندگیم باید بگم

    افکارمه که در مدریتش ضعف دارم و بخش عمده افکارم منفیه، تلاش زیادی میکنم اما آنقدر زور این افکار زیاده که توان از من میگره!

    این قدر که این افکار طی سالها در وجودم نهادینه شده

    که منو بفکر فرو میبره که چرا در مقابل کار روی افکارم چقدر ضعیفم و البته این رو هم اضافه کنم که من خیلی سخت میگرم شاید دلیلش این

    و از اینکه بخوام توجه خودم رو بزارم روی توانا شدنم در مهارت حل مسعله چیزیه که اصلا من بهش توجه ای نکرده بودم که همچین چیزی هم میتونه باشه یا با این نوع نگاه چالش رو برای خودم جالب کنم تا بهتر حلش کنم و نگاهم عوض بشه،

    عجب سوال های کلیدی و مهمی میپرسین استاد

    واقعی هر کدوم از این سوال ها مدتها فکر کردن داره.

    ممنونم از شما و خداوند که شمارو در میسر رشد و پیشرفت من قرار داد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سمیه گفته:
    مدت عضویت: 2032 روز

    بسم الله الرّحمن الرّحیم

    سلام استاد عباس منش عزیز

    چقدر تو همین چند روز این فایل ها باعث افزایش عزت نفس در من شده ، بعد از گوش دادن فایل قبلی تازه متوجه شدم که چقدر من تغییر کردم و خودم نفهمیده بودم. خیلی خیلی هنوز مونده تا هدفم، اما همین مقدار تغییر رو من نمی فهمیدم .چکاپی که این چند روز بر روال خودم داشتم بهم خیلی انرژی و انگیزه داده و ارتباط بین پیشرفت های مختلفی که بعد از آشنایی با شما تو زندگیم داشتم رو با تغییراتی که در خودم بوجود آوردم رو بهتر فهمیدم.این چند روز بازده کاری من در همه ی جنبه های زندگیم رشد فزاینده ای داشته . به یادم اومد چالش های سنگینی که باهاشون روبرو شده بودم و تونستم با استفاده از آگاهی های فایل های شما و عمل به اونها چالش ها رو حل کنم و میوه بعدش رو هم بچینم. اما تا همین چند روز پیش متوجه ارتباط اینا نبودم. فایل اول خیلی برام خوب دود ، هم قدر دان خودم خودم شدم و هم تلنگری خوردم برای بهبود بیشتر.

    و فایل دوم رو گوش کردم و دارم نکته برداری می کنم . چقدر زیباست .یک دنیا ممنون استاد.

    اگه تو تمرین ها خواسته بودین که بنویسیم چه چالش هایی رو حل کردیم حتماً این کار رو هم می کردم. تازه برام لذت بخش تر شد، تازه فهمیدم چه کارهایی رو انجام دادم. و تازه فهمیدم که چقد ارزشمند بوده.

    تمرین اول که پاسخ به سوال اول فایل بود رو انجام دادم .

    اما تمرین درباره چالشی که الان در زندگیمون هست. تو کامنت قبلیم گفتم که چالشی هست که من چند ساله درگیرش هستم و نتونستم حلش کنم و گفتم که حدود سه چهار ماه پیش هدایت شدم به اینکه صبر داشته باشم و به پرورش و رشد و پیشرفت خودم بپردازم و خداوند من رو هدایت خواهد کرد. من هم سعی کردم تو این مدت بیشتر و عملگرایانه تر از قبل رو خودم کار کنم که پیشرفت چشمگیری هم تو سلامتی ، هم روابط هم ، درآمدم ، و مهمتر از همه آرامش درونی خودم داشتم . اینکه چالش چی هست رو نمی تونم اینجا بنویسم. وقتی این فایل ها رو تو سایت دیدم گفتم خدای من بهم گفتی صبور باش جواب میرسه ، چی از این بهتر . چالشی که گفتم یه موضوعی هست مرتبط با فرزندم. همونطور که گفتم با هدایت خداوند سعی کردم صبوری کنم و بعد از دیدن این فایل تصمیم گرفتم در این زمینه مطالعه داشته باشم تا قبل از اینکه بخام به فکر دخترم باشم اول خودم در این زمینه به طور منطقی و علمی استوار بشم. نه اینکه کاری رو انجام بدم هر چند درست هم انجامش بدم صرفاً به عنوان میراثی از گذشتگانم ، هنر در اینه که خودم با تحقیق و بررسی عقلانی و منطقی بهش رسیده باشم. پس فعلاً کاری به دخترم ندارم و اول خودم رو پرورش بدم. بعد قدم های بعدی رو خداوند بهم میگه . و مطمئنم یه روزی این چالش حل میشه.

    چالش دیگه ای که برام تقریباً سخته اینه که من هنوز نتونستم تعادلی بین انجام کارهای خونه ،وظایف همسری ، وظایف مادری، وظایف شغلی و وظایف شاگردی خودم برقرار کنم.

    من باید هم تو سایت استاد فعالیت کنم و هم رو محصولاتی که گرفتم کار کنم. هم باید توی رشته ای که تدریس می کنم خودم رو شاگرد بدونم و همیشه خودم هم در حال یادگیری بیشتر باشم تا بتونم آموزش بهتری داشته باشم. از طرفی سه فرزند نازنین دارم که دوست دارم در حد معقولی براشون وقت بذارم و از وجودشون لذت ببرم. از طرفی من همسر هستم و باز هم وظایفی در این زمینه دارم .کارهای خانه داری هم هست. کاری که بیشترین وقت رو از من میگیره شغلم هست ، زمانی که تدریس آنلاین دارم روزانه حدود چهار پنج ساعت تدریس دارم ، و سه چهار ساعت هم تصحیح تکالیف و ساخت کلیپ های تدریس هست. و مهمتر از همه خودم! تمام کارهایی که تا اینجا گفتم بدون شک از علائق من هم هستند، حتی کارهای خونه . من همیشه از انجام کارهای خونه لذت می بردم.یکی از بزرگترین نعمت های خداوند به من همین هست که من از انجام کارهای خونه زجر نمی کشم.و برعکس لذت هم می برم، هم در حین انجام کار و هم بعد از اتمام کار. خیلی از خانمها با تنفر از کارهای خونه می نالند اما من لذت می برم ، گاهی غر میزنم اما نه برای اون کار . غر زدم چون نتونستم خوب مدیریت کنم.

    خلاصه اینکه دنبال این بودم که چطور این مدیریت رو انجام بدم که کارها به آسانی و با لذت انجام بشه. حدود یک ساله که جدی دنبال حل این مسئله بودم و دوست داشتم که همین ترکیب رو نگه دارم .خداوند خیلی کمکم کرد و درهایی رو در آسانتر انجام دادن کارها برام باز کرد که بسیار بهم کمک شد و بسیار هم به کنترل اوضاع امیدوارم شدم. اما هنوز چالش هست و هنوز شاید فقط 30درصد پیشرفت داشتم و خیلی مونده تا به ایده آل خودم برسم.حدود یک ماه پیش باز هم به مدت چند روز تو ستاره قطبی ام از خداوند حل این چالش رو خواستم. خداوند هم خیلی قشنگ بهم جواب داد و واضح کلمه رو تو ذهنم فریاد زد . اهمالکاری! و بهم گفت برو یوتیوب و این واژه رو سرچ کن. و من بعد از روبرو شدن با سرفصل های آموزشی زیادی هدایت شدم به آموزشی فوق العاده کاربردی که خیییییلی برام عالی بود. و تا حدود زیادی این اشتباه خودم رو شناختم و تونستم خیلی بهتر بشم . مواردی رو اهمالکاری داشتم نوشتم و مشغول یادگیری هستم تا مشکل اهمالکاری رو حل کنم. تازه شروع کردم و با هدفم فاصله دارم. نمی دونم چرا دیروز بعد از دیدن این فایل اول یه کمی بهم ریختم ، احساس نا امیدی بهم دست داد. اما تونستم بعد از یک دو ساعت افکارم رو جمع کنم.و باز هم روی کاغذ نوشتم ، در مورد اشتباهاتی که در انجام کارهام دارم نوشتم و روش اشتباهی که در اون مورد داشتم رو هم نوشتم و اینکه حالا باید چکار کنم. مثلا یکی از اشتباهات من این بود که خیلی به تلفن جواب دادن حساس نبودم ، فقط موقع کلاس ها جواب نمی دادم . و در غیر اینصورت مشکلی با این قضیه نداشتم! چند روز پیش متوجه شدم یکی از دلایلی که به موقع کارهایم انجام نمی شود همین است. حتی ممکن است تلفن صرفا احوالپرسی نباشد ومربوط به کارم باشد. اما بی موقع است.و من به خیال اینکه کوتاه صحبت می کنم چون تلفن را جواب میدادم بخشی از تمرکزم برای تلفن می رفت یا کارم دیرتر انجام میشد و در بعضی موارد حتی فراموش می کردم که من مشغول انجام کاری بودم و در بعصی موارد تلفن هم به درازا می کشید و و و . خلاصه اینکه در این زمینه فکر بیشتری کردم و راه چاره را نوشتم :

    _وقتی انجام کاری را شروع می کنم اول از همه تبلت را بیصدا کنم . تا اصلاً متوجه نشوم که کسی تماس گرفته است.

    _به هیچ عنوان وسط کارهایم تلفن جواب ندهم.

    _بعداً در موقعیت بهتری خودم تماس بگیرم.

    _اگر دیدم کسی تماس گرفته بود می توانم پیام محترمانه ای را مبنی بر اینکه الان فرصت پاسخگویی ندارم بنویسم و در مواقع مورد نیاز در جواب بفرستم.

    _در روزهایی که بسیار شلوغم برای احوالپرسی و دلتنگی های خودم هم به جای اینکه از تلفن استفاده کنم از پیامرسان ایتا استفاده کنم و با دیدن عکس عزیزانم خوشحالتر هم میشوم.

    _حتی اگر شاگردانم تماس گرفتند و من باید کار دیگری را انجام دهم به آنها بگویم که مشغول انجام کاری هست، که باید انجام شود.

    چند روزی که این روال را عملی کردم بسیار کارهایم رو به روال تر شده است. انرژی ام بسیار بالاتر رفته.

    همزمان در حال یادگیری برطرف کردن اهمالکاری خودم هستم. هدایت شدم به پخت چندین وعده غذا و خیلی وقتم آزادتر شد. و یک سری اقدام های دیگر که انجام دادم. در بعضی موارد تقسیم کار کردم .حیاط ما باید هفته ای دو بار شسته شود. به همسرم گفتم‌ یک بار در هفته ایشون حیاط رو بشوره و یک بار هم من. برای جاروی خانه هم از فرزندم کمک گرفتم ، قبلاً اگر پسرم که 10 ساله است پیشنهاد میداد کمک کند اجازه میدادم کمک کند اما باز خودم هم آن کار را انجام میدادم . اما تصمیم گرفتم‌ این حساسیت را کنار بگذارم و آنچه که او انجام داده است را بپذیرم . با خودم بارها تکرار کردم که تمیز کردن او قطعاً بسیار بهتر از این است همچنان آنجا کثیف باشد. و اتفاقاً مهارت پسرم در جاروی خانه بیشتر از قبل شده است. حتی چند باری پیش آمد که بدون اینکه من بگویم دستشویی را شسته و این کار خودجوش او به من آرامش و انرژی زیادی بخشیده.

    صبح ها همیشه پسرانم به سختی صبحانه میخوردند و با اضطراب هم میرفتند. باز هم در مسیر بهبود خداوند هدایتم کرد به اشتباهاتی که خودم در مدیریت صبحانه دادن و …. داشتم. حدود سه روز پیش به طور جدی در این زمینه صحبت کردم و گفتم که انتظارم چیست و گفتم‌ که با طولانی کردن خوردن صبحانه باعث عقب انداختن کارهای بعدی من می شوند. و از آنها خواستم که وقتی صدایشان می کنم باید به موقع بیدار شوند . خدا رو شکر این سه روز خیلی خوب بود.

    در زمینه ی کلیپ سازی هم به روش هایی هدایت شدم که وقت کمتری از من می گیرد . با اینکه اینهمه کلیپ ساخته بودم به این راه ها نرسیده بودم. و این برایم نعمت و پاداش بزرگی بود.

    مدتی بود به حدی احساس خستگی روحی و جسمی داشتم که فکر رها کردن تدریس به سرم میزد ! از یک ماه پیش که خیلی جدی تصمیم گرفتم که تعادلی بین کارهایم برقرار کنم و باور کردم خداوند یاریگر و هدایتگرم خواهد بود علاوه بر اینکه تمامی کارهایم رو به رشد هستند هم به لحاظ بازده کار و هم به لحاظ آسانتر شدن مسیر انجام کارهایم اتفاق دیگری هم افتاد که خیلی برایم‌درس داشت. هدایت شدم به اینکه من نباید به همسرم کمک مالی داشته باشم ، یعنی با این باور غلطی که من داشتم این کمک مالی هم برای او سم بود و هم برای خودم. من تمام درآمدم را در خانه خرج می کردم و اصلاً حواسم نبود که این کار افراطی اشتباه است. و شاید بزرگترین دلیل خستگی های افراطی من همین بود. موضوع را برایشان گفتم و تصمیم خودم را مطرح کردم. پذیرفتند هر چند اول کمی شوکه شدند . اما خیلی زود ذهنشان را کنترل کردند و من هم توانستم بر نجواهای زیاد و رگباری ذهنم غلبه کنم. و چقدر برای هر دوی ما خوب شد. فردای همان روز همسرم بدون اینکه تقاضا کرده باشد 500هزار تومان افزایش حقوق داشت. همسرم همیشه می گفت که میخاهم جوجه غاز بگیرم ، جوجه اردک بگیرم و و و و پرورش دهم و بعد از دو هفته بفروشم . اما این همیشه در ذهن بود بعد از تصمیم من ، همسرم در وادی عملگرایی قدم گذاشت و این ماه در کنار کار اصلی خودش چند جوجه غاز یک روزه و یک مرغ و یک خروس فروخت و جمعاً حدود یک میلیون و سیصد هزار تومان کسب درآمد داشت. و وجودش سرشار از انرژی و ذوق شد. همیشه دوست داشت بلدرچین پرورش دهد اما اینکه کی بفروشد و کجا بفروشد کمی برایش مبهم بود. همین چند روز پیش صاحب کارشان پیشنهاد داد که می توانی همینحا جوجه بلدرچین یک روزه بخری و کمی که بزرگ شدند بیاوری و در همین مغازه بفروشی . یعنی در همان زمان کاری و در همان مکان بدون اینکه لازم باشد جدای از ساعت کاری اش پی مشتری بگردد!

    بعد از این تصمیم که برایم سخت هم بود درآمد خودم هم افزایش داشته و دو کلاس به کلاس هایم اضافه شد.

    در مسیر بهبود خودم ، و بهبود کارهایم احساس می کنم صمیمیت کل خانواده ی نازنینم افزایش داشته. مسئولیت پذیری فرزندانم بیشتر از قبل شده. من دارم روی خودم کار می کنم اما به وضوح می بینم که همه چیز و همه کس در اطرافم در حال بهتر شدن است. توکلم به خداوند چندین برابر شده است.آرامشم بسیار بیشتر شده است. هر روز انگار در مسیر حل این چالش ایرادات بیشتری از خودم را کشف می کنم و در جهت برطرف کردنشان اقدامی هر چند کوچک برمیدارم .ترس اینکه نتوانم از پس همه کارهایم بربیایم بزرگترین ترس این روزهایم بود که به میزان پیشروی من این ترس در حال کمرنگ تر شدن است. و انگیزه و توان و ذوق و خلاقیت من است که روزبروز بیشتر می شود. حتی درکم از فایل های استاد هم بیشتر شده است. زمان برایم گرانقدر تر از همیشه است . و جایزه ی من که خودم به خودم خواهم داد خرید قدم هفتم دوازده قدم است. چقدر ذوق متفاوتی دارم برای خرید این قدم. نمیدانم حسم فرق می کند. با اینکه همیشه از خرید محصولات شما خوشحال بودم ، اما جنس این خوشحالی فرق دارد. شاید برای این باشد که دفعه های قبل گوشه ی ذهنم به مخارج دیگر هم فکر می کردم و کمی مضطرب بودم اما به لطف الله این بار آزادانه تر با حسابی که موجودی آن حدوداً ده برابر است خرید می کنم . و هم آرامشم خیلی بیشتر از ماه قبل است و هم توان مالی بیشتری نسبت به ماه قبل دارم .

    و همین آرامش بیشتر و توان مالی بیشتر می تونه در حل چالشی که در اول کامنتم گفتم هم موثر باشه البته و قطعاً با هدایت الله.

    زبانم قاصره ، خدایا از تو متشکرم برای ثانیه ثانیه هایی که همواره در وجودم بوده ای ، هستی و خواهی بود. بالاترین نعمت و ثروت برای من احساس آرامشی است که از داشتن خداوند قادر مهربان دارم ، بزرگترین فقر من دور بودن از همین خداوندِ تا این حد نزدیک است! او همیشه بوده و هست و این منم که دور میشوم ، خداوندا از تو میخواهم مرا یاری و هدایت کنی تا هر لحظه به تو نزدیکتر شوم و بترسم از دورشدن از تو.

    اللّهم ثبّت اقدامنا…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    یوسف ادیبی فر گفته:
    مدت عضویت: 3273 روز

    سلام استاد عزیزم

    من حدودا 2 ماه پیش یک رابطه ی عاطفی رو از دست دادم و مواجهم در موردش تا یک ماه افسردگی و حال بد بود،البته که چون من مدت هاست با شما آشنایی دارم پذیرفته بودم که خودم باعثشم حالا هر اتفاقی هم که افتاده باشه ولی خب واکنش اولیه م این بود…خیلی نوسان داشتم تو یک ماه اول و بالا پایین زیاد میشدم ولی به لطف خدا تونستم سریع خودمو جمع کنم و از پسش بر بیام

    و نشستم با این دیدگاه که جهان بیرون من آیینه ی درونمه یه شخمی زدم خودمو و به مسائل زیادی خوردم که باگ بود توی وجودم که چند تاشم بگم قطعا کمک کننده ست

    یکی اینکه وابسته شدم و شرک ورزیدم به خداوند

    موضوع دوم اینکه خودارزشیم پایین بود و خب قبل اینکه برم تو رابطه بهش آگاه بودم و میدونستم و باز هم بهم ثابت شد…

    اعتماد به نفس پایینی داشتم

    ارزشم رو به ظاهرم،به پولم،به دستاوردهام و به هزارتا موضوع دیگه گره زده بودم و ته فکرم این بود که من به هزار دلیل که اتفاقا اکثرشونم ندارم ارزشمند و مناسب و جذاب برای یک رابطه نیستم

    فهمیدم که به طور 100 درصدی تمام رفتارهایی که شخص مقابلم بهم نشون میده بدون شک بدون خطا آیینه ی برخوردم با خودم و باورهام در مورد خودمه

    باور به کمبود رو فهمیدم تو خودم توی قضیه ی روابط و …

    و خب موارد بسیار زیاد دیگه ای که همشونو جالبه که توی دوره ی روابط کامل گفته بودید و من تازه بعد اتمام رابطه فهمیدم که داستان چی بوده و چقدر خداوند کارش دقیقه و کوچکترین خطایی تو کارش نیست

    خدا رو شکر نه تنها از بین نرفتم بلکه خدای خودم رو پیدا کردم و بسیار سپاسگزارشم و تو مسیر رشدم و دارم باورهامو درست میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    Raz گفته:
    مدت عضویت: 2427 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    خانم شایسته

    و دوستان هم مسیر

    تمرین این قسمت من

    من در اکثر مواقع در برخورد با چالش ها و مسائل زندگیم احساس نا امیدی دارم احساس تنهایی و ناتوانی

    مرحله اول: زندگی من چالش های زیادی دارد که بولد ترینشون که برای من الویت هست مسائل مالی هست که همیشه من را درگیر میکنه و نمیتونم حلش کنم

    مرحله دوم : اگر بخوام به نتیجه نهایی فکر نکنم

    به این که آیا من به اون ثروت و به اون آزادی مالی زمانی و مکانی که دنبالش هستم میرسم یا نه و فقط به مسیری که در پیش دارم فکر و توجه کنم بنظرم ترسی که دارم از این که من هیچ ایده ای ندارم برای ایجاد ثروت از بین میره

    ترسم از این که من هیچ توانایی خاصی ندارم که بتونم از اون ثروت بسازم از بین میره

    این فکر اذیتم نمیکنه که من نمیتونم از علاقه ام پول بسازم

    [اصلا این فکر که از علاقه ام پول بسازم رو دیگه ندارم که این افکار اذیتم کنه که چجوری میتونم از علاقه ام پول بسازم وقتی یه مسیر طولانی در پیش دارم وقتی بخوام قدم در راه بگذارم اطرافیانم مخالفت میکنند و من مجبور هستم که بین علاقه ام و خانواده ام یکی رو انتخاب کنم به همین دلیل که نمیتونم از علاقه ام پول بسازم پس هیچ وقت نمیتونم ثروتمند بشم]

    اعتمادم به خودم و این که من توانایی انجام هرکاری را دارم بیشتر میشه

    در لحظه زندگی میکنم و از لحظه لحظه ی زندگیم لذت میبرم

    قطعا درهایی به روی من باز میشه که الان در تصوراتم نمیگنجه

    مهارتهای ارتباطیم قوی میشه

    وقتی وارد مسیری بشم تجربه های زیادی کسب میکنم

    خداوند درها رو برای من باز میکنه و در مسیری قرار بگیرم که بتونم کاری که عاشق آن هستم را انجام بدم و از آن به پول و ثروت برسم

    توانایی های که دارم بالفعل میشه

    و هزاران اتفاق خوب دیگه که الان حتی به ذهنم هم نمیرسه

    مرحله سوم : کارهایی که باید مدیریت بشه و انجام بدم: 1_ روی باورهام کار کنم ، ترمزهای مخفی ذهنم را پیدا کنم و با باورهای قدرتمند کننده ذهنم را مدیریت کنم

    2_ توانایی هایم را باور داشته باشم ، به دنبال تقویت توانایی های که دارم برم ، به خودم ایمان داشته باشم

    3_ یکی از دو علاقه ای که دارم را اونی که بیشتر به من حس خوب میده را انتخاب کنم و تمرکزی روی اون کار کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    سلام به استاد خوبم و دوستان عزیز

    برخورد من بستگی به شدت اون مسعله ای که برام اتفاق افتاده داره در کل سیع میکنی درست ترین

    برخورد رو داشته باشم، هر چند که گفته گوهای ذهنی من میبره به سمت جنبه منفی ماجرا،ولی من هی آگاهانه سعی میکنم افکارم کنترل کنم تا بتونم خودم رو حفظ کنم

    هرچند برام آسون نیست اما تمام تلاش رو میکنم که بهتر بشم ،

    هر روز بر خوردم بهتر میشه با اتفاقات زندگیم و سعی میکنم به درجه ای برسم که بتونم حسم بهم نریز و مدیریت کنم خودمو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: