ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساره امین آبادی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    به نام خدا

    سلام … متاسفانه در حال حاضر داغ داغ با چالشی برخورد کردم که حدود 60٪ 70٪ نتونستم خودم رو کنترل کنم و ناراحتم. حس های قربانی بودن و اینکه کنترل زندگیم مدام از دستم خارج میشه نمیتونم ریشه ای مشکل رو حل کنم و این موارد همیشه تا آخر عمر باهامه .

    چالشم اینه : من یه باوری که توی تمام اطرافیانم دیدم و برام پاشنه آشیل بزرگ شده اینه بچه داری به داری (به دار آویزونی از شدت رنج ) همه هم تصدیق میکنن الان که دوران خوشیه بعدا بدترم میشه! تا آخر عمر حتی بچه بزرگ هم بشه باز مادر براش غصه میخوره و درگیره ( جالبه همین آدما با همین نگرش بعدش اصرار دارن تعداد بچه ها زیاد باشه بهتره! خود درگیری دارن!) من با این حرفا هر روز بزرگ شدم . مثلا الان که به خاطر دختر 3 ساله ام مجبورم سرکار نرم همش حس منفی به چالشم دارم .حس قربانی بودن ، تو خونه زندانی شدن ، حس مزاحم بودن دخترم و … . انصافا چند روزی اولش سعی کردم درست برخورد کنم طبق قانون عمل کنم ولی مثه نمودار سینوسی مدام انرژیم ته میکشه و دوباره به زور دنبال راه حلم بلند بشم دوباره .

    مرحله اول : چالش من : هماهنگ شدن با دخترم و در کنارش زندگی مورد علاقه ی خودم را نداشتن

    مرحله دوم : اگر بتونم موفق بشم که در کنار دخترم یسنا خوش بگذرونم و از وجودش لذت ببرم و به سرکار مورد علاقم آزادانه برم شادترم . من مهارت مادر بودن رو بهتر کسب میکنم . به نظرم مادری شادتره که برای خودش ارزش بیشتری قائل شده باشه ، مادری کم توقع تره که به موقع به خودش رسیده باشه ، مادری عشق بیشتری به بچه اش میده که خودش لبریز از عشق شده باشه … من میتونم با داشتن دخترم این باور محدود کننده قربانی بودن رو تبدیل کنم به باور قدرتمند کننده که دخترم نعمته و شادی زندگیم رو بیشتر میکنه ، دخترم با خنده هاش ، با بازی هاش ، با حرفای صادقانه اش به من یاد بده شاد بودن نیاز به آدار وادار نداره خیلی میتونه ساده ایجاد بشه و دیدن این سادگی هم مهارته و هم نعمته …

    مرحله سوم : من یه بار قبلا هم این چالش برام به وجود اومده بود و وقتی دل از کار قبلی ام کندم ، ایده های الهی بهم الهام شد و مسیرم عوض شد . با این دید حس میکنم این چالش هم میتونه به دلیل یه اتفاق بهتر باشه .

    با این اوصاف پس من باید همون مسیر قبلی رو برم یعنی دل کندن و تموم کردن کارم (خیلییییی برام سخته) … از قرآن هدایت خواستم و برام سوره توبه اومد :

    بَرَاءَهٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ

    ﺍﻳﻦ [ ﺍﻋﻠﺎمِ ] ﺑﻴﺰﺍﺭﻱ ﻭ ﻟﻐﻮ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻳﺪ .(١)

    فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَأَنَّ اللَّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ

    ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ ، ﭼﻬﺎﺭ ﻣﺎﻩ ﺣﺮﺍم ﺭﺍ [ ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ ] ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﮔﺮﺩﺵ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺟﺰ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ [ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﻳﺪ ] ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ .(٢)

    وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

    ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﻋﻠﺎﻣﻰ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩم ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺞ ﺍﻛﺒﺮ ﻛﻪ : ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺵ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﺑﻴﺰﺍﺭﻧﺪ [ ﻭ ﻫﻴﭻ ﺗﻌﻬﺪﻱ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ] ; ﭘﺲ [ ﺍﻱ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ! ] ﺍﮔﺮ [ ﺍﺯ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺷﻜﻨﻲ ﻭ ﺧﻴﺎﻧﺖ ] ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻴﺪ [ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﻳﺪ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﻱ [ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﻱ ﺑﻪ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﻭ ﺍﺳﻠﺎم ] ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ، ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺟﺰ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ [ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻴﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﻭﻳﺪ ] ; ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻛﻔﺮ ﻭﺭﺯﻳﺪﻧﺪ ، ﺑﻪ ﻋﺬﺍﺑﻲ ﺩﺭﺩﻧﺎﻙ ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻩ .(٣)

    إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَىٰ مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ

    ﻣﮕﺮ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﻣﺸﺮﻛﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻴﺪ ، ﺳﭙﺲ ﭼﻴﺰﻱ [ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﻳﻂ ﭘﻴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ] ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﻜﺎﺳﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﺣﺪﻱ [ ﺍﺯ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺭﺍ ] ﺑﺮ ﺿﺪ ﺷﻤﺎ ﻳﺎﺭﻱ ﻧﻜﺮﺩﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﭘﻴﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺗﺎ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻣﺪﺗﺸﺎﻥ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﻴﺪ ; ﺯﻳﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ .(4)

    کلید های من از آیه : از کارم لغو پیمان کنم ، در زمین گردش کنم خوش باشم و لذت ببرم با انجام کارهای لذت بخش، کارهایی که دستمه تا آخر انجام بدم و وفادار باشم که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد .

    خدایا دستم رو بگیر ، هدایتم کن ، مسیر را برام هموار کن که من فقیرم به کمکت

    عاشقتونم … خدا یار و یاور همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2033 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    یکی از بزرگ‌ترین تغییرات من که میتونم بگم نقطه مثبت من شده اینه که دیگه ترسو نیستم و از چالش ها استقبال هم میکنم، قطعا اولش یه سایه ای از نگرانی به دلم میفته یا مثلا میگم اوووووه کو تا بخوام حرفه ای بشم و ….

    اما الان زودتر میتونم ذهنم رو ببندم به اینکه شدنیه و می تونم و خدا میدونه چقدر اتفاقات مثبت و رشد و پیشرفت در انتظارمه

    البته نه اینکه دنبال دردسر باشم، دقیقا طبق گفته شما جهان این چالش ها رو سر راه کسی که حرکت کنه قرار میده .. میشه بگیم «پله» های سر راه ما برای صعود به پوزیشن های بهتر و موقعیت های بالاتر و خاص تر ، که قطعا باید مسیرش رو طی کرد

    -باور مخرب اینکه احتمال شکست هست پس اصلا واردش نشم ….

    من این باور مخرب رو داشتم.. چون عزت نفس پایینی داشتم و به خودم نمی دیدم که موفق بشم، اصلا به استعداد ها و توانایی هام ایمان و باور نداشتم و برای همین تبدیل شده بودم به یه فرد ترسو و حاشیه امن گزین!

    -باور مخرب اینکه اگه مهارتی رو نداشته باشم از اول ، بعدا هم کسب نمیکنم …

    نه این باور مخرب رو نداشتم

    -باور مخرب اینکه چالش ها امتحان و مجازات خداست…

    قطعا این باور به امتحان الهی رو داشتم ، نه اینکه باور به مجازات باشه که بخاطر گناهامه، این باور به مجازات رو نداشتم

    بلکه فک میکردم کلا کار خدا حال گیریه دقیقا مشابه همون جمله کلیشه ایه «بعد هر خنده گریه س»

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  3. -
    مریم السادات ابطحی گفته:
    مدت عضویت: 3952 روز

    به نام خدا

    سلام

    سوال:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    بستگی داره این چالش در چه موردی باشه

    به طور کلی وقتی به چالشی میرسم ، تو لحظات اول ، اولین واکنش ذهنی من ترس هست ولی چند دقیقه که میگذره بیشتر بررسیش میکنم

    مثلا در مورد سلامتی یادم میاد یه زمانی متوجه یک مشکل جسمی شدم و چنان به هم ریختم و ترسیدم که فکر می کردم باید با زندگی خداحافظی کنم

    الان سال هاست که از اون ماجرا میگذره و البته بعد از کار کردن به روش دوره قانون سلامتی واقعا خیالم از سلامت بودن راحت شد.

    باور محدود کننده در مورد چالش سلامتی: سلامتی به آسونی بدست نمیاد، اگه مشکلی برات پیش اومد به این زودی ها خوب نمیشه

    باور قدرتمند کننده: طبق قانون سلامتی ( در دوره قانون سلامتی) بدن می تونه به طرز شگفت انگیزی خودش رو درمان کنه به شرطی که قانونش رعایت بشه.

    من در مورد یک مسئله که برای همه اتفاق میافته خیلی احساس ناتوانی میکنم

    در مورد مسئله مرگ

    هم خودم هم اطرافیانم، حتی غریبه ها

    باور های قدرتمند کننده رو میدونم ولی هنوز خیلی ضعف دارم.

    باورهای محدود کننده : با مرگ همه چیز نابود میشه، مرگ مسئله ی ترسناکیه

    باورهای قدرتمند کننده: من بعد از مرگ رو نمیدونم و از اون فرکانس بی خبرم و فقط خدا میدونه، یک روزی متولد شدم و یک روزی هم از این دنیا میرم. طبق قرآن همه به خدا برمیگردیم و خدا انرژیه . بهتره از فرصت زندگی بهترین استفاده رو بکنم و وقتم رو با درگیر شدن با این افکار هدر ندم.

    مرگ یک مسئله طبیعیه ، هیچ کس تا ابد زنده نبوده و چون تو فرهنگ ما به غلط مرگ رو نوعی عذاب یا نابودی معرفی کردند، من از بچگی از مرگ ترسیدم و حتی به خاطر اینکه خدا و مرگ رو یکی میدونستم از خدا هم ترسیده بودم. در صورتی که مرگ برای بعضی افراد خیلی هم لذت بخشه مثل مولانا پس من باورهای محدود کننده ای راجع به مرگ کسب کردم که دروغ و اشتباهه .

    من همیشه می خواستم استقلال مالی زمانی مکانی داشته باشم و برای این هدف باید یک شغلی میداشتم. برای ساخت کسب و کارم از هنری که درسش رو خونده بودم باید مسائل زیادی رو حل می کردم.

    بعضی وقتا خیلی می ترسیدم و دیرتر وارد مسئله میشدم و بعضی وقتا سریع تر عمل می کردم

    مثلا خیلی سریع آموزش حرفه ای مطابق با بازار روز رو یادگرفتم. 9 ماه هر هفته یک روز به تهران می رفتم و دوره تخصصیم رو شرکت می کردم.

    بعد از پایان دوره متوجه شدم دوره نواقصی داره که من برای ورود به بازار کار باید اونها رو برطرف کنم. با آموزش دیدن از یوتیوب آموزشم رو کامل و حتی در حد بین المللی بهبود دادم. دائم برای شرکت ها به صورت پروژه ای کار می کردم و شده بودم حل مسائل طراحی شرکت ها .

    این کار رو دوست نداشتم چون باید کارهایی که اونا می خواستن رو کپی می کردم ( کارم طراحی دیجیتال هست)

    همیشه دوست داشتم خودم طرح هامو بفروشم و از خلاقیت لذت می بردم. سفارش یک سایت رو دادم و بعد از یکسال اصلا از روال اون سایت خوشم نیومد چون مدیریت خاصی روش ننداشتم و آزادانه نمی تونستم روش فعالیت کنم.

    شروع کردم به دیدن دوره های آموزش طراحی سایت

    ولی برای حل این مسئله مثل کسی که باید با آب سرد دوش بگیره، خیلی دست دست کردم و بعد از چند ماه دیدم یا این مسئله رو باید حل کنم یا تو این سطح ناراضی از کار بمونم

    دوره ها رو دیدم و با باور های اشتباهیی که داشتم مثل اینکه این آموزش ها خیلی عجیب غریبه حتما باید خاکشو خورده باشی، حتما به مشکلاتی بر می خوری که نمیتونی از پسش بربیای، کار رو در شروع برای خودم سخت کردم

    ولی بعد از اینکه باورهای قدرتمند کننده رو ساختم

    اینکه من از پس هر آموزشی بر میام. حتما نباید سال ها درسشو خونه باشم تا یادش بگیرم . مثل استاد عباسمنش که چیزی راجع به پزشکی و بیماری و اندام های بدن نمیدونست ولی تونست قانون بدن رو به خوبی بشناسه و عالی به من یاد بده.

    و بعد در طی حدود 4 ماه آموزش تمرکزی سایتم رو راه اندازی کردم

    هنوز به درآمد نرسیدم و در حال انجام ایده ها هستم

    ولی نمیدونید چقدر از خوشحالی اشک ریختم و به خودم آفرین گفتم و خدارو شکر کردم

    چقدر احساس آرامشم بیشتر شده که خدایا حداقل یه مرحله رفتم جلو . از مرحله ی ترسیدن به مرحله انجام کار عبور کردم و اگه بخوام بگم چقدر سطحم از کسایی که این کار رو برای خودشون انجام ندادن بالا رفته باید ساعت ها بنویسم.

    ولی خب همیشه افکار محدود کننده میاد و من وظیفه دارم به سمت قدرتمند کننده هدایتش کنم

    مثلا

    در مورد مسائل و چالش های شغلی

    من معمولا چالش های کاری خودم رو خیلی خوب حل می کنم ولی یک جوری با خودم غُر هم میزنم

    باورهای محدود کننده :

    1 – فقط منتظر نتیجه بودن و نه نگاه کردن به مسیری که منو رشد داده

    2 – حل کردن مسائل کاری خیلی خستم میکنه

    باور قدرتمند کننده:

    هر بار به یاد میارم که از حل مسائل کاریم چقدر خوشحال و پر انرژ ی و پر انگیزه شدم، حتی از خوشحالی گریه کردم و بزرگ بزرگ روی کاغذ نوشتم خدایا شکرت ، هر بار حل کردن هر مسئله شغلی منو چندین مرحله در کارم جلو برده و اعتماد به نفسم رو بیشتر کرده و باعث شده حتی از اساتیدی که ازشون آموزش دیدم جلو بزنم

    به طور کلی من در روبه رو شدن با چالش ها احساس بدی پیدا نمی کنم به جز مسئله مرگ اطرافیان، احساسم در مورد حل مسائل زندگی خوب بوده

    این مورد رو می تونم در روند زندگیم ببینم که چقدر مهارت های عالی در زمینه کاریم کسب کردم و هر موقع نیاز بوده آموزشی رو ببینم تا مسئله کاریم رو حل کنم ، خیلی صبورانه اون آموزش رو دیدم و خدا میدونه چه مقدار ساعاتی رو روی پیشرفت کاریم صرف کردم و چقدر رشد کردم.

    این هم بعد کار کردن با دوره های سایت هست

    مثلا دوره حل مسائل زندگی واقعا در این مورد عالیه. چون بهتری باورها رو در مورد مسائل میگه . اینکه مسائل نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل های آسونی دارند.

    یادم میاد که باید برای دوره طراحی که شرکت کرده بودم 60 طرح انجام میدادم تا پایان دوره نشون بدم که این دوره چقدر نتیجه بخش بوده

    از سفری بر می گشتم که خیلی درگیر بودم و فرصتم برای انجام این تعداد طراحی در 10 روز خیلی کم بود چون باید موضوعات مختلفی رو با سایز های بزرگ طراحی می کردیم.

    همون موقع داشتم روی دوره حل مسائل زندگی کار می کردم و بعد از دیدن جلسه اول همش از خودم می پرسیدم چطور باید این مسئله رو حل کنم؟

    چطور تو این فرصت کم این تعداد طراحی رو با کیفیت عالی انجام بدم؟

    و جواب ظاهر شد

    اینکه بیام مداد های طراحی بسیار نرم و کاغذ مناسب طراحی رو محیا کنم .

    تنوع مداد های نرم طراحی باعث میشد خیلی راحت کار سایه زدن طرح هام رو با اون حد از تیرگی و روشنی که دلم می خواست انجام بدم.

    من هم به این ایده عمل کردم . مداد های نرم گروه B رو خریدم و در اون فرصت کم تونستم طراحی های با کیفیتی رو انجام بدم و البته از این روند لذت هم ببرم.

    هر بار نیاز دارم این باور فوق قدرتمندکننده روبه خودم یادآوری کنم که مسائله نه تنها راه حل دارند بلکه راه حل های آسونی دارند.

    در مورد مسئله ی ترسم از مرگ هم بیشتر باید قرآن رو مطالعه کنم، بیشتر باید منطق های قوی تری بسازم. مثل اینکه من که یادم نمیاد از چه دنیایی، از چه فرکانسی به این دنیا اومدم و از اون مرحله ترسی با من نیست ، پس بپذیرم که مرگ طبیعتی هست که همیشه وجود داشته و فقط خدا میدونه چه اتفاقی بعد از مرگ میافته و تمام چیزهای ترس آوری که بهم گفتن دروغ هایی بوده که هیچ کدومشون تو قرآن نیست .

    وظیفه من اینه که درست زندگی کنم و از زندگیم لذت ببرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    هدا حیدری گفته:
    مدت عضویت: 788 روز

    بنام حق

    با سلام و عرض ادب و احترام خدمت پیام آور زمانم

    درمورد سوال اول که فرمودید

    کمی در نوشتن جواب تعلل کردم نمیدونستم از هدای چند وقت پیش ها بگم از هدای الانی که به مقداری آگاهی رسید و تصمیم گرفتم از دوتاش بگم که رد پایی باشه و فراموش نکنم چی بودم و چی هستم و بعد ها قراره به چه آگاهی های برسم

    اگر قبلا به چالشی برخورد میکردم همیشه سعی میکردم قوی باشم در برخورد با چالش ها ولی دیدگاهم نسبت به چالش همش دوست داشتم تموم بشه به خوب یا بد بودن یا خیری توش باشه فک هم نمیکردم عملا مغزم جوابی به هیچ نمیداد فقط به اتمام اون مرحله فک میکردم

    اما الان در اخرین باری که به چالش برخوردم اولین موضوع که بهش فک میکنم حس حالت رو برای رو به رو شدن بااین چالش خوب کن بعد ، در وحله اول سعی میکنم خودمو کنترل کنم حالم خوب کنم بعدش به این فک میکنم که چکار کنم و اما دیدگاهم در اون زمان حسم بهم میگفت هدا این چالشه برای خود تکونیه برا اینکه یه مدل دیگه کار کنی رو خودت روشی جدید و جدی تر از همیشه بعد از اون شروع کردم کار کردن با روشی جدید و متعهد تر

    سوال اول دوتا از مسائلم بود که مقاومت داشتم برم سمتشون یا همون بقول استاد آشغال زیر مبل بردن

    چالش روابط هستش من از اینکه رابطه عاطفی داشته باشم میترسم چون فک میکنم وابسته میشم یا اون شخصی که میخوام نباشه یا… پس کلا وارد رابطه نشم تا عزت نفسم بره بالا تا خودم عالی باشم و… و عملا دارم فرار میکنم. مهارت های که ممکنه تو مسیر این چالش یاد بگیرم اینکه یاد میگیرم چطور با دیگران ارتباط برقرار کنم ، بفهمم افرادی که با من هم فرکانسن میان تو زندگیم پس نگران نباشم فردی که میخوای نباشه ، قبل از هرچیز اول باید عاشق خودم باشم خودمو دوست داشته باشم ، یاد میگیرم هر چیز به موقعه اش وارد زندگیت میشه و در اخر یاد میگیرم که هر عشق ومحبتی که از طریق آدما بهمون داده میشه از سوی خداست به واسطه اون آدمه پس وابستگی معنا نداره وقتی خدا همیشه هست _ اولین قدمی برای حرکت کردن اینه که رابطه های عاطفی که میبینم رو تحسین کنم و از افراد خانواده ام شروع کردم پدرم خیلی راحت ابراز عشق میکنه و همه جا از دست پخت مادرم از همه چیز ایشون تعریف می‌کند قبلا برام این امر خیلی عادی بود اما از وقتی که شروع کردم به توجه کردن ، تحسین میکنم پدر ومادرمو، هرجا میرم کلی از زوج های میبینم که با عشق دست همو گرفتند یا بهم نگاه میکنند ، مرحله بعدش نشستم ویژگی فردی که دوست دارم وارد زندگیم بشه رو نوشتم ، بعد از نوشتن با اشخاصی برخورد میکردم که حداقل یک ویژگی از چیزهای که نوشتم رو داشتن و شروع کردم به تحسین کردن که مغزم باور کنه هست همچین آدمای وجود دارن و دنیا پر از فراوانیه ، و مرحله بعد شروع کردم به خودم عشق ورزیدن هرروز کلی جمله زیبا به خودم میگم خودمو تحسین میکنم تا درک کنم که خودمو قبل از هرچیز و هرکس دوست داشته باشم و الویت قرار بدم.

    چالش دوم بحث داشتن آزادی زمانی و مکانی بود این خیلییی برام چالش بود و تاحدی هنوز هست من دوست دارم هر تایمی در هر مکانی که دوست دارم باشم یا برم مسافرت و… با اینکه میدونم که من خالق زندگی خودم هستم اما بازهم میترسم از واکنش پدرم، مادرم و… اگر بگم این وقت بخوام برم چی میگن کجا داری میری اگر بیرون باشم وای کی برگردم خونه که بابام گیر نده نزار دفه بعد برم بیرون و…. و یادم رفته که اگر واکنشی از هرکس ببینی نتیجه باور ها و فرکانس خودته نه پدرت ، نه مادرت، و نه کس دیگه ولی هر دفه میگم یاد گرفتم که اگر حالم خوب باشه اگر تلاش کنم افکار ناجالب پس بزنم و بجاش به چیزای جالب توجه کنم واقعا همه چی عالی پیش میره جوری که باورت نمیشه ، با این چالش چقدر نکات ظریف و زیبایی که در پدر ومادرم بود و من همیشه اون ها رو میدیم اما توجه نکرده بودم هرروز زیادتر و نمایان تر میشن برام و چقدر لذت میبرم و اینجاست که معنی توکل واقعی میفهمم همون بنظرم معنی رهایی هم میده یه وقتیا میگفتم خدایا من که دستم به جایی بند نیست تو درستش کن و رها میکردم بخدا یجوری قشنگ می‌چید برام که الله اکبر . در این باره اول شروع کردم ببینم عاقا چرا من اینجوری در مورد خانواده ام فک میکنم چرا فک میکنم اونا منو محدود کردن چه باور مخربی پشت بندشه، اون باور ها رو شروع کردم نوشتن ، بعد نشستم باورهای سازنده اون باور رو نوشتن بعد هم کلی جمله تاکیدی نوشتم ، و طی روز تکرار کردن این باور ها و جملات تاکیدی ، و توجه کردن به نکات زیبا پدر و مادرم و هرروز توجه میکردم و مینوشتم ، هرروز اینکارروز تکرار میکردم تااینکه علاوه بر اینکه اوضاع عالی شد هیچ من چطور کار کردن روند کار کردن روی خودمو یادگرفتم روند بقول استاد تکاملی، پله پله .

    این چالش ها بهم شجاعت و شهامتی میده که قبلا تو وجودم حسش نمیکردم برام جدید و تازگی داره و خیلی لذت بخشه.

    از استاد مهربون و عزیزم سپاس گذارم برای این فایل های بینظیر و بیصبرانه منتظر میمونم فایل بعدی بیاد که بشنوم و ببینم استاد با چه سوالهای قراره مغزمون به چالش بکشه این دو جلسه بقدری جذاب و زیبا بودن که حد حساب نداره

    در پناه الله شاد تندرست و پر انرژی باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  5. -
    مرضیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2969 روز

    سلام به همه همراهان عزیز

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟

    خوب امروز بعد از این همه سال کار کردن روی خودم دیگه میتونم بگم کمتر از چالش‌ها میترسم کمتر ازشون فرار میکنم هنوز میترسم ترس به دلم میوفته ها اما فرار نه هی با خودم میگم نه حلش میکنم من تواناییش رو دارم سوالی هست میپرسم راهی کاری چیزی هست یاد میگیرم باید حلش کنم این یه فرصت یادگیری هست این یه چیزیه که اگر بتونم حلش کنم و ازش بگذرم کلی به رشد و پیشرفت من کمک می‌کنه کلی اعتماد به نفسم بیشتر میشه قدرتمندتر میشم تقریبا میتونم بگم ازشون استقبال میکنم یه جورایی لذت میبرم انگار یه فرصت تقابل با خودم و به چالش کشیدن خودم میدونمش.

    تمرین :

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    راه اندازی کسب و کار شخصیم

    مدتهاست درونا قلبم بهم میگه میخوای از لحاظ مالی رشد کنی باید کسب و کار شخصیت رو راه اندازی کنی باید دست به عمل بزنی راهی جز این انگار نیست.

    مرحله دوم:

    برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی. یعنی به جای تمرکز بر این ذهنیت که

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛ 

    چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    چه پیشرفت هایی می کنم

    من خودم می‌دونم که درون من بشدت مشتاق رشد هست بشدت نیاز به گسترش دادن خودش هست و اینو از من میخواد که کسب و کار شخصیم رو با توجه به علاقه زیادی هم که در این مورد دارم راه اندازی کنم.

    من قبلاً هم کسب و کار شخصی داشتم چقدر درها خدا برام باز کرد چقدر قدرتمندتر شدم چقدر تجربه های جدید کسب کردم چقدر خودم و توانایی هام رو بیشتر شناختم چقدر درکم از جهان از بیزینس بیشتر شد چقدر تعامل کردن با آدمها رو یاد گرفتم چقدر تو درخواست کردن از آدمها قوی تر شدم چقدر ترسهام کمتر شد چقدر مهارتهای ارتباطیم بهتر شد چقدر اعتماد به نفسم بیشتر شد خود باوریم بیشتر شد درکم از قوانین عمیق تر و بهتر شد تو اون پرسه باعث شد بیشتر بهشون فکر کنم و درک بهتری ازشون پیدا کنم چقدر اعتباری بیشتر شد.

    یه فرصت طلایی برای من بوجود میاد که بیشتر خودم رو به چالش بکشم به خیلی از ترسهام غلبه کنم از این حالت درجا زدن و یکنواختی که بشدت داره آزارم میده رها میشم آزاد میشم میتونم ایده هام رو عملی کنم میتونم خودم رو بخشی از چرخ دنده هایی که سرجای خودشون قرار گرفتند ببینم و احساس مفید بودن کنم هم خودم رشد کنم هم جهان رو گسترش بدم اینجوری خدا هم حمایتم می‌کنه و خوشنود میشه به من افتخار می‌کنه

    چقدر از لحاظ شخصیتی رشد میکنم چقدر از لحاظ مالی رشد خواهم کرد چقدر توانایی‌هام بیشتر میشه چقدر چیزهای بیشتر میتونم یاد بگیرم چقدر تجربه های جدید تر و جالب ترس کسب خواهم کرد خدا می‌دونه با چه افراد بهتر و باحال تری آشنا خواهم شد.چقدر از لحاظ روحی حالم بهتر میشه.

    مرحله سوم:

    کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن. یعنی آن هیولایی که این چالش در ذهن شما ترسیم کرده است را به اجزای کوچک و قدم های قابل اجرا تقسیم کن تا ترس شما از کلیت ماجرا بریزد و جرأت ورود به روند را پیدا کنی. سپس تمام تمرکز خود را فقط بر برداشتن قدم اول بگذار.

    مرحله اول ساختن باورهای قدرتمند کننده ای هست که اولا به من کمک می‌کنه از بندهایی که به دست و پامو هست رها بشم و دوما فرصت فکر کردن به توانایی‌هام و پول ساختن ازشون رو پیدا کنم.

    مرحله بعد ساختن باورهای قدرتمند کننده ای که توانایی هام و ایده هایی که دارم رو بشدت ارزشمند دونستن از طرف خدا دونستن و اینکه من میتونم با همین امکانات و شرایطی که دارم از همین جایی که هستم میتونم شروع کنم پله پله خداوند یه دری باز می‌کنه راه ها رو بهم نشون میده مسیر رو برام هموار می‌کنه و مدام کردن اتفاقات خوبی که قبلاً برای کار قبلیم هم افتاد درهایی که باز دستانی که رسید و من به خواستم رسیدم رو مرور کردن تا امیدم بیشتر بشه انگیزه بگیرم ترسهام کمتر بشه و قدرت حرکت کردن پیدا کنم.

    بعد تو مسیر که بیوفتم کار راحتتر میشه شروع کردن و از کجا شروع کردن برای من مهمه بقیش یکم برام راحتتر هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1341 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    برخورد با چالش‌ها:

    چند مثال از خودم دارم که هم از چالش‌ ها فرار کردم ، هم به خوبی حل کردم ؛

    اولین چالش من : قبلا من کارمند دانشگاه بابلسر بودم به مدت 13 سال ،ولی حقوق من بسیار پایین بود و مشکل مالی داشتم ، بعد دیدم نمی تونم ادامه بدم مهاجرت کردم به مشهد ، و از شغل کارمندی و بیمه و مزایای که داشت شدم راننده مسافرکش، 6 ماه مسافر کشی می کردم بعد دلم خوش بود به آزمون استخدامی آموزش پرورش ولی قبول نشدم دوباره به کار مسافر کشی ادامه دادم و تمام پولی که در می آوردم داخل یک سماور می گذاشتم تا پس انداز کنم ولی بعدأ ماشینم خراب شد و حتی از همسرم پول قرض کردم تا تعمیر کنم ، بعد در ادامه خداوند مرا هدایت کرد به شغل مغازه سوپر ، که همون ماشین خراب را فروختم و زدم به مغازه، و کلی وضع ام خوب شده و الان معنای الخیر فیه ما وقع را درک می کنم .

    مثال برخورد با چالش بصورت اجبار،

    زمانی که کارکند بخش آموزش دانشگاه بودم مدیر آموزش بخش ما استعفا داد ، مرا ترس گرفت که نکنه کار آمار دانشجویان برای ارسال به سازمان سنجش را از من بخواهند که اصلا هیچی نمی دونم و بسیار برام چالش بود ، چند روز دیگه رئیس دانشگاه بهم زنگ زد و گفت آقای یکتا ،وظیفه توی که آمار را به سازمان سنجش ارسال کنی ، از این خبر و دستور بسیار ناراحت شدم ولی پس‌از مدتی رفتم کلی برنامه اکسل دانلود کردم و یاد گرفتم و اسامی دانشجویان را با نرم افزار به اکسل انتقال دادم و بعداز شاید یک هفته تلاش و ویدئو دیدن و فرمول نوشتن برای اکسل، با موفقیت تونستم کل آمار دانشجویان، اساتید و کارکنان‌ را در سامانه سنجش با موفقیت ثبت کنم که در جلسه دانشگاه از من تقدیر و تشکر شد.

    حل چالش آگاهانه:

    در ادامه تمرین آگهی بازرگانی، من خودم را به چالش کشیدم و رفتم توی کلاس فن بیان و سخنرانی ثبت نام کردم ، جلسه اول روز 5 شنبه شرکت کردم و هیچی نمی دونستم ، ولی فقط ایمان داشتم خدا بهم کمک می کنه ، استاد بعداز تدریس گفت ، فردا روز جمعه پارک ملت مشهد بیاید تا جلوی جمع سخنرانی کنید ، من‌ با وجود اینکه هنوز ترم اول بودم و صدا کشی کار می کردم رفتم پارک ملت که بچه ها همه ترم 4 و5 بودن و کلی کلاس رفته بودن ، استاد اعلام کرد چه کسی حاضر اولین نفر بیاد، من آگاهانه تصمیم گرفتم برای خودم چالش ایجاد کنم ، دستم را بلند کردم و رفتم برای سخنرانی، شکر خدا محتوای خوبی برای سخنرانی داشتم ، فایل های استاد در مورد حجاب را کاملا مسلط شده بودم و خیلی تمرین داشتم و رفتم جلو و با وجود اینکه می ترسیدم، ولی سخنرانی با محتوای حجاب کردم ، که همه تحسین کردن ، استاد من که خانمی بود اینقدر خوشش آمد دیدم آمده کنارم واستاده و با علاقه داره به حرف های من گوش میده ، البته زمانی هم بود که بخاطر حجاب توی کشور مساله دار بود ، همه برام دست زدن و لذت بردم از این خاطره.

    مثال بعد ام از آگاهانه برای چالش رفتم ؛

    از بچگی آرزو داشتم برم ترکیه و استانبول را ببینم و هیچ موقع اتفاق نمی افتاد ، تا اینکه یکی از دوستانم در مشهد گفت من لیدر هستم و تورا می برم و من روی او حساب باز کردم ( شرک) اما سفر جور نشد ، تااینکه من هنوز جلسه سوم کشف قوانین زندگی بودم و خواسته ام را کدنویسی کردم و ترمزهای سفرم را شناسایی کردم و بخوبی آنها را حذف کردم و نتیجه همین ماه پیش دیماه خودم تنهایی رفتم به ترکیه و 4 روز اقامت داشتم و از ته قلبم لذت بردم و موفق شدم به آموزه های استاد عباسمنش عمل کنم و به ترس هام غلبه کنم ، و موفق شدم اولین سفر خارجی برم که بسیار به اعتماد به نفس من و ایمان من تاثیر فوق‌العاده گذاشت .

    خدایا شکرت

    علیرضا یکتای مقدم مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    باسلام به استاد عزیزم و دوستان خوش قلمم

    بریم سراغ سوال این قسمت ‌‌..واکنش من نسبت به چالش هایی که توی زندگیم به وجود میاد باید بگم استاد جان من واکنش اولیه که کاملا به هم میریزم و اینکه در خودم دیدم و الان که شما سوال پرسیدن بیشتر پی بردم که واقعا من چقدر فرار میکنم از چالش‌ها و مشکلاتی که برام پیش میاد .و معمولا خییلی کم پیش میاد که بخام یک چالش رو فرصتی برای پیشرفت ببینم و واکنش خوبی داشته باشم و توی یک موضوع مهمی و چالش بزرگی که توی زندگیم. دارم هنوز که هنوزه ازش فرار میکنم و واقعا این سوالها باعث میشه آدم خودشو بشناسه و انگار یه دفعه شوکه میشه از شناختی که نسبت به خودش پیدا می‌کنه من فایل رو قطع کردم و جواب این سوال رو جواب دادم .بریم سراغ ادامه فایل

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    آیدا زینتی گفته:
    مدت عضویت: 896 روز

    قسمت اول تمرین:

    با مسائل و یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید چه برخوردی داری؟

    واکنش منِ قدیم:بازم یه بدبختیه دیگه/خدایا چرا من؟/وای بازم قراره کم بیارم/چقد آخه بدبیاری/من که نمیتونم حلش کنم پس ولش کن/این مسئله مال من نیست تقصیر بقیه ست بقیه حلش کنن/دنیا محل بدبختیه/گریه و التماس به خداوند/کم اوردن/فرار کردن(تک تک این جمله ها مجموعه ای از افکارر و باور های محدود کنندن)

    منِ جدید(بعد از دوره شیوه حل مسائل):خدایا این چه درسی برای من داره؟ چطور میتونم ازین چالش به عنوانِ تقویتِ بخشِ دیگری از شخصیتم استفاده کنم؟چطور این چالش می‌تواند مرا برای چالش های بعدی قوی تر کند؟/چقدر خوب مسائل و چالش ها باگ های شخصیتی منو به خودم نشون میدن/

    من در برخورد با چالش ها فوق العاده قوی شدم باید اعتراف کنم همون لحظه نمیتونم ذهنم رو کنترل کنم ولی چند ساعت بعد به خودم یادآوری میکنم و این سوالات رو از خودم میپرسم…کاملا به صورت ناخودآگاه این کارو میکنم چون رنجِ کم آوردن و حل نکردن مسئله توی ذهنم خیلی بیشتر از رنجِ حل کردنِ خوده مسئلست! بعد از یادآوری شروع به سپاسگزاری از وجودِ مسائل قبلیه زندگیم میکنم چون اونها موهبت هستن این سپاسگزاری بمن کمک میکنه تا در برخورد با چالش جدید با انگیزه شروع کنم

    احساسات و باور های من در برخورد با مسائل:

    خونسرد و آرومم و واکنش شدیدی ندارم

    بعد از چند ساعت به خدا توکل میکنم

    نکات مثبت چالش رو بیرون میکشم

    و روز بعد در راستای بهبود و حل مسئله قدم برمیدارم

    بین مسیر بهم میریزم ولی فورا خودم رو جمع و حور میکنم (بقول استاد نمی‌ذارم بشه مثل یه بار سنگین و دنبال خودم بکشمش)

    نتیجه: باور های قدرتمند کننده درمورد حل مسائل توی ذهن من ساخته شده

    باور های محدود کننده در هنگام برخورد با چالش ها:

    1.من ممکنه شکست بخورم پس اصلا شروع نمیکنم(ترس از شکست)

    2.اگر من فلان مهارت رو ندارم قراره تا ابدم یادش نگیرم یا اگر توی یک مهارتی خوب نیستم قراره تا ابد خوب نشم(عدم خودباوری)

    3.مال من نیست،تقصیر بقیست،بقیه بوجودش آوردن(عدم مسئولیت پذیری)

    4.سخته/قراره سختی بکشم پس ولش کن/فرار از حل مسئله/انکار کردن(جهان محل سختی کشیدنه)

    5.عدم درک ذات و طبع جهان که زندگی بدون مسئله وجود نداره و چالش ها قسمتی جداناپذیرِ زندگی هستن!

    7.عدم خودباوری و اعتماد به خود

    8.نداشتن ایمان و توکل به خداوند

    قسمت دوم تمرین:

    در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    [ بهبود یک مهارت مشخص در حیطه کاری ]

    من یه کتاب در مورد حیطه کسب و کارم گذاشتم زیر میز و هرروز اون رو میبینم این کتاب دقیقا همون چیزیه که باید بخونمش و ازش فرار میکنم! کتاب حدودا 600/700 صفحه س و انصافا کتاب کاملیه من باید اون رو بخونم …. تحقیق کنم ویدئو ببینم در عمل ازشون استفاده کنم و شروع کنم با استفاده ازین اطلاعات ارزش خلق کنم که کلا زندگیم رو متحول میکنه و پیشرفت بزرگی رو بدست میارم

    قبل از جواب دادن سوال بعدی میخوام ترمز هام رو شناسایی کنم

    آیدا چرا این کارو شروع نمیکنی؟؟؟؟

    خیلییییی زیاده کی حال داره اینا همرو بخونه/نری با فلانی صحبت کنیا چجوری روت میشه؟/تو نیازی به مشورت نداری خودت همه کاراتو انجام بده/حالا کوتا اینارو یاد بگیری تمرکزم بذاری بازم طول میکشه/بیخیال همین قدر پیشرفت بسه/

    تمرمزها:

    1.عدم احساس لیاقت برای زندگی بهتر

    2.درک نکردن قانون تکامل(پاشنه آشیل من)

    3.غرور بی جا داشتن از درخواست کمک و مشورت

    /ذهنیت خود را به این سمت هدایت کن که: فارغ از اینکه من از عهده حل این چالش بر بیایم یا نه، اگر وارد این چالش شوم، فقط صرف ورود به این چالش:

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؟

    کسب ثروت بیشتر و افزایش درآمد

    بهبود عملکرد در حیطه ی علاقه م

    کسب تجربه های جدید در زندگی

    ارتباط با آدم‌های جدید و متفاوت

    احساسِ بیشترِ خوشبختی

    یافتن دوست های جدید و ارتباطات قوی تر

    کسب خودباوری بیشتر

    ایجاد یک شخصیت کاملا متفاوت

    شناخت بیشتر خود

    بزرگتر شدن ظرف وجودی برای دریافت نعمت ها

    سفرهای متفاوت

    حل شدن خود به خود مسائل مربوط به مسئله ی اصلی!

    خریدن وسائل با ارزش مالی بیشتر و کیفیت بهتر

    کسب تجربه ی یک زندگی با کیفیت تر

    بدست آوردن موفقیت شغلی

    متکی بودن به خود و استقلال شخصیتی

    شناخت بهتر خداوند

    شناخت بهتر کارکرد جهان

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؟

    ترس از حرف مردم

    ترس از قضاوت شدن

    ترس از آینده مالی

    ترس از خوده چالش ها و مسائل

    ترس از شکست و نشدن ها

    ترس از طرد شدن توسط بقیه از حل نشدنِ مسئله

    توکل من چقدر بیشتر می شود؟

    فرق زیادیست با کسی که راه را می‌داند با کسی که راه را رفته است

    کسیکه این مسئله رو حل کنه انقدر ایمانش قوی میشه که سوخت مورد نیازش رو برای حل مسائل بعدی تامین میکنه و چنان خود باوری و احساس لیاقتی بهش میده که دیگه آدم واسه خودش بهترین هارو میخواد/ یه تجربه بهتر از اطلاعاتِ مربوط به اون تجربه ست مثل یه فونداسیون قوی عمل میکنه به عنوان یه منطق قوی برای ادامه دادن

    برای راحت تر حل کردن مسائل بعدی

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؟

    مهارت برخورد با آدم ها

    مهارت برخورد با چالش ها

    مهارت مدیریت کسب و کار شخصی

    توانایی تعهد به خود

    توانایی ارزش قائل شدن برای علایق و خودت

    توانایی در حیطه ی علاقه ت

    توانایی خلق ارزش

    توانایی عملگرایی در زمینه های متفاوت

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؟

    توانایی که توی من بیدار میشه؛توانایی تشخیص اصل از فرعه /اینکه اصلِ تمرکز من باید کجا باشه تمرکزم بذارم روی خودم نه موارد بیرونی (چون یکم رفته بودم تو مسیرش) اصل افکارمه نه آدمها

    توانایی ِ شکوفا کردن استعداد های من در حیطه علاقه چون وقتی در مسیر درست و رسالت خودمون قدم برمیداریم ایده ها پشت سر هم گفته میشه پس استعداد ها هم نمایان میشن خلاقیت ها بروز داده میشن

    چه پیشرفت هایی می کنم؟

    شخصیت خودساخته

    شجاع و جسور بودن

    اعتماد به خداوند

    خود دوست بودن

    متعهد بودن

    مردم مداری و ارتباط خوب با دیگران اونم منی که نمیتوستم وقتی با یکی صحبت میکنم تو چشاش نگاه کنم

    کم شدن اهمیت حرف مردم توی زندگی

    چه دستاورد هایی نصیب من میشه؟

    بهبود وضعیت مالی باعث میشه مادیات رو تجربه کنی لذت ببری/ثروتمند بودنو تجربه کنی/ماشین دلخواهت رو بخری/چقدر از حل مسائل بعدی لذت خواهی برد

    استاد بقول شما توی دوره شیوه حل مسائل:

    مسئله نه به معنای رنج بلکه به معنای یک حس کنجکاوی برای پیشرفت و بالا رفتن!!! چقدر این جمله بمن کمک کرد و چقدر همین یدونه جمله زندگیم رو متحول کرد

    و در نهایت چون کسب این مهارت بتو کمک میکنه تا هرآنچه که میتونی از طریق این بهبود تجربه کنی رو ،تجربه کنی…

    اقدام عملی در جهت این آگاهی ها:

    1.روزی 10 صفحه از کتاب رو بخون و تحلیل کن

    2.با فردی که قرار بود مشورت بگیری تلفنی صحبت کن و ازش درخواست راهنمایی کن

    3.روزی یک ویدئوی مرتبط رو نگاه کن

    4.افراد موفق درون زمینه رو تحسین کن و الگو قرار بده

    5.این کامنت و فایل رو بار هاو بار ها بخون و گوش بده

    استاد عزیزم ازتون هزاران بار سپاسگزارم و همچنین از دوستان عزیز که انقدر از کامنت من استقبال کردن شما همتون فوق العاده هستید عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    سید محمد حسن عليزاده گفته:
    مدت عضویت: 977 روز

    به نام خدا

    با سلام خدمت استاد گرامی و دوستان عزیزم

    سوال..چه چالشی در زندگی شماست که سعی می‌کنید با آن روبرو نشوید یا اینکه از آن فرار میکنید با اینکه می‌دانید باید آنرا حل کنید؟

    با توجه به اختلاف نظر من و همسرم در سال‌های اخیر ناچاراً تصمیم رو بر این گرفتیم که از هم جدا بشیم و طلاق بگیریم به دور از جنگ و کش و دادگاه و درگیر شدن خانواده‌هامون به جهت حفظ ارزش خانواده و احترام دو طرف با وجود اینکه همسرم سعی بر این داره که منو متقاعد کنه که از هم جدا بشیم اما ترس‌هایی در وجود من هست که منو از این کار سر باز می‌داره مثل حرف مردم سرزنش خانواده و ترس از آینده که بعد از جداییمون چه بلایی سر فرزندمون میاد منو به شدت می‌ترسونه مدت 4 ماه من و ایشون از هم جدا زندگی می‌کنیم و فرزندم که پسر هست با من زندگی می‌کنه. باتوجه به اینکه ما سال‌ها تلاش کردیم تا از یه سری مسائل ریز و درشت گذشت کنیم که زندگیمون از هم نباشه اما کارساز نبود حالا این منم که می‌ترسم مبادا خانمم بعد از جدایی بلایی سرش بیاد خانواده‌اش بیان سراغ من که تو دختر ما رو بعد از 13 سال زندگی رهاش کردی و این باعث بدبختی اون شده یا پدر و مادرمون از غصه جدایی ما خدایی نکرده بلایی سرشون بیاد و ده ها باور غلط دیگه… با این حال هر هفته قراره محضر میزاریم بریم و کار رو تموم کنیم اما من به شدت از این موضوع فراری هستم هر دفعه خودم رو ازش قایم می‌کنم من حتی تماس‌های همسرم رو مسدود کردم که با من ارتباطی نداشته باشه

    چالش‌ها معمولاً در ابتدا برای من شوکه کننده است چون فکر می‌کنم هیچ اطلاعی ازشون در هنگام مواجهه اولیه ندارم این باعث میشه که من شکست بخورم اینم می‌دونم که زندگی در آرامش بدون همدیگه بسیار بهتر از زندگی در این شرایط برزخیه که دارم من می‌دونم که هر دومون حق داریم آزادانه برای زندگیمون تصمیم بگیریم بدون توضیح ودلیل متعاعد کننده میدونم بعد از جداییمون شرایط خیلی خوشایندی برای هر دوی ما به وجود میاد ذهنم برای همیشه از این موضوعی که سال‌ها درگیرش بود آزاد میشه و به راحتی می‌تونم به مسائل خیلی مهم‌تر و در زمینه کسب و کارم بیشتر تمرکز کنم اینطوری حتی فرزندمم از بلاتکلیفی در میاد و به همسرمم کمک می‌شه تا از فرصت جدیدی که در اختیارش قرار داده می‌شه بتونه زندگی بهتری رو برای خودش بسازه

    مرحله سوم : من اینطوری تقسیم بندی کردم که در ابتدا همسرم رو از بلک لیست گوشیم خارج کنم تا ایشون در اولین فرصتی که تمایل داشت با تماس بگیره یا من بهش زنگ بزنم اما باید روی خودم کار کنم که بتونم با کنترل احساساتم جواب تلفن و پیام ایشون رو بدم

    در مرحله بعدی باهاش در مورد تصمیمی که گرفتیم صحبت کنم و بعد قرار حضوری بزاریم تا ترس از نزدیک دیدن هم و شنیدن حرف‌هایی که شاید خوشاینده هیچ کدوممون نباشه رو از خودم دور کنم بهتره کمی روی نکات مثبت همسرم یا فرزندم تمرکز کنم تا توی این قرار هم به نتیجه مطلوبی برسم و بامید خدا وتلاش خودم قرار نهایی برای مراجعه به دفاتر ثبت طلاق رو بذاریم.

    لطف خدای بزرگ همیشه شامل حال من بوده من این لطف رو بعد از به ثمر رسیدن یا نتیجه گرفتن چالش‌هایم لمس کردم و هر بار به خودم گفتم دیدی خدا پشتت بود تو فقط لازم بود پیچ توکلت رو بیشتر کنی تا لطف بیش از اندازه خدا رو کامل دریافت کنی

    با انجام این تمرین با وجود اینکه فقط استارتشو زدم و توی ذهنم دارم مراحل رو تصور میکنم ،الان واقعاً حس بهتری دارم و مطمئنم چالشی که ماههاست ازش فرار می‌کنم از همین الان تا بعد از جداییمون به نفع هر دوی ما خواهد بود و خدای بزرگ و مهربون در هر شرایط و در هر حال پشتمونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  10. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1631 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    خدایا با تمام وجودم بابت داشتنت سپاسگزارم که هر لحظه هدایتم می‌کنی

    خدایا بابت امید وایمانی که هر لحظه به قلبم میدهی تا نجواهای ذهنی ام را بفهمم وصدای تو را بهتر تشخیص دهم ودرک‌کنم شکرت

    چقدر به موقع این قسمت رسید واقعا با چالش های که این چند ماه روبه رو شدم بهتر درک میکنم صحبت های شمارا استاد عزیزم

    سوال این قسمت:

    به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    می‌خوام داستان این چند ماه که از دوره بی نظیر احساس خود ارزشمندی شروع شد بگم .

    با شروع دوره تصمیم گرفتم خودم را به چالش بکشم

    حالا من اصلا از صحبت کردن با مردها وکار کردن در بیرون از خانه وحشت داشتم حتی اینقدر از گفتنش به همسرم هم میترسیدم که نمی‌تونستم بهش فکر کنم چه برسه که بگم من می‌خوام برم سرکار وخودم را بهتر بشناسیم ببینم چقدر توانایی دارم .

    خلاصه به خدا توکل کردم وگفتم ورفتم شروع کردم به فروشندگی .

    اصلا اولش دستم وصدام می‌لرزید

    من تو عمرم همیشه تو خونه بودم حالا باید با مشتری ها روبه رو میشدم واجناس را بهشون می‌فروختم .

    ولی هر روز که گذشت هی بهتر شدم

    دیدم میتونم بفروشم زود یاد گرفتم وخودم تولید کردم ومستری ها راضی و به خاطر خوش برخوردی ام وارامشم که از استاد یاد گرفتم برخورد با آدم ها را خیلی دوستم داشتندومیگفتند به خاطر شما ما میام

    خلاصه تا یکماه پیش یه کار دیگه بهم پیشنهاد شد

    صبح تا ظهر به کار وبعد ظهر هم تا ساعت 10کار جدید ولی به حسی می‌گفت تو میتونی ومیدبدم کار جدید راحت تره وبهتر میتونم حساب کنم وخیلی خوب پیش میرم .

    تا اینکه یه چند روز پیش صاحب کار دومی که تا شب بودم یه تهمت بهم زد وکلید را ازمن گرفت بدون اینکه اجازه بده حرف بزنم

    اینقدر حالم بده بود تا شب فقط اسم میریختم وناراحت بودم .

    ولی گفتم اشکال نداره خدا داره هدایتت می‌کنه که اینجا نباشی (یعنی چقدر تغییر کردم گفتگوهای ذهنی ام با خودم بهتر شده وخودم به خودم امید میدم که از برکت دوره احساس لیاقته).

    بعدش هم خدا بهم گفت از این کار هم بیا بیرون تو ارزشت بالاتره وباید بری تو اقیانوس شنا کنی اینجا برکه هم نیست .

    اومدم بیرون ومنی که دوتا کار داشتم بیکار شدم ولی گفتم یه چالشه وباید حلش کنم .

    حالا صاحب کار اولی ام هم گفت سفته که دادی را میذارم اجرا

    واقعا خیلی تحت فشار بودم ولی گفتم دارم رشد میکنم اشکال نداره

    من از وجود خدا هستم باید به خدا بسپارم باید قوی باشم باید حلش کنم نه فرار کنم .

    دنبال کار رفتم وهم زمان دوره کشف قوانین واحساس خودارزشمندی هم می‌شنیدم .

    الان به دوروز میشه خدا به طور اتفاقی به یه کار راحت تر و مغازه بهتر هدایتم کرد .

    حالا نکته جالبش خود صاحب کار اولی ام زنگ زد وگفت برگرد .

    برای صاحب کار دومی ام هم خدا یه ایده بهم داد که بنگ بزنم به همکارم وکمک بگیرم که به امید خدا داره حل میشه .

    چقدر تو این یکماه رشد کردم

    اگر قبل از دوره بود میرفتم التماس میکردم به صاحب کارم یا فرار میکردم وخودم را ناتوان می‌دیدم ومیگفتم نمیشه .

    واقعا استاد چقدر چالش ها انسان ها را بزرگ می‌کنه

    انسان بدون چالش مثل آب که راکده میشه وزندگی تکراری وبی انگیزه میشه .

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    دقیقا چالش ها را فرصتی میبینم که می‌خواهنذ من را رشد بدهند چون من خالق زندگی ام هستم نه بقیه پس میتونم حلش کنم نباید فرار کنم .

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟

    راستش اولش ذهنم خیلی حرف میزنه که تو نمیتونی تو که بلد نیستی .

    مثلاً تو این شغل جدید اقلام مغازه بسیار زیاد وباید سریع تر حساب کنم یه روزه عالی تر شدم ولی اولش خیلی میترسیدم وبا خودم میگفتم کاش مشتری ها یه دونه بخرند که نخوام تعداد بالا حساب کنم ولی به حسی می‌گفت اگر چند تا قلم جنس را حساب نکنی که یاد نمیگیری .

    باید بری تو دل ترس هات

    مرحله اول:

    بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟

    روبه رو شدن با صاحب کارهام برای گرفتن سفته هام که سخت شده برام ولی حسی بهم میگه باید قدم برداری وبری خودت سفته هات را بگیری

    باید بری فروشندگی کنی تا خودت را به چالش بکشی.

    خداراشکر قدم اول را برداشتم ودر خواست دادم برای سفته ام .با ایمان به خدا میدم خودش حلش می‌کنه .

    هیچی ترس ندارن جز ما بهش قدرت بدیم وبزرگش کنیم وقتی کوچلک بشه تو ذهنمون حل میشه

    چه نعمت هایی برایم به ارمغان می آورد؛

    نعمت اعتماد به نفس واحساس لیاقت وباور کردن خودم که قدرتمندم

    بر چه ترس هایی غلبه می کنم؛

    ترس از شکست

    ترس از نشدن ها

    ترس از بی ایمانی

    ترس از بزرگ کردن آدم ها

    ترس از کمبودها

    توکل من چقدر بیشتر می شود؛

    خیلی خیلی زیاد

    ایمانم به خودم به خدا و دوری ازشرک وکوچیک شدن آدم ها در ذهنم وایمانم به مقدار بهتر شد ولی با هرچالش ایمانم وتوکلم بهتر میشه .

    چه مهارت هایی در برخورد با این چالش یاد خواهم گرفت؛

    مهارت حساب نکردن رو آدمها وتکیه به خودم ومنتظر بقیه نشدن

    مهارت یاد گیری وقدرت های خودم را دیدن

    مهارت حساب کردن سریع تر

    مهارت پول ساختن وبیزنیس وشغل یاد گرفتن

    مهارت دیدن کاسبی های بقیه وتجربه های افراد در این کار

    چه توانایی هایی در من بیدار می شود و فرصت بروز می یابد؛

    توانایی بیزینس زدن خودم که اگر بقیه توانستند من هم میتونم .

    توانایی کاسبی خودم را زدن ونترسیدن از شکست

    توانایی ایمان وتسلیم بودن واز همین جایی که هستم شروع کنم وبا احساس خوب ادامه بدم

    چه نعمت هایی به من داده می شود؛

    نعمت ثروت نعمت پول ساختن نعمت گسترش جهان وخرج کردن برای خودم وپس انداز داشتن ونعمت ایده های که با کار بهم داده میشه

    نعمت توکل ورفتن وشروع کردن با قدم های کوچیک .

    چه پیشرفت هایی می کنم

    پیشرفت مالی

    پیشرفت کاری

    پیشرفت از دیدن توانایی هام وقدرت هام

    پیشرفت در زمینه احساس لیاقتم که بالاتر می‌ره

    ومرحله سوم

    اولین قدم پیام دادم ودر خواست مدارکم را کردم وانجام شد

    مرحله بعد انشالله برم ومدارکم را بگیرم

    مرحله بعد هم با تمرکز کار را یاد بگیرم وبهتر حساب کنم ودرست تر .

    مرحله بعد روی احساس لیاقتم کار کنم وارزشم رابالا ببرم و ذهنم را مثبت تر کنم .

    مرحله بعد هم پس انداز کنم وکارخودم را با همین چیزی که دارم شروع کنم .وازتجربه های بقیه درس بگیرم.

    استاد من از خدا بابت وجود شما سپاسگزارم و براتون بهترین ها را می‌خوام از خداوندم .

    چقدر این قسمت درس یاد گرفتم از شما

    سعی میکنم با چالش ها روبه رو بشم واز خدا جواب وایده بگیرم برای حلشون و اقدام کنم .

    راستی دوره شیوه حل مسائل هم عالی بود وباعث شد از محل زندگی قبلی ام هدایت بشم به مکان عالی تر وانسان عالی تر

    واقعا باید مسائل را حل کرد نه اینکه فرار کرد وفرار نشانه ضعفه

    انشالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: