ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    moghadam گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    مهری

    به نام خالق بی همتا پروردگار زیباییها

    سلام

    و اما قسمت اول جواب این سوال،

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در ان زمان چه واکنشی داشتی؟ چطور با خودت برخورد کردی؟

    هر چه فکر میکنم میبینم اگه اشتباهی هم رخ داده، اگه موقعیتی هم پیش اومده که باعث شده من اشتباهی انجام بدم انگار که برای رشد شخصیت من لازم بوده. قبل از اشنایی با استاد خیلی به هم میریختم و احساس خیلی بدی بهم دست میداد. احساسی که از عدم عزت نفس بود. ناخودآگاه از انحام اون اشتباه خیلی ناراحت میشدم. خودم رو سرزنش میکردم. با خودم دوست نبودم. خدایا ببخش منو. اصلا به خودم اهمیت نمی دادم.

    ولی از وقتی روی خودم کار کردم بخصوص دوره ارزشمند عزت نفس رو کار کردم بعد دوره افرینش فوق العاده روی من اثر داشت. شخصیت من خیلی تغییر کرده. خیلی راحت تر ارتباط برقرار میکنم و اگه اشتباهی هم رخ بده درسش رو میگیرم. یعنی سعی میکنم حالم رو خوب نگه دارم و دنبال کشف خودم هستم. یعنی میگم چرا من این اشتباه رو انجام دادم. چه چیزی در درونم باید تغییر کنه. متلا من یک ماه پیش برای ازمون رانندگی در استرالیا اقدام کردم. با این که 15 سال در ایران رانندگی کرده بودم ولی خوب شرایط اینجا و نوع رانندگی کاملا متفاوت هست بخصوص که راننده در سمت راست خودرو هست. زمان برد تا استفاده صحیح از راهنما و برف پاک کن، رانندگی، قوانین جدید رو یاد بگیرم. وقتی در ازمون به دلیل سرعت زیاد رد شدم اولش کمی جا خوردم و پیش خودم گفتم عحب افیسر سخت گیری. ولی احساسم رو کنترل کردم.

    به جای بد و بیراه گفتن شروع کردم تمرین بیشتر. دیدم من چقدر هنوز نیاز داشتم به تمرین بیشتر. چقدر در تمرین من تونستم مفهوم صبر رو بهتر درک کنم. چقدر این صبوری تونست بهم کمک کنه در سایر موارد زندگی. اصلا چقدر این رد شدن باعث شد درک من از خودم از اطرافیان از محیطی که دارم زندگی میکنم متفاوت تر و بهتر بشه. هر لحظه به خاطر همون اشتباه کوچک سپاسگزار خداوند هستم. چون باعث شد من خیلی بزرگتر بشم.

    بعد از گوش‌دادن به ادامه صحبت های استاد به این نتیجه رسیدم که خوب من در مرحله درست عمل کردم.یعنی تونستم احساسم رو کنترل کنم و دوباره ثبت نام کنم. تمرین کنم و بتونم سرعتم رو کنترل کنم. تا اینجا عالی. بعضی مواقع که با دوستان میرفتم برای تمرین فرض میکردم که آفیسر بغل دستم نشسته.یهو اضطراب وجودم رو می‌گرفت و ناخودآگاه اشتباهاتی رو آن انجام میدادم. در مرحله اول باید ترس از امتحان و نگرانی رو در خودم ریشه یابی کنم. خوب اگه من راننده خوبی هستم و اینو باور دارم دیگه نیازی نیست که نگران باشم. حالا اون شخص آفیسر باشه یا کس دیگه ای . بر فرض محال که اشتباهی هم انجام بدم و رد بشم آسمون که به زمین نمیاد دوباره امتحان میدم دوباره تمرین میکنم . من باور دارم که جهان بر اساس عدل و زیبایی است . خوب جای نگرانی نیست. اگه من درست عمل کنم اگه من شخصیت کاملی داشته باشم در همون زمان قبول میشم وگرنه اون درس اونقدر تکرار میشه تا من توی اون زمینه متبحر بشم. من در شکست قبلی فهمیدم که باید صبور باشم . عجله نکنم. سعی کردم در زندگی روزمره هم قانون صبر رو تمرین کنم و چقدر نتیجه عالی بود. مواردی پیش اومد که فقط با اندکی صبر و تعمل من تونستم عکس العمل عالی نشون بدم و نتیجه بینظیر بود . از دوستان کسانی بودند که بهم پیشنهاد دادند برو فلان محل ،برو با فلان آفیسر فلان ساعت بهتره . راستش اول خیلی وسوسه میشدم و اقدام هم میکردم ولی وقتی به نتیجه نرسید فهمیدم طبق آموزشهای استاد اگه من تغییر کنم و شخصیت متفاوت و توحیدی داشته باشم اگه تمام جهان هم متحد بشن تا منو شکست بدن ولی اگه خدا بخواد منو بالا ببره این اتفاق میفته. مهم من و کنترل احساسم هست. 

    درس دیگه ای که برام داشت بحث عزت نفس بود. یعنی اگه من در هر شکستی نگاهم رو عوض کنم و درسش رو بگیرم و با تمرین اون رو در خودم نهادینه کنم دیگه نگاه بقیه و حرف و حدیث ها برام ارزشی ندارد. دیگه تلاش نمیکنم خودم رو به بقیه نشون بدم یا حتی با اونا مقایسه کنم. من انسان یونیک و منحصر به فردی هستم که تجربیات خاص خودم رو دارم . 

    پس من با آرامش در آزمون شرکت میکنم و موفق میشم به شرطی که درسهام رو خوب یاد گرفته باشم وگرنه جهان به هیچ وجه خطا نمیکنه . زیر آبی رفتن معنایی ندارد . 

    الهی بینهایت سپاس به خاطر این آگاهی های ناب و ارزشمند و استادی که بینهایت توحیدی عمل می‌کنه و من با دیدنش انگیزه میگیرم با قدرت ادامه بدم. دوستان قدرتمندی که خواندن کامنت هاتون ایده های عالی بهم میده . 

    الحمدلله رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مریم ارفعی گفته:
    مدت عضویت: 2179 روز

    با سلام

    امیدوارم همیشه عالی و سلامت باشید

    اشتباه بنده در شرایط کاری بوده البته لا توجه به اینکه میخوام در سطح بالای باشم

    وقتی متوجه شدم که نمودار رشدهارو میدیدم حسرت خوردم ولی تحسینم کردم بخصوص در شرایط سخت امروزی

    اول سرزنش کردم خودمو ولی بعدش گفتم اونا تونستن منم میتونم

    ولی اینم متوجه شدم خب یه سری ابزار میخوام که باید دنبالش باشم

    اما توحرفه ما کسی درست راهنمایی نمیکه اموزش هم زیاد دیدم باید حس خواستن رو در خدم تقویت کنم و بدنلالش برم

    انشالله با قبول کردن اشتباهاتم تکمیل دانشم وقت گذاشتن برنامه ریزی کردن تعهد به انجام وراهنمایی های شما حتما اینبار میرسم به اون سطح موفقیت با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    به نام خداوند مهربانم ، خداوند عزیز و هدایتگرم

    سلام بر استاد عشقم ، مریم عزیزم و بچه های بهشتی

    اشتباهات اخیر من

    1) در حال اماده سازی ژامبون قارچ و مرغ با حجم بالا بودم و به جای تکه های نمایشی مرغ تکه های نمایشی ژامبون گوشت را ریختم داخلش و کاملا مخلوط کردم ( به دلیل اضافه کردن انواع ادویه رنگ مرغ و گوشت قابل تشخیص نبود و من هم دقت نکردم کدوم ظرف و بر میدارم)

    2) در بازی بدمینتون دائما اوت میزنم یا نمیتوانم توپ را بگیرم

    3) انصراف من از دانشگاه اروپا و برگشتم به ایران

    مرحله ی دوم سوال :

    در مثال اضافه کردن گوشت به خمیر زمینه ی ژامبون مرغ اولش جا خوردم اما از اونجایی که مدتیه دارم رو خودم کار میکنم دیگه اصلا خودمو سرزنش نکردم بلکه فکر کردم شاید به طعم جدیدی برسم و چیز خوبی باشه و فوقش همش و خودمون میخوریم ،و

    از این به بعد دقت کنم روی هر ظرفی اسم تکه های نمایشی رو بنویسم .

    در مثال بازی بدمینتون در باشگاه از اونجایی که مربی هر ده دقیقه رقیب و تغییر میده با یه خانمی مسنی افتادم ، من دائما اوت میزدم یا توپ و نمیتونستم بگیرم ، که ایشون عصبانی شدن و برگشتن منو تحقیر کردن

    منم اولش خیلی ناراحت شدم تو تایم استراحت نشستم با خودم صحبت کردم ، بابا عاطفه تو سومین جلسه س که داری میای ، این یه روند طبیعیه ، تو تازه یه نوع سرویس یاد گرفتی به حرف فلانی کاری نداشته باش ، تو قانون تکامل و میدونی ، این خانم الان 4 ماهه داره تمرین میکنه و هنوز تو سطح مبتدی هاست خودتو مقایسه نکن با بقیه ، خودمو قانع کردم که این یه روند طبیعیه و حالم بهتر شد و اتفاقا اون حرف باعث شد که به دوستم زنگ بزنم بیاد بریم پارک و با من تمرین کنه

    با اینکه فقط یه راکت داشتیم دوستم با دست توپ و مینداخت و من سعی میکردم بگیرم ، خداروشکر نسبت به قبلا که همیشه ذهن سرزنش گری داشتم دیگه اصلا تو ناخودآگاهم خودمو سرزنش نکردم ولی فقط اعتراف میکنم که از حرف اون خانم ترسیدم و وارد game نشدم از ترس اینکه توپ و نگیرم و ایشون دوباره به من چیزی نگه

    اینجا مشخصه که من رو حرف مردم هنوز حساب باز میکنم و اهمیت میدم اما این جلسه ی بعد حتما وارد game میشم حتی اگر این خانم حضور داشته باشه .البته توی ذهنم تحسین ش کردم چون حدود 70 سالشه و این طوری ورزش میکنه .

    در مثال سوم ، انصراف من از دانشگاه اروپا که با سختی اقامتم و گرفته بودم و البته یک ساله که ازش میگذره به شدت خودم و تخریب کردم، سرزنش کردم و بارها به خودم توهین کردم و افسردگی شدیدم اوت کرده بود ولی بلاخره همین قضیه باعث شد به سایت استاد عزیزم هدایت بشم و اون ذهن سرزنش گر و کنار بگذارم پس این قضیه قطعا به نفع من تموم شده چون خیلی چیزها یاد گرفتم

    وقتی روند خودمو نگاه میکنم از اونجاایی که قبلا خودمو سر حتی مسائل کوچک سرزنش میکردم ولی الان نگاه دیگه ای دارم خیلی خوشحالم و سپاس گذار استاد عزیزم هستم.

    مرحله ی سوم

    ما انسان هستیم و با اشتباه کردن پیش رفت میکنیم به شرط اینکه نگاه مون درست باشه

    درسته من گوشت ها رو ریختم تو ژامبون مرغ این نکته قطعا باعث میشه دفعه های بعد حتی تو مقادیر خیلی زیاد دیگه این اشتباه و تکرار نکنم

    از طرفی فهمیدم ( باید در ژامبون گوشت تکه های گوشت را در غذا ساز میریختم و چون جابه جا ریختم این کارو نکردم) به دلیل اینکه این تکه های گوشت سفت تر هستن اتصال میان خمیر زمینه با تکه ها به خوبی برقرار نشده چرا که باید در غذا ساز چند ثانیه می‌ریختم تا خراش بردارن

    از چ زاویه ای بهش نگاه کنم تا انگیزه بگیرم؟ با اینکه من اشتباه‌ کردم و اشتباهم را به مشتری توضیح دادم ولی او هم اشتباه من را پذیرفت و همان کار را از من تحویل گرفت و این برای من خیلی خوشحال کننده بود .

    چ درس هایی از بازی بدمینتون میگیرم:

    اول اینکه قانون تکامل و درک کنم

    و دوم اینکه به حرف منفی مردم توجه نکنم و حتی اون حرف منفی میتونه برای من راهگشا باشه که باعث شد من با دوستم تمرین کنم و خیلی بهتر بشم و حتی باز هم قرار تمرین گذاشتیم تازه اونم با یک راکت

    سوم اینکه وارد game بشم و از نگرفتن توپ نترسم ، جام ملتهای آسیا که نیست هممون داریم یاد میگیریم و این حق منه با بقیه باشم تا ازشون یاد بگیرم

    از چ زاویه ای بهش نگاه کنم تا انگیزه بگیرم :

    من با تضادهایی روبه رو بودم از جمله افسردگی شدید ، باشگاه رفتن ، بدمینتون بازی کردن هم حال منو بهتر میکنه و به مرور میشم یه ادم فوق العاده شاد هم به من یاد میده قانون تکامل چ طوری کار میکنه ، به من یاد میده ، انتظار بیجا از خودم نداشته باشم ، و از طرفی با ترسم روبه رو بشم و وارد game بشم ، تودل ترس ها رفتن یعنی اشغالها را زیر مبل نگذاشتن

    در مثال انصرافم از دانشگاه

    اول اینکه باید افسردگی من درمان بشه تا تقی به توقی میخوره اوت نکنه پس من باید خیلی محکم روی خودم کار کنم

    دوم زبان انگلیسی م و باید بیشتر تقویت کنم که به مشکلات اون زمان بر نخورم

    سوم این دفعه حتما وارد یه کشور انگلیسی زبان بشم تا راحت تر زبانم را تقویت کنم

    چهارم حتما با پول و سرمایه ی خوددددمممم مهاجرت کنم ، اتکا به خانواده یکی از علل بازگشت من بود

    پنجم

    وابستگی‌های عاطفی را کمتر کنم ، عزت نفسم را بسازم

    پنجم

    زیبایی ایران با کشورهای دیگر فرقی ندارد، دیدن زیبایی ها را ازهمین جا تمرین کنم .

    چ درسهایی از این موضوع میگیرم تا برایم انگیزه بخش باشد:

    مهم ترین انگیزه من مسائل مالی است و باید بتوانم مستقل شوم

    مرحله چهارم‌

    در بازی بدمینتون تمرین با دوستم را ادامه دهم ، و فیلمهای آموزشی در یوتیوپ ببینم

    در انصرافم‌از دانشگاه

    برای بهبود حرفه ای افسردگی

    ورزش را حتما ادامه دهم

    روی مطالب سایت استاد که قطعا روزانه چندین ساعت باید وقت بگذارم

    برای بهبود زبان انگلیسی فیلم‌ها ی آموزشی پیدا کردم که روزانه 20 دقیقه روی فیلم ها قطعا وقت میگذار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مهرشید مخبریان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1258 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد بزرگوار سید حسین عباسمنش و بانو شایسته و دوستان عزیزم

    مرحله اول:

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    من خیلی سررشته ای در مورد سیستم بیمه تامین اجتماعی کارگرها ندارم و تقریبا یک ماه پیش برای یکی از کارگرها باید درخواست بازرسی بیمه میزدم ولی بلد نبودم . همکارم گفت میم کافی نت میگم انجام بدم . گفتم نه بذار سرچ کنم تو گوگل اگه متوجه نشدم که چیکار باید کنم بعدش برین کافی نت . خیلی سرچ کردم در این مورد و مطالب زیادی یادگرفتم در مورد بیمه ( به نظرم نکته مثبتی بود در این مسیر ) و در یک سایت شماره ای گذاشته بود که میشد تماس بگیریم و در مورد بیمه بهمون مشاوره میدادن . من تماس گرفتم و سوالاتمو پرسیدم ولی نمیدونستم که این تماس من هزینه معمولی نداره و هر دقیقه مکالمه من 10 برابر هزینه میندازه . سوالاتمو پرسیدم و اون خانم هم با حوصله جواب منو داد . اول ماه هزینه تلفن شرکت مثل همیشه نبود و دقیقا ده برابر بیشتر از همیشه قبض تلفن شرکت اومد .

    مرحله دوم:

    توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

    اولش خب یکم ناراحت شدم . به زبون نیوردم ولی تو مغزم چرخید که این اصلا جز مسئولیت های تو نبوده و میتونستی به همکارت بگی بره کافی نت و این اشتباه رو نکنی . و داشتم به این فکر میکردم که اگه رئیس شرکت علت رو پرسید چطور داستان رو توضیح بدم که خطا کار بودنم رو کمرنگ تر کنم و هی داشتم مدل های واکنش ایشون رو تو ذهنم بررسی میکردم و خودمو آماده میکردم برای مقابله ( احساس میکنم منم اینجا این باور مخرب رو داشتم که ما خیلی مواظبیم که اشتباه نکنیم چون از واکنش بقیه می ترسیم . )

    مرحله سوم :

    از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

    بعد از چند دقیقه دیدم که این مسئله داره احساسمو خراب میکنه و به خودم گفتم مهرشید فارغ از اینکه چه اتفاقی افتاده تو نباید احساست بد بشه ، چون احساس بد مساوی اتفاقات بدتر و اگر احساستو خوب کنی ممکنه که این احتمال وجود داشته باشه که نتیجه انقدم که تو فکر میکنی بد نشه .

    گفتم بدترین حالت اینکه میگن چرا باعث شدی هزینه ده برابر بشه دیگه ، منم خیلی محکم و بدون هیچ ترسی میگم بله من باعث شدم هدفم زیان رسوندم نبود ولی خب اشتباه کردم الانم اشتباهمو میپذیرم و ازتون میخوام که هزینه تلفن شرکت رو از حقوقم کسر کنید ، به خودم میگفتم که این پول و هزینه ارزش اینو نداره که مهرشید تو بخوای خودتو ناراحت کنی و خوشحال باش . تو ارزشت بیشتر از ایناست که ذهنت بخاطر این مسائل بخواد درگیر بشه . هراتفاقی بهترین اتفاقه ……..

    مرحله چهارم:

    پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟

    نتیجه ی نهایی این اتفاق این شد که نه تنها از حقوق من چیزی کسر نشد بلکه حتی از من سوالی نشد که علت این افزایش ده برابری تلفن بخاطر چی بوده ، و قبض تلفن پرداخت شد ، بدون اینکه کوچکترین ناراحتی برای من پیش بیاد یا واکنش و حرفی باشه .

    1- من یادگرفتم که خیلی از اتفاقاتی که ما نگرانیم در آینده اتفاق بیوفته ممکنه اصلا رخ نده .

    2- اگر من بتونم ذهنمو کنترل کنم نتیجه نهایی به نفع من رقم خواهد خورد .

    3- اگر مسئولیت کارهایم رو به عهده بگیرم (حتی اگر اشتباه کرده باشم ) باعث آرامش ذهن و روان من میشه و عدم قبول مسئولیت کارهامون باعث بهم ریختگی ذهنی و پایین اومدن اعتماد به نفسمون میشه .

    4- اینکه وقتی اشتباه میکنی و درصدد جبران برمیای چقدر اتفاقا باعث قدرت بیشتر آدم میشه .

    5- اینکه بعضی چیزها شاید از نظر ما اشتباه باشه و در کل جهان هستی مثبته مثل اینکه ما اونروز نباید میرفتیم کافی نت شاید رفتن ما باعث خسارت خیلی خیلی خیلی بیشتر میشد ( مثلا تصادف رخ میداد ) و ایمان بیشتر نسبت به این جمله الخیر فی ما وقع .

    استاد عزیزم ممنونم بابت این فایل فوق العاده و تمرینات عالی که ما رو هدایت میکنه به سمت تفکر کردن و درک کردن هرچه بیشتر قوانین منظم و بی نقص این جهان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمد مردانی گفته:
    مدت عضویت: 3102 روز

    به اشتباه اخیر که مرتکب شدی فکر کن ،چه احساسی نسبت بهش داشتی آیا با خودت گفتی اشکال نداره و باید ببینم چه درسی میتونم ازش بگیرم یا خودت رو سرزنش کردی و گفتی من به درد این کار نمیخورم یا من حواس پرتم ؟

    اشتباهی که اخیرا مرتکب شدم این بود که وسایلی که اماده کرده بودم که ببرم سر تمرین رو جا گذاشتم این اتفاق خیلی برام تکرار میشه معمولا یا یه چیزی رو جا میذارم یا گمش میکنم و داشتم به خودم میگفتم چکار کنم من ادم حواس پرتیم

    من فکر کنم باید یه کارهایی رو انجام بدم تا برام عادت بشه و دیگه کمتر وسایلم رو جا بذارم مثلا من قبلا خیلی کارتهای عابر بانک و مدارکم رو گم میکردم ولی از وقتی که همشون رو اومدم تو یک کیف پول خوب و خوشگل جا دادم الان چند ساله که من همه ی مدارکم همیشه پیشمه و خداراشکر تا حالا کیف پولم رو گم نکردم و اینم استارتش از تمرین روانشناسی ثروت 1 قدیم خورد که استاد گفت پول بذار تو یه کیف پول خوشگل و همیشه دنبالت باشه تا عادت کنی به این که پول داشته باشی و خرجش نکنی و مطمئن باش که گمش نمیکنی

    یا مثلا من هر وقت میرفتم کوه یه چیزی رو نمیبردم چون اکثرا خودم تنها میرفتم و خیلی وسایل با خودم میبردم بلاخره یکیشون رو یادم میرفت ببرم مثلا یبار چوب برده بودم فندک یا کبریت نبرده بودم اونجاهاییم که من میرم هیچ چیزی نیست و فقط طبیعته هیچی مجبور شدم دوباره برگردم و فندک و کبریت بگیرم و دوباره رفتم بالا یبار نون یادم رفت ببرم و نیمرو مشتی آتیشی درست کردم دیدم نون نیاوردم هیچی خالی خوردم نیمرو رو ولی یبار نشستم لیست وسایلی که برای کوه باید ببرم رو تو گوشیم نوشتم و از اون موقع به بعد هر وقت میخاستم برم کوه شبش که وسایل رو جمع میکردم از روی لیست تو گوشیم چک میکردم و تیک میزدم این مشکلمم با این کار برای همیشه حل شد و من همیشه با وسایل کامل رفتم کوه یه عالمه لذت بردم

    حالا برای رفت و امد های روزانم که میخام برم سر تمرین یا جاهای دیگه هم باید یه چک لیست درست کنم و قبل از این که برم چک کنم که چیزی رو جا نذارم یا همه کارهامو نذارم دیقه نود انجام بدم که بخام حول حولی کارهامو بکنمو از خونه برم بیرون این مسئله رو باید برای همیشه حلش کنم مثل اون دوتا بالایی که توضیح دادم (تمام)

    استاد من از مسافرت برگشتم (تو کامنت قبلیم نوشتم که دارم میرم مسافرت )و چقدر حال داد چقدر خوش گذشت به طرز جادویی ما در بهترین زمان در بهترین مکان بودیم استاد هوای شمال (انزلی) یجوری گرم بود انگار تابستون بود میگفتن یه هفته قبل اینقدر سرد بود و برف وبارون میومد که نگو خدارا صد هزار مرتبه شکر

    خداراشکر صحیح و سالم رفتیم و برگشتیم کلی جاهای زیبا و قشنگ رفتیم یه سر رفتیم سرعین (آبگرم) جاده ی گردنه حیران زیبارو رد شدیم ازش چقدر زیباس هم زمستونش قشنگه هم تابستون آش دوغ مشتی و خوشمزه محلی خوردیم اونجا خلخال ، ماسال، اردبیل همه ی اینجاهارو رفتیم و بی نهایت خوش گذشت با همسفر های فوق العاده همه مثبت همه زیبا بین و خوش گذرون خدایا صد هزار مرتبه شکرت واقعا استاد حتما همه اینجا ها رو شما رفتین و کلی خاطره دارین

    استاد بی نهایت ازت سپاسگزارم که با درست کردن این سایت و یه همچین فضای بی نظیری چقدرررررررر باعث رشد و پیشرفت ما شدین

    خدایاشکرت که من رو به این مسیر الهی هدایت کردی و پایدار نگه داشتی خدایاشکرت بابت دوستان بی نظیرم تو سایت استاد عباسمنش خدایاشکرت بابت تمام نتایجی که دوستانم گرفتن و مکتوبش کردن و باعث انگیزه گرفتن ما میشن خدایاشکرت بابت وقتی که دارم و میتونم توی سایت فعالیت کنم و ورودی عالی و الهی به ذهنم بدم

    در پناه الله شاد و ثروتمند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    بنام خالق بی همتا

    درود بر استاد عزیز و دوستان

    من معمولا بر خوردم با خودم خوب و سعی میکنم هر اشتباهی انجام دادم رو سخت نگیرم به خودم

    البته بستگی به نوع اون اشتباه داره

    تکراری ترین اشتباهات من در زندگیم افکار منفیه البته از زمانی که شرکع کردم به تعقییر باورهای و سبک زندیگم این منفی های ذهنم بیشتر شد

    برای مثل وقتی که میخوام برای خودم وقت بزارم بفکر خودم باشم فکرمنفی به سراغم میاد که کارم اشتباهی و این یه خود خواهی حساب میشه و تا مدت ها هی این فکر اشتباه منو آزار میده

    اگر بخوام بگم بزرگ ترین و مکرر ترین اشتباهات در زندگی چیه،همین افکار منفی ذهنمه که تغربیا همیشه هست و آسودگی رو از من میگیره

    افکار منفی تمرکز منو میاره پایین منو از خودم دور میکنه و قدرت حرکت رو از من میگره،

    البته که من همیشه در حال تمرین هستم که آگاهانه فکردم کنترل کنم و خداروشکر تا حدودی موفق هم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    آیسان گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیزم در مورد اشتباهی که اخیرا انجام دادم یکیش این بود که من قرار بود امتحان آیین نامه رانندگی بدم و چون کاردکسم و دیر تحویل دادم اسم من نرفته بود توی لیست و اون روز نتونستم امتحان بدم و گفتن ماه بعد برم…

      وقتی که از محله امتحان اومدم بیرون پدرم شروع کرد به  کلی گله و شکایت  اینکه چرا یادت رفت و چرا زودتر نیومدی این کارو انجام بدی مگه نمی دونستی که باید زودتر تحویل میدادی؟و…

    یه کم ناراحت شدم حقیقتش

    چون با یه لحن عصبی  داشت با من صحبت می کرد و من خودم اصلا ناراحت نشدم از چیزی که پیش اومد بیشتر بخاطر حرف های پدرم یکم بهم ریختم…

    خلاصه اون لحظه تو دلم  تا خواستم خودمو سرزنش کنم ، بعد سریع یاد دوره عزت نفس و ویژگی های افراد بی اعتماد بنفس افتادم که در مورد این موضوع شما زیاد صحبت کردین و وقتی که رفتم خونه به خودم گفتم که اتفاقا بهتر که  نشده امتحان بدم چون آمادگی کافی رو برای امتحان  نداشتم و اینجوری  من بیشتر می خونم و منم از خدا خواسته بودم که قبول بشم و حالا که این اتفاق افتاده فرصت بیشتری برای مطالعه دارم ،اینجوری شد که حالمو بهتر کردم و اصلا دیگه بهش فکر نکردم

    مورد بعدییم همین یکی دو هفته پیش بود که داشتیم با یکی از این فامیل هامون فوتبال دستی بازی می کردیم خب من تا حالا توی زندگیم چهار پنج بار بیشتر فوتبال دستی بازی نکردم و با اینکه اون فامیلمون سنش از من خیلی کمتر بود گلای خیلی بیشتری به من زدش و تازه دو سه دستم بازی کردیم و همه دستا رو من باختم و علاوه بر اون قبل تر از اون هم با مادرم داشتیم منچ بازی می کردیم و منچ هم باختم همه اینا روی هم تلنبار شد اون لحظه خیلی عصبی شده بودم اما خودمو سرزنش نکردم و همون لحظه

    به خودم گفتم که ، درسته که من توی بازی کردن زیاد خوب نیستم ولی عوضش من شناگر خیلی خوبی هستم و هنر و خلاقیتمم خوبه زبان انگلیسیم هم تو سطح خیلی خوبی هستش خلاصه اون لحظه مهارتامو یادآوری کردم به خودم و خیلی حالم بهتر شد و آروم تر شدم و اصلا دیگه برد و باخت دیگه واسم مهم نبودش و به خودم یادآوری کردم که من باید از بازی کردن و از تک تک لحظات زندگیم سعی کنم که لذت ببرم مگه این همه سال که مثلا تو هر بازی بردم یا باختم چه سود و ضرری به حال من داشتش پس بذار از بازی کردنم لذت ببرم و همون لحظه شدش که دیگه اصلا قضیه رو فراموش کردم و همه اینها بخاطر دوره عزت نفس و فایل های شما تو مدت خیلی کمتری برام طول کشید شاید اگر گذشتم  بود تا یک هفته مغزم  دیر این مسئله میشد ولی اینبار به نیم ساعت نکشید که حالمو بهتر کردم

    نتایجی که از این چند اشتباه اخیرم گرفتم ،

    اولیش این بودش که همیشه مسئولیت اشتباه خودمو قبول بکنم چون تا زمانی که نپذیرمش اصلا کاری نمیتونم بکنم و تغییرش نمیتونم بدم…

    2ام  اینکه به جای اینکه بیام اشتباهات خودمو با کارای درست بقیه مقایسه بکنم و به خودم احساس کمبود اعتماد به نفس و ناتوانی بدم بیام از کارای درست اون افراد برای خودم انگیزه ایجاد بکنم اینجوری که اگه اون میتونه انقدر این کار رو خوب انجام بده پس منم تواناییشو دارم و میتونم این کارو به اندازه اون و حتی بهتر انجام بدم

    3 اشتباه کردن بهتر از هیچ کاری نکردنه!  اگر هیچ کاری نکنیم همون چیزهایی که داریم آرام آرام شروع به ازبین رفتن میکنن و به بی انگیزگی و احساس پوچی می‌رسیم ، ما به این دنیا اومدیم که تجربه کنیم و لذت ببریم نه اینکه بی نقص باشیم !

    درواقع زمانی که درگیر رشد کردن و انجام یکسری کار ها هستیم حتی اگر خراب کنیم و کارای اشتباه آزمون سر بزنه بالاخره جهان از راه های مختلف ما رو به مسیر بهتر و نعمت های بیشتر هدایتمون میکنه (اگر باروها و واکنش درست نشون بدیم)

    4حواسم باشه که تو اشتباهم دارم به چی توجه میکنم؟

    به اینکه وای چقد خنگ و بی استعدادم! چرا  نمیتونم؟ اصن منو چه به فلان کار….

    یا اینکه اشتباه کردنم کاملا طبیعیه و من  اگر بخوام میتونم خیلی تو اینکار پیشرفت کنم و به خودم موفقیت های گذشتم رو یاد آوری کنم…

    یعنی هرچقدر تمرکزمون روی اشتباه کردن و ناتوانی باشه اون کار برامون سخت تر و ممکنه آزار دهنده بشه و دیگه نخوایم ادامه بدیم ، پس هر چقدر اینجا بتونیم ذهنمون رو کنترول کنیم بهتر هم میتونیم عمل کنیم…

    و درباره عمل کردن به چیزایی که یاد گرفتم:

    1 این تصمیمو گرفتم که هر وقتی که اشتباه کردم تواناییامو به یاد خودم بیارم چون وقتی این کارو می کنم خیلی خیلی آروم میشم و تو فرکانس بهتری قرار می گیرم و باعث میشه که تصمیماتمم درست تر باشه…

    2 اون لحظه سعی کنم اینجوری به اون کار نگاه کنم و از خداوند سپاسگزار باشم بابت این فرد توانا و قوی که سر راهم قرار داده و باعث میشه که انگیزه های من بیشتر بشه برای اینکه بخوام آدم بهتری بشم  و از این زاویه بهش نگاه کنم

    چون فکرشو بکنین شما تواناترین انسان رو کره زمین تو هر مسئله ای بودین و هیچ آدمی تو هیچ موضوعی بهتر از شما نبود چقدر زندگی کسل کننده میشد …

    چقدر بی انگیزه میشدین …

    چقدر به احساس پوچی میرسید…

    و  اینکه همیشه یکسری  افرادی هستن که از ما بهتر باشن خیلی نعمت خوب و بزرگیه چون باعث میشه که ما هم بخوایم پیشرفت بکنیم  و همیشه بخوایم  که یکم  بهتر از دیروزمون باشیم.

    و راه حل آخر که به ذهنم رسید این بودش که این غرورمو بذارم کنار و به جای اینکه بهم بریزم و ترش بکنم که چرا اون آدم بهتر از منه توی این کار ازش برم درخواست بکنم که تو چیکار کردی که انقدر توی این کار مهارت داری؟ خیلی خوشحال میشم به منم یکسری تمرینات و راه حلا بدی که بتونم تو اینکار بهتر بشم…

    این روش باعث می شه که اعتماد به نفسم بالاتر بره و هم مهارت های ارتباطیم بهتر بشه و اینکه درصد اشتباه کردنم پایین بیاد!

    خدایا شکرت…

    با سپاس از زحمات شما استاد و مریم جون عزیز و آرزوی بهترین تجربیات در همه جنبه های زندگی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3571 روز

    استاد جان جانانم، سلام و صد سلام.

    یه مدت از کامنت نوشتن و مرتب فایل گوش کردن، به چند دلیل دور شدم. سایت برام باز نمیشد و خدا را شکر یه دو روزی است که باز میشه و همچنین یه سفر عالی هم به جنوب داشتیم و سرمون گرم بود و چند روز بعد هم یه مسافر داریم که از پیشمون می‌ره و یه چالش بزرگی است برامون تو زندگی و …. و کمی مشغول تر از همیشه هستم. چه ذهنی و چه جسمی … اما سعادت امروز نصیبم شد و شروع کردم به گوش کردن و کامنت گذاشتن فایل هایی که عقب افتاده بودم ….. به امید پروردگار عالم

    خوب استاد جانم از اشتباه کردن در زندگی گفتین. من خدا را شکر با آموزه های شما نسبت به قبل، خیلی بهتر عمل میکنم … مثلاً در مواقع اشتباه کردن، خیلی کوتاه خودم را سرزنش میکنم و سعی زیاد به درس گرفتن دارم و اینکه راحتتر در یک جمع بیان میکنم که این اشتباه خودم بود و خودم دارم چوبش را می‌خورم و ازش درس گرفتم که دیگه در این جور مواقع این طور عمل نکنم.

    مثلاً در اخیرا، یه اشتباهی کردم که خیلی زیاد فکرم را مشغول کرد و همش از رودربایستی کردن ایجاد شد. اینکه راحت حرف دلم رو نزنم و با ایما و اشاره به طرف بگم که دلم راضی نیست به این کار و دوست ندارم این را …. حالا وقتی این اشتباه اینکه واضح نگم حرفم را و یا اینکه منتظر تایید دیگران بشینم و …. بالاخره نتیجه این رفتارم را دیدم و اتفاق افتاد. خیلی خودم را سرزنش کردم و الان خیلی بهترم. ولی چون موضوعی است که حالا حالاها، من را با خودش درگیر میکند ، بعضی اوقات دوباره به سراغم میاد و حرص میخورم.

    داستان خرید زمین برادرم در محله خانواده همسرم بود که ما دوست نداشتیم تو اون محل این خریداری انجام بشه، به خاطر چالش هایی که می‌تونه شروع بشه بین خانواده من و خانواده همسرم و این چالش ها مدیریت بسیار از طرف من و همسرم میخواد که تو زندگی ما تاثیر کمتر داشته باشه. اینکه من میدونستم خیلی راحت از ابتدا با برادرم واضح صحبت کنم که اینجا نخر، …. ولی خوب نمی‌دونستم کارم درست است یا نه و هی با دیگران مشورت میکردم که من به برادرم بگم یا نه …و این از عدم شناخت درست خودم بود. اما حالا که انجام شده شیما جانم باید یاد بگیره که حرفتو راحت بزن و رودربایستی نکن. اینکه این اتفاق برای تو درس داشت که تو، تو خیلی از موقعیت های زندگی ات، همینطوری اذیت شده ای که رودربایستی می‌کنی و حرف دلت را با اشاره فقط میگی و دقیق و واضح بیان نمیکنی. حالا تو این اتفاق باید تمرین کنی که راحتتر حرفت را بزنی. مثلاً تو همین داستان خرید و این حرف ها … برادرم میخواست پدرخانمش را بیاره تو خانه ما در شهرستان که من اصلا احساس راحتی باهاش نداشتم. اول برادرم ازم پرسید که اشکال ندارد فلان روز بیارمشون، دوباره رودربایستی کردم و گفتم نه چه اشکالی داره …. بعد تو خلوت خودم کلی دوباره حرص خوردم که نه تو که دوست نداری ایشون بیان تو خونه ات، پس همین الان بهش بگو. تمام تلاشم را کردم و تماس گرفتم‌‌ و با اینکه خیلی برام سخت بود که ای بابا داداش ناراحت نشه و …. خدا را شکر گفتم و ایشون هم ناراحت نشدن و رعایت کردن. حالا گاهی که از خودم ناراحت میشم و میگم کاش از ابتدا جلوی این موضوع را گرفته بودی، اما بعدش به خودم میگم اشکال نداره. حالا چاره ای نیست. اول از همه دلم را به خدا جون میسپارم و تسلیم اون هستم و ازش کمک می‌خوام و به خودم میگم تو داری یاد میگیری چطوری این شرایط را مدیریت کنی و خیلی چیزها یاد بگیری. حتی اگر دلخوری هایی ایجاد شد و از این موقعیت ها امکان داره بازم برات پیش بیاد که اون موقع امر درست عمل کردی، یعنی درستو خوب گرفتی و در اخر باز هم توکل به خدا جون….

    ممنون استاد جانم که با این سوال ها باعث پیشین به مسایل تو زندگی بیشتر توجه کنیم و درس بهتر بگیرم تا زندگی مون هر روز بهبود پیدا کنه.

    بارم ممنون

    در پناه خدا جون

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    شیرین عبدی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2224 روز

    اره من فکر میکنم ادم پول ساختن نیستم

    فکر نمیکنم تغییراتی که کردم کافی باشه یا اصلا اصل باشه

    مدام خودم رو سرزنش میکنم که کاری که باید رو انجام ندادی، وگرنه جهان که مثل آینه س یه چیزی باید تغییر کنه دیگه

    از طرفی هم اینقدر زندگی روزانه‌م و… راحت تر شده، هدیه بیشتر دریافت میکنم، خودم خوشحالتر دارم در لحظه زندگی میکنم، چند وقتی یبار که مشتری میاد راحت میاد راحت انجام میشه

    نمی‌دونم…

    واقعا عاجز شدم در مقابل پول ساختن فقط خدا میتونه کاری کنه

    الان من متوجه شدم که من شدیداً باور خانواده و اطرافیانم رو دارم، مثلا میگن اه فلانی میخواد پنالتی بزنه!! طرف اصلا اینکاره نیست خرابش میکنه همیشه!

    طرف اصلا پول بلد نیس نگه داره فقط حروم میکنه

    بنده خدا هر وقت به کاری انجام میده نمیگیره براش

    خونه کارمندیه دیگه

    کار آزاد همینه

    ….

    و من دقیقا عین خانواده م فکر میکنم،

    من همینم دیگه هرکاری میکنم نمیشه

    بلد نیستم

    یاد نمیگیرم

    مشتری میاد استعلام میگیره نمیخره

    یعنی من قبل از اینکه برم جلسه میگم فایده نداره طرف خریدار نیست، پولداره میخواد با من بازی کنه طرف مجموعه داره ولی کار من تا حالا تو چشم نبوده الانم همینه اگر یه کار دیگه بود میخرید

    طرف کیفای خودشو میفروشه چرا باید تبلیغ منو بکنه

    ملت کجا پول برا کیفای ما میدن

    گرونه

    باباااااا،،،، طرف پونصد هزار تومان میده گیره‌مو میخره گیره‌مو!!

    مگه کم مشتری پولدار هست مگه کم ادم مشتاق هست مگه کم ادم منتظره اینا گالری شون بازکنن بیان خرید

    پی‌نوشت:

    الان اومدم کامنت رو بازخوانی کنم و بعد اپلود کنم، این بخش رو الان دریافت کردم باید اینجا اضافه ش کنم، خدایا شکرت

    توی فایل جلسه6 دوره کشف قوانین، استاد میگن که من زمانی که خواستم شرایط مالی‌م رو درست کنم تمرکز لیزری گذاشتم روی این موضوع و در یک مدت بسیار معقول و عالی نتایج من چنان پیشرفت کرد که دیگه هیچ ربطی به اون آدم قبل نداشتم و درباره ترمزهای ذهنی شون درباره ثروت و ثروتمندان صحبت کردن،،، من امروز داشتم جلسه رو گوش میکردم و مینوشتم و بهش فکر میکردم واقعا خواستم که من هم بتونم ضعفم رو پیدا کنم و تصحیح‌ش کنم ( چون دارم روی احساس لیاقتم برای موفق بودن کار میکنم این اشتیاق برای پیشرفت در من بوجود اومده) و وقتی استاد ترمزهای ذهنی خودشون رو مثال میزدن من واقعا واقعا با تمام وجودم مشتاق این تجربه بودم و باور عجیب طبیعی و غیرقابل انکاری در من بوجود اومد که اگر من هم همین روند رو انجام بدم قطعا درست میشه، (البته که تمام این افکار هدایت خدای من بود که جواب درخواست هام رو داشت میداد، اون اشتیاق رو در من بوجود آورد منو آماده دریافت کرد، خدایا شکرت) الان که اومدم این مطالب رو بازخوانی کنم یک لحظه اصلا فراموش کردم که این متن رو برای فایل ذهنیت قدرتمند کننده نوشتم و اونهایی که شنیدم دوره کشف قوانین بوده و قلبم دقیقا بهم گفت بفرما، این همون ترمزهایی هست که دوست داشتی بشناسی‌شون و روشون کارکنی، این گوی و این میدان

    خدایا شکرت من باور دارم که تو مشتاقتر از خود من برای موفق بودنم هستی برای همین به محض بوجود اومدن درخواست در درون من تو اجابت می‌کنی، خدایا شکرت خدایا شکرت( 4 آپریل)

    من کامنت رو 25 مارچ نوشتم امروز 3 آپریل

    دیروز توی جوب دادنم به سوالات جلسه سوم دوره کشف قوانین، برای چندمین بار خوندم و شنیدم که پیدا کردن ترمز ها نشونه ای هست برای اینکه

    یک) مشکل اساسی در این لحظه اینه که باید حل بشه

    دو) این ترمز وجود داره و باید بهش رسیدگی کنی … من جدیدا ترمزها و باورهای ناهماهنگ ذهنی‌ای رو تونستم ببینم به لطف خدا که اصلا یجوری طبیعی توی زندگی‌م بودن که تا وقتی خدا بهشون آگاهم نکرده بود اینقدر به طبیعی بودنشون باور داشتم مثل اینکه مثلا بگی طبیعیه که توی روز خورشید توی آسمون باشه

    سه) خودافشایی که می‌کنم درباره ترمز ذهنی خودش اصلا میزنه استحکام اون ترمز رو توی ذهنم از بین میبره که راحتتر منطق و فکت میتونه بهش نفوذ کنه

    به غرور سازنده م برمیخوره، به احساس لیاقتم برمیخوره و دیگه مقاومتم درباره اون ترمز و مقاومت ذهنم برای تغییر نکردن واقعا کم میشه

    چهار) پیدا کردن ترمز و قبول کردن اشتباه بودنش راه حل رو بهم نشون میده و خدا بی نهایت هدایت‌کننده س برای من

    من باور کردم که هر سوالی واضح بشه توی ذهنم خداوندم خیلی سریع و واضح جواب رو بهم میده، و همین باور هم تمام لطف و رحمت و اجابت خودشه که اینقدر بهم جواب داده و اینقدر بهم لطف داشته که در لحظه آگاهم کرده به این رابطه‌ی سوال و جوابی که باور کردم، هربار که سوالی توی ذهنم میاد میگم اوکی پس مینویسمش جواب میگیرم، اینقدر طبیعی اینقدر خدا رو توی این زمینه باور کردم خدایا شکرت

    حالا ضعف شخصیتی که من مدتهاست پذیرفته‌م که دارمش، بارها راجع بهش نوشتم و واقعا از همون لحظه خواستم که حلش کنم، همین خودسرزنشی هست، که چون خیلی ریشه ای بود واقعا کار برده و حقیقتا منم اونقدر جدی عمل نکردم

    اول ش که ذهنم میگفت مقصر خونه تون بوده مادرت هست که به شدت کمالگراست و … یکبار مفصل توی یک کامنت نوشتم و کلا سعی کردم که مسیولیت رو بپذیرم و اتفاقی که افتاده به لطف خدا هوشیارتر شدم در لحظه به این ضعف شخصیتی م و پیش اومده که به خودم یادآوری کردم که این فکر این رفتار این تنبلی و عقب انداختن عمل کردن ها و … ریشه‌ش کمالگراییه ها! و در بعضی موارد تونستم همون لحظه متفاوت عمل کنم

    یا اینکه در بعضی موارد وقتی شروع کردم به خود سرزنشی خدا لطف کرده به من و بهم گوشزد کرده و دست نگه داشتم و ادامه ندادم و در موارد خیلی انگشت‌شمار یک محبتی هم به خودم کردم

    اینکه یک راهکار کاربردی تا حالا نداشتم، چون این ریشه عمیق تر از اون چیزی هست که فکر میکردم، و البته که الان فهمیدم که ریشه در کمبود احساس لیاقت هم داره

    من چند مدتی هست روی احساس لیاقت م کار میکنم و خدا الان بهم گفته اینم توی همون دسته‌س ریشه‌ش اینجاست، پرسیده بودی چطور درستش کنم، اینه، همین که بهت میگم اگر قبول کنی راه حلش رو هم بهت میگم و کمکت میکنم

    إِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرًا

    دیشب توی کامنت یکی از دوستان خوندم و خدا بهم گفت این قسمت رو یادداشت کن من کار دارم باهات، برای هدایت امروز صبح بود میخواست از دیشب بهش فکر کنم و اون چراغه توی ذهنم روشن بشه، تا الان که این نوشتار اتفاق بیفته خدایا شکرت

    اون متن این بود “نکتش اینجاست که وقتی ناکامی رو تجربه میکنیم میایم به وجودمون برچسب نالایقی میزنیم و فکر میکنیم ما ایراد داشتیم که به اون هدف نرسیدیم یا خدا برامون نخواسته یا شانس نداشتیم، درصورتی که اصل ماجرا اینه ما نتونستیم طبق قانون رفتار کنیم وگرنه هر خواسته ای صددرصد میتونه اتفاق بیفته

    همین

    من که چند وقت پیش هدایت شدم به اینکه ضعف من در رسیدن به خواسته هام کمبود باور فراوانی و کمبود احساس لیاقته، الان خدا داره بهم نشون میده که احساس لیاقت فقط آنهایی که جلو چشمم بودن نبوده و حالا که اون جلو چشمی‌ها رو تا یه حدی حل کردم نوبت این ریشه‌دارترهاست،،، اصلا همین نشون میده که اون مقدار کار کردن درست و به یه حد معقولی بوده پس این یکی رو هم از همون مسیر به همون شیوه میتونی حل بکنی شیرین

    فَإِنَّ مَعَ ٱلۡعُسۡرِ یُسۡرًا

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    وَالضُّحَى ﴿1﴾

    سوگند به روشنایى روز (1)

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى ﴿2﴾

    سوگند به شب چون آرام گیرد (2)

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى ﴿3﴾

    [که] پروردگارت تو را وانگذاشته و دشمن نداشته است (3)

    الله کبر

    خدایا سپاسگزارم

    استاد میگن که ایا وقتی اشتباه می‌کنی اینطوری فکر می‌کنی که باید ازش درس بگیرم، سری بعد چطور رفتار کنم و …

    نه من از صد درصد شاید ده درصد مواقع اشتباه کردن با خودم اینقدر مهربونم

    اون هم همون اندازه که مهر ورزیدم به خودم نتیجه مثبتش رو هم گرفتم

    ولی در یکسری موارد خیلی ریشه دار، تنها کاری که کردم همون‌طور که توی دوره دوازده قدم مثال زدن استاد، این بود که گفتم اوکی من آدم این مورد نیستم کلا و اصلا دیگه تکرارش نکنم، ( حس قربانی سرنوشت و تقدیر بودن)

    یکی از اصلی ترین این موارد توی بحث روابط هست که بقول استاد، گفتم عاغا من نمیتونم رابطه خوب داشته باشم، حالا یا خودم بد هستم یا اصلا آدم خوب وجود نداره، یا وقتی رفتم از اینجا توی یک جامعه دیگه آدم بهتر وجود داره یا یا یا …

    پرونده رابطه داشتن رو بستم کلا و گذاشتم کنار، کما اینکه تجربیاتی که داشتم بخاطر خودم اونقدر بد بودن، اونقدر بد، که حتی همین یک خط که دارم مینویسم هم احساس ناراحتی و وحشت بهم داده که دیگه این مبحث رو بیشتر توضیح نمیتونم بدم

    توی هر رابطه ای، با هر شخصی، خانواده دوست و یا روابط عاشقانه و احساسی، واکنش من همیشه این بوده که درنهایت اون زمانی که خواستم خارج بشم از قضیه گوشیمو خاموش کردم و تا یه مدت چشمگیری کلا همه چیز رو از ذهنم خارج کردم و قطع ارتباط، من کلا یکی از استعدادهای درونی‌م اینه که میتونم یک مساله رو به کل از ذهنم بیرون بندازم و بزارم اون ته ته ته ذهنم

    در صورتی که آشنایی با قوانین الهی کاری کرده توی این چند سال که تازگی ها اعتراف به این ضعف شخصیتی م کردم، روندش رو هم توی همین سایت نوشتم و الان دارم سعی میکنم به خودم بقبولونم که باید روش بیشتر کار کنم

    واقعا خداروشکر

    چون بهرحال یک نشتی انرژی هست و یک مقاومت درونی هست که جلوی حرکت من رو گرفته و مقدار زیادی از انرژی م رو داره به هدر میده

    بله من در مواردی درس میگیرم، مثل موارد کاری‌م، مثل اینکه به خودم تعهد دادم که فقط نقد کار کنم و نود و پنج درصد موفق شدم پای حرف م بمونم، یا اینکه مثل قبل بخاطر تعارف کردن کارهایی رو قبول نمیکنم که با اکراه انجام بدم یا برام زحمت و بار اضافه باشه چه در زمینه کار چه در زمینه روابط و دوستان و فامیل حتی توی خونه خودمون

    مهارت نه گفتن م بیشتر شده

    احساس رضایت م هم بیشتر شده از زندگی م

    الان وقت اینه که ریشه ای به این قضیه خودسرزنشی رسیدگی کنم

    نباید فکر کنم که ناتوان هستم، باید بگم اوکی، اینجا رو باید یاد بگیرم یا باید جور دیگه رفتار کنم، درست میشه، وحی منزل که نیست ، بقول مامانم که میگه قرآن خدا که نیست، میشه جور دیگه باشه!

    در آغوش گرفتن خودم و محبت کردن به خودم فقط غذای خوب لباس خوب اولویت قرار دادن خودم که نیست، در کنار آن‌ها احساس توانایی و لیاقت خلق و قربانی نکردن خودم هم هست، آدمیزاد اشتباه می‌کنه، ولی خوبی این دنیا و این خدا اینه که میگه میتونی جبران کنی

    حالا هرچی هم من بیام بنویسم و با خودم تکرار کنم که من ارزشمندم ، ماهر و متخصص و قابل اعتماد و … هستم، ولی از اونطرف هی اشتباهاتم رو به خودم یادآوری کنم و بگم تو اینکاره نبودی اصلا بلد نیستی ارتباط بگیری و … این شیوه فکری و رفتاری نه تنها منو ساکن نگه میداره بلکه اینقدر این ماشین سرجای خودش داره گاز میده ولی حرکت نمیکنه که تمام سوخت و انرژی منو داره مصرف می‌کنه و اصلا خودم هم دارم فرسوده میشم ذهنم خسته میشه، و جسمم الارم میده با ریزش مو، با پنیک با حمله الرژیک با …

    هماهنگ کردن ذهن و روح یعنی همین، یعنی آنچه که مینویسم برای همه موارد شخصیتی م قبولش داشته باشم، گزینش نکنم

    خدایا شکرت چه صبح پربرکتی خدایا شکرت

    هیچ چیز غیرقابل تغییری در جهان من وجود نداره

    اگر مشکل مالی دارم، میتونم تغییرش بدم و ثروت بسازم

    اگر از نظر برقراری ارتباط ضعیف هستم میتونم تغییرش بدم و به یک آدم حسابی تبدیل بشم که لایق معاشرت های ادم حسابیه

    اگر تمام این سالها نتونستم مستقل بشم میتونم تغییرش بدم و زندگی مستقل خودم رو داشته باشم

    نباید به هیچ وجه ناراحتی داشته باشم یا خودخوری کنم یا در هر شرایطی قرار دارم ناراحت کنم خودمو و به ناخواسته ها توجه کنم، فقط باید به خودم یادآوری کنم که خدا من رو با قدرت خلق آفریده من تنها مخلوق در جهان هستم که میتونم شرایط م رو 180 درجه تغییر بدم جوری که اصلا هیچ شباهتی به قبل نداشته باشه، من قدرتش رو دارم، و میتونم اولین قدم هم این هست که بپذیرم که میتونم تغییرش بدم

    خدایا شکرت که من رو خالق آفریدی که من برگی در یاد نیستم

    اینکه من فکر کنم ادم پولسازی نیستم، یک ذهنیت محدود کننده و ضعیفه

    اینکه من فکر کنم ادم یک رابطه حسابی که دلخواه م هست نیستم اشتباه و یک ذهنیت محدود کننده س

    اینکه من فکر کنم هیچکدوم از مواردی رو که به اشتباه فکر میکنم که کلیدهای اصلی مهاجرت هست ندارم، اشتباه و یک ذهنیت محدود کننده س

    اینکه من فکر کنم که بخاطر ترسی که بخاطر اتفاق خاصی توی بچگی من بوجود اومده دیگه نمیتونم شنا کردن یاد بگیرم اشتباهه من میتونم خیلی خوب و ماهرانه هم میتونم یاد بگیرم

    اینکه من فکر کنم که نمیتونم با مشتری جلسه داشته باشم و نتیجه دلخواه رو از جلسه م بگیرم چون کلاس مهارت و فن بیان نرفتم، یا چون فلان استایل رو ندارم یا چون اصلا مشتری ادم حسابی وجود نداره اشتباه و فقط و فقط ذهنیت محدود کننده س

    البته که من بسیار خوش زبان هستم، بسیار شیک پوش و خوش استایل هستم البته که من با هدایت خدا یاد گرفتم که در پی قانع کردن مشتری نباشم و فقط پرزنت کنم و چقدر از وقتی این تغییر در من ایجاد شده احساس بهتری دارم، جلسه های کاری بیشتری برام فراهم شده و موفقیت هایی هم به لطف خدا داشتم که هنوز که هنوزه و بهشون فکر میکنم حتی اگر در نهایت به نتیجه و قرارداد هم نرسیده ولی همون سبک سخنوری، متعهد موندنم به تغییر فکر و رویه رفتاری م واقعا واقعا بهم لذت میده و باور دارم که با همین تمرین و تکرارها دارم برای جلساتی آماده میشم که خدا جوری منو من حیث لایحتسب به رضایت قلبی میرسونه که الان حتی نمیتونم تصورش کنم

    توی هر زمینه ای که من اون کیفیت ایده‌ال و دلخواهم رو ندارم و با توجه به شناختی که از خودم دارم میدونم که چه ظرفیتی دارم، من میتونم بهتر بشم

    ثروت کار موفقیت فردی مهاجرت ارتباط روابط کاری معاشرت سلامتی

    آنچه رو که من بخوام یاد بگیرم میتونم

    اگر تا الان مکالمه زبان جدیدی رو که دارم آموزش میبینم با کسی تمرین نکردم، میتونم تمرین کنم و واقعا عالی پیشرفت کنم

    اگر تا الان درآمد n میلیون تومنی در ماه نداشتم میتونم داشته باشم

    سر استعلام جدیدی که به مشتری دادیم من به خودم میگفتم من آدم اینطور قرارداد ها و درآمد ها نیستم، هنوز ادم ش نشدم! یا می‌گفتم بابا طرف اصلا اینکاره نیست و ما با خیال این قراراداد فقط خوشیم، پیش داوری کردم و نتیجه رو خودم دارم رقم میزنم، کی گفته من آدم ش نیستم

    کی از من بهتر برای این پروژه کی از من بهتر و خلاق تر ماهر تر و متعهدتر و خوش قولتر برای این پروژه کی از من لایقتر برای ساخت ثروت و نعمت

    کی از این آدم مشتاق تر برای کار کردن با ما کی از این گروه مناسب تر برای این پروژه و این تجربه جدید، این آدمی که اینهمه دنیا دیده س و با روش کاری حرفه ای ما بیشتر از قبل مطمین میشه که ما گروه کاربلد و حرفه ای هستیم برای انجام پروژه کی از ما به کار کردن با هم بهتر و مناسب تر

    من برای دریافت هدایت برای تجربه اتفاقات خوب به احساس خوب نیاز دارم برای داشتن احساس خوب به آرامش احتیاج دارم ولی وقتی که توی ذهنم مدام نگران این باشم که نظر اطرافیان م نسبت به شرایط من رفتار من کار و زندگی و … من چیه است باعث میشه من مضطرب بشم، عجله کنم نگران باشم که نکنه جا بمونم یا شکست بخورم و ناتوان دیده بشوم

    این خیلی واقعا انرژی منو میگیره

    اینکه الان در این برهه زمانی شرایط خاصی رو من دارم تجربه میکنم، و اینکه خانواده م چه فکری میکنن خیلی داره انرژی منو میگیره، خیلی دارم ظاهرسازی میکنم که کسی متوجه نشه و همین واقعا داره هشتاد درصد انرژی منو میگیره، مدام دارم به چند قدم جلوتر فکر میکنم که چطور ظاهرسازی رو ادامه بدم، همین باعث شده اصلا یه مقدار بدهی داشته باشم و …

    و من واقعا میخوام راحت آرام آزاد و مرفه و مستقل زندگی کنم

    من خود واقعی‌م رو دیدم، من ظرفیت و سرمایه های درونی خودم رو که خدا بهم داده دیدم و همین که هنوزfulfill نشدم منو اذیت می‌کنه و خیلی دارم انرژی میگذارم که روی خواسته هام و نکات مثبت تمرکز کنم و در این مسیر هیچ کسی جز خدا نمیتونه منو کمک کنه یا کاری برام انجام بده

    من توانایی یادگیری دارم، حالا باید ببینم چیه مسأله‌ای که باعث شده من پیشرفت نکنم

    من قدرت خلق دارم، به اندازه کسانی که خدا بهم نشون دادتشون، چرا نمیتونم هنوز کامل ثروت خلق کنم

    من قدرت پولسازی دارم کارم واقعا ارزشمنده اون سال هنوز مهارت هام کمتر بود، اون سال هم کارهام به نسبت زمان ارزون نبودن ولی چطور اینقدر عالی فروش داشتیم پروژه بود پول مدام میومد

    باید اینو بفهمم خدایا #سوال من اینه لطفا پاسخ منو واضح بهم بگو

    دقیقا عین خط بالا که نوشتم، اگر من انگ ناتوانی و بی عرضگی یه خودم نزنم راه حل خودشو بهم نشون میده و درست میشه

    خدا منو به همه خواسته هام میرسونه

    هرچقدر روی یک موضوعی فکر کنم و وقت بگذارم ماهرتر میشم و کار خیلی آسون تر میشه

    مثل زبان جدیدی که دارم میخونم به لطف خدا

    اوایل ش باید خیلی تقلا کنم که هوشیار بمونم تجزیه و تحلیل کنم و ..‌

    ولی وقتی استمرار داشته باشم سیستم بندی میکنم و اونقدر راحت اتفاق میفته که خودم نمیدونم چطور شد

    اینقدر تمرین حل کردم که گرامر و جمله سازی در ذهن من نهادینه شد به لطف خدا

    هرچیزی

    پوبسازی

    عشق

    مهاجرت

    مدام روش کار کنم براحتی طبیعی و عالی اتفاق میفته

    شیرین نگو که من پوبسازی بلد نیستم، با همین تمرینات روزانه ذهنت اداپته میشه و طبق قانون اتوماتیک پول میسازی

    خودم کارم مشتری هام بدرد پولسازی نمی‌خوریم بنابراین من ناتوان هستم!!!!

    اتفاقا من پول نسازم کی بسازه من موفق نشم کی بشه مشتری م این ادم نباشه کی باشه درآمدم از کار خودم کار مورد علاقه نباشه از چی باشه

    اره من قراره که بتونم برای همین اینهمه آگاهی دریافت کردم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ابراهیم مرادی گفته:
    مدت عضویت: 920 روز

    باسلام و درود به استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته گرامی ودوستان همراه

    من کارم کشاورزی هست ودر سال‌های گذشته سیب زمینی نمیکاشتم شرایط طوری شد امسال سیب زمینی کاشتم و بنا بر دلایلی اونقدر تناژی که مد نظرم بود رو برداشت نکردم واز طرف دیگه قیمت هم پایین هست طوری که جوابگوی هزینه هائی که برای بذر وکود وسم وغیره نیست الان که اینطور شده من از طرفی میگم اگر سیب زمینی نکاشته بودم و بجاش محصول دیگری میکاشتم بهتر بود واز طرفی میگم از کجا میدونستم که اینطور میشه شاید اگر محصول دیگه ای هم میکاشتم باز ضرر میکردم بطور کلی هم ذهنیت قدرتمند کننده دارم هم ذهنیت محدود کننده دارم.

    تمرین 1: اشتباه اخیرم کاشت سیب زمینی بوده

    تمرین 2: واکنش من به این اشتباه 60درصد محدود کننده و40در صد قدرتمند کننده است

    تمرین3‌‌: درس من از این اشتباه این هست که قبل از کاشت محصول خوب تحقیق کنم ببینم چه مقدار از این محصول کشت میشه وکدوم محصول کمتر کاشت میشه که همون رو بکارم و محصولی بکارم که کمترین هزینه رو داشته باشه تا سود بیشتری نصیب من بشه

    والبته این روهم بگم که خیلی‌ها این اشتباه رو کردند وفقط من نیستم پس این موضوع کمی از ناراحتی من کم میکنه

    تمرین 4: من از درسهایی که گرفتم این هست که باید برای کشت محصول تحقیق گسترده ای داشته باشم که تا حدودی بدونم کدوم محصول کمتر کاشته میشه که همون رو بکارم چون وقتی محصولی کمتر باشه قیمتش بالاتر هست وسود بیشتری برای کشاورز داره

    درپناه خداوند شاد و خوشبخت وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: