ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 42

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ملیحه مهارتی گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    سلام استاد عزیز ،

    ممنونم به خاطر این فایل عالی که باعث شد به خودم رجوع کنم و فکر کنم و نحوه ی برخورد با خودم و موقعیت رو هنگام اشتباه کردنم مرور کنم و به خودشناسی بیشتری در مورد خودم برسم.

    اشتباهی که من اخیرا مرتکب شدم در رانندگی بود که به خاطر یه بی دقتی و خواب آلودگی در رانندگی نزدیک خیابون شرکت با یه ماشین تصادف جزئی کردم .

    چه واکنشی به این اشتباه نشون دادم ؟

    اول از همه سعی کردم در مقابل صدای بلند آقای راننده و اعتراضاتش که خانوم حواست کجاست و چه وضعشه و … آرامشم رو حفظ کنم و از ایشون به خاطر اتفاقی که افتاده معذرت خواهی کنم و مسئولیتش رو بپذیرم .

    چه احساسی داشتم؟

    در لحظه حسم خیلی بد شد و به خودم میگفتم ببین الکی الکی یه هزینه ای برا خودت تراشیدی اما در فاصله ی خیلی کوتاهی احساسم رو بهتر کردم و مدام با خودم تکرار میکردم که : الخیر فی ما وقع ، آرام باش.

    چه درسی از این اشتباه گرفتم ؟

    متوجه شدم روزایی که خیلی زود بیدار میشم و خوابم کامل نیست در رانندگی دچار خواب آلودگی میشم و این برام خطرناکه و خدا و جهان شاید با این اتفاق که از نظر جسمی به خیر گذشت و ماشین من هیچیش نشد و فقط ماشین طرف مقابلم یکم جزئی آسیب دید میخواست این درس رو بهم بده که تو این حالت نباید رانندگی کنی و اگه درسش رو نگیرم و این موقعیت تکرار بشه ممکنه برام سنگین تر تموم بشه .

    به چه شکل درسهام رو در عمل میتونم جبران کنم ؟

    با تنظیم کردن وقت خوابم و حواس جمعی بیشتر در رانندگی سعی میکنم جلوی اتفاق مشابه رو بگیرم.

    چطور با خودت برخورد کردی ؟

    استاد راستش به خودم افتخار کردم که در مقابل برخورد تند فرد مقابلم من آرامشم رو حفظ کردم و مسئولیت این اتفاق رو پذیرفتم و از ایشون هم خیلی مودبانه معذرت خواهی کردم طوریکه بعد از تموم شدن کارهای ماشینش و بعد از اینکه هزینه ش رو بهش پرداخت کردم چندین بار ایشون از من به خاطر رفتار تندشون عذرخواهی کرد و در فرآیند یکی دو روزه ای که بابت تعمیر ماشینشون باهم صحبت میکردیم فوق العاده با احترام و ادب با من برخورد کرد و من این تغییر رفتار ایشون رو نتیجه ی رفتار درست خودم میدونم .

    من واقعا در این اتفاق سعی کردم با خودم مهربون باشم و بگم اشکالی نداره و درسش رو بگیرم و یه تمرین خیلی خوب شد واسم که ببینیم چطور احساسم رو حتی در چنین شرایطی میتونم خوب نگه دارم و خداروشکر فکر میکنم از پسش براومدم.

    دوستتون دارم و در پناه خدا :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فرحناز ثانی گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    درود به استاد عزیزم و مریم جانم

    به نام خدای بی همتا

    پروردگار تمام کیهان و کائنات

    اول از همه بگم من وقتی یه اشتباهی رو مرتکب میشم گاهی قدرت میگیرم و بلند میشم و میگم خوب عیبی نداره دفعه ی بعد بهتر

    اما گاهی بابت بعضی اشتباهاتم ناراحت میشم و تو ذهنم به خودم حرفای خوبی نمیزنم

    مثلا من به طرز عجیبی باور دارم که آشپز بسیار حرفه ای هستم خیلی غذاهام خوشمزه هستن و در آشپزی به لطف خدای توانمندم که دستان او هستم مهارت دارم

    و هرزمان غذایی رو کمی خراب میکنم سریع دنبال میگردم که ببینم چه چیزی اشتباه بوده که اینجوری شده

    البته در بیشتر مواقع میفهمم که با عشق نبوده و اون روز از سر بی حوصلگی و اجبار اون کارو کردم

    ولی اگر توجمع خراب کاری کنم بسیار خجالت زده میشم و مدتها افکارم آزارم میدن

    دقیقا از نگاه مردم خوشم نمیاد

    امروز با شنیدن این فایل که بهش هدایت شدم که بشنومش فهمیدم که از نگاه مردم خوشم نمیاد

    فهمیدم توی هرکاری که به خودم باور صد در صدی دارم به هیچ عنوان خراب کاری نمیکنم حتی تو جمع مثلا همین آشپزی وقتی بهم میگن برای چند نفر حاضری غذا بپزی من به راحتی میگم من میتونم برای چهل یا پنجاه نفرم غذا درست کنم و خراب نکنم

    به نظرم اولین کاری که باید انجام بدیم و مهم ترین کار اینه که حرف مردم و نگاه مردم ذره ای مهم نباشه برامون و به راحتی جسارت داشته باشیم که اشتباهمون رو بپذیریم

    برای رسیدن به این موضوع به نظرم کاری که میتونیم بکنیم اینه که در زمان اشتباهاتمون سریع بپذیریم که اشتباه کردیم و به جای سرزنش خودمون به نقاط قوتمون توجه کنیم و بگیم اگه تونستم آشپز حرفه ای نقاش حرفه ای خانه دار حرفه ای سخنران حرفه ای بشم پس یقینن خدا هدایتم خواهد کرد تا در این کارهم حرفه ای بشم پس قانون تکامل رو یادآور بشم به خودم و خودم رو تقویت کنم

    دوستتان دارم استاد شما بی نظیرید هزاران استاد دیدم ازشونم سپاسگزارم اما هیچکدام به اندازه شما اینقدر قشنگ قوانین رو توضیح نمیدن

    از خداوند میخوام روزی از نزدیک شما و مریم قشنگم رو ببینم انرژی بفرستین برای دعام

    هرکجا هستید در پناه الله یکتا شاد و خوشبخت سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    علی بهمنی گفته:
    مدت عضویت: 821 روز

    سلام

    من همواره نسبت به اشتباهاتم اغماض داشتم از اول ینی طوری بود که بعد از انجام دادن اشتباه یه جوری توجیه میکردم اشتباهمو که انگار از اول نبوده گاهی اوقات هم که نمیتونستم توجیه کنم و خودمو راضی کنم به مادرم میگفتم و مادرم باحرفاش طوری قانع ام میکرد که انگار همواره بایس اون اشتباه رو انجام میدادی وهمواره مسولیت کارامو قبول میکردم با جون و دل ولی درحد تواناییم سعی میکنم که درستش کنم اون اشتباهمو نه خودمو به اب و اتیش بزنم

    هر چیزی که تو دوسش داری قابل یادگیری هسش

    حتی اگر دوستش نداشته باشی مطمعنا راهی وجود داره که همون مسئله رو طور دیگه یاد بگیری جوری که نتیجه همونی باشه که تو میخوای

    چندین سال پیش رفته بودم عروسی ((دوستم بهمن)) توی مراسم خیلی سعی میکردم که اشتباه نکنم و حساسیت زیادی داشتم که درست رفتار کنم ((بخاطرمردم)) الان از اون مراسم عروسی نزدیک به 7 سال میگذره که یکی از دوستان رو ((رضا دوست مشترکمون پسرعمه بهمن)) دیدم که تقریبا باهم صمیمی هم بودیم و هستیم درمورد عروسی حرف میزدم نکته ی جالب این بود که بهم گفت : فلانی چرا من اصلا تورو یادم نیست تو مراسم عروسی؟؟

    باخودم گفتم ای خدا؟چقدر به خودم سخت گرفتم بخاطر مردم درحالی که هیشکی اصلا به من توجه نمیکرده

    یکی از ایرادات من دقیقا همینه سعی میکنم همه چی رو اولین بار بی نظیر انجام بدم

    که الان بعد از اینکه نزدیک به 2 سال هست که روش کار میکنم (یه سال نااگاه) و یه (سال بعد از اشنایی با عباسمنش اگاهانه) خیلی بهتر شدم

    و هرگاه که برای خودم اشتباهمو توجیه کردم و روش کار کردم تو اون موضوع خیلی خوب پیشرفت کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    خانواده فعال گفته:
    مدت عضویت: 1069 روز

    سلام بر استاد عزیز

    اشتباهی که اخیرا انجام دادم در مورد رفتارم با شوهرم بودش که وقتی بهم گفت این موضوع رو نخواستم قبول کنم و هی به خودم میگفتم من که این جوری رفتار نکردم که به فکر کردن به رفتار هام فهمیدم که خیلی از جاها باعث ناراحتیش شدم و دلش رو شکستم و به خودم گفتم که دیگه سعی کنم بهتر رفتار کنم و یا این که زیاد صحبت نکنم

    و این رو بگم که استاد جان خودم رو خیلی سرزنش کردم که اگه وارد زندگی شوهرم نمیشدم زندگی بهتر داشت

    و نشستم فکر کردم به درست کردن اشتباهاتم در ذهنم و گفتم من هر روز صبح سعی می‌کنم نهار رو زودتر آماده کنم و سرزنش نشم

    و درباره سرزنش کردن هام درباره شوهرم هم مشکل از خودمه که هیچ دوست و ارتباط دیگه آیی ندارم که وابستگی ایجاد کردن من به شوهرم و داشتن بیش از حد انتظارات از شوهرم هستش که فهمیدم باید ارتباطاتم رو گسترش بدم و وابستگی به همسرم رو کم کنم و خودم یه کار مستقل داشتم باشم تا انتظاراتم از همسرم کم تر بشه

    و این که استاد جان تمرین کنم که دیگه دیگران را سرزنش نکنم و با همه ی وجودشون اون هارو بپذیرم و بیشتر سعی کنم درس بگیرم تا دیگه این الگو واسم تکرار نشه

    این اشتباه فرصتی برام به وجود آورد تا بفهمم که بیشتر روی خوبی های دیگران تمرکز کنم تا بدی هاشون

    از این زاویه باید به این قضیه نگاه می‌کنم که من آدم قضاوت گریم و این اشتباهه منه و باید درستش کنم و در راه درست کردم این اشتباهم باشم

    مرحله چهارم :

    ایده این رو دارم تا یه دفتر باز کنم و هر روز که شکر گذاری می‌کنم و تموم کردم شروع کنم به نوشتن در آن دفترم درباره خوبی های دیگران و به چشم بیان و این جوری بیشتر روی خوبی ها تمرکز داشته باشم و ذهنیت خودم رو تغییر بدم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    منیژه هاشمی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1154 روز

    با سلام وقتی این فایل امروز گوش میدادم دقیقا یه ربع قبلش داشتم به اتفاق دیروزم فکر می کردم که در مورد یه صحبت در جمع اعضای اداره بود و داشتم تاسف می خوردم. قضیه این بود که من موقعی که وقت صحبت در مورد عملکرد کاری امسالمونو به من داده بودند خیلی با کلمات عامیانه و ساده و بدون فکر و آگاهانه مقدمه ای گفتم مبنی بر تشکر و سر اصل مطلب رفتم در صورتی که یک ماه پیش یه ناراحتی از بابت بچه های مدرسه من برای اونها پیش اومده بود که می تونستم با یه مقدمه خوب هم نظراتمو بیان کنم و هم تشکر کنم و هم از دلشون دربیارم که بهترین فرصت برای این کاربود و همه اعضای درگیر اون یکماه پیش هم حضورداشتند

    اون لحظه که صحبت کردم یادم نیفتاد ولی حس می کردم جو مشتاق صحبت من نیست و حتی موقع صحبت من دو نفر هم رفتند و در کل انگار کسی به صحبت‌هایم گوش نداد. اما امروز قبل گوش دادن این فایل دقیقا یادم افتاد که من می تونستم چه صحبت های مستدلی داشته باشم و چطور یه موضوع و به نفع مدرسه خاتمه بدم. اگه سال‌های قبل بود ساعتها و روزها بهش فکر می کردم و هی خودمو سرزنش می کردم. اما امروز به لطف شما یه بار دیگه به صحبت‌هام فکر کردم و تجسم کردم که انگار الان سرجلسه ام و از نو اون چیزی که لازم بود بگم و گفتم و احساس کردم واقعا اینها رو گفتم و یه کم ناراحتیم کم شد بعد به خودم دلداری دادم که با تمرین و تمرکز بیشتر دفعه بعدی از عهده این مشکل برمیام.

    راستش من توی حرف زدن گاف زیاد میدم مخصوصا که زبان ما ترک هستش و خیلی جمله های سوتفاهم ایجاد کننده داریم که موقع ادای کلمات باید مدام آگاهی کامل به حرفا رو باید داشته باشیم .

    امروز فکر کردم که ابتدا باید به خودم حق بدم که هیچ تمرینی جهت حل این مشکلم نکرده ام و باید زمان برای سخنرانی بزارم و مدام تجسم کنم که در حال صحبت در جمعی هستم و سعی کنم این اشتباهات و رفع کنم دوم اینکه سعی کنم بدون تمرکز و توجه نکردن به همه جوانب صحبت نکنم قبل از هر جلسه ای از تشتت فکری جلوگیری کنم و به صحبت‌هایی که ممکنه پیش بیاد و من باید جواب بدم پیشاپیش فکر کنم. یکی از مشکلات دیگه من عجله شدید در همه کارهاست که می خوام با سرعت به میزان بیشتری از عملکرد دست پیدا کنم و همین باعث از دست رفتن بعضی فرصت‌ها یا به هم ریختن کارها و یا فراموش کردن چیزهایی که در موقع عجله برداشتم و جایی گذاشتم میشه که حتی چند باری من و به گریه انداخته و بدترین موردش هم، گذاشتن گوشیم روی کاپوت ماشینم بوده که موقع رانندگی گوشی سرخورده و گم شده که با دیدن دوربین‌ها متوجه این مساله شدم.

    استاد عزیز این فایل سوم شما باعث شد من برای اولین بار به این موضوع ساعتی فکر کنم و این حرف شما رو آویزه گوش کنم که با تمرین می تونم به این مشکل غلبه کنم تا دقیقا موقعی که می خوام صحبت کنم با کمک تمرین‌هایی که کردم و راههای سیناپسی که ایجاد کردم با تسلط و آگاهی خوب صحبت کنم.

    امروز برای اولین بار یه بار دیگه موضوع و به خودم بازگو کردم و سپس سعی کردم دقیق و شمرده با صدای یه کم بلندتر صحبت کنم و فکر کنم که به من دوباره فرصت داده شده که بتونم اون روزو از اول اجرا کنم.

    از بابت این فایل زیبا با این موضوعی که خیلی به دردم خورد بسیار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    عباس نوربخش گفته:
    مدت عضویت: 637 روز

    بنام انرزی بی پایان قانون آفرینش جهان

    سلام وادب بی پایان خدمت همه عزیزان دلم/// دوستون دارم ///شماعالی هستید

    استاد عزیزم بخدا دارم لذت میبرم ازکلمه به کلمه صحبتهاتون عالی بودعالی سپاسگزارم

    بله استاداشتباه همه ماانجام میدیم نبایدضعیف باشیم وبااولین اشتباه درکاری خودمون روبکشیم کناروناامیدکنیم …بقول عشق بنده انیشتین پیام آور:کسی که اشتباه نکنه تجربه کسب نمیکنه وکسی که تجربه نکندهرگزبه موفقیت دست پیدانمیکند…

    بزاریجای حرفی که تواین فایل زدیدروبااجازتون برای شادی دوستانم شده دوباره یاداوری کنم{عزیزمن آدم که ازشکم مادرش به دنیا میادهمه چی تمام نیست که…خخخخ}

    اشتباه میکنه “یادمیگیره “تجربه کسب میکنه “وتمرین وتمرین وتمرین وبه موفقیت میرسه توتموم مراحل زندگیش

    استادببخشیددیگه داغ کردم خخخخ

    عزیزدلم{ استاد”من”شما”وهرانسانی درجهان ازاول که همه چی بلدنبودن /// اشتباه کردیم آموزش صحیح دیدیم “تجربه کردیم وتمرین کردیم وموفق شدیم بخداهمینه وبس تمام/// خخخخ

    دوستون دارم بی نهایت “امیدوارم همیشه سلامت/شاد/ثروتمند/وبی نظیرباشیددرتمام مراحل زندگیتون

    یاحق////..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سمیراعباسلو گفته:
    مدت عضویت: 2040 روز

    باسلام خدمت استاد عزیز خانم شایسته نازنین

    من هنوز فایل رو شروع نکردم نگاه کنم ولی با نوشته های خانم شایسته خواستم که بنویسم بعد فایل رو نگاه کنم. من کسی بودم یا بهتره بگم هستم که خیلی خودمو سرزنش میکنم یعنی اصلا آگاه نبودم به این رفتارم یعنی متوجه نمی‌شدم که دارم این کار رو میکنم( درمدارش نبودم).

    کم کم دیدم یه چیزی جای خودش نیست ومن نمیدونستم یعنی یه بازه زمانی طول کشید تا متوجه شدم که یه چیزی باید تغییرکنه بعدش یه بازه زمانی طول کشید که بفهمم چی باید تغییرکنه و یه بازه زمانی هم داره طی میکشه که چه جورتغییرکنه( تکامل)

    من خودمو خیلی سرزنش میکردم اینو انگار از پدرم الگوبرداری کردم و همچنین مادرم هرکدوم تو حوزه هایی خودشونو سرزنش میکردن ومن شدم یه دختر خودسرزنش گره ترکیبی( تاثیر محیط و ورودی)

    خیلی میخواستم بدونم چی میشه یا چطورمیشه آدم خودشو دوست داشته باشه مگه باید خودمونم دوست داشته باشیم. با این واژه خوددوستی غریبه بودم.

    وقتی اینو فهمیدم یه لحظه احساس کردم چقدر از خودم دورم. یه لحظه احساس کردم وسط یه بیابون بی آب وعلف تنهای تنها هستم. که ذره ای عشق به خود وجود نداره واین سرزنش کردن برای اینه که من خودمو دوست ندارم وبرای کسی که ازخودش نفرت داره سرزنش کردن یه کاره طبیعی هستش.

    شروع کردم به دوست داشتن خودم دوره عزت نفس واحساس لیاقت رو کارکردن ولی من هرچی کار میکردم انگار ماشین حرکت نمی‌کرد و من بیشتر درلجن فرو رفته بودم. تا چندوقت پیش نمیدونستم که دردم چیه تا درمانش کنم ولی الان درد رو فهمیده بودم ازکدوم ناحیه است ولی نمیتونستم درمانش کنم. انگار یه زخمی در من دهن باز کرده بود ونیازمند ترمیم بود ولی نمیدونستم چه مرهمی بزارم رو‌ش که بهبود پیداکنه.تکاملم را آروم آروم طی میکردم هزاران روش دوست داشتن خود را تمرین میکردم ولی انگار یه ترمزی اجازه نمی‌داد جریان عشق به خود در من جاری شود. هربار که اشتباه میکردم آگاهانه سعی می‌کردم خودم راسرزنش نکنم ولی درونم هزاران جریمه وتوبیخ برای من می‌نوشت. با اشده مجازات

    ومن میدیدم سمیرا از درون داره له می‌شه ولی استقامت میورزه تا راهش بهش گفته بشه که اشکال من کجاست چه ترمزی نمیزاره این عشق قطره قطره بر وجودم جاری شود تا اینکه امروز عصر نیازمند تنهایی شدم گفتم میخوام تنها باشم خودبه خود خونه خالی شد و من تنها موندم. داشتم با گوشی یه نقاشی رو رنگ آمیزی میکردم تا ذهنم آروم بشه یه لحظه انگار یه آگاهی بر من جاری شد.

    ترمز:

    (( سمیرا اگر اشتباه کنی راه جبرانی نداری همه چی تموم میشه وخرابش کردی رفت))

    یاد حرفای پدرم دربچگی افتادم که همیشه ورد زبونش بود راه برای جبران نیست کار درست رو باید انجام بدیم.

    وجالب اینکه همه ی کارهای من از بچگی اشتباه بود از نظرپدرم. واین اشتباه بودن کارهام و اون باور که راه جبران نیست انگار منو زندانی کرده بودن تو یه قفس که نمیتونستم حرکت کنم. چون ازاشتباه ترسیده بودم واینکه من هرکاری کنم اشتباهه

    دقیقا جملات استاد دردوره عزت نفس هزاربارخونده بودم ولی درک نکرده بودم والان میفهمم من هراشتباهی رو میتونم جبران کنم و درستش رو انجام بدم. اینکه من دیگه فرصتی برای جبران ندارم روانم رو آزار میداد. امان از فاصله بین خواندن و فهمیدن ودرک کردن. واقعا از درونم احساس میکنم دارم احساس خوبی نسبت به خودم پیدا میکنم همین یه درصدم برای من جای هزاران شکر داره. یه دیواربتنی که از بچگی باهاش بود روبتونی یه ترک بهش بدی برای من عالیه یه حسی شبیه آزادی از درون. یه حس رهایی یه حس سبکی خدایا هزاران مرتبه شکرت به خاطر جاری شدن این آگاهی ها ممنونتم. استاد ازتون ممنونم که تو همین یه مساله زندگیم هزاران ترمز دیگه برداشته شد چه جریان هایی جاری شد. حالا از امروز منتظر اینم که نتایج زندگی به نسبت تغییرم عالی تربشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فاطمه ۹۵ گفته:
    مدت عضویت: 908 روز

    بنام خدای دانا و بخشنده

    سلام استاد عزیز

    (((اشتباهات)))

    برخورد من با اشتباهاتم کلا خیلی سختگیرانه هست ، من موقعیت رو خیلی اگزجره میکنم و بشدت خودمو مهم و جدی میگیرم و حساسم .

    حالا این برخورد هم درجه بندی داره .

    مثلا اگه اشتباهی کنم که مربوط به خودمه اسانگیرم و خودمو میبخشم سریع مثلا چیزی جا بذارم ، غذا خوب نشه و یا دستم بخوره و فایلی رو پاک کنم

    اما خدا نیاره روزی که بخوام اشتباه کنم حتی کوچیکش و دیگران هم مطلع بشن و بخوان منو قضاوت کنن

    اوه اوه !

    دیگه هی خودخوری میکنم ، حساس میشم ، نظر بقیه برام مهم میشه ، تا مرگ پیش میرم که همش از خودباوری کمم ، مهم بودن نظر بقیه و ترس از قضاوت میاد ، در صورتی که مبینم بقیه همکارام اشتباهاتی ولو بدتر از من دارن اما اصلا براشون مهم نیست و کسی هم دیگه گیری بهشون نمیده ، اما من انگار نقطه ضعف نشون میدم و ادما از همون ناحیه اشتیاهاتم اذیتم میکنن و سرزنش میشم ، در صورتی که من ادمی هستم بشدت مسئولیت پذیر و اشتباهاتم همیشه جزیی هست .

    حالا مثلا میخوام بیام رو خودم کارکنم ، شل بگیرم بعد یهو مغزم یه فشاری بهم میاره پس بقیه چی ؟؟؟؟؟

    قضاوت بقیه چی ؟؟؟؟ یالا به خودت سخت بگیر ، به بقیه ثابت کن اشتباه نکردی ، تا میام به خودم اسون بگیرم این ذهن چموش میگه پس نظر بقیه چی و کلی فشار بهم تحمیل میکنه .

    حالا خوبه من خودمو میکشم و هی خودمو به بقیه اثبات میکنم ولی اونا همچنان از من راضی نیستن

    بابا بیخیال

    چون تایید طلبم ، فکر میکنم حالا بقیه فکر میکنم چقدر بی عرضه ام ، دیگه رو توانمندی هام حساب باز نمیکنن ، دیگه دوستم ندارن و بهم اعتماد نمیکنن

    و جهان چقدر خوب عمل میکنه

    حساسترین ادم هاش رو میفرسته که هی منو سرزنش کنن ولو برای چیزهایی که اصلا من توش مقصر نیستم .

    اصلا نمیدونم چرا همیشه بقیه به خودشون اجازه میدن منو سرزنش کنن؟ انگار تمام باورهام رو به خودم اثبات میکنن.

    میدونم خیلی غم انگیزه و بی رحمانه ، ناخوداگاه بقیه سواستفاده میکنن

    (((((حالا راهکارها چیه :

    ؛؛دیگران و نظرشون رو جدی نگیرم ، اصلا کلا هیچ چیزی رو جدی نگیرم .

    ؛؛از اشتباهاتم درس بگیرم و سریع ازشون بگذرم و دیگه فکر نکنم بهشون چون فکر بهشون باعث تکرار اشتباهاتم میشه .

    ؛؛اونقدر سعی نکنم اثبات کنم به بقیه ، این بقیه هیچ وقت راضی نمیشن ، بابا اینا ذهنیتشون کلا مشکل داره ، از خودشون هم ناراضین ، تو عقل کل عالمم بشی بازم میخوان ازت ایراد بگیرن ، نمیخواد اثبات کنی که درسش رو گرفتی ، ذهنیت منفی همیشه دنبال ایرادهای تو هست و ذهنیت مثبت تو رو با وجود ایرادهات میپذیره همچنان .

    ؛؛ما ادم ها ناگزیریم و ناچاریم که اشتباه کنیم چون با اشتباه یادمیگیریم . همه همینن ، اگه میخوایی پیشرفت کنیم باید اشتباه کنی ، اون ادم هایی که تو رو به خاطر اشتباهاتت مسخره میکنن خودشون مگه چه حرکت مهمی تو زندگیشون کردن . تازه تو اگه بی توجه باشی بهشون از مدارشون خارج میشی و با ادم هایی هممدار میشی که تو رو با وجود اشتباهاتت می پذیرن.

    ؛؛ دهن مردم همیشه بازه ، من با اینکه تلاش کنم خودمو اثبات کنم به بقیه فقط دارم خودمو اذیت میکنم ، اونا بر اساس باورها و ذهنیت خودشون منو قضاوت میکنن ، نه چیزی که واقعا هستم .

    ؛؛ ادم ها یه روز تعریف میکنن ، یه روز خاکت میکنن ، به همین راحتی ، پس نظرشون اصلا مهم نیست .

    ؛؛تنها چیزی که تو نیاز داری خودباوری و ایمان به خداست ، اینا تو رو میبره جلو.

    ؛؛تو خالق زندگیت هستی ، باورهای تو تعیین کندس ، نظر تو درباره خودت تعیین کنندس ، دیگران هیچ تاثیری در زندگیت ندارن مگر اینکه تو این قدرت رو بهشون بدی .

    من وقتی اشتباه میکنم و بقیه متوجه میشن خیلییییی دچار شرم میشم ، انگار یه گناه خیلیییی بزرگی انجام دادم .

    حتی شده گاهی از بس به خودم گیر دادم که جهان ادمی رو وارد زندگیم کرده که بشدتتتت رو کارام حساس بوده که همش سرزنشم کرده ، حتی سر چیزایی که من کنترلی روشون نداشتم و کوچترین اشتباهی هم نکردم اصلا .

    پس باید به خودم قول بدم با خودم مهربان باشم

    چون اگه مهربان باشم ، ادم های سرزنشگر زندگی من هم بیرون میرن و ادم های بهتر میان .

    باید سریع از اشتباهاتم بگذرم ، باید تمرکز کنم رو نقاط قوتم و کارهایی که عالی انجام دادم ، چون تمرکز رو اشتباهاتم فقط باعث میشه شرایط و ادم هایی رو جذب کنم که اشتباهات بدتر و سرزنش های بیشتر رو به همراه داره .

    من خیلی تو ذهنم با کسی که ازم انتقاد میکنه میجنگم ، هی میخوام بهش ثابت کنم اشتباه میکنه ، میخوام این گفتگوها رو سریع عوض کنم ، بگم اون ادم از دید خودش به من نگاه میکنه ، من واقعا اون چیزی که فکر میکنه نیستم ، من باید با دیدگاه خودم خودمو تعریف کنم و سعی کنم همیشه مثبت و مثبت تر باشه این دیدگاه .

    باید اطرافیانم رو الگو قرار بدم تا یخ ذهنم اب بشه ، هی مثال بزنم که دیدی فلانی چه اشتباهات بزرگتری از تو داره ولی چون خودش رو باور داره سریع میگذره ازشون و به بقیه اهمیت نمیده و چقدر هم که بقیه بهش احترام میذارن و باهاش اوکی هستن ولی تو کارت از اون هم بهتره ولی چون مدام کمالگرایی داری بقیه هم بهت سخت میگیرن .

    باید بپذیرم اینا پاشنه های اشیل منه ، تکامل میخواد ، یه شبه رفع نمیشه ، حتی گاهی دوباره از دستم درمیره

    ولی بااااید جلو ترسام رو بگیرم

    بگم من بایدددددد نسبت به نظر بقیه بی توجه باشم و خودمو باور کنم حتی اگه پشت سرم حرفای بد بزنن ، بالاخره با خودباوری من ، فرکانسی رو میفرستم که اونا هم تسلیم میشن و همراه میشن با من .

    تازه اشتباه کردم فدای سرم ، جبران میکنم

    من اونقدر ادم مهمی نیستم که بقیه همش تو کف اشتباهات من باشن ، ادم ها همیشه درگیر اشتباهات و زندگی خودشونن

    من یه چیز دیگه هم فهمیدم

    یه مقدار احساس گناه دارم که با اشتباهاتم به بقیه ضربه زدم ، باید اینو همیشه به خودم بگم اگه هم کسی از اشتباه من ضربه دیده حتمااااا در مدارش بوده و اگه منم نبودم یکی دیگه بهش ضربه میزد . مثل خود من که بارها از دیگران ضربه خوردم اما وقتی دقیق شدم ، فهمیدم طبق قانون خودم با افکارم ، ترسام اون موقعیت ها رو خلق کردم و ادم ها فقط وسیله ای برای اثبات باورهای خودم به خودم بودن .

    مهربانی و شفقت با خود مهم ترین چیزه

    احساس ارزشمندی فارغ از اشتباهاتمون مهم ترین چیزه

    و

    نظر و قضاوت مردم سست ترین و بی ارزش ترین چیز تو زندگی ماست

    چون جهان به باورهای ما پاسخ میده نه نظر بقیه درباره ما ! ما خالق زندگیمون هستیم نه بقیه !

    یه ترس دیگه هم دارم اینکه دوباره اون موقعیت و رفتار اشتباه تکرار بشه ، باید به خودم بگم که فردایی وجود نداره ، فردا با فرکانسهای در لحظه من ساخته میشه ، من در گذشته باورهایی داشتم و اون شرایط بد رو برام رقم زد اما الان من باورهام کمی بهتر شده ، خودباوریم بیشتر شده پس حتما جنس اتفاقات هم بهتر و بهتر خواهد بود .

    یه ترس دیگه هم دارم ، درسته من الان دیگه توانمند تر شدم و عملکردم بهتر شده اما بقیه هنوز اون ذهنیت رو دارن که من کارم ضعیفه و همچنان روم حساب باز نمیکنن ( من تو این مورد مشکل دارم اگه کسی تونست با توضیحاتش کمکم کنه ، مثال بیاره و منطق حتما برام کامنت بذاره )

    خب برای این مورد هم باید الگوهایی رو بیارم که اولش کمی ضعیف بودن تو کارشون ، اما وقتی پیشرفت کردن تو همون محیط کار بقیه حساب ویژه ای روشون باز کردن . جهان ما جهان جادوییه ، به محض اینکه فروانسامون در مورد توانمندی ها و مهارتمون مثبت تر بشه ادم ها هم انگار مسخ فرکانس ما میشن و اونا هم دید مثبت تری به ما دارن . از طرف دیگه ممکنه خدا ما رو به شرایطی هدایت کنه که با ادم های جدیدتری ملاقات کنیم که هیچ ذهنیتی درباره ضعفای ما ندارن .

    حساسیت درباره این موضوع ادمو نابود میکنه و اوضاع رو بدتر ، من باید رو بهبود خودم کار کنم و بقیش رو بسپرم به خدا و تسلیم باشم چون این چیزیه که من کنترلی روش ندارم ، پس تسلیم میشم تا خدا کارها رو انجام بده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    بهروز فرح گفته:
    مدت عضویت: 449 روز

    سلام به همگی

    حیف بود که بعد دیدن این فایل حس جدید و راضی کننده ای رو که داشتم ، به اشتراک نزارم

    من در ابتدای مسیر کسب و کار شخصیم هستم ، البته برای سومین دفعه در زندگیم

    خب تا حالا اشتباهاتی کردم ولی کوچیک بودن و ازشون عبور کردم

    چیزی که برام جالب بود این بود که همین امروز یه اشتباه بزرگی رو تو کسب و کارم کردم و تمام این صحبت های استاد که در رابطه با خودسرزنشی و نا امیدی بود به سراغم آمد.

    البته که یه کم خودمو کنترل کردم ولی همه اش این افکار تو سرم میچرخید

    نکنته جالب این داستان اینه که من امروز درست بعد از این اتفاق نشستم و این فیلم رو دیدم ، خیلی خیلی اتفاقی :)

    الان میخوام فقط اینو بگم که با آگاهی که الان استاد بهم داد نسبت به ذهنم که ذهن داشته تا الان نسبت به یک سری الگوهایی که داشته واکنش نشون میداده و فقط کاری که باید بکنم اینه که مسلط باشم و آرم و ادامه بدم و با تمرین الگوهای ذهنمو تعقییر بدم،

    همین منو شگفت زده کرده

    ….

    امیدوارم که همه آدم های روی زمین به این آگاهی برسن

    سپاس از همه انرژی های این فرکانس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    صغری خاوری گفته:
    مدت عضویت: 538 روز

    سلام استاد.از سال 98ک ازخدا خواستم کمکم کنه تا شغل مناسب خودمو پیدا کنم پیشنهاده جالبی داشتم کسی از آشناهای قدیمم اومد ب دیدنم وهمونجاک صحبت میکردیم گفت چراکارگاه خیاطی خودتو راه نمیندازی؟ومن اصلادلم نمیخاست این کارو انجام بدم ولی همه چی خودبخودانجام شدومن شروع بکار کردم اون روزهافقط و فقط ب این فکرمیکردم ک بچه‌بچهام ونجات بدم از گرسنگی.ومن فقط از فایل های رایگان استفاده کردم چون نمیتونستم دوره بخرم الان هم بعداز6سال دوباره خوردم ب چالش چون دلم میخوادگسترش بدم کسب وکار مو.ولی خدامیدونه چقدرنیروی کارمن همه رفتن و هیچکس نیست برای همین همه سرزنشم میکنندتاجایی ک تصمیم گرفتم کارگاه مو جمع کنم.لطفا راهنماییم کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: