ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خدا به فایل نشانه امروزم..
فایلی که آتشی تو درونم بوجود اورد.تا بتونم این روزها،’از پس تعقییرات زندگیم بر بیام!.
من مثالهای زیادی از تعقییرات دارم..یه مثال دقیقا،’ مثال استاد بود.ولی نتایجش متفاوت برام بود…
…من در زمان کودکیم شرایطی پیش اومد که من باید میرفتم سرکار گروه (ب)
یادمه اینقدر شرایطش برام سخت بود..که به زور این تا تا معلم من راهی اون یکی کلاس شدم..
.هنوز حال هواش تو وجودمه..!
معلم خودمو دوستداشتم.ولی اونیکه معلم با وجودی که خیلی دوستم داشت..ولی مقاومت شدید داشتم.کل اموزش پرورش ریختم، بهم.تا اینکه قاعده بنفع من تموم شد..تا سالها من با این نوع نگاه مشکل داشتم..
اخه بچه بودم تو رشد تکاملیم برای اینروزها هست..!!!!!!!
در ادامه…
.ولی این گفتگوها باعث شد..تا بیاد گذشته ها بیفتم..
یادمه کلاس جدیدم..اینقدر گریه میکردم.و پاهامو به زمین میکوبیدم..معلم جدیده بوسم میکرد..من تو رو دوستدارم..بیا برامون شعر بخون.چون من همیشه خواننده مدرسه بودم.کلی همین معلم جدیده قربون صدقم میرفت..ولی من اصلا با این معلم سنخیت نداشتم.حالا اونم بخاطر اون باورام بود…
تا اینکه دوران راهنمایی..بخاطر تضاد بزرگی که توی نحوه درس خوندنم داشتم.و فرار از شرایطی.که بودم….
خواهرم پروندمو گرفت و منو به بهترین مدرسه نمونه اول شهرمون برد…
روزهای اول دقیقا مثل سالهای گذشته..بخاطر نوع نگرشم.خیلی افسرده بودم..
و چند صباحی که گذشت…
چقدر وضعیت درسی من عالی شد.چقدر همه چیز برای من زیبا بود…
یادمه مدرسه جدیدم، تو خود شهر بود..کلی جاهای زیبا و جدید از نقطعه شهرمون میرفتیم.و من خیلی تجربه ها و خاطرات خوبی از اون موقعه ها ،هنوز برام تداعی میشه…واقعا دوران بینظیری بود..هم از نظر روحی و هم از نظر درسی رشد کردم…و کلی تعقییرات شخصیتی دیگه….چه روزهای زیبا و الهی بود..حال هواش خاص بود…پر از رشد …
و..در کل..
تغییرات تو زندگیم خیلی داشتم و با مرور زمان تو زمان پشت کنکوریم دیگه گذشته من تو اون شرایط باعث شد..حرکتهای خیلی خوبی رو بزنم!..با خودم میگفتم.
الان چکار کنم….!؟ میخام از خانوادمون جدا بشم.و اون کشمکشهای دوران مدرسه ام باعث شد تعقییرات خیلی خوبی برای تلاش برای رفتن به دانشگاه زیاد بشه..
و همین باعث شد.من سال اول پشت کنکوریم دانشگاه دولتی با وضعیت و شرایط عالی هدایت بشم..و بعداش با همین روند لیسانمو توی شهر دیگه بگذرونم…
الان به زندگیم نگاه میکنم.من تونستم با تغییرات گذشته ام ..شرایط خیلی خوبی رو در اینده برای خودم رقم بزنم.
من عاشق تعقییراتم!حتی گذشته ها توی رفتارم یچیزایی میدیدم میگفتم خدایا من چرا باید اینکار رو انجام بدم…همین باعث میشد تا من وارد تعقییرات بشم.و همین تعقییرات جزیی و کوچک..کم کم بزرگ شد تا من عضو خانواده شما استاد عزیزم بشم…
حدودا دقیقا با ورودم به سایت شما! و خاست خدا…
.دوره ایی بینظیری که سالیان سال ارزویم بود..استاد دقیقا ورودم به سایت…این دوره برای من با توکل بخدا انجام شد..من دوره بینظیری که مدتها دوستداشتم برام انجام شد…
و من تونستم این دوره رو با قیمت استثنایی خرید کنم…
و تونستم ترسی که سالیان سال برای انجامش گریه میکردم.تونستم بجای خیلی خوبی با تکرار و تمرین انجامش بدم…
تا اینکه چند ماه بعداش بهترین نمونه از کارمو ارایه دادم..و هدایتهای الله اومد..رسالتم هویدا شد…
ناگفته نمونه.کار گذشته ام که 8سال .داخلش’ماهر شده بودم..ولی اینقدر این تضادها زیاد بود..میخاستم یه تحول بزرگی تو کارم بوجود بیارم…که دقیقا با ورود به سایت شما همزمانیها پیش اومد…
……
در ادامه
تا امسال اوایل عید..تکاملمو گذروندم..دیگه هدایتهای خدا خیلی واضح و پر قدرت…دیگه من باید روش کارمو تعقییر بدم..
من اصلا فکرشو نمیکردم که اینکار بشه یه بیزنس خاص و جالب..تونستم الگویی ارایه بدم که از اموزش خود استادمم کاملا متفاوت..چون یسری کاراها باید انجام میشد.من حرکت میکردم و ایده میومد…و من ادامه میدادم..
چقدر تعقییرات شخصیتی بود..من عزت نفسم خیلی پایین بود.برای گرفتن حق و دستمزدم..
برای اینکه به مشتریام قرض ندم….هر چیزی که لازم بود انجام دادم.و جلو رفتم…
تا اینکه ارایه کارم برای چند تا مغازه..
و چه عزت نفسی یاد گرفتم که حقمو بگیرم..
هر چی بگم از این مسیر تعقییر بخدا کمه…
واقعا جاهایی دیگه نمیدونستم چکار کنم.ولی لطف خدا شامل حالم میشد..
الان کارم بجایی کشونده شده.میتونم به واقعیت بگم من هیچ جایی ندیدم..
…..
الان که تو این موقعیت هستم…کاری به اون دوسال عضویتم ندارم.همین چند ماه از اوایل عید تا همین ساعت…صدها حرکت کردم..وای هر چی بگم بخدا کمه…چه درهایی برویم باز شده…
چه گشایشهایی برویم خداوند باز نموده …تونستم از تومن به میلیونی کار کنم..که دوره بینظیر عزت نفس که خیلی دوستداشتم بخرم
…
…تغییر بعد…..که بازم باید ادامه بدم.
دیروز یه حرکت باید میزدم..ولی خیلی ذهنم آشوب داشت.گفتم خدایا من باید چکار کنم…
و اومدم مسیرمو تعقییر دادم..و یه حسی بهم گفت بیا از اینجا برو..
و بهم گفت برو تو این مغازه…مغازه رو برام بولد کرد…
و رفتم راجع به موضوعی صحبت کردم..و ایشون یسری توضیحاتی بهم داد.بسیار عالی و مفید..
این شخص بهم گفت بهتون نمیاد برای این شهر باشید…منظورش عزت نفسم بود!
چون ما با لهجه خودمون صحبت میکنیم..و ایشون گفت با لهجه صحبت کردین.نشون دادین..ولی از نظر عزت نفس و محکم صحبت کردنم و بدون خجالت ایشون این مهر تایید رو بهم داد..
ایشون یه نوشته بهم دادن….
روش نوشته بود…
لاتنسی ذکر الله..
انگار خداوند منو کشوند تا ذهنم و حالم خوب کنم.چون دیدن این فایل برانگیختگی شدیدی رو تو درونم بوجود اورد…چون یه توقفی بازم تو کارم ایجاد شده من باید مثل دفعه های قبل حرکت جدید بزنم.
از ایشون گفتم میتونم این نوشته رو بردارم ایشون گفتن برای خودتون..
خداوند از کلامش بهم گفت..یاد مرا فراموش نکن..
یاد منو فراموش نکن…من هستم ….
و ارامشی تو درونم ایجاد شد…
و دوستی بهم گفت خوشبحالت !گفتم چرا..گفت بخاطر این نوع تفکرت…
انگار خداوند مدام بهم میگفت تو همین الانم عالی هستی …ولی باید یسری تعقییرات بازم انجام بدی…
خیلی خوشحالم دارم وارد مرحله جدیدی میشم..چون اینروزا تمام تمرکزم توی توحید و مسیر درست و قدم برداشتنه…
و چه چیزهایی نشونم میده!
واقعا درونم دگرگون شده…ولی میدونم اگه تعقییر نکنم میپوسم…از بیین میرم من باید قوی عمل کنم..من باید ادامه بدم توکل بخدا دارم گام هامو برمیدارم..
نمیدونم الان..ولی میدونم باید یسری حرکتها و یسری کارها برای کارم انجام بدم…
…….
خیلی خوشحالم که لحظه به لحظه زندگیم قدمهای تکاملی و کارکردن روی شخصیتم و کار کردن روی ترسهام..و کارهای عملیم بوده…
بخدا چیزهایی تو دل همین تعقییرات برام بوجود اومده که اگه بخام بنویسمش میتونم ساعتها راجع بهش توضیح بدم..
چون جابجاش حرکت و ایمان و الهامات پروردگار بود…
…..
انشالله که قدم بعداییم تعقییر بعداییم مسیر اسانی بشه و نتایج خیلی خوبی رو برای من بوجود بیاره…
چون واقعا تعقییر زندگی ادم زیرو رو میکنه…
تعقییر شجاعت میکنه
تعقییر خودتو بیشتر میشناسی
تعقییر فرصتهای جدید رو پیش روت قرار میده
تعقییر همه چیزه..
انشالله بتونم با این تغییر ادامه بدم.و میدونم باید باورهای قدرتمتد کنندمو هنوز قوی قوی عمل کنم..
چون باور محدود کننده همیشه هست..فقط امید داره،’جاهایی راهش باز بشه، و’ بیاد کارهای اشتباهشو انجام بده…
……
و این باور قدرتمند کننده ایی که استاد داشتن در موردش صحبت میکردم..نور خدا مدام برام روشن میشد…و بهم یاداور میشد که منم روی باورام بیشتر کار کنم..و باید تعقییرات رو بیشتر برای داشتن کارم ایجاد کنم.
..این باور …
که خدایی که منو به این بیزنس هدایت کرد..چون جهان در حال تعققیر هست. خاسته های افرادم تعقییر میکنه و کار من با جهانم تطابقت داره..و منم میایم مسیر را با آغوشی باز ادامه میدهم..
خداوند منبع خیر و برکته منبع پیشرفت و رشده..منو هدایت کرده به این بیزنس خودشم تو این مسیر منو هدایت میکنه…
من روی مدار ثروتم خداوند بهم وعده داد.و خودش استیل به استیل مرا هدایت کرد. شخصیت مرا تعقییر داد.من فردی جسور شدم من این بیزنسو گسترش میدم و میتونم درامد خیلی خوبی رو بوجودبیارم..
خداوندم با منه خداوندم بهم کمک میکنه ..و این شرایط جدید بنفع من تموم میشه..
خداوند تو این مسیر جدید مرا هدایت کردو من حتی یه درصدم باهاش اشنا نبودم حتی تو حیطه ،کاری.یم.بوده قبلا!….ولی از این نقطعه کوچک من هدایت شدم..خودش بهتر میدونه و من بخدادندم ایماندارم به زودی تعقییرات خوبی هدایت میشم….
خداوند منو هدایت میکنه من موفق میشوم.
.
هر اتفاقی تو این مسیر بیفته خیریتی هست که خداوند برام قرار داده…
دقیقا این باور خیلی بهم کمک کرد..درسته اون شرایط معلوم نبود..الان نگاه میکنم عزت نفسم خیلی قوی تر شد…چون من کارم با مشتری و نحوه برخوردم بسیار ضعیف بود…
اون تمرینات اون هدایتها بهم کمک کرد..
درهای رحمتش برویم باز شد کلی اتفاقات عالی رو برام رقم زد….
من این مسیر رو به هدابت الله پیش میرم..چون میدونم خداوند بهترینها رو واسم میخاد…
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار…
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمانی که تغییری در زندگی ما رخ می دهد چه واکنشی نسبت به آن داریم؟آیا نسبت به تغییرات مقاومت داشته یا آن را فرصتی برای پیشرفت بزرگ شدن و کسب تجربیات جدید می بینیم؟
اصلی که هیچ گاه در زندگی ما تغییر نمی کند :
این اصل است که همه چیز در حال تغییر است
تغییر : تنها عاملی است که نمی توان آن را متوقف کرد
جهان :
در تمام ابعاد در حال تغییر است
ذهنیت محدود کننده:
در برابر تغییرات مقاومت دارد به استقبال تغییر نمی رود اگر تغییری رخ دهد در برابر آنها مقاومت می کند
ذهن ما همواره:
در برابر تغییرات مقاومت دارد و از تغییر کردن می ترسد
در واقعیت:
اگر تغییر نکنیم از بین می رویم
ذهنیت قدرتمند کننده:
آگاهانه به دنبال تغییر است و تغییرات را با آغوش باز می پذیرد
بسیاری از شرکت ها:
به دلیل عدم هماهنگی با تغییرات از بین رفتند
ذهن خود را به گونه ای جهت دهی کنیم تا:
بتوانیم از شرایط تغییر یافته ی پیش رو به خوبی استفاده کنیم
نمی توانیم:
جلوی تغییر را بگیریم جهان در هر لحظه در حال تغییر است
اگر در برابر تغییرات مقاومت داریم:
باورهای محدود کننده داشته و بسیاری از فرصت ها را از دست خواهیم داد
با ایجاد تغییرات محدود در شرایط زندگی :
ذهن خود را آماده ی پذیرش تغییرات کنیم تا از تغییر کردن لذت برده و به دنبال فرصت هایی در تغییرات باشد
برای پذیرش بهتر تغییر:
اعتبار هر تغییری :
را تنها به خداوند دهیم و بدانیم او منبع خیر و برکت است و همیشه برای ما خیر می خواهد و ما را هدایت می کند
به یاد داشته باشیم:
ذهن همواره در برابر تغییرات مقاومت می کند مهم این است که بدانیم:
اتفاقات خوبی با تغییرات برای ما رخ می دهد
خودمان آگاهانه به دنبال تغییر باشیم و تغییرات را بپذیریم
همه ی شرایط ممکن است تغییر کند بنابراین آمادگی تغییرات را در خود ایجاد کنیم
از خود سوال کنیم:
چه تغییراتی را می خواهیم در زندگی خود ایجاد کنیم؟
ما می دانیم: باید تغییراتی ایجاد کنیم اما هم چنان در برابر تغییرات مقاومت داریم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز
من تغیری که برای خودم اتفاق افتاد این بود که بعد از اینکه من یک سوپر مارکت داشتم که به جایی رسید کارم که مجبور شدم تمام سوپر مارکت رو به ضرر جمع کنم و به نوعی جهان مجبورم کرد تا تغیر کنم و رفتم و یک مدت کوتاهی به همراه همسرم و کار خیاطی انجام دادیم چون همسر من توی این کار بلد بود حرفه ای و بع حدود 6 ماه رفتم دنبال یک کار جدید و تغیر جدید اما اینبار خودم خواستم تا این اتفاق بیفته و از کارگری توی یک انبار پارچه فروشی شروع کردم با حد اقل حقوق ولی ادامه دادم.
اینجا بود که درهای نعمت پروردگار به روی من باز شد و خیلی زود پیشرفت کردم و از کارگری توی چند ماه رسیدم به انبار داری بعد هم خیلی زود رسیدم به فروشندگی
بعد چند سال هم با اینکه کلی ترس توی وجودم بود برای اینکه از اون مجموعه بیام بیرون و کار خودم رو شروع کنم ولی به کمک پروردگار مهربان این کار رو انجام دادم و امروز به کسب و کارم خودم رسیدم و برای خودم یک پارچه فروشی و کسبوکار عالی دارم و همیشه پروردگار خودم رو برای این تغیرات شکر میکنم.
امیدوارم در پناه حق همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
سلام به استاد عزیزم و مریم گلی
نشانه امروز من : ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده
وقتی فایل گوش کردم و شما همون اول فایل گفتین وقتی تغییری توی زندگیتون رخ میده چه واکنشی نشون میدین یاد خودم افتادم که جدیدا یه تغییر بزرگی رخ داده که کاملا ذهنم مقاومت میکنه و منو درگیر این مسئله کرده، وقتی این فایل نشانه من بود خیلی خوشحال شدم که خداوند مثل همیشه بهم نشون داد که هواسش بهم هست و مقاومتهای ذهنم رو کمتر کنم و این تغییر رو یه موهبت ببینم و بپذیرم ….
استاد وقتی به سوالتون فکر کردم که پرسیدن تغییراتی که در گذشته اتون رخ داده و نتایج خوبی داشته رو بنویسید ؟ متوجه شدم من در مورد تغییرات کوچیک و متوسط هیچ مقاومتی ندارم و حتی گاهی خودم برای خودم تغییر ایجاد میکنم مثل رفتن به رستوران جدید، رفتن به یه جای دیدنی جدید، یا تغییراتی توی خونه مثل جابه جا کردن وسایلم ، مثل هربار یه باشگاه جدید رفتن و …. از این دست موضوعات کوچیک امااااا تغییرات بزرگی مثل تغییر محل زندگی ، تغییر جایگاه شغلی خیلی ذهنم مقاومت داره ….
مثال: دو سال پیش وقتی در یک مرکز بهزیستی مربی بچه ها بودم البته به عنوان مربی دو که کار خاصی نمیکرد فقط کمک دست مربی یک بود همین و به طور اتفاقی یکی از مربی های یک رفت و مدیرمون اصرار کرد که من جای ایشون باشم اما من هربار مقاومت میکردم و می گفتم نه من نمیتونم ، سخته، کارش زیاده اما ایشون هربار می گفت خانم کیاستی من واقعا شما رو توانمند می بینم شما از پسش بر میایی و بالاخره قبول کردم و با امید به خدا گفتم بهتره فرار نکنم و امتحان کنم اگه نتونستم میام بیرون خوب … بعد از کلی جنگیدن با ذهن بالاخره شروع کردم به کار ، و بعد از سه ماه طوری در اون کار حرفه ای شده بودم و کار رو یاد گرفتم که خودم هربار بهش فکر میکنم به خودم افتخار می کنم و واقعا باعث شد اعتماد به نفسم قویتر بشه که میشه هرکاری رو یاد گرفت و سخت نیست ، چقد حسم خوب شده بود، چقد چیزهای جدیدی رو یاد گرفته بودم و گاهی به فامیلامون که بچه داشتند و مشکلی داشتند در رفتار باهاشون من راهنمایشون می کردم و از این همه پیشرفت و یادگیری خودم واقعا لذت میبردم … این نتیجه لذت بخشم بود بعد از اون که تصمیم گرفتم تغییر کنم در جایگاه شغلی …
اما یادم رفته بود و الان میتونم همون دیدگاهی که اون موقع داشتم برای این تغییر جدیدم داشته باشم و به خودم یادآور بشم که این تغییر نیومده که تورو اذیت کنه بلکه اومده بهت چیزهای جدیدی رو یاد بده و رشدت بده درسته نمیدونم قراره چه برکتهای برام داشته باشه اما از امروز (به لطف خدا که هدایتم کرد به این فایل تا دیگه این موضوع برام اذیت کننده نباشه ) میام و اون یه فرصت برای رشد همه جانبه زندگیم و شخصیتم میدونم .
نوشتن جملات تاکیدی:
– تغییرات باعث میشه حس قوی بودن داشته باشم
– تغییرات باعث میشه که ذهنم رو طوری تربیت و شرطی کنم همیشه آماده و همراهم باشه
– تغییرات باعث میشه ایمان ، توکل و اعتمادم به خدا بیشتر و بهتر بشه.
اون تغییراتی که جدیدا تصمیم گرفتم تا در زندگیم انجام بدم : بالا بردن درآمدم و اینکه مهارتم رو در کار علاقه ام بالاتر ببرم
و به لطف خدا براشون اهرم رنج و لذت نوشتم و برنامه ریزی کردم تا بتونم این تغییرات رودر زندگیم انجام بدم ..
استاد بی نهایت قدردانم بابت این فایل ارزشمند و زیباتون ، دوستون دارم
سلام بر استاد عزیز و مریم خانم دوس داشتنی
ممنون از آگاهی هاتون ، واقعا عالی هستن ، در مورد تغییر من واقعا تجربش کردم ، به مدت ده سال در یک قسمت از اداره مشغول کار بودم ولی با اینکه کارش سخت بود بخاطر عادتی که کرده بودم به هیچ عنوان نمیخواستم جام عوض بشه ولی بالاخره با دستور رئیس به یه بخش دیگه رفتم ، بخشی که واقعا همه چیش فرق میکرد و من ترسیده بودم و با چالشهایی روبه رو شدم تا اینکه خودم قبول کردم که دیگه جای من عوض شده نباید به جای قبلیم و دوستانم در آنجا فکر کنم و تصمیم گرفتم هر سوالی داشته باشم از همکاران آنجا بپرسم و در طول دو ماه کامل کار را یاد گرفتم و الان میبینم این جای جدیدم چقدر راحت تر از جای قبلیمه و به هیچ وجه دیگه حاضر نیستم برگردم به جای قبلیم ، راستی امروز بخاطر حرف شما از یه محل دیگه رفتم سرکار یه کوچه فرعی ریز رو مجبور شدم خلاف برم که متاسفانه جریمه شدم
اینم تجربه جالبی بود ، ممنون ازتون
بنام خدای رزاق م،بخشنده ومهربانم
سللم وسپااااس خداوندی ک یاریگر ذهنمه وبیادم میاره تموم مسیررررری ک تا ب اینجا تغییر کردم….
سلام ب استاد عزیز،سیدبزرگوار وتمامی دوستان
و سپاااس فروان استاد عزیز چون تمامی تغییراتم رو بعد از ورودم ب این مسیر میبینم…بلطف الهیی تا جایی همراهیم کنه باز گو میکنم…
صادقانه بخوام بگم قبل از ورودم ب اینمسیر تک تک مثالهایی رو ک درباره نگرش تغییر زدید رو در زندگیم داشتم وهم اکنونم دارم برخی شون رو ک فقط دقت نکرده بودم……
از تغییر ،درسته ترس داریم اما گاهی این ترس بموجب برخورد با عادتهاییست ک فکر میکنیم پسندیده ست…..!
واما تمرین )مرحله اول
چه تغییراتی داشتم ک نتایج مثبتی داشته ؟از بچگی پرخواب بودم دوران دانشگاه اگه کمی ساعت خوابم دیر یا زود میشه بهم میریختم کسل بودم..عصبی میشدم…(یجورایی بشدت خواب دوست)
واما بعد از ازدواج وبچه داری دیدم میشه ،میشه تغییر گرد سحرخیز تر شوم و عصبی نشم ،با عشق ب کارای خودم برسم واز بزرگ شدن فرشته های خونم لذت ببرم وبهم نریزم …میشه سحر خیز باشم واین تغییر رخ داد نتیجه ی مثبتش هم شد عادت خوب سحرخیزی ک خیلی تو ی کارم و زندگیم تاثیر داشت واینو زمانی دیدم ک اطرافیانم اینو میگفتن ک چطور میتونی اول صبح پاشی وصبحانه بخوری..!یعنی فک کنید اینقدر تعییر برا اونا بزرگ بود ک خودمم فکر نمیکردم
تعییر بعدی هدفدار شدن زندگیم بود…روزها میومد ومیرفت ک من اینقدر ب محیط راکد کارم عادت کرده بودم و با درامدی کم تقریبا ،ک حتی بفکر تغییر شرایط نبودم چون قانع کننده بود برام مثلا و یجورایی ترس از دست دادن کاری ک شاید بعد نباشه(بی ایمانی بد متاسفانه)
اما بلطف الههی نمیدونم چیشد اونقدر هدایت خدای مهربانم همراهم بود ک مرا آرام آرام وارد مسیری کرد ک جریت کنم و تغییری در کارم بدم….نتیجه ش درامد بیشتر ن خیلی ولی بلطف الهیی آنقدری ک تفاوت رو احساس میکنم کاملا….
آرامش ،صبر توکل ایمان وتوحییییییبیبد اصل درک خدا پیشم تغییر کرد وعجیب تغیییری …
تو خود پای درره بنه وهیچ مپرس ک خود بگویدت ک چون باید رفت….
نمیدونم نتایجش رو کم کم بیاد میارم..آدم ترسو ،اشک دم مشک و یجورایی بی اعتماد ب توانایی هاش و اینکه همه دارن بهش ظلم میکنن…میشه تغییرو توی رفتار دید..آرام تر متوکل تر وبلطف الهی نزدیک شدن ب کتابی ک سرشار از هدایته…
اما مرحله ی 2
آگاهانه بخواهم تغییر ایجاد کنم ؟؟از کجا شروع کنم کلااا بلطف الهی الان نسبت ب گذشته خیلی کمتر مقاومت نشون میدم گاهی هم نااگاهنه رخ میده اما بعد انگار ی تلنگر بهم بگه ک بسع رهاااتر باش…
مثلا الان بهتر پایه ی سفرای یهویی م…بقولی هدایتی ک هرجا خدابرد …(قبلا بشدت آدم برنامه ریزی برا سفر بودم تا مقصد مشخص نبود اصلا نمیرفتم وهمسرم همیشه شاکی )ک چرا نمیای از فرصت لحظهی استفاده کنی حالا ی جاایی میریم وخوش میگذره …اما الان بقولی پایه شم…شکر خدا رفتم ودیدم خدا چه نشونه هایی بهم نشون داد وچع لذت هایی ک بردم..الهی شکر
نمونه ی مهم تغییر اخیرم…تغیییر در سبک خوردن نوشیدنی ها…ک بشدت علاقه داشتم وبعلت دندون درایی ک همیشگی بود وپوسیدگی هاایی ک تمومی نشد الان اینم بلطف الهی ازش گذر کردم یکساله ک هیچ نوشیدنی گازداری نخوردم…و الان برنامه ی دارم بلطف الهی برای تعییر سبک غذایی دوری از سس وانواع فست فود ک متاسفانه بشدت خانوادگی علاقمندیم.، اینو باید تغییییر بدم کم کم ک خیییییلی باهاش مقاومت دارم…
برای تغییر اجرای مسیر هدفم قدمی برداشتم ک بلطف الههی متفاوت از سری قبله…یجورایی دلم وایمانم محکم تره خدارو بیشتر میبینم توی کارم.از مسیرری ک باید اطلاعاتم رو توی رسیدن ب هدفم زیادتر کنم و مطالعه داشته باشم…خدارو بینهایت سپاااس ک دارم تغییر در سبک مطالعه م رو میبینم اونم هدایت ب چه منابعی !اتفاقا داشتم ب همسرم میگفتم همین چند وقته پیش ک این تغییر توی مطالعه ی من فارغ از نتیجه ش چع چیزهااایی ک بمن یاد میده و چه ایمااانی درمن قوی میکنه…الهی شکر اینم از لطف خودته ای مهربان…
مرحله ی 3
چه تاکیبداتی بخودم دارم ،فارغ از اون عبارت ک بخوام طوطی وار تکرارش کنم جوری ک اوایل بعلت درک ناقص م از قانون انجامش میدادم…
ابنجوری بگم چجور این تغییرات رو ببینم ک ب آرمش قلبی وایمانی محکم تر برسم…
اینکه خدای من درست بموقع این تغییر و سرراهم گذاشت ک من درسشو بگیرم.
الهی شکرت خداجونم همزمانی این تغییرلت با شرایطم عجیب رنگ وبوی موفقیت داره…
شکرت ک منو بمسیری هدایت کردی ک لذت ببرم از تغییرات وجودیم..
ممنونتم ک این تغییررو برای رشو ایمانم وبزرگ شدن روحم قراردادی…
الهی شکرت ک توفبق اجباری (تغییر)همیشه برای من خیر کثیره…
ممنونتم ک با تغییرلت کوچیک وبزرگ زندگیم ظرفم رو بزرگتر کردی
ممنونتم ک بادیدن نشونه هات ،روحم رو تغییر دادی..
ممنونتم ک نگرش دیدم ،سبک زندگیم رو تغییر دادی
ممنونتم ک شجاعم کردی وگفتی ..همه چیز از خودت آغاز میشود…
پای درره بنه وهیچ مپرس
ک خود بگویدت ک چون باید رفت…
ردپای شروع تغییرات وسیعتر ،27 بهمن ماه 1402
بینهایت سپاااس ..سپاااس ک این تغییر را درسبک آموزش تون در نشر آگاهی های ناب هستی ،قرار دادین…سپاااس
بنام الله یکتای هدایتگر و اجابتگر خواسته هامون
خداروشکر من حتی قبل از عضویت در سایت هم از تغییرات زندگی ام استقبال میکردم و همیشه با ذوق و شوق و شور و اشتیاق دوست داشتم انجامشون بدم
ولی بعد از عضویت در سایت که روی بهبود و رشد شخصیتی و تغییر باورهای محدود کننده ام به باورهای قدرتمند کننده کار کردم این تغییراتم رنگ و بوی دیگری پیدا کرد وقتی با افزایش اعتماد به نفس و عدم کمالگرایی با احساس لیاقت و شایستگی ام ، با تکامل و حال خوب عجین شد .
وقتی تغییرات زندگی ام را با توحید و خودشناسی و خداشناسی ام ، با مهم نبودن نظرات دیگران ، با صلوه و کنترل ذهن و شکرگزاری واقعی از پروردگارم ترکیب کردم .
من همیشه دوست دارم از ناحیه امن ام خارج بشم و تجربه های جدیدی رو وارد زندگی ام کنم ، یکنواختی و روزمرگی زندگی ام به تنوع و تجربه های جدید کاری و ملاقات با افراد جدید هم مدار و هم فرکانس در زندگی ام تبدیل کنم . میدونم و از استاد یاد گرفتم ، با اینکه به خیلی از خواسته هام نرسیدم ولی باید از مسیر زندگی با احساس خوب و آرامش لذت ببرم ، در زمان و مکان مناسب اون اتفاقاتی که منتظرش ام میوفته با دستان خداوند توانمند و قدرتمند جهان هستی .
به گذشته ام که نگاه میکنم تغییر کار و شغل و خونه و ماشین و هر تغییر کوچیک بزرگ زندگی مو … با ذوق و شوق انجام دادم و چقدر باعث رشد و بهبود فردی ام شد ، چقدر باعث پیشرفت ام شد . چقدر خداوند جهان هستی خدایی که شب و روز و فصل هارو واسمون تغییر میده ، خدای آفتاب و بارون ، همیشه همراهم بود .
از همون روزی هم وارد این سایت توحیدی شدم وقتی فهمیدم قراره بزرگتر بشم قراره در مسیر رشد و بهبود شخصیتی ام قرار بگیرم تا به امروز چقدر خوشحالم که در این مسیر ثابت قدم بودم و ظرف وجودی ام هرروز داره بزرگتر میشه ، هرروز تو سایت دارم صلوه ام و انجام میدم و تمرینات ام و تو دفترهام اجرا میکنم .
این روزها که در مسیر شغلی امو افزایش درآمدم گوش به زنگ دریافت الهامات خداوند و نشونه هاش هستم و دارم اقدامات عملی سمت خودمو انجام میدم ، میدونم خیلی زود به اون نتایجوتغییرات و رشد مالی وپیشرفت و گسترش کار مورد علاقه ام نزدیکتر میشم با توکل و ایمان به خداوند و باورهای قدرتمند کننده اون اتفاق خوب تر که انتظارم هست و بهش میرسم .
خدارا هزاران بار شاکرم که هرروز با آگاهی های ارزشمندی که استاد عزیزمون برامون به اشتراک میزاره اینقدر داریم بزرگتر میشیم .
سلام خدمت استاد عزیزم
جواب سوال
من فقط قسمت سوال فایل رو گوش کردم و اومدم جواب بدم
در مورد تغییر باید بگم تغییراتی که چالشی در زندگی ام ایجاد نکنه رو راحت میپذیرم
مثلا در مورد تغییر محل زندگی یا شهر مقاومت چندانی ندارم و تا الان چند باری مهاجرت کردم به جاهای مختلف اولش ترس داشتم ولی نه آنقدری که مانع حرکت کردنم بشه
از همین یک مورد تغییر محل زندگی هم دستاوردهای زیادی داشتم چه ازنظر مالی چه از نظر تجربه های جدید وحتی رشد شخصیتی
در کل میتونم بگم کمی در مورد تغییرات مقاومت دارم حالا تو بعضی موارد بیشتر تو بعضی موارد کمتر
و آنجایی که مقاومت کمتر بوده راحتر پذیرفتم و جاهایی که بیشتر بوده سخت تر و یا نپذیرفتم
شاد و پیروز باشید
تغییری که در حال تجربه اش هستم مهاجرت به کشور آمریکاست. داشتم فکر میکردم چجوری میتونم این تجربه رو برای خودم دلچسب تر کنم، به جای افکار منفی و درگیر استرس شدن میخوام اینطور نگاه کنم که در مسیر آرزوی همیشگیم هستم، هر چالشی هم ایجاد بشه من توان حلش رو دارم و با حل کردنش رشد میکنم. این بازه ای که وقت دارم رو میخوام هم مهارت های مورد نیاز رو یاد بگیرم هم اقدامات لازم رو انجام بدم. مطمئنم برام بهترین ها پیش میاد.
ما انتظار داریم وقتی رفتارمون یا باورهامون رو تغییر می دیم خیلی سریع نتایج تغییر کنه.
من یه جوش بزرگی رو بدنم زده بود یه پماد گرفتم و یک شب استفاده کردم. فرداش مادرم گفت تغییری کرد؟ گفتم مامان من یک شبه که پماد رو استفاده کردم انتظار داری فوری خوب بشه؟! عجله داشت گفت 2 بار در روز بزن زودتر خوب شه. منم همین کارو کردم و بدتر شد بخاطرهمین دیگه همون شبی یکبار رو ادامه دادم. تقریبا تا 6 روز تغییر خاصی نمی دیدم. نه کوچکتر شده بود و نه دردش تغییری کرده بود بعد از روز ششم کم کم دیدم دردش داره کمتر میشه و حدودا روز دهم دیدم یک مقدار کوچک تر شده و دردش تقریبا از بین رفته و همینظور در حال کوچکتر شدن هست.
ما عجله داریم
دکتر می ریم قرص می ده دو روز می خوریم بعد می گیم چرا خوب نشدم.
باشگاه میریم یک هفته تمرین می کنیم می گیم چرا نتیجه ی خاصی بوجود نیومد.
ما انتظار داریم با هر تغییری نتایج فوری بوجود بیاد بخاطر همین رو تغییراتمون پایبند نیستیم و ادامه نمی دیم.