ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 40
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
زمانی که تغییری در زندگی ما رخ می دهد چه واکنشی نسبت به آن داریم؟آیا نسبت به تغییرات مقاومت داشته یا آن را فرصتی برای پیشرفت بزرگ شدن و کسب تجربیات جدید می بینیم؟
اصلی که هیچ گاه در زندگی ما تغییر نمی کند :
این اصل است که همه چیز در حال تغییر است
تغییر : تنها عاملی است که نمی توان آن را متوقف کرد
جهان :
در تمام ابعاد در حال تغییر است
ذهنیت محدود کننده:
در برابر تغییرات مقاومت دارد به استقبال تغییر نمی رود اگر تغییری رخ دهد در برابر آنها مقاومت می کند
ذهن ما همواره:
در برابر تغییرات مقاومت دارد و از تغییر کردن می ترسد
در واقعیت:
اگر تغییر نکنیم از بین می رویم
ذهنیت قدرتمند کننده:
آگاهانه به دنبال تغییر است و تغییرات را با آغوش باز می پذیرد
بسیاری از شرکت ها:
به دلیل عدم هماهنگی با تغییرات از بین رفتند
ذهن خود را به گونه ای جهت دهی کنیم تا:
بتوانیم از شرایط تغییر یافته ی پیش رو به خوبی استفاده کنیم
نمی توانیم:
جلوی تغییر را بگیریم جهان در هر لحظه در حال تغییر است
اگر در برابر تغییرات مقاومت داریم:
باورهای محدود کننده داشته و بسیاری از فرصت ها را از دست خواهیم داد
با ایجاد تغییرات محدود در شرایط زندگی :
ذهن خود را آماده ی پذیرش تغییرات کنیم تا از تغییر کردن لذت برده و به دنبال فرصت هایی در تغییرات باشد
برای پذیرش بهتر تغییر:
اعتبار هر تغییری :
را تنها به خداوند دهیم و بدانیم او منبع خیر و برکت است و همیشه برای ما خیر می خواهد و ما را هدایت می کند
به یاد داشته باشیم:
ذهن همواره در برابر تغییرات مقاومت می کند مهم این است که بدانیم:
اتفاقات خوبی با تغییرات برای ما رخ می دهد
خودمان آگاهانه به دنبال تغییر باشیم و تغییرات را بپذیریم
همه ی شرایط ممکن است تغییر کند بنابراین آمادگی تغییرات را در خود ایجاد کنیم
از خود سوال کنیم:
چه تغییراتی را می خواهیم در زندگی خود ایجاد کنیم؟
ما می دانیم: باید تغییراتی ایجاد کنیم اما هم چنان در برابر تغییرات مقاومت داریم
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خدایم که هر خیر و عشقی از سمت اوست.
این فایل نشانه ی دو روز پیش من بود.
من پارسال در جواب یک فردی که میگفت بگرد ببین چه مقاومت هایی داری با هدایت خدا به این موضوع رسیدم که من دربرابر تغییر مقاومت دارم و این یکی از ترمزای منه
البته این خیلی برام عجیب بود منی که از 5 سالگیم 4 بار مهاجرت کرده بودم تا میومدم دوستیامو عمیق کنم باید از اون جا میرفتیم دقیقا مثل تارو تو فوتبالیستا بار ها توی یه سال چندتا مهد کودک و مدرسه عوض کرده بودم وحتی بعد تر که یک جا و یک دانشگاه بودمم هی از نظر عقیده ای تغییر میکردم و حتی دوستامو خیلی عوض کردم
وقتی این فایل و شنیدم خیل روی مخم رفت که چرا من انقدر مقاومت دارم با اینهمه تغییریم که تو زندگیم اتفاق افتاده
بعد اومدم بلند با خودم و خدا صحبت کردم این کار با اختلاف ارام کننده ترین کاریه که تو زندگیم وجود داره
بهم گفت مهم نیست چرا این اتفاق افتاده مهم اینه که ایا تو این باور شرک الود رو داری یا نه
گفتم عجیبه چرا ولی اره دارم
گفت اوکی خالا بیا حلش کنیم به جای تمرکز بر مشکل(بگردم علت و چرایی ایجاد این مشکل پیدا کنم) تمرکزتو بزار روی حلش دقیقا مثل تفاوت دیدگاه حضرت موسی که توی سوره ی شعرا تمرکزش روی مشکل بود اما توی سوره ی طه تمرکز رفت روی حل مسئله و راه حل اون مشکلاتشو میخواست که قشنگ خدا راه حل هارو هم بهش داد و اجابتش کرد هم درواقعیت و هم درایه
بعد گفتم اخه خدایا من این وسط به یه تضادی خوردم و دوست دارم مثلا دوستیا و ارتباطات پایدار داشته باشم
بعد بهم گفت راه حل اصلی این مسئله هماهنگ شدن با خداست چون خدا هم با قوانینش(قانون همه چیز در خال تغییر هست) و هم با خواسته های تو هماهنگه
بعد گفت خالا توی این موضوع چجوری هماهنگ شی
با کار کردن روی خودت و هماهنگی با من و توحید تو در مسیر هماهنگیبا منی یعنی با من هماهنگی و در این شرایط تو هم با خواسته ایت و هم قوانین هماهنگی و تو میتونی از خیری که فقط از جانب خداست استفاده کنی یعنی هرچی پیش بیاد برات خیره همونیه که تورو راضی میکنه تورو به خواستت میرسونه تورو به شادی. و ارامش. و خوشبختی میرسونه
بعد گوش دادن این فایل و مثال اقای طارمی قشنگ حس کردم یه مقدار سبک تر شدم و بعد از این صحبتا با خدا که دیگه خیلی بیشتر
درمورد شرایط که باید تغییر کنم قضیه درس و ارتقا تحصیلی و شغلیه که باید براش تلاش کنم و این پنیری که چند سال پیش با کنکور قبول شذن بهش رسیدم داره تموم میشع
درمورد روی خودمم کار کردن هم همین طور
وقتی نکاه میکنم میبینم در نهایت تمام تغیرات زندگیم حتی اون دردناک تریناش خوب بوده ولی من تا حالا توجه نکرده بودم بهش از این زاویه
مثلا من خیلی تجربه دارم و خیلی خوب ادما رو درک میکنم و کمتر شرایطی هست که من نفهمم یکی چی داره میگه اینم چون ادمای زیادی با فرهنگ های مختلف دیدم و توی شروع ارتباط خیلی زود راحت میتونم یه ارتباط خوب و یه دوست خوب پیدا کنم اما ادامه اش یکم حوصله سر بر یا قاطی باشرک میشه
من هر موقع که داشتم روی خودم کار میکردم به موقع تر تغییر کردم چون من از خدا خواستم با چه سیستمی منو اگاه کنه اما وقتایی که کمتر کار میکردم واقعا به اندازه ای که مجبور به تغییر بودم درد قضیه بیشتر بوده
مورد بعدی درمورد نظم خوابم هست که باید تغییرش بدم در جهت یه سری از اهدافم و اصلا سلامتم در تمام جنبه ها که برنامه خوابم برعکس شده کلا که امروز ساعت 6 اومدم بخوابم به خدا گفتم خدایا خوابمو تنظیم کن
همون ان بهم نقل قول انیشتن و گفت که ابله کسی که کاری و دوباره و دوباره انجام میده اما انتظار نتیجه متفاوت داره و بهم گفت تو هروز شب تا صبح بیداری بعد صبح میخوابی عصر بیدار میشی و دوباره شب خوابت نمیبره و این سیکل همین جور ادامه داره و بهم گفت الان دیگه نخوابم منم خدایی بچه ی حرف گوش کنیم رفتم دوش گرفتم قهوه درست کردم به پرنده هام رسیدم یه فایل توحید عملی گوش دادم و درس خوندم و بازی کردم و چرخید و نخوابیدم
همون طور که بالاتر گفتم و استادم گفت راه حل اینکه تغییر بتوننه برای ذهنمون خوب باشه اینه که بچسبونیمش به خدا هم خودمونو هم اون تغییرو و خودمون با خدا هماهنگ کنیم و از خدا هدایت بخوایم واقعا اموزه های استادم دقیقا مثل قران میتونه یضل من یشی و یهدی من یشی باشه و واقعا من محتاج به هدایت خداوندم و راه حلم اینه که بچسبم به خدا و از اون کمک بخوام و سوال بپرسم
درمورد فایل قوانین در قران دو هم واقعاااااا تبحر استاد توی کشف قوانین و توجه به اصل ستودنیه و بازهم اینهم درستی قران رو ثابت میکنه و همین طور درستی این قوانین را چون ما توی جامعه ی مذهبی بودیم شاید یه تاییدیه این چنینی از صد تا نتیجه برای ما معنبر تر باشم
اینم چون از توضیحات استاد درمورد سوره طه و شعرا اون فایل استفاده کردم گفتم و هم اونجا چون قبل دیدن فایل کامنت نوشتم تشکر نکرده بودم که الان کردم
سلام .خدمت استاد منش عزیز وگرامی واقعا عالی من تا اونجایی که یادمه خیلی جاها قبل از اینکه شرایط بیرونی تغییر کنه من دست به تغییر زدم من برای خودمو بیشتر بشناسم وخودمو محک بزنم میرفتم کارگری کار میکردم جاهای مختلف و محیطهای مختلف با ادمهای مختلف شوق وذوق داشتم و وبعد که رفتم خدمت سربازی پادگان و توی محیط بزرگتر آدمهای گوناگون و محیط جدید وشرایط جدیدوچقد من بعد آموزشی از لحاظ شخصیتی وعزت نفس واعتماد بنفس رشد وپیشرفت کردم .وموقعی که مارو تقسیم میکردن روی جاها ارگانها ی مختلف میدیدم من اصلا نسبت به بعضیا که دنبال آشنا وپارتی و ازاین جور مسائل بودن نبودم تاآخرین نفرات من رو فرستادن بدترین منطقه ولی به خودم میگفتم اینجا همون جایی که باید تجربش کنم توی یک ماه اونجا اینقدر فعال و تجربه های جدید کسب کردم که اصلا دوست نداشتم جایی دیگه برم از بس برام جذاب وماجارا جویانه بود تا یه روز گفتن میخوام چند نفر رو ببریم اسکان بدیم منطقه دیگه افتحاح بشه کی حاظره بره و بعضیها که قدیمی بودن اونجا مقاومت میکردن و حتی نیومدن میترسیدن ومن فکر کنم اولین نفر بودم کیسه انفرادی رو انداختم عقب ماشین وسوار شدم رفتم فقط خدا میدونه چقدر تجربه های لذت بخش و داشتم اونجا چقدر گلستان شد اونجا برام بر خلاف تصور بقیه از بهترین وبا کیفیت ترین ومتنوع ترین غذاها بگیر تا خواب واستراحت کافی تا رفتن با ملیونها ادم جدید ومن اونجا خیلی گسترش پیداکردم چقد ارطبات با ادمهای فوقولاده عالی داشتم ومن 13ماه اونجا بودم واحساس کردم اینجا رو هم باید ترک کنم چون میدیدم باید بازم جابجا بشم و یادمه رئیس ما عوض شد و به من گفت بیا برو یه جای جدید که اونم تازه افتتاح شده بود ومن تمام اون دوستایی که تک به تک باهاشون خاطره داشتم رو ترک کردم ورفتم بازم یه محیط جدید با ادمهای جدید وبعد چند روز دیدم دوستام همه دارن میان جای جدید پیش من وبه من گفتن شرایط شده بود جهنم برای ما تو از کجا میدونسی که رفتی ومن اونجا خیلی تجربه جدید داشتم اختیارات بهتری داشتم چون ویژگی مورد اعتمادبودن رو داشتم وبعداز خدمت سربازی توی کسب وکارم جنسهایی دستم میرسید که طراحی خیلی قدیمی و بسته بندی خیلی بدی داشت ومن تصمیم گرفتم از جنس بروز استفاده کنم واولین جنس بروز جدید توی بازار برای من خیلی اعتبار داد و سود خوبی هم داشت ولی همکار من که تغییرنکرده بود به مشکل برخورد ودیدم باید فضای بزرگتری پیدا کنم و کلا شهر وبازارمو تغییر دادم وجنسمو از جایی دیگه تامین میکردم که همون بار اول بازم مشتریها خیلی راضی و از بسته بندی وکیفیت صحبت میکردن پس واقعا تغییر خیلی عالیه و باز من توی دوره سلامتی استاد کلا غذاهای که دوسشون داشتم رو ولی برای بدنم ضرر داشتن رو کلا حذف کردم و فقط به این شیوه سبک سلامتی دارم زندگی میکنم .استاد عزیز بازم تشکر به امید دیدار
سلام به استاد عباسمنش عزیز و دوستان وسایت عباسمنش من کلا خیلی کم توی مسائل مخصوصا کاری مقاومت نشون دادم. الان فصل تابستان گرم شهر ما
تغییر کرده وروزا کوتاهتر شده و زودتر هوا تاریک میشه و من از این فرصت برای اینکه وقت بیشتری بزارم تمرکز بیشتری کنم روی دورهای اموزشی و روی ذهنم کارکنم و همین چند روز پیش یه سیستم برای کارمندی توی اداره تغییر کرد و کمی من اون روز معطل شدم مقاومت داشتم و گفتم اینجوری سخت میشه وفلان و بعد احساسی درونم احساس خوبی شد که بزار هرچی بشه بشه این قضیه میتونه من رو هوشیار تر کنه و بیشتر بخوام تغییر کنم واون روز من تصمیم گرفتم بیشتر روی اهدافم تمرکز کنم و به خودم بیام و انگیزه بیشتری بگیرم دنبال علاقه خودم بگردم از محیط های که افکار منفی بیشتر دوری کنم وکلی وقت بیشتری گذاشتم روی کار کردن روی دوره آموزشی احساس لیاقت که داشتم روش کار میکردم .یا دمه داخل خدمت سربازی بعد سیزده ماه خدمت کردن داخل یک مکان وارگان با یه جور آدمها و مسئول یک روز اعلام کردن که باید بری به یه منطقه ای که از شهر که اصلا با روحیات من سازگار نبود و اون موقع اولش کمی مقاومت داشتم و شرایطم عوض نشد ولی بعد یه مدت دوباره رئیس ما عوض شد وگفت باید بری یه منطقه دیگه ومن بدون مقاومت وسایل رو جمع کردم رفتم جایی که هیچ یک از اون آدمها رو نمیشناختم و اصلا به من نمیخوردن از لحاظ شخصیتی و من اونجا خیلی سریع رشد و پیشرفت کردم .تشکر ازشما استاد ودوستان همراهان سایت به امید دیدار
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خدا به فایل نشانه امروزم..
فایلی که آتشی تو درونم بوجود اورد.تا بتونم این روزها،’از پس تعقییرات زندگیم بر بیام!.
من مثالهای زیادی از تعقییرات دارم..یه مثال دقیقا،’ مثال استاد بود.ولی نتایجش متفاوت برام بود…
…من در زمان کودکیم شرایطی پیش اومد که من باید میرفتم سرکار گروه (ب)
یادمه اینقدر شرایطش برام سخت بود..که به زور این تا تا معلم من راهی اون یکی کلاس شدم..
.هنوز حال هواش تو وجودمه..!
معلم خودمو دوستداشتم.ولی اونیکه معلم با وجودی که خیلی دوستم داشت..ولی مقاومت شدید داشتم.کل اموزش پرورش ریختم، بهم.تا اینکه قاعده بنفع من تموم شد..تا سالها من با این نوع نگاه مشکل داشتم..
اخه بچه بودم تو رشد تکاملیم برای اینروزها هست..!!!!!!!
در ادامه…
.ولی این گفتگوها باعث شد..تا بیاد گذشته ها بیفتم..
یادمه کلاس جدیدم..اینقدر گریه میکردم.و پاهامو به زمین میکوبیدم..معلم جدیده بوسم میکرد..من تو رو دوستدارم..بیا برامون شعر بخون.چون من همیشه خواننده مدرسه بودم.کلی همین معلم جدیده قربون صدقم میرفت..ولی من اصلا با این معلم سنخیت نداشتم.حالا اونم بخاطر اون باورام بود…
تا اینکه دوران راهنمایی..بخاطر تضاد بزرگی که توی نحوه درس خوندنم داشتم.و فرار از شرایطی.که بودم….
خواهرم پروندمو گرفت و منو به بهترین مدرسه نمونه اول شهرمون برد…
روزهای اول دقیقا مثل سالهای گذشته..بخاطر نوع نگرشم.خیلی افسرده بودم..
و چند صباحی که گذشت…
چقدر وضعیت درسی من عالی شد.چقدر همه چیز برای من زیبا بود…
یادمه مدرسه جدیدم، تو خود شهر بود..کلی جاهای زیبا و جدید از نقطعه شهرمون میرفتیم.و من خیلی تجربه ها و خاطرات خوبی از اون موقعه ها ،هنوز برام تداعی میشه…واقعا دوران بینظیری بود..هم از نظر روحی و هم از نظر درسی رشد کردم…و کلی تعقییرات شخصیتی دیگه….چه روزهای زیبا و الهی بود..حال هواش خاص بود…پر از رشد …
و..در کل..
تغییرات تو زندگیم خیلی داشتم و با مرور زمان تو زمان پشت کنکوریم دیگه گذشته من تو اون شرایط باعث شد..حرکتهای خیلی خوبی رو بزنم!..با خودم میگفتم.
الان چکار کنم….!؟ میخام از خانوادمون جدا بشم.و اون کشمکشهای دوران مدرسه ام باعث شد تعقییرات خیلی خوبی برای تلاش برای رفتن به دانشگاه زیاد بشه..
و همین باعث شد.من سال اول پشت کنکوریم دانشگاه دولتی با وضعیت و شرایط عالی هدایت بشم..و بعداش با همین روند لیسانمو توی شهر دیگه بگذرونم…
الان به زندگیم نگاه میکنم.من تونستم با تغییرات گذشته ام ..شرایط خیلی خوبی رو در اینده برای خودم رقم بزنم.
من عاشق تعقییراتم!حتی گذشته ها توی رفتارم یچیزایی میدیدم میگفتم خدایا من چرا باید اینکار رو انجام بدم…همین باعث میشد تا من وارد تعقییرات بشم.و همین تعقییرات جزیی و کوچک..کم کم بزرگ شد تا من عضو خانواده شما استاد عزیزم بشم…
حدودا دقیقا با ورودم به سایت شما! و خاست خدا…
.دوره ایی بینظیری که سالیان سال ارزویم بود..استاد دقیقا ورودم به سایت…این دوره برای من با توکل بخدا انجام شد..من دوره بینظیری که مدتها دوستداشتم برام انجام شد…
و من تونستم این دوره رو با قیمت استثنایی خرید کنم…
و تونستم ترسی که سالیان سال برای انجامش گریه میکردم.تونستم بجای خیلی خوبی با تکرار و تمرین انجامش بدم…
تا اینکه چند ماه بعداش بهترین نمونه از کارمو ارایه دادم..و هدایتهای الله اومد..رسالتم هویدا شد…
ناگفته نمونه.کار گذشته ام که 8سال .داخلش’ماهر شده بودم..ولی اینقدر این تضادها زیاد بود..میخاستم یه تحول بزرگی تو کارم بوجود بیارم…که دقیقا با ورود به سایت شما همزمانیها پیش اومد…
……
در ادامه
تا امسال اوایل عید..تکاملمو گذروندم..دیگه هدایتهای خدا خیلی واضح و پر قدرت…دیگه من باید روش کارمو تعقییر بدم..
من اصلا فکرشو نمیکردم که اینکار بشه یه بیزنس خاص و جالب..تونستم الگویی ارایه بدم که از اموزش خود استادمم کاملا متفاوت..چون یسری کاراها باید انجام میشد.من حرکت میکردم و ایده میومد…و من ادامه میدادم..
چقدر تعقییرات شخصیتی بود..من عزت نفسم خیلی پایین بود.برای گرفتن حق و دستمزدم..
برای اینکه به مشتریام قرض ندم….هر چیزی که لازم بود انجام دادم.و جلو رفتم…
تا اینکه ارایه کارم برای چند تا مغازه..
و چه عزت نفسی یاد گرفتم که حقمو بگیرم..
هر چی بگم از این مسیر تعقییر بخدا کمه…
واقعا جاهایی دیگه نمیدونستم چکار کنم.ولی لطف خدا شامل حالم میشد..
الان کارم بجایی کشونده شده.میتونم به واقعیت بگم من هیچ جایی ندیدم..
…..
الان که تو این موقعیت هستم…کاری به اون دوسال عضویتم ندارم.همین چند ماه از اوایل عید تا همین ساعت…صدها حرکت کردم..وای هر چی بگم بخدا کمه…چه درهایی برویم باز شده…
چه گشایشهایی برویم خداوند باز نموده …تونستم از تومن به میلیونی کار کنم..که دوره بینظیر عزت نفس که خیلی دوستداشتم بخرم
…
…تغییر بعد…..که بازم باید ادامه بدم.
دیروز یه حرکت باید میزدم..ولی خیلی ذهنم آشوب داشت.گفتم خدایا من باید چکار کنم…
و اومدم مسیرمو تعقییر دادم..و یه حسی بهم گفت بیا از اینجا برو..
و بهم گفت برو تو این مغازه…مغازه رو برام بولد کرد…
و رفتم راجع به موضوعی صحبت کردم..و ایشون یسری توضیحاتی بهم داد.بسیار عالی و مفید..
این شخص بهم گفت بهتون نمیاد برای این شهر باشید…منظورش عزت نفسم بود!
چون ما با لهجه خودمون صحبت میکنیم..و ایشون گفت با لهجه صحبت کردین.نشون دادین..ولی از نظر عزت نفس و محکم صحبت کردنم و بدون خجالت ایشون این مهر تایید رو بهم داد..
ایشون یه نوشته بهم دادن….
روش نوشته بود…
لاتنسی ذکر الله..
انگار خداوند منو کشوند تا ذهنم و حالم خوب کنم.چون دیدن این فایل برانگیختگی شدیدی رو تو درونم بوجود اورد…چون یه توقفی بازم تو کارم ایجاد شده من باید مثل دفعه های قبل حرکت جدید بزنم.
از ایشون گفتم میتونم این نوشته رو بردارم ایشون گفتن برای خودتون..
خداوند از کلامش بهم گفت..یاد مرا فراموش نکن..
یاد منو فراموش نکن…من هستم ….
و ارامشی تو درونم ایجاد شد…
و دوستی بهم گفت خوشبحالت !گفتم چرا..گفت بخاطر این نوع تفکرت…
انگار خداوند مدام بهم میگفت تو همین الانم عالی هستی …ولی باید یسری تعقییرات بازم انجام بدی…
خیلی خوشحالم دارم وارد مرحله جدیدی میشم..چون اینروزا تمام تمرکزم توی توحید و مسیر درست و قدم برداشتنه…
و چه چیزهایی نشونم میده!
واقعا درونم دگرگون شده…ولی میدونم اگه تعقییر نکنم میپوسم…از بیین میرم من باید قوی عمل کنم..من باید ادامه بدم توکل بخدا دارم گام هامو برمیدارم..
نمیدونم الان..ولی میدونم باید یسری حرکتها و یسری کارها برای کارم انجام بدم…
…….
خیلی خوشحالم که لحظه به لحظه زندگیم قدمهای تکاملی و کارکردن روی شخصیتم و کار کردن روی ترسهام..و کارهای عملیم بوده…
بخدا چیزهایی تو دل همین تعقییرات برام بوجود اومده که اگه بخام بنویسمش میتونم ساعتها راجع بهش توضیح بدم..
چون جابجاش حرکت و ایمان و الهامات پروردگار بود…
…..
انشالله که قدم بعداییم تعقییر بعداییم مسیر اسانی بشه و نتایج خیلی خوبی رو برای من بوجود بیاره…
چون واقعا تعقییر زندگی ادم زیرو رو میکنه…
تعقییر شجاعت میکنه
تعقییر خودتو بیشتر میشناسی
تعقییر فرصتهای جدید رو پیش روت قرار میده
تعقییر همه چیزه..
انشالله بتونم با این تغییر ادامه بدم.و میدونم باید باورهای قدرتمتد کنندمو هنوز قوی قوی عمل کنم..
چون باور محدود کننده همیشه هست..فقط امید داره،’جاهایی راهش باز بشه، و’ بیاد کارهای اشتباهشو انجام بده…
……
و این باور قدرتمند کننده ایی که استاد داشتن در موردش صحبت میکردم..نور خدا مدام برام روشن میشد…و بهم یاداور میشد که منم روی باورام بیشتر کار کنم..و باید تعقییرات رو بیشتر برای داشتن کارم ایجاد کنم.
..این باور …
که خدایی که منو به این بیزنس هدایت کرد..چون جهان در حال تعققیر هست. خاسته های افرادم تعقییر میکنه و کار من با جهانم تطابقت داره..و منم میایم مسیر را با آغوشی باز ادامه میدهم..
خداوند منبع خیر و برکته منبع پیشرفت و رشده..منو هدایت کرده به این بیزنس خودشم تو این مسیر منو هدایت میکنه…
من روی مدار ثروتم خداوند بهم وعده داد.و خودش استیل به استیل مرا هدایت کرد. شخصیت مرا تعقییر داد.من فردی جسور شدم من این بیزنسو گسترش میدم و میتونم درامد خیلی خوبی رو بوجودبیارم..
خداوندم با منه خداوندم بهم کمک میکنه ..و این شرایط جدید بنفع من تموم میشه..
خداوند تو این مسیر جدید مرا هدایت کردو من حتی یه درصدم باهاش اشنا نبودم حتی تو حیطه ،کاری.یم.بوده قبلا!….ولی از این نقطعه کوچک من هدایت شدم..خودش بهتر میدونه و من بخدادندم ایماندارم به زودی تعقییرات خوبی هدایت میشم….
خداوند منو هدایت میکنه من موفق میشوم.
.
هر اتفاقی تو این مسیر بیفته خیریتی هست که خداوند برام قرار داده…
دقیقا این باور خیلی بهم کمک کرد..درسته اون شرایط معلوم نبود..الان نگاه میکنم عزت نفسم خیلی قوی تر شد…چون من کارم با مشتری و نحوه برخوردم بسیار ضعیف بود…
اون تمرینات اون هدایتها بهم کمک کرد..
درهای رحمتش برویم باز شد کلی اتفاقات عالی رو برام رقم زد….
من این مسیر رو به هدابت الله پیش میرم..چون میدونم خداوند بهترینها رو واسم میخاد…
خدایا چنانکن سرانجام کار تو خوشنود باشی و ما رستگار…
با نام و یاد خدا
نشانه امروز من 31 شهریور 1403
خدایا شکرت که روز آخر تابستان هم به پایان رسید و با تغییر فصل، این فایل رو به عنوان نشانه امروزم بهم هدیه دادی: استقبال از تغییر.
بازم یه برنامه جدید که همراه شد با این تغییرات، برنامه خانه تکانی ذهن خانم شایسته است. من از خداوند خواستم که مهر ماه رو چطور روی خودم کار کنم که توسط خواهرم متوجه شدم که خانم شایسته یه برنامه برای خانه تکانی ذهن داره و من مهر ماه رو با این برنامه همراه میشم و بسیار هیجان دارم برای این دوره.
برسیم به بحث شیرین تغییر.
من در گذشته تغییراتی تو زندگیم داشتم که خدا رو شکر همشون برام عالی بودن.
وقتی 18 سالم بود، دانشگاه قبول شدم و اومدم تهران. از خوانواده دور شدم، مستقل شدم، رشد کردم، ذهنم بزرگتر شد.
رشته تحصیلیم رو دوست نداشتم و تصمیم گرفتم ارشدم رو تو رشته دیگه ای ادامه بدم و رشته ام رو عوض کردم و چقدر باعث پیشرفت و خیر و برکت تو زندگیم شد.
سر کار میرفتم اما از شرایط کاریم و درآمدم راضی نبودم و کارم رو عوض کردم و از همه نظر برام هزاران برابر بهتر شد، همکارهای بهتر، محیط کاری عالی، حقوق صدها برابر بیشتر، سفرهای خارجی، احترام بیشتر، استقلال در عملکرد و …
الان هم که کارم رو کم کردم و دنبال یادگیری نقاشی هستم که همیشه عاشقش بودم و میدونم با روحم هماهنگتره.
کارهای کوچکی که میتونم انجام بدم تا ذهنم رو کم کم آماده کنم تا با تغییرات دوست بشه و با آغوش باز اونها رو بپذیره: میتونم تو شیوه انجام کارهای خونه تغییر انجام بدم. شیوه زبان خوندنم رو تغییر بدم. شیوه کار کردن رو فایلها رو تغییر بدم. جاهای جدید بریم برای تفریح.
به نظرم بهترین عبارت تاکیدی که میتونه به من کمک کنه اینه که قطعا تمامی تغییرات از سمت جهان هستی و پروردگارم ایجاد شده تا من رو هر چه بیشتر به خواسته ام نزدیک کنه.
در حال حاضر فکر میکنم تمرین تبلیغ بازرگانی چیزیه که باید انجامش بدم و مثل یه سد شده برام. مطمئنم باید انجامش بدم اما به تعویق میندازمش. همسرم یه پیشنهاد خوب بهم داد. چون من خیلی از ارتباط برقرار کردن با افراد غریبه ترس دارم. برای گام اول وقتی تو اتوبوس نشستم شروع کنم با افراد غریبه وارد صحبت بشم. مثلا ازشون تعریف کنم. وقتی این ترسم ریخت، تو گام بعدی برم و تو یه جمعی این تمرین رو انجام بدم.
ممنونم از شما استاد عزیز برای این گنجهایی که به رایگان به ما هدیه میدهید.
درود خدمت استاد عزیز سپاسگذارم از این فضا و موقعیتی که ایجاد کردید برای بهبود وضعیت در همه جنبه های زندگی
تغیراتی که در گذشته انجام دادم و خوشحال هستم از انجامشون ، ترک سیگار ،ترک مشروب ، شروع ورزش و شروع کوهنوردی و از همه مهم تر رژیم ترک قند و نوشابه که سال 95 گرفتم
دیروز روز تولدم بود و فایل قدرت اراده در مقابل نحوه عملکرد مغز به عنوان نشانه هر روز برام اومد خداروشکر کروم و گفتم حتما برام خوب و مهمه که این رژیم رو انجامش بدم ولی فعلا توان خرید محصول رو ندارم پس چیکار کنم ، تا شب دو دل بودم از انجامش که دوستم اومد و اون هم این دوره رو انجام داشت میداد و خریده بود ، یکم راهنمایی ازش گرفتم و شب قبل از خواب تصمیم به انجامش گرفتم و امروز روز اول رژیممه تا بتونم دوره قانون سلامتی رو خریداری کنم
عبارت تاکیدی : نظر مردم اهمیتی ندارد من برای سلامت بودن خودم مهمه
مرحله 4
بهبود درآمد مالی ام
کارکردن روی باورهای ثروت سازم و خرید دوره ثروت 1
میخام سعی کنم کمتر گارد بگیرم در مورد تغییرات و تصمیمات
از تغییرانی که کردم و نتایج خیلی خوبی برام داشته، بخوام نام ببرم:
1- وقتی دبیرستانی بودم، تو یه شهرستان کوچیک زندگی میکردیم. اقواممون که تو مشهد بودن، وقتی میومدن پیش ما، به مادرم میگفتن توروخدا بیاین مشهد، اینجا جایی برای رشد و پیشرفت ندارین. ولی من میگفتم نه من اینجارو خیلی دوست دارم، مشهد شلوغه، ترافیکه، هواش آلودست و…
چند سال بعد بخاطر دانشگاه مجبور شدیم تغییر کنیم و بریم مشهد. حدود 2 ماه اولش سخت بود. تا خونه پیدا کردیم، مستقر شدیم، مسیر های رفت و آمد رو یاد گرفتم و… اما بعد از اون کم کم شرایط بهتر شد و به مشهد مسلط تر شدم. بعد یه مدت کوتاه، انقدر از مشهد خوشم اومد که دیگه حاضر نبودم برگردم به جای قبلیم. حالا بعد از گذشت 10 سال، من کسی هستم که به مابقی افراد اون شهر میگم بیاین مشهد :)) اونجا خبری نیست (منظورم این نیست که همه باید به شهر های بزرگ مهاجرت کنن. من به کسایی میگم که از شرایط فعلیشون ناراضی هستن)
2- بعد یه مدت تحصیل تو دانشگاه و یادگرفتن برنامه نویسی، به واسطه دوست هام، مشغول ساخت یه سری اپلیکیشن هایی برای ویندوز یا کارهای نیمه صنعتی بودم اما درآمدش خیلی کم بود. مادرم خیلی اصرار میکرد که برم کلاس برنامه نویسی. منم میگفتم بابا بیخیال من خودم الان برنامه نویسم، دارم برنامه مینویسم و پول درمیارم. چرا باید کلاس برم؟ اما با اصرار زیاد، رفتم کلاس برنامه نویسی اندروید ثبت نام کردم. اوایل خیلی سخت بود چون خیلی متفاوت از برنامه نویسی ویندوز بود. مخصوصا سال 94 برنامه نویسی اندروید خیلی ضعیف و بی امکانات بود. حتی Android Studio هم اون موقع نبود. ولی خدا خیر مادرم رو بده که منو مجبور کرد به اون کلاس برم. بعد از حدود 3 ماه اون کلاس تموم شد و من تبدیل شدم به برنامه نویس اندروید :)) چندتا پروژه گرفتم و انجام دادم و یکی از دوستام منو معرفی کرد به شرکتی که توش کار میکرد. از اونجا برنامه نویسی حرفهای من شروع شد. این تغییر و تحمل سختی یادگیری اندروید، چقدر باعث شد نعمت و ثروت تو زندگیم بیاد. اون موقع با وجود اینکه دانشجو بودم، ولی با حقوق 1 ماهم میتونستم یه PS4 pro بخرم :)) برای یه دانشجو خیلی خوب بود.
3- معافیت کفالت شامل حال من میشد اما تنبلی میکردم برم کاراشو انجام بدم. سالها پشت گوش انداخته شد و بالاخره یه روز تصمیم گرفتیم بریم انجامش بدیم. یه روز رفتیم مدارک مورد نیاز رو پرسیدیم، تا چند روز بعدش مدارک رو جور کردیم و یه روز صبح تا عصر وقت گذاشتیم و دفترچه رو پر کردیم. یه بار هم رفتیم نظام وظیفه تا یه سری کارهای اداری رو انجام بدیم. این پروسه از نظر فیزیکی سختی خاصی نداشت ولی از نظر ذهنی خیلی سخت بود. فشار روانی زیادی داشت، استرس داشت. تحمل این فشار و سختی باعث میشد ذهن ما مقاومت کنه تا بره انجامش بده. اما بالاخره ما انجامش دادیم. این باعث شد بعد از دوران تحصیلم، خیلی راحت به هرشرکتی که خواستم ورود کنم برای کار. تونستم به راحتی پاسپورت بگیرم و مسافرت خارج از کشور برم. همه اینا گیر چند روز کاغذ بازی بود و تحمل یکم فشار و کنترل ذهن بود.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و همه ی دوستان عزیزم
تغییر
چقدر در برابر تغییرات هرچند کوچک یا بزرگ یا توی هر جنبه ای مقاومت داری؟؟؟
استاد من خدای تغییر نکردنم نه تنها تغییرات بزرگ هاااا بلکه حتی کوچکترین تغییرات هم باهاش مقاومت داشتم
همیشه از یه مسیر برم سرکار، همیشه توی محیط امن باشم، همیشه یه کاری که روتین وار میره و خوبه رو سعی نکنم تغییر بدم چون میترسم خراب بشه ، توی دل حل مسائل نرفتن آشغال زیر مبل کردن هزاران چیز دیگه
من 3 سال یک باشگاه میرفتم و عوضش نکردم
من وارد رابطه عاطفی نمیشدم چون میترسیدم روتینم بهم بخوره
از رابطه سمی قبلی بیرون نمیومدم چون اهل تغییر نبودم و دقیقا چیزی که شما گفتین طرف رفت و یکی بهتر اومد توی زندگیم
نمیرفتم خوابگاه موقعی که دانشگاه قبول شدم چون میترسیدم تغییر کنه این روتینم. کلا گفتم که خدای تغییر نکردن ها اما الان نه
چه تغییراتی ایجاد کردی و خیلی نتیجه بهتر شد؟؟
با رفتن به خوابگاه مقاومت داشتم اما وقتی رفتم نمیدونین چقدر خوب بود و با چه آدمای عالی آشنا شدم و چقدر هم خاطره های عالی ساخته شد برام که الان هنوزم یادمه و ازشون حرف میزنم
با رفتن به سرکار و محیط بیرون کار کردن مقاومت داشتم اما رفتم و استاد چقدر برام بهتر شد و چقدر بزرگتر شدم چقدر تجربه به دست آوردم و اصلا یه آدم دیگه شدم
همیشه از یه مسیر میرفتم سرکار عوض کردم مسیرمو
همیشه مسیرپیاده رویم از یه مسیر بود عوض کردم
خلاصه استاد از تیرماه امسال دیدم دارم ضربه میخورم از تغییر نکردنم و جهان هم داره چک و لگدهاشو میزنه شروع کردم تغییر کوچیک کوچیک کردنو از محیط اطرافم شروع کردم چون خدا بهم گفت دقیقا یادمه خدا بهم گفت حالا کهه داری تغییر میکنی از همین محیط اطرافت شروع کنن و استاد واقعا هم داره پاداشش رو میده
وقتی باشگاهمو بعد 3 سال عوض کردم اصلا دیدم چقدر مربی های بهتر هم هستن و چقدر هم اخلاق های عالی تر و واقعا راضی ام از این تغییرم
آره واقعا ذهن مقاومت میکنه نسبت به تغییر اما از وقتی که فهمیدم دیگه دارم خودمو میندازم هی توی تغییرات و ظرفم رو تکاملی بزرگتر میکنم برای تغییرات بزرگتر
و این تغییرات کوچیک رو هم از محیط اطرافم شروع کردم از عوض کردن بالشت زیر سرم از عوض کردن جای خوابم تغییر دادن روتین زندگی پختن غذا به شیوه دیگه ای آشنا شدن با ادم های جدید رفتن بیرون با ادم هایی که اصلا نمیشناختم و یک روز تا شبم باهاشون بودم و چقدر لذت بردم از بودن باهاشون و خلاصه هی تغییرات بزرگتر
و خیلی راضی ام و خیلی راضی ام خداروصدهزاران مرتبه شکرت
سپاس گزارم استاد عزیزم بی نهایت زیاد
عاشقتونم
سلام وقت بخیر خدمت استاد عزیز ک مهربان خداقوت در مورد تمرین این قسمت یعنی تغییرات مدتها بود که ما از بابت یکی از نیروهای کارمون تحت فشار بودیم چون اون بنده خدا به پول بیشتری از حقوقش نیاز داشت و چون از نظر ما نیروی خوبی بود حاضر نبودیم از دستش بدیم و با تمام شرایطش حتی سخت میساختیم حتی این نیرو نمیزاشت ما نیروی جدید بیاریم که خودش کار نفر بعدی رو انجام بده و حقوق نفر بعدی هم گیر خودش بیاد ولی یه نفر که نمیتونه کار دونفر رو انجام بده بالا خره دل رو به دریا زدیم و به محض اینکه خودش از کار انصراف داد بدون صحبتی پذیرفتیم و بعد از رفتن اون فرد کار ما بسیار بسیار تغییرات مثبتی کرد نیروهای جدید و حتی زرنگ تر اومدن تولید ما بیشتر شد و …یا اینکه منو همسایمون که خیلی باهم خوبیم باهم باشگاه میرفتیم دوستم روزهای زوج اوکی بود من روزهای فرد ولی میخواستیم اینو نپذیریم و هرجور شده باهم بریم ولی من پذیرفتم که تو این مقطع باید از هم جدا بشیم و الان خیلی راحتتر و با احساس بهتر میرم باشگاه
در پناه حق