ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 41

490 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    چه جمله طلایی و قشنگی از استاد عباسمنش:

    اگر خواسته باشی خودت را نصیحت کنی ، چه نصیحتی می کنه؟

    من به خودم میگم :::::

    علیرضا جان ، پارسال و سال‌های گذشته چقدر با اشتیاق و علاقه کار مغازه را انجام می دادی ، کرایه خانه ماهی 15 میلیون مثل ای خوردن می دادی ، همیشه شاد و خرم بودی ، بسیار و ورزش بدنسازی می کردی همیشه خدا جیبت پر پول بود بهترین گوشت‌ها ی گوسفند ی می خریدی ، کارتنی میوه می خریدی ، جقدر کار مغازه انجام می دادی ، صبح ها چقدر به پیاده روی می رفتی و فایل گوش می دادی ، به همسرت واقعا همیشه پول میلونی مدادی ،،، اینها را تجربه کردم

    اما الان زیاد می خوابم ، درآمد ام کم شده ، فایل کم گوش می دهم اصلا پیاده روی نمی رم ، بدنسازی اصلا انجام نمی دم ، در واقع همه کارها ی گذشته را ترک کردم الان خسته ام و کم انرژی.

    الان دوباره باید تغییر کنم و تمام ، کارهای گذشته را تکرار کنم و دوباره کارهای خوب گذشته را تکرار کنم .

    خدایا از تو هدایت می خوام .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مسعود گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    به نام ربم تنها قدرت

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته بهترین

    سلام دوستان هم مسیر

    استاد خیلی وقت بود دوس داشتم ی تعغیر اساسی به شغلم بدم اما میترسیدم و حرکت نمیکردم

    خوب من 17 سال تو اون شغل بودم همه به اسم اون شغل من و میشناختن

    پول توش ساخته بودم

    ولی ی جای حس کردم جای برای پیشرفت من نداره این کار حال دلم باهاش خوب نبود

    در ضمن کارم کم شده بود دیگه کمتر گوشیم زنگ میخورد

    در کل همیشه ذهنم در گیرش بود

    ی روزی تصمیم گرفتم رو خودم کار کنم و تعغیر کنم

    نشسته بودم که بهم ی الهامی شد که دیگه کار نکن و به همه هم اعلام کن که دیگه کار نمیکنم

    و من یاد حرفای شما افتادم که میگفتین بهم الهام میشده و گفتم این خودشه

    و با تمام وجود پذیرفتمش و بلند شدم همون روز به همه اعلام کردم که من دیگه کار نمیکنم و از این شغل میخوام بیام بیرون

    الان مدتی که دیگه کار نکردم

    هر چند کاری به اون صورت هم بهم مراجعه نکرده

    و من بیکارم و صادقانه نمیدونم چیکار میخوام کنم

    پولم ندارم و فقط به ندای درونم گوش دادم و منتظر الهامات بعدیم

    من قدم اول و برداشتم

    و هرچی بهم گفته بشه انجام میدم

    خوب ی مقدار مقاومت داره گاهی ذهنم اما من تمام تلاش خودم برای کنترل ذهن دارم انجام میدم

    و ایمان دارم باور دارم و به خدا اعتماد دارم که قراره ی اتفاق خیلی خوب برام بیفته و من تو مسیر درست هستم جالبه که حالم خیلی خوبه خیلی خوبه و انگار تمام اون حال بدیهای من احساسات بدی که تجربه کرده بودم تو این دوسه سال اخیر مال کارم بوده

    استرس کاری کمی کار نمیدونم خلاصه خیلی رها شدم

    اولین خیریتش اینه برام که حالم خوبه و میدونم نتیجه احساس خوب اتفاقات فوق خوبه

    این تعغیری بود که من تازگیها واردش شدم

    و تعغیرات زیادی که در گذشته کردم و الان دارم نتایجش و میبینم مثل ترک مواد ترک سیگار

    تعغیر عادتهای بد

    پا گذاشتن رو ترسها

    تعغیر شخصیت

    که الان خدا شاهده من ی انسان دیگم

    همتون و به دستان پر مهر خدا میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فاطمه صادقی گفته:
    مدت عضویت: 1702 روز

    سلام و درود بر استاد عزیزم و دوستان مهربان راستش وقتی فکر کردم دیدم من در مقابل تغیرات زیاد مقاومت ندارم مثلا من دوست دارم سالی یه بار خونمو عوض کنم و اسباب کشی داشته باشم یا حتی من از اول زندگیم چند تا شهر و عوض کردم واصلا با اینکه از خانواده دور بودم اذیت نمی‌شدم هر از چند گاهی بچه ها م خونمو تغیر میدن من اصلا مقاومت ندارم یا اینکه بخوان شاگردام حالا به هر دلیلی برن اصلا اسرار به ماندنشان نمیکنم چون اینو عجیب با تمام وجودم باور دارم که یه اتفاق بهتر میفته و میفته تنها چیزی که مقاومت دارم اینکه نمیتونم رو فضای مجازی برای فروشم کار کنم دوست دارم با مشتری مستقیم در ارتباط باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مجید ساربان گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیز

    من تغیری که برای خودم اتفاق افتاد این بود که بعد از اینکه من یک سوپر مارکت داشتم که به جایی رسید کارم که مجبور شدم تمام سوپر مارکت رو به ضرر جمع کنم و به نوعی جهان مجبورم کرد تا تغیر کنم و رفتم و یک مدت کوتاهی به همراه همسرم و کار خیاطی انجام دادیم چون همسر من توی این کار بلد بود حرفه ای و بع حدود 6 ماه رفتم دنبال یک کار جدید و تغیر جدید اما این‌بار خودم خواستم تا این اتفاق بیفته و از کارگری توی یک انبار پارچه فروشی شروع کردم با حد اقل حقوق ولی ادامه دادم.

    اینجا بود که درهای نعمت پروردگار به روی من باز شد و خیلی زود پیشرفت کردم و از کارگری توی چند ماه رسیدم به انبار داری بعد هم خیلی زود رسیدم به فروشندگی

    بعد چند سال هم با اینکه کلی ترس توی وجودم بود برای اینکه از اون مجموعه بیام بیرون و کار خودم رو شروع کنم ولی به کمک پروردگار مهربان این کار رو انجام دادم و امروز به کسب و کارم خودم رسیدم و برای خودم یک پارچه فروشی و کسب‌وکار عالی دارم و همیشه پروردگار خودم رو برای این تغیرات شکر میکنم.

    امیدوارم در پناه حق همیشه شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 649 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تغییر….

    واقعیتش درمقابل تغییرات کوچیک خوشحال میشم خونمون یکم تغییرکنه جای وسایل

    جای تفریح

    یا غذای جدید امتحان کنم

    حتی تغییرات کوچیک توی حرفه وکارم هربار بیشتر یاد میگیرم بیشتر ذوق میکنم بیشتر عاشق کارم میشم

    اما تغییرات بزرگ براشون اهرم رنج ولذت باید بنویسم ذهنم همیشه مقاومت داره

    مثلا من با خانواده همسرم زندگی میکردم هرچی اینا با من بدرفتاری میکردن من بیشتر گریه میکردم

    تا اینکه مادرشوهرم بیرونم کرد از خونش وگفت برو جای دیگه زندگی کن

    بازهم همسرم وخانوادم مقاومت کردن سرزنشم کردن چرا زندگیتو ول کردی

    الان ک چندساله گذشته قانون رو فهمیدم

    گفتم بابا جهان همه جور چک ولگد بهم زد من نفهمیدم

    اخرش اون طرف خودش منو انداخت بیرون

    وهرچقد خاستن من سرخم کنم برم بگم ببخشید بذار برگردم توی این اتاق زندگی کنم من گفتم اگه بمیرم نمیرم اینکارو کنم از جاییکه همسرم پولی نداشت واسه خونه گرفتن

    من خونه پدرم صبرکردم تا خدا بهم الهام کرد درها بازشد و خونه ای گرفتیم دوبرابر خونه مادرشوهرم و اصلا اون ازما دورشد وتوی زندگی چقدطعم ارامش رو چشیدیم منو شوهرم …

    حالا واسه کسب وکار ومساعل مالیم شبها خواب میبینم خواب باورهای محدود کننده ام کجا پاشنه اشیل دارم هم توی خواب هم بیداری بهم گفته میشه

    این فایل نشانه امروزم بود

    خدا داره میگه اینکه شروع کردی ب درامد زایی برای افراد جدیدکار انجام میدی مسیرت درسته نجواها اومد خودتو کنترل کن وادامه بده

    چون واقعا برام ترس داره چون همیشه واسه اشناها کار میکردم میگفتم اگه غریبه باشه کارش خوب نشه دیگه چطور درستش کنم اینم از اعتماد بنفس پایینمه البته مهارتم قبلا ب خوبی الان نبود

    دوتا قدم جدید توی کارم برداشتم خداروشکر

    باافراد جدید میخام ارتباط بگیرم چندساله خودمو محدود کردم ب فامیل درجه یک خودم وهمسرم

    میخام حداقل دوتا دوست خوب واسه خودم داشته باشم هفته ای چندبار همو ببینیم ک هم مدار خودم باشن دنبال پیشرفت باشن

    و مورد سوم ادامه بدم ب پس انداز کردن رو تا یک جایی متوقف کردم میخام ادامش بدم و دوبرابرش کنم تا عید سال 1404 ب امیدخدای مهربان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2697 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم گلی

    نشانه امروز من : ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    وقتی فایل گوش کردم و شما همون اول فایل گفتین وقتی تغییری توی زندگیتون رخ میده چه واکنشی نشون میدین یاد خودم افتادم که جدیدا یه تغییر بزرگی رخ داده که کاملا ذهنم مقاومت میکنه و منو درگیر این مسئله کرده، وقتی این فایل نشانه من بود خیلی خوشحال شدم که خداوند مثل همیشه بهم نشون داد که هواسش بهم هست و مقاومتهای ذهنم رو کمتر کنم و این تغییر رو یه موهبت ببینم و بپذیرم ….

    استاد وقتی به سوالتون فکر کردم که پرسیدن تغییراتی که در گذشته اتون رخ داده و نتایج خوبی داشته رو بنویسید ؟ متوجه شدم من در مورد تغییرات کوچیک و متوسط هیچ مقاومتی ندارم و حتی گاهی خودم برای خودم تغییر ایجاد میکنم مثل رفتن به رستوران جدید، رفتن به یه جای دیدنی جدید، یا تغییراتی توی خونه مثل جابه جا کردن وسایلم ، مثل هربار یه باشگاه جدید رفتن و …. از این دست موضوعات کوچیک امااااا تغییرات بزرگی مثل تغییر محل زندگی ، تغییر جایگاه شغلی خیلی ذهنم مقاومت داره ….

    مثال: دو سال پیش وقتی در یک مرکز بهزیستی مربی بچه ها بودم البته به عنوان مربی دو که کار خاصی نمیکرد فقط کمک دست مربی یک بود همین و به طور اتفاقی یکی از مربی های یک رفت و مدیرمون اصرار کرد که من جای ایشون باشم اما من هربار مقاومت میکردم و می گفتم نه من نمیتونم ، سخته، کارش زیاده اما ایشون هربار می گفت خانم کیاستی من واقعا شما رو توانمند می بینم شما از پسش بر میایی و بالاخره قبول کردم و با امید به خدا گفتم بهتره فرار نکنم و امتحان کنم اگه نتونستم میام بیرون خوب … بعد از کلی جنگیدن با ذهن بالاخره شروع کردم به کار ، و بعد از سه ماه طوری در اون کار حرفه ای شده بودم و کار رو یاد گرفتم که خودم هربار بهش فکر میکنم به خودم افتخار می کنم و واقعا باعث شد اعتماد به نفسم قویتر بشه که میشه هرکاری رو یاد گرفت و سخت نیست ، چقد حسم خوب شده بود، چقد چیزهای جدیدی رو یاد گرفته بودم و گاهی به فامیلامون که بچه داشتند و مشکلی داشتند در رفتار باهاشون من راهنمایشون می کردم و از این همه پیشرفت و یادگیری خودم واقعا لذت میبردم … این نتیجه لذت بخشم بود بعد از اون که تصمیم گرفتم تغییر کنم در جایگاه شغلی …

    اما یادم رفته بود و الان میتونم همون دیدگاهی که اون موقع داشتم برای این تغییر جدیدم داشته باشم و به خودم یادآور بشم که این تغییر نیومده که تورو اذیت کنه بلکه اومده بهت چیزهای جدیدی رو یاد بده و رشدت بده درسته نمیدونم قراره چه برکتهای برام داشته باشه اما از امروز (به لطف خدا که هدایتم کرد به این فایل تا دیگه این موضوع برام اذیت کننده نباشه ) میام و اون یه فرصت برای رشد همه جانبه زندگیم و شخصیتم میدونم .

    نوشتن جملات تاکیدی:

    – تغییرات باعث میشه حس قوی بودن داشته باشم

    – تغییرات باعث میشه که ذهنم رو طوری تربیت و شرطی کنم همیشه آماده و همراهم باشه

    – تغییرات باعث میشه ایمان ، توکل و اعتمادم به خدا بیشتر و بهتر بشه.

    اون تغییراتی که جدیدا تصمیم گرفتم تا در زندگیم انجام بدم : بالا بردن درآمدم و اینکه مهارتم رو در کار علاقه ام بالاتر ببرم

    و به لطف خدا براشون اهرم رنج و لذت نوشتم و برنامه ریزی کردم تا بتونم این تغییرات رودر زندگیم انجام بدم ..

    استاد بی نهایت قدردانم بابت این فایل ارزشمند و زیباتون ، دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    پرستو گفته:
    مدت عضویت: 197 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    خدایی که همه چیزم از آن اوست

    سلام و احترام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ی نازنین و دوستانم در سایت ….

    من متاسفانه خیلی طول کشید تا تونستم خودمو تغییر بدم … من توی زندگی شخصی خودم همیشه نقش یه آدم فداکار رو داشتم و هر مشکلی پیش میومد این من بودم که باید حلش میکردم و کلا خودمو فراموش کرده بودم با وجود اینکه مدام اطرافیانم بهم میگفتن که این کار وظیفه ی تو نیست که انجامش بدی یا این مشکل ربطی به تو نداره که بخوای حلش کنی !!! خلاصه اینکه من خودمو کلا فراموش کرده بودم و دنبال تغییر این اخلاقم اصلا نبودم با اینکه به شدت استرس و اضطراب گرفته بودم به خاطر مشکلاتی که فکر میکردم من باید حلشون کنم و‌خودمو مسئول میدونستم…..و این ماجرا همچنان ادامه داشت تا اینکه یه اتفاقی توی زندگی من افتاد که الان وقتی فکر میکنم اگه این اتفاق توی زندگی من نمی افتاد من همچنان همون آدم فداکار قبلا بودم …. با اینکه روزهای سختی رو گذروندم برای اون اتفاق وحشتناک و‌سخت اما استارتی شد برای تغییر خودم …. و من کلا عوض شدم بعد از اون اتفاق و دیگه ذهنم مقاومت نمیکرد البته بگم یهوویی هم تغییر نکردم کم کم خودمو با اون اتفاق،ذهنمو قانع میکردم که من باید تغییر کنم به این دلیل… مدام برای خودم دلیل میوردم که باید تغییر کنی تا بتونی زندگی راحت و و بدون استرسی داشته باشی ….الان حالم خییلی خوب شده و خداوند منو هدایت به سایت استاد…. استاد همیشه میگن وقتی میخوای تغییر کنی جهان هدایتت میکنه به سمت مسیر درست و کمکت میکنه … من مطمئنم خداوند اون اتفاق رو از عمد توی زندگی من انداخت تا من به خودم بیام و خودمو تغییر بدم و دیگه برای کسی فداکاری نکنم حتی برای عزیزترین فرد زندگیم و هر چیزی اندازه داره …..درسته اون اتفاق برای من خییلی سخت بود و روزهای سختی رو گذروندم اما تهش برای من قشنگ بود که مهم‌ترینش رسیدنم به آرامش بود آرامشی که هیچوقت نداشتمش…….و الانم شغلی دارم که عاشقشم و اینم هدایت خداوند بود بعد از اون اتفاق که منو هدایت کرد به سمت این کار تا استقلال مالی داشته باشم….. درسته کارم خییلی سخت بود و خیلی طول کشید تا حرفه ای بشم توی کارم اما اینم تهش قشنگه چون به هرحال آدم باید بهای هر چیزی رو پرداخت کنه منم بهاشو دادم…….

    خدایا شکرت برای همه چی …. میدونم که روزهای قشنگی در انتظارمه و منم سفت و سخت ادامه میدم تا به اوج موفقیتم برسم و یه روز خیلی نزدیک همه جا میگم که من دستم توی دست خداست که الان توی این موقعیت بزرگ وایسادم…..خدایا خییلی دوستت دارم …….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    علی حسین حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 2016 روز

    سلام به استاد عزیز و بزرگوار و خانم شایسته و همه دوستانی که در این مسیر الهی قرار دارند و هدایت شدند ر سال 97 بود که شرایط اینقدر برام سخت بود که فقط از خداوند کمک می‌خواستم و خداوند منو با این مسیر الهی آشنا کرد شرایط بسیار نامناسبی داشتم از لحاظ مالی و در تهران زندگی می‌کردم چون دوستان خوبی داشتم و عادت کرده بودم زندگی کردن در تهران را ه این راحتی نمی‌تونستم از تهران کنده بشم تا شرایط اینقدر برام سخت شد سخت شد و سخت شد که مجبور شدم دست به هجرت بزنم یعنی به جایی رسیدم که دیگه نمی‌تونستم در تهران زندگی بکنم یعنی شرایطشو نداشتم شرایط یه اتاقی که بتونم اجاره بکنم هم نداشتم و این لطف خداوند بود به من تا مجبور بشم دست به هجرت بزنم من زبون خداوندو متوجه نمی‌شدم باید با چک و لگد از تهران میومدم بیرون چون می‌ترسیدم می‌گفتم تهران که این همه بزرگه اگر من نتونم توش موفق بشم کدوم شهر می‌خوام برم موفق بشم یه روز اومدم تصمیم گرفتم که وسایل خونمو بفروشم همسر من چون همراه من بود و در این مسیر قرار گرفته بود زیاد مقاومت نداشت ا فقط می‌گفتیم از تهران بریم حالا کجا بریم اونشو نمی‌دونستیم تا اینکه خداوند ما را هدایت کرد به شهر کاشان و اما تغییرات مالی که برای من اتفاق افتاد ن با پروژه‌ای آشنا شدم که بزرگترین پروژه اون شهر بود و وقتی که رفتم برای قیمت کاری دشون قیمت‌هایی به من گفتند که دیدم بیش از سه برابر قیمت‌های تهرانه تو کار خودم متعجب شدم باور نمی‌کردم در عمرم هیچ کجا کار نکرده بودم که اینقدر حساب کتابشون درست باشه و سر وقت باشه زیاد طولی نکشید که ما بهترین خونه را اجاره کردیم بهترین وسایل خونه رو خریدیم ر بهترین جای اون شهر داریم زندگی می‌کنیم منی که نمی‌تونستم یک نفر کاری را مدیریت کنم در امسال یعنی سال 1403 یش از 43 نفر برای من کار کردن و کار می‌کنند یعنی نمی‌تونستم پولشونو سر وقت پرداخت کنم مدیریت و بلد نبودم و اگر بگم چه کارایی انجام دادم و به چه خواسته‌هایی از خودم رسیدم شاید کامنتم طولانی باشه لی اینو می‌خوام بگم که این نتیجه ایمانه و هجرت کردن اگر نترسیم لبته من می‌ترسیدم یعنی خداوند منو مجبور کرد که هدایت بشوم ر واقعاً شرایط اونقدر برام سخت نمی‌شد من هنوزم توی آپارتمان 60 متری اونجا زندگی می‌کردم و در خرج و مخارج روزانه زندگی خودمم مونده بودم اما الان اهداف بزرگی دارم اگر بخوام در طول این چهار پنج سال وفقیت‌های خودمو بگم تبدیل به چند کتاب میشه و اولین دوره‌ای که ما خریداری کردیم دوره 12 قدم بود که تغییرات بسیار بزرگی در زندگی ما ایجاد کرد در افکار ما ایجاد کرد در خانواده من ایجاد کرد کارهایی که تو این چند ساله انجام دادم وقتی که خوب فکر می‌کنم می‌بینم که همش از آموزش و آگاهی بوده که از این سایت گرفتم جایی که تو دل ترسام رفتم جاهایی که در سختی قرار گرفتن و فقط به خداوند توکل کردم و او هدایتم کرد یعنی تغییراتی در روابط خانوادگی من به وجود اومده که خودم باورم نمی‌شه تغییراتی در افکار و اندیشه خودم به وجود اومده که باورم نمی‌شه ز لحاظ جایگاه اجتماعی به جایی رسیدم که باورم نمی‌شه از لحاظ درآمدی به جایی رسیدم که اگر 5 سال پیش کسی بهم می‌گفت می‌گفتم که برو دیوونه تو توهمی از این حرفا نزن چون باور نمی‌کردم البته اینو بگم تمام آموزش‌هایی که من از این سایت گرفتم فقط شاید به 5 درصد اونا عمل کردم گر به 30 40 درصدشون عمل می‌کردم که دیگه یا خدا ممنونم از شما استاد عزیز و بزرگوار شما از زندگی هزاران هزار نفرو از جهنم تبدیل به بهشت کردی و خودتم الان داری در بهشت زندگی می‌کنی این قانون خداونده ممنونم از شما به خاطر پاکی راستی صداقت و محبتی که در وجود شما هست از شما ممنون و سپاسگزارم که هزاران هزار نفر مثل منو تغییر دادین ز اعماق وجودم به تو عشق می‌ورزم سید حسین عباسمنش از اعماق وجودم تو رو دوست دارم از اعماق وجودم از خداوند سپاسگزارم که به سایت شما هدایت شدم وقتی که کسی باعث میشه در زندگی تغییر بکنی و به موفقیت برسی مجبور میشی که از اعماق وجود عاشقش بشی و دوسش داشته باشی شما باعث تغییرات بزرگی در زندگی من شدی که از قلب عاشقتم شما حال منو خوب کردی حال خانواده منو خوب کردی که از اعماق وجود به تو عشق می‌ورزیم خداوندا دریا و آسمان و دشت پوشیده از رقصنده‌های آسمانیست و روح ناآرام من خواستار رهاییست نه از خلاصی بلکه دیدار معشوق است خداوندا تنها تو را می‌ستاییم تنها از تو پرستش می‌کنیم و تنها از تو یاری می‌جویی خدایا سپاسگزارتم برای هدایتم با استاد عباس منش خدایا سپاسگزارتم که منو با این مجموعه آشنا کردی که حال خوشی که اینجا دارم و تجربه کردم هیچ کجا نتونستم به دست بیارم خدایا سپاسگزارتم برای دوستانی که در این سایت قرار دارند و با تجربیات زندگی خودشون و تغییراتی که ایجاد کرده‌اند باعث انگیزه در وجود من هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    نازنین گفته:
    مدت عضویت: 844 روز

    سلام بر همگی

    من تغییر رو دوست دارم و اسمش رو تنوع میگذارم

    نکته ای که هست اینه که قبل از ازدواجم خیلی عاشق تغییر بودم و خودم دنبال تغییر بودم همیشه

    ولی بعد از ازدواجم متفاوت شدم و تغییر رو محدود کردم به دکوراسیون، لباس، خونه، مقصد مسافرت و… نه تغییرات اساسی مثل اخلاق، روتین کاری و…

    الان این فایل و تذکرش باعث شد بخوام به اصل خودم برگردم

    تصمیم دارم از خونه و شیوه ی اداره ش شروع کنم و تغییرش بدم

    بعد در مورد اهدافم و نوشتن هام این تغییر رو اعمال کنم مثلا مدل نوشتنم و…

    در نهایت هم اون چیزی که ازش دوری کردم رو یاد بگیرم یعنی هوش مصنوعی

    امیدوارم این تغییرات کمک کنه سرحال تر بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    بتول ازادنیا گفته:
    مدت عضویت: 957 روز

    با نام و یاد خدای مهربان

    استاد من هم چن وقت پیش کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد رو خوندم ولی متاسفانه اصلا تغییر نکردم چون اون روز زمان تغییر من نرسیده بود چند وقت بعد که خیلی درگیر روزمره گی هاشدم و زندگی برام بی معنی شده بود و با خودم میگفتم زندگی چقدر مسخره س هر روز صب بلند میشی صبونه رو برای افراد خانواده حاضر میکنی بعدش ناهار و درست میکنی بعدش هم شام حاضر میکنی خونه رو نظافت میکنی و… واقعا زندگی برام بی معنی شده بود ،فکر میکنم همونجا بود که فرکانس تغییر و فرستادم و خدا منو به سایت شما هدایت کرد و الان لحظه به لحظه در حال تغییر هستم تغییر باورها و تغییر در نحوه ی نگرش به زندگی و داشتن هدف برای زندگیم

    قبلا وقتی تغییری در زندگیم رخ میداد بیشتر اوقات مقاومت میکردم یا اینکهذر بهترین حالتش سعی میکردم باهاش کنار بیام ولی به چشم پیشرفت هم بهش نگاه نمیکردم

    الان که فکر میکنم میبنم قبلا تو زندگیم چقدر تغییر رخ داده که داخلش فرصت های زیادی برای پیشرفت بوده ولی من اون فرصت ها رو نمی دیدم من فقط سعی میکردم باهاش کنا بیام همین

    فکر میکنم تغییرات زیادی رو میتونم خودم اگاهانه ایجاد کنم اینکه باید اعتماد بنفس و احساس ارزشمندی رو در خودم تقویت کنم ،اینکه باید تو اشپزی غذاهای متنوع تری رو یاد بگیرم ،اینکه باید وقت خرید لباس برای خودم و اعضای خونوادم خریدم رو اینترنتی انجام بدم ،اینکه باید تو رانندگی تسلط بیشتری کسب کنم(چون من اصول اولیه رانندگی رو بلدم و خودم به تنهایی تو جاهای شلوغ رانندگی کردم ولی هنوز انگار فقط وقتی مجبور بشم از خونه بیام بیرون رانندگی میکنم هنوز یه ترسی وجودم هست هنوز رانندگی برام عادی نشده ) من در مقابل تمام این تغییر ها مقاومت دارم و بقول شما هر کس خودش بهتر میدونه که کجاها باید تغییر کنه حتما نیاز نیست که کسی اینا رو به ما بگه

    امروز اومدم بعد مدتها تم گوشیم رو تغییر دادم(هروقت تم گوشیم رو تغییر میدادم ومیدیم که شکل و قیافه ی ایکونها تغییر کرده بعدش سریع میرفتم تم رو پاک میکردم) چون به شکل و قیافه ی اون ایکون های قدیمی عادت کرده بودم و خیلی ذهنم به تم جدید مقاومت داشت پس اگاهانه یه تغییر کوچیک انجام دادم

    همیشه نیمرو رو سفت درست میکنم ولی ایندفه شل دست کردم

    قصد دارم مسیر رفت و امدم به بقالی و فروشگاه و …رو تغییر بدم و از یه مسیر دیگه برم چه با ماشین چه پیاده

    قصد دارم غذاهای جدیدی رو امتحان کنم و …

    از این به بعد وقتی برام تغییر ناخواسته پیش بیاد دوس دارم با این نگرش که خدا که منشا خیر و برکته این تغییر و واسه من خواسته و حتما خیری داخلش هست و حتما هم خودش کمکم میکنه تا از دل این تغییر پیشرفت کنم . مخصوصا برای تغییرات به ظاهر بد و وحشتناک این باور خیلی برام ارامش بخشه و کمکم میکنه تا با اغوش باز اون تغییر رو بپذیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: