پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 3

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ستایش گفته:
    مدت عضویت: 1413 روز

    درود خداوند بر استاد عزیز و نور خدا و هدایت برای ما انشاالله همیشه خداوند بهتون سلامتی و طول عمر بیشتری عطا کند که مارا این چنین با انگیزه و صادقانه راهنمایی می‌فرمایید و بینهایت سپاسگزار خدا و شما هستم،

    استاد عزیز در پیرو جواب به سئوالتون:

    من مدام درگیر گرفتن رژیم هستم اما به نتیجه نمی‌رسم ورزشهای سختی هم انجام میدم پیاده روی های طولانی پنج ساعته،کار خانه پیوسته و بدنسازی و بادیفلکس تازه مربیگری هم میکنم آنلاین اما این چند کیلو اضافه وزن …یعنی از هفت روزه هفته پنج روز ورزش میکنم ،ولی هر موقع میگم رژیم چاقترم میشم تازه دوره قانون سلامتی هم دو سال که خرید کردم ، اما نتونستم و این الگوی تکراری خوردن و تغییر نکردن و نتوانستن در من مونده و اصلا عصبیم کرده به شدت این موضوع.هر کاری کردم نوشتم بدترین و بهترین نتایج رو آوردم برای خودم در زندگیم و اهرم رنج و لذت نوشتم و دنبال تغییر باور تکرار تلقین رفتم و حتی دیدن افراد موفق اما متاسفانه مغزم تو این مورد …

    میدونم باورم ایراد داره اما من نتونستم تغییرش بدم دو سال واقعا من اذیت دارم میشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1057 روز

      بنام خدای مهربونم

      سلام به روی ماهتون

      چقدر عکس پروفیلتون بینظیره

      خیلی لذت بردم از دیدنِ عکستون

      فکر کنم لباس کُردی پوشیدین ؟!

      اینقدر عکستون حس خوبی بهم داد که دوست داشتم با نوشتن حسم و منتقل کنم

      ایشالا که خداوند حمایتت میکنه تا به راحتی بتونی قانون سلامتی و درست اجرا کنی و نتیجه دلخواه و بگیری

      سعادتمند و موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        ستایش گفته:
        مدت عضویت: 1413 روز

        درود خدا بر شما دوست عزیز سارا جان گل،

        من واقعا ممنونم از این احساس زلال پر انرژی و زیبا شما قلب خودتون زیباست که اطرافتون هم زیبا میبینید، از خداوند سعادت برکت و خوشبختی دوجهان و هر آنچه خیر هست را خواستارم،

        انشاالله همیشه و همواره خداوند به قلب زیباتون اینچنین زیبابینیی و توجه به نکات زیبا و حال خوب عطا کنه،شما خیلی مهربان و قلب زیبایی دارید موفق و پیروز باشید ممنونم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ابراهیم ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1535 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم خانم عزیز

    خیلی خوشحالم از اینکه تونستم دوباره بیام و کامنت بزارم در این سایت بهشتی واقعا این سایت راه سعادت رو میگه و هر کس که در مسیرش باشه اتفاقات عالی رو بینهایت تجربه خواهد کرد.

    خب از اونجایی که میدونم جواب ها قراره خیلی متفاوت باشه و درس بزرگی رو قراره یاد بگیریم.

    من خیلی در شرایطی مثل احساس شهوت قرار میگیرم و باعث میشه کارهایی رو انجام بدم،

    سرزنش هایی که بعدش اتفاق می‌افتد بسیار منو درگیر خودش می‌کنه و باعث میشه احساس لیاقتم تضعیف بشه و فکر کنم خدا از من دور شده و کلی احساس بد که وقتی تو این شرایط می افتم

    یکی دیگه از شرایطی که استاد فرمودند این بود که وقتی در شرایطی قرار میگیرم که به فردی کمک میکنم باید از من تشکر کنه اون فرد یا اینکه وقتی کمک میکنم حداقل بعدش ایراد نگیره از اون کار که چرا اینو اینطور انجام ندادی مثال تو بحث خونه تمیز کردن که انجام میدم،این باور هست که دیگه به من نباید کار بدن و حرف حرفه منه و ایرادی هم نباید بگیرن.

    در شرایطی قرار میگیرم که افراد توهینی به من میکنند خیلی درگیر میکنم خودمو ولی خیلی سعی می‌کنم که کنترل کنم ولی باز میبینم که اون احساس عصبانیت و کینه و دشمنی خیلی بیشتر از کنترل ذهن قدرت داره.

    وای خدایا شکرت همین که دارم می‌نویسم این باور های مخرب رو خیلی داره به من کمک می‌کنه برای شناسایی و رفع این مشکل،خدا جون دمت گرم.

    یا مثلاً احساس قربانی شدن در شرایط که همین تازگی هاهم بیشتر توجهم رو جلب کرده،

    مثلاً من میخواهم کاری رو در همون زمان که دوست دارم انجام بدم ولی افرادی هستند که نمیرارند اون شرایط رخ بده مثلاً من میخواهم فوتبال تمرین کنم ولی مربیم به هر دلیلی این خواسته دیرتر اتفاق می افته.

    یا مثلاً تو بحث سلامتی من فکرم اینه که وقتی بدن سازی میکنم یا تمرین میکنم بدنم باید درد بکنه و وقتی این شرایط اتفاق می افته دیگه تمام تمرکزم می‌ره سمت بیماری و خیلی منو درگیر خودش می‌کنه و حتی شاید تمام فکر و ذکرم اینه که چرا مثلا پاک خوب نمیشه و…..

    این ها اون چیز هایی بود که تا الان بهش برخوردم و خیلی خوشحالم که استاد با این سوال هاشون ما رو به فکر میبرن که بتونیم خیلی راحت تر کد های مخرب رو پیدا کنیم و با جای‌گذاری کد های درست زندگی بهتری داشته باشیم.

    از خداوند هم بی‌نهایت سپاسگزارم که این هدایت ها رو می‌کنه برای فهم بیشتر قوانینش واقعا ممنونم و مرسی،

    خدا حافظ و همراه شما باشه️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 954 روز

    سلام به استاد بزرگم

    اول از همه خیلی ممنونم بخاطر این مجموعه فایلهایی که در قالب الگوهای تکرار شونده دارید برامون آماده میکنید که فقط خدا می دونه با فکر کردن راجب هرکودمش قراره ماها چه چیزایی رو از اون زیر میرای ذهنمون بکشیم بیرونو شوکه بشیم از بودنشون واینکه اصلا خبرم نداشتیم که هستن اینا.وبازم سپاسگذارم

    یه مثالی که خیلی برای خودم آشکاره و آشنا اینه که چندین ساله یه الگویی همیشه یکی دوماه مونده به عید سال تحویل برای خانواده من پیش میاد واون بی کار شدن پدرمه.یعنی العان شاید بالای 3،4 ساله درست یکی دوماه مونده به قبل از عید به هزارو یک دلیل بی کار میشه.و این دیگه یجوری شده بود که پدرم بااینکه با این قوانین آشناایتم نداره همین عید امسال که بازم بی کار شده بود داشت به من میگفت نمی دونم که چرا هر سال ما باید قبل از سال نو بیکار بشیم وپولیم نداشته باشیم این چه حکمتیه که خدا گذاشته سر راه ما.

    ومنم اون موقعه به اندازه العانم آگاه نبودم به قوانین وسازو کار جهان والعانشم هنوز خیلییی خیلی چیزا رو نمی دونم وتشنه دونستنشونم. ولی همون موقعه ام به پدرم گفتم ما میگیم یک سالش بخاطر اون دلیل هایی که هر دفعه پیش می اومده بوده دفعه دومم میگیم بخاطر اون دلایل بیرونی بوده ولی این دو سه تای آخریو چی بگیم براش؟؟ وهمونجا هر دومون فقط سکوت کردیم وفهمیدیم که اشکال از خودمونه از خود پدرمه ولی بازم نمی دونستیم که دلیل چیه حالا که اشکال از خودمونه وچیکاری باید براش انجام بدیم.

    و درجواب به سوال پرسیده شده که چه شرایط واتفاقاتی قوی ترین احساسات رو در شما برانگیخته میکنه؟

    به چیزایی که تا به العان از ذهن خودم کشیدم بیرون این بوده که من خیلی میریزم بهم وقتی مشکلی پیش میاد برای عزیزانم حالا مشکلاتی که خیلی بزرگن براشون.وجالبیش اینکه حالا فکر میکنم این الگو چند باری برام تکرارم شده بود تااینکه از شما یاد گرفتم من هیچ تاثیری نمی تونم توی زندگی هیچ کسی داشته باشم چه خوب چه بد واز اون موقعه نمی گم خیلی خوب شدم ولی دیگه مشکلیم پیش بیاد میگم یه تضاده برای حل کردن اگر تونستن حل بکنن که رشد میکنن اگرم نه دفعه بعدی یاد میگیرن وتا جایی که میشه خودمو در گیر نمی کنم.وخدارو شکر العانکه نگاه میکنم دیگه اتفاق اینجوریم یادم نمیاد افتاده باشه.

    ((استاد دمت گرم که سوالاتی مطرح میکنی که اینجوری بکشییم بیرون باورامونو دمت گرم واقعا))

    و هنوز نمی دونم که چه چیزایی اون زیر میرای ذهنم دارن خاک می خورن سالها ومن خبر ندارم از شون ولی اینو می دونم طبق قانون اگر متعهد باشم به پیدا کردنشون حتما پیداشون میکنم.واگر آماده اش باشم هدایت میشم به دوره بی نظیر کشف قوانین که می دونم اونجا اساد بی نظیرم خیلی خیلی بهم کمک میکنه که کومپلت یه زیرو رویی بکنم ذهنمو.

    وبازم ممنونم ازتون استاد برای این سایت فوق العاده که واقعا هرکسی می تونه به اندازه آماده بودن خودش آگاهییو رو دریافت بکنه ورشد بکنه.

    درپناه خدای مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    Soori Faraji گفته:
    مدت عضویت: 968 روز

    @ باسلام و عرض ادب به استاد عزیزم و باتشکرازمطالب بسیارمفید و ارزنده ایکه برایگان دراختیارما گذاشتید امیدوارم که شاگردان خوبی باشیم و با تمرینات زیاد بتونیم تغییرات عالی در زندگیمون ایجاد کنیم و درهمین سایت با دیگر دوستان به اشتراک بذاریم زیاده گویی نمیکنم درمورد فایل اتفاقات تکرار شونده میخواستم درمورد خودم بگم یک مشکل بزرگ من در زندگی که حدود 7 سال هست به عناوین مختلف تکرار میشه و بیشترین احساسات منفی رو برام ایجاد میکنه اینه که همیشه تو دادگاه رفت و آمد دارم‌یعنی یکبار درزندگیم یک ملک خریدم و فروشنده کلاهبردار از آب دراومد و مجبور شدم شکایت کنم و بعد از سه سال تونستم ملک رو بنامم کنم تو این سه سال استرس شدیدی به من وارد شدبا اینکه آخرش قضیه حل شد و به ملکم رسیدم ولی تقریبا دو سال و نیم بعدش با یک ملک دیگه دوباره همین قضیه برام تکرار شد و دوباره پام به دادگاه کشیده شد هنوزهم درگیرانواع دادگاه‌ها هستم دادگاه حقوقی و دادگاه خانواده .همش یکنفر به من ظلم میکنه و من مجبور میشم برم دادگاه.حتی کلمه دادگاه به من استرس میده و حالمو بد میکنه و من تو دادگاه گیر کردم و نمیتونم راه حلی براش پیدا کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    بهار گفته:
    مدت عضویت: 2855 روز

    سلام استاد عزیزم

    من مواردی که توش حس عمیق و احساسات شدیدی رو تجربه می کنم برای خودم لیست کردم. و اینجا هم می نویسمشون.

    1_ وقتی حس می کنم فردی منو احمق فرض می کنه، سرم کلاه میزاره یا مسخرم می کنه بشدت عصبی میشم و واکنش بدی نشون میدم.

    2_وقتی حس می کنم طرف مقابل من تو رابطه ممکنه منو رها کنه یا طردم می کنه یا دوس داره تنها باشه یا تنها جایی بره بشدت عصبی، منزجر ازش و غمگین میشم.

    3_ وقتی به گذشته و تصمیماتم فکر می کنم بشدت خودمو سرزنش می کنم و بابتش ناراحت و غمگین و از خودم عصبی میشم. و بشدت بی انگیزه میشم نسبت به آیندم.حس می کنم زندگی نرمالی ندارم. شاید از لحاظ مغزی مشکل دارم که نمی تونم تصمیمات درست بگیرم و خصوصا توی روابط موفق باشم.

    4_ وقتی به زندگیم فکر می کنم حس می کنم هیچ کس منو دوست نداره و از بودن با آدما بدم میاد. و حس ناامیدی شدید بهم دست میده.

    این احساسات رو تجربه می کنم این روزا و با هر چی بیشتر فکر کردن بهشون بیشتر از قدم های مثبت و تمرکز روی کارم فاصله می گیرم و داره تبدیل به یه چرخه منفی میشه.

    خیلی خوشحالم که تو این شرایطم استاد دقیقا دارن در مورد همین موضوعات صحبت میکنند. ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  6. -
    معصومه عامری گفته:
    مدت عضویت: 1391 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم

    و سلام به خانم شایسته ی عزیز

    و سلام به دوست های هم فرکانسیم

    استاد راستش یه حسی بهم گفت بیام سایت رو چک کنم و دیدم بلهههه استاد قشنگم دوباره فایل گذاشتن

    اونم عجب فایلی

    خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم

    خیلی خوشحالم همچین استادی دارم که با عشق بی نهایت برامون وقت میزاره و باهم روی باورهامون کار میکنیم

    استاد بحث الگو های تکرار شونده یکی از موضوعاتی بود که در این مدت خیلی ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود و خوشحالم که خداجونم شما رو هدایت کرد که این فایل رو بگذارید

    گاهی اوقات یک سری الگو ها هستن که از بس برای ما اتفاق افتاده برامون عادی شده ، دقیقا برای من هم خیلی از این الگو ها بدیهی شده

    و نه فقط الگو ها یک سری ترمز ها و کدهای مخرب هم از بس تکرار شده در ذهنم اونم با دلیل مدرک ، به خاطر اینکه هرچی رو باور کنی جهان بهت ثابت میکنه و دقیقا به خاطر همین تکرار واقعا برام عادی شده بود

    و حتی در بحث ساختن باور مناسب برای گاز اصلا نمیدونم که اون باور ترمز هست و یا چه باوری رو به عنوان گاز براش بسازم

    برای همین از خداوند هدایت خواستم

    و مشتاق هستم که بتونم در دوره کشف قوانین زندگی همراه شما باشم.

    بریم سراغ جواب سوال استاد عزیزم

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟ (احساس منفی یا مثبت)

    چه شرایط یا اتفاقاتی ، شدیدترین احساسات منفی رو در من برانگیخته میکنه؟

    1.برگشت یا دیدن افرادی که قبلا باهاشون ارتباط داشتم و خب ارتباطمون بیشترش منفی بوده

    (من ریشه یابی کردم که چرا انقدر باید حس بدی پیدا کنم از دیدنشون یا برگشتنشون ، که اونم این بود که من باور دارم که این افراد قدرت دارن و میتونن بهم آسیب بزنن و هنوز این باور که من خالق زندگی خودمم و عوامل بیرونی در زندگی من تاثیری ندارن هنوز در من صد در صد نهادینه نشده و چون قبلا در رابطه با اون افراد رفتارهای نادلخواهی رو دیدم از سمتشون الان هم ته ذهنم همینه و دارم روش کار میکنم؛ جالبش هم اینجاست هرچند وقت یکبار برمیگردن با اینکه من اصلا دلم نمیخواد ببینمشون و فکر میکنم به خاطر تمرکز خودم و احساسات منفیم بر روی این موضوع هم باشه که میبینمشون.)

    2.بی احترامی دیدن

    (خیلی کم پیش اومده بعد از قانون که رفتار نادلخواه ببینم ، اما اگر ببینم که کسی بهم احترام نذاشت درحالی که من کلی بهش محبت میکردم و احترام میذاشتم به شدت از اون فرد ناراحت میشم و دیگه دلم نمیخواد باهاش ارتباطی داشته باشم.)

    3. اینکه دچار ناخواسته یا اتفاقات نادلخواه بشم ، یا ناخواسته ها رو ببینم

    (فکر میکنم الان مدارم اومده پایین و کلی توی اتفاق غرق میشم ، که باورهامو پیدا کنم)

    4. اینکه مثلا به یکی کلی محبت کنم و بعد میبینم اون فرد اصلا اون حسی رو که من بهش دارم نداره

    (واقعا برام جالب بود الان تازه اینو فهمیدم؛ مثلا کلی برنامه چیده بودم که یکی از دوستان رو سورپرایز کنم برای تولدش ولی خب بعدا متوجه شدم که اون خودش برای تولدش من رو دعوت نکرده بود ، یا مثلا اون به اندازه ای که من بهش حس محبت و دوست داشتن داشتم اینو نسبت به من نداشت…من تا قبل این فکر میکردم اصلا توقعی از دیگران ندارم ولی تازه الان فهمیدم که چرا هنوز تو وجودم هست.)

    5.کلاس رانندگی

    (خیلی ترس زیادی از رانندگی دارم و اون ترسم و حس های بدی که حین کلاس داشتم باعث میشد خوب نکات رو یاد نگیرم.)

    6.اینکه نتونم مثلا یک روز به کارهام برسم

    (خیلی زیاد حس بی ارزشی میگیرم.)

    7.وقتی هدف گذاری میکنم و به اون هدفم نمیرسم ، یا دیر میرسم

    8.وقتی یکی ازم انتقاد میکنه یا مسخرم میکنه

    9.وقتی میخوام تو دل ترس هام برم قبلش خیلی مضطرب میشم

    (اما خب آگاهانه سعی میکنم باورهای مناسب رو تکرار کنم و حسم بهتر میشه.)

    خب من سعی کردم یک سری از این احساسات منفی رو بنویسم ، فعلا همینا رو یادم میومد

    چه شرایط یا اتفاقاتی ، شدیدترین احساسات مثبت رو در من برانگیخته میکنه؟

    1.آشنا شدن با افراد دلخواهم و برقراری ارتباط باهاشون

    2.وقتی نشانه های خواسته هایی که بهشون توجه کردم رو میبینم

    3.اینکه تو کارم نتیجه گرفتم و کلی مشتری به سمت کارم هدایت شدن

    4.وقتی هدیه میگیرم یا سورپرایز میشم

    میدونم خیلی بیشتر از این ها باید باشه ، و باید بهشون فکر کنم اما اصلی ترین هاش همینایی بود که نوشتم…

    سپاسگزارم از استاد عزیزم و کلی ذوق و شوق دارم برای اینکه این تمرین رو کامل تر انجام بدم و با شوق و ذوق منتظر فایل بعدی از استاد عزیزم هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  7. -
    حمیده کرمانی گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام بر آگاهی ودستان آگاهی دهنده. الگوهای تکرار شونده خیلی زیاد. همیشه فکر می کردم چرا اینقدر در زندگی شخصی م موارد حل نشدنی و تکراری بسیار است. با خودم می گفتم اخر چه روندی ست؟ آیا (زندگی تکرار است و تکرار و مابقی عشق!!!) جمله معروفی ست. ولی من بعد از تکرار عشقی ندیدم. تکرار مشکلات، تکرار بمب بست هایی بود که ناتوانم کرده بود. اعتماد به نفسم رو سرکوب. کرامت انسانی م رو نابود. من خودم نبودم. مرده ای متحرک. من نماز می خواندم اما روحی نداشت. خیلی فکر می کردم. خدایا بگو بهم کجای کارم؟ اینجا همین جاست که تو خواستی؟ مثل کسی بودم که، هی به در و دیوار می خوردم و گیج و منگ. آخر این وقایع و دعواهای خانوادگی و سستی و رخوت و بی انگیزه گی و محکوم بودن در شرایط، وادادن ها ، باج دادن ها این چه جایگاه باشکوه انسانی ست؟ خدایا توبگو. صحبت با خداوند هم باید در چارچوب می بود، طبق سنت و آداب و رسوم. آخر مگر میشود که هرچیز رو از خدا خواست. شاید به مصلحت و صلاح نیست. شاید مصلحت تواین است که در این شرایط بمانی و زندگیت روی دور تکرار. علامت های سوال هر روز بیشتر و بیشتر بود. از کی بپرسم. گاهی از این گاهی از اون

    جواب نمی یافتم. جواب نایاب بود. درجبر و اختیار دبیرستان گیر کرده بودم. ….داستان دراز است و ممکن است خیلی ها با من هم داستان باشند. حال مهم است که شاگردی می کنیم در محضر شما.

    خدایا شکرت بلاخره ازت خواستم و اجابت کردی. آگاهی نصیب من شد که زندگی دوباره بخشید. آری بعد از 50 سال یافتم آنچه را که باید. راه بسیار است هر روز نکته ای از شما می آموزم. می خواهم و می‌خواهم با جان و دل عملی کنم. نتیجه اش رو در تک تک لحظاتم می بینم و حس می کنم. خداوندم چقدر زندگی زیباست که به قول استادم حال می توانم آن را بسازم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    لیلا سعادتیان گفته:
    مدت عضویت: 1832 روز

    سلام به دوستان و خانواده عباسمنشی گلم

    چه اتفاقاتی شدیدترین احساسات رو در شما برانگیخته میکنه؟؟

    من تاالان که 26سال سن دارم بیشترین نوع اتفاقاتی که شدیدترین احساسات رو درمن بوجود اورده در زمینه روابط بوده بی توجهی بدرفتاری بی احترامی وخیانت از شریک عاطفیم منو تامرز خودکشی هم برد و خوشبختانه ناموفق بود

    من هر چند وقت یکبار دچار بی توجهی شریک عاطفی میشم و به شدت ناآرام وبی قرار میشم خوابم بهم میریزه بی اشتها میشم و درگیری ذهنی فوق العاده ای پیدا میکنم و دااائم در حال گلایه و شکایت در ذهنم هستم و نقش یک قربانی رو به بهترین نحو ممکن اجرا میکنم واین باعث میشه به شریک عاطفیم حمله کنم و هزاران شکایت و گله بکنم و کلی هم بی اعتماد بشم و ذهنم ارور خیانت بده و ادامه ماجرا که منو از لحاظ جسمی و روحی به شدت داغون میکنه

    ریشه تمامی این احساسات هم از عدم وجود عزت نفسه به خصوص در زمینه قربانی بودن که بزرگ ترین پاشنه اشیل منه و هنوزم برای رفعش راهی پیدا نکردم

    من انچنان به نقش قربانی بودن خو گرفتم که ناخوداگاه رفتارهایی از شریک عاطفیم رو برانگیخته میکنم که این حس رو تایید کنه مثلا قدر منو نمیدونه من اینهمه سال منتظرش بودم من اینهمه کار براش انجام دادم من خیانتشو بخشیدم من تمام رفتار های بدشو تحمل کردم و …

    این رفتار ها بااااید میشده تا حس قربانی بودن در من تایید بشه و باورش قوی و قوی تر بشه علتش هم اینه از بچگی بهم گفتن آخیییی لیلا چقد مظلومه اخیییی لیلا چقد ارومه

    الانم یک مدته باز دچار بی توجهی شریک عاطفیم شدم و باااز ذهنم شروع کرده به دلایل منطقی که بله من چقد مظلومم که داره بهم خیانت میشه من عمرمو پاش باختم و …

    ممنون میشم از دوستان که کمک کنن این احساس قربانی بودن رو چطور از ریشه درمان کنم چون این اتفاقات به طور پیوسته 10ساله برام اتفاق میوفته در رابطه با افراد مختلف

    خودمم تصمیم گرفتم تعهد ببندم که همه چیو از ریشه درمان کنم نه از شاخ و برگ ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    زهرا محمودآبادی گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    سلام استاد جان

    من همزمان که گوش میدادم یه سری چیزهارو نوشتم و چندتا مورد تکراری دارم که میدیدم اینا دارن تکرار میشه ولی هیچکاری براشون نمیکردم فقط می‌دیدم که تکرار میشه و با خودم میگفتم خدایا چرا انقدر این موضوعات تکرار میشن

    الان هرچی که نوشتم رو اینجا براتون میذارم تا ثبت بشه و برای تغییرشون کاری کنم

    و خیلی خوشحال شدم که این ویس رو گذاشتین و یکی از پاشنه آشیل های زندگی من رو دارین میگین تا بتونم رفعشون کنم و زندگیم رو کلی جلو ببرم

    خدارو هزار باررشکر برای این آگاهی و وجود شما که بهمون یاد میدین هر بار بهتر هر بار قوی تر هرربار سلامت تر هر بار شادتر ثروتمندتر و از هر لحاظ بهتر بشیم

    الگوهای تکراری من ؛

    من سرکار نمیرم هر بار به یه بهونه ایی نمیشه

    با هر آدمی که ارتباط برقرار میکنم خوب بوده الان داغونه وضعیت مالیش خوب نیست ، حرف میزنن عمل نمیکنن سمی و داغونن ، مسخره میکنن ، رابطه ها دوام نداره ، نیازمند توجههه تنهاست ، مستقل نیست ، بد دهن هستن فحش میدن ، اهل مشروب و سیگار

    هر چند وقت یکبار هندزفریم خراب میشه و همیشه یه گوشیش از کار میفته

    هر چند وقت یکبار یه سفر عالی میرم

    هر چند وقت یه بار از جایی که فکرش رو نمیکنم خواستگار میاد

    ‼️ شاید من آدمیم که دوست دارم به بقیه کمک کنم و این باعث میشه همچین آدمهایی رو جذب کنم

    یکی از راه هایی که بفهمیم چه باورهایی دارم اینه که ببنیم چه اتفاقاتی داره تکرار میشه

    من یک سری افکار یک سری باورهایی دارم که چون اونهارو تغییر ندادم داره تو ذهن من تکرار میشه که شرایط اتفاقات و چیزهایی رو به وجود میاره که مطابق با باورهای توهه

    چرا برای تو اتفاق میفته

    چرا این آدمهای ناجالب گیر تو میفتن

    چون اینهارو تو داری خلقش می‌کنی با باورهات داری خلقش می‌کنی

    سوالها ؛

    چه شرایطی در زندگی شما قوی ترین احساسات رو در شما برانگیخته کرده؟

    وقتی سرزنش میشم

    وقتی در مورد کارم آینده ام ازم میپرسن

    وقتی در مورد ازدواجم حرف میزنن

    ( نکنه حرف مردم خیلی برای من مهم باشه ، نکنه مهم باشه که تایید مثبت از بقیه بگیرم )

    وقتی من برخورد نامناسب دو نفر با هم رو میبینم حسم بد میشه ، مسخره کردن آدمارو میبینم

    وقتی میخوام در مورد رشته ام تصمیم بگیرم

    وقتی‌ میرم سرکار و هزارتا فکر میاد توی سرم

    پروژه های دانشگاه

    خیلی سریع تحت تاثیر جو قرار میگیرم و یا خیلی بد میگم یا خیلی خوب میگم

    وقتی بهم بی توجهی میشه مثلا پارتنرم زنگ نمیزنه یا دوستام اطرافیانم باهم صحبت میکنن به من نمیگن یا باهم میرن جایی به من نمیگن

    وقتی دوستم میاد خونمون انقدر کمکش میکنم بعد من خواستم برم تهران گفت نمیشه حتی راهنمایمم نکرد گفت نمیدونم حسم بد شد احساس تنهایی کردم

    هر بار انگار جسارتم داره بیشتر میشه و نوشتن و ثبت کردن اینها اینجا داره به یه باور قدرتمند بهم میده و اون اینه که مهم نیست بقیه راجع به من چه فکری میکنن

    و حرف بقیه از درجه اهمیت خارج میشه

    باوجود اینکه خیلی سختمه و ذهنم داره برای زدن دکمه فرستادن دیدگاه مقاومت میکنه اما من انجامش میدم

    سپاسگزارم از استاد خوبم برای آموزه هایی که درس زندگیه نجات بخشه و تمام سعیم رو میکنم به هرچی که میشنوم هرچقدرش رو که میتونم عملی کنم و به مرحله عمل دربیارم خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  10. -
    محمد و آتنا گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم سلام به مریم خانم محترم استاد سپاسگزارم واقعا با این فایل عالی من الان که دارم این کامنتو مینویسم جلسه نهم از دوره بی نظیر قانون آفرینش هستم این دوره یک دوره عالیی برای من بود و خیلی از باورهایی که داشتم رو خدادوشکر حل کرد و این باورهایی که دارم مینوسم رو هم هنوز دارم و کاملا برطرف نشده البته دوره کشف قوانین رو به تازگی خریدم و البته در شروف اینم که روان شناسی ثروت یک رو هم بخرم خب بریم سراغ اولین باورم که فک میکنم پاشنه آشیلم هست خرابی ماشینم هست که فک میکنم حداقل هر ماه یک بار به تعمیرگاه مراجعه میکنم یعنی جوری حساس هستم که زمانی که رانندگی میکنم گوشم به صدای ماشینه خوشحال میشم دوستان و استاد عزیز راهنماییم کنن

    دومین مسعله که هست بی احترامی نزدیکانم و شاید غریبها باشن که واقعا ناراحت میشم اینم هست که خیلی خیلی بهتر شدم با قانون افرینش ولی بازم هست

    سومین مسعله ای که هست مریضی اطرافیانم هست این هم عالی روی خودم کار کردم و کمرنگ شده ولی هنوز هست

    اینا چیزهایی بود که تو خودم امروز پیدا کردم سپاس گزار میشم راه کار های دوستان رو بخونم

    فعلا خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: