پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 39

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوبه مجرد گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    بنام خدای وهاب و مهربان.

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان هم فرکانسی و عزیزم.

    استاد جان فایلهاتون فوق العاده و بی نظیرن.این فایل بی نظیر باعث شد من بیام و کامنت بنویسم.

    در مورد سوالی که پرسیدین استاد جانم باید بگم که من وقتی کسی ازم انتقاد میکنه خیلی بهم میریزم احساس میکنم با اینکار داره تواناییهام و زیر سوال میبره.بخصوص وقتی همسرم از مثلا غذا پختنم ایراد میگیره کلا بهم میریزم و عکس العمل نشون میدم وهمیشه بهش میگم تو آدم ایراد گیری هستی و از همه ایراد میگیری.

    قبلا وقتی برخورد نامناسب و غیرعادلانه یکنفر و نسبت به فرد دیگری میدیدم عکس العمل شدیدی نشون میدادم و حتی باهاش دعوام میشد ولی از وقتی با شما آشنا شدم خداروشکر خوب تونستم این مورد و حل کنم.

    خداروشکر از بچگی طوری بزرگ شدم که احساس استقلال میکردم برا همین وقتی یه تصمیم بزرگ میخوام بگیرم خیلی کم پیش میاد با کسی مشورت کنم حتی بعضی وقتا استارت یه کاری و خودم میزنم و همسرم و انتریک میکنم که انجامش بدیم مثل خرید خونه،ماشین و باغ و…

    در مورد همسرم وقتی جایی میره یا کاری انجام میده که به من نمیگه و بعد متوجه میشم بهم میریزم و عصبانی میشم.البته تو این مورد هم نسبت به قبل خیلی خیلی بهتر شدم قبلا مدام تامدتها بهش غر میزدم و یاداوریش میکردم به خاطر کاری که کرده و به من نگفته و تا ماهها اعصابمون خورد بود ولی الان قهرم بیشتر از سه ساعت طول نمیکشه و تلاش میکنم بتونم کنترل ذهن داشته باشم.اما این الگو همیشه داره تکرار میشه و هنوز هم همسرم بعد از این که کاری و انجام میده به من میگه.

    مسئله خیلی مهم تری که خیلی من و بهم میریزه نامرتب بودن دخترمه خیلی تلاش میکنم توجه نکنم ولی نمی تونم و زود بهم میریزم و احساسم بد میشه.و این الگو با اینکه دخترم دوازده سالشه ولی هنوز هم داره تکرار میشه.

    یه باور قدرتمند کننده که دارم اینه که: من همیشه رو به پیشرفتم و خیلی توانمند و فعال هستم.این باور از بچگی با من بوده بخاطر اینکه کل فامیل معتقد بودن من خیلی زرنگ و باهوشم و حتما در آینده موفق میشم و خداروشکر تا به امروز همیشه تو زندگیم پیشرفت داشتم شاید یه جاهایی پیشرفتم کند بوده اما پسرفت نداشتم.

    استاد جان بی نهایت از شما و خانم شایسته عزیز به خاطر سخاوت و صداقتتون سپاسگزرام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    مریم رحمانی ازادفر گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    سلام استاد عزیزم

    واقعا بابت شما و سایتتون خداروخیلی خیلی سپاسگذارم

    همزمانی فایلا معجزه تکراری ک تکراری ام نمیشه و این فایل درخواست من بود

    استاد جان الگوی تکرار شونده ی من تو مسائل کارمه

    من چنتا الگوی خیلی از نظر خودم ترسناک و تکراری دارم تقریبا دو ساله داره هرچند ماه تکرار میشه

    یکی اینکه همه سالنایی ک باهاشون کار میکنم(میکاپ ارتیست هستم) یا پولمو میخورن یا سرو تهشو میزنن و حق واقعی ام رو نمیدن یا انقد دیر میدن ک خسته میشم ازبس یاد اوری میکنم

    دومین الگوی تکرار شوندم مشتری هام هستن ک با هر وضعیت مالی ک دارن وقتی بمن میرسن ک دستشون خالیه نمیخان اونقدی هزینه کنن یا دیر پولمو میدن یا تخفیف میخان درعین حال ک با کارم عشششق میکنن و هرررباررهمشونربلا استثنا بهم میگن ک کارم خاص و بینظیره

    سومی اینه ک کاره من یه مدت خییییلی خوبه و میترکونم و رکورد درامدم و میزنم بعد یهو یه اتفاقی هربار متفاوت میفته ک کلا بیکارم تا 3 4ماه و دوباره شروع میشه ب اوج و استاپ میکنه

    دلیل اولی و دومی رو وقتی ب سوال دومتون تو دفترم جواب دادم متوجه شدم ک من حس ناکافی بودن دارم و یه جرقه عجیب تو ذهنم زد و واقعا حالم خوب شد من میدونسم عزت نفسم مشکل داره ولی جمله احساس لیاقت نداشتن اونقدری به دلم نمیشست تا جمله احساس ناکافی بودن این همه اون چیزیه ک باااید حلش کنم

    حالا سوال دوم

    من وقتی خودمو از نظر اندام و ظاهر با کسی ک بهتر از منه مقایسه میکنم واقعا احساسم بد میشه

    وقتی کسی ظاهرمو مسخره کنه حتی اگ یه بچه غریبه 3ساله تو کوچه باشه انگار همه دنیا یهو رو سرم خراب میشه درحالیکه منو بعنوان دختر زیبایی درخانوادمون یا محیط کارم یاد میکنن

    وقتی همسرم توی جمع بهم بیتوجهی کنه یا سرم داد بزنه (خییییییلیییییییی کم پیش میاد ولی حتی یبارشم داغونم میکنه)

    من پیش همکارایی و سطح کاریشون ازمن بالاتره خیییلی ضعیف ظاهر میشم اونم اگ بشم اصن جرعت ابراز وجود ندارم اصلاااااا و خیلی میترسم و احساس میکنم باهاشون خیلی فاصله دارم

    اگ کسی تحقیرم کنه تا چند روز بغض میکنم و گریه میکنم حتی قلبمم بخاطر فشاررزیاد درد میگیره حتی یه شوخیه مسخره بوده باشه یا بچه باشه واقعا میپاچم

    اگ اندامم یکم بهم بریزه دیگ دنیا برای من تموم شدس

    وقتی توی کارم مشتریم حتی یذررررره احساس کنم از کارم ناراضیه حتی یه سرسوزن سریع استرس شدید میگیرم درحالیکه همممممه 99درصد خیلی زیاد از کارم راضین ولی اگ یه درصد بگن ن ذهنم میگه اره با اونه دیدی کارم خوب نیس واقن

    اگ همکارای هم رده من پیشرفت کنن یا پرمشتری باشن بشدت حسادت میکنم):

    اگه چن روز سرکار نرم و بقیه ازم بپرسن سرکار نرفتی؟مشتری نداشتی ؟وااااقعا بهم میریزه منو

    اگ به همسرم بگم برام فلان چیزو بخر حتی خیلی کوچیک مثل لباس یا غذا بگه خودت ک پول داری عزیزم اون موقع سرم میخاد منفجر بشه از شدت عصبانیت ک تو چیکار ب درامد من داری تو وظیفته ک بگیری..و سر این قضیه چندین بار بحث و قهرداشتیم

    من توی دفترمد24 مورد ازینا نوشتم ک واقعا برای خیلیاشون خودم موقع نوشتن شوک میشدم

    چرا تاحالا متوجه نشده بودم.

    چرا تاحالا مریمو اینجوری نشناخته بودم.

    من میدونم خوبم تو خیلی مساعل خییییلی مساعل.

    ظاهرم

    اندامم

    چهرم

    کارم

    همسر خوبیم.دختر خوبیم‌خواهر خوبیم ….

    ولللللللللی

    نه ب اندازه کافی

    نمیدونم اون اندازه کافی چقده و من طبق چ متر و معیاری قراره بشم اون اندازه

    ولی متوجه شدم ک من احساس میکنم اندازع کافی یعنی خیلی بهتر ازینا

    دو روزه نشستم رو ب روی خودمو میگم مریم اندازه کافی یعنی همینی ک الان هسی

    توهمه سطوح ولی باید انقددددد حرف بزنم با خودم تا قبول کنم

    بار اول ک کامنت گذاشتم هر 24مورد و نوشتم یه لحظه احساس کردم خیلی شخصیه و اگ همسرم و یا کس دیگه بخونه اصلا قشنگ نیس واسه همین کلا پاک کردم

    بار دوم دیدم دلم راضی نمیشه فقط بابت تشکر کامنت بذارم و باااااید بنویسم

    و الان نوشتم و خجالت و ترس از قضاوتو تا حدی گذاشتم کنار

    چون این ضعفا همیشگی نیس و قراره درست بشه

    من منتظر فایل بعدیم باااا عشق و انشاله قراره خدا پول برام بفرسته ک دوره کشف قوانینو حتماااا بخرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      هانیه گفته:
      مدت عضویت: 1506 روز

      سلام دوست عزیز.من هدایتی کامنت شمارو خوندم احساس خوبی از جهتی گرفتم.چون بعد سالها پا رو ترسم گذاشتم و دارم وارد مرحله یادگیری میکاپ میشم و دیدن اینکه شماتو این حوزه هستین حس خوبی میده.و دوم اینکه پیشنهاد میکنم دوره عزت نفس و تهیه کنید.خیلی مناسبتون هست.با آرزوی بهترین ها برای شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مسعود نوریان گفته:
    مدت عضویت: 2155 روز

    با نام و یاد خودت که خودت میکشی منو، البته که دوسش دارم این کشیدن رو

    داشتم یه فایل از استاد الهی قمشه ای رو گوش میدادم که چقدر این فرد فوق العادست. موضوع در رابطه با خلاقیت بود.

    تا چند دقیقه اولش گوش کردم ولی تونستم بیشتر گوشش کنم.چون واقعا حرفها جای تامل داره.

    دوس دارم برداشتهای خودم رو بنویسم و درکی که کردم.

    حرفها من رو به اینجا کشوند که چرا تو هر زمینه و موضوعی بعضی از افراد میشن سرآمد؟

    مثلا چرا انیشتین شد فردی که انقدر تونست بفهمه؟ مگه خون این فرد رنگین تره؟

    مگه جنسش چیزه دیگه ای هست؟

    مگه

    مگه

    هر طور فکر میکنم نمیتونم از لحاظ فیزیکی و جسمی و هر چیزه دیگه ای تفاوتی بین او و خیل عظیمی از آدمها که تو این حوزه بودن و هستند پیدا کنم.

    چرا این فرد میتونه نظریه هایی بده که هنوزم که هنوزه دارن از این قوانینی که انیشتین درک کرده استفاده می کنند.

    مگه انیشتین به فضا سفر کرده بود که الان دانشمندان دارن طبق نظرات این فرد به موضوعات جدید در این موضوع می رسند؟

    ببین مسعود جون این فرد همون امکاناتی رو داشت که بقیه تو اون دوران داشتند.

    چرا با این همه پیشرفت دانشمندان الان دارن از حرفهای اون استفاده می کنند؟

    واقعا تفاوت چیه؟

    ببین مسعود جون نتیجه اینطور میشه که مثلا آدمهای دیگه روی زمین ایستادن و فقط آسمون رو میبینند و انیشتین رفته و از کهکشان راه شیری خارج شده و از اونجا داره نگاه میکنه و یقینا بیشتر میبینه، بیشتر درک میکنه، بیشتر میفهمه.

    حالا سوال اینکه چطور رفته؟

    عقل من که نمیرسه جواب این چیزها رو بدم ولی وقتی ساکت میشم و مثل بچه خوب گوش میدم. و اجازه میدم که گفته بشه این چیزها رو میگه.

    اولین موضوعی که میاد اینکه مسعود خودت و این نام و نشون رو رها کن بیا تو دریای بیکران لذتها و درک و مفاهیم من

    تو تنها کار و تنها کارت اینکه به خودت و روح درونت که من درش دمیدم وصل بشی .همین

    وقتی وارد اینجا بشی دیگه دنیا این شکلی که چشمای فیزیکی تو میبینه نیست

    دیگه قوانینی که انسانها گذاشتند که اینطور بشه یا اون طور بشه نیست

    دیگه همه چی میشه بی نهایت

    دیگه تو میتونی ببینی چیزهایی که شاید بقیه که نیستند نمیتونند ببینند

    تو میشنوی چیزهایی که بقیه نمیشنوند

    کارهایی انجام میدی که از نظر بقیه دیونه بازیه

    تو میشی سراسر کشف

    تو میشی درک

    اونوقته که میشی سرآمد

    ببین مسعود جون دقت کن. چرا یه حرف رو استاد عباس منش میزنه تو جان تو میشینه ولی همین حرف رو یه نفر دیگه میزنه این تاثیر رو نداره و اصلا اینگار طرف داره برات نوار خالی پر میکنه؟

    یا مثلا وقتی بخوای یه کامنت بنویسی و تاثیرگذار باشه . ولی وقتی خودت از ذهن خودت مینویسی هیچی از توش در نمیاد ولی وقتی گفته میشه و مینویسی کلی تاثیرگذاره

    ببین مسعود جون جهان رو میشه یه جور دیگه ترسیم کرد که تو این دنیا باشی ولی تو جهان دیگه ای سیر کنی.

    میشه فقط لذت ببری و ثروتمند هم بشی

    تو جهانی که با خودش هم نشینی هیچی نشد نداره

    نشد این تن فیزیکیه

    چرا فکر میکنی که حتما باید همونجوری باشه که بقیه هستند

    من واقعا نمیتونم بیشتر بنویسم و ذهنم این حجم از درک و اگاهی رو نمیتونه با خودش بکشه و توان گفتنش رو هم ندارم

    فقط میخوام بگم که سادش میشه این:

    رسیدن به نقطه فراموشی این تن فیزیکی

    نقشه راه نچیدن بلکه نقشه راه رو خوندن از دانای کامل

    و انجام و لذت بردن و لذت بردن و لذت بردن

    مسعود تو اومدی لذت ببری از همه چی اینو یادت نره

    سپاس بیکران

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    سمیه حسنلو گفته:
    مدت عضویت: 1593 روز

    سلامی با عشق خدمت استاد گرانقدر

    استاد عزیزم وقتی این فایل رو گوش کردم ذهنم به شدت مقاومت میکرد و هی بهم میگفت تو مشکلی نداری این چیزهایی که گفته شد تو نداری و از این جور حرفها و من با خودم گفتم حتما به چیزی هست که برای من هم الگوی تکراری خلاصه توجهی نکردم و خوابیدم

    وقتی بیدار شدم طبق هر روز گفتم برم فایل روز شمار زندگی من ( یه مدت دارم طبق این فایل میرم جلو و فایلهارو گوش میکنم) و قسمت 29 استاد راجب مقدمه ای بر فایل دستیابی به آرزوها صحبت کردن و راجب علفهای هرزی که تو ذهن ما هستش که باعث میشه ما به اهدافون نرسیم و همین جا بود که با خودم گفتم آره درسته سمیه علف هرز منم تو ذهنم علفهای هرزی دارم که گاهی اوقات مشغولم میکنم. بی انصافی نمیکنم بگم از صبح تا شب هراز چند گاهی فکر اینکه مثلا زن داداشم تولد گرفت به من نگفت یا جاریم فلان کارو کرد به من نگفت یا مادرشوهرم یه موقع چرا فلان حرف رو زد بعد زودی به خودم میام و افکارم رو کنترل میکنم و به طور آگاهانه گفتگوی درونم رو به دست میگیرم و اهدافم رو مرور میکنم یا شکر گذاری میکنم خیلی حالم بهتر میشه ولی قبل از اینکه با استاد آشنا بشم به جرات میتونم بگم از صبح تا شب هی مسائل بیخودی با خودم مرور میکردم به قول استاد علفهای هرز ذهنم خیلی زیاد بود الان خیلی بهترم خداروشکر.

    ممنونم از خداوند مهربونم که باز هم هدایتم کرد و فهمیدم که باید همین مقدار فکرهای بیخود رو هم کنترل کنم .

    خدایا شکرت

    ممنونم از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    رضا محسنی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1304 روز

    به نام خدا و سلام:

    امروز داشتم عصرونه میخوردم و نصف غذا موند و گذاشتم داخل یخچال و با اینکه سیر شده بودم ولی مدام دوست داشتم برم و غذا رو تموم کنم تا خیالم راحت بشه.

    و یک لحظه به این فکر افتادم که من تو همه چی این رفتار رو دارم حتی زمانی که داخل حساب من پول هست مدام یه اتفاقی میفته و اون پول رو خرج میکنم..تا تموم بشه و خیالم راحت بشه.

    و به همین دلیل من همیشه آخر ماه حسابم خالیه با اینکه ماه قبلش شاید اندازه چند ماهه یک ادم عادی درآمد داشتم.

    و من فقط زمانی تونستم پول جمع کنم که پولم رو به چیز دیگه ایی تبدیل کردم، و دیگه دستم بهش نرسید.

    نمیدونم شاید این به خاطر این باور هست که همه میگن پول نقد خرج میشه یا میگن اگر میخوای کسی رو بدبخت کنی مالش رو نقد کن بده دستش

    حتی زمانی که مثلا داخل جیبم تخمه و آجیل هست دوست دارم سریع بخورم و تموم بشه تا خیالم راحت بشه….به نظرم خیلی ها این رفتار رو دارن..

    چون دیدم دارم این رفتار رو تو تمام زمینه ها تکرار میکنم گفتم شاید اینم یک الگوی تکرار شونده است و دوستداشتم با بقیه به اشتراک بذارم.

    البته دلیل اینکه من به این موضوع پی ببرم همین فایل بود.

    برعکس این قضیه، من یک مدت با یک آدم نسبتا ثروتمند کار میکردم که اون ادم مدیر من بود و این آدم کلا شخصیت جمع کنی داشت، چه پول باشه چه هر چیز دیگه ایی..

    و یک روز یک بنده خدایی برای این آدم یک بسته پسته آورد و این آدم ثروتمند تا هفته ها حتی این بسته پسته رو باز نکرد.

    ولی اگر من بودم همون روز اول تمومش میکردم.

    و به نظر خودم این یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل منه که نمیتونم پول جمع کنم…و به قول یه بنده خدایی که میگه: مهم نیست شما چقدر درآمد داری مهم اینه که با پولت چه رفتاری داری و باهاش چیکار میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سیمین منصوری گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    سلامی از صمیم قلب به بینظیرترین استاد جهان و مریم عزیزم و اعضای عزیز خانواده ام در گروه صمیمی استاد عباس منش

    اولا که واقعا زبان من از شکر گزاری از شما استاد بزرگ و خدای مهربان قاصره که بتونم از این همه آموزش عالی و ارزشمند ورایگانتون و از لطف خدا که منو در این مسیر روشن و هموار قرار داده تشکر کنم.

    در جواب به سوال این فایل ارزشمند ، منکه کلی فکر کردم و الگوهای تکرار شونده و منفی رو در زندگیم و همچنین باورهایی که باعث به وجود آمدن این الگوها شده رو پیدا کردم و امیدوارم بتونم به زودی رفعشون کنم .

    و جواب سوال اینکه من شدیدترین وبدترین شرایط

    احساسی رو زمانی دارم که دو تا پسرم باهم درگیر میشن و با لجبازی کردن و سرو صدا و بحث کردن و بی ادبی منو خیلی ناراحت و مستأصل و عصبی میکنن. که فکر میکنم با پیدا کردن الگوهای مناسب و توجه به اونا و توجه به مواقعی که باهم خوب هستند و بخصوص در جمع با ادب هستن و آرام و ویژگیهای خوبشونوتوجه کنم تا اوضاع بهتر بشه و باور مخالف این باور که بچه ها باید شیطنت کنن و این رفتارشون طبیعیه رو بسازم

    وقتی کسی مامانم ویا کسی از عزیزانم رو ناراحت می‌کنه به شدت به هم میریزم و عصبی میشم و فکر میکنم برای اینه که فکر میکنم مامانم مظلومه و نمیتونه از خودش دفاع کنه و برای من خیلی عزیزه و این کار من نشانه ی محبت منه و مامانم فقط برای منه باعث این حالت هست و من باید باورهای مخالفش رو بسازم و به الگوهای مناسب توجه کنم.

    وقتی کسی حرف بی انصاف و ناحقی در مورد من میزنن و از من ایراد میگیرن من خیلی ناراحت میشم و بهم برمیخوره و فکر میکنم دلیلش کمبود عزت نفس هست و اینکه نظر دیگران برام مهمه و باید به مواقعی که ازم تعریف میشه توجه کنم و الگوهای مناسب و باورهای درست برای ارزشمند بودن خودم و نظراتم رو در خودم بسازم .

    یا اینکه وقتی به کارهای شخصیم مثل همین کارهای خودسازی و یا کارهای گویندگیم می‌پردازم به خاطر باور اشتباه خودم که باید همه ی وقت و حواسم به کارهای خانه و بچه ها باشه همسرم غر میزنه و من حس نگرانی و استرس و عذاب وجدان دارم و باید با تغییر باورم و ساختن باور ارزشمندی خودم و توجه به مواقعی که همسرم با من هماهنگه

    و الگوهای مناسب رو تایید کردن درستش کنم.

    وچند مورد دیگه هست که امید وارم با راهنمایی استاد و پیگیری خودم درستش کنم.

    هرچی آرزوی خوبه مال همه ی شما عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فرخ لقا گفته:
    مدت عضویت: 2660 روز

    سلام به استاد عزیز و موحدم

    سلام به خانم شایسته نازنین

    وسلام به تک تک اعضای خانواده بزرگ عباس منش

    بسیار خوشحالم برای آپدیت این دوره

    راستش هنوز سری جدید راشروع نکردم و فقط جلسه اول را یکبار گوش دادم

    ولی این فایل را گوش دادم و بنا به فرمایش استاد مسئله ی خودم را مطرح میکنم

    خیلی دوست دارم بتونم دلیل مشکلم راپیدا کنم و گره از مشکل بزرگی تو زندگیم باز بشه

    چیزی که منو خیلی برانگیخته میکنه بی احترامی و حق نشناسی نزدیکانم هست بخصوص همسرم که سالهاست با برخوردهاش مشکل دارم.

    ومتاسفانه در سالهای اخیر گاها” برخوردهای نامناسب از طرف فرزندانم.چیزی که همیشه ازش میترسیدم وبه خاطر بجه ها خیلی چیزها راتحمل کردم.علیرغم اینکه همگیشون اذعان دارند که من بسیار مهربون و خوش برخورد و اجتماعی هستم.

    ولی حالا که به گذشته نگاه میکنم علیرغم همه ی تلاشهام هرچند وقت یکبار این الگو تکرار میشد بی احترامی ،قهر که این سالهای اخیر طولانی تر هم میشد(ازجانب همسرم).

    شاید فکر کنین من یه زن بدبخت توسری خور هستم ولی واقعیت اینه تو جایگاه اجتماعیم ویا حتی دوستان و فامیل آدمی هستم با معاشرتهای معقول و منطقی و مورد اعتماد.ولی چند سالیه دارم روی خودم کار میکنم و متوجه شدم این موضوع حتما” برمیگرده به یه باور غلط درون خودم.ولی هنوز نتونستم پیداش کنم خیلی دوست دارم بدونم چه باور غلطی دارم.

    ضمنا” چند وقتی هست به لطف خدا دری از روزی خداوند به زندگیم باز شده.البته خداراشکر من درآمد خوبی از محل بازنشستگیم دارم ولی میدونم که میتونم به لطف خدا روزی بیشتری کسب کنم و باید باورهای درستی بسازم.

    من حتما” به لطف خدا میتونم با فرمایشات استاد تو جلسات آینده و عمل به تمرینات این دوره و تجارب دوستان بتونم این مشکل بزرگ را رفع کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سید سجاد رجبی گفته:
    مدت عضویت: 2309 روز

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    سلام خدمت استاد عزیزم

    سلام به همتون و به خودم

    بسیار بسیار سپاسگزار خداوندم که من رو به این مسیر هدایت کرد و حمایتم کرد تا در این چند سال شاهد و دریافت کننده آرامش بیشتر، عشق بیشتر اتفاقات خوب بیشتر، درآمد بیشتر، احساس خوشبختی، سلامتی بیشتر و در کل نعمت های بیشتر و درک قوانین جهان هستی باشم. و با پشتوانه محکم امیدوار باشم که به بهترین ها می رسم. به آرزوها و خواستم هام می رسم.

    اگر هم با وجود کار کردن روی خودم نرسیدم باز هم الحمدالله، چون باعث شد قانون جهان و جدی تر بگیرم و آماده تر بشم.

    خدا رو شکر می کنم که تو تمام جنبه های زندگی تضادهای اساسی داشتم، کلکسیونر تضادم من.

    همون ابتدا که روانشناسی ثروت” با درخواست من و با نشانه ها به دستم رسید و همون موقع که استاد گفتن شما یه کارایی کردی، یه کتابایی خوندی که الان اینجایی، تا این لحظه ایمانم و حفظ کرد که با وجود زندگی سختی که داشتم مسیر و ادامه بدم. خدایا شکرت

    در قدم سه هم در این باره بسیار عالی توضیح داده شده ولی من با حمایت و هدایت و نشانه های خدا دوره کشف قوانین” و تهیه کردم چون می خوام حرفه ای ترمزارو بردارم چون احساس می کنم آماده ام تا نعمت های بسیار بیشتری رو دریافت کنم و وارد مرحله جدیدی از زندگیم بشم و کاملا از گذشته خودم جدا بشم. چون می دونم یه موتور ژیان رومه ولی تا یه خیابون اونورتر ترمز جلومه و خدام بعد از همه ترمزاس که من تو خیلی از موارد تا ترمزها هست اصلا نمی رسم که به خدا بگم کاری برام بکنه.

    حالا سوال

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    وقتی خانمم اعتراض می کنه یا به قول معروف جوابمو می ده

    وقتی برای آینده بچم، تربیتش، روانش و… نگران می شم

    وقتی که یه آدم می بینم که تو در و دیواره

    وقتی بی پولم

    این» وقتی احساس کنم کسی تحقیرم کرده، وقتی یه نفر بی ارزشم کنه یا حد اقل من اینجوری فکر کنم

    وقتی خانوادم ناراحت و غمگین هستن

    وقتی فامیلی ازم مشکل سختی داره

    وقتی افراطی های مذهبی و می بینم البته اگه حرفاشون و عقایدشون رو بشنوم

    وقتی به یاد برادرم که تو سن جوانی و بعد از کلی درد کشیدن خودکشی کرد

    وقتی به مشکلات مالیم فکر می کنم

    وقتی طلبکاری درخواست طلبش و می کنه

    وقتی تو شرایط ناخواسته هستم و احساس قربانی بودن می کنم

    وقتی فک می کنم تلاشم نتیجه نمیده

    درود بر همتون از دم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    مهساه گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه دوستانم در این سایت بینظیر

    استاد چقدر فایل های اخیر فوق العاده شدن البته معلومه که قبلی ها هم عالی بودن و این فایل های اخیر منو به تمرینات عملی وادار کرده شاید قبلا در مدار دریافت این نوع از تمرینات نبودم ولی این فایل هایی که جدیدا تو سایت اومده با بروز رسانی فوق العاده کشف قوانین زندگی واقعا تمرین محور شده و خیلی کمک کننده هست.

    از شما استاد عزیزم و خانم شایسته بازم تشکر میکنم عاشقتونم که اینقدر قشنگ و سخاوتمندانه آگاهی ها را جاری میکنید و با طراحی تمرین ها به درک بهتر و عملگرایی ما کمک میکنید .

    استاد وقتی میبینم خانم شایسته عزیزم چطور به این خوبی و در سطح عالی به آگاهی ها و قوانین مسلط هستند و بروزرسانی دوره را چقدر خوب دارن انجام میدن به معنای واقعی درک میکنم که وقتی راجع به روابط و اینکه ما باید خودمون فقط روی خودمون کار کنیم و جهان اون آدم فوق العاده و مناسب با خواسته هامون را برامون میاره میفهمم یعنی چی آخه شما الگوهای بینظیر هستید که هدایت شدم خدایا شکرت

    در مورد الگوهای تکرار شونده و سوالتون باید بگم من اخیرا خیلی از باورهای بنیادی که در وجودم هست را شناسایی کردم و گاهی میبینم انقدر این باورها باهم کنار هم دارن کار میکنند که هنوز نتونستم به خوبی روشون کار کنم و درستشون کنم

    یکی از باورهای غلطی که داشتم و از همون ابتدا که وارد سایت شدم شناسایی کردم باور این هست که باید کارهارو به سختی انجام بدم تا موفق بشم

    خیلی جالب بود برام تو دوره هم قسمتی خانم شایسته عزیز هم بهش اشاره کردن در مورد خودشون و اینکه منم همیشه تو مدرسه شاگرد اول بودم و باید پرفکت بودم همیشه تمام تلاشم را میکردم تا به خوبی از عهده درس یا کنفرانس یا هرچیزی بربیام .

    کلا باید همه کارامو به بهترین شکل البته با تلاش انجام بدم

    قبلا هم تو سایت گفتم من شب های امتحان با اینکه مشکلی نداشتم و کاملا بلد بود درس هامو ولی باید بازم از اول تا اخر کتاب و حسابی میخوندم اگرم میدیم خسته هنوز نشدم انقدر راه میرفتم و درس میخوندم تا خیالم راحت بشه تلاشمو کردم و از خستگی بیهوش شدم!

    این موضوع منو وارد اتفاقات و شرایطی میکنه که همیشه به سختی باید کاری را انجام بدم

    همیشه برام عجیب بود چرا به سختترین مسیر ها و شلوغ ترین راهها مثلا حین رانندگی می افتادم چرا بقیه اینطور نیستند مثلا گاهی که خواهرم رانندگی میکرد همون مقصدی که من همیشه به سختی بهش باید میرسیدم هدایت میشد به مسیر راحت و خلوت یا اصلا چراغ قرمز نمیخورد و زود میرسیدم ولی من که رانندگی میکردم یا خیلی خیابونها شلوغ بود یا حتی وقتی از گوگل مپ استفاده میکردم برای بهترین مسیر یه دفعه می افتادم تو بدترین خیابون و مسیری که میشد و کلی تو ترافیک و شلوغی میموندم کلی چراغ قرمز و … تا برسیم به مقصد مورد نظر یا خیلی وقت ها ترجیح میدادم ماشین بعضی جاها نبرم چون پیدا کردن جای پارک برام پروسه سخت و طولانی بود حتی تو پارکینگ ها هم که میرفتم اون لحظه پر بودن !

    یاتو هر کاردیگه ای

    البته این چند وقت اخیر که دارم بیشتر رو دوره ها و فایل ها کار میکنم شرایط بهتر شده

    مثلا معمولا هدایت میشم به بهترین را ه یا یکدفعه میبینم از مسیری رفتم که خیلی کوتاهتره و چراغ قرمز کمتر داره یا خیلی راحت جا پارک پیدا میکنم خیلی وقت ها حس میکنم ماشین های دیگه منتظرن من برسم تا جاشونو همون موقع به من بدهند تا به راحتی و در کوتاهترین زمان ممکن پارک کنم و …

    ولی هنوز این باور مخرب در پس زمینه ذهن من داره کار میکنه

    و اینکه از وقتی که دارم رو آموزه هاتون کار میکنم این باوره کار خودشو کرده و میخوام به سختی و با تلاش فراوان روی باورهای دیگه ام کار کنم و باعث شده خیلی به خودم سخت بگیرم

    مثلا اصلا اعراض کردن را به خوبی نمیتونم انجام بدم میخوام با تلاش و کاملا پرفکت به عنوان مثال وقتی خواسته هامو دقیق مشخص میکنم و میخوام باورهای مناسب و در جهت اون ها بسازم و باورهای محدود قبلی را با باورهای درست جایگزین کنم خیلی به خودم سخت میگیرم اصلا به سخت ترین روش که خیلی هم جواب نمیده دارم انجام میدم

    و مسایل و ناخواسته هایی که با توجه به خاصیت جهان میدونم هست و ازتون یادگرفتم کافیه ما اعراض کنیم و بهشون توجه نکنیم را میخوام یعنی به صورت ناخود آگاه به زور و با تلاش از خودم دور کنم اصلا اعراض کردن درست را در مسایلی که برام مهم هستند به خوبی انجام نمیدم و با توجه به باوری که دارم همیشه به زور و تلاش میخوام انجام بشه. این حسم را بد میکنه و هر بار که میخوام توجه نکنم این حس که نکنه به اندازه کافی تلاش نکردم و نکنه کامل و درست کارم را انجام ندادم بهم استرس میده و بعد نگران از اینکه اصلا چرا دارم اینقدر توجه میکنم به اون مسایل

    این یکی از پاشتنه آشیل های من هست

    در واقع اون سوالی که پرسیدید اینکه

    وقتی میخوام خوب رو خودم کار کنم این باور بنیادین که باید کارهامو به سختی و با تلاش فراوان در عین حال پرفکت انجام بدم باعث میشه به زور و با تلاش بخوام

    انجام بدم

    و به زور بخوام به ناخواسته هایی که در جهان هست فکر نکنم و از خودم دور کنم

    و این بسیار احساسات منفی منو برانگیخته میکنه و بهم میریزم

    فکر میکنم باورهای مخرب دیگه هم که به این موضوع دامن بزنه هم دارم ولی بلد ترینش همینه که میخوام کارهامو به با تلاش فراوان و به طرز عالی همیشه انجام بدم.

    اصلا فکر میکنم اگه کاری را با تلاش انجام ندم درست نیست یا تو پول ساختن هم همین مشکل هست که اگر با تلاش زیاد اون پول را بدست نیاورده باشم فکرمیکنم کار درستی نکردم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1049 روز

    بنام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام برهمه عزیزان

    من ادمی بودم که به قول معروف زود عصبانی میشدم و زودم آروم میشدم

    ولی از وقتی با این قوانین آشناشدم انصافا خیلی بهترم و خیلی بهترمیتونم افکارو رفتارهامو کنترل کنم

    البته که تا بینهایت جا داره برا بهتروبهتر شدن

    ولی هنوز رو دوتا چیز واقعا حسم بد میشه

    یکی اینکه دروغ بشنوم یعنی یکی تو چشام زل بزنه و حرفی بزنه که مطمئنم دروغه

    همیشه دروغ خط قرمزم بوده و حتی در بدترین شرایطم خودم حقیقتو گفتم

    یادمه دوران مجردی گه گاه که میرفتم بیرون و یکم دیر میشد تو راه هزارتا آسمون ریسمون واسه خودم میبافتم که وقتی رسیدم خونه و مامانم گفت کجا بودی

    این و این واینو بگم و خودمو خلاص کنم

    ولی تا میرسیدم خونه بدون اینکه اونا چیزی گفته باشن سریع راستشو میگفتم و بعد یه نفس راحت میکشیدم که از این عذاب خودمو نجات دادم

    بارها این مسئله برام پیش اومده بود ولی اون عذاب وجدان و اون حس بد فریب دادن دیگران نمیذاشت دروغ بگم

    چون از همون موقعها من به این موضوع که

    هرجه برای خود میپسندی برای دیگرانم بپسند

    واقعا اعتقاد داشتم و همین موضوعم باعث میشد که همیشه راستشو بگم

    الانم این مسئله خیلی عذابم میده اگرچه که مثل قدیم واکنش نشون نمیدم و نمیپرم به طرف و به روش نمیارم که میفهمم دروغ میگی

    چون فهمیدم یه جای کارخودم ایراد داره و مشکل از خودمه نه اون

    ولی بالاخره برام رنج آوره

    موضوع بعدی که خیلی عذابم میده اینه که یکی بهم زور بگه و به زور بخواد حرف غیرمنطقی و چیزی که به نظر خودش درسته رو به من بقبولونه

    اخه اینجام من همون رویکرد قبلو دارم و همونطور که خودم زور نمیگم نمیخوامم زیربار حرف زور برم

    و مقاومت میکنم و شاید یکم جروبحثم بکنم

    ولی بازم سعی میکنم سریع به خودم بیام چون دیگه میدونم نتیجه بحث کردن چیه ومیدونم که

    اینم حتما مشکل کار از ذهن منه ولی نمیدونم کجای کارم لنگ میزنه

    قبلنا همیشه باخودم میگفتم مگه نمیگن از هردستی بدی ازهمون دستم پس میگیری

    پس چرا جواب راستگویی هام شنیدن دروغ

    و احترام به عقاید دیگران دیدن زورگوییه

    حالا میدونم باید خودمو درست کنم خودم یه ترمز دارم خودم یه باور خراب دارم ولی نمیدونم چیه و ازکجا آب میخوره

    خیلی دلم میخواد خدا برام پول این دوره رو برسونه تابتونم باگهای ذهنمو بشناسم و درستشون کنم. ازش خواستم و سپردم به دستان قدرتمندش اگرچه که هیچ ایده ای هم برای جورشدن این پول ندارم ولی گفتم ای ارباب من ،من سعیمو کردم بنده خوبی باشم حالا ازت میخوام تو بنده نوازی کنی و تاشب عیدغدیر که به اصطلاح عید ساداته و مرسومه که ما باید عیدی بدیم ولی تو به من عیدی خرید این دوره رو بدی

    توکلت علی الله

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: