پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 48

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    باران ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه دوستان‌ عزیز

    ممنون بابت این سوال هوشمندانه و بسیار روانشناسی شده چقدر این سوال منو در خودم فرو برد واقعا چرا تا الان خودم از خودم این سوال را نکرده بودم البته از وقتی با شما آشنا شدم و فهمیدم همه چیز بستگی به خودم داره سوالات مشابهی در موقعیت‌های پیش اومده از خودم میکردم مثلا وقتی یه اتفاق منو بهم می ریخت به چرایی اش فکر میکردم که چرا این اتفاق باعث شده من بهم بریزم و اصلا طبیعی نیست که من بهم بریزم و یه ایرادی تو باورهام هست که باعث شده این اتفاق منو بهم بریزه میگم این تاثیر شما در من بوده که اخیرا اینطوری فکر میکردم قبلا اصلا همه چیز را به بیرون از خودم ربط میدادم و اصلا فکر نمی کردم به رفتار یا باور خودم

    اما این سوال بسیار ریشه ای بود و من چقدر لذت بردم و به فکر فرو رفتم الان دو روزه دارم فکر می کنم و مواردی که در خودم تونستم پیدا کنم و تا الان به ذهنم رسید را اینجا می نویسم تا بعد ها بفهمم چقدر بهبود پیدا کردم:

    1. وقتی من درخواستی از کسی می کنم و انجام نمیده به خصوص افراد نزدیک به من خیلی بهم میریزم احساس می کنم برام ارزش قائل نشدند و به شخصیتم توهین شده

    2. وقتی کسی فکر کنه من دست و پا چلفتی یا کار بلد نیستم اذیت میشم احساس می کنم بهم توهین شده

    یا پشتم غیبت کنند و ازم ایراد بگیرند خیلی اذیت میشم و احساس بدی پیدا می کنم

    3.صحبت کردن تو جمع هم برام سخته و همش نگرانم که اگه چیزی بگم باهام موافقت نشه و یا مردم چی درباره فکر کنند و مدام این حرف تو ذهنمه تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد واسه همین برای اینکه کمتر مورد قضاوت باشم کمتر حرف میزنم تو جمع غریبه.. البته این نشون میده هم باید روی اعتماد به نفسم کار کنم و هم اینکه حرف مردم برام مهمه و باید باز روی خودم کار کنم

    4.وقتی توی موضوعی فکر می کنم حق با منه از اینکه نتونم ثابتش کنم خیلی احساساتی میشم و به هم میریزم جوری که نمی تونم به درستی اونچه را که می خوام بگم و به اصطلاح از حقم دفاع کنم خلاصه بغضم میگیره و عصبی میشم و از اینکه طرف حرفم را نپذیرد خیلی بهم میریزم

    5. بی توجهی کردن هم منو بهم میریزه البته بعضا باهاش کنار میام ولی در کل احساس می کنم بهم توهین شده و برام ارزش قائل نشدند. در کل از اینکه بهم بی احترامی بشه و برام ارزش قائل نشوند بدم میاد

    6. وقتی ازم انتقاد کنند یا مسخره ام کنند هم بهم میریزم

    تا الان اینها به ذهنم رسیده امیدوارم بتونم به کمک استاد و آموزه هاش شخصیت قویتری از خودم بسازم به قول استاد که عاشق تک تک کلمه هاشونم پام روی زمین سفت‌تر بشه.

    استاد شما درس روانشناسی نخوندید ولی بهتر از هر استاد روانشناسی شخصیت ماها را زیر و رو کردید و کمکمون کردید که متکی به ذات باشیم واقعا برای انسان بودن نیازی به درس و دانشگاه نیست شما واقعا استادید و یه الگوی قوی از اینکه برای موفق شدن توی مسیری که بهش علاقه داری حتما قرار نیست بری دانشگاه و درس بخونی که این یکی از باورهای مخرب من بود و هر بار که این فکر به سمتم میاد که من رشته مورد علاقه ام رو نخوندم سریع شما و انسانهای موفق دیگه مثل بیل گیتس و .. را به خاطر میارم که تونستند راهشون را برن و موفق بشن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سید جمال دیواندری گفته:
    مدت عضویت: 1135 روز

    سلام و درود بر شما استاد گرامی و خانم شایسته عزیز وتمام شما دوستانی که دیدگاه من رو می‌خونید

    استاد سلام من هر بار فایل جدیدی از شما میبینم از خداوند سپاسگزاری میکنم برای این فرصتی که به من داده تا بتونم درک بهتری از قوانین جهان رو بشناسم و با توکل بر خودش سعی کنم عمل کنم و البته که بسیار زیاد سپاسگزار وجود شما در این دوران بودنم در این جهان هستم که باعث شده‌اید جور دیگه ای به جهان و اتفاقات اطرافم نگاه کنم

    استاد از شما سپاسگزارم که در این سالها کار و تحقیقاتتون همیشه با قدرت و انرژی بالا در حال یادگیری و البته آموزش قوانین این سیستم وجهان هستید گفتم سیستم به این خاطر که در این فایلتون این احساس به من دست داد که شما آنقدر در قانون جذب خوب شده آید که حالا تصمیم گرفته اید به تحقیق در مورد اینکه چگونه این سیستم فرکانسهای ما رو دریافت می‌کنه و چگونه به عمل تبدیل میکند یعنی چطور بتوانیم قبل از اینکه در هر روز شش هزار فکر را سیستم به ذهن ما وارد کند و ما با توجه کردن بر فقط تعداد کمی از این شش هزار فکر که خواسته های ما هستند به آنها برسیم که در این مورد کار تقریباً سختی هست و بگم شما در حال تحقیق بر روی این قسمت از سیستم جهان هستید که چگونه پیش‌بینی کنید حرکت بعدی خود و افراد دیگر رو که در این مورد شما رو بسیار زیاد تحسین می‌کنم و از خداوند یکتا آرزوی موفقیت برایتان دارم چون نتیجه تحقیقات شما روش زندگی من و میلیونها انسان دیگر رو عوض کرده و میکند سپاسگزارم از شما

    و حالا جواب به سوال این فایل

    من در نکته اول همین ترس از نرسیدن به آن نقطه مورد نظرم ناراحتم می‌کنه همینکه میبینم افرادی مثل شما چقدر سالها وقت و انرژی صرف رسیدن به خواسته شون میکنند در من ترسی در اعماق وجودم میاره که جمال خیلی زمان می‌بره و خیلی باید تلاش کنی ولش کن و زندگیت رو بکن و با کم و کاستی هات بساز که این تا الان باعث شده خیلی کارها رو نصفه و نیمه کاره رهاشون کنم و این ترس الان که در این مدت که در سایت هستم کشفش کردم و باعث ناراحتی ام از خودم شده

    نکته دوم اینکه از لحاظ پول خرج کردن مشکل دارم چون همیشه دنبال اینم که اول بدهکاریهام یا قسط هام رو بدم و بعد اگر چیزی برام موند برای خونه و بعد برای خانواده و در آخر برای خودم بخرم و تفریح و مسافرت هم که بماند بعد از اینها که این نوع توجه من باعث شده که همیشه در حال در جا زدن باشم یا حرکت بسیار لاک پشتی به جلو داشته باشم اینهم خیلی زیاد باعث ناراحتی و گاهی از کوره در رفتنم میشه که جدیدن از وقتی که دارم از دوره 12قدم استفاده میکنم و میخام کنترل کنم مثلاً خودم و اتفاقات اطرافم رو تو خودم میریزم

    نکته سوم که این روزها توجهم رو به خودش جلب کرده اینه که با اینکه دارم کنترل میکنم کلامم و رابطم رو با بچه هام که هشت و سه ساله هستن باز هم در بعضی مواقع کنترلم رو ازدست میدم و گاهی اوقات هم باهاشون درگیر میشم که بعد از خودم و از کارم پشیمون میشم و ناراحت

    استاد با آموزش هایی که از شما در دور 12قدم که هنوز در قدم هفتم هستم یاد گرفته ام به این نتیجه رسیده ام که ترسهام از کمبود عدم لیاقتم هست و کنترل در آمدم از عدم کنترل فراوانی در وجودم هست و در مورد همسر و فرزندانم نیز از عدم کنترل ذهنم می‌تونه باشه که باز هم از شما و دوره 12 قدمتون سپاسگزارم که باعث شده اید در خودم تغییراتی بدهم و بتونم بشناسم پاشنه های آشیلم رو که البته در این سه نکته و در خیلی از جهات دیگه هم تغییرات خوب داشته ام مثل کمتر بحث کردن با دیگران ، بیشتر دیدن نکات مثبت و مخصوصاً سپاسگزار بودن .

    استاد از شما و گروه تحقیقاتی عباسمنش و تمام دوستان در این سایت سپاسگزارم و ممنونم که با تحقیقات شما و همفکری تمام دوستان به بهتر شدن روش زندگیمون میرسیم

    خدایا شکرت سپاسگزارم و ممنونم

    هر کجا هستید بانشاط و تندرست و پولدار و خوشبخت در دنیا و آخرت باشید

    خدانگهدار تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1608 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت شما استاد و دوستان عزیز

    پاسخ به سوالات

    من خودم توی این دو سال وقتی که با فرکانس هام یعنی با ارسال فرکانس های مداوم و احساس خوب در مورد گل زنی ، فردای همون روز که تو بازی فوتبال گل میزدم ، خیلی بیش از حد خوش حال میشدم چون میدونستم که این شرایط رو خودم خلق مردم و خدا رو هم بی نهایت شکر میکنم به خاطر قوانینی که وضع کرده و هیچ چیز اتفاقی نیست ،

    دومیش هم اینه که وقتی میشینیم ، با بچه ها pes بازی می‌کنیم یا فیفا و چند نفریم و حذفی بازی میکنیم وقتی میبرم خیلی خیلی هیجان زده میشم یا وقتی که اسمم تو یه قرعه کشی در میاد حالا این مورد زیاد نبوده اما چند باری اتفاق افتاده ، یا وقتی که فوتبال بازی میکنم و بازی رو با شرایطی حساس میکنن و بازی رو میبریم هم خیلی منو خوشحال می‌کنه ، اما بعضی وقتا هم هست که مثلا اگه یه شرایطی رخ بده خیلی ناراحت میشم یا برانگیخته میشم ، مثلا یکیش اینه که تو فوتبال موقعیت خراب کنم و گل نزنم ، یا مثلا وقتی که دارم pes بازی میکنم و بازی خیلی حساسه ببازم ، اما این ها هم اونقدر نیست که طول بکشه خیلی زود خودم رو کنترل میکنم و نمی‌زارم این احساس بد بیشتر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    میلاد صفائی نکو گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    دورود بر شما استاد عزیر و خانم شایسته عزیز

    متنم رو طولانی نمیکنم، مستقم اصل مطلب رو بیان میکنم.

    باورهای تکرار شونده داخل ذهن من زمانی که شما سوال ها رو مطرح کردین.

    1.کلا من هر جایی که میرم فرقی نمیکنه، دانشگاه، باشگاه، فامیل های نزدیک و دور …. بهم حسادت میکنن و این رفتار رو به صراحت میبینم حتی چندتا از دوستانم رو بخاطر این موضوع کات کردم.

    2. واقعا اتفاقی رخ بده برای عزیزانم خیلی بهم میریزم و خیلی اذیت میشم احساس میکنم دارم نابود میشم.

    3. زمانی که دارم صحبت میکنم اگر کسی بی توجه باشه و یا وسط صحبتم طوری وانمود کنه که بی توجه واقعا حالم بد میشه، و کلا از اون مکان و اون آدم فاصله میگیرم.

    4.خیلی دوست دارم آنقدر ثروتمند باشم، در حدی که بتونم نیاز طرف کاملا برطرف کنم یعنی از ریشه مشکلش از بین ببرم، نمیدونم این باور نشان دهنده باور غلط در ذهن من هست یا نه.

    5.نداشتن پول، واقعا در طول زندگیم خیلی برای من عذاب آور هستش و با تمام وجودم دارم تلاش می‌کنم که این مسئله رو حل کنم و اصلی ترین پاشنه آشیل من فکر کنم همینه،

    با تمام وجودم دارم روی باورهام کار میکنم الگوها رو پیدا میکنم، جملاتی رو که بصورت ایجاد باور جدید نوشتم رو تکرار میکنم اما باز هم تغییرات بزرگ اتفاق نیو افتاده نمیدونم چرا، خیلی تغییرات رخ داد، درآمد اعضای خانواده ام خیلی بیشتر شده به قول شما از صفر کلوین بیرون آمدیم اما اوضاع اونطوری که دلم میخواد نیست، که بتونیم خونه بخریم یا ماشین….. دیگه نمیدونم باید چیکار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمیه جعفری گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    بسم رب العالمین

    استاد عزیزم سلام

    مریم گل شایسته ام سلام

    دوستان خوب همفرکانسی سلام

    (چه اتفاقات و شرایطی شدیدترین احساس را در شما برمی انگیزد؟)

    جواب دادن به این سوال در این سایت واقعا برایم مشکل است.حالا که می خواهم به این سوال جواب بدهم، با خودم روبرو شده ام. من همیشه فکر می کردم که فکر و قضاوت دیگران برایم مهم نیست ولی پشت گوش انداختن و تاخیر من برای جواب دادن به این سوال به من نشان داد که قضاوت دیگران برایم بسیار مهم است.

    می دانم که تنها فایل گوش دادن، از من دردی دوا نمی کند. من باید متعهدانه تمرینها را انجام بدهم و کامنت بگذارم.

    اعتیاد همسرم واقعا حالم را بد می کند.چند سال است که سعی کردم او را تغییر بدهم ولی موفق نشدم و با فایلهای استاد فهمیدم که من هرگز قدرت تغییر کسی را ندارم. تمرکزم را روی خودم گذاشتم و هر روز متعهدانه روی خودم کار می کنم .

    بعضی از اطرافیانم می گویند که باید این زندگی را تمام کنم ولی یک باور قدرتمند از سالها پیش با خواندن کتاب اسکاول شین در من شکل گرفت که نباید از شرایط فرار کنم.

    در این شرایط مانده ام، مهارت‌ های جدید کسب کرده ام. در طب سنتی که به شدت مورد علاقه ام است، پیشرفت کرده ام و کسب و کار جدید و نوپایی را شروع کرده ام و هرگز احساس قربانی شدن نداشته ام.

    همسرم همیشه حامی من بوده است. هزینه ی کلاسها و دوره های طب سنتی مرا پرداخت می کند و تا جایی که می تواند برای راحتی من و فرزندم تلاش می کند و اگر بگویم برای راحتی ما از خودش مایه می گذارد، دروغ نگفته ام. ولی این اوضاع درب و داغان او مرا به شدت اذیت می کند.

    یک حس قوی دیگر هم، در من وجود دارد که با خارج شدن من از این رابطه خودخواهانه خودم را نجات می دهم و همسر و پسرم در این باتلاق می مانند.

    هر روز با آموزش های شما حالم را بهتر می کنم، به بهبود اوضاع بسیار امید دارم ، قلبم می گوید در این زندگی بمانم و می دانم که رفتن حالم را بهتر نمی کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زینب سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1646 روز

    سلام به استاد خوشتیپ خودم

    استاد من از دیشب دارم فکر میکنم چه چیزهایی داره تو زندگیم تکرارمیشه وخب چیزای زیادی پیدا کردم

    مثلا من فکر کردم دیدم من هرباریه کاری برای مادرم میکنم ومیخوام کمکی بهش کرده باشم اون فکر میکنه یکی دیگه از خواهرهان اون کارو کرده ،(مثلا من براش آبلیموی طبیعی گرفتم ,بعد چندروز میگه بیاببین فلان خواهرت چه آبلیمویی گرفته برام،یا بهش کادودادم بعد بیست دقیقه که داره کادو هارو بررسی میکنه به کادوی من اشاره میکنه ومیگه اینو خواهرت بهم داده باورتون میشه بعد بیست دقیقه یادش میره!!

    ومن وقتی فکر کردم دیدم علتش اینه که من هیچ وقت ازروی عشق به مادرم براش کاری نکردم بلکه همیشه فقط بخاطراین بود که مامانم جلوی مردم تعریفم منه ،(چون میدیدم خیلی تعریف یکی از خواهرامو میکنه وهمه جا این دخترم این کارو برام کردو… منم میخواستم مثل اون باشم) یه جورایی میخواستم بگم که منم هستم واز قالب خودم اومده بودم بیرون ومثل خواهرم میخواستم باشم ،اما خب هرکسی شخصیت جدایی داره وبهتره من مثل خودم باشم واگر کاری براش میکنم بگم خدایا فقط واسه اینکه تو راضی باشی

    الگوی بعدی اینه که من روز تولدم حالم بد میشه دوساله دلیلش هم اینه که مدام منتظرم که اونایی که تولشون براشون کادو بردم برام کادو بیارن واوناهم که یادشون میره وحال من بدمیشه ،احساس میکنم کلاه سرم رفته وذهنم میگه بیا اینهمه روز تولدشون برو تو بازار بگرد وباذوق خوشحالشون کن ولی لیاقت نداشتن ،ولی تورو دوس ندارن وفقط وقتی لازمت دارن باهاتن و…احساس سرخوردگی وبی ارزشی

    دلیلش هم بنظرم عذت نفس پایین منه ،دوس نداشتن خودمه ،با توقع کادو خریدن واسه دیگرانه(یعنی میخرم به انتظار جبرانشون)

    اما دیگه حواسمو جمع میکنم که یاکادو نمیخرم یابدون توقع میخرم وبرای کادو دادن به کسی انقدر خودمو اذیت نمیکنم که ناخودآگاه ازشون متوقع بشم وروز تولدم این خودم هستم که مسئول خوشحال کردن خودمم وامسال خودم برای خودم کیک میپزم وکادو میخرم

    الگوی بعدی وقتیه که کسی برای من کاری میکنه من احساس میکنم دِینی به گردنمه ودیگه مدام دنبال جبران کردنم ،یعنی کافیه کسی برا من یه شاخه گل بخره من همش به همسرم میگم حواست باشه تو یه مناسبت براشون بهترشو بخریم واینجوری به جهان ارتعاشی میدم که من لیاقت هیچ محبت وکادو وتوجهی رو ندارم

    الگوها خیلی زیادن استاداما اینا الگوهایی هستن که تونستم علتشون رو هم پیداکنم

    استاد دوست دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
    مدت عضویت: 2208 روز

    سلام مجدد

    یه الگوی تکراری دیگه که دارم اینه که

    وقتی کسی که حقشو خوردن داره درباره مسئلش صحبت می‌کنه (مثلا فروشنده بهش جنس قلابی داده یا گرون بهش دادن یا کارمند اداره ای بهش بی احترامی کرده) من میام بهش راهکار میدم که برو فلان جا شکایت کن یا برو بازرسی ادارشون یا فلان ….

    بعد مدت کمی ، یه مشتری میاد برای خودم که اعصابمو خراب می‌کنه (از اساس اون موضوع) ، یا یه آدم ناجالب به طورم میخوره که حرفمون میشه

    چون من در ظاهر داشتم به اون طرف راهنمایی میکردم ، درحالی که تو فرکانس اون موضوع رفته بودم و طبق قانون خداوند اساس موضوع رو جذب کردم

    قانون هرگز اشتباه نمیکنه ما هستیم که تعهد نداریم ما هستیم که به این قانون مهم پشت میکنیم ‌‌و فراموشش میکنیم

    بعد انتظار داریم زندگیمون زیر و رو بشه

    ممنون از استاد عزیز که با سوالهای عالی ، به ذهن من و امثال من ، تلنگر میزنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    پروین گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدای خوبم خدای عزیزم مهربانم

    سلام استاد شجاع سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته عزیزم

    من این پیام رو می نویسم فقط می خوام تشکر کنم از خدای خوبم خدای مهربانم که من رو هدایت کرد بیام اینجا و با شما آشنا بشم تشکرمیکنم از خدا بخاطر وجود شما استادعزیزم و مریم عزیزم

    اولش که می خواستم پیام بدم قصدم تشکر بود اما همینطور سوال پشت سوال تو ذهنم ردیف شد ولی مهم اینه حسم قشنگه و وقتی تو این سایتم و تو خونواده ی عباسمنشم دارم پرواز میکنم

    یه چیز دیگه که حالم رو خوب میکنه اینه که من تازه وارد این جریان عالی شدم و تازه نو پا هستم دارم خودمو می شناسم و جوردیگه ای به جهان نگاه می کنم و اکثر آموزش‌های استاد و فایل هاشون واسه قبله ولی عاشق اینم که استاد یه فایل جدید میزاره و من با خودم میگم من عقب نموندم رسیدم به موقع ملحق شدم و آفرین به خودم آفرین پروین تو همیشه قوی بودی و هستی

    خدایا شکرت برای همه نعمت هات

    در جهان ثروتمند غرق در سلامتی و خوشبختی و سعادت و ثروت باشید در پناه خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    محمد سوری گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    ارادتمند

    استاد جان ببخشید میخواهم راحت بنویسم انتشار آن بعهده خودتان.

    من در چند ماه اخیر چند بار بشدت احساساتی شدم.

    مورد اول: بعضی وقت ها در روابط زناشوئی که از همسرم درخواست دارم او با عناوین و بهانه های مختلفی سر باز می زند. یک شب بشدت من عصبانی و برآشفته شدم چون صبح آنروز قول شب را داده بود ولی شب گفت من خسته ام و باشه برای بعد. که من بشدت بهم ریختم و کلی عصبانی شدم و به او گفتم “تو هر وقت خودت درخواست داری من اجابت می کنم ولی همیشه درخواست های من با اجابت تو مواجه نمی شود” ولی جالب است همسرم می گفت تو چون خودت اینطور فکر میکنی این اتفاق برایت می افتد ولی من قبول نکردم. در ادامه هم اتفاقاتی افتاد که کاملا مردود بود و پشیمان شدم . ولی از آنجایی که می دانستم ایراد از من است و شما همیشه در فایل های تان گفته بودید که به رفتارهای و حرف هایی که می زنید دقت کنید چون هر چیزی که از انسان رخ می دهد ناشی از باورها و نگرش های درونی است و باید آنها را اصلاح کرد و نباید به قول معروف آشغال ها رو زیر مبل ریخت. سرتان را درد نیاورم کلی فکر کردم ولی بعد از شنیدن این فایل که تصمیم گرفتم در مورد آن بنویسم اول در دفترم و دوم در سایت به این نتیجه رسیدم که “من احساس قربانی شدن دارم” و خودم را خیلی مظلوم و کمتر از همسرم نشان میدهم تا بتوانم توجه او را به خودم جلب کنم یعنی نیاز به “احساس ترحم” دارم.

    مورد دوم: چند هفته ی پیش که قرار بود به مهمانی برویم همسرم جایی بود و من هم باشگاه بودم که با من تماس گرفت که می آیم دنبالت تا به مهمانی برویم بعدا که پیش من رسید من گفتم باید خانه برویم تا من لباس هایم را عوض کنم بعدا او گفت تو همیشه در برنامه ریزی هایت اشتباه میکنی و هیچ وقت دقیق نیستی. من هم بشدت از کوره در رفتم و با اینکه دخترم هم بود باز مانند دفعه قبل شروع کردم به سرزنش و تحقیر خودم که من فلان هستم من بهمان هستم تو اصلا بدبخت هستی که گیر من افتادی و یک سری تحقیر های دیگر. اکنون که فکر میکنم و در مورد آن می نویسم میبینم باز هم “احساس ترحم” و ” احساس قربانی شدن” داشتم و دوست داشتم توجه او را به خودم جلب کنم.

    مورد سوم: مربوط به این است که من از زمان مجردی دوست داشتم همسرم خوشرو باشد و البته روابط خوبی هم داشته باشد و به قول معروف اجتماعی باشد این هم به این دلیل است که من در یک خانواده مذهبی بزرگ شده ام و همه ی این خواسته های من در مورد همسر جدیدم به دلیل تضاد هایی بود که از طرف پدرم در خانه ما وجود داشت و به قول شما با اینکه 16 سال پیش من ازدواج کردم و از این قوانین چیزی نمیدانستم ولی بصورت ناخوداگاه در مسیر قانون حرکت می کردم و از قضا جهان هم اجابت کرد و همسرم در خیلی از موارد خواست های مرا دارد.

    اکنون که من روابط خوبی هم با همسرم دارم و از طرفی دوست دارم او اجتماعی باشد و با دیگران راحت ارتباط داشته باشد ولی وقتی میبینم با غریبه ها خوش و بش میکند و به آنها پیام میدهد ته دلم می ترسم و نگران می شوم که نکند او را از دست بدهم.

    به همین دلیل چند وقت پیش که شوهر خواهرش با او تماس گرفته بود و در مورد موضوعی با او خوش و بش می کرد من از کوره در رفتم و گفتم چرا به تو زنگ زده یا به من زنگ نزد و غر زدم و موجب ناراحتی شد.

    اکنون که فکر میکنم می بینم “احساس کمبود” دارم “احساس وابستگی” را صد در صد مطمئن هستم که دارم.

    به هر حال از شما ممنون هستم که با طرح این سوال باعث شدید خودم را واکاوی کنم چون چند وقت هست که با خودم در گیر هستم چون شما در فایل جلسه سوم قدم سوم دوره دوازده قدم این مورد را تکرار کردید که “اگر موضوعی براتون چند بار اتفاق می افته کنارش نزن استاپ کن و حلش کن چون اگر حلش نکنی این باز هم بزرگتر و بزرگتر میشه و در آینده سخت تر می تونی حلش کنی ” به همین دلیل عذاب وجدان داشتم ولی خدا رو شکر با این سری فایل ها که قول دادید ارائه بدید مشکلم را حل خواهم کرد

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ژاله احمدی گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    به نام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزم و

    همه دوستان عزیزم

    من این کامنتو بعد از خوندن کامنت های دوستان تصمیم گرفتم بنویسم درحالی که سرکارم هستم و حسم گفت بنویس چون از وقتی که این فایل گذاشته شد من خیلی فکرکردم که الگوهای تکرارشونده من چیه ولی نتونستم بفهمم ولی الان خیلی واسم آشکار شد

    من متوجه شدم که چند ماهی میشه همیشه در روابط نادرست با افرادی هستم

    یه مدت خیلی خوبم ولی باز مسائلی پیش میاد که من از آنها زده میشم رفتارو کرداری از آنها میبینم که خییییلی ناراحت میشم واصلا دوست ندارم باهاشون روبه روبشم من همین الان به این الگو رسیدم

    ازدرون خیلی درگیر میشم وهمیشه ذهنم درگیر این افراد هست با خودم میگم چرا این افراد که من کاری به آنها ندارم وفقط خوبی و احترام میکنم توجهی به من نمیکنن وفقط به افراد دیگه توجه میکنن

    مسئله اینه:

    چون من ازآنها توقع دارم، اگر کاری واسشون انجام میدم

    چون عدم لیاقت و ارزشمندی دارم

    چون فکر میکنم باتوجه اونها به من فقط میتونم خوشبخت بشم وزندگی پُر از ثروت ونعمت داشته باشم

    چون فکرمیکنم هرچه فاصله داشته باشم ذهنم آرام تره و کمتر از من توقع دارند و کاری به من ندارند

    چون میترسم رابطمو باهاشون خوب کنم ودوباره رفتاری ببینم که منو بیقرار ونگران کنه

    من وقتی بی عدالتی درحقم وحق همسرم وخانوادم میبینم خیلی از دورن برانگیخته میشم

    به خودم میگم چرا ظلم میشه به منی که اینقدر آروم و مهربان هستم و بعد متوجه جمله ای از استاد در دوره دوازده قدم میشم که میگن:

    تا مظلومی نباشه ظالمی نیست.

    پس مقصر 100٪تمام اتفاقات و تمام اتفاقات خودت هستی ژاله

    به خودت احترام بگذار با خودت رفیق باش

    تو انسان خییییلی باارزشی هستی

    تو نیازی به دیگران نداری وفقط به خدای خودت توکل کن وهمه کارها به آسانترین شکل انجام میشه

    خودتو به افراد خاصی گره نزن چون خودت توانایی ثروتمند شدن داری واستقلال مالی داری که هرچیزی دوست داشته باشی بتونی واسه خودت بخری و نیازی به دیگران نداری که واست چیزی بخرند یا محتاج پول آنها باشی

    وقتی اینارو مینویسم احساس سبکی میکنم چون بهتر خودمو میشناسم

    وفقط بایدوباید عمل کنم

    دیشب هدایت شدم به دیدن فایل مربوط به ظلم به خود دردوره دوازده قدم از خداوند خواستم منو هدایت کنه به دیدن فایلی که بهش نیاز دارم وخدا واضح به من نشون داد

    پس خدا خیلی منو دوست داره و حواسش به من هست

    اگر از احساس مثبتی که درونمو برانگیخته میکنه بگم:

    اینه که وقتی درخواست میکنم خیلی ذوق میکنم چون احساس اعتماد به نفس دارم و خودمو تحسین میکنم که تونستم و برترسم غلبه کردم و مخصوصا اگر از درخواستم جواب مثبت بشنوم.

    وقتی با افراد جدید ثروتمندومثبت رابطه برقرار میکنم خیلی خوشحالم که تونستم.

    وقتی دریک جمع زیاد ازمن سوالی بشه و محکم وواضح جواب بدم بدون ترسی خیلی خودمو تحسین میکنم واز درون خوشحالم.

    خدایا سپاسگزارم که منوهدایت کردی به نوشتن کامنت واین همه از خودم تونستم بگم و خودمو دریابم

    سپاسگزارم استاد عزیزم برای این فایل های جذاب که بتونیم به دورنمون بیشتر توجه کنیم وشخصیت بهتری از خودمون ارائه بدیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: