پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 57

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نازنین گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    درود به فرمانروای عالم

    سلام به استادِ عزیز و مریم جانِ شایسته و الگوی زن بودنِ من.

    سلام به همه ی دوستای نازنینم که با خوندن کامنتهای فوق العاده تون فقط اشک شوق میریزم.

    استاد عزیزم یکی از مسائلی که من رو بسیار احساساتی و فکری میکنه اینه که بعد از 6 سال زندگی مشترک تقریبا دوماه یا ماهی یک بار یا بعضا بیشتر با همسرم بحث دارم،اغلب بحث هامون به خودمون مربوط نیست منظورم اینه که دیگران باعثش شدن،البته همون زمان هم که وارد بحث میشیم خودم میفهمم که باید خودم رو کنترل کنم و آروم باشم و ذهنم رو جمو جور کنم اما باز ذهنم پیروز میشه و گاهی بیش از دوساعت نان استاپ بحث کردم بیخودی،اما نکته مثبتش اینجاس که همسرم اصلا دلش نمیخواد ناراحتیمون کشدار بشه و خیلی زود خودش ماجرا رو جم میکنه.

    مورد بعدی اینه که من در عملگرا و متعهد بودن خیلی ضعیفم شاید بهتر بگم تنبلم با اینکه میدونم نتیجه ی مثبت یا منفی تعهد یا تنبلیم چی هست اما باز هرروز صبح که بیدار میشم با شوق متعد میشم و شب همه چی برام عادی میشه و با نهایت تنبلی و کلی توجیهاتِ بی اهمیت به خواب میرم.و این واقعا برام آزار دهنده ست،از تلاش کردن میترسم از وقت گذاشتن میترسم میترسم از دایره ی راحتی خودم خارج شم با اینکه میدونم باید برای هدفم تلاش کنم،آدمی هستم که زود هدفم رو رها میکنم با اینکه کلی شرایط عالی دارم برای رسیدن بهشون و فقط کافیه کمی همت کنم و بها پرداخت کنم بهایی مثل زود بیدار شدن و بیشتر وقت گذاشتن.

    یکی از توجیهام هم اینه که من فرزند یه سالو نیمه دارم شب بیداری دارم براش،روز کلی باید براش وقت بزارم و خسته میشم برای کار دیگه،با اینکه میدونم توجیهِ بیجایی هست اما به همون تکیه میکنم بعد هم پشیمون میشم اما باز همین الگوی ذوق فراوان و یهویی بیخیال شدن و باز پشیمانی مدتهاست داره برام تکرار میشه.

    و مسئله بعدیم اینه که میخوام از لحاظ مالی مستقل بشم تقریبا به مرحله اجبار رسیدم و وارد مقوله ای شدم که درامد خیلی خوبی داره اما احساس میکنم خیلی بهش علاقه ندارم و شاید به همین دلیل هست که نمیتونم خوب براش وقت بزارم با اینکه دوره ش رو گذروندم و حالا باید تمرین کنم تا حرفه ای بشم دَرِش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مه سا گفته:
    مدت عضویت: 1949 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته و بقیه دوستان

    خیلی وقت بود اینجا کامنت نذاشته بودم و باید اعتراف کنم خیلی تحت تاثیر این فایلها قرار گرفتم و دوست دارم که بتونم این دوره رو بخرم و دنبال نشانه هستم .

    تعدادی از کامنتها رو خوندم و برام یه چیزی خیلی جالب بود اونم این بود که کمتر چیزی میتونه احساسات منو خیلی تحت تاثیر قرار بده نمیدونم این خوبه یا نه چون من همین الان خیلی تضاد تو زندگیم دارم و روی خودمم کار میکنم هر روز 2 3 ساعت فایل گوش میکنم و غیره ولی خب یه زندگی معمولی دارم خیلی از نظر روحی و حال خوب تغییر کردم ولی این که بگم نتایج خیلی فوق العاده ای گرفتم نه اینجوری نبوده راستش خودم فکر میکنم یه جور بی حسیه که به اتفاقات دارم انگار خیلی برام مهم نیست یا شاید ناامید شدم نمیدونم واقعا

    مثلا اگه کسی پشت سرم حرف بزنه ناراحت نمیشم برام مهم نیست اگر کسی ازم انتقاد کنه عصبی نمیشم گاهی ازش عبور میکنم گاهی هم از کسی که ازم انتقاد کرده انتقاد میکنم.اگه کارمو از دست بدم خیلی برام مهم نیست زندگی میگذره بالاخره از راههای دیگه پول وارد زندگیم میشه در مورد بعضی چیزا الگوهای تکرار شونده پیدا کردم مثلا خیلی حواس پرتم فراموشکارم یا چیزی جا میذارم اصلا هم از اول اینجوری نبودم و الان هم که اینجوری شدم خیلی حسم بد نمیشه شاید چون توجیهش میکنم که خب فکرم مشغوله طبیعیه فراموش کنم و ازش عبور میکنم ولی دوباره تکرار میشه

    دومین چیزی که کمی میتونه حسمو بد بکنه شنیدن صدای اخباره یا صدای بلند اونم نه هر صدای بلندی اینم خیلی احساساتمو برانگیخته نمیکنه چون بلافاصله از اون شرایط دور میشم و اینم براش توجیه دارم اونم اینکه من چون عدم تمرکز دارم صدای اضافه وقتی دارم یه کار دیگه انجام میدم اذیتم میکنه .

    سومیش اینکه کسی برنامه منو عوض کنه یعنی مانع این بشه که من به برنامه ریزی که برای زندگیم و وقتم کردم برسم و اختلال ایجاد کنه در برنامه من مثلا من برای این تایمم برنامه ریختم مامانم بگه تو باید فلان کار و انجام بدی این کلافم میکنه چون احساس میکنم کنترل زندگیم از دستم خارج شده و یکی دیگه داره برام برنامه ریزی میکنه البته که این اتفاقم کمتر میفته

    چهارمیش و مهمترینش مربوط به مبحث روابط عاطفی

    این واقعا هر وقت اتفاق بیفته منو میتونه فلج کنه توی زندگیم و اونم طرد شدن از طرف یه مرده و این مورد بیشترین موردیه که به شدت تکرار شونده و برای من ناراحت کننده هست یعنی من به زندگیم نگاه میکنم تمام روابط من فوق العاده شروع میشه یعنی دقیقا اون کسی که میخوام میاد ارتباط شکل میگیره بعد 2 الی 3 ماه یه دفعه سر هیچی بهم میخوره و نفر بعد میاد دوباره همین مدل تکرار میشه و بعد 2 نفر الی 3 نفر هیچی ارتباطی شکل نمیگیره تا 2 سال بعد بعد دوباره یکی میاد که من میگم این همونیه که من میخوام و دوباره این سیکل تکرار میشه اینم بگم که خیلی وقتها من پایان دهنده روابط هستم ولی معنی طردشدگی برام داره چون فکر میکنم خب اون مونو با رفتارش مجبور میکنه که ترکش کنم

    البته اینم بگم که 10 سال پیش وقتی این اتفاق میفتاد من به طرز عجیبی توش گیر میکردم یعنی 4 الی 5 سال غصه اون اتفاق رو میخوردم الان تایم حال بدیم کمتر شده ولی هنوزم یه مرد با بی توجه ایش میتونه منو از پا دربیاره.

    استاد من ازتون یه درخواست دارم دوره عشق و مودت رو هم آپدیت کنید لطفا

    خداروشکر به خاطر حضور شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه دهقانی گفته:
    مدت عضویت: 3940 روز

    سلام و روز بخیر

    الگوی تکرار شونده زندگی من:

    نرسیدن به هر خواسته ای که واقعا دوست دارم بهش برسم یا نرسیدن کامل و نصفه نیمه رسیدن به هدف هست

    همیشه در سختی بودن و حساب و کتاب یک قرون دو قرون کردن و با فلاکت پول دراوردن

    البته این الگوها به مرور زمان کمی تعدیل شده و اوضاع بهتر از قبل میشه هر بار ولی در کل من هر چقدر درامد داشته باشم در هر سطح درامدی که باشم نیازم بیشتر از درامدم هست

    من همیشه دنبال اینم که پول چرا باید سراغ من بیاد و همیشه دنبال پیدا کردن یک شایستگی ،یک دلیل قانع کننده ،یک دلیل متطقی برلی پولدار بودن خودم هستم غافل از اینکه همیشه باید بپرسم‌چر ا من نه؟

    چرا من ثروتمند نباشم ؟اصلا کی بهتر از من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محسن حیدری گفته:
    مدت عضویت: 3634 روز

    سلام به استاد عباس منش و یار همیشگیش …

    خداوند رو بسیار شاکرم که منو در این سایت عضو و جز خانواده بزرگ دنیا عباس منشی ها شدم ، من هم مثل بقیه دوستان که کامنت هاشونو خوندم دقیقا نمونه ای هستم که از این الگوهای تکرار شونده در زندگیم هست ولی بقول استاد ما متاسفانه کتک خور ملسی داریم یعنی اینقدر خیره هستیم که هر چقدر از ی سوراخ گزیده میشیم باز هم چارمون نمیشه بارم از طرق مختلف میریم سراغ اون سوراخ و دوباره و چند باره و هزار باره گزیده میشیم …. خداوند مارو هدایت میکنه هر چقدر خداوند نشانه هارو نشانمون میده باز هم به قول قرآن کر و کور هستیم و مهر به قلب هامون خورده ….

    نمیدونم چرا با این که چند ساله که تو سایت عضوم و دوره هارو دارم روشون کار میکنم باز هم بعضی اوقات از این دسته از الگوهایی مثل شکست های مالی و دوستان نامناسب و … برام تکرار می‌شوند ، البته دلیلشو میدونم چرا … چون باورهام نامناسب هستند و جهان هم بدون اینکه بخواد قضاوت و دلسوزی کنه همین باورهامو داره بهم ثابت میکنه مقصر اصلی خودممممم

    هیچ کسی ، دولتی ، شخصی ، ارگانی … مقصر نیست

    این خودم هستم که نمیتونم ورودی هامو کنترل کنم .. دارم تلاش می‌کنم ولی نجواهای شیطان کار خودشو میکنه …

    دوستان من از اون دسته آدم هایی هستم که قبلا باورهای مخربی داشتم و الان به لطف خداوند و عمل به این آموزهایی که مثل گنج میمونه بهتر شدم ولی بازم هم تا ی کمی از مسیر خارج میشم این الگوها برام تکرار میشن و نتیجه میگیریم که ما همیشه باید روی خودمون کار کنیم

    و اما میریم سراغ سوال استاد …

    وقتی کسی به من میگه تو نمیتونی فلان کارو انجام بدی من اون لحظه انگار بدترین احساس رو بهم دست میده و من بجای اینکه ناراحت بشم تمام قدرتم رو میزارم برای انجام اون کار در واقع خط قرمز من همینه دقیقا …. چون البته ی خصلت بد لجبازی هم دارم اون کارو انجامش میدم ….

    در پایان از استاد و تمام عزیزانی که دستان خداوند هستند در یاری رساندن استاد عباس منش برای بهتر شدن این سایت سپاسگزارم و انشالله که خداوند خیر دنیا و آخرت نصیبشان کند ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمدرضا گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    سلام به استاد ودوستان عزیزم

    ( چه شرایطی ،شدید ترین احساسات رو درمن برانگیخته می کند؟ )

    1_ زمانی که مورد انتقاد قرار می گیرم ،خیلی عصبانی میشم .

    علتش این باوره ،که من میخوام باب میل دیگران رفتار کنم وبقیه ازم راضی باشن و نظر دیگران برام مهمه ،

    علت جذب ادمایی که ازم انتقاد میکنن ،همینه

    2_زمانی که می بینم ،یه نفر با دیگری بد برخورد میکنه ،هم عصبی میشم

    دلیلش :این باوره که ،اون ادم لایق این رفتار بد نیست ،واحساس می کنم ،بهش ظلم شده و خدا عادل نیست ،درحالیکه اون شخص ،خودش مسیول جذب این دسته ادما و این رفتاره

    3_وقتی خبر مریضی یا بی پولی ویا اتفاقاتی که واسه ،اعضای خانواده م میفته ،رو‌میشنوم ،خیلی ناراحت میشم

    بازم بخاطر همین باوره که فک می کنم ،بهشون ظلم شده و خودشون بی تقصیرن

    چون من میخوام به همه کمک کنم و فکر می کنم مشکلات دیگران تقصیر منه ،مرتب ادمای ضعیف رو جذب می کنم که ،انجام دادن کاراشون میفته گردن ما

    بااینکه سخت دارم تلاش می کنم ،اما هنوز به خواسته هام نرسیدم

    به قول استاد مثل یه یو یو ،احساسم در نوسانه

    یه مدت حسم ،خوب میشه ،اما از یه حدی بالاتر نمیره

    ته ذهنم مدام ،یه حس غم ،یه حس مبهم ،ویه حس خیلی بد هست

    از خدا خواستم که حسمو بفهمم

    تااینکه هدایت شدم به این فایل بی نظیر و کامنت های دوستان

    از بچگی مدام این حس ترس از مرگ و خدا و دین تو وجودم بود

    با چه ترس ووحشتی نماز می خوندم

    نمی تونستم روزه بگیرم ،و با حس عذاب وجدان و حس اینکه دارم گناه می کنم ،غذا می خوردم

    کل ماه رمضان من ،حسم خیلی بد بود ،که دارم خلاف دین عمل می کنم

    فکر می کردم ،امامان ما تو بدبختی وبیچارگی زندگی کردن ،وبه سختی یه لقمه نون داشتن

    فکر می کردم ،نباید پولدار باشم ،چون از خدا دور میشم

    از بس که تو تلویزیون وکتابای درسی بهمون ازین حرفا زده بودند

    که پولدارا کلاهبردارند

    پولدارا بیرحمند

    پول حلال کمه

    خدا ادمو به شدت عذاب می کنه و بهمین خاطر خیلی از مرگ می ترسیدم

    واینا درحالیه که فکر میکردم ،از وقتی با سایت و استاد عباس منش اشنا شدم ،دیگه باورای مذهبی غلط ندارم

    فکر می کردم پول باید از سخت ترین راه ممکن به دست بیاد ،تا حلال باشه ،وگرنه حرامه

    زندگیم به سخت ترین شکل ممکن گذشت

    متوجه شدم ،که خدایا چقد این باورا عمیق وریشه دارند و چطوری جلوی ورود ثروت به زندگیمو گرفتن

    زمانی که یه چیزی می خرم ،همش حس بدی دارم ،که مثلا من لایق این چیز نیستم وباید بدمش به مادرم مثلا

    تمامی باورای غلط من مذهبی هستند

    باور عدم فراوانی

    باور عدم احساس لیاقت

    باور به عادل نبودن جهان وخدا

    باور اینکه زن ها باید محدود باشند ،از لحاظ پوشش و رفت وامد ،چون به ما گفته بودن ،حضرت فاطمه کارای منزلو انجام میداد وکارای بیرون رو حضرت علی

    ریشه ی تمام باورام شرکه

    وجالب اینه که ،شاکی بودم که چرا به خواسته هام نمیرسم

    این فایل وکامنت هاش واقعا بی نظیره و حسمو خیلی بهتر کرد

    ممنونم از استاد ودوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    احمدرضا یوسف الهی گفته:
    مدت عضویت: 958 روز

    به الله یکتا و مهربانم

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم امیدوارم

    حالتون هر روز بی نظیر و عالی تر باشه،.

    قبل از اینکه برم ادامه و کامنت دوستان رو مشاهده کنم تصمیم گرفتم به این سوال شما پاسخ دهم…

    یک الگویی هست که چندین وقت یکم باهاش مشکل پیدا کردم اونم اینه که وقتی مثلا برای خدماتم پولی رو میخوام دریافت کنم، یا دیر برام واریز میکنه یا اینکه باید چندین بار گوشزد کنم تا واریز شه،

    و خداروشکر جوری شده که درامد من از یک حدی دیگر پایین تر نمیاد ولی هر چند وقت یکبار واسه خرج کردن پول یکم دستم میلرزه ولی خب خیلی روی خودم کار کردم که کمترش کنم و بتونم براحتی پول خرج کنم گ به لطف الله هر وقت هم خرج میکنم و ایمان دارم که برمیگرده بدون شک جایگزین شده…

    از لحاظ اینکه کی احساساتم درگیر میشه و چه زمانی، نسبت به قبل خیلی بهتر شدم چون قبلا سریع به خاطر اینکه یکی حرفی بهم میزد و انتقاد میکرد عصبی میشدم ولی الان بیشتر میخندم و خوشحالم چون میدونم مسیرم درسته و واقعا الان طبق اموزش هایی که از شما دیدم حس میکنم هوش هیجانیم بالاتر رفته ولی یکجا فقط واقعا از کوره در میرم اونم اینکه

    وقتی یکی کاری که با تمرکز انجام میدم بهم میریزه یا برنامه هام درست انجام نمیشه و اینکه هر چند وقت یکبار میشه روزایی واقعا حوصله هیچ کاری نداشته باشم…

    بازم دوست داشتم نظرم با شما دوستان عزیزم و استاد ارزشمندم به اشتراک بگذارم سپاس گزارم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    مسلم عبدلاهی گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز سپاس گذارم از این فایل زیبای شما

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    1. اینکه وقتی تو آیینه صورتم را می‌بینم که جوش جدیدی زده بسیار ناراحت و نا امید میشم

    ک اینها قرار نیست حل بشه

    2.وقتی موتور سیکلتم هر چند وقت یکبار خراب میشه یا وسیله ایی نیازه داره ناراحت و عصبانی میشم ک چرا من باید مثلا هر هفته وسیله ایی براش بخرم

    3.وقتی همه چیز عادی است و اتفاق خاص یا جالبی نمی افتد یا آن طور ک من میخاستم و بهش فکر میکردم پیش نیامد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    سلام

    درود بر همگی

    عشق به شما خانم شایسته و آقای عباسمنش

    بسیار بسیار ممنونم از زحماتی که میکشید و قدم هایی که هروز برمیدارید

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    هر وقت به همسرم نه میگم احساسات شدیدی رو تجربه میکنم

    منو همسرم خیلی رابطه خوبی باهم داریم و من واقعا عاشقشم بی ادعا و اونم عاشق منه

    منتها بعضی وقتا به دلایلی خواسته هایی از من داره و این خواسته ها به زور هستند

    حالا دلایلشو کار ندارم

    ولی من وقتی بهش نه میگم و حریم خودمو براش مشخص میکنم با این کار یا مثلا بهش میگم نه من نمیخوام اینجوری راحتم

    احساسات بدی رو تجربه میکنم

    احساس میکنم به خاطر حریم خودم ناراحتش کردم به خاطر خوشی خودم ناراحتش میکنم

    به خاطر آزادی خودم بهش اهمیت نمیدم

    و این حرفارو هیچوقت بهش نگفتما ولی همیشه فکر میکنم که آیا کار درستیه که مثلا به خاطر فلان چیز بهش نه بگم؟ یا بهتره بهش بله بگم و منتظر باشم دیگه به زور چیزی ازم نخواد ینی خدا درستش کنه ینی اینجوری تسلیم باشم!

    و بعدش ازش شنیدم که بهم میگه دوس دارم بعضی وقتا بخاطر من فداکاری کنی و پا روی چیزایی که من اذیت میشم نزاری ؟

    و من خیلی فکر میکنم که ایا کار درستی میکنم یا نه؟

    برای همین چون از کارم مطمئن نیستم وقتی بهش میگم نه اخساسات بدی رو تجربه میکنم

    ماهمدیگه رو خیلی دوس داریم

    اما من خیلی وقتا باهاش رابطه خاله خرسه برقرار نکردم احمقانه بهش محبت نکردم بی رحمانه بهش گفتم نه چون میدونم که اون حساسیتش اشتباهه و باید تخریب بشه و پا به پای چسبندگی های اون نرفتم

    اما از یه طرفی به قانون تکامل فکر میکنم و میگم شاید باید تکاملشو طی کنه …نمیدونم

    کاش یکی جواب سوالمو بده

    از خداوند مهربان درخواست میکنم جواب سوابمو بده

    یه الگو تکراری دیگه هم که دارم اینه که وقتی طرد میشم خیلی غمگین میشم

    خیلی اینجوری نیستما خیلی اهمیت نمیدم ولی یه کوچولو هست

    مثلا وقتی میبینم دوست صمیمیم با همسرم گرم گرفتن صحبت میکنن و به من توجه نمیکن خیلی غمگین میشم

    احساس طرد شدگی پیدا میکنم چون دوتاشونم فوق العاده دوس دارم همش اوور سینکینگ میشم افکار بدی به ذهنم میاد و باعث میشه تمام خوشی ازم گرفته بشه و دیگه نتونم با هیچکدوم حتی حرف بزنم چه برسه باهاشون بگم بخندم

    چند بار شده شدیدا گریم گرفته و انقدر عصبانی شدم که در عمرم اونجوری عصبانی نشدم

    ولی از همون اول فهمیدم که این یه چیزی هست که از نفس و منیت من سرچشمه گرفته از باور های اشتباه من سرچشمه گرفته

    و به همسرم هم گفتم گفتم که محمدجان بخدا دست خودم نیست نمیدونم چرا وقتی شما باهم حرف میزنید احساس ترد شدگی دارم

    بهش گفتم که اینا از افکار منفی من سرچشمه گرفته تروخدا جدی نگیر قول میدم درستش کنم راهشم در این دیدم که هر وقت این افکار منفی میاد باهاشون خوب برخورد کنم

    و نجنگم باهاشون فقط بزارم که بشنومشون و سپس برای خودم منطق های قوی بیارم

    و از قبل هم یکسری حرفا شنیدم که که فکر میکنم اینا همون باور های منفی هستن که باعث میشن نفس و منیت من بیدار بشه

    مثلا شنیدم که میگن اگه با دوستات رفت آمد کنی حتما با همسرت بهت خیانت میکنه

    یا مثلا شنیدم که میگن تمام مرد ها هوس بازن و عاشق خوشی هستن اگه خوشی باشه تورو ترک میکنن

    مثلا شنیدم اگه دختر خوشگلتر و بهتر از تو ببینن تورو فراموش میکنن و چشمشون به اون میوفته

    و من فهمیدم که اینا باورهای اشتباهیه و سعی کردم با منطق درستشون کنم مثلا

    به خودم گفتم که

    اگه با دوستات رفت آمد کنی اگه با همجنسای خودت رفت آمد کنی و همسرتم باشه اتفاقا به همسرت کمک میکنه برای اینکه به خدا نزدیک تر بشه

    ینی بهش کمک میشه آزادی خودشو از افکار منفی بدست بیاره

    بهش کمک میکنه عشق سالم به غیر همجنساشو تجربه کنه و آزادی خوشو بدست بیاره

    و گفتم که معلومه که همه عاشق خوشی هستن و حاظرن به خاطر خوشی تنهات بزار پس حواستو جمع کن و خودتو به موش مردگی نزن

    و گفتم که اینهمه دختر پسر خوشگل توی دنیا هست و زیباترین وجود نداره قرار نیست که آدم با همه اش رابطه عاشقانه برقرار کنه ادم باید زیبایی های همه رو ببینه و عشق و دوستی سالم رو یاد بگیره اینا همش از فرهنگ غلط هست

    و یکسری حرفای دیگه هم به خودم میزنم مثل اینکه

    مثل اینکه مثلا دیدی اونجا اونجا چقدر بهت توجه کردن چقدر تونستی خوب ارتباط برقرار کنی

    یا مثلا بگم اصلا فرض کن دوستات تورو درک نکنن حتما نمیدونن و درک نمیکنن

    یا مثلا میگم درسته اونا درکت نکردن تو نباید فکر کنی که در حقت جفا کردن اونا واقعا نتونستن درکشون کن درست مثل مواقعی که خودت نتونستی

    بیشتر وقتا وقتی که این حرف آخری رو میزنم ذهنم خیلی آروم میشه و مثل یک انسان بزرگ میبخشم و میگذرم

    من بچه که بودم خیلی از این اخلاق داشتم که دیگران رو قانع میکردم راجب شرایط خودشون و سعی میکردم از زاویه ای به ذهنشون وارد بشم که خودشون رو بپذیرن و دیدگاه مثبتی راجب خودشون داشته باشن برای همین همه عاشق من بودن

    و سعی میکردم همههههه رو درک کنم

    حالا دیگ یاد گرفتم از این روش برای خودمم استفاده کنم و اینجوری میتونم خودمو درمان کنم

    خیلی حس خوبی پیدا میکنم وقتی که خودمو درک میکنم و با باورهای منفیم صمیمانه و قاطع برخورد میکنم

    با اینحرفا به سکوت میرسم باورهام بازم میتونه بهتر بشه و این بهتر شدن در اونجا نمود پیدا میکنه که سکوت ذهنم آرامش ذهنم بیشتر بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما شدید ترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    چیزی ک باعث میشه احساسات من خیلی برانگیخته بشه

    1) اینکه توی رابطه احساسی ام با پارتنرم بحث و دعوا داشته باشیم یا ب مشکل بربخوریم این مورد خیلی خیلی من رو بهم میریزه ولی خداروشکر آخرین باری ک بحثمون شد من خیلی خیلی بهتر برخورد کردم خیلی عالی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و با وجود اینکه بحث خیلی شدید بود اما من در کمتر از یک روز تونستم حال خودمو خوب کنم ولی حس میکنم این مورد هنوز جا داره ک خیلی بهتر بشه

    وقتی به مشکلی برمیخورم دقیقا نمیدونم چیکار کنم بهم میریزم و همه چیز از دستم خارج میشه و دلیل اینکه من اینقدر بهم میریزم از وابستگی من نسبت ب پارتنرم میاد و ترس از اینکه رابطه بخواد با یه بحث تموم بشه

    2) اینکه ازم انتقاد بشه بشدت حالمو بد میکنه هرچند نسبت ب قبل خیلی بهتر شدم اما باز هم وجود داره و حالم بد میشه

    3) دعوای بین من و مامانم. من تا چند سال پیش وقتی با مامانم بحثم میشد خیلی خیلی زود تاثیر میگرفتم حالم بد میشد واکنش نشون میدادم ولی الان خداروشکر این بحث ها خیلی خیلی خیلی کم شده و اگه هم پیش بیاد دیگه من اینقدر بهم نمیریزم و حالم بد نمیشه شاید بگم به چند دقیقه هم نمیکشه ک من ب خودم میام و سریع حالم خوب میشه خداروشکر

    4) مورد بعدی که احساسم رو بشدت بد میکرد این بود ک اگه میدیدم کسی حقم رو میخوره بشدت بهم میریختم و حرص میخوردم و درعین حال هم کاری نمیتونستم بکنم ولی الان خداروشکر بجای حرص خوردن و عصبانی شدن اول خودم رو آروم میکنم بعد ذهن و روح رو هماهنگ میکنم تا هدایت بشم ک چیکار کنم و خیلی وقتا هم خود ب خود اون حق ب من داده میشه و همه چیز بعد از اینکه من خودمو آروم میکنم عالی پیش میره اما قبلا این مورد خیلی شدید توی زندگیم بود و الان شاید کمرنگ شده ولی بازم وجود داره…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیر حسین کاظمیان گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    از خداوند بی کرانه مهربانم سپاسگزارم که بعد دو سال گوش کردن به فایل های رایگان استاد هنگام ورزش کردنم هنگام ناهار و شام خوردنم هنگام خوابم و…

    بالاخره تصمیم گرفتم عضو سایت بشم و اولین کامنتم این باشه

    به امید روزی که با استاد عزیزم که بیشتر از افراد دیگه حرف خداوند مهربانم رو از ایشون شنیدم لایو داشته باشم و به زودی مهمون خونه ما باشند

    بنده تازه 18 سالم شده

    پاشنه آشیلی که خیلی باهاش درگیر بودم و هستم پدرم هستش یک فایل استاد هست که میگه خود خدا هم تو خلق پدرم مونده بود که بابا چقدر یک آدم می‌تونه منفی بین باشه چقدر من به اون جمله خندیدم

    هر موقع من قهرمان مسابقات شطرنج میشدم و میشم هر موقع مقام اول استان رو کسب می کردم یا به مراحل کشوری راه پیدا می کردم فقط یک جمله داشت اینا الان نون و آب میشه ؟

    و از خداوند سپاسگزارم که نون و آب شده به اندازه 3برابر درآمد پدرمم شده از شطرنج از شطرنجی که کسی فکرش رو نمی کنه بشه از این ورزش هزار تومان درآمد داشت با تمرینات استاد با الهامات خداوند هدایتگرم درآمدم از 500 تومان شروع شد بعد یک تومن بعد سه تومن بعد دوبرابر بعد سه برابر و… شد تا الان که درگیر کنکور شدم و چند روز دیگه کنکور دارم ولی همش حسم بده میگم استعداد هام در ورزش بود در بازیگری بود در کارآفرینی بود چرا مامان بابام منی که تک فرزندشون بودم برام وقت نذاشتن و یکی از علایقم و استعداد هامو پرورش ندادن تا من مجبور باشم الان این همه درس های مزخرف که هیچ مطلب مفیدی در آموزش و پرورش ایران نیست رو خوندم و میخونم تا نهایت بشم یک کارمند با حقوق بخور نمیر این روزا میدونم آیندم روشنه میدونم دیگه اون روزا نیست که همه به خصوص مادرم میگفتن شطرنج پول می خواد بازیگری پارتی می خواد و منو از تمام علایقم منصرف کردن تو که بابات پولدار نیست تو که فلان نداری و اوووووووو تا فردا بگم تموم نمیشه

    اما الانه که متوجه میشم خدایی داریم که میلیارد ها برابره بابای بقیه است خدایی دارم که میلیارد ها برابره پارتی بقیه است به قول استاد با یکی شریک شدم که ….

    ….

    واقعا چی بگم هیچی در وصفش نمیشه گفت

    فقط قربونش برم من ،

    که من تک فرزند رو با خانواده ای آشنا کرده که حالا هزاران خواهر و برادری دارم که اونارو هم به همین راحتی نمیشه توصیف کرد

    اولین کامنتم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: