پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 65

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه حاجی پور گفته:
    مدت عضویت: 763 روز

    سلام به استاد عزیز و متعهدو مریم بانوی پر تلاش و دوستان عزیزی که میخواهند زندگی عالی تری داشته باشن،توی فایل پیدا کردن الگو های تکرار شونده قسمت1 استاد یه سوالی پرسیدن،،

    استاد عزیزمن،،قوی ترین احساس من عصبانیت

    1..اگر کسی پشت سر خانواده ام حرف برنه به شدت عصبانی میشم فرقی نمیکنه که چه کسی باشه که حرف میزنه،سریع جبهه میگیرم و دوست دارم جوابشو بدم و احساس تنفر بهم دست میده،

    2..همسرم با صدای بلند باهام صحبت کنه عصبی میشم،فرزندم گریه ویا بهانه میگیره عصبی میشم(پسرم یکسال و پنج ماهشه )

    3..کمبود پول و نخریدن وسایلی که دوستشون دارم به شدت منو ناراحت میکنه

    4..اگر کسی به من بگه نمیتونی (خوصوصا همسرم) کاری رو انجام بدی عصبی و ناراحت میشم.

    5..اگر با همسرم بحث کنم به شدت عصبی و ناراحت میشم و دوست دارم سر دیگران خالی کنم ویا حتی سر فرزندم داد میزنم،

    6..تصمیمات بزرگ مثل خونه و خرید ماشین به شدت احسای ترس نگرانی و حرف دیگران به خصوص خانواده خودم هستم.

    7..برای اعضای خانواده ام اگر مساله ای (بیماری و…)پیش بیاد خیلی ناراحت میشم

    8..اعضای خانواده ام زمانی که به من نیاز دارن و نمیتونم کاری کنم وکمک کنم به شدت ناراحت میشم. همش دوست دارم برای خانواده ام کاری انجام بدم و خوشحالشون کنم .،استاد عزیزم لطفا کمکم کنید تا ترمز های مخفی که دارم و پیدا کنم،خودم خسته شدم و میخوام زندگیمو تغیر بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سجاد مصطفایی گفته:
    مدت عضویت: 963 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    در پاسخ به سوال تو چه شرایطی زیادی احساسی میشی ؟

    باید بگم که من زمانی که کسی از ظاهرم ایرادی میگیره مثلا میگه که موهات داره میریزه یا مثلا چقد چاق شدی یا چقدر لاغر شدی چقدر بد ریخت شدی

    یا مثلا بهم میگه که چهرت رو اصلا ازش خوشم نمیاد قبلا خیلی به شدت به هم میریختم الانم ناراحت میشم ولی نه به شدت قبلا احتمال هم میدم دلیلش این بود که داخل مدارس به شدت از چهره ی من ایراد گرفته میشد با اینکه چهره ی من یه چهره معمولی بود وهیچ ایرادی هم نداشت ایراد میگرفتن و همین شده یکی از پاشنه های آشین من که به شدت قبلا و گاهی اوقات الان از شنیدنش عصبی میشم

    2.زمانی که کسی از کار من ایراد بگیره مثلا بگه که تو عرضه انجام فلان کارو نداری یا تو بدرد هیچی نمیخوری تو در آینده هیچی نمیشی یا اینطور حرف هارو بزنه یا مثلا بگه که این مهارتی که داری یاد میگیری قدیمی شده و …. از اینا هم به شدت بهم میریزم دلیلش هم اینم میدونم چیه چون لیشتر این حرفا رو در بچگی از پدرم شنیدم با اینکه الان روابط به شدت خوبی با هم داریم ولی خب از پدرم شنیدم چون من از 6 سالگی با پدرم نقاشی کار میکردم و

    اون انتظاری که پدرم از کار کردن من داشت رو با سن کم نمیتونستم برآورده کنم این حرفا رو بهم میزده به همون دلیل الانم توی زندگیم دلم نمیخواد این حرفو بشنوم

    3.مواقعی که دارم غذا میخورم کسی به میزان سالادی که برمیدارم یا میزان پنیر یا کره ای که بر میدارم نگاه کنم عصبی و ناراحت میشم و میگم نگاه نکنید من خوشم نمیاد

    4.مواقعی که دارم روی یه کاری به شدت تمرکز میکنم مثلا در حال حاضر که دارم برنامه نویسی یاد میگیرم اگر کسی در حین آموزش و تمرکز من بیاد و تمرکز منو به هم بزنه به شدت عصبی میشم و میگم فعلا مزاحم نشید هر زمان که از حالت تمرکز اومدم بیرون سوالتون رو بپرسید خلاصه که استاد جان من هدایت شدم به خرید کشف قوانین که همین دو هفته سه هفته پیش خریدمش امیدوارم که با این دوره

    بتونم به خواسته هام برسم و این پترن معیوب رو که دارم در بعضی کار ها با پیدا کردن باور های معیوب یا به قول خودتون ترمز ها از بین ببرم

    با آرزوی بهترین ها برای شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    رسول بنادری گفته:
    مدت عضویت: 1427 روز

    بنام خدایی ک منو خالق زندگی خودم قرار داد

    سلام دارم خدمت استاد عزیزم و مریم خانم عزیز و دوستان خفن خودم

    اول ب خودم افتخار میکنم ک کامنت زیادی از دوستان خفنم رو مطالعه کردم

    خب بریم ب اصل مطلب

    چه شرایط و اتفاقاتی توی زندگی شما

    قویترین احساسات رو در شما بر انگیخته میکنه؟

    یعنی

    کجا خیلی احساس ترس میکنی

    کجا خیلی ناراحت و نگران و غمگین میشی

    کجا خیلی هیجان زده میشی

    کجا خیلی احساس شدید ضعف داری

    کجا احساس قوی بودن و خالق زندگیت بودن رو داری

    1.صحبت در جمع – باعث میشه زیاد استرس بگیرم ولی از حق نگذریم از قبل بهتر شدم

    2.موقعی ک بخوام تصمیمات بزرگی بگیرم- خیلی مردد میشم – دو دو تا چهار تا میکنم

    ‌3.من دوره ی عزت نفس رو تهیه کردم و وقتی ک فایل های دانلودی رو به همراش نگاه میکنم و میبینم توی طول روز همش مشغول فایل دانلودی بودم و فایل دوره ی عزت نفس رو ندیدم و این خیلی منو عصبی میکنه جوری ک بعضی موقه ها ب خودم میگم اصلا فایل دانلودی نمیبینم فقط دوره- گاهی میگم من تسلیمم خدا تو بهم بگو کدوم رو نگاه کنم

    4.گاهی اوقات فکر میکنم وقت کم آوردم و هی تند تند فایل گوش میدم احساس میکنم جا موندم

    5. قبل از اینکه بخوام با جنس مخالف ارتباط بگیرم اینقدر استرس میگیرم – اینقدر اون فرد رو بالاتر از خودم میدونم ک ارتباط رو شرع نمیکنم

    پیش اومده بعد از رد و بدل شدن صحبت ب خودم گفتم اینکه چیزی نیست و خودم رو لایق ارتباط با اون آدم دونستم

    6. من روی خودم کار میکنم و بعد از چند روز میبینم شیطان اینقدر نجوا کرده و بر من غالب شده ک نذاشته من از حتی یه فایل هم ببینم و نگرانم میکنه

    7. من خواهر برادر کوچیکتر از خودم دارم و بازی و شیطنت میکنن وقتی من بازی و شیطنت و سر و صدای اونا رو میشنوم عصبانی میشم

    بجای اینکار باید خوش حال باشم ک اونا رو دارم – ک خدا شور و هیجان رو ب واسطه ی اینا توی خونه جاری میکنه

    نمیدونم چمه عصبیم میکنن

    وحتی با خواهرم ک چند سالی ازم کوچیکتر هست رابطه ی خوبی ندارم

    8.هر چند وقت یبار بحث سنگینی سر عقایدم با خونوادم دارم ک این منو عصبی – پرخاشگر- ناراحت – تمرکزم میره روی چیزی ک نمیخوام

    9.هرچند وقت یبار کمدم به هم ریخته میشه و منم مرتبش میکنم

    خودم ک فکر میکنم نباید اینقدر زود ب زود نظمش خراب بشه

    10.وقتی لطف و مهربونی رو ببینیم خیلی خوشحال و سپاسگزار خدا میشم

    با مادر بزرگم رفتیم مطب چشم پزشکی تا نوبتمون میشد باید توی سالن صبر میکردم و همه ی صندلی ها هم پر بود قرار بود روی زمین بشینیم توی سالن همون لحظه دیدم یه خانمه بلند شد ک مادر بزرگم بشینه اینقدر لذت بردم و از خدا تشکر کردم بابت وجود این فرد و آرزوی سلامتی و خوشبختی براش کردم

    یبار دیگم توی صف نانوایی بودم یکی پول نقد داشت ولی ازش تحویل نمی گرفتن میگفتن: فقط باید کارت باشه، یه آقائه ای گفت مشکل نداره پول ایشون رو از کارت من حساب کن و

    اونی ک پول نقد دستش بود پولش رو داد ب اونی ک جاش کارت کشیده بود

    اقائه پولش رو قبول نکرد گفت باشه برای خودت

    خیلی خیلی لذت بردم و تحسینش کردم

    11.موقعی ک کار رو باید انجام بدم رو انجام ندم خیلی عصبی میشم

    برای تمرین عزت نفس رفتم ک با یه دختر ارتباط بگیرم

    ولی موقعیتش ک پیش اومد روم نشد برم جلو

    و چقدر خودم رو تخریب میکردم و بسیار بسیار ناراحت بودم

    خلاصه ب خودم دلداری میدادم میگفتم اشکالی نداره – اگه یبار دیگه موقعیش پیش بیاد حتما میرم و چند ساعت بعد موقعیتش پیش اومد و منم ارتباط گرفتم و پیش قدم شدم برای صحبت کردن

    12. وقتی ب کسی ب اصطلاح جامعه ظلم میشه و من خیلی عصبی میشم از اونی ک بهش ب اصطلاح ظلم میشه و هیچ کاری نمیکنه

    ن اون کسی ک ظالمه

    13.وقتی ناعدالتی در حقم میشه و من هیچ کاری نمیکنم خیلی منو عصبی میکنه و خودم رو تخریب میکنم

    ارزوی سلامتی دارم برای خانواده ی عباسمنشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1427 روز

      14.وقتی منو کنترلم میکنن ک چه رشته ای – چه دانشگاهی – چه شغلی رو برم

      ک چطوری خدام رو عبادت کنم

      ک چ کسایی رو دوست داشته باشم

      ک چطوری لباس بپوشم

      ک مثه اونا رفتار کنم

      با اینکه من 23 سالمه و بزرگ شدم و خودم میتونم فکر کنم و تصمیم بگیرم

      15. وقتی خوانندگی ک بهش علاقه دارم رو خانوادم بگن بزار کنار و مسخرم کنن

      خیلی وقتا هم فکر میکنم ک زدن گیتارم رو شکستن، یا اینکه چون اونا خوششون نمیاد من خونه رو ترک کردم و از اونجا رفتم

      16. وقت طلب کارا میان جلو مغازه و داد و بیداد میکنن، ک پدرم پول اونا رو بده- قبلا در خونه میومدن – وقتی ک یه مشتری جنسم رو بی ارزش میدونه –

      احساس ضعیف بودن – احساس بی ارز‌ش بودن میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان

    من از دیشب تا حالا کلی فکر کردم که چه چیزی هست که خیلی احساسات منو هم در زمینه مثبت هم منفی برانگیخته میکنه ؟

    انتظار داشتم یک مورد پیدا کنم اما هزار تا جواب جور وا جور آمد تو ذهنم .

    بعد هم که نظر دوستان رو خوندم دیدم همه چندین مورد رو نوشتن یا یک مورد نوشتن و در موردش کلی توضیح دادن که در امتداد همون احساس بدشونه.

    به این نتیجه رسیدم از بچگی تا الان که 26 سالمه و همسر و بچه 2 ساله دارم همیشه دوسداشتم تنها باشم و کسی کاری بهم نداشته باشه . من بتونم آزادانه به کارهای خودم برسم و چیزهای جالب رو کشف و تجربه کنم .

    اصلا بچه که بودم مامانم میگفت اگه دیدید زهرا هیچ سر و صدایی ازش نمیاد بدونید یکجایی داره خرابکاری میکنه .

    و من احساس میکنم ازین بخشش که همه دنبالم بگردن و کارآگاه بازی دربیارن که من چکار میکنم خوشم میاد .

    خوشم میاد که مرموز باشم . خیلی هم ازین دست جملات در مورد خودم شنیدم . از بچگی تا حالا .

    که زهرا دزدکی و یواشکی داره یه کاری میکنه …

    زهرا خیلی ساکت و مرموز ….

    ما باید سر از کار زهرا دربیاریم ….

    ما نمیدونیم زهرا دوساعت تو اتاقش چکار میکنه …

    اون ته کلاس چکار میکنی…

    زیر میز چکار میکنی…

    چرا تلفنت رو جواب نمیدی چیکار میکنی…

    چرا تا این وقت شب آنلاین بودی چکار میکردی…

    چرا انقدر دیر آمدی چکار میکردی ….

    چرا هرچی حرف میزنیم هیچی نمیگی به چی فکر میکنی چه نقشه ای تو سرت داری…

    فلان کار چجوری انجام دادی ..‌

    میخوای کجا بری …

    همین علاقه من که تنها باشم و مرموز خیلی عواقب برام داشته . باعث شده همسرم کلا تو زندگی مشترک یک روز هم بدون شک و تردید و فکر خیانت نباشه

    خیلی سختی کشیدم … روزهایی بود که میخواستم خودم رو خلاص کنم ولی خداروشکر ندای درونم بهم میگفت حیف نیست که تو نباشی؟ این دنیا خیلی قشنگی داره ها…

    میدونی چیه استاد … در حقیقت من خیلی مواقع واقعا خیلی کار خاصی هم نمیکردم ها ولی دوسنداشتم کسی بفهمه . خیلی عصبانی میشم اگه احساس کنم کسی داره تو کار و زندگیم دخالت میکنه …. و اتفاقا خیلی برام پیش آمده ولی از اونجایی که اعتماد به نفس کمی داشتم کمتر جرعت میکردم باهاشون قاطع برخورد کنم …. و همیشه همه جا کسی بودم که بقیه دارن نصیحتش میکنن و بهش حس گناه میدن و منم خجالت میکشم.

    استاد احساس میکنم این موضوعم خیلی پیچیده س . نمیدونم خودمم واقعا خیلی فکردم تا به این ریشه رسیدم که تو زندگیم هزاران شاخ و برگ داده

    استاد هر کاری میخوام بکنم حتی کارهای بی ارزش و ساده اول این فکر میاد تو سرم که خوب اگه همسرم یا فلانی پرسید چرا اینکار کردی چی بگم ؟

    بعد خودم به خودم میگم اصلا اون چرا باید بفهمه چه ربطی به اون داره !

    بعد جالبه که قبلا بیشتر وقتا خودم خودم رو لو میدادم ….

    یا شرایط طوری پیش می‌رفت که طرف متوجه قضیه میشد …

    واقعا این افکار و این الگو انقدر منو اذیت میکنه که الان از بیان کردنش هم دارم اذیت میشم ..

    اگه بخوام بیشتر توضیح بدم…نمیتونم چون خودمم گیج میشم ….

    ولی خیلی خوشحال هستم خیلی ازتون تشکر میکنم واقعا خداروشکر میکنم که بالاخره از ریشه فاسد رو تو ذهنم پیدا کردم به کمک سوال بینظیر شما .

    مطمئن هستم که من بالاخره این مسائله رو حل میکنم

    هر سوالی جوابی داره منم به جواب سوالم میرسم و کاری میکنم این الگوی رو تو زندگیم اصلاح کنم …

    یچیزی بگم … من خیلی خوشم میاد که خانم شایسته همون مریم جون خودمون انقدر لحظات تنهایی داشته برای خودش …. حتی از استاد میخواسته که توی اون جنگل تنها بمونه تا روی ترس هاش غلبه کنه ..‌ واقعا این برای من یه آرزو …که مطمئنم بهش میرسم …. الان حالم خیلی خوبه خداروشکر از داشتن دوستان و اساتید خوبی مثل شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    وحید حمزه پور گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    به نام خداوند بزرگ

    با سلام خدمت همه دوستان عباسمنشی

    مواردی که اگر اتفاق بیفتد تمام حواس منو به خودش جمع میکنه و منو بهم میریزه رو در پایین خدمتتون عرض میکنم

    1:اینکه در حقم بی عدالتی بشه.حتی در حد بعنوان مثال 10 هزار تومن یا اصلا مالی هم ممکنه نباشه اینو مثال زدم چون مورد کوچکی بود متوجه بشید.کلا بعدش همش خود خوری میکنم پیش خودم تا چنساعتی و ذهنم درگیرشه

    2:مورد بعدی اینه که چیزیو ازم پنهان کنن

    بدترش اینه که با اونیکه رابطه عاطفی دارم چیزیو ازم پنهات کنه دیگه هزار فکر میکنم که نکنه منو نخواد نکنه چه کارای دیگرو مخفی کرده نکنه….

    3:تو یه جمعی باشم کسی بهم بی احترامی کنه همون لحظه بهم میریزم و کنترلم سخت میشه حالا بعدش خودمو جمع میکنم اما همون لحظه که میخوام خودمو بیخیال بگیرم رفتارام مصنوعی میشه و مشخص میکنه که دردم گرفته

    4:اینکه بدون شریک عاطفی باشم خیلی وقتها باعث میشه رفتارای غیر معقول انجام بدم (متلک بندازم-تو فضای مجازی به دختر ها گیر بدم و…)

    این 4 تا از مهم ترین هاش بود

    یا علی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فاطیما❤ گفته:
    مدت عضویت: 2002 روز

    بنام خداوند هدایتگر به سمت نعمت ها و زیبایی ها

    سلام سلاااام به استاد عزیزم و مریم جان و همه ی دوستان همفرکانسی فوق العاده ام

    این روزا به واکنش خودم نسبت به مسائل که نگاه میکنم متوجه اون تغییر قشنگ در شخصیتم میشم که چقدر تغییر کردم و چقدررررر این تغییرات دلچسبه‌ که گاهی به خودم میگم دمت گرم عزیزم

    اینروزا زندگی من پر شده از الگوهای تکرار شونده ی شادی ها خوشی ها نعمت ها فراوانی ها و…

    من قبلا آدم به شدت واکنشی نسبت به مسائل و ناخواسته ها بودم

    مثلا دیر رسیدن به جایی یا ترد شدگی و یا تو ترافیک موندن یا اینکه کاری سر زمانی که من مشخص کردم انجام نشه و هزاران هزار مثال دیگه

    اما حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم چقدر آرامش دارم و تو شرایط و موقعیت ها قانون درک میکنم.

    الگوی تکرار شونده ای که هنوز برای من وجود داره

    دیدن اعضای خانواده ام در شرایط نامساعد هست

    برادر بزرگتری دارم که بسیار با وجدان با تلاش و … هست اما هر بار واسطه عقد قراردادی میشه دوطرف معامله کارمزد و دستمزدش را به ناحق نمیدن و حقش ضایع میشه حتی آدم های درستکار و مورد اعتماد هم همین رفتار مشابه با او انجام میدن.و من که این الگوی تکرار شونده در اون تشخیص دادم و میدونم ایراد از افکار و باورهای خودش هست اما

    با دیدن اوضاع بد مالیش واقعا به هم میریزم بطوری که رفت و آمدم تقریبا قطع کردم و هرجایی که ممکنه ببینمش نمیرم هر دو سه هفته یکبار در حد سلام و احوالپرسی همدیگه رو میبینیم

    دلتنگش میشم اما چون با دیدنش واقعا احساساتم برانگیخته میشه به حدی که تا چند روز فکرم درگیر میشه سعی میکنم کمتر ببینمش

    ومن هربار تلاش میکنم قوانین به خودم یادآوری کنم که هر کس نتیجه باورهای خودش را می‌بیند و داستان حضرت نوح را که خداوند درمورد پسرش به او فرمود او از شما نیست .خودم را آرام کنم.

    انشالله که به بهترین مسیر برای حل ریشه ای این مساله هدایت میشم،براحتی براحتی براحتی…

    عاشقتونم استااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ویدا بنیانی گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    سلام و درود به استاد عزیزم و تمام دوستان هم فرکانسی ام

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که انقدر اساسی ترمزهای ذهنی رو بیرون میکشن و همچنین از استاد جانم و مریم بانو یک تشکر ویژه دارم بابت آپدیت دوره کشف قوانین زندگی.

    تو این دوره من جلسه 3 هستم و خیلی آروم آروم دارم پیش میرم شاید هر بخش از این فایل رو بارها و بارها گوش میدم تا بتونم باگ های ذهنی ام رو پیدا کنم.و آیت فایلهای الگوهای تکرار شونده هم مهر تایید شد برای اینکه من بتونم مو رو از ماست بکشم.

    کامنتهای زیبای دوستان رو که میخونم می بینم چقدر من تغییر کردم.البته که هنوز خیلی جای کار دارم….اما وقتی میبینم دوستان چه کامنت‌هایی گذاشتن و چه الگوهای تکرار شونده دارن به خودم میگم خداروشکر که من تا حدودی موفق شدم این الگوها و رفتارها رو کنار بزارم.و برای خودم زندگی کنم کاری به حرف کسی نداشته باشم رها از هر اتفاقی روزم رو شب میکنم و حالم رو با این اتفاقها خراب نمیکنم. ااااا ار اونجایی که خدا کاملترین هست و بنده هر کاری کنه باز هم کامل نمیشه یک الگوی تکرار شونده که مدام برای من و توی کارم تکرار میشه این هست که دقیقا کسایی که با من همکار میشن از نظر مالی مشکل دارن و از نظر سطح اجتماعی پایین هستن ودرکی از قوانین الهی ندارن… و این به شدت ذهن من رو درگیر کرده که چرا این الگو مدام برای من تکرار می‌شود یا با اینکه این افراد نیاز به درآمد دارن و میتونم بگم زیر خط فقر هستن اما چرا به دنبال بهبودی شرایط مالیشون نیستن و هیچ تلاشی برای بهبودی شرایطشون نمیکنن و مدام هم در حال شکایت کردن هستن این خواسته ذهن من رو درگیر میکنه.با اینکه سعی میکنم به هیچ عنوان به صحبتهاشون گوش ندم و پای دردو دل هاشون نشینم.

    و از این افراد اطرافم زیاد هستن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    مينا غفوري گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    دورود و سلامی گرم به شما دو استاد عزیز که بی نهایت بهم راحت زندگی کردن اموختین

    امااا وقتی خودم احساس میکنم کم کار شدم روال زندگیم انرژی که قبلا داشتم نیست

    این سوال شما منو خیلی به فکر فرو برد اول فکرکردم هیچ چیز نمیتونه احساس بد بهم بده و چیزی برام مهم نیست

    ولی کلی فکر کردم

    من با این که هی رو اعتماد بنفسم کار میکنم و کسیو از خودم برتر نمیبینم و سعی میکنم درخواستی دارم راحت بیان کنم

    امااااااا

    من مینا از نادیده شدن میترسم وقتی تو جمعی قرار میگیرم بهم بی توجهی میشه کل روانم بهم میریزه

    وقتی تو جمعی پسری پیشنهاد اول رو به دوستم میده بهم میریزم و به خودم میگم مگه من چی کم تر از اون هست

    وقتی یکی دیگر که همراه منه بیشتر از من مورد توجه اطرافیانم قرار میگیره واقعا بهم میریزم

    همیشه از کنفرانس دادن بدم میومد چون فکر میکردم بچها گوش نمیدن و توجه نمیکنن

    وقتی قبلا سوالی میکردم کسی نمیشنید دیگه بیان نمیکردم

    اما الان بیشتر رو خودم کار کردم وقتی کسی سوالمو نمیشنوه با اعتماد بنفس بیشتر و ولوم رسا تر میپرسم

    اما هنوز تو جمع ندیده شدن و مورد توجه قرار نگرفتن بهمم میریزه

    دوست دارم جای اون شخص باشم که بهش اهمیت میدن یا وقتی من کسیو که دوست دارم ، دوست دارم تو جمع فقط به من اهمیت بده حتی اگر 10 دقیقه باشه که همو میشناسیم

    ممنون از استاد عزیز که ما رو به چالش میکشی تا ذهنمونو کلی هم بزنیم ببینیم چ خبره

    شاد پیروز ثروتمند و در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      مينا غفوري گفته:
      مدت عضویت: 1126 روز

      استاد من بار دیگر این فایلو گوش دادم و موارد دیگر این هست که من وقتی به مرگ پدر و مادرم حتی فکر میکنم خیلی احساساتم برانگیخته میشه حال روحیم بهم میریزه نسبت به حال مادرم ضعف دارم در صورتی که هی به خودم میگم هرکس خالق شرایط زندگی خودش هست…

      قبلا هم نسبت به بی توجهی پارتنرم به احساسات همون لحظم واقعا اعصابمو بهم میریخت همش میگفت دوسم نداره …..

      ولی الان بهتر شدن ففط به خودم فکر میکنم که لایق بهترین روابط هستم و لایق حال خوب هستم من خودم باید حواصم به خودم باشه

      کسی ازم کاری بخواد و نخوام انجام بدم نه گفتن بهش برام سخته به سختی میپیچونم و اعصابمو بهم میریزه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جان

    سلام بچه های ، هم فرکانسی م.

    استاد چه درس های باارزشی ، منم الگوهای تکراری رو دارم تو زندگیم پیدا می کنم.

    هر چند وقت یکبار رابطه من و همسرم خیلی تند میشه.

    هرچند وقت یکبار وضعیت مالی زندگیم خیلی رو به پایین میاد.

    وقتی فکر می‌کنم متوجه میشم که آره من برای خودم ارزش قائل نیستم، به خودم اهمیت نمیدم، خودم رو فدای دیگران می کنم، که مثلاً همسرم یا بچه‌ها م ناراحت نشن،یا بهشون فشار نیاد، اما طبق قانون جهان هستی ، وقتی من به خودم اومدم که خدا جونم چرا از صبح که بلند میشم تا شب از نظر فیزیکی هی تلاش ، هی بدو بدو ، هی کارها به سختی شدن، …..

    ووووووو.

    تاااآاا اینکه به خودم اومدم و خدا رو خواندم که من راحتی رو می خوام.

    من آرامش رو می خوام.

    من زیبایی ، من سادگی…..

    می خوام خداوند هم طبق قوانین بهم داد، و دارم هر روز آگاه تر میشم و درخواست هام، بهتر، و بیشتر

    خدایا متشکرم

    از وقتی که باورهای مخرب رو دارم می شناسم، و به طور بنیادین ، و طی کردن تکامل م، کار می کنم روابط من هی بهتر و بهتر شده، احترام برام بهتر شده، احساس لیاقت و ارزشمندی ، در وجودم دارم حس میکنم.خدایا متشکرم.

    یا در مورد مالی ، دارم یاد میگیرم که وقتی پول تو کارتم هست ، هر هدایتی که قلب م، میگه و حالم عالیه می‌فهمم که باید اجرا بشه، اما رها، آزاد ، و با این باور که اینو مگه خدا نداده، پس بازم میده، و تمام سعی م اینه که وقتی پول تو کارتم میاد به راحتی خرج کنم، لذت ببرم و حالم رو هی بهتر و بهتر کنم ، آره اینم هی داره بهتر میشه.

    و من اگه هر چه بیشتر و بیشتر خرج کنم.

    هر چه بیشتر آزاد یاشم، رها باشم خداوند السمیع العلیم هست. چون اون خب می شنوه، و چون می بینه، خدایا متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    جلیل احمد محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    بنام خدای مهربان

    1- چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی من قوی‌ترین احساسات را مخصوصا احساسات منفی را در من در چند سال اخیر برانگیخته کرده و می‌کند؟

    به خدا! جواب خاصی ندارم برای این سوال. این سوال در عمر 38 ساله‌ام، بار نخست است که ذهنم درگیر آن می‌شود. حتی پاسخ دادن و فکر کردن هم به این سوال برای ذهن به شدت منفی نگر من بسیار سخت و چیزی عجیب هست. این که ببینم چه الگوهایی هست در ذهن من که تکرار می‌ شوند و حالا من بیایم آنها را شناسایی ‌شان کنم، تغییر شان بدهم، بیایم یک سری از باورهایم را تغییر بدهم.

    حالا ذهن منفی نگر خودم را درگیر این موضوع مهم مهم مهم و تآثیر گذار اتفاقات زندگی خودم می‌کنم. باید این ذهن منفی نگر من برای من در این باره جواب بدهد. باید این ذهنی که این همه سال برای من در زمینه‌های مختلف مخصوصا موارد مالی، سلامتی و روابط، الگوهای منفی تکرار شونده زیادی را به بار آورده، باید حالا راه‌ حل ها را برای من پیدا کند و باید این ذهن برای من پاسخ بدهد.

    آخه یکی دوتا نیست. الگوهای تکرار شونده در زندگی من زیاد هستند. نمی خواهم به خودم احساس منفی و یا احساس قربانی شدن را بدهم. نمی خواهم خودم را قربانی شرایط مالی در زندگی‌م بدانم. روندی که سال ها به همین شکل بوده و متأسفانه این روند هنوز هم به همین شکل و حتی در بعضی از مواقع، بدتر از گذشته ام هنوز هم ادامه دارد. اما! چالش اصلی در درون من، در باورهای من و در نوع نگاه من بوده و لی من از آن خبری نداشته ‌ام. سال های سال من با مشکلات بزرگ مالی برخورد کرده ‌ام. سال های سال من مریضی می‌شدم و این مریض شدن را برای خودم امری معنوی و راهی برای ریخته شدن گناهانم می دانستم. در زمینه روابط هم من نتوانسته‌ ام روابط‌ خوبی با دیگران آن گونه در شآن خودم هست، بر قرار کنم.

    شدید ‌ترین و قوی ‌ترین احساسات منفی‌ای که در من بر انگیخته شده و هنوز هم این روند در زندگی من وجود دارد، مخصوصا طی دو سال و نیم اخیری ‌که به صورت عملی شروع کرده‌ام روی خودم کار کنم و ذهنیت خودم را و باورهای‌م را تغییر بدهم، در مسایل مالی من هست. تا هنوز ، هیچ روندی و هیچ روزنه‌ی امیدی که بتوانم درونمای مثبت خودم را از لحاظ رشد موارد مالی خودم ببینم، در من دیده نمی ‌شود. همین لحظه که دارم این ها تایپ می‌کنم، احساساتم از این شرایط نا مناسب مالی کنونی‌م و سر گذشت نا مناسب مالی‌م بد می‌شود. اعتراف می‌کنم تا کنون نتوانسته‌ ام برای خودم نعمت ثروت را راحت راحت درست کنم، آن را بدست بیاورم و خیال‌م را از لحاظ داشتن نعمت فراوان ثروت در زندگی‌م آرام کنم. حسی می ‌گوید: ننویسم، ولی من برای این‌ که بدانم تاکنون این الگوهای تکرارشونده در ذهنم در بحث موارد مالی با من چه کرده ‌اند و من تا به حال هیچ قدم عملی برای رفع این الگو های تکرار شونده زیاد برنداشته ‌ام، می ‌آیم می ‌نویسم. من از خودم هنوز یخچال ندارم. از خودم کولر ندارم، من در ابتدایی شرایط زندگی و با ابتدایی ترین امکانات زندگی، زندگی می ‌کنم. این وضعیت و این نحوه زندگی را من دوست ندارم، باید این نوع شرایط برای من تغییر کند. چون من لایق شرایط بهتری هستم.

    الگوهای تکرار شونده در زندگی من در بحث مالی شاید هزاران بار تکرار شده‌اند. همین اکنون هم تکرار تکرار می‌شوند. هر یک هفته یکبار و یا هر دو هفته یکبار کارتم خالی خالی می‌شود و من مجبور می‌شوم بروم کارگری ساختمانی بکنم. مقاومت‌های ذهنی می‌گویند: ننویس! این موارد را 38 سال هست که با خودت در ذهنت داری و حالا هم داشته باش‌شان. ننویس که دیگران در سایت نخونند. اما! من باید این ها را حالا بنویسم. این الگوهای تکرار شونده در زندگی من در بُعد مالی سال های سال هست که تکرار شده اند و هنوز هم این الگوها تکرار می‌شوند. پس می‌نویسم تا بدانم چی هستم. کجا هستم و بعدا کجا هواهم رسید. پس می‌نویسم تا راه حل این معضل بزرگ (الگوهای تکرار شونده مالی در زندگی من) پیدا شود. می‌نویسم، شاید ده برگه شود! می‌نویسم. می‌ روم درون خودم و خودم را و این ذهنی‌که این همه سال مرا درگیر این همه مشکل مالی کرده، ذهنی که در این همه سال، نبود نعمت ثروت را در زندگی‌م معنوی دانسته، می‌ روم و این ذهن را مانند همان شعر اقبال لاهوری که می‌گوید:

    باز بر رفته و آینده نظر باید کرد

    هله برخیز که اندیشه دگر باید کرد

    عشق بر ناقهٔ ایام کشد محمل خویش

    عاشقی؟ راحله از شام و سحر باید کرد

    پیر ما گفت جهان بر روشی محکم نیست

    از خوش و ناخوش او قطع نظر باید کرد

    تو اگر ترک جهان کرده سر او داری

    پس نخستین ز سر خویش گذر باید کرد

    گفتمش در دل من لات و منات است بسی

    گفت این بتکده را زیر و زبر باید کرد

    زیر و زبر باید بکنم.

    بله! باید این ذهن منفی نگر را و این ذهنی که این همه سال در بخش مالی برای من صدها و هزاران الگوی منفی تکرار شونده را ایجاد کرده و هنوز هم این روند را برای من ادامه داده و ادامه هم می‌دهد، این ذهن را باید زیر و زبر کنم. باید زیر و زبر کرد.

    باید جلوی این الگو های تکرار شونده را که تقریبا می‌شه گفت دیگر پیش کسی عزتی نداریم را از بین برد.

    بارها به شرایط بد مالی برخورد کرده‌ام. الگوها تکرار شده‌اند و احساسات منفی را در من شدید شدید بر انگیخته اند. حتی برای نوشتن همین‌ها هم ذهن منفی نگر من به شدت مقاومت می‌کند.

    به گذشته‌ نمی روم. گذشته من حرفی برای گفتن ندارد. طی دو نیم سال اخیری که نه به صورت جدی بلکه به صورت نسبی، سعی کردم روی خودم کار کنم و باور های خودم را تغییر بدهم، این الگوهای تکرار شونده من در بعُد مالی به شدت افزایش یافته و روند تکراری شان زیاد زیاد شده است. به طوری که در این مدت همه چیزم را از دست داده‌ام و صفر صفر شده‌ام حتی به زیر صفر هم رسیده‌ام.

    حالا این الگوهای تکرار شونده این ها هستند:

    من هرچند وقت یکبار مقداری خیلی خیلی کم، نعمت پول را برای خودم پس انداز می‌کنم، ولی طی دو الی سه روز، شرایطی پیش می آید که همه آن پول ها را مصرف می‌کنم و می‌رود و دیگر پولی نزد من نمی ماند.

    تقریبا شش ماه پیش 450 دالر پول برای خودم پس انداز نمودم. یک روز خانمم و پسر کوچکم از داخل اتوبوس یک تبلیت که از یکی از مسافرها بوده و از پیش‌ش در داخل اتوبوس مانده بوده به خانه آورد. ما به این تبلیت سیم کارت نیانداختیم، یک روز پسر بزرگم در خانه بوده و به این تبلیت یه میلیون تومنی، سیم کارت می‌اندازد، همان شب از آگاهی برای من تماس گرفتن و گفتند این تبلیت سرقت شده باید به آگاهی آورده شود. تبلیتی که خانمم از داخل اتوبوس پیدا کرده بود برای این که برای‌ش در آگاهی پرونده‌ایی درست نشود، من یک 50 دالری برای یکی از مآمورها رشوه دادم که این قضیه را بزرگ نکند. این قضیه نخست این 450 دالر بود. بعد یک ماه بعداز این قضیه تصمیم گرفتیم که خانه بگیریم. دالر اون زمون 37 بود، من همه دالرها را به قیمت 37 دادم، تقریبا 14 تومن و یا چیزی زیادتر شد. من به مجرد این که دالرها ازخانه‌ام رفتن، از فردایش دالر رفت به 40 و 42 و 45 و تا رسید به 50. همان دالرهایی که به اون فرد دیگری داده بودم همون فرد طی دو هفته 4 میلیون تومان سود برد. این یکی از الگوهای تکرار شونده مالی من طی تقریبا شش ماه گذشته‌ام هست. الگویی که بارها به همین شیوه و به گونه های مختلفی در زندگی من تکار شده است.

    یکی دیگر ازاین الگوها برمی‌گردد به روز نخست عید قربان امسال، یعنی برای چند روز پیش. من خیلی برای آجیل علاقه دارم. هر چند وقت یکباری برای خونه آجیل می‌گیرم. هر وقت می‌رم آجیل می‌خرم 300 و یا 400 هزار تومان می‌خرم. ولی این بار به صورت کاملا عجیب و غیر مترقبه در حالی که سعی می‌کردم همین مقدار اندکی که پول در کارتم هست، این را نگه دارم که بتوانم روی خودم در آرامی کارکنم، رفتم یک و نیم میلیون آجیل گرفتم. چیزی که مقدار زیادش را نیاز نداشتیم. حالا می‌دانم که ریشه این عملکرد ناخودآگاهانه من بر می‌گردد به الگوهای تکرار شونده من درباره باورهای منفی مالی من.

    هرچه می‌نوسم و هرچه بنویسم زیاد زیاد هستند این الگوهای تکرار شونده در زندگی من در بعُد موارد مالی‌م.

    با وجود این که من بیش از 50 ترمز مخرب مالی را در زندگی خودم و در ذهنم پیدا کرده‌ام، آنها را برای خودم پرینت کرده‌ام، من برای خودم 150 باور مناسب و درست را درباره تغییر دادن باورهای نادرست و مخرب مالی‌م پیدا کرده‌ام و این 150 باور مناسب را جایگزین باورهای نادرست گذشته‌ام می‌کنم ولی می بینم که شرایط برای من اجازه نمی دهد که به صورت درست و اساسی روی خودم و روی تغییر دادن این باورها و این ترمز های خودم کار کنم.

    یک الگوی تکرار شونده دیگری که از دو و نیم سال به این طرف آنرا دارم این است که من بارها و بارها تصمیم گرفته‌ام که دوره عالی و معنوی روان شناسی ثروت یک را در زندگی‌م به گونه اساسی کار کنم، عملی‌ش کنم و به استقلال مالی و زمانی در زندگی‌م برسم. ولی به خداوندی خداوند قسم هر بار که که این دوره را شروع کرده‌ام و صدها بار به خودم تعهد داده‌ام که این دوره را عملی کنم و روی این دوره با جدیت کار کنم و تمرین های این دوره 36 جلسه‌ایی را کار کنم، نشده و من نتوانسته‌ام به درستی این دوره را کار کنم. نمی دانم دلیل این روند در من، در چی هست. چرا نمی‌شود؟ چرا نمی‌توانم دوره روان شناسی ثروت یک را به درستی کار کنم و باور های خودم را در بعُد مالی تغییر بدهم. چرا نمی‌شود؟ این را واقعا نمی‌دانم. با وجود این که این دوره روان شناسی ثروت یک، اولین دوره‌ایی بود که من آنرا در اول تیر ماه سال 1399 از سایت عباس منش خرید کردم. زمانی که استاد فقط هفت جلسه از دوره بروز رسانی این دوره را روی سایت گذاشته بود. ولی تا کنونی نتوانسته‌ام از جلسه چهاردهم این دوره، بالا بروم.

    هر چه برای عملی نمودن این دوره عالی تصمیم می‌گیرم و با خودم تعهد می بندم ولی نتیجه خاصی نمی توانم از این تصمیم گیری‌های خودم بدست بیاورم و بتوانم روند زندگی خودم را تغییر بدهم. میشه گفت: بیش از ده بار تصمیم به عملی نمودن این دوره گرفته‌ام ولی در همان پله‌های اول مانده‌ام. و…

    و این حکایت هم چنان برای من باقی‌است.

    درباره مصرف های غیر مترقبه باید بگویم: همین یک و نیم ماه اخیر پسر بزرگم مریض شد و بردیم بیمارستان، و باز یک هزینه 12 تومنی بالای من آمد که مجبور شدیم این مقدار پول را قرض بگیریم. یعنی اتفاقات و موارد غیر مترقبه‌ایی که سبب می شود که از من پول های بزرگی را بگیرد، بارها و بارها در زندگی من رخ داده است. چندی پیش گوشی‌ام از ارتفاع بیست سانتی متری افتاد و ال سی دی‌اش شکست. هزینه همان برایم تقریبا دو تومن شد. ولی دو روز کار کرد و دیگر کار نکرد. ال سی دی همین گوشی ام دوبار دیگر برای من شکسته و هزینه های سنگینی را برای من به بار اورده است. فقط یک آمار سردستی، تقریبا شش بار ال سی دی های گوشی‌هایم شکسته اند و من مجبور شده‌ام که پول‌های گزاف بیهوده بدهم تا این مشکل رفع شود. جالبه! روند شکسته شدن ال سی دی گوشی‌هایم خیلی خیلی ساده ساده است. یعنی اصلا یک اتفاق پیش پا افتاده سبب شده که برای من این همه هزینه غیر مترقبه به بار بیاید. میگم گوشی خودم از ارتفاع بیست سانتی متری افتاد و صفحه‌ش شکست. ارتفاع بیست سانتی.

    موضوع خیلی خیلی مهمی که یکی از بزرگترین این الگوهای تکرار شونده برای من طی یک و نیم سال اخیر هست و متآسفانه هر روز و هر هفته در زندگی من تکرار تکرار می شود و خیلی خیلی احساسات مرا منفی می کند و سبب می شود که از این مسیر زیبا دور شوم و نتوانم فایل گوش کنم، نتوانم روی باورهایم کار کنم و سبب می شود که تصمیم های خودم را به تعویق می‌اندازم و روی باورهای جدید خودم درست کار کرده نمی‌توانم، موضوع رفتن من به دلیل کم شدن پولم در زندگی‌م به کارگری ساختمانی و انجام دادن کارهای سخت و شاقه ساختمانی است. من به شدت از این کار کارگری ساختمانی منتفرم و اصلا دوست ندارم بروم سر کار و کاری‌گر ساده باشم.

    من خیلی خیلی دوست داارم در بانک جهانی کار کنم، دوست دارم کارهای بزرگی بکنم، دوست دارم کار های راحتی را انجام دهم، دوست دارد مثل آب خوردن نعمت ثروت به زندگی من بیاید. من هر گز و اصلا دوست ندارم با بیل زدن و با حمالی کردن، مقدار اندکی پول بدست بیاورم که فقط پول نان بخور و نمیر من بشود. کارگری ساختمانی همین روند هست.

    من دوست ندارم کسی بالا سر من باشد و به من دستور کار را بدهد. من آزادی را دوست دارم. من هم دوست دارم به همه چیز راحت و با لذت برسم. دوست ندارم سختی بکشم. دوست ندارم چیزی به سختی بدستم بیاید. من دوست دارم در آرامش زندگی کنم.

    یک و نیم سال هست که می‌گویم نروم به کارگری ولی باز هم شرایط مالی من تا حدی برای من سخت می‌ شود که من با احساس بد مجبور می‌ شوم دوباره و دوباره بروم کاریگری ساختمانی بکنم.

    خوب این مورد بر می گردد به این که من سختی کشیدن را معنوی می ‌دانم. من دیده‌ام عده زیادی را که دارند سختی می کشند و من هم می‌گویم همینی که هست. در واقع من شرایط سخت را برای خودم در زمینه پول به دست آوردن، پذیرفته ‌ام و قبول‌ش کرده‌ام.

    حالا دیگه باید این شرایط برای من و برای ذهن من باید تغییر کنند.

    خیلی خیلی موارد خورد و ریزه دیگه‌ایی هم هست که از نوشتن شان صرف نظر می‌کنم و به همین موارد بسنده می‌کنم. حالا من می‌ایم روی خودم و روی باور های خودم کار می‌ کنم.

    حالا می آیم روی تمرین های دوره عالی کشف قوانین زندگی کار می‌ کنم. می دانم که بیشترین موارد هم بر می‌ گردد به پایین بودن عزت نفس من و نبود احساس لیاقت و احساس ارزشمندی من در درون من.

    این موارد بالایی، بخشی از این الگو های تکرار شونده من در زندگی‌م در بخش مالی هستند. و من هم در اولین قدم برای بر خوردم با این الگوهای تکرار شونده مالی خودم در زندگی‌م و در ذهنم، چندتای شان را که ذهنم برای من یاری‌م داد را نوشتم.

    من در بخش های دیگری نیز این الگو های تکرار شونده را دارم. در بخش سلامتی نیز دارم. در بخش روابط با دیگران نه با همسرم و با فرزندانم، بلکه با دیگرانی که منظور افراد درجه دو و درجه سه هستند نیز من این الگوهای تکرار شونده را دارم و این ها برای من مشکل ساز هستند.

    حالا ببینم من این الگوهای تکرار شونده مالی ام را که به نوعی برای من جز بزرگ‌ ترین ها هم هستند را چگونه می توانم حل‌ شان کنم و چگونه می‌ توانم از پس شان بر بیایم. چون این ها برای من خیلی خیبلی زیاد در زندگی ام تکرار شده اند و مرا با مشکلات زیادی هم روبرو ساخته اند. اگر بتوانم من در این بخش این این الگوهای تکرار شونده مالی خودم را حل شان کنم، من خیلی راحت راحت می‌توانم این مسایل خودم را در بخش های سلامتی و روابطه خودم نیز حل شان کنم.

    چون این الگوهای تکرار شونده من در بخش های سلامتی و روابطم خیلی خیلی کم هستند، یکی دو مورد هستند. ولی در بعُد مالی خیلی خیلی زیاد زیاد هستند و خیلی هم بزرگ هستند و خیلی هم برای من در زندگی‌م تکرار شده اند.

    یک خواهش هم از دوستان عزیزم در‌ سایت دارم. دوستانی که مثل من در باره موارد مالی، این الگوهای تکرار شونده مالی را در زندگی خودشان دارند و بارها و بارها به مشکلات برخورد کرده‌اند، خواهشم این است که مرا کمک کنند و همکاری کنند با ایده های نابی که توانسته اند با انجام دادن شان به موفقیت های خوب مالی در زندگی شان برسند. این خواهش من از دوستانم در سایت عباس منش هست.

    یعنی خوب است که من هم از ایده های دوستانم در زمینه رفع الگوهای تکرار شونده موارد مالی شان استفاده نمایم.

    خدایا! سپاس گذارت هستم. خدایا! هدایتم کن!

    ممنونم از همه عزیزانم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      کامران گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      با نام خداوند مهربان

      دوست عزیزم سلام امیدوارم که ثروتمند و عالی باشی

      دوست من. شما نزدیک به سه سال هست که در سایت استاد هستید

      و این چیز هایی که می د بر میگرده که شما متعهد نبودید به تغییر. و حرف های استاد رو 100 در صد باور نداشتی حتی اگه 99 درصد باور داشته باشی و یک درصد نداشته باشی. شیطان از همون یک درصد کار خودشو انجام میده

      پس برای این کار. من خودم. از فایل های دانلودی باور های ثروت ساز استفاده میکنم و آنقدر گوش میدم آنقدر گوش میدم هر فایلی رو حداقل 5 بار گوش بده. کامنت بزار. به قرآن رجوع کن. و. از قرآن باور هاتو قوی کن. و تو توجهت به کمبود ثروت هست ناخود آگاه داره کارشو انجام میده.

      و در مورد ثروت در عقل کل سوال بپرس.

      و پاسخ به مسائل زندگی در مورد ثروت استاد و خانوم مریم شایسته نازنین پاسخ ها داده.

      تغییر باور جرات میخواد و ریسک میخواد. اما وقتی میدونی مسیر مسیر درستیه پس ترسی نداری

      اول قانون رو درک کن. ببین قانون چی میگه. اصلا مهم نیست چند ساله که در سایت هستی فقط درک کن قانون رو و رها باش

      فقط رو باور هات کار کن قانون فقط به فرکانس هات پاسخ میده. پس برای ثروتمند بودن و سالم بودن. فقط راهی جز ساخت احساس خوب با کنترل ورودی های ذهن نداریم

      فایل های باور های ثروت ساز رو دائم گوش بده

      در پناه خش شاد و ثروتمند و عالی باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      امیرحسین مهتدی گفته:
      مدت عضویت: 2099 روز

      دوست عزیز سلام به نظر من از طریق تمرین ستاره قطبی که استاد تدریس کردن میتونی کم کم این الگو ها رو بشکنی

      من خودم از طریق‌ این تمرین نتایج فوق العاده ای که خارج از چهارچوب الگوهای تکرار شونده من بود گرفتم

      انقدر نتایج جذاب بود که فکرش رو هم نمیکردم

      موفق باشی جلیل جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: