پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 74 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدای مهربون
سلام استاد جون واقعا این فایل مثل همه فایل هاتون بی نظیر بود برای نوشتن خیلی مقاومت داشتماولیش این بود که من نمیدونم چه مواقعی بیشترین احساساتم برانگیخته میشه این از عدم عزت نفس من هست از عدم لیاقتم ناشی میشه که باید حسرت بچه ها رو بخورم خوش به حالشون میدونن پاشنه آشیلشون چیه ولی من هنوز بعد مدت ها نمیدونم و من لایق آموزشهای استادنیستم و باید از این مسیر برم این جا بود که به ذهنم گفتم بیخود انقدر بهش فکر می کنم کامنت بچه ها رو میخونم باید متوجه بشم و خدا روشکر تونستم به ذهنم غلبه کنم و اومدم کامنتمو بنویسم تا خود خدا بیشتر بهم کمک کنه.
یکی از اولین موارد اینهست که وقتی پسرم باهام لج میکنه یا حرف گوش نمیده انقدر عصبی میشم باهاش داد و بیداد می کنم جوری که ازم میترسه و شروع می کنم مطالب قبلی هم میارم جلو و غر میزنم و حسابی عصبی میشم.
مورد بعدی در خصوص روابط هست من کلا توی روابط مدام این الگو داره برام تکرار میشه که اول رابطه با میل و رغبت شروع میشه و بعد به جدایی میرسه اونم با دلخوری و سرخوردگی خودمم میدونم چرا چون میخوام طرف تا آخر باهام بمونه از دستش ندم و مدام دنبال راضی کردن طرف هستم و میخوام از رابطه لذت ببره خودمو کم میدونم بر خلاف زبونم که میگم من خیلی لایقم من خیلی موقعیت های خوب دارم که طرف دوست داره باهام بمونه و اینا همه از کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس هست.
مورد بعدی درباره مسایل مالی هست مدام خودم و خانواده ام در یک برهه ای از زندگی دچار کمبود پول میشیم و من دوست دارم در این شرایط ناجی خانواده بشم و خوشحالشون کنم دریغ از اینکه بفهمم آزی به تو چه مگه دفعات قبلی کمک نکردی پس چرا حل نشد چرا فقط صورت مسئله عوض میشه ولی مشکل به قوت خودش باقی هست یه مورد دیگه هم در بحث مالی هست تا یه مقداری پول بیشتر از معمول تو حسابم میاد میذارم برای خرج های پسرم مدرسه، کلاس و … و از اون پول برای خودم خرجی نمی کنم خودمو لایق نمیدونم خودم الویتم نیستم و پسرم شده الویتم میخوام که از بچگیش لذت ببره و هر کاری که دوست داره انجام بده ولی این کار من داره نتیجه عکس میده برای پسرم حکم عابر بانک دارم پسرم بهم محبتی نداره تا باهاش مخالفت می کنم سریع بهم میگه تو بدی تو رو دوست ندارم این برای این که اون شده الویت من حال خوب اون مهم شده برام من چطور حالم بد باشه میتونم حال یکی دیگه رو خوب کنم اصلا فراموش کردم خدایی هست و من مسئول خوشبخت کردنش نیستم
مورد بعدی حسرت خوردن به زندگی دیگران مثلا اگر کسی رابطه عاطفی خوب داشته باشه حسرت می خورم چرا پس من اینجوری نیستم مگه اون چه حسنی داره که مثلا همسرش یا شریک عاطفیش باهاش اینجوری و یه جورایی میخوام طرف تو ذهنم بیارم پایین یا اگر از نظر مالی اوکی باشه هم همین بساط هست و اینا تو دلم جمع میشه و انقدر با خانواده ام و بچه ام بداخلاق و به قول اونا گوشت تلخ میشم که نگو ومدام درونم دارم خودمو میخورم که سنم داره میره و به هیچ جایی نرسیدم و جوری میشه که کلا آمورش ها رو میذارم کنار و میشم آزاده قبل
این مورد واقعا نمیدونم نتونستم کشف کنم با خوندن نتایج شما دوستان خیلی خوشحال میشم و ایمانم به ادامه راه بیشتر میشه ولی شایدم اون ته ته ها بهتون غبطه بخورم و حسرت بکشم ولی باید روی اینا کار کنم خدارو هزاران بار شکر که تونستم همین کنکاش سطحی انجام بدم با نوشتن این مطالب یه نفس عمیق کشیدم انگار اینامدام تو ذهنم بود و سنگینی میکرد.
استاد جان ومریم عزیز هزاران بار سپاسگذار شما هستم بابت این همه آگاهی هایی که به ما میدین و سپاس بی کران از خدای مهربونم که در این جمع هستم و در مسیر هدایت الهی
سلام خدمت دوستان عزیزم
من محسن هستم و الگوهای تکرار شونده زیادی توی زندگیم میبینیم. چون تمرکز بر روی ترمز های ذهنی است پس منفی ها رو به دوستان گلم میگم.
مشخصا همین موارد همیشه احساسات من رو بیشتر درگیر می کنه و فشار زیادی بهم وارد می کنه:
1. من خیلی خوب پول میسازم و هم سال گذشته و هم امسال با درامد یک ماهم خودرو خریدم و امسال همون رو ارتقا دادم و هدفم که 207 بود رو به همراه همسر نازنینم خریدیم.
اما؛ مشکل اینجاست که بعد از یک درامد خوب من دیگه اون مقدار رو نمی سازم و حتی ماه هایی میشه که درآمد ندارم… یعنی هیچی و پساندازی هم ندارم.
سال گذشته روی این موضوع یه مقدار کار کردم و همون طور که استاد گفتن فاصله به درامد رسیدنم کم شد و مقدار بهبود پیدا کرد ولی امسال دوباره شاهد همین موضوع هستم و بعد از خرید خودرو ماهی که پیش رو بود ، درآمدی نداشتم.
درامد کم همیشه باعث استرس بیشتر و مشکلات با همسرم و حتی سخت شدن شرایط کاریم میشه.
2. مشاجره ودعوا با همسرم( البته ذکر کنم که هر دمون واقعا عاشق همیم و این رو مطمئن هستیم)، سخت ترین حالت و بدترین احساس ممکن و عصبانی ترین حالت من رو بیرون میاره.
من خیلی ادم صبور ، آسان گیر و خوش خنده ای هستم و تقریبا به جز همسرم کسی عصبانیت من رو ندیده.
این موضوع حدودا در سال 3 الی 4 بار اتفاق میفته.
3. مورد بعدی که من رو عذاب میده، مراوده من با رییسم هست. رییس من انسان منطقی و خوش اخلاقی نیست. به همین خاطر هیچ گاه در مورد موضوعاتی که اختلاف نظر داریم ، نمی تونیم بحث کنیم. و حرف زور در کنار اخلاق بد خیلیییبب آزاردهنده میشه.
ولی؛ خودم فهمیدم که هروقت من روی خودم کار می کنم اصلا باهم چالشی نداریم و حتی بهترین اخلاق ممکنش رو با من می کنه.
با این حال هر چند ماه یکبار از این نوع فشار برای من ایجاد میشه.
4. من اصولا آدم فراموش کاری هم هستم، خیلی زیاد پیش میاد که در مورد مسائل خانه و خرید ها و یا وظایفم ، مواردی رو فراموش کنم. دامنه این فراموشی فقط در مورد کارم نیست، وگرنه در مورد بقیه موضوع ها زیاد دیده میشه.
حقیقتش کاری هم براش نکردم…
5. من بسیاری از اوقات کارهام رو به تعویق می اندازم و خیلی برام پیش میاد که گفتم حالا یه ساعت دیگه انجام میدم و اخر شب شده و موفق به انجام اون کار نشدم.
آخرین موردش همین دیروز بود که تعطیل بودم ولی مراقبه ام رو انجام ندادم، با اینکه خیلی سود فراوانی ازش برده بودم.
این موارد جزو اهم الگوهای تکرارشونده و تحریک کننده احساسات بد من بود
اگر از دوستان کسی همین مشکلات رو داشت و برطرفش کرده بود، خوشحال میشم نظرش رو بنویسه
ممنون از استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
با سلام به استاد عزیز، مریم بانو و همه بچه ها
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
_ وقتی همکارانم/ دوستم و … پشت سر من حرف میزنن و یا جلو روم بهم تیکه میندازن یا در مورد چیزی نظر بی ربط میدهد.
_ وقتی شریک عاطفیم/ دوستام و … توجه (کافی از نظر خودم) بهم نمیکنن یا نقدی میکنن یا کمتر هستن.
_ وقتی درآمدم نوسان داره (این به شدت ذهن منو درگیر چرایی میکنه)
_ وقتی مادر و خواهرم نظری در مورد زندگی و کار من میدن یا وقتی حل مسائلشون رو از من میخوان
_ وقتی قراره از خودم دفاع کنم و یا خودم رو پرزنت کنم.
_ وقتی توی کار نقد بهم میشه (چه درست، چه غلط)
_ وقتی قراره با مدیر و … (با سمت بالاتر) صبحت داشته باشم.
_ وقتی قراره یه تصمیم جدی و جدید در زندگی بگیرم. (مثلا عوض کردن شغل، یا ترک کردن یه رابطه)
_ وقتی به اندازه کافی درس نخوندم.
_ وقتی از زمانم استفاده درست نمی کنم.
_ وقتی مادرم ناراحت و مریض میشه.
_ وقتی مانده حسابم پایینه و دوباره من شروع میکنم به، به شدت سرزنش کردن خودم که چرا درآمدت هنوز ثبات نداره
_ وقتی باید جواب منفی ای به کسی بدم و خیلی تلاش و تمرکز میذارم که یه وقت ناراحت نشه
کلا هر کدوم از اتفاقات بالا بیوفته تازگی ها خیلی خیلی منو به هم میریزه و کل تمرکز و ذهن من رو درگیر خودش میکنه (یکی دو روز) و عملا هیچ کاری دیگه نمیتونم بکنم و خب کلی هم بابت اینکه چرا کنترل ذهن نکردم خودمو سرزنش میکنم و خب قطعا وقت و انرژیی که از من میگیره منو داره از هدف هام دور میکنه.
خب میدونم خیلی از اتفاقات بالا ربط داره به مهم بودن نظر دیگران در من، که با وجود کار کردن روی عزت نفس هنوز هم در من وجود داره. با وجود داشتن دوره عزت نفس انگار این مورد هنوز هست، البته نظر مادر و خواهرم رو توی دوره عزت نفس نوشته بودم که پاشنه آشیلم و روی پاشنه های آشیل همیشه و همواره باید کار کنی و وقتی رها میکنی خب معلومه همه چیز مثل قبل میشه دوباره. یکی از دلایلش هم اینه که من زیادی برونگرا هستم و همه مسائل زندگیم رو به همه میگم و خب وقتی میگی نقد، نظر و … هم میشنوی دیگه
(باید دوره عزت نفس رو دوباره برای بار چندم با دقت گوش بدم، یادمه اون موقع کامنت های خوبی از خودم و رفتارهام نوشتم، اونا رو هم باید دوباره بخونم)
و چیزی که دیگه هنوز ایراد داره و میدونم هم داره باورهای ثروت منه، ولی خب چون زمان زیادی روش کار کردم نمیدونم دیگه دقیقا باید روی کدوم قسمت بیشتر کار کنم یا کجاها هنوز در ذهن و باور من هنوز درست نشده که برم سراغش، یا اگر هم بدونم مثلا کدوم باور ایراد داره دیگه نمیدونم بیشتر از این چجوری باید رفعش کنم یا روش کار کنم. البته که درآمدم نسبت به سال گذشته همین موقع حداقل 4 برابر شده ولی خب آزادی زمانی و مکانی من کم شده.
و خب نوشته های بالا نشون میده هنوز باورهای ثروت ایراد داره. (فکر کنم دیگه وقتشه برم دوره ثروت رو بخرم، ولی یه چیزی که اینجا با وجود اینکه الان به راحتی میتونم هزینش رو پرداخت کنم، نمیزاره بخرمش، اینه که دوره قانون آفرینش و شیوه حل مسائل رو خریدم ولی هنوز تمومشون نکردم، و اینم به دلیل اینه که دیگه مثل قبل آزادی زمانی و مکانی ندارم)
مرسی استاد، من متاسفانه الگوهای قدیمی تکراری رو این روزها زیاد دارم تجربه می کنم. انگار یه جورایی میدونم ایرادهای باوری کجاست. هم این مدت کمتر کنترل ذهن داشتم و هم یه جاهایی دیگه نمیدونم دقیقا روی کدوم قسمت در باورهام کار کنم.
برم کامنت بچه ها رو بخونم و فایل بعدی رو ببینم.
سلام استادعزیزم و مریم بانوی مهربان
_اتفاق و چیزی که این سالهای اخیر خیلی من رو عصبی می گرد ، وقتی شوهرم به من می گفت تو ، توی مسابقه خرگوش و لاک پشت مثل خرگوشی هستی که خوب می دوه ولی خوابیده و همه اش می گفت توی رشد نداشتی و پسرفت داشتی و من دیگه با تو کاری ندارم.
البته این اواخر روی خودم کار کردم که دیگه برام نظرش مهم نباشه. این برداشت ایشون هم فقط به خاطر این که من درآمدم طی این چند سال اوفت داشته ، هر چند خداونند از راهای بسیار دیگر به من روزی رسونده جوری که شرایط زندگی ما در حال حاضر خیلی بهتر از قبل هست.
و من خیلی بهم می ریختم.
یا وقتی الهامی به من می شد می ترسیدم عمل کنم و شک داشتم این توهمات من هست یا صدای قلبم.
یا قبل از دوره شیوه حل مسایل ، نرسیدن به نتیجه بزرگ و دهن پر کن که بتونم به شوهرم اثبات کنم که راهی که دارم می رم درسته خیلی احساسم رو بد می کرد.
که با گذراندن این دوره فوق العاده و شناخت بیماری کمال گرایی خیلی بهتر شدم و نتایج فوق العاده ای رو که تا حالا گرفتم رو بیشتر می بینم.
ویا درس نخواندن پسرم و زبان کار نکردن آن با تا قبل از دوره شیوه حل مسایل خیلی من رو بهم می ریخت ، که به لطف خداوند با این دوره و نوشتن اهرم رنج لذت ادامه این کار و همچنین هدایت ربم به قدم ششم دوره 12 قدم به لطف خداوند در حال حاضر بسیار عالی هستم و خودم و فرزندان را همسفرانی می دونم که توی این دنیا با هم همسفر هستیم و روحهای مجزا با خواسته های متفاوت هستیم که آمده ایم به این دنیا تا هر کدام لذت مربوط به خودمون رو تجربه کنیم و از کنار هم بودن لذت ببریم و همون کسی که بهترین هادی و راهنمای من است خودش راه درست صراط مستقیم تنها را می داند و هدایت می کند.
استاد عزیزم از شما به عنوان دست مهربان ربم برای هدایتم بسیار بسیار سپاسگزارم.
به نام خدای هدایتگرم به سوی خواسته هام به اسانی وراحتی ممکن
سلام ودرود خدمت استاد عزیز وخانم شایسته گرامی
سلام به تمام هم فرکانسهای عزیزم
خدارو شکر که امروزم زنده بودم وتا این لحظه از زندگی ام لذت برده ام
خدارو شکر که منو وارد مسیر خودشناسی,وخدا شناسی کرد
خدارو شکر که عضوسایت موفقیت بزرگ وعالی عباسمنش دات کام هستم
خدارو شکر که این روزها حال واحسالات خیلی عالی دارم و دارم سعی میکنم از تمام تک تک لحظه های زندگی ام لذت ببرم
استاد من تصمیم داشتم که نتایج و تجربه های اخیر خودم رو توی قدم دوم که این روزها کسب کرده ام بزارم که دیشب هدایت شدم به این فایل وخودم از,این همزمانی در عجبم که چطور میشه همه چی اینقدر ساده و روان وبه قول خودتون خودبه خود انجام شود
موضوعی این فالین دقیقآ ربط داره به این ده روز اخیر من که تصمیم مهمی گرفتم و ازمحیط امن خودم اومدم بیرون
اما سوال شما؛؟
وقتی مجبور میشوم تصمیم مهمی برای زندگی ام بگیرم بسیار نگران ومضطرب میشوم؟
بله،اولش باید یه کوتاه از گذشته ام بگم و کجا بوده ام و هدفم چی بوده بعد بقیه داستان رو شفاف توضیح میدم
من از سال 86تویک شرکتی مشغول کار بودم و باتضادها ومحدود های خیلی زیادی مواجه شدم مثلآگوشی همراه ممنون،تاخیر وغیبت ممنوع،مرخصی بستگی به شرکت وشرایط خط وتولید داشت کی بری نری خلاصه تمان آزادی من رو گرفته بود تقریبآ تمام ایام عید رو سرکار بودم واین یکی از مسعله هایی بود که پذیرش برام سخت بود و درکل خیلی شریط سخت بود و اینم بگم بسیار کار خطرناک وحادثه خیز و حقوق ومزایای بسیار کم نمیخوام تمرکزنم بر نازیبایی ها اما اینها واقعیت شرایط شغلی من بود و من چون پذیرفته بودم که این کار منه و باید انجامش بدم ودیگه هیچ حق انتخابی ندارم کنار اومده بودم اما همیشه از خداوند اول هرسال یعنی 5یا6ساله درخواست میکردم خدایا یه کاری کن ردیف کن من برای خودم کار کنم
چندبار هم اقدام به حرکت کردم که از یه جایی شروع کنم اما ترس ونگرانی وبه هم خوردن شرایط مالی وازبین رفتن حاشیه امنم تمام وجودم را سست میکرد وباز هم نقطه سرخط
اما امسال باشروع دوره فوق العاده من باکمک خدا و 12قدم تصمیم گرفتم که این تصمیم را اجراییش کنم وپا بزارم روی تمام ترس هام وایمان خودم رو نشون بدم
اینم بگم از زمانی که با شما اشنا شدم من یک کارگر صفربودم که هیچ سمت ومزایایی نداشت اما با کمک اموزه ای شما من یک سال اخرم سرشیفت شدم ،اتاق بهم دادن مزایا وپشت لیس بهم دادن هرماه پاداش میگرفتن وسمت بهم دادن فقط نظارت میکردم کلی رشدکردم اما من یک سری معیارهایی توی ذهنم بود مثل این که آزاد باشم،دراختیار خودم باشم،بیشتروقت داشته باشم که درکنارخانواده باشم ولذت ببرم،درآمد بیشتر شود،بیشترمسافرت برم وجاها وشهرهای جدیدی ببینم خلاصه خودم برای خودم کارکنم زیر بلیط کسی نباشم ودر مسیر علایقم باشه،اینم بگم دوستان کارمن بسیار ساده وآسانی بودوهیچ اذیتی نمیشدم اما من این احساس رو داشتم که دارم وقتم رو الکی هدر میدم میدنید احساس پوچی وبه درد نخور بودن میکردم ودوست داشتم تغییر کنم ویک قدمی برای خودم بردارم ،خوب چطوری،از کجا ،باکدوم پول ،سرمایه هم ندارم ،حرفه خاصی رو که بلد نیستم،مدرک خاصی رو هم از دانشگاه هاوار المان نمیدام یا انگلیس ندارم،،، ها شهاب به چی علاقه داری ول کن این هارو مگه یادت نیست استاد بارها میگفت برین سمت علایقتون،،خدایا علاقه من چیست چی کارو دوستدارم هاااااااا دیدم من علاقه شدیدی به رانندگی وماشین سنگین دارم و خواسته من یک ماشین شش دانگ برای خودم داشته باشم وبرای خودم کار کنم و در اختیار خودم باشم وهمراه خوانواده ام در سفر به شهرهای مختلف وزیبا بروم و درامدم زیاد شودواز همه مهم تر ازادی ورهایی رو تجربه کنم و استقلال کاری داشته باشم ،،خدایا شکرت
واینم بگم چندبار اقدام کرده بودم که بیام بیرون اما ترسها ونگرانی ها وشک ها ودودلی ها و وردی های منفی دیگران که مقصر صد در صدش خودم بودم به خاطر دهن لقی ام که باعث شدم تصمیم اجرایی نشود ونقطه سرخط
اما امسال باشروع سال جزء هدف های اصلی وحتی اولین هدف من بود نوشتم وازش خواستم هدایتم کنه به سمت کسب و کارخودم که هدایت شدم به دوره 12قدم و از اونجا ازقدم اول تصمیم گرفتم که به محل کارم بگم من دیگه پس از اتمام قراردادم دیگه نمیام سرکار،،،،بزارید لحظه ای که خواستم به مدیر بگم که دیگه از سربرج نمیام احساسم روبگم بهتون من رفتم سمت اتاق مدیر نمیدونید چه تپش قلبی گرفتم،اترس ونگرانی وجودم رو گرفت دست وپام شل شد اصلآ یه حالتی بهم دست دادهمون موقع یه چیزی میگفت نرو ول کن نمیخواد بگی حلا بعدآ میگی ول کن بیخیال شو اما خداوند گفت برو بگو ونترس اینجا باید ایمان قلبی خودت رو نشون بدی،نگران نباش همه چی درست میشه توکل بر خدا
استاد رفتم و گفتم نمیدونید چه حالتی بهم دست داد چقدر احساس سبکی کردم حال وروزم خیلی عالی
شد،واما روز شماری میکردم سربرج بیاد ومن قراردادم تمام شود وشد،وحتی روزی که رفتن برای تصفیه حساب خود مدیر که این یکی از معجزات خداوند وپاداشی که بهم داد یک ملیون تومان پاداش برام نوشت که این هدیه ما به شمامن گفتم اقای مدید بسیارممنونم اما من تا حالا ندیده ام کسی میره بهش پاداش بهش بدن ومیدونید من فهمیده بودم اون مآمور بوداز طرف خداوند بران بنویسه اینم خیلی بهم انرژی وقوت قلب داد وایمانم را قوی تر کردخلاصه ما اومدیم بیرون وخدا شاهده استاد 24ساعت نکشید که نجواهای ذهنی حمله کردن بهم ومن از کنترلشون ناتوان بودم فکر کنم سه یا چهار روز توی این دنیا نبودم،ترس اربیکاری،ترس از بیپولی،ترس از قطع شدن بیمه،ترس از ضایع شدم وقضاوت دیگران ،ترش از شکست،ای سابقه ات خراب شد این چه کاری بود کردی بدو برو بگو غلط کردم بر میگردم ای ماهی 15ملیون حقوق میگرفتی ،کارتم که اسان وراحت بود میحط برات اشنا بود ،کلی دوست داشی،تجربه خیلی تو این کار داشتی،دارم اینها رو میگم کا از این زاویه ها وراه ها داشت وارد میشدکه مجبورم کنه برگردم سر خانه اول،اما این سری به خودم قول دادم تا آخرش برم ونترسم اما واقعآ تما شرایط روحی وروانی وجسمی ام بهم خورده بود ببخشید استاد بیرون رویی شدید گرفته بودم یک عرق سردی میکردم،جسمم تمام از حالط طبیعی خارج شده بود وحالم خیلی بد بودحتی نتونستم یک هفته توی سایت بیام اصلآ کلآ بردیه شده بودم منی که داءم مینوشتم چند روز دستم به هیچی نمیرفت،چندبارم گریه کردم واحساس شدید بدی رو داشتم تحمل میکردم واز خداوند هدایت وکمک میخواستم ،جالبش اینه چندجا بهم گفته بودن که اومدی بیرون بیا ما کاربهت میدیم نگران نباش موقتی،اونها هم جوابم کردن و دیگه بدتر،باور کمبودو نبون پول ودرامد سخت داشت منو له میکرد که خداوندبهم گفت بیکار نشین برو یه جایی مشغول باش فعلآو بیوفت دنبال کارهای رسیدن به اهدافت که استاد ازهمون لحظه که فرکانس من تغییر کرد حال روحی وروانی واحساسی من اروم اروم اروم تغییر کرد ودیدم درهای رحمت خداود دونه دونه دارن باز میشن همین الاه ازم برای سه جا درخواست کار داده اند و منت من رو میبرن وپول خوبی توش هست اما هدف من ماشین داربودن وبرای خودم کار کردن است باید بروم دنبال مدارک انها و تجربه کسب کردن در این مسیر ودر مسیر هدفم بیشر قدم بردارم
من سالها داشتم خودم رو عذاب میدادم که بیام بیرون اما جرعت وشهامت نداشتم که اخرش وصل میشه به کمبود ایمان و باور های توحیدی که اینجاس که شما میگید توحید همه چیزه باید باور های توحیدی قوی بسازید وعمل کنید.
خیلی خوشحالم که این دوسال که باصدا وفایل ها ودوره های شما وفایل های شما زندگی کردم و اخرش تونستن که همه این اگاهیی هارو که گوش کردم وشنیدیم وبه اون اندازه ای که درک کردم تونستم یه زره اش رو به مرحله اجرا،اجرا،اجرا،عملکر،عملکر ،عملکردبزارم واین نتایح عالی در حال رقم خوردنه،پس قدم اول رو من برداشتم وراه باز شد خدایا هزاران بار شکرت
استاد منتظر خبرهای خوب وعالی من باشید
ممنون وسپاسگزاری من رو بپزیرید
به خاطر تمام این آگاهی های ناب
دوستون دارم ،عاشقتونم
سلام دوستان
من فکر کردم به زندگیم و به سوال استاد
حقیقتش فهمیدم که من انرژیم واسه انجام کارها فوقالعادس هوشم خیلی بالا، قدرت فیزیکیم خیلی بالاعه و همه جوره تو عمل کردن به مسائل عالی هستم فقط یک مشکلی که دارم اینه که خیلی پشتکار طولانی ندارم یعنی یجورایی وسط کار ول میکنم اون راهو
من مثلا 30 ، 40 تومن ماهی درآمد دارم بعد این مقدار کم میشه یا حتی به هر دلیلی سرمایه دارما ولی خب پول تو حسابم کم میشه (که همین کم شدن پول تو حسابم به شدت منو بهم میریزه)
میام رو خودم کار میکنم دوباره یه استارت قوی میزنم میرم حتی درآمد قبلیم رو رد میکنم مثلا اسفند ماه من حداقل 200 تومن درآمد داشتم ولی بعدش دوباره کم شد دوباره شل شدم
نه اینکه از دست بدم پولمو نه مثلا وسیله هایی که لازم داشتمو خریدم و خب بقیشم تو کارمه فقط درآمدم یجورایی روندش سینوسیه هی بالا و پایین میره
من فک میکنم که بخاطر این باشه که خب انسان وقتی میبینه شرایطش خیلی خوب میشه دگ اون ترس مشکلات مالی رو نداره و دگ اون انرژی ای که باید رو روی کارش نمیزاره حالا باز ممنون میشم نظرتون رو بنویسید برام
مسائلی که منو به شدت بهم میریزم
1.کم شدن پول تو حسابم
2.اینکه یکی بهم بگه تو نمیتونی اینکار رو بکنی یا به شکل های دگ به من بخواد بگه تو عرضه اینکار رو نداری، چون بنظر خودم من از هرلحاظی بهترینم واقعا با استعدادم واقعا باهوشم و… نمیتونم قبول کنم که یکی از من بهتر باشه ولی بیشتر موقع هایی این حس فوران میکنه که بهم گوشزد بشه وگرنه شاید به هر دلیلی ذهنم درگیر مقایسه من با افراد سطح بالاتر از خودم نباشه
من آدم پولدار میبینم تحسین میکنم ولی خب این تخریب خودمه که باعث فشارخوردن و انرژی گرفتنم از اون موضوع میشه و برام سود داره تا تحسین
بعد از اون هم قطعا عزیزانم رو خیلی روشون حساسم و اگه اتفاق بدی براشون بیفته به شدت منو بهم میریزه
امیدوارم اگه میتونید بهم راه حل بدید تا زندگیمو از این حالت سینوسی دربیارم چون اگه من از اول با همون روند پیش میرفتم الان 100 ها برابر سرمایه و درآمد داشتم
با تشکر از همه و استاد عزیز
بنام یکتای هستی بخش…
سلام…
بعد از چندین ماه فکر میکنم این اولین کامنتی هست که دوباره دارم تو فایلهای دانلودی میزارم…چون من به لطف پروردگار و فایلهای ارزشمند دانلودی خصوصا سفرنامه تونستم چندین مدار خودمو ارتقاء بدم االخصوص مالی و تونستم دوره عزت نفس و قانون سلامتی رو تهیه کنم…به لطف الله کلی از عید تا به الان نتیجه گرفتم از دوره ی عزت نفس…
اما جدیدا به این نتیجه رسیده بودم که یکسری کدها تو ذهن من هست که هرچقدرررر من تلاش میکنم برای رسیدن به خواسته ای انگار خیلی سخت دارم میرسم یا انگار مثل آب تو هاونگ کوبیدنه…احساس میکنم که انرژی بسیار زیادی میزارم اما نتیجه اصلا محسوس نیست…
تا اینکه از طریق نشانه ها هدایت شدم به کشف قوانین زندگی…امروز این فایل رو دیدم ایمان پیدا کردم که این دوره حلّال همه ی مسائلی هست که به شکل تکراری باهاشون درگیرم….
حالا چه سلامتی …
چه مالی…
چه روابطی…
وقتی این فایل رو دیدم و به سوالات استاد فکر کردم دیدم که که من خیلی از این موارد رو باهم دارم…یعنی مثلا یه جاهایی خیلی خیلی قضاوت بقیه برام مهم میشه جوری که به شدت میترسم و اعتماد به نفسمو از دست میدم…خیلی جاها به شدت برای خونواده ام دلسوزی میکنم و وقتی مشکلی براشون پیش بیاد به کل از خودم نا امید میشم و خودمو میبازم…وقتی به یه چالش جدید بر میخورم کلا یادم میره که این فقط یک مسئله ی گذراست تمام انگیزه هامو برای آینده و موفق شدن از دست میدم…خیلی وقتا به دلیل وابستگی زیاد به همسرم بی توجهیش به من به شدت منو به خشم میاره و احساس قربانی بودن میکنم…دوبار تا حالا تلاش کردم طبق دوره قانون سلامتی پیش برم ولی هر دوبار ناموفق بودم و مطمئنم که یه ترمزی دارم که به شدت این کارو برام سخت کرده…ولی من ایمان دارم که دوره ی کشف قوانین رو تهیه میکنم و تک تک ترمزهامو برمیدارم و با سرعت موشکی رشد میکنم…در حال حاضر بزرگترین خواسته ام عمل به قانون سلامتی و گرفتن نتایج تو زمینه سلامتی و اندام زیبا هستش…ایمان دارم که خداوند هدایتم میکنه و به آسانی و با لذت این شیوه و سبک زندگی رو اجرا میکنم و از نتایج بزرگ و خفنم براتون مینویسم…
عاشقتونم استادممممممم لایق بهترینهایید
به نام خدای عزیزم که همیشه حواسش به من هست
سلام به استاد نازنینم و سلام به خانم شایسته مهربون و دوست داشتنی و سلام به همه دوستان عزیزم
پاشنه آشیل من در مورد مسایل مالی و درآمدم که به قول استاد سینوسی بالا و پایین میشه یک ماه خوب میشه و دوباره سقوط میکنه به حدی که حسابم کلا صفر میشه
ویه چیز دیگه که همیشه درگیرشم شغلمه نمیتونم کار مورد علاقه ام رو پیدا کنم واقعا نمیدونم چی میخوام
دلیلشم به نظر خودم مسایل مالیه، ذهنم همش درحال
دودوتا چهارتا. کردنه یعنی هرکاری که بهش فکر میکنم باز ذهنم منو میاره سرخط اینقدر باور های مخرب و محدود کننده تو ذهنم زیاده که نمیزاره قدم از قدم بردارم
( درکل چیزی که همیشه میخواستم ومیخوام اینکه یه شغلی باشه که لازم نباشه یه جای خاص یا یه شهر خاص باشی کاری همه جا بشه انجامش داد)
در مورد مسائل دیگه نتایجم برا خودم راضی کننده بوده خیلی از قبلم بهتر شدم
مسائل مالی هم بهتر شدم ولی اینقدر تضاد ها در این مورد زیاد که اصلا پیشرفتم به چشم نمیاد
من دوره عزت نفس و دوازده قدم که الان قدم پنجم رو دارم
خیلی مقاومت های ذهنیم درباره پول زیاده
استاد جان لطفاً منو راهنمایی کنین
سپاسگزارم
خدارو شاکرم که منوبه این محیط عالی و فوق العاده هدایت کرده و هر لحظه که بدون مقاومت درخواست کردم بهم داده
به نام رب مهربانم
درود به همه همفرکانسی های عزیزم
استاد جانم سپاسگزارم بابت این فایل بسیار ارزشمند
چه خوب که مثال زدین و اینطوری کمک کردین ک ذهنمون باز شه بتونیم جواب بدیم ب این سوالات
من خودم توی مواردی ک گفتین اینطورم ک احساس شدید ندارم یعنی چیزی ک به ذهنم میاد اینه که شاید اگ طرد شم از طرف دوستانم ناراحت شم ولی این احساس خیلی شدید نیس
یا مثلا انسان انتقاد پذیری هستم و تو این مورد خیلی ناراحت نمیشم راجب اشپزی ام شخصیتم و.. انتقاد کنن.
تو خیلی از موارد من ناراحت میشم ولی خیلی شدید نیس.. اما بین همین موارد چن تاییشون هس که نسبت ب بقیه بیشتر احساس منفی دارم.
مثلا احساس طرد شدگی بیشتر از انتقاد منو ناراحت میکنه.
الان ک فکر میکنم وقتی به اطرافیانم راجب قوانین میگم و بعد میبینم بی توجه ان یا مسخره میکنن خیلی احساس پشیمونی میکنم و یا وقتی راجب هدف و رویام به کسی میگم هم پشیمون میشم ک کاش نمیگفتم.
وقتی باهام بحث بکنن گاهی عصبی میشم بشدت الان خیلی بهتر شدم ولی ..یعنی اگاهانه سعی میکنم بحث نکنم.
من وقتی یه کاری رو مدیریت باید بکنم اگ بهش مسلط نباشم استرس میگیرم.
ولی اگ تسلط داشته باشم استرسم کمتره.
از اینک موقع ارائه ها سرخ میشم عصبی میشم گاهی.
قبلا وقتی میدیدم بچه ای رو دعوا میکنن و میزنن خودمو قاطی میکردم و طرف یچه رو میگرفتم الان خیلی بهتر شدم.
در کل تو خیلی مواردی ک به ذهنم رسید دیدم که احساس منفی من خیلییی شدید نیس اما تو بعضیاش نسبت ب بقیه کمی بیشتره مثل همون احساس پشیمونی ک گفتم
یا طرد شدگی از دوستان
یه مورد دیگم گاهی وقتی موفقیت دیگران رو میبینم حس میکنم از قافله عقبم و حس خیلی بدی میگیرم…برا همین زیاد پیگیر نیستم و تو فضای مجازی خیلی کمتر میرم تا تمرکزم بیشتر رو خودم باشه.
اما در کل فک میکنم نسبتا خونسردم نسبت ب مسائل
و از وقتی رو خودم کار کردم خیلی بهتر شدم و کاری ب بقیه ندارم یعنی دیگران تاثیر کمتری رو احساس من میزارن از این نظر که بخان انتقاد کنن، بی توجهی کنن و یا عصبی کنن….
یه مسئله ای ک فک میکنم خیلی باید روش کار کنم این هست که موفقیت هایی ک کسب میکنم در نظرم خیلی کوچیکه و میگم اینک چیزی نیس… در حالیک همون موفقیت رو در دیگران بزرگ میبینم.
در رابطه با الگوی تکرار شونده، من هم بموقع سر قرار نمیرسم و معمولا دوستان و اطرافیانم تو این مورد شاکی هستن… و همسرم هم از من بدترن و بدقولی میکنن تو این زمینه با شدت خیلی بیشتر یعنی مثلا فلان ساعت بگی بیا میگ باشه ولی خیلی دیرتر میاد البته فک میکنم الان بهتر شده.. چون من قبلا ناراحت میشدم ازاین موضوع ولی الان پذیرفتم و خیلی خودمو اذیت نمیکنم دگ
یه الگو تکرار شونده دگ برا من و همسرم اینه ایشون کارت بانکی شونو چندین بار گم کردن و همچنین دسته کلیدمون.
یعنی همین هفته پیش مارفتیم بانک کارت بگیریم.
و کلید هم من نزدیک شاید پنج شش ماهی باشه که نرفتم دوباره بزنم ازش.. چون چن بار گمش کردم دگ نرفتم.
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و بقیه دوستان عزیزم
در رابطه با سوال چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
اولین مورد که خیلی واسه من بارِ احساسی داره و عصبانیم میکنه و رو مخم میره سروصدا هست
حالا چه این سروصدا صدای بلند تلویزیون باشه یا سروصدای یک بچه یا مکان های شلوغ که خیلی سروصدا هست
ولی نسبت به سروصدایی که حاصلِ بحث و دعوا باشه واکنش احساسی شدیدتری دارم و علاوه بر عصبانیت بیشتر دچار تپش قلب و استرس و حال بد میشم اگه بین اعضای خانواده باشه تاثیرش بیشتره ولی هرجای دیگه هم بحث و دعوا باشه حالم بد میشه اگه باز خودم با کسی حرفم بشه صداشو ببره بالا که حالم دیگه بیشتر بد میشه و عصبانی میشم
اینکه کسی درباره زندگیم حالا چه کارم چه ازدواج و … حرفی بهم بزنه واقعا عصبانی میشم مخصوصا اگه نصیحت بکنه
اگه ببینم یه شخصی که نیاز به مراقبت و رسیدگی داره مثل یک سالمند یا یک کودک تو شرایط نامناسبیه که بهش رسیدگی نمیشه خیلی ناراحت میشم حس دلسوزی و ترحم میاد سراغم
دقیقا همین که کسی ازم کمکی بخواد و تو شرایطی باشم که نتونم بهش کمک کنم ناراحتم میکنه
حرفای این آدمای افراطی توزمینه دین و مذهب خیلی عصبانی میکنه منو دلم میخواد با سر بزنم تو دیوار واقعا
احساسات مامانم روی احساساتم تاثیر میزاره متوجه شدم وقتایی مامانم ناراحته یا بهم ریختس منم ناخودآگاه تحت تاثیرش دچار حس بد میشم وقتایی خوشحاله انرژی داره منم حسم بهتره
اینم متوجه شدم تو خونه خودمون حسم نسبت به زمان هایی که یه جای دیگم بدتره مثلا وقتایی که خونه داییم باشم یا خالم حس و حالم بهتره حالم خوبه کلا جو خونه و خانواده ی خودم حسمو بد میکنه عصبانیم میکنن
شاید موارد دیگه ای هم باشه ولی اینایی که گفتم از همه بیشتر روی احساسم تاثیر میزارن
ممنون که پاسخ من رو مطالعه کردید