پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 72 (به ترتیب امتیاز)

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2574 روز

    سلام و درود

    وقتی فایلی رو می شنویم میبینیم وای خدای من چقدر برای من هست

    الگوی تکرار شونده من هرماه تو یه تایمی واریزی زیادی دارم و نگران میشم

    الگوی دوم که استاد هم گفتن قبلا داشتم الان خوب شدم یعنی بهتر شدم برای قرار گذاشتن بود و من همیشه دیر می رسیدم الان همسرم خیلی به تایم اهمیت میده خب این طبیعی هست وقتی باهم هستیم من به موقع میرسم

    حالا این جای دیگه خودش رو نشون داده

    من خیاط هستم و تلاش میکنم به موقع تحویل بدم خوش قول باشم ولی وقتی یه کار عجله ای و یا خارج برنامه میشه من بد قول میشم

    الان متوجه شدم به موقع نرسیدن من سر قرار داره خودش رو اینجور نشون میده

    نتیجه چی شد وقتی ما خودمون مسله رو حل نکنیم و باور هامون رو درست نکنیم فقط شکل مطلب عوض شده و تو این موضوع رو باید حل کنی

    چقدر خوب شد نوشتم و فهمیدم پاشنه آشیل خودم را و حالا باید باورهایم رو بسازم

    یه الگوی تکرار شونده خوب که دارم وقتی میخوام یکی زنگ بزنه یا یه واریزی داشته باشم یا یه قرار وقتی کاری دارم خودش بدون دخالت من کنسل بشه

    و یا یکی خودش زنگ بزنه و حرفی رو بزنه

    دقیق دارا تکرار میشه و حتی دارم اگاهانه دعوت میکنم و میدانم میشه

    از خداوند بابت این قوانین ثابت جهان سپاسگزارم

    استاد از شما و مریم جان و اعضا سایت تشکر میکنم

    از دوستان تشکر میکنم

    و برای همگی آرزوی بهترینها رو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    مریم میرزائی گفته:
    مدت عضویت: 843 روز

    به نام پروردگار مهربان

    سلام عرض می کنم خدمت استاد گرانقدر و خانم شایسته عزیز و دوستان گرامی پرودگار رو هزاران بار سپاس بابت هم فرکانس شدن با این خانواده دوست‌داشتنی و گرم و صمیمی

    من از بی توجه ای خیلی ناراحت میشم وقتی جایی وارد میشم یا با فردی برخورد بکنم و به من بی توجه ای کنن خیلی ناراحت میشم که با صحبت‌های استاد متوجه شدم به دلیل ارزشمند ندانستن خودم هست

    که با دوره های عزت نفس و سلامت شروع کردم که این مورد رو در خودم حل کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مجید عزیزی پیردوستی گفته:
    مدت عضویت: 1567 روز

    به نام خالق مهربان

    سلام به صاحبان بهشت عباسمنش

    سلام به خانواده بهشتیم

    اول از همه اینو بگم که چند وقتیه که می‌خوام کاری بکنم از مرا به سوی نشانه ام هدایت کن استفاده میکنم واقعا فوق العاده جواب میده واقعا خود خدا میاد بالا سرم و بهم میگه که چیکار کن

    تازه یکی از دوره ها را خریدم و به خدا گفتم با این دوره چه دسته ای را پیش ببرم که هم به کارم کمک کنه و هم با این دوره مطابقت داشته باشه که دسته ی الگوهای تکرار شونده را بهم پیشنهاد داد

    امروز که اومدم و اولین فایل گوش کردم فهمیدم که دقیقا همون چیزی که میخواستم به محض تموم شدن فایل دوباره از اول گوشش کردم و بازهم یه آگاهی دیگه بهم داده شد که می‌خوام بخشی از این اگاهی را که با کارم ترکیب کردم به اشتراک بگذارم و خیلی دوس دارم برای رشد بهتر بهم پیشنهاد بدین

    _بخشی از کارم مربوط به درمان کردن میشه که با الگو و توجه به این فایل یه سری سوالات طراحی کردم ؟؟؟

    _آیا شما هرچند وقت یکبار درگیر بیماری هستی ؟

    _آیا هرچند وقت یکبار هزینه ای برای رفع بیماریهای ت میپردازی ؟

    _آیا تا به حال فکر کردی دلیل اصلی اینکه هر بار یه قسمت بدنت مریض میشه چیه ؟

    _چه چیزی باعث شده که هنوز به یک درمان قطعی نرسیدی و بیماریت ریشه کن نشده ؟؟؟(مثل دیابت)

    جواب برخی افراد به سوال آخر اینه که بیماری من ارثیه و ژنتیکیه و مادر و مادربزرگم هم این بیماری را داشتن به خاطر همین درمان نمیشه.

    درواقع این یک باور بسیار قوی که هیچ دارو و درمانی نمیتونه این بر این باور غلبه کنه و مسلما فرد با همون دیابت باقی میمونه

    در برخی افراد که ریزش مو دارن هرچقدر که لوسیون و ویتامین و دارو استفاده میکنن کفایت نمیکنه زیرا پشت این عامل هم یک باوری قویتر وجود داره که شخص میگه ریزش من ژنتیکه و درمانی ندارد با این حال این داروها را می‌خورم ببینم چی میشه ولی من می‌دونم که جواب نمیده ..

    واسه اینکه بهتر درس های استاد یاد بگیرم یا علاقه و رسالت خودم مثال می‌زنم که هم بیشتر یاد بگیرم و هم بتونم بهتر توضیح بدم قطعا هر بار بیشتر رشد میکنم

    پیشنهاد میکنم شما دوستان عزیز هم تا جایی که امکان پذیر با رسالت خودتون درس های استاد را توضیح بدین که هم بیشتر یاد بگیرین و هم بهتر توضیح داده باشین

    خوشحال میشم که بهم پیشنهاد بدین

    به زودی با خبرهای خوب بر میگردم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مهدی بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    سلام دوستان ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    من الان در ابتدای راه اندازی کسب و کار خودمم و خیلی برام مهمه که شروع کنم. دوس دارم کمپانی انیمیشن سازی خودمو داشته باشم . و فیلم هایی مطابق با قوانین بسازم که بتونه زندگی ادم ها رو متحول کنه . البته مسایل ذهنی زیادی دارم که سعی میکنم برطرفشون کنم. همین الان هم تا حد زیادی مشکلات برطرف میشه یکی یکی . مثلا مسئله نتم بهتر شده . دسترسیم به سایت ها خوبه. اموزش های خیلی خوبی تو اینترنت هست . گوشی خیلی خوبی گرفتم که کمکم میکنه . صبح ها میام کتابخونه و حسابی تمرکز دارم . رابطم با مادرم خیلی خوب شده و خیلی منو حمایت می کنه . اتفاقا چون در شروع کار چون به سرمایه اندکی نیاز دارم برای تهیه وسایل اولیه و کلا به مستقل شدنم کمک میکنه تصمیم گرفتم تدریس کنکور بکنم . کلی ترس اومد سراغم که اصلا مگه قیمت دستته ، اصلا می خوای چکار کنی ، اصلا چی می نویسی ؟ اگهی چی میزاری ؟ مگه عکس خوب داری اصلا بزاری پروفایلت؟

    من فقط رفتم جلو . خانواده کلی حمایتم کردن. من با توجه به تجربه ای که در هدف گذاری داشتم گفتم فقط یه اگهی خالی بدون عکس هیچ چیز میزارم مینویسم تدریس کنکور.

    نه قیمت نه اسم . هیچ چیز نداشتم . همون موقع 3 نفر پیام دادن و برای کلاس پرسیدن. شاید بگم 30 ثانیه بعد اگهی کردن.

    بعد کمکم پروفایل درست کردم . عکس از کتاب هام گذاشتم تو اگهی. از خودم نوشتم . ساعت و قیمت مشخص کردم . حتی نمی دونستم چطور باید درس بدم . ولی جمله طلایی خودمو گفتم ( تو فقط برو جلو ) و رفتم جلو . هی به خودم یاد اوری میکردم همین هفته پیش که کنکور داشتی بدون هماهنگ وسط پارک گروهی از دختر ها و پسرا جمع شدیم و یه ازمون دادن دست من . من هیچ امادگی نداشتم . سوالات رو خودم حل میردم در حد 2 یا 3 دقیقه و توضیح می دادم . حای کلی ایده حل همون موقع به ذهنم رسید. و همه دوستان به اتفاق معتقد بودن خیلی روون توضیح می دم . و کلا خیلی مطالبو تو همون مدت کم یاد گرفتن .

    حالا به کلاس که بخوام بزارم از این سخت تر نیس که؟

    تو همین فکر بودم گفتم تو کلاسم هم همین کارو میکنم . کتاب تستمو می برم . با هم تست میزنیم از مبحث مورد نظر . و موقع حل سوال درس میدم .

    اگه سوالی هم داشت که متوجه ……………

    قبل از تموم کردن جمله بالا ایده ای به ذهنم زد و سریع رفتم عملیش کنم . کلا یادم رفت داشتم چی مینوشتم . رفتم به اگهیم سر زدم و یه چیزی به توضیحات اضافه کردم . نوشتم همچنین پاسخگویی به سوالات در طول هفته از طریق واتساپ.

    خیلی ایده خوبیه بنظر خودم . و اینکه من شماره خودم به مشکل بر خورده بود و بجای اینکه ناراحت بشم سریع بیخیال شماره خودم شدم و با شماره مادرم وارد شدم . چون مادرم از قبل تو اون برنامه فعالیت داشت الان برای من خود برنامه زده سابقه 5 سال خدمات .

    خیلی جالبه . تا همین دیروز سابقه خدماتم همش نیم ساعت بود . الان بدون اینکه من کاری کنم اینطوری شد . واقعا فقط هدایت خداونده که همه کارهام داره جور میشه. ⁦⁦༎ຶ⁠‿⁠༎ຶ⁩

    و حالا جواب سوال برنامه . موقعیتی که احساسات شدیدی در من بوجود بیاره؟ اونم منفی ؟

    بنظرم جوابش میشه ترسهامون . من وقتی ترس هام به سرم میاد خیلی احساسات منفی بهم غالب میشه . یه برهه ای اتفاقاتی افتاد که اصلا احساس میکردم نفس کشیدن برام سخت شده . به خودم میگفتم دیگه تموم .

    جوابی که میخوام بدم 90 درصد حول هوش ازادی و استقلالمه .

    من باور داشتم که مادرم برام تصمیم میگیره و دلیل اتفاقات بد زندگیم اونه .

    اینکه فکر کنم نکنه دلیل اینکه به این رشته تحصیلی رفتم اصرار مادرمه نه علاقه خودم واقعا حالمو بد میکنه.

    همیشه موضوع اینکه ایا واقعا دانشگاه رفتن خواسته خودمه یا اجبار والدین حالمو بشدت بد میکرد . ممکن بود بالا بیارم اصلا.

    حتی یه بار به شوخی و خنده مادرم گفت من باید تا 40 سالگیت برات تصمیم بگیرم . حتی در اون قالب شوخی واقعا حالم بد شد . هیچی نگفتم و فقط سعی در کنترل ذهن داشتم . ولی واقعا حالمو بد کرد. من این جور موقع ها خودمو مجبور نمی بینم جواب بدم فقط سکوت میکنم تا در ارامش بهش برگردم. الان خیلی بهتره . به نظر خودم وقتی خودت برا خودت تصمیم نگیری بقیه برات تصمیم میگیرن . همین الان که تصمیم به تدریس در منزل گرفتم مادرم بشدت حمایت کرد. الان از علاقم که موسیقی و انیمیشن سازیه حمایت میکنه . فقط به قول یانی( اهنگساز یونانی اهل کالاماتا ) نمی تونن این کارو به عنوان شغل و حرفه بیبینن . چون کلی اهنگساز فقیر و ضعیف و وابسته دیدن . بهشون حق میدم و بخاطر همین رسیدن به درامد از علاقم برام اهمیت خیلی بالایی داره.

    رشته ای که من می خونم اینده شغلیش مد نظر من نیس و ولی از درسی که می خونم لذت میبرم . حالا این فکر که واقعا انتخاب خودم بوده یا اجبار اذیتم میکنه. مثلا من موقع انتخاب رشته اولم ( من چند بار کنکور دادم ) رشته ای مد نظرم بود که خانواده موافقت نکردن . خودشون باب میل خودشون برام انتخاب رشته کردن و مجبورم کردن برم سر کار و اصلا دوس نداشتن برای موسیقی زمان بزارم . و اون رشته هم نیاوردم و مجبور شدم سال دیگه هم بخونم . واقعا از نظر ذهنی شرایط سختی بود برام .

    البته که خودم با باور خودم خلق کردم و نمی دونم یه حورایی دوس داشتم مظلوم باشم انگار که مسئولیت پذیری کمتری رو می طلبه . و بتازگی فهمیدن والدینم فقط نگران بودن و دیدن این شرایطم و اینکه بخوام دوباره بخونم خیلی سخت بود براشون و خیلی سعی کردن کمکم کنن تا این مسیرو برم . و کلا دیگه ازادی عمل برای من یعنی زندگی .

    مورد دیگه زمانیه که از پدرم پول می خوام . طلب کار نیستم و می دونم باید دستم تو جیب خودم باشه و اگر هم در توانشون نباشه می پذیرم راحت . مسئله من زمانیکه پدرم بهم میگه این به چدرت میخوره نیاز نیس. تو با این چکار داری؟ اونم کارتو راه میندازه . حقیقتش اینجا من از کوره در میرم که باید توضیح بدم . و کلا ادمی نیستم که توضیح بدم . البته اینایی که گفتم بیشتر مال قبله الان کلا وضعیت بهتره ولی هنوز به راه حل و حل کامل نرسیدم

    ممنون از همه شما دوستان . امیدوارم موفق باشید.

    فعلا ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    صادق گفته:
    مدت عضویت: 2447 روز

    به نام خداوند یکتا

    سلام استاد عزیزم .

    وقتی این فایل و دیدم ، یادم‌افتاد شما در دوره 12 قدم هم به این موضوع الگو های تکرار شونده به صورت مفصل صحبت کردید و من قبلا هم در این مورد کار کرده بودم اما کار کردن تا ایجاد نتایج پایدار یک فراینده که با یکبار دوبار گوش کردن و خواندن و کامنت نوشتن ایجاد نمیشه بلکه باید بارها و بارها تکرار بشه این تمرین تا بتونیم شخصیتمونو تغییر بدیم .

    سوال اول :

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما ، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته میکند ؟

    پاسخ من :

    1-وقتی با جنس مخالفم ارتباط خیلی نزدیک برقرار میکنم دچار احساسات شدید و استرس میشم . در مورد صحبت کردن و ارتباط برقرار کردن نه در خصوص نزدیک شدن و صمیمی شدن من احساساتم در گیر میشه و قالبا الگوی تکرار شونده من اینکه اون آدم خیلی نیاز به توجه و ترحم جذب کردن داره و میاد در خصوص اتفاقات ناگوار زندگیش باهم صحبت میکنه و اتفاقا در صحبت هاشون میگن که تو خیلی خوب گوش میدی و آروم میشم وقتی باهات صحبت میکنم .

    خب این یکی از الگو های تکرار شونده منه که آدم قوی و درست از نظر معیار های من تو زندگیم نبوده و نمیاد و دلیلش خودم هستم که آدمیم که دوست دارم پارتنرم بیاد زیر پرو بالم و من ازش مراقبت کنم که بتونم احساس خوبی پیدا کنم که این اشتباهه .

    راه حلشم اینکه من اولا خودم رو خودم کار کنم و یک شخصیت درستی در خودم پرورش بدم که اولا ارزش خودمو بالا ببرم و به کمتر از عالی قانع نشم در روابط و با هر کسی وارد رابطه عاطفی نشم .

    2-وقتی فردی از من انتقاد میکنه و یا مسخره میکنه من عصبانی میشم .

    البته تو سربازی خیلی از این موردا هست که یه جورایی من تمرین کردم که آدما 99٪ از صحبت هاشون ارزشی نداره و همش میخوان چیزی برای گفتن داشته باشن حتی اگه بخوان مسخرت کنن و بخندن .

    راه حل این مسئله افزایش اعتماد به نفسه که باید در خودمون ایجاد کنیم و خودمونو فارق از قضاوت های دیگران بپذیریم و دوست داشته باشیم و حرف دیگران در ما تاثیر احساسی زیادی نزاره .

    3-وقتی به چیزایی که تو زندگی ندارم نگاه میکنم و احساس شدید قربانی شدن در من ایجاد میشه .

    این مورد زیاد در من ایجاد میشه که زندگی بقیه و میبینم و شروع میکنم به مقایسه کردن زندگی خودم با بقیه و چیزایی که اونا دارن و تجربه میکنن با چیزایی که من ندارم و احساس شدیدی در من ایجاد میشه که فلانی باعث این شرایطم شده حتی خودمو به خاطر اشتباهات گذشته سرزنش میکنم .

    راه حل این مسئله اینکه اولا نگاه کنم ببینم چه چیزهایی تو زندگیم دارم که اگه نداشتم وضعیتم خیلی بدتر میشد و سپاس گذار داشته هام باشم ، همین سلامتی اگه نبود من بهترین امکاناتم داشتم نمیتونستم ازشون لذت ببرم و…

    خانواده میتونه باشه ، خانه میتونه باشه ماشین میتونه باشه و…اینارو ببینم و سپاس گذارشون باشم .

    دوما میتونم خودمو ببخشم و از خودم توقع اینو نداشته باشم که باید در گذشته تصمیمات درستی میگرفتم چون در اون موقع یک شرایط دیگه ای داشتم از نظر روحی و روانی و حتی نوع فکر و نوع دید من به زندگی و باید خودمو سرزنش نکنم و فقط از تجربه های گران بهایی که کسب کردم استفاده کنم برای خلق زندگی بهتر در آینده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نرگس گلستانی گفته:
    مدت عضویت: 2114 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادِ جان

    چندین بار این فایل با ارزش رو گوش دادم و فکر کردم تا بتونم به این سؤال پاسخ بدم،

    چرا که فرمودین پاسخ ما به این سؤال باعث می‌شه متوجه بشیم که چه الگوهایی تکرار شونده ای توی زندگی مون در حال وقوع است. و از طرفی آن الگو های تکراری نشون دهنده ی باورها مون درباره آن موضوع است.

    حالا سؤال؟؟  ” چه شرایط و اتفاقاتی توی زندگی قوی ترین احساسات رو در من برانگیخته می‌کنه؟”

    ( میتونه هم احساس مثبت باشه، هم منفی)

    متوجه شدم یک سالی میشه که احساسات من در جهت منفی شدید برانگیخته نشده و اتفاقا احساسات شدید در جهت مثبت بیشتر داشتم، که صد البته ثمره کار کردن با فایل ها و دوره های شما بوده.

    اما اما قبل از آشنایی با استاد عزیزم من کاملا درگیر الگوهای تکراری و احساسات به شدت منفی بودم. که خدا رو شکر بیشترشون  حذف شدن.

    1_ ” ناسپاس بودن آدما” که بی نهایت در گذشته من رو ناراحت می‌کرد.( الان خدا رو شکر این مدل آدمها خیلی کمتر در مسیرم قرار میگیرند)

    2_  من شخصیتی دارم که سطح توقعم از افراد رو چسبوندم به کف، وقتی میبینم یه سری افراد چنان توقعاتی از من دارند، این واقعا من رو عصبانی می‌کنه.

    3_من وقتی که در حال سپاس‌گزاری بابت تک تک نعمتهای زندگیم هستم، یه احساس عجیب فوق‌العاده ای بهم دست میده طوری که انگار دارم پرواز میکنم.

    4_ یه مورد جالب که قبلا چندین بار تکرار شد و احساس من رو به شدت بد کرد این بود که یه افرادی که مدتها خبری ازشون نبود، یهویی زنگ میزدن و حال و احوال و.. اینا  بعد که به آخرهای مکالمه مون می‌رسید یه درخواستی از من می‌کرد و من متوجه میشدم این بنده خدا اصلا چون کارش گیر بوده زنگ زده :-)

    خدا رو شکر من توی این جور مواقع از اول قوی بودم و خیلی محکم و محترمانه میگفتم عزیزم من نمیتونم این کار رو انجام بدم.. و این طوری شد که دیگه این تجربه برام تکرار نشد.

    5_من هر گاه ماشین مورد علاقه م رو می‌بینم یک احساس شعف و هیجان دارم.

    6_از آدم های ضعیف و زبونی که وقتی میخوان چیزی رو بگن اینقدر جسارت ندارند مستقیم حرف شون رو بزنند و یه جورایی با کنایه صحبت می‌کنند. خیلی احساس تنفر در من ایجاد می‌کنن..

    7_وقتی یه برنامه ای برای خودم ، کارم یا تفریحم میچینم، یه نفر برنامه م رو بهم بزنه..

    حالا یا در قالب یه مهمون ناخوانده یا کسی در همون تایم زنگ بزنه و درخواستی داشته باشه یا در همون تایم جایی دعوت بشم و….  اینجا واقعا بهم می‌ریزم.

    8_در گذشته بسیار زیاد بارِ مشکلات دیگران روی دوش همسرم بود اونم از سمت خانواده خودش، که به هیچ وجه قدرت نه گفتن رو نداشت بهشون، وااای این مورد بی نهایت احساس من رو بد می‌کرد و زندگی مون رو توی چرخه ای از مشکلات دیگران قرار داده بود، یعنی هیچ روزی نبود که ما درگیر دیگران نباشیم.

    که خدا رو شکر در عرض این سه سال با تغییر شخصیت خودم و واکنش ندادن به این رفتار همسرم،  باعث شد خودش محکم بهشون بگه دیگه به هیچ عنوان مشکلات تون رو با من مطرح نکنید. و به طور کامل این مسأله حل شد.

    9_یه سری از رفتارهای مادرم وقتی می‌بینم که چطور از وجود خودش مایه میزاره و فداکاری می‌کنه برا بچه هاش واقعا ناراحتم می‌کنه چون کاری هم از دست من برنمیاد بیشتر احساسم بد میشه

    10_خیلی زیاد برام پیش اومده که در زمان مناسب در مکان مناسب قرار گرفتم، و معجزه برام رخ داده. در قالب خریدهای عالی، مسافرت های فوق‌العاده،  دیدار با آدم های بی نظیر که دستی از دستان خدا شدن برای من و خیلی موارد دیگه.. و این هدایت الله و این هماهنگی ها باعث ایجاد یک احساس عمیق عالی شده برام و بی نهایت الگوهای عالی که در زمان حال در زندگیم هست..

    سپاسگزار خداوند هستم در هر لحظه، برای هدایتم به این سایت الهی 

    سپاسگزارم از استاد عزیزم که الگویی تمام عیار هست از یه انسان موفق که هر ثانیه به دنبال بهبود و رشد هست و هیچ گاه متوقف نشده..

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    پرهام حقیقی گفته:
    مدت عضویت: 988 روز

    بنام الله مهربان

    و سلام خدمت استاد گرامی

    جواب سوال:

    1_ زمانی ک بی احترامی ببینم واقعا عصبی میشم یعنی مثلا زمان هایی ک تو مغازم یه مشتری بیاد و اول سلام علیک نکنه بشدت عصبی میشم و بهم بر میخوره و دیگه تحویلش نمیگیرم هر چند با علم بر اینکه میدونم اگه تحویل نگیرم خرید نمیکنه ازم اما بازم نمیتونم تحویل بگیرمش و میدونم ک این اشتباهه

    2_زمان هایی ک حرف زور بی مورد بالا سرم باشه و اصلا برام منطقی نباشه به شدت عصبی میشم و پرخاشگر میشم

    3_وقتایی ک یه کاری تقصیر من نباشه و من قربانی بشم و بندازن گردن من به شدت عصبی میشم

    این 3 مورد مهمترین مسائلی بودن ک منو واقعا اذیتم میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رضا دودکانلوی میلان گفته:
    مدت عضویت: 1407 روز

    سلام خدمت استاد عباسمنش و دوستان

    میخواهم به سوالاتی که استاد در این فایل فرمودند که چه شرایط و اتفاقاتی قویترین احساسات را در من بر انگیخته میکند پاسخ بدم

    1-انتقاد دیگران :من وقتی که مورد انتقاد قرار میگیرم خیلی ناراحت و اذیت میشوم

    2-بی توجهی دیگران: من وقتی که به من بی توجهی میشه و بهم اهمیت داده نشه در جمع ها مثل عروسی ها مجلس ها و‌…خیلی و ناراحت و اذیت میشوم

    3-گرفتن تصمیمات بزرگ: موقعی که میخواهم یک تصمیم بزرگی رو بگیرم خیلی تحلیل میکنم خیلی نگران میشوم و میترسم

    4-ترس از صحبت کردن در جمع:من بشدت از صحبت کردن در جمع میترسم ترس از انتقاد و مسخره شدن

    5-توجه زیادی به اشتباهات و مشکلات:وقتی که اشتباهی رو انجام بدم هزار بار به آن اشتباه فکر میکنم و وقتی یک مشکلی برام به وجود میاد خیلی درگیر فکر کردن به اون مشکل میشوم و هزار بار تو ذهنم به اون مشکل فکر میکنم تا جایی که ذهنم دیگه خسته میشه از فکر کردن و تا اون مشکل حل نمیشد نمیتونستم احساسم را خوب کنم ولی شکر خدا به لطف آموزه های استاد الان در این مورد بهتر از قبل هستم و سعی میکنم زیاد به مشکلات و اشتباهاتم فکر نکنم و احساسم رو خوب نگه دارم ولی هنوز باز خیلی جای بهتر شدن دارم

    با سپاس فراوان از استاد عباسمنش که باعث شدن به الگوهای تکرار شونده در زندگیم فکر کنم و دلیلش رو بفهمم و برای بهبود خودم تلاش کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    سلام استاد عزیزم

    اولا تشکر میکنم و شمارو تحسین میکنم که راجع به این موضوع فکر کردید و اونو برای ما گفتید. ثانیا اینو بگم که شما واقعا خصوصیات یک انسان بزرگ رو دارید که از کنار هیچ چیزی سرسری رد نمیشید و عمیق فکر میکنید. واقعا خوشحالم گه شما هستید و خدارو شکر میکنم بخاطر وجودتون

    اتفاقا این اواخر داشتم فکر می‌کردم چرا همیشه من یک مدل رفتار رو تکرار میکنم و هر کاری میکنم اون لحظه خودمو کنترل کنم اما در همون لحظه‌ی احساسی که دقیقا هم همیشه بخاطر یک سری موارد خاص تکرار شونده‌‌ست، من انقدر واکنش تندی نشون میدم. بارها با خودم گفتم باید دفعه دیگه اینجوری برخورد کنم. اصلا بارها به خودم گفتم سر این موارد نباید ناراحت بشم اما باز دقیقا سر همون موارد ناراحت میشم. یعنی نهایت احساس شدید من زمانیه که رفتاری از کسی که دوسش دارم ببینم بمن بی توجهی کنه، یا احساس کنم به اندازه کافی منو دوست نداره یا واسم احترام لازم رو قائل نیست یا منو با کسی مقایسه کنه یا جلوی من از کس دیگه‌ای تعریف کنه. حالا ممکنه اصلا فکرم درست نباشه و این احساسم اشتباه باشه(چون رفتار و اعمالش همیشه نشان از عشق و احترام داره) اما بهرحال کافیه چنین احساسی بهم دست بده، در اینصورت چنان حالم بد میشه و ضربان قلبم بالا میره و خشم تمام وجودمو می‌گیره که اون لحظه همه میفهمن من بشدت عصبانی شدم و حتما حرفای تندی میزنم و به بدترین شکل انتقاد میکنم. چند بار به این موضوع فکر کردم که چه باوری دارم که اگر کسی که دوسش دارم و یا پدرم از من انتقاد کنن، انقدر قاطی میکنم. شاید چون در بچگی پدرم هیچوقت تشویق‌ نمی‌کرد و همیشه سرزنش می‌کرد وهمیشه مارو باهم مقایسه می‌کرد. من همیشه تلاش می‌کردم پدرم از من تعریف کنه و خوبیها و کارها و تلاش‌های منو ببینه و درک کنه، الان دقیقا نسبت به اون آدم این احساس رو دارم‌. متوجه شدم عزت نفسم از درون کمه. یعنی در واقع الان متوجه افکار ناخوداگاهم شدم. اما حالا که میدونم ، چطور باید این احساس و باور رو تغییر بدم؟

    یک موضوع دیگه هم هست که الان روی خودم کار کردم و بهتر شدم، اینکه وقتی بچه بودیم همیشه پدرم مارو کنار هم میذاشت و قد مونو اندازه می‌گرفت ، حالا به قد هم حساسم. یکی بگه قد فلانی بلندتره، اینم از درون ناراحتم میکنه چون تو خونه‌ی ما قد ملاک برتری بود. البته من قدم 170 هست اما اگر کسی بگه نه نیستی و تو مثلا 169 هستی ناراحت میشم. یعنی هنوزم با وجود اینکه باورام تغییر کرده که قد ملاک برتری نیست، بازم ناخوداگاهم مقاومت میکنه. یعنی باورام بصورت بنیادی تغییر نکرده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    همای سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان ودوستای عزیزم

    چقدر این فایل و این سوالات مورد نیاز این روزای من بود

    به لطف خدا از وقتی شروع کردم به تغییر کردن خیلی ار جنبه های زندگیم تغییر کرد که شباهتی به گذشته نداره اما یک قسمت هست که همیشه احساسات من را درگیر میکنه واون هم در مودر همسرمه

    من خودم میدونم ادم وابسته ای هستم و هر چی احساس شدید ومنفی هست را هم از همین موضوع تجربه میکنم

    مثلا :

    فکر کردن به اینکه همسرم به من بی وفایی کنه میتونه منو از پا در بیاره

    یا فکر کردن به اینکه منو طرد کنه هم خیلی عذابم میده

    من میون تمام دوستانم و تمام جمعایی که میرم عزت نفس بالایی دارم و همه جا برای داشتن من تلاش میکنند و روابطم عالیه اما در این مورد دقیقا برعکسه و یه جوری هستم که انگار تمام تلاشم برای نگه داشتن همسرم برای خودمه

    هرروز این موضوع شدید تر و پیامدهای ان بیشتر و تاثیرگذاری منفی بالاتری را در زندگی من داشته

    یکی دیگه از مواردیکه گاها باعث تجربه احساسات شدید در من میشه صحبت شدن در مورد چاقی ولاغری منه

    اگه بقیه بگن کمتر واگه همسرم بگه خیلی شدیده

    یکی دیگه اینه که فکر اینکه کسی داره از من چیزی را مخفی میکنه در حالیکه ادعا میکنه داره راستشو میگه هم برام سخته

    این الگو را بیشتر در مودر همسرم و در مورد یکی از دوستانم هست که میتونه خیلی روی من تاثیر داشته باشه

    ودر کل هرچی به روابط من وهمسرم مربوط میشه میتونه شدیدا احساس منو درگیر کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: