پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 90 (به ترتیب امتیاز)

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یونس چاپاشی گفته:
    مدت عضویت: 1989 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان هم خانواده ام

    برای بجای گذاری ردپا از سیر تکاملیم و درجواب سوال استاد؛ چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    وقتی احساس طردشدگی میکنم

    وقتی تو حرف زدن بایکی نمیزاره حرفامو تموم کنم

    وقتی میخوام تصمیم بزرگی بگیرم

    وقتی تو جمعهای زیادم مثل تالارو غیره

    وقتی پول زیادی درنمیارم انقدر خودم رو غیرجذاب و بی ارزش میدونم

    وقتایی که چیزی از کسی میخوام و باید برم بگیرمش ولی وقتی اون چیزی ازمن میخواد خودم واسش میبرم

    وقتایی که اگه کسی توماشینه منه و باید ببرمش دم در،ولی وقتی من تو ماشین بقیه ام انتظار دارم نبرتم دم در

    وقتی که طرف منو نمیشناسه و باهام گرم نشده خیلی ازم حساب میبره،ولی تااینگه باهام گرم میشه و سعی میکنم دلشو بدست بیارم و باهاش صمیمی بشم دیگه اون حسابو نمیبره و حتی ایستگامم میگیره

    زمانی که یک نفر رابطه دوستانه شو با من تموم می کنه

    از بی فرهنگی ادما مثل اشغال ریختن یا با مایو شناکردن در جمع یا توخاکی گردوخاک کردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    علی جهانی گفته:
    مدت عضویت: 3248 روز

    الگو تکرار شونده‌ای داری اتفاقاتی هرچند یک بار می‌افته که جنس اتفاقات یکیه ولی به شکل‌های متفاوت

    چه اتفاقی احساساتی شدید برانگیخته میکنه ؟

    انتقاد کردن از من از مواردی احساسات منو برانگیخته و که میگه انتقادی که بیشتر به شکل یک تهدید و تمسخر و حمله میشه و من در اون صورت بسیار عصبانی و برانگیخته می‌شوم . نمی‌تونی تو بلد نیستی تو به اون کار وارد نیستی تو هیچ فکری برای آینده نداری برای زندگیت نداری رفتار و حرفی که قدرت منو دست کم بگیره

    برانگیختگی شدید زمانی هست که طرد بشم مخصوصا از خانواده کنار گذاشته بشم از کارم عیبی گرفته بشه

    با ضعف‌ هام بهم حمله کنند یا بی‌ عرضه هستی دیدی اون خواسته رو داشتی اون هدف رو داشتی ولی نتونستی بهش برسی

    اگر خانواده حرف‌های ناامید کننده بهم بزنن و من ناراحت بشم عصبانی بشم و حرفی بزنم بعداً احساس پشیمانی پشیمانی و احساس گناه می‌ کنم و دوباره این چرخه معیوب شروع میشود

    حرف ناسزا و فحش و بی‌احترامی بهم بشه بسیار برانگیخته و عصبانی می‌شوم

    زمانی یک دوره‌ای از استاد رو شروع کنم می‌بینم که بعد از چند روز اون انگیزه زیاد من کم شده و کم کم فراموش می‌کنم این کار من دوباره چرخه معیوب اتفاقات بد حال بد رو رقم می‌ زنه

    زمانی که می‌بینم به خاطر باورهای مذهبی و خانوادگی نتونستم هدف‌هام در روابط برسم و علی رغم توانایی‌هام نمی‌تونم خود واقعیم رو بروز بدم و در جهت مقابل می‌بینم که اکثر افراد توانایی به اندازه من و کمتر دارند رابطه خوبی دارند ناراحت می‌شم و حسرت می‌خورم و این احساسات بد منو برانگیخته می‌کنه و البته اینقدر که من با این احساسات بد دست و پنجه نرم کردم دیگه برام عادی شده و به خاطر اون جریان احساسات بد دیگه سراغ اون هدف روابط نمیرم

    الگوهایی که هر چند وقت یکبار تکرار می‌شوند؟

    چند سالی هست که من دو ماه سه ماه ین وزنه‌برداری می‌کنم و به حجم خوبی می‌رسم و بعد مشکلی پیش میاد بدنم مریض می‌شه و کلاً حجمی که به دست آورده بودم رو از دست میدم و

    می‌خوام دوره‌ای رو شروع بکنم از استاد مدتی که پیش میرم و انگیزه دارم و عمل می‌کنم و نتیجه می‌گیرم دوباره همه چی رو ول می‌کنم می‌شم همون آدم قبلی و این منو ناراحت افسرده ناامید میکنه

    چند مدت یکبار افسرده میشه و نا امیدی وجودمو مگیره زمانی شروع شد که راهنمایی بودم و درس هام ضعیف و ضعیف تر شدن و اون نا موفق بودنه تاثیر عمیق گذاشته روم

    با وجود قوی تر بودنم باز اون افسردگی ها منو چند وقت یکبار درگیر میکنه و نجوا ها کل اب وجودم رو میمکه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فاطمه و مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1660 روز

    سلام استاد مهربون ،من فاطمه ام …وای که چقدر من به فایل نیاز داشتم ….

    استاد راستش بیشتر مثال هایی که زدین رو من داشتم ….

    اما بیشترینش …

    واقعیت من درونی خیلی ادم حسودی ام …

    ینی که دوست دارم من از همههههه بهتر باشم ،بهترین وسایل واسه من باشه ،بهترین زندگی …بهترین خونه ..ماشین و همه چی …

    و وقتی ببینم کسی از من بهتره ،شروع میکنم به یه ویژگی بد پیدا کردن تویه زندگی اون ادم ،و با بلد کردن اون ویژگی بد تو ذهنم ،میگم که مثلا : درسته پولداره اما چه فایده با شوهرش خوب نیست …

    و اصلا تاب دیدن موفقیت و خوشبختی بقیه رو ندارم ….

    و به همین دلیل هم ادم حسود خیلییی اطرافم دارم ،و پاشنه ی اشیل من هست …

    به تازگی واسش اهرم رنج و لذت درست میکردم و میخونم ،اما باز هم خیلی بهتر نشدم …

    واقعا و از صمیم قلبم دوست دارم این ویژگی اصلاح بشه ..چون خودم خیلی اذیتم ..با خیلی از دوستامون قطع رابطه کردیم سر همین ماجرا …حالم با خودم و زندگیم خوب نیست …و کلا خستم از حسادت …..و من میدونم که با حسادت فقط کمبود بیشتر برای خودم میفرستم ،برای همین میخوام دیگه حسود نباشم …

    یکی دیگه از چیزهایی که منو خیلی غمگین و افسرده میکنه و حس قربانی شدن بهم میده ،طر شدگیه …مثلا اگر تو رابطه ی جنسی من پیشقدم بشم و همسرم امادگی نداشته باشه ،من بشدت عصبی و غمگین میشم و حس میکنم کوچیک شدم و طرد و‌به من بی توجهی شده …و‌کلا همه جا طوری رفتار میکنم که خیلی بهم توجه بشه و اگر نشه ،حس غم و افسردگی دارم …

    این ویژگی هم خستم کرده ….

    اگر به مامانم ظلم بشه و زور کفته بشه ،من ازش حمایت میکنم و خونم به جوش میاد ،چون رو مامانم خیلی حساسم و اگر کسی اذیتش کنه قاطی میکنم و دوست دارم سرشو ببرم ….

    تشکر کردن برام خیلی مهمه و اگر براب کسی کاری بکنم و گرم ازم تشکر نکنه ،ازش متنفر میشم …

    وای چقد پاشنه دارم

    و چقد دوس دارم همشون حل بشن …

    و یه پاشنه دیگه ام ،من همیشه تویه طبقه متوسط جامعه ام …تو هر جامعه ایی،شغلی …تحصیلی

    و تین واسم خوب نیست …

    میشه اگر کسی راه حل داره بهم بگه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    خدیجه نادی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    باسلام وخدا قوت خدمت استادگرامی وخانم شایسته عزیز وهمچین همه عزیزانی که عضو سایت هستند

    یکی از بزرگترین مشکل من که خیلی وقته درگیری ذهنی دارم جذب ادمهای ضعیف ومشکل داره که فکر میکنم من وظیفه دارم به خلق کمک کنم چون شنیدم بزرگترین عبادت کمک به خلقه واینکه من ادم بسیار متعهدیم وباید در هر زمینه به تعهدم عمل کنم حتی اگه به ضررم باشه باید به همه کمک کنم تا خدا هم راه رو برام باز کنه همیشه کارهای دیگران رو انجام میدم ورضایت خدا در رضایت خلق خداست پس باید مردم رو از خودم راضی نگه دارم ناراحت نشن کمک مالی عاطفی محبت بیش ازحد از زندگیت بزن برای دیگران

    رایگان خدمت رسانی کردن به عنوان در راه خدا کارکردن بار کاری همه رو به دوش بکشم ومن کار کنم ودرامد به راحتی به جیب دیگران بره وتنبل بار اوردن دیگران واینکه من بهترین شنونده مشکلات ودرد دل کردن دیگرانم بابتش خوشحال بودم که پای درد دل دیگران میشینم وراه حل میدم درحالیکه خودم توکارای خودم موندم از اینکه دیگران درموردم بگن این ادم خوبیه لذت میبرم ولی فهمیدم دارم از درون خودم رو نابود میکنم دیگه دارم زیر بار مسیولیت له میشم کم کم دیگه از خودم واین خصلیتهای درونی خسته شدم دنبال راه چاره ام از زیر اینبار خلاص بشم

    درامد خوب میاد ولی هیچ وقت برای خودم نیست خودم رو لایق بهترینها نمیدونم دیگران برمن ارجعیت دارند وهزاران مشکلانی که ریشه در اموزه های دینی ما دارند که برای ارتباط با خدا حتما یه واسطه نیازه

    همیشه به خاطر زن بودن گفتند نیاز به تکیه به یه قدرتی به نام مرد داری زن همیشه ضعیفه وغیره بخاطر همین خواستم قدرت خودم رو نشون بدم به عنوان زن واین باعث شده مسیولیت همه رو گردن بگیرم الانم اشتباهم رو فهمیدم نمیدونم چطور مسیولیت هرکس رو به خودش بدم وخودم گردن گیر نشم همیشه ادمهای بی مسیولیت میان سراغم واز منم طلبکارند درحالیکه خودشون باید کاراهاشون رو انجام بدن این باعث شده من از خیلی مسایل عقب بمونم برای رشد دیگران از جون مایه میزارم برای رشد شخصی تنبلی میکنم وخودم رو ناتوان میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    جواد کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1649 روز

    باسلام خدمت دوستان هم فرکانسی واستادگرامی وخانم شایسته عزیزودوستانی که پشت پرده در سایت زحمت میکشندخداقوت مواردی که هی تکرار میشه برام وباعث میشه احساساتم بهم بریزه 1اولین این است که هر مشتری که گیرمن میادخیلی چونه میزنه وتخفیف میخوادباوجوداینه قیمت من از جاهای دیگه هم کمتراست بازهم چونه میزنن واین داره منواذیت می‌کنه وتکرارمیشه. 2اینکه اگر به کسی زنگ بزنم تلفن جواب نده وبعدزنگ نزنه خیلی بهم برمیخوره وناراحت میشم چون خودم واقعلا تلفن دیگران را جواب میدم حتی بعدش 3اینکه مادرم برای خواستن کاری زنگ بزنه گریه کنه وناله خیلی ناراحت میشم وبهش میگم توچرا زعیف هستی اینقدر بهم میریزم. 4اینکه اگه بیام خونه همسرم حالش خوب نباشه شاید حتی ازیک جای دیگه ناراحت باشه من به شدت بهم برمیخوره ومیخوام همیشه خوب باشه فکرمیکنم من کاری کردم که اینطوری است اعتمادبه نفس ندارم 5اینکه یه موقه ای میام خونه و حوصله ندارم همسرم میگه بریم بیرون میبرم آنها را اما اصلا دوست ندارم ببرم 6اینکه کسی به کسی حرف زوربزنه وحقه کسی رو بخوره خیلی خیلی عصبانی میشم زورودل وجیگرشوهم ندارم وگرنه خدایی خیلی جاها درگیرمیشدم وطرف مقابل راتاحدمرگ میزدم اما جرعتشوندارم حتی ناراحت میشم که چراجرعتشوندارم 7اینکه برای کسی کاری میکنم وبعدطرف یک جور دیگه رفتارکنه به شدت ناراحت میشم توقودارم 8اینکه دیگران راجب من چه فکرمیکنندترس دارم از قضاوت دیگران دیگران برام مهم هستندالبطه حالا خیلی بهترشدم به لطف خدا. 9اینکه یک کاره اشتباهی کنم مثلاً یک مشتری راردکنم وتمع کنم به خیلی حالم بدمیشه وخودم راسرزنش میکنم احساس بدی بهم دست میده10اینکه کسی آزمن انتقادکنه بهترشدم اما بهم برمیخوره 11اینکه توی کارم من اورگ میزنم حالا 10تا مجلس توپ میرم خیلی شادیک مجلس هم میرم که اصلا رقاص ندارن من دیگه همه تقصیرهارا میندازم گردن خودم دوست دارم همه وهمه مردم دنیاراضی باشند این خیلی پاشنه عاشیل است برام اینکه کسی توی کارم درعین کارم ازم انتقادکنه 12ازتبلیقات میترسم براکارم خیلی ترس دارم از قضاوت دیگران. 13اینکه بی‌پول شم خیلی حالم بدمیشه که داره تکرار میشه این داستان. 14اینکه یک ماشین خوب ببینم یک چیزی که دوست دارم درست نمیتونم تحسین کنم حسادت دارم یا شایدفکرکنم حالا که چی تحسین کنم من که ندارم یا مگه میشه بتونم داشته باشم یا اینکه بااین شغل مگه میشه توبه آرزوهات برسی چطوری فلانی شغلش این بود که تونست 14نسبت به یکی دونفرازهمکارانم حسادت دارم به همه اینطوری نیستم اما حالا خیلی بهترشدن ها خیلی به لطف خدا اگه آنها موفقیتی به دست بیارن یا آنها مراسم داشته باشن ومن نداشته باشم حالم بدمیشه اما خیلی خیلی بهترشدم خداراشکراما است هنوز کمرنکتراست 15اینکه بخوام کاری انجام بدم خیلی بالا پایین میکنم و خیلی سعی میکنم همه جوانب رودرنظربگیرم واین مثله باعث طول کشیدن اون کاربشه خیلی 16اینکه اینطوری که من می‌خوام کارها پیش نره من خیلی دپرس میشم و خیلی میرم تولک حالم بدنمیشه احساس میکنم فرکانسی نمیفرستم واستاپ کردم توی خودم هستم کلا 17اینکه دوست دارم تا توی سرم چیزی روجوردیگه ای فکرمیکنم دوست دارم سری نتیجه بده مثلاً تغییر فرکانس دوست دارم تا راجب چیزی خوب فکرمیکنم ونیم ساعت جوردیگه ای هستم سری نتیجه بیادواگه نیادیک جوریهایی دپ رس میشم دوستان باور کنی آینهایی که نوشتم قطره از دریای درونم است خداراشکرکه تونستم کامنت بزارم همه شمارابه خداوند میسپارم سپاس ازبودن همه شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سعید ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 1818 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم زیبای شایسته گل –

    سوال : چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    مطمئنا یکی از تکراری ترین جواب ها به این سوال در مورد بچه های سایت اینه که ما چون در فضای فکری متفاوت نسبت به جامعه هستیم خیلی خیلی هم در معرض دیدن اشتباهات بقیه ی مردمیم و مطمئنا منم مثل بقیه وقتی میبینم یه نفر چه راحت داره سر خودش بلاهایی میاره که راه حلش ساده است یا طرز فکرش نسبت به دنیا احمقانست یا دیدش نسبت به قرآن و خداوند چقدر اشتباهه یا عوامل بیرون از خودش رو چقدر تاثیر گزار میبینه احساس بدی پیدا میکنم که بعضی وقتا از کنترلم خارج میشه و شروع میکنم به صحبت کردن و توضیح دادن که صد البته اشتباه میکنم و طرف معمولا آمادش نیست و این وسط فقط ارتباطمو با طرف بد میکنم و بهترین کار سکوت و اجازه دادن به جهان و خداوند برای بهترین روش اداره ی اینجور موضوعاته

    اما از اینکه بگذریم بدترین احساسی که من همیشه باهاش سر و کله میزنم و هنوزم گاهی وقتا درگیرشم و واقعا از بزرگترین نقاط ضعفم حساب میشه و بقول شما جز تکراری ترین حالت های زندگیمه وقتیه که من یه کاری که میدونم نادرسته رو انجام میدم و بعد از انجامش احساس به شدت بدی دارم و بعد از اون احساسم انقدر به من قالب میشه که میوفتم رو دور انجام کار های بد و انگار دیگه کنترلم از خودم خارج میشه و خودمو به شدت سرزنش میکنم و خب دیگه واضحه که نتیجه ی از کنترل خارج شدن چقدر بده. این مشکل بزرگترین درگیری من تو زندگیمه که یکم توش بهتر شدم ولی عملا حل نشده و گنگم توش چون از 2 جهت مشکل داره – یک اینکه چرا کاری که میدونم نادرسته رو انجام میدم؟ و دو چرا میزارم تصمیمات بد بعدی رو با خودش همراه بیاره و نمیتونم بگذرم ازش و بگم اوکی گذشت از اینجا به بعد تصمیماتتو درست کن.

    مشکل بعدی وقتیه که من میخوام یه کاری رو انجام بدم که قبلا انجام ندادم و اون موقع هم درگیری ذهنی زیادی منو میگیره که یه فایلی رو گزاشتید که خیلی بهم کمک کرد و اونم بحث این بود که وقتی میخواید کاری رو شروع کنید خیلی به بعد و اتفاقات و مشکلاتی که میخواد پیش بیاد فکر نکنید. برید تو دلش و راه حل مشکل در خود مشکل هست. تو این مورد دوره ی عزت نفس خیلی کمک کرد و مطمئنا با اینکه دوره ی حل مسائل رو ندارم ولی توی اون دوره هم صحبت های مفیدی باید در مورد این مشکل من شده باشه.

    سعی میکنم هر روز درست و غلطارو برای خودم بچینم. استاندارد های جدید برای خودم بزارم و بهش پایبند باشم و بگم سعید در شان تو نیست انجام یه سری کار ها. تو باید عوض بشی. همونطوری که سلامتی خودت در دوره ی سلامتی به دست اومد و اندام پرفکتی گرفتی الآنم وقتشه رو شخصیتت بیشتر و بیشتر کار کنی که بقیه که مدتی تورو ندیدن از دیدنت سوپرایز بشند و یادت باشه که تو این مورد در 99% مواقع باید با جامعه متفاوت باشی چون نتایجی که اونا گرفتنو نمیخوای.

    در حالت بعدی وقتیه که من میبینم فردی کاری رو خیلی ساده انجامش میده و من تو اون کار خیلی خوب نیستم و اون کار از قضا مشکلیه که حتما هم باید حل بشه و نمیتونم به عنوان مثلا نقطه ضعف بگمش و رهاش کنم چون در بخش های دیگه زندگیم نقش داره و وقتی یکی خیلی راحت انجامش میده احساسم بد میشه که منم میخوام همینقدر راحت بتونم اینکارو انجام بدم پس چرا اینقدر تو ذهن من سخته اینقدر . برای مثال پیشنهاد دادن به جنس مخالف و شروع یه رابطه برای من سخته. هیچوقت تو زندگیم من پیشنهادی به دختری ندادم و همه ی رابطه هایی که توش بودم از طرف مقابل پیشنهاد بوده و خب چون خیلی کم پیش میاد این حالت تعداد روابطم کم بوده یا حتی نتونستم اگه کسی خوشم میاد بهش پیشنهادی بدم! و همیشه به عنوان یه نقطه ضعف دیگه از این مورد یاد میکنم و اصلا نمیدونم چطوری میشه وارد رابطه شد

    باید در مورد همه ی این موضوعات و ایراداتی که تا اینجا پیداشون کردم رو خودم کار کنم و از بچه ها میخوام اگه راه حل و توصیه ای دارند بهم بگند و مثل همیشه ازشون یاد بگیرم چون تو فایلای رایگان کمتر به موضوعاتی مثل ارتباط با بقیه و شروع رابطه ها پرداخته شده و تو حوزه ای که من کار میکنم ( گیمینگ) خیلی ها با این مشکل روبرو هستند

    ممنون از دوتا از بهترین انسانهایی که میشناسم . استاد عزیز و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    نیلوفر ستوده گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    به نام خدای بخشاینده و مهربان

    امروز کاملا یهویی وقتی داشتم یک فایل از دوره آفرینش رو‌ گوش میکردم و نسبت به یک تصمیمی تردید داشتم تصمیم گرفتم بیام توی سایت و توی قسمت نشانه ها دنبال نشانه بگردم

    وقتی نیت کردم و کلیک کردم هدایت شدم به قسمت خودشناسی و الگو های تکرار شونده رسیدم و چقدر دقیق بود این هدایت متوجه شدم من روی یک الگوی تکرار شونده مدام افرادی رو به خودم جذب میکردم که بیکار بودن و شغلی نداشتن بعد از این یکم فرکانسم تغییر کرد الان با فردی در ارتباطم که شغل داره امااز لحاظ مالی نه من راضیم و نه اون

    نمیدونم باور بنیادی این الگوی تکرار شونده چیه ؟شاید اینکه من فکر میکنم همه از کم شروع میکنن یا من خیلی آدم حامی و حمایت کننده و دلسوزی ام

    لطفا برای پیدا کردن این باور غلط کمکم کنید

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1308 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    من بعد از سه بار گوش دادن این فایل یه سری الگوها رو پیدا کردم و درمورد باورهای پشتش هم کلی فکر کردم امیدوارم متووجه ایرادم بشم و رفعش کنم.

    اولیش زمانی که خانواده خودم سعی میکنن نظرشونو بهم تحمیل کنن یا با نصیحت ها و باورها و تجربیات نادرست خودشون قانعم کنن بااین که قصد خوبی دارن اما خیلی شدید عصبانی میشم .

    دوم زمانی که افرادی که معمولا هم فامیل هستن اگه تو زندگیمون دخالت کنن ، فضولی کنن و بخوان از چیزی سردربیارن و راهکار هم بدن بازم منو خیلی عصبی میکنه حتی اگه اون لحظه خودمو کنترل کنم ولی تو ذهنم صدبار طرفو خفه میکنم :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فهیمه و علی دوست داشتنی گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    به نام الله یکتا

    سللااام استاد دلبببررررم سلام مریم جان عزیززز دلم

    سلام دوستااان عزیییزم

    استادجانم نمیدونید این قسمت های الگوهای تکرار شونده چه ترمزهایی رو در مغزمون شناسایی میکنه استادجانم سپاسگذارتم که داری اگاهمون میکنی استادجانم مممنونم که کاری میکنه دیگه کمتر چک و لقد بخوریم ما که از چک و لقد رد کرده بودیم خورد و خمیر و خاکشیر شدیم.

    طبق درکی که از قانون پیدا کردیم و اشتباه درک کرده بودیم این بود که یه جایی میگفتین برین دلایل ادم های موفق رو پیدا کنید و هرکسی توی یه مسئله ای عالی هست باورهاشو رو دربیارین.

    استادجان ما چشمتون روز بد نبینه اومدیم تو فامیل و اشنا میگشتیم و اونایی که وضعشون از ما بهتر بود رو پیدا میکردیم و به بهانه این که میخوایم یه چیزی ازشون یاد بگیریم که وضعمونم بهتر بشه مثل اونا بشه میریفتیم طبق عادت خانوادمون بدون اینکه از ما دعوت به عمل بیاد میرفتیم خونشون و این هم طبق عادتی که خانواده من داره که خودمون زنگ میزدیم که امشب خونتون هستید که بیام خونتون و حتما هم برا شام میرفتیم یا نهار و از اونجایی که خانواده من جز فدایییان راه بودن و قربانی ترین ادم هایی که تو عمرم مثالش رو ندیدم و هنوز ما بچه ها رو هم قربانی میکردن چه برسه به خودشون و در توانایی نه گفتن به شدت ضعیف و ناتوان و توی حالت رودربایستی قبول میکردن و اتفاقا خوب هم پذیرایی می‌کردن. میدیدیم بعد از یه مدتی حالا به شوخی و به خنده به ما میگفتن که چقدر دلتون زود برا ما تنگ میشه، دیگه جوری شده بود که اونا دیر به دیر میومدن خونه ما. و اخرش دیگه با التماس یه جورایی به فهموندن اقا دیگه نیا. بع از یه مدت نمیرفتیم با اون ادمه کات میکردیم میگفتیم ولش کن مدارمون تغییر کرده و میرفتیم سراغ ادم بعدی و این الگو اونقدر در مورد ادم های مختلف تکرار کردیم تا اینکه دیگه همه جوره از همه طرف خورد و خمیر شدیم. و علاوه بر اینکه ثروتمند نمیشدیم باورهای ما هم ضربه میدید.

    و ما تازه الان داریم میفهمیم که چرا ادم هاای متفاوت همه تقریبا رفتار یکسانی رو با ما داشتن یکی میگفت به شوخی یکیم خودخوری میکرد اوایل خیلی ناراحت میشدم و تصمیم میگرفتیم کمتر رفت و امد کنیم باز اون باوره میومد نه نیگا کن اون طرف پیشرفت کرده باید بری رفت و امد کنی و ببینی قضیه از چه قرار هست مگه نمیبینی برو یه چیزی یاد بگیر پیشرفت کنی مگه نمیدونی اگه میخوای ثروتمند بشی باید با ثروتمندان معاشرت کنی و از این چرت و پرت ها.

    خلاصه تا امروز که داشتم خودم رو موشکافی میکردم دیدیم بعللله علاوه بر اینکه وابستگی هست و ما نمیخوایم کسی رو از دست بدیم بیشتر میچسبیدم، این باوره هم این زیر میرا هست و داره کار خودش رو میکنه شاید ما قلبا هم دوست نداشتیم بریم خونه کسی اما مثل این که کسی زورمون کنه نه باید بری باید پیشرفت کنی مگه نمیخوای ثروتمند بشی و این رو در مورد ادم های مختلف تکرار میکردیم. بعدش اونا که باورهای درستی در همه جوانب نداشتن و بعدشم وضعشون مالیشون یه ذره بهتره از ما مبود و فکر میکردیم اگه با اونا باشیم پولدار میشیم و نه تنها پولدار نشدیم که هیچ کلا مسیرمون هم یادمون رفت و دوباره پیافتادیم پایین باز درگیر اونا میشدیم چون در حال تجزیه تحلیل اون چیزایی که یا گرفتیم روی دیگران بودیم ولی ضحی خیال باطل که راه رفتن خودمون هم یادمون میرفت و راه رو گم‌ میکردیم .

    ولی گفتیم اقااااا بیخیال همه خودمون رو عشق است بقیه رو ولش فقط مسیر خودت و استادت رو بچسب و خدا شاهده این همه سال که ما روی خودمون کار میکردیم و باز برمیگشتیم دلیلش ارزشمند ندوستن خودمون بود، بهتر دونستن بقیه از خودمون بود، و اینکه فقط اونا و راهکارهای اونا هست که ما رو ثروتمند میکنه و هدایت خداوند رو هنوز خوب درکش نکرده بودیم.

    با تمام این تفاسیر تصمیم گرفتیم با همسرم که برای خودمون ارزش قائل باشیم و با خودمون حال کنیم بیخیال بقیه وعهد بستیم با همسرم تا جایی کسی ما رو دعوت نکرده بدوون دعوتی قدم نگزاریممم و الان سه هفته شده جایی نرفتیم صرفا دوتایی تنهاییم که تعجب همگان رو برانگیخته اما همچنان ادامه میدیم تا وقتی هر کس دلش تنگ شد از حضرت اقا دعوت کنه بعد حضور پیدا کنیم و چقدر این تنهایی لذت بخش بود

    که چقدر ما تو تنهایی با همدیگه حال میکنیم چقدر فکرمون ازاد شده چقدر ایده های پولساز و عالی به ذهنمون میرسه، چقدر دیگه فکرمون درگیر مشکلات بقیه نیست چقدددرررر تونستیم کارهای عقب افتاده مون که یه عمری هی موکولش میکردیم به بعدا انجااام بدیم.وااای خدای من چقدر رها هستیم چقدر ازاد شدیم و مهم ترین چیزی که عایدمون شد فهمدیم تمام ادم هایی که روابط بسیار عالی دارند و همه براشون ارزش قائل هستن خودشون هم چقدر بدون نیاز به کسی حالشون خوبه و حال میکنن و ما هم باید تو تنهایی مون حالمون خوب باشه واینکه خداوند چقدر خوووب بدون نیاز به کسی داره ما رو هدایت میکنه و راه حل ها رو به ما به بینهایت طریق میده و بدون اینکه بریم از بقیه چیز یاد بگیرم ایده ها و راه حل ها گفته میشه خدایا شکرت چقدر حالمون خوبه و خداوند برای ما کافی هست نیاز نیست با ادم هایی که یه ذره از لحاظ مالی پیشرفت کردن و در خیلی مسائل دیگه مشکل دارن دمخور بشیم.

    و چرا ما خودمون رو با دیگران وفق بدیم چرا اونها خودشون رو با ما سازگار نکنن و من باید مسیر خودم رو برم کسی خواست میاد نخواست نمیاد و من باید طبق اصولم حرکت کنم و خودم باشم و نقاب نزنم نخوام جلوی بقیه فیلمم بازی کنم نخوام چیزی رو مخفی کنم.که بخوام رضایت بقیه رو جلب کنم راحت اونجوری که هستم خودم رو بپذیرم و به خودم افتخار کنم و بگم من همینیم که هستم میخوای بخواه نمیخوای هم هری راه باز جاده دراز (ضرب المثل بیرجندی)

    استاد عزیزم خیلی ازت سپاسگذارم که داری اگاهمون میکنی و و ما رو از خفت و خاری نجات میدی خداوند براتون جبران کنه . از دوستان عزیزم هم سپاسگذارم که با کامنتهاشون بگ های توی ذهنمون رو باز میکنن.

    عشقییید عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    مهناز تیموری گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    سلام به استادعباس منش عزیزم و خانم مریم واقعا شایسته

    استاد جواب به سوال شما :

    من در زمانیکه افراد سوال شخصی می پرسند یا سعی میکنند بالفاظی ازچیزی سر در بیاورنداحساساتی می شوم

    البته هیچ گاه عکس العمل نشان نمی دهم ولی خودخوری می کنم

    چون این کار را خارج از نزاکت می دونم من خودم هرگز چنین کاری نمی کنم احساس حقارت میکنم اگر بخواهم در

    مورد چیزی که به من مربوط نیست سوال کنم حتی اگر خیلی کنجکاو باشم هرگز و هرگز اینکار را نمی کنم

    ودر مورد افرادی که بدون فکر چیزی می گویند و به اصطلاح پررویی در می اورندخیلی احساساتی می شوم چون خو د

    من همیشه در رفتارم ملاحظه طرف مقابل را می کنم که ناراحت نشود وحتی امتیاز بهش می دهم حرف در دهانش

    می گذارم .

    بسیار سپاسگزارم خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: