پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    معصومه عرب دشتی گفته:
    مدت عضویت: 1308 روز

    سلام به استاد و همه دوستان

    الگوی تکرار شونده روابط من

    اغلب ادم های کنترل گر رو جذب میکنم یا آدم های سن بالا جذب من میشن یا آدم هایی که هیچ شباهتی با چیزی که مدنظرم هست جذب میشن

    رابطه دوستانه: رابطه دوستی من اینطوری بوده همیشه که اونا میومدن سمت من برای دوستی یه مدت دوستیمون خوبه و تو اون مدت همش پیگیر منن و همش میخوان که بامن درارتباط باشن ولی ازیه مدتی به بعد درحد سلام و علیک و من نمیتونم آدم هارو برای دوستی به خودم جذب کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    استاد خداروشکر به خاطر کار کردن روی باورهام ادم های خوبی سر راهم قرار میگیرن حتی اگر از نظر بقیه اونها ادم های خوبی نباشند ولی برای من خوبن

    اما همیشه چند الگو تکرار شونده در ارتباطاتم وجود دارد

    یکی از اون الگو ها که من به شدت حساسم روش اینه که یه نفر از من تقلید کنه مثلا الان موهامو یه مدلی بستم اونم همون لحظه این کارو بکنه یا عین من لباس بپوشه یا کارای این شکلی اونم با یکی دوبار مشکلی ندارم ولی وقتی زیاد تکرار بشه

    یکی دیگه از الگو ها اینه که تو جمع همیشه بعد از یک تایمی منو به خاطر شخصی که باهامه مثل همسرم دوست دارن چون من خیلی رکم اگر ازشون ناراحت باشم به روشون میارم اصولا تو جمع ها خیلی دوست داشته نمیشم

    الگو بعدی ادم های حسود هستن که زیاد الگوشون رو داشتم تو زندگیم و من واقعا با این افراد ثانیه نمیتونم ارتباط بگیرم

    اما خبر خوب اینه که از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم و باورهامو تغییر میدم این جور افراد دارن از زندگیم محو میشن

    ممنونم از شما استاد مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1321 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    خداوندی که زیباست و زیبایی ها را دوست دارد.در نیمه شبی نور هدایت را بر زندگیم جاری کرد. و مرا هدایت نمود.تا آسان شوم بسوی آسانیها!..

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان عزیز سایت بزرگ توحیدی استاد سید حسین عباسمنش..

    استاد عزیزم حدودا از موقعه ایی که این فایلهای با ارزشتونو گذاشتین رو سایت.تمام ذهنم در گیر حل کردن این معماهای ذهنیمه.چقدر پاشنه ها پیدا کردم!…

    من از تمام وجودم سپاسگزار شما و این پروردگار قادر مطلقم هستم!

    یادمه دم دمه های اولین روزهایی که با شما آشنا شدم.خواب دیدم کل سایت هاله ایی از رنگ قرمز شد.با صدای بلند بهم گفتین توحید!

    الان دارم هر روز به این درک میرسم!

    تمام ناکامیها.رنجها.مصیبتها..فقر.سختی ها..همه برمیگرده.وقتی که ذهن نامحدود بزرگتر از روح و قلب انسان میشه!و میزاره اینحور باورها وارد ناخوداگاهمون بشه و اینجور پیشامدها، درونمونو به تسخیر بکشونه!

    سوال که شما تو این فایل گذاشتین!

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط در زندگی شما هست!؟

    استاد قبل از اینکه من جواب این سوال رو بدم..

    من از نظر روابط الان دارم به قبلم برمیگردم.مثل مردابی بود که هر روز و هروز داشتم بیشتر غرق میشدم..

    از نظر اعتماد بنفس .عزت نفس.روابط با خانواده.اطرافیانم.به شدت بهم ریخته..هر روز بحث و جنگ و جدال.تشنج بین خواهر و برادری..همه چیز…وابسته بودن به اطرافیانم.یه حس فرار کردن…

    دیگه داستان طولانی میشه….اینقدر شدید شده بود…دیگه راهی بجز تغییر خودم نداشتم..

    ولی به لطف الله.قسمت نشانه های من..خیلی از پاشنهامو خداوند بهم میرسوند..و خوابهایم.یا از طریق فرد..تمام نشانهای پروردگار بود که تونستم بخشهای بزرگی رو از بین.ببرم!…

    و این روزها گذشت…

    منیکه که حایی میرفتم.از هر ناحیه ایی اطرافیانم گیر میدادن به صورتم.

    همون روز در عرض 2-3ساعت به هر کسی برمیخوردم همین حرفو بصورتهای مختلف بهم میگفتن..

    یا یه مورد بود.دوستان اقوام یا هر کسی دیگه من یه لحظه باهاشون برخورد داشتم.راجع به مشکلاتشون و روابطشون با خانواده و همسر و اطراف.گله و شکایت میکردن..

    یا یه مدت.آدمهایی که ضعیف بودن در برابر تضادهای زندگیشون با من درد دل میکردن..

    و هزاران مثال دارم..از خسیس بودن تو پرداخت هزینه هایی که براشون کار میکردم.ومشتریان خیلی حساس…

    اینا که میگم.زمانش نزدیک به نزدیک برام پیش میومد..که واقعا منو کلافه کرده بود..

    یا موردایی که میومدن برای خاستگاری استاد همشون دقیقا یه الگو های تکراری داشتن.دقیقا شبیه هم بودن.همش ناخواسته ها…

    یه سردرد عصبی داشتم.هر جا میرفتم دقیقا همین افراد به تورم میخوردن.همونا هم مینالیدن..

    دقیقا این صحبتها به شکلهای مختلف..طرف بود غریبه بعد از چند سال دیده بودمش.دقیق همین حرف رو بهم زده..تمام افراد چه خانواده و چه غریبه گیر داده بودن رو همین نقطعه.واقعا خندم میگیره..

    و من در کنار همین پاشنهام داشتم با تمام وجودم روی سایت شما کار میکردم..

    تا متوجه شدم این صحبتها.همه نشانه هست..

    من تمام این الگوهای تکرار شونده ایی که واقعا روی اعصاب بودن!یجورایی بیشترشون حل شد!

    و بعد از گذشت چند هفته من وارد یه محیط شلوغ شدم.

    چون درون من تغییر کرده بود..باور کنید که میدونم همه ما دیگه جزو باورامون شده…

    رفتم وارد یه فروشگاهی شدم..خودش وسایلامو از من گرفت تمام کاراشو با تقدیرو تشکر انجام داد..من فقط داشتم خودمو و خدا رو تحسین میکردم.

    رفتار خانوادم.رفتار اون افراد و دوستان همه خیلی بهتر شد..دقیقا الان شادیاشونو پیش میارن..

    بازم رفتن بانک یه انتقالی داشتم .یه مشکل برام پیش اومد.اون افراد کمکم کردن.راه که میرفتم فقط معجزه….اون معجزه نیستا درون من بود..تخفیف خوب میگیرم.همهچیز عالی داره برام پیش میره..مسافرتای خیلی خوب.با همون افرادی از خانواه ام مشکل داشتم.رابطمون شده بهشتی..وووووو هزاران موردای دیگه هست..

    دقیقا همون افرادایی که بودن در کنارشون مناسب نبود..خیلی ارام از کنارم خذف شدن..

    میخام بگم.در طی این مدت عضویتم واقعا باورام خیلی تغییر کرد.خیلی زیاد..

    ولی میدونم یسری چیزایی دیگه هست.که بازم نیازه روش کار کنم..

    و من باید فقط ادامه بدم…

    فقط اینه من خودمو به چالش کشوندم..حالت جدید با قبلم..

    حقیقتا یه شهر بسیار مذهبی و همه باید بیرون میرم چادر بپوشن..

    من با کمال خونسردی لباس کاملا روشن..وارد محیط بازار شدم.قبلا اینقدر مزاحمم میشدن از افرادای مختلف..ولی من به لطف پروردگار….افراد اینقدر برخوردایی خوبی نسبت بهم داشتن…گفتم نگاه کن الان کجایی قبلنت کجا بودی!…

    استاد میدونم هنوز خیلی کار داریم.من هنوز دوره های بزرگ شما رو بجز کتابها نخریدم..ولی همین فایلهای رایگان..زندگی منو متحول کرد..

    همونم نیاز به بها داره..که با ادامه انجام میشه..

    حقیقتا اینقدر این باورها زیاد هستن..هر روز که میگذره..فقط یه تفنگ گرفتم تو دستم فقط دارم باورای محدود کنندمو شکار میکنم.

    واقعا ذهن چموشه…

    این باورهای تکرار شونده در تمام جوانب زندگی در تمامی ابعاد.هر چقدر بشینی جراحی کنی کمه!….

    ولی من به لطف خداوند موفق شدم.یه گوشهایی که خیلی آشکار بود بیشتر روشون کار کنم!

    من سپاسگزار این خداوتدم که این لطف رو شامل حالم کرد که بیام کامنت بزارم.میدونم اینقدر این تکرارها زیاده من خقیقتا بعضی موقعا واقعا کم میارم..و فقط از خداوتد میخام کمکم کنه…

    در یکی از ایه ها قرآن خداوند دقیقا به این نکته اشاره کرده!….که ما پاداش های فروان را به شما می دهیم و با اندکی عملکرد..

    من تا اینجا فقط توحید به خودش،. کمکم کرد که بتونم بیشتر کارامو پیش ببرم.

    من سپاسگزار این پروردگار زیباییم هستم.بقول دوست عزیزی در یکی از کامنت نوشته بود.

    که خدایا خاسته های مرا بهانه کردی.تا تو را ببینم..

    دیشب که داشتم با خداوند صحبت میکردم.دقیقا استاد منم یه پردایس زیبایی تو گوشهای خونمون که ویوی کوه و با درختان نخل هست..همینجور مشغول بودم.نوری زیبایی در یه آن به من نشون داد..که تو جزو هدایت یافتگانی..من واقعا عجز خودمو در برابر قدرت او دیدم!..

    و در ادامه…

    من تمام این باورهای متعفنی که سالیان سال زندگیمو با خودش غوطه ور کرده بود همه رو از توحید میبینم..

    و تمام این الگوهای تکرار شونده ایی که از اطرافیانم زندگی منو در بر گرفته بود…و پذیرفته بودم زندگی همینه.و میدیدم.همه افراد دغدغه های منو دارن.همه بخاطر وجود بیماری زای من میبوده…چون من با نگرش درونم اون افراد را که تعدادشون به قول قرآن زیاد هست.خیلی مفت و مجانی به زندگیم دعوت میکردم..

    و الان من در کنار شما دارم ترمهای دانشگاهیمو پاس میکنم.خواب گذشتم به وقوع برام پیوست!

    و ناگفته نمونه….

    این بتن سیمانی هنوز خرده شیشه هایی رو بازم داره…فقط در مسیر پروردگاره که میشه حلش کرد..

    انشالله به امید موفقعیت روزافزون برای تمامی ماها که در راه خداوند هر روز بالا و پایین میشیم…و این بالا و پایین ها !خداوند مارا آسان میکند بسوی آسانیها!الهی آمین یا رب العالمین….

    و این تامل و تفکر ها هر روز داره رشد میکنه!..و بهبود پیدا میکنه..تا ابد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استادعزیز وخانم شایسته گرامی

    وهمه دوستان عزیز

    من ازوقتی که خودم رو ارزشمند دونستم وخواستم شخصیت قویتر وبهتری داشته باشم هدایت شدم به سایت استاد عباس منش ودوستان همفرکانسی

    وازوقتی که فایلهای استاد روگوش کردم که باید دوستانم روفیلتر کنم وعمل کردم همون موقع حدود2سال پیش هدایت شدم به ارتباط با دوستانی که داخل این سایت ارزشمند هستن وبعداز مدتی تونستم درکنار اونها باشم ودورهمی داشته باشیم بارهاشده به خودم یادآوری کردم اون حداز تمرکز وروی خودم کارکردن رو واحساس ارزشمندی وگفتم ومیگم پس توموارد دیگه هم میشه به خواسته هات برسی

    خداراشکر هرروز میام توی سایت اگه فایلی هست دانلود میکنم گوش میدم کامنتها رومیخونم امتیاز میدم واااین کارها شده جزء واجبات زندگی

    تحسین کردن دوستان عزیز که کامنت میگذارن

    همین امروز فقط چندبار عکس شما روبزرگ کردم ودیدم استاد عزیز وتحسینتون کردم

    ومیبینم تغیراتی که درشما ایجاد شده ازمدتی که باشما آشنا شدم وبارهاگفتم دلیل این همه تغیر چیزی غیرازتغیر باورهانیست

    خوشحالم که بعدازمدتی این کامنت رومیگذارم یادمه آخرین کامنتهام مربوط بود به نتایج دوستان که ازدوره قانون سلامتی استفاده کردن

    خودم هم ازدانشجوهای اون دوره بودم وکامنتهام امتیاز بالا میگرفت

    به امیددیدارشمااستاد عزیز ودوستان هم فرکانسی

    14و15خرداد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    زینب اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 1764 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد تحسین برانگیزم، خانم شایسته دوست‌داشتنی و دوستان نازنینم امیدوارم حالتون بی‌نظیر و فوق‌العاده باشه^^

    سؤال: چه الگوهای تکرار شونده‌ و ویژگی هایی درباره افرادی که در روابط، در زندگی من هستند وجود داره؟

    الان که می‌خوام تجربیاتم رو بنویسم و الگوها رو بررسی کنم خیلی هیجان دارم و واقعا نمی‌دونم از کجا باید شروع کنم. استاد تا قبل از این سؤال شما اگر بهم می‌گفتند تو همون دختری هستی که زمانی روابطت رو محدود کرده بودی، با همه بد تا می‌کردی، رفتار مناسبی نداشتی چون نسبت به همه بدبین و بی اعتماد بودی و حتی با مادرت هم روابط نادلخواه و ناجالبی داشتی و یکی از آرزوهات این بوده که بتونی فقط یکم به مادرت نزدیک بشی، می‌گفتم مطمئنید که دارید درباره شخصیت من صحبت می‌کنید؟!!

    اما وقتی شما درباره الگوهای تکرارشونده توضیح دادید استاد، از صبح تا حالا کلا ذهنم زیر و رو شده و داره شخم زده میشه و چندساعت با خودم داشتم صحبت می‌کردم درمورد این الگوها… و به یاد آوردم و هوشیارتر شدم نسبت به رفتار ها و باورهای ذهنی و کدهایی که قبلا داشتم و باعث نتایج و تجربه شرایط و موقعیت های نادلخواه و برخوردم با افراد میشد در مقایسه با کدهایی که الان در ذهنم توسط آموزه‌های شما و الگو قرار دادن شما در زندگیم جایگزین کردم و دارم نتایج و شرایط و موقعیت های عالی و برخوردهایی که با افراد دارم رو می‌بینم.

    استاد از ویژگی های ثابت افرادی که در دایره ارتباطات من هستند، می‌تونم بگم همه این افراد فوق‌العاده هستند و به طرز عجیبی در حیطه کاری خودشون بی‌نظیر و تحسین برانگیز هستند و عاشق حیطه ای که درش فعالیت می‌کنند هستند و لذت می‌برند، طوری که هروقت من کنارشون قرار می‌گیرم محاله که بهشون نگم یا توی ذهنم به این اعتراف نکنم که در این حیطه از این فرد فوق‌العاده تر هم هست مگه؟ و اینکه چقدر سپاسگزارم که در زمان مناسبی با این افراد آشنا میشم و جزو شکرگزاری های هر روزه من هستند وجود این افراد.

    اکثر این افراد استاد های من هستند، کسانی که می‌تونم مهارت ازشون یاد بگیرم حتی اگر سه چهار سال از من بزرگتر باشند اما واقعا با این مهارت و علمی که در حیطه کاری شون دارند من رو که واقعا به تحسین وا می‌دارند! حتی دوستان هم‌سن خودم که در دایره ارتباطات نزدیک من هستند هم در این حیطه فوق‌العاده هستند، یعنی در زمینه تحصیل از افراد تاپ، موفق و جزو نفرات برتر کلاس و مدرسه و مورد توجه اساتید قرار می‌گیرند و همیشه همه ما رو کنار هم قرار میدن.

    از ویژگی های دیگه این افراد اینکه چقدر انسان های شریف، صالح، صادق، درست، سالم و دوست‌داشتنی هستند و رفتارهای محترمانه و شخصیت قابل احترامی برای من دارند که فقط ازشون درس یاد می‌گیرم و به خودم این نوع رفتارها رو یادآوری می‌کنم. و فقط خدا شاهده که هیچوقت این رفتارها و دیدن همچین انسان هایی برام تکراری نمیشه با اینکه در زندگی من هستند به عنوان دوست، خانواده یا دبیر یا حتی غریبه هایی که شاید فقط یکبار با هم برخورد کنیم اما هربار با دیدن شون، رفتارهاشون، شخصیت شون، مهارت هاشون و اینکه چقدر درجای درست خودشون هستند انقدر ذوق می‌کنم انقدر هیجانزده میشم و انقدر درموردشون تا چندین روز با خودم و مادرم صحبت می‌کنم و می‌نویسم که این درس رو از شما یاد گرفتم، سپاسگزاری می‌کنم که انگار اولین بار هست همچین افرادی رو میبینم!!(شاید باورتون نشه حتی همین الان با نوشتن درموردشون انقدر ذوق کردم و احساسم فوق‌العاده شده که نمی‌تونم وصف کنم) و چقدر اعتماد به نفسم رو بالا برده، و انگار تبدیل به یک باور شده برام و خیالم از این بابت داره راحت میشه که تا زمانی که دارم روی خودم کار می‌کنم همیشه با بهترین افراد از لحاظ شخصیتی، رفتار و کاری در درست ترین زمان برخورد می‌کنم.

    یکی دیگه از ویژگی های دیگه این افراد این هست که خیلی با خودشون در صلح هستند و به راحتی تحسین می‌کنند و ویژگی های مثبت دیگری رو بهشون میگن مثلا جدیدا که به کلاس پیانو میرم، جلسه دوم چقدر استادم از من تعریف کرد و تحسینم کرد بخاطر اینکه خیلی سریع نت ها و نت خوانی رو یاد گرفتم با اینکه هیچ بکگراند قبلی از موسیقی نداشتم، اما خیلی نرم و راحت نت ها رو میزنم و سؤال های خیلی خوبی می‌پرسم، و این یکی از ده ها تجربیاتم بوده که اینطور مورد تحسین واقع میشم.

    جالبه که بگم در بین افراد خانواده و فامیل هم، این دیدی که من به افرادی که باهاشون در ارتباط هستم رو نسبت به من دارند چه زمان الگوبرداری چه زمان تحسین و چقدر محترمانه با من رفتار می‌کنند (دقیقا مثل آیینه‌ای که جهان تمام رفتارهایی که دارم رو توسط افراد به سمت خودم منعکس میکنه)

    استاد من در این باره خیلی فکر کردم که از کجا این تغییرات اتفاق افتاد و به قولی نقطه عطف روابطم محسوب میشه چون همونطور که اول دیدگاهم نوشتم اصلا همچین دختری نبودم و از الگوهای تکرارشونده گذشته من مواجه شدن با افراد تنها، منزوی، افسرده، ضعیف، بدون هدف و به دنبال احساس ترحم بود،، اما متوجه شدم تصمیم و اراده ای که برای تغییر شخصیتم داشتم و اولین قدمی که در این جهت برداشتم، نقطه عطف من در این حیطه بود یعنی درخواست کردنم و باور به اینکه افراد قابل اعتماد، صالح، درستکار، صادق و دوست داشتنی وجود دارند اما در زندگی من و در حوزه ارتباطات من نیستند. و وقتی اونها رو یکی یکی دیدم، درخواستم این بود که با همچین افرادی در ارتباط باشم..

    یکی از دوستان نوشته بودن که دوست داشتن بهترین باشند در جمع دوستان شون و من هم وقتی فکر کردم دیدم آره منم یه زمانی الگوم این بوده که من بهترینِ اکیپ و گروه دوستانه خودمون باشم و بقیه دوستانم به خوبی من نباشند من این خواسته رو تجربه کردم و خوشحال هم بودم اما از زمانی به بعد یک سوال در ذهنم بود، اینکه چرا من با افراد ایده‌آلی که در مدرسه و کلاس مون بودند دوست نزدیک نبودم؟ کسانی که از دید من هم‌سطح و مطابق ایده‌آل های من هم از لحاظ شخصیتی و هم درسی بودند؟! اونموقع از قوانین نمی‌دونستم، اینکه اگر می‌خوام در مدار برخورد با همچین افرادی قرار بگیرم باید اول از همه تغییر رو از خودم شروع کنم!

    اینکه اول باید خودم طبق اون ایده‌آل ها تغییر می‌کردم و شخصیتی که دوست داشتم دوستانم داشته باشند رو اول در خودم پرورش بدم و بشم نمونه فردی که می‌خواستم باهاشون دوستان صمیمی و روابط با کیفیت تجربه کنم، و شاید اگر کسی بهم اینها رو می‌گفت شاید نمی‌پذیرفتم! ولی وقتی با شما آشنا شدم و روابط شما رو در تمام ابعاد چه زمانی که با خانم شایسته هستید و چه زمانی که با دوستان آمریکایی تون هستید، دیدم یک محرک خیلی قوی برای حرکت من بود که دوست داشتم مثل شما باشم و زمینه ای شد برای پذیرش این موضوع که دختر خوب اشکال نداره اگر در جمع افرادی باشی که از تو بهتر هستند. یعنی یکی از ترس های من (بهتره بگیم ترمز ها) این بود که اون افراد و هم‌کلاسی هایی که من باهاشون می‌خواستم رابطه دوستی نزدیکتری داشته باشم بهتر از من بودن و من می‌ترسیدم از اینکه توی اون جمع دیگه بهترین نباشم!! (ترمز خنده داری هست مگه نه؟ اما خب واقعا همینطوری بود)

    اما وقتی تصمیم به تغییر گرفتم و خواهان روابط با کیفیت با افراد با کیفیت شدم، دیگه دست از این کمال‌گرایی برداشتم و طرز تفکرم رو عوض کردم که آقا جان اتفاقا بودن در جمعی که از تو بهتر هستند خودش یه انگیزه هست که تو هم هر روز در حرکت باشی و برای اینکه از دیروز خودت بهتر باشی تلاش کنی و این یه فرصته که همگی با هم رشد کنید و بهتر بشید (مصداق چیزی که امسال در مدرسه تجربه کردم و به چشم برکاتش رو دیدم)

    استاد دوسال پیش وقتی اولین بار از شما ‌شنیدم که می‌گفتید “نیاز نیست شما کاری بکنید فقط روی خودتون کار کنید جهان خودش انسان های ناجالب رو از زندگی‌تون به راحتی بیرون می‌بره و افراد هم‌فرکانس با شخصیت جدیدتون وارد زندگی‌تون میکنه”، من هیییچ ایده‌ای نداشتم و اصلا درک نمی‌کردم که شما چی میگید اصلا چطور جهان اینکار رو میکنه. اما وقتی به خودم و ایمانی که داشتم و رد پاهای شما، گفته هاتون رو با اینکه درک نمی‌کردم اما دنبال کردم و بدون چون و چرا عمل کردم بهشون نگاه می‌کنم، واقعا افتخار می‌کنم و نتایجش رو هم که دارم با عشق تجربه می‌کنم و در حیطه روابط واقعا از خودم راضی هستم که الگوهای تکرارشونده منفی گذشته درحال حاضر خیلیی نسبت به قبل کمتر شده و از طرفی آرزویی که یادم رفته بود قبلا داشتم که کمی رابطه‌ام با مادرم بهتر بشه، الان به فراتر از اون رسیدم الان مادرم واقعا جای یک دوست صمیمی رو برام دارند، خیلی اوقات می‌خندیم، شوخی می‌کنیم، پیاده روی میریم، هدیه می‌خریم، از نکات مثبت همدیگه می‌گیم، لذت می‌بریم و چقدر ارتباطی که با هم داریم نزدیکتر و با احترام به تفاوت هامون شده و خیلی از این موضوع خوشحالم.

    بخاطر وجود شما استاد عزیزم و دوستان فوق‌العاده‌ای که دارم سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    مریم قادری گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم سلام به مریم خانم عزیزم و سلام به همه بچه های سایت

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    قبلا استاد واقعا خیلی وضعیتم توی بحث روابط داغون بود

    هیچ کس به من اهمیت نمیداد

    اطرافیانم به شدت رفتارهای نامناسبی با من داشتند حتی غریبه ها با من خیلی بد صحبت میکردند یعنی قشنگ بی احترامی میکردند

    اماااا

    الان خیلی اوضاع عوض شده با من خیلی خوب صحبت میکنند

    احترام میزارن

    منو دوسم دارند

    استاد یادم نمیاد توی این مدت که با شما آشنا شدم و از فایل های دانلودی و محصولات استفاده کردم و روی خودم کار کردم از غریبه ها بی احترامی دیده باشم اتفاقا کاملا برعکس اینقدر با محبت و احترام و با عزت برخورد میکنند که حرف نداره

    یادمه استاد وقتی قدم سوم از دوره 12 قدم بودم یه شب که با خانوادم داشتیم برمیگشتیم خونه مون توی خیابون یه اقایی داشت از کنارم رد میشد یه لحظه با هم چشم تو چشم شدیم اون آقا یه لبخند زد بعد فک کنم خودش تعجب کرد که چرا به من لبخند زد منم راستش تعجب کردم دقیقا چند قدم جلوتر با یه خانم دقیقا همین اتفاق افتاد به من لبخند زد بی دلیل تازه من اون موقع ماسک داشتم و داشتیم چند نفر با هم راه میرفتیم اما اون آدم ها به من نگاه کردند و به من لبخند زدند

    وقتی رسیدم خونه یه حسی تو دلم گفت مریم میبینی داره رفتار ادمها باهات تغییر میکنه اونا بهت لبخند زدند یهو خوشحال شدم گفتم ارره پس من دارم تغیییر میکنم آخه من قبلا اصلا همچین تجربه هایی نداشتم اما حالا لبخند زدن دیگه یه چیز کوچیک حساب میشه برام، اینقدر با من با ادب و با احترام و با عشق رفتار میکنند و حرف میزنند که کیف میکنم

    دوره عزت نفس و 12 قدم که البته من تا قدم 11 رفتم از من یه مریم دیگه ساخت

    استاد دیشب یه اتفاق جالب برام افتاد

    توی یه مهمونی بودیم که یه بنده خدا به طور غیر مستقیم شروع به طعنه زدن به من کرد مخصوصا در مورد بحث ازدواجم

    یعنی یه لحظه همه ساکت شدن و دقیقا فهمیدن منظورش من بودم

    جالب استاد من تقریبا یک ماه پیش از حرفهای این ادم شبیه کوه اتشفشان میشدم فقط هم در برخورد با این آدم اما دیشب با اینکه حرفای ناجالبی زد قلب من خیلی آروم بود ناراحت شدم و هنوز هم ناراحتم ولی ارامشی که اون لحظه داشتم رو خیلی خوشم اومد

    این آدم یه جورهایی شبیه گذشته خودمه

    من متاسفانه به خاطر یه عالمه کمبود که توی درونم داشتم چقد به بقیه با طعنه و کنایه حرف میزدم و ناراحتشون میکردم میخواستم با تحقیر کردن دیگران ارزش خودم رو ببرم بالاتر….!!!

    خدا رو میلیارد ها بار شکر که تغییر کردم ، من این مریم رو دوس دارم و دوس دارم خیلی خیلی بهتر بشم

    استاد عزیزم ازتون خیلی خیلی سپاس گزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    به نام خدا

    سلام و صلوات به روح پاک همتون.

    اگر اقتصاد بده برای همه باید بد باشه،چرا بعضی ها در بهترین زمان میخرند و در بهترین زمان میفروشند؟ چرا فقط برای تو اینجوریه؟

    اگر گم کردن وسائل، جزیی از طبیعت انسان فراموشکاره،چرا همه هربار وسایلشون رو‌ گم نمیکنند؟ چرا فقط برای تو اینجوریه؟

    اگر قرار باشه هر رابطه ای به مشکل بخوره،چرا برای همه اتفاق نمیوفته؟ خیلی از روابط هستند که سالهای سال دارن لذت میبرن و باهم زندگی میکنند،چرا فقط روابط تو بهم میخوره؟

    اگر همه آدمها عوضی و سوء استفاده گر هستند، پس چرا گیر بقیه نمیان فقط گیر تو‌میان؟

    به اینها فکر کنید،یک اتفاقی که مدام داره تکرار میشه تو داری خلقش میکنی، تو با باورهات داری خلقش میکنی والسلام.

    من توی ارتباطاتم چه نوع افرادی رو جذب میکنم؟

    با افرادی آشنا شدم که وضعیت مالی ضعیفی داشتند و از من پول قرض گرفتند بعد با هزار زحمت پولمو میدادند یکیشون که اصلن پولمو پس نداد!

    با افرادی که وضع مالی تقریبا خوبی داشتن روابطم خیلی زود بهم میخورد.

    ( باورهای بنیادین ثروتسازم ایراد داره)

    با افرادی در رابطه بودم که خیلی تنها بودند و احساس طردشدگی از خانواده و فامیل داشتند رابطه خوبی با خانواده نداشتند ،دوستهای صمیمی نداشتند ،از رفقاشون رکب خورده بودند منم همیشه سنگ صبورشون بودم!!

    (منم تقریبا اکثر مواقع احساس تنهایی میکنم و این مورد به عزت نفسم مربوطه )

    من افراد احساساتی رو جذب میکردم البته این ویژگی رو خودم آگاهانه میخاستم که داشته باشن چون دوس دارم شخص مقابل احساساتی باشه و احساساتشو خیلی راحت بروز بده .

    ( محبت کلامی رو دوست دارم بشنوم و نیاز به توجه و محبت در من زیاده)

    افرادی رو‌جذب میکردم که از نظر تحصیلی از من پایینتر بودند یا در بهترین حالت هم رده بودیم ولی موقعیت کاری من بهتر بود.

    (با افراد سطح پایینتر راحتتر ارتباط برقرار میکنم و این مورد یعنی ضعف در عزت نفس و ارزشمندی )

    چندموردم که ارتباط خیلی جزیی داشتم از من کوچیکتر بودن و بخاطر سن پایینشون رابطه رو در ب بسم الله کات میکردم، برام سوال شده بود چرا اونایی که سنشون کمتره بیشتر جذبم میشن .

    (همیشه با خودم فکر میکنم من که انقدر کودک درونم فعاله انقدر شادم و بچگانه ذوق میکنم همه فکر میکنن بچه ام و‌ افراد بزرگتر از من و این ویژگیم خوششون نمیاد)

    قبلا که تو‌فضای مجازی و گروهها میرفتم هرکی پیام میداد بعد از سلام و …. بحث به مسائل جنسی میرسید و ناراحت میشدم ، اینم برام سوال بود که چرا همیشه تو فضای مجازی کسی که بهم پیام میده بحثش به مسائل جنسی کشیده میشه آیا همه تو فضای مجازی اینجوری ان؟

    (تو سرم میچرخه که تو مجازی پسرا خیلی بی حیا و بی ادب هستند)

    استاد جان ی چیز جالب بگم: شما میگی گاهی در روابط فقط قیافه و اسم طرف عوض میشه و میبینی ویژگیهاش همونه،خیلی خندم گرفت واقعا فکرم درگیر شد من دوتا رابطه اخیرم که فاصله بینشم زیاد بود حتی اسم دوتاییشونم یچیز بود قیافه های یکمی شبیه بهم داشتند حتی هردو بدن توپر هیکلی داشتند ویژگیهای اخلاقیشونم که کپی هم !!!!

    من به خیال خودم تو این چند سال تغییر کرده بودم اما وقتی وارد ی رابطه عاطفی جدید شدم،شرایط قبلی رو تجربه کردم و واقعا تعجب کردم ،اصن آدم میمونه چی بگه الله اکبر.

    من با افرادی وارد رابطه میشدم که در شروع رابطه خیلی زود وابسته ام میشدن ولی اوایل هر رابطه ای خیلی رها و‌آزاد بودم لذت میبردم، بعد از مدتی منم دچار وابستگی میشدم و اون رابطه قشنگ و عاشقانه به سادگی تموم میشد!

    (وابستگی یکی از پاشنه های آشیلمه که شناختمش و درحال باورسازی ام)

    امروز به درک خوبی رسیدم خدایاشکرت که تو بحث روابط آدمهایی رو در زندگیم قرار دادی که آینه ای بودند تا درونمو بهتر بهم نشون بدن

    امروز من بااین دیدگاه به زندگیم نگاه کردم تنفر و ناراحتیم از آدمها ازبین رفت

    ی لحظه فکرشو بکن! خیلی غیرمنطقیه که‌ من از آینه گله کنم بگم ای آینه چرا منو اینجوری نشون میدی؟ آینه به جز تصویر خودم مگه چیز دیگه ای رو میتونه نشون بده؟

    استاد ممنونم ازتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1339 روز

      سلام نجمه خانم

      کامنتت عالی بود

      حرف دلم بود

      خیلی شباهت داشتیم

      و اینکه چقدر برا ادم منطقی میشه که رنجش ها رو میتونه پاک کنه چون خودمون باعثش شدیم

      میدونی واقعا دلم میخواد با کسی ازدواج کنم یا وارد رابطه بشم که آشنا با سایت و قانون باش

      چون اینطوری زندگی آسون میشه و خیلی راحت مسایل حل میشه

      باز هم ممنون از شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نجمه رضائی گفته:
        مدت عضویت: 1920 روز

        سلام دوست ارزشمندم.

        خیلی خوشحالم و خداروشکر میکنم که اینجایید و در مسیر خودشناسی و خداشناسی قرار گرفتید ،همیشه به خودم میگم آشنایی با قوانین جهان و همچنین این سایت الهی،بزرگترین موهبت خداوند نسبت به من بوده ، پس باید به نوعی شکرگزاری کنم که نشوندهنده این حس قشنگم باشه.

        ممنونم از شما جناب یکتای عزیز

        امیدوارم در زمان و مکان مناسب به خواسته ات برسی و پرقدرت در این مسیر ادامه دهی الهی آمین.

        در پناه رب هدایتگر شاد و سعادتمند باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2203 روز

    بنام یگانه خالق جهان هستی خدارو شکرت ای سراسر نور و روشنایی

    درود و سلام به دو استادان عزیزم

    و دوستان همیشگی همراه در این سایت گوهر نشان که همچون الماس درخشان هستید

    خدارو شکر امروز هم قدرت خداوند زندگی من رو بسمت بهترینع بهترین آگاهی های روز افزونم هدایتم کرد و بهترینع بهترین ورودی های زیبا و دیده ها و شنیده ها و زیبایی ها و وفور و فراوانی های نعمت ها یم هدایتم کرد خدایاااا شکرت

    سوال

    من چه نوع  افرادی  رو  توی  ارتباطاتم  جذب می کنم ؟؟؟

    هیچ عامل بیرونی در زندگی من تاثیری ندارد  چه بعد منفی و چه بعد مثبت فقط افکار من هست که

    به هر آنچه که به آن توجه کنم از  همان جنس وارد زندگی ام میشه اگر  موضوع کانون توجه ما باشد..

    باورهای بنیادین آنقدر قوی هست که یک سری الگوهای تکرار شونده  تکرار میشه  و  می توانیم  در  زندگی  خودمان  و  دیگران  ببینیم  و  الان  که  در  این  مسیر   آگاهی  هستم  خیلی خیلی  بیشتر   متوجه میشم  که  چنین  افرادی در  اثر  تکراریواش یواش پذیرفتن که اون مسایل جزویی از زندگی شون هستش و  این  الگوی  تکرار  شونده  جزیی  از ضمیر ناخودآگاه شون شده..

    ما بسیار قدرتمند هستم در تغییر خودمان

    ولی بسیار ناتوان و عاجز هستیم در تغییر شرایط زندگی دیگران

    مثلا  در  ارتباطات

    من  خودم  خیلی خیلی سعی کردم که ارتباطات ام  رو با افرادی که هم فرکانس ام نباشند  محدود کنم   و  یا  اگر  الگوهای  تکرار  شونده شون  در  ابعاد  منفی  باشه   فوری  کنار  بکشم..

    قبلنا یعنی قبل از آشنایی ام با استاد عزیزم این الگوها در زندگیم زیاد بود یعنی هر بار دوباره اعتماد می کردم .. مثلا وقتی پسرم مال و اموالشو از دست داد من دوباره بهش اعتماد کردم و به درخواست اون مجبورم کرد که از سند خونه ام براش وام بگیرم بعد از اینکه براش وام گرفتم رفت یک ماشین قسطی MWM خرید بعدش نتونست نه قسط وام رو پرداخت کنه و نه تونست اقساط ماشین رو پرداخت کنه و دوباره بازم بهش اعتماد کردم و بعد با فروش خونه من قسط بانک رو پرداخت کردم و با مابقی پول خونه کارخونه قارچ اجاره کردم ولی بازم نتونست کارها رو هندل کنه و به قرض و بدهکاری افتادیم و بعدش ورشکستگی تمام اموال و زیر نقطه ی صفر رسیدیم و بعدش ارتباطات هم مختل شد و دیگه از هم فاصله گرفتیم و الان بمدت سه سه چهار سال هست که همدیگر رو ندیدیم فقط خیلی بندرت و کوتاه تلفنی از حالش خبردار میشم.. این از آن الگوهای تکرار شونده ای بود که منجر به نابودی زندگی مون شده بود..و خدا رو شکر بعد از آشنایی من با استاد و کار کردن روی افکارم و تغییر افکارم دیگه چنین چیزی در زندگی ام جایی نداره

    در ارتباطات اخیرم یک الگوی تکرار شونده ای رو دیدم که اینجا براتون می نویسم

    مثلا..

    چند  روز  پیش  چندتا کار  داشتم که باید از  پردیس می رفتم تهران..

    جایی که  کار  داشتم  در منطقه ی شریعتی نبش خ دولت بود..  وقتی  از  مترو   پیاده شدم و  وارد  خیابان  شدم  خیلی  حالم  بهتر  شد و  فقط  داشتم  به  درختان  سرسبز  و مغازه‌های  زیبا و  عالی و  افراد  تر  و تمیز   نگاه   می کردم و  ماشین  های  زیبا  و  گران  قیمت  و  هر  آنچه  که  سعی  می کردم  که  کانون   توجه  ام  رو  به  آن  معطوف  کنم  از  دیدگاه  قانون   نگاه  می کردم  و  همش  به  فراوانی  ها  و  زیبایی ها   و  رفتار  افراد  و یا عابرها  و  رفتار  مغازه   دارها  با دقت نگاه می کردم   و  خلاصه  با  یک  احساس  خوب  و  عالی  و  سرشار  از  انرژی    بودم  و  راه  می رفتم   تا  به  اون  محلی رسیدم  که  باید  کارمو  انجام  میدادم  و  بعد  از  چند  ساعتی  که  اونجا  کارم  تمام  شد و  داشتم  فکر  می کردم  چقدر  خوبه  که  من  همیشه  به موقع  می رسم  و  تمام  کارهام  هم  بخوبی  انجام می شود  و  معمولا  این  الگوی  تکرار  شونده ی  مثبت  خودم  رو  خیلی  دوست  دارم  .. یعنی  همیشه  آنتایم  هستم و همیشه خوش قول و بموقع و زودتر از وقت مقرر به محل مشخص میرسم خدا  رو  شکر ..

       … خب  تا  اینجا  که  اولین  کار  مو  با  خوبی  و  خوشی  و  عالی    انجام  دادم  و  بعدش  قرار  شد  برم  خانه ی  خاله  ام   و  استراحتی  بکنم   و  غروب ش  با  پسر  خاله  ام  برم  پاساژ   علاءالدین  که   هم  باطری  گوشی مو  عوض کنم  (  چون گوشیم  سامسونگ بود  باطری اش  از  طریق  برداشتن ال سی  دی  امکان پذیره )     خلاصه  کار  زیاد  داشت  از  طرفی  خاله  ام  سفارش  داد  که  براش  یک  گوشی  خوب  بخریم    ..    داستان  از  اینجا  شروع  شد..

    اینکه  خاله  ام  همش  سفارش  می کرد   که  مبادا    پسر خاله ام  توی  خیابان   با کسی  بحثی  بکنه   و  یا  دعوایی    بکنه  و  خلاصه  همش  از  این  حرفا  میزد  و  بهم  سفارش  می کرد  …‌   منم  بهش  گفتم     آخه  دلیلی   نداره  که  بیخودی    و  بی جهت  بخواد  با  کسی  دعوا  کنه  ما  که  خوش  و  خرم  داریم  میریم  خرید  و  کلی  هم  خوشحالیم..    خلاصه  خیلی  خوش  و  خرم  رفتیم  تا  یک  مسیری  و  همش  هم  حرفای  قشنگ  و مثبت زدیم  به  یک  نمایشگاه  ماشین  های  لوکس  و  شاسی  بلند  رسیدیم  که  خیلی خوش رنگ  بود  آبی نقره ای روشن متالیک و  کلی  تجسم  سازی  کردیم که  از  نظر   زوایه ی   دیدگاه اون   شوخی  و  مزاح  بود    ولی  از  نظر و  زاویه ی  دیدگاه  من  آگاهانه   توجه کردن   به  قوانین    بود و همین توجه کردن ها به نکات مثبت باعث شد  که  در  مسیر رسیدن به آنجا خیلی راحت و آسون  به مقصد برسیم و  دیدن از مغازه های مبایل فروشی پاساژ کلی ذهنم بسمت  وفور  و  فراوانی  و ثروت  و  رشد  و پیشرفت های تکنولوژی  هدایت شد و  من همچنان فکر می کردم  که  ای کاش  به مغازه ای هدایت بشیم که طرف فروشنده  آدم  درست  و مناسبی باشه و  اطلاعات  درست و مناسبی  در  اختیارمون  بذاره  تا ما هم بتونیم با خیال راحت خرید کنیم  خلاصه توی  هر  مغازه ای  میرفتیم و تقاضای  مبایل  درخواستی  رو داشتیم  می گفتند  دیگه  موجود  نیست و یا قیمت های بالا میدادند  .  بعدش  به یک  مغازه ای نبشی انتهای پاساژ  هدایت  شدیم  که با اطلاعات و روابط  عمومی خوبی  ما  رو  داخل مغازه اش  کشوند  و  با  آرامش  و روی  خوب و خوش مثبتی و با حوصله به سوالات ما  پاسخ میداد و  با همون صحبت هاش  ما  رو  هدایت  کرد  به یک مبایل خوب  که مثل سامسونگ نخواد که هر  شش ماه یکبار بروز رسانی بشه  و  در  واقع با  اینکه  مبایل مورد نظرمون هم  اونجا  موجود  بود و قیمتش هم  گران تر  بود  ولی  با توجه به  بودجه مون  ما  رو  به سمت  بهترین مبایل با بهترین امکانات و دوربین و فیلمبرداری عالی و رم بالا و راما ی عالی هدایت کرد  که  خدا  رو  شکر از خریدمون  راضی  بودیم  هر  چند  به پای  مبایل آپِل  نمی رسه  ولی  برای  خاله جان مون  فوق العاده  عالی  بود و  خدا رو  شکر با خوشحالی  از  مغازه  اومدیم  بسمت  خونه  در  مسیر  هم یک تاکسی گرفتیم  که  هم  راننده  خوش اخلاق بود  و هم  دو  نفر  مسافری که  داشت  فوق العاده خوش  اخلاق  بودند  و  ما  هم  در اون  جمع  کلی  حرف های قشنگ و زیبا و شادی آور زدیم  و  با  لذت و خوشحالی  از ماشین  با  خنده  کنان پیاده شدیم  ‌.  تا  اینجا  که  همه چی  اوکی  بود  و  بعدش  فردا  من  مجددا  رفتم همانجا متصدی و  مهندس تعمیرات مبایل  هم   باطری  مبایلمو   تعویض کرد  و  چقدر  کار  درست  و  خوش  اخلاق بود  خدا  رو  شکر 

    حالا خواستم  این  موضوع  رو  بیان  کنم  که با  اینکه  خاله ام همش  به من  توصعه می کرد  که  مواظب پسر خاله ام باشم که  ی  وقتی  دعوا نکنه  ولی  وقتی با  خوده  خاله جان  رفتم بیرون برای خرید با هر کسی دعوا می کرد و فحش و ناسزا می گفت خلاصه هر جا رفتیم یک چیزی باب میلش نبود صداشو بالا میبرد حتی با راننده ماشین ها و خلاصه همین طور مدام منتظر بود تا ی مسعله ای پیش بیاد و به من ثابت کنه که حق با اونه و همه ی آدم ها بد هستند و غیره.. حتی به من می گفت چرا تو هیچی نگفتی و پشت من در نیومدی ????  حتی توی خونه مدام با پسرش بحث می کنه ( پسرش متولد 52 هستش) 

    خلاصه با اینکه در  خونه اش از من خیلی پذیرایی می کرد و حتی یک اطاق مجزا به من داد که من راحت باشم و راحت استراحت کنم ولی به هیچ وچه تمرکز روی خودم نداشتم و همش سعی می کردم کامنت های بچه ها رو بخونم و ذهن مو کنترل کنم .. و  تازه  بیشتر  از  همیشه  فهمیدم  که  چقدر  من  از  اون افکارهای  خاله ام  دور  هستم  و  چقدر  دوست  دارم  با  خودم  تنها  باشم   چقدر  دوست  دارم  ازشون  کیلومترها    فاصله  بگیرم  حتی  نزدیگترین  افراد  و  اقوام..  تازه  فهمیدم  که آدم ها  اصلا  دوست  ندارند  تغییر  کنند  ‌‌..   خاله ام  مدام  از  دست پسرش غر میزد  و  می گفت من باید  کار  کنم  و  بخرم  و  بیارم  و  بپزم  و تر  و تمیزی  کنم  ولی  هیچکس  قدر منو  نمیدونه  و  غیره‌.. ولی پسرش میرفت  توی  اتاق و درب اتاق رو به روی خودش می بست که با مادرش هم کلام نشه..‌  ولی  این  سیکل مدام  تکرار  میشد   و  بارها  و  بارها  و  حتی  قبلنا هم  این مسایل وجود  داشت  ولی  من  اصلا   آگاهانه  توجه  نمی کردم  .. 

    چون  تغیبر  دیگران غیر ممکنه

    حتی  وقتی  به خاله ام  گفتم     تو  حق  داری    یعنی   صد  در  صد  حق  با  تو هست   ولی  سعی  کن  به  این مسایل توجه  نکنی  و  بفکر  خودت باش   وگرنه  مریض  میشی  و   کسی  هم  به  داد تو  نمی رسه… یهو ناراحت  شد  و کلی  هم  به من حرف  زد  که  اگر  این  بلاهایی که پسرم  سرم  آورده  و  غیره‌‌‌‌..  پسرت سرت  بیاره   تو  چیکار  می کنی؟؟؟؟؟   که  اینجا  یهو  یک  نهیب  بلندی  به  خودم  زدم  و  گفتم  رویاااااا   آدم ها  نه  دوست دارند تغییر کنند  و  نه  دوست دارند گوش کنند   و  نه   دوست  دارند  خودشون  رو  اصلاح  کنند    تازه به خیال خودشون دوست دارند نظاره گر بلاهایی  در   دیگران   باشند  که خودشون سر خودشون آوردند…   این  الگوهای  تکرار  شونده  در  دیگران  منو  بیشتر  هشیار  کرد  که  ادامه ی مسیرشون  چه عواقبی  بدنبال داره( خاله ی من یک فرد تحصیل کرده ی  نرس بیمارستان و بازنشسته است  که  هنوز  هم بعد  از  بازنشستگی شغل پرستاری  رو  انجام میده)  ولی  افکار  درست  و مناسب  هیچ  ربطی  به  تحصیل و سن  و سال  ندارد

    وخلاصه  بعد  از  اینکه  صبح  زود  از  خونه شون  خارج  شدم  در  طول  مسیر   با خودم  خیلی  فکر  کردم  اینکه  نشتی  انرژی  من در  چنین  جاهایی  خیلی  زیاده  و  کلا  اصلا  هیچ  تمرکزی  روی  افکارم  نداشتم  و  پیش  خودم  گفتم  یا  باید  خودم  با  جسارت  تمام  این  رابطه  رو  قطع  کنم  و در  مواقع  ضروری  بهانه ای  بیاورم  که  دیگه به اون  سمت نرم  و  یا  خداوند  خودش  اون شرایط  قطع روابط رو  برام  مهیا کنه  ..و همش با خودم  دوباره  و  هزار  باره  تکرار  می کردم که..

    ما بسیار قدرتمند هستم در تغییر خودمان

    و بسیار ناتوان و عاجز هستیم در تغییر شرایط زندگی دیگران

    بعضی موارد پیش میاد که میخوام دیگران رو به راه راست دعوت کنم

    و دقیقا انگار اب در هاونگ کوبیدن است

    که طرف اصلا گوش به حرف تو نمیده و بعد جالبتر اینکه میگه من اصلا نمیفهمم تو چی میگی و  یا  میگه  تو  در شرایط من نیستی  که  بفهمی

    واقعا این جمله‌ رو تایید و تحسین میکنم که ما باید کاملا خسیس و بی احساس باشیم نسبت به دیگران…

    ممنون و سپاسگذارم استاد عزیزم که چنین فایل پر محتوایی رو برامون بوضوح و به روشنی توضیح دادید و بفهمیم که در پس زمینه ی افکار دیگران چه الگوهایی وجود دارد و به مسایل عمیق تر توجه کنیم

    ممنون و سپاس

    ارادتمند همیشگی شما

    رویا مهاجر سلطانی

    2023/7/2 july

    1402/4/11 تیرماه یکشنبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1520 روز

    با درود فراوان میرم سر اصل مطلب

    من همیشه فکر میکردم دلسوزی خوبه و دلسوز ادمهای اطراف بودم و طبق قانون همه ادمهای اطراف من دلسوزی نرا می‌طلبیدند و توقع داشتند من از خود گزشتگی کنم و ی جایی این ترمز رو‌شناختم تا حدودی استپ دادم و راحت شدم گفتم من مسول دیگران نیستم

    الگوی قضاوت‌های تکراری همسرم و با وجودی که اشتباهی نداشتم و طبق تجارب دیگران بیخود از قصاوت او میترسیدم و این قضاوت ها ادامه داشت تا جایی که به این باور رسیدم من مسول قضاوت او نیستم و تکرار کردم و درکمال نا باوری حل شد به مرور زمان او هم بهتر شد میشه گفت تمام شد ⁦️⁩و کلی در حال خوب من موثر شد

    خیلی تمایل به حل مسایل دخترم داشتم و هر روز مسایل او بیشتر میشد وقتی به این باور رسیدم من مسول او‌نیستم خودش باید انتخاب کنه از درگیریهای من کم شد و بقول استاد سرب که به خودم وصل کرده بودم باز شد و دیکه کمتر مرا درگیر میکنه چون دیگه هیجان حل کردن مسایل او و اتفاقات زندگی دیگران را ندارم

    اماااا امروز با صحبت استاد یادم اوند چرا هر کس میرسه به من با اینکه تمکن مالی خوبی داره ولییییی از کمبود میگه چرااااا چون من هنوز تمرکزم رو کامل از کمبود ها بر نداشتم

    شاید طرف به دیگران پز خرج کردن میده برای من از کمبود و باور مخرب دیکری پیدا کردم

    خدایا کمکم کن همه باورهای مخرب ثروت را پیدا کنم

    از استاد سپاس و از مریم جان هم واقعا دستان خداوند هستید چقدر عالی باز میکنند استاد ریز ریز مطالب رو

    خدایا واقعا با تمام وجودم تشکر میکنم ازت که مرا هدایت کردهای و اینقدر مرا دوست داری

    هذا من فضل ربی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1378 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    مستقیم برم سراغ جواب به سوالی که چه نوع افرادی را در ارتباطاتم جذب میکنم:

    -کسایی که قدر محبت هام رو نمیدونن

    -کسایی که وقتی ی خوبی بهشون میکنم فکر میکنن از سادگیه درحالی که دلی اینکارا رو میکنم.

    -کسایی که ب احساساتم اهمیت نمیدن و فقط احساسات خودشون رو مهم میدونن.

    -کسایی که به موفقیتی نرسیدن، ب اهدافشون نرسیدند، و یا حتی هدفی ندارند.

    -کسایی که تمرکزشون رو منفی هاس و باورهای غلطی دارند.

    -کسایی که عزت نفس پایینی دارند

    -کسایی که اوضاع مالی خوبی ندارند و همش دنبال قرض و وام اند.

    -کسایی. که قدرت تصمیم گیری تو ذهنشون ندارند.

    فعلا همین موارد ب ذهنم رسید.

    استاد ممنون بابت این فایلای با ارزش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: