پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و روز بخیر خدمت همه عزیزان
الگوی تکراری من در روابط این بود که به سمت مردهایی کشیده میشدم که همه شون از نظر قیافه و تیپ از سطح انتظار من پایین بودند.چون تصورم این رود که مردخوش تیپ و زیبا حتما از من انتظار داره که زیبا باشم و ….و چون خودم رو زیبا نمی دونستم و از طرف دیگه فکر میکردم اگه با مرد زشت یا بد تیپ ازدواج کنم که از من در سطح پایینتری باشه حتما قدر من رو میدونه و از من و ظاهر من ایراد نمیگیره. ولی وقتی وارد ارتیاط آشنایی با اونها می شدم از ظاهرشون یا از تیپ و لباس پوشیدنشون معذب میشدم و دوست نداشتم اونها رو به کسی معرفی کنم و حسم این بود که لیاقت من بیشتر از این چیزهاس و در حسرت و پشیمونی میرفتم یعنی حس های دو گانه و متضادی رو تجربه میکردم.
اابتا باید بگم که تنها ملاک من زیبایی و ظاهر نبود ولی چون خودم خیلی از ظاهر خودم ایراد میگرفتم و احساس ارزشمندیم پایین بود اینجوری میشد.
مورد دوم هم این بود که هیچ وقت با مردهای لارژ که راحت برام پول خرج کنند و هدیه بخرند مواجه نمیشدم اون هم به خودم بر میگشت چو ن من خودم برای خودم با خساست پو ل خرج میکردم.
وقتی خوب فکر میکنم من مدام جذب ادمهایی شدم که حس بی اعتمادی رو در من هر لحظه بیدار تر کردن چون من از گذشته خودم خیلی بی اعتمادی به آدمها پیدا کردم و مدام برای انجام هر کاری به هر کسی رجوع میکنم از برقکار و بنا و …..بگیر تا شریک عاطفی همه شون به من بی اعتمادی بیشتر دادند و یه جورایی حس خیانت به من دادند
من در چند سال اخیر خیلی فکرم درگیر خیانت مالی خانواده ام شد و چون حق و حقوقم رو زیر پا گذاشته بودند از نظر احساسی لطمه بزرگی خوردم و تنها شدم علیرغم خواست خودم تا خوداگاه مدام خاطرات مرتبط گذشته رو در سرممرور میکردم گاهی طپش قلب میگرفتم و به هر کسی می رسیدم تعریف میکردم که خانواده ام با من و بچه هام چه کرده اند. باز هم تاکید میکنم واقعا دلمنمیخواست در موردش حرف بزنم یا بهش فکر کنم ولی حریف ذهنم نمی شدم نتیجه این شد که مدام خیانت دیدم خیانت دیدم اونهم در زمینه های مختلف.
یک خبر خوب
دیشب مهمان داشتم و میدانستم ذهنم دوباره وادارم خواهد کرد که در مورد گذشته حرف بزنم و داشتم نشانه هاشو هم میدیدم. قبل مهمونی با خدا حرف زدم گقتم نمیخوام دیگه تقش قربانی بازی کنم و از خدا خواستم خدا هر چه اونها کردند برامبه خیر و نیکی جبران کنه و با خودمگفتم مت قربانی نیستم من سکاندار زندگی ام هستم
و خداروشکر دیشب یک کلمه در این مورد حرف نزدم
خدراوشکر.
الگوی تکراری دیگه اینکه من هیچ وقت به طور کامل در زمان درست از معامله خارج نمی شوم و در زمان درست هم وارد نمیشم یعنی سود قلمبه نمی کنم
شاید یک دلیل مهمش این یاشه که من به پول خیلی وابسته هستم و آویزون هر چی تو این دنیا بشی ازت فرار میکنه.
سلام استاد وققتون بخیر
اینجا ، این باکس امن ترین و بهترین جا برای تمرین نوشتن منه
برای اینکه با خود واقعیم روبرو بشم و تا جاییکه میتونم شخصیتم و افکارم رو بهبود بدم
اول یه نکته بگم که جدیدا متوجهش شدم و اونم اینه که انگار ماها خیلی جاها دوست داریم ناآگاهانه بلا سرمون بیاد و احساس ترحم داشته باشیم و دیگران بگن آخی چه قدر تو خوبی و دیگران چه ناحقیها کردن و تو چقدر مظلومی و خدا حقشون رو میاره کف دستشون !!
همیشه خیلی واضح تو تمام مسائل زندگیم صدای خدا رو از درون خودم میشنیدم که خدا باهام صحبت میکرد و میگفت میترا کلید تمام مشکلاتت دست خودته و تمام اتفاقات دست خودته تو به هر سمتی که خودت میخوای ، هدایت میشی !
من توی روابطم اوایل به خوبی شروع میشد و من فوق العاده بودم و بعد به طرز عجیبی میترکید!
توی ازدواج دوست داشتم از صفر شروع کنم و خودم هزینه کنم و دستهای خدا رو رد کنم و خودم بسازم همش خودم خودم و خودم و جوری شد زندگیم که دقیقا به همچین فردی هدایت شدم که رفته رفته کلا نیازمند مالی به من شد و من همیشه میدویدم و کمک میکردم در صورتیکه دخترهای دیگه رو میدیدم چقدر خرجشون میشد چقدر در رفاه بیشتری بودن و این تا حد زیادی برمیگشت به عزت نفس و احساس خود کم ارزش بینی !
در صورتیکه وقتی این موضوع رو متوجه شدم آدمهایی رو خدا سرراهم گذاشت که به من کمک میکردن و حتی پول بهم میدادن بدون اینکه من بگم
وقتی کمی بیشتر از قبل برای خودم ارزش قائل شدم
این روند معیوب ادامه داشت تا زمانیکه همسر توی شرایطی قرار گرفت که یک سال بیشتر بود واقعا هیچ واریزی برا من انجام نمیداد و مشکلاتم روز به روز بیشتر میشد و عین همون برنامه ای که میگین ، اون کدها داشت کار خودشو انجام میداد فارغ از اینکه من بخوام یا نخوام !
خب من آدم بسیار صاف و صادق هستم و سیاست ندارم تو روابطم و بسیار دلسوزی میکردم و بیش از حد از خودم میکندم و میدادم به بقیه تا جاییکه خودم همسر خودم رو بد بار آوردم و خودم در نهایت بیشتر و بیشتر نادیده گرفته میشدم !
الان که کلی تر نگاه میکنم به روابطم ، با وجود اینکه خودم ادم آرام و صلح طلبی هستم و دوست دارم تمام اتفاقات حتی به ظاهر ناجالب، اما با صلح و دوستی حل بشن دائما گیر آدمهای عصبی ، بی احساس و تند مزاج میفتادم که خودشون با خودشون در صلح نبودن !
اینا تازه اول راهه که من فهمیدم عیب از خودم و از مغزم بوده !
واقعا وقتی مچ خودتو بگیری و مغزتو بریزی تو کاسه تازه میبینی ای بابا چقدر توش وحشتناکه و دلیل تمام تمام اتفاقات زندگیتو میفهمی !
وقتی استاد مثال زدن ، یاد داستانی از خوشون افتادم که تو فایلی میگفتن من در گذشته و در اوایل کارم در بندرعباس مدام گیر آدمهایی میفتادم که باید مشکلاتشون رو حل میکردم !!
انگار همه چیز کاملا دقیقه و قانون خدا مو با درزش نمیره !
هرچی بخوای بهت داده میشه
هرچی فکر کنی و توجه کنی ، بهش هدایت میشی
الان یاد آیه ای زیبا از قرآن افتادم که خدایا من به خیری که از سمت تو به من میرسه سخت نیازمندم …
خدایا هممون رو براه راست هدایت کن
راه کسانیکه به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان …
خیلی از اتفاقات زندگی از شرک هست
قبلاً هم گفتم
خودم میدونم خیلی از بلاهایی که تا الان سرم اومده از شرک و قدرت دادن به خانواده و نزدیکانم بوده !
این باورهای عمیق هست ریشه تو تمام تار و پود من هستن !
استاد وقتی صحبت میکنین پر بودنتون نشون میده که اینقدر دقیق به مسائل نگاه کردن و تفکر
نتیجه سالها تلاش هست که الان ناخودآگاه به خیلی مسائل درست و ریشه ای نگاه میکنین
سرزدن به این سایت و زیرو رو کردنش
کار یک روز و دوروز نیست و غافل شدن از حال خودم
بازم نتیجش میشه کلی بلا
خدایا تسلیمم
کمکم کن ایراداتم رو در بیارم ، بفهمم و اصلاح کنم
استاد بی نهایت ازتون ممنونم و استادی برازندتونه..
به نام قدرت بی انتها الله مهربانم که منو داره میبره به سمت خوشبختی
سلام استاد جانم
سلام خانم شایسته جانم
خوب چی بگم من !که حرف بسیاره خدایا خودت کمکم کن که برام راهگشا باشه
در روابطم با مردها ..خوب من همیشه مرد های پاک درستکار شریف نون حلال خور رو جذب کردم آدمهایی که سرشون به تنشون میارزه و من اینو میدونم ریشه در چه موضوعی داره .من باورهام در مورد مردها عالیه ..یعنی این باور داشتم که تعداد مردهای پاک و با ادب و با شخصیت خیلی زیاده خیلی کم هستن مردهایی که بخوان سو استفاده کنن یا چشمشون به دنبال پول زن و یا سو استفاده از جسم زن و.. باشه و یا این موارد و چون هیچوقت اینجور دغدغه ها نداشتم کلا از این مدل مردها دور بودم و تا بوده دور بر من از همکار تا اعضای خانواده تا فامیل پر از آقایون با شخصیت و جنتلمن بوده نه اینکه از اون مدلها نباشه ولی من ندیدم یعنی توجهم رو جلب نکردن
این موضوع بدون آگاهی من از قانون بوده دوم در مورد حس عزت نفسم به خودم بوده
که من دختر زیبا و لایقی هستم کاملا ناخودآگاه نه اینکه به زبون بیارم و واقعا باور دارم برای مردها جذاب هستم دقیقا همسرم از راه دور بدون حتی اینکه منو دیده باشه عاشق من شد و بعد هم که همو دیدیم که بسیار بسیار این حس قویتر شد و واقعا الان فکرش رو میکنم میبینم من حتی اصلا با خودم فکر نکردم چرا همسرم اینگونه عاشق من شد چون فکر میکردم باید عاشقم بشه و من لایق این عشق هستم .یک دلیل اینکه آدم پاک سمت من میومد که واقعا به هیچ وجه اهل سو استفاده جنسی حتی اینکه بخوان دست من رو هم بگیرن نبود باز هم باورهای خودم بود که میگفتم مردهای پاک اهل ازدواجن و هیچوقت دوستی و روابط دوست پسری و این چیزها برای من معنی نداشت و توجهم رو جلب نمیکرد و بنابراین جذب این موارد هم نشدم
ولی یک باور غلط در روابطم دارم اینکه نگران سلامتی اطرافیانم هستم که اینو بخور اینو نخور و اوقات خودم و همسرم رو تلخ کنم و قبلا ها در منزل پدرم هم همیشه نگران سلامتی پدرم بودم و این هم ریشه در گذشته و کودکی من داره که پدرم همیشه اگر سرش درد میکرد مینالید و میگفت دور از جونش من دارم میمیرم و این موضوع نگران سلامتی بودن در کودکی در من ریشه دواند
جالبه که من چون نگران سلامتی خودم نبودم با اینکه مریض میشدم ولی به طرز معجزه آسایی درمان برام پیدا شد مثلاً معده دردهای وحشتناکی داشتم که هیچ دکتری دلیلش رو نمیفهمید ولی من با صحبت کردن با خدای خودم و درخواست کمک از او هدایت شدم به داروی گیاهی که مثل معجزه ورق زندگی من رو برگردوند و من سالم سالم شدم بدون مصرف قرص شیمیایی
در مورد روابطم با بقیه من در میان دوستهام شخصیت محبوبی دارم فکر کنم مثل اسمم که محبوبه است این موضوع روی شخصیتم هم اثر گذاشته و من واقعا محبوب و دوست داشتنی هستم ولی در این مورد هم چون آدمی هستم که زیاد برای دیگران و مخصوصا دوستهام وقت نمیگذارم آروم آروم از زندگیم حذف شدن و حتی شده دوستم زنگ زده گفته من واقعا تو رو دوست دارم و دلم میخواد با شما رابطه خانواده گی داشته باشم و باهم رفت و آمد کنیم ..من اون روزها احساس نیاز به دوست نداشتم ولی الان دارم و دوست دارم روابط فوق العاده خوب و پر از لذتی با دوستان هم فرکانسیم برقرار کنم
یک پاشنه آشیل خیلی بزرگ دارم اون اینه من همیشه از اینکه از عزیزانم دور باشم وحشت داشتم و باورتون میشه من خیلی وقتها آرزو داشتم در یک روستا باشم ولی همه دور هم جمع باشیم
پاشنه آشیل من وابستگیه این موضوع آنقدر در من ریشه داره که حتی خیلی از قسمت های زندگی در بهشت رو که میبینم که استاد با خانم شایسته در این بهشت زندگی میکنه تو دلم میگم چه فایده تنها هستن و از همه اقوام دورن من تک خوری دوست ندارم و دوست دارم همه دور هم شاد باشن
میدونم این باور من و این افکار من باعث شده که الان نه تنها از خانوادم دور هستم بلکه کار همسرم هم شرکت نفت و اقماری هست و ما بیست روز کنار هم هستیم و بیست روز دور هستیم
و این ترس من از دور بودن از عزیزانم کار خودش رو کرده و من دور هستم ازشون
الگوهای تکراری …همه چی باورهاست و زندگی همه ما پر از باورهاست
استغفرالله الذی و اتوب الیه
خدای مهربانم پاک کن از وجودم تمام باورهای منفی افکار منفی خطاها و اشتباهاتم هر آنچه که توسط خودم شکل گرفته و هر آنچه از باورهای منفی توسط خانواده ام اطرافیانم سینما تلویزیون و مردم و کوچه و خیابون و نیاکانم از گذشته از روز ازل تا ابددر وجود من به صورت ناخودآگاه شکل گرفته …همه رو به لطف خودت پاک کن و وجودم رو پر از باورهای مثبت و افکار مثبت و حال خوب و حس عمیق شکر گزاری و شادی بی نهایت کن الهی و ربی من لی غیرک
خدایا اون پاک کن خوشگلت رو بردار و این باورهای منفی رو از وجودم پاک کن
خدای خوبم استاد عباس منش یه حرف خیلی قشنگی زد گفت همیشه فکر کنید چطور میشه آسون تر کار کردچطور میشه آسون تر به رویاها رسید منم با مدد از این حرف استاد با الهام ازاین جمله گرانبها
از خودت میخوام پاک کنی باورهای منفی و غلطم رو و منو نزدیک کنی به خودت به فرکانس خودت خدای من آسون تر از این راهی ندارم که از خودت بخوام آخه خدای مهربونم من خودم رو باختم اگر تو این منجلاب باورهای غلطم دست محبتت رو دراز نکنی و نجاتم ندی من کسی دیگر رو دارم که بهش دل ببندم به خودت قسم که ندارم …به هر کی نگاه میکنم از موفق ترین آدمها از بزرگترین دانشمندان جهان هرکسی و هر کسی که دارم میبینم کافیه 2دقیقه اکسیژن بهشون نرسه که عین مرغ سرکنده بیفتن رو زمین و دور خودشون غلت بزنن من هیچوقت از اونها چیزی نمیخوام تا وقتی آفریدگار قدرتمندی مثل تو دارم که گفتی منو بخوان تا اجابتت کنم و شرطش اینه باورم کنی …من باورت کردم خدا …باورت کردم …گونه هام خیسه من این اشکها رو دوست دارم …من این حال رو دوست دارم …آخه کی از با تو بودن خسته میشه رب من . ..پناه مهربونم ..تکیه گاه بلند مرتبه من … منو ببخش و پاک کن از وجودم باورهای منفی و غلطم رو هر آنچه مانع از این شده که جریان پر عظمت ثروت و نعمت و سلامتی و خوشبختی وارد زندگیم بشه …ممنونم که برام پاک میکنید ممنونم که هستی ممنونم که دوستم داری ..دوستت دارم و عاشقتم و میدونم و باور دارم که اینکار رو میکنی و باورهای غلطم از ذهنم برای همیشه میرن …ممنونم و سپاسگزارتم
باسلام بر استاد عباسمنش و خانم شایسته
سلام بر همه دوستان عباسمنشی
من تا حالا به این صورت به افراد و ادمای توی زندگیم نگاه نکرده بودم. اما این فایل باعث شد که چند روز است با دقت دارم توجه می کنم به این موضوع:
تمام دوستان و همکاران وافراد همه وهمه مرا برای کارهایشان می خواهند . دوستان صمیمی ام همیشه از من پول قرض میخواهند . مبالغ بالا و بعد قسطی می دهند .
همکارانم وقتی زنگ میزنند حتما کاری دارند ادرسی /شماره تلفنی / ضمانتی / مشاوره ای ….حالا به هر شکلی حتما یک چیزی می خواهند .
البته حس بدی هم ندارم از اینکه کمکشان میکنم . وخیلی خوشحالم که گره ای از کار کسی باز میکنم .
یکی از دوستانم به جاری اش گفته بود : مینو کار راه انداز است خیالت راحت هرچه میخواهی ازش در خواست کن .
از لحظه ای که این فایل روی سایت امد و من گوش دادم تمام این افراد با ریزه کارهایشان جلوی چشمم امد مثل فیلم سینمایی خیلی خیلی فکر کردم تا به این ترمز رسیدم:
من سالها پیش یک سالنامه جیبی از دوستم هدیه گرفتم روی جلد این سالنامه یک حدیث از پیامبر نوشته شده بود
هرگاه خداوند خیری برای بنده اش بخواهد حاجات مردم را در دست او قرار می دهد رسول الله (ص)
من بعد از پایان ان سال این حدیث را از سالنامه قیچی کردم وبر روی جلد دفترچه تلفنم که همیشه همراهم بود چسباندم
و سالیان سال تا همین دیروز این فکر پایه واساس سبک زندگی ام بوده است
گره گشایی از کار مردم و دریافت خیر و برکت خداوند
سالها من اچار فرانسه دوستان وهمکاران و افراد خانواده بوده ام و همیشه ادم های گرفتار و مشکل دار در زند گی ام وارد شده اند
یادم می اید در بچگی هم خانه ما سوپر مارکت محله بود وهر کسی هرچی میخواست (مخصوصا 3_4 تا از همسایه هایمان )
از خانه ما قرض می گرفت .
وحالا من تازه از خواب بیدار شده ام خودم میخواهم ادمای مشکل دار را . دوست دارم کارهای دیگران را راه بندازم که خیر خدا به من برسد .
حالا نمی دانم صحت یا نادرستی این حدیث را ؟؟اما من سالیان سال با این تفکر روز گارم را سپری کرده ام .
می دانم به این راحتی نمی توانم کنار بگذارم
سعی میکنم این تفکر را در ذهنم جایگزین کنم: حاجات مردم دست خداست خدا گره گشای همه هست
من مسوول گرفتاری و مشکلات مردم نیستم خدا خیر و برکتش را بی دلیل و بی حساب به همه میرساند
میخواهم این جملات را با خط درشت روی کاغذ بنویسم و روی در اتاقم بچسبانم که جلوی چشمم باشد .که بعد از این نه بگویم به درخواست های دیگران .
خدایا شکرت برای این اگاهی . خدایا شکرت برای وجود مبارک استاد عباسمنش . خدایا شکرت بابت این سایت . خدایا شکرت که هرروز هدایتم می کنی
شنبه 10 تیرماه 1402
درود با شما استاد عزیز و ممنون از سوال بسیار مهمی که کردید که واقعا من را به فکر وادار کرد تا بالاخره من هم جزو دوستان باشم و کامنت بذارم. مقدار زیادی از کامنت دوستان را خواندم منتها برای من انگار کمی متفاوت تر هست که اگر خواستید پاسخ دوستان را بدهید از شما سپاسگزار خواهم بود که به مورد من نیز اشارهای بفرمایید.
1- الگو تکرار شونده
در رابطه با جنس مخالف طرف مقابل اهمیت نمیدهد، به طور مثال زنگ نمیزند که این باعث میشد که من دلخوری خودم را با قهر و یا نق به او بیان کنم، چند روزی اوضاع درست میشد و سپس باز همان روال قبلی طی میشد که در نهایت با دعوا رابطه تمام میشد و من احساس راحتی از مجرد بودن خودم به دست میآوردم ونفس راحت میکشیدم که از دست یک فرد به درد نخور راحت میشوم. جالب اینجاست که اطرافیان من هم که مورد مشابه این چنینی داشتند نیز با من مشورت میکردند و من آنها را به سمت بهم خوردن رابطه سوق میدادم. با این فرض که به این چنین افراد نمیشود در رابطه تکیه کرد. باورتان شاید نشود که یکی از بزرگترین ترسهای من در رابطه این است که با فرد مورد علاقهام آشنا شوم و فردا روزی او به من زنگ نزند و رابطه ناگهانی تمام شود که واقعا نمیدانم که این باور مخرب را چگونه تغییر دهم.
2- چه نوع افرادی را در ارتباطاتم جذب میکنم؟
در رابطه با جنس موافق، دوستهای من اکثرا افراد انرمال (نابهنجار) بودند. یعنی اکثرا بسیار محبت میکردند و زمان میگذاشتند و به طرز عجیبی درخواستهای غیر معقول در رابطه از من میخواستند. مثلا یک نفر که مدام بی دلیل و به زور به من هدیه میداد ، بعد یک رفتار نامناسبی در جمع دوستان انجام میداد و بعد از من میخواست که با کل جمع رابطمو قطع کنم. چون نمیخواست قبول کنه که مقصر خودش بوده. در حقیقت از نظر من یک باج عاطفی -روانی میداد و از من انتظار بازگشت اون باج به شیوه خودش داشت که موفق هم نمیشد. چون در آخر رابطه را تمام میکردم.
در ارتباط با جنس مخالف، مردها اکثرا بی دست و پا و بیعرضه ، بی نزاکت و بی چشم و رو. تقریبا با همه آنها اختلاف طبقاتی داشتم و تا پسر به پول نه چندان زیادی میرسید ناگهان بسیار احساس قدرت میکرد و با رفتارش من را پس میزد که آنجا هم رابطه تمام میشد. متاسفانه باز نمیدانم چرا من مدام میخواستم که به مردهای زندگیم راه و روش زندگی کردن یاد بدهم که در فلان جا برای پیشرفت چه کنند یا نکنند! در صورتی که ایده ال برای من زندگی با مردی است که سطح طبقاتی، ظاهری، اجتماعی اندازه خود من باشد (نه بیشتر و نه کمتر)، و مردی مقتدر و قدرتمند باشد. کسی که اصلا شبیه افراد قبلی زندگی من نیست.
با تشکر از شما
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته بزرگوار و همه دوستان گلم
درخصوص تمرین این فایل مواردی به نظرم رسید که اینجا می نویسم:
درخصوص افرادی که با آنها در ارتباط بوده ام می توانم این را بگویم که در رفتار و برخوردشان این مسئله همیشه برایم مشهود است که این افراد قلباً به من علاقه دارند و یه ویژگی کاریزماتیک در خودم می بینم که در افرادی که با آنها در ارتباط هستم بسیار تاثیر گذار هستم
در سالهای گذشته تماس های افراد از موسسات خیریه با من بسیار زیاد شده بود که من بعلت مشکل مالی بعد از مدتی نتوانستم با آنها همکاری کنم و الان که شرایط مورد نیاز را دارم نیز از انجام کمک به این موسسات امتناع می کنم
مورد بعدی اینکه توی تمام سالهای عمرم من خیلی خیلی کم مریض شدم به طوری که دفترچه های بیمه ام همیشه بدون اینکه برگه هاش استفاده بشه منقضی میشد و دوباره تمدید می کردم
گاها بحث هایی با همسرم دارم که با اینکه خیلی کم تکرار میشن و مدتش هم خیلی کوتاهه ولی هربار به علت کارهایی هست که دیگران انجام دادن مثلا میگه فلانی این رو گفت و اون کار رو کرد و بعد یهو ارتباط پیدا می کنه به من و بحثمون میشه البته من عموما چیزی نمی گم چون حوصله جر و بحث رو ندارم و عموما دنبالشو نمی گیرم و ایگنور می کنم . نمی دونم اینکارم مثل کبک سر توی برف کردنه یا واقعا رفتار درستی هست
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم خانم عزیزم و سلام به همه بچه های سایت
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
قبلا استاد واقعا خیلی وضعیتم توی بحث روابط داغون بود
هیچ کس به من اهمیت نمیداد
اطرافیانم به شدت رفتارهای نامناسبی با من داشتند حتی غریبه ها با من خیلی بد صحبت میکردند یعنی قشنگ بی احترامی میکردند
اماااا
الان خیلی اوضاع عوض شده با من خیلی خوب صحبت میکنند
احترام میزارن
منو دوسم دارند
استاد یادم نمیاد توی این مدت که با شما آشنا شدم و از فایل های دانلودی و محصولات استفاده کردم و روی خودم کار کردم از غریبه ها بی احترامی دیده باشم اتفاقا کاملا برعکس اینقدر با محبت و احترام و با عزت برخورد میکنند که حرف نداره
یادمه استاد وقتی قدم سوم از دوره 12 قدم بودم یه شب که با خانوادم داشتیم برمیگشتیم خونه مون توی خیابون یه اقایی داشت از کنارم رد میشد یه لحظه با هم چشم تو چشم شدیم اون آقا یه لبخند زد بعد فک کنم خودش تعجب کرد که چرا به من لبخند زد منم راستش تعجب کردم دقیقا چند قدم جلوتر با یه خانم دقیقا همین اتفاق افتاد به من لبخند زد بی دلیل تازه من اون موقع ماسک داشتم و داشتیم چند نفر با هم راه میرفتیم اما اون آدم ها به من نگاه کردند و به من لبخند زدند
وقتی رسیدم خونه یه حسی تو دلم گفت مریم میبینی داره رفتار ادمها باهات تغییر میکنه اونا بهت لبخند زدند یهو خوشحال شدم گفتم ارره پس من دارم تغیییر میکنم آخه من قبلا اصلا همچین تجربه هایی نداشتم اما حالا لبخند زدن دیگه یه چیز کوچیک حساب میشه برام، اینقدر با من با ادب و با احترام و با عشق رفتار میکنند و حرف میزنند که کیف میکنم
دوره عزت نفس و 12 قدم که البته من تا قدم 11 رفتم از من یه مریم دیگه ساخت
استاد دیشب یه اتفاق جالب برام افتاد
توی یه مهمونی بودیم که یه بنده خدا به طور غیر مستقیم شروع به طعنه زدن به من کرد مخصوصا در مورد بحث ازدواجم
یعنی یه لحظه همه ساکت شدن و دقیقا فهمیدن منظورش من بودم
جالب استاد من تقریبا یک ماه پیش از حرفهای این ادم شبیه کوه اتشفشان میشدم فقط هم در برخورد با این آدم اما دیشب با اینکه حرفای ناجالبی زد قلب من خیلی آروم بود ناراحت شدم و هنوز هم ناراحتم ولی ارامشی که اون لحظه داشتم رو خیلی خوشم اومد
این آدم یه جورهایی شبیه گذشته خودمه
من متاسفانه به خاطر یه عالمه کمبود که توی درونم داشتم چقد به بقیه با طعنه و کنایه حرف میزدم و ناراحتشون میکردم میخواستم با تحقیر کردن دیگران ارزش خودم رو ببرم بالاتر….!!!
خدا رو میلیارد ها بار شکر که تغییر کردم ، من این مریم رو دوس دارم و دوس دارم خیلی خیلی بهتر بشم
استاد عزیزم ازتون خیلی خیلی سپاس گزارم
به نام خدا .
من الگو های تکرار شونده ای که دارم اینکه هر چند وقت یکبار بی پول میشم واقعا بی پول جوری که به فکر قرض گرفتن میافتم.
خیلی ذهنم رو درگیر میکنه .خیلی آشفته ام میکنه.
میگم من که درآمدم نسبتا خوب هستش چرا باز لنگ پول هستم ؟
میبینم کلی باور های اشتباه دارم از عدم لیاقت .کمبود عزت نفس .فراوانی .احساس گناه .احساس بی ارزشی.
احساس خودخواهی.از اینکه کاری از دستم بر نمیاد.
از اینکه من مقصر نیستم و دیگران مقصران
باور ها نهادینه شدن تو زندگیم
از اینکه قبلاً هر چند یکبار با همسرم بحث میکردیم و ناراحتی ولی اخیرا یواش یواش داریم حلش میکنیم
.بیشتر مسئله ای که اذیتم میکنه بی پولی هستش که نمیتونم کارهایی که دلم بخواهد رو انجام بدم .فشار مالی بیشتر باعث میشه من ذهنم در گیر بشه و کنترل خودم رو از دست بدم و از کوره در برم.
انگاری فشار مالی که به من میاد باعث میشه بیشتر دروغ بگم .بیشتر از مسائلم فرار کنم .کمتر باهمسرم حرف بزنم کمتر به خانواده ام ابراز عشق کنم
عزت نفسم کمتر بشه.نتونم محکم تر حرف بزنم .بیشتر احساس کمبود کنم و کمتر ابراز وجود کنم
کمتر خودم رو بشناسم.
به نظر خودم دارم کار میکنم ولی نتیجه نتیجه اون که میخواهم نیست.
خداروشکر یکم بهتر میشم ولی خیلی جای کار داره
یکی دیگه اینکه خیلی ذهنم رو نمیتونم کنترل کنم بیشتر مواقع افسارش ازدستم در میره.
مثل شرایط مالی .مثل روابطم مثل مشکلاتی که برام پیش میاد.
خیلی وقت ها رو خودم میخواهم کار کنم ولی تنبلیم میاد و میبینم که هرچقدر تنبلی میکنم و انگیزهای ندارم برای اون کار واقعا پس رفت میکنم .
سعی میکنم کمتر به چیزی گیر بدم و بیشتر رو خودم کار کنم بهتر میشه
وقتی تو حس شکرگزاری میرم واقعا حالم خوب میشه واقعا هیچی شاید تو ظاهر نداشته باشم ولی خیلی خیلی حالم بهتر میشه .
با درس های استاد پیش میرم خیلی خیلی بهتر نتیجه میگیرم و واقعا بهتر بهتر میشم استاد ممنونم ازتون.
چیز دیگه ای هم هست اینکه من بعضی مواقع به خودم میگم بابا تو که باورهات مشکلی نداره همه باورهات درسته بعد به قول استاد به نتیجه ها نگاه میکنم میبینم ای بابا کجاش درسته؟؟
نگاه میکنم میبینم ذهنم چون براش سخته که باورهام رو باید تغییر بدم و رو خودم کار کنم میخواهد از مسائلم فرار کنم و به خاطر این میگه که هیچ مشکلی ندارم و میگه که مشکل از تو نیست و از بیرونه
ولی نه .به قول استاد همیشه باید رو خودمون کار کنیم.
واقعا استاد عزیز وقتی نسبتا خوب دارم کار میکنم خواب های که میبینم یه جورهای هدایت میکنه مثلا چند روز پیش خواب دیدم دستگاه پول ساز پیدا کردم که خیلی باحال بود ولی معلوم بود ترس داشتم ترس های مثل این پول ها رو من به راحتی به دست آوردم و ارزش نداره و من لایقش نیستم و…. انگاری کلی باور رو تو یه خواب بهت نشون میده .
خداروشکر سعی میکنم بهتر بشم .سعی میکنم فعال باشم.سعی میکنم که عجله نکنم و آروم آروم بهتر بشم سعی میکنم تمرینات رو انجام بدم .سعی میکنم خودم رو دوست داشته باشم.
سعی میکنم با خدا حرف بزنم
سعی میکنم به خدا نزدیک تر باشم.
و آروم تر باشم و سعی میکنم لایق باشم.
سلام استاد جان عزیزم
واقعا سپاسگزارم بخاطر این دو فایل عالی روابط
چقدر عالی بودن و باید چندین بار ببینمش.
من جواب این سوال رو میخام اول از گذشته دورتر جواب بدم تا خودش برام فکت بشه.
من در گذشته الگوی تکراریم جذب افرادی بود که خوش اخلاق و مهربون و مودب نبودن ، و هم اینکه قهرای طولانی میکردن ، و از چهره من هیچی نمیگفتن !!
و خب قاعدتا با اون باورای نابود ، نتیجه هم نابود بود!! ازدواج با فردی که همشونو داشت و البته همین ازدواج بود که برام پرخیر و برکت بود ، منو با استاد اشنا کرد ، رسالتمو متوجه شدم و ایراداتم در روابط رو متوجهش شدم ، متوجه شدم مقصر منم نه اون افراد ، متوجه شدم این منم که دارم چنین افرادی رو جذب میکنم و از همون موقع که مزدوج بودم شروع کردم به تغییر !
رو عزت نفسم و دوست داشتن خودم کار کردم ،
رو باور ارزشمندی و لیاقتم ، تایید طلب نبودنم ! جلب توجه نکردنم ! ارایش نکردنم !
و خب تا حد زیادی شدم زهرایی که خودشو با نقاط مثبت و منفیش دوست داشت ، ارایش نمیکرد ، برای جلب توجه همسرش کاری نمیکرد ، دنبال تایید نبود و بسیار محترمانه با خودش رفتار میکرد.
نتیجه این تغییر ها شد جدایی من از همسرم ،
به راحتی از شخصی که هم فرکانس نبودیم جدا شدم وقتی که خودم تغییر کردم !
و بعد از ایشون من هر فردی رو دیدم بسیااااااررررر محترم ، بسیااااار مودب ، خیییلی آروم ، با محبت ، عاشق قیافه و چهره آرایش نکرده من ، و مهربووون بودن.
یعنی دقیقا همه اون ویژگی های منفی ای که خودم قبلا به واسطه باورای خودم ، تو روابطم جذب میکردم ، الان همشووون عکسش در روابطم جریان داره.
اینو نوشتم که به خودم بگم زهرا خانوم ، همونجوری که با تغییر باورهای قبلیت ، افراد کاملا متفاوتی وارد زندگیت شدن ، با تغییر باورای الانتم قطعا افراد ایده آلت وارد زندگیت میشن.
اینو بگم که من هنوز نتونستم رابطه موفق پایدار بسازم ، اما خب همینکه دیگه اصلا افرادی شبیه افراد سابق رو حتی ندیدم و در عوض افرادی هم که کوتاه مدت باهاشون در ارتباط بودم عکس اون ویژگیارو داشتن ! خودش پبشرفت بزرگیه.
اینایی که گفتم در رابطه با جنس مخالف در رابطه عاطفی بود که تنها نقطه ضعف من در روابطه و در ادامه الگوهای تکراری الانمو هم میگم.
اما به جز رابطه عاطفی پایدار که هنوز نداشتم ،
من در همه روابطم بسیاااار موفق و عالیم خدا رو شکر ، رابطه من با رئیس هام اینقدری عالی بود که انگار اعضای خونوادم بودن به همین اندازه مهربون و دلسوز ، یا رابطه با همکارام که جز صمیمیت و دوستی و کمک کردن من چیزی نمیدیدم ، و رئیس هام و همکارام با اینکه من دیگه چندین ماهه اون شهر نیستم همچنان پیگیر حال و اوضاع منن که این خیلی ارزشمنده و نشون دهنده خوب کارکردن باورامه ،
و روابطم با جنس موافق هم خیلی خوب و دوستان صمیمی فوق العاده ای در کنارم دارم.
خب بریم سراغ جواب این سوال در زمان اکنون :
الگویی که اواخر در روابط من تکرارش زیاد بوده یکیش این بوده که افرادی میان سمتم که در ابتدای مسیر کسب و کارشونن و باید تشویقشون کنم یا حامیشون باشم یا ناجی !!! که این از این باور نشات میگیره که من ناجی بقیم ! یا من عاشق کمک کردن به بقیه ام ! یا زندگی ای که از 0 با هم بسازیم قشنگتره !!!
و باورای جایگزینشم میشه اینکه خب من اصلا بخام هم نمیتونم ناجی و کمک کننده بقیه باشم ! تا حالا به چند نفر کمک کردم و مثلا ناجیش بودم و اون نتیجه گرفته ؟! هیچی . این خود افرادن که میخان تغییر کنن یا نه ، و هیییچکس جز خودشون نمیتونه اپسیلونی تاثیر داشته باشه تو زندگیشون .
یعنی چی که زندگی ای که با هم بسازیم از 0 قشنگتره؟! واقعا چ باور مزخرفیه این ! ریشه اینم در اینه که باید سخت رسید! باور ب اسانی و راحتی ندارم !
مگه با همسر سابقم از 0 با هم نبودیم و نساختیم؟! آیا قشنگ بود ؟! نهههه.
زندگی ای قشنگه که راااحت به همه چی برسی ، همه چی مهیا باشه و من ملکه ای کنم! بله این قشنگه .
الگوی تکراری بعدیم جذب افرادی بوده که خیلی قوی نبودن ! حالا یا از نظر احساسی قوی نبودن مثلا خییییلی ابراز احساسات شدید داشتن طوری که من احساس میکردم طرف کمبود داره !
یا از نظر قدرت مرد بودن قوی نبودن ! مثلا هی توجه میخاستن ، یا انتظار داشتن من حرفی بزنم یا کاری کنم که بهشون قدرت بدم !
این تا حدیش اوکیه و باید تو روابط باشه ،ولی زیادش که فک کنی طرف کمبود توجه و محبت داره نه.
ریشه اینو نمیدونم دقیق چیه ، دوستانی که میخونید کامنتمو اگر متوجه شدید ممنون میشم کامنت بزارید و بگید بهم.
احساس میکنم شاید بخاطر این باشه که خودم خیلی ادعای قوی بودن دارم و میخوام قوی باشم و اصلا به هیچکس رو نمیزنم و همه کارامو 0 تا 100 خودم انجام میدم ! ( ولی خب اینکه بد نیست ، هست ؟! )
یا شاید هم این گزینه درست تر باشه که ، خودمم شاید در ناخودآگاهم کمبود توجه و محبت دارم و به همین دلیل افراد ضعیفی جذب میکنم که این شکلین !!
الگوی تکراری بعدیم اینه که افرادی جذب میکنم که هیکل مناسبی ندارن! یا خیلی لاغر و هم قد من ، یا خیلی هیکلی !
اینم ریشش اینه که من فک میکنم چون خودم قدم 170 عه ، مردای قد بلند زیادی وجود ندارن !!
چون تو شهری چن سال بودم که میانگین قد مردای اونجا نهایت 170 بود!!!
برا رفعش باید مردای قد بلند رو تحسین کنم و توجهکنم به فراوانیشون.
الگوهای تکراری من همینا بودن ، و همین الگوها دلیلی بودن که من با کسی بیشتر از 10 ، 20 روز نبودم ! چون اون افراد این ویژگیا رو داشتن و سریع کاتشون میکردم !
اینم در اخر اضاف کنم که واقعا من سپاسگزار خدام که افراد محترم ، مودب ، مهربون و آروم ، تحسینگر و مستقلی رو وارد زندگی من کرد ، و این الگوهای تکراری جدید در مقابل الگوهای تکراری قدیمیم واقعا هیچن !!!
همونجوری که من تونستم اون الگوهای تکراری قدیم رو از بین ببرم و نتیجشو هم دیدم ، میتونم الگوهای تکراری الانم رو هم از بین ببرم.
خداوند منو آسان میکنه برای آسانی ها
سلام به زهرای عزیز!
این کامنتت رو خوندم اصلاً انگار خودم نوشتم! چقدرررر جالبه وقتی آدم یکی انقدر شبیه خودش رو میبینه و به نظرم خدا با قرار دادن ما سر راه هم و این شباهت ها و این مسائل مشترک داره ما رو کمک میکنه تا با هم رشد کنیم!
من فکر میکنم اینکه ما دوست داشته باشیم زیبا دیده بشیم و از تعریف دیگران لذت ببریم خیلی طبیعی و درسته!
من از اینکه زیبا دیده بشم لذت میبرم، برای همین همیشه یک ته آرایش میکنم، اما نه اون آرایشی که منظور همه هست! آرایشی که ظرف کمتر از 1 دقیقه انجام میشه، که فقط چهره م رو از خواب آلودگی دربیاره! این به نظر من بد نیست! و من حتی خیلی وقت ها وقتی تا شب تنها تو خونه هم بودم باز اول صبح این کارو کردم…مثل دوش گرفتن و مسواک زدن…اما مسئله اینجاس که به اون تعریف ها و توجه ها وابسته نشیم و حال خوبمون در گرو اون ها نباشه…و مثلاً من اگر یک روز مجبور بشم بدون اون ته آرایش بیرون برم panic نمیکنم و باز هم اوکی هستم…
حالا بذار بگم چرا احساس میکنم انقدر شبیه هم هستیم!
من هم با اینکه هنوز نتونستم رابطه ی عاطفی پایدار که دلم میخواد رو پیدا کنم، روابطم با همکارام و مدیرهام عالیه و از هرجا که میخوام برم کلی غصه میخورن که من دارم میرم!
من هم افرادی رو جذب کردم که احساس میکنم زیاد قوی نبودن یا اعتماد به نفسشون خیلی بالا نیست…یا رفتارهای به نظر من بچگانه دارن، یا همون که خودت گفتی خیلی توجه میخوان یا مثلاً زود بهشون برمیخوره!
البته من خودم هم توجه طلب هستم توی رابطه، این طبیعیه، همه ی ما آدما به نظرم از مورد توجه بودن لذت میبریم، از ابراز احساسات طرف مقابل در مورد خودمون لذت میبریم، اگر لذت نبریم به نظر من یه ایرادی داریم…ولی مسئله اینجاست که دوباره حالِ خوب ما در گرو اون توجه یا اون ابراز احساسات نباشه!
قوی بودن و اینکه کارات رو خودت انجام بدی بد نیست، اما اینکه نخوای یا بهتره بگم نتونی از کسی کمک بخوای،
و کمال گرا بودن در مورد خودت،
یه دامیه که نباید توش بیوفتی…دقیقاً منم همین ویژگی ها رو دارم تا حدی…اگه دقت کنی مریم شایسته ی عزیز هم خیلی قوی و متکی به خودشه، اما یادمه تو یه فایلی داشت میگفت که این کمالگرا بودن در مورد خودش رو پیدا کرده و داره روش کار میکنه که کمتر روی خودش و بیشتر روی خدا حساب کنه، و قبول کنه که گاهی وقت ها اونم ممکنه اشتباه کنه…
حالا اینکه ما چرا آدمایی رو جذب میکنیم که زیاد نیاز به توجه دارند به نظر من همینه که ما خودمون هم در ناخودآگاهمون هنوز اون نیاز به توجه و محبت رو (نه حالت درست و خوبش، حالتی که هنوز حال خوبمون یک مقدار در گرو اون هست) داریم.
من هم زیاد افرادی رو جذب میکنم که اندام مناسبی ندارن، یعنی چاق هستن (ایموجی خنده همراه با دست روی پیشونی)
من واقعاً یکی از مواردی که جذبم میکنه اندام مناسب فرده، یعنی اینجوری بهت بگم که یه جورایی وقتی طرف شکم داشته باشه برام turn off هست! و مطمئنم برای همین هم این افراد رو جذب میکنم :))))
چون برام مهم بوده و خیلی بهش توجه کردم!!
من هم قدم بلنده 168 و برای همین قد بلند برام مهمه، اما در این مورد خدا رو شکر ظاهراً بیشتر به همون قد بلند توجه کردم و تحسینش کردم چون آدمای قد بلند زیاد بودن تو روابطم :)
خلاصه روابط من هم به همین دلایل خیلی وقت ها حتی به بیشتر از یکی دو هفته هم نمیکشه!
نمیدونم دوره ی عشق و مودت در روابط رو داری یا نه، ولی من الان دارم روش کار میکنم و به نظرم عالیه…
در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم و چه دعای خوبی کردی آخر کامنتت!
از خدا میخوام که ما رو آسون کنه برای آسونی ها :)
یاسمن زیبا ، اره واقعا چقدر نکات مشابه داریم! و بقول شما در کنار هم قرار گرفتیم که با هم رشدش بدیم ،
از کامنتت خیلی یاد گرفتم ، ممنونم ازت بخاطر نوشتن این کامنت زیبات عزیزدلم
بله دقیقا همینه من کمال گرام تا حدی !
میگم خب وقتی خودم میتونم کارمو انجام بدم چرا باید به یکی دیگه بگم؟!
البته که وقتی خودم نتونم ، قطعا در خواست میکنم و همیشه هم خدا حرفه ای ها رو میفرسته برام ،
مثلا برا طراحی لوگو یکی از دوستانم که حرفه ایه برام انجامش داد به رایگان و تو این موارد خیلی خدا دستانش رو برام میفرسته ،
اما خب کاری که خودم بتونم انجام بدم برام سخته از کسی درخواست کنم !
یجورایی انگاری معذب میشم که نکنه بقیه به زحمت بیفتن!
ولی باید این باورو بسازم که افراد با جون و دل میخوان به من کمک کنن ، افراد با کمک کردن به من خیلی خوشحال هم میشن ، اصلا من لایق اینم که کارام ازینم راحت تر پیش بره .
اخ قربون دهن و قلبت یاسمن جان که این نکاتو بهم گفتی :)
و در مورد روابطم ، موافقم که چون ما حساس شدیم مثلا رو قیافه ، طرفی میاد ک قیافش یا هیکلش اونی نیس ک ما میخایم ، و بنطرم باید این موضوع رو رها کنم و به همون دیدن و تحسین کردن افراد مورد پسندم اکتفا کنم.
در مورد آرایش ، من چند سال اصلااا ارایشی نمیکردم ، و به خودم ثابت کردم که من تو این زمینه اوکی ام و دنبال تایید نیستم ، و منم جدیدا اتفاقا علاقمند شدم به آرایش کردن و یه آرایش ملیحی دارم.
خیلی کیف کردم از دیدگاهت
ممنون عزیز زیبام
سلام خوبی زهرا جانم
شوهر من یه فردیه که اگه پول داشته باشه اگه ثروتی ملکی …به دست بیاره به طرز عجیبی مغرور میشه کاملا رنگ عوض میکنه کاملا شهودی میشه دید که تغییر کرده مثلا از ظاهرم ایراد میگره بهم میگه لاغر شو یه پسر برام بیار من نسلم ادامه نداره دو تا دختر دارم (بعد اینا رو با حالت دستوری میگه نه محترمانه )راه رفتنشم فرق میکنه اگه ترکها رو بشناسی میفهمی از کدوم حالت دارم حرف میزنم
خلاصه چندین باز شوهرم تو زندگی بالا رفت هر بار که وضعش خوب میشد من خیلی اذیت میشدم فشار زیادی رو روی خودم حس پیکردم خونه همیشه باید تمیز میبود بعد جالبش اینجاست کار خاصی برای من نمیکردا خودش وضع مالیش خوب شده بود حساب بانکیش پول توش بود …هیچی هم برای من نمیخرید به طرز عجیبی خصیص بود از اون اولم خصیص بود وقتی پولدار هم میشد خصیص تر میشد
سرتو درد نیارم
من تو ضمیر ناخودآگاهم دوست داشتم یعنی تمایل داشتم که این بی پول باشه
خوب دقت کن
ته دلم دوست داشتم بی پول باشه که به من نزدیک تر بشه
چون شوهرم وقتی بی پول بود منووخیلی تحویل میکرد یه کم دستو دل باز تر خرج میکرد رستورانهای خوب منو میبرد حداقل منو میدید
منم ایندفرکانسو به جهان فرستادم که این آدم وضع مالیش بد باشه که من تو زندگیش پر رنگ تر باشم
یا مثلا من وقتی تازه عروس بودم
خیلی همه از شوهرم تعریف میکردن از ثروتش از مرامش از تیپش اصلا هیشکی منو آدمم حساب نمیکرد که پدر شوهرم همیشه میگفت پسر من خاستگار داشت خیلی لیاقت میخواد خیلی باید پدر مادرت دعا کرده باشن که پسر من نصیبشون شده …من 19 سالم بود نمیفهمیدم چی میگه ولی واقعا قلبم میشکست
مهمونی میدادم آشپزی میکردم سفره مینداختم خونه رو میکردم گلستون دوتا پشت سر هم زایمان کردم اسم بچه هامو گفتم پدر شوهرم بزاره که به چشمشون بیام که یکم نگام کنن …همه جا حرف شوهر من بود همجا تو هر محفلی میگفتن خیلی مرد خوبیه خیلی بافهم و کمالاته ….کینه کردم عمیییییق دلم میخواست خار بشه چون خیلی با خصاصتش با غرورش با دستوری حرف زدنش با دست بالا گرفتن خودشو خانوادش منو له کرده بود خیلی حالم بد بود ……
دلم میخواست خار شدنشو ببینم
له شدن و التماس کردنشو ببینم
به طرز نامحسوسی این فرکانسو فرستادم که بدبختی بیاد تو زندگیم ….ذلت و بیچارگی رو دعوت کردم به زندگیم
شوهرم دقیقا همون چیزی شد که من میخواستم
از چشم افتاد خار شد بی پول شد ذلیل شد
اما منم کنارش بودم منم تو آتیشی که برپا کرده بودم سوختم …..سوختم
حتی بیشتر از اون
یبار بهم گفت(خیلی اتفاقی هم گفت ) من پولی ندارم اما 7 تا ملک دارم که سندشون به نام منه با اون املاکم هم خیلی پوز میدم
تو چی تو هیچی نداری ….
بازنده در واقع خودم شدم ….
این جمله که خودمو رو از شوهرم جدا دیدم و بالا رفتن اون رو پاییین اومدن خودم میدونستم منو به بیراهه کشوند
این جمله که من چه موجود قدرتمندیم که یه همچین فردی رو جذب کردم
من چه آدم فرکانس بالایییم که این آدم نامبر وان اومده تو زندگیم
تمام رفتارهای شوهرم خصاصتش بی محلیاش تحقیر کردم بخدا آینه ی درون من بود من خودم با خودم همچین رفتاری رو دارم
ببین زهرا جونم
بگو
یه پادشاه همیشه دومبال ملکش میگرده
من پاداشِ تلاشهای یه مرد ثروندم (چون هر مردی دلش میخواد پولدار بشه تا یه همسری شایسته و لایق داشته باشه و با هم کیف کنن )
من خودم یه گنجم و عیار م بالاست
وجود من فقط نگاه کردن به من تمام ایده های ثروت یاز رو به همسرم میده
آرامشی که در منه فرکانسهایی با باورهای توحیدیه که در منه منو تبدیل به منبعی کرده که به خاطر وجود منه که این همه ثروت جذب من میشه به راحتی
وجود من باعث ثروت مند شدن اطرافیانم میشه
وجود من دلیل خوشبختیه خودم و اطرافیانمه
هیچ دلیل دیگه ای نیست
سکوت یه ملکه سکوت میکنه و در مواقع ضروری کلمه ای کوتاه بیان میکنه …و اون یه کلمه هم تاثیر زیادی داره ….
هفته ای یه حمله برای تعریف از پادشاهت کافیه البته اگه قبلش برات سنگ تموم گزاشته باشه
زهرا
یه چیزی بگم
ازرصبح تا شب خداوند رو تحسین کن توی رابطت با خدا کار کن رابطت با خدا که قوی بشه شرک حذف بشه بتهای درونیت شکسته بشه وقتی باورهای توحیدیت قوی بشن …آدمهای خیلی خفن دومبالت میگردن اسیرت میشن التماست میکنن که کنارشون فقط راه بری
شرک
شرک شرک .شرک
عامل بدبختیه مردم شرکه
یه مدت تووهیچ رابطه ای نرو جنس مخالف منظورمه
با خودت حال کن و با خدا
یه مدت مثلا 40 روز نیت کن 40 روز تموم فکر و زکرت بشه قورموصدقه رفتن خدا همش از خدا و بزرگیش تعریف کن و بنویس …
به فردی میاد تو زندگیت بخدا قسم که اولین نشونش اینه که قدش 1 و 88 هه بخدا تو لحظه ای که میبینیش یه آرامشی قلبتوومیگیره تووهمون لحظه به دلت میشینه …
یه ویژگی دیگه هم داره قانون جهانو خوب بلده
دوستت دارم زهرا جونم
رهای عزیزم ،
چقدر خوب متوجه باورت شدی و اصلاحش کردی ، افرین بهت.
و ممنونم از نکات فوق العاده ای که گفتی،
چه باورای فوق العاده ای ،
دقیقا باید روی توحیدم کار کنم ، باید شرک نورزم
باید بیشتر از این با خودم و خدا حال کنم و احساس خوبمو به هیچ چیز بیرونی گره نزنم.
عاشقتمم دوست ارزشمندم
بنام رب العالمین
سلام به روی ماهت رها جونم
وای عجب کامنت بینظیری نوشتی خانومی
من چون باور داشتم که آدم خوش روزی هستم ، با ازدواج با شوهرم درهای مالی به روش باز شد که خودش همیشه میگفت تو مایه خیر و برکت هستی و دقیقا با طلاقم از عرش به فرش رسید از لحاظ مالی
من واقعا باور دارم که خیر و برکت و ثروت با من هست همیشه و خدا بهم میده
خیلی لذت بردم از باورهایی که نوشتی
که من ملکه ام و شوهرم پادشاه
من از روی کامنت شما نت برداری کردم تا برام درونی تر بشه
اصلا قلبم باز شد از خوندن کامنتت
چقدر لذت بردم از شخصیت قوی و توحیدی شما
خیلی سپاسگزارم که نوشتین
خداروشکر برای تک تک کامنتها ی بینظیر این سایت بینظیر
رها جونم روی ماهت و میبوسم
و دوستت دارم عزیزم
سلام سارای خوش قلبم
ممنونم
خیلی متنت بهم انرژی داد
الهی شکر
سارا جونم باورت میشه از وقتی اینستا رو پاک کردم و هر موقع که میخوام برم سمت گوشیم اول سایت عباس منشو باز میکنم …الان فقط 1 هفتست که روزی چندین بار میام تو سایت کامنت میخونمو میزارم …کلی اتفاق خوب افتاده کلی گره های ذهنیم باز شده 2 تا دوست خوب و باحال که خیلی وقت بود که میشناختمشون اما رابطه ای نداشتیم …
اومدن خونمون انگار در رحمت باز شد واقعا مهمان رحمته ….
فقط خندیدم بچه هام با بجه هاشون بازی کردن …
اینا هیچکدوم اتفاقی نبودن
سارا من 2 سال نه مسافرت رفتم نه مهمانی نه یه رستوران شیک نه یه تفریح من فقط گریه میکردم …
اهرم رنج و لذت کمکم کرد چون من عادت داشتم به غم
عادت داشتم گریه و حس قربانی بودن …
تغیر یعنی شکست عادتها
اهرم رنج و لذت عالیه
به امید موفقیت و سعادتمندی
عاشقتم سارای زیبا
سلام زهرا جان چقدر شبیحه منی همه اینایی که گفتی مشکل محسوب نمیشه بلکه تو داری تو مسیر زندگیت این مساعل رو حل میکنی مثل یه دسته طناب گره خورده که تو نشستی داری تو مسیر زندگیت بازش میکنی مشکل ما اینه خیلی عجله داریم به نتیجه برسیم همین احترامی که گفتی از اطرافیانت دریافت میکنی یه قدم بزرگه که طی این چندسال بدست اوردی افزین میگم به تو و خودم ما خیلی پشرفت داشتیم و اینکه کمبود و خلع تو وجود همه هست برترینها این خلع رو دارن و این جز ویژگی انسانی ماست خداوند این خلع رو گذاشته که با جفت روحی که در این جهان برای خودمون پیدا میکنیم این خلع رو توسط اون برطرف کنه و با این کار عشق و مودت بیشری بوجود بیاد اگر ما از. این خلع برخوردار نبودیم هیچوقت وارد رابطه نمیشدیم چون نیاز نداشتیم پس خدا برای مودت بیشتر به ما میگه وارد روابط شیم
واینکه از صفر باهم باشیم هم یک باور غلطه افرین که پیداش کردی و روش کار کردی امیدوارم در پناه خدا باشی و الهامات خداوند همیشه هدایتگر راهت باشه
به نام خداوندی که من را انسان آفرید
سلام به دوست عزیزم زهرا جان
امیدوارم که حالت عالیییییییییییییییییی باشه
زهرای عزیزم اونجا که گفتی 0 تا 100 کاراتو خودت انجام میدی
استاد جانم توی دوره قانون آفرینش گفتش که
درخواست نکردن یه ضعف شخصیتی هستش
یعنی تو باید از دیگران درخواست کنی و انتظار اینم داشته باشی که نه از طرف بشنوی
یعنی اگر نه شنیدی ناراحت نشی یا خجالت نکشی
خداجونم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتت
سلام زهرا ی عزیز
شما چقدر خوش تیپ و زیبا هستین
آفرین بر شما ک نتایج رو میبینی هرچند کوچیک و تاییدشون میکنی
درسته ک رابطه عاطفی پایدار نساختی
ولی همین ک افرادی شبیه افراد قبلی رو ندیدی و وارد رابطه کوتاه مدت با افرادی شدی ک عکس اون ویژگی ها رو داشتن
اره دقیقا همین پیغامه ک مسیر رو با ایمان و تعهد بیشتری ادامه بدی
چرا خوبه ک همه کار هامون رو خودمون انجام بدی
مسئولیت کل زندگیمون رو بر عهده بگیرم
ولی اگه جایی نیاز داشتیم، از دیگران کمک بگیریم.
خودت میفهمی ک این کمک نگرفتن از دیگران برای اینکه میخوای مستقل باشی یا خجالت میکشی از اینکه کمک بخوای
و همینطور ک شما حق داری از اونا درخواست کنی
اونا هم حق انتخاب دارن پس با درخواست شما و نه شنیدن دنیا ب آخر نرسیده
در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید
سلام خانم بلاغی عزیز
کامنتون بیار عالی بود خدارو شکر که در این سایت خدایی دوستان هم فرکانسی، مثل شما رو داریم
در مورد اینکه چی میشه که افرادی جذبتون میشن که ضعف دارن و باید شما بهشون انگیزه بدید بنظرم به این ریشه برمیگرده که شما همیشه دوست دارید به دیگران کمک کنید و اینکه همیشه میخواهید یکی از شما بعداً وقتی موفق شد تعریف کنه که اگه فلانی نبود اگه کمک اون نبود اگه اون بهم انگیزه نمیداد موفق نمیشدم به این ریشه هم برمیگرده
شاد و پیروز و موفق باشید
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
سلام مریم جانم
سلام به همه دوستانم
چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟
الگوی تکراری که اغلب در روابطم با دیگران پیش اومده.این هست که وقتی بایه فردی درحال صحبت هستم احساس میکنم اون فرد خیلی بهم احترام میزاره واحساس میکنم با جون ودل داره به حرفهام توجه میکنه ولی درهمون لحظه اگه نفر سومی واردجمعمون بشه اون فرد دیه به من اهمیتی نمیده تا چند لحظه قبل که فکر میکردم طرف مقابلم چقدر برام ارزش قائله والآن میبینم نفر سوم که به جمعمون اضافه شد زمین تا آسمون رفتارش فرق کرد یعنی من با حضور نفر سوم متوجه میشم رفتاری که بامن داشت کجا ورفتار که با نفر سوم داره کجا.
توی جمع خانوادگی،دوستان یااجتماع….هم احساس میکنم باهمه فرق میکنم.هیچ کس بهم احترام نمیزاره یا نظرم واسه هیچکس اهمیتی نداره همیشه توی جمع نظرم نظر جمع بوده ازخودم هیچ نظری هیچ پیشنهادی چیزی نمیدم.
همیشه خواستم آدم خوبه ی ماجراباشم به همه احترام بزارم بنظر همه اهمیت بدم با معرفت باشم ولی درمورد خودم عدم لیاقت داشتم.
توی زندگی مشترکم هم همیشه به نظر همسرم بیشتراز نظرخود احترام گذاشتم.وهمیشه از خود گذشتگی کردم.
اینقدر توی زندگیم ازخودگذشتگی کردم که،احساس ترحم اطرافیان نسبت به خودم رو بوضوح میبینم.
درکل همیشه به کوچیک وبزرگ،آشنا وغریبه احترام گذاشتم.ولی از خودم غافل بودم.البته الآن خیلی خیلی بهتر شدم
چند وقتیه که این ضعف رو در خودم حس کردم ودارم روخودم کارمیکنم وپله پله جلو میرم،تا به عزت نفس واعتماد بنفس برسم وبه خودم بیشتراز هرکسی احترام بزارم.
استاد عزیزم ارتباطم با پول هم اصلا خوب نیست واین هم میدونم که این موضوع ریشه دربچگیم داره،یاد ندارم هیچ وقت پدرم یه پولی بده دستم بگه این پول باشه واسه خودت.
اصلا خودپدرم هیچ وقت خدا پول نداشت یعنی هنوز پول نرسیده بود دستش خرج شده بود.
همین ذهنیت باعث شده که الآن هم هرپولی میاد توحسابم زود خالی بشه.تقریبا همیشه حسابم خالیه.
استاد عزیزم براتون آرزوی بهترینهارو از خدا دارم.