پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
«کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد ؛ یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد»
«غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل ؛ شاید که چو وابینی خیرِ تو در این باشد»
سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرانقدر.
چندماه پیش بود که دوره شیوه حل مسائل زندگی رو با قدرت شروع کردم ولی توی جلسه دوم خیلی محکم با دیوار برخورد کردم. دیوار کمال گرایی.
سوالی که پاشنه آشیل منو از دل همه مسائل زندگیم کشید بیرون و محکم کوبیدش توی صورتم و از جلسه دوم به بعد من نتونستم برای جلسات آموزش کامنت بنویسم. سوال این بود…
«چه چیزی بیشترین تمرکز شما رو میگیره؟»
در واقع منظور سوال این بود که وقتی تمرکز گذاشتی روی رسیدن به خواسته ای و این وسط چه چیزی موی دماغ میشه، چه چیزی هست که آرامش ذهنت رو مختل میکنه و شوق و انگیزه تو رو میگیره، چه عاملی انرژی مثبت شما رو میبلعه و انرژی منفی بهت پس میده و ناک اوتت میکنه؟
و من برای اولین بار با حقیقتی مواجه شدم که تا پیش از اون فکر میکردم من باید اونقدر روی خودم کار کنم تا این مسئله حل بشه. چیزی که حتی استاد من هم از این قاعده مستثنی نبوده.
پاشنه آشیلی بنام زندگی زناشویی.
چند ماهی از ازدواجمون میگذشت که من فهمیدم ازدواج من از ریشه و اساس غلط بوده. ولی همیشه فکر میکردم که عاملش مسائل اقتصادیه و اگر من تلاش کنم شرایطم رو بهتر کنم این موضوع بهتر میشه. غافل از اینکه چطوری اصلا قراره یه زندگی درست بشه، یا برای درست شدنش تلاشی بشه درحالیکه توی اون زندگی احساس خوشبختی نمیکنی؟
دوازده سال با یه فرمون غلط پیش رفتم و الان از قِبل دوره عزت نفس و دوره شیوه حل مسائل باید بفهمم که کل این دوازده سال من داشتم تقلای بی مورد میکردم. تقلا برای درست کردن چیزی که یه عدم توازن و عدم تقارن بزرگی داره. یک عدم هم مداری وجود داره. وقتی من توی سایت روی خودم کار میکردم میگفتم اگه من روی خودم کار کنم همسرم هم با من هم مدار میشه غافل از اینکه استاد عباس منش همیشه میگن ادمهای دوروبرتون یا با شما هم مدار میشن یا برای همیشه از زندگیتون میرن بیرون. من به این قسمت دومش که میرسیدم سرپوش میذاشتم میگفتم نه حتماً باهام هم مدار میشه. در گذشته و قبل از اومدن به سایت زمانی که کتاب مطالعه میکردم هر بار امید داشتم مطالعه یه کتاب جدید زندگیمو بهتر کنه ولی کار برام سختتر میشد، چک و لگد ها توی زندگی سخت تر میشد، الان میفهمم قانون مدارها چی میگه. چک و لگد ها بخاطر این سختتر میشد که اختلاف مدارها داشت کار خودشو میکرد.
(خدایا باورم نمیشه دارم اینجوری خودافشایی میکنم. نمیدونم این کامنت به انتها برسه یا نه، یا مثل چندتای قبلی قراره نیم کاره پاک بشه)
از یه جایی به بعد گفتم خب چه جالب، فکر کنم بشه قانون رو دور زد، اونم اینکه همون فایلهایی که روی من اثر داشت رو توی ماشین وقتی با هم بودیم گوش میدادم غافل از اینکه کسی که تغییر کردن رو انتخاب نکرده باشه رو نمیشه تغییر داد.
«وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
ﻭ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺷﻤﺎ ﺍﺯ هم نوع ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺷﺎﻥ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻳﺎﺑﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ; ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﻣﻰﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ (٢١ روم)
شاید تعجب کنید همون حمید امیری که میاد اینجا و کامنت مینویسه و همیشه اعضای سایت رو مثل خانواده خودش میدونه، توی زندگی مشترکش اینقدر دچار مسائل میشه. قرآن کریم چندتا شاخصه رو بیان میکنه «تسکنوا : هم به معنی زندگی کردن و سکونت و هم به معنی آرامش و تسکین پیدا کردن» «مودت: دوستی و عشق» «رحمت : مهربانی و بخشش و الفت» که تقریباً من هیچ کدومش رو ندارم.
در گذشته به زندگی برادر بزرگترم نگاه میکردم که چطوری و توی چه شرایطی دچار مسئله است،(شغل و زندگی زناشویی و روابط اجتماعی) اون موقع من 17-18 ساله بودم و ناخواسته تمرکز میکردم روی اینکه اگر من بودم چطوری برخورد میکردم. یا به قول قدیمی ها «ادب از که آموختی …» یا به قول استاد عباس منش توی جلسه دو عزت نفس «قانون وضوح از طریق تضاد». (بزرگوار هنوز هم توی در و دیوار به سر میبره) توی سن 20 سالگی به بعد که میدونستم دیر یا زود باید این موضوع رابطه عاطفی و زناشویی مواجه بشم شروع کردم به خوندن یه سری کتابهای روانشناسی، و دیدن سمینارهای آموزشی و مطالعه توی اینترنت (این چیزهایی که میگم توی عصر اینترنت دیال آپ بود، که وقتی کامپیوتر میخواست به اینترنت وصل بشه کلی قیش قیش و تعق و پوق میکرد، سمینارها رو به صورت DVD خریداری میکردم) کار به جایی رسیده بود که توی محل کار تا کوچکترین رفتاری رو از همکاران میدیدم یا حرفی رو میشنیدم میگفتم این توی فلان موضوع زندگی زناشوییش دچار مسئله است. از طرفی کلی اطلاعات داشتم ولی کلی باور مخرب رو هم داشتم، کلی عزت نفس داغون رو هم داشتم.
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم توحید همه چیز زندگی انسان رو اصلاح میکنه و بهبود میده ، وقتی میبینم یه انسان توحیدی و ارزشمند مثل سیدعلی خوشدل میاد برای ازدواج یه سری شاخصه های توحیدی رو مینویسه و روی خودش کار میکنه، هر انتظاری رو داره اول در خودش ایجادش میکنه و روی خودش کار میکنه و جهان انسان مناسب رو به زندگیش هدایت میکنه. من هر چقدر روی خودم کار میکردم میدیدم شاخصه های من گاهاً 180 درجه با همسرم در تضاده. یه جاهایی مجبور میشدم از ورزشم بزنم تا اونو راضی نگه دارم. یه جاهایی مجبور میشدم از فعالیتم توی سایت کم کنم تا همش سرم توی گوشی نباشه، برای رضایت ایشون، کامنت ننویسم و بجاش بریم بازار و پاساژ و … نمازم رو دیروقت بخونم چون توی جاده هستم، یه زمانی که با خودم خلوت میکنم تا ذهنم آروم بشه وقتی برمیگردم متهم میشم به عدم توجه و بی عاطفه بودن …
((توی پرانتز بگم درسته آرامش من توی زندگی بخاطر این آموزه ها بیشتر شده ولی از جهت دیگه ای عدم تمرکز هر روز سختتر میشه ، من مدتی رو توی عسلویه روی خودم کار میکنم ولی وقتی برمیگردم خونه باز باید وزنه ببندم به خودم))
بقول استاد عباس منش توی دوره شیوه حل مسائل ، من هر بار (به روشهای علمی و غیر علمی) داشتم تلاش میکردم توی کویر برنج بکارم. اون. بنده خدا رو هم اذیت کردم توی این مدت. باید یاد میگرفتم دست خداوند رو باز بذارم. همین الان اگه بخوام ویژگی های مثبت همسرم رو لیست کنم میتونم ده ها مورد نام ببرم.(برای اینکه دروغ نگفته باشم، قبل از اینکه کامنتم رو ادامه بدم رفتم توی یادداشت گوشی یه صفحه جدید باز کردم و 20 تا از ویژگی های مثبتش رو نوشتم، و مطمئنم که هنوز هم هست) زمانی که من این انتخاب رو کردم خودم در مدار درستی نبودم، یه آدم شکست خورده و افسرده و توی دیوار بودم. و الان بشدت این غیر هم مداری داره سنگینی میکنه. این عدم احساس خوشبختی. من هنوز میترسم دست خدا رو باز بذارم، هنوز میترسم یه لیست بنویسم از خواسته هام. هنوز میترسم کویر رو رها کنم و اینقدر تقلا نکنم برای کشاورزی.
فرض کنید شما این حق انتخاب رو دارید که زمانتون رو به صورت 50-50 تقسیم کنید بین کار و خانواده ، یا نهایتاً 60-40 ، شما کدوم رو انتخاب میکنید؟ اکثریت افراد احتمالا 60 رو میدن برتی حضور در کنار خانواده و 40 رو میذارن برای کار. حالا اگه این کار عسلویه باشه، گرما و آلودگی هوا و کار سخت ، احتمالا تمام تلاشمون رو بکنیم که بشه 30 کار 70 خانواده… درسته ؟
اینجا یه نفر هست، برای اینکه روی سایت و آموزشها و دوره ها تمرکز کنه داره تلاشش رو میکنه از زمان حضور در کنار خانواده اش بزنه، ببره روی کار. یعنی 70-30 به نفع کار توی عسلویه.
مطمئنم توی این کامنتی که نوشتم ده ها باور غلط و مخرب و شرک آلود داشتم که هنوز میترسم باهاشون مواجه بشم یا به نوعی از شناختشون ناتوانم یا …
شاید این کامنت یه تبر محکم بود به ریشه کمال گرایی، یه تبر محکم به ریشه باورهای غلط و مخرب و شرک آلود ، به ریشه ترسها که بعد از این چه میشود و چه ها میشود. وقتش بود بپذیرم توی رابطه عاطفی و زندگی مشترک پاشنه آشیل دارم. و تا زمانی که خود افشایی نمیکردم شاید کماکان پشت ترسهام پنهان میشدم. از وقتی دوره عزت نفس رو شروع کردم تازه دارم میفهمم من چه بلایی سر خودم آوردم، من چقدر تلاش کردم، چقدر فداکاری کردم، چقدر از نیازهای اولیه خودم زدم تا شریک زندگیم توی شرایط بهتری باشه. و وقتی الان چیزی رو میگم که با گذشته خودم متفاوت هست سوءتفاهم ایجاد میشه ( بذارید یه مثال بزنم تا منظورم واضح تر بشه: دوستی ازش درخواست میکنه که فلان روز بیا بهم کمک کن، و همسرم توی رودروایسی قول میده، و من کمکش میکنم سر موقع به کارش برسه و بدقول نشه. ولی بخاطر رانندگی توی جاده و ترافیک کمی با تاخیر میرسیم.«حتی با وجود رانندگی با سرعت 140» و من بهش میگم مسئولیت قولی که دادی با توه، بهتر بود همون ابتدا به دوستت بگی تو یه شهر دیگه هستی، من فقط تلاشمو کردم جوری رانندگی کنم که حادثه ندیم و به موقع برسیم. همین جمله باعث سوءتفاهم و کدورت میشه)
آره، این حکایت کسیه که بخاطر باورهای مخرب خودش توی روابطش دچار مسئله جدیه، و اونقدری این ترسها رو نگه داشته که به کابوس و فوبیا تبدیل شده
(دوستان توی کویر برنج سبز نمیشه، ما کاشتیم سبز نشد، ولی توی مدار توحید شالیزار بینهایته)
«جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند ؛ در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد»
«در کارِ گلاب و گل حکمِ ازلی این بود ؛ کاین شاهدِ بازاری وان پرده نشین باشد»
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام به حمید عزیز داداش با اعتماد به نفس و توحیدی ام
مشخص است که عالی داری روی دوره ی عزت نفس کار می کنی که این مسائل رو عنوان کردی.
و خبر خوب این است که مطمئن باش که اوضاع این طور نمی ماند، همان طور که برای من و بقیه نماند و به طرز معجزه آسایی تغییر کرد.
همسرم که این مدت تغییر کرد،(هنوز نبسبت به استاد مقاومت داره ولی من دیگه هم زیپ دهنم رو بستم و هم نمیذارم که به عقایدم بی احترامی بشه) هیچ پسرم علی هم کلی تغییر کرده، صبح زود میشینه و داره آموزش های حرفه مورد علاقه اش رو میبینه. خدا را شکر
حمیدجان در پناه حق فقط سرت به کارت باشه،نخواه کسی رو راضی کنی حتی اگر اون کس عزیزترین آدم زندگی ات باشه. این رو امروز به همسرم هم گفتم
گفت بیا بشین پیشم.(عشقق اینه که بشینم پیشش)(و من متنفر از بیکار نشستن)بهش گفتم کار دارم،
گفت من بخاطر تو نرفتم ورزش، گفتم بخاطر هیچ کس، از کارت نزن.
به قول سعیده عزیزم
استاد ی جایی توی دوازده قدم شما میگید …آدم های احساساتی هم دیرتر از بقیه به خوشبختی میرسند و هم خوشبختی رو خیلی کوتاه تر از بقیه تجربه میکنند …
خود من به شخصه خیلی آدم احساسی و رئوفی هستم، ولی با شنیدن این جمله و جمله ای که سید علی گفت همه به من میگن چقدر سنگدلی
میخوام احساساتم رو کمتر کنم و بیشتر به خودم بپردازم.
یه خبر خوب دیگه هم بگم، بر اساس تجربه این مدت هر وقت موضوعی رو که عنوانش برام سخت بود رو کامنت کردم همون نقطه قوت و سکوی پرشی برایم بود. منتظر جریان های لذت بخش زندگی باشید.
حمید حنیف حس زیبایی خدایی لحظه ای تنهات نذاره
سلام و درود به رضوان عزیز خواهر بزرگوار و با اعتماد به نفسم.
رضوان عزیز، الهی که حال دلت عالی عالی باشه و خداوند هر روز و هر لحظه بر توانایی های شما افزون کنه. و شما رو در مدار توحید و ثروت بالاتر ببره.
واقعاً چقدر جملاتی که در مورد احساساتی بودن گفته بودین درست بود. وارد جزئیاتش نمیشم که در گذشته از این احساساتی بودن چه بلاهایی که سر خودم نیاوردم. یکیش همین موضوع کامنتم.
برات از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم رضوان دوست داشتنی.
سلام آقای امیری عزیز
امروز به صورت اتفاقی داستان هدایتت رو خوندم جواب کامنتهات به دوستان رو خوندم و داشتم در جواب یکی از کامنتات سوالی رو مطرح میکردم که نمیدونم به چه دلیلی حذف شد
من هم میتونم با جرات بگم تا همین چند ماه پیش همیشه به همسرم میگفتم به من انرژی نمیدی لااقل انرژی منو نگیر، همراه نیستی لااقل مانع نباش ،میتونم بگم یکی از بزرگترین پاشنه آشیلهای من که چند سال جلوی انرژی من رو هرچند وقت میگیره،همین روابط هست
منتها من بر خلاف همسر م ، اصلاً آدم احساساتی نیستم ،از خودم اصلاً نمیگذرم از خوشیهام از پیاده رویهام از خلوت کردنهام ،مسافرتهای کاری م .فقط یه وابستگی مسخره ای هست که با خودم یدک میکشم
و همسرم فوق العاده مهربون و برخلاف من خوش اخلاق و همراه است
به م همیگه فایلها رو برای من بریز و هیچ وقتم پیگیری نمیکنه،گاهی سریالها رو نگاه میکنه
اوایل برام مهم بود که مثلاً هممدار باشیم، بعدش برام کم اهمیتتر شد بعدش کمی بیشتر کم اهمیتتر و الان دیگه اصلاً فرقی نداره ،بگه همش داری کامنت میخونی هم اصلا ناراحت نمیشم ،ولی برا اونم کم نمیزارم
این چند فایل آخر که استاد با شروع آپدیت کشف قوانین خیلی بهم کمک کرد
میتونم بگم که یک هفته است کارم رو ،فایلهای ثروت رو ،باور هوایی که صدای خودم هست و.. همه رو رها کردم فقط دارم باغچه ذهنم رو بیل میزنم خیلی چیزا پیدا کردم نخالههایی که بس اون تو بودن بوی گند میدن ،یه سری چیزا هم بود مثل شجره نامه یکی پسر بود وصل میشد به پدری بعد جدش اون یکی هم جد بزرگش،
چند باری کوه رفتم و با خودم خلوت کردم خدا،خیلی بهم کمک کرد و به صورت واضح میگفت این رفتارم هستا ،این کارم داری 4 سال پیاپی داری انجام میدیا
دیدم همسرم یک سری خصوصیات تو رفتارش داره که تکرار میشه و خیلی داره منو آزار میده و همیشه از خودم میپرسیدم چرا من چنین آدمی با چنین خصوصیتی رو جذب کردم، دیدم من همون روابطه سطحی قبل از ازدواجم هم همین خصوصیت اون آدم بود ،
میا مثلاً از خانواده و کودکی یه سری ارثیه هم ا رو با خودم جهاز آورده بودم مثل بدقولی که از زمان کودکی مادرم این رفتار رو داشت تو کامنتام نوشتم اگر دوست داشتی بخون
یا خصوصیات دیگر که با وجود رفتار عالی ش ،همراه بودنش خوش سفر بودنش دستت به خرج بودنش فداکاریهاش تو زندگی،و.. خیلی ازشون اذیت میشدم رو ناخداگاه تو درون خودم داشتم و خودم هم همینطور بودم منتها با انکار زیاد از جانب خودم
وقتی مثلاً یه کامنت رو میخوندم که در مورد جدایش نوشته بود خیلی اذیت میشدم و اصلاً ادامه ش رو نمیخوندم،در این حد گارد داشتم
الان تا حدود خیلی خیلی زیادی نسبت بهش رها هستم
وقتی یک مسئلهای رو میپذیری واقعاً یک قدم بزرگ به سمت حلش گام برداشتی اصلا راه رو باز کردی برا ورود راه حل هاش ، پذیرش مسأله ،مثل مراقبی که اثر جلسه امتحان میره بیرون تو میتونی برگه کنارتو نگاه کنی و تقلب کنی
من این چند روز که مدام کوه رفتم و با خودم کلنجار بودم یسری ارتباطات تو ذهنم پیدا کردم یه سری کارا رو که 4 سال 5 سال مداوم دارم پشت سر هم انجام میدم که خودم هم اذیت میشم ،اما نمیتونم رها کنم ،یه سری وابستگیهای مسخره که فقط داره منو از خودم و خدای عزیزم و تجربه لحظات عاشقانه فوق العادهای رو باهاش دارم دور و دورتر میکنه
یه دلسوزی و ترهم های بیجا بخاطر دیگران و ارزشمند ندونستن وجود خودم ،در صلح نبودن با خودم ،احساس گناه های بیخود و بیمارگونه ،ترس از حرف مردم ،بیماری کمالگرایی ،و باز هم عدم عزت نفس
،تا حدود زیادی ریشه مشکلاتم رو پیدا کردم و دوست دارم شاد زندگی کنم و نسبت به نتیجه رهای رها هستم
باور کن از وقتی که واقعاً بدون ترس در درون خودم پذیرفتم که من راه خودم رو میرم و تسلیم پروردگارم و اگر زندگیم به هم خورد هم میپذیرم هم رابطمون که همیشه خوبه خیلی بهتر شده، هم احساس میکنم از سردردهای همسرم که خیلی آزاردهنده برای من (نمیدونم به چه دلیلی, خیلی خیلی کمتر شده) ،یعنی اون هم در انرژی تر شده,حدی تر باشگاه میره
هم یه سری لحظات عاشقانه رو یه سری تله پاتی هارو با پروردگارم دارم که برام فوقالعاده لذت بخش هست که مطمئن هستم میدونی چی میگم
اصلاً پذیرش این مسئله و رها بودن در موردش خیلی منو توحیدیتر کرده به قول استاد درهای جدیدی از آگاهی به روم باز شده
خیلی صحبت کردم خواستم بگم رها باش و در عین حال خیلی کنکاش کن و ارتباط این مسائل رو با یک سری باورها و یا اتفاقاتی که در گذشته برات افتاده پیدا کن،
اتقاقات تکراری رو کنار هم بزار و یه خلاصه برداری کن ،شما ذهن خلاقی داری و حتما زود باگ ها رو پیدا میکنی ،من خودم توی یه تله ذهنی افتاده بودم م این بود که من رو باورام کار میکنم و همه چی تغییر میکنه اما اصل صحبتهای استاد تو دوره کشف قوانین« که این محصول خواهرم خریده و من هم دارم» اینه که هر چقدر گاز بدی تا وقتی پات رو ترمزه، وقتی آشغالا رو میذاری زیر مبل تا وقتی نمیخوای با یه سری چیزای تکرار شونده تو زندگیت مواجه بشه و حلشون کنی هر چقدر رو باورات کار کنی هیچی تغییر نمیکنه,
دوره عشق و مودت در روابط هم خیلی کمک میکنه که با خودمون در صلح باشیم من در واقع این دوره رو گرفتم تا روابطم رو اصلاح کنم دیدم کل صحبتهای استاد در رابطه با صلح درون، آشتی با خودت کنار اومدن با تنهاییات و ارزش قائل شدن برای خودت است
در پناه قدرتمند ترین و مهربان ترین .
سلام و درود به شما خانم محمدی عزیز. چقدر کامنت ارزشمندی برام نوشتین و بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم. خیلی منو به فکر فرو برد این کامنت. اعتراف میکنم من حتی بلد نبودم خودمو کنکاش کنم و باگ ها رو شناسایی کنم.
در مورد احساس ترحم و دلسوزی نوشته بودین ، به مقدار زیادی اینو دارم، به حدی که من با التماس و خواهش از همسرم درخواست میکردم باید روی خودت کار کنی وگرنه جهان بین مون فاصله میندازه، و ما رو از هم دور میکنه و میدونید واکنش همسرم چی بود؟ فکر کرد من دارم تهدیدش میکنم. ولی من بخاطر حس ترحم و دلسوزی بود که اگه از من جدا بشه چه بلایی سرش میاد؟ گریه میکنه؟ خانواده اش چه برخوردی میکنن؟ اگه خداوند حمایتش نکنه چی؟
یعنی در این حد دلسوزی های شرک آلود. الان به زبون میگم ولی توی دلم هنوز نگرانم که اگه جهان بینمون فاصله بندازه چه اتفاقی براش میافته؟
کامنت شما رو خوندم خیلی عالی و تحسین برانگیز خودتون رو تحلیل کردین. واقعاً هوشمندانه بود. چقدر عالی چیزهایی رو از اعماق ذهنتون بیرون کشیدین که نه تنها خیلیها ازش غافل هستن بلکه ممکنه یه عده این رو مزیت هم ببینند.
خدا میدونه چقدر این باورهای مخرب توی ذهن من وجود داره که منو از رشد و موفقیت باز میداره.
از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
حمید حنیف عزیز ، سلام
اومدم در مورد این فایل عالی استاد کامنت بنویسم که کامنت شما رو دیدم و به فکر فرو رفتم
و یه جاهاییش احساس میکردم خوده چنسال پیشم نوشتمشون !!
ترحم و دلسوزی ، تلاش برای اشنایی همسرم با قوانین ، برنج کاشتن تو دل کویر و منتظر موندن برا به ثمر نشستنش ، ترس از جدایی ، نگرانی ازینکه چه اتفاقی سر همسرم میفته بعد جدایی و ….
الان که بهشون نگاه میکنم ، می بینم همشون یه ترس خیلی الکی بودن ، همشون یه بزرگ نمایی غیرواقعی بودن !
چون سالها ازش گذشته و دیگه به اون میزان قبل برام بزرگ نیست ، الان فکر کردن راجبش مث این میمونه برام که مثلا بگم دغدغم اینه پشه تو اتاقمه و نکنه نیشم بزنه!
البته همین بیان کردن این مسئله و خودافشاییش ، یعنی شما از حمید یروز قبلتون قویتر شدین و به حل مسئله و هدایت پروردگار نزدیکتر ،
اینو نوشتم که بگم اینقد خدا همه چیو قشنگ میچینه براتون ، که شما فقط نگاه میکنین و سجده میکنین.
برای من شد ، آرامشی دارم که هیچوقت نداشتم ، آزادی و امنیتی دارم که هیچوقت نداشتم ، و همه چی اونقدررر راحت انجام شد که خیلی اوقات من یادم میره چیزی که الان دارم قبلا نداشتم!!!
اینکه جدا بشیم یا تو همون رابطه مونده باشیم مسیره که مهم نیست زیاد ، مهم اون مقصده ، آرامش ، آزادی ، احترام متقابل ، بودن با افراد هم مدار و …
راستی حمیدجان ، کامنتاتون همیشه فوق العادس ،و من از خوندنش خیلی لذت میبرم و از توحید و ایمانتون درس میگیرم ،
سپاسگزارم حمید عزیز برا نوشتن کامنتای فوق العادت
در پناه خدا شاد و خوشبخت باشی.
سلام و درود به شما خانم بلاغی گرانقدر ، از اینکه کامنت ارزشمند تون رو با تاخیر پاسخ میدم منو ببخشید.
این کامنت اینقدر عالی و امید بخش بود برام که چندین بار خوندمش و هر بار صبر کردم برای پاسخ نوشتن. تا بازم بخونمش. چند روز توی یه تب جدید باز بود و هر موقع میومدم توی سایت یبار دیگه میخوندمش.
من این خود افشایی رو توی جلسه دوم حل مسائل انجام ندادم ولی الان توی فایل دانلودی انجامش دادم.
امیدوارم بزودی بیام از آرامش و آزادی و احترام و امنیت و تمرکز روی مثبتها و زیبایی ها بنویسم و چیزی تمرکز و انرژی مثبت منو مصرف نکنه.
ازتون بینهایت سپاسگزارم بخاطر به اشتراک گذاشتن این تجربه ارزشمند و امید بخش.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در آرامش ، در امنیت، در اوج زیبایی.
سلام به حمید خان خوش قلم با کامنتهای توحیدی و قشنگت
اول بگم که در مورد دوره شیوه حل مسائل دقیقا منم مثل شما تو همون سوالات کلیدی جلسه 2 گیر کردم، نمیتونستم جوابای دقیق و مفصل اونجور که لازم بود بدم و از طرفی لازم بود که جواب درستی برای اونا پیدا کنم تا برم مراحل و جلسات بعد… وقتی هم دوره کشف قوانین آپدیت شد داشتم فکر میکردم خب من باید اول همون قبلیها رو تموم کنم بعد به خریدن یا نخریدن این دوره فکر کنم، که از قضا مامانم این دوره رو خرید و منم گفت خب پس این یه نشانه ست و رفتم سراغ این دوره… و خداروشکر از این خیلی دارم جواب میگیرم، البته به خاطر اینکه خیلی بهتر دارم روش کار میکنم، نمیدونم حس میکنم برای من کاربردی تر و شدنی تر از دوره حل مسائله
در مورد مسئله و کویرت هم قطعا با همین تمرکز رو دوره ها و کار کردن رو خودت نتیجه میگیری، اونکه گفتی وقتی استاد میگه یا طرف باهاتون هم مدار میشه یا حذف میشه از زندگیتون، سعی میکردی قسمت دوم رو نشنیده بگیری و اینا درک میکنم کاملا، به نظر من اصلا بهش فکر نکن که کدوم اینا اتفاق میفته (البته میدونم که سخته ولی بالاخره راه حل همینه) فقط همون فرمون درست رو بگیر و برو و مطمئن باش نتیجه میگیری، بهترین نتیجه
به قول رضوان عزیز هر مسئله ای که خیلی برامون سخته و یه جورایی انگار علی رغم میلمون یا با سختی اینجا مطرحش میکنیم خدا جواباش رو و بهترین راه حل رو خیلی سریع بعد از نوشتن اینجا تو مسیرمون قرار میده، برای خود من چندبار این اتفاق افتاده
واقعا و از ته دل امیدوارم و یه جورایی مطمئنم بهترین نتیجه رو میگیری خیلی زود، در بهترین زمان و به بهترین شکل
انرژی مثبتِ همه بچه های سایت هم که همراه شماست و از خوبان و محبوبان سایت هستی:)
در پناه خدا هر روز موفق تر و شادتر باشی دوست خوبم
سلام و درووووووود فراوان خانم زمانی گرانقدر.
قبل از هر چیزی یه عذرخواهی بهتون بدهکارم که با 14 روز تاخیر دارم کامنتتون رو پاسخ میدم.
خیلی ازتون ممنونم که این کامنت ارزشمند رو برام نوشتین.
الان که دارم کامنت مینویسم زمانیه که استاد فایل توحید عملی 8 رو گذاشته و شاید الان زمان مناسبی بود که من کامنت شما رو مجدداً بخونم و با درک بهتر پاسخ بنویسم و زیر چشمی یه نگاهی بندازم به کامنت خودم و وزنه های سنگین شرک توی ذهنم که اجازه پرواز با بال توحید بهم نمیده.
حق با شماست و رضوان عزیز ، آره وقتی دل و جرأت به خرج بدیم و سوالی رو مطرح کنیم، موضوعی رو بیان کنیم باعث میشه پاسخ های خوبی دریافت کنیم. من خودم بعد از این کامنتی که توی سایت نوشتم حس کردم کمی از بار ذهنم کم شد و آمادگی مواجه با ترسها رو پیدا کردم. اون قدرت دادن به شرایط کمتر شد، اون ترحم و دلسوزی ها کمتر شد. که البته آگاهی های دوره عزت نفس هم خیلی بهم کمک کرد.
دوستی رو میشناسم که از زندگیش حرف میزد و میگفت که چه اتفاقاتی در گذشته براش افتاده و ناچار شده از همسرش جدا بشه، با کلی ناراحتی و تنش و مشاجره و پیچیدگی های قانونی. ریشه همه اینها از نداشتن عزت نفس شروع میشد. اون داشت از مسائلش میگفت من انگار دوتا فیلتر روی گوشم نصب کرده بودم که روش نوشته شده بود Abasmanesh.com
اون از گرفتاریهای خودش میگفت من با فیلتر آموزشهای استاد تحلیل میکردم. و میگفتم خب من روی عزت نفسم کار میکنم، اینجا این تصمیم رو میگیرم. اینجا با خودم از در صلح درمیام ، اگه من با خودم در صلح باشم جهان فلان موضوعات رو برام حل میکنه.
و یکی یکی باگهای خودمو شناسایی کردم. انگار ما آدمها قضاوت کردن بقیه رو خیلی بهتر انجام میدیم تا تحلیل و آنالیز خودمون.
بسیار بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمند تون و نکاتی که بهم یاد دادین. و بازم منو ببخشید که دیر جواب دادم.
به سمیه خانم و یاسمن خانم هم گفتم برای شما هم بنویسم. الهی که بتونم به زودی با هدایت الهی مهاجرت کنم و برم آمریکا و از نزدیک بیام خانواده موفق و دوست داشتنی زمانی رو ملاقات کنم. و از توحید و نتایج طلایی مون حرف بزنیم که همیشه خداوند هدایتگر ما بوده و هست و اونه که ما رو از گذرگاه های سخت عبور میده.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلااااام به حمید عزیز و حنیفِ سایت
آقا اختیار دارین عذرخواهی نداره، خیلیم ممنون که وقت گذاشتی و جواب دادی به جوابِ من:))
خدارو شکر که میگی احساس کردی باری از دوشت برداشته شد و داری باگهاتو پیدا میکنی
انشالا بهترینا برات اتفاق بیفته
در مورد دورهمی آمریکا هم که دیگه برنامه شو چیدیم و کُداشو داریم مینویسیم انشالا به زودی محقق میشه:)
من و خواهرام و مامانم هم همیشه تو گپ و گفتامون راجع به شما دوستانِ نابِ عزیز مثل خانواده صحبت میکنیم و مششششتاقانه منتظر دیدن دوستان هستیم به امید خدا:)
حمید حنیف سلام من امشب کلی براتون نوشته بودم ولی از اونجا که شاید مدار درخواست شما با مدار پاسخ من هماهنگ نبود وسط کار کلا پرید.
پیشنهاد میکنم حتما کامنتهای آقا ابراهیم و عمو فریدون و لیلا خانم رو دنبال کنین بقول استاد گنجهاست توی این کامنتها
موفق باشید
سلام و درود به شما جواد عزیز.
خیلی ممنونم از لطف و راهنمایی شما. به روی چشم.
آره یه وقتایی قطع و وصل شدن نت باعث میشه همه اون چیزایی که نوشتی یهویی پاک بشه.
در پناه جان جانان رب العالمین همیشه همیشه همیشه شاد و سلامت باشی ، حال دلت عالی باشه جواد جان.
سلام به حمیدِ حنیفِ عزیز!
آقا خوب اسمی سعیده براتون گذاشت و شما فکر کنم باید برین شناسنامه تون رو عوض کنین به این اسم :))
حس “تسلیم” بودن یکی از قشنگ ترین حس هاست…و البته خیلی جاها سخت میشه به این حس رسید، مخصوصاً زمانی که ما به مسائلی وابستگی داریم!
اینکه شما خودت رو رها کردی و دل رو به دریا زدی (البته این اصطلاحه، در واقع دلت رو به خدا زدی) و توی این کامنت به این موضوع اشاره کردی، به نظرم اولین قدم در مسیر تسلیم بودنه…اعتراف به یک مسئله و نوشتن در مورد اون…شما ماشالا خودتون استاد هستین و میدونین که وقتی ما در مورد یک مسئله مینویسیم، مخصوصاً توی سایت، چقدر اون مسئله و باورهامون و ترمزهامون برای خودمون هم واضح تر میشه و همونطور که رضوان یوسفی عزیز هم گفت، اون نقطه میشه نقطه ی قوت و سکوی پرشت در مورد اون مسئله!
در مورد خودم یک مثال میزنم…من حدود 10 سال پیش یه دوره ی اضطراب و افسردگی برام پیش اومد و یه سری دارو ضد اضطراب رو شروع کردم به مصرف کردن تا اینکه اون حالت برطرف شد و با مشاوره ی پزشکم داروها رو قطع کردم…اما بعد از اون به صورت سینوسی این مسئله دوباره برای من پیش میومد در برخورد با چالش ها و دوباره مصرف دارو و …این روند ادامه داشت تا زمان شروع دوره ی حل مسئله…من تا اون روز هم میدونستم که این یه مسئله ایه که باید حل بشه، ولی هر بار از ترس، ترس، ترس…چی بگم از این ترس…که الان مطمئنم خودتون میدونین ترس مساوی با چیه…
…
ترس = بی ایمانی به خدا
از ترس طفره میرفتم از حل کردنش و هیچ موقع هم توی سایت در موردش صحبت نکرده بودم…توی دوره ی حل مسائل استاد و مریم جان دیگه راهی نذاشتن برای فرار من از این مسئله، و من در موردش نوشتم و سعی کردم از اون به بعد تسلیم خدا باشم در موردش و داروهامو قطع کردم…این سری 3 سال بود که به طور ممتد داشتم میخوردم…ولی همونطور که رضوان هم گفت، از روزی که من اینو نوشتم، حل شدن این مسئله برای من شروع شد…
مطمئنم این مسئله تون به بهترین شکل حل میشه و از خدای هدایتگر برای شما رهایی و تسلیم بودن بیشتر و بیشتر آرزو میکنم :)
آقا حمید عزیز سلام
امروز داشتم تو پروفایلت دیدگاههایی که نوشتی رو میخوندم . ماشاالله چه دیدگاههایی نوشتی خدا بهت قوت و سلامتی و ثروت بینهایت بده
امروز داشتم به خوندم میگفتم این آدم چقدر شیوا و روان و با شعر و قرآن ، چه معجونی دلپذیری درست کرده از آگاهیها
چقدر تحسینت کردم . اوایل به نگاه و کلام نافذت حسودیم میشد .
ماشاالله هزار ماشالله چه چهره جذابی داری . خداوکیلی آرامش از صورتت میباره
الان که کامنتتو خودم خیلی تحسینت کردم که چه قدر عالی خودت رو افشا کردی
میتونستی ماسکی بزنی که همه چی تو زندگیم گل و بلبله و هیچ کم و کسری ندارم و همه غبطه بخورند که ببین این آدم چه زندگی عالی داره و ، اما اومدی گفتی ایرادم اینه و باید روش کار کنم
من خودم الان مجردم و خیلی وقتها به خاطر اینکه خانواده فکر بد نکنند تو پذیرایی سرمو تو گوشی نمیکنم (همیشه تو سایت استادم) میرم تو اتاق برای اینکه خانواده فکر نکنند دارم با یه دختر چت میکنم .(اونها تو این وادی ها نیستند) ، . میدونم که این ایراده . برای من که دارم میرم تو 32 سال .
به قول شاعر
کیست که بی دامن تر نیست ….
(هممون تو زندگیمون تضاد و اشتباهاتی داریم مهم اینه که خودمون رو رشد بدیم )
ممنونم بابت صداقتت .
از استان لرستان شهرستان بروجرد ، سرازیر شدن نعمات خداوند رو از جایی که فکرشو نمیکنی برات آرزو میکنم
سلام و درود به ابراهیم عزیز ، برادر بزرگوارم ، الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه و همیشه در پناه رب العالمین در امنیت و آرامش و آسایش باشی و متنعم از بینهایت نعمت و ثروت.
خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر کامنت ارزشمندی که برام نوشتی. من از این همه لطف و محبت شما ممنونم ابراهیم عزیزم. فدای تو دوست جذاب و خوش تیپ.
من با اجازه تون یه سرک کشیدم به پروفایل تون و داستان هدایت تون رو خوندم و خیلی تحسینت کردم و وقتی محصولات رو دیدم دیدم گفتم پسسسسسرررر دمت گرم شما تا قدم دوازده رو کار کردی؟ خدا قوتت بده. پیشنهاد میکنم دوره عزت نفس رو هم بذار توی برنامه ات، هرچند انسان ارزشمندی چون شما قطعاً عزت نفس خوبی داره که اینقدر عالی داره متعهدانه کار میکنه.
ابراهیم عزیز، اسم زیبات خیلی حس و حال توحید داره ، یاد تمام آیات قرآنی میافتم که در مورد حضرت ابراهیم گفته شده که خداوند میگه: او موحد بود و مشرک نبود.
خدا رو شکر که هنوز مجردی از اون حیث که هنوز جا داری روی خودت کار کنی. من عجول بودم. عجولانه و با تقلا و احساس منفی قدم توی مسیر ازدواج گذاشتم و کلی چک و لگد خوردم. همین که شما با توکل و هدایت رب العالمین قدم توی این مسیر میذارید 10-0 از گذشته من جلوتر هستین. و قطعا نتیجه توحیدی براتون رقم خواهد خورد.
امیدوارم کامنت سید علی خوشدل رو خونده باشید. ببینید سیدعلی چقدر توحیدی عمل کرده. من بینهایت این مرد بزرگ رو تحسین میکنم.
ازت ممنونم ابراهیم عزیزم. و بینهایت تحسینت میکنم دوست خوبم. الهی که در پناه هدایتهای رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سپاس بینهایت
به روی چشم حتما باید عزت نفسم رو یه تخریب و نوسازی اساسی کنم چون خیلی خیلی ایراد دارم و باید یه فوندانسیون قوی براش بریزم
کامنتهای آقای خوشدل و چند تا دیگه از دوستان رو هم مثل کامنتهای ارزشمند شما دنبال میکنم . بسیار لذت بردم چطور داستان ازدواجشون رو گفتند . چقدر لذت بردم و این جمله خداوند تو ذهنم مرور میشد که از جایی که فکرشو نمیکنی بهت رزق میدیم (کامنتشون رو که خوندم به قول استاد عزیز ، قلبم باز شد .اون حسه اومد که امکانپذیره رسیدن بهش فقط کافیه از سر راه خدا بری کنار)
سپاس فراوان از شما و همه دوستان
سلام بروجردی نازنین،چقدر خوشحالم،از شهر خودم، اینجا،
این سایت ،یه دوست خوب همفرکانسی پیدا کردم،اونم با این سابقه حضور تو سایت
داشتم کامنتتون رو میخوندم،البته قبلا هم یه سری از کامنتهای شما رو خونده بودم،ولی آخر نوشته تون ،که برای حمید آقا که نوشته بودین،از استان لرستان شهر بروجرد،دیگه طاقت نیوردم،وگفتم باید سلامی کرده باشم،به همشهری خودم…
بهترینها رو براتون آرزو میکنم،اگه گلدشت زیبا رفتین،اگه ونایی رفتین،اگه ازون کباب خوشمزه خودمون نوووش جان کردین،ازون لبنیات وهمه مخلفاتش،میل کردین،ازون ارده وشیره خوشمزه ش نوش جان کردین،مارو هم فراموش نکنید…
به خدای بزرگم میسپارمتون، با آرزوی بهترینها
سلام بانوی
شما لطف دارید . اتفاقا جفتمون بروجردی هستیم ، جفتمون هم فامیلیمون حیدری هست
همیشه میگفتم ببین تو این شهر بروجرد با این همه جمعیت ، چرا کسی رو نمیبینیم که تو سایت استاد باشه
الان که گفتید بروجردی هستید فهمیدم خداوند خیلی وقت پیش پاسخ درخواستمو داده
خدا میدونه چقدر آدمها هستند که تو شهر از کنارمون رد میشوند و دارن از این آگاهی ها استفاده میکنند و ما نمیدونیم که البته در زمانش مثل الان به سمت هم هدایت میشیم
خیلی خوشحال شدم از آشناییتون
موفق و پیروز و شاد باشید
سلام به آقا حمید عزیز، دوست هم فرکانسی ام.
خدا قوت به شما با این همه تلاش و کوشش جهت بهتر زندگی کردن.
همانند گفته دوست عزیز، رضوان جان، کاملا مشخصه که خیلی عالی در حال کار کردن روی دوره عزت نفس هستین. واقعا توصیفی که از مسایلتان میفرمایین، کاملا مربوط به عزت نفس خودتون و در صلح بودن با خودتون است. البته من واقعا کوچکتر از این حرف ها هستم که بخواهم شما رو در زمینه روابط کمک کنم، اما از آنجاییکه من به علت تضاد عاطفی بزرگی که نقطه عطف زندگی ام بود، با سایت و آموزه های استاد آشنا شده ام و در زمینه روابط بسیار زیاد کار کرده ام، میگویم. وگرنه شما که این همه آیه های قرآن رو زیبا توضیح می دهید و …. من کلی لذت می برم از این کامنت هاتون و همیشه دنبال میکنم. واقعا احسنت داره نوع کار کردن شما روی خودتون . من با اینکه سال ها هست که با آموزه های استاد آشنا هستم و در حال کار کردن رو خودم، ولی میتونم بگم که همین اخیرا هست که تازه کمی در کامنت نوشتن فعال تر شده ام. اوایل که اصلا تو سایت هم نمی آمدم و فقط فایل ها را به صورت صوتی در فلش گوش میکردم. بعدها کمی وارد سایت شدم و محصول رو خودم خریدم. بعدها هم تازه یاد گرفتم که نت برداری کنم و دوباره گذشت تا کمی کامنت نوشتم. با گذشت زمان، تازه یاد گرفتم که فایل ها را به صورت تصویری ببینم هم خیلی خوبه و همینطور با گذشت زمان، روش های جدید برای بهتر و بهتر زندگی کردن. برعکس شما یا سعیده جان یا خیلی از دوستان دیگر که چقدر زودتر راه درست را انتخاب کرده این. اما من هم از خودم ناراحت نبستم، چون این تکامل من بوده و من با چک و لگد بدی از روزگار به خودم آمدم و استاد هم در دوره عزت نفس میفرمایند که فردی که مثلاً باورهای بسیار اشتباه در روابط دارد و این ها یک شبه ایجاد نشده اند، پس باید تکامل رو تو این زمینه طی کند تا به نتیجه بزرگ برسن. این هم بگم که آقا حمید من از روزی که با آموزه های استاد در دوره عشق و مودت آشنا شدم، خیلی خیلی خیلی در روابط تغییر کرده ام و اصلا این شیما هیچ ربطی به شیما قبل از آشنایی ندارد که ندارد. کلی رشد کرده ام و کلی عزت نفسم بالا رفته و هنوز هم کلی جا داره که بهتر و بهتر بشم.
واقعا خدا رو سپاس از این همه آگاهی و با لذت بیشتر زندگی کردن.
به شما مژده ای دهم که با توجه به مسایلی که در این کامنت مطرح کرده این، نشونه رشد بیشترتون است و نشونه پرش سکویی تان به آرامش بیشتر است. خدا خافظتون باشه همیشه
در پناه خدای خالق زیبایی ها
شیما
سلام به حمید آقای عزیزم
قبل از هر چیز بگم که توی این سایت یکی از الگوهای خیلی خوب من برای نحوه کار کردن روی خودم شما هستی خیلی چیز ازت یاد گرفتم
هر وقت که فایل جدید میاد تقریباً اولین کامنتی که دنبالش می گردم تا بخونم کامنت شماست و بعد کامنت چندتا دیگه از دوستان
(یه حس توحیدی و در جستجوی خدا بودن) توی همه کامنتات وجود داره
دیروز همین طور که داشتم کامنتتو می خوندم ناخودآگاه این آیه تو فضای ذهنم می چرخید:
وَالَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا وَ اِنَّ اللهَ لَمَعَ المُحسِنین
و کسانی که در راه ما کوشیدند حتماً آنها را به راه های خویش هدایت می کنیم و همیشه خدا یار نکوکاران است
و بعد با خودم فکر کردم
حمید امیری که در لحظه تحویل سال امسال با خودش قرار گذاشته رو باورای توحیدی کار کنه
و توی همین کامنتشم نوشته:
چقدر لذت میبرم وقتی میبینم توحید همه چیز زندگی انسان رو اصلاح می کنه و بهبود میده
حتماً خدا راه های هدایت خودش رو بهش نشون میده
و در آغوش خودش می گیره
و بیش از پیش بهش آرامش میده
در پناه خدا شاد و سلامت و موفق باشی حمید عزیز
سلام و درود به شما خانم سلیمی.
سبحان الله…
این کامنت شما منو میخکوب کرد.
این آیه ، این دقیقا چیزی بود که من محتاج پروردگارم بودم منو بهش هدایت کنه و شما مأمور خدا شدین ، و خداوند از طریق دست و زبان شما منو هدایت کرد.
ازتون سپاسگزارم ، ممنونم ، متشکرم. ممنونم که اینقدر توحیدی روی خودتون کار کردین که خداوند از طریق شما با بندگانش گفتگو میکنه. اگر نبود تعهد و تلاش شما و قلب سلیم تون که به جریان هدایت متصله چطور میتونستید دست و زبان خداوند باشید. مصداق بارز آیه «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ
» هستید.
این کامنت نشانه ای بسیار زیبا بود. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. ازتون سپاسگزارم.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام حمید آقای نازنین
یه چیزی رو میخواستم،بی پروا براتون بنویسم،چون خودم با پوست واستخونم تجربه کردم،به قول استاد وقتی میگن،من خودم نتیجه دستم،دیگه نیاز نیست که به دیگری ثابت کنم…
حمید آقا همینکه اومدین واین مطالب رو نوشتین، یعنی خیلی خوب دارین رو خودتون کار میکنید، من هم اوایل همین ترس واهمه رو داشتم،وهمیشه سرپوش میذاشتم،به قول شما فکر میکردم دارم کار درستی میکنم، ولی یه جایی آدم نمیتونه با خودش روراست نباشه….
شما خیلی خوب خدارو پیدا کردی،مثل الان من
من اینو به جرات میتونم بگم،چون نتیجه های زندگیم داره حداقل به خودم ثابت میکنه
وقتی از خودش میخوای،همچین تر تمیز وشسته،بهت میگه
دیگه خودت استادی تو این زمینه
وقتی به خودش میسپاری،عین روز برات همه چیز رو واضح، نشون میده،مطمئن هستم تصدیق میکنید.
حمید آقا ،مطمئن باش،خدا راه رو بهتون نشون داده،از هیچ چیز واهمه ای نداشته باش،اون قلبت وقتی باهات داره،بی منت وبدون ریا حرف میزنه،دنبال چیز دیگه ای نباش
ما وقتی واقعا ،تغییر میکنیم،جهان ناچار ،قانونش همین،که با ما راه بیاد…
از خدا بخواین…..
،شما که اینقدر حالت با خدا خوب از هیچ چیز واهمه ای نداشته باشین..یه روزی میاین ،شک ندارم،با بهترین حال ممکن، از خوشبختی وعشق ،کامل مینویسین،فقط یه شرط داره،تا میتونید دست خدارو باز بذارید،معجزه ها میبنید،من دیدم حمید آقای عزیز….
در پناه خودش باشید…
سلام و درود به شما شهلا خانم، ممنونم از لطف و محبت و بزرگواری شما و این کامنت امید بخش و زیبا تون. سپاسگزارم از شما.
توی کامنتتون نوشته بودین (اوایل همین ترس واهمه رو داشتم،وهمیشه سرپوش میذاشتم،به قول شما فکر میکردم دارم کار درستی میکنم، ولی یه جایی آدم نمیتونه با خودش روراست نباشه) این جمله منو یاد دوره شیوه حل مسائل زندگی انداخت، اونجا استاد عباس منش میگن « اعراض کردن و نادیده گرفتن و متعلق به مسائلی هست که به زندگی ما ربط پیدا نمیکنه، امثال قیمت دلار و خبر های سیاسی و … ولی یه سری مسائل هست که مربوط به زندگی شخصی ماست مثل روابط خودمون، مثل بیزینس شخصی خودمون، مثل سلامتی خودمون، اینها مسئله ماست ، و ما با حل اونها بزرگتر میشیم و اعتماد به نفس مون میره بالاتر»
بله حق با شماست من هم یه زمانی سرپوش میذاشتم ولی مسئله ای که مسئله منه، مسئول حلش خودمم، هیچ فرشته نجاتی اون بیرون منتظر من نیست.
بهترین و ساده ترین کار اینه که من فقط روی خودم کار کنم و اجازه بدم مدارم بره بالا و بالاتر و اون وقت بقیه کارها رو به سادگی جهان هستی برای من انجام خواهد داد.
از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم.
بسیار بسیار تحسینتون میکنم ، داستان هدایت تون رو هم خوندم، عالی و تحسین برانگیز بود.
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
به نام خالقی که خود ارزشمنده وما رو هم ارزشمند افرید
سلام به استاد عزیزم ومریم جان ودوستان هم فرکانسیم
من امروز خیلی فکر کردم چون من دایره روابطم خیلی کمه وفقط با همسرم وفرزندانم وخانواده هامون م در ارتباطم وازادی مکانی ندارم
برای همین نتونستم الگو های رفتاری زیادی پیدا کنم ،با خانواده خودم وهمسرم خوبم وباهاشون دمشکلی ندارم
ولی اخ که نگم از همسرم وفرزندانم
طوری هست که دیگران هم میگن مریم شانس نیورده از همسر وفرزندانش
خودش انقدر خوب ومهربون ولی همسرش وبچه هاش ایقدر اذیتش میکنن
خب تا قبل خرید دوره عزت نفس وقتی این حرفا رو میفهمیدم خودمم بیشتر پیاز داغشو زیاد میکردم وحس قربانی شدن به خودم میدادم واین باعث میشد که دیگران حس ترحم به من داشته باشن
خب من با خرید دوره عزت نفس تونستم کمی بهتر بشم وسعی کردم تا میتونم رو خودم کار کنم
اما نمیدونستم که هر جا رو میخام درست کنم سرو تهشو میگیری ختم میشه به همین عدم لیاقت وعدم خود ارزشی
الگوویی که تو زندگی من همیشه تکرار میشد :
1،چند وقتی که یک بار همسرم احساسشو به من بیان میکنه مثلا میگه تو چقدر خوبی ویا من تورو دورست دارم چند ساعتی بعدش یه دعوایی میشه که بیا وببین ومنجر میشه به یک هفته قهر وناراحتی
این الگو سالهاست که به همین منواله ،یه مدتی که من روی خودم کار میکردم کمرنگ شد ولی چند ماهیه که حسابی عوود کرده
2،چند وقتی یک بار همسرم بی اهمیتی میکنه طرف من نمیاد ومن هم کاری بهش ندارم ودلم میخواد تنها باشم بعد یه دعوایی میشه وفرداصبحش من پریود میشم
یعنی نشده که من پریود شم وقبلش دعوا نشه جالبه من اصلا حواسم نیست که میخام پریود شم ولی همون که دعوا میشه من پریود میشم
خب علم میگه طبیعیه وده روز قبل پریودی خانم ها به علت بهم ریختگی هورمون عصبی میشن
ولی بارها گفتم خب چرا برای همه اینجور نیست خیلیا میگن ما کلا پروسه پریوذی برامون عادیست حتی درد هم نداریم فقط یکم بی حالیم ویا سردرد داریم پس قرار نیست همه خانما هر ماه که پریود میشن دعوا کنن یا عصبی بشن
3،الگویی رفتاریی که برام تکرارمیشه توسط همسرم وفرزندانم در مورد اینه که من به شدت ادم یم که واسه دیگران ارزش قائلم وبه همه کس چه بزرگ وکوچیک احترام میزارم اما همسرم وفرزندانم برای من اینطوری نیستن حتی اگر من خیلیم خسته باشم اصلا براشون مهم نیست از پای سفره بلند میشن میرن بدون اینکه کمک کنن
یا طوری بامن حرف میزنن که جایگاه من رو به عنوان یک مادر زیر سوال میبرن ومن وافعا ناراحت میشم که همسرم اصلا طرز صحبتش با من مودبانع نیست وفرزندانم هم خصوصا دخترم برام تره هم خرد نمیکنه
همیشه به خودم میگم من که تا تونستم ،سعی بر این دارم که بخ دیگران احترام بزارم درست صحبت کنم ولی چرا اونا برای من ارزش قائل نیستن
خب بارها به خودم میگفتم اینو از چشم همسرم میبینم اگر اون بهم احترام میزاشت بچه ها هم بهش نگاه میکردن وهمین کار رو میکردن
من مقصر همه این رفتار، ها رو همسرم میدونستم
واصلا از بچه هام دلخور نمیشدم
ولی الان دبگه باید گفت مریم حتی همسرتم مقصر نیست مقصر باورهای توست
تا وقتی خودتو ارزشمند ندونی دیگران هم تو رو ارزشمند نمیدونن
از وقتی که فهمیدم که باورهای خودممن که باعث این مسئله شده دلم میخاد زودتر رفع بشه
خدایا این مسئله خیلی عمیقه کمکم کن تا بتونم حلش کنم
وافعا این حرف ها زدنشون اسونه ولی عمل بهشون سخته
خدایا اسون کن بر من اسونی هاتو
کمکم کن تا بتونم تو حل مسائلم قوی باشم
شجاع باشم خلاقم کن تا بتونم با ایده های خوب مسایلم رو به راحتی حل کنم
خدایا کمکم کن تا دوباره اون حس ارزشمندی ولایقت رو در خودم زنده کنم خدایا به هر خیری از طرف تو فقیرم
ضعیفم توانمندم کن
ترس دارم شجاعم کن
کورم بینایم کن به اگاهی هایت
کرَم شنوایم کن
خدایا تمام حواس پنج گانه ام رو امر به فرمان خودت گردان مطیع دستوراتت گزدان
خدایا متوکل ترم کن
موحد ترم کن
سپاسگزارترم کن
خالص ترم کن
یا حق
سلام سلام به استاد عزیز و دوستان بهشتی
جای همگی خالی الان تو یه بیچ زیبا نشستم تو هوای عاااااالی تابستونی دارم کامنت مینویسم
امروز یه روز فوق العاده بود واقعا:)
صبح که پاشدم و دوش گرفتم بعدش کدنویسی امروزمو انجام دادم (دوره کشف قوانین) و برای امروز تقریبا فقط برای تفریح و خوشی و حس خوب و روز قشنگ نوشتم … و عجب روزی بود تا الان
قرار بود امروز یه تور کروز بریم ولی از طرفی به خاطر هوا معلوم نبود حتما انجام بشه… که اومدیم و دیدیم هوا اتفاقا عالیه و با اینکه پارکینگش به شدت پر بود به طور معجزه آسایی چند دقیقه قبل از حرکت کروز جا پارک پیدا کردیم و رفتیم سوار کشتی شدیم… نگم براتون از کیفی که داشت و مخخخصوصا حس خوب و فوق العاده ای که تجربه کردیم… از کنار هر قایق یا جت اسکی یا جزیره ای که رد میشدیم مردم بلا استثنا و با ذوق دست تکون میدادن و داد میزدم Happy Canada Day ما مسافرهای کشتی هم به اونا دست تکون میدادیم… امروز اول جولای هست و اینجا روز کاناداست ، تمام مدت ویدیوهای سفرهای استاد و مریم جان برام تداعی میشد… خلاصه در کلمات نمیگنجه که بخوام وصف کنم چقدر خوش گذشت و چقدر حس خوبی داشتیم همه مون… خدایا هزار مرتبه شکرت
میخواستم جواب سوال این فایل هم بدم اما اول دوست داشتم حس خوبمو اینجا به اشتراک بذارم، الانم باتری گوشیم داره تموم میشه، فکر کنم یه کامنت دیگه جداگانه بذارم برای جواب سوال
خدایا شکرت یه عالمه
به نام او که در این صحنه جهان عشق را جاری کرد تا ما همه ی انسان های خوشبخت از این چشمه های همیشه جاری طمع شیرین زندگی عالی را همراه با حضور خداوند بچشیم من بار اول هست که داخل سایت کامنت مینویسم و نمیدونم چرا تمام ذهنم و حالات روحیم ان قدر ارام و حضور خدا رو د کلماتم حس میکنم من با باور های مخربی که در ذهنم حک شده بود زندگی کردم و از خدا ممنونم که من رو هدایت کرد به سمت استاد عباس منش عزیز و الان دارم ی زندگی عالی همراه با حضور خداوند رو باعشق سپری میکنم هرچند باور های مخربی دیگر هنوز در ذهن ما هست و باید الگو های مناسبی جایگزین کرد من دایره افرادی که در ارتباط با اونها هستم خصوصیاتی مثل کمک خواستن ازمن رو وظیفه میدونند و در روابط با جنس مخالف ادم های با حس گناه زیاد با احساس بودن بیش از حد و به شدتت ادم های کنترل گر در ارتباط بودم و هستم ممنونم از استاد عزیزم بابت اگاهی که به ما میدن در پناه خدا
سلام مجدد
بعدازظهر 4 تا الگوی تکرار شونده ام پیدا کردم و کامنت گذاشتم و دیکه چیزی یادم نیومد
و جهان ب فاصله ٣ ساعت بعدش چنان زد تو گوشم که کجایی تو
این الگوها پس چی
دقیقاااا
دوتا از اعصاب خردکن ترینشون
بجز اوایل ازدواجم، تا الان که ١٣ سال میگذره سر غذا با همسرم مشکل دارم ب جرات میتونم بکم ٩5 درصد اوقات از غذام ایراد میگیره ( با اینکه همه از غذام تعریف میکنن )
برنج فلان طور، له شده، خام، خوب دم نکشیده، کم روغن دادی، باید بیشتر میحوشید، کم خیس دادی
یاا ، قورمه نمیخوره، قیمه با گوشت دوست نداره با مرغ باید درست کنم
گوشت چرخ کرده نمیخوره
ماهی فقط ی نوع خاص اونم سالی یکی دو بار
میکو دوست نداره
کلم پلو، هویج پلو، قارچ، ماکارونی فرمی ….
و بخوام بنویسم کلی میشه
منوی خونمون سرجمع ده مدل غذاتوش نیس
و من هر روز کاسه چ کنم براناهار و شام دستمه
همسرم کم بود
پسرمم اضافه شده
( وقتی عقد مردیم اولین باری که رفتم خونه خانواده همسرم ب من کفتن که همسرم سر غذا خیلی ایراد میگیره و بدغذاست ، نمیدونم این واقعا رفته تو باور من؟؟؟ )
الگوی خراب دیکه
پسرم که وقتی از بیرون برمیگرده خونه تقریبا ٨٠ درصد اوقات
ب محضی ک میاد تو ی بهانه ای میکنه
یا بخواهرش گیر میده
یا ب شام یا ننیخواد دوش بگیره
یا…
و ناراحتی درست میکنه
امشب این دوتا الگو تکرار شد
همسرم قهر کرد و شامش نخورد چون بنظرش پلو خوب نشده
و پسرم هم بمحض اومدن ب خونه سر بیسکوییت خواهرش الم شنگه راه انداخت
امیدوارم با تهیه دوره کشف قواتین ترمزهام پیدا کنم
واقعا شرایط خسته کننده ای برام شده
استاد سپاسگزارم که با موضوعات، سوالات و فایلهای ارزشمندتون چراغ راه ما شدین
سلام استاد عزیزم
ممنونم برای این همه فایل ارزشمند که رایگان در اختیار مون قرار میدید
چه مبحث پیچیده ای هست این الگوهای تکرار شونده
هرچی بیشتر به فایلها گوش میکنیم
بیشتر فکر میکنیم
یه جرقه هایی میزنه ذهنمون
الان داشتم گوش میکردم
یه لحظه یه جرقه زد ذهنم
یاد این افتادم که استاد
من خوب پول در میارم ولی تا حالا نشده حسابم بالای دو میلیون پول باشه تا اینکه به مرض دو میلیون میرسه سریع یه شرایطی پیش میاد پولم خرج میشه یعنی مدتهاست که من به همین شکل هستم
پول جمع میکنم ولی نمیدونم چطور این پول خرج میشه تا حالا حساب من 3 میلیون رو به خودش ندیده
نه که پول در نیارم پول میاد دستم ولی یه شرایطی میشه که خرج میشه
الان فهمیدم این یه الگوی تکرار شونده هست تو زندگیم که حتما باورهای ثروتم مشکل داره ممنون میشم در موردش توضیح بدید که کدوم باور باعث میشه بیش از این نتونم پول نگه دارم
اتفاقا الان تا حدود یک و چهارصد پول دارم که داشتم برنامه می ریختم دوشنبه خرجش کنم که مچشو گرفتم
اینسری دیگه میخوام خرج نکنم تا مرز 3 تومن رو بشکونم
استاد عزیزم منتظر راهنمایی تون هستم در فایل بعدی در موردش توضیح بدید
قوربونتون برم سپاسگزارتون هستم
سلام استاد عباسمنش عزیزم
تقدیم به شما استاد خوبم که همواره راهسپار ندای قلبتان هستید و به ما رهجویان مکتب عشق نیز این را آموزش دادید.
زمان بسیاری است خود را فیلتر کرده ام
از هر کلام ناشایست
از هر مکان ناشایست
از هر شخص نا شایست
حتی از افکار منفی خودم
نتیجه این فیلتراسیون قوی
تنها تجربه عشق است و بس
و با شنیدن این آهنگ از سامی یوسف تک تک کلمات را به یاد پرودگار و بنده محبوب او یعنی استاد سید حسین عباسمنش به گوش جان سپردم.
استاد دلم می خواهد هر چه زودتر شما را ملاقات کنم و این بار پرچم توحید و یکتاپرستی را با توضیح مسیری که آنرا مدیون آموزه های شما هستم برافراشته کنیم تا نور شمعی باشم برای برافروختن نور ایمان و عشق در دل جویندگان یکتاپرستی
که آدرسی جز این سایت را نمی شناسم.
در وقت نیاز به سویم آمدی
وقتی که من از دست رفته بودم و تنها شده بودم
تو با پیام های قلبت به سویم آمدی و مرا آرام کردی
راه درست را به من نشان دادی
راه هدایت را
قلبم را سرشار از عشق کردی
نور خدایی را به من نشان دادی که با او شدن ها معنا دارد و بس
حالا با تمام وجودم می خواهم که فقط و فقط با آموزه های الهی شما همراه باشم
به من یاد دادی که عشق واقعی تنها اوست
و به من آموختی که هرگز قضاوت نکنم
تو آمدی در اوج غم ها
هر بار صدایش کردم
پاسخ های نازنین رب الارباب را در گوشه گوشه سایت شما یافتم
بدون عشق رب معنای عمر چیست
وقتی ندانم اسراری از غیب
استاد
به من آموختی که قوی باشم و ادامه دهم که می دانم راه همین است و بس
دوستت دارم ای ابر مرد بزرگ
دنباله رو راه تاثیرگذارترین استاد زندگی ام
درویش ثروتمند (مریم السادات)
الگوهای تکرار شونده روابط
به نام خدای غفور رحیم
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خوبم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و با اونها آگاه تر و بزرگتر
با وجود مقاومتی که داشتم برای نوشتن کامنت اما امروز تصمیم گفتم برای کمک کردن به خودم و شناخت بهتر خودم صفحه ورد لپ تاپم رو باز کنم . اصلا نمیدونستم چی میخوام بنویسم و این قسمت رو بعد از نوشتن قسمت پایین دارم مینویسم که وقتی شروع کردم بهم گفته شد در مورد خواستگارهات بنویس و با لیست کردن ویژگیهاشون حتما الگوها خودشون رو نشون میدن البته اینکار رو ی بار انجام داده بودم توی یکی از دوره ها اما اینبار کامل تر و با جزییات بیشتر و البته با اضافه کردن دو ایتم با عنوان نتیجه و اگر الان بود واکنش من چی بود ؟
حتی الان هم ذهنم داره میگه این کامنت رو توی سایت نفرست اما بقول استاد هرجایی که مقاومت هست یعنی پاشنه آشیله و باید روش کار بشه
یادمه ی جایی استاد توی دوره روانشناسی ثروت یک میگن که این آگاهی ها عین ی داروی تلخی میمونه که شما باید بخوریش چون به درمانت کمک میکنه و من هم دارم با این تمرین به درمان خودم کمک میکنم توی روابط .این موارد مربوط میشن به قبل از آشنایی با استاد و تا همین دو سال پیش
خواستگارهای من :
اولیش :
پسر داییم بود
نه تحصیلات داشت
نه کار درست حسابی
نه شکل و قیافه ی خوبی
نتیجه : رد کردم چون هیچ معیاری نداشت برای ازدواج
اگر الان بود : باز هم ردش میکردم چون تصمیم درست بود و این فرد هنوز که هنوزه هیچ موفقیتی توی زندگیش کسب نکرده و ی زندگی سطح پایین داره
——————————————————————————————————————
دومی :
کارمند بود
هم سن خودم بود
هم محله ای بودیم
فوق دیپلم داشت
قدش کوتاه بود
دوست داشت ارتباط برقرار کنه
از طریق یکی از دخترهای همسایه خواستش رو مطرح کرد
نتیجه : من حتی نخواستم ببینمش و باهاش صحبت کنم و بدون فکر کردن ردش کردم چون صرفا از قیافش خوشم نیومد بخاطر غرور ردش کردم .
اگر الان بود : حتما تجدید نظر میکردم و باهاش وارد رابطه میشدم و بعد تصمیم میگرفتم
———————————————————————————————————————
سومی :
فقط میدونستم تهرانه وکارمند اونجاست
علیرغم اصرار خواهرش حتی حاضر نشدم باهاش صحبت کنم چون صرفا از خواهر زاده هام ی چیزایی رو راجع بهشون شنیده بودم و البته ی دلیل دیگه هم سرپرستی از مادرم بود
نتیجه : بدون تفکر و دیدن و صحبت کردن ردش کردم چون دورادور چیزهایی شنیده بودم راجع بهشون که آدم های خیلی سر و زبان داری هستن و من از ی خانواده ی آروم آبمون تو ی جوب نمیره !!!!! خواهرهاش همه کارش هستن و من رو میخورن !!!!!
اگر الان بود : اجازه میدادم بیاد جلو و ببینمش و باهاش صحبت کنم بعد تصمیم میگرفتم
———————————————————————————————————————
چهارمی :
فوق دیپلم داشت و معلم بود
وقتی خواهرش تماس گرفت اصلا حاضر نشدم باهاش صحبت کنم یا ببینمش .چرا؟ چون غرور داشتم و میگفتم من فوق لیسانس دارم با ی فوق دیپلم ازدواج کنم
اگر الان بود : حتما اجازه می دادم بیان جلو و آشنا بشیم و صحبت کنیم
———————————————————————————————————————
چهارمی :
شغل آزاد داشت
لیسانس داشت
و روی زمین های کشاورزیش کار می کرد
از ی شهرستان نزدیک بود
ی بار تماس گرفت و من قبول نکردم ادامه بدم چرا؟ چون باز هم غرور اجازه نمیداد وارد رابطه بشم
اگر الان بود : حتما ارتباط رو ادامه میدادم و بعد تصمیم میگرفتم
———————————————————————————————————————
پنجمی :
پرستار بود
هم سن خودم بود
همشهری خودم بود
آشنای دور بود
یکی از همسایه ها معرفیش کرد
نتیجه : من نه دیدیمش و نه باهاش صحبت کردم .چرا؟ چون دامادمون ی چیزایی رو راجع بهش گفته بود
اگر الان بود: حتما اجازه میدادم ارتباطه برقرار بشه و بعد با شناخت تصمیم میگرفتم
—————————————————————————————————————————–
ششمی :
پرستار بود
هم سن خودم
همشهری خودم
اما محل کارش اینجا نبود
معرفش داییش بود که راننده آژانس من بود
نتیجه : ی بار همدیگه رو دیدیم و ی صحبت مقدماتی و دیگه رفت و تمام شد
اگر الان بود : فکر کنم همین اتفاق می افتاد چون خودش میلی به اون رابطه نداشت و داییش اصرار داشت
——————————————————————————————————————————-
هفتمی :
بیکار بود
هم سن خودم بود
تحصیلاتش رو نیمه کاره رها کرده بود
معرفش پدرش بود
نتیجه : من وارد رابطه شدم باهاش و بهم وابسته شدیم و در نهایت با مخالفت خانواده روبرو شدم و تمام شد بعد از 3 سال
اگر الان بود : اصلا وارد رابطه نمیشدم چون آدم خیلی ضعیفی بود و نیاز به حمایت داشت از همه لحاظ
——————————————————————————————————————————-
هشتمی :
مغازه دار بود
زنش خودکشی کرده بود
چند تا بچه داشت
معرفش یکی از دانشجوهام بود
نتیجه : ی بار دیدم و ردش کردم
اگر الان بود : باز هم رد میکردم
————————————————————————————————————————–
نهمی :
چند سال از خودم بزرگتر بود
همشهری و فامیل دور
کارمند بانک بود
زنش رو طلاق داده بود
سابقه ی اعتیاد داشت و اهل سیگار و دود و دم
خودش پیشقدم شده بود
نتیجه : ی مدت کمی با هم صحبت کردیم دیدم نمیتونم تحملش کنم و تموم شد
اگر الان بود : صددرصد اصلا اجازه ارتباط رو نمیدادم
——————————————————————————————————————————-
دهمی :
کارمند بود
چند سال از خودم بزرگتر
زنش رو طلاق داده بود
سابقه ترک اعتیاد رو داشت
معرفش خواهرش بود
نتیجه : ی بار دیدمش و صحبت کردیم ولی ردش کردم
اگر الان بود : باز ردش میکردم
——————————————————————————————————————————
یازدهمی :
هم سن خودم
کاملا غریبه و از ی استان دیگه
باغدار و پرورش دهنده گل
درگیر کار طلاق همسرش(0البته بعدا فهمیدم و نمیدونستم )
اون من رو بصورت تصادفی پیدا کرده بود با ی اشتباه در شماره که کم کم منجر به شکل گیری رابطه شد
نتیجه : بدون نتیجه مدتیه ارتباط قطع شده
اینا مواردی بود که به یاد داشتم
الان که دارم بهشون نگاه میکنم خودم هم تعجب میکنم
حالا الگوهای تکرار شونده و باورهای پشتشون :
اونهایی که رابطه اصلا شکل نگرفته دلیلش قضاوت زود هنگام و تکیه کردن بر حرف مردم بود و این یعنی حرف و نظر دیگران برای من خیلی مهم بوده و من تفکری نداشتم از خودم
اونهایی که منجر به شکل گیری رابطه شد همشون از لحاظ احساس و عاطفی نیاز به حمایت داشتن نیاز داشتن که یکی باشه که هولشون بده ی ناجی و من این نقش رو خیلی خوب توی خونواده بازی کرده بودم سالهای سال
الگوی طلاق توی خیلی هاشون بود و االبته ترک اعتیاد و این بخاطر این بود که من به این موارد حساس بودم و نمیخواستم باشه و دقیقا همین ها رو هم جذب کردم یعنی همون چیزی که ازش بدم می اومد رو جذبش کردم
اکثرا ی واسطه ای بوده که معرف بوده و نه خود طرف و این نشون میده من روی دیگران حساب میکنم روی شکل گیری رابطه و شاید تفکر ازدواج سنتی هم به این دامن میزده . البته شاید چون دو تا رابطه ای که واسطه ای نبود و شکل گرفت هم موفقیت آمیز نبود این باور در من شکل گرفته که این کار باید از طریق خونواده ها شکل بگیره .
علاوه بر موضوع خواستگارها الان که این موارد رو نوشتم یادم اومد که قبل از آشنایی با استاد توی روابط دوستی چه با جنس مخالف و چه با جنس موافق افرادی رو جذب میکردم که همش ازم قرض میگرفتن و من هم چون فکر میکردم کارخیرخواهانه ای هستش این کار رو میکردم که بعضی هاشون بعدا برای پس گرفتنش به دردسر می افتادم ولی الان خدا رو شکر چند سالی هست که دیگه از این الگوها ندارم و این یعنی من تغییر کردم
ی الگوی مثبتی هم که باز یادم اومد اینه که من چون چندبار میرفتم مغازه ها و بلافاصله مشتری می اومد برای اون مغازه ی جورایی این باورم برام شکل گرفته که من بقول معروف پا قدمم خیره و دقیقا بارها و بارها این رو تجربه کردم که به محض ورودک به ی مغزاه مشتری ها سرازیر شدن به اونجا
ی الگوی مثبت دیگه هم راحت انجام شدن کارها برای من توسط افراد دیگه هست .من قبلا از آشنایی با استاد هرجا میرفتم کارم پیچ در پیچ می شد و کلی طول میکشید با کلی اعصاب خوردی ولی الان خدا رو شکر کارهام خیلی راحت انجام میشه و حتی بعضی وقتها بدون اینکه من درخواستی بکنم دیگران کارها رو برام انجام میدن
سپاسگزارم
به نام خدایی که در این نزدیکی ایست
سلام نسرین جان
دختر چه زیبا و صادقانه همه چی رو نوشته بودی.
شما لایق همسری فوق العاده و هم مدار و رابطه ای عاشقانه و بینظیر هستی عزیزم.
کامنت سید علی رو حتما خوندید، میشه یبار دیگه با دقت بیشتر اون رو بخونید.
نسرین جان لحظه به لحظه زندگی ات مستِ یاد خدا باشی عزیزم که هیچ چیز لذت بخش تر از اون حس نزدیکی به خدا نیست.
سلام به رضوان عزیزم . مرسی عزیزم که برام پاسخ زیبات رو نوشتی .بله عزیزم خیلی از این چیزهایی که نوشتم مال دوران جهالتم بوده خخخخ و الان خدا رو شکر توی مرحله استیبلی قرار دارم و همونطور که خودت هم نوشتی دارم روی ارتباطم با خداوند به شدت کار میکنم چون فهمیدم اینه که اصله البته که روابط دنیوی هم بقول استاد زندگی رو لذت بخش تر میکنه اگر دو فرد هم فرکانس باشن .الان خدا رو شکر توی ی حس رهایی قرار دارم ولی دوست دارم این تجربه رو هم داشته باشم.بازم ازت ممنون شما هم مراقب اون حال دلت توحیدیت باش
نسرین عزیزم کامنتت خوندم
چ با حوصله و دقت نوشتی
توحین خوندن متوجه شدم که از نفر هفتم ب بعد هرکس ب سمت شما جذب شده درگیر جدایی بوده
و بنظرم اومد که شاید ی باوری برات ب وجود اومده که وارد این سیکل معیوب شدی ( نمیدونم چندسالتون، ولی شاید این باور ک سنم رفته بالا و دیکه مجردی تو این سن نیست و فقط کسایی که قبلا ازدواج کردن تو این رده سنی هستن)
شما لایق بهترین همسر هستی
عمه من در اون زمانی که دخترها اکثرا تا زیر ٢۵ سال ازدواج میکردن ، با سن ٣۴ سال با یک پسر ازدواج کرد ( هیچ کس باور نمیکرد این عمه ام ازدواج کنه (چون هم سنش بالا رفته بود، هم ی تیپ و قیافه خیلی معمولی داشت و البته قد بلند و تا خدودی چهارشونه) یا اگرم ازدواج کنه با ی مرد زندار، یا زن مرده و طلاقی ممکنه ازدواج کنه
ولی خداروشکر با ی پسر مودب و محترم
کارمند شرکت نفت ازدواج کرد)
برات ارزوی شادی میکنم
سلام به دوست عزیزم کاشکی اسمتون رو مینوشتین که من بدونم مونث هستین یا مذکر خخخخخ .سپاسگزارم که وقت گذاشتین و کامنت من رو خوندین .بله عزیزم این باور رو داشتم و دارم روش کار میکنم چون خیلی ریشه داره .من 45 سالمه دوست عزیز و برخلاف خیلی از خانم ها که سنشون رو پنهان میکنن هر کسی پرسیده و می پرسه با صداقت جوابش رو میدم چون از این موضوع اصلا حسم بد نمیشه
بازم مرسی که پاسخ دادین
نسرین جان اسمم
صدیقه اس
ولی چون صدی صدام میزنن
من اینجا هم ازش استفاده میکنم
و چندین بار امتحان کردم و نتونستم عکس پروفایل بذارم
دنبال الگو ها باش
کسایی که در سن و سال شما
با کیس های عالی ازدواج کردن
باور لیاقت هم خیلی مهمه
( پاشنه اشیل خودم)
ک خودت لایق ازدواج و رابطه با ی فردی با ویژگی های مد نظرت بدونی
کامنت سید علی عزیز
عالی بود
اینکه در مورد معیارهای طرف مقابلش واضح نوشته بود
و سعی مرد خودش رو همراستا با خواسته هاش کنه
مثلا همسر ورزشکار. دوست داشت
ورزش شروع کرد
یعنی اول از خودمون تغییر شروع کنیم
امیدوارم خبرهای خوب ازت توی این سایت بشنوم
در پناه خدا باشی
سلام به استاد توحیدی و مریم عزیزم
بی نهایت سپاسگزارم بخاطر فایل های ک برای روابط میذارین چون به شدت مورد نیازمه و واقعا به موضوعاتی اشاره دارید که در هیچ جا نیومده و بسیار بار ارزشند.
من خودم الگوهایی که دارم که البته این فایل ها منو بفکر فرو برد یکی اینکه جاهایی که میرم سرکار همیشه میشه گفت شخص باسابقه اون مجموعه یا شخصی که مورد توجه همه ست به شدت به من حسادت میکنه و خب من اینو دوس ندارم و بیشتر تمایل دارم که با همکارام رابطه خوب و صمیمی تری داشته باشم و باهاشون راحت باشم. و در نهایت هم بعد از مدتی اونا از اون مجموعه میرن .
نمیدونم چی در افکارم اشتباست که این مدلی پیش میاد واسم !
الگوی بعدی که پیدا کردم مدیرعامل ها یا مدیریت این مجموعه ها از لحاظ نظم و ارتباط با پرسنل و خلاصه موضوعات کسب و کار و مستند سازی یه جورایی بی اطلاعند و با رفتن من به اونجا علاقه مند میشن که این کارارو انجام بدن و خب من از لحاظ ذهنی و کاری خیلی درگیر میشم که راهنماییشون کنم که شرایط رو براشون درست کنم و خلاصه از این دست موارد. یجورایی احساس شدیدا مسیولیت میکنم انگار چون من تجربه کاری دارم باید همه چیرو درست کنم که خب عملا روی دوش خودم سنگینی میکنه. و دوس دارم اتفاقا همه چی اونجا از اولی که من میرم درست باشه و من بتونم ازشون کلی چیز جدید یاد بگیرم البته که خیلی چیزا هم هست و برام عالیه ولی خب بازم بیشتر باشه برام جذابتره.
که خب فک میکنم شاید چون دوست دارم دیده بشم و مورد توجه باشم هی اینطوری پیش میاد.
الگوی دیگم اینه که کلا به هر کسی برخورد میکنم دلم میخاد راهنماییش کنم و واقعا هم سعیمو میکنم ولی متاسفانه پیش نیومده کسی چنین کاری برای من بکنه و همیشه یک طرفست از سمت من .
اینم دلیلش بازم شاید برمیگرده به همون نیاز به توجه و اهمیت دادن . نمیدونم !
الگوی بعدیمم که کلا در زمینه روابط هستش چه با خانم ها و چه آقایون که شدیدا احساس ضعف دارم در این زمینه و به همین علت دوره عشق و مودت رو تهیه کردم خداوند هم هدایتم خواهد کرد که بتونم پیشرفت داشته باشم.
ما گوشت و پوست و استخونیم و یک روح (قطرهای از دریای خودِ خدا، که البته با چشم دیده نمیشه!!!) در وجود ما است. گوشتِ مغزِ ما همانند سیم پیچی، فرستندهای حساب شده و دقیق است که تجربیاتِ آیندهی ما را با ظرافت و حساسیت 100% از طریقِ ارسالِ امواجِ مغزی به کیهان، برای ما رقم میزند؛ هر فردی میتواند موجِ متفاوتی هم ارسال کند و کاملاً شخصی است.
یک معاملهی پایاپای که موجِ مغزی ارسال میکنم به هستی، هستی هم سرنوشت مرا دقیقاً بر اساس همان به من برمیگرداند. و هیچگونه ظلمی هم صورت نمیگیرد و هر کس در گروِ امواجِ مغزیِ خودش است.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری:
یعنی چی این شعر؟ یعنی:
* مثلاً یه دونه برنج که ما توی بشقابمون میبینیم، به دلیلِ شرایط مساعدِ رشد که براش فراهم شده بود، رشد کرد و سپس پخته شد و اومد توی بشقاب. منظور از شرایط، آب و هوا هست مثلاً که به دلیلِ گردشِ منظمِ زمین و حرکت منظم سیاره ها و ستاره های دیگر به طوریکه با زمین برخورد نکنن و هزار و یک چیزِ دیگه که مربوط میشه به کلِ کیهان، دونه برنج رو رشد دادند و حتی در نهایت برای پخته شدنش هم که خودتون بهتر میدونین که چقدر کارها انجام شد!
حالا در نظر بگیر که این یک دونهی برنج، درخواستِ یک کشاورز مثلاً بوده به درگاهِ یگانه اللهِ عالم که روزیش کنه یا ممکنه که یک افراد یا موجوداتِ دیگهای هم اینو میخواستند. *
همهی افکار ما موج به جهاان ارسال میکنن اما بعضی افکار چون قدرتمندن موج قویتری ارسال میکنن که در نتیجه نتایج عظیمتر و سریعتری رو در پی دارند!
باید مراقب افکارمون باشیم!