پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگرم به سمت بهترینها
سلام خدمت استادعزیزم وبانوی نازنین مریم شایسته عزیزسپاس ازتمام زحماتتون وسلام به دوستای خوب والهی وهمفرکانسم
استاداین دوره وسریال درسهای الگوهاب تکرارشونده عالی هستن وعمیقامارومیبرن به درونمون وخودشناسی عمیق من سالهاست دارم خودشناسی کارمیکنم وروانشناسی میخونم این اواخرکه بیشتردارم روزمین وجودم کارمیکنم وهی شخم میزنم ببینم چرابعضی چیزاداره توزندگی من تکرارمیشه بعضی رفتارابعضی شخصبتهای خاص ومن چه فکری دارم چه باوری دارم که این الگوهاتکرارمیشه به این الگوهای تکرارشونده رسیدم ودیدم چه همزمانی جالبیه وبه لطف خدابسمت این فایلهلهدایت شدم خداروصدهزارمرتبه شکر
الگوهای تکرارشونده برای من:
برخوردباآدمهای خسیس وخیلی حسابگره که البته فهمیدم خودم قبلاحسابگربودم وهمه چی روحساب میکردم وفکرمیکردم کارخوب ودرستیه درگذشته
الگوی بعدی آدم های مغرور،عصبی،پرخاشگربرام تکرارمیشن که دارم روباورهام کارمیکنم همینطورخودموآروم میکنم حسموخوب میکنم تاکمتربااین افرادبرخوردکنم
الگوبعدی افرادضعیف که نیازبه کمک دارن آدمهای منفعت طلب محافظه کارخسیس
آدمهایی که خیلی بمن اهمیت نمیدن،به خواسته هام به خودم توجهی ندارن بمن نظرات من براشون مهم نیست،آدمهایی که بی احترامی میکنن توهین میکنن وبرای من هزینه نمیکنن بمن بی توجهی میکنن خودخواه ومغرورن،دعواوتنش جروبحث باافرادپرخاشگر،تورابطه عاطفی چندوقت یکبارمسئله ومشکل وناراحتی قهرودعوا
آدمهای قدرنشناس وبی معرفت
دارم روی ریشه های این موضوعات کارمیکنم روی باورهایی که باعث این شرایط شده روزوشب ولی این الگوهاهمچنان تکرارمیشه
ومن میمونم منکه دارم این همه کارمیکنم چرابازم تکرارمیشه که شنیدم شماگفتین این الگوهاازبین نمیرن ففط فاصله زمانیشون بیشترمیشه بازم مرسی ازآموزشهای خوبتون وقتی که برای مامیزاریدواین قدرخوب ودقیق توضیح میدین براتون بهترینهارودردنیاوآخرت ازخدای مهربونم خواستارم
سلام استاد.و درود به خانم شایسته و دیگر دوستان
من انتقادی داشتم اونم اینه که من اول اینو بگم که خیلی از فایلای شما استفاده میکنم.خیلی عالیه خیلی کمک کننده اس.خیلی سختیها کشیدم و چندتا پیام دیگه هم داده بودم.که روزای سختیو میگذرونم.که البته پستیو بلندی زیاد دارم که الان خداروشکر حال خوبه. واما اینکه تو بعضی موارد ادم چارچوب و قانون خودشو داشته باشه وبایه سری چیزا مخالف باشه طبیعیه.خواهرمن دوره عشقو مودت روخریداری کردکه منم استفاده بردم البته.وخواستم انتقادی کنم.اینکه تویکی از پارتا درپاسخ به سوال یکی از مخاطبین که گفته بود من بخوام زن بگیرم باید یک عمر باهاش زندگی کنم و ازدواج کردن الکی نیستو مثل خرید لباس نیست.وشما گفته بودینکه نباید رابطه و ازدواجو سخت بگیرین که البته این حرفتون درست.اما گاهی احساس میکنم انقدر بچه هارو تشویق میکنین که این موضوع رو راحت بگیرن که اتفاقاانگار برای شما مثل لباس خریدنه.این موضوع ممکنه دچار کج فهمی بشه و هرکس هرطور که عشقش بود باطرفش رابطه برقرار کنه و بعدم بگه خدافظ بدون اینکه بفهمه چی به سر طرف مقابل میاد.گاهی انقدراحت صحبت میکنین که انگار ما زاده شدیم که فقط عیشو نوش کنیمو پول دربیاریم.و احساساتو عشقو معنویت کمتراینجاحرف میزنه.وشمااونقدریکه از رابطه با پسرتون مثال میزنین زیاد از رابطه تون با خانم شایسته چیزی نمیگین که بخودتون مربوطه.انتخاب خودتونه.و تو یه پارت دیگه درمورد وابستگی ازشماپرسیدن که اگه من وابستگیمو قطع کنم میترسم که عشقم ازدستم بپره.وشماگفتین هیچ اتفاقی نمیوفته و وابستگیرو ازبین ببرین.که اینجاخیلیا دچار کج فهمی میشن و ازبابت دیگه که ترس ازدست دادن دارن دوباره به مشکل میخورن.حالااینجایکسری چالشا برای مابوجود اومده.من و دوستان و خواهرم که به شماگوش میدیم.ومن نظرم اینه که خدا زن ،مرد ،و قلبو احساسو افریده که مااحساس داشته باشین.اینکه وابستگی مشکل داره درست اما به نظرم عشقم باید وجود داشته باشه.جایکه من مثل سنگ باشم و عشقو خانوادمو به خاک بسپرم و ککم نگزه بگم بالاخره باید اینطور میشد و باید میمردن و اخرش جدامیشدیم و برم پی کارم یکم سنگدلانه س.من معتقدم باید عاشق بود باید حس داشت.اما باید غم خورد گاهی.کمی.نه دراین حدکه شبو روزمونوسیاه کنیم.اما دراین حدکه بفهمیم مابایه تیکه سنگ یا کلوخ یه تفاوتی داریم.
مچکرم
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان هم مسیر.بله قبل از اینکه من وارد این سایت بشم هم به یکسری الگوهای تکرار شونده رامخصوصا در روابط میدیدم که انگار تمام انسان های که با من در ارتباط هستندتمامشان انگار که از من عاقل ترند ومیخاهند در هر کاری که من انجام میدهم یک نصیحتی بکنند و بگویند تو نمیفهمی ما میفهمیم وتو این کار را اشتباه انجام میدهی .
ومن حالا که بعد از مدت های زیاد دارم نگاه میکنم و وا کاوی کردن مغذم به این نتیجه رسیدم که من خودم را بی عقل میدانم و فکر میکنم که دیگران همیشه باید به من یاد بدهند که من چیکار کنم و نیاز به یک انسان عاقل کنار خودم دارم که به من در زمینه های مختلف کار یاد بدهد
سلام به استاد و مریم جان عزیز
استاد ازتون خیلی ممنونم بابت این آگاهی هایی که بهمون میدین، این سه فایل در مورد الگوهای تکرار شونده بهمون کمک کرده که خودمون و روابطمون رو بهتر بشناسیم
سپاسگزارم
الگوی تکرار شونده در روابط من یکیش اینه که موقعی که مجرد بودمو با خانواده ام زندگی میکردم مادرم برام همه ی تصمیمات زندگیم رو میگرفت مثلا تصمیم میگرفت من با همکلاسی هام اردو برم یا نرم ،میخواستم دانشگاه برم ایشون تصمیم گرفت که من برم یا نرم و….
بعد از ادواج هم شوهرم برام هر تصمیمی رو میگیره مثلا تصمیم میگیره من با بچه هام برم شهرستان خونه پدرم یا نرم، چه لباسی بپوشم،کجا برم ،کجا نرم
من وقتی به این موضوع فک کردم دیدم که تمام عمرم رو یا مادرم منو کنترول کرده یا شوهرم
یادمه وقتی تو دوران دبیرستان همه دوستام باهم میرفتن بیرون و کمی خوش میگذروندن مادر من برگه ی رضایت نامه رو امضا نکرد که منم با دوستام برم
بعد ازدواج هم وقتی دوستام قرار میزارن میخوایم فلان کارو انجام بدیم بشتر مواقع شوهرم اجازه نمیده
باسلام و درود فراوان به تمام دوستان
انشالله که حال همگی عالی باشه
الگوی تکراری که امروز توی زندگیم تکرار شد
اینه که
من توی زمینه املاک فعالیت دارم توی معاملاتم مرحله آخر که خریدار ملک مورد نظر پسندش بوده و اوکی قطعی رو میده و من قرار نوشتن قولنامه میزارم
یا دیگه خریدار جواب تلفن رو نمیده
یا فروشنده قیمت رو بالا میبره
یا خریدار اون تمایل رو نشون نمیده
یا با دلایل متفاوت میپیچونه و قرار داد کنسل میشه
الگوی های تکراری که توی افکار و احساسات من تکرار میشن و این شرایط برام تکرار میشه اینها هستند
گفتگوهای ذهنی شروع میکنن
احساس لیاقت و ارزشمندی و خوب بودن نمیکنم و احساس میکنم دارم به خودم میگم تو کی هستی که بخان ازت خرید کنن
بی ایمانی ها
ترس از دست دادن مشتری و اینکه نکنه بره پیش یه هم کار دیگه
ترس از دست دادن
باورهای کمبود که فرصت و مشتری کمه
افکار و باورهای منفی و پندارها و گفتگوهای منفی شروع به تصویر سازی از
نشدنها
فسخ شدن ها
توی ذهنم میکنن
و
جالب اینکه همون شرایط رو تجربه میکنم و حال و احساسم رو میگیره
مسئله اینجاست که مسائلی رو که باعث بوجود اومدن این شرایط میشن رو میبینم و میدونم ولی کنترلی رو افکارم ندارم
خیلی دوست دارم عمل کرد اینو داشته باشم و قدرت اجرایی کردن
ایمان
اعتماد به نفس عزت نفس
احترام به نفس
احساس ارزشمندی و لیاقت واقعی
خودباوری
شاد بودن و دیدن داشتها و سپاسگزار واقعی بودن
حال و احساس عالی
ایمان به خود
توحید عملی رو اجرا کنم
زیبا بین باشم
بی نهایت نکات مثبت دارم که میخوام ببینم
باورهای فراوانی داشته باشم
خیلی دوست دارم باشهامت شجاع و جسور باشم
خیلی دوست دارم خودم را واقعا دوست داشته باشم
خودم رو بپذیرم و خودم رو تأیید کنم
به خودم ببالم که نزدیک به 7ساله هیچ موادی مصرف نکردم و رابطه هام سالمه و رفتارهای مثب بی نهایتی دارم
فقط واقعیت اینه که در طول روز 10ثانیه هم به این همه داشته فکر نمیکنم یا اگر یادم بیاد میگم اینا که چیزی نیست
و گفتم جالب اینکه میدونم شرایط زندگیم بخاطر افکار و احساسات منه
و فکر میکنم میگم چون من قبلا مشکل افسردگی اعتیاد و خانواده ضعیفی توی اجتماع داشتم من کنترلی روی احساسات و افکارم ندارم و نا امید و مایوس میشم و از جمع و روابط و اجتماع فراری و منزوی فقط دانش رو دارم
ترسهای توهمی و احساس حقارت ها ضعیف و نا امیدم کردن و توی ذهنم تکرار میشن
یوقتهایی به خودم میگم دانش بدون عمل حرف مفت هست
فکر میکنم کسی مثل من بدون حامی و تنها نبوده و این همه احساس رو تجربه نکرده
ولی میبینم لگوهای موفق که توشرایط سخت بودن و الان توی بیشتر زمینه های زندگیشون موفق
خدایا بهم ایمان لازم جهت عملکرد به توحید عملی رو بهم بده
یاریم کن بهت ایمان داشته باشم و بهت تکیه کنم و باور قلبیم این باشه که تو برام کافی هستی
خیلی دوست دارم بیام و کامنت بزارم خدایی دارم که بشدت برای تمام مراحل زندگی با احساس واقعی خوشبختی کافیست
به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر
سلام
استاد، ممنونم ازتون برای این سری فایل های جدید
من خودم سال هاست دارم روی این باورها و الگوها کار میکنم و خودم طرفدار پر و پا قرص شکار این الگوهام.
منتها.. مدت کوتاهی هست که حین کند و کاو باورهای محدود کننده م و ترمزها و الگوهای تکرار شونده م، این سوال توی ذهن من مدام شروع به بالا اومدن میکنه که:
آیا توجه و تمرکز زیاد روی پیدا کردن این الگوها و فکر کردن بهشون و طبیعتا احساسات بدی که به ادم دست میده، مخالف موضوع کنترل کانون توجه و تمرکز روی چیزهای خوب نیست؟! مثلا همش بخوای بپرسی چرا فلان اتفاق تو زندگی من نمیشه، چرا من همش دیر میکنم، چرا همش تو بیزنسم شکست میخورم، چرا شغل دلخواهمو نمیتونم پیدا کنم؟
آیا اگر من شبانه روز از نظر ذهنی درگیر پیدا کردم الگوهای منفیم باشم، طبق قانون فرکانس، بیشتر و بیشتر از این جنس ذهن مشغولی هارو به زندگیم فرا نمیخونم؟؟
آیا اگه همش بخوام به این فکر کنم که چرا روابط من خراب میشه و دنبال علتش باشم، روابط ناموفق بیشتری رو به زندگیم جذب نمیکنم که باز همون سوال ها بیشتر و بیشتر برام پیش بیاد؟؟
در اطرافم انسان هایی رو میبینم که حتی ذره ای روی خودشون کار نکردند و برای تغییر عمیق ترین باورهای منفی شون کوچکترین قدم خوداگاهی بر نداشتند، اصلا تو این فضا ها نیستند، قانون چیه! باور چیه! تروما چیه! الگوی تکرارشونده چیه! اما یهویی براشون ورق برگشته و یک ازدواج موفق، یک شغل خوب و از این دست موفقیت ها براشون رقم خورده.. در حالی که عملا تلاش خاصی هم نکردند. فقط بعد از روابط ناموفق پشت سر هم، یک روز، یک جا، با یک فردی اشنا شدند و اون واقعا شخص خیلی مناسب و ایده الی بوده و بعد هم ازدواج کردند و همچنان هم عالی و خوب..
استاد من خودم خیلی به نقش باورهای محدود کننده تو زندگی اعتقاد دارم. ادم هایی رو میبینم که به خاطر باورهای محدودکننده شون چه زندگی سختی رو برای خودشون رقم زدند.. واقعا من خودم عاشق بحث باورها و نقششون تو زندگی هستم..
من دوستی دارم که از 9 صبح تا 9 شب میره سرکار و بسیار خسته و اذیت میشه، هم از لحاظ جسمی و هم ذهنی. بعد این شخص باورش اینه که به نظر من ادم اصلا نباید بشینه و از صبح تا شب باید سرپا باشه و برا زندگیش بجنگه و در عین خستگی زیادم اما بازم راضی ام چون درستش هیمنه و ادم باید سختی بکشه..! بعد جالبه بنده خدا حقوقش هم بسیار کمه و اصلا متناسب با 12 ساعت تلاش هر روزه ش نیست! و خب منی که با این موضوعات آشنا هستم، میبینم که چرا این ادم همچین شغل و زندگی ای داره و متوجه میشم که یه باور غلط چطور میتونه زندگی ادم رو دشوار کنه و توان جسمی و ذهنی ادم رو تحلیل بده..
من با این مقدار جهان بینی و هوشیاری نسبت به زندگی کاملا موافقم. که حواسم باشه اگه وضعیت شغلی یا رابطه ای ناخوشایندی دارم همش از باورهام نسبت به اون موضوع نشأت میگیره و با یه نگاه به وضع شغل و رابطه م خیلی راحت میتونم بفهمم چه جنس باوری دارم و خب سعی کنم باورهای بهتری رو جایگزین کنم.. مثل دوستم که با یه نگاه با سختی و تلاش روزانه ی زیادش میتونست بفهمه که اون باورهارو داره. همونطور که من قبل اینکه خودش بگه، فقط با دیدن ساعات کاری زیاد و سختی زیادش فهمیدم چه باورهایی رو داره.
من با اینا کاملا موافقم،
با اون قسمتی که انرژی و ذهن مشغولی زیادی روی کند و کاو باورهام میذارم مشکل دارم. آیا انقدر زیاد باید خودمون رو درگیر پیدا کردن الگوهای منفی بکنیم؟ چون خودم میبینم که واقعا چقدر زیاد ازم انرژی میگیره..
همه میگن بگردین دنبال باورهاتون و ذهنتون رو شخم بزنید تا پیداشون کنید..
آیا باید انقدر اذیت کننده باشه؟
گاهی مدت طولانی ای ذهن من درگیر اینه که چرا مثلا تو روابطم با این مدل شخص خاص برخورد میکنم و به شدت درگیر اینم که باور پشتش و اون حرف یا خاطره ی هزار سال پیشش رو که منجر به ورود این ادم ها به زندگیم میشه رو پیدا کنم! تا جایی که واقعا اعصابم خورد میشه و به شدت احساس قربانی بودن میکنم..
با خودم میگم نکنه من هم به جای چندین سال کند و کاو باورهام و شخم زدن ناخوداگاهم و صرف کردن اینهمه انرژی، فقط باید شناسایی و بعد رها میکردم، بعد به خواسته هام توجه میکردم و به جهان اعتماد میکردم و همین؟..
مگه قانون نمیگه هرچی بیشتر رو یه چیز تمرکز کنی، بیشتر از اون رو وارد زندگیت میکنی؟
مگه کشتی گرفتن و کلنجار رفتن با هرچیزی، اساس اون رو در زندگیم بیشتر نمیکنه؟
مگه توجه به کمبود ها و مشکلات، کمبود و مشکل بیشتری رو وارد زندگی نمیکنه؟
نکنه فقط باید رها میکردم و بیشتر و بیشتر تمرکزم رو روی خواسته هام و نمودهای عینی خواسته م در اطرافم میذاشتم تا بیشتر از همون جنس وارد زندگیم کنم؟
حقیقتش من یکی دیگه واقعا از اینهمه شخم زدن ذهنم خسته شدم.. جواب داده بهم، نمیگم نداده. قطعا و طبیعتا خیلی از بعدهای زندگیم بهبود پیدا کرده.. اما به نظرم یه چیزی این بین درست نیست.. مگه من نباید به راحتی و آسانی به خواسته هام برسم؟
پس چرا انقدر دارم پدر خودمو برای رفع کردن یه سری ترمزهام، در میارم؟
مگه نباید به گونه ای طبیعی و در کمال راحتی، به خواسته هام برسم؟
جایی گفته شده که یه عده که دچار تروما و الگوهای اشتباهند، باید پدرشون دربیاد تا چیزی رو داشته باشن که یه عده به راحتی جذب میکنند؟؟
فکر میکنم تو این مورد دارم اشتباه رفتار میکنم! بی شک نباید سر پیدا کردن و درست کردن باورهام انقدر سختی بکشم..
فکر میکنم همون روش دیدن و رها کردن و توجه به خواسته ها، روش استاندارد تر و منطقی تریه!
چرا انقدر زیاد خودمو اذیت میکردم؟!!
ممنون میشم از دوستان عزیز و آگاهم، اگر نکته ی خاصی دارند و جواب سوال های من رو میدونند، برای من کامنت بذارند..
شما از دور دارید مسئله ی من رو میبیند و دید خیلی بهتری به مشکل و ذهن مشغولی من دارید. من خودم چون تو بطنشم، اونقدر نمیتونم خوب تشخیص بدم که اشتباهم کجاست..
ممنون از همگی
سلام نوشین عزیزم امیدوارم حالت خوب باشه
و من بازممممم میون این همه کامنت هدایت شدم ب کامنت شما،و میدونم این اتفاقی نیست!
چون دقیقامن هم دچارهمین افکارو همین موضوعاتی هستم ک تودرگیرشی دقیقاهمش فکر میکنم چ باوری داشتم و دارم ک همچین اتفاقات و همچین اشخاصی رو واردزندگیم کردم..؟
حرفات همش صحیحه،چون خودمم زیادبهشون فکرکردم و میکنم…
یجااستادگفتن که مانیازی نیست خیلی کنکاش کنیم توگذشته که ببینیم چه باوری داشتیم تابخوایم اونوتصحیح کنیم و فقط باورهای مناسب بسازیم
و الان توی فایلهای الگوهای تکرارشونده گفتند…فکرکنیدکه چه الگوهای رفتاری یاچه اتفاقات تکراری توی زندگیتون داشتین یادارین وبااین روش میتونیدباورهاتون روپیداکنید،
من خودمم خیلی جاهادچارشک و تردیدمیشم ک بایدواقعاچکارکنم کدومش درسته؟
و اینکه اره واقعااینکه میشینم ساعتهافکرمیکنم ک من اینجاتوی روابطم یاتوی این مسئله چه باوری دارم واقعاانرژی بره…
ولی همین الان ک داشتم تمریناتموانجام میدادم اون باورهای روکه به ذهنم میرسیدرو کناراون اتفاقات تکراری نوشتم
و اون جاهای ک واقعاهرجی فکرکردم متوجه نشدم ک چه باوری دارم رو رد دادم
دیگه زیادبهش نچسبیدم که اذیت شم
و امشب یه فایل ازاستادروگوش میکردم ک میگفتن باورهای محدودکننده مامثل درختهای هرز هستن ک رشدکردن و بزرگ شدن ورفتن بالاگیرکردن توی همدیگه همشون به هم متصله و مابایدروی ذهنمون کارکنیم ودرختهای میوه باورهای خوب بکاریم و بهشون رسیدگی کنیم تادرختهامیوه خوب ب مابدن…
و حالانظرمن و تصمیم من اینه که بیایم اون باورهای ک تونستیم شناسایی کنیم رو بجاش باورهای مناسبی ک بهمون کمک میکنه رو بسازیم…
و کم کم اون باورهای دیگه هم برای مانمایان میشه و خدامارو هدایت میکنه
که بایدچکارکنیم!؟و تکامل خودمون رووقتی طی کنیم بهترمیتونیم روی خودمون وذهن و باورامون کارکنیم
و یه نکته ی دیگه ک به ذهنم رسید شایداینکه ماوقتی داریم کنکاش میکنیم توی ذهنمون ک ببینیم چی داره میگذره تومغزمون و ازمون انرژی میگیره وخستمون میکنه و دیگه تمایلی نداریم ب انجامش،میتونه این باشه که ذهن ماازتغییرفراریه!واقعاهم همینطوره!ماخیلی سخت میتونیم تغییربدیم افکاروباورهای بنیادین رو،و ذهن پس میزنه این تغییرو،ولی مابایداستمرارداشته باشیم،واین کاروبراخودمون لذت بخشش کنیم
و واقعاباورت نمیشه من الان خودم یه باورخیلییی مخرب ک خیلی باعث ازارمن شده روپیداکردم ک قبلااصلانمیدونستم چرادارم انقدرعذاب میکشم چراانقدراتفاقات بدی برام میفته
الان فهمیدم ک من باورعدم احساس لیاقت روزیادتووجودم دارم اعتمادبه نفس و عزت نفس که خیال کردم روش کارکردم اومده پایین و هنوزحالاحالابایدخیلی وهمیشه کارکنم و بیشترخودمودوستداشته باشم وبیشترباخودم درصلح باشم
امیدوارم که تونسته باشم ذره ای بهت کمک کرده باشم،وازخدای مهربان میخوام که ماروهمیشه دراین مسیرمثل همیشه هدایت کنه
شادوپیروزباشی دوست من
سلام اسمای عزیزم
خوشحالم که دوباره باهات هم صحبت میشم و ازت خیلی ممنونم که وقت گذاشتی و برام نظر ارزشمندتو نوشتی
منم موافقم باهات که نباید اونقدر زیاد چسبید به کند و کاو که بخوای اذیت شی و حس های بد بگیری
درست میگی.. همون تعدادی که پیداشون کردیم رو باورهای مناسب جایگزین کنیم و بقیه شون کم کم و به مرور خودشون آشکار میشن
فکر که کردم دیدم واقعا هم همینطور شده.
گاهی اصلا در حال کند و کاو و جستجو نبودم و در حال انجام کارهای روزمره م بودم که یهو خیلی راحت و اروم یه ترمز توی ذهنم نمایان شده!
من خودمم این راه رو ترجیح میدم. این راه نچسبیدن و اصرار نکردن زیادی رو.
نمیدونم کتاب 4 اثر خانم اسکاول شین رو خوندی یا نه. اما ایشون یه تیکه ش میگن که: بارهاتون رو به خدا بسپارید و افکار منفی و دغدغه هارو خودتون به دوش نکشید.
من هم تا جایی که اذیت نشم تلاش خودم رو میکنم اما بیشترش رو دیگه ترجیح میدم بسپرم به خدا و قانون تکامل. چون واقعا هرچی بیشتر خودم میخوام یه سری مشکلاتم رو حل کنم بیشتر درجا میزنم و به این رسیدم که راهش این نیست.
صحبتت در مورد فرار ذهن از ناراحتی ام جالب بود..
راست میگی، من زیاد شده که به محض اینکه دارم یه ترمز مهم رو کشف میکنم همونجا ذهنم سریعا دوست داره بحث رو ببنده و منو مشغول یه چیز دیگه کنه! مثلا یه میل زیادی پیدا میکنم که فکرمو ادامه ندم و به جاش پاشم برم با گوشیم بازی کنم مثلا!
قشنگ متوجه میشم که این فکره و کشف این ترمزه داره برای ذهنم مقاومت ایجاد میکنه و میخواد سریع از دستش خلاص شه و دیگه بهش فکر نکنه.
اینکه ادم بتونه فرق اذیت شدن بیش از حد با مقاومت بیجای ذهنش رو تشخیص بده خیلی میتونه براش کمک کننده باشه..
کامنتت خیلی برام مفید بود اسمای عزیزم
ممنونم ازت و برات ارزوی موفقیت میکنم
سلام عزیزدلم
امیدوارم حالت خوب باشه
خداروشکرکه تونستم ذره ای تاثیرمفیدداشته باشه حرفام برات
اره کتاب چهاراثرروخوندم
و واقعااین جمله خیلی عالیه واقعاخودمم الان بهش نیازداشتم
یجاهای مافقط میخوایم روی خودمون حساب بازکنیم
روی ذهن و توانایی های خودمون
منم میخوام سعی کنم ازاین به بعدفقط رو خودم حساب نکنم و سعی کنم بسپارم بخدا
چقدرهنوززبایدبیشترروخودم کارکنم هرروزکه میگذره متوجه میشم چقدربایدبیشتربایدرو خودم کارکنم
انگارالان که تواین مسیرافتادم بیشترمیخوام ک بهتربشم بهترازدیروزخودم میفهمم ک چقدرراه دارم تابهترشدن ب کمال رسیدن انگارک این روح ماااباید انقدرتجربه کنه انقدردرس بگیره تابزرگ و بزرگ ترشه…
امیدوارم که همیشه تااخرعمرم تواین مسیردرکنارشمابمونم و روز به روزبهتر و بهتربشم و بیشترازهمیشه به خدای خودم ایمان داشته باشم و توحیدرو یادبگیرممم
چقدراین روزا میفهمم شرک تووجودم زیادبوده و هست .وقتی اینارومتوجه میشم ازخودم و خدای خودم شرمنده میشم میفهمم چرااین همه ضربه خوردم…
بازم خداروشکرمیکنم…
ازاینکه اینجادرکنارشمادوستای مهربونم و این خانواده ی بزرگ و پرانرژی هستم خداروسپاسگزارم
مرسی نوشین عزیزم
امیدوارم روزبه روز ازهرلحاظ پیشرفت کنی…و بزرگترشی
دوستدارشما اسماء
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز ممنون بابت فایلهای تاثیرگذار و خوبتون خدا را شاکرم که باز هم فرصتی داد تا یکی دیگه از فایلهای شما را ببینم و آگاهی کسب کنم و روی باورهای خودم بیشتر کار کنم و نقاط ضعفم رو بشناسم .
افرادی که در ارتباطاتم جذب میکنم
خدا را شکر افرادی تقریباً هم مدار با خودم رو جذب میکنم افرادی که بیشتر با نظرم موافق هستند و باورهای مثبت دارند و این رو مدیون استاد عزیزم هستم که با گوش دادن مداوم یک سال به فایلهای ایشون روی باورهام کار کردم و خودم رو تغییر دادم و اطرافیانم هم تغییر کردند و اگر کسی هم نظر یا هم عقیده با من نباشد زیاد باهاش همنشین نمیشم و توجهی به باورهای او نمیکنم گرچه میدونم همون حرفها هم روی باورهای خودم اثر میگذارد من بیشتر افرادی رو که درونگرا هستند رو جذب میکنم و باهاشون راحت هستم افرادی که به زندگی دیگران کاری ندارند و سرشون به زندگی خودشون است راجع به کسی قضاوت نمیکنند و یا نظر نمیدهند خدا را سپاسگزارم که در این مسیر رو به جلو حرکت میکنم و ایمان دارم خداوند همیشه من رو در مسیر درست قرار میدهد البته با تکرار مداوم باورهای مثبت و درست و شنیدن آموزه های استاد عزیزم.
سلام به استاد عزیزم و مریم گلم.
واقعا استاد عزیزم هروز با صحبت های فوق العادتون
من بیشتر دارم درون خودم رو پیدا میکنم.
احساس میکنم تمام سلول های بدنم نیاز به یه آپدیت اساسی وکلی دارد.
که انشالله با هدایت خداوند وصحبت های شگفت انگیز و معجزه آور شما این اتفاق با بیرون ریختن فکرها وافکار مخربم ایجاد میشود.
استاد عزیزم من خیلی نسبت به آدم های اطرافم احساس مسعولیت دارم و میکنم.
یعنی عواطف احساسی ام فوق العاده بالاست.
همیشه هر کسی که مسعله یا کار یا خدایی نکرده مریضی داشته باشد من نفر اول هستم برای رسیدگی به اون طرف که واقعا خودم اذیت میشم که اون طرف هر چه زوتر مسعلش حل بشه.
وهمیشه هم این الگو در هر شرایطی برای رسیدگی به آدم های اطرافم خیلی زود برای من پیش اومده.
به عنوان مثال مادر شوهرم یه عمل داشتند باید از شهرستان میرفتیم مشهد
من ایشون رو خودم با ماشین بردم بستری کردم
امضا هم حتی برای عملشون از من گرفتند
من تا دوروز درگیر عمل وبیمارستان ایشون بودم
حتی خواهرشوهرم اومد چند ساعت پیشش موند گفتم برو خودم هستم با اینکه خسته بودم ولی نمیدونم این چه رفتاری هست که من در وجودم پرورش دادم که همیشه خودم رو اذیت کنم و اون خستگی رو به جون بخرم تا کسی اذیت نشه.
حتی زمانی که مرخص شدن تا دوهفته خونه مادر شوهرم بودم که بهشون رسیدگی کنم .
چون واقعا استاد عزیزم وقتی کسی مریض میشه من اگه به اون طرف رسیدگی نکم احساس خیلی بدی بهم دست میده.
بعد دوهفته که به خونه خودم رفتم باز هروز تا دوهفته غذا واسشون میفرستادم تا اینکه دیگه خودشون سر پا شدن ومن خیالم راحت شد.
استاد عزیزم این الگو خیلی برای من در زندگی تکرار میشود که ادم های اطرافم مریض میشن.
و وظیفه خودم میدونم که از اونا پرستاری کنم.
اخیرا این الگو بیش از حد در حال اتفاق است
ولی نمیدونم چه جوری عواطف احساسی ام را نسبت به آدم ها از بین ببرم ویا کم رنگ کنم.
فایل به کبوترها غذا ندهیم واقعا شما خیلی زیبا فرمودید که اگه به اونا غذا بدیم عادت میکنند ودیگه دنبال غذا نمیرن
دقیقا این کار رو من با آدم های دورو برم کردم وعادت کردند که اگه خدایی نکرده مسعله ای واسشون پیش اومد من هستم.
ممنون استاد عزیزم ؛بابت گفتارهای بی نظیرتون که من هروز در حال پیدا کردن خودم هستم.
به نام خدا درود
احساس میکنم با اکثر آدم هایی که برخورد میکنم نیاز به تایید و تحسین دارن
احساس میکنم نیاز به جلب توجه دارن
احساس میکنم نیاز دارن رفتار های درستشون رو فریاد بزنند کار های درستشون رو فریاد بزنند ، نکات مثبت شخصیتشون رو فریاد بزنند
که دقیقا منم همین باور هارو دارم و باید روی عزت نفسم کار کنم
به نام خدا
الگوهای تکرار شونده ردابط
1. الگو تکرار شونده که همیشه برام پیش میاد اینکه خیلی سخت میتونم ارتباط عاطفی برقرار کنم خیلی سخت میتونم مثلا از اون دختر که خوشم میاد درخواست بدم و اینم مطمعنم از عدم احساس لیاقت میاد و یا احساس غرور زیادی که دارم و یا اگه درخواست دادم رد شده خیلی برام تکرار شده
2.الگو دیگ تو رابطه اینکه رابطه عاطفی به 3 ماه کشیده نمیشه و تموم میشه رابطه برام زیاد تکرار میشه
3.دوستای که دارم خیلی خوبن انسان های سالم ورزشکار با اصالتی هستن ولی از نظر مالی ضعیفن یا هر دوستی که باهاش ارتباط برقرار میکنم وضعیت مالی ضعیفی داره ولی در بقیه موارد شخصیتیشون فوقالعاده بودن و خیلی از این بابت خوشهالم که دوستای کمی دارم ولی با اصالت هستن
4.خیلی کم میتونم ارتباط کاری برقرار کنم و این الگو همیشه برام تکرار میشه
5.ارتباط عاطفی با خونوادم تزلزل داره خیلی سینوسی با این همدیگرو خیلی دوس داریم ولی اصلا نمیتونی این علاقرو بروز بدیم و از گفتنش خجالتی هستیم اینم شاید از عدم احساس لیاقت میاد
6.معمولا این الگو تکرار میشه برام که همیشه وقتی تو ی جمعی میرم اونجوری که دلم میخواد بهم توجه بشه نمیشه و اینم از عزت نفس پاینمه و عدم احساس لیاقت
7.اکثرا ارتباط های عاطفی که برقرار میکنم یا از نظر سنی خیلی از من بالاتر هستن یا اینکه خیلی وا بستم میشن و من اصلا از این گونه شخصیت خوشم نمیاد و منو اذیت میکنه ولی سریع اون رابط و کات میکنم این الگو هم برام خیلی تکرار میشه
8.
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
سلام ب شما علی جان دوست خوبم. سپاس گذارم از این که کامنتت رو نوشتی
من هم در مورد خانواده این مورد رو دارم خودم ک ما ی خانواده هستیم اما من نمیتونم احساساتم را ابراز کنم و خیلی خیلی کم صحبت میکنیم با هم دیگه اما در عمل اغلب هوای هم رو داریم و بهم کمک میکنیم ولی چیزی ک من مثلا خوشم نمیاد اینه ک گفتگویی با هم نداریم و حرف نمیزنیم راجب خودمون و کلا زندگی
ک این هم دلیلش این هست الان فهمیدم چون دیدم ک خانواده ام اغلب دارن غیبت میکنن. حرف هایی میزنن ک بر خلاف قانون هست و من اصلا ازش لذت نمیبرم. و شخصا خودم آدم درونگرایی هستم و با تنهایی حالم خوبه و میشه ک ب دلیل مقایسه هم باشه
مثلا تو فیلم ها یا بعضی کامنت ها رو میخوندم ک بچها مینوشتن ک رابطشون با خانواده خیلی عالیه و مثلا تعریف میکردن. من مقایسه میکردم و حسرت میخوردم ک چرا من رابطه ام با خانواده ام خوب نشده من دارم روی خودم کار میکنم ووووو
الان ک بهش فکر میکنم و ب قولی 2 2 تا 4 تا میکنم میبینم ک ن اتفاقا این نعمته چون واقعا نمیخوان تغییر کنن
اصلا قشنگ میبینم جهان جدا کرده من رو از خانواده ام اغلب اوقات
درسته توی ی خونه هستیم اما شاید باور نکنید ک در طول روز شاید 3. 4 بار همدیگه رو ببینیم و مثلا ی صحبت کوتاه و مختصر و همین تمام و شد رفت هر کدوم دنبال کار خودمون هستیم و مشکلی نیست
مشکل از فرکانس های منه ک دارم مقایسه میکنم و فکر میکنم اگه واسه من هم اینجوری باشه من خیلی خوشبختم اما ن همین جوری هم خیلی بهتره زمان خودم رو دارم آزادی خودم و کاری از دستم بر بیاد انجام میدم ولی چون مقایسه میکنم احساسم بد میشه
مورد بعدی در مورد روابط عاطفی هست من هم سختم هست ک درخواست رابطه ایی رو بدم. در کل توی درخواست کردن مشکل دارم و خجالت میکشم و زشته و توجیح هایی ک خودم واسه خودم میارم. و نمیدونم از غروره یا عدم لیاقت یا چی ک درخواست نمیکنم تا ی راه دیگه ایی پیدا کنم یا مجبور بشم ولی درونن خوشم نمیاد در مورد مسائل و مشکلاتم درخواست کمک کنم. بیشتر دوست دارم خودم حل کنم ک جدیدا دوره شیوه حل مسائل واقعا عالیه با سولات بی نظیر خانم شایسته عزیز
اما در مورد رابطه عاطفی از عدم لیاقت من هست ک نمیرم درخواست کنم و میترسم فرد مورد نظر من نباشه یا مثلا دوست پسر داشته باشه دعوابشه و آبرو ریزی ک همش ترس های واهی ذهن نجوا گر من هست و باور نداشتن ب قانون کبوتر با کبوتر باز با باز
ولی باید وارد این ترسم بشم و توجیح دیگه ایی ک دارم هم اینه ک میگم ن جهان خودش باید این رابطه را ایجاد کنه و من فقط روی خودم کار کنم بنویسم ووو. اما نظر من اینه ک من هم ی اقدامی بکنم
درسته ب زبون میگم خدایا من رابطه میخوام اما ترمز هایی هم دارم ک اغلب 99 درصد اونها بر میگرده ب عدم لیاقت و باید خیلی دقیق تر دوره لیاقت رو کار کنم و خودم را بهبود بدم
و دوست دارم ک پا بذارم روی این ترسم از این فرار از جنس مخالف نمیدونم چرا اصلا من میترسم
از بس ک شنیدم دختر مردم دختر مردم
خب منم پسر مردم
من همین جوری ک هستم کافی ام. جوابم و دوست داشتنی تمام شد و رفت
سپاس گذارم از همه