پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 43

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    متین مشایخی گفته:
    مدت عضویت: 465 روز

    سلام به دوستان عزیزم و استاد عباسمنش و خانم شایسته

    من در روابطم الگو هایی تکرار شونده دارم که شاید برای هممون اموزنده باشه

    من از بچگیم باوری داشتم که همه جا نا امنه و باید خیلی مراقب خودمون باشیم و اون هم از پدر و مادر و مادربزرگ و دیگران خیلی میشنیدم که فلان بچه رو دزدیدن یا فلان بچه رو کشتن و من خیلی این باور در ذهنم تکرار شده بود و باورش کرده بودم.

    در نتیجه همیشه کودکی ناامنی داشتم، کسایی که از من بزرگتر بودن اذیتم میکردن یا بهم زور میگفتن و من همیشه در حال فرار از قلدر ها بودم.

    همیشه میترسیدم که منو ندزدن. یادمه یکبار یک فیلم ترسناک میدیدم توی 12 سالگی که یک خانواده به سفر رفتن به یک روستای متروکه ولی چند قاتل دیوانه اونجا بودن و همشون رو کشتن.

    جالبه بعد از دیدن این فیلم رفتم کلاس زبان و اواخر کلاس منشی مجموعه اومد و به من توی کلاس گفت اژانس اومده دنبالت و میگه اومدم دنبال متین!

    من هم فکر کردم مادرم اژانس گرفته برام تا برگردم خونه ولی یادم اومد مادرم که ماشین داره چرا اژانس گرفته برام و نرفتم.

    مادرم چند دقیقه بعد اومد دنبالم و گفتم که انگار کسی اومده بود دنبالم

    مادرم شوک شده بود که من اژانس نگرفتم و اون ادم کی بوده که اسم منو میدونسته و دنبالم اومده بود!

    خلاصه هیچوقت نفهمیدیم چی بوده قضیه ولی الان که 19 سالمه و با قانون اشنا شدم به لطف الله خیلی بهتر میدونم دلیل همه ی سختی ها و ترس ها چی بوده(تمرکز و توجه کردن به نا امنی ها و ازار ها).

    تا 3 سال پیش که با قانون اشنا نبودم، افرادی دور و ورم بودن که همه دنبال دعوا بودن و چاقوکشی میکردن و مشروبات الکلی مصرف میکردن و ادم های ناحسابی بودن.

    هر جا که میرفتم میترسیدم که دعوام نشه و یا کتک نخورم یا چاقو نخورم و…

    تا یک روز دوستم خیلی اتفاقی و کاملا بدون خبر من یک ویدیو که مادرش براش فرستاده بود رو برام فوروارد کرد به اسم تمرکز بر خواسته ها استاد عرشیانفر و استاد عباسمنش.

    من توی باشگاه اون ویدیو یک ساعت و سی و پنج دقیقه ای رو گوش کردم و مبهوت شدم.

    از قانونی به نام قانون توجه و تمرکز صحبت میکردند که هر انچه را که به ان توجه کنیم بیشتر میبینیم و بیشتر تجربه میکنیم.

    خیلی برام جالب بود و خلاصه بگم تا تکاملم رو در حدی طی کنم که بتونم به چیزی توجه کنم و بیشترش کنم 1 سال یا 2 سال طول کشید و دلیلش هم این بود که من در مداری نبودم که بتونم بفهمم منظور اساتید چی هست.

    اما از همان ماه اول نتایج رو در زندگیم دیدم

    افسردگی شدیدم بهبود پیدا کرد، یک دختر نازنین و مهربان وارد زندگیم شد و با اینکه بعد از 4 ماه جداشدیم بخاطر اینکه احساس میکردم ازادیم رو گرفته و همش باید چندین ساعت باهم چت کنیم و همو ببینیم، ولی 4 ماه خاطرات عاشقانه و لذت بخش و گشت و گذار توی جاهای سرسبز و پر از زیبایی تجربه کردیم.

    و بعد از 2 سال من تکاملم رو در درک قانون طی کردم به لطف الله و اومدم توجه رو گذاشتم روی نکات مثبت افراد، امنیت ها،مهربانی افراد،و…

    و رفته رفته این باور را ایجاد کردم که هر جایی که من وارد انجا میشوم پر است از امنیت و افراد نازنین و باور کنید یا نکنید الان همه چیز امن و دوستداشتنیه به لطف الله.

    الگوهای تکرار شونده من در روابط این است :

    1. افرادی که با انها در ارتباطم نسبت به من کمی بی توجه اند، یعنی همیشه من باید دنبال ارتباط گرفتن با انها باشم و انها جذابیتی در من نمیبینند که بخاطر باور محدود کننده عدم احساس لیاقت و ارزشمندی در من است.

    2. افرادی که با انها در ارتباطم ازادی ام را از من میگیرند و انگار چیزی درون من وجود دارد که افرادی را جذب میکند که من را امر و نهی کنند ویا در کارهایم دخالت کنند

    3. افرادی که از من کوچکترند به من جذب میشوند و نه کسانی که من دوست دارم به من جذب شوند

    در اخر هم از خداوند سپاسگزاری میکنم که همیشه بهم اگاهی داده و مورد حمایت ویژه اش بودم و به همه بجز خود الله بی نیازم.

    خودش بهم کمک میکنه و خیالم راحته.

    از خدا برای هممون بهترینارو میخوام.

    با احترام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    نارسیس جهان سپاس گفته:
    مدت عضویت: 465 روز

    با سلام.

    خیلی فکر کردم به ویژگی افرادی که باهاشون برخورد داشتم در زندگیم.

    عموما افرادی که سر راه من قرار می‌گیرند افرادی هستند که درک متفاوتی از زندگی و وقایع دارن.

    سخن نافذی دارن.

    بیخیال هستن نسبت به سختی ها.

    ار لحاظ چهره و تیپ معمولی هستن ولی شخصیت کاریزماتیک دارن.

    اهمال کمی در کارهاشون دارن.

    خیلی زبان باز و بعضا دروغگو هستن.

    افرادی هستن که بعدا از دور نگاهشان میکنم احساس میکنم فرد سالمی از لحاظ اخلاقی نیستند و این خیلی برایم تلخ هست.

    عموما افرادی که رابطه ام با آنها عمیق می‌شود ضربه های سختی در طولانی مدت به ذهن و روح من وارد کردند. البته من بخاطر ضعف خودم دچار این آسیب ها کنار اون افراد میشدم..‌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب عباس‌منش گرامی و بانو شایسته‌ی عزیز و یکایک شما هم‌فرکانسی‌های گلم

    آره من پیش از این‌ها این‌طوری فکر می‌کردم که همسرم و خانواده ایشان همه و همه انسان‌های مغرور و قلدر هستند. درصورتی‌که الان که خوب فکر می‌کنم می‌بینم خود من هم کم قلدر و یک‌دنده و لج‌باز نیستم. آره من از بس که به این مسائل فکر می‌کردم، اونا را به سوی خودم جذب کرده‌ام. آره دیگه، به هر چه فکر می‌کنی، بیشتر و بیشتر در زندگیت میاد.

    و لا من در اوائل زندگی مشترک با همسرم، بسیار نسبت به ارتباطات ایشان با خویشاوندانش که به ایشان وابسته بودند، حساس بودم و هرچه بیشتر حساس می‌شدم، این وابستگی‌ها بیشتر و بیشتر می‌شد و من عذاب بیشتری می‌کشیدم و این مسئله همیشه موجب ناراحتی‌های بیشتر من می‌شد و گاه سبب دعوتی بین من و همسرم می‌شد. البته، چون من به همسرم از نظر احساسی وابسته بودم، دلم نمی‌خواست که ایشان به کس دیگری جز من علاقه نشان دهد و نیز نمی‌گفتم که چهمه. همین سبب می‌شد که بیشتر وقتا بین من و همسرم ناراحتی و دل‌خوری بود که بود.

    همیشه فکر می‌کردم که همسرم آدم خسیسی هست. ولی، الان که خوب نگاه می‌کنم می‌بینم که خودم هم کم خسیس نیستم. تازه گاهی خیلی هم نسبت به خرج کردن حساس میشم و فکر می‌کنم که ریشه‌‌ی این‌ها از این‌که باورهای محدود کننده نسبت به ثروت و پول و شایستگی‌هام در من هست که نمی‌گذارند ثروت به شکل طبیعی وارد زندگیم بشه. درواقع من باید روی باورهام نسبت به شایستگی‌هام و ثروت و این‌که من هرچه ثروتمندتر شوم، نزد خدا عزیزتر می‌شوم کار کنم!

    من کسب و کاری دارم که به شکل فروش شبکه‌ای اداره میشه و من تیمی دارم که بسیار ضعیف است. ولی باید بگم که خدا را شکر، دارم گذشته‌ها را جبران می‌کنم و کم‌کم اوضاع داره بهتر میشه. ولی، این وضع به این دلیل پیش آمد که من اصلا اهل کار تیمی نبودم و فقط خودم را می‌دیدم. وقتی به من گفته می‌شد که اگر کمک کنم که دیگران پیشرفت کنند، من هم پیشرفت می‌کنند. ولی من اصلا اگر هم این کار را می‌کردم، باز هم پس ذهنم در این اندیشه بودم که دارم برای خودم کار می‌کنم و اگر می‌خواهم به اعضای گروه کمک کنم، درواقع به خودم می‌گفتم که باید به آن‌ها کمک کنم تا خودم پیشرفت کنم. هرگاه که داشتم برای کارم وقت می‌گذاشتم ولی، درواقع بدون هیچ عشقی داشتم کار می‌کردم و تنها به منافع خودم فکر می‌کردم. خدایا تو می‌دانی که الان دیگه مثل گذشته نیستم و از روی انجام وظیفه به اعضای گروه کمک می‌کنم و این کار را با عشق انجام می‌دهم و از صمیم قلب می‌خواهم که همه‌ی اعضای گروه پیشرفت کنند و من از ته دل خوشحال می‌شوم.

    من از این‌که به باجناق‌های من بیش از من اهمیت داده میشه گله دارم ولی فکر می‌کنم شاید ریشه‌ی این مسئله به این موضوع برگرده که من هم به اونا اهمیت نمی‌دهم. حالا فرض کنیم که حق با من باشه. خوب، چرا من باید حساس باشم؟ خوب به اونا بیشتر از من توجه کنند که بکنند! من چرا باید حساس باشم؟ من باید خودم خودم را دوست داشته باشم و انتظاری از دیگران نداشته باشم که این انتظار یعنی حس نیاز به دیگران که نشان از کمبود عزت نفس است. وقتی شاعر می‌گوید:

    سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

    وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

    گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

    طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

    واقعا اگر من روی باور به حق و درست خود شایستگی کار کنم، دیگه نیازی ندارم که کسی به من اهمیت بدن یا نده. وقتی من به خودم اهمیت بدم و به شیوه‌ی خودم زندگی کنم، دیگه نظر دیگران چه اهمیتی داره!

    خدایا شکرت، خدایا کمک‌مون کن که به راه راست هدایت بشیم و در این راه بمانیم!

    استاد بزرگوارم و بانو شایسته‌ی عزیز و همراهان گرامی من، از درگاه پر مهر خداوند یگانه برای بودن شما در مسیر زندگیم سپاسگزارم.

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    ویژگی منفی مشترک و الگوی تکرار شونده ی تمام افرادی که باهاشون بودم

    1_ این بوده که خیلی از لحاظ مالی فقیر بودن و همه اش میگفتن من پول ندارم پول ندارم و خسیس بودن

    ادمایی بودن که یا فقیر بودن و به زور دو ریال داشتن

    و یا چند مورد اینجور بود که فقیر نبودن پول داشتن اما

    دمو دیقه میگفتن پول ندارم و یه ریالم به زور خرج میکردن

    به تازگی با ادمی بودم که پول داشت چندین تا خونه و ویلا داشت … ولی از یه کارگر هم فقیرانه تر زندگی میکرد و یک ریالم به زور خرج میکرد برا خودش چه برسه یکی دیگه

    2_ویژگی بعدی

    اونا با من کات میکردن نه من با اونا

    جالبه من از اونا ده تا ویژگی منفی میبینم و میگم اشکالی نداره یا کوتاه میام میگم طوری نیست عوضش پنج تا ویژگی مثبت داره

    اما طرف مقابلم سر دو تا ویژگی منفی یا منفی نه تفاوت یعنی مثبت هست ولی اونجوری که اون میخواد من نیستم تو اون یه مورد بعد منو پس میزنه کات میکنه باهام سر همون دو تا مورد کوچیک

    در حالیکه من با ده تا ویژگی منفی بزرگش ساختم و قبول کردم و پذیرفتمش .

    وات دا فاااک خخخخخخ

    3_ویژگی بعدی

    دنبال نگه داشتنشون بودم

    تو تمامی موارد اینجور بوده که اول پسره خیلی تلاش میکرد

    تو اخرین تجربه ام پسری بود که پنج ماه اصرار داشت باهام باشه و من عین پنج ماه رو پسش زدم و اون همه اش تلاش میکرد ، ولی بعدش که باهاش اوکی شدم

    من یکم بهش حالت وابستگی پیدا میکردم و تلاش میکردم اونو نگه دارم و یجورایی بعد رابطه جامون عوض میشد … به خصوص برای جدایی …

    البته چون زود برمیگردم به فایلای استاد تو این حالت شاید  کم میمونم ولی همینم نمیخوام دیگه باشه

    4_ویژگی بعدی

    کوتاه مدت بوده

    دو تا دوست پسری که باشون در رابطه بودم یکی 6 ماه یکی 1 ماه بوده …

    بقیه پسرا در حد اشنایی ابتدایی و اولیه بوده یه مدت کوتاهی و بعد تمام میشده و ارتباط واقعی شکل نمیگرفته …

    ویژگی های مثبت مشترک پسرهای که باشون در رابطه بودم

    1_ به من ازادی میدادن هیچ وقت کنترل گر نبودن

    نه کنترل گری در پوشش بوده نه در روابطم با بقیه نه اینکه کجا میری کجا هستی چیکار میکنی و … اصلا اینچیزا نبوده و کاملا ازادی بوده

    من دنسرم و با لباسای نیم تنه و گاهی شرتک فیلم رقصم رو میگیرم میذارم اینستا و همشون با این موضوع اوکی بودن و منو توی رقص حمایت کردن

    همشون پسرای روشن فکری تو این مورد بودن و منو چه در رقص چه در ارتباطاتم با پسرای دیگه ازاد میذاشتن و اصلا حالت کنترل گری یا محدود کردنم رو نداشتن و از این نظر اعتماد دو طرفه بینمون همیشه بوده هم من به اونا ازادی میدادم هم اونا به من

    تو تجربه ی اخرم با یه پسری بودم که حتی اوکی بود رقص باچاتا که رقص کاپلی و کمی سکسی هست با یه استاد پسر دیگه داشته باشم و تازه خودش هم مشوقم بود که حتما یاد بگیر این سبکو …

    2_برای من ابراز علاقه فیزیکی و گفتاری و عملی مهمه

    پسرایی که باشون بودم ابراز علاقه فیزیکی و گفتاری رو داشتن و بهم توجه میکردن ولی عملی رو کمی کمتر بوده

    3_پسرهایی بودن که مثل خودم به رقص علاقه داشتن و درکم میکردم حمایت و تشویقم میکردن

    4_تا حالا دو تا دوست پسر داشتم که هر دوتایشون اندام عضلانی و ورزشی سیکس پک داشتن که این مورد هم برام خیلی مهمه و خداروشکر از این مورد همیشه اوکی بوده و پسرایی دورم میان که اندامی ورزشی و عضلانی دارن البته در غیر اینصورت خودم جذبشون نمیشم … یه سری پسرا بودن که این مورد اندام ورزشی رو نداشتن و باشون ارتباطم شکل نگرفته در حد اشنایی ابتدایی بوده فقط خداروشکر خخخخخخ

    4_همشون پسرای قابل اعتمادی بودن و به نفسشون کنترل داشتن

    5_ به هم دیگه اعتماد داشتیم و هم برای اونا دوستی و روابط اجتماعی من با بقیه پسرا تعریف شده بود و اوکی بودن هم من برای اونا و هیچوقت تو روابطم بحث بی اعتمادی و شک داشتن نبوده

    .

    .

    .

    احساس میکنم الان به سطحی رسیدم که دیگه چیزایی که باید میدونستمو الان میدونم و الان فقط باید روی باورام کار کنم تا اون پسره ایده الم وارد زندگیم بشه

    من یه مدتی فکر میکردم اگه با یه پسر عباسمنشی وارد رابطه بشم دیگه تهشه و خیلی خوشبخت میشم و این همون رابطه ی ایده اله و یه مدت کوتاهی با یه پسر عباسمنشی دوست و در اشنایی ابتدایی بودم و فهمیدم اونجوری که فکر میکردم نیست

    یه مدتی فکر میکردم با یه پسر سیکس پک دار و اندام ورزشی و خوشگل و جذاب و دنسر تو رابطه باشم خیلی خوبه و اونم دیدم نیست :)))

    الان فهمیدم یکیش کافی نیست همشو با هم میخوام خخخخخخخخخخخ

    یه موردی که الان از این به بعد کاملا حواسم بهش هست اینه که بذارم یه پسرو خوب بشناسم و بعد اعلام کنم به بقیه که مثلا با فلان پسر دوستم … و چندین ماه باید این اشنایی ابتدایی و دوستی بینمون باشه و بعد که از هم مطمعن شدیم بیام این رابطه رو اعلام کنم …. مشکل بزرگی که داشتم این بود که من اون دوران اشنایی ابتدایی رو حساب نمیکردم و زود میگفتم اره با فلانی تو رابطه ام و رلیم و هیجان زده عمل میکردم به همه میگفتم در حالیکه اصن همو نمیشناختیم خوب … و خیلی ضایع بود برام که همیشه اینجور بودم که میگفتم وای من تو رابطه ام چند هفته بعدش میگفتم کات کردم … اصن اون رابطه حساب نمیشده در واقع اون مدت اشنایی ابتدایی بوده ولی من اعلامش میکردم به بقیه دوستام و دربارش حرف میزدم … و این اشتباه بزرگیه

    الان فهمیدم اینو و این موردم برا همیشه خط قرمزم میشه و حواسم بهش هست …

    خداروشکر خیلی باورای اشتباه داشتم توی روابط که توی دو سال اخیر (از اولین تجربه ام در روابط دو ساله که میگذره ) با یک سری تجربه های کوتاه مدت تونستم بفهمم باورای نامناسبمو و الان خیلی ظرفم نسبت به قبل بزرگتر شده

    یک سری خط قرمزا گذاشتم و معیارا تعریف کردم که برام روشن میکنه دفعه ی بعدی چطور انتخاب درستی داشته باشم

    یه مورد دیگه که فهمیدم از خودم اینه که

    من تا حالا ننشستم خوب روی باورام در حوضه ی روابط کار کنم و با اخرین تجربه ای که داشتم اولش به خودم گفتم من دیگه روابط رو میذارم کنار و فقط روی بعد مالی و موفقیت در شغلم روی خودم کار میکنم و دیگه هیچ کاری با روابط ندارم دو سال دیگه که از لحاظ مالی و موفقیت شغلی بهتر شدم و دیگه نگران پولی و شغلی نداشتم میشینم خوب روی روابط کار میکنم و الان وقت ندارم رو روابط کار کنم باید روی حوضه ی موفقیت شغلی ، عزت نفس ، لیاقت و باورای مالیم کار کنم و روابط مهم نیست میذارمش کنار الان وقت ندارم رو روابط کار کنم میذارمش برا دو سال دیگه

    ولی خداروشکر خداوند هدایتم کرد و فهمیدم این طرز تفکرم هم اشتباست

    این طرز تفکرم باعث میشه تا موقعی که رو باورای روابطم کار کنم همه اش همین الگوهای تکرار شونده برام اتفاق بیوفته و این چیزی نیست که من میخوام

    من همیشه باید در تمام جنبه ها حواسم به خودم باشه

    اگه من نظرم اینه که الان وقت ندارم روی روابطم کار کنم چون سرم خیلی شلوغه دو سال دیگه سرم شلوغ تر از این میشه و دیگه اصلا نمیتونم روش کار کنم

    پس تصمیمم الان اینه که در کنار تمام موارد روی باورای روابطم هم کار کنم

    در واقع کار سخت و وقت گیری هم نیست این چیزیه که باید جزوی از شخصیتم بشه

    اینکه همیشه توی روابط مثبت اندیش باشم ، از همین الان توی تمام پسرایی که تا حالا دیدم و میبینم و خواهم دید همه اش دنبال نکات مثبتشون باشم و توجهم فقط روی خوبی ها و مثبت ها باشه روی فراوانی باشه

    کار کردن روی باورای روابطم همراستا هست با کار کردن روی احساس لیاقت و توحید و فراوانی و …

    اینا از هم جدا نیستن که من بگم نه الان رو روابط کار نمیکنم روی لیاقت و توحید کار میکنم

    چون همراستای همن همه ی اینا و با هم میان

    بعدشم من الان باید یک روتین و شخصیتی بسازم که تا اخر عمرم ریپلای اش کنم برای اهدافم

    من برای زندگی کردن نیازه که در تمامی موارد باورای درست داشته باشم

    اگه استاد در تمامی جنبه های زندگیش عالیه پس یعنی میشه

    میشه که من همیشه در تمام موارد روی باورام کار کنم و زندگی فوق العاده ای داشته باشم

    چون واقعا روی هر باوری کار کنم داره ریشه ی یه جنبه ی دیگه از زندگیم رو تقویت میکنه

    و سخت و پیچیده هم نیست موضوع

    کار کردن روی باورا یعنی همیشه توجهم به مثبتا باشه همیشه حالم خوب و عالی نگه دارم ، دنبال الگوها باشم ، باورسازی کنم و …

    وقتی این جزوی از شخصیتم بشه در تمامی موارد

    پس میتونم زندگی داشته باشم که در تمامی موارد و جنبه ها عالیه نه فقط شغل و ثروت ولی سلامتی و روابط بلنگه

    نه در تمامی موارد باید زندگی من فوق العاده باشه

    .

    من الان دوره ی کشف قوانین رو دارم با اکانت خودم البته موضوع اینه که پدر مادرم با اکانت من این دوره رو خریدن

    از طرفی میگم نه من خودم باید پولشو بدم تا بتونم استفاده کنم از این دوره و تا وقتیکه با درامد خودم نخرمش نرم سمتش

    از طرفی میگم نگار این هدیه از طرف خداست برات و به صورت حلال با اکانت خودت خدا برات گرفته و خیلی بچه های عباسمنشی دیدم درخواست دوره استاد رو داشتن و یه نفر دیگه مثلا بهشون همون مقدار پول دوره رو هدیه داده با اون پول دوره رو خریدن یا براشون از سایت خریده با اکنت خودشون واستفاده کردن و نتیجه گرفتن …

    الان واقعا نمیدونم چیکار کنم

    بین این دو تا مورد موندم

    بگم این هدیه خداونده که چون حلاله میتونم استفاده کنم

    یا بگم نه من خودم باید پول دربیارم بگیرم ؟؟

    فعلا روی فایلای دانلودی سایت دارم کار میکنم

    هر وقت سوالی برام پیش اومده خدا جوابشو زود بهم داده برا همین روش گیر نمیکنم و میرم جلو

    خدایا شکرت برای این سایت ارزشمند مگه نه خودت میدونی الان در چه جهنمی بودم به جای این بهشت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    نیلوفر قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1139 روز

    الگو های تکرار‌شونده قسمت 2 : روابط

    سوال : چه نوع آدم هایی رو تو روابط جذب میکنی ؟؟

    1. افرادی که خیلی دوست دارن مورد حمایت قرار بگیرن

    افرادی هستن که خیلی از نظر روحی نیاز به حمایت دارن و دوست دارن یکی همش باهاشون حرف بزنه بهشون راهنمایی بده یا تکیه کنن بهش و وابسته ان معمولا و تو روابط عاطفیم طرف مقابل ام خیلی زود به من وابسته میشد خیییییلی زود طوری که من بعد هربار تموم کردن رابطه طرف مقابل زندگیش زیر و رو شده و …

    و دلیل تموم کردن رابطه ام معمولا واسه من همون وابستگی بود که خیلی بدم میاد یکی زیادی بهم بچسبه و وابسته بشه

    ولی تو دوستانم حتی خواهرمم خیییییلی دوست داره حمایت بشه و احساس قربانی بودن به خودش بده خیلی جاها باهاش محکم رفتار میکنم اما اکثرا لوسش میکنم اما خیلی دارم‌رو خودم‌کار میکنم که دیگه انقدر کسی رو لوس نکنم ….

    2.افرادی که من‌رو مورد توجه قرار نمیدن :

    من‌توی‌روابط اون‌توجه مورد نظرم رو دریافت نمیکنم و خیلی الویت بالایی واسه طرف مقابل ندارم با اینکه تو حرف خیلی میشنوم که بگن تو الویت بالایی داری

    اما نمیدونم چرا گاهی حس میکنم تو روابط اون توجه مورد نظر رو دریافت نمیکنم

    منظورم‌حالا نگاه حمایت از دیگران نیست

    مثلا اینکه با مامانم حرف میزنم اصلا جواب نمیده یوقتایی

    یا وسط حرفم‌میپرن

    یا تو جمع که شروع به حرف میکنم خیلی وقتا کسی حواسش نیست و به زور باید توجه یکی رو جلب کنم تا گوش کنه

    و خب خیلی زیاد پیش نمیاد که همه باهم به من گوش بدن

    یا حتی یادمه یبار واسه مصاحبه مربی گری اجرا داشتم دیدم وسط اجرا اون خانومه حواسش یجا دیگه است اصلا توجه نمیکنه و….

    خیلیم این موضوع آزارم میده همونطور که که تو قسمت اول ام گفتم

    ریشه یابی ترمز یا همون باور محدود کننده :

    1. من حس میکنم یه باوری دارم که فکر میکنم من مسئول زندگی دیگران هستم و خیلی تلاش میکنم طرف مقابل رو حمایت کنم یعنی این روحیه حمایت گری رو همییییشه داشتم وقتی کسی استرس داشت ناراحت بود نگران بود من شدیدا سعی میکردم‌ حمایت کنم خب واسه همین به بامعرفت و مهربون و …. شناخته شدم یعنی این تایید هایی که گرفتم باعث شد بیشتر باج بدم

    بیشتر از وقت و انرژیم بدم

    حتی وقتایی که نمیخوام انرژی بزارم واسه کسی انگار طرف مقابل به شدت نیاز به حمایت من داره

    و آدما خیلی راحت بهم تکیه میکنن

    همین‌الان‌که میگم یجورایی خوشم میاد از این اخلاقم اما باید یه اصلاح اساسی بدم به رفتارم یک تعادلی باید ایجاد بشه چون خیلی جاها آسیب دیدم

    بدترین آسیب شم توقع ام از دیگرانه

    یعنی باید اول یاد بگیرم هر کمکی که میخوام بکنم اگه احساس میکنم‌قراره توقعی تو ذهن من ایجاد کنه

    صد در صد غلطه و نباید کمک کنم‌چون‌زمانی که بیشتر از توانت میزاری متوقع میشی

    ما‌هیچوقت واسه اینکه دستمون به بالای کابینت میرسه و یه ظرفی رو واسه کسی‌میزاریم‌بالا متوقع نمیشیم

    تازه کیف میکنیم‌که تواناییمون رو به چالش کشیدیم

    اما‌وقتی خسته کننده میشه این کمک صد در صد متوقع میشیم !!!!!

    2. دلیل اول : احساس میکنم‌از اونجایی من محتاج توجه خودم رو میبینم و طبق ” قانون احتیاج ” ازش دور میشم

    یا اینکه به قول استاد تو دوره عزت نفس

    طبق‌قانون چون گدایی توجه میکنم افراد چیز خوبی رو به گدا نمیدن !!!!!

    دلیل دوم من برای حرف خودم وقت خودم انرژی خودم ارزش قائل نیستم و به همون نسبت دیگران هم این رفتار رو دارن

    اگه‌یه سخنران تو یک جمع حرف بزنه همه برمیگردن سمتش چون اون‌ سخنران بارها و بارها و بارها واسه سخنرانی پول های زیادی دریافت کرده و هی به احساس ارزشمندیش اضافه شده و باعث شده هر حرفش رو با ارزش بدونه و حتی اگه رایگان در اختیار دیگران بزاره همه با همه وجود گوش کنند

    مثل استاد که حتی اگه‌تو پولی ام واسه فایل هاش پرداخت نکنی و فایل هدیه سایت باشه

    تو میشینی بارها و بارها گوش میکنی و نکته برداری میکنی

    همین الان این همه ادم تو این حوزه دارن کار‌میکنن

    تو اینستاگرام و یوتوب اینهمه فایل رایگان میزارن کی اومده از اونا‌نکته برداری کنه و اینهممممممه کامنت چند صفحه ای پاش بنویسه قطعا و قطعا این از احساس ارزشمندی استاد میاد که هر فایلی رو نمیزاره یا واسه هر کسی حرف نمیزنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مهراز شایسته گفته:
    مدت عضویت: 1507 روز

    دقت کرده باشین

    هیچ چیز خاصی نداشت

    انگار متن سناریوی قسمت اولو حفظ کرده بود و فقط داشت تکرار می‌کرد

    هیچ چیز جدیدی نمیگفت

    حتی مثال هاش تکراری بود

    تمام جمله بندیاش تکراری بود

    من ک واقعا هیچی از توش پیدا نکردم

    سالهای سال با این الگو های تکراری مواجه بودم و حتی الانم هستم اما اومدم این فایل گوش بدم ک ی راهکاری پیدا کنم

    ولی شمام هیچ راهکاری ندادین ب من و ب فکر تبلیغات و جیب خودتون بودین

    من راجب این مشکلی ک اینبار بهش، برخوردم ک دقیقا تکرار الگوهای قبلیه سفت و سخت میخام وایستم و خودکشی کنم

    من هیچوقت نمیتونم چیزای خوبو تجربه کنم

    خدا هیچ وقت نمیذاره ی آب خوش از گلوم پایین بره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      محدثه سادات موسوی نژاد گفته:
      مدت عضویت: 581 روز

      سلام امیدوارم حالتون خوب باشه دوست عزیز انقدر سخت نگیرین فقط به چیزهای خوب به چیزهایی که دوست دارین توجه کنین با خدا دوست بشین ما یکبار به دنیا میاییم فایلهای توحیدیو خیلی گوش بدین من زندگی داغونی داشتم با یک فرزند و همسر من مشکل داشتم حتی خیانت کردم کلی خودکشی کردم فکرک یکجا دیگه بود و جسمم یکجا دیگه زندگی جهنم بود میتونین داستان زندگیمو توی پروفایلم بخونین

      انقدر خودکشی کرده بودم م توی کما رفتم ولی یک حسی بهم میگفت بخودم فرصت بدم همش میگفتم خدایا یا این دنیارو برام بهشت کن یا خودمو میکشم باید منو اون دونیا ببری بهشت ولی گفتم فرصت زندگی به خودم بدم وای وای از وقتی متعهد شدم معجزه دیدم تو زندگیم از وقتی فقط روی خدا حساب باز کردم ازوقتی به خودشناسی رسیدم من عذت نفس خریدم و دوازدع قدمم همسرم گرفته اینو میگم هیچکدوم برای من مثل قایل های هدیع توحیدی نیست دوست عزیز قران با معنی بخونین خدا همه جا گفته شکر گذاری کنین توی یک ایه یادم نمیاد نوشته بود شیطان از چپ و راست و عقب و جلو دارع مارو گمراه میکنه تا شکر گذار نباشیم

      من خیلی مشکل با همسرمو پسر عزیزم داشتم الان هرشب سجده شکر میکنم و بخاطر داشتن همسرمو فرزندم گریه میکنم همینه ما میبینیم میشنویم خودش نعمته دوست عزیز اولش خیلی سخته ولی برای درک یهتر صحبت های استادعزیزو با اقای رضا عطارروشن گوش بدین من حرفای استادو اوایل نمیفهمیدم و مدام صحبتهای اقا رضارو گوش میدادم چون حرفاشونو کامل درک میکردم مدارشونو متوجه میشدم الان از بس به حرفهای استاد گوش دادم مدام کامنت خوندم مدام توی عقل کل حتی سوال پرسیدم بهتر شدم امیدوارم حالت خوب بشه ما حق زندگی قشنگو داریم ما لیاقت زندگی خوبو داریم ما انسانهای با ارزشی هستیم خدا مارو افرید بخودش احسنت گفت دوست خوبم تک تک سلول های بدنت داره برای تو زحمت میکشه قلبت داره مدام میزنه میخایی خودتو بکشی؟ تو روحت پاکه تو خودت پاکی تو عضوی از خدایی ناشکری نکن ازجایی که هستی از چیزی که داری با حس خوب شکر گذاری کن بهت قول میدم چندماه دیگه یک ادم جدید و قوی میشه

      برادرمن خدا اب از گلوت دارع پایین میبره خودت دستتو گذاشتی بیخ گلوت فقط باورش کن فقط بهش اعتماد کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    فاطمه رستاخیز گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    به نام خدایی که مارا به ساده ترین شکل ممکن در مسیر خواسته هایمان قرار میدهد

    یک دنیا از خداوند و استاد عزیزم سپاسگزارم که من را دراین مسیر زیبا هدایت میکنند

    با تضادی که بهش برخورده بودم و اتفاقا درحوزه روابط بود هدایت شدم تا بیام و الگوهای مخربم رو شناسایی کنم

    چقدر سوالات استاد باعث شد به دنیای درون خودم رجوع کنم و باگ های مخفی و ترمزهام رو شناسایی کنم

    منم همیشه آدمی بودم که میگفتم نه من که این باورهای منفی رو ندارم اما دیدم انگار بله

    درسته من به ظاهر صحبت از قانون میکنم و در عمل الگوها و برنامه هایی روی ذهنم نصب شده که نمیزاره خواسته های من به صورت طبیعی وارد زندگیم بشن

    در بحث الگوهای روابط خیلی فکر کردم و همچنین دوره ارزشمند عزت نفس و عشق و مودت در روابط هم خیلی بهم کمک کرد و چقدر کامنت های دوستان عزیزم بهم کمک کرد و ازشون دارم تجربه کسب میکنم

    متوجه شدم افرادی که من در ارتباط با اونها هستم:

    افرادی هستند که خیلی مهربان و با محبت هستند و توجه بسیار دارن

    انگار یجورایی شخصیت های حمایتگر رو من همیشه به خودم جذب میکنم، افرادی که در عین احترام گزاشتن در درون خودشون میل به حمایتگری شدید دارن

    و اما با ویژگی هایی که تونستم درموردشون بنویسم متوجه شدم که افراد به طرز عجیبی در این موارد مشابه هم هستن:

    خیلی محافظه کار هستن

    مغرور هستن و فقط زمانی که تو باهاشون صحبت میکنی باهات صحبت میکنند

    اکثرا نیاز مالی دارن و باورهاشون به شدت فقر آمیز هست

    نیاز به توجه بسیار دارن انگار که من یک آدم واقعی بعداز کلی مشکلاتشون هستم و دوست دارن با من درد و دل کنند و انگار خودشون رو دوست داشتنی نمیبینن

    به خواسته های فرد مقابلشون کم توجه هستن و اولویت اونها کار هست

    احساس مالکیت دارن و دوست دارن شخصیت کنترل گر باشن

    دوست ندارن عصبانی باشن ولی در موارد زیادی عصبی هستند

    درمورد مسائل دوست دارن احساس گناه و احساس قربانی شدن به طرف مقابل بدن و خودشون رو بی گناه جلوه بدن

    با پیدا کردن الگوها تونستم تا جایی که میتونم از افراد مشابه فاصله بگیرم و سعی کنم وقت بیشتری رو اختصاص بدم تاروی خودم کار کنم و از این بابت خوشحالم که دارم از بدنه جامعه خودمو جدا میکنم تا آگاهانه روی خودم کار کنم

    فیلم ها،شبکه های اجتماعی و مسائل منفی رو کاملا حذف کردم و واقعا از خداوند خواستم تا خودش من رو هدایت کنه تا در مسیر درست قرار بگیرم و به مکان وزمان درست هدایت بشم

    درپناه خالقی باشید که قدرت خلق زندگی رو به ما داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    H.A.Asadi گفته:
    مدت عضویت: 1936 روز

    الگوهای تکرار شونده من دوتاشو شناختم فعلا

    1_ مربوط به این بحث نیست و اینه که در همه خواسته هام صدق میکنه ، و خدا منو به اون خواسته میرسونه اما قبلش قشنگ منو فتیله پیچ میکنه و سخت میرسم

    2_ ما به لهجه خودمون ضرب المثلی داریم که میگه هرکی درمانده اس با من خوار خوندس

    یعنی هر کی گیری در زندگیش داره میاد سراغ من یکی نمیاد بگه آقای اسدی کمکی ویزی نمیخوای؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 740 روز

    به نام خدای هدایت های آسان که هرچه دارم از اوست

    سلام سلام سلام

    سلام به همه

    راسش فکر کنم قبلا به این فایل گوش داده بودم ولی بدون فکر و تمرکز بر نکات …

    این نشانه ی هدایتی من بود

    ولی …

    باید بگم قبل از گوش دادن فایل صوتی رو زدم که دانلود بشه …و بعد مطالبش رو خوندم …

    ولی کامل دانلود نشد برای همین کامنت ها رو خوندم بعد از 2یا3 تا کامنت به فکر فرو رفتم …

    من چگونه روابطی دارم …؟

    الان که خیلی کمتر و بیشتر توی خودمم با اینکه یک دختر برون گرا مثل استادم با این حال یکسری روابط هرچند کوتاه دارم …

    من کجای کارم .؟

    چه چیز هایی رو بیشتر میبینم ؟

    امسال دانشجو هستم و ترم 2

    ….

    ترم اول با همکلاسی های خوبی بودم به غیر از یکی دو کلاس که بچه هایی توش بودن که انگار هر کاری میکردن تا توجه بقیه بهشون جلب بشه …یا انگاری خیلی بچه بودن و بچه بازی میکردن …

    با اینکه فقط دو کلاس با اون هم ترمی ها داشتم ولی تمرکزم خیلی روی اونا بود که برا چی آدم اینقدر باید سبک بازی در بیاره

    چرا و غیره …

    و برای ترم 2 تمام سعی و خواستم این بود که ای کاش با اونا نیوفتم …

    هیچ کدوم از کلاسایی که گرفته بودم با اونا نیوفتاده بودم ولی دست بر قضا چون تمرکزم رو ناخواسته بود توی حذف و اضافه دو تا کلاس با اونا افتادم …

    اصلا روز اولی که نشستم سر اون کلاس رو یادم نمیره …اونا پشتم نشسته بودن و وقتی یکیشون دوباره مسخره بازیش گرفت وقتی صداشو شنیدم سرمو بالا کردمو چشمام مثل چی از حدقه زده بود بیرون …

    ولی دیگه چاره ای نبود و اون دو تا رو باید تحمل میکردم …

    یه لحظه وقتی این حس بهم دست داد به خودم گفتم ببین باز اشتباه شد …

    داری خودت رقم میزنی …چرا بهشون توجه میکنی …

    تو اصلا با اونا کاری نداری که …تو مرز ها و حدود خودتو داری …

    همین

    کلاس بعد که رفتم

    نشستم کنار یک نفر، یک دختر آروم…

    من کلا آدم اجتماعی هستم و دوست دارم با هر کسی که بهش حتی یکم حس خوب دارم آشنا بشم چون هر لحظه این توی ذهنم تکرار میشه که 261 اتفاق فرکانسی رخ داده تا من بتونم این آدمو ببینم پس اینکه کی کنارم بشینه اصلا اتفاقی نیست …

    اون یوهو سر بحثو باز کردو گفت قیافت برام خیلی آشناست…

    گفتم جدی …

    و اینطوری شد که با یک هم نام خودم آشنا شدم …

    وقتی بهش گفتم من آدم خیلی اجتماعی هستم ولی توی دانشگاه انگار خیلی ساکتم و اصلا انگار نمیشه ارتباط طولانی برقرار کنم …

    اون گفت ولی من اصلا اینطوری نیستم خیلی کم میشه که با کسی حرف بزنم و اگه قیافت برام آشنا نبود اصلا با تو هم هم صحبت نمی‌شدم…

    همون موقع به خودم گفتم پس انگاری واقعا قانون فرکانس ها جواب میده …

    با این حال توی دانشگاه حتی در حد چند دقیقه با افراد زیادی آشنا میشم ..

    اونا بیشتر آدمایی هستن که انگار یه چیزی کم دارند …از نت تا پول تا موبایل خوب و یا افرادی که به ظاهر قانع اند ولی در درون به خاطر چیز کمی که دارند عذاب میکشند …

    به یه حدی رسیده بود که روزای آخر 1402 که دانشگاه میرفتم به خدا گفتم یعنی همه همینجوری هستن

    آخه خدایا

    من که توی بستر آنلاین اینقدر دختر هم سن یا حتی کوچیک تر از خودم دیدم که از نظر مالی و نیاز هایی که به پول ربط داره مستقل اند چرا پس توی این دانشگاه ازاد نمیبینم …

    چرا پس …

    و شروع کردم برای خودم مثال زدن که اون دختره سارا هم توی دانشگاه آزاده ولی بالای 500 ملیون داره پول می‌سازه شیما اصلا دانشگاه نمیره و قبولم نشد ولی الان میلیاردره …

    تارا حتی هنوز به سن قانونی هم نرسیده ولی میلیونی و میلیاردی داره پول می‌سازه

    خود استاد دانشگاه ازاد بود و به قول خودش هم توی خونه ی 40 یا 50 متری خوب زندگی میکردو هم موبایل خوب داشت ….

    همون روز با دختری آشنا شدم که یکم خسته بود و بی حوصله از قیافش مشخص بود که دندون هاشو کامپوزیت کرده و ناخن کاشته بود موبایل خوبی هم دستش بود …

    حسم بهم گفت که باهاش ارتباط برقرار کنم …

    بعد از اینکه باهاش صحبت کردم متوجه شدم روانشناسی می خونه ولی به خاطر علاقش به تتو رفته تتو کار شده اون چیزی نگفت ولی من حس کردم تمام هزینه ی دندونو ناخن کاشتنو حتی دانشگاهش خودش میده و خب همه اینا تقریبا حداقل 100ملیونی میشه …تازه دانشجوی سال آخر هم بود …

    شمارشو گرفتمو همون موقع داداشم اومد و ازش خداحافظی کردم …

    توی ذهنم داشتم میگفتم دیدی بود ..،

    دیدی چون تو تمرکزم روی فقر و اینا بود نمیدیدی…

    در حالی برادرم قبلا گفته بود همه ی بچه های دانشگاه اپل دستشونه( به این منظور که همشون یه موبایل گرون دارند و ما یه موبایل درست و حسابی نداریم ) من حتی توی این مدت یه دونه هم ندیدم همش موبایلای خراب یا شکسته یا قدیمی یا مارکایی که اینقدر گمنام بودن که حتی تا حالا اسمشون هم به گوشم نخورده بود دیده بودم …و بله خودمم یه گوشی شکسته ی زپرتی داشتم که اونم مال من نبود و آخرشم زدم شکوندم و الان همونم ندارم …

    و….

    چیز دیگه ای که به ذهنم میرسه

    اساتید و افراد خیلی بزرگ تر از خودمه که شاید آدمای خوب و ماهی باشند ولی از نبود پول و ثروت و دولت پر از شکایت هستن …

    دیگه افراد هم سن خودم که هیچی …

    جوری بود که به خودم میگفتم یعنی یه استاد پولدار نیست

    بعد تو ذهنم جوابش اومد که اگه پولدار بود که نمیومد استاد بشه که ساعتی 45 تومن بگیره

    حتی اگر استادی هم پولدار و شریف بود اینقدر خرج داشت که باز مینالید و اینقدر کار می‌کرد که به قول خودش نیم تا یک ساعت خوابیده …

    ولی بعد با یه استاد خیلی خوب و محترم آشنا شدم که روابط بسیار خوبی داشته و انگار در واقع این دانشگاه رو اون ساخته …

    جوری که فهمیدم همه براش سرو دست میشکنن چه خارجیا چه داخلیا …

    و تفکرش رو خیلی دوست داشتم

    جوری که میگفت من کلاسی رو که دوست نداشته باشم سرش نمیرم …

    حذف میکنم…

    جایی که همه ی استادا سعی میکنن واحد بگیرند و ساعت پر کنن اون میگفت حالا که خیلی از سانس بعدیا اومدن این سانس اگه موافق باشین سانس بعدی رو حذف کنیم و دوتا رو یکی کنیم …

    البته درباره ی مهاجرت زیاد تفکر مثبتی نداشت اونم به خاطر تفکرات خودش که من هر موقع به اون قسمت می‌رسید حرفای استاد رو به یاد میاوردمو به خودم میگفتم توی این مورد موافق نیستم چون پدر فافا الگوی منه …

    ولی بعد هدایتی اومد که برمو تحسینش کنمو ازش راهنمایی بگیرم و اون هم شماره ی خودشو هم آدرس دفترش رو بهم داد تا بتونم توی این رشته ای که هستم پیشرفت کنم …

    واقعا خدایاشکرت …

    دیگه فعلا همین …

    یکی دو دقیقه پیش پیام اومد که فایل دانلود شد …

    شاید بعدا بعد از گوش دادن این فایل بیام کامنت بزارم ولی تا الانم خیلی چیزا برام روشن شد …

    مرسی از همتون

    مخصوصا کسانی که کامنت میزاند

    خیلی ازتون سپاسگزارم …

    در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    نفیسه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 580 روز

    با سلام

    آدمهایی که من با آنها رابطه دارم ویا آشنا میشوم در محیط های مختلف بسیار مهربان بسیار صادق بسیار درستکار و بسیار با خانواده هستند و همه در زمینه مالی بسیار ضعیف هستند

    مسائل مالی پاشنه آشیل من است و ذهنم بسیار فقیر است و تنها مشکل من مسائل مالی است و دارم متعهدانه روش کار میکنم و به لطف خدا بهتر شدم و اتفاقات خوبی در نوروز امسال تجربه کردم

    از شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: