پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 5

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزانه فدایی گفته:
    مدت عضویت: 1906 روز

    سلام به استاد عزیزم ممنون بابت فایل بی نظیرتون

    من یک الگوی تکرار شونده ای که دارم این است که با هر کس که من وارد دوستی شدم اون شخص به من حسادت میکرد یا اینکه از روی من الگو برداری میکرد این الگو حتی تو بچه های کوچیک فامیلمان بود که ما اینگونه میخوایم شبیه آجی باشه یا آجی اینکار رو کرد ما هم میکنیم و من هم متعجب که چرا همه دختر بچه ها از رو من کپی پیس میزنند .

    یک الگوی تکرار شونده این بود که هر کدام از همکارانم چون من از آنها از همه لحاظ بالاتر بودم به نحوی مرا اذیت میکردند یا کار بیشتری رو از من میخواستند و باز دوباره تکرار حس حسادت اطرافیان و دوستان و همکاران

    میدونم هر چی که بوده از ترمزهای تو ذهن من بودند که من همچین آدم هایی رو جذب می کردم

    یا اینکه هر کسی که به من پیشنهاد رابطه عاطفی می دهد آقایان با سنین بالا هستند یا افرادی که به من اظهار علاقه کردن آقایان سن بالا بودند و این الگو شاید بالای ده نفر تکرار شد و من تو ذهنم می گفتم شاید من مورد علاقه افراد سن بالا هستم و افرادی که هم سن من هستند مورد علاقه شون نیستم و هزاران فکر دیگه

    میدونم همه این ها ترمزهای ذهنی من هستند که میخوام دوره کشف قوانین زندگی رو بخرم تا بتونم این ترمز ها رو برطرف کنم

    با آرزوی بهترین ها برای شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    Pari گفته:
    مدت عضویت: 2828 روز

    بنام خداوند هدایتگر

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم مریم جانم و دوستان گرامی

    بعد از یکی دو ماه وقفه امروز خداوند هدایتم کرد به این فایل ارزشمند و این فرصت نصیبم شد که کامنت بزارم و به سوالات جواب بدم

    الگوهای تکرار شونده در زندگی من ، موردی هست که همیشه آزارم داده از آنجا که تمام اتفاقات و شرایط زندگی من حاصل افکار و فرکانس های خودم هست پس وقتی این الگوها تو زندگیم هست یعنی من این فرکانس رو فرستادم تو این مدار هستم ناآگاهانه توجهم به ناخواسته هاست.

    الگوهای تکرار شونده زندگی من:

    1_ همیشه افرادی جذب من میشن که ازم کوچکترن از لحاظ سنی

    2_ متاسفانه دوروبرم پر از آدم هایی هست که اهل غر زدن ، همش سرزنش ، انرژی منفی ، غیبت کردن هستند و من برای اینکه این انرژی ها سمت من نیان ازشون فاصله میگیرم

    2_ افراد بیشتر برا این با من حرف میزنن که مشکلشونو حل کنم یا باهام درد دل کنند که شدیدا مخالف این قضیه هستم. وقتی مشکلشون حل شد دیگه نه تماسی نه صحبتی فقط اونموقع بهم ارزش میدن اهمیت قائل میشن که کارشون بهم افتاده باشه

    3_همیشه بهترین نظرها رو میدم ولی هیشکی به نظرم اهمیت نمیده یعنی افرادی که تو زندگیم هستن خونواده همکاران دوستان همشون این ویژگی ها را

    دارن

    4_ افراد در قبالم قدرنشناسن قدر کارایی که انجام میدمو نمیدونن و فک میکنن وظیفس نمک نشناسن این الگو خیلی خیلی واضح هست تو زندگیم

    5_هر چقدم ثروتمند باشن همیشه بی پولن از بی پولی و نداری حرف میزنن

    6_بیشتر مواقع با من با خشونت حرف میزنن

    این الگوهای آزار دهنده بهم نشون میده که من حتما یه چیزی تو وجودم هست که اینجور افراد رو جذب میکنم آزار دهنده هست چون بهم نشون میده من هنوز هیچ قدمی برا تغییر ورنداشتم یا هیچ تغییری تو باورام ایجاد نشده

    استاد عزیزم این فایل هاتون ارزشمندترین دارایی های زندگیم هستن شما اولین شخص زندگیم هستین که با باورهایی متفاوت از بقیه تو زندگیمین و دقیقا وقتی فرکانسام میاد پایین وجود شما تو زندگیم کمرنگ میشه زود مغزم پیغام میده که باید یه کاری کنم

    فایل هاتون وجودتون صحبتاتون ارزشمنده اما وقتی عملی توش نباشه نتیجه ای هم نداره شاید مثال واضح جمله معروف شماست ایمانی که عمل نیاورد بدرد چیزی نمیخوره

    خداوند رو سپاسگزارم که بعد از چند ماهه وقفه دوباره منو به این مسیر هدایت کرد خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    فرانه پناهی گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    ب نام خداوند بخشنده مهربان خداوندی ک خودش گفته اجابت میکنم دعا دعاکننده ای ک از من درخواست کند و ب من ایمان داشته باشد

    سلام خدمت شما استاد عزیز و مریم عزیزم

    راجب همین صحبتی ک پرسیدید حرف هایی واسه گفتن دارم و می‌خواهم راجبش صحبت کنم

    من پرستارم و پرستاری با علاقه انتخاب کردم و 5سال از این شغلی ک دارم میگذره

    ودر طول این 5سال هر موقع بخش جدیدی رفتم خداروشکر مسئول بخش ها خیلی باهام خوب بودن و بهم احترام میزاشتن و ب برنامه های درخواستی ک داشتم اهمیت میدادن در طول این 5سال یبار مسئول بخشی داشتم ک ی طوری باهام خوب نبود و واقعا برام قابل قبول نبود بعد از ی ماه عوض شد مسئول بخش دیگه اومد ک خیلی باهام خوب بود.

    و موضوع بعدی ..دوستانی دارم وقتی از موضوعی نارحتن یا دلشون گرفته یا مشکلی دارن برای درددل کردن بهم پیام میدن باهام حرف میزنن در واقع منم خودم همینطورم وقتی نارحتی یا دلتنگی دارم باهاشون حرف میزنم در واقع انگار همدیگرو جذب کردیم ..

    موضوع بعدی راجب خودم و شوهرم هست خیلی از ویژیگی هایی شبیه ب هم داریم ….

    دوتامون احساساتی تصمیم میگیریم

    دوتامون ولخرجیم

    دوتامون مهربون و دلسوزهستیم

    دوتامون شوخ هستیم

    دوتامون دوس داریم ب بقیه کمک کنیم

    دوتامون ب خانواده هامون اهمیت میدیم

    ………

    استاد عزیز منو شوهرم از وقتی با شما آشنا شدیم و از وقتی کانون توجه و ورودی های ذهن درک کردیم داریم سعی خودمونو میکنیم ک هواسمون ب ورودی ها و کانون توجه باشد

    با تشکر از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    ولی الله زیلایی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز خیلی خوشحالم که در زمان ومکان مناسب قرار گرفتم یعنی کل زندگی احاطه شده بود دقیقا از آدمهایی که شما مثال زدید یعنی استاد خوشم میاد از این ویژگی شما که مو رو از ماست میکشید بیرون البته من دوره سلامتی رو تهیه کردم و تمرکزم ری ماست نیست که بخواد بو داشته باشه یا نه من خودم توی خانواده ای بزرگ شدم که کمک کردن به دیگران وسنگ صبور حمایت سفت ومحکم جز شخصیتشون بوده وطبیعتا ای باور درون من شکل گرفت وبا اینکه دوسه ساله به سایت عباسمنش هدایت شدم وتا خیلی رو خودم وشخصیت وقوانین کارکردم ولی انگار این کمک به دیگران برام زینت داده شده بود و میگفتم آدم باید ثواب کنه و از این حرفا ومن تو ارطبات چه با جنس مخالف وموافق همیشه افرادی رو جذب میکردم که احتیاج به کمک فیزیکی و حل مسائل و توجه و درباره مشکلات صحبت کردن بودن والان تعجب میکنم چرا متوجه ای قضیه نشده بودم با اینکه بعضی وقتها احساس میکردم دارم آزادی و احساس و مدار خودمو پایین میارم ولی بازم تکرار میکردم توی بحث رابطه با جنس مخالف هم یا طرف کم سن وسال رو جذب میکنم یا سنش از من بیشتره انگار تعادل نداشتم .بازم تشکر از شما استاد بخاطر آگاهیهای نابی که باعث رفع موانع وحرکت رو به جلو زندگی همه ما شده .خدا یار ونگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1878 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت شما استاد عزیزم،مریم بانو شایسته، و همه همسفرانم

    اول از همه استاد عزیزم ، از شما و خانم شایسته عزیز میخوام سپاسگزاری کنم بابت دوره بینظیر کشف قوانین زندگی ، اصلا نمیدونم چطوری وصفش کنم که این دوره چقدر فوق العاده ست. درسته که تا جلسه 5 اومده ولی من اصلا هنوز نتونستم از جلسه یکش دل بکنم و برم جلسات بعدی ،هر بار آگاه تر میشم،هر بار بهتر میفهممش، دیروز توی کامنتم توی جلسه 1 هم نوشتم که این دوره انقدر بنیظیر بود و صحبت های دوستان که من 800 تا کامنتی که فقط روی این جلسه اومده بود رو تک به تکشونو خوندم و نکته برداری کردم برای خودم،اولین بار بود همچین کاری میکردم ولی خب واقعا ذهنمو باز میکرد. و خانم شایسته که اصلا سنگ تمام گذاشته تو این دوره و صحبت های ارزشنمدش از تمریناتی که مکمل صحبت های شما میده واقعا فوق العاده س و از همینجا ازشون تشکر میکنم. بقول سید علی عزیز که دیروز نوشته بود خنده دار ترین چیز قیمت دوره س که واقعا ارزشش صد ها برابر قیمت فعلیه و خوشحالم که تونستم یکی دو ماه پیش با پرداخت بهای دوره بتونم شرکت کنم و بیشتر خوشحالم که این دوره آپدیت شد اونم با این کیفیت بینظیر.

    اما بریم سراغ جواب دادن به سوالات این فایل :

    1-من با هرکسی ارتباط میگیرم ، دوستی ، همکاری و … همشون افرادی هستند که از من صد ها کیلومتر فاصله دارن و من تابحال با فرد یا افرادی که ویژگی های دلخواه منو داشته باشن (یک سری استاندارد هایی که دارم) تو شهر خودم نتونستم ارتباط برقرار کنم ، حتی دو سالی که من تهران بودم اونجا هم همچین شرایطی رو تجربه نکردم (هر چند یک سال آخر رو من داشتم روی قوانین کار میکردم ) اما به محض اینکه برگشتم شهر خودمون دیدم که حتی افرادی که از قبل باهاشون در ارتباط بودم مهاجرت کردن به تهران

    2-من اکثر کسایی که باهاشون ارتباط میگیرم ، کسایی هستند که سنشون بیشتره. حالا این یا رابطه عاطفیه،دوستیه یا همکاری.من بین تمام دوستایی که الان دارم (دوستان زیادی دارم) فقط دوتاشون از من سنشون کمتره

    3-اکثر کسایی که من باهاشون ارتباط برقرار میکنم ، بطرز عجیبی دوست دارن که تکیه مالی کنن ، حالا یا دوست باشه یا همکار یا هر کس دیگه ای

    4-من توی ارتباطاتم اولش خیلی صمیمی میشم ولی رفته رفته ارتباطم سرد تر میشه

    5-با هر کسی دوست میشم نیاز داره که یکی اونو هُل بده رو به جلو،حالا شاید انگیزه هاش به اندازه نیست یا چی نمیدونم ، ولی آدمی نیست که خودش به اندازه کافی انگیزه داشته باشه برای حرکت کردن

    6-افرادی که من باهاشون ارتباط گرفتم اغلب آدمایی هستند که تو حوزه کاریشون مبتدی ان و من تا بحال با کسی که تو حوزه کاری خودش یه Expert باشه مخصوصا توی بیزینس خودم ارتباط نگرفتم.

    7-اغلب کسایی که باهاشون ارتباط میگیرم فاصله زیادی باهام دارن و اغلبشون برای قسمت مرکز تا جنوب کشورن ، بطرز جادویی من دوستای زیادی از اصفهان،شیراز و به کل استان های جنوبی دارم و به همون نسبت تو شمال کشور اصلا دوست خاصی ندارم.

    8-اغلب افرادی ان که جدا شدن و رابطه عاطفی ندارن و یکی دوتاشونم که دارن مشکل ازدواج دارن، بطور کل توی روابطشون مسائل زیادی دارن

    9-اغلب کسایی که باهاشون ارتباط میگیرم توی موضوعات مالی مشکل دارن

    10-اغلب کسایی که باهاشون ارتباط میگیرم توی تصمیم گیری و اجرا کردن تصمیماتشون مسئله دارن

    11- اغلب کسایی که باهاشون ارتباط میگیرم خیلی نیاز به کمک فکری دارن

    12-من توی روابط خانوادگیم وقتی دور هم جمع میشیم یوقتایی صمیمی میشیم ولی وقتی دور هم جمع شدنی نباشه اغلب با همدیگه خیلی سرد میشیم.

    13-هر دو هفته یبار با خانوادم به مسئله میخورم و حرفمون میشه (خدا رو شکر طی کار کردن روی دوره کشف قوانین چون این یه الگو رو از قبل میدونستم ، هفته پیش که موعد مسئله خوردن بود،بطرز جادویی اتفاق نیفتاد با اینکه من این الگو رو سه ساله مدام تجربه ش میکنم)

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2940 روز

    سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم

    سؤال:

    چه الگوهای تکرار شونده ای درباره روابط، در زندگی شما هست؟

    داغ دلم را تازه کردی استاد . آخ که چه سؤالی پرسیدی ؟ قشنگ دست گذاشتی روی نقطه ضعف من . نقطه ضعفی که تا همین الانم با من هست ولی با صحبت‌هایی که در اینجا کردید قدرتی گرفتم که حس می کنم بعد از این میتونم یک چیزهایی را در خودم حل کنم و خودمو نجات بدم .

    الان میفهمم که چرا همش میگم خدایا از هر طریقی به من پول بده به جز از طریق کار کردن . نه اینکه از کار کردن فراری باشم . نه اصلا . من کلا عاشق کارم و هیچوقت بیکار نیستم . هیچوقت از موندن تو خونه حوصله م سر نمیره چون همیشه یه کاری برای انجام دادن دارم . کار هنری خودمم که خیلی دوست دارم ولی ته دلم زیاد دوست ندارم ازش پول بسازم و حرفم با خدا اینه که خدایا من حاضرم صبح تا شب نقاشی و طراحی کنم اما تو از راه‌های دیگه بهم پول بده مثلا از طریق شغل همسرم یا هر راه دیگه ای به جز کار کردن من .

    صد آه و هزاران آه استاد . صبح جمعه به چه چالشی کشوندی منو . تمام خاطرات تلخ تکراری و تمام مردمی که پا روی شخصیتم گذاشتند جلوی چشمم اومدند . من هربار بعد از زخم شدن و سیلی خوردن بلند میشدم با این امید که نفر بعدی آدم درستی باشه اما تقریبا هرگز این اتفاق نیفتاد . من بواسطه اون شغل از یک طرف با مردم ( مشتری ها) و از طرف دیگه با یکسری کارمند و اشخاص اداری سروکار داشتم . به عینه میدیدم که فلان کارمند در حال بگو بخند با همکار من بود ولی تا من میرفتم باهاش حرف بزنم اخم هاش تو هم می‌رفتند حتی گاهی جواب سلام منو نمی دادند و من میگفتم شاید چون من زنم اینجوری برخورد می‌کنند که داستان براشون درست نشه . وقتی هم میدیدم با همکار زن برخورد خوبی دارند میگفتم شاید از قبل همدیگه را می شناسند یا سابقه اون خانم از من بیشتره یا هر چی . بارها اداره را با گریه ترک کردم . از طرفی مشتری های افتضاحی داشتم حتی اونهایی هم که با معرفی میومدند آدمهای درستی نمی شدند برای من و چند تا موضوع بارها در مورد مشتری هام تکرار شد الان که فکرشو میکنم شاید دو سه مورد آدم درست دیدم که هم پول دادند هم تشکر کردند اونم بعد از آشنایی با استاد بود البته

    موضوعاتی که مدام تکرار میشد :

    * پول نداشتند

    * تقاضای کار اقساطی می‌کردند

    * قسط ها را نمی‌دادند

    * بی جهت تلفن می‌زدند و اگه جواب نمی‌دادم پیامک فحش می‌فرستادند

    * نق می‌زدند که چرا کارمون انجام نمیشه و این در حالی بود که همکاران من کل هزینه را می‌گرفتند و چند تا کار را باهم جمع می‌کردند که یکبار برای تشکیل پرونده برند اداره ولی من از ترس مردم فردای روزی که قرارداد می‌بستم میرفتم دنبال کارشون و بازهم ناراضی بودند

    * تقریبا هیچکس پول کامل را بمن نداد و الان من از خیلی ها طلب دارم حتی از اون مشتری هایی که فامیل بودند .

    * همه شون حد خودشونو نمی‌شناختند و بسیار پرتوقع بودند طوریکه بارها همکاران من با تعجب می‌گفتند دیگه این قسمت کار را تو چرا انجام میدی

    * یک مورد دیگه بارها تکرار شد این بود که بستگان کسی که من براش کار کرده بودم میومدند سراغم با فحش و دعوا که چرا کار فلانی را انجام دادی . وای یعنی الان که دارم مینویسم حرص میخورم و یاد اون روزهای جوانی میفتم که چقدر رنج کشیدم . چندین و چند بار شوهرم میانجیگری می‌کرد و حالی طرف می‌کرد که بابا خانم‌من کارش اینه چرا شما اینو متوجه نمیشید .

    * همه شون مو را از ماست بیرون میکشیدند و ریال به ریال هزینه ها را حساب می‌کردند. و این در حالی بود که همکارام پول پرواز می‌گرفتند ولی من پول اسنپم به زور میگرفتم .

    * بارها همکاران سر پرونده هایی که من لوایحشون را نوشته بودم رفتند و منو بخاطر تمیزی و سطح بالای مطالبی که نوشته بودم تحسین کردند یعنی میخوام بگم من کارمو خوب انجام میدادم ولی بازهم این اتفاقات تکراری را تحمل میکردم .

    * شاید باور کردنش سخت باشه اما حتی وقتی که تصمیم گرفتم رایگان کار کنم هم بازهم همون مردم با همون الگوها تکرار می‌شدند فقط قیافه ها عوض میشد ولی خصلت ها نه تنها تغییر نمیکردند بلکه به مراتب بدتر از قبلی ها میشدند . میگفتم خدایا من که دارم رایگان کار میکنم چرا اینا اینطوری میکنند غافل از اینکه بابا موضوع اصلا اون پوله نیست موضوع به من برمیگرده .

    * تقریبا میتونم بگم فقط توی کسب و کار آدم های اینطوری را جذب میکردم و در سایر روابط مسأله ی خاصی نداشتم که بخواد تکرار بشه و تکرارش منو اذیت کنه .

    * بارها بهم گفتند آخر کار بهت شیرینی میدیم ولی پولمم کامل ندادند چه برسه به شیرینی .

    * بارها از طرف افراد مختلف در حیطه کاریم تهدید شدم درسته که هیچوقت بلایی سرم نیاوردند ولی خیلی می ترسیدم و احساسم خیلی بد میشد .

    * نفرینم می‌کردند هرچند که به لطف آموزش های استاد از نفرین ها نمی ترسیدم ولی از تهدیدها چرا واقعا می ترسیدم .

    * حتی مظلوم ترین آدم که دیگه میگفتم واقعا آدم درستیه همینکه کارش را شروع میکردم اخلاقش تغییر می‌کرد.

    * بارها مشاوره های رایگان در مکان های گرم و بدون امکانات دادم و به عینه میدیدم که همونهایی که ساعتها وقت منو می‌گرفتند و من مشاوره رایگان بهشون میدادم می‌رفتند با فلان‌همکاری که از زیر کولر دفترش جم نمی‌خورد قرارداد می بستند و پول‌های کلان بهش می‌دادند.

    و من انقدر در مورد خودم بد فکر میکردم که با تمام این تفاسیر فکر می کردم که باید تلاشم را بیشتر کنم و همون روند اشتباه را با شدت بیشتری ادامه بدم . اصلا نمی فهمیدم . حتی وقتی دوره روانشناسی ثروت یک بروزرسانی شد وقتی به جلسات 21 و 22 رسیدیم که استاد با لحن محکم خطاب به کسانی که فقط ذکر میگند و هیچکاری نمیکنند صحبت کرد و بهشون گفت با یه گوشه نشستن هیچ مولی از آسمون نمیفته ، خدا میدونه که وحشت و ترس تمام وجود منو در بر می‌گرفت و میگفتم نکنه باید بیشتر تلاش میکردم نکنه الان باید بیشتر کار کنم . و دلم می خواست میتونستم تمام این حرفها را به استاد بگم و بگم که من دیگه باید چکار کنم . البته اشکال 100 درصد از من بوده و هست چرا که من قسمت‌های شیرین روانشناسی ثروت یک را باور نمیکردم و از قسمت‌هایی که بار تذکر داشتند میترسیدم .

    سخته استاد خودافشایی سخته . اونم برای کسی که همیشه سعی می‌کرد مثبت بنویسه . ولی واقعا ممنونم که این فرصت را گذاشتید که این علف های هرز که ریشه دادند و سفت شدند را بیرون بکشیم . اینجا در واقع دفتر منه که با مراجعه به حرفهای خودم به خودشناسی میرسم . هیچوقت اینها را ننوشته بودم. همیشه فقط احساس بد ناشی از این‌نقاط ضعف را به کول کشیدم و مغزم پر از کینه و ترس بود ولی نمی تونستم بنویسم .

    من خیلی وقتها نمی گفتم اشکال از دیگرانه میگفتم اشکال از منه ولی سؤالی که از خودم می‌رسیدم سؤال اشتباهی بود من می‌پرسیدم چکار کنم که اونی بشم که مردم می‌خواند ؟ چکار کنم که مردم خوششون بیاد ؟ در حالی که سؤال غلط هرگز ما را به جواب درست هدایت نمیکنه . فکر کنم بهتره بپرسم من چه باوری در خودم ایجاد کنم که نتیجه ش ورود آدم های قدرشناس و ثروتمند که قدر من و کارم را میدونند و حاضرند بابتش پول پرداخت کنند باشه ؟ فکر کنم این درسته .

    کامنت را تمام کردم و یه موردی به ذهنم اومد که برای خودم خیلی مهم و قشنگه چون با فهمیدنش احساس خوبی گرفتم . استاد وقتی تمام اینها را نوشتم خیلی سبک شدم و حالا میفهمم که چرا توی کار جدیدم دلم نمیخواد برای غریبه ها کار کنم و دلم می خواد فقط به خانواده خودم و همسرم کارهام را بفروشم چون اون الگوهای تکراری بمن‌میگند اگه با غریبه ها کار کنی دوباره همون بلاها سرت میاد ولی خانواده ت آسیبی بهت نمی‌زنند پس احتیاط کن و پای غریبه ها را به کسب و کارت باز نکن . یعنی من خودم راه گسترش کسب و کار را به روی خودم میبندم و حاضرم صبح تا شب کار کنم ولی چیزی به غریبه ها نفروشم .

    خدا را شکر که کشف قوانین را دارم . واقعا کیفیت این دوره در بروزرسانی بالا رفته البته این دوره عشق من بود و خیلی باهاش رابطه برقرار میکردم ولی حالا خیلی بیشتر به کارم میاد و نقاط ضعفم را میتونم باهاش بهبود ببخشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 87 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1053 روز

      بنام رب العالمین

      سلام به روی ماهت اندیشه جونم

      من همیشه کامنت های شما رو میخونم و لذت میبرم

      تحسینت میکنم که اینقدر عمیق خودت و شناختی و داری روی خودت کار میکنی عزیزم

      خیلی سپاسگزارم که همیشه این کامنت های بینظیر و مینویسی

      به امید الله مهربان از کارت میلیاردی ثروت بسازی و از بهشتت نهایت لذت و ببری عزیزم

      روی ماهت و میبوسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      زهرا وثوقی گفته:
      مدت عضویت: 1239 روز

      به نام خداوندی که من را انسان آفرید

      سلام اندیشه عزیزم امیدوارم حالت عالییییییییی باشه

      اندیشه جون وقتی داشتم قسمت آخر کامنت تو میخوندم و وقتی گفتی که به غریبه ها چیزی نمی‌فروشم

      به نظر من وقتی باور داشته باشی که

      من رو خودم کار میکنم و آدم های فوق‌العاده در زمان مناسب در مکان مناسب وارد زندگی من میشن

      آدم هایی که با شخصیت ، با شعور قدردان و شایسته هستن

      باعث میشه انسان های فوق‌العاده ای وارد زندگیت بشن و حتی تو کارهات رو به غریبه ها هم بفروشی

      موفق باشی در پناه خدا جانه جانان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فرنوش بیگدلی گفته:
      مدت عضویت: 2566 روز

      سلام اندیشه ی عزیز

      از دیشب که این کامنتت خوندم خیلی ذهنمو مشغول کرد و هم شگفت زده از نظر شباهت پیشینه ی ما به همدیگه و هم ادامه راه مون به هنر و ترمزهای مشابهی که گفتی در زمینه ی پول گرفتن از مشتری !

      من همیشه کامنت هات که مملو از نگاه تیزبینانه و‌موشکافانه و صادقانه نسبت به خودت و خودافشایی های ظریفت که از منظر قانون هست را دنبال می‌کنم چون باعث میشه عمیق تر به خودم فکر و تامل کنم .

      اندیشه عزیز من هم مثل تو دانش آموخته ی حقوق هستم و تا قبل از آشنایی با استاد سرگرم آزمون وکالت و خواندن درس برای قبولی در آن. حتی یکی از دلایل ورودم به سایت همین قبولی بود .

      اما وقتی با آموزش ها و سایت، بیشتر پیش رفتم و چند بار به محیط دادگاه سر زدم دیدم اصلا من این محیط دوست ندارم و حس و حالی که آدما اونجا دارن منو عذاب میده .

      تا اینکه تصمیم گرفتم کلا موفقیت در رشته حقوق را ببوسم بذارم کنار و خودمو مجبور نکنم که جایی که دوست ندارم، با آدمایی که دوست ندارم باشم و خودمو مجبور به دوست داشتن حقوق و قانون نکنم .

      و دنبال شغل دهن پر کن و دل و قلب خالی کن (برای من) نرم و پرستیژ را در شغل نبینم .

      البته تو تلگرام همون سال ها بهت پیام دادم و شما گفتی برو اول خودشناسی کن بعد تصمیم بگیر.

      که البته نکته ای کلیدی بود. ممنونم.

      اما ادامه ی داستان من .

      من جاهای مختلفی دولتی و آزاد کارمندی کردم و همیشه مشکل پرداخت حق و حقوقم را داشتم .

      حتی چندین اداره بودم که کسی مسئولیت پرداخت حقوقمو به گردن نمی‌گرفت . تا این حد ورودی هایی که شنیده بودم را باور کرده بودم و حالا نتیجه اش می دیدم .

      کم کم هرجا می رفتم دیگه مزدمو پرداخت میکردن ولی با منت و برای اضافی ها کلی باید چونه میزدم.

      یا میخواستن من کلی کار انجام بدم بیشتر از وظایفم، تا زورشون نگیره دارن پولی در ازاش پرداخت میکنن.

      بعد از همه ی دردسرهایی که در کار کردن برای بقیه کشیدم گفتم ولش کن برای همیشه میذارمش کنار و کسب و کار خودمو ایجاد می کنم و میرم در زمینه ی هنر و کارای دکوراتیو که همیشه از بچگی عاشقش بودم فعالیت میکنم.

      اما اونجا هم قصه تکرار شد .

      مشتری های چونه زن که قیمت خیلی پایین بخوان بدن بابت کارهام

      ایرادگیر و به قول شما مرا از ماست بیرون میکشن

      یا بیان فقط سوال بپرسن

      و بعد من برام سوال بود این همه محصولاتم‌زیباست پس چرا استقبال اینطوریه ؟

      یا یه ایده میاد میرم اجرا میکنم اولش خوب مشتری داره بعد که مبلغ فروشم نزدیک میشه به مقداری که هزینه کردم یهو مشتری ها نیست و نابود میشن !

      شاگرد ثبت نام می‌کنه برای آموزش بعد کنسل می‌کنه !

      بودن موردایی که من قیمت مناسب میگفتم ولی میرفتن گرون تر از همکارم می‌خریدن !

      خودمم دلم نمیومد از مشتری پول بگیرم در صورتی که عرف کار فنی و دستی و هنری از حداقل دو برابر هزینه ها شروع میشه !!! و از نظرم این قیمت‌ها بی انصافیه .

      شاید مردم نداشته باشند یا بخوان پولشون جای واجب تری بدن

      و تجاربم باعث شد که وقفه بدم به تولیداتم

      به خودم بگم فرنوش بسه دیگه

      کم ایده نداری کم محصول نداری ببین تو مشکلت با پوله مهم نیست اون کار بیرونی چیه مهم نیست کارمندی یا برای خودت کار می‌کنی مهم اینه که پول ازت فراریه !

      اندیشه جان مدتیه من سر دوره عزت نفس دارم عمیق خودمو میکاوم و چون چند هفته اس سر جلسه دو موندم به شدت دارم مبحث قر بانی شدن و مورد بی‌عدالتی قرار گرفتن رو در زندگیم به شدت عمیق بررسی می‌کنم بعد از خوندن کامنت تو یهو این به من الهام شد که من در مبحث پول و ثروت به طور کلی چه از طریق درآمد خودم چه موقع پرداخت حقوق همسرم و هدیه کادو و کلاً ورودی مالی احساس قربانی بودن دارم !

      حتی فهمیدم وقتی از قانون این را متوجه شدم که ورودی‌های ذهنی در کودکی و هر دوره‌ای باعث می‌شه ترمزهایی داشته باشیم این به من همین حس رو داد که من قربانی بزرگ شدن در فضای فکری کارمندی هستم و باید کلی روی ذهنم کار کنم تا تازه به کسایی که این ذهنیت را ندارند بتونم نزدیک بشم و بعد کلی ترمز از این احساس قربانی بودن پیدا کردم .

      آره ورودی هام کمه و مبلغ ها هم کافی نیست برای پرداخت در ازای خواسته هام .

      هر مبلغی وارد زندگیم میشه همش مینالم میگم کمه کافی نیست

      و دیدم یجورایی ته دلم راحته که به بقیه نشون بدم ببینید من دارم تلاش میکنم دوره جدید هنری میبینم سلیقه ام خوبه میرم نمایشگاه محصولاتم‌میذارم ولی هیشکی‌نمیخره !

      ببینید فرنوش چقدر داره هی کارای مختلف و محصولات مختلف را تست می‌کنه ولی مشتری نیست آخی طفلک فرنوش !

      ببینید من هیچکارم ذهنمه نمیذاره

      اگر من در خانواده کارمندی نبودم

      اگر از بچگی رفته بودم دنبال هنر

      اگر تحصیلاتم را در هنر میگذروندم

      اگر خانواده ام به خصوص مادرم جای سرزنش و نصیحت منو تشویق میکردن

      و اگرها ….

      الان من این همه راه بلند بالا برای تغییر ذهنم نداشتم و فقط دنبال بیشتر کردن تخصصم بودم

      دیشب کلی تو دفترم نوشتم دیدم کلا من تو این قضیه ته حس قربانی بودنم در صورتی که خودمم نمی دونستم !

      و خیلی جالبه که همین امروز بعد از مدت ها دو تا ورودی مالی به شکل هدیه داشتم اینقدر جهان زود پاسخ و‌پاداش میده به تو پیشنهاد می‌کنم قسمت احساس قربانی شدن در جلسه دوم رو حتماً دوباره گوش کنی خیلی کمکت می‌کنه مخصوصاً با این تجاربی که در قسمت پول گرفتن از مشتری ها داری !

      وقتی خودمون احساس قربانی شدن نداریم پس مشتری هایی میان که وقتی قیمت میشنون فکر نمیکنن زیاده و با کمال میل هر قیمتی را پرداخت میکنن.

      هم جنس فرکانسی خودمون هستن !

      چقدر در درونم به دیگران حق میدم جنسمو بخرن !

      همون قدر برای محصولاتم مشتری ارزش قائله که خودم هستم .

      میخواستم این حرفارو برای دوره عزت نفس کامنت بذارم ( با اکانت همسرم حجت اله دشت پیما) اما حرفای بی نظیرت اندیشه جان باعث شد در جواب شما بگم چون سرآغازش اینجا بوده .

      ممنونم که کامنتمو خوندی !

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1236 روز

      به نام خداوند رزاق و روزی رسان من

      سلام اندیشه جان

      ممنونم ازت بابت کامنتای زیبایی ک مینویسی و ممنونم ازت ک اینجا علت عدم موفقیت در شغل وکالتت رو نوشتی چون من قبلا تو کامنتات خونده بودم ک توی درامدت مشکل داشتی و یه جورایی ته دلم خالی شده بود چون من هم کاراموز وکالتم

      همیشه منتظر این بودم ک بیای و علتش رو بنویسی حالا که نوشتی دیدم توی خیلی از موارد من بر عکس شما رو دارم تجربه میکنم

      من با عشق میرم سر کارم توی محل کارم همه عالین از سرباز دم در دادگاه بگیر تا ریس دادگاه مدیر دفتر و کارکنان و موکلا و مردم و همکارا همه عالین و بهترین برخوردا با من میشه حتی اگر به ضرر موکلا پرونده پیش میره اما رفتارشون با من عالیه فقط من هنوز به طور جدی شروع نکردم که یه سری موارد هست ک طولانی میشه بگم بهتره فعلا نگم ورودی مالیم هنوز چیزی نیس که راضی باشم با اینکه همه چی عالیه اما مشکل از باورهای ثروت منه که تصمیم گرفتم روشون کار کنم و از یه طرف هم گفتم ک هنوز جدی کار رو شروع نکردم

      حالا ک این کامنتت رو خوندم خیالم راحت شد که مشکل از شغل نیس مشکل از باورهای ماست خدا رو شکر میکنم که حرفات باعث شد باز با شوق و با امید ادامه بدم و مطمئنم ک درامدی که مد نظرمه رو توی شغل مورد علاقم کسب میکنم

      بازم ازت ممنونم بابت بیان زیبا و قشنگت توی همه کامنتا

      خدا رو شکر میکنم که عضو این سایت بهشتیم

      عاشقتونم ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مرضیه گفته:
      مدت عضویت: 1549 روز

      سلام اندیشه جان

      ازت ممنونم برای کامنت های زیبا و دقیقی که می نویسی.

      حقیقتا من هم مثل شما مدام تو ذهنم هست که همسرم کار بهتری یا درآمد بیشتری داشته باشه و فکر می کنم این بخشی ازش به خاطر راحت طلبی هست، نمیخوام مسئولیتی قبول کنم چون همیشه دچار استرس میشم و اینکه فکر می کنم نمی تونم پولذبسازم همسرم بهتر و راحت تر می تونه اون توانایی های بیشتری داره من ندارم اون می‌تونه خیلی راحت با بقیه ارتباط بگیره اما من نمی تونم(احساس عدم لیاقت)

      و مورد دیگه اینکه تو خونه بودن از همون بچگی بیشتر بهم آرامش میداده کار تو خونه رو بیشتر دوست دارم من خودم کارمندم قبلا حاضر بودم بهم بگن کارت رو ببر تو خونه اما بیشتر کار کن، الان بهتر شدم اما دوست دارم کسب و کار خودم رو داشته باشم تا اینکه زیردست کسی باشم اما باز هم میخوام کارم رو با همسرم شریک باشم با هم انجام بدیم اینجوری حس بهتری بهم میده و خوشحال‌ترم البته همسرم هم اینجوری بیشتر دوست داره چون تجربه یک کار مشترک رو داشتیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        اندیشه افشین گفته:
        مدت عضویت: 2940 روز

        سلام عزیزم واقعا نمی فهمم چرا همه ما انقدر به خودمون سخت میگیریم . در تک تک کلماتی که نوشتی جنسی از سختی را دیدم بخدا زندگی سخت نیست. زندگی خیلی راحته . این ماییم که همیشه در حالت انقباض هستیم . باید خودمون را باز کنیم باید انباسط داشته باشیم . انبساط خاطر باید باز بشیم و گسترده و نرم بشیم و هر آنچه دوست داریم را آرزو کنیم . انقدر به ما گفتند کار و کار و کار که یادمون رفته سپاسگزاری ، فرمول اصلی ثروت و تمام نعمت هاست . چند روز پیش بود که من مثل شما منقبض بودم و صدای خداوند را به وضوح شنیدم که گفت تو فقط سپاسگزار باش من همه چیز بهت میدم . از اون روز هروقت که منقبض میشم این جمله خداوند را تکرار میکنم بقول استاد خدا یکبار میگه ولی تو بارها تکرارش کن . از کارمندی لذت ببر بابت حقوقی که دریافت میکنی سپاسگزار باش . شاید رئیس داشتن و زیر دست کسی کار کردن بهتر از مواجهه با مشتریان جورواجور باشه باید ببینی تو برای کدومش ساخته شدی . لذت ببر از تمام آنچه هستی و آنچه داری . چه اشکال داره که بخوای درآمد شوهرت بیشتر بشه اصلا بخواه که صد برابر بشه و به این آرزو بها بده . شوهر که سهله بذار این آرزو فریاد بزنه که تمام کائنات در خدمتت باشند و همه دنیا بسیج بشه که به تو نعمت بده . انقدر به خودت باید و باید نگو . شل بگیر آسون بگیر . سبک باش و رها . بخواه و بابت خواسته هات خودت را سرزنش نکن .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  7. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1513 روز

    با درود فراوان میرم سر اصل مطلب

    من همیشه فکر میکردم دلسوزی خوبه و دلسوز ادمهای اطراف بودم و طبق قانون همه ادمهای اطراف من دلسوزی نرا می‌طلبیدند و توقع داشتند من از خود گزشتگی کنم و ی جایی این ترمز رو‌شناختم تا حدودی استپ دادم و راحت شدم گفتم من مسول دیگران نیستم

    الگوی قضاوت‌های تکراری همسرم و با وجودی که اشتباهی نداشتم و طبق تجارب دیگران بیخود از قصاوت او میترسیدم و این قضاوت ها ادامه داشت تا جایی که به این باور رسیدم من مسول قضاوت او نیستم و تکرار کردم و درکمال نا باوری حل شد به مرور زمان او هم بهتر شد میشه گفت تمام شد ⁦️⁩و کلی در حال خوب من موثر شد

    خیلی تمایل به حل مسایل دخترم داشتم و هر روز مسایل او بیشتر میشد وقتی به این باور رسیدم من مسول او‌نیستم خودش باید انتخاب کنه از درگیریهای من کم شد و بقول استاد سرب که به خودم وصل کرده بودم باز شد و دیکه کمتر مرا درگیر میکنه چون دیگه هیجان حل کردن مسایل او و اتفاقات زندگی دیگران را ندارم

    اماااا امروز با صحبت استاد یادم اوند چرا هر کس میرسه به من با اینکه تمکن مالی خوبی داره ولییییی از کمبود میگه چرااااا چون من هنوز تمرکزم رو کامل از کمبود ها بر نداشتم

    شاید طرف به دیگران پز خرج کردن میده برای من از کمبود و باور مخرب دیکری پیدا کردم

    خدایا کمکم کن همه باورهای مخرب ثروت را پیدا کنم

    از استاد سپاس و از مریم جان هم واقعا دستان خداوند هستید چقدر عالی باز میکنند استاد ریز ریز مطالب رو

    خدایا واقعا با تمام وجودم تشکر میکنم ازت که مرا هدایت کردهای و اینقدر مرا دوست داری

    هذا من فضل ربی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    به نام الله هدایتگرم

    سلام به شمایی که داری این کامنت رو میخونی

    امیدوارم شما هم مثل من بتونی الگو های تکرار شونده را در خود بیابی و برطرفشان کنی

    استاد عزیزم من ادمهایی را جذب میکنم که خیلی از من پر توقع میشوند خیلی دوست دارند که هر کاری رو که از من تقاضا دارند من انجامش دهم اگر انجام ندهم سریع ناراحت میشوند ،من برای اینکه ناراحت نشوند و دوستی و رفاقتمان بر قرار باشد همه جوره تلاشم بر این است که دوستیمون حفظ بشود

    مثلا همسایه ام که پنجاه و خورده ای از من بزرگه از اول که من رو نمیشناخت خیلی معذب بود و اگر کاری هم داشت خیلی با احترام از من درخواست میکرد

    بنده خدا انتظار هم نداشت که من بتونم انجامش بدم

    اما من !!!خیلی دوست داشتم که نه همسایه روی من حساب باز کرده ازمن کمک خواسته من باید انحامش بدهم اگر تب و اتیش هم دستم بود میگذاشتمش زمین برای انجام کار درخواست شده ، بماند که چقدر اذیت میشدم چقدر شوهرم ناراحت بود چقدر با هم جرو بحث داشتیم که من خیلی به همه خدمت میکنم چرا اونا برای من این طوری نیستند

    بیشتر روز ها میگفت تو کیک خوشمزه درست میکنی باید بیای با هم کیک بپذیم چی لازمه من هم قطعا میپذیرفتم .اما روم نمیشد بگم فلان و فلان بیار میگفتم همه چیز دارم تو فقط بیا درست کنیم .

    یا خاله ام که نزدیکیم با هم که وقتی دور همی داریم میگن تو باید غذا درست کنی تو دستپخت خوشمزه ای داری من این کار رو وظیفه خودم میدونم چون از من تعریف شده نمیشه که زشته نمیشه که اون وقت اونا ناراحت میشوند تو دور همی ها شرکتم نمیدن .

    .همسرم بیشتر وقت ها از من کار هایی را بیش از حد توانم از من انتظار داره ومن وظیفه کوچیک خودم میدونم که باید به حرف همسرم گوش بدم وگر نه زن خوبی نیستم ترک میشم ،

    یا خواهر ها یا برادرهایم از من درخواست میکنند که وقدر تو مهربونی فقط تویی که حرف ما رو گوش میدی

    احساساتم بر انگیخته میشه و خوشحال که من فقط خوبم پس باید تعریف هایی که از من شده را جبران کنم

    باید کاری کنم که لایق تعریف و تمجید همسایه خاله،دوست ،خواهر ،برادر، پدر ،مادر ،قرار بگیرم اونا از من خوششون بیاد

    یا در یک جمعی نشستم که خودی هستیم طرف تشنه میشه میگه حنیفه پاشو برام اب بیار

    نمیگم که خودت پاشو بیار ، یا نمیگم دستم بنده پاشو خودت بخور ،

    چون ادمی شدم وابسته به تایید دیگران آخ آخ آخ چقدر توی همه کامنت هام نوشتم و قشنگ تو ذهنم نهادینه شده که بابا پس دیگران مقصر نیستند مقصر خود من هستم

    منم که احساساتی میشم

    منم که زود باورم

    منم که توانایی نه فتن رو ندارم در مقابل تقاضا و درخواست های بی رویه ی ادم ها

    منم که فک میکنم اگه انجام ندهم ادمها از من دور میشند ادمها تردم میکنند .

    دیگه کسی با من دوست نمیشه

    دیگه تنها میمونم ،

    اما من نیومدم الگو هایی را پیدا کنم که بر عکس من هستند ولی دوستهای زیاد و فابریکی دارند .

    مثل خاله نرگسم که به هیچ عنوان خودش رو فدای دیگران نمیکنه

    خیلی خیلی برا خودش ارزش قائل هست

    خیلی خیلی ادم هایی دورش جمع شدن که دوسش دارند و براش هدیه میبرند

    تو مهمونی های مهم دعوتش میکنند

    ازش نظر میخوان برای کار های مهم

    خیلی هم شوخ طبع و شیرین زبونه

    خیلی از تنهایی هاش لذت می‌بره

    خیلی با خودش رفیقه

    همه دوست دارن که باهاش در ارتباط باشند

    همه دوست دارند که با اون برند تفریح اما با هزینه خودشون .اون هم دعوت میکنند

    وخیلی من یکی عاشق ش هستم خیلی دوستش دارم از بین خاله های دیگه ام

    اون حالا شده الگوی من دارم واقعا کار میکنم روی خودم

    وواقعا تغیرات هر چند کم ولی خوبی رو میگیرم خدارو شکر

    خدایا به من کمک کن حالا که خودم میخوام تغییر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    علی فرخی گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته و تمام دوستان سایت عباس منش

    موضوع این ویدیو الگوهای تکرار شونده بود که میشه در موردش فکر کرد و چیزهایی تو زندگی شخصی پیدا کرد که در حال تکرار شدن هستند و مدت هاست که داریم تجربشون می کنیم.

    من مدت هاست دنبال دختری می گردم که تو روابط عاطفی با هم باشیم اما متاسفانه همیشه دخترهایی به من معرفی می شن یا به سمت من جذب می شن که چهار پنج سال از من بزرگتر هستند و این چیزیه که من سال هاست تجربش میکنم و یک الگو برای من شده و تا حالا بهش فکر نکرده بودم .

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده کار سختی نیست اما برطرف کردن الگوهای آزاردهنده و اینکه ببینی مشکل از کجا آب می خوره کار دشواریه .

    و جالبتر اینه که پسرهایی که دوست دارند با من رفاقت کنند. همیشه 6 ، 7 سال از من کوچکتر هستند . و برای من سوال شده که چرا من نمی تونم رفیقای هم سن و سال خودم رو داشته باشم.

    من این سایت رو خیلی دوست دارم چون آدم رو تشویق میکنه به فکر کردن به مسائل مختلف در زندگی.

    با فکر کردن می شه ایرادهای کار رو هم پیدا کرد.

    همونجوری که خدا در قرآن انسان رو به فکر کردن و تامل کردن تشویق می کنه . این سایت هم هچین هدفی رو دنبال می کنه .

    سپاس فراوان از زحمات استاد عباس منش و تمام دوستان که کامنت های پر محتوایی می نویسند و کلی نکته میشه از داخلشون بیرون کشید.

    الگوهای تکرار شونده می تونن مثبت هم باشند. مثلا من همیشه دوست دارم در زمانبندی جلسات و ملاقات های مختلف به موقع حضور داشته باشم.

    و این می تونه یک الگوی تکرار شونده مثبت باشه .

    و الگوهای دیگه ای که میشه در موردشون صحبت کرد.

    بنظرم الگوهای تکرار شونده مثبت از ریشه اعتماد به نفس و پرورش افکار مثبت به وجود میاد . که هدف کلی این سایت پرورش الگوهای مثبت در افراد هست.

    بیشتر صحبت ها و حرف هایی که در این سایت گفته می شه حول محور ساختن و پرورش الگوهای مثبت در زندگی افراد هست که نکته بسیار قابل تاملی است.

    سپاس فراوان از استاد و تمام دوستان سایت عباسمنش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    علیرضا عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 802 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد گلم و خانم شایسته مهربون

    اول از همه بسیار بسیار سپاسگزار از شما استاد عزیز و خانم شایسته گل که با اموزشهاتون باعث شدین من دوباره اون شوق و اشتیاق و میل به ادامه زندگیو دوباره داشته باشم .

    یه دنیا ممنون از شما

    و خدا رو شکر میکنم که با شما اشنا شدم و منو هدایت کرد به اموزش های شما بازم سپاسگزارم از شما استاد گلم.

    استاد گلم من الان با توجه به توضیحات عالی شما متوجه خیلی الگوهای تکرار شونده در مورد ،

    سلامتی…

    ثروت…

    معنویت…

    و روابط دارم که منو خیلی خیلی اذیت کرده.

    به عنوان مثال در روابط با دوستانم بیشترین اتفاقی که برام تکرار شده این بوده که همه اونها منو مورد تمسخر قرار میدن و اینو تو همه ارتباطاتم دیدم ،ارتباط با خانوادخ،دوستان ،پارتنرم و….این اون الگوی همیشگی بوده که من دیدم …

    خداروشکر که الان متوجه شدم چرا با من اینطور رفتار میشه در حالی که من همجوره به همه اطرافیانم احترام میزارم ولی اونا فقط بیشتر با تمسخر من حال میکنن و ریشیه فکری(باور) من بوده که اینقد مورد تمسخر قرار گرفتم متوجه شدم که من دوست دارم که اونا منو مسخره کنن و من جوابشونو با خوبی بدم و اونا بگن که من چقدر خوب و مهربانم که جواب اونا رو نمیدم …

    علاوه بر این خیلی چیزای دیگع هم هست که متوجه شدم دلیل اون اتفاقاتو این ها همش به لطف الله و اموزش های استاد عزیزم بود که اگاهم کرد و خداروشکر میکنم که به من اگاهی داد

    و شکر خدارو که با استادعزیزم اشنا شدم

    خدایا شکرت …

    استاد عزیزم سپاسگزارم ازت و تحسین میکنم شمارو و خیلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: