پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 1033 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان ..

    سلام استاد نازنیم وخانم شایسته عزیز..

    ودوستهای خوب عباسمنشی من…

    استاد این فایلهای الگوهای تکرار شونده خیلی عالین..

    من هیچ وقت توطول زندگیم هرگز یادم نمیاد یک بار بیام ببینم و بررسی کنم آقا چرا هرازچندگاهی یک سری اتفاقات مدام برام تکرار میشه چرا؟

    وقتی بهشون فکرکردم دیدم چقدر این موضوع باعث ناراحتی واحساس عدم تمرکزواحساس عدم لیاقت درمن میکرد….

    این فایل رو گوش کردم .باخودم گفتم مریم بشین پیدا کن ببین چه اتفاقی هست که هربار برات تکرار میشه ..

    البته سوال ایندفعه درمورد خواب وتکرار خوابهایی هست که هربار میبینم .‌‌

    ولی من می‌خوام الگوهای دیگه رو بگم ……

    من متوجه شدم یه الگویی که خیلی منو اذیت می‌کنه وبرام بارها تکرار شده اینه که ….

    یه افرادی ازنزدیکانم میان وتو تربیت بچهام دخالت میکنن…

    مثلا برادر همسرم ..ایشون مرد واقعا نازنینی هستن ازطرفیم همسر خواهرم هستن ..

    وبه خاطر این موضوع خیلی توی زندگیم دخالت میکنن ..

    البته ایشون قصدشون کمک هست ..

    ولی بااین کارش خیلی باعث ناراحتی من وبچهام میشه..

    وهمش فکرمیکنه اونه که باید مراقب بچهام وتربیتشون باشه چون برادرش که همسر من باشه این کاررو بلد نیست…

    وهرازچندگاهی این اتفاق برام‌میوفته وشروع می‌کنه به بد گفتن پشت سرهمسرم .واینکه ازم توقع داره ازخودم بیشتر ازچیزی که هستم مایه بزارم ..

    وباید خیلی زیاد واقعا نمی‌دونم چه اندازه از نظر اون هست که زیاد باشه …

    من باید مواظب باشم پسرم مثل همسرم نشه ‌.

    وحتی خواهرهای همسرمم همینطور بودن ..

    حتی خانواده خودم…

    واین موضوع هرازچندگاهی وقتی برام تکرار میشه واقعا تمرکز من رو پایین میاره ..

    ومن احساس میکنم چیزی برای بچهام کم گذاشتم وقلبم به شدت ناراحت میشه …

    واحساس میکنم به اندازه ی کافی خوب نیستم ..

    وسر همین موضوعات با خواهرهای همسرم وحتی روابطم رو با خانواده خودم کم کردم ..

    ولی باز میبینم که یه همسایه یه غریبه میاد واین موضوع رو بهم گوشزد می‌کنه …

    بعد باخودم گفتم …چرا باید این موضوع برام اینقدر تکرار بشه ؟

    بعد دیدم اول اینکه حرف مردم برام مهمه که من چه بچه ای تربیت کردم …

    بعد دیدم اصلا خودم توباورم هیچ اهمیتی به همسرم نمیدم واصلا قبولش ندارم وخیلی میترسم پسرم مثل همسرم بشه…

    ونکته بعدی متوجه شدم اصلا من توروابط بامردها مشکل دارم..

    چون اصلا درکل فکرمیکنم اونا دروغگو .لاف زن ..

    بی مسولیت .وعملا کاری ازدستشون برنمیاد ..

    اصلا بهشون اعتماد ندارم ..

    اینم برمیگرده به گذشته ی من…

    وهمین موضوع باعث شده روابط خوبی باپسرم نداشته باشم ..

    خیلی دوسش دارم ..

    ولی ته ذهنم میگم اینم لنگه ی باباش نشه خیلیه ..

    واین موضوع برام خیلی مهمه ودوست دارم حلش کنم..

    ودلم میخواد واقعا دیگه برام تکرار نشه ..ویا حداقل بتونم تواون لحظه که داره تکرار میشه ومیاد …

    بتونم اونقدر قوی باشم تواین موضوع که هدایتش کنم به سمت نکات مثبت اون فرد یاوجه خوبشون ببینم وتحسین کنم…

    که این کاررو انجام دادم ونتیجه هم گرفتم ….

    ومیدونم باید باورهام رو تغییر بدم ..

    واصل تغییر باورها کنترل ذهنه …

    که واقعا کاریه که باید مدام تکرارش کنم مدام مدام مدام……

    تاذهنم تربیت بشه جوردیگه ای فکرکنه…

    مورد بعدی درمورد احساس مسولیت کردنه….

    من فکر میکردم خیلی بهتر شدم ..

    ولی باز باتفاقاتی که برام افتاد فهمیدم …

    بابا من چرا نباید بزارم یه سری کارها رو همسرم پسرم ودخترم انجام بده ..

    مسولیت همه ی کارها رو خودم به عهده میگیرم ….

    چون عملا کاربقیه رو قبول ندارم ..

    وبعد بهم فشار میاد دوباره غرمیزنم …

    واقعا ازتکرار این موضوع خسته شدم …

    ومیخوام تغییرش بدم ..

    حالا که متوجه این چرخه تکرار شدم …

    البته که کارسختیه ولی شدنیه وارزش بارها و بارها تعهد دادن وعمل کردن رو داره…

    مورد بعدی هم مربوط میشه به همین روابط …

    من اصولا دوست ندارم بیش ازیه حدی به افراد نزدیک بشم ..

    وفکرمیکنم اگرازمن کمتربدونن خیلی خاص ترم …

    واینکه دوست ندارم اززندگیم چیزی بدونن ..

    واینم متوجه شدم چرا اینجوریم ..

    چون اولن احساس میکنم ممکنه ازاونها کمترباشم..

    بعد هم اینکه هربار به دلیلی حرف جوری سربازمیکنه که اون افراد همه چیه زندگی منو میفهمنن ومن درنهایت ارتباطم رو باهاشون کم میکنم ….

    حالا که خوب فکرمیکنم میبینم توخیلی چیزها هست من الگوهایی دارم که باعث میشه واقعا من کنترل خودمو ازدست بدم ..

    یکیش اینه خیلی زود از دست بچهام همسرم وبقیه ناراحت میشم …

    یه مدت خوبه همه چی ..

    ولی یه دفعه اصلا دیگه از تحمل من خارج میشه..

    چه خانواده خودم چه اطرافیان ..

    البته کمتر شده ولی هست ..

    خواب‌هایی که برام‌خیلی تکرار میشه ..

    اینه من بافرادی که اصلا علاقه ای به وجودشون تو زندگیم ندارم وباعث بهم ریختگی ذهنمیم‌میشن رو توخواب میبینم باهاشون آشتی کردم این درصورتیه که من توخواب وانمود میکنم که منم مشتاق دیداربودم درصورتی که اصلا نبودم وباخودم میگم حالا عیب ندارد شده دیگه ،……

    ولی حتی توخوابمم دچار دلهره ونگرانی میشم میگم ای بابا باز اینا می‌خوان بیان توزندگیم ….

    واقعا باتمام وجودم وقلبا ازخدا می‌خوام اونقدر تغییر کنم اونقدر شخصیتم بهبود پیدا کنه که هرگز نه حرف کسی ونه وجودکسی باعث برهم‌ریختگی درونی و بیرونی من نشه……

    وازخدامیخوام بتونم آسان زندگی کنم واینقدر موضوعات ساده و قابل حل رو برای خودم پیچیده نکنم…

    من العان درحال حاضر بزرگترین اتفاق خوب زندگیم اینه …

    متوجه شدم این خودم هستم که اتفاقات زندگیم رو خلق میکنم….

    باباورهام ……

    پس میتونم خودمم تغییرش بدم …

    فقط باید متعهد باشم .وباایمان به خدا پیش برم ..می‌دونم زمان می‌بره وازخدامیخوام هدایتم کنه تا تواین مسیر ثابت قدم باشم ….

    خداروشکر که تواین سایت هستم .این سایت جاییه که توش آرامش دارم ..

    همه خوب فکرمیکنن خوب مینویسن….

    همه می‌خوام بهبود پیدا کنه هم زندگیشون هم شخصیتشون…

    واستاد بسیار بسیار عزیزی که هم دوست ماست وهم معلم ماست تواین مسیر وکمکم می‌کنه تا بتونیم قوانین خداوند رو درک کنیم بافهم ودرکش زندگیمون رو به اون شکلی که میخواهیم خلق کنیم …..

    استاد خیلی دلی دوستت دارم وله خاطر همه ی فایلهای ارزشمندت ازت سپاسگذارم…

    انشالله در پناه الله یکتا همیشه شاد وخوشبخت وسلامت وثروتمند باشی ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    طاهره نورانی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2438 روز

    سلام استاد عزیزم

    من معمولا خواب میبینم باید آماده بشم تا جایی بروم معمولا مهمونی ولی یا وقت نمیشه به خودم برسم مثلا لوازم آرایشیم نیست یا لباسی که قراره بپوشم گم شده و هر چی می‌گردم پیداش نمیکنم

    یا خواب میبینم توی مهمونی هستیم و من به خواهرام نگاه می‌کنم و آنها خیلی زیبا هستند ولی من هر کاری می‌کنم زیبا نیستم از هر زاویه ای خودم رو نگاه می‌کنم قشنگ نیستم البته الان این مدل خواب خیلی کم شده به خاطره اینکه خیلی روی خودم در این رابطه کار کردم. و سعی کردم خودم رو همینطور که هستم دوست داشته باشم در حالی که برای ارتقای شخصیتی و ظاهری خودم تلاش می‌کنم نه تقلا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    A گفته:
    مدت عضویت: 2082 روز

    سلام استاد عزیزم خیلی خوشحالم که اینجا بدنیا اومدید و هم زبون ما هستید… مثل یه فرشته تو روزای خاص زندگیم بهم کمک کردید و همیشه همراهم بودید، شما منو نمیشناسید اما من با شما زندگی کردم و همیشه قدردان اینم که بهم قدرت بخشیدی و ذهنمو رها کردی آرومم کردی و بهم امید و ایمان دادی.

    یکمی فکر کردم و تصمیم گرفتم این خواب قشنگ و امیدبخش رو برای بچه ها بنویسم و هدفم اینه که هرکسی تو این مسیره به خوابهای الهام بخش توجه ویژه ای کنه و از خداوند بخواد که از طریق خواب ها پیغام های واضح و شفاف رو القا کنه به قلبشون و جواب درخواست هاشون رو بده.

    یه شب قبل از خواب حالات روحی بهم دست داده بود و باعث شده بود از انجام هدفم منصرف بشم چون احساس میکردم من خیلی بی پناه هستم و کسی در این دنیا محافظم نیست و خوابیدم.

    خواب دیدم که توی شب تاریک بیرون هستم و چندتا حیوون راهمو بستن و نمیدونم چجوری از خودم محافظت کنم اما یه سگ مهربون اومد که از همه قویتر بود و حیوونای دیگه رو با پارس کردن فراری داد اما من بهش توجهی نکردم و برای اینکه دیگه اتفاقی برام نیفته وارد یه عمارت زیبا شدم ، متوجه شدم تعداد زیادی از آدما در اون عمارت هستن و همه ما جرئت بیرون بودن رو نداریم و از همین عمارت زیبا به بیرون خیره شدیم ولی ته دل هممون این حس وجود داره که باید بریم بیرون و اینجا خونه همیشگی ما نیست و خونه جاییه که بعد از بیرون اومدن از این عمارت بهش میرسیم.

    رفتیم جلوی در و یکمی در باز شد و میتونستم ببینم که بعضی ها میرن بیرون و بعضیا تردید میکنن و بازم میترسن و عقب نشینی میکنن. من جلو تر از همه ایستاده بودم و از ته دلم دوست داشتم برم بیرون و یه روزی برسم خونه، همون موقع متوجه شدم اون سگ مهربون جلوی در عمارت نشسته و بهم نگاه میکنه و با القای ذهنی باهام صحبت میکنه و داره بهم میگه اگه بیای بیرون من محافظ و نگهبان توام و میرسونمت به سر منزل مقصودت و من یه حس اعتماد و اطمینان خاطر عجیبی پیدا کردم و رفتم بیرون و اون سگ مهربون با دستش دستمو گرفت و باهم قدم میزدیم تو دل شب تاریک که یک مرتبه دیدم سگ قشنگ و مهربونم تبدیل شد به یه پسر جوون و خوش اندام و بسیار زیبا و بی عیب و نقص و یه لباس نگهبانی بسیار زیبا شبیه افسانه ها پوشیده بود و دستمو همچنان گرفته بود و جلوتر از من راه میرفت و منم پشت سرش میبرد و به دستاش و صورتش خیره شدم خیلی زیبا بود و یدفعه دیدم یه عشق بی قید و شرط و شدیدی از طریق دستاش بهم منتقل میشه و عاشقانه ازم محافظت میکنه… و اونجا فهمیدم که قدرتِ واقعی در مهربونی و عشقه و قدرتمند ترین وجودات روحانی با عشق بی قید و شرط کار میکنن و هرچیزی که در این جهان با نفرت و حسادت و رقابت و خلاصه هر انرژی غیر از عشق کار میکنه هیچ قدرتی نداره.

    وای یه فرشته بسیار زیبا و خوش اندام و مهربون رو تو خوابم دیدم که با القای ذهنی باهام صحبت میکرد ، توی خواب دیدم که ما آدما هممون تو یه عمارت امن خودمون رو مخفی کردیم و از بیرون اومدن میترسیم و فقط بیرونو با حسرت تماشا میکنیم اما فرشته نگهبانم به من نگاه کرد و گفت اگر بیای بیرون من ازت مراقبت میکنم منم از دیدنش خیالم راحت شد و اومدم بیرون و دستمو گرفت و با هم حرکت میکردیم همه جا تاریک بود اما من اهمیتی نمیدادم چون اون مردِ قوی و زیبا جلوتر از من حرکت میکرد و دستمو محکم گرفته بود و همراه خودش میبرد و کم کم دیدم از طریق لمس دستامون یه عشق بی قید و شرط بهم منتقل میشد و تو دلم گفتم این مرد واقعا عاشق منه اما من که چیز خاصی نیستم.. اما اون فرشته بدون وقفه بهم عشق میداد و من بالاخره تسلیم شدم و پذیرفتم که لایقش هستم چون خیلی شدید بود و دستام یه نیروی مغناطیسی و یه عشق عجیب و بزرگ ک تا اون لحظه تجربه نکرده بودم و دریافت میکرد و در عین حال میدونستم عاشقانه ازم حمایت میکنه تا هدفمو انجام بدم و با همون حس از خواب بیدار شدم

    درسته ب محض بیدار شدن دوباره حافظه زمینیم برگشت اما خواب های زیبای من بازم ادامه داشت و داره…

    امیدوارم شما هم به نیروی خداوند که از عشق ساخته شده ایمان بیارید و بدونید که اگر هدفی دارید قطعا الهی هست و اهداف الهی باعث انتشار عشق و خرد در جهان میشه و در این راه علاوه بر اینکه آدم های بسیار زیادی در روی زمین به کمکتون میان … تعداد بیشماری وجوداتِ روحانی و بسیار مهربان و قدرتمند عاشقانه تک تک شمارو دوست دارند و حمایتتون میکنن .. شاید شما بخاطر حافظه زمینی و فراموشی که موقع بدنیا اومدن دچارش میشید اونارو فراموش کرده باشید اما اونا از لحظه ورود ب این دنیا در تمام لحظات کنار شما بودن و هستن و در افکار شما حضور دارن

    میتونن بهتون القا کنن ک ب موضوعات خاصی فکر کنید و یا کتابی رو بخونید یا خاطره خاصی رو به یاد بیارید و بین چندتا فکر ارتباط برقرار کنید تا پیام خاصی رو متوجه بشید و چالش شما اینه که این افکار رو از افکار ذهن تشخیص بدید. و الان بهتون میگم چجوری چون خیلی آسونه :

    افکارِ ذهن همیشه روح شمارو چروک میکنه و باعث میشه به شدت بترسید و تو خودتون فرو برید و نگران بشید و سعی کنید مخفی بشید و برید زیر پتو یا معده درد اسیدی بگیرید و چون ذهن انسان برای بقا بوجود اومده پس باید بترسه تا بتونه خودشو از خطر حفظ کنه؛ بنابراین اگر 99 تا فکر بزرگ و قدرتمند و مثبت روی میز باشه و 1 دونه فکر منفی کوچولو و بی پایه و اساس هم اون گوشه و تو حاشیه افتاده باشه ذهنتون اتوماتیک زوم میکنه روی اون یدونه چون میخواد شما سالم بمونید!!!

    اما افکاری ک از سمت این وجوداتِ روحانی به ذهنِ شما القا میشن باعث میشن رها و آزاد بشید و حس هیجان کنید و خیالتون راحت بشه و روحتون باز و گسترده بشه و بگید آخیش.آره و اون لحظاتی ک تحت تاثیر این افکار هستید اصلا تلاش برای مخفی شدن ندارید و دوست دارید به تمام جهان خودتون و نشون بدید و با عشق به خودتون و همه چیز نگاه میکنید.

    یادتون باشه که موجوداتِ روحانی میتونن از طریق سیرِ اتفاقات فیزیکی هم به شما وجودشون رو ثابت کنن …مثلا پرواز خاصی از یک پرنده، احاطه شدن توسط پروانه ها و یا پر و بادکنک و ابرهایی با اشکال خاص و یا ساعت های جفت و آیینه ای … و انجام چنین اتفاقات واضح و فیزیکی برای اونا مستلزم همزمانی های بسیاری هست تا دقیقا در اون لحظه شما اونجا باشید و اون نشونه رو ببینید و برای همین تعدادشون کمتره.

    اما انجام القای ذهنی از همه چیز برای اونا آسونتره چون نیاز به همزمانی و چینش خاصی نداره و میتونن هرلحظه باهاتون ارتباط بگیرن و چیزایی ک دونستنش بهتون حس رهایی میده رو بهتون میگن و باید شما هم اعتماد کنین و شک نکنید به این افکار قدرتمند و ازشون بخواید در تاییدش نشونه های بیشتری بهتون بدن و فکر نکنید حالا ذهنتون یه چیزی ساخته و فلان… و سهل انگاری نکنید.

    و یاتون باشه وجوداتِ روحانی از کمک کردن به شما سود میبرن و نور و ارتعاششون بالاتر میره و این بُرد دو طرفه است چون اگر با کمک اونا شما رشد کنید ، اونها هم رشد میکنن ، پس از خداشونه که همیشه برای کمک روشون حساب کنید و هرچند بار که صداشون کنید با عشق و اشتیاق به کمکتون میان.

    و در عالم غیرمادی همه چند مسوولیتی هستن و میتونن در یک لحظه چندین جای مختلف باشن و بنابراین هیچوقت سرشون شلوغ نیست و حتی روح عزیزانی که در این دنیا هستن همزمان در عالم غیرمادی هم وجود دارن چون اونجا بعد زمان و مکان نیست و همه چیز همزمان وجود داره و اگر با کسی مشکلی دارید میتونید با روحش ارتباط برقرار کنید چون روح ها عشق خالص هستن پس قطعا پاسخ متفاوتی از روحش میگیرید و متعجب میشید مثلا من از بین دوستانم کسایی ک بخاطر شرایط زندگیِ سختی که داشتن شخصیتِ مهربونشون رو از دست داده بودن رو در خواب میبینم ک با عشق دستمو میگیرن و رابطه کاملا متفاوت و محبت آمیزی باهام دارن و متوجه میشم روح عظیم و بزرگ و الهی اونا میخواد همه چیز رو جبران کنه و به من حس ارزشمندی بده و حمایتم کنه.

    پس توی زمین روح ها تحت تربیت و شرایط مختلفی هستن و ممکنه عشق درونشون کم بشه اما این وسط روح هایی هستن که دوباره میخوان مسیر عشق رو پیدا کنن و اگر از طرف اطرافیان حمایت نشن ، روح اون عزیزان که در عشق و آگاهی خالص هست میتونه از طریق خواب حمایتش رو ازشون نشون بده. و ما نباید خیلی درگیر حالاتِ انسانی اطرافیانمون بشیم و از طرفی بهشون حق بدیم که اشتباه کنن و کمتر از وجود فیزیکی آدما تاثیر بپذیریم و بیشتر به وجود روحانی اطرافیانمون وصل بشیم.

    یادتون باشه وقتی ترس از وجودتون ریشه کن بشه اونوقت اون هدفی که براش بدنیا اومدید و به سمت خودتون میکشید، اصلا لازم نیست کار خاصی کنید چون تماس های لازم و آدم های مورد نظر و هر اون چیزی که باید اتفاق بیفته تا شما به سر منزل مقصود برسید فقط منتظر ریزش ترس و آمادگی شما هستن و به محض اینکه احساس کنید ک آماده اید خودبخود سیری از اتفاقات بزرگ و معجزات میتونه در عرض یکی دو روز براتون اتفاق بیفته و شما متعجب و شگفت زده بشید. پس تنها با ارتباط برقرار کردن با عالم غیرمادی میتونید عشق رو جایگزین ترس کنید و آماده خلق رویاتون بشید.چون وجودات روحانی آگاهی کامل و جامع دارند و کاملا میدونن شما دچار چه نوع مانع های ذهنی هستید و چه چیزهایی باعث شده اعتمادتون رو ب جهان از دست بدید و دقیقا میدونن شمارو به سمت کدوم فکر و اندیشه و دیدگاه جدید راهنمایی کنن … فقط کافیه با دونستن این موضوع خودتون رو در آرامش قرار بدید تا بهتر بتونن بهتون القای ذهنی کنن و یادتون باشه فقط روزی 1 درصد بهتر بشی کافیه و بعضی روزا در جا زدن هیچ اشکالی نداره … به وجود روحانی و خدایی که خواسته از طریق تو زندگی کنه سخت نگیر و دوسش داشته باش.

    ممنون که هستید دوستتون دارم و همه شما وجودات روحانی و انرژی خالص و ناب عشق خدایی هستید.

    همه ما باهم خدا هستیم و هر کدوم از ما جنبه ای از این ذات زیبا رو به نمایش میزاریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      بیژن امینی گفته:
      مدت عضویت: 732 روز

      درود بر شما بهاران

      از خوندن مطالب شما حسابی کیف کردم و لذت بردم، چقدر خوب حس خوب از نوشته هات بهم منتقل شد.

      خدارو شکر که همه فرکانسی خوبی چون شما در این مجموعه وجود داره.

      با تمام لذتی که نوشته هات بردم ، نوشته ای که بیشتر از همه من به فکر خوب فرو برد و باعث شده بقظ در گلم جمع بشه از خوشحالی و حتی ازش عکس گرفتم تا همیشه ببینمش ، نوشته پایانی شما بود،،،،

      «به وجود روحانی و خدایی،که خواسته از طریق تو زندگی کنه ، سخت نگیر و دوسش داشته باش»

      دمش شما گرم.

      امیدوارم همیشه سر بلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      بهروز علایی گفته:
      مدت عضویت: 1728 روز

      با سلام هم فرکانسی عزیز

      بهاران مهربون ودوست خداییم

      از خوندن متن زیبا و روحانیتوون بسیار لذت بردم

      مخصوصا اونجایی که خواب دیدین، نمیتونستین از خونتوون بیایین بیرون و اون سگ نگهبان با اشاره گفته بیا همراش شما را ببره وبقیه خواب

      و در ادامه خوابتون اینکه چطور تقویت روح و روح الهی برای انسان آرامش میده و اینکه ذهن همواره منفی ها را میبینه چون حالت بقا داره،

      واقعا از این متن پر محتوای شما لذت بردم،

      چوون امروز به سراغ نشونه هام رفتم

      و اون نشونه الگوی های تکرار شونده بود که توسط استاد عزیز موون توضیح داده بود،

      خدایا شکرت با این کامنت دوستم و فایل الگوی تکرار شوندا با سوال خواب، منو هدایت میکنی، تا اینکه در این راه ثابت قدم بمانیم،

      ضمنا من این فایل را شاید پنجمین باره از زمان بارگذاری گوش میدم، امروز که گوش دادم اصلا مطالبش یک دنیا برام تازگی داشت،

      خدای مهربوون چه استاد مهربونی را در اختیارم قرار دادی و چه یاران خدایی همچوون بهاران عزیز در جلوی راهم قرار میدی، که منو بیشتر هدایتم کنی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    جلیل احمد محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1926 روز

    بسم الله الرحمان الرحیم

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده

    قسمت سوم: خواب:

    سوال این قسمت:

    چه الگوهای تکرار شونده‌ای را می‌توانی در خواب‌های خودت پیدا کنی؟

    بعنوان مثال فرد می‌تواند بگوید:

    من خواب می‌بینم در حال فرار هستم. یکبار از دست یک حیوان وحشی، یک بار از یک آدم یا یک موقعیت که می‌خواهد مرا به دردسر بیاندازد، من خواب می‌بینم باید در زمان مقرر در جایی باشم اما دیر می‌رسم. من خواب می‌بینم امتحان مهمی دارم اما برایش آماده نیستم و این خواب به شیوه‌های مختلف تکرار می‌شود. من خواب می‌بینم یک جای جدید را در خانه‌ام کشف کردم. یک بار اتاق جدید؛ یک بار در مخفی؛ من خواب می‌بینم در یک تله یا باتلاق گیر افتاده‌ام و به شدت برای بیرون آمدن تقلا می‌کنم تا این که از خواب بیدار می‌شوم. من خواب می بینم راهم را گم کرده‌ام و تقلا می‌کنم تا راه برگشت را پیدا کنم و این الگو به شیوه‌های مختلف در خواب‌های من تکرار می‌شوند. و…

    اما! من درباره خواب‌های خودم این دیگاه را دارم:

    من به جد و با جرئت می‌توانم بگویم که بالای 80 الی 90 درصد خواب‌هایی که در این اواخر و طی ماه‌های اخیر می‌بینم، مستقیما مربوط می‌شود به اوکی شدن رفتن ما و من می‌بینم که عملا می‌رویم و در حال حرکت هستیم. نکته جالب قضیه این است که خانم من هم دراین زمینه با من همنوا و هم مدار است. او هم می‌گوید: من هم بیشترین خواب‌هایم این گونه هست که یا در حال خداحافظی هستیم، یا در حال رفتن هستیم و یا هم حرکت کرده‌ایم و این در حالی است که من هم ههمین دیدگاه و همین نگاه را دارم.

    حتی در عالم خواب و بیداری و گه گاهی در عالم بیداری، آن هم به صورت ناخودآگاه، گفتگوهای درونی من و خانم من، مستقیما به همین سمت و سو می‌رود و یکباره وقتی به خودمان می‌آییم، می‌بینیم که درباره رسیدنم و تحقق لذت بخش خواسته معنوی مهاجرت مان با خودمان (دنیای درونی مان)، حرف می‌زنیم و تصویرسازی های لذت بخش می‌نماییم. این مورد تقریبا برای ما ناخودآگاه رخ می‌دهد.

    تاجایی که یاد می‌آید و ذهن من برای من یاری‌ام می‌نماید، یادم نیست که در خواب‌های خودم در باره خواسته معنوی مهاجرتم تمرکز و توجه و یا هم محور این خواب‌ها، روی نشدن و مشکلات ناشی ازاین خواسته‌ام بشود؛ من چنین جیزی را یاد نمی‌آید و چنین چیزی را نداشته‌ام و ندارم. خدایا! شکرت.

    پس من با یقین کامل و آنچه که برای من لطف خدایم و هدایت‌های اوهست، از خواب‌های شیرین خودم که این خواب‌ها برای من، یکی از نشانه‌های معنوی و امیدوار کننده تحقق عالی خواسته معنوی مهاجرت خودم هست، این گونه برداشت که می‌کنم که من باید همین مسیر را ادامه بدهم و سعی کنم که حالم را خوب کنم و ایمانم را قوی نمایم و اجازه بدهم که خدایم کارهای معنوی مهاجرتم را برای من بکند و به این خواب‌ها و نتایج الهام بخش این‌ها، توجه نمایم و اهمیت زیادی قایل بشوم و احساسم را خوب نمایم.

    از خواب دو شب پیش خودم می‌گویم. گرچه من همه شب‌ها خواب‌های زیادی می‌بینم ولی بعضی از خواب‌ها واقعا برای من معنوی و الهام بخش هست و حتی درهمین خواب دوشب پیش خودم، برای من در خواب گفته شد که پاشو و این خواب خودت را بنویس! من هم در همان لحظه از خواب بیدار شدم و خواب معنوی خودم را برای خودم مکتوب‌اش نمودم. اما! نکته جالب داستان این خواب‌های معنوی و تکرار شونده برای من این است که بیشتر این خواب‌ها در حوالی نزدیک به صبح (‌همان زمانی که خواب سنگین و شیرین می‌شود)، برای من رخ می دهند و یا هم یعضی از خواب‌های من که خلی هم امیدوار کننده هستند در لحظات پایانی شب و هنگام بیداری رخ می‌دهند که سبب می‌شوند من بیدار شوم و با انگیزه خیلی خوبی روزم را شروع نمایم. و حتی شیوه این خواب‌ها دراین اواخر این گونه هست که ما می‌رویم و ما حرکت می‌نماییم.

    حالا که این مورد را می‌نویسم که همین هم برای من هدایت و رهنمایی الهی هست و من به گونه هدایتی امروز صبح برای عملی نمودن این جلسات ده‌گانه الگوهای تکرار شونده هدایت شدم و حال من خیلی خیلی هم خوب هست و از خدای خوب خودم رازی هستم و سپاس گذارش هم هستم، از همین کارکردن خودم هم لذت می‌رم و این نشانه‌ی است برای این که همین مسیر را بروم و این مسیر معنوی برای من جواب می‌دهد.

    دو شب قبل خواب دیدم که یک خانم 45 الی 50 ساله با چهره سفید رنگش که موهای هایلات گونه‌اش دوتا کارت بدستم داد که البته یکی را بدست من داد و دیگری را بدست یکی از دوستان قدیمی‌م که دراین خواب در کنار من بود داد و به من گفت که این خروجی شماست. چون همه کارهای ما در ایران اوکی شده و ما فقط منتظر خروجی گرفتن مان هستیم. بعد همان خانم از ظاهر من سوالاتی را پرسید و من هم جواب دادم و… این گونه خواب‌ها را زیاد دیده‌ام که بعداز چند روزی خبری بسیار خوشحال کننده برای من داده‌اند. و ما باز یک قدمی بزرگ دیگری برای رسیدن عملی به خواسته ‌مان را برداشته‌ایم. ما؛ خود مان نه! بلکه خداوند همه این کار ها را برای ما انجام داده و ما را به خودش، با این نوع خواب‌ها نزدیک کرده است.

    حتی موضوع دیدن و اتفاق افتادن خواب‌ها هنگام سحری، موضوعی است که خانمم می‌گوید برای من هم در همین زمان‌ها اتفای می‌افتند. و این روند برای ما هنوز هم ادامه دارد و من از این روند رازی هستم.

    این خواب‌ها برای من نشانه‌ های تحقق خواسته‌ام هستند و من این موضوع را به وضوح می‌بینم و به آن پی برده‌ام. چون جنس خواب‌هایی که می‌بینم همه شان تقریبا یکی است و در مسیری است که من آنرا می‌خواهم. من بیشترین این خواب‌های خودم را نوشته‌ام و هر وقتی که تصمیم می‌گیرم روی خودم با جدیت کار کنم، رخ دادن و اتفاق افتادن این خواب‌هایی که الگوی شان برای من یکی است و نشانه تحقق خواسته من هستند برای من زیاد و زیاد می‌شوند.

    خدایا! سپاس کذارت هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 954 روز

    سلام به استاد فوقالعاده خودم که این آگاهی های ناب رو رایگان دراختیار ما میزارن تا خودمونو بیشتربشناسیم ودرکمون از سازکار جهان بیشترو بیشتر بشه و واقعا ممنونم ازتون استاد

    اول از همه بگم که واقعا خوشحالم که خداوند منو توی مسیری هدایت کرده که جز بهترینا چیزی نمی تونه سر راهم قرار بگیره مثل این سایت ودوستای بی نظیری که با هرکودوم از کامنتایی که می نویسن خدا میدونه که چقدر بهم دیگه کمک میکنیم برای بهتر شدن وبهتر زندگی کردن ودنیارو جای بهتری کردن برای زندگی کردن بقیه

    خب بریم‌سروقت سوالی که مترح شده

    چه خواب های تکراری رو می بینم؟

    با جواب دادن به این سوال نیشم تا بنا گوش استاد باز شده چون واقعا بیشتر خوابایی که میبینم لذت بخشن برام (البته خیلی زیاد خواب نمی بینم ولی اغلب خوابایی که میبینم این شکلین) مثلا خواب میبینم توی سفرم توی یه جای محشری که پراز سر سبزیه وبارونم داره میزنه ومن دارم بهترین مناظریو میبینم که فقط توی همون خوتب تاحالا دیدم.یا مثلا یه جایی هستم با بهترین دوستم که نشستیم لب بالکن یه کلبه بزرگ چوبی روبه یه دشت سر سبز که صدای پرنده ها داره دلبدی میکنه برامونو ماهم توی اوج لذت بردن از اون فضاایم.یا خواب میبینم دوباره توی مسیر سفر کردنم با عشقم که حتی هنوز نمی دونم کی قراره بیاد تو زندگیم یا اصلا کی هسه یا چه شکلیه :)) ولی میدونم عشقمه وداریم میریم دوباره یه جای سر سبز مثل جاده شمال خودمون ومن اینقدر از جایگاهی که دارم راضیم ولذت میبرم از طبیعتی که دارم میبینم که ماشینو میزنم کنار جاده وبرای خودم میرم تو جنگلو سجده شکر میکنم از این همه لذتی که دارم میبینم.

    وبه خدا همین العانم که دارم مینویسم سلول های بدنم دارن از شدت خوشحالی قر میدن واون حسی که توی خواب با دیدن این خوابا تجربه میکنم بی نظیره

    حتی یکی دوباری از خواب پریدم با صدای خنده خودم :) نمی دونمم چی خوابی داشتم میدیدم ولی اینقدر باحال بوده که با صدای خنده خودم از خواب بیدار شدم وبعدشم همینجوری تا چند دقبقه خندیدم که خونواده خودم با تعجب اومدن بالای سرم ببین چیکارم شده منکه خواب بودم این صدای خنده از کجا داره میاد.

    وخداوند مهربانو هزاران مرتبه شکر میکنم برای بی نهایت طریقی که می تونه شادی ولذتو وارد زندگیم بکنه

    واز صمیم قلبمم از شما ممنون استاد بی نظیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    یاسمن اسدنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    سلام بر عزیزان

    استاد عزیزم قبل از اینکه جواب سوال این فایلو بدم با اجازه تون میخوام خوشحالی بیش از اندازه مو ابراز کنم و اون اینه که امروز 14 تیر روز تولدمه و من امروز 30 ساله شدم الان ساعت یازده و نیمه که دارم این کامنتو مینویسم مادرم میگه که نزدیک ظهر به دنیا اومدم یعنی تقریبا همین موقع ها

    امسال اولین سالیه که در روز تولدم بی نهایت خوشحالم

    استاد جان من امروز خودمو به چالش کشیدم و رفتم در مسابقه دو شرکت کردم و برنده شدم و برنده شدم

    استادجان من امروز 1000 برابر به کنترل ذهن ایمان آوردم چون من ورزشکار نبودم اما با ورزشکارا مسابقه دادم و با اینکه من از یکیشون عقبتر بودم اما من برنده شدم چون ایشون برخورد کرد به کسی و عقب موند و من فهمدیم چرا با وجود اینکه اون سریعتر از من بود اما من برنده شدم چون من صبح که از خواب بیدار شدم تصویرشو در ذهنم ساختم و دیدم که اول میشم چون من نگران نتیجه نبودم و رفته بودم خودمو به چالش بکشم چون من به خداوند گفتم من نمی دوم تو بدو و اینه کنترل ذهن و اینه کنترل ذهن و اینه نتایج من از دوره عزت نفس وگرنه من چه ربطی داشتم به مسابقه دو وگرنه من کجا و شرکت در مسابقه دو کجا؟ استاد جان امروز عزت نفس من چند برابر بیشتر انقدر خوشحالم که توصیف کردنی نیست

    30 سالگی من با بهترین اتفاقات شروع شد واقعا نمیتونم احساس واقعیمو بیان کنم

    حالا بریم سر جواب

    استاد جان همین چندروز پیش بود که از خدا خواستم بهم یه راهیی نشون بده که من کمتر خواب ببینم آخه شما نمیدونید من از وقتی که چشمامو ببندم خواب میبینم تا وقتی که بیدار شم و اینو دوست ندارم دوست ندارم انقدر خواب ببینم و خداوند شنوا و اجابت کننده توسط شما میخواد به من راه حل بده

    من توو اون فایلی که پرسیده بودین چه اتفاقاتی از لحاظ احساسی مارو به هم میریزه یکی از مواردی که نوشته بودم دیدن خوابهای نامناسب بود و بی نهایت از شما ممنونم که به این نکته اشاره کردین مطمئنم این فایل خیلی میتونه بهم کمک کنه

    خوابهای تکراری من:

    دیدن دستشویی و حمام های خیلی زیاد مثلا شبیه دستشویی های حرم در مشهد که خیلی زیادن البته قبلنا میدیدم دستشویی ها کثیفن اما از وقتی روی خودم کار میکنم میبینم تمیز هستن حتی انقدر تمیز که کاشیهاش برق میزنه

    در کل خیلی خواب میبنم که در حال دستشویی کردن هستم و یا اینکه خیلی میبینم که پریود میشم و خیلی خونریزی دارم

    امتحان داشتن در مدرسه و دیر رسیدن به مدرسه و امتحان رو بلدنبودن البته قبلا که این خوابو میدیدم خیلی نگران بودم از اینکه امتحانو بلد نیستم اما الان که روی عزت نفسم کار میکنم اصلا نگران نیستم و دقیقا در خواب به خودم میگم بلد نیستم که نیستم من که دیگه نمیخوام ادامه تحصیل بدم

    همونطور که خودتون اشاره کردین افتادن دندونام که این خواب حسمو بد میکنه

    بلند بودن موهام

    دیدن خودم درآینه که خیلی زیبا شدم

    دیدن قبرستون در شب که خیلی شلوغه و اصلا احساس بدی ندارم و همه دارن نذری میدن اونجا پراز میوه و غذاست روی قبراهم پر از گل و شمعه

    همیشه هم اگر در خوابهام یه خوردنیی باشه هیچوقت به من نمیرسه و من گرسنه میمونم

    خونه های بسیار بزرگ مثل قصر که انگار خونه جدیدمونه

    پیدا کردن پولهای زیاد لباسهای خیلی قشنگ و کلا وسایل ارزشمند که بهم حس خوبی میده

    مناظر زیبا جنگل باغ مزرعه که بسیار احساس خوبی دارم در اونجا و جاهایی که انقدر در خواب برام تکرار شده که انگار آشناست و من اونجا رو میشناسم اما در واقعیت چنین جاهایی نبودم

    آدمهای غریبه که اصلا نمیشناسمشون

    گم شدم در تهران و سردرگمی

    آسانسور و پله های زیاد خیلی در خواب میبینم سوار آسانسور میشم و آسانسور با سرعت خیلی زیاد میره بالا و واینمیسته

    رانندگی کردن

    اما من زیاد مرده هارو توو خواب نمیبینم پدرم 24 ساله فوت کرده و من تاحالا در خواب ندیدمشون درصورتی که مادرم هرشب مرده هارو در خواب میبینه

    و جالبه که خوابهای تکراری من شبیه خوابهای تکراری خواهرامم هست

    استاد جان بیشتر خوابهای من خوبن من در خوابام خیلی شخصیت خوبی دارم اصلا کمرو و خجالتی نیستم انگار خیلی آزادم

    آخرین خواب قشنگی که دیدم این بودم که یه پروانه داشت باهام حرف میزد و به من میگفت من تو رو از 500 سال پیش میشناسم و خیلی به من حس خوبی میداد انگار داشت بهم احساس اینو میداد که من خیلی ارزشمندم

    استاد عزیزم بینهایت از شما و خانم شایسته سپاسگذارم این فایل بهترین هدیه تولدمه که شما بهم دادین واقعا ازتون سپاسگذارم

    بی صبرانه منتظرم برای ادامه این فایل

    ممنون میشم اگر راهنماییم کنید که من چی کار کنم که کمتر خواب ببینم البته ناگفته نمونه بیشتر خوابام مسخره و بی معنیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    ناهید گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    سلام و درود خدمت شما عزیزان

    خواب های که به صورت یه الگو تکرار میشدن میشه گفت متفاوت بودن.

    یه سری دوران کودکیم بود که مدام میخواستم در رو ببندم که یکی هل میداد میومد داخل و انگار میخواستم فرار کنم از اون شخص یا حیوان

    یه سری خواب میبینم که میخوام زنگ بزنم اما تلفن شماره نمیخوره یا اشتباه میگیرم حتی شده بود از اینکه نمیتونم زنگ بزنم تو خوابم میگفتم نکنه خوابم که نمیتونم تماس بگیرم حالا برای اون لحظه اضطراری

    یه سری خواب میدیم که یه خونه خیلی بزرگ و شیک اما خاک خورده رو پیدا میکنم و یا اقوامم دارند.

    یا یه سری مدام خواب میدیم دچار یه مسعله شدم باید سوار موتور بشم اما بلد نیستم رانندگی کنم.

    سپاس از شما بابت آگاهی های عالیتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1625 روز

    با نام ویاد خداوندگار وتنها خالق جهان هستی

    یا رب الارباب تو را شکر بابت تک تک سلولهایم

    خداوندا تو را سپاس بابت بودنم در این کره زمین زیباوپهناور ودر از فراوانی

    خداوندا هر لحظه مرا هدایت کن به سوی رشد وظرفم را بزرگ کن وازجام عشق خود مرا پر کن که تورا کافیست

    خدا برزبان وقلبم ودستانم جاری شو

    استاد جان درود و سلام عرض میکنم ولی نهایت سپاسگزارتان هستم بابت این چند فایل اخیر که مرا زیر وروکرده

    یعنی وقتی این فایل را امروز دیدم دهانم باز ماند

    خداراشکر چند سالی هست که خواب های عمیق وراحتی دارم وتا صبح راحت می‌خوابم ودر خوابم هم همیشه به سری خواب های تکراری میبینم که میگفتم خدایا تعبیر این خواب های تکراری من چیه وجوابی نمیگرفتم ودیشب خواب خوبی نداشتم چندین مرتبه بیدار شدم وباز خوابیدم

    صبح که بیدار شدم به خودم گفتم چرا خواب خوبی نداشتم تا اینکه این فایل را دیدم وتعجب کردم

    گفتم خدایا مگه داریم الگوهای تکرار شونده در خواب

    چندین مرتبه این فایل را امروز شنیدم

    چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟

    خیلی فکر کردم که چه خواب های زیاد برام تکرار میشه

    استاد جان شما از کجا میدونستید که این مثال ها دقیقا مثال خواب هایی هست که من میبینم

    1-بیشتر مواقع خواب میبینم که امتحان دارم ونخواندم ودیر میرسم به جلسه امتحان و همیشه هم دیر میرسم وهمش نگرانم که به موقع نرسم ونمیرسم

    2-خواب میبینم که حیوانی مرا دنبال می‌کنه ومن همش درحال فرار هستم

    3-خواب فرار از یه موقعیتی

    4-خواب اقوام را میبینم که درگیر یه مسئله هستند ونگرانندو چندین مرتبه تکرار شده برام

    5-خواب استاد عباسمنش را چندین مرتبه دیدم که یه آیه از قرآن برام خواندید ودر حال درس دادن به من و بقیه افراد هستید ومن هم می‌نوشتم وچند بار تکرار شده برام

    6-خواب کریستال برف که وارد خانه ام شد و همه جارا روشن کرد وشمابا آروی بیرون در منتظر من بودید تا سوار بشم وتعداد هم کم بود ومن داشتم آماده میشدم که بعد از این خواب کلا من تغییراتم شروع شد در وجودم

    7-خواب اینکه راه و مسیر برگشتن را گم کردم وهه تقلا میکنم نمیتونم برگردم

    خیلی فکر کردم که چرا این خواب های تکراری را میبینم وبه صحبت شما رسیدم که افکار وباورهام هست که در خواب هم الگوهای تکرار شونده برام تکرار میشه

    ببین افکار چه می‌کنه که در خواب هم الگوی تکرار شونده دارم

    اینقدر فر کانس هامون قویه که در خواب هم الگورا به شکل خواب های تکراری میبینم

    استاد جان بی نهایت ممنونم از شما که اینقدر تمرکزی و سرراست مفاهیم را توضیح میدید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    به نام خدا و درود بر استاد عزیزمون و خانم شایسته گرامی و همراهان

    خوابی که من تقریبا هر شب توی کودکی و نوجوانی میدیم این بود که از جای بلند به پایین میافتم و در لحظات آخر برخورد با زمین یه چیزی شبیه چتر نجات برام باز میشه و باعث میشه سقوطم آروم بشه

    این خواب رو به تعداد بسیار بسیار زیاد میدیدم

    البته الان دیگه نمیبینم

    متاسفانه اتفاقی که الان گرفتارشم اینکه شاگرد و وردست برای کارم به سختی گیر میاد و اگر هم بیاد موندگار نیستند زود میرن به بهانه های مختلف

    متاسفانه من گرفتار ترمزهایی هستم که باید اونها رو شناسایی و روی کاغذ بنویسم و باورهای قدرتمند کننده ای براشون بسازم تا چراغ اخطارشون خاموش بشه اصطلاحا فایر لایت هایی رو که روشن شده با استفاده از چک لیست آموزشهای شما شناسایی و خنثی کنم

    من الان چهل سالمه توی زندگیم به مالی استقلال رسیدم ولی هنوز به استقلال مکانی و زمانی نرسیدم

    یعنی مجرد هستم و در منزل پدری زندگی میکنم به همرا مادرم و در حال حاظر توانایی مالی برای پول پیش اجاره خونه در محل زندگیمون رو ندارم

    از شما استاد و دوستان تقاضای راهنمایی دارم

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    هانیه ولیپور گفته:
    مدت عضویت: 2135 روز

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان نازنین و تمام دوستانی که این کامنت را می خوانند.

    از بچگی تا الان دوتا خواب هر چند وقت یک بار به سراغم میاد. اول اینکه خواب میبینم راهم را گم کردم وحیران وپریشان دنبال پیدا کردن مسیرم هستم. خواب دوم خواب میبینم امتحان دارم با اینکه آماده امتحان هستم یا دیر میرسم یا در هنگام امتحان خودکارم رنگ نمیده یا سوالات امتحان رو نمیتونم ببینم. یعنی نور کافی برای دیدن سوالات وجود ندارد. ونکته دیگه در هردوی این خواب های تکراری هوا نیمه روشن هست مثل هوای غروب. در سال‌های قبل روند تکرار این جنس خواب ها زیادتر بود از وقتی که روی خودم کار کردم وآرامش بیشتری دارم. خیلی کمتر شدند. شاید هر چندماه یکبار این اتفاق بیفتد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: